سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه پنجاه و نهم

حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه مورخ 28 اسفندماه 1402 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ما هر شب تقریباً دو بحث را پیش می‌بریم، در بخش اول که مقدّمه است راجع به شأن نزول این جلسات و دور هم جمع شدن‌ها و بیانِ روایاتی که هم خواسته‌اند به ما فضیلت یاد بدهند و هم خواسته‌اند در نگاه و شیوه‌ی زیستن و سبک زندگی و رفتار ما تغییر ایجاد کنند، که بشدّت به این موضوع نیازمند هستیم.

راجع به اینکه وقتی شیعیان دور یکدیگر جمع شوند ذکر خدا می‌گویند، بعنوان مصداق بارز آن (با توضیحاتی که گذشت) ذکر اهل بیت می‌گویند، صحبت کردیم.

عرض کردیم این موضوع آفاتی دارد و بین ما اختلاف ایجاد می‌کند، هر از چندگاهی شما می‌بینید که اتفاقی در جامعه رخ می‌دهد… اصلاً دین به ما یاد داده است که قبل از اینکه وارد یک رخداد شویم، چگونه عمل کنیم.

دینداری باید اثر فردی هم داشته باشد

از عجایب این است که یک اتفاقی رخ می‌دهد، عدّه‌ای قربة الی الله احساس تکلیف می‌کنند به چیزی که خدا نهی کرده است عمل کنند.

وقتی اسم عایشه و جمل بیاید می‌گویند عجب! برخلاف امر الهی که «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ»،[4] ایشان راه افتاد و رفت، بقیه را هم تحریک می‌کرد که راه بیفتید.

«زید بن صوحان» سلام الله علیه به او گفت:‌ چه به من می‌گویی که با من همراه شو و علی را یاری نکن؟! مرا به چیزی امر می‌کنی که خدا مرا از آن نهی کرده است. تو خودت باید در خانه بنشینی. و مرا از چیزی نهی می‌کنی که خدا به آن دستور داده است؟

تو خودت در تشخیص (اگر منافق نباشی)‌ برعکس هستی!

ما هم می‌گوییم:‌ عجب! آیه دیدند، اما برعکس آیه انجام دادند.

زیاد رخ می‌دهد که در جامعه‌ی ما هم اتفاقاتی رخ می‌دهد، در موضوعی که مردم علم ندارند، احساس تکلیف می‌کنند که فعلاً قربة الی الله به یک نفر فحشی بدهند، بعد هم هزار نوع بیچارگی دامان ما را می‌گیرد، آن هم در جایی که کار ما بیخود بود و تکلیفی نداشتیم، چون اصلاً طرف در آن موضوع علم نداشته است، اولین تکلیف، فرعِ علم در آن موضوع است، طرف باید اول علم داشته باشد. جالب است که ما یقه‌ی آن خانم را می‌گیریم… همه‌ی این موضوعات برای این است که از منطقِ دینداری فاصله گرفته‌ایم.

چند جلسه در دانشگاه امام صادق علیه السلام این موضوع را عرض کردم که زمانی آنقدر به ما «اسلام اجتماعی»‌ گفتند… آنجا هم عرض کردیم که اسلام اجتماعی خیلی مهم است، ولی مقدّمه‌ای دارد که اگر با آن مقدّمه حرکت نکنی، همه‌ی حرکات شما خلاف شرع است. لازمه‌ی قبل از این موضوع این است که شما باید دینداری فردی خودتان را بلد باشید، باید اهل رساله باشید، باید اهل تبعیّت از مرجع باشید.

در بعضی از مسائل اجتماعی آنقدر مراجع را کتک زده‌اند، طبعاً هر کسی از والده‌ی خود قهر کرده است فکر می‌کند از مراجع دیندارتر است.

در این موضوع حرف زیاد است، بعضی از کنشگران اجتماعی،‌ واقعاً عرصه را به دین تنگ کرده‌اند. نمونه‌ی این موضوع هم بعضی از رفتارها در امر به معروف و نهی از منکر است، که علما و مراجع آن کار را نهی از منکر نمی‌دانند، بعد عزیز ما، یک بچّه بیانیه می‌نویسد که شما خلافِ امیرالمؤمنین هستید!

تو هنوز دست چپ و راست خودت را هم نمی‌شناسی،‌ در امور دینداری، باید در هر کاری به سراغ مرجع تقلید رفت، دینداری هم برای خودش آدابی دارد.

بعضی اوقات آن کسانی که ادّعا می‌کنند دینداری ما سکولار نیست و اسلام ما اسلام اجتماعی است بعدتر عمل می‌کنند. الآن هم نمی‌خواهم همه را با یک چوب بزنم، ولی بخش زیادی این مشکل را دارند، و یک دینی درست می‌شود که نه طرفداران آن دین به آن دین پایبند هستند و نه غیرطرفداران آن دین، آن دین را دوست دارند. باید از این رفتارها و روش‌ها ترسید. همه چیز انتقامات قومی و قبیله‌ای می‌شود. این همان شیوه‌ای است که خلفا رفته‌اند، ما باید از اینکه اینطور عمل کنیم خیلی بترسیم.

احساسِ تکلیف یعنی اینکه بگویی اگر غیر از این نباشد من روز قیامت شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حساب نشوم، بعد کار خودت را کن. اما اینطور نیست، با یک پیامک احساس تکلیف می‌کند. معلوم است که با این مدلِ احساسِ‌تکلیف، همیشه مراجع از ما عقب هستند، چون آن‌ها برای هر یک حکم شرعی،‌ تلاش بسیار زیادی می‌کنند.

فاصله گرفتن از عالمِ متخصص در هر موضوعی، برای جامعه ذلّت بهمراه خواهد داشت.

نتیجه هم همین چیزی می‌شود که می‌بینیم. واضح‌تر از این نمی‌خواهم حرف بزنم،‌ در بعضی چیزها ابتذال مانند روز روشن است.

زمانی در این کشور مجتهدین تراز اول، لیدرهای سیاست دینی بودند… جامعه به ملجأ و پناه و مأوا و مرجع نیاز دارد، اگر مرجع واقعی را بزنی، به یک بیچاره و مفلوک تکیه می‌کنند.

ما چند مرتبه این اشتباه را تکرار کرده‌ایم، مدام هم مجازات شده‌ایم،‌ اما باز هم ادامه می‌دهیم.

یکی از دردها اینجاست که در بعضی امور اخلاق دینداران و هیئتی‌ها بصورتِ معنادار از غیردینداران و غیرهیئتی‌ها تفاوت ندارد.

مردم شب عید به دنبال خریدشان هستند، اگر قرار بر این بود که اینجا شرکت کنیم و در نهایت خروجی ما با دیگران تفاوت نداشته باشد، ضررِ کارِ دیگران کمتر است، چون کسی به او نگاه دینی ندارد، ان شاء الله خیلی هم آدم خوبی است و از یاران اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم باشد.

حضور در جلسات و شرکت در اجتماعات دینی، باید در ما تغییر رفتار ایجاد کند، اگر اینطور نیست یعنی دینداری در کار نیست. و همین می‌شود که کار به جایی می‌رسد…

این روزها دوباره این روایت به یاد من آمده است که می‌گوید دیدم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را فحش می‌دهند، هرچه فکر کردم من چه دفاعی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کنم،‌ آنقدر حضرت را تخریب کرده‌اند، هرچه بگویم طرف فحش دیگری می‌دهد، هرچه فکر کردم نتوانستم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کنم، در نهایت گفتم:‌ مگر پیغمبر نفرموده است که به مُرده‌ها فحش ندهید؟ پس به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فحش ندهید.

چرا اینطور شده بود؟ چون اگر قرار باشد مردم نخواهند به حجّت عمل کنند، وقتی تخریب عادی شود نعوذبالله امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را هم تخریب می‌کنند. ضمن اینکه هیچ کسی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قابل قیاس نیست.

اما شما روایات را نگاه کنید، کمرِ ‌انسان می‌شکند… از حضرت صادق صلوات الله علیه است، می‌فرماید:‌ «مَنْ دَمَعَتْ عَيْنُهُ فِينَا دَمْعَةً»[5] اگر کسی بخاطر مظلومیت ما گریه کند، (یعنی طرفدار و پیرو ما باشد)، «لِدَمٍ سُفِكَ لَنَا» برای خونی که از ما ریخته‌اند، «أَوْ حَقٍّ لَنَا نُقِصْنَاهُ» یا برای حقی که از ما خورده‌اند، «أَوْ عِرْضٍ اُنْتُهِكَ» یا آبرویی که از ما بردند، جساراتی که به ما کردند، ‌اهانت‌هایی که به ما کرده‌اند.

عبارتِ بعدی این است:‌ «أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِيعَتِنَا»، کسی برای خونی که از شیعه‌ی ما ریختند، یا مال و حقی که از شیعه‌ی ما خوردند،‌ یا آبرویی که از شیعه‌ی ما بردند، گریه کند… عدلِ امام درنظر گرفته است!

روز قیامت به ما می‌گویند:‌ ما که این‌ها را گفته بودیم، این‌ها مسیرهای لورفته بود…

«بَوَّأَهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِهَا فِي اَلْجَنَّةِ حُقُباً» این شخص دیگر مقیمِ بهشت می‌شود.

کسی که برای اینکه آبروی یک شیعه یا خون یک شیعه یا حقِ شیعه‌ای پایمال شده است گریه کند، همانطور که برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.

اگر بحث‌های مقدّماتی این چند جلسه را قدم به قدم ببینید، آن چیزی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ترسیم می‌کنند، جامعه‌ی شیعه باید کاملاً منسجم باشد، در این زمینه‌ها هم شیعه حداقلی است، نه حداکثری. یعنی همه‌ی این جمع، اکثریت مردم در خیابان، مگر در موردی که طرف به فسقی تفاخر کند، یا از این دست چیزها.

در این جامعه باید مردم چگونه با یکدیگر رفتار کنند؟

شما نگاه کنید، بعضی اوقات انسان می‌گوید بعضی از آن بزرگانی که می‌گفتند همه چیز را سیاسی نکنید، حق داشتند. چون عدّه‌ای از آن‌طرفِ بوم افتاده‌اند، بر سرِ دعواهای سیاسی، هر هتک حرمتی می‌کنند. چون با یکدیگر اختلاف نظر سیاسی دارند!

پس برای چه زیارت عاشورا می‌خوانی؟

خیلی از کسانی که از این حرف‌ها می‌زدند نمی‌خواستند بگویند سیاست نباشد، اصلاً کسی نمی‌تواند بگوید سیاست نباشد، سیاست یعنی همین اجتماع، همین تولّی هم که می‌گویم جزوِ سیاسات است. کسی نمی‌خواهد اجتماعات دین را نفی کند، می‌گوید شما حق ندارید به بهانه‌ی یک حزب و یک گروه و علایق و دسته‌بندی‌ها و رنگ‌بندی‌ها، آن حق و باطل اصلی و مرزبندی ولایی جامعه را بهم بزنی. اگر بهم بزنی راه را برای عایشه باز می‌کنی که اجتماع را از هم متفرّق کند، که این کار را کردند.

عجیب است که ما الآن می‌خواهیم بنشینیم و بگوییم آن‌ها آن روز چکار کرده‌اند، این امر زمانی فایده دارد که ما امروز از اینکه آنطور عمل کنیم بیزار باشیم.

جایگاهِ محبِّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

آنقدر در این زمینه روایت هست که انکارِ آن انصافاً انکارِ اسلام و تشیّع و قرآن و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، مضمون همه‌ی آن‌ها هم مشترک است، حال یکی از آن روایات را می‌خوانم تا ببینید.

ابوذر می‌گوید: «كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلْمَسْجِدِ إِذْ أَقْبَلَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ»،[6] دیدم علی در حال وارد شدن است، «فَلَمَّا رَآهُ مُقْبِلاً» پیغمبر دید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال آمدن است، فرمود: «يَا بَا ذَرٍّ مَنْ هَذَا اَلْمُقْبِلُ» ببین چه کسی آمده است؟ ابوذر عرض کرد: بله! علی است یا رسول الله!

اولین سؤالِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این بود: «يَا بَا ذَرٍّ أَ تُحِبُّهُ»؟ آیا تو او را دوست داری؟

این جمله یعنی هم باید او را دوست بداری، هم باید برای دوست داشتنِ او کارهایی کنی. اصلاً در بابِ تولّی که بابِ تفعّل است، تا زمانی که مانع نیست باید ابراز کنی، هم تولّی را باید ابراز کرد و هم تبرّی را باید ابراز کرد، مگر اینکه در جایی مانع وجود داشته باشد. مثلاً در جاهایی از تبرّی مانع هست، می‌گویند الآن اینجا ابراز نکن و در قلبِ تو باشد، وگرنه اگر مانع نباشد باید ابراز کنی.

ابوذر می‌گوید عرض کردم: «إِي وَ اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ» بله!

معلوم بود که ابوذر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست دارد، پیغمبر هم پرسید و ابوذر هم جواب دارد. فکر می‌کنید که پاسخِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چیست؟

فرمود: «يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً» علی را دوست بدار!

یعنی هرچه دوست داری کم است و باید این حبّ را تقویت کنی و بروز آن را بیشتر کنی.

«يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ» ابوذر! همانطور که علی را رو به ازدیاد دوست داری، باید هر کسی که علی را دوست دارد هم دوست بداری!

«فَإِنَّ اَلْحِجَابَ اَلَّذِي بَيْنَ اَلْعَبْدِ وَ بَيْنَ اَللَّهِ تَعَالَى» آن حجابی که بین بنده و خداست، «فَإِنَّ اَلْحِجَابَ اَلَّذِي بَيْنَ اَلْعَبْدِ وَ بَيْنَ اَللَّهِ تَعَالَى حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ» اگر حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشته باشید حجاب برطرف می‌شود.

به امام صادق علیه السلام عرض کردند: شما که خسیس نیستید، این کیسه‌ی زرد چیست که حواس شما مدام به این کیسه است؟ فرمود: «فِیهَا تُربَةُ الحُسَین»، پرسیدند: با این تربت چکار می‌کنید؟ فرمود: «السُّجُودُ عَلى تُربَةِ الحُسَینِ‌ علیه السلام یَخرُقُ الحُجُبَ السَّبعْ»،[7] پرده‌های حاجبِ بین خدا و بنده را از بین می‌برد.

یک مورد سجده بر تربتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، یک مورد حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است. معیارِ حبّ علی هم «حُبَّ مَن أحَبَّ عَلیاً» است، اگر این نیست آن هم نیست.

بعد فرمود: «يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً» اگر می‌خواهی علی را دوست بداری… به منافع این موضوع نگاه نکن، به این نگاه کن که چطور خدا اجازه داده است که در این دنیا کسی مانند من هم بگوید من هم جزوِ محبّانِ علی هستم، اگر به این موضوع فکر کنی اصلاً از حال می‌روی!

«يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً فَمَا مِنِ اِمْرِئٍ أَحَبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً» اگر کسی علی بن ابیطالب را بخاطر علی بن ابیطالب دوست بدارد، «وَ سَأَلَ اَللَّهَ تَعَالَى شَيْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ»… فرمود: آیا به دنبال مستجاب الدّعوه می‌گردید؟ به محبّانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه التماس دعا بگویید!

شیعه و سنّی نقل کرده‌اند که جبرائیل به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد و عرض کرد: خدا دستور داده است که من این سؤال را به شما بگویم که شما از من بپرسید، «سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنا»،[8] بپرس پیغمبران قبل از تو برای چه مبعوث شدند؟

پیغمبر هم از جبرئیل پرسید، فرمود: «عَلَی نَبُوَّتِکَ وَ وِلَایَةِ عَلِیِ بنِ أبِیطَالِب»!

آن پیغمبرانی هم که مستجاب الدّعوه شدند، بیچاره‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند.

فرمود: «يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً» اگر علی را مخلصانه دوست داشته باشی و دعا کنی، دعای تو مستجاب است، «وَ لاَ دَعَا اَللَّهَ إِلاَّ لَبَّاهُ» دعا نمی‌کند الا اینکه خدا به او لبّیک می‌گوید.

حال ببینید ابوذر چه گفت، همین حرف‌ها هم برای ابوذر اشتداد حبّ دارد. گفت: «يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَجِدُ حُبَّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَى كَبِدِي كَبَارِدِ اَلْمَاءِ» مثلِ آب خنک که جگر مرا خنک کند، وقتی اسم علی بیاید جگرِ من خنک می‌شود، «أَوْ كَعَسَلِ اَلنَّحْلِ» مانندِ شیرینیِ عسل مصفّا که وقتی انسان می‌خورد، شیرینیِ آن به کام انسان می‌نشیند، وقتی اسم علی می‌آید حال من اینطور عوض می‌شود، «أَوْ كَآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ أَتْلُوهَا»، وقتی شما از آیه‌ی قرآن می‌خوانید حال من تغییر می‌کند، وقتی اسم علی می‌آید حال من تغییر می‌کند، «وَ هُوَ عِنْدِي أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ» حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای من از عسل شیرین‌تر است.

پیامبر فرمود: «نَحْنُ اَلشَّجَرَةُ اَلطَّيِّبَةُ» ما آن درختِ طهارت هستیم، «وَ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى» آن عروه‌ی وثقی، آن ریسمان الهی که هر کسی به او آویزان شود نجات پیدا می‌کند ما هستیم، «وَ مُحِبُّونَا وَرَقُهَا»، ما درختِ حقیقت و پاکی هستیم، شیعیان ما هم برگه‌های آن درخت هستند.

یعنی اگر علی را دوست داری باید بیچاره‌ی شیعیان علی باشی.

«فَمَنْ أَرَادَ اَلدُّخُولَ إِلَى اَلْجَنَّةِ فَلْيَسْتَمْسِكْ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا» اگر کسی می‌خواهد وارد بهشت شود، به این شیعیانِ محبّینِ ما پناه ببرد.

از این روایات فراوان موجود است، کمتر کتابی را پیدا می‌کنیم که از این روایات در آن نباشد.

اهمیتِ هدایت، حتّی در میانِ میدانِ جنگ

یک جریانی بخاطر یک نوع منافع، کار را به جایی رساندند، فقط دو جمله‌ی آن را می‌خوانم…

این روایت در کافی شریف آمده است، گفته است که طلحه و زبیر گفته‌اند، در بصائر الدّرجات گفته است که عایشه گفته است. شاید عایشه گفت و احتمالاً طلحه و زبیر رفتند و به آن فرد ابلاغ کردند، این وجه جمع دو روایت است. چون عایشه بصورت مستقیم با کسی ارتباط نمی‌گرفت.

گفت: «اِلْتَمِسُوا لِي رَجُلاً شَدِيدَ اَلْعَدَاوَةِ لِهَذَا اَلرَّجُلِ»،[9]… این چه سالی است؟ بنی امیّه کجا بود؟ برای سال 36 است! گفت: آدمی پیدا کنید که دشمنی او به امیرالمؤمنین شدّت داشته باشد، «حَتَّى أَبْعَثَهُ إِلَيْهِ» پیامی دارم که می‌خواهم برای او بفرستم.

طلحه و زبیر رفتند و کسی را آوردند، «فَمَثُلَ بَيْنَ يَدَيْهَا فَرَفَعَتْ إِلَيْهِ رَأْسَهَا» در جوار عایشه نشست، عایشه سر خود را به سوی او بلند کرد و «فَقَالَتْ مَا بَلَغَ مِنْ عَدَاوَتِكَ لِهَذَا اَلرَّجُلِ» گفت: چقدر نسبت به علی دشمنی داری؟ طرف گفت: «كَثِيراً مَا أَتَمَنَّى عَلَى رَبِّي أَنَّهُ وَ أَصْحَابَهُ فِي وَسَطِي» زیاد از خدا خواستم که علی و یاران او در میدان باشند و من توفیق پیدا کنم «فَضُرِبْتُ ضَرْبَةً بِالسَّيْفِ يُصْبَغُ فَسَبَقَ اَلسَّيْفُ اَلدَّمَ» و بتوانم گردن این‌ها را بزنم!

عایشه گفت: «فَأَنْتَ لَهُ» پس تو شایسته هستی! «فَاذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا» این نامه را به او بده، اما حواس خودت را جمع کن، «فَادْفَعْهُ إِلَيْهِ ظَاعِناً رَأَيْتَهُ أَوْ مُقِيماً أَمَا إِنَّكَ إِنْ رَأَيْتَهُ رَاكِباً عَلَى بَغْلَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» اگر دیدی روی مرکب پیغمبر نشسته است نترس و جا نزن، این کار ظاهرِ اوست (نستجیربالله)، «مُتَنَكِّباً قَوْسَهُ مُعَلِّقاً كِنَانَتَهُ بِقَرَبُوسِ سَرْجِهِ» اگر دیدی وسایل رزم خود را اینطور آماده کرده است و اینطور روی مرکب گذاشته است، «وَ أَصْحَابُهُ خَلْفَهُ كَأَنَّهُمْ طَيْرٌ صَوَافُّ» اصلاً یاران او مانند کسانی که هیپنوتیزم شده‌اند، وقتی علی را می‌بینند، همه مبهوت او می‌شوند، آنجا کار را خراب نکنی. هیبتِ او تو را نگیرد!

«وَ إِنْ عَرَضَ عَلَيْكَ طَعَامَهُ وَ شَرَابَهُ» اگر برای تو آب و غذا آورد «فَلاَ تَنَاوَلَنَّ مِنْهُ شَيْئاً» از لقمه‌ی او نخور، «فَإِنَّ فِيهِ اَلسِّحْرَ» او می‌خواهد تو را جادو کند.

اگر ما باشیم چه می‌گوییم؟ می‌گوییم لابد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را مجازات کرد. وقتی وارد شد تحت تأثیر حرف‌های عایشه عقب ایستاده بود و جلو نمی‌آمد.

حضرت فرمود: می‌خواهی گوشه‌ای بنشینیم؟ عرض کرد: نه! نمی‌آیم، هرچه هست همینجا بگویید. حضرت فرمود: آیا ترسیده‌ای که تو را سحر کنم؟ به تو گفت فریبِ مرکبِ پیغمبر را نخوری؟ از این آب و غذا هم نخوری؟ از تو پرسید چقدر از من بیزار هستی؟ تو هم گفتی هر شب در آرزوی قتلِ علی می‌خوابم؟

این شخص بشدّت تعجّب کرد، از آنطرف هم دید که حضرت نسبت به او خشم ندارد، گفت: بله! گفته است. بعد حضرت فرمودند: مشکل تو با من بر سر این ماجراست؟ آیا این آیه را ندیده‌ای؟

در روایت کافی می‌گوید او مدام قرآن می‌خواند و حضرت می‌فرمود: چون تو این قسمت را اینطور فهمیده‌ای، درست است؟ در حالی که اینطور است.

هفتاد مرتبه رفت و برگشت کردند.

حال بگو جنگ است، در جنگ که وقتِ این حرف‌ها نیست. اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بابای همین بیچاره هم هست، دوست ندارد او زمین بخورد. او با فتنه و شبهه اینقدر دشمن است، پلیدی او حقیقی نیست. حضرت برای او وقت گذاشت، آن شخص پس از ساعاتی عذرخواهی کرد.

حضرت فرمودند: حال بیا تا جواب را بدهم تا به آن‌ها بدهی.

این شخص دوست نداشت برود، حضرت فرمود: به تو پیغام داده‌اند، تو هم باید این پیغام را ببری.

پیغام را برد و رساند، برگشت و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیوست و در رکاب حضرت شهید شد.

ما آقایی داریم که اگر کسی اظهارِ دشمنی می‌کند، اما در درون او امکان داشته باشد که قلاب هدایت، او را بگیرد، او صیّاد است و صید می‌کند.

حال ما با شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که دیگر از این مراحل گذشته‌اند، چه جایگاهی دارد که پنجه به صورت یکدیگر بکشیم؟

این برای کسانی است که انتهای وجودشان ممکن است کورسویی پیدا شود.

در رکاب ائمه دورریز نداریم. اگر کسی درون خود کمی صدق داشته باشد، امام مظهرِ ربوبیتِ خداست، رَبّ پرورش می‌دهد، امام مربّی است، استعداد ما را پیدا می‌کند و همان استعداد را پرورش می‌دهد.

شیوه‌ی عایشه این بود که هر جا در جمل دستورِ مُثله کردن صادر شد، این عایشه بود که این دستور را داد.

اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همینطور با هر کسی نمی‌جنگید، باید مطمئن می‌شد که این آدم دیگر برنمی‌گردد.

خدا برای انسان ارزش قائل است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را فرستاده است.

آیه‌ی تطهیر، احترام به ماست

اصلاً موضوع آیه تطهیر «احترام به ما» است.

اگر شما روزی به مدرسه‌ی فرزندتان بروید، یا خودتان سرِ کلاس دانشگاه و حوزه و مدرسه، ببینید که بزرگترین فیزیکدان عالم را معلم کلاس نهم گذاشته‌اند، حتّی آن بچه‌ای هم که شرّ است وقتی به خانه برود تعریف می‌کند و می‌گوید معلم ما برنده‌ی جایزه نوبل است، می‌گوید خیلی هزینه کرده‌اند.

خدا برای هدایتِ ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را فرستاده است، خیلی هزینه کرده است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فاطمه‌ی زهرا داده است که ما را هدایت کند، خیلی هزینه کرده است، برای همین هم به این راحتی نمی‌گذرد که بگوید دورریز هم اشکال ندارد.

مسلماً هدایت اختیاری است، مگر اینکه مسلّم شود کسی نخواهد، وگرنه اگر نگاه کنید می‌بینید که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا حتّی عمر سعد و شمر را هم دعوت می‌کند، خیلی‌ها نمی‌آیند، عدّه‌ای هم می‌آیند. حضرت تلاش خود را می‌کند و به این راحتی روی کسی خط نمی‌کشد.

یکی از معانیِ «مولا» گردن‌گیر است، پیامبر فرمود: هر مؤمنی که بدهی دارد، قرض دارد، دین دارد، گرفتار است، اگر نداشت بدهد، نزد من بیاید، من مولای او هستم. بعد فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، شما صاحب دارید، ما شما را رها نمی‌کنیم.

بعد بشارت دارد و فرمود این علی ذمّه‌ی مرا بری می‌کند، دین مرا اداء می‌کند، چه برسد به دینِ شما. «يَا عَلِيُّ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي»،[10] وقتی من وعده می‌دهم، خیالم بعد از خودم راحت است، تو آن را اداء می‌کنی.

بعد به ما فرمود: احساس بی‌پشت و پناهی نکنید، مولا دارید.

آن مولایی که اینقدر نسبت به شیعیان و سربازان و نوکران خود حساس است، امام رضا علیه السلام فرمود: قسم خورده‌ام اگر کسی به شیعه‌ی من در دنیا اهانت کند، در دنیا او را از ولایت خود بیرون می‌کنم.

آیه‌ی تطهیر بشارت به ماست، می‌گوید آن کسی را فرستاده‌ام که شما را اداره کند، که پاک است، چشم او پاک است، دست او پاک است، فکر او پاک است، نفس او پاک است، روح او پاک است، بلکه مُطَهِّر است، هرجا برود نعمت است، برکت است.

این بشارت برای کیست؟ برای او که بار و سختی است، بشارت برای ماست.

درواقع آیه‌ی تطهیر، فضیلتِ مؤمنین است، چون می‌گوید مولای مؤمنین اینطور است، صاحب مؤمنین اینطور است. آیه‌ی تطهیر فضیلتِ ماست که صاحبِ ما اینقدر مقام دارد، طُهرِ طاهرِ مطهّر است، پاک است.

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّکِینَ بِوِلاَیَهِ عَلِی بنِ أبِیطَالِب وَ الْأَئِمَّهِ المَعصُومِین عَلَیْهِمُ السَّلاَمُ

روضه و توسّل به امام رضا علیه السلام

امشب محضر امام رضا علیه السلام هستیم، آقا جان! دل ما برای حرم شما تنگ شده است…

حضرت به پسرِ خود نامه نوشت: تو را از درِ پشتی می‌برند، چون درِ اصلیِ خانه‌ی ما که بزرگ است، گداها منتظر هستند…

بعضی‌ها نمی‌خواستند امام جواد علیه السلام به چشم بیاید، بعضی‌ها هم ذاتاً خسیس هستند…

فرمود: تو را از درِ پشتی می‌برند، از درِ اصلی برو، این‌ها باامید آمده‌اند، کیسه‌های خودت را پُر کن، به مردم کمتر از بیست و پنج دینار نده…

کسی که به آقازاده‌ی خود اینطور دستور می‌دهد، خودش چطور رفتار می‌کند؟

امام صادق سلام الله علیه که خیلی دوست داشت…

ان شاء الله ما نمک به حرام نیستیم، هر وقت به حرم امام رضا علیه السلام می‌رویم از طرف امام صادق علیه السلام هم یک سلام کنیم، او به ما یاد داده است که اینطور نسبت به امام رضا علیه السلام ارادت داریم، فرمود: «يُخْرِجُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ غِيَاثَهَا»،[11] خدا فریادرسِ امّت را می‌رساند.

امام کاظم علیه السلام نشسته بود، از حضرت صادق علیه السلام پرسیدند او کیست؟ فرمود: پسرِ ایشان است.

یعنی امام صادق علیه السلام به امام رضا علیه السلام آدرس داده است.

در روایتِ دیگری فرمود که خدا رأفت خود را به برکتِ او در عالم منتشر می‌کند.

بزودی روزی می‌رسد که «الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ»،[12] بر دهان‌ها مُر می‌زنند، چشم‌ها دو دو می‌زند، هم هنگام مرگ اینطور است و هم در پهنه‌ی قیامت اینطور است، آدمی که از حول و تکان، از همه طرف مورد هجمه و عذاب است، می‌گردد تا ببیند چه کسی می‌تواند او را نجات دهد، ولی دیگر نمی‌تواند حرف بزند.

امام رضا سلام الله علیه وعده داده است که آنجا من به سراغ شما می‌آیم، من چند جا که شما خیلی در ترس و خوف هستید، می‌آیم و شما را نجات می‌دهم. آنجایی که دهان شما بسته است و نمی‌توانید مرا صدا کنید، من می‌آیم و شما را پیدا می‌کنم…

«يَا أَبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىَّ بْنَ مُوسى، أَيُّهَا الرِّضا، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، يَا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حَاجَاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ»


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)

[5] الأمالي (للمفید)، جلد ۱، صفحه ۱۷۴ (قَالَ أَخْبَرَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْجِعَابِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ اَلْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ بْنِ خَالِدٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ عُتْبَةَ عَنِ اَلْحُسَيْنِ اَلْأَشْقَرِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَارَةَ اَلْكُوفِيِّ قَالَ سَمِعْتُ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ: مَنْ دَمَعَتْ عَيْنُهُ فِينَا دَمْعَةً لِدَمٍ سُفِكَ لَنَا أَوْ حَقٍّ لَنَا نُقِصْنَاهُ أَوْ عِرْضٍ اُنْتُهِكَ لَنَا أَوْ لِأَحَدٍ مِنْ شِيعَتِنَا بَوَّأَهُ اَللَّهُ تَعَالَى بِهَا فِي اَلْجَنَّةِ حُقُباً.)

[6] أعلام الدین في صفات المؤمنین، جلد ۱، صفحه ۱۳۶ (وَ رَوَى جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ عَنْ أَبِي ذَرٍّ قَالَ: كُنْتُ جَالِساً عِنْدَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي اَلْمَسْجِدِ إِذْ أَقْبَلَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا رَآهُ مُقْبِلاً قَالَ يَا بَا ذَرٍّ مَنْ هَذَا اَلْمُقْبِلُ فَقُلْتُ عَلِيٌّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ يَا بَا ذَرٍّ أَ تُحِبُّهُ فَقُلْتُ إِي وَ اَللَّهِ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّهُ وَ أُحِبُّ مَنْ يُحِبُّهُ فَقَالَ يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً وَ أَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ فَإِنَّ اَلْحِجَابَ اَلَّذِي بَيْنَ اَلْعَبْدِ وَ بَيْنَ اَللَّهِ تَعَالَى حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا بَا ذَرٍّ أَحِبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً فَمَا مِنِ اِمْرِئٍ أَحَبَّ عَلِيّاً مُخْلِصاً وَ سَأَلَ اَللَّهَ تَعَالَى شَيْئاً إِلاَّ أَعْطَاهُ وَ لاَ دَعَا اَللَّهَ إِلاَّ لَبَّاهُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَجِدُ حُبَّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَى كَبِدِي كَبَارِدِ اَلْمَاءِ أَوْ كَعَسَلِ اَلنَّحْلِ أَوْ كَآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ أَتْلُوهَا وَ هُوَ عِنْدِي أَحْلَى مِنَ اَلْعَسَلِ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نَحْنُ اَلشَّجَرَةُ اَلطَّيِّبَةُ وَ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ مُحِبُّونَا وَرَقُهَا فَمَنْ أَرَادَ اَلدُّخُولَ إِلَى اَلْجَنَّةِ فَلْيَسْتَمْسِكْ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا .)

[7] مصباح المتهجد، جلد۲ ، صفحه ۷۳۳ (وَ رَوَى مُعَاوِيَةُ بْنُ عَمَّارٍ قَالَ: كَانَ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ خَرِيطَةُ دِيبَاجٍ صَفْرَاءُ فِيهَا تُرْبَةُ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَكَانَ إِذَا حَضَرَتْهُ اَلصَّلاَةُ صَبَّهُ عَلَى سَجَّادَتِهِ وَ سَجَدَ عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلسُّجُودُ عَلَى تُرْبَةِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يغرق [يَخْرِقُ] اَلْحُجُبَ اَلسَّبْعَ .)

[8] سوره مبارکه زخرف، آیه 45 (وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَٰنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ)

[9] بصائر الدرجات في فضائل آل محمد علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۴۳ (حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ يَرْفَعُهُ قَالَ: إِنَّ عَائِشَةَ قَالَتْ اِلْتَمِسُوا لِي رَجُلاً شَدِيدَ اَلْعَدَاوَةِ لِهَذَا اَلرَّجُلِ حَتَّى أَبْعَثَهُ إِلَيْهِ قَالَ فَأَتَيْتُ بِهِ فَمَثُلَ بَيْنَ يَدَيْهَا فَرَفَعَتْ إِلَيْهِ رَأْسَهَا فَقَالَتْ مَا بَلَغَ مِنْ عَدَاوَتِكَ لِهَذَا اَلرَّجُلِ قَالَ فَقَالَ لَهَا كَثِيراً مَا أَتَمَنَّى عَلَى رَبِّي أَنَّهُ وَ أَصْحَابَهُ فِي وَسَطِي فَضُرِبْتُ ضَرْبَةً بِالسَّيْفِ يُصْبَغُ فَسَبَقَ اَلسَّيْفُ اَلدَّمَ قَالَتْ فَأَنْتَ لَهُ فَاذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا فَادْفَعْهُ إِلَيْهِ ظَاعِناً رَأَيْتَهُ أَوْ مُقِيماً أَمَا إِنَّكَ إِنْ رَأَيْتَهُ رَاكِباً عَلَى بَغْلَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَنَكِّباً قَوْسَهُ مُعَلِّقاً كِنَانَتَهُ بِقَرَبُوسِ سَرْجِهِ وَ أَصْحَابُهُ خَلْفَهُ كَأَنَّهُمْ طَيْرٌ صَوَافُّ فَتُعْطِيهِ كِتَابِي هَذَا وَ إِنْ عَرَضَ عَلَيْكَ طَعَامَهُ وَ شَرَابَهُ فَلاَ تَنَاوَلَنَّ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنَّ فِيهِ اَلسِّحْرَ قَالَ فَاسْتَقْبَلْتُهُ رَاكِباً فَنَاوَلْتُهُ اَلْكِتَابَ فَفَضَّ خَاتَمَهُ ثُمَّ قَرَأَهُ فَقَالَ تَبْلُغُ إِلَى مَنْزِلِنَا فَتُصِيبُ مِنْ طَعَامِنَا وَ شَرَابِنَا وَ نَكْتُبُ جَوَابَ كِتَابِكَ فَقَالَ هَذَا وَ اَللَّهِ مَا لاَ يَكُونُ قَالَ فَسَارَ خَلْفَهُ فَأَحْدَقَ بِهِ أَصْحَابُهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَسْأَلُكَ قَالَ نَعَمْ قَالَ وَ تُجِيبُنِي قَالَ نَعَمْ قَالَ فَنَشَدْتُكَ اَللَّهَ هَلْ قَالَتِ اِلْتَمِسُوا لِي رَجُلاً شَدِيداً عَدَاوَتُهُ لِهَذَا اَلرَّجُلِ فَأَتَوْهَا بِكَ فَقَالَتْ لَكَ مَا بَلَغَ مِنْ عَدَاوَتَكَ لِهَذَا اَلرَّجُلِ فَقُلْتُ كَثِيراً مَا أَتَمَنَّى عَلَى رَبِّي أَنَّهُ وَ أَصْحَابَهُ فِي وَسَطِي وَ أَنِّي ضُرِبْتُ ضَرْبَةً بِالسَّيْفِ يَسْبِقُ اَلسَّيْفُ اَلدَّمَ قَالَ اَللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ فَنَشَدْتُكَ اَللَّهَ أَ قَالَتْ لَكَ اِذْهَبْ بِكِتَابِي هَذَا فَادْفَعْهُ إِلَيْهِ ظَاعِناً كَانَ أَوْ مُقِيماً أَمَا إِنَّكَ إِنْ رَأَيْتَهُ رَاكِباً بَغْلَةَ رَسُولِ اَللَّهِ مُتَنَكِّباً قَوْسَهُ مُعَلِّقاً كِنَانَتَهُ بِقَرَبُوسِ سَرْجِهِ وَ أَصْحَابُهُ خَلْفَهُ كَأَنَّهُمْ طَيْرٌ صَوَافُّ فَتُعْطِيهِ كِتَابِي هَذَا فَقَالَ اَللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ فَنَشَدْتُكَ بِاللَّهِ هَلْ قَالَتْ لَكَ إِنْ عَرَضَ عَلَيْكَ طَعَامَهُ وَ شَرَابَهُ فَلاَ تَنَاوَلَنَّ مِنْهُ شَيْئاً فَإِنَّ فِيهِ اَلسِّحْرَ قَالَ اَللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ فَمُبَلِّغٌ أَنْتَ عَنِّي قَالَ اَللَّهُمَّ نَعَمْ فَإِنِّي قَدْ أَتَيْتُكَ وَ مَا فِي اَلْأَرْضِ خَلْقٌ أَبْغَضُ إِلَيَّ مِنْكَ وَ أَنَا اَلسَّاعَةَ مَا فِي اَلْأَرْضِ خَلْقٌ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْكَ فَمُرْ بِي بِمَا شِئْتَ قَالَ أَرْجِعْ إِلَيْهَا كِتَابِي هَذَا وَ قُلْ لَهَا مَا أَطَعْتِ اَللَّهَ وَ لاَ رَسُولَهُ حَيْثُ أَمَرَكِ اَللَّهُ بِلُزُومِ بَيْتِكِ فَخَرَجْتِ تُرَدِّدِينَ فِي اَلْعَسَاكِرِ وَ قُلْ لَهُمْ مَا أَنْصَفْتُمُ اَللَّهَ وَ لاَ رَسُولَهُ حَيْثُ خَلَّفْتُمْ حَلاَئِلَكُمْ فِي بُيُوتِكُمْ وَ أَخْرَجْتُمُ حَلِيلَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ فَجَاءَ بِكِتَابِهِ حَتَّى طَرَحَهُ إِلَيْهَا وَ أَبْلَغَهَا مَقَالَتَهُ ثُمَّ رَجَعَ إِلَيْهِ فَأُصِيبَ بِصِفِّينَ فَقَالَتْ مَا نَبْعَثُ إِلَيْهِ بِأَحَدٍ إِلاَّ أَفْسَدَهُ عَلَيْنَا .)

[10] کتاب سُليم بن قيس الهلالي، جلد ۲ ، صفحه ۵۶۹ (قَالَ سُلَيْمٌ وَ حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: كُنْتُ أَمْشِي مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي بَعْضِ طُرُقِ اَلْمَدِينَةِ فَأَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا ثُمَّ أَتَيْنَا عَلَى حَدِيقَةٍ أُخْرَى فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا مِنْ حَدِيقَةٍ قَالَ مَا أَحْسَنَهَا وَ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا حَتَّى أَتَيْنَا عَلَى سَبْعِ حَدَائِقَ أَقُولُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا أَحْسَنَهَا وَ يَقُولُ لَكَ فِي اَلْجَنَّةِ أَحْسَنُ مِنْهَا فَلَمَّا خَلاَ لَهُ اَلطَّرِيقُ اِعْتَنَقَنِي ثُمَّ أَجْهَشَ بَاكِياً وَ قَالَ بِأَبِي اَلْوَحِيدُ اَلشَّهِيدُ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا يُبْكِيكَ فَقَالَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ أَقْوَامٍ لاَ يُبْدُونَهَا لَكَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِي أَحْقَادُ بَدْرٍ وَ تِرَاتُ أُحُدٍ قُلْتُ فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دَيْنِي قَالَ فِي سَلاَمَةٍ مِنْ دِينِكَ فَأَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ حَيَاتَكَ وَ مَوْتَكَ مَعِي وَ أَنْتَ أَخِي وَ أَنْتَ وَصِيِّي وَ أَنْتَ صَفِيِّي وَ وَزِيرِي وَ وَارِثِي وَ اَلْمُؤَدِّي عَنِّي وَ أَنْتَ تَقْضِي دَيْنِي وَ تُنْجِزُ عِدَاتِي عَنِّي وَ أَنْتَ تُبْرِئُ ذِمَّتِي وَ تُؤَدِّي أَمَانَتِي وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي اَلنَّاكِثِينَ مِنْ أُمَّتِي وَ اَلْقَاسِطِينَ وَ اَلْمَارِقِينَ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ لَكَ بِهَارُونَ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ إِذِ اِسْتَضْعَفَهُ قَوْمُهُ وَ كَادُوا يَقْتُلُونَهُ فَاصْبِرْ لِظُلْمِ قُرَيْشٍ إِيَّاكَ وَ تَظَاهُرِهِمْ عَلَيْكَ فَإِنَّكَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ هُمْ بِمَنْزِلَةِ اَلْعِجْلِ وَ مَنْ تَبِعَهُ وَ إِنَّ مُوسَى أَمَرَ هَارُونَ حِينَ اِسْتَخْلَفَهُ عَلَيْهِمْ إِنْ ضَلُّوا فَوَجَدَ أَعْوَاناً أَنْ يُجَاهِدَهُمْ بِهِمْ وَ إِنْ لَمْ يَجِدْ أَعْوَاناً أَنْ يَكُفَّ يَدَهُ وَ يَحْقِنَ دَمَهُ وَ لاَ يُفَرِّقَ بَيْنَهُمْ يَا عَلِيُّ مَا بَعَثَ اَللَّهُ رَسُولاً إِلاَّ وَ أَسْلَمَ مَعَهُ قَوْمٌ طَوْعاً وَ قَوْمٌ آخَرُونَ كَرْهاً فَسَلَّطَ اَللَّهُ اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا كَرْهاً عَلَى اَلَّذِينَ أَسْلَمُوا طَوْعاً فَقَتَلُوهُمْ لِيَكُونَ أَعْظَمَ لِأُجُورِهِمْ يَا عَلِيُّ وَ إِنَّهُ مَا اِخْتَلَفَتْ أُمَّةٌ بَعْدَ نَبِيِّهَا إِلاَّ ظَهَرَ أَهْلُ بَاطِلِهَا عَلَى أَهْلِ حَقِّهَا وَ إِنَّ اَللَّهَ قَضَى اَلْفُرْقَةَ وَ اَلاِخْتِلاَفَ عَلَى هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ لَوْ شَاءَ لَجَمَعَهُمْ عَلَى اَلْهُدىٰ  حَتَّى لاَ يَخْتَلِفَ اِثْنَانِ مِنْ خَلْقِهِ وَ لاَ يُتَنَازَعَ فِي شَيْءٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ لاَ يَجْحَدَ اَلْمَفْضُولُ ذَا اَلْفَضْلِ فَضْلَهُ وَ لَوْ شَاءَ عَجَّلَ اَلنَّقِمَةَ فَكَانَ مِنْهُ اَلتَّغْيِيرُ حَتَّى يُكَذَّبَ اَلظَّالِمُ وَ يُعْلَمَ اَلْحَقُّ أَيْنَ مَصِيرُهُ وَ لَكِنْ جَعَلَ اَلدُّنْيَا دَارَ اَلْأَعْمَالِ وَ جَعَلَ اَلْآخِرَةَ دَارَ اَلْقَرَارِ- لِيَجْزِيَ اَلَّذِينَ أَسٰاؤُا بِمٰا عَمِلُوا وَ يَجْزِيَ اَلَّذِينَ أَحْسَنُوا بِالْحُسْنَى  فَقُلْتُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ شُكْراً عَلَى نَعْمَائِهِ وَ صَبْراً عَلَى بَلاَئِهِ وَ تَسْلِيماً وَ رِضًى بِقَضَائِهِ .)

[11] الکافي، جلد ۱، صفحه ۳۱۳ (أَحْمَدُ بْنُ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِي اَلْحَكَمِ اَلْأَرْمَنِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ يَزِيدَ بْنِ سَلِيطٍ اَلزَّيْدِيِّ قَالَ أَبُو اَلْحَكَمِ وَ أَخْبَرَنِي عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ اَلْجَرْمِيُّ عَنْ يَزِيدَ بْنِ سَلِيطٍ قَالَ: لَقِيتُ أَبَا إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ نَحْنُ نُرِيدُ اَلْعُمْرَةَ فِي بَعْضِ اَلطَّرِيقِ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ هَلْ تُثْبِتُ هَذَا اَلْمَوْضِعَ اَلَّذِي نَحْنُ فِيهِ قَالَ نَعَمْ فَهَلْ تُثْبِتُهُ أَنْتَ قُلْتُ نَعَمْ إِنِّي أَنَا وَ أَبِي لَقِينَاكَ هَاهُنَا وَ أَنْتَ مَعَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ مَعَهُ إِخْوَتُكَ فَقَالَ لَهُ أَبِي بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي أَنْتُمْ كُلُّكُمْ أَئِمَّةٌ مُطَهَّرُونَ وَ اَلْمَوْتُ لاَ يَعْرَى مِنْهُ أَحَدٌ فَأَحْدِثْ إِلَيَّ شَيْئاً أُحَدِّثُ بِهِ مَنْ يَخْلُفُنِي مِنْ بَعْدِي فَلاَ يَضِلَّ قَالَ نَعَمْ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ هَؤُلاَءِ وُلْدِي وَ هَذَا سَيِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَيْكَ وَ قَدْ عُلِّمَ اَلْحُكْمَ وَ اَلْفَهْمَ وَ اَلسَّخَاءَ وَ اَلْمَعْرِفَةَ بِمَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ اَلنَّاسُ وَ مَا اِخْتَلَفُوا فِيهِ مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ وَ دُنْيَاهُمْ وَ فِيهِ حُسْنُ اَلْخُلُقِ وَ حُسْنُ اَلْجَوَابِ وَ هُوَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فِيهِ أُخْرَى خَيْرٌ مِنْ هَذَا كُلِّهِ فَقَالَ لَهُ أَبِي وَ مَا هِيَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي قَالَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يُخْرِجُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ وَ غِيَاثَهَا وَ عَلَمَهَا وَ نُورَهَا وَ فَضْلَهَا وَ حِكْمَتَهَا خَيْرُ مَوْلُودٍ وَ خَيْرُ نَاشِئٍ يَحْقُنُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ اَلدِّمَاءَ وَ يُصْلِحُ بِهِ ذَاتَ اَلْبَيْنِ وَ يَلُمُّ بِهِ اَلشَّعْثَ وَ يَشْعَبُ بِهِ اَلصَّدْعَ وَ يَكْسُو بِهِ اَلْعَارِيَ وَ يُشْبِعُ بِهِ اَلْجَائِعَ وَ يُؤْمِنُ بِهِ اَلْخَائِفَ وَ يُنْزِلُ اَللَّهُ بِهِ اَلْقَطْرَ وَ يَرْحَمُ بِهِ اَلْعِبَادَ خَيْرُ كَهْلٍ وَ خَيْرُ نَاشِئٍ قَوْلُهُ حُكْمٌ وَ صَمْتُهُ عِلْمٌ يُبَيِّنُ لِلنَّاسِ مَا يَخْتَلِفُونَ فِيهِ وَ يَسُودُ عَشِيرَتَهُ مِنْ قَبْلِ أَوَانِ حُلُمِهِ فَقَالَ لَهُ أَبِي بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي وَ هَلْ وُلِدَ قَالَ نَعَمْ وَ مَرَّتْ بِهِ سِنُونَ قَالَ يَزِيدُ فَجَاءَنَا مَنْ لَمْ نَسْتَطِعْ مَعَهُ كَلاَماً قَالَ يَزِيدُ فَقُلْتُ لِأَبِي إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَخْبِرْنِي أَنْتَ بِمِثْلِ مَا أَخْبَرَنِي بِهِ أَبُوكَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ لِي نَعَمْ إِنَّ أَبِي عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَانَ فِي زَمَانٍ لَيْسَ هَذَا زَمَانَهُ فَقُلْتُ لَهُ فَمَنْ يَرْضَى مِنْكَ بِهَذَا فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ قَالَ فَضَحِكَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ ضَحِكاً شَدِيداً ثُمَّ قَالَ أُخْبِرُكَ يَا أَبَا عُمَارَةَ إِنِّي خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي فَأَوْصَيْتُ إِلَى اِبْنِي فُلاَنٍ وَ أَشْرَكْتُ مَعَهُ بَنِيَّ فِي اَلظَّاهِرِ وَ أَوْصَيْتُهُ فِي اَلْبَاطِنِ فَأَفْرَدْتُهُ وَحْدَهُ وَ لَوْ كَانَ اَلْأَمْرُ إِلَيَّ لَجَعَلْتُهُ فِي اَلْقَاسِمِ اِبْنِي لِحُبِّي إِيَّاهُ وَ رَأْفَتِي عَلَيْهِ وَ لَكِنْ ذَلِكَ إِلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ يَجْعَلُهُ حَيْثُ يَشَاءُ وَ لَقَدْ جَاءَنِي بِخَبَرِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ أَرَانِيهِ وَ أَرَانِي مَنْ يَكُونُ مَعَهُ وَ كَذَلِكَ لاَ يُوصَى إِلَى أَحَدٍ مِنَّا حَتَّى يَأْتِيَ بِخَبَرِهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ جَدِّي عَلِيٌّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ رَأَيْتُ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ خَاتَماً وَ سَيْفاً وَ عَصًا وَ كِتَاباً وَ عِمَامَةً فَقُلْتُ مَا هَذَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ لِي أَمَّا اَلْعِمَامَةُ فَسُلْطَانُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَمَّا اَلسَّيْفُ فَعِزُّ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا اَلْكِتَابُ فَنُورُ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى وَ أَمَّا اَلْعَصَا فَقُوَّةُ اَللَّهِ وَ أَمَّا اَلْخَاتَمُ فَجَامِعُ هَذِهِ اَلْأُمُورِ ثُمَّ قَالَ لِي وَ اَلْأَمْرُ قَدْ خَرَجَ مِنْكَ إِلَى غَيْرِكَ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَرِنِيهِ أَيُّهُمْ هُوَ فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا رَأَيْتُ مِنَ اَلْأَئِمَّةِ أَحَداً أَجْزَعَ عَلَى فِرَاقِ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْكَ وَ لَوْ كَانَتِ اَلْإِمَامَةُ بِالْمَحَبَّةِ لَكَانَ إِسْمَاعِيلُ أَحَبَّ إِلَى أَبِيكَ مِنْكَ وَ لَكِنْ ذَلِكَ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ وَ رَأَيْتُ وُلْدِي جَمِيعاً اَلْأَحْيَاءَ مِنْهُمْ وَ اَلْأَمْوَاتَ فَقَالَ لِي أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ هَذَا سَيِّدُهُمْ وَ أَشَارَ إِلَى اِبْنِي عَلِيٍّ فَهُوَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْهُ وَ اَللَّهُ مَعَ اَلْمُحْسِنِينَ قَالَ يَزِيدُ ثُمَّ قَالَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا يَزِيدُ إِنَّهَا وَدِيعَةٌ عِنْدَكَ فَلاَ تُخْبِرْ بِهَا إِلاَّ عَاقِلاً أَوْ عَبْداً تَعْرِفُهُ صَادِقاً: وَ إِنْ سُئِلْتَ عَنِ اَلشَّهَادَةِ فَاشْهَدْ بِهَا وَ هُوَ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ «إِنَّ اَللّٰهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا اَلْأَمٰانٰاتِ إِلىٰ أَهْلِهٰا »  وَ قَالَ لَنَا أَيْضاً «وَ مَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَتَمَ شَهٰادَةً عِنْدَهُ مِنَ اَللّٰهِ »  قَالَ فَقَالَ أَبُو إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَأَقْبَلْتُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقُلْتُ قَدْ جَمَعْتَهُمْ لِي بِأَبِي وَ أُمِّي فَأَيُّهُمْ هُوَ فَقَالَ هُوَ اَلَّذِي يَنْظُرُ بِنُورِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَسْمَعُ بِفَهْمِهِ وَ يَنْطِقُ بِحِكْمَتِهِ يُصِيبُ فَلاَ يُخْطِئُ وَ يَعْلَمُ فَلاَ يَجْهَلُ مُعَلَّماً حُكْماً وَ عِلْماً هُوَ هَذَا وَ أَخَذَ بِيَدِ عَلِيٍّ اِبْنِي ثُمَّ قَالَ مَا أَقَلَّ مُقَامَكَ مَعَهُ فَإِذَا رَجَعْتَ مِنْ سَفَرِكَ فَأَوْصِ وَ أَصْلِحْ أَمْرَكَ وَ اُفْرُغْ مِمَّا أَرَدْتَ فَإِنَّكَ مُنْتَقِلٌ عَنْهُمْ وَ مُجَاوِرٌ غَيْرَهُمْ فَإِذَا أَرَدْتَ فَادْعُ عَلِيّاً فَلْيُغَسِّلْكَ وَ لْيُكَفِّنْكَ فَإِنَّهُ طُهْرٌ لَكَ وَ لاَ يَسْتَقِيمُ إِلاَّ ذَلِكَ وَ ذَلِكَ سُنَّةٌ قَدْ مَضَتْ فَاضْطَجِعْ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ صُفَّ إِخْوَتَهُ خَلْفَهُ وَ عُمُومَتَهُ وَ مُرْهُ فَلْيُكَبِّرْ عَلَيْكَ تِسْعاً فَإِنَّهُ قَدِ اِسْتَقَامَتْ وَصِيَّتُهُ وَ وَلِيَكَ وَ أَنْتَ حَيٌّ ثُمَّ اِجْمَعْ لَهُ وُلْدَكَ مِنْ بَعْدِهِمْ فَأَشْهِدْ عَلَيْهِمْ وَ أَشْهِدِ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ «وَ كَفىٰ بِاللّٰهِ شَهِيداً»  قَالَ يَزِيدُ ثُمَّ قَالَ لِي أَبُو إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنِّي أُوخَذُ فِي هَذِهِ اَلسَّنَةِ وَ اَلْأَمْرُ هُوَ إِلَى اِبْنِي عَلِيٍّ سَمِيِّ عَلِيٍّ وَ عَلِيٍّ فَأَمَّا عَلِيٌّ اَلْأَوَّلُ فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ أَمَّا اَلْآخِرُ فَعَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أُعْطِيَ فَهْمَ اَلْأَوَّلِ وَ حِلْمَهُ وَ نَصْرَهُ وَ وُدَّهُ وَ دِينَهُ وَ مِحْنَتَهُ وَ مِحْنَةَ اَلْآخِرِ وَ صَبْرَهُ عَلَى مَا يَكْرَهُ وَ لَيْسَ لَهُ أَنْ يَتَكَلَّمَ إِلاَّ بَعْدَ مَوْتِ هَارُونَ بِأَرْبَعِ سِنِينَ ثُمَّ قَالَ لِي يَا يَزِيدُ وَ إِذَا مَرَرْتَ بِهَذَا اَلْمَوْضِعِ وَ لَقِيتَهُ وَ سَتَلْقَاهُ فَبَشِّرْهُ أَنَّهُ سَيُولَدُ لَهُ غُلاَمٌ أَمِينٌ مَأْمُونٌ مُبَارَكٌ وَ سَيُعْلِمُكَ أَنَّكَ قَدْ لَقِيتَنِي فَأَخْبِرْهُ عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ اَلْجَارِيَةَ اَلَّتِي يَكُونُ مِنْهَا هَذَا اَلْغُلاَمُ جَارِيَةٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مَارِيَةَ جَارِيَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ فَإِنْ قَدَرْتَ أَنْ تُبَلِّغَهَا مِنِّي اَلسَّلاَمَ فَافْعَلْ قَالَ يَزِيدُ فَلَقِيتُ بَعْدَ مُضِيِّ أَبِي إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَبَدَأَنِي فَقَالَ لِي يَا يَزِيدُ مَا تَقُولُ فِي اَلْعُمْرَةِ فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ذَلِكَ إِلَيْكَ وَ مَا عِنْدِي نَفَقَةٌ فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ مَا كُنَّا نُكَلِّفُكَ وَ لاَ نَكْفِيكَ فَخَرَجْنَا حَتَّى اِنْتَهَيْنَا إِلَى ذَلِكَ اَلْمَوْضِعِ فَابْتَدَأَنِي فَقَالَ يَا يَزِيدُ إِنَّ هَذَا اَلْمَوْضِعَ كَثِيراً مَا لَقِيتَ فِيهِ جِيرَتَكَ وَ عُمُومَتَكَ قُلْتُ نَعَمْ ثُمَّ قَصَصْتُ عَلَيْهِ اَلْخَبَرَ فَقَالَ لِي أَمَّا اَلْجَارِيَةُ فَلَمْ تَجِئْ بَعْدُ فَإِذَا جَاءَتْ بَلَّغْتُهَا مِنْهُ اَلسَّلاَمَ فَانْطَلَقْنَا إِلَى مَكَّةَ فَاشْتَرَاهَا فِي تِلْكَ اَلسَّنَةِ فَلَمْ تَلْبَثْ إِلاَّ قَلِيلاً حَتَّى حَمَلَتْ فَوَلَدَتْ ذَلِكَ اَلْغُلاَمَ قَالَ يَزِيدُ وَ كَانَ إِخْوَةُ عَلِيٍّ يَرْجُونَ أَنْ يَرِثُوهُ فَعَادُونِي إِخْوَتُهُ مِنْ غَيْرِ ذَنْبٍ فَقَالَ لَهُمْ إِسْحَاقُ بْنُ جَعْفَرٍ وَ اَللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُهُ وَ إِنَّهُ لَيَقْعُدُ مِنْ أَبِي إِبْرَاهِيمَ بِالْمَجْلِسِ اَلَّذِي لاَ أَجْلِسُ فِيهِ أَنَا .)

[12] سوره مبارکه یس، آیه 65 (الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ)