چالش‌های پیچیده ی دوران امامت امام رضا صلوات الله علیه

28

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی بامداد روز جمعه مورخ 20 خرداد 1401 در بیت الزهرا سلام الله علیها به سخنرانی پیرامون «چالش‌های دوران امامت امام صادق صلوات الله علیه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت سلطان اولیاء حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب به پیشگاه مقدّس و مبارکِ حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

خدا را شاکریم که سایه ولایت حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه بر سرِ عالم وجود هست و به اعتبار بر سر ما.

دوره امامت حضرت رضا صلوات الله علیه دوره‌ی خیلی پُرچالش و پُرحاثه و به نسبتِ بعضی از امامانِ دیگر، طولانی است و پُر از اتفاقات عجیب و غریب.

در روایتی که منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در یک حدیث قدسی است که در خود آن روایت نکات و بحث زیادی وجود دارد، مثلاً می‌شود یک ماه مبارک رمضان راجع به آن گفتگو کرد که به حدیث لوح موسوم است، آنجا خدای متعال راجع به هر امامی یک ویژگی فرموده است و یک بشارتی داده است. ویژگی‌ای که در مورد حضرت رضا علیه السلام فرموده است این است که «أَضَعُ عَلَیهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ»[4] بار نبوّت را بر دوش او قرار می‌دهم، نبوّت و رسالت روی دوش اوست.

بشارت هم این است که «حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي»؛ با اینکه خدای متعال لازم نیست که تأکید به این کند که کلام من حق است، اینجا می‌فرماید «حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي» کلام من حق است، «لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ اِبْنِهِ» من با پسر او محمد [یعنی حضرت جوادالأئمه صلوات الله علیه] چنان چشم او را روشن می‌کنم که این بشارتِ من به او باشد.

اینکه «أَضَعُ عَلَیهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ» خودش بحث مفصلی دارد که من می‌خواهم گوشه‌ای از آن را عرض کنم.

مقدّمه‌ای لازم است که بگوییم اوضاع مردم و مسلمین و شیعیان در عصر امام رضا علیه الصلاة و السلام چطور بود، سپس گوشه‌ای از اقدام حضرت را عرض کنیم.

دوره حضرت رضا صلوات الله علیه برای ما خیلی درس دارد، از جهتی مهم‌ترین و تلخ‌ترین و سخت‌ترین ریزشِ سنگینِ تاریخ تشیّع در دوره امام رضا علیه السلام رخ داده است. یعنی شروع امامت حضرت شاید از جهتی از دوران سقیفه سخت‌تر باشد. اینکه حضرت هم اینطور به ولایت شناخته می‌شوند، جهت آن این است که یک مرتبه دیگری مانند یک سقیفه‌ای، اگر بزرگتر نباشد، اسلام زمین‌خورده را بلند کردند، «أَضَعُ عَلَیهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ»، بار نبوّت به دوش امام رضا صلوات الله علیه افتاد و اسلام و ولایت و تشیّع را نجات داد، هر کسی که چیزی از ولایت و امامت می‌فهمد بر سر سفره امام رضا صلوات الله علیه است، چه مسلمانِ شیعه و چه غیرشیعه.

مقدّمه‌ی مختصری عرض می‌کنم که یک بُعد و گوشه‌ی آن را مختصر توضیح بدهم.

اقدامات امام سجّاد علیه السلام برای تبیین جایگاه «اهل البیت» سلام الله علیهم أجمعین

بعد از اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ملکوت اعلی پیوستند و شد آنچه شد، همه چیز جابجا شد، به تعبیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کأنّه پوست گوسفندی را بکنند و آن پوست را برعکس به تن او کنند، همه چیز عوض شد، اولویت‌ها جابجا شد، حق و باطل بهم ریخت، احکام جابجا شد، عقاید جابجا شد، باورها بهم خورد، آن چیزی که برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مهم بود از اهمیّت افتاد، آن چیزی که اصلاً مهم نبود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به دنبال این بودند که آن را از بین ببرند مهم شد، شایسته‌سالاری جای خود را به قبیله‌گرایی و… داد، بشار بر سر مسلمین و شیعیان زیاد شد، کشتار، قتل، خونریزی، مخالف‌کشی، دیگر اوج آن به کربلا رسید که اتفاق حیرت‌انگیزی افتاد، قبلاً یک مرتبه این موضوع رخ داده بود که سال پنجاه یک نفر را سر بریدند و سر او را به نیزه کردند، اما اینکه او پسر پیغمبر باشد و با خاندان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چنین کنند و بخواهند قصد کنند خاندان پیامبر را به کنیزی ببرند و… اوج این‌ها در کربلا رخ داد. چون شب ولادت است نمی‌شود این قسمت را شرح داد و بنده از این قسمت رد می‌شوم.

بعد از آن انگار یک خاک مرده در جهان اسلام پاشیدند، همه به محاق رفتند، افسرده شدند، خیلی‌ها گفتند اصلاً این دین چیست؟ این چه تدیّنی است؟ دیگر قرار بود چه اتفاقی بالاتر از این بیفتد که آسمان روی زمین بیاید اما نیامد؟ بعضی‌ها اصلاً از دین زده شدند. بعضی‌ها گفتند این چه امیر مؤمنانی است؟ چون به حاکم وقت «امیرالمومنین» می‌گفتند، حال همه نمی‌دانستند که این عنوان غصبی است و می‌گفتند این امیر مؤمنان است. رئیس فاسقان و سردسته‌ی شروران و معلم ابلیس در اینجا امیرالمومنین نام گرفته است! دیگر همه چیز عجیب و غریب بود و همه چیز بهم ریخته بود.

اینجا [با تسامح] دو واکنش نسبت به ظلم رخ داد.

یک جریان جریانِ حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بود که امام سجّاد علیه السلام بر خلاف تصوّر آن زمان شروع نکردند به قیام نظامی بر علیه بنی امیه. با اینکه هر کسی می‌فهمید بنی امیه فاسد و فاسق و بی‌دین و ضداسلام هستند و به دنبال هدم دین هستند. انتخاب حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بر خلاف اینکه خواست عمومی «حرکت نظامی» بود این نبود. چون حضرت زین العابدین صلوات الله علیه فقط امام عصر خودشان نبودند، باید مقدّماتی فراهم می‌شد.

اگر شما بخواهید در جایی درخت یا گیاهی بکارید، زمین در ابتدای کار تمهیداتی دارد، زیرسازی می‌کنند، فلان خاک را می‌ریزند و فلان کود را می‌ریزند. مسلماً نهال را در سیمان نمی‌کارند. چون در این صورت این نهال میوه نمی‌دهد.

یکی از اشتباهات فاحش رفتار فرهنگی ما در چهل ساله اخیر این بوده است که مدام خواسته‌ایم بحران را برطرف کنیم و کمتر به زیرساخت فکر کرده‌ایم و درنتیجه همیشه در بحران هستیم، در حالی که تا زمانی که مبانی و مقدّمات و تمهیدات درست نشود ما از این حالت حساس کنونی خارج نمی‌شویم، تا زمانی که زیرساخت اعتقادی مردم درست نشود باید با ایجادِ جَوّ و نفس مصنوعی مردم را بالا نگه داریم، باید مدام جَوّ بیندازیم، حتماً باید یک شهید سلیمانی به این ناجوانمردی توسط رأس دشمن کافر شهید بشود تا ما مردم را در یک عرصه‌ای بکشیم و وحدت ایجاد کنیم و مردم بیایند و یک تشییع پیکر عظیمی رخ دهد. در حالی که ما باید در ابتدا روی خانواده‌ها، روی مدارس کار فرهنگی کنیم و برای بیست سال و سی سال آینده و نسل بعد و دو نسل بعد و سه نسل بعد کار کنیم تا از ظرفیت کسی مانند شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه هم بشود استفاده کرد، وگرنه جَوزده کردنِ مردم در زمینه‌ی مثبت غلط نیست اما ریخت و پاش است، مانند اسراف می‌ماند، مانند اینکه شما با همه‌ی پول‌هایی که دارید فقط پفک بخرید. یعنی بجای اینکه مردم را به سمت یک جهتِ خواستِ ائمه علیهم السلام و هدایت جامعه کمال ببری، یک استفاده مختصر و مفیدِ زودگذر کنی.

شما کربلا را ببینید، کربلا هزار و چهارصد سال است که داغ است. یک کسی مانند شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه که سربازی از خیلِ سربازان ائمه علیهم السلام است، ظرفیت داشت و دارد که شهادت او بر آن سبیل… کسی قابل قیاس با آن‌ها نیست، اصلاً روز مبارزه برای… مثلاً فرض کنید روز شهادت شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه روز منتظران باشد، یعنی آن روز دور هم جمع بشوند و بگویند چکار کنیم که اگر حضرت تشریف آوردند خدای نکرده ما را انکار نکنند.

ما آن را رها می‌کنیم و به اینکه مثلاً شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه را بر دهان فلان کشور و فلان رسانه بزنیم می‌پردازیم، یعنی به اقل بسنده می‌کنیم.

یک جریان مانند حضرت زین العابدین صلوات الله علیه به دنبال این است که جامعه را برای هزار سال هدایت کند، پس بنابراین باید ابزار این امر فراهم بشود.

یک نفر می‌گوید نهال را در سیمان قرار بده که الآن میوه بدهد! و وقتی آقا بفرمایند وقت من الآن برای کار دیگر است می‌گویند که حضرت عافیت طلب است!

اگر کسی با مستکبران، با دشمنان خدا رفاقت کرد عافیت طلب است، اما آیا حضرت زین العابدین صلوات الله علیه با بنی امیّه معاذالله و نستجیربالله رفاقت داشتند؟ یا برائت حضرت زین العابدین صلوات الله علیه از همه تندتر بود؟ برائت حضرت زین العابدین صلوات الله علیه از همه تندتر بود، برای همین می‌خواستند ضربه‌ای بزنند که ضربه بسیار شدیدتر بود، زودگذر نبود، موقتی نبود، مانند تصمیمات امروز ما که عمدتاً تقویمی است، یعنی روز ولادت امام رضا علیه السلام دور یکدیگر جمع می‌شویم و در مورد امام رضا علیه السلام حرف می‌زنیم و بعد می‌گوییم کشور ما کشور امام رضا علیه السلام است!

کشور امام رضا علیه السلام باید هر روزش فکری کند که فرهنگ رضوی سلام الله علیه در این کشور ساری و جاری بشود، حال که حکومتی بپا شده است تمدّن رضوی ایجاد کند. اما اینطور نیست و معمولاً تقویمی است، زودگذر است، به همان حداقل اکتفاء می‌شود، و بعد هم اگر کسی بخواهد کار دیگری کند می‌گوییم این شخص عافیت طلب است و اهل جهاد نیست!

چه کسی از امام سجّاد علیه السلام در جهاد بالاتر است؟ اتفاقاً اوست!

امام زین العابدین صلوات الله علیه شروع کردند به ایجادِ زیرساخت. چون موضوع بحث ما امام سجّاد علیه السلام نیست عبور می‌کنم، چون می‌خواهیم به امام رضا علیه السلام برسیم.

آنجا کار اصلی که امام سجّاد علیه السلام کردند این بود که مردمی که مانند یک فرزند یتیمِ بی‌هویّت بودند… کسی یتیم است اما پدر او شهید است، این شخص خیلی هویت دارد، سر او هم بالاست، می‌گوید پدرم فلانی است که شهید مدافع حرم است. این شخص که بی‌هویت نیست، این شخص انتهای هویّت است! اما زمانی کسی یتیمی است که نمی‌داند پدر او کیست، او هر کسی را که می‌بیند به دنبال هویت خود است، مدام می‌پرسد پدر من کیست و مادر من چه کسی بوده است و نسل ما چه بوده است و نسل ما به کجا ربط دارد و چرا من را در آنجا رها کرده‌اند؟ این شخص تا آخر عمر خود به دنبال این است که هویت خود را پیدا کند.

هویت جامعه اسلامی به امام است، «يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ»،[5] روز قیامت ما را به اماممان می‌شناسند.

خواستگاه این موضوع «اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین» است. تکیه‌گاه جامعه اسلامی و بشری اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند. کهف الوری، کهف الفقرا، کنزاللاجین، این عبارات را ببینید، گنجِ پناه‌برندگان، غیاث المستغیثین، امام صادق علیه السلام در مورد امام رضا صلوات الله علیه فرمودند: «یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا»،[6] خدا فریادرس شما را می‌رساند. نه فریادرس برای زندگی چهل و هشت ساله‌اش، امام رضا صلوات الله علیه فریادرس هستند تا ان شاء الله لحظه‌ای که نامه اعمال ما را به دست ما می‌دهند و هر کسی به اندازه خودش نگران آبروی خودش هست، در مورد آنجا فرمودند هر کسی به زیارت من آمده باشد، عِندَ تَطایُرِ کُتُب می‌آیم و آبروی شما را می‌خرم.[7] کهف الفقرا نه فقط برای چهل و هشت سالِ زندگیِ طبیعی خودشان، نه برای قرن دو و سه، نه فقط برای الآن، نه فقط برای دنیا، نه فقط برای برزخ، تا در درجه‌ی او در بهشت، ما را با کَرَمِ خودش همسایه او کند، امام رضا علیه السلام کهف الفقرا هستند.

یعنی بجای اینکه مانند دیگران مقطعی جلوی بینی را ببینند، او نه بُعدِ هزار ساله تاریخی، که دنیا و برزخ و قیامت را می‌بیند.

امام سجّاد علیه السلام… پناهگاهِ ما اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند. باید دین را از چه کسی یاد بگیریم؟ باید شیوه زندگی را از چه کسی یاد بگیریم؟ باید اخلاق را از چه کسی یاد بگیریم؟ وقتی بیچاره شدیم دل ما باید به چه کسی گرم باشد؟

وقتی شما می‌روید خرید کنید، هنگام خروج از خانه دستی به جیب خودتان می‌زنید که ببینید آیا کارت بانکی یا پول بهمراه دارید یا نه؟ اگر در جیبتان پول نباشد به مغازه نمی‌روید. پشت‌گرمی ما به کارت بانکی ماست.

پشت‌گرمی ما در دنیا و آخرت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، چه بخواهیم و چه نخواهیم. مانند کسی که کارت بانکی خود را دور بیندازد. به او می‌گوییم حال برو و خرید کن تا ببینیم!

یعنی ممکن است کسی مخالفت بیهوده کند و نفهمد که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اعتبارِ ما هستند، الآن نمی‌فهمد اما بالاخره روزی خواهد فهمید.

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه کاری کردند مردمی که اهل البیت اصلی را فراموش کرده بودند، مردمی که کس دیگری را اهل بیت می‌دیدند، مردمی که اهل البیت را بی‌اهمیت می‌دیدند، به این پی بردند که زندگی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با دیگران تفاوت دارد.

اگر شما ماجرای امام حسین علیه السلام را هم ببینید همینطور است، از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به بعد همینطور است. منتها من بخاطر اختصار فقط همین قسمت را کمی توضیح دادم، وگرنه همه با یزید، چه با ترس، چه با غیرترس، چه با طمع، چه با تهدید، بیعت کردند. پنج سال قبل از اینکه معاویه ملعون بمیرد بیعت کرده بودند.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: «مِثْلِي لَا يُبَايِعُ مِثْلَهُ»[8] مثل من با مثل او بیعت نمی‌کند.

بقیه بیعت کرده بودند. حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بعد فرمودند: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ» چون من از اهل بیت هستم.

مردم می‌گفتند برویم که این بنی امیه دشمن هستند و منافق هستند و… اما حضرت زین العابدین صلوات الله علیه به دنبال این بودند که اول شما بفهمید دشمن هستند…

حبیب به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نامه نوشت که این یزید فلان است و فلان است و فلان است و غاصب است و دزد است و… «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنَا إِمَامٌ»،[9] امام پیرمرد است و خودش می‌توانست امام یک جامعه و ولی فقیه یک جامعه‌ای باشد، پیرمرد بود، صحابی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، فقیه بود، عابد بود، ولی می‌فهمد که انجام یک حرکت بزرگ اجتماعی، وقتی دسترسی به امام هست «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنَا إِمَامٌ»، برای همین می‌گفت: امام نداریم.

این امام باید از کجا باشد؟ باید از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد.

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه کاری کردند که مردم به این نتیجه برسند یا این سوال برایشان پیش بیاید که اهل بیت وجود دارند.

همان چیزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «اِئْتُونِي بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ لِأَكْتُبَ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَضِلُّوا بَعْدِي أبَدَا»،[10] یعنی تا قیامت گمراه نشوید. هیچ چیزی هم جایگزین این نمی‌شود. هیچ کس و هیچ جریان و هیچ فکر و هیچ مکتبی جایگزین این نمی‌شود، اگر جایگزین بشود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نعوذبالله دروغ گفته‌اند.

مسیر هدایت، بلکه مسیر عقیده، مسیر توحید، فرمود: «بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ»،[11] وقتی «بِنَا» را در ابتدای جمله می‌آورند یعنی «این است و غیر از این نیست»، فرمود: کسی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نشناسد خدا را هم نشناخته است. ولو اینکه بگوید شناخته‌ام، یا دروغ می‌گوید و یا نمی‌فهمد چه می‌گوید.

نه اینکه بخواهد به دیگران فحش بدهد، می‌گوید این جنس قلابی است.

وقتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دوباره اندکی در جامعه مورد توجّه واقع شدند، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی برای این موضوع زحمت کشیده بودند. مردم نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم فطرتاً و هم از روی عظمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جذب می‌شوند.

بعضی از اخلاقیاتی که ما برای ائمه علیهم السلام می‌گوییم امروز برای ما حیرت‌انگیز است و جزو فضائل و کمالات می‌گوییم، به این موضوع توجّه نمی‌کنیم که این را یک امامی هزار و چهارصد سال قبل انجام داده است. یعنی در روزگاری که آدم‌ها بصورت…

مثلاً شما در یک جلسه در تهران روضه بخوانید مردم یکطور گریه می‌کنند، اگر به یک روستای پشت کوه بروید که به آن روستا دسترسی با خودرو وجود ندارد و این‌ها در نقاط صعب العبور هستند و سختی می‌کشند، طرف ده مرتبه بچه دار شده است و حتی دو بچه‌ی او هم نمانده است، آن‌ها یک خشونت ذاتی بخاطر طبیعت آنجا دارند، آنجا به این راحتی گریه نمی‌کنند، چون این خاصیت آن اقلیم است. این مهم است. یعنی اگر یک نفر غسال است اگر جسدهای بهم‌ریخته را هم مقابل او بگذارند او بهم نمی‌ریزد، اما من اینطور نیستم، ممکن است اگر در جایی باشم که متوفی وجود دارد شب نتوانم از روی ترس یا احساساتی شدن بخوابم. نمی‌خواهم بگویم کدامیک بد است و کدامیک خوب است، فعلاً خوب و بدی ندارد. می‌خواهم بگویم مردم آن روزگار که کشتن برایشان مانند آب خوردن بود، برده‌کشی که اصلاً مهم نبود، ظلم که اصلاً مهم نبود، داغ زدنِ به برده که اصلاً چیزی نبود.

حال در آن فضا بگویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به بازار رفتند و دو لباس خریدند و لباسِ گران را به برده‌ی خود دادند.

این موضوع الآن برای ما عجیب است! شما نمی‌دانید این کار در آن زمان یعنی چه. آن زمان اصلاً جامعه نمی‌توانست این موضوع را هضم کند.

مثلاً امام رضا علیه السلام با بیماران واگیردار که برده بودند بر سر یک سفره بنشینند.

اول کرونا را در یاد دارید؟ مردم وقتی احساس می‌کردند یک جایی کرونایی وجود دارد انگار با مرگ قطعی مواجه بودند. نمی‌گویم کرونا خطرناک نیست، آن ابتدای کار اوضاع خیلی تفاوت داشت…

این رفتارشان و مبانی دینی که وجود داشت، بالاخره قبلاً عده‌ای انکار کرده بودند، آیات و روایاتی برای این موضوع داریم.

مردم فهمیده بودند که انگار خبری از سمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هست. آدمیزاد اینطور است که اگر احساس کند می‌تواند به جایی تکیه کند، به آنجا هجوم می‌برد.

معنویتی که مردم در ائمه علیهم السلام می‌دیدند بیچاره می‌شدند، اگر کسی یک صد هزارم آن را ادّعا کند و همین شما احتمال ده درصدی بدهید که راست می‌گوید، آدم کفش طرف را هم می‌بوسد. یعنی مردم یک کوه معنویت می‌دیدند. حال عبادت نداشتند می‌رفتند نماز امام سجّاد علیه السلام را نگاه می‌کردند… طرف در طول عمر خود، مثلاً آن آدم‌های خشن… امام سجّاد علیه السلام نماز می‌خواندند، این‌ها نماز امام سجّاد علیه السلام را نگاه می‌کردند و زار زار گریه می‌کردند، این‌ها گریه می‌کردند! بعد این‌ها نماز می‌خواندند. با گریه‌ی نماز امام سجّاد علیه السلام نمازِ این‌ها هم رنگی می‌شد.

این فضایی بود که مردم اصلاً در طول عمر خود ندیده بودند. دیگر یزید و دیگران و فلان صحابی که چنین رنگی نداشتند.

خطرِ بنی‌عباس

مردم به سمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هجوم آوردند. عدّه‌ای شیّاد هم گفتند که ما هم جزو «اهل بیت» هستیم.

مردم بیچاره‌ای که از ظلم در فشار بودند، بعضی از فرزندان یا نوادگان ائمه که این‌ها بالاخره بخاطر انتسابشان به ائمه علیهم السلام بهره‌هایی داشتند.

آن سامری را کوچک نگیرید. به سامری گفتند این چه چیزی است که درست کرده‌ای که صدا دارد؟ گفت: «قَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»،[12] مفسرین در اینجا به دست‌انداز افتاده‌اند که این یعنی چه. «من از جای پای رسول برداشتم»، رسول در اینجا یعنی چه؟ یعنی فرشته؟ یعنی جبرئیل؟ آیا جبرئیل را می‌دیده است؟ آیا جای پای جبرئیل را می‌فهمیده است؟ بالاخره چیزی در دست خود داشته است، آن کسی که می‌آید و یک جریان انحرافی درست می‌کند بالاخره یک چیزی دارد که منحرف می‌کند، وگرنه اگر هیچ چیزی نباشد که مردم به دنبال او راه نمی‌افتند.

این‌ها فرزندان امام بودند، بعد در ذهن مردم چه بود؟ علامت خوب بودن این است که با بنی امیه بد باشند. آسان‌ترین چیزی که به ذهنشان می‌رسید این بود که درخت را در سیمان بکاریم ولی میوه بدهد. این‌ها قیام می‌کردند. نه اینکه قیام بد باشد ولی اکثر این‌‌هایی که قیام می‌کردند به دنبال این بودند که از این نمد کلاهی بدست بیاورند، می‌گفتند بنی امیه بروند که ما بیاییم، که هر کدام می‌آمدند بدتر از بنی امیه می‌شدند، کما اینکه بنی عباس بدتر از بنی امیه شدند، چون پیچیده‌تر بودند، بنی امیه خیلی ضایع بودند، هر کسی بخواهد به بنی امیه تکه بیندازد می‌گوید شما حلالزاده هستید! یعنی اینطور هستند. بنی عباس اینطور نبودند. نسب و حسب و علم و عبادت شب و گریه و… داشتند، این خیلی سخت است، نوه‌ی دو امام، از پدر و مادر! عبادت شب، نفس زکیّه… این با یزید و ولید اموی فرق داشت، این خیلی…

ان شاء الله خدای متعال روح آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف را با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محشور کند، بلاتشبیه بلاتشبیه نستجیربالله یک کسی مانند آقای بهجت بخواهد یک جریانی ایجاد کند، آنقدر معنویت او پیداست که اگر نعوذبالله یک نسخه قلابی باشد خیلی راحت مردم را منحرف می‌کند، تا این نمادهای فسادی که الآن در دنیا هستند.

آدمی که نه کس و کار او معلوم است، حلالزاده بودنِ مادر او محل بحث جدی است چه برسد به خودش، این شخص که نمی‌تواند یک جریان دینی جدّی ایجاد کند، ولی او می‌تواند.

بنی امیه آنطور بودند ولی این جریان اینطور نبودند، این جریان اصالت دادند، برای همین خطرناک بودند.

بنی امیه نمی‌گفتند ما اهل بیت هستیم، اگر می‌گفتند هم کسی حساب نمی‌کرد، اما این‌ها نوه امام بودند. اوضاع هم آنقدر پیچیده بود که امام اصلی نمی‌توانست موضع‌گیری خود را رسماً مشخص کند. همینکه امام صادق علیه السلام بعد از شهادت خودشان به منصور دوانیقی وصیت کرده‌اند، بلاتشبیه بلاتشبیه برای اینکه شما ببینید اوضاع چقدر پیچیده بوده است، فرض کنید امام خمینی رضوان الله تعالی علیه سال 52 از دنیا می‌رفت و وصی او پهلوی بود. می‌گوییم خیلی روشن بود که امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دشمن شماره یک پهلوی است و پهلوی هم دشمن شماره یک امام خمینی رضوان الله تعالی علیه است. حال فکر کنید اوضاع آنقدر پیچیده باشد که نتواند ابراز کند، بعد تازه پهلوی وصی باشد.

کسانی دیدند که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه جذابیتی برای مردم دارند. حال این‌هایی که پای کار آمدند که امام سجّاد علیه السلام نبودند که یک نماز بخوانند و هر کسی از راه برسد نگاه کند و زار زار گریه کند، اینقدر که مایه نداشتند. علم امام سجّاد علیه السلام و امام صادق علیه السلام و امام رضا علیه السلام را که نداشتند، درست است که حسب و نسب داشتند و عبادتی داشتند، چیزهایی داشتند اما امام که نبودند، لذا باید همان کاری را می‌کردند که همه‌ی منحرفین اصلی می‌کنند، هر کسی به دنبال فالور است چکار می‌کند؟ به دل مردمی که دنبال او هستند حرکت می‌کند که این‌ها را جذب کند، گداییِ پیرو می‌کند. این کار بر خلاف مشی امام زین العابدین صلوات الله علیه است، امام زین العابدین صلوات الله علیه کار درست را می‌کنند، چه مردم جذب بشوند و چه مردم جذب نشوند.

کار انبیاء علیهم السلام اینطور است، به هر قیمت جذب نمی‌کنند، تمحیصی هستند، یعنی دائماً… وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حکومت رسیدند در اولین سخنرانی فرمودند که غربال را راه انداختیم، آنقدر می‌گردانم تا ناخالص‌ها بروند. یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به دنبا جمعیت نیستند.

ما خودمان به هیئتی که پُرجمعیت است می‌گوییم جلسه‌ی خیلی خوبی بود و الحمدلله مورد عنایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، اگر جلسه خلوت باشد هم می‌گوییم مورد عنایت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست! طبیعیِ آدم‌ها این است که کثرت‌بین هستند.

آن‌ها هم از همین استفاده می‌کردند، می‌دیدند چون مردم از ظلم بنی امیه بیزار هستند، اگر این‌ها قیام کنند ظلم‌ستیز تلقّی می‌شوند، این امر را برای کاسبی خودشان وسیله می‌کردند.

روایات نهی از قیام بهمراه این‌ها چند جهت دارد، یک جهت همین است. مثلاً این قیام که قیامِ برای خدا نبود، مسئله‌ی دکّانِ جدید بود، آن هم دکّانِ پُرتزویر! قیامِ مروان نبود که، قیام یک آدمی بود که هم حسب داشت، هم نسب داشت، هم ظاهر داشت، هم عبادت داشت، هم ویترین او پرچم ظلم‌ستیزی است، ولی درواقع در حال انجام بزرگترین ظلم است.

تو با این کار خودت که عملاً طوری تبلیغ می‌کنی که امام معصوم، امام سجّاد علیه السلام، امام صادق علیه السلام امام نیست و من امام هستم، این ظلمی به مراتب بزرگتر از ظلم بنی امیه و ظلم بنی عباس است.

ظلم در توحید بالاترین ظلم است، ظلم به ولایت بالاترین ظلم است. اگر کسی به من سیلی بزند ظلم است اما اگر کسی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیلی بزند که یک ظلم نیست.

درواقع ظاهر این‌ها قیام بر علیه ظلم بود وگرنه خودشان بزرگترین ظالم بودند، چون دست هر کدامشان که می‌رسید امام را کتک می‌زدند و دستگیر می‌کردند و فشار می‌آوردند که امام بیعت کند، درواقع به دنبال این بودند که بگویند ما امام هستیم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مورد آن نفر اول فرمودند: «وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَهَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ إِنَّهُ لَيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى»،[13]  او لباس خلافت را به تن خود کرد.

در اینجا منظور از خلافت «حکومت» است. اما بنی عباس لباس ولایت را به تن خود کردند.

اگر کسی به ناحق حاکم بشود یک ظلم است اما اگر کسی ادّعای امامت کند ظلمِ خیلی بزرگتری است. این‌ها در ظاهر نفس زکیّه و چه و چه، بزرگترین ظالمان بودند، فریبکارترین افراد بودند، حیله‌کارترین آدم‌ها بودند، مخالفت با این‌ها هم در ذهن مردم مخالفت با یک جریان انقلابی محسوب می‌شد. کار ائمه علیهم السلام خیلی سخت بود.

نکته‌ای در مورد «علم امام»

به جهت اینکه حضرت زین العابدین صلوات الله علیه نقطه عطف بودند مثال زدم، ائمه قبل هم این مسیر را می‌رفتند، دوره امام سجّاد علیه السلام نقطه‌ی عطف شد، مردم نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یک چیزی از آنچه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بودند را یافتند. بنی عباس هم سوء استفاده کردند.

نماد هر کسی که آدم حسابیِ سالم است این بود که بر علیه ظلم قیام کن. در حالی که در زمانی که امام حاضری هست، نماد دینداری معیّت با امام است، نه هیچ فعل خاصّی. نه قیام و نه قعود. آنجایی که امام نشسته است بهترین کار نشستن است و آنجایی که امام قیام کرده است مهم‌ترین کار قیام کردن است. غیر از آن نه کار بهتری نیست یا کمتر خوب است، بلکه باطل است.

مثلاً حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا هستند و یک نفر در مسجد کوفه در حال خواندن نماز شب است! این کار اینطور نیست که ثواب کمی داشته باشد، این کار اصلاً باطل است، این کار که اصلاً عمل خیر محسوب نمی‌شود، چون در عمل خیر باید قصد قربت داشته باشیم.

این‌ها شروع کردند به تبلیغ، یک توقع از امام داشتند و آن هم این بود که امام قیام کنند! توقع داشتند امام آن کاری را کنند که این‌ها می‌خواهند.

گاهی هم در ذهن ما هست که امام این علم غیب خودش را… منظورم از «علم غیب» آن منظومه‌ای از علم است که حضرت حق سبحانه و تعالی به افراد خاصی عطاء می‌کند و از راه عادی بدست نمی‌آید است… این به چه دردی می‌خورد؟

امام که معمولاً بر خلاف مطابق آن عمل نمی‌کند، یعنی امام معمولاً به ظاهر عمل می‌کند. مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک نفر را به کاری منصوب می‌کردند و ممکن بود آن آدم بعداً دزدی کند و بعد حضرت او را عزل کنند. یا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک نفر را برای نگهداری تنگه‌ای در احد معیّن کردند و فرمودند: برای غنیمت به پایین نروی. اما او بر خلاف امر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عمل کرد و برای غنیمت پایین رفت و تنگه را رها کرد. خب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک نفر را می‌گذاشتند که این کار را نکند.

وظیفه پیغمبر و امام این است که به علم مناط تکلیفشان عمل کنند. یعنی چه؟ یعنی به همان ظاهر عمل کنند.

آن علمِ الهیِ غیرطبیعی را برای جای خاص مصرف می‌کند، وگرنه الگو بودنِ امام آسیب می‌خورد. اگر قرار باشد امام هر وقت خواست کاری کند، فرض کنید اصلاً هیچ کار دیگری نکرد، یک استخاره کرد، در اینصورت همه‌ی زندگی پیش می‌رود، اما در اینصورت امام چطور الگوی ما بشوند؟

ما صد جا دچار حیرت می‌شویم. امام به ظاهر عمل می‌کنند، بجز موارد خاصّی که هدایت امّت به آن وابسته است.

اگر به ما بگویند فقط قیمت دلار فردا را به شما می‌دهیم، فقط خدا می‌داند که ما با این چکار می‌کنیم! اگر کسی فقط اخبار یک روز بعد را بداند می‌تواند سوء استفاده‌های خیلی زیادی کند، در این مورد فیلم‌های فراوان ایرانی و خارجی ساخته‌اند، کتاب نوشته‌اند، رمان نوشته شده است.

حال امام فرمود که همه‌ی این عالم مانند یک حلقه‌ای در بیابان است و در کف دست من است و من به آن اشراف دارم.

این حال، امام سجّاد علیه السلام می‌خواهد و صادق آل پیغمبر علیه السلام و امام رضا علیه السلام، که اینقدر این نفس با مناعت طبع و با کمال و با سخاوت باشد که از این سوء استفاده نکند.

امام این علم را فقط برای امّت استفاده می‌کند.

یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شب لیلة المبیت اگر اراده کند می‌بیند که آیا در آن شب کشته می‌شود یا نه، ولی اراده نمی‌کند.

«اراده می‌کند» یعنی چه؟ یعنی اینکه الآن من بگویم پایتخت فلان کشور کجاست؟ مثلاً اگر من الآن بگویم پایتخت فرانسه کجاست، شما قبل از اینکه من این جمله را تمام کنم که «پاریس» را در ذهن خودتان نداشتید، اما همینکه من گفتم به التفات آمد. این خیلی آسان است. حال اگر من بگویم پایتخت عراق کجاست؟ بلافاصله «بغداد» در ذهن شما تداعی می‌شود.

یعنی اگر التفات کنی آمده است.

حال شما بتوانید التفات کنید که قیمت دلار برای فردا چقدر است، همین التفات کنی نه اینکه جستجو کنی. این خیلی مناعت طبع می‌خواهد که این کار را نکنی.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابیده‌اند و التفات نکرده‌اند که آیا من کشته می‌شوم یا نه.

این کار هر کسی نیست.

اهمیّت شاخص‌ها در رفتار ائمه علیهم السلام

همه‌ی ائمه علیهم السلام تقیّه می‌کردند. مانند همان مثالی که عرض کردم، امام صادق علیه السلام به منصور دوانیقی و دیگرانی وصیّت کرده‌اند.

هرچه گذشت و جلوتر رفت، قیام‌کنندگان آپشن‌ها را بالاتر می‌بردند تا بتوانند با یکدیگر رقابت کنند، چون بعد از مدّتی تعداد قیام کنندگان از تعداد نشستگان بیشتر شد. هر کسی پرچمی بدست خود می‌گرفت و عدّه‌ای را با خود همراه می‌کرد، در هر شهری کسی قیام می‌کرد، پرچم‌های مهدویت عالم را گرفته بود، هم شاهان بنی‌عباس مانند منصور و هارون و هادی و… هم قیام کنندگان.

خیلی از اوقات آیتم‌های علائم ظهور را نگاه می‌کردند و بازسازی می‌کردند.

کمااینکه داعش هم این کار را کرده است، نام مجله رسمی داعش «دابق» است، دابق آن شهری است که مهدی نوعی برای آن‌ها رخ می‌دهد. منظورشان این بود که ما آن مهدی نهایی نوعی هستیم.

ائمه ما برعکس، تا زمانی که مقدّمات را نسازند… چون اگر مقدّمات را نسازند و بفرمایند قیام کنید، مردم به لشگر یکی از این‌ها می‌پیوندند.

اینکه حرکت کنیم و به مشهد برویم خوب است اما اینکه وقتی به سر سه راهی رسیدیم به همسفر خود بگوییم من به سمت چپ می‌روم و تو به سمت راست برو، اینطور نمی‌شود، چون یکی از این راه‌ها به مشهد می‌رسد، نمی‌شود هر راهی رفت.

چون هدف اولیه خوب است که هر اقدامی خوب نیست. تصویر آن‌ها این بود که مبارزه می‌کنیم و به مردم هم می‌گوییم که این دست از دنیا شسته است، امام به دنبال مقدمه‌سازی بود که راه پیدا بشود. اصلاً معلوم بشود که چرا ما به چه کسی دشمن هستیم، ما برای چه و تا چه زمانی با چه کسی دشمن هستیم.

پیچیدگی‌های دوران امام کاظم علیه الصلاة و السلام

امام صادق علیه السلام شهید شدند، شیعیان تراز یک، کسی بجز افراد بسیار کمی نمی‌دانستند که چه کسی مصداق امامت کیست. یعنی شرایط اینقدر پیچیده است. هم از دست حاکم و هم از دست این انقلابیون قلابی.

امام کاظم علیه السلام بر سر کار آمدند و تقیّه شدیدتر شد. پیچیدگی‌ها بیشتر شد. آدم‌هایی که تجربه پیدا می‌کردند پیچیده‌تر عمل می‌کردند.

کار به جایی رسید که امام کاظم علیه الصلاة و السلام… دو سه حرکتی که باعث زندان رفتنِ امام کاظم علیه الصلاة و السلام شده است این چند چیز است.

شما ببینید پیچیدگی چقدر زیاد است.

یکی اینکه امام کاظم علیه الصلاة و السلام وقتی هارون گفت من پسرعموی پیغمبر هستم، که درواقع یعنی من اهل بیت هستم، امام کاظم علیه السلام در زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: «السَّلامُ عَلَیکَ یَا أباه»، یعنی او بیهوده نگوید که من اهل بیت هستم.

امام کاظم علیه السلام موضوع فدک را مطرح کردند.

فقط خدای متعال می‌داند که این‌ها در آن شرایط یعنی چه. درواقع این‌ها عملیاتِ استشهادی بوده است.

با اینکه امام کاظم علیه السلام شمشیر بدست وسط میدان نیستند، ولی یک پرده‌ای از روی صورت بنی عباس برداشته‌اند، یک افشاءگری کرده‌اند که آن‌ها در جنگ‌های خودشان نمی‌توانستند این کارها را کنند.

هارون خیلی قدرت داشت، می‌گفت: خورشید! می‌خواهی کجا بتابی که در سرزمین زیر پای سربازان من است نباشی؟

پناه بر خدا از استکبار. «كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى * أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى»،[14] گاهی خدا به ما فشار وارد می‌کند…

البته منظور من این نیست که مسئولی که باید وظیفه‌ی خود را انجام بدهد انجام ندهد، خدا به داد کسی برسد که مسئولیتی را بعهده بگیرد و درست از عهده آن برنیاید. آنجا او را در زمره متوکل عباسی و یزید به دادگاه می‌برند. مسئولین را در دادگاه متوکل محاکمه می‌کنند. شاید تبرئه هم بشوند، همه که بد نیستند.

من می‌خواهم بگویم اگر من الآن این را می‌گویم منظورم توجیه نیست.

اما اگر خدا به کسی فشاری می‌آورد، این خیلی مهم است که ما به استغناء نرسیم، به این توهّم نرسیم که دیگر…

هارون می‌گفت: خورشید! می‌خواهی کجا بتابی که در سرزمین زیر پای سربازان من است نباشی؟ می‌خواهی کجا بتابی که زیر سُمِ اسب‌های لشگر من نباشی؟

هارون به کنار مضجع شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و گفت: یا رسول الله! من از تو معذرت می‌خواهم، برای اینکه می‌خواهم این امّت را اداره کنم، این کسی که مخلّ وحدت عمومی است، مجبورم موسی بن جعفر را به زندان بیندازم.

اوضاع خیلی پیچیده بود.

بعد هم گفت: بعد از موسی بن جعفر، هر کسی از فرزندان او ادّعای امامت کند گردن او را می‌زنم.

پیچیدگی‌های دوران امامت امام رضا سلام الله علیه

امام رضا علیه الصلاة و السلام بعد از امام کاظم علیه السلام در یک شرایط بسیار سختی به امامت رسیدند. این امامزادگان خیانتی کردند که از سقیفه بالاتر است، گفتند: امام کاظم علیه السلام غیبت کرده است، یعنی مانند حضرت حجّت ارواحنا فداه، و جمع زیادی از اصلی‌ها را هم بردند، جمعی را هم خریدند، به مهم‌ترین علمای برجسته شیعه رشوه‌های سنگین پیشنهاد کردند. اگر آن‌ها آن روز رشوه گرفته بودند…

اگر می‌خواهید ببینید یک آخوندی دین را نجات داده است باید بروید و «یونس بن عبدالرحمن» را ببینید که امام رضا علیه السلام فرمودند: سلمانِ زمان من است. حضرت فرمودند: معالم دین را از یونس بن عبدالرحمن اخذ کنید،[15] اگر یونس بن عبدالرحمن و صفوان بن یحیی نبودند ما امروز هیچ چیزی از دین نداشتیم. به این بزرگواران رشوه‌های سنگینی دادند اما قبول نکردند.

فرض کنید به کسی بگویند منطقه تهرانپارس را به او می‌دهند و زن و مرد آن منطقه هم برده و کنیز تو باشند، مگر می‌شود به این راحتی از این حجم گذشت؟ نفس لوّامه آدم باید خیلی قلدر باشد که آدم را نگه دارد و ترمز آدم در اینجا بگیرد.

خیلی اذیتشان کردند. هم تهدید کردند و هم تطمیع. اگر کسی قبول می‌کرد رشوه‌های سنگین می‌دادند، چون وجوهات سنگینی در اختیار داشتند. اگر کسی هم رشوه را قبول نمی‌کرد او را اذیت می‌کردند.

در این شرایط اگر این‌ها رشوه را قبول کرده بودند و امام رضا علیه السلام تقیّه کرده بودند امروز هیچ چیزی از دین نمانده بود. در اینصورت ما امروز در یک کنگره‌ای دور یکدیگر جمع شده بودیم و می‌گفتیم یک قوم انحرافی در اسلام بودند که هفت امامی بودند و منقرض شدند.

آن‌ها رشوه نگرفتند و امام رضا علیه الصلاة و السلام تقیّه نکردند. البته این بدین معنا نیست که به عموم جامعه فرموده باشند. بلکه حضرت برای کسانی که به دنبال سؤال بودند تقیّه نمی‌کردند.

می‌آمدند و می‌گفتند: آقا جان! این هارون قسم خورده است که اگر کسی بعد از موسی بن جعفر [صلوات الله علیه] ادّعا کند که من می‌خواهم رهبری شیعیان را بعهده بگیرم گردن او را می‌زنم. حضرت رضا علیه السلام می‌فرمودند: اگر هارون گردن من را زد بفهمید که هم من باطل هستم و هم این مسیری که آمده‌ایم. یعنی حضرت تحدّی هم می‌کردند.

امام رضا علیه السلام می‌فرمودند که هارون نمی‌تواند من را بکشد. یعنی هم استفاده از علم الهی… ببینید چه اطمینانی در آن فضای پُرغبارِ انحرافی ایجاد کرد، که مردمی که هنوز نمی‌دانند چه چیزی درست است… بعضی از امامزاده‌ها می‌گویند امام کاظم علیه السلام غیبت کرده است، یک قدرت لازم است که دل‌های لرزیده را برگرداند. «یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا»، خدا فریادرس امّت را می‌رساند. فریادرس امّت فقط آن نیست که وقتی فرزند من مریض است به سراغ امام رضا علیه السلام بروم، این است که دین را حفظ کند.

امام رضا علیه السلام فرمودند: اگر هارون مرا کشت بدانید بفهمید که ما انحرافی بودیم.

پس هارون باید در اینجا خیلی تحریک بشود که این کار را کند، ولی دیگر «يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ»،[16] اینجا دیگر ابراز قدرت کرده است، «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ»، خدا نور او را حفظ می‌کند.

قدرت امام رضا علیه السلام پیچید. در زمان هارون با آن قدرت و خشم، که می‌گفت هر کسی ادّعای امامت کند گردن او را می‌زنم، آن‌هایی هم که لشگر می‌کشیدند بایستی چند سرباز داشتند و تا کشته بشوند می‌جنگیدند، اما امام رضا علیه السلام در مدینه هستند و لشگری نداشتند و می‌فرمودند من امام هستم.

عرض کردم اینجا امام رضا علیه السلام هنوز بصورت عمومی بیان نمی‌کردند، اما این خیلی ابراز قدرت بود، مهم‌ترین نکته این بود که شیعیانی که بدنبال این بودند دلشان گرم بشود مطمئن می‌شدند.

الآن یک جریان انحرافی هست که می‌گویند ما فرزندان امام زمان ارواحنا فداه هستیم، آن زمان هم در ذهن خیلی‌ها این بود که اگر امام کاظم علیه السلام غیبت کرده باشند، الآن امام رضا علیه السلام می‌گویند من فرزند او هستم، نکند یک جریان انحرافی باشد!

اوضاع خیلی پیچیده بود، بعد هم نه مثل این کسی که الآن ادّعا می‌کند من فرزند امام زمان ارواحنا فداه هستم و علم و… هم ندارد، این‌ها امام‌زاده‌های قَدَر بودند.

امام رضا علیه السلام فرمودند: من امام هستم.

همینکه حضرت جرأت کنند و بفرمایند من امام هستم، عجیب بود.

بعد در تاریخ هست که دیگر اگر امام رضا علیه السلام نامه‌ای می‌نوشتند، شرق و غرب عالم آن نامه را روی چشم خود می‌گذاشتند. در اینجا امام رضا علیه السلام هنوز ولیعهد نشده بودند.

مجدد تکرار می‌کنم، نمی‌گویم امام رضا علیه السلام بصورت عمومی می‌فرمودند. شرایط پیچیده است، اما همینکه حضرت ابراز می‌کردند که شیعیان فریب نخورند و گمراه نشوند، این مرحله‌ی یک بود. امام رضا علیه السلام خیلی هم مورد وفاق واقع شدند. لذا بعنوان یک فقیه برجسته به امام رضا علیه السلام مراجعه می‌کردند.

همانطور که می‌دانید طلبه زیاد است اما مرجع زیاد نیست، رساله‌دار زیاد است، اما مقلّددار زیاد نیست.

از امام رضا علیه السلام استفئاء می‌کردند. توجّه کنید که از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه استفتاء نمی‌شد، البته کلمه استفتاء را با تسامح عرض می‌کنم. چرا سؤال نمی‌کردند؟ چون امام را امام نمی‌دیدند که سؤال کنند. ولی امام رضا علیه السلام در بیست سالگی… که این محصول کار ائمه قبلی علیهم السلام و آن شرایط است که از امام رضا علیه السلام سؤال شرعی می‌پرسیدند.

امام رضا علیه الصلاة و السلام از نظر معنوی خیلی در دید قرار گرفتند و البته حضرت خیلی پیچیده عمل می‌کردند.

این زمینه باعث شد مأمون که بنی عباس او را حساب نمی‌کردند، مأمون چون کنیززاده بود عرب اصیل نبود، بنی عباس او را بعنوان شاه بنی عباس قبول نداشت، برای همین برادر او امین که عرب اصیل بود ولی خیلی حکومتداری نمی‌دانست و سواد درستی هم نداشت به او ترجیح دادند. مأمون برای اینکه مشکل غیرعرب بودنِ خودش را جبران کند…

مأمون تا زمانی که در خراسان است، یعنی یک آدم درجه 3 است. فرمانده سپاه فلان استان با فرمانده کل سپاه یا فرمانده کل قوا خیلی تفاوت دارد.

حاکم بنی عباس باید به بغداد بیاید، اما زیر بار مأمون نمی‌رفتند، مأمون برادر خود را کشت، ولی باز هم زیر بار مأمون نمی‌رفتند، لذا مأمون به بغداد نیامد.

چند مشکل پیش روی مأمون بود، اول این بود که بنی عباس مرا بعنوان خلیفه قبول نمی‌کنند، هر گوشه‌ای یک امامزاده‌ای قیام کرد و عدّه‌ای طرفدار هم داشت، مأمون این کشور پُرآشوب را باید چطور اداره می‌کرد؟ باید با امام رضا علیه السلام چکار می‌کرد؟

اگر امام رضا علیه السلام ناگهان پرچم قیام بدست بگیرند، با این نفوذی که دارند، مأمون باید چه کند؟

به هارون گفتند: ما ندیده بودیم که برای دو نفر مالیات جمع کنند. هارون گفت: کجا؟ گفت: یکی برای بیت المال حکومت تو و یکی هم برای خانه موسی بن جعفر [صلوات الله علیه] که وجوهات می‌برند!

تازه حکومت مالیات خود را با توسّل به زور و گزمه و داروغه می‌گیرد اما وجوهات موسی بن جعفر صلوات الله علیه را مردم با جان و دل می‌دهند! «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ»[17] که پاک بشوند، «وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ» ای پیغمبر! برای این‌ها دعا کن.

این‌ها بر طبق این دین، این پول را می‌دهند که پاک بشوند، ولی مالیات حکومتی را با توسل به زور می‌دهند.

گفت: تو مالیات را با توسل به زور می‌گیری اما عده‌ای با التماس می‌روند و به موسی بن جعفر [صلوات الله علیه] وجوهات می‌دهند.

مأمون گفت من علی بن موسی الرضا [صلوات الله علیه] را به اینجا می‌آورم و او را به قدرت بنی عباس آلوده می‌کنم و تمام هیمنه‌ی آل ابیطالب را از بین می‌بریم، معلوم می‌شود این‌ها هم که ادّعا می‌‌کردند، حالا که پایشان به قدرت رسید می‌لغزند.

مأمون خیلی باهوش بود، اما بیچاره با امام رضا علیه السلام درگیر بود! وگرنه در روایت هست که مأمون «افریط مستکبر» است، یعنی کسی که با هر کسی کشتی بگیرد بینی او را به خاک می‌مالد.

بدبختی مأمون در این بود که امام رضا علیه السلام در مقابل او قرار داشتند، وگرنه محاسبات مأمون حرف نداشت، یعنی اگر به شیطنت نگاه کنی معاویه در حد کفش مأمون هم نیست.

بعد هم گفت: وقتی او ولیعهد من بشود بنی عباس می‌ترسند اگر من بمیرم بدبخت بشوند و حکومت از دستشان دربیاید.

بعد طبق محاسبات خود گفت: علی بن موسی الرضا [صلوات الله علیه] را هم به اینجا می‌بریم و علمای مختلف جهان را هم دعوت می‌کنم، بالاخره یک نفر پشت او را زمین می‌زند.

اگر شما اعتقاد و اعتماد به امامت نداشته باشید، هر کسی هرقدر هم عالم باشد یک نفر عالم‌تر از او هم هست.

برای همین امام رضا علیه السلام را با توسّل به زور به خراسان بردند.

نوع رفتار شخصی امام رضا علیه الصلاة و السلام طوری بود که حضرت رفتار حکومتی نمی‌کردند.

مأمون به دنبال امام رضا علیه السلام فرستاد، امام رضا علیه السلام پیش‌دستی کردند، قبل از اینکه به مأمون برسند در خراسان فرمودند: «كَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْني فَمَنْ دَخَلَ حِصْني اَمِنَ مِنْ عَذابي»، پرده را انداختند، مردم هم در آنجا ایستاده بودند که حدیثی از حضرت بشنوند که از آباءشان از جدّشان از اجدادشان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد، یعنی یک سلسله‌ی ذهبیّه‌ی طلایی، یعنی حدیثی که همه‌ی کسانی که نقل کرده‌اند آدم‌حسابی باشند، بعد حضرت دوباره پرده را کنار زدند و فرمودند: «بشروطها و انا من شروطها»، من شرط توحید هستم.

مأمون نمی‌توانست پیش‌بینی کند که امام می‌خواهند چکار کنند، برای همین نگذاشتند امام بروند و نماز عید را بخوانند، می‌گفتند اگر در اینجا یک جمله‌ی دیگر بفرمایند دیگر نمی‌شود اوضاع را جمع کرد.

مدام مناظره گذاشتند، هم در توحید، هم در نبوّت، که این‌ها حفظ اسلام بود، هم در امامت و ولایت و سقیفه. نوعاً خیلی از مناظرات هست، حضرت در آنجا بحث کرده‌اند.

مأمون یک زمینی فراهم کرد که نعوذبالله امام را زمین بزند، امام رضا علیه السلام در آنجا فرصت پیدا کردند که صحبت کنند.

این مأمون که تمام دعوت او تزویر و دروغ و ریا است، اگر راست می‌گفت امام رضا علیه السلام که سال‌ها در فراق حضرت جواد علیه السلام می‌سوختند، حتّی قبل از آنکه حضرت جواد علیه السلام بدنیا بیایند… اجازه می‌داد امام رضا علیه السلام امام جواد علیه السلام که سه چهار ساله بودند را با خود بیاورند، امام رضا علیه السلام را بدون زن و بچه در غربت آوردند.

صد یوسف مصری به فدای یک لبخند امام جواد علیه السلام.

مأمون با این برنامه‌ریزی بدنبال این بود که هم تشیّع را زمین بزند، هم مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را زمین بزند، هم قدرت خود را تثبیت کند.

اگر به امام پناه ببریم…

وزیر مأمون کشته شد، مردم دور قصر جمع شدند و می‌خواستند به داخل قصر بیایند و مأمون را بکشند.

وقتی جنگ داخلی می‌شود دیگر قدرت خیلی مهم نیست، باید یک آدم بانفوذی بیاید و موضوع را جمع کند. مأمون آمد و به امام رضا علیه السلام پناه آورد. گفت: الآن اوضاع بهم می‌ریزد، این‌ها می‌خواهند مرا بکشند، برو و شفاعت مرا کن.

یکی از تفاوت‌های امام با ما در این است که یک بدبختی، ولو اینکه هنوز به هیچ وجه از خطاهای گذشته پشیمان نیست، اما اگر در جایی مضطر بشود و در آن مشکل ملتجی بشود، امام به روی او نمی‌آورد. امام رضا علیه السلام رفتند و صحبت کردند و مأمون را نجات دادند.

کمااینکه قبلاً بارها عرض کرده‌ام، وقتی اطباء نتوانستند متوکل را درمان کنند، مادر متوکّل به امام هادی علیه السلام عرض کرد: برای پسرم دعا کن.

آن لحظه‌ای که گفت «برای پسرم دعا کن»، دیگر آنجا را راست گفت، حالا هیچ تغییری هم نکرده بود، اما آنجا مضطر شده بود و فرزند او مریض بود، ولو اینکه متوکل باشد.

اگر کسی به کهف الوری متوسّل بشود… این بزرگواران پناهگاه هستند، «یُخْرِجُ اللَّهُ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّهِ وَ غِیَاثَهَا»، خدا فریادرس را می‌رساند… ان شاء الله خدای متعال نیاورد که ما به مدلِ مأمون پناه ببریم، ولی اگر کسی در مدل مأمون هم راست بگوید و در آن موضوع پناه ببرد، دست او را می‌گیرند.

کمااینکه وقتی امنیت همسران بنی امیه در خطر بود، مروان آمد و به حضرت زین العابدین صلوات الله علیه عرض کرد: آیا می‌شود زنم را به خانه‌ی شما پناهنده کنم؟ هنوز شش ماه نبود که امام سجّاد علیه السلام از اسارت برگشته بودند، فرمودند: بله!

وقتی حکومت بنی امیه دوباره مدینه را اشغال کرد، به مروان گفتند: چکار کنیم؟ گفت: اول گردن علی بن الحسین را بزنید!

همه‌ی این‌ها برای ما درس است. امام می‌داند، امام اشراف دارد، امام که مانند بقیه نیست.

معاویه آب را بست، وقتی لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آب را گرفت، یاران معاویه به او گفتند: حالا چه غلطی کنیم؟ گفت: هیچ! علی مانند ما نیست! علی آب را نمی‌بندد.

اگر به امام پناه ببریم، امام لبّیک می‌گوید.

اگر کسی با صداقت در همان موضوع، نه اینکه بگوییم اول توبه مفصل کنیم و… اگر کسی این کارها را کند که خیلی خوب است، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما پاک و با توبه کامل نصوح به امام پناه ببریم، ولی اگر کسی راست بگوید و به امام رضا علیه السلام پناه ببرد، والله امام رضا علیه الصلاة و السلام «نه» نمی‌گویند.

از امام رضا علیه السلام چیزهایی بخواهید که خودتان جزو محالات می‌دانید، امام رضا علیه السلام به استحقاق ما نگاه نمی‌کنند.

اگر کسی چیزی از امام رضا علیه السلام بخواهد، امام رضا علیه السلام به استحقاق فرد نگاه نمی‌کنند.

من همیشه این مثال را می‌زنم، اگر حسینیه‌ای قرض الحسنه داشته باشد، کسی نمی‌گوید من دو هزار و پانصد میلیارد تومان وام قرض الحسنه می‌خواهم. اما اگر روی تابلوی قرض الحسنه بنویسند اینجا تا ده میلیارد تومان قرض الحسنه داده می‌شود، در اینصورت آدم می‌گوید آیا می‌توانید دو میلیارد تومان به من قرض الحسنه بدهید؟ بعد تازه طرف می‌گوید: آیا ضامن داری؟ گردش مالی تو چقدر است؟ چه کسی تو را قبول دارد؟

اگر ورودی حرم امام رضا علیه السلام این حرف را نزده بودند آیا شما رویتان می‌شد این حرف را بزنید یا نه؟

«أَللَّهُمَّ إِنّی وَقَفْتُ عَلى بابٍ مِنْ أَبْوابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ‏ وَالِهِ»، خدایا! من جلوی در خانه‌ی پیامبر ایستاده‌ام، «وَقَدْ مَنَعْتَ النَّاسَ أَنْ یَدْخُلُوا إِلّا بِإِذْنِهِ، فَقُلْتَ یا أَیُّهَا الَّذینَ امَنُوالاتَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ إِلّا أَنْ یُؤْذَنَ لَکُمْ» بی‌اذن وارد نشوید…

بعد می‌گوییم: خدایا! من می‌دانم که «أَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعی کَلامَهُمْ، وَفَتَحْتَ بابَ فَهْمی بِلَذیذِ مُناجاتِهِمْ» تو کاری کرده‌ای که من نمی‌شنوم، وگرنه من شهادت می‌دهم این‌ها جواب سلام من را می‌دهند، همین الآن که با شما حرف می‌زنم، یا امام رضا! «اَشهَدُ اَنَّکَ تَسمَعُ کلامی اَشهَدُ اَنَّکَ تَری مقامی اَشهَدُ اَنَّکَ تَرُدُّ سَلامِی»، اما «أَنَّکَ حَجَبْتَ عَنْ سَمْعی کَلامَهُمْ» من نمی‌شنوم.

بعد می‌گوییم: باید از خدا و رسول و ملائکه و حجّت تو اذن بگیریم. بعد از حضرت حق و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ملائکه اذن می‌گیریم. بعد به امام رضا علیه السلام رو می‌کنیم و می‌گوییم: «فَأْذَنْ لی یا مَوْلایَ» آقا! من را راه بده!

حالا آدمی که اصلاً نباید او را راه بدهند، انصافاً اگر کسی به خودش و اعمال خودش و جایگاه خودش التفات کند، اگر به خودمان بود، نباید وارد حرم بشود، اما ببینید چه می‌خواهیم، این برای پُررو بودن ما نیست، این برای کَرَمِ اوست، «فَأْذَنْ لی یا مَوْلایَ فِی الدُّخُولِ‏ أَفْضَلَ ما أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِیآئِکَ» من را طوری راه بده و تحویل بگیرد، بهتر از بهترین رفیقانت!

اگر شما به در خانه‌ی آیت الله بهجت اعلی الله مقامه الشّریف می‌رفتید آیا رویتان می‌شد بگویید که من را از بهترین دوستان خودتان تحویل بگیرید؟ انسان هر اندازه هم پُررو باشد این را نمی‌گوید. اما اگر آنجا نوشته باشند چطور؟

«فَأْذَنْ لی یا مَوْلایَ فِی الدُّخُولِ‏ أَفْضَلَ ما أَذِنْتَ لِأَحَدٍ مِنْ أَوْلِیآئِکَ» من را بهتر از بهترین رفیقان و یارانت تحویل بگیر!

این نه برای حسادت است، دلیل چیست؟ مگر تو چه کسی هستی؟

این خیلی حکیمانه است!

«إِنْ لَمْ أَکُنْ أَهْلاً لِذلِکَ، فَأَنْتَ أَهْلٌ لَهُ». من که من هستم، اما تو که مأمون را اجابت می‌کنی جا دارد ما که محبّ مادر شما هستیم، وقتی سلام می‌دهیم ما را تحویل بگیرید.

دعا

صلی الله علیک یا مولای، یا امام رضا.

خدایا! این سلام و صلوات ناقابل ما را به محضر و پیشگاه ارباب و مولای ما سلطان اولیاء حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه همین الساعه واصل بگردان.

خدایا! آنچه خیر و برکت به اولیای خودت عطاء کردی که در تصوّر ما نمی‌گنجد، فوق توقّع ماست، به دست باکفایت کریم بن کریم حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه بر ما مقدّر بگردان.

خدایا! هر چه شرّ از اولیایت دفع کردی، فوق تصوّر، به کرامت حضرت علی بن موسی الرضا صلوات الله علیه از ما دفع فرما.

خدایا! به برکت امام رضا صلوات الله علیه ما را از یاران ابن الرضا علیه السلام مهدیِ فاطمه صلوات الله علیه قرار بده.

خدایا! تو را به حرمت و کرامت و مهربانی امام رضا علیه الصلاة و السلام، مهربانی امام زمان ارواحنا فداه را شامل حال ما بگردان و آن عظیم الشأن را دعاگوی ما قرار بده و ما را از یاران و شهدای راه امام زمان ارواحنا فداه بگردان.

به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

 

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الکافي ، جلد ۱ ، صفحه ۵۲۷ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَبِي لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ أَيَّ اَلْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلاَ بِهِ فِي بَعْضِ اَلْأَيَّامِ فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اَللَّوْحِ اَلَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أُمِّي أَنَّهُ فِي ذَلِكَ اَللَّوْحِ مَكْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَهَنَّيْتُهَا بِوِلاَدَةِ اَلْحُسَيْنِ وَ رَأَيْتُ فِي يَدَيْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَيْتُ فِيهِ كِتَاباً أَبْيَضَ شِبْهَ لَوْنِ اَلشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي وَ أُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا هَذَا اَللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اَللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِيهِ اِسْمُ أَبِي وَ اِسْمُ بَعْلِي وَ اِسْمُ اِبْنَيَّ وَ اِسْمُ اَلْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وَ أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِكَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ فَقَرَأْتُهُ وَ اِسْتَنْسَخْتُهُ فَقَالَ لَهُ أَبِي فَهَلْ لَكَ يَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَهُ أَبِي إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ فَقَالَ يَا جَابِرُ اُنْظُرْ فِي كِتَابِكَ لِأَقْرَأَ أَنَا عَلَيْكَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِي نُسْخَةٍ فَقَرَأَهُ أَبِي فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُهُ فِي اَللَّوْحِ مَكْتُوباً «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»  هَذَا كِتَابٌ «مِنَ اَللّٰهِ اَلْعَزِيزِ اَلْحَكِيمِ»  ، – لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ «نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِينُ »  مِنْ عِنْدِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اُشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لاَ تَجْحَدْ آلاَئِي إِنِّي «أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا»  قَاصِمُ اَلْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ اَلْمَظْلُومِينَ وَ دَيَّانُ اَلدِّينِ إِنِّي «أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا»  فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ «عَذٰاباً لاٰ أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ اَلْعٰالَمِينَ»  فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ اِنْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى اَلْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى اَلْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ وَ سِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي بَعْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اُسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ اَلشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ اَلتَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِيَ اَلْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ اَلْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ اَلْمَاضِينَ وَ اِبْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ اَلْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ اَلْبَاقِرُ عِلْمِي وَ اَلْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ اَلْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ اَلرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ أُتِيحَتْ بَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لاَ يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لاَ تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ اَلْأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ اِفْتَرَى عَلَيَّ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ اَلْجَاحِدِينَ عِنْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ اَلنُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاِضْطِلاَعِ بِهَا يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي اَلْمَدِينَةِ اَلَّتِي بَنَاهَا اَلْعَبْدُ اَلصَّالِحُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ اِبْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي لاَ يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلاَّ جَعَلْتُ اَلْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اِسْتَوْجَبُوا اَلنَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لاِبْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ اَلشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ اَلدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ اَلْخَازِنَ لِعِلْمِيَ اَلْحَسَنَ وَ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ فَيُذَلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ اَلتُّرْكِ وَ اَلدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ اَلْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ يَفْشُو اَلْوَيْلُ وَ اَلرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَكْشِفُ اَلزَّلاَزِلَ وَ أَدْفَعُ اَلْآصَارَ وَ اَلْأَغْلاَلَ «أُولٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ»  :’ قَالَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِي دَهْرِكَ إِلاَّ هَذَا اَلْحَدِيثَ لَكَفَاكَ فَصُنْهُ إِلاَّ عَنْ أَهْلِهِ .)

[5] سوره مبارکه اسراء، آیه 71 (يَوْمَ نَدْعُو كُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ ۖ فَمَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَأُولَٰئِكَ يَقْرَءُونَ كِتَابَهُمْ وَلَا يُظْلَمُونَ فَتِيلًا)

[6] الکافي ، جلد ۱ ، صفحه ۳۱۳ (أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي اَلْحَكَمِ اَلْأَرْمَنِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ يَزِيدَ بْنِ سَلِيطٍ اَلزَّيْدِيِّ قَالَ أَبُو اَلْحَكَمِ وَ أَخْبَرَنِي عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ اَلْجَرْمِيُّ عَنْ يَزِيدَ بْنِ سَلِيطٍ قَالَ: لَقِيتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ نَحْنُ نُرِيدُ اَلْعُمْرَةَ فِي بَعْضِ اَلطَّرِيقِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلْ تُثْبِتُ هَذَا اَلْمَوْضِعَ اَلَّذِي نَحْنُ فِيهِ قَالَ نَعَمْ فَهَلْ تُثْبِتُهُ أَنْتَ قُلْتُ نَعَمْ إِنِّي أَنَا وَ أَبِي لَقِينَاكَ هَاهُنَا وَ أَنْتَ مَعَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مَعَهُ إِخْوَتُكَ فَقَالَ لَهُ أَبِي بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَنْتُمْ كُلُّكُمْ أَئِمَّةٌ مُطَهَّرُونَ وَ اَلْمَوْتُ لاَ يَعْرَى مِنْهُ أَحَدٌ فَأَحْدِثْ إِلَيَّ شَيْئاً أُحَدِّثُ بِهِ مَنْ يَخْلُفُنِي مِنْ بَعْدِي فَلاَ يَضِلَّ قَالَ نَعَمْ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ هَؤُلاَءِ وُلْدِي وَ هَذَا سَيِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَيْكَ وَ قَدْ عُلِّمَ اَلْحُكْمَ وَ اَلْفَهْمَ وَ اَلسَّخَاءَ وَ اَلْمَعْرِفَةَ بِمَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ اَلنَّاسُ وَ مَا اِخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ وَ دُنْيَاهُمْ وَ فِيهِ حُسْنُ اَلْخُلُقِ وَ حُسْنُ اَلْجَوَابِ وَ هُوَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فِيهِ أُخْرَى خَيْرٌ مِنْ هَذَا كُلِّهِ فَقَالَ لَهُ أَبِي وَ مَا هِيَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يُخْرِجُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ غِيَاثَهَا وَ عَلَمَهَا وَ نُورَهَا وَ فَضْلَهَا وَ حِكْمَتَهَا خَيْرُ مَوْلُودٍ وَ خَيْرُ نَاشِئٍ يَحْقُنُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلدِّمَاءَ وَ يُصْلِحُ بِهِ ذَاتَ اَلْبَيْنِ وَ يَلُمُّ بِهِ اَلشَّعْثَ وَ يَشْعَبُ بِهِ اَلصَّدْعَ وَ يَكْسُو بِهِ اَلْعَارِيَ وَ يُشْبِعُ بِهِ اَلْجَائِعَ وَ يُؤْمِنُ بِهِ اَلْخَائِفَ وَ يُنْزِلُ اَللَّهُ بِهِ اَلْقَطْرَ وَ يَرْحَمُ بِهِ اَلْعِبَادَ خَيْرُ كَهْلٍ وَ خَيْرُ نَاشِئٍ قَوْلُهُ حُكْمٌ وَ صَمْتُهُ عِلْمٌ يُبَيِّنُ لِلنَّاسِ مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ يَسُودُ عَشِيرَتَهُ مِنْ قَبْلِ أَوَانِ حُلُمِهِ فَقَالَ لَهُ أَبِي بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ هَلْ وُلِدَ قَالَ نَعَمْ وَ مَرَّتْ بِهِ سِنُونَ قَالَ يَزِيدُ فَجَاءَنَا مَنْ لَمْ نَسْتَطِعْ مَعَهُ كَلاَماً قَالَ يَزِيدُ فَقُلْتُ لِأَبِي إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَخْبِرْنِي أَنْتَ بِمِثْلِ مَا أَخْبَرَنِي بِهِ أَبُوكَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِي نَعَمْ إِنَّ أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ فِي زَمَانٍ لَيْسَ هَذَا زَمَانَهُ فَقُلْتُ لَهُ فَمَنْ يَرْضَى مِنْكَ بِهَذَا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ قَالَ فَضَحِكَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ ضَحِكاً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ أُخْبِرُكَ يَا أَبَا عُمَارَةَ إِنِّي خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي فَأَوْصَيْتُ إِلَى اِبْنِي فُلاَنٍ وَ أَشْرَكْتُ مَعَهُ بَنِيَّ فِي اَلظَّاهِرِ وَ أَوْصَيْتُهُ فِي اَلْبَاطِنِ فَأَفْرَدْتُهُ وَحْدَهُ وَ لَوْ كَانَ اَلْأَمْرُ إِلَيَّ لَجَعَلْتُهُ فِي اَلْقَاسِمِ اِبْنِي لِحُبِّي إِيَّاهُ وَ رَأْفَتِي عَلَيْهِ وَ لَكِنْ ذَلِكَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَجْعَلُهُ حَيْثُ يَشَاءُ وَ لَقَدْ جَاءَنِي بِخَبَرِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ أَرَانِيهِ وَ أَرَانِي مَنْ يَكُونُ مَعَهُ وَ كَذَلِكَ لاَ يُوصَى إِلَى أَحَدٍ مِنَّا حَتَّى يَأْتِيَ بِخَبَرِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ جَدِّي عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ رَأَيْتُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَاتَماً وَ سَيْفاً وَ عَصًا وَ كِتَاباً وَ عِمَامَةً فَقُلْتُ مَا هَذَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ لِي أَمَّا اَلْعِمَامَةُ فَسُلْطَانُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلسَّيْفُ فَعِزُّ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا اَلْكِتَابُ فَنُورُ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا اَلْعَصَا فَقُوَّةُ اَللَّهِ وَ أَمَّا اَلْخَاتَمُ فَجَامِعُ هَذِهِ اَلْأُمُورِ ثُمَّ قَالَ لِي وَ اَلْأَمْرُ قَدْ خَرَجَ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَرِنِيهِ أَيُّهُمْ هُوَ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا رَأَيْتُ مِنَ اَلْأَئِمَّةِ أَحَداً أَجْزَعَ عَلَى فِرَاقِ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْكَ وَ لَوْ كَانَتِ اَلْإِمَامَةُ بِالْمَحَبَّةِ لَكَانَ إِسْمَاعِيلُ أَحَبَّ إِلَى أَبِيكَ مِنْكَ وَ لَكِنْ ذَلِكَ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ وَ رَأَيْتُ وُلْدِي جَمِيعاً اَلْأَحْيَاءَ مِنْهُمْ وَ اَلْأَمْوَاتَ فَقَالَ لِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ هَذَا سَيِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَى اِبْنِي عَلِيٍّ فَهُوَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ اَللَّهُ مَعَ اَلْمُحْسِنِينَ قَالَ يَزِيدُ ثُمَّ قَالَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا يَزِيدُ إِنَّهَا وَدِيعَةٌ عِنْدَكَ فَلاَ تُخْبِرْ بِهَا إِلاَّ عَاقِلاً أَوْ عَبْداً تَعْرِفُهُ صَادِقاً: وَ إِنْ سُئِلْتَ عَنِ اَلشَّهَادَةِ فَاشْهَدْ بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اَللّٰهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلىٰ أَهْلِهٰا »  وَ قَالَ لَنَا أَيْضاً «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهٰادَةً عِنْدَهُ مِنَ اَللّٰهِ »  قَالَ فَقَالَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَقْبَلْتُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ قَدْ جَمَعْتَهُمْ لِي بِأَبِي وَ أُمِّي فَأَيُّهُمْ هُوَ فَقَالَ هُوَ اَلَّذِي يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَسْمَعُ بِفَهْمِهِ وَ يَنْطِقُ بِحِكْمَتِهِ يُصِيبُ فَلاَ يُخْطِئُ وَ يَعْلَمُ فَلاَ يَجْهَلُ مُعَلَّماً حُكْماً وَ عِلْماً هُوَ هَذَا وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ اِبْنِي ثُمَّ قَالَ مَا أَقَلَّ مُقَامَكَ مَعَهُ فَإِذَا رَجَعْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَأَوْصِ وَ أَصْلِحْ أَمْرَكَ وَ اُفْرُغْ مِمَّا أَرَدْتَ فَإِنَّكَ مُنْتَقِلٌ عَنْهُمْ وَ مُجَاوِرٌ غَيْرَهُمْ فَإِذَا أَرَدْتَ فَادْعُ عَلِيّاً فَلْيُغَسِّلْكَ وَ لْيُكَفِّنْكَ فَإِنَّهُ طُهْرٌ لَكَ وَ لاَ يَسْتَقِيمُ إِلاَّ ذَلِكَ وَ ذَلِكَ سُنَّةٌ قَدْ مَضَتْ فَاضْطَجِعْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ صُفَّ إِخْوَتَهُ خَلْفَهُ وَ عُمُومَتَهُ وَ مُرْهُ فَلْيُكَبِّرْ عَلَيْكَ تِسْعاً فَإِنَّهُ قَدِ اِسْتَقَامَتْ وَصِيَّتُهُ وَ وَلِيَكَ وَ أَنْتَ حَيٌّ ثُمَّ اِجْمَعْ لَهُ وُلْدَكَ مِنْ بَعْدِهِمْ فَأَشْهِدْ عَلَيْهِمْ وَ أَشْهِدِ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً»  قَالَ يَزِيدُ ثُمَّ قَالَ لِي أَبُو إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنِّي أُوخَذُ فِي هَذِهِ اَلسَّنَةِ وَ اَلْأَمْرُ هُوَ إِلَى اِبْنِي عَلِيٍّ سَمِيِّ عَلِيٍّ وَ عَلِيٍّ فَأَمَّا عَلِيٌّ اَلْأَوَّلُ فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَمَّا اَلْآخِرُ فَعَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أُعْطِيَ فَهْمَ اَلْأَوَّلِ وَ حِلْمَهُ وَ نَصْرَهُ وَ وُدَّهُ وَ دِينَهُ وَ مِحْنَتَهُ وَ مِحْنَةَ اَلْآخِرِ وَ صَبْرَهُ عَلَى مَا يَكْرَهُ وَ لَيْسَ لَهُ أَنْ يَتَكَلَّمَ إِلاَّ بَعْدَ مَوْتِ هَارُونَ بِأَرْبَعِ سِنِينَ ثُمَّ قَالَ لِي يَا يَزِيدُ وَ إِذَا مَرَرْتَ بِهَذَا اَلْمَوْضِعِ وَ لَقِيتَهُ وَ سَتَلْقَاهُ فَبَشِّرْهُ أَنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ غُلاَمٌ أَمِينٌ مَأْمُونٌ مُبَارَكٌ وَ سَيُعْلِمُكَ أَنَّكَ قَدْ لَقِيتَنِي فَأَخْبِرْهُ عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ اَلْجَارِيَةَ اَلَّتِي يَكُونُ مِنْهَا هَذَا اَلْغُلاَمُ جَارِيَةٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مَارِيَةَ جَارِيَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُبَلِّغَهَا مِنِّي اَلسَّلاَمَ فَافْعَلْ قَالَ يَزِيدُ فَلَقِيتُ بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَبَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا يَزِيدُ مَا تَقُولُ فِي اَلْعُمْرَةِ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ذَلِكَ إِلَيْكَ وَ مَا عِنْدِي نَفَقَةٌ فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا كُنَّا نُكَلِّفُكَ وَ لاَ نَكْفِيكَ فَخَرَجْنَا حَتَّى اِنْتَهَيْنَا إِلَى ذَلِكَ اَلْمَوْضِعِ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ يَا يَزِيدُ إِنَّ هَذَا اَلْمَوْضِعَ كَثِيراً مَا لَقِيتَ فِيهِ جِيرَتَكَ وَ عُمُومَتَكَ قُلْتُ نَعَمْ ثُمَّ قَصَصْتُ عَلَيْهِ اَلْخَبَرَ فَقَالَ لِي أَمَّا اَلْجَارِيَةُ فَلَمْ تَجِئْ بَعْدُ فَإِذَا جَاءَتْ بَلَّغْتُهَا مِنْهُ اَلسَّلاَمَ فَانْطَلَقْنَا إِلَى مَكَّةَ فَاشْتَرَاهَا فِي تِلْكَ اَلسَّنَةِ فَلَمْ تَلْبَثْ إِلاَّ قَلِيلاً حَتَّى حَمَلَتْ فَوَلَدَتْ ذَلِكَ اَلْغُلاَمَ قَالَ يَزِيدُ وَ كَانَ إِخْوَةُ عَلِيٍّ يَرْجُونَ أَنْ يَرِثُوهُ فَعَادُونِي إِخْوَتُهُ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ فَقَالَ لَهُمْ إِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرٍ وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُهُ وَ إِنَّهُ لَيَقْعُدُ مِنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ بِالْمَجْلِسِ اَلَّذِي لاَ أَجْلِسُ فِيهِ أَنَا .)

[7] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۱۲۱ (حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ مُوسَى رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْكُوفِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ صَالِحٍ اَلرَّازِيِّ عَنْ حَمْدَانَ اَلدِّيوَانِيِّ قَالَ قَالَ اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ : مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ فِي ثَلاَثَةِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَايَرَتِ اَلْكُتُبُ يَمِيناً وَ شِمَالاً وَ عِنْدَ اَلْمِيزَانِ .)

[8] اللهوف علی قتلی الطفوف ، جلد ۱ ، صفحه ۲۱ (قَالَ: وَ كَانَ اَلنَّاسُ يَتَعَاوَدُونَ ذِكْرَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَسْتَعْظِمُونَهُ وَ يَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ذَلِكَ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ كَتَبَ يَزِيدُ إِلَى اَلْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ كَانَ أَمِيرَ اَلْمَدِينَةِ يَأْمُرُهُ بِأَخْذِ اَلْبَيْعَةِ عَلَى أَهْلِهَا عام[عَامَّةً]وَ خَاصَّةً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُولُ لَهُ إِنْ أَبَى عَلَيْكَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ اِبْعَثْ إِلَيَّ بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ اَلْوَلِيدُ مَرْوَانَ وَ اِسْتَشَارَهُ فِي أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّهُ لاَ يَقْبَلُ وَ لَوْ كُنْتُ مَكَانَكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ اَلْوَلِيدُ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَهُ فِي ثَلاَثِينَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَوَالِيهِ فَنَعَى اَلْوَلِيدُ إِلَيْهِ مَوْتَ مُعَاوِيَةَ وَ عَرَضَ عَلَيْهِ اَلْبَيْعَةَ لِيَزِيدَ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّ اَلْبَيْعَةَ لاَ تَكُونُ سِرّاً وَ لَكِنْ إِذَا دَعَوْتَ اَلنَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ. فَقَالَ مَرْوَانُ لاَ تَقْبَلْ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ عُذْرَهُ وَ مَتَى لَمْ يُبَايِعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَيْلٌ لَكَ يَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِي كَذَبْتَ وَ اَللَّهِ وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَةِ وَ اَلْبَيْعَةِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ. فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِيدِ عَصَيْتَنِي فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّكَ أَشَرْتَ إِلَيَّ بِذَهَابِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْكَ اَلدُّنْيَا بِأَسْرِهَا لِي وَ أَنَّنِي قَتَلْتُ حُسَيْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً يَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِيفُ اَلْمِيزَانِ لاَ يَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ لاَ يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ. قَالَ وَ أَصْبَحَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يَسْتَمِعُ اَلْأَخْبَارَ فَلَقِيَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّي لَكَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِي تُرْشَدْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا ذَاكَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّي آمُرُكَ بِبَيْعَةِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ فِي دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  » وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ طَالَ اَلْحَدِيثُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَرْوَانَ حَتَّى اِنْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ .)

[9] روضة الواعظین ، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۱

[10] إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات ، جلد ۳ ، صفحه ۳۷۰ (وَ ذَكَرَ مُحَمَّدٌّ اَلشَّهْرِسْتَانِيُّ، وَ هُوَ أَشَدُّ اَلْمُتَعَصِّبِينَ عَلَى اَلْإِمَامِيَّةِ، يَعْنِي فِي كِتَابِ اَلْمِلَلِ وَ اَلنِّحَلِ أَنَّ مَنْشَأَ اَلْفَسَادِ بَعْدَ إِبْلِيسَ شُبْهَةُ اَلاِخْتِلاَفَاتِ اَلْوَاقِعَةِ فِي زَمَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ . فَأَوَّلُ تَنَازُعٍ وَقَعَ فِي مَرَضِهِ فِيمَا رَوَاهُ اَلْبُخَارِيُّ بِإِسْنَادِهِ إِلَى اِبْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا اِشْتَدَّ بِالنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مَرَضُهُ اَلَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، قَالَ: اِئْتُونِي بِدَوَاةٍ وَ قِرْطَاسٍ لِأَكْتُبَ لَكُمْ كِتَاباً لاَ تَضِلُّوا بَعْدِي أبَدَا فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ صَاحِبَكُمْ لَيَهْجُرُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اَللَّهِ وَ كَثُرَ اَللَّغَطُ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ: قُومُوا عَنِّي وَ لاَ يَنْبَغِي عِنْدِي اَلتَّنَازُعُ.)

[11] الکافي ، جلد ۱ ، صفحه ۱۴۵ (اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُمْهُورٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلصَّلْتِ عَنِ اَلْحَكَمِ وَ إِسْمَاعِيلَ اِبْنَيْ حَبِيبٍ عَنْ بُرَيْدٍ اَلْعِجْلِيِّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: بِنَا عُبِدَ اَللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اَللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اَللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى .)

[12] سوره مبارکه طه، آیه 96 (قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي)

[13] نهج البلاغه، خطبه شقشقیه

[14] سوره مبارکه علق، آیات 6 و 7

[15] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی) ، جلد ۱ ، صفحه ۴۹۰ (مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ نُصَيْرٍ ، قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى ، قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اَلْعَزِيزِ بْنُ اَلْمُهْتَدِي اَلْقُمِّيُّ ، قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ نُصَيْرٍ : قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى ، وَ حَدَّثَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ يَقْطِينٍ ، بِذَلِكَ أَيْضاً، قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنِّي لاَ أَكَادُ أَصِلُ إِلَيْكَ أَسْأَلُكَ عَنْ كُلِّ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي، أَ فَيُونُسُ بْنُ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ ثِقَةٌ آخُذُ عَنْهُ مَا أَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنْ مَعَالِمِ دِينِي فَقَالَ نَعَمْ .)

[16] سوره مبارکه صف، آیه 8 (يُرِيدُونَ لِيُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ)

[17] سوره مبارکه توبه، یه 103 (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)