مبانی روضه خوانی – قسمت سلبی

حجت الاسلام کاشانی در جلسه ی درس رجال حوزه مروی به بررسی مبانی روضه خوانی (قسمت سلبی) پرداخته اند که مشروح آن در ذیل آمده است.

جهت دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ»

طرح بحث

یکی از مباحثی که من چند وقت است دنبال آن هستم مطرح کنم یک عدّه‌ای از اهل علم بشنوند، این بحث است که ما برای نقد و بررسی مقاتل یا مقتل‌خوانی باید چه کنیم؟ یعنی مبانی روضه‌خوانی چیست؟ چقدر به رجال بستگی دارد؟ چقدر به تاریخ بستگی دارد؟ چقدر به حدیث بستگی دارد؟ چقدر به فقه بستگی دارد؟ نسبت این‌ها چیست؟ اساساً صاحبکار این‌جا چه کسانی هستند؟ اهل تاریخ هستند؟ فقهاء هستند؟ محدّثین هستند؟ شما الآن ببینید مباحث تحریف در عاشوراء را معمولاً اهل تاریخ مطرح می‌کنند، در بحث روضه‌خوانی اولیای دم مورّخین هستند یا فقهاء هستند یا محدّثین هستند یا منبری‌ها هستند؟ یعنی چه کسی برای اظهار نظر ذی شأن است؟

مطالبی در مورد کتاب اسرار الشّهادة

مثال دیگری بزنم، مثلاً فرض بفرمایید می‌بینید یک مورّخی کتاب اسرار الشّهادة دربندی را به دست می‌گیرد با داس به آن حمله می‌کند و آن را خار و خاشاک می‌‌کند! در حالی که اصلاً مرحوم دربندی کتاب را برای مورّخین ننوشته است. اوّلاً مورّخ نیست فقیه است، ثانیاً کتاب را برای مورّخین ننوشته است. الآن هم نمی‌خواهم عرض کنم طرفدار کتاب اسرار الشّهادة هستم یا نیستم، تا به حال از روی این کتاب روضه نخوانده‌ام. اصلاً یکی از امیدهای من این است که در قیامت به خاطر روضه‌هایی که از کتاب اسرار الشّهادة می‌دانستم ولی نخواندم خدا دست من را بگیرد، چون خیلی جاها دیده‌ام اگر بگویم مجلس منفجر می‌شود ولی نگفتم. یعنی سعی کردم کفّ نفس کنم، سخت هم هست جایی که جا دارد مطلب را بگویی.

ورود شخصیّت‌های مختلف به مبحث عزاداری

شما می‌بینید روضه‌هایی که بزرگان می‌خوانند، گاهی مراجع روضه می‌خوانند، یا مراجع دوره‌های قبل روضه می‌خوانند، مثل مرحوم شوشتری. ایشان قطعاً از مراجع برجسته بود، اگر بررسی کنید می‌بینید به کتاب فقهی او افراد بزرگی از فحول فقهاء حاشیه زده‌اند. به کتاب فقهی من که فقهاء حاشیه نمی‌زنند، اصلاً شاید آن را نبینند که بخواهند حاشیه بزنند. حاشیه را به عروه می‌زنند، حاشیه را به کتاب وسیله‌ی سیّد ابوالحسن اصفهانی می‌زنند، برای هر کتابی که حاشیه نمی‌نویسند، اصل حاشیه یعنی اصل این‌ کتاب چیزی هست ما هم حاشیه می‌زنیم، باید کتاب مهم باشد. بعد شما این را نگاه می‌کنید با تاریخ نسبت‌سنجی می‌کنید، می‌بینید این حرف‌ها فاصله‌ی جدّی با تاریخ مکتوب در کتب مورّخین دارد. از آن طرف هم وقتی بحث از پیرایش عزاداری و پاک دینی عزاداری و آسیب‌شناسی می‌رسد می‌بینید که یک وقت یک عدّه محدّث وارد می‌شوند، مثل مرحوم حاجی نوری.

حاجی نوری شخصیّت جالبی است، هم مؤسّس پیاده‌روی اربعین است هم منکر وجود اربعین است، خیلی جالب است. این نشان می‌دهد او مرد خدا بوده، در صورتی که از همه ذی شأن‌تر حاجی نوری بود که اربعین را ثابت کند. حاجی نوری که ما می‌بینیم خیلی با دست باز در رجال ورود می‌کند، معلوم می‌شود این شخص برای خدا کار می‌کرد، یعنی خود او پیاده‌روی اربعین را راه انداخته ولی از مهم‌ترین منکران رسیدن اهل بیت (علیهم السّلام) در اربعین به کربلاء است.

استفاده‌ی شهید مطهّری از مباحث حاجی نوری

شهید مطهّری در مباحث نقد محرّم یا نقد آسیب‌های عزاداری تقریباً هیچ حرف جدیدی نسبت به حاجی نوری ندارد. مردی مثل شهید مطهّری که نابغه‌ی دهر است، اصلاً نابغه‌ی قرن است، یک مرتبه به یک نفر این‌قدر اعتماد می‌کند معلوم است که حرف‌های او را پذیرفته است. این مهم است که شهید مطهّری در یک موضوع گاهی اوقات 100 صفحه مطلب می‌گوید هیچ کدام برای خود او نیست، در هیچ موضوعی شهید مطهّری این‌طور از کسی وام نمی‌گیرد. البتّه شهید مطهّری اسم هم می‌برد، بسیار امین است، یعنی اصلاً به خود نسبت نمی‌دهد. ولی همین که شهید مطهّری اعتماد کرده و به حاجی نوری اعتناء کرده عظمت حاجی نوری را نشان می‌دهد.

حاجی نوری مبتکر پیاده‌روی اربعین که می‌گوید جمعیّتی را راه بیندازیم، آقا بزرگ می‌فرماید -آن موقع 100 هزار نفر می‌رفتند- می‌گوید این را استاد ما راه انداخت. آن موقع 100 هزار نفر بود و الآن این‌طور شده، خود او منکر رفتن اهل بیت (علیهم السّلام) در اربعین است.

گزارشگران واقعه‌ی کربلاء

مثلاً خواندن عروسی حضرت قاسم، این از چه سنخ مطلبی است؟ این تاریخی باید بررسی شود؟ این باید حدیثی بررسی شود؟ یا باید فقهی بررسی شود؟ چیزی که تا امروزه مشهور است و متداول است، در این 30، 40 سال اخیر عدّه‌‌ای از مورّخین داعیه‌ی مبارزه با تحریفات عاشوراء پیدا کرده‌اند و معمولاً در این زمینه کتاب می‌نویسند. از طرفی مطالبی که دست مورّخین است بسیار محدودتر از عالم واقع است. چون مورّخ کربلاء چه کسی است؟ حُمِید بن مسلم، گزارشگر دشمن، او اصلاً از درون خیمه‌های اهل بیت (علیهم السّلام) چه خبری دارد؟ البتّه نمی‌خواهم بگویم گزارش کربلاء را فقط حمید گفته از درون اهل بیت و روایات اهل بیت نیست، امّا اهل بیت (علیهم السّلام) این‌قدر درگیری‌های جدّی داشته‌اند که نقل بعضی از جزئیّات را فرصت نکرده‌اند.

الآن ما می‌گوییم بهترین کتاب مقتل، مقتلِ ابی مخنف است که به دست ما نرسیده در طبری است. طبری از ابومخنف گرفته، ابومخنف از کجا گرفته است؟ او با یک واسطه، دو واسطه، سه واسطه، چهار واسطه. گاهی یک واسطه‌ای دارد یعنی کسی است که مستقیم در کربلاء بوده، گاهی با چهار واسطه.

لشگریان دشمن، بیشترین راویان واقعه‌ی کربلاء

از کسانی که در کربلاء بوده‌اند و معمولاً دیده‌اند و زنده‌ هستند، این‌ها چه کسانی می‌توانند باشند؟ عمده دشمن هستند. بله، البتّه غلام رباب هم بوده که نقل کرده، افراد خوب هم داریم نقل کرده‌اند، ولی عمده‌ی کسانی که در کربلاء زنده ماندند و حادثه را دیده‌اند از دشمن هستند. این‌ها چقدر معنویّت امام را می‌فهمیدند؟ مثل ماجرای «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْنِ»، حمید بن مسلم گزارشگر دشمن است، در مقدّم سپاه ایستاده، می‌بیند قمر بنی هاشم پایین رفت و آب نخورد و برگشت. جای تعجّب است کسانی سه ساعت در منا بودند له شدند و آب نخوردند؟ در آن جنگ، اتّفاقاً اوضاع آب و هوایی هم شبیه منا بوده چون در همان ماه هم بود، در زیر آفتاب و وسط بیابان و جنگ و رزم و بین آن همه تیرانداز، او تعجّب می‌کند که چرا آب نمی‌خورد، می‌گوید «فَذَكَرَ عَطَشَ الْحُسَيْنِ». در واقع برداشت خود را می‌گوید، می‌گوید لابد به یاد برادر خود افتاد که آب نخورد. گزارشگر دشمن است، این شخص با خولی سر مطهّر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) را زودتر از کاروان به کوفه بردند.

بررسی وقایع از نگاه مورّخین

چیزهای خوبی در دست مورّخ وجود دارد ولی بسیاری از چیزها هم دست او نیست. یک وقت ما می‌خواهیم از جهت واقع‌نمایی بحث کنیم این‌جا باید به شیوه‌ی مورّخین حرکت کنیم. درست است، می‌دانیم بسیاری از حقایق را از دست می‌دهیم می‌گوییم چیزی که وجود دارد این است، خیلی چیزهای دیگر هم وجود دارد که فعلاً ما نمی‌دانیم چیست. مثل این‌که شما بخواهید از نظر تاریخ اسلامی امام جواد (علیه السّلام) را بشناسید، امام جواد (علیه السّلام) را یک عالم نمی‌تواند معرّفی کند. وقتی بنای مورّخین حکومتی این بوده که اسمی از اهل البیت (علیهم السّلام) نبرند، ذَهَبی در مورد امام صادق (علیه السّلام) صراحتاً می‌گوید، یا ذیل امام صادق (علیه السّلام) یا ذیل امام باقر (علیه السّلام) به احتمال زیاد، شک دارم، در یکی از این دو مدخل در «سِیَرِ أَعلَامِ النُّبلاء» می‌گوید: زمان بنی امیّه جرأت نمی‌کردند اسم او را ببرند. یعنی دستی در کار بود که اسم امام صادق (علیه السّلام) را نبرید. لذا همه اعلم بودن او را نوشته‌اند، هیچ استفاده‌ی فقهی از امام صادق (علیه السّلام) هم نشده است.

در دست نبودن اطّلاعات تاریخی

یکی از دوستان طلبه را کمک می‌کنیم که تحقیق پایان‌ نامه‌ی سطح سه خود را این قرار بدهد مواردی که به امام صادق (علیه الصّلاة و السّلام) در کتب فقهی اهل سنّت استناد شده چند مورد است. چون اهل سنّت تندروی وهابی امروز می‌گویند امام صادق (علیه السّلام) عالم است، اعلم‌ از او هم وجود دارد. امّا بالاخره می‌دانند امام صادق (علیه السّلام) اعلم از یک عدّه‌ای است. مثلاً می‌‌گویند از مالک و ابو حنیفه اعلم‌تر نیست، چون از او چیزی وجود ندارد. الآن مکتب فقهی مرحوم نایینی در قم زنده است، شاگردهای آقای خویی در قم پراکنده هستند، مکتب نایینی زنده است، ولی مکتب اصفهانی زنده نیست، مکتب آقا ضیاء عراقی زنده نیست، این لزوماً دلیل بر ضعف او که نیست، نیست که کسی بیان کند. یا مکتب فقهی و اصولی حضرت امام اصلاً بحث نمی‌شود، برای این‌که اصول امام نسبت به اصول آقای خویی اصول مشکلی است، معمولاً در درس‌های عمومی جا ندارد از این حرف‌ها بگوییم. مثل قَبَسات میرداماد که در فلسفه خیلی سخت است، جایی ندارد، برای هر کسی مناسب نیست آن را بحث نمی‌کنند. وقتی این بحث نمی‌شود، دیگری رایج است، دیگری رایج نیست، عدّه‌ای‌ می‌‌گویند فقه ابوحنیفه و مالک رایج است فقه امام صادق رایج نبوده، چون هیچ جا نگفته‌اند این نظر را داشته است.

بررسی افراد ضعیف و قوی‌تر از امام

اوّل باید بررسی شود اسم امام صادق (علیه السّلام) چند مرتبه آورده شده، ثانیاً باید بررسی شود افرادی که یقیناً از امام صادق (علیه السّلام) ضعیف‌تر هستند. ما چقدر کوتاه آمده‌ایم و معتدل شده‌ایم، می‌گوییم مالک و ابوحنیفه و شافعی قوی‌تر هستند، عیبی ندارد، کنار بگذارید، چه کسی از امام صادق (علیه السّلام) ضعیف‌تر است؟ سفیان ثوری ضعیف‌تر است یا قوی‌تر است؟ اوزاعی ضعیف‌تر است یا قوی‌تر است؟ بالاخره چند نفر از این‌ها را می‌گویید ضعیف‌تر هستند، ببینیم از آن‌ها چقدر نقل شده، از آن‌ها قطعاً خیلی بیشتر از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است.

از بین رفتن اطّلاعات از امامان (علیهم السّلام)

این نشان می‌دهد که یک جریانی نمی‌خواهد اسم امام صادق (علیه السّلام) را ببرد. امام صادق (علیه السّلام) که در مباحث علمی و غیر سیاسی این‌‌طور بایکوت است، پس در تاریخ، امام جواد (علیه السّلام) که رسماً در کودکی ادّعای امامت می‌کند چطور است؟ هم ادّعای امامت می‌کند که امام صادق (علیه السّلام) رسماً ادّعا نمی‌کند، در عموم مردم ادّعا نمی‌کند، هم کودک است، امام صادق (علیه السّلام) که شیخ ائمّه و شیخ اهل بیت است، معلوم است که اسمی از او نمی‌برند. بعد شما می‌بینید که هیچ اثری از کارهای علمی امام جواد (علیه السّلام) نیست. پس ما اگر می‌خواهیم سمت واقع‌نمایی برویم و از واقع صحبت کنیم، ناگزیر باید بخشی را از تاریخ بگوییم، منتها باید توضیح بدهیم که تاریخ ما و این اسناد موجود هستیم، این اسناد موجود همه‌ی حقیقت نیست، این‌جا کار کاملاً تاریخی است.

بررسی تاریخی

وقتی که کار تاریخی است لوازم دارد، در تاریخ باید یک خبر باشد، به شما بگویند فلان جا این خبر آمده، مثلاً امام حسین (علیه السّلام) با عمر سعد دست داده، ما چنین خبری نداریم ولی فرض کنید آمده است. برای مورّخ اصلاً یک خبر تنها ملاک نیست، مثل این است که همین الآن بگویند حاج آقا اسلامی روی دست خود در حرم راه می‌رفت! شما می‌بینید این با سایر شرایط سازگار نیست، دَعب این آقا این‌طور نیست که در حوزه روی دست خود راه برود، لذا اگر آن را کاملاً کنار نگذارید می‌گویید بررسی کنم ببینم قضیّه چه بوده، به آن اعتماد نمی‌کنید. تک خبر اعتمادآور نیست، برخلاف فقه. چون شما در فقه دنبال واقع نمایی نیستید، دنبال رفع تحیّر هستید.

می‌گویید خوردن سیب حلال است یا حرام است؟ یا خوردن گوشت ملخ، یک روایت اگر بیاید که حلال است یا حرام است کافی است، شما به واقع کار ندارید، می‌گویید من با این ادلّه به حجّیّت، به مُعَذِّر و منجِّز رسیدم. امّا ما در تاریخ می‌بینیم واقعاً آن آقا روی دست خود راه رفت یا نرفت؟ واقعاً این واقع شده یا واقع نشده است؟ لذا تک خبر فایده‌ای ندارد، باید محفوف به قرائن شود، یعنی در مجموع باورپذیر شود، تازه شما به یک ظنّی می‌رسید. آن‌طور که شما در فقه به ظن می‌رسید چون رفع تحیّر می‌خواهید انجام دهید در تاریخ حتماً باید قرائن کمک کند تا بتوانید به ظن برسید.

کما این‌که ما در همین چند جلسه‌ای که با هم گفتگو کردیم همدیگر را شناختیم، یک چیزهایی از من شناخته شده یک چیزهایی از شما، چیزهایی از من نقل کنند خلاف کلّیاتی که از من دیده‌اید باشد این را سریع نمی‌پذیرید، می‌گویید بگذار بررسی کنم ببینم چه می‌شود. اگر آن را انکار هم نکنید می‌گویید کنار می‌گذارم تا قرائن آن معلوم شود، قضیّه روشن شود. مثل یک کارآگاه، یک نفر بیاید به کارآگاه بگوید فلانی قاتل است نمی‌رود آن شخص را اعدام کند، می‌گوید این یک سرنخ شد ببینیم این سرنخ ما را به حقیقت می‌رساند یا نمی‌رساند.

لزوم جمع‌بندی نهایی در بحث تاریخی

نکته‌ی دیگری که مهم است این است شما در بحث تاریخی در آخر باید جمع‌بندی کنید، مثل همان کارآگاه در آخر یک قاتل دارید. فایده‌ای ندارد بگویید یک نقل این است که ایشان کشته، یک نقل این است که ایشان کشته، یک نقل این است که ایشان کشته، این‌که فایده ندارد، سه نفر را که نمی‌توانند اعدام کنند یا زندانی کنند.

هدف نهایی در بررسی تاریخی

– در بحث تاریخی هم رفع تعارض به درد نمی‌خورد.

– مدل رفع تعارض مثل مدل فقه نیست. چون شما دنبال واقع هستید، یعنی چه چیزی رخ داده، قاتل چه کسی بوده است. این‌که به شما بگویند «قیل» که ایشان کشته، با «قیل» که کار حل نمی‌شود، باید قرائن سازگار باشد. یعنی اگر شما بخواهید روضه‌خوانی را از منظر مورّخ ببینید باید بررسی پژوهشی شود آیا کودک شیرخواری در کربلاء بوده یا نبوده است؟ اگر رسید که بوده بالاخره بردند به او آب بدهند یا وداع کنند؟ باید بررسی شود و یکی ترجیح داده شود. بعد بگویند این همان روز به دنیا آمد یا سه روز بود به دنیا آمده بود یا شیرخوار چند ماهه بود یا سه چهار ساله بود؟ آیا این نقل‌ها تعدّد دارد یا همه را یکی می‌گوید؟ همه‌ی این‌ها را یک لجنه‌ی علمی باید بررسی کند در آخر بگوید: طفل شیرخواری بود، اسم او این بود، این‌قدر روز زندگی کرده بود، به این دلیل، در فلان جا، توسّط این شخص کشته شد. آیا واقعاً جلسات روضه دنبال چنین چیزی هستند؟

وابسته نبودن روضه به تاریخ

می‌خواهم این را عرض کنم، مدّعای حقیر این است، با این‌که بنده اهل تاریخ هستم ولی روضه از سنخ تاریخ نیست، یعنی مدّعی العموم در نقل روضه مورّخ نیست، ولیّ دم در نقل روضه مورّخ نیست. چون برای ما کاملاً روشن است، با وجدان، بالوجدان می‌دانیم در روز عاشوراء سه روزه یا تک روزه یا شش ماهه بودن شیرخوار موضوعیّت دارد؟ یعنی اگر بگویند سه روزه بوده می‌گویید جلسه را جمع کنیم توسّل نکنیم؟ شش ماه بوده مهم نیست، سه سال بوده مهم نیست یا بگویم تعدّد دارد یا ندارد، فرق می‌کند؟ قطعاً فرق نمی‌کند. یعنی هدف دیگری وجود دارد، بنابراین تاریخ کربلاء را خوب است انسان مطالعه کند، خیلی هم مفید است. اتّفاقاً شبهات خیلی جدّی هم اخیراً مطرح است به این دلیل که کربلاء حادثه‌ی ویژه‌ای است.

ما چند جلسه از بحث امامت پژوهی را می‌خواهیم به آن مباحث بپردازیم، از این جهت که شبهات مهمّ اعتقادی می‌تواند مطرح شود. امّا به عنوان روضه اصلاً مسئله‌ی سه ساله یا چهار ساله بودن دختر سیّد الشّهداء (علیه السّلام) هیچ موضوعیّتی ندارد، مثلاً آن شب در راه گم شده بود بیاورند او را برسانند یا گم نشده بود موضوعیّتی ندارد. چه چیزی موضوعیّت دارد؟ اشاره و تذکّر به مظلومیّت اهل بیت است، اسارت آل الله است که موضوعیّت دارد.

– وجود آن موضوعیّت ندارد؟

– وجود آن فرد؟ وجود آن فرد هم به نظر من موضوعیّت ندارد.

– (؟؟ 18:33 نامفهوم)

– خیر. ما یک غرضی داریم که آن غرض دینی و عقلایی است.

– قابل جمع است یکی را کنار می‌گذاریم، هم موضوعیّت دارد هم این‌که(قطع کلام)

– عرض کردم وقتی ما می‌خواهیم روضه بخوانیم به عنوان مورّخ وارد بحث نمی‌شویم، اصلاً چنین غرضی نداریم. یک وقت است شما می‌روید سبزی بخرید که بخورید، یک وقت می‌روید سبزی می‌خرید که به دام خود که می‌خواهید قربانی کنید بدهید بخورد، یک وقت می‌خرید به آزمایشگاه ببرید آزمایش کنید این سبزی‌هایی که الآن در جامعه می‌فروشند از نظر ویروسی و باکتری به چه شکلی است. وقتی غرض شما فرق می‌کند با همه یک کار که انجام نمی‌دهید، یکی را خود شما می‌خورید، چیزی را که خود شما می‌خواهید بخورید نگاه می‌کنید تازه باشد، امّا اگر می‌خواهید بدهید گوسفند قربانی بخورد دیگر این‌ها را نگاه نمی‌کنید. بخواهید ببرید آزمایش کنید هم همین‌طور، چه می‌کنید؟ در این آزمایش تازه بودن خیلی ملاک نیست، سعی می‌کنید از چند جا نمونه بگیرید، از یک جا برندارید، این یکی شاید برای یک باغچه باشد.

یعنی شما وقتی روضه می‌خوانید و روضه می‌شنوید، در مجلس روضه شرکت می‌کنید، دنبال کشف واقع در قسمت روضه نیستید، یعنی برای شما اصلاً مهم نیست. برای آن کسی که می‌خواهد بگوید و آن کسی که می‌خواهد گریه کند مهم نیست پنج ماهه بود یا شش ماهه بود، اصلاً مهم نیست. ولی برای مورّخ مهم است، چون مورّخ دنبال واقع‌نمایی است. می‌خواهد ببیند اصل او چه بود، مادر او کیست، اسم او چه بود، چند سال داشت، به چه دلیل به شهادت رسید.

پرسش و پاسخ

– هنوز این‌که پنج سال داشته یا شش سال داشته موضوعیّت ندارد.

– برای روضه شنونده و روضه خواننده شش ماهه بودن یا پنج ماهه بودن شیرخوار کربلاء موضوعیّت ندارد.

– چرا؟

– برای شما موضوعیّت دارد؟ یعنی به شما بگویند شش ماهه بوده شما فکر می‌کنید پنج ماهه بوده از جلسه بیرون می‌روید؟

– خیر.

– پس موضوعیّت ندارد. موضوعیّت شرکت شما در آن جلسه اسم مادر آن فرزند نیست، اگر مادر آن فرزند رباب نبود کس دیگری بود برای شما فرق می‌کند؟

– یعنی نمی‌خواهید بگویید هیچ اهمّیّتی هم ندارد.

– موضوعیّت ندارد، محور بحث نیست.

– نباید دستاویز شود.

– هنوز نگفته‌ام دستاویز کنید.

– شما می‌گویید پنج ساله یا شش ساله موضوعیّت ندارد، این‌که شما می‌گویید هیچ آسیبی نمی‌زند؟

– آسیب نمی‌زند یک بحث است، موضوعیّت دارد یک بحث دیگر است. من می‌گویم در جلسه‌ی روضه شما به دنبال عدد روزهای آن شیرخوار نیستید، هستید؟ در جلسه‌ی روضه، نه در سخنرانی قبل از آن، نه در کلاس تاریخ، این‌جاها را نمی‌گویم.

– نیستیم.

– پس موضوعیّت ندارد.

– ولی نباید عدد را تغییر دهد.

– من که نگفتم می‌تواند بالا و پایین کند، تا این‌جا که من عرض کردم می‌گویم موضوعیّتی ندارد.

موارد مورد پژوهش در نگاه تاریخی

بنابراین رویکرد ما در روضه‌خوانی رویکرد مورّخانه نیست، چون اگر رویکرد مورّخانه باشد همان‌طور که عرض کردم شما باید پژوهش کنید، لجنه‌ای به عدد سنّ آن شهید برسد، نسب او را دربیاورد، علّت شهادت را دربیاورد، چه شد که او را به میدان بردند؟ خواستند آب بدهند یا خواستند وداع کنند؟ چند روزه بود؟ چند ماهه بود؟ چند ساله بود؟ سر مطهّر او به نیزه شد یا نشد؟ دفن شد یا نشد؟ بعد دفن شد یا نشد؟ این‌ها را بررسی می‌کنیم مقاله‌ی پژوهشی تاریخی می‌شود. اگر بتواند به یک نظر می‌رسد، می‌گوید این مطابق واقع است که من بررسی کردم. اگر نتواند می‌گوید در این موارد چنین شیرخواری یا طفلی در کربلا بوده، در اسم او اختلاف است که علی است یا عبد الله است، در سنّ مبارک او اختلاف است، در علّت شهادت او اختلاف است، در دفن شدن یا نشدن او اختلاف است، در نقش او اختلاف است، در به نیزه شدن سر مطهّر او اختلاف است. یعنی آقای مورّخ تسلیم می‌شود.

نمونه‌ی واضح آن هم کتاب دو جلدی مقطع جامع سیّد الشّهداء است، بیش از این‌که مطلب بیان کند ابهام بیان کرده، چرا؟ به این دلیل که عرض کردیم منابع شما نسبت به واقعه‌ی تاریخی کربلاء بسیار محدود است، چون عمده‌ی حرف‌ها برای خبرنگاران دشمن است، مقتل شیخ صدوق به دست شما نرسیده است. لذا دید تاریخی صرف در مسئله‌ی کربلاء، در قسمت روضه‌ها که بحث ما است، می‌خواهیم ببینیم نسبت آن با حدیث، با فقه، با رجال، با تاریخ چیست، شما را به یک سری ابهامات می‌رساند. عیبی هم ندارد شما بحث تاریخی کنید. مثلاً در بحث تاریخی بخواهید به این نکات اشاره کنید، به شرایط غاضریّه، فرق غاضریّه با نینوا، فرق شرایط کوفه، راه‌های کوفه، از این حرف‌های تاریخی بگویید.

امّا شما وقتی می‌خواهید روضه بخوانید دنبال این نیستید، دنبال این نیستید که مثلاً روضه‌خوان بگوید این‌که سه ماهه بود یا شش ماهه بود اختلاف است، اسم مادر او هم اختلاف است، در علّت شهادت او هم اختلاف است. «وَ سَيَعْلَمُ الَّذينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ».[1] اصلاً غرض از روضه این نیست.

آسیب‌شناسی روضه‌خوانی

از طرفی داعیه‌داران روضه چه کسانی بودند؟ قطعاً سیره‌ی متشرّعه‌ی جدّی داریم از اشعاری که دوران اهل بیت سروده شده تا عباراتی که فقهای ملحق به صدر معصومین (علیهم السّلام) دارند، تا شعرای قرون دو و سه و چهار، تا فقهاء، تا همین مراجع فعلی. ما در بین مراجع وقتی بررسی می‌کنیم می‌بینیم یک نفر هم پیدا نمی‌کنیم با دید مورّخانه وارد روضه شده باشد. یعنی اگر ما دنبال آسیب‌شناسی نقد روضه هستیم بعد می‌بینیم یک عدّه از تحریف‌گران حضرات آیات عظام هستند. چه می‌خواهم بگویم؟ نقطه‌ی دید آسیب‌شناسی را باید اصلاح کرد.

از مراجع معاصر، میرزا جواد تبریزی (رحمة الله علیه)، آقای وحید، آقای بهجت، خود آقا.

– این‌ها تحریف‌گر هستند؟

– از نظر یک مورّخ، اوّل جلسه عرض کردم ولیّ دم در روضه چه کسی است؟ مورّخ می‌گوید صاحب کار من هستم، اگر صاحب کار را مورّخ حساب کنید آقا و آقای وحید و آقای بهجت و آقای میرزا جواد تبریزی تحریف‌گر می‌شوند. یعنی می‌خواهم بگویم این اصلاً غلط است که شما فرض کنید، تصوّر کنید در جلسه‌ی روضه، در پنج دقیقه‌ی روضه، روضه‌خوان می‌خواهد تاریخ را از جهت واقع‌نمایی به سبک تاریخی بیان کند. اگر بخواهید این را بیان کنید با تمام… آن وقت شما می‌گویید حرف‌‌هایی که مرحوم نراقی گفته از کجا آورده است؟ «مُحرِقُ القُلوب»، ملّا آقا دربندی «أَسرارُ الشَّهَادة»، حتّی خود شهید مطهّری.

خود شهید مطهّری که از داعیه‌داران اصلاح عزاداری‌های است در روضه‌های او اصلاً اصول تاریخی رعایت نشده است. حتّی من در گوشی خود افراد سکولار دارم که در نفی بعضی از حقایق عاشوراء صحبت کرده‌اند، همین امسال، در آخر که روضه خوانده از آن عدول کرده است. یعنی شما و تاریخ باشید باید بررسی کنید آب از چه روزی قطع شد، چند مرتبه آب به خیام رسید، چه میزان آب خوردند، میزان تشنگی چقدر بود، ولی در روضه اصلاً این مورد نظر نیست، یا سنّ آن شیرخوار یا تعداد وداع‌هایی که سیّد الشّهداء (علیه السّلام) با اهل خود داشته هفت مرتبه بوده یا یک مرتبه بوده یا دو مرتبه بوده، و از این دست، اصلاً این نیست.

اگر ما و تاریخ باشیم باید برای هر یک از شهداء یک پژوهش جدّی صورت بگیرد، یا به نتیجه می‌رسد یا نمی‌رسد که معمولاً نمی‌رسد. بعد باید سراغ یک چیزهایی برویم که معلوم نیست، فقط معلوم است که شهید شده است. این را کنار بگذارید.

دیدگاه حدیثی

امّا اگر با رویکرد حدیثی بخواهیم ورود کنیم. ما وقتی حدیث می‌خوانیم آیا واجب است حتماً حدیث صحیحه‌ی اعلایی بخوانیم؟ آیا فقط احادیث متواتر را حق داریم بیان کنیم؟ یک پلّه پایین بیاییم، آیا فقط حق داریم مستفیض‌ها به بالا را بیان کنیم؟ بالاتر از این که واضح است اگر این قبول باشد. آیا فقط حق داریم صحیحه‌ی اعلایی بیان کنیم؟ آیا حدیث‌های صحیح باید بیان کنیم؟ مثلاً ما در منبر خود باید فقط احادیث صحیح نقل کنیم؟ قطعاً نیست. چرا؟ چون شک نیست که بیشتر احادیث غیر صحیح است. پس از کلینی به بعد همه تحریف‌گر می‌شوند! نه، وقتی ما با نقل حدیثی مواجه می‌شویم به چه معنا است؟ می‌گوییم این نقل صورت گرفته یک میزانی اعتباری دارد، از این جهت که شما احتمال می‌دهید چنین چیزی رخ داده باشد.

نقل احادیث غیر صحیحه در صورت مفید بودن

کما این‌که فرض کنید در مورد حسد می‌گویند نقل از امیر المؤمنین (علیه السّلام) است این‌طور فرموده، بعد شما نگاه می‌کنید کلّیت این حرف عقلایی هم هست؟ یا عبرت است؟ یا تذکّر اخلاقی است؟ فرض بفرمایید امیر (سلام الله علیه) فرموده: «اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِم‏»،[2] این حدیث صحیحه نیست ولی نقل این مفید است، چون دارد یک تذکّر اخلاقی می‌دهد. یا مثلاً فرض کنید نقل است که امیر (علیه السّلام) فرمود: «لَا تَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ عَمَلٍ وَ… يُرَجِّي التَّوْبَةَ بِطُولِ الْأَمَلِ… يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِين‏».[3] این کلام مفیدی است، ولی انتساب آن به امیر المؤمنین (علیه السّلام) قطعی نیست. ظنّ معتبر هم که شما بخواهید در کرسی فقیه روی آن فتوا بدهید نیست، ولی به اندازه‌ی خود مفید است. جایگاه آن با متواتر و مستفیض و صحیحه‌ی اعلی فرق دارد ولی مفید است.

همان اتّفاقی که در نقل حدیث صورت می‌گیرد، شما نقل‌ها را وقتی بیان می‌کنید باید به مستمع یاد بدهید، من هر جا بخواهم در دهه صحبت کنم اگر بخواهم زیاد دقّت کنم حتماً تذکّر می‌دهم که روایات دسته‌بندی دارد، وقتی می‌گوییم نقل است یعنی إن‌شاء‌الله برداشت یک عدّه انسان‌های قابل اعتماد این است که این جمله را امام صادق (علیه السّلام) فرموده است. یعنی مفهومی قریب به این مفهوم از امام صادق (علیه السّلام) نقل شده است.

رویکرد نسبت به احادیث ضعیف و احادیث جعلی

مثل نقل‌های روزنامه‌ها، می‌‌گوید در فلان روزنامه از یک نفر چنین چیزی نقل کرده بود، اگر آن روزنامه معروف به دروغ‌گویی باشد اصلاً شما چنین چیزی از آن نقل نمی‌کنید. بله، از کذّاب مشهور نقل نمی‌کنید، کما این‌که فقهاء معمولاً می‌گویند روایت جعلی اشکال شرعی دارد، جعلی نقل نکنید.

ولی روایت ضعیف یعنی من راهی برای احراز ربط این به معصوم به صورت قطعی ندارم، به صورت معتبر هم ندارم، ولی این حرف مخالف عقاید کلّی نیست، مخالف کلّیات نیست، مخالف قرآن نیست، مخالف قطعیّات تاریخی و علمی نیست. آن متن را اگر پشت یک کامیون نوشته باشد «قَالَ رَسول الله» که نقل نمی‌کنم، از یک جایی که مظانّ این حرف‌ها باشد برمی‌دارم، مثلاً از کافی برمی‌دارم، از نهج البلاغه برمی‌دارم. وقتی نقل می‌کنم یعنی چه؟ یعنی احتمال دارد این اتّفاق افتاده باشد این حرف را گفته باشند.

من می‌خواهم این رویکرد را وارد روضه کنم. یک وقت است من از یک منبعی که فی الجمله اعتبار دارد، قدمت دارد، خلاف قطعیّات نیست، خلاف شأن امامت نیست، خلاف عصمت نیست، خلاف آیه نیست، دون شأن امام نیست این حرف را بگویند، از یک منبعی هم که مظانّ این حرف‌ها است این حرف را بگویم، بگویم یک نقل این است، این‌طور نقل شده، آیا این اشکال دارد؟ اشکالی ندارد.

پرسش و پاسخ

– اگر کسی سند آورد که… علّامه در شیعه در اسلام می‌فرمایند که در اعتقادات درست نیست انسان خبر واحد را به عنوان حجّت بیاورد، امّا در احکام فقهی مشکلی نداریم.

– ما این را در کلّیات قبول داریم، شما هم قاعدتاً در کلّیات عقاید قبول دارید، در جزئیّات نه.

– مثلاً بحث امامت.

– خیر، الآن بحث ما امامت نیست، بحث ما روضه است. مثلاً غدیر است، بله خبر ضعیف را در غدیر قبول نمی‌کنیم، می‌خواهیم اثبات عصمت امام کنیم با خبر ضعیف قبول نمی‌کنیم.

– امامت جزء اعتقادات است.

– امامت جزء اعتقادات است ولی روضه‌ی روز عاشوراء که جزء اعتقادات نیست.

– به آن منتسب می‌شود.

– مثل بقیّه‌ی نقل‌ها است.

– به بحث امامت مربوط می‌شود.

– خیر، مثل این چند روایت که من عرض کردم جزء روایت‌های نهج البلاغه است، کسی بگوید نقل امیر المؤمنین است (علیه السّلام) است که در نهج البلاغه فرموده اشکالی دارد؟ وقتی می‌خواهد بگوید نقل است باید توضیح بدهد، جامعه عادت کند این نقل است یعنی این روایت صحیح سند ندارد، یعنی احراز قطعی نمی‌شود کرد، حتّی احراز ظنّ معتبر هم نمی‌شود کرد، نقل است. ولی خلاف قطعیّات نیست، خلاف کلّیات نیست، خلاف عقاید نیست، خلاف قرآن نیست. این بحث عقایدی نیست.

اثبات عقاید فقط از طریق روایات صحیحه

آن‌ چیزی که مرحوم علّامه فرموده شما برای اثبات عقاید خود از روایات ضعیف نباید استفاده کنید، این را ما برای اثبات عقاید نمی‌پذیریم. مثلاً می‌خواهیم رجعت را ثابت کنیم بگوییم در بحار یک روایت ضعیفی وجود دارد می‌گوید رجعت هم وجود دارد، این را ما نمی‌توانیم مستند رجعت قرار دهیم. امّا در روضه ما دنبال اثبات عقاید نیستیم، می‌خواهیم یک نقل را بیان کنیم، مثل چه چیزی؟ مثل این است که استاد اخلاق یک روایت راجع به حسد، یک روایت راجع به شکر بگوید.

بیان یک مثال

مثلاً «لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ».[4] این را که می‌خواهد بررسی کند کسی به او نمی‌گوید سند آن چیست، چرا؟ چون در این مسئله احراز این روایت برای این معصوم باشد موضوعیّت ندارد، اگر موضوعیّت داشت حتماً باید سند آن بررسی شود.

منتها می‌گوید در مسائل مثل این… مثلاً من، امامت نمی‌گویم چون لیاقت آن را ندارم، دستمال به سر خود بسته‌ام همین‌طور دارد راه می‌افتد می‌رود، آقا… حرف نزن، این‌که داری می‌گویی باید مناسب باشد، یعنی چه؟ یعنی فرض بفرمایید کاری که می‌خواهم انجام دهم یک وقتی به این لباس آسیب می‌رساند، این‌جا می‌گویند صبر کن. مثلاً می‌گویند لباس پیغمبر را به تن کرده‌ای، یک جوانی آمد حرف خوبی به تو گفت، مثلاً گفت حاج آقا روی منبر باید مؤدّبانه صحبت کنی، این حرفی که گفتی بد بود، بگویم بچّه‌ جان برو درس خود را بخوان؟ می‌گوید: «لَا تَنْظُرْ إِلَى مَنْ قَالَ وَ انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ».

در صورتی که در فقه «مَن قَال» است که موضوعیّت دارد. شما به استاد اخلاق اعتراض نمی‌کنید اگر این روایت را بخواند، چرا؟ چون آن‌جایی که می‌خواهد به شما توصیه کند به «مَا قَال» توجّه کنید، اگر بچّه‌ای هم آمد در این موضوع به شما تذکّر داد، در این موضوع اگر امیر المؤمنین (علیه السّلام) هم این روایت را نگفته باشد مهم نیست چون یک بحث دیگر است. آن‌جا که انتساب کلام به معصوم موضوعیّت دارد حتماً باید سند موجود باشد.

مهم بودن انتساب به معصوم در فقه

لذا در فقه این‌طور است، چون موضوعیّت دارد امام صادق (علیه السّلام) این را گفته باشد، مثل بحث‌هایی که در استصحاب وجود دارد می‌گویند صحیحه‌ی زراره یا امام صادق (علیه السّلام)، مضمره است، چون زراره برای ما حجّت نیست امام صادق (علیه السّلام) است که حجّت است، این‌جا باید حتماً احراز شود. ولی در روضه این بزرگواری که شهید شده – وارد این هم می‌شوم- شش ماهه بود یا پنج ماهه بود موضوعیّتی در روضه‌ی ما قطعاً ندارد.

– چه اشکالی دارد ما حسّاسیّت داشته باشیم؟

– عرض کردم چیزی در دست شما نمی‌ماند، اشکال این است.

– خطر دارد، مدام روی هم جمع می‌شود…

– به آسیب‌ها می‌رسیم، شرایط این است که عرض کردم.

شرایط صحیح بودن حدیث نقل شده

اگر کسی مطلبی از مظانّ آن نقل کند، وقتی مظان می‌گویم یعنی نقل از روضه‌خوان معاصر نمی‌شود باشد، مظانّ آن باید باشد. این مظانّ، کسی مثل من خیلی محتاط است، با این‌که به شیخ جعفر شوشتری (رحمة الله علیه) ارادت دارم از ایشان نقل روضه نمی‌کنم، در حالی که ایشان را از اولیای خدا می‌دانم. یعنی اولیای خدا بودن لزومی ندارد که انسان هر چه می‌گوید درست بگوید، معصوم که نیست. ولی مظان ممکن است برای افراد مختلف توسعه داشته باشد، مثلاً ممکن است من که مظان می‌گویم قرن هفتم را بگویم، کسی بگوید هشتم هم می‌شود، نهم هم می‌شود، این به احتیاط است. یک این‌که از مظانّ آن به دست بیاید، نه این‌که از هر جایی بردارد و بخواند، بگوید من این طور تصوّر می‌کنم، درست نیست. دوم این‌که خلاف شأن امامت نباشد، خلاف عصمت نباشد، بی‌حرمتی قلمداد نشود، خلاف عقل قطعی نباشد، خلاف تاریخ قطعی و کلّیات عقاید ما نباشد. این را نداشته باشد اشکالی ندارد بگوید نقل شده، همان‌طور که می‌گوید نقل شده امیر المؤمنین (علیه السّلام) فرموده: «انْظُرْ إِلَى مَا قَالَ»، نمی‌‌گوید قطعاً گفته است.

پرسش و پاسخ

– از هیچ منبع تاریخی هم نباشد باز اشکالی ندارد؟

– هیچ منبع تاریخی نباشد از کجا است؟ عرض کردم باید از مظانّ آن باشد.

– از مظانّ عمومی باشد.

– مظان یعنی کجا؟ از کتاب تاریخی نیست از کتاب تفسیری است.

– از کتاب‌هایی مثل مقتل آقای شوشتری.

– مثلاً برداشت خود را نوشته است.

– او هم می‌گوید برداشت فلان این‌طور بوده، وقتی شما می‌گویید برداشت مرحوم شوشتری این‌طور بوده مخاطب شما نمی‌گوید شما دارید حقیقت را بیان می‌‌کنید، می‌گوید شما برداشت فلانی را دارید بیان می‌کنید.

متناقض نبودن حدیث با مسلّمات اعتقادی

در مظان باید نگاه کنید که معتبر باشد، با کلّیات سازگار باشد، کما این‌که شما می‌خواهید حدیثی را روی منبر بخوانید همین‌طور که نمی‌خوانید، روایت را نگاه می‌کنید تعارض نداشته باشد. مثلاً این‌جا دارد راجع به فقر می‌گوید چه چیزی را می‌گوید؟ به فقر افتخار می‌کند؟ «كَادَ الْفَقْرُ أَنْ يَكُونَ كُفْراً»؟[5] کدام یک از این‌ها را می‌خواهد بگوید؟ این همه از بدی‌های غیبت می‌شنویم بعد این از مستثنیات غیبت است، بالاخره انسان بررسی می‌کند، همین‌طور که نمی‌رود روایت را بخواند، کلّیات آن را در نظر می‌گیرد. وقتی انسان این کلّیات را در نظر بگیرد و خلاف مسلّمات کلّی بیان نکند، این شیوه‌ی مراجع بوده است. چون عمل فقهی است به نظر می‌آید اشکالی نداشته باشد.

گریه بر مظلومیّت، هدف مجالس روضه

چرا؟ چون مجلس روضه مجلس ذکر است. ما کلّیتی به نام تعظیم شعائر داریم، شرکت در مجلس روضه، بکاء بر سیّد الشّهداء (علیه السّلام)، آن لحظه‌ای که شما برای آن شیرخوار گریه می‌کنید یک وجه گریه‌ی شما گریه بر مظلومیّت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) است. برای همین شما برای هر کدام از این نقل‌ها گریه کنید مثلی از مظلومیّت اصلی است، شما به او کاری ندارید. ممکن است همه‌ی این نقل‌ها با هم اتّفاق افتاده باشد، یعنی چند فرزند شهید شده باشند، یا نه، یکی باشد، اختلاف در نقل‌ها خطا باشد. می‌گویید این هم یک نقل است. مخاطب شما از این چه چیزی را برداشت می‌کند؟ از این مظلومیّت سیّد الشّهداء (علیه السّلام) را برداشت می‌کند.

شرایط نقل حدیث از منابع غیر معتبر

شما دروغ نبسته‌اید، چون انتساب قطعی نکرده‌اید، مثل همان حدیث ضعیفی که عرض کردیم، شرایط نقل حدیث ضعیف چیست همین کار را انجام می‌دهیم. از مظانّ آن آورده‌اید، خلاف مسلّمات نگفته‌اید، در این صورت چه اشکالی دارد این کار را انجام دهید؟ حتّی از کتاب یک انسان بدنام نقل کنید. مثلاً می‌گویند غالیِ نُصیریِ قرن سومی به اسم خَصیبی وجود دارد، او کتابی دارد که بعضی وقت‌ها کلینی هم از آن نقل کرده است. اسم کتاب او «الهِدَایَةُ الکُبری» است. این شخص متّهم است که از دعاة… محمّد بن نمیر نصیری از رئوس غُلات است، امروز علوی‌ها و ایزدی‌ها که در عراق و سوریه هستند همه دنباله‌روی او هستند و باب امام عسکری (علیه السّلام)… اصلاً کتابی در انتصار برای محمّد بن نمیر نصیری نوشته، این کتاب الآن موجود است، یعنی کتاب را برای مکتب خود نوشته است. در این کتابی که برای مکتب خود نوشته، خیلی از اوقات روایات او خیلی شبیه ما است، مثلاً حدیث جابر را نقل کرده خیلی شبیه ما است، یعنی بالای 95 درصد مشترک است. یک جاهایی هم گفته محمّد بن نمیر باب امام عسکری بود، یعنی ادّعای دروغین هم دارد.

همین شخص می‌گوید: شب عاشوراء قاسم بن الحسن پیش امام حسین (علیه الصّلاة و السّلام) آمد و گفت: من هم فردا شهید می‌شوم یا نه؟ او هم فرمود: تو مرگ را چطور می‌بینی؟ او هم عرض کرد: «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ»، بعد فرمود: تو به بلای عظیمی گرفتار می‌شوی. ادامه هم دارد. این روایت برای آن شخصی که می‌خواهد بابیّت ابن نمیر نصیری را برای امام عسکری (علیه السّلام) بیان کند چه موضوعیّتی دارد؟ موضوعیّتی دارد؟ یعنی در مسیر باطل می‌خواهد استفاده کند؟ خیر. ولو انسان متّهمی است، ما از سنّی هم نقل می‌کنیم.

تندروی در انتخاب مصادر معتبر

ما گاهی اوقات می‌بینیم خطا رخ می‌دهد، مثلاً وقتی دانش نامه‌ی امام حسین (علیه السّلام) نوشته می‌شود که خیلی کتاب ارزشمندی است، طبقات ابن سعد که یک ناصبی نوشته از مصادر معتبر قلمداد می‌شود، هدایة الکبری خصیبی از مصادر جعلی قلمداد می‌شود. می‌خواهم بگویم این تندروی است. اگر خصیبی معروف صاحب هدایة الکبری شخص صادقی نیست که نیست، شخص دعاة اهل باطل است که هست، ابن سعد هم وثاقت امام صادق (علیه السّلام) را انکار کرده، مگر کمتر از او است؟ اگر قرار است ملاک را بر عقیده‌ی فرد بگذارید طبری و ابن سعد را هم باید کنار گذاشت، مخصوصاً ابن سعد، اگر نه ملاک نقل تاریخی است برای آن قصّه‌ای که من عرض کردم، قصّه‌ی معروف «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ» حضرت قاسم، این شخص ضالّ مضلّ چه دالّی دارد که چنین دروغی بگوید؟ این نقل او چرا ضعیف‌تر از روایتی باشد که ابن سعد در طبقات خود نقل می‌کند؟ این‌ها اختلاف سنّی کمی با هم دارند، نزدیک هم هستند، تقریباً در یک عصر هستند، حداقل هر دو در قرن سه هستند، چه اشکالی دارد؟

در حالی که شما برای قضیّه‌ی «أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ» قسم نمی‌خورید، منتها بالاخره برای یک نوجوان 13، 14 ساله چنین نقلی شده سایر نقل‌هایی که راجع به این بزرگوار شده این را تقویت می‌کند. مثل این‌که امام معصوم در روایت ناحیه که برای شهداء است می‌گوید: خدا من را از مرافقان و دوستان تو در قیامت قرار بدهد. باید کسی باشد که این حرف را بگوید.

رویکرد صحیح در نقل احادیث در روضه‌خوانی

یعنی اگر ما هستیم و می‌خواهیم روضه نقل کنیم، اگر می‌خواهیم بگوییم عملی که روضه‌خوان انجام می‌دهد یک عمل فقهی است، یعنی جزء احکام تکلیفی است، مثلاً «وَ مَنْ يُعَظِّمْ شَعائِرَ اللَّهِ»،[6] کسی که احیای امر اهل بیت (علیهم السّلام) می‌کند یا مجلس ذکر است، یاد اهل بیت است، نقلی هم که می‌شود کسی قطعی انتساب نمی‌دهد، روضه‌‌خوان هم یاد بگیرد بگوید نقل شده است.

یکی از کارهایی که یکی از روضه‌خوان‌های خوب کشور انجام داده این است، در پنج سال – به نظر من جا انداختن این فرهنگ است- در شب هفتم پنج نقل را نقل کرده، گفته سال گذشته نقل کتاب فلان را گفتم امسال نقل کتاب فلان را می‌گویم؟ شما از این چه برداشتی می‌کنید؟ نقل‌های مختلف از واقعه‌ی حضرت علی اصغر. لذا یک سال یک روزه بودن او را نقل کرده، یک سال شش ماهه بودن، یک سال برای وداع را گفته، یک سال برای آب آوردن گفته، یک سال سه ساله بودن را گفته، چه اشکالی دارد؟

این تعدّد نقل وجود دارد، ما نسبت به حقیقت کلّی یک به صد هم چیزی در دست نداریم، روایت‌ها را به این شکل و بی‌جهت دور نمی‌ریزیم، مخاطب را هم متذکّر به مصیبت می‌کنیم نسبت محکم هم نمی‌دهیم. چون هیچ‌کدام این‌طور نیستند که یکی خیلی مشخّص باشد، این‌طور نیست که یکی طلا باشد یکی آهن باشد. واقعاً نقل کتاب ارشاد شیخ مفید که از مصادر اهل سنّت استفاده کرده با اخبار الطّوال دینوری، چطور می‌خواهید ترجیح بدهید؟ راه ترجیح نیست، خیلی از این‌ها اصلاً طریق ندارند. یک نقل است، این‌جا یک نقل است آن‌جا یک نقل دیگر است، مورّخ چه می‌کند؟ سعی می‌کند قرائن را جمع کند ببیند کدام باور‌پذیر است. یا می‌گوید این می‌تواند باشد، این پازل شش ماهه را برداری این پازل را به جای آن بگذاری هم می‌تواند باشد، این‌ها هیچ‌کدام قوّت ویژه‌ای به دیگری ندارند. این‌طور تعدّد نقلی که روضه‌خوان انجام می‌دهد سر جای خود است، دروغ نگفته، عمل فقهی انجام داده است. اگر مجلس ذکر باشد، گریه باشد، مستحب است، تعظیم شعائر باشد ثواب برده‌اند، ولی کار تاریخی صورت نگرفته است.

اصلاح ‌روضه‌‌‌خوانی توسّط مورّخین

امروز متأسّفانه یک عدّه مورّخ دنبال این هستند که روضه‌خوانی را اصلاح کنند، این غلط است، مورّخین باید تاریخ را اصلاح کنند، یعنی کتاب خوب تاریخی بنویسند، نه روش روضه‌خوانی بگویند، مورّخ که روضه‌خوان نیست. مورّخ را بیاورید تریبون به او بدهید ببینید می‌تواند پنج نفر را بگریاند، این یک کار دیگر است. من هم نمی‌خواهم بگویم کسی که می‌خواهد روضه بخواند دروغ بگوید، توضیح دادیم این یک عمل فقهی است منتها موادّ موجود آن، همه روایات ضعیفه است. ما نسبت به عاشوراء روایت صحیح السّند فقهی شاید همه‌ی مقاتل را جمع کنیم 20 جمله پیدا نکنیم. واضح است ما اگر می‌خواستیم به این شکل وارد شویم اصلاً تاریخ جهان نداشتیم، کوروش از کجا آمده است؟ چه کسی گفته است؟ اصلاً نقل مستند زنجیره‌واری از کوروش داریم. هیچ ملّتی نمی‌آید هویّت خود را این‌طور نابود کند که روضه را به دست مورّخ بدهیم. می‌خواهیم بگوییم در آخر آیا بین این‌ها می‌شود سنّ شیرخوار و کودک را ترجیح داد؟ پژوهشی در نام مبارک آن بزرگوار، اشکالی ندارد کار تاریخی انجام شود، ولی این‌که نقل تاریخی را اعتراض کنند به نظر من این خطا است.

بیان یک مثال

ممکن است آن فردی که مظان را می‌خواهد تشخیص بدهد از مقرّم هم بخواند، چون مقرّم هم یکی از مقتل ‌نویس‌های صده‌ی اخیر است. او از منابع قدیمی برداشته ولی با انشاء خود، یعنی گویی تاریخ طبری و کتب منابع قدیمی را خوانده، بعد منبر مکتوب می‌رود، در منبر مکتوب می‌گوید: «جَعَلَ یُکَفکِفُ دُموعَهُ بِکُمِّهِ»، این در منابع قدیمی نیست، این را مقرّم نقل می‌کند، می‌گوید حضرت از علقمه که می‌آمد با آستین اشک خود را پاک می‌کرد. این یک نوع تقریر از گریه‌ی زیاد حضرت است. کسی این‌جا نمی‌گوید ای دروغگو!

مثلاً شما فیلم مختار را می‌دیدید نمی‌گفتید این کارگردان دروغگویی است، کجا گفته‌اند کرم بر تن مختار بوده است؟ نه، سبز زیتونی بوده است. می‌گویند این‌که موضوع نبود، این‌که موضوعیّتی نداشت، رنگ لباس مختار که موضوعیّتی نداشت، چطور فیلم را بسازد؟ شما وقتی می‌خواهید در یک مجلس روایتی بیان کنید باید به تمام جنبه‌ها توجه کنید.

تفاوت مورّخ و روضه‌خوان در نقل یک واقعه

مورّخ به شدّت از قصّه شدن خبر فرار می‌کند، چون هر چه به قصّه نزدیک‌تر شود حواشی غیر معتبر بیشتر به آن اضافه می‌شود، درست هم هست، به عنوان مورّخ. امّا روضه‌خوان می‌خواهد یک عدّه را… مثلاً نقّال قهوه‌خانه است، یک عدّه می‌خواهند بنشینند یک چیزی بخورند، اگر همه‌ی عالم اهل مطالعه بودند که اصلاً کار به این‌جا نمی‌رسید، یا با شعر یا با یک نقل جذّاب می‌خواهد این‌ها را پای نقل بنشاند، لذا اگر جزئیّاتی بگوید که این جزئیّات جزء اصل نیست. مثلاً این‌که حضرت آن بچّه را برد در دست راست خود گرفت یا در دست چپ خود گرفت، اگر میزان نوآوری در این حد در روضه باشد، یعنی مثل لباس و رنگ لباس مختار باشد، اصلاً قصد او بیان واقع نیست، در واقع دارد یک کار تمثیلی انجام می‌دهد.

مثلاً الآن چقدر شب هفتم مد شده است؟ اشکالی هم ندارد که بچّه‌ی کوچک را می‌آورند، چرا؟ کسی بگوید ای دروغگوها! رنگ چشم‌های حضرت علی اصغر کجا این رنگی بود؟ می‌گوید این‌که او نیست. من برای چه این کار را انجام می‌دهم؟ برای این‌که مجلس بکاء بر اهل بیت (علیهم السّلام) ثواب دارد، من می‌خواهم این طفل را که شما می‌بینید، گاهی اوقات این بچّه دو سال دارد که لباس عربی به تن او کرده‌اند، سایز این را شما نگاه می‌کنید یاد تیر می‌افتید شما را در آن حادثه می‌برد. وقتی می‌گویم قصّه‌ای کردن منظور این چیزها است، نه این‌که اباطیل به هم ببافد. هیچ کس هم نمی‌گوید امشب عجب دروغی گفتند، بچّه‌ی 17 ماهه را شش ماهه جلوه دادند. اصلاً این نبوده، یک تمثیل است، منتها شما برای چه گریه می‌کنید؟ برای این بچّه گریه می‌کنید؟ اگر این بچّه را چند روز دیگر بگیرند به دست شما بدهند با او بازی می‌کنید، گریه نمی‌کنید. شما به یاد آن مصیبت می‌افتید، مُذَکِّر است، لذا هیچ کس هم اشکال نمی‌کند.

پرسش و پاسخ

– اگر قرار باشد فقط مذکّر باشد سراغ منابع معاصر بیاییم…

– وقتی جزء منابع معاصر بیاید از مظان که خارج شوید.

– من ادّعا می‌کنم…

– وقتی شما از مظان خارج می‌شوید می‌خواهید چه بگویید؟ بیان می‌کنید که احتمال دارد در کربلاء رخ داده باشد، چیزی که قطعاً در کربلاء رخ نداده را نمی‌شود به عنوان مذکّر بگویید.

– یک چیزی که نه نقل تاریخی است، نه منابع…

– ولی در مظان نیست، در مظان که نباشد عقلاء نمی‌پذیرند. ما وقتی می‌خواستیم خبر را نقل کنیم همین را عرض کردیم، هیچ‌کس از فقهاء دیده نشده بگوید داشتم می‌آمدم دیدم یک نیسان آبی رد می‌شود، نوشته «قَالَ عَلی (عَلَیهِ السَّلَام)» این مطلب! این را به عنوان «قَالَ علی» هیچ وقت نمی‌گوید، یعنی باید مظانّ آن باشد. این‌که شیخ جعفر شوشتری را عرض کردم، شما می‌گویید شاید این مرد خدا به چشم بعضی صحنه‌ها را دیده باشد، بعد هم می‌گویید این برداشت شیخ جعفر شوشتری است که شاید دیده باشد، با شاید دیده باشد می‌گویید. باز هم من به شخصه این کار را انجام نمی‌دهم.

– مثلاً ادّعا کنم شب عاشوراء عمر سعد به لشگریان دستور داد که چند هزار نفری با طبل و شیپور پشت خیام بروند و بزنند که رعب در خیام ایجاد شود.

– اگر مظان نداشته باشد به نظر می‌آید دروغ گفتن است.

– ولی مذکّر بحث است.

– این دروغ گفتن است. در آن موضوع مثال حدیث ضعیف را برای همین زدیم، چون ما هستیم و یک گنجینه، یک جواهر هزار و چهارصد سال پیش، دسترسی ما از امروز به آن موقع سخت است. برای همین اگر یک چیزی بیاید به آن منسوب باشد آن را کنار نمی‌گذاریم، بررسی می‌کنیم. کما این‌که در یک معدن طلا سنگ‌ها را دور نمی‌ریزند، استحصال هم که می‌کنند باز فرآوری می‌کنند، چرا؟ چون احتمال طلا بودن در آن وجود دارد. ولی در کوچه مروی چاه بکنند خاک‌های آن را نمی‌برند استحصال کنند بررسی کنند، چون مظانّ طلا این‌جا نیست. عقلاء آن‌جایی که مظان وجود دارد این کار را انجام می‌دهند.

مثلاً فرض کنید یک نقلی وجود دارد، یک حدیثی که در کتاب قابل اعتنایی است، نه کتابی که نویسنده‌ی آن معلوم نیست چه کسی است. مثلاً فرض کنید یک متن تاریخی در کتاب تاریخی است که احتمال می‌دهیم این سنگ پالایش نشده‌ی آن معدن طلا است، بعد آن را استحصال می‌کنیم، برای آن وقت صرف می‌کنیم، شاید در آن طلا باشد. ولی هر چاهی را می‌کنند، مثلاً فاضلاب تهران را می‌خواهند درست کنند، چاه‌هایی که جلوی خانه‌ی شما می‌کنند، این‌ها را که کسی نمی‌برد استحصال کند چون مظانّ حقیقت نیست. عقلاء این کار را انجام نمی‌دهند که هر چیزی را نسبت بدهند. لذا باید احتیاط کرد.

بی‌عیب بودن نقل از منابع نه چندان معتبر

شیخ جعفر شوشتری را می‌گوییم شیخ جعفر شوشتری است، باز هم یکی مثل من هیچ وقت به هیچ بزرگی برای نقل روضه اعتماد نمی‌کند، می‌گوید حتماً باید از منبع مکتوب باشد، نمی‌گویم دروغ می‌گوید، من نمی‌خوانم. ولی اگر یک طلبه‌ی جوان آخر منبر خود روضه بخواند بگوید این را شیخ جعفر شوشتری گفته، برداشت شیخ جعفر شوشتری است، شاید دیده که گفته، شاید نگفته، این‌طور که بگوید یعنی ابراز قطعیّت روی مطلب نمی‌کند، چه اشکالی دارد که بیان شود؟ این دروغ گفتن نیست و این‌قدر دایره‌ی روضه‌خوانی تنگ نمی‌شود.

سیره‌ی مراجع ما همه همین‌طور بوده، یعنی شما روضه‌هایی که از مراجع نقل شده را ببینید یا مراجعی که کتاب مقتل نوشته‌اند. اگر به غیر از این نگاه کنید شبهه پیش می‌آید اوّلین کسانی که مرزبان تشیّع هستند خود آن‌ها تحریف‌گران تشیّع می‌شوند، اگر با این نگاه وارد شوید که به نظر من نگاه غلطی است. اصلاً قصد آن‌‌ها نقل تاریخ نبوده، اگر قصد آن‌ها نقل تاریخ بوده باید از مظانّ آن نقل می‌کردند. باید بررسی می‌کردند، تعارض را حل می‌کردند، به نتیجه می‌رسیدند. این کار تخصّصی است.

جمع‌بندی بحث

ما می‌خواستیم این را عرض کنیم، مسئله‌ی روضه‌خوانی یک کار تاریخی نیست که صاحب کار، اولیای دم آن مورّخین باشند، بله، اشکالی ندارد مورّخین بیایند روضه‌ها را نقد کنند بگویند چیزی که می‌گویی خلاف فلان مسلّم است، اشکالی ندارد، ما این را دیگر نقل نمی‌کنیم. باید از مظان باشد، نباید سخنان اشتباه باشد، مورّخی پیدا می‌شود می‌گوید این را که می‌گویی 10 تا کتاب مهمّ تاریخی خلاف این حرف را گفته است، دیگر نمی‌گوییم. امّا نباید بگوید سند این‌ چیزی که می‌گویید چیست. چون اوّلاً آقای مورّخ هم سند ندارد، عرض کردم برای آن منبع، کتاب طبقات ابن سعد ناصبی معتبر است، اگر بنا بر سند باشد که این هم سند نیست. آن وقت فقط کتاب مقتل جامع سیّد الشّهداء می‌ماند که بعضی از فحول تاریخی هم نوشته‌اند.

ولی به نظر من به این نکته توجّه نکرده‌اند که مقتل جامع نوشتید کتاب تاریخی نیست، شما فقط پشت سر هم ابهام نوشته‌اید، بیشتر از این‌که پاسخ بدهید ابهام ایجاد کرده‌اید. ایجاد ابهام بدون پاسخ چه سودی برای جامعه دارد که بگویید این‌جا ابهام دارد، آن‌جا هم شاید نباشد، چه بود؟ این را می‌گفتید. به جای دو جلد یک کتاب 200 صفحه‌ای می‌نوشتید می‌گفتید مسلّمات کربلاء این‌ها است، اشکالی هم نداشت. مثل این‌که ما بگوییم مجموعه‌ی روایات متواتر، اشکالی هم ندارد، می‌گوییم این‌ها متواترها هستند، این‌ها مستفیض‌ها هستند، این‌ها صحیحه‌های اعلایی است. خیلی هم نوشته‌اند، پسر شهید ثانی کتابی دارد «مُنتَقَی الجَمان فِی الأَحَادیثِ الصِّحاحِ وَ الحِسان»، اشکالی هم ندارد، معجم احادیث معتبره، اشکالی هم ندارد. امّا این‌که بگویید این مقتل جامع است و در تمام آن ابهام وجود دارد، این اشکال دارد.

کلامی بودن بخش‌های مهمّ حادثه‌ی کربلاء

– در مقتل جامع به عنوان نمونه می‌گوید فلان چیز با خصوصیّات امام سازگار نیست، یک طور ذلّت برای امام است، این‌ها مربوط به کلام است.

– یکی از جاهایی مهم این است بخش‌های زیادی از ابهامات کربلاء از سنخ تاریخ نیست، از سنخ کلام است یا از سنخ فقه است. این‌که سیّد الشّهداء (صلوات الله علیه) امر به معروف کرده یا نکرده، امر به معروف او مطابق امر به معروف فقهای شیعه است یا نیست یک بحث فقهی است، اصلاً تاریخی نیست. این‌که حضرت می‌دانست آخر کار او چه می‌شود یک بحث کلامی است تاریخی نیست که داعیه‌دار آن مورّخ باشد بخواهد علم‌داری کند. بله، ما هم معتقد هستیم، شاید قبلاً همین‌جا هم بحث کردیم وقتی می‌خواهیم کار تاریخی انجام دهیم باید فارغ از کلام باشد. امّا ادّعا نکنیم این همه‌ی حقیقت است، بگوییم ما تا حالا به این رسیده‌ایم، این چیزی است که با وسایل ما می‌شود فهمید.

مثلاً فرض کنید با موتور و ماشین می‌شود از این‌جا تا کرج رفت، تا مریخ که نمی‌شود رفت، شما بگویید کلّ طرقی که می‌شود رفت ما بررسی کردیم، اصلاً دست شما خالی است. تاریخ چیزی ندارد، خیلی چیز مهمّی است ولی در محدوده‌ی خود مهم است. مورّخ روی علم غیب امام اظهار نظر کند، اصلاً کار تو نیست، تو می‌توانی بگویی این خلاف مسلّمات تاریخی هست یا نیست، دیگر امام علم غیب دارد یا ندارد کار فقهی است. یک بخش‌هایی که مثل امر به معروف و نهی از منکر است فقهی است، یک بخش‌هایی هم کلامی است، مورّخ را چه رسد به این‌که به این موضوع بپردازد؟ اصلاً «مَا لَهُ» که به این موضوع بپردازد، اصلاً حق ندارد به این موضوع بپردازد. عیبی ندارد، شاید مورّخی متکلّم هم باشد، او باید با ابزار کلامی بحث کند نه تاریخی، نگوید من می‌خواهم با نگاه صرف تاریخی وارد بحث شوم، اصلاً مسئله تاریخی نیست، با نگاه صرف تاریخی که دو دو تا چهار تا، مثل ریاضی، با نگاه صرف تاریخی نمی‌شود بحث کرد.

این خلاصه‌ی بحثی است که می‌خواستم مطرح کنم، این حاصل گفتگو با یکی از اساتید است که ایشان یک دهه منبر رفته بودند، خیلی هم در بحث تاریخ تمدّن اسلامی شخصیّت قابل اعتنایی هستند. بحث ایشان این بود باید ما با نگاه تاریخ‌ ورزانه روضه بخوانیم؟ به نظر ما این انحراف است و بخشی از ادلّه را بیان کردیم. به نظر می‌آید این به نوشته‌ی مبانی روضه‌خوانی تبدیل شود خیلی برای جامعه به کار می‌آید.

پایان

[1]– سوره‌ی شعراء، آیه 227.

[2]– نهج البلاغه، ص 532.

[3]– همان، ص 497.

[4]– غرر الحکم و درر الکلم، ص 361.

[5]– الکافی، ج 2، ص 307.

[6]– سوره‌ی حج، آیه 32.