سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه شصتم

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 29 اسفندماه 1402 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ما هر شب دو بحث را پیش می‌بریم، غیر از منافعی که بحث مقدّمه‌ی ما دارد، جهت اصلی این است که بحث دوم زمان زیادی نداشته باشد، چون اگر زمان آن طولانی شود قدری شبه درس می‌شود و ممکن است برای عزیزانی که بحث را از قبل دنبال نکرده‌اند، اینکه کجای بحث هستیم سخت باشد.

ما یک چالشی داریم که این مکتب اهل بیت چگونه شکل گرفته است، و چگونگیِ شکل‌گیری آن بخاطر اینکه مکتب ما در درگیری با دیگران متولّد شده است، اصل اسلام اینگونه نبوده است،‌ ولی چون جریان نفاق بلافاصله اواخر دوره‌ی پیغمبر جدّی شده است و بعد از آن هم قدرت پیدا کرده است، تمام مبانی که اسلام و مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داشته است، مورد تاخ و تاز قرار گرفته است. یکی از کارهایی که صورت گرفته این است که مفاهیم مبهم شده است.

یکی از بهترین کارها برای اینکه مردم را از حقیقت دور کنند این است که حقیقت را مبهم کنند. مثلاً شما می‌خواهید به جلسه بیایید، آدرس درست به شما ندهد. شما در ابهام به هر طرفی که بروید تفاوتی ندارد، چون به جایی که باید برسید نرسیده‌‌اید.

بنده قریب به صد دوره تفسیر را مشاهده کرده‌ام، اگر نوع تفاسیر را نگاه کنید، صد مفسّر این کار را کرده‌اند، پس می‌شود گفت که این روش، شیوه‌ی آن‌هاست. اول بحث را مبهم می‌کنند که بگویند نمی‌شود خیلی محکم گفت.

همین موضوع کفایت می‌کند که عملاً قرآن را از نفع و انتفاع بیندازند.

مرحله‌ی بعدی هم این است که روی متشابهات و مبهمات و ظنونی پافشاری کنند.

برای همین ورودیه بحث دقّت لازم دارد.

قبل از اینکه وارد این بحث شویم تبرکاً دو روایت فضیلت می‌خوانم. ما این روایات فضیلت را می‌خوانیم که خدا روزی کند و اگر روزی از این دنیا رفتیم یا اسم ما در جایی مطرح شد، مردم ما را به آن اوصاف بشناسند. انسان باید بداند که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چه چیزهایی را می‌پسندند.

خیلی از این مشکلاتی که در جامعه‌ی ما هست، از مشکلات فردی و دعواهای زن و شوهری بگیرید، تا مشکلات خانوادگی و قوم و عشیره‌ای و سیاسی و امثال این‌ها،‌ بدین جهت است که آن مبانی اولیه آسیب جدّی خورده است. ما باورمان نشده است که مؤمن حرمت دارد.

وقتی مؤمن حرمت دارد، همسرِ من هم مؤمن است، همسایه‌ی من هم مؤمن است، همکار من هم مؤمن است. شرطِ مؤمن بودن هم حداقلی است، نباید حتماً آقای بهجت باشد، شئون آن بزرگواران بالاتر است، ولی مؤمن یعنی ما، یعنی همینکه می‌دانید من شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم و به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین علاقه دارم. روسیاه هم هستم، آن موضوع هم سر جای خود، من که انکار نمی‌کنم، ولی مؤمن شئونی دارد.

دو روایت پشت سر هم می‌خوانم، در این زمینه روایات زیادی وجود دارد، ولی دو روایت پشت سر هم در دو داستان را پشت سر هم می‌خوانم که بگویم این مضمون در اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین متعدد و متکثر رسیده است.

اشراف معصوم به شرق و غرب عالم

کتابی که در دست بنده است «بصائر الدرجات» ‌است، «شیخ محمد بن حسن صفار»، شاگردِ امام عسکری علیه السلام این کتاب را نوشته است، این کتاب برای عصر ائمه علیهم السلام است.

احتمالاً این روایت را شنیده‌اید، ولی تذکّر ان مهم است. برای چه این روایت را می‌خوانم؟ من که این روایت را می‌خوانم به آخرِ آن کار دارد، که ببینم آیا نگاه من نسبت به شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همان نگاهِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هست یا نه.

«ابوسعید خُدری» ‌از شخصی به نام «رُمَيْلَه» اینطور نقل کرده است، می‌گوید: «وُعِكْتُ وَعَكاً شَدِيدا فِي زَمَانِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمًُ»[4] زمانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تب و لرز و سردرد شدیدی داشتم، صبح جمعه حال من کمی بهتر شد، همینکه کمی سبک شدم گفتم:‌ «لاَ أَعْرِفُ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنْ أَنْ أُفِيضَ عَلَى نَفْسِي مِنَ اَلْمَاءِ» الآن غسلی کنم و «أُصَلِّيَ خَلْفَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ» پشت سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نماز بخوانم، «فَفَعَلْتُ» این کار را کردم.

«ثُمَّ جِئْتُ إِلَى اَلْمَسْجِدِ» به مسجد آمدم… مسجد کوفه هم بزرگ است، برای چهل هزار نمازگزار ظرفیت داشت، بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زمانِ «زیاد بن أبیه» آن را به اندازه‌ی صد هزار نفر بزرگ کردند. چون وقتی می‌خواستند لشکر را جمع کنند، به آنجا می‌آمدند…

«فَلَمَّا صَعِدَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْمِنْبَرَ» وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روی منبر رفت «عَادَ عَلَيَّ ذَلِكَ اَلْوَعْكُ» دوباره آن درد و تب برگشت.

دیگر نشستم ولی به خودم می‌پیچیدم. وقتی نماز تمام شد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواست وارد دارالحکومه شود، من با حضرت ارتباط داشتم، من هم به دنبال حضرت راه افتادم و به داخل اندرونی رفتم، حضرت فرمود:‌ «يَا رُمَيْلَةُ رَأَيْتُكَ وَ أَنْتَ مُتَشَبِّكٌ بَعْضُكَ فِي بَعْضٍ» در خودت فرو رفته‌ای، عرض کردم:‌ بله آقا.

ماجرا را برای حضرت تشریح کردم، عرض کردم آن چیزی که مرا با این حالم به اینجا کشاند، رغبت و امید من به این بود که یک نماز پشت سر شما بخوانم.

در ذهنم این بود که به حضرت عرض کنم حواس ما به شما هست، اگر مریض هم باشم برای نماز می‌آیم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «يَا رُمَيْلَةُ لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يَمْرَضُ» شیعه‌ی ما مریض نمی‌شود «إِلاَّ مَرِضْنَا بِمَرَضِهِ» مگر اینکه ما هم با مریضی آن‌ها مریض می‌شویم، «وَ لاَ يَحْزُنُ إِلاَّ حَزِنَّا بِحُزْنِهِ» مؤمن محزون نمی‌شود الا اینکه ما با حزن او محزون می‌شویم، «وَ لاَ يَدْعُو إِلاَّ أَمَّنَّا لِدُعَائِهِ» مؤمن دعا نمی‌کند الا اینکه ما آمین می‌گوییم، «وَ لاَ يَسْكُتُ إِلاَّ دَعَوْنَا لَهُ»، تو خواب مانده‌ای، وقتی من سحر بلند شوم تو را هم دعا می‌کنم.

بیست و پنج سال قبل از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اوضاع به سمتی رفته است که کسی حضرت را نمی‌شناسد.

این شخص گفت: «جَعَلَنِي اَللَّهُ فِدَاكَ» فدای شما شوم…

در روایت هست اولین کسی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفت «جُعِلتُ فِدَاک»،‌ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود! ما «فدایت شوم»‌ هم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یاد گرفته‌ایم!

این شخص گفت: یا امیرالمؤمنین! «جَعَلَنِي اَللَّهُ فِدَاكَ» ان شاء الله خدا مرا فدای تو کند، «هَذَا لِمَنْ مَعَكَ فِي اَلْقَصْرِ» حواس شما برای این همشهری‌ها و اطرافیان دارالحکومه جمع است؟

فکر کرد حضرت همانطور که عیون دارد و از این‌ها خبر می‌گیرد، ورودی‌های اخبار حضرت زیاد است.

برای همین پرسید که شما برای اهل شهر اینطور هستید؟ یا نسبت به همه جا اینطور هستید؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «يَا رُمَيْلَةُ لَيْسَ يَغِيبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ فِي شَرْقِ اَلْأَرْضِ وَ لاَ فِي غَرْبِهَا»

همین وعده برای اینکه یک نفر تا آخر عمر تشویش نداشته باشد کافی است، حضرت فرمود: ما به شرق و غرب عالم اشراف داریم!

دیده‌اید وقتی بچه بخواهد در خانه تنها باشد نگران است، وقتی به او بگویند برادرت در اتاق کنار است، این بچه آرام می‌شود. اگر ما بدانیم که یک امامی داریم که به ما احاطه دارد و هوای ما را دارد، دیگر انسان تشویش پیدا نمی‌کند، مؤمن همیشه آرامش دارد، مؤمن خودش را در حصن می‌بیند و نمی‌ترسد و آرامش خود را از دست نمی‌دهد.

همه به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حمله می‌کردند و حضرت مدام داغ می‌دید، ولی چهره برافروخته‌تر می‌شد. چون در پناهِ أرحم الرّاحمین است. مؤمن هم به برکتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در پناهِ أرحم الرّاحمین و در پناه امام است.

توجّه و احاطه‌ی معصوم به ما

امام صادق سلام الله علیه فرمود که «عمرو بن حَمِق» گفت… «عمرو بن حَمِق» از یاران خاص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، ویژگی‌های زیادی داشته است، بعضی از نقل‌ها می‌گوید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را دعا کرده بود و مانند خود حضرت شده بود و لباس او در زمستان و تابستان تفاوتی نداشت. این‌ها کلاً طوری محو امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودند که خیلی به دنیا منصرف نمی‌شدند که متوجه سرما و گرما شوند. آدمی که به آن مبدأ اعلی وصل نیست، یک زمان گرسنه است، یک زمان تشنه است، الآن جای او نرم نیست،‌ بعد برای او سرد است، بعد برای او گرم است، الآن زمستان است، آنوقت تابستان است، الآن چشمم خوب نمی‌بیند، الآن خسته‌ام… همه‌ی این حرف‌ها برای کسی است که خودش هست، آدمی که خودش هست همیشه ضعف است، اگر در حصن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برود دیگر ضعفی نمی‌بیند.

«عمرو بن حَمِق» از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که چون فرار کرده بود که او را نکشند، در خیلی از ماجراهای کوفه دیده نشده است، سال 51 یعنی در دوره‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه او را کشتند، سر او را بریدند، سر او اولین سری است که به نیزه شد، سر او را گرداندند.

در بعضی از نقل‌ها سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای شهادت او نامه نوشته است، در بعضی از نقل‌هاست که برای حجر بن عدی نوشته است،‌ در بعضی از نقل‌ها هست که برای «عمرو بن حَمِق» هم نوشته است.

می‌گوید به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتم، حضرت دید که صورت من زرد است و ضعف دارم، فرمود: چه شده است؟ عرض کردم:‌ کمی درد دارم.

حضرت فرمود: «إِنَّا لَنَفْرَحُ لِفَرَحِكُمْ»[5] ما با شادی شما شاد هستیم «وَ نَحْزَنُ لِحُزْنِكُمْ» با غم شما غمگین هستیم، «وَ نَمْرَضُ لِمَرَضِكُمْ»

من بعضی از اولیای خدا را دیده‌ام که نه جلوی مردم درد خود را کتمان کنند، اخلاقشان این بود که دردشان را ابراز نمی‌کردند، می‌گفتند ما برای حضرت بار نشویم.

«وَ نَدْعُو لَكُمْ فَتَدْعُونَ فَنُؤَمِّنُ» خودمان شما را دعا می‌کنیم، شما هم که دعا کنید ما آمین می‌گوییم.

«عمرو بن حمق» که کلاس بالایی دارد گفت: ما که می‌دانیم شما ما را دعا می‌کنید، ولی وقتی ما دعا می‌کنیم شما کجا هستید که آمین بگویید؟

این حرف‌ها برای حوالی سال 35 است، تا امام صادق سلام الله علیه بیایند و تشریح کنند که امام چه ویژگی‌هایی داد.

حضرت فرمودند: «إِنَّا سَوَاءٌ عَلَيْنَا اَلْبَادِي وَ اَلْحَاضِرُ» برای ما دور و نزدیک تفاوتی ندارد، بیابان و دریا تفاوتی ندارد، کوه و دشت و صحرا تفاوتی ندارد، ما به شما احاطه داریم.

آن چیزی که برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مهم بود، این بود که اگر شما در این دنیا هستید و گاهی هم گرفتاری دارید، بدانید که ما به شما توجّه و احاطه داریم.

همه‌ی این‌ها لطف خداست، ما تا بخواهیم با خدا ارتباط بگیریم، ارتباط با خدا خیلی کلاس می‌خواهد، چون خدا اهل رقّت قلب نیست، خدا أرحم الرّاحمین است ولی دل ندارد که دلش بسوزد، ما سخت می‌توانستیم بصورت محبّتی با خدا پیش برویم، خدا اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قرار داد، آن‌ها مانند ما از گوشت و پوست هستند، فرمود اگر جایی تنها و غریب شدی و دیدی به تو ظلم کردند و دل شما شکست…

تسلیت خیلی مهم است، زمانی می‌بینید اطرافیان کسی از دنیا می‌رود و پنج هزار نفر به او تسلیت می‌گویند، دیگری کسی را از دست می‌دهد و حتّی دو نفر هم به او تسلیت نمی‌گویند، این احساس غربت انسان را فشرده می‌کند.

حضرت می‌خواهد بفرماید که اگر دل تو بسوزد و غم ببینی، من انگار که خودم داغ دیده‌ام دلم می‌سوزد و هوای تو را دارم.

درنگی در کلمه‌ی «اهل بیت» در قرآن کریم

وقتی آیات مبارکه‌ی سوره‌ی مبارکه‌ی احزاب نازل شد، در روزگار پیغمبر با زنان پیغمبر صحبت می‌کرد.

از آیه 28 سوره مبارکه احزاب می‌خوانم:

«يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِأَزْوَاجِكَ» ای پیامبر! به همسرانت بگو «إِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا» اگر به دنبال دنیا و زینت‌های دنیا هستید مشکلی ندارد، نمی‌توانی همسر پیغمبر باشی، «فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحًا جَمِيلًا»، مشکلی ندارد، بیایید من مهریه‌ی شما را می‌دهم، حق و حقوق شما را می‌دهم، بروید و زندگی کنید، اما با پیغمبر نمی‌شود به دنبال دنیا باشید، پیغمبر خیلی کار دارد.

پیامبر شب به خانه می‌آمد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم می‌آمد، عایشه اعتراض می‌کرد. متوجّه نمی‌شد که امام المسلمین پیغمبر باید بار امّت را روی دوش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیندازد، حرف‌های این موضوع خیلی زیاد است. عایشه هم مدام اعتراض و بی‌ادبی می‌کرد. تاریخ ثبت کرده است اما نمی‌خواهم بی‌ادبی‌ها را بگویم.

«وَإِنْ كُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» اگر به دنبال خدا و رسول هستید، یعنی می‌خواهید جزو برجستگان مسلمین باشید و این بار را به دوش بکشید، «وَالدَّارَ الْآخِرَةَ» و به دنبال قیامت هستید،‌ «فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنْكُنَّ أَجْرًا عَظِيمًا» خدا برای خوبان شما أجر عظیم قرار داده است.

بعد تهدید می‌کند.

«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ» اگر از شما کسی یک فحشای آشکاری، گناه بزرگی، خیانتِ عظمایی، سر بزند،‌ «يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ» خدا شما را دو برابر مجازات می‌کند، چون جایگاه شما حساس است، عد‌ای بخاطر شما گمراه می‌‌شوند، «وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا» فکر نکنید این کار برای خدا سخت است.

«وَمَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ» اگر شما بخاطر خدا و رسول اهل اطاعت باشید «وَتَعْمَلْ صَالِحًا» اهل کار خیر باشید، بخواهید خدمت کنید، «نُؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَيْنِ» دو برابر اجر می‌برید، «وَأَعْتَدْنَا لَهَا رِزْقًا كَرِيمًا» و برای او کریمانه بهشت قرار می‌دهیم.

چون اولاً زندگی با پیغمبر از نظر ظاهری زندگی سختی است، ثانیاً محل تأثیر هستی. عذاب و اجر تو دو برابر است.

«يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ» ای همسران پیغمبر! شما با بقیه فرق دارید، «إِنِ اتَّقَيْتُنَّ» اگر اهل تقوا باشید.

چون همسر پیغمبر هستی با بقیه تفاوت نداری، بلکه ممکن است از بقیه بدتر باشی، بخاطر اینکه گمراهی تشدید می‌شود، اگر باتقوا باشید مثل بقیه نیستید.

«فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ» وقتی حرف می‌زنید خیلی در حرف زدنتان دقّت کنید که آن آدمِ بیماردل نسبت به شما تصویر و خطوری در ذهنش رخ ندهد، «وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا» درست و حسابی و محکم و سدید و باوقار حرف بزنید.

«وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ» در خانه‌های خودتان بمانید، شما بیرون نیایید، شما لیدر اجتماعی نشوید، در خانه‌هایتان مستقر شوید، «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى» مانند دوره‌ی جاهلیت که گاهی زن‌ها را بزک می‌کردند و محل سوءاستفاده‌های مختلف بودند، برای تحریک رزمندگانشان، برای کسب درآمد از آن‌ها استفاده می‌کردند، خیلی حواستان را جمع کنید که کسی نخواهد از زنانگی شما سوء استفاده کند. «وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ» اقامه‌ی نماز و پرداخت زکات و اطاعتِ خدا و رسول.

بعد می‌فرماید: «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ».

«إِنَّمَا» یعنی «فقط»، مفهوم‌ساز است، فقط خدا درباره‌ی شما اهل بیت اراده کرده است که رجس را از شما بردارد و ببرد. شب‌های بعد عرض می‌کند که رفع کند یا دفع کند. رفعی یعنی رجس شما را پاک کند، دفعی یعنی رجس به شما نزدیک نشود.

آیه بعد به خانم‌ها برمی‌گردد، «وَاذْكُرْنَ مَا يُتْلَى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ» شما خانم‌ها آیاتی که در خانه‌یتان خوانده‌اند برای مردم بگویید.

آن روزی که این آیات نازل شد، برای همه روشن بود. اما اینجا چون موضوع حساس است باید به چند نکته دقت کنید.

اگر ما بودیم و اینجا تبیین پیغمبر نبود، راجع به این «اهل بیت» شاید اول به این موضوع متمایل می‌شدیم که اینجا منظور از «اهل بیت» خانواده‌ی پیغمبر هستند.

آنوقت باید به چند سؤال جواب می‌داد.

اگر من الآن یک غیرشیعه بودم و می‌خواستم چشم خود را روی تبیین پیغمبر ببندم، فرض کنید که در بدو امر می‌گفتم که ظاهراً اینجا خدا راجع به همسران پیغمبر می‌گوید. اینجا باید به چند سؤال جواب می‌دادم.

برای چه خدا فقط می‌خواهد همسران پیغمبر تطهیر شوند؟ چرا نمی‌خواهد ما تطهیر شویم؟

همانطور که می‌دانید احدی از امّت برای همسران پیغمبر عصمت قائل نیست.

در آیه 6 سوره مبارکه مائده وقتی خدا وضو و غسل و تیمم یاد می‌دهد، بعد می‌فرماید: «مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ» خدا که نمی‌خواهد شما را به سختی بیندازد، «وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ» خدا می‌خواهد شما را تطهیر کند، «وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ» می‌خواهد نعمتش را به شما تمام کند، «لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ» باشد که شکر او را بجای آرید.

اگر قرار باشد اینجا خدا بگوید که ای همسران پیغمبر!‌ من می‌خواهم شما را از پلیدی‌ها پاک کنم…

آیه 6 سوره مبارکه مائده برای همه‌ی ماست، خدا می‌فرماید نماز بخوانید، روزه بگیرید، وضو بگیرید، غسل کنید، حج بروید، که پاک شوید، توبه کنید تا پاک شوید، «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ».[6]

اگر بگوییم منظور از «اهل بیت» همسران پیغمبر است، باید بگوییم چرا خدا فرمود که «فقط» شما را می‌خواهم؟ اگر من شیعه هم نبودم و می‌خواستم منکر تبیین پیغمبر هم باشم، این دو آیه با یکدیگر تناقض داشت.

خدا خواسته است همه را تطهیر کند، تطهیر یعنی بنده‌ی خوبی باش و عبادات و وظایف خودت را انجام بده،‌ ان شاء الله خدای متعال تو را پاک می‌کند.

اگر خدا در آیه‌ی بعدی هم می‌فرمود که ای همسران پیغمبر من می‌خواهم شما هم پاک باشید، می‌گفتیم تأکید فرمایش قبلی است. اما می‌فرماید «فقط شما». اینطور که پارتی‌بازی است، من نماز بخوانم تا پاک شوم، بعد تو می‌گویی فقط می‌خواهم آن‌ها را پاک کنم؟ چرا نمی‌خواهی ما را پاک کنی؟ این پاک کردن هم چیزی جز اراده‌ی تشریعی خدا نیست. اراده‌ی تشریعیِ خدا تخلف‌بردار است، یعنی خدا می‌فرماید اگر کار خوب کنید به بهشت می‌روید. من دوست دارم تو به بهشت بروی، ولی به تو فرصت داده‌ام که انتخاب کنی، پیغمبر را آورده‌ام که تو را به سمت بهشت ببرد، ابلیس هم شما را به سمت جهنّم می‌کشد، خودت انتخاب کن.

پس چرا گفت «فقط می‌خواهم این‌ها را تطهیر کنم»؟ این جمله در فضای تشریعی برخلاف عدل است. همه‌ی ما باید احکام آن‌ها را انجام دهیم،‌ ولی خواسته است فقط آن‌ها را پاک کند، این یک گیر است، مگر اینکه کسی برای همسران پیغمبر عصمت قائل شود. که الحمدلله با زحماتی که عایشه کشیده است هیچ کسی در این امّت توهّم عصمت برای همسران پیامبر ندارد.

بلکه آیات واضحی در قرآن کریم، مانند سوره مبارکه تحریم، که دو همسر پیامبر را بخاطر جرمشان بعنوان نماد کفر معرّفی کرده است. دو همسر پیامبر که به رسالت خیانت کردند.

اگر کسی می‌خواست توهّمی هم بزند، در مورد ایشان نمی‌توانست چنین توهّمی داشته باشد، و چون ایشان جزو همسران پیامبر است، این آیه نمی‌تواند به معنای عصمت برای همسران پیامبر تلقّی شود، و نشده است.

از طرفی ما انکار نمی‌کنیم که «اهل بیت» به معنای زن و بچه هم هست، اما اولاً فقط همسران انسان اهل بیت انسان نیستند، مثلاً فرزندان انسان هم جزو اهل بیت انسان هستند، ثانیاً لغت در جاهای مختلف، معانی مختلفی دارد.

گاهی «اهل» به معنای خانواده‌ی انسان هست، خدا به همسر حضرت ابراهیم علیه السلام می‌فرماید: «رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ».[7]

زمانی از این باب می‌گویند که ما با کسی تعارف داریم و او میهمان است، باید میهمان را تکریم کرد، در روایت دارد که میهمان روز اول و دوم میهمان است، روز سوم برای او همان غذایی را می‌برند که اهل خانه می‌خورند، روایت می‌گوید «فَهُوَ مِن أهلُ البَیت».

در مورد حیوان خانگی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سؤال شده است، فرموده‌اند «إنَّهَا مِن أهلِ البَیت»، یعنی نفقه‌ی آن حیوان هم بر تو واجب است.

تا الآن چند معنی از «اهل بیت» گرفتیم؟ همسر، میهمان، حیوان خانگی.

حضرت نوح علی نبیّنا و آله و علیه السلام به خدا عرض کرد: ‌خدایا! تو گفتی اهلِ تو را نجات می‌دهم، این پسرِ من از اهلِ من است، خدا فرمود:‌ «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ».[8] خدا نمی‌خواست بگوید او پسر تو نیست، فرمود: «إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ» چون این شخص کافر است. یعنی این یک اهلِ دیگری است.

در کتب فقهی می‌گویند طرف وصیت می‌کند که ثلث مال مرا خرج اهل من کنید، باید کجا خرج کنند؟ بعضی از فقها می‌گویند بروید و ببینید در عرف آن منطقه منظور از «اهل» کیست، شاید پسرعموی او هم اهلِ او حساب شود.

پس «اهل» معانی مختلفی دارد.

گاهی موضوع «اهلِ یک نبی» است، برای همین اگر غیرصالح باشد، اهلِ او نیست.

از طرف دیگر شک نیست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حاکم است، یعنی می‌تواند مصادیق یک موضوع را اضافه یا کم کند.

مثلاً ما برای عباداتی که می‌خواهیم طهارت داشته باشیم، مثلاً وقتی می‌خواهیم نماز بخوانیم باید طهارت داشته باشیم، برای قرآن باید طهارت داشته باشیم.

از امام معصوم می‌پرسند برای طواف هم باید طهارت داشت؟ می‌فرماید: «الطَّوافُ صَلَاةٌ» طواف هم نماز است. یعنی طهارت لازم دارد.

امام می‌توانید مصادیق را اضافه کند.

می‌گوید: اگر به جنگ رفتی و غنیمت بدست آوردی، باید خمس آن را بدهی. پیغمبر یا امام می‌تواند بگوید غیر از جنگ اگر جایی کاسبی کردی و درآمدی داشتی و یک سال از آن گذشت، خمسِ مازاد را باید بدهی

آیا پیغمبر یا امام حق دارد یا نه؟ بی‌شبهه حق دارد.

برای همین می‌فرماید:‌ «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ».[9]

در این قسمت بین مسلمین شک نیست که پیغمبر هرچه بفرماید برای ما دستور است.

آیا پیغمبر می‌تواند مصطلح شرعی درست کند یا نه؟ پیامبر می‌تواند بفرماید «صلاة» که به معنای دعاست، نماز این کاری است که با «الله اکبر» شروع شد و ارکان مخصوص داشت و چند رکعت بود و سلام دادیم، به این عمل «صلاة» می‌گویم.

پیغمبر نمی‌خواهد بفرماید که معنای لغوی «صلاة» دعا نیست، می‌گوید منظور من یک نوع خاص دعاست.

پس ما نمی‌خواهیم بگوییم کلمه‌ی «اهل» هیچوقت راجع به همسران نیست، اما پیغمبر یک اصطلاح درست کرد.

اگر پیامبر اکرم سی و شش فرزند دیگر هم داشت، در ماجرای حدیث کساء معلوم نبود آن‌ها را اضافه کند. مگر آن‌ها فرزندِ پیامبر نبودند؟ بودند! مگر به معنای لغوی فرزندان پیامبر، اهل و عیال ایشان نیستند؟ هستند. اما بعنوان «اهل بیت نبوّت»، پیغمبر یک اصطلاح خاص درست کرد، که مسلمین در این موضوع هم اختلاف ندارند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک حرکتِ نمادین کرد، می‌توانست بگوید اهلِ این خانه، اما این کار را نکرد.

پیامبر یک عبای مشکی داشت، فرمود: فاطمه جان تو اینجا بنشین، علی جان، حسن جان، حسین جان بیایید.

نفرمود زینب جان بیا. فدای حضرت زینب کبری سلام الله علیها بشوم که اینجا نیامدنِ ایشان باعثِ وضوحِ حقیقت شده است، یعنی فرزند من هستی، تو را دوست دارم، ولی «اهل بیت نبوّت» ‌برای یک گروه خاص است.

کمااینکه در ماجرای مباهله هم حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نیاورد.

این معنای خاص در ماجرای حدیث کساء، عبا را روی سر خود و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کشید، یعنی محیطِ اهلِ بیت نبوّت این خانه‌ای که در آن هستیم نیست.

حضرت امّ سلمه سلام الله علیها آمد و اجازه خواست که وارد عبا شود، پیامبر فرمود: نه! تو خوب هستی، بالاتر از تو حضرت زینب کبری سلام الله علیها سرور عالم است، اما نمی‌شود.

بعد فرمود: «اَللّهُمَّ اِنَّ هؤُلاَّءِ اَهْلُ بَیْتى» فقط این‌ها اهل بیت من هستند، «وَخاَّصَّتى وَحاَّمَّتى لَحْمُهُمْ لَحْمى».

وگرنه اگر به نسل باشد تمام پسرعموهای پیامبر می‌توانستند بگویند که رگ و پی و ریشه‌ی ما یکی است، «لَحمُهُم مِن لَحمِی» به معنای عمومی آن اینطور است که من و پسرعمویم هم «لَحمُهُم مِن لَحمِی» هستیم، چون از یک نسل هستیم. این یعنی منظور من چیز دیگری است. تو هم که همسر من هستی جزو این نیستی.

حال پسر نوح بی‌تربیت بود، لزومی ندارد یک همسر پیغمبر حتماً بی‌تربیت باشد، ممکن است آنقدر اوج نگرفته باشد. کمااینکه حضرت زینب کبری سلام الله علیها به این معنا «اهل بیت» نیست. این «اهل بیت» برای پنج نفر است.

اگر دلیل نداشتیم که امام حاکم است و می‌تواند توسعه دهد، از ‌امام سجّاد علیه السلام به بعد هم جزو آن نمی‌شد.

اهل بیت فقط پنج نفر است. مابقی برای بعد، که ائمه‌ی ما توسعه دادند، وگرنه آن‌ها هم نبودند.

این عنوان، عنوانِ معنای لغوی نیست، تأسیس اصطلاح است، و این کار پیامبر به تواتر رسیده است.

وقتی طرف نخواهد این را قبول کند می‌گوید: معلوم است که زن‌ها جزو اهل بیت هستند، پس این‌ها هم هستند.

در اینصورت پاسخ این است که سؤالات قبلی ما ماند.

شما نمی‌‌توانید آیه تطهیر را تشریعی معنا کنید که خدا دوست داشته است که شما خوب باشید، شما هم عبادت می‌کنید و خوب می‌شوید، چون فقط برای شما اهل بیت است!

آیه باید حتماً معنای تکوینی بدهد، که ان شاء الله فردا شب عرض می‌کنم یعنی چه، آنوقت معنا پیدا می‌کند، آنوقت از داخل آن طهارت درمی‌آید.

برای همین پیامبر نماز شب خود را درِ خانه‌ی این‌ها می‌خواند. در روایت می‌گوید نگاه به درِ خانه‌ی عالم عبادت است. عالمِ اولِ عالم کیست؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

نورِ عالمِ وجود

ابن ابی الحدید یک قصیده‌ی فوق العاده‌ای دارد که سال‌های قبل خوانده‌ایم، شخصی این شعر را تخمیس کرده است، یعنی سه مصرع می‌گویند و بعد یک بیت می‌آورند.

آنجا ابن ابی الحدید می‌گوید: ای نجف! می‌دانی آنجا چه کسی دفن است؟ موسی بن عمران آنجاست، نوح آنجاست، عیسی آنجاست.

می‌گوید «فِیکَ امرؤٌ مَا فِی الوُجُودِ مِثَالُهُ»[10] آیا می‌دانید چه کسی آنجا دفن است؟ کسی که در این عالم مثل ندارد، «مَن صَدَّقَت أفعَالَهُ أقوَالُهُ» هرچه گفت عمل کرد.

به زن و بچه «عیال» می‌گویند، چون بر سر سفره‌ی آدم هستند.

«فِیکَ امرؤٌ کُلُّ الوُجُودِ عِیَالُهُ» تو کسی هستی که عالم وجود بر سر سفره‌ی او هستند و عیال او بحساب می‌آیند، «بَل فِيكَ نُورُ اللهِ جَلَّ جَلالُهُ *** لِذَوِي البَصَائِرِ يَستَشِفُّ وَيَلمَعُ» اهل بصیرت… آدم‌ها چگونه می‌بینند؟ اگر نور نباشد تاریک است و انسان نمی‌بیند، چشم ما با نور می‌بیند. می‌گوید همه‌ی عالم با نورِ او می‌بینند، اگر او نباشد عالم تاریک است و هیچ کسی دیگری را نمی‌بیند.

لذا در روایت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست که «ابونعیم اصفهانی» در «حلیة الأولیاء» آورده است، می‌گوید: «عَلِیٌ نُورُ مِنْ عَطائَنِی»، هر کسی مرا اطاعت کرد، با نور علی مرا اطاعت کرد.

هر کسی ایمان آورد با نور علی آمد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آن عصای دستِ هر بیچاره‌ای است که به او تکیه کرده است و انسان‌ها را به سمتِ حقیقت می‌کشاند.

روضه و توسّل به جوادالأئمه سلام الله علیه

الحمدلله امشب بر سرِ سفره‌ی حضرت جواد سلام الله علیه هستیم.

در صلوات حضرت جواد سلام الله علیه که امام عسکری علیه السلام به ما یاد داده است می‌گوید «مَعْدِنِ الْوَفَاءِ»!

ابوتمام، شاعر بزرگ شیعه که هم‌‌عصر امام جواد علیه السلام است می‌گوید: خدا به برکتِ او رأفت خود را به عالم نشان داد.

امر امام رضا علیه السلام هم این است که امام جواد علیه السلام هوای ما را هم داشته باشند، و این بزرگواران هم کسانی نیستند که امر پدرشان را اطاعت نکنند.

اما خواستم روضه را به اینجا ببرم، بالاخره ساعات پایانی امسال است، ان شاء الله خدای متعال سال پیش رو را برای ما سال ظهور امام زمان ارواحنا فداه قرار بدهد، سال سعادت مسلمین و مؤمنین و شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار بدهد، سال نصرت امام زمان ارواحنا فداه بر ما قرار بدهد، سال ایمان ما، سال انس ما با کتاب الله قرار بدهد، سال برکت مادی و معنوی قرار بدهد، ان شاء الله خدای متعال در سال پیش رو با مال حلال طیّب و طاهر و واسع ما را از دغدغه‌ی مالی به دین و معنویتمان منصرف کند، خدا به برکت امام زمان ارواحنا فداه سال پیش رو را سال رفاقت شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار بدهد، ما را مورد پسند امام زمان ارواحنا فداه قرار بدهد، بین ما و بهترین شیعیان امام زمان ارواحنا فداه سنخیت برقرار کند.

این آقا با این همه مهربانی، ارتباط عجیبی با امام رضا علیه السلام بود، او جانِ امام رضا علیه السلام بود، وقتی خدا به هر امامی بشارت داده است، بشارتی که خدا در روایت معتبر به امام رضا علیه السلام داده است این است که من حقایق و جمالات این پسر تو را طوری در عالم متجلّی می‌کنم که چشم تو روشن شود. این پسر بشارتِ خدا به امام رضا علیه السلام است.

رابطه‌ی بین امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام رابطه‌ی خیلی عجیبی است، امام جواد علیه السلام جان و همه‌ی وجودِ امام رضا علیه السلام است.

ان شاء الله خدای متعال مأمون را لعنت کند، بین امام رضا علیه السلام و امام جواد علیه السلام فراق ایجاد کرد.

سال آخر، قبل از اینکه امام رضا علیه السلام را به خراسان ببرند، حضرت رضا علیه السلام به حج تشریف بردند.

خادم امام جواد علیه السلام آمد و به امام رضا علیه السلام عرض کرد: ‌آقازاده‌ی شما روی زمین نشسته است و گریه می‌کند و توانِ بلند شدن ندارد.

حضرت رضا علیه السلام تشریف آوردند و فرمودند: جوادِ من! برای چه از جا بلند نمی‌شوی؟

امام جواد علیه السلام به امام رضا علیه السلام عرض کرد:‌ اینطور که شما با خانه‌ی خدا وداع کردید، من فهمیدم که بزودی بین ما جدایی می‌افتد و شما دیگر خانه‌ی خدا را نمی‌بینید.

این جمله آنقدر برای حضرت جواد علیه السلام سنگین بود که حضرت جواد علیه السلام که امام معصوم است نتوانست روی پای خود بایستد.

من می‌گویم:‌ یا امام رضا! شما خودتان فرمودید که «إِنْ کُنْتَ بَاکِیاً لِشَیْ‏ءٍ فَابْکِ لِلْحُسَیْنِ المَظلُوم»

امام حسین علیه السلام غرق به خون به سمت خیمه‌ها آمد، زیاد به سمت خیمه‌ها می‌آمد، ‌ولی مرتبه‌ی آخر یک علامتی داشت که بچه‌ها فهمیدند این مرتبه‌ی آخر است، فرمود: زینب جان! «إيتيني بِثَوْبٍ عَتيقٍ لا يَرْغَبُ اَحَدٌ»

یکی سوختنِ جگر از اینکه چرا می‌خواهد این لباس را بر تن کند، ولی از این بیشتر این بود که فهمیدند دیگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نمی‌بینند، اینجا بود که خانم‌ها شروع کردند به گریه کردن…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این بانوان را جمع کرد و فرمود: «یَا بَنَاتَ رَسُولِ الله! اِسْتَعِدُّوا لِلْبَلاءِ» برای بلا آماده شوید… «اَنَّاللّه حاميكُمْ وَحافِظُكُمْ» خدا نگهدار شما باشد…

اینجا دارد که حضرت کینه خاتون بلند بلند جیغ می‌زد و نتوانست تحمّل کند، حضرت او را به سینه چسباند و فرمود: «لا تُحرِقِی قَلبِی بِدَمعِکِ حَسرَةً مَادَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثمَانِی» تا زمانی که من زنده هستم جلوی من اینطور ضجّه نزن… من زنده هستم چرا اینطور گریه می‌کنی؟ می‌دانم داغ سنگینی است، ولی می‌خواهم یک بار روی دوش تو بگذارم، این عمّه‌ی تو دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، اجازه نده تنها به قتلگاه بیاید که فقط او را بزنند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] بصائر الدرجات في فضائل آل محمد علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۵۹ (حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنِي اَلشَّامِيُّ عَنْ أَبِي دَاوُدَ اَلسَّبِيعِيِّ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ اَلْخُدْرِيِّ عَنْ رُمَيْلَةَ قَالَ: وُعِكْتُ وَعَكاً شَدِيداً فِي زَمَانِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَوَجَدْتُ مِنْ نَفْسِي خِفَّةً فِي يَوْمِ اَلْجُمُعَةِ وَ قُلْتُ لاَ أَعْرِفُ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنْ أَنْ أُفِيضَ عَلَى نَفْسِي مِنَ اَلْمَاءِ وَ أُصَلِّيَ خَلْفَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَفَعَلْتُ ثُمَّ جِئْتُ إِلَى اَلْمَسْجِدِ فَلَمَّا صَعِدَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْمِنْبَرَ عَادَ عَلَيَّ ذَلِكَ اَلْوَعْكُ فَلَمَّا اِنْصَرَفَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ دَخَلَ اَلْقَصْرَ دَخَلْتُ مَعَهُ فَقَالَ يَا رُمَيْلَةُ رَأَيْتُكَ وَ أَنْتَ مُتَشَبِّكٌ بَعْضُكَ فِي بَعْضٍ فَقُلْتُ نَعَمْ وَ قَصَصْتُ عَلَيْهِ اَلْقِصَّةَ اَلَّتِي كُنْتُ فِيهَا وَ اَلَّذِي حَمَلَنِي عَلَى اَلرَّغْبَةِ فِي اَلصَّلاَةِ خَلْفَهُ فَقَالَ يَا رُمَيْلَةُ لَيْسَ مِنْ مُؤْمِنٍ يَمْرَضُ إِلاَّ مَرِضْنَا بِمَرَضِهِ وَ لاَ يَحْزُنُ إِلاَّ حَزِنَّا بِحُزْنِهِ وَ لاَ يَدْعُو إِلاَّ أَمَّنَّا لِدُعَائِهِ وَ لاَ يَسْكُتُ إِلاَّ دَعَوْنَا لَهُ فَقُلْتُ لَهُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ جَعَلَنِي اَللَّهُ فِدَاكَ هَذَا لِمَنْ مَعَكَ فِي اَلْقَصْرِ أَ رَأَيْتَ مَنْ كَانَ فِي أَطْرَافِ اَلْأَرْضِ قَالَ يَا رُمَيْلَةُ لَيْسَ يَغِيبُ عَنَّا مُؤْمِنٌ فِي شَرْقِ اَلْأَرْضِ وَ لاَ فِي غَرْبِهَا .)

[5] بصائر الدرجات في فضائل آل محمد علیهم السلام، جلد ۱، صفحه ۲۶۰ (حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنِي عَبْدُ اَلْكَرِيمِ بْنُ عَمْرٍو عَنْ أَبِي اَلرَّبِيعِ اَلشَّامِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بَلَغَنِي عَنْ عَمْرِو بْنِ إِسْحَاقَ حَدِيثٌ فَقَالَ أَعْرِضْهُ قَالَ دَخَلَ عَلَى أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَرَأَى صُفْرَةً فِي وَجْهِهِ قَالَ مَا هَذِهِ اَلصُّفْرَةُ فَذَكَرَ وَجَعاً بِهِ فَقَالَ لَهُ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِنَّا لَنَفْرَحُ لِفَرَحِكُمْ وَ نَحْزَنُ لِحُزْنِكُمْ وَ نَمْرَضُ لِمَرَضِكُمْ وَ نَدْعُو لَكُمْ فَتَدْعُونَ فَنُؤَمِّنُ قَالَ عَمْرٌو قَدْ عَرَفْتُ مَا قُلْتَ وَ لَكِنْ كَيْفَ نَدْعُو فَتُؤَمِّنُ فَقَالَ إِنَّا سَوَاءٌ عَلَيْنَا اَلْبَادِي وَ اَلْحَاضِرُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ صَدَقَ عَمْرٌو .)

[6] سوره مبارکه بقره، آیه 222 (وَيَسْأَلُونَكَ عَنِ الْمَحِيضِ ۖ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ ۖ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّىٰ يَطْهُرْنَ ۖ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَيْثُ أَمَرَكُمُ اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ)

[7] سوره مبارکه هود، آیه 73 (قَالُوا أَتَعْجَبِينَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِيدٌ مَجِيدٌ)

[8] سوره مبارکه هود، آیه 46 (قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ ۖ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ ۖ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۖ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ)

[9] سوره مبارکه نساء، آیه 59 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا)

[10] موسوعة شعراء الغدير، جلد ٣، صفحه ٤٣٩