تجربه تاریخی در مواجهه با فتنه‌ها؛ جلسه دوم از سه جلسه

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه 1 آذرماه 1401 در هیئت میثاق با شهدا (مسجد دانشگاه امام صادق علیه السلام) به ادامه سخنرانی با موضوع «تجربه تاریخی در مواجهه با فتنه‌ها» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

هدیه به پیشگاه امام امّت، ارواح طیّبه‌ی شهیدان، شهیدان انقلاب اسلامی، مدافعان حریم و حرم و وطن و امنیت، و شهدای گمنامی که در محضرشان در دانشگاه هستیم هم صلوات دیگری مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال همه‌ی بیماری‌های جسمی و روحی و معنوی ما را به برکت خون شهیدان شفاء بدهد، برای شفای همه‌ی بیماران، سلامتی و بهره‌برداری و بهره بردن از محضر استاد بزرگوان حاج آقای عابدینی هم صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

مرور جلسه گذشته

عرض کردیم که ابزار روزگاران مختلف با هم متفاوت می‌شود، اما کلّیاتِ روابط انسانی خیلی تغییر نمی‌کند، انسان خیلی تغییر نمی‌کند. مرکب ما نسبت به پانصد سال قبل تغییر کرده است، تا حدودی شکل خوراک‌مان تغییر کرده است، ولی روحیات و کلّیات مسائل انسانی تغییری نکرده است. شاهدِ این موضوع هم این است که آثار مکتوب هنرمندانه‌ی حکیمانه‌ی هزار سالِ قبلِ زبان فارسی و عربی و حتّی زبان‌های غیر از این‌ها، امروز برای اهل فکر جذابیّت دارد، لطافت‌هایی که در «مقامات» حریری و امثال آن هست، هنوز مشتری دارد؛ سعدی و ابوتَمّام و مُتِنَبِّی و خیّام و… چرا؟ چون انسان همان انسان است.

این انسان دائماً همواره تحت تأثیر فضاسازی‌هاست. اجتماع انسان‌ها «قدرت» تولید می‌کند، جذابیت دارد. اگر الآن به شما بگویند فلانی چهارصدمیلیون فالور دارد، برای شما جذابیت دارد. اجتماع انسان‌ها «قدرت و جذابیت» دارد، لذا همیشه مشتری داشته است.

در جلسه گذشته عرض کردیم ما هم نسبت به تمام وقایع اطراف خودمان، و وقایع گذشته، کلاً از کانال «روایت» ارتباط برقرار می‌کنیم.

اهمیّت شناخت «جریان‌ها» در گزارش‌ها

زمانی شما به شوفاژ محل زندگی خودتان دست می‌زنید و حرارت را با این دست خودتان حس می‌کنید، زمانی به شما خبر می‌دهند هوا گرم بود.

عمده‌ی ارتباط ما با عالم خارج ارتباط تاریخی است، همین الآن که ما با یکدیگر حرف می‌زنیم، اول منبر من به تاریخ پیوست، وای بحال قبل‌تر. تمام اخباری که خبرگزاری‌ها و خبرپراکنی‌ها و گزارشگران و خبرنگاران می‌دهند، درواقع همه در حال بیان تاریخ هستند، چون از رخداد گذشته می‌گویند نه از وقایع آینده. جدیدترین اخبارِ به روز، تاریخ هستند، گذشته هستند، و هر کسی هم از زاویه‌ی خود روایت می‌کند.

این ما هستیم و روایات تاریخی. اگر هیچ غرضی در کار نباشد، فهم ما از مسئله، زاویه‌ی دید ما، علایق ما، احساسات ما، خبرپراکنی و خبرنگاری ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد. نمونه‌ی بارزِ آن این است که مثلاً دو تیم آبی و قرمز با یکدیگر بازی می‌کنند، یک تیم شش گل به تیم دیگر می‌زند، دو طرفدار از دو تیم نگاه می‌کنند، بدون اینکه بخواهد خلاف بگوید، اگر بپرسند چه خبر بود؟ هر کدام توصیف می‌کنند، گزارش این دو طرف متفاوت است.

حال دیگر این موضوع را به جایی ببر که در آن عمد هم هست، پول هم هست، جاسوسی هم هست، دشمنی هم هست، رقابتِ قومی و قبیله‌ای و مذهبی و سیاسی هم هست، این‌ها روایت را بیشتر دستکاری می‌کنند.

ان شاء الله خدای متعال سیّد شهیدان اهل قلم، شهید آوینی را رحمت کند و امثال او را بین ما مبعوث کند، او به جنگ تحمیلی از یک زاویه نگاه می‌کند، بعضی از جنگ‌نویسانِ خودِ ما هم از زوایای دیگری نگاه می‌کنند، مورخ بعثی هم از زاویه‌ی دیگری نگاه می‌کند.

اگر کسی به این موضوع توجّه نداشته باشد… حال بنده نمی‌خواهم بحث خیلی تاریخ‌نگارانه باشد، ولی ما چکار کنیم که مدّت‌هاست بخاطر ضعف شدیدمان در این موضوع، مدام از این زاویه صدمه می‌خوریم. بیشتر در آنجایی ضربه می‌خوریم که فکر می‌کردیم در حال مقابله کردن هستیم، یعنی درواقع آن جایی که در حال مقابله کردن هستیم بیشتر ضربه می‌خوریم.

اگر کسی به این گزارشات توجّه نکند و نگاه جریان‌شناسانه نداشته باشد و مدّتی هم از این موضوع بگذرد، یا او بتواند خوب تبیین کند که این گزارش گزارشِ درست است، گاهی سپیدی و سیاهی جای یکدیگر قرار می‌گیرند و آدم‌ها هم «وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»،[4] خیال می‌کنند در حال انجامِ عملِ درست هستند، با اینکه فاصله‌ی زیادی دارند، گاهی اصلاً واقع نیست. این موضوع خیلی اتفاق می‌افتد.

جلسه گذشته نمونه‌هایی را عرض کردیم که الآن قصد ندارم آن نمونه‌ها را تکرار کنم.

ما حرفی را که دوست داریم باور می‌کنیم

چه می‌شود که یک خبری منتشر می‌شود؟ یکی از آن‌ها را جلسه‌ی گذشته عرض کردیم، باید مطابقِ احساسات باشد. ما حرفی را که دوست داریم باور می‌کنیم. ما باید خودمان را بشناسیم. ما خبری را که دوست داریم بهتر باور می‌کنیم.

اگر من مثلاً برای حزب «الف» هستم، اخبارِ دزدی حزب «ب» را خیلی راحت قبول می‌کنم، اما اگر راجع به حزب «الف» بگویند، می‌گویم باید بررسی کرد، چون دشمن می‌خواهد ما را تخریب کند!

همین موضوع هم خیلی به ما آسیب زده است.

اگر در جامعه‌ی خودمان عَلَمِ ظلم‌ستیزی به دست هسته‌ی سختِ انقلابیون بود، امروز بعضی از دروغ‌ها به این راحتی باور نمی‌شد.

ما آن چیزی را که دوست داریم باور می‌کنیم، لذا آن کسی که می‌خواهد خبر تولید کند، اگر کمی دقّت داشته باشد و اهل درنگ باشد، خبر را طوری می‌نویسد که مطابق میل ما باشد. آنوقت ما بدون بررسی و اعتبارسنجی می‌پذیریم و قبول می‌کنیم.

نمونه‌ی این موضوع را خود بنده در بحث‌های «جنگ روایت» عرض کردم که این روایت را تولید کرده بودند که «لو کان العقل شخصاً لکان الحسن»، بنده خودم پانزده سال قبل روی منبرها خوانده‌ام، «اگر عقل بخواهد در شکل یک انسان متجسد بشود او امام حسن صلوات الله علیه می‌شود». از نظر خودمان هم حرف خوبی است. بعداً دیدم برای اینکه عدم عقلانیت را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نسبت بدهند، آن خبر را تولید کرده‌اند.

یعنی اینطور نیست که او وقتی می‌خواهد بیاید و با ما مقابله کند، بیاید و منکر چیزِ واضحی شود. بلکه می‌آید و دستگاه معرفتی من را بررسی می‌کند تا ببیند من چه چیزی را دوست دارم، من مدح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را خیلی دوست دارم، او هم روایت فضیلتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تولید می‌کند…

مسلّماً هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نمونه‌ی بارزِ عقلانیت هستند، هم پدرِ ایشان و هم برادر ایشان. اما در جایی قرار می‌دهد که بعداً بتواند حرف خودش را در این تقابل ثابت کند.

اگر خیلی از بحث بیرون نمی‌رفتیم، همه‌ی ماجرای آتش بسِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه را، که تلقّیِ عمومی جامعه خطا در خطا هست توضیح می‌دادم، البته این کار را در جلساتی بصورت مفصل توضیح داده‌ام.

الآن من بعنوان سؤال عرض می‌کنم تا شما تا هفته‌ی بعد به این سؤال فکر کنید، دستاوردهای آتش بسِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه چه بود؟

شعار ندهید که زمینه‌سازِ نهضت کربلا هستند، عینی و موردی بگویید.

در حالی که ارتکاز فعلی ما این است که معاویه فردا آمد و زیر همه چیز زد و… یعنی اینطور نرمش قهرمانه نعوذبالله به یک بی‌خردی مفتضحانه تبدیل شد.

بنده در جلساتی دستاوردهای آتش بس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه را توضیح داده‌ام، به نظر ما اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتش بس امضاء نکرده بودند قطعاً کربلا نبود.

این دقیقاً همان کاری است که دشمن خواسته است انجام بدهد.

من نگاه کردم و دیدم ما با این همه شیعه‌گری خودمان و «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ» گفتن‌هایمان، دستگاه خبرساز معاویه و بنی امیه کاری کرده است که دقیقاً تلقّیِ ما شیعیان هم از آتش بس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه یک شکست قطعی است، فقط چون ما شیعه هستیم مانند آن‌هایی که فحش داده‌اند و اعتراض کرده‌اند، اعتراض نمی‌کنیم و می‌گوییم امام معصوم است. اما امام برای چه این کار را کرده‌اند؟

این دقیقاً کاری است که دستگاه خبرساز با دستگاه معرفتی ما کرده است، دستگاه خبرساز با کربلا کرده است.

از قرن پنجم تا تقریباً قرن چهاردهم، قریب به نهصد سال، قیام شکوهمند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک قیام ظلم‌ستیز تلقّی نشده است.

بعد شما می‌گویید بچه‌های فلان دانشگاه رفتند و فحش دادند، دستگاه عربستانی روی این‌ها اثر گذاشت.

این موضوع از امام خمینی رضوان الله تعالی علیه شروع نشده است، من زمانی بحثی با عنوان «اثر امام خمینی رضوان الله تعالی علیه در فهم ما از قیام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه» داشتم که محرم امسال هم یک جلسه تکرار کردم.

زمانی می‌گوییم فلانی حفر‌هایی گفته است که در دکّان هیچ عطاری پیدا نمی‌شود و در منابع هم نیست، این که به درد نمی‌خورد!

نخیر! از همان نصوص فهمی ایجاد شده است که خطاهای گذشته فهم نشود.

دستگاه خبرساز، قریب به هزار و سیصد یا هزار و چهارصد سال است که ابوموسی اشعری را یک پیرِ خرفتِ فریب‌خورده شناخته است، یعنی عمل او را توطئه ندیده است. در حالی که اگر یک نفر بر اثر سادگی فریب بخورد، معنا ندارد که پیشگویی‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را منافق معرّفی کند، و امام رضا علیه السلام بیزاری از او را جزو ضروریات و اسلامِ اصلی تلقّی کند. امام رضا علیه السلام فرمودند: «اَلْبَرَاءَهُ مِنْ أَهْلِ اَلاِسْتِیثَارِ وَ مِنْ أَبِی مُوسَى اَلْأَشْعَرِیِّ فَهُمْ کِلاَبُ أَهْلِ اَلنَّارِ»،[5] در مورد یک پیرِ خرفتِ فریب‌خورده که اینطور نمی‌گویند.

این دستگاه خبرپراکنی است که این کار را می‌کند.

«بنی‌امیه» با یک کشته، هفتاد سال جریان‌داری کرد

الآن شاید برای شما جالب یا عجیب یا دردناک باشد که می‌بینید یک خشم متراکمی، یک کینه‌ی بزرگی وجود دارد، مثلاً در شهری به خانه‌ی یک نفر هجوم می‌برند و لباسی را روی هوا می‌چرخانند، به هیچ مرزی بعنوان خط قرمز پایبند نیستند. فکر می‌کنند که این یک پدیده‌ی جدید است، اما اینطور نیست.

مردمی خلیفه سوم را کشتند. در بین آن کسانی که این کار را کردند صحابه بود، حدود چهل روز او را محاصره کردند. اگر معاویه دوست داشت، سربازان خود را به مدینه می‌فرستاد و این‌ها حتماً به مدینه می‌رسیدند و عثمان را نجات می‌دادند، اما به هر دلیلی نخواستند عثمان را نجات بدهند.

مردمانی که عثمان را کشتند اهل مدینه بودند، اهل مدینه محاصره‌ی عثمان را شنیدند و به روی خودشان نیاوردند.

اگر الآن به شما بگویند خانه‌ی یکی از منبری‌هایی که هر سال پنج جلسه به هیئت شما می‌آید را محاصره کرده‌اند و جان او در خطر است، خیلی بعید است که بی‌تفاوت باشید.

مردم مدینه عثمان را ندید گرفتند، کوفیان آمدند، مصریان آمدند، بصریان آمدند، اهل شام نیامدند و عثمان به بدترین شکل ظاهری کشته شد. وقتی او را کشتند کأنّه با یک جرثومه‌ی فساد طرف بودند و اجازه ندادند او را در قبرستان مسلمین دفن کنند.

بنده واکنش آن مردم را بیان می‌کنم، بدون اینکه بگویم این کار خوب بود یا بد بود.

واکنش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم عجیب بود که فرمودند: من نه ناراحت شدم و نه خوشحال.

اگر بخواهم روی این موضوع صبر کنم و توضیح دهم، زمان زیادی را از ما می‌گیرد. من با این قسمت کار دارم، دستگاه خبرسازِ حاکمیتِ بنی‌امیه، از این فرصتی که خودش هم جزوِ فراهم‌کنندگان آن بود، استفاده کرد.

گفتند خلیفه مظلوم کشته شده است.

قسمتی از کار آن‌ها را جلسه‌ی قبل توضیح دادم، در صفین از لباس او بعنوان پرچم جنگ استفاده کردند.

این خیلی هنر می‌خواهد…

این بانویی که از دنیا رفت و دل ما هم سوخت و جرقه‌ی اتفاقات اخیر به بهانه‌ی آن شکل گرفت، این نمی‌تواند نهضت تولید کند. برای همین شما دیدید که به سمت کشته‌های بعدی رفتند.

اگر می‌خواهید هنرِ رسانه‌ای بی بی سی و… را با معاویه مقایسه کنید، معاویه با یک کشته هفتاد سال… نه دو ماه… معاویه با یک کشته هفتاد سال جریان‌داری کرده است. خیلی مانده است که این نوچه‌های عربستان از سَلَفِ خودشان درس یاد بگیرند.

اینگونه مردم را به جنگ با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برد. جنگی که عددهایی مانند «چهل و پنج هزار کشته بر شامیان جا گذاشت» گزارش شده است، اگر این عدد دقیق هم نباشد، حکایت از تعداد خیلی زیاد کشته‌ها دارد.

این‌ها زن و بچه دارند، کس و کار دارند، پدر و مادر دارند، باید برای این‌ها حساب پس می‌داد.

جنگ صفین رخ داد، این‌ها برای خون خلیفه سوم این کار را کردند. قبل از آن‌ها در جمل برای خون خلیفه سوم این کار را کرده بودند و هفتصد نفر را در یک جا کشتند، در یک جا هم چهل نفر از مسئولین بیت المال حکومت بصره را کشتند، در جنگ جمل هم آدم کشتند. بعد نشد. همه‌ی این کارها را برای خلیفه‌ای که کشته شده بود و خودشان کاری به او نداشتند انجام دادند.

سال بعد صفین رخ داد، اکتفاء نکردند.

بعد با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جنگیدند.

شما بروید و شعارها را نگاه کنید، شعارهای صفین را ببینید، شعارهای جمل را ببینید، شعارهای آماده‌سازی برای اینکه با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بجنگند را ببینید، تا اینکه نهایتاً امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتش بس امضاء کردند.

در آن بیست سالی که معاویه حاکم بود، مخصوصاً از بعد از شهادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، شروع کردند و سران اصلی سربازان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کشتند و این‌ها را فراری دادن به بیابان‌ها.

چطور کشتند؟ مثلاً حجر بن عدی را چطور کشتند؟ برای این‌ها پرونده درست می‌کردند، اینطور نبود که بگویند برای حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را می‌کشیم.

این «بُغضً لِأبِیک» هم که در کربلا شنیده‌اید، گزارش تاریخی به این شکل ندارد. آن‌ها می‌دانستند باید چکار کنند، یعنی آن‌ها به خبرنگار خودشان آموزش می‌دهند که چه چیزی بنویسد. اینطور نوشتن خیلی سخیف است و زود لو می‌رود و زود تخطئه می‌شود و زود یخ می‌کند، باید چیزی بگویند که زود یخ نکند.

لذا می‌گفتند حجر بن عدی شق عصای مسلمین کرده است، در خون خلیفه سوم شریک بوده است، برای همین او را کشتند.

سال 50 یا 51 هجری قمری سر مبارک «عمرو بن حمق خزاعی» اولین سری است که در اسلام به نیزه شد و سر از این شهر به آن شهر برده شد. کیفرخواست او چیست؟ این است که او از قتله‌ی عثمان است! یعنی شانزده سال بعد این کار را کردند، یعنی حرارت این موضوع را شانزده سال نگه داشته است.

آیا تمام شد؟ نه!

شما کربلا را ببینید، گزارش‌های پیش‌مقدمه ورود سپاه کوفه به کربلا را نگاه کنید، شعارها و رجزهای آن کسانی که مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار گرفتند را ببینید.

علّتِ آب ندادن به یاران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چیست؟ این است که گفتند عثمان تشنه کشته شده است و شما هم باید تشنه کشته شوید!

سال 61، یعنی 26 سال بعد از قتل عثمان، هنوز یکی از اصلی‌ترین اتهاماتی که با آن عملیات صورت گرفته است و آدم به میدان آوردند و جنگیدند «خون عثمان» است.

سال بعد از کربلا واقعه «حَرّه» رخ داد، «مسلم بن عُقبه» را به حَرّه فرستادند. او که خیلی وحشی بود به بیماریِ خیلی سختی گرفتار بود.

گفتند چه کسی می‌تواند برود و طوری به مدینه هجوم ببرد که اهالی مدینه مایه‌ی عبرت سایرین بشوند؟ مسلم بن عُقبه!

بخاطر خون‌های زیادی که او نابحق ریخته است به او «مسرف بن عُقبه» می‌گویند.

گفتند او بشدّت مریض است، ولی به این نتیجه رسیده بودند که کسی مانند او وحشی نیست. از او پرسیدند که آیا برای این قتل عالم به مدینه می‌روی؟ گفت: وضع جسمی من خراب است. به او گفتند: برای انتقام خون عثمان برو. گفت: می‌روم.

در تاریخ خلفای سیوطی و تاریخ طبری نقل شده است که مسلم بن عُقبه گفت: یعنی می‌شود که من بروم و قبل از مرگم انتقام خون عثمان را بگیرم و بعد بمیرم؟!

همانطور که می‌دانید واقعه‌ی حرّه یک جشنواره‌ی جرم و جنایت است، اصلاً انسان نمی‌تواند بعضی از جرم‌های واقعه‌ی حرّه را بیان کند.

این کار را به تدیّن تبدیل کردند، مسلم بن عقبه در حال مردن بود، می‌خواست برود و کعبه را با منجنیق بزند! به معاون خود که «حصین بن نُمَیر» بود گفت نمی‌توانم در این عملیات شرکت کنم… این شخص کسی بود که مشرف به موت بود، وقتی به مدینه آمد اینطور قتل‌عام کرد… گفت: خدایا! در کارنامه‌ی اعمال من هیچ عملی امیدوارکننده‌تر از قتل مردم مدینه نیست!

آیا تمام شد؟ نه! حَجاج آمد.

وقتی یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را می‌گرفتند می‌گفتند: این‌ها قَتَله‌ی عثمان هستند!

اینکه شما می‌بینید برای یک کشته، نمی‌توانند دو ماه دوام بیاورند، و باید جایگزین بشود… این کار را می‌کردند. از چه چیزی استفاده می‌کردند؟ یکی از آن‌ها را عرض می‌کنم.

از ذهنیت‌ها راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و شیعیان امیرالمؤمنین استفاده می‌کردند. یک جهتِ علّتِ هشتاد سال لعن کردنِ حضرت هم همین بود.

تا زمانی که شما میزان دشمنی را بالا نگه ندارید، نمی‌توانید با آن بروید و آدم بکشید.

هشتاد سال مسئله‌ی یک جامعه اسلامی این بود که ما با یک علی بن ابیطالب درگیر هستیم که نعوذبالله دشمن شماره یک خدا و رسول است!

ما گاهی عرضه نداریم دشمنان واقعیِ خدا و رسول را طوری تبیین کنیم که جامعه واقعاً آن‌ها را دشمن بپندارد، اما دستگاه خبرساز این کار را می‌کند.

علّتِ هشتاد سال لعنِ امیرالمؤمنین چیست؟ این بود که برای این‌ها خطرناک و هزینه‌ساز بود. چون بنی امیه ظالم بود و به هر کسی که ظلم می‌کرد، دشمن بنی امیه با سایر دشمنانِ بنی امیه یک حسِ قرابت پیدا می‌کند.

همین حس قرابت هم در نهایت بنی امیه را از پا درآورد، بنده بارها عرض کرده‌ام که وقتی بنی عباس می‌خواست به قدرت برسد، چون طرفداران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را حوالی سال 44 به خراسان فرستاده بودند، بنی عباسی‌ها به خراسان منبری می‌فرستادند که فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگوید، که این‌ها جذب بشوند و بر علیه بنی امیه اقدام کنند. در نهایت هم بنی امیه شکست خورد، اما بالاخره هشتاد سال این موضوع را نگه داشت.

چرا لعن می‌کردند؟ برای اینکه باید یک دشمنِ واضح داشته باشند که بتوانند در جامعه بر اساسِ آن، «خودی» و «دیگری» بسازند.

بنی امیه به تبرّی پایبند بود. ما چطور؟

وقتی در تعریف «تولّی» و «تبرّی» دقّت نمی‌شود

ما بشدّت در موضوع تولّی و تبرّی لنگ هستیم. بروید و کتب درسی مدرسه‌هایمان را ببینید. می‌گوید «تولّی» مانند راهپیمایی بیست و دوم بهمن ماه و «تبرّی» هم مانند مرگ بر آمریکا!

مثلاً دویست سال قبل چه چیزی بوده است؟

تو ملتفت نیستی که در حال گرفتن چه گوهری از دست مردم هستی.

آیا کسی بین ما پیدا می‌شود که «إِنِّی سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ»[6] را نخوانده باشد؟ اینجا ملاک می‌دهد. من با هر کسی که با اهل بیت علیهم السلام سِلم است سِلم هستم، با هر کسی که با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حَرب است حَرب هستم.

اگر این موضوع در یک جامعه درست تبیین نشود و حبّ و بغض‌ها بهم بخورد، دیگر…

شنیده است که «هَلِ الدّينُ إلاَّ الحُبُّ وَالبُغضُ»،[7] اما اگر این از ریشه و منشأ خود فاصله بگیرد، دیگر شما نمی‌توانید این را توسعه بدهید.

اگر دشمن اصلی و دوست اصلی را بشناسد تَنقیح مَناط می‌کند، معیار را استخراج می‌کند، دشمن را بازتولید می‌کند. اما اگر روح اصلی را از جامعه بگیری و مثلاً فقط مصداق بگویی، دیگر برای کشور دیگر به درد نمی‌خورد. مثلاً کسی فرانسه زندگی می‌کند… وقتی امریکا ساقط شد چه می‌شود؟ قبل از آن چه چیزی بوده است؟

مخالف هم می‌گوید نکند در حال سوءاستفاده از دین هستند که راهبرد سیاسی خود را پیش ببرند، هزار مشکل دیگر پیش می‌آید.

این آن چیزی است که او می‌فهمید، او می‌فهمید باید دیگری داشته باشد.

دیگریِ ما کیست؟

باستی حبّ و بغض‌ها را تنظیم کرد

یکی از سؤالاتی که اگر کسی پاسخ بدهد جایزه می‌دهم این است…

بسیج دانشگاه امام صادق علیه السلام یک مسابقه بگذارد و بگوید جواب یک خطیِ ما در موضوع «مبارزه با اسرائیل» چیست؟

علّتِ اینکه اگر مراسم روز قدس را بخاطر شرایط کرونا تعطیل کنید مردم احساس خاصی نمی‌کنند، ولی همین مردم اجازه‌ی تعطیل شدن محرّم را در شرایط کرونایی نمی‌دهند چیست؟ علّت این است که شما در موضوع قدس، یک پاسخ یک خطیِ مهمّی به این مردم نگفته‌اید.

آن چیزی که خیلی مهم است…

اصلاً فرض کنید که امروز، فردایِ پایانِ اغتشاشات است؛ ما از این فرصتی که بوجود آمد، در این کنکور آزمایشی…

همه‌ی شما کنکور آزمایشی داده‌اید، در کنکور آزمایشی اصلاً رتبه مهم نیست، مهم این است که نقاط قوّت و ضعف خود را پیدا کنم. از کجا ضربه خورده‌ام و از کجا می‌توانم بزنم.

این اغتشاشات یک کنکور آزمایشی بود، فرصتی برای اشتباهات فاحشی بود که ما قبلاً انجام داده بودیم. باید بررسی کنیم. ما در کجاها آسیب خوردیم؟

ما آنجاهایی که خط قرمز ماست، خیلی از اوقات پاسخ یک خطی به جامعه نداده‌ایم. منظورم این نیست که برای مسئول انقلاب مشخص نیست، او که دائماً در حال گفتن است، اما چرا گفتمان من و شما نیست؟ چون مسئله‌ی ما نبود.

همه‌ی ما برای این موضوع وظیفه داریم، رهبر معظم انقلاب هم دستورِ «جهاد تبیین» داده‌اند. ما هم برای جهاد تبیین یک لوگو طراحی می‌کنیم و در پوسترها از آن استفاده می‌کنیم!!!

در حالی که ما با مبانی طرف هستیم.

من بعید می‌دانم جوان‌های رزمنده‌ی ما در جنگ با عراق، مثلاً دویست واحد کیفیت تعامل با اسیر را گذرانده باشند.

البته نمی‌خواهم بگویم که در آنجا هیچ کسی خطا نکرده است و کسی برای تشفّی اضافه کتک نزده است، همه جا همه‌طور آدم هست.

ولی آن بدنه‌ای که شما می‌بینید با اسیر مدارا می‌کرد، این‌ها دویست واحد درس نخوانده بودند، این‌ها یک مبانی داشتند و در تطبیق، راحت عمل می‌کردند. می‌دانست که دشمنِ یکِ من آن شخص نیست. اگر مجبور بشوم به او تیر هم می‌زنم، اما حالا که دیگر اسلحه به دست ندارد، دیگر دشمن اصلی من نیست.

ان شاء الله خدا شهید ابوترابی را رحمت کند، چقدر جای امثال او خالی است… چقدر شکنجه شد… صلیب سرخ جهانی آمدند تا با او مصاحبه کند، گفتند: شما راجع به شکنجه‌ها بگویید. گفت: هیچ چیزی نمی‌گویم. مابقی اسرا از او پرسیدند که چرا چیزی نگفتی؟ گفت: دعوای دو کشور مسلمان است و به صلیب سرخ ربطی ندارد. این‌ها دشمن اصلی من نیستند.

تا زمانی که حبّ و بغض کسی اصلاح نشود، شما باید در تطبیق به مورد، برای او کارگاه تشکیل بدهید، اما باز هم خطا می‌کند. چون کارگاه با عالَمِ واقع تفاوت دارد.

در کربلا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حبّ و بغض‌ها را درست کرده‌اند.

زمانی من خیلی از این موضوع می‌سوختم که چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مدام به میدان می‌رفتند و مقابل چشمان خانواده‌شان به حضرت جسارت می‌کردند، حضرت هم مدام صحبت می‌کردند. بعد نگاه کردم و دیدم زهیر هم که پانزده روز است به مکتب حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مشرّف شده است، به میدان می‌رود و می‌گوید: ای مردم! من ساعتی دیگر زنده نیستم، دلم برای شما می‌سوزد.

آیا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای این اصحاب یک دوره‌ی توجیهی گذاشته‌اند؟ نخیر! حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حبّ و بغض‌ها را اصلاح کرده‌اند. دشمن اصلی کیست، دوست اصلی کیست.

باید «تصوّر» را جایگزین «تصدیق» کرد

اگر به بیست سال قبل برگردید حضرت آقا می‌فرمودند «اصلی»، «فرعی». دولتی بر سر کار آمده بود و انقلابی‌ها هم از صبح تا شب او را می‌زدند. آن زمان حضرت آقا می‌فرمودند «اصلی»، «فرعی».

«اصلی»، «فرعی» یعنی چه؟ یعنی دشمن اصلی را گم نکن، دوست اصلی را هم گم نکن. اگر گم کنی به راحتی در دستگاه خبرساز دشمن، با شما بازی می‌کنند. شما را هم مدیریت می‌کنند.

او می‌داند چطور کاری کند که از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک دشمنِ هشتاد ساله درست کند، اما ما نتوانستیم دشمن را در اذهان «دشمن» معرّفی کنیم، چرا؟ چون تصدیق دادیم، نه تصوّر.

تصدیق یعنی خودم گزاره را بگویم، شما نمی‌خواهد فکر کنید، من می‌گویم و شما فقط تکرار کن. بعد باید یا قسم بخورم که این درست است، یا مدام تکرار کنم که ملال‌آور بشود.

من بجای اینکه مدام تکرار کنم هوا گرم است، کافی است کاری کنم که شما احساسِ گرما کنید. وقتی شما خودتان احساس گرما کنید، حتّی اگر من بگویم هوا سرد است، شما می‌گویید اینطور نیست.

همانطور که در منطق داریم، در خبرپراکنی باید آنقدر تصوّر بدهی که مخاطب تصدیق کند؛ وگرنه باید خیلی قدرت داشته باشی که بتوانی تصدیق را به خرج مردم بدهی که دشمن دشمن است و دوست دوست است.

«جهاد تبیین» یک شعار نیست

چرا بعضی از خبرها اینقدر راحت بر علیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باور می‌شد؟ چون بعضی‌ها از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفرت داشتند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برادر یا بزرگتر یا پهلوان قبیله‌شان را کشته بودند. این تحلیل حضرت هادی صلوات الله علیه است. لذا مردم راحت‌تر بعضی از دروغ‌ها را باور می‌کردند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که در جنگ‌ها سرباز صفر را نمی‌زدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هر کسی را در جنگ‌ها می‌زدند، او آبروی جایی بود. مسلّماً آن گروه این موضوع را دوست نداشتند. برای همین آن گروه دروغ‌های علیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را براحتی باور می‌کردند.

دشمن از پایگاه احساس مردم استفاده می‌کرد و می‌دید اگر اینجا را بزند اثر می‌گذارد.

تولیدِ دوست برای خودشان و تولیدِ خشم متراکم بر علیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌کردند.

گاهی هنوز تا قرن ششم این موضوع بوده است.

ما بایستی چکار کنیم؟ ما هم بایستی همین کار را کنیم، منتها با واقعیت.

ما خودمان در اینجا، در بعضی از سال‌ها گاهی برای اینکه رقیب سیاسی را از میدان به در کنیم، آنقدر در این جامعه نفرت‌پراکنی کرده‌ایم، آنقدر القای ناکارآمدی کرده‌ایم… چرا؟ چون رئوس دوست و دشمنمان معلوم نبوده است، شما را به چند انتخابات اخیر و مناظرات مربوط به آن‌ها ارجاع می‌دهم.

الآن لطفِ الهی است که در این اغتشاشات ما به جایی رسیده‌ایم که بفهمیم ما نه دوست را خوب دوست معرّفی کرده‌ایم… شعار «نه غزه، نه لبنان» یعنی آن‌ها دوستِ ما را «دوست» نفهمیده‌اند، نگویید عامل بیگانه هستند، البته حتماً سرانشان عامل بیگانه هستند، اما معترضین جامعه که معترض سیاست‌های ما هستند، همه که عامل بیگانه نیستند. نتوانسته‌ایم دوست را «دوست» معرّفی کنیم، نه دشمن را دشمن.

اینجا آن جاهایی است که حلقه می‌خواهد، قرارگاه جهاد تبیین می‌خواهد، مسابقه می‌خواهد. چرا ما با اسرائیل دشمن هستیم؟ ما با اسرائیل چکار داریم؟ آیا مسئله اشغال سرزمین است؟ این همه اشغال سرزمین در جاهای دیگر زمین هم رخ می‌دهد. آیا مسئله کودک کشی است؟ این همه کودک کشی در جهان رخ می‌دهد. مسئله چیست؟

باید با چه کسی دوست باشیم و با چه کسی دشمن باشیم؟

این‌ها لطف الهی است.

بر فرض که الآن فردای پایان اغتشاشات است، اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند چه تذکراتی به جامعه می‌دادند؟

ما یک خطای راهبردی داریم که گاهی نام آن را «درونگرایی و درونزایی» می‌گذاریم، «درونزایی» حرف خوبی است، مثلاً اقتصاد درونزا حرف خوبی است، ولی این چیزی که عرض می‌کنم خوب نیست، آن هم این است که با استفاده‌ی ناصحیح از جبر توحیدی می‌گوییم «ریزش مهم نیست»!

اگر ما خطا نکرده باشیم ریزش مهم نیست.

امام خمینی رضوان الله تعالی علیه می‌فرمودند «ارتش بیست میلیونی». آن زمان جمعیت ایران سی و پنج میلیون نفر بود. زن و بچه هم بودند. آیا منظور امام خمینی رضوان الله تعالی علیه ارتشِ بسیجی‌های فعال بوده است؟ نخیر! یعنی همه با هم.

برای اینکه شما بخواهید همه را با هم کنید، اگر بخواهید فقط همین جمع را به اردو ببرید، اگر بخواهید در مورد منو به توافق برسید، باید زحمت بسیار زیادی بکشید.

اگر بخواهید بیست میلیون نفر را همراه کنید باید خیلی با دلشان راه بیایید تا در آن نقاط اصلیِ اصلی با شما همراه باشند.

همان کسانی که اجازه ندادند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدعتِ نماز تراویح را تعطیل کنند، در رکاب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به جنگِ با عایشه و معاویه رفتند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با کسانی به جمل و صفین رفتند که نماز تراویح می‌خواندند، با کسانی که اجازه‌ی عزلِ شریح قاضی را به حضرت ندادند، با کسانی که اجازه‌ی عزل اشعث را به حضرت نمی‌دهند، با کسانی که اجازه نمی‌دهند حضرت بعضی از رفتارهای حاکمان قبلی را تصحیح کنند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ذیلِ آن‌ها می‌بینند؛ ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با این‌ها به جنگ کسانی رفته است که با این‌ها قرابت‌های فکری هم داشته‌اند، موفق هم برگشته‌اند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در هیچ جنگی در حکومتشان که خودشان شرکت کرده باشند شکست نظامی نخورده‌اند، شما می‌دانید که سربازان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم شیعیانِ خالص نبودند.

یک مرتبه نهج البلاغه را با این نگاه و با این عنوان که نمونه‌ی جامع نیست ولی نمونه‌ی خوبی هست ملاحظه بفرمایید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بشدّت اهل توضیح هستند، راست هم می‌گویند.

نمی‌شود با روش بی بی سی به جنگ با بی بی سی رفت

نمی‌شود به نام سواد رسانه‌ای دروغ گفت، نمی‌شود گناه پخش کرد، نمی‌شود زن برهنه را پخش کرد و بعد هم بگوییم «ببخشید؛ اشتباه شد»، چون امکان ندارد شما آن تصویر را به اشتباه پخش کنید، چنین خطای فاحشی عزلِ یک معاونت لازم دارد، و چون عزل نکرده‌ای معلوم است که خودت چنین خواسته‌ای.

نمی‌شود با رفتارِ بی بی سی به جنگ با بی بی سی رفت، چون محور حبّ و بغض ما با آن‌ها تفاوت دارد. امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به شیوه‌ی بی بی سی در مقابل غرب و پهلوی نایستاد، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه به شیوه‌ی آن‌ها در مصاحبه‌های مطبوعاتی شرکت نمی‌کردند، امام خمینی رضوان الله تعالی علیه خودشان بودند. ما هم باید خودمان باشیم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با همان مردم به جنگ رفته‌اند. حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در میان جنگ با آن سی هزار نفر، کسانی را به این طرف جذب کرده‌اند! نزدیک به پنجاه درصد یا سی درصد جمعیتی که کشته شدند، چه بسا روز عاشورا جذب حضرت شده‌اند.

امام سجاد علیه السلام در آن حالت اسارت به شام رفتند، خطبه خواندند، اوضاع را بهم زدند.

ما باید برای «آگاهی بخشی» سهم قائل باشیم، برای نهضت آگاهی بخشی، نهضب حبّ فی الله و بغض فی الله، نهضتِ «همه با هم».

اصلاً برای ما مهم نیست که جامعه جهانی می‌گوید در انتخابات ما چند درصد شرکت کرده‌اند، ما نباید بعد از انتخاباتِ کمتر از پنجاه درصد مشارکت مردم بتوانیم بخوابیم، برای اینکه در انتخابات بعدی «همه با هم» بشویم. اصلاً نظر آن‌ها مهم نیست و به آن‌ها ربطی ندارد و غلط کرده‌اند که حرف بزنند. من از پایگاه او نگاه نمی‌کنم که او بخواهد چه غلطی کند، که بعد بگوییم فلان کشورِ اروپایی سی و هشت درصد مشارکت مردمی دارد! این جوابِ او نیست.

ما باید راه پیدا کنیم که بتوانیم با هم صحبت کنیم، این اغتشاشات نشان داد خیلی از آدم‌هایی که حرف می‌زدند، دیگر در خیلی جاها پایگاه حرف ندارند، باید ایجاد کرد، لذا باید شبانه روزی کار کرد، لذا کارِ قرارگاهی می‌خواهد. لذا اگر جلسات هفتگی هیئتی بعد از اغتشاشات، مانند قبل است یا ضعیف‌تر است، یعنی گیج است. اگر عباداتمان هم با قبل فرق نکرد یعنی ما گیج هستیم، یعنی باید ابتدا کسی ما را از خواب بیدار کند، هنوز نفهمیده‌ایم درد کجاست که بخواهیم درمان کنیم.

یک عده‌ای دشمن هستند، آن بیچاره‌ی بیچاره‌ی بیچاره‌ای که با شکست تیم کشور خودش شاد است، از شدّتِ کینه‌ی برساخته‌ی رسانه‌هاست، که فکر می‌کند ما ضربه‌ای خورده‌ایم، برای همین هم شادی می‌کند.

فضای مجازی مهم است!

ما چون رهبر انقلاب فرمودند «فضای مجازی مهم است»، گروهی در ایتا تأسیس کردیم و در آنجا با هم حرف زدیم!

برادر! میدان را رها کرده‌ای! در میدان نیستیم، هر جایی که آن‌ها تجمّعی دارند و منشأ خطر است باید ما هم حضور داشته باشیم، ما باید در فضای مجازی‌ای که آن‌ها حضور دارند حضور داشته باشیم.

من واقعاً این موضوع را متوجّه نمی‌شوم که چرا آنجاها را فیلتر کردند، هفتاد درصد مردم با فیلترشکن برگشتند، فقط ما نیستیم. انگار که مشکل فقط ما بودیم!

او حرف ما را نمی‌شنود، دروغی به او می‌گویند، در جایی یک قتل ساختگی درست می‌کنند، امام جمعه‌ی آن شهر با فلان فوتبالیست جلسه می‌گذارد و می‌گوید اینطور نبوده است. اصلاً خبر این موضوع منتشر نمی‌شود! ولی ما گروه خوبی در ایتا داریم که همه‌ی اقوام هم در آن هستند!

یک گیجیِ عجیبی ما را فرا گرفته است، ما مفاهیم را به گند کشیده‌ایم، ان شاء الله خدای متعال به همه‌ی ما کمک کند، ما باید در وسط میدان حاضر باشیم، هم در بخش حضوری، هم در بخش مجازی.

آنقدر دستگاه معرفتیِ آن عزیزی که از ماست را آسیب زده‌اند که… ای کاش ما از یک کشور مظلومی شکست می‌خوردیم که تو خوشحال بشوی. اما از انگلیسی شکست خوردیم که هنوز پادشاه آن باید برای سیاست خیلی از کشورها حکم صادر کند!

همه‌ی این‌ها لطف خداست که هم خط معلوم بشود و هم دوست و دشمن معلوم بشود، هم ما ببینیم که خیلی کم‌کاری کرده‌ایم.

ای کاش مثلاً افغانستان ما را برده بود که ملّت مظلوم افغانستان می‌گفتند ما شادی کردیم…

این‌ها کنکور آزمایشی ما بود، مثلاً به کسی می‌گویند که درس زیست خودت را منفیِ سی و سه درصد زده‌ای، یعنی تمام ظرفیت‌های خودت را برای تستِ غلط استفاده کرده‌ای.

یعنی طرفِ مقابل که خودی بود، انگلیس را به تو ترجیح داده است! مانند اینکه کسی یزید را به امام حسین علیه السلام ترجیح بدهد.

این‌ها لطفِ کنکورِ آزمایشی است، نباید کسی بتواند بخوابد.

انصافاً من فکر می‌کردم که اگر ما بودیم و سر مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به نیزه جلو می‌بردند… اصلاً نهایتاً این بود که زیر عمامه‌ی کسی مانند من زدند، همه‌ی سرها و عمامه‌های عالم به فدای آن سر… سر را روی نیزه می‌بردند و پشت آن تکبیر می‌گفتند، پشتِ آن سرِ مطهّر، دختربچه‌ها را با لباسِ دونِ شأن می‌بردند، آنطوری که اصلاً نمی‌توانم بیان کنم…

وقتی وارد کاخ شدند دیدند سفره‌ی غذا پهن کرده‌اند و تشتِ سر را برای تزئین، وسطِ سفره گذاشته‌اند…

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه فرمودند: خودِ آن ملعون بالا نشسته بود، سر پدر من را پایین پای آن ملعون قرار داده بودند… وقتی میهمان می‌آمد یک مجلس شرب راه می‌انداختند و ما را هم صدا می‌کردند…

زن‌ها و کنیزها پشت پرده بودند، دختران پیغمبر با لباسِ دونِ شأن روی پا ایستاده و زنجیر به گردن… کدام حرامی آنقدر جلو آمده است که توانسته است دست را به گردن ببندد؟

آیا اگر ما در این شرایط بودیم حرف می‌زدیم؟

ما فقط شعار جهاد تبیین می‌دهیم…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها دیدند که فضا خیلی سنگین است، سفرا نشسته‌اند، همه‌ی قدرت یک طرف است، همه‌ی عزّتِ ظاهری یک طرف است، همه‌ی ذلّت ظاهری یک طرف است، یک طرف پیروزی است و یک طرف شکست، یک طرف دختران نازپرورده و گوشواره به گوش، یک طرف هم… شیخ عبدالحسین أعسَم می‌گوید: دختران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فقط یک آرزو داشتند و آن هم این بود که زودتر شب بشود…

ان شاء الله شهدای مدافع حرم به ما نظر کنند که ما هم مدافع حریم بشویم…

فشار را بیشتر هم کردند، یک نفر به یزید ملعون نزدیک شد و به دختر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اشاره کرد و حرفی زد… دخترِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌گوید رفتم و به عمه‌ام گفتم: این‌ها می‌خواهند با ما چکار کنند؟ … و باورکردنی بود، چون هر کاری از دست این‌ها برمی‌آمد… این‌ها حرامی بودند…

می‌گوید: عمه‌ام فرمودند که غلطی نمی‌کنند…

وای بحال بچه بسیجی اگر هنگامی که اتفاقی می‌افتاد، صد کم کاری هم کرده است، بعد تازه ناامید است! چکار کرده‌ایم که ناامید هستی؟ ان شاء الله خدای متعال ما را از خودمان ناامید کند و به امام زمان ارواحنا فداه امیدوار کند، ما کاری نکرده‌ایم!

حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: غلطی نمی‌کنند.

آن ملعون شنید، گفت: من هر کاری که بخواهم انجام می‌دهم.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمودند: «لَئِنْ جَرَّتْ عَلَیَّ الدَّواهِى مُخاطَبَتَكَ»[8] درست است که مصیبت‌هایی به من وارد شده است و الآن مجبور هستم با تو سخن بگویم و تو صدای من را بشنوی، «إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ» من تو را کوچکتر از آن می‌بینم که چنین غلطی کنی، «وَ أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ» باید تو را توبیخ کرد. جلسه گرفته‌ای و جلوی سفرای غیرمسلمان شاد هستی؟ جگرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را آتش زده‌ای. آیا تو امیرِ مسلمانان هستی؟ «أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ»… حضرت زینب کبری سلام الله علیها آبروی یزید ملعون را مقابل سفرا بردند، «أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ» آیا این از عدالت توست؟ «تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ» کنیزها را پشت پرده برده‌ای «وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَبَايَا» و دختران پیامبر را مانند… «فَكِدْ كَيْدَكَ» هر نیرنگی داری به کار بگیر، «وَ اِسْعَ سَعْيَكَ» هر غلطی می‌خواهی انجام بدهی هم انجام بده، «فَوَ اَللَّهِ لاَ تَمْحُو ذِكْرَنَا» نمی‌توانی یاد ما را به فراموشی بسپاری…

با همین خطبه‌ها ورق برگشت…

قرار نیست ما کاری کنیم، اگر ما به وظیفه عمل کنیم «برکت» با کس دیگری است.

یزید ملعون وقتی دید همه‌ی خواسته‌هایش فرو ریخت، وقتی دید همسرش از پشت پرده با سر برهنه دوید و کنار تشت سر مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نشست، یزیدِ مست بلند شد و عبا روی سرِ آن زن انداخت، کار تمام شد… این‌ها از همسر یزید جذب کردند، ما که کاری نکرده‌ایم!

یزید ملعون برای اینکه حواس‌ها را پرت کند «مِخصَرِه» به دست گرفت، «مِخصَرِه» عصایی بود که انتهای آن آهنی بود…

دخترِ امام حسین علیه السلام که روی پنجه ایستاده بود، شاهدِ صحنه بود، نتوانست این بی‌‌ادبی به لب‌های پدر را تحمّل کند، وقتی مجلس تمام شد… ان شاء الله خدای متعال برای شما نیاورد که ببینید به یک بانوی عفیفه‌ای هتک حرمت شده است، در این صورت دیگر حرف نمی‌زند، تعریف نمی‌کند چه شد…

هر یک از بانوان در گوشه‌ای از خرابه نشسته بود، از بی‌ادبی به لب‌های مبارک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، بی‌ادبی به حجّت خدا یعنی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه… این بچه هم مانندِ مارگزیده آرام نداشت…

دیده‌اید که اگر خیلی غم به دختربچه‌ها فشار بیاورد قهر می‌کنند و گوشه‌ای می‌نشینند…

حضرت رقیّه سلام الله علیها صورت خود را روی کف خرابه گذاشت و چشمان خود را بست، لحظاتی گذشت، یا خوابش نبرده بود و یا خواب دیده بود و از جا جَست و گفت: دیگر پدرم را می‌خواهم…

ان شاء الله خدا به حرمت این بی‌بی ما را هم مضطرِ غیبتِ امام زمان ارواحنا فداه کند، ما هم بفهمیم که همه‌ی این‌ها تلنگری به ما بود که ما یک «أین بقیّة الله» بگوییم…

گفت: من پدرم را می‌خواهم… هر کاری کردند آرام نشد، تشت را مقابل او قرار دادند، وقتی روبند را کنار زد عقب عقب رفت، چون هم قابل شناسایی نبود و هم قابل تحمّل نبود…

دیده‌اید که در حدیث کساء می‌خوانید «اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَةً»… «اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً أبِی»… جلو آمد و نگاهی کرد، با آن دستان کوچک روی صورتِ غرق به خون ارباب ما کشید، «مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنِّی؟»


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه کهف، آیه 104 (الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا)

[5] عیون أخبار الرضا علیه السلام ، جلد ۲ ، صفحه ۱۲۱ (عَنِ اِبْنِ عُبْدُوسٍ عَنِ اِبْنِ قُتَیْبَهَ عَنِ اَلْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ قَالَ: سَأَلَ اَلْمَأْمُونُ اَلرِّضَا عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنْ یَکْتُبَ لَهُ مَحْضَ اَلْإِسْلاَمِ عَلَى إِیجَازٍ وَ اِخْتِصَارٍ فَکَتَبَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ إِنَّ مَحْضَ اَلْإِسْلاَمِ شَهَادَهُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ إِلَهاً وَاحِداً أَحَداً صَمَداً قَیُّوماً سَمِیعاً بَصِیراً قَدِیراً قَدِیماً بَاقِیاً عَالِماً لاَ یَجْهَلُ قَادِراً لاَ یَعْجِزُ غَنِیّاً لاَ یَحْتَاجُ عَدْلاً لاَ یَجُورُ وَ أَنَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ وَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ لاَ شِبْهَ لَهُ وَ لاَ ضِدَّ لَهُ وَ لاَ کُفْوَ لَهُ وَ أَنَّهُ اَلْمَقْصُودُ بِالْعِبَادَهِ وَ اَلدُّعَاءِ وَ اَلرَّغْبَهِ وَ اَلرَّهْبَهِ وَ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَمِینُهُ وَ صَفِیُّهُ وَ صَفْوَتُهُ مِنْ خَلْقِهِ وَ سَیِّدُ اَلْمُرْسَلِینَ وَ خَاتَمُ اَلنَّبِیِّینَ وَ أَفْضَلُ اَلْعَالَمِینَ لاَ نَبِیَّ بَعْدَهُ وَ لاَ تَبْدِیلَ لِمِلَّتِهِ وَ لاَ تَغْیِیرَ لِشَرِیعَتِهِ وَ أَنَّ جَمِیعَ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ هُوَ اَلْحَقُّ اَلْمُبِینُ وَ اَلتَّصْدِیقُ بِهِ وَ بِجَمِیعِ مَنْ مَضَى قَبْلَهُ مِنْ رُسُلِ اَللَّهِ وَ أَنْبِیَائِهِ وَ حُجَجِهِ وَ اَلتَّصْدِیقُ بِکِتَابِهِ اَلصَّادِقِ اَلْعَزِیزِ اَلَّذِی لاٰ یَأْتِیهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِیلٌ مِنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ  وَ أَنَّهُ اَلْمُهَیْمِنُ عَلَى اَلْکُتُبِ کُلِّهَا وَ أَنَّهُ حَقٌّ مِنْ فَاتِحَتِهِ إِلَى خَاتِمَتِهِ نُؤْمِنُ بِمُحْکَمِهِ وَ بِمُتَشَابِهِهِ وَ خَاصِّهِ وَ عَامِّهِ وَ وَعْدِهِ وَ وَعِیدِهِ وَ نَاسِخِهِ وَ مَنْسُوخِهِ وَ قِصَصِهِ وَ أَخْبَارِهِ لاَ یَقْدِرُ أَحَدٌ مِنَ اَلْمَخْلُوقِینَ أَنْ یَأْتِیَ بِمِثْلِهِ وَ أَنَّ اَلدَّلِیلَ بَعْدَهُ وَ اَلْحُجَّهَ عَلَى اَلْمُؤْمِنِینَ وَ اَلْقَائِمَ بِأَمْرِ اَلْمُسْلِمِینَ وَ اَلنَّاطِقَ عَنِ اَلْقُرْآنِ وَ اَلْعَالِمَ بِأَحْکَامِهِ أَخُوهُ وَ خَلِیفَتُهُ وَ وَصِیُّهُ وَ وَلِیُّهُ اَلَّذِی کَانَ مِنْهُ بِمَنْزِلَهِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ وَ إِمَامُ اَلْمُتَّقِینَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِینَ وَ أَفْضَلُ اَلْوَصِیِّینَ وَ وَارِثُ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ وَ اَلْمُرْسَلِینَ وَ بَعْدَهُ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَیْنُ سَیِّدَا شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّهِ أَجْمَعِینَ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ اَلْحُسَیْنِ زَیْنُ اَلْعَابِدِینَ ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ بَاقِرُ عِلْمِ اَلنَّبِیِّینَ ثُمَّ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلصَّادِقُ وَارِثُ عِلْمِ اَلْوَصِیِّینَ ثُمَّ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ اَلْکَاظِمُ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا ثُمَّ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ عَلِیُّ بْنُ مُحَمَّدٍ ثُمَّ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ ثُمَّ اَلْحُجَّهُ اَلْقَائِمُ اَلْمُنْتَظَرُ وَلَدُهُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ وَ أَشْهَدُ لَهُمْ بِالْوَصِیَّهِ وَ اَلْإِمَامَهِ وَ أَنَّ اَلْأَرْضَ لاَ تَخْلُو مِنْ حُجَّهِ اَللَّهِ تَعَالَى عَلَى خَلْقِهِ فِی کُلِّ عَصْرٍ وَ أَوَانٍ وَ أَنَّهُمُ اَلْعُرْوَهُ اَلْوُثْقَى وَ أَئِمَّهُ اَلْهُدَى وَ اَلْحُجَّهُ عَلَى أَهْلِ اَلدُّنْیَا إِلَى أَنْ یَرِثَ اَللَّهُ اَلْأَرْضَ وَ مَنْ عَلَیْهٰا  وَ أَنَّ کُلَّ مَنْ خَالَفَهُمْ ضَالٌّ مُضِلٌّ تَارِکٌ لِلْحَقِّ وَ اَلْهُدَى وَ أَنَّهُمُ اَلْمُعَبِّرُونَ عَنِ اَلْقُرْآنِ وَ اَلنَّاطِقُونَ عَنِ اَلرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالْبَیَانِ مَنْ مَاتَ وَ لَمْ یَعْرِفْهُمْ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً وَ أَنَّ مِنْ دِینِهِمُ اَلْوَرَعَ وَ اَلْعِفَّهَ وَ اَلصِّدْقَ وَ سَاقَ إِلَى قَوْلِهِ وَ حُبُّ أَوْلِیَاءِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَاجِبٌ وَ کَذَلِکَ بُغْضُ أَعْدَاءِ اَللَّهِ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنْهُمْ وَ مِنْ أَئِمَّتِهِمْ إِلَى قَوْلِهِ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ أَنَّ أَفْعَالَ اَلْعِبَادِ مَخْلُوقَهٌ لِلَّهِ تَعَالَى خَلْقَ تَقْدِیرٍ لاَ خَلْقَ تَکْوِینٍ وَ اَللّٰهُ خٰالِقُ کُلِّ شَیْءٍ  وَ لاَ یَقُولُ بِالْجَبْرِ وَ اَلتَّفْوِیضِ وَ لاَ یَأْخُذُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْبَرِیءَ بِالسَّقِیمِ وَ لاَ یُعَذِّبُ اَللَّهُ تَعَالَى اَلْأَطْفَالَ بِذُنُوبِ اَلْآبَاءِ وَ لاٰ تَزِرُ وٰازِرَهٌ وِزْرَ أُخْرىٰ  وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسٰانِ إِلاّٰ مٰا سَعىٰ  وَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ یَعْفُوَ وَ یَتَفَضَّلَ وَ لاَ یَجُورَ وَ لاَ یَظْلِمَ لِأَنَّهُ تَعَالَى مُنَزَّهٌ عَنْ ذَلِکَ وَ لاَ یَفْرِضُ اَللَّهُ طَاعَهَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لاَ یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لاَ یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ اَلشَّیْطَانَ دُونَهُ وَ أَنَّ اَلْإِسْلاَمَ غَیْرُ اَلْإِیمَانِ وَ کُلُّ مُؤْمِنٍ مُسْلِمٌ وَ لَیْسَ کُلُّ مُسْلِمٍ بِمُؤْمِنٍ وَ لاَ یَسْرِقُ اَلسَّارِقُ حِینَ یَسْرِقُ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لاَ یَزْنِی اَلزَّانِی حِینَ یَزْنِی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ أَصْحَابُ اَلْحُدُودِ مُسْلِمُونَ لاَ مُؤْمِنُونَ وَ لاَ کَافِرُونَ وَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لاَ یُدْخِلُ اَلنَّارَ مُؤْمِناً وَ قَدْ وَعَدَهُ اَلْجَنَّهَ وَ لاَ یُخْرِجُ مِنَ اَلنَّارِ کَافِراً وَ قَدْ أَوْعَدَهُ اَلنَّارَ وَ اَلْخُلُودَ فِیهَا وَ لاٰ یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَ یَغْفِرُ مٰا دُونَ ذٰلِکَ لِمَنْ یَشٰاءُ  وَ مُذْنِبُو أَهْلِ اَلتَّوْحِیدِ یُدْخَلُونَ فِی اَلنَّارِ وَ یُخْرَجُونَ مِنْهَا وَ اَلشَّفَاعَهُ جَائِزَهٌ لَهُمْ وَ إِنَّ اَلدَّارَ اَلْیَوْمَ دَارُ تَقِیَّهٍ وَ هِیَ دَارُ اَلْإِسْلاَمِ لاَ دَارُ کُفْرٍ وَ لاَ دَارُ إِیمَانٍ وَ اَلْإِیمَانُ هُوَ أَدَاءُ اَلْأَمَانَهِ وَ اِجْتِنَابُ جَمِیعِ اَلْکَبَائِرِ وَ هُوَ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ إِلَى أَنْ قَالَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ تُؤْمِنُ بِعَذَابِ اَلْقَبْرِ وَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ وَ اَلْبَعْثِ بَعْدَ اَلْمَوْتِ وَ اَلْمِیزَانِ وَ اَلصِّرَاطِ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنَ اَلَّذِینَ ظَلَمُوا آلَ مُحَمَّدٍ وَ هَمُّوا بِإِخْرَاجِهِمْ وَ سَنُّوا ظُلْمَهُمْ وَ غَیَّرُوا سُنَّهَ نَبِیِّهِمْ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنَ اَلنَّاکِثِینَ وَ اَلْقَاسِطِینَ وَ اَلْمَارِقِینَ اَلَّذِینَ هَتَکُوا حِجَابَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ نَکَثُوا بَیْعَهَ إِمَامِهِمْ وَ أَخْرَجُوا اَلْمَرْأَهَ وَ حَارَبُوا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَتَلُوا اَلشِّیعَهَ رَحْمَهُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ وَاجِبَهٌ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِمَّنْ نَفَى اَلْأَخْیَارَ وَ شَرَّدَهُمْ وَ آوَى اَلطُّرَدَاءَ اَللُّعَنَاءَ وَ جَعَلَ اَلْأَمْوَالَ دُونَهُ بَیْنَ اَلْأَغْنِیَاءِ وَ اِسْتَعْمَلَ اَلسُّفَهَاءَ مِثْلَ مُعَاوِیَهَ وَ عَمْرَو بْنَ اَلْعَاصِ لَعِینَیْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنْ أَشْیَاعِهِمُ اَلَّذِینَ حَارَبُوا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ قَتَلُوا اَلْأَنْصَارَ وَ اَلْمُهَاجِرِینَ وَ أَهْلَ اَلْفَضْلِ وَ اَلصَّلاَحِ مِنَ اَلسَّابِقِینَ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنْ أَهْلِ اَلاِسْتِیثَارِ وَ مِنْ أَبِی مُوسَى اَلْأَشْعَرِیِّ وَ أَهْلِ وَلاَیَتِهِ اَلَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً `أُولٰئِکَ اَلَّذِینَ کَفَرُوا بِآیٰاتِ رَبِّهِمْ  بِوَلاَیَهِ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ لِقٰائِهِ  کَفَرُوا بِأَنْ لَقُوا اَللَّهَ بِغَیْرِ إِمَامَتِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمٰالُهُمْ فَلاٰ نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ اَلْقِیٰامَهِ وَزْناً  فَهُمْ کِلاَبُ أَهْلِ اَلنَّارِ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنَ اَلْأَنْصَابِ وَ اَلْأَزْلاَمِ أَئِمَّهِ اَلضَّلاَلِ وَ قَادَهِ اَلْجَوْرِ کُلِّهِمْ أَوَّلِهِمْ وَ آخِرِهِمْ وَ اَلْبَرَاءَهُ مِنْ أَشْبَاهِ عَاقِرِی اَلنَّاقَهِ أَشْقِیَاءِ اَلْأَوَّلِینَ وَ اَلْآخِرِینَ وَ مِمَّنْ یَتَوَلاَّهُمْ وَ اَلْوَلاَیَهُ لِأَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ وَ اَلَّذِینَ مَضَوْا عَلَى مِنْهَاجِ نَبِیِّهِمْ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ یُغَیِّرُوا وَ لَمْ یُبَدِّلُوا مِثْلَ سَلْمَانَ اَلْفَارِسِیِّ وَ أَبِی ذَرٍّ اَلْغِفَارِیِّ وَ اَلْمِقْدَادِ بْنِ اَلْأَسْوَدِ وَ عَمَّارِ بْنِ یَاسِرٍ وَ حُذَیْفَهَ بْنِ اَلْیَمَانِ وَ أَبِی اَلْهَیْثَمِ اَلتَّیِّهَانِ وَ سَهْلِ بْنِ حُنَیْفٍ وَ عُبَادَهَ بْنِ اَلصَّامِتِ وَ أَبِی أَیُّوبَ اَلْأَنْصَارِیِّ وَ خُزَیْمَهَ بْنِ ثَابِتٍ ذِی اَلشَّهَادَتَیْنِ وَ أَبِی سَعِیدٍ اَلْخُدْرِیِّ وَ أَمْثَالِهِمْ رَضِیَ اَللَّهُ عَنْهُمْ وَ اَلْوَلاَیَهُ لِأَتْبَاعِهِمْ وَ أَشْیَاعِهِمْ وَ اَلْمُهْتَدِینَ بِهُدَاهُمْ وَ لِلسَّالِکِینَ مِنْهَاجَهُمْ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَیْهِمْ وَ رَحْمَتُهُ إِلَى آخِرِ اَلْخَبَرِ اَلطَّوِیلِ .)

[6] زیارت عاشورا

[7] تفسير فرات الکوفي، جلد ۱ ، صفحه ۴۲۸ (أَحْمَدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ اَلْمُفَلَّسِ عَنْ زَكَرِيَّا بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْكَانَ وَ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ اَلْعِجْلِيِّ وَ إِبْرَاهِيمَ اَلْأَحْمَرِيِّ قَالاَ: دَخَلْنَا عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عِنْدَهُ زِيَادٌ اَلْأَحْلاَمُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ يَا زِيَادُ مَا لِي أَرَى رِجْلَيْكَ مُتَعَلِّقَيْنِ قَالَ جُعِلْتُ لَكَ اَلْفِدَاءَ جِئْتُ عَلَى نِضْوٍ لِي عَامَّةَ اَلطَّرِيقِ وَ مَا حَمَلَنِي عَلَى ذَلِكَ إِلاَّ حُبِّي لَكُمْ وَ شَوْقِي إِلَيْكُمْ ثُمَّ أَطْرَقَ زِيَادٌ مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ جُعِلْتُ لَكَ اَلْفِدَاءَ إِنِّي رُبَّمَا خَلَوْتُ فَأَتَانِي اَلشَّيْطَانُ فَيُذَكِّرُنِي مَا قَدْ سَلَفَ مِنَ اَلذُّنُوبِ وَ اَلْمَعَاصِي فَكَأَنِّي آيِسٌ ثُمَّ أَذْكُرُ حُبِّي لَكُمْ وَ اِنْقِطَاعِي [إِلَيْكُمْ] وَ كَانَ مُتَّكِئاً لكم قَالَ يَا زِيَادُ وَ هَلِ اَلدِّينُ إِلاَّ اَلْحُبُّ وَ اَلْبُغْضُ ثُمَّ تَلاَ هَذِهِ اَلْآيَاتِ اَلثَّلاَثَ كَأَنَّهَا فِي كَفِّهِ « وَ لٰكِنَّ اَللّٰهَ حَبَّبَ إِلَيْكُمُ اَلْإِيمٰانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ اَلْكُفْرَ وَ اَلْفُسُوقَ وَ اَلْعِصْيٰانَ أُولٰئِكَ هُمُ اَلرّٰاشِدُونَ. `فَضْلاً مِنَ اَللّٰهِ وَ نِعْمَةً وَ اَللّٰهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ  » وَ قَالَ« يُحِبُّونَ مَنْ هٰاجَرَ إِلَيْهِمْ  » وَ قَالَ« إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اَللّٰهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اَللّٰهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَ اَللّٰهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ  » أَتَى رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي أُحِبُّ اَلصَّوَّامِينَ وَ لاَ أَصُومُ وَ أُحِبُّ اَلْمُصَلِّينَ وَ لاَ أُصَلِّي وَ أُحِبُّ اَلْمُتَصَدِّقِينَ وَ لاَ أَتَصَدَّقُ [أَصَّدَّقُ] فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لَكَ مَا اِكْتَسَبْتَ أَ مَا تَرْضَوْنَ أَنْ لَوْ كَانَتْ فَزْعَةٌ مِنَ اَلسَّمَاءِ فَزِعَ كُلُّ قَوْمٍ إِلَى مَأْمَنِهِمْ وَ فَزِعْنَا إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ فَزِعْتُمْ إِلَيْنَا .)

[8] لهوف، صفحه 174 (لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ اَلدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِيعَكَ وَ أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ لَكِنَّ اَلْعُيُونَ عبْرَى وَ اَلصُّدُورَ حَرَّى أَلاَ فَالْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اَللَّهِ اَلنُّجَبَاءِ بِحِزْبِ اَلشَّيْطَانِ اَلطُّلَقَاءِ فَهَذِهِ اَلْأَيْدِي تَنْطِفُ مِنْ دِمَائِنَا وَ اَلْأَفْوَاهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنَا –  وَ تِلْكَ اَلْجُثَثُ اَلطَّوَاهِرُ اَلزَّوَاكِي تَنْتَابُهَا اَلْعَوَاسِلُ وَ تُعَفِّرُهَا أُمَّهَاتُ اَلْفَرَاعِلِ وَ لَئِنِ اِتَّخَذْتَنَا مَغْنَماً لَتَجِدَنَّا وَشِيكاً مَغْرَماً حِينَ لاَ تَجِدُ إِلاَّ مَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ « وَ مٰا رَبُّكَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ  » فَإِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ عَلَيْهِ اَلْمُعَوَّلُ فَكِدْ كَيْدَكَ وَ اِسْعَ سَعْيَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ اَللَّهِ لاَ تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لاَ تُمِيتُ وَحْيَنَا وَ لاَ تُدْرِكُ أَمَدَنَا وَ لاَ تَرْحَضُ عَنْكَ عَارَهَا وَ هَلْ رَأْيُكَ إِلاَّ فَنَدٌ وَ أَيَّامُكَ إِلاَّ عَدَدٌ وَ جَمْعُكَ إِلاَّ بَدَدٌ يَوْمَ يُنَادِي اَلْمُنَادِي« أَلاٰ لَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَى اَلظّٰالِمِينَ  » فَ« اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ  » – اَلَّذِي خَتَمَ لِأَوَّلِنَا بِالسَّعَادَةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ وَ لِآخِرِنَا بِالشَّهَادَةِ وَ اَلرَّحْمَةِ وَ نَسْأَلُ اَللَّهَ أَنْ يُكْمِلَ لَهُمُ اَلثَّوَابَ وَ يُوجِبَ لَهُمُ اَلْمَزِيدَ وَ يُحْسِنَ عَلَيْنَا اَلْخِلاَفَةَ إِنَّهُ رَحِيمٌ وَدُودٌ وَ« حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ»)