سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه هفتاد و هفتم

حجت الاسلام کاشانی روز جمعه مورخ 17 فروردین 1403 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر پُرخیر و برکتِ حضرت بقیة‌ الله الأعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید شیعه» ‌است، بحث طهارت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بود. در مقدّمه‌ی بحث حدیث ثقلین و اینکه مورخان فرقه‌نگاری مثلاً در قرن دوم نوشته بودند شیعیان نسبت به بعضی از افراد صدر اسلام حساسیت‌های شدیدی دارند، ورود به حدیث ثقلین دچار عسرت‌ها و درگیری‌هایی شد. وارد بحثی شدیم که آن هم جزو اصیل‌ترین ریشه‌های عقاید شیعه است.

در روزهای پایان عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستیم.

از نمونه‌های بارز اضطراب در کلام و عدم توانایی در مسئله همینجاست، خیلی روشن است که نمی‌دانند این مسئله را چکار کنند. از یک طرف فاجعه است، از یک طرف می‌خواهند از این امر یک فضیلت برداشت کنند، از یک طرف نمی‌دانند چطور این مسئله را حل کنند.

دو روایت از صحیح بخاری خواندیم که ابن عباس می‌گفت همه‌ی بدبختی‌ها از روزگاری شروع می‌شد که بین پیغمبر و نوشتنِ نامه‌ی حضرت حائل شدند، اسم آن فردی هم که مانع شده بود ذکر کرده بود، در روایت نوشته بود ابن عباس آنقدر گریه کرد که شن‌های جلوی پای او خیس شده بود.

یکی از آن‌ها این بود که عمر گفته بود نعوذبالله چون درد به پیامبر غلبه کرده است، نستجیربالله کلام او را جدّی نگرفتند.

در یکی دیگر لفظ نستجیربالله «هُجر» به معنای هذیان هست.

نمونه‌هایی عرض کردیم.

آن کسی که روایت را به فارسی ترجمه کرده بود گفته بود به ترجمه‌ی انگلیسی مراجعه کنید که مترجم می‌گوید راوی که ابن عباس است اصلاً آنجا نبوده است!

اکثر گفته بودند که صحت و ثبوت این امر مانند روز روشن و قطعی است.

شِبلی نُعمانی گفته بود بهتر است اصل این موضوع را انکار کنیم و عیبی برای حدیث پیدا کنیم، چون یک طرف اهانت به پیامبر اکرم است و یک طرف هم سوء ادب عمر است.

عبدالعزیز دهلوی می‌گفت که باید کمال ادب کسی که ایچنین گفته است را صد هزار آفرین و تحصین کرد!

خطّابی می‌گفت که اگر پیغمبر این حرف را می‌زد، اجتهاد تعطیل می‌شد، چون اینطور اختلاف از بین می‌رفت.

در مورد این موارد بحث کردیم و دیگر نمی‌گویم چه پاسخ‌هایی داده‌ایم.

«بن عثیمین» گفته بود رحمت خدا شامل حال ما شد که عمر نگذاشت پیامبر حرف بزند! انگار گویی بین خدا و رسول دعوایی بوده است و عمر مسئله را به نفع خدا ختم به خیر کرده است!

چند توصیف دیگر برای شما بخوانم، تا اگر به جمع‌بندی رسیدیم به سراغ آن کسی برویم که رساله‌ی مستقل نوشته است، و به او بپردازیم، که ببینید نمی‌توانند از این موضوع فرار کنند.

قومی که بخواهند حرف‌های به این واضحی را لاپوشانی کنند، طبیعی است که نمی‌خواهند حق را بپذیرند.

من چند دیدگاه را به محضر مبارک شما عرض می‌کنم.

تخریب خدا و رسول بخاطر دفاع از توهین منافق، توسط «نووی»

مهم‌ترین شارح صحیح مسلم، که خوب است روایت صحیح مسلم را هم ببینیم، اینطور می‌گوید. روایت صحیح مسلم اینطور است که ابن عباس می‌گوید: این ماجرا پیش آمد و پیغمبر خواست بگوید چیزی بنویسد، در خانه بحث شد، «فِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَقَالَ النَّبِيُّ هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ»،[4] عمر گفت: «إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ» درد به پیامبر غلبه کرده است، «وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ» قرآن هست و کافی است، «فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ» بحث و اختلاف شد. یک نفر گفت: «قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»، عدّه‌ای گفتند بد است! پیغمبر حرف زده است، چیزی بیاورید بنویسد، «وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ»… یعنی دو گروه شدند، گروهی گفتند پیامبر بنویسد، یک گروهی که عمر جزو آن‌ها بود گفتند ننویسد، «فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ» سر و صدا و شلوغی و بگو مگو زیاد شد، پیامبر فرمود: بلند شوید و بروید.

آقای «نَووی» که از مهم‌ترین فقها و محدثین است، آدم مهمّی است، اینطور جمع‌بندی کرده است: ام کلام عمر، «فَقَدِ اتَّفَقَ الْعُلَمَاءُ الْمُتَكَلِّمُونَ فِي شَرْحِ الْحَدِيثِ»[5] وقتی علما خواسته‌اند راجع به این حدیث اظهار نظر کنند، اتفاق نظر دارند…

البته ما چند مورد را دیدیم که اتفاق نظر ندارند، بعداً هم خواهیم دید…

«أَنَّهُ مِنْ دَلَائِلِ فِقْهِ عُمَرَ وَفَضَائِلِهِ وَدَقِيقِ نَظَرِهِ» این موضوع نشان می‌دهد که چقدر فقه او قوی بود، و چه آدم بافضیلتی بود و چه دقّت نظری داشت!

یک نفر می‌گوید بی‌ادبی است، یک نفر می‌گوید دقّت نظر است!

حال دقّت نظر او برای چه؟ «لِأَنَّهُ خَشِيَ أَنْ يَكْتُبَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُمُورًا» ترسید پیامبر دستور بدهد اموری بنویسند «رُبَّمَا عَجَزُوا عَنْهَا» که برای این‌ها قابل عمل کردن نباشد، «وَاسْتَحَقُّوا الْعُقُوبَةَ عَلَيْهَا» این‌ها هم نتوانند انجام دهند و خدا هم آن‌ها را مجازات کند، «لِأَنَّهَا مَنْصُوصَةٌ» چون دیگر منصوص می‌شد، یعنی بیان روشنی که دیگر نمی‌شود زیر آن زد و دیگر شکّی در آن نیست، «لَا مَجَالَ لِلِاجْتِهَادِ فِيهَا» دیگر نمی‌شود کسی آن را به نام اجتهاد کم و زیاد کند، دیگر بیان پیامبر روشن بود!

یعنی یک نفر کافر شد که بقیه کافر نشوند؟!

فقط آن متن که نص نیست! این بیان الآن هم نص است! او با این بیان مخالفت کرد. اگر می‌شود با این بیان مخالفت کرد، می‌شد با آن متن هم مخالفت کرد.

«نووی» یک ادّعای زشتی کرده است که می‌گوید همه‌ی علما این حرف مرا قبول دارند که… نستجیربالله هذیان پیغمبر را قطع درنظر گرفته است… یعنی انگار نعوذالله قلم و کاغذ را بدست کسی داده‌اید که نمی‌فهمد چه می‌گوید ولی اطاعت از او بر همه واجب است! اینجا یک ضربه به خدا و یک ضربه به نبی زده است.

یا معلوم نیست خدا… یعنی آیا خدا می‌فرماید از کسی که حرف عقلانی از سر رحمت و رأفت می‌زند اطاعت کنید، یا چون پیامبر پیامبر است می‌تواند هر نعوذبالله حرف باطلی را بیان کند؟! بعد در این میان باید کسی دلسوزتر از مادر می‌شد که برای امّت از پیغمبر دلسوزتر باشد!

همه‌ی این‌ها نشانه‌ی این موضوع است که این سنّت چه کسی است که حاضر هستی برای دفاع از یک جمله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اینطور لگدکوب کنی؟

قطع گرفته است که پیغمبر نعوذبالله حرف بیخود می‌زند، و خدا به عمر جزا دهد که جلوی کلام او را گرفته است. ولی از این موضوع تعجّب نکرده است که اگر نعوذبالله حرف بیخود می‌زند چرا خدا اطاعت از او را واجب کرده است! یعنی در این میان خدا هم در دسته‌ی کسی است که نعوذبالله حرف بیخود می‌زند.

یعنی اگر کسی ذرّه‌ای انصاف داشته باشد می‌فهمد که پیغمبر را زیر پای این فرد سر بریده‌اند.

«ابن بَطّال» در دفاع از توهین به رسول خدا صلی الله علیه و آله

قدیمی‌ترین شرحی که از صحیح بخاری چاپ شده است برای             «ابن بَطّال» است. ببینیم اینجا اهل باطل است یا اهل حق.

صفحه 189 جلد 1 می‌گوید: وقتی این عبارت را گفت که «حَسبُنَا كِتَابُ الله» از فقه و فضل عمر است، «أنَّهُ خَشِىَ أن يَكتُبُ النَّبِى أمُورًا رُبَّمَا عَجَزَ عَنهَا».

معلوم است که آقای نووی کلام خود را از این ابن بطّال گرفته است، فقط آدرس نداده است.

خواست پیامبر را با آن شدّت بیماری اذیت نکنند و عمر هم از ابن عباس افقه بوده است، اصلاً ابن عباس بیخود کرده است که گفته است مصیبت واقع شد، عمر افقه بوده است! قرآن کامل نازل شده بود و کافی بود و به کمال رسیده بود، هرچه بود در قرآن بود، چیزی نمانده بود که در قرآن نباشد، پس لازم نبود.

یعنی این‌ها دور هم می‌نشینند و تشخیص می‌دهند پیامبر لازم نبود چیزی را بگوید!

بیان «ابن حزم» در کفر خلیفه!

«ابن حزم»… می‌گویند «سَیفُ الحَجاج وَ لِسَانُ بنُ حَزمٍ شَقِیقَان»[6] شمشیر حجاج و زبان ابن حزم برادر دوقلو هستند، تند است. چرا؟ جمله را ببینید.

«ابن حزم» عالم مهمّی است، البته این بدین معنا نیست که همیشه حرف حساب می‌زند، او کتب زیادی دارد. یک کتاب او «الإحکام فِی اصولِ الأحکام» است که اصول فقه است، می‌گوید «هَذِهِ زَلَّةُ العَالِم»[7] گاهی عالم لغزش می‌کند، «وَلَم يَزَل أمر هَذَا الحَدِيث» از قدیم این ماجرا «مُهِماً لَنَا» مایه‌ی همّ و غمّ ما بود، «وَشَجًى فِي نُفُوسِنَا» و این استخوان در حلق ما گیر کرده است، «وَغُصَّةً نَألَمُ لَهَا» برای ما غصّه است.

بعد می‌گوید: کسانی که قول عمر را درست می‌پندارند، و فعل او را می‌پسندند که اجازه نداد پیغمبر حرف بزند، «هَذَانِ الإعتِرَاضَان مِن هَاتَينِ الطَّائِفَتِين لاَ يُشبِهَان إعتِرَاضَ المُسلِمِين» این اصلاً اعتراض مسلمانی نیست، این شبیه حرف‌های کفار است، «وَبَعِيدُ عِندَنَا أنَّ يُعتَرِضُ بِهِمَا مُسلِمٌ صَحِيحُ البَاطِن» مسلمِ صحیح الباطن بعید است چنین حرفی بزند.

اگر کسی بگوید پیامبر اکرم نعوذبالله نمی‌فهمید چه می‌گوید و خطا می‌کرد، یا بگوید «أنَّ قَولَ عُمَر أصوَب مِن قَولِ رَسُولِ الله» کلام عمر درست است…

جرأت نکرده است مستقیم راجع به قائل حرف بزند، گفته است هر کس بگوید کلام گوینده درست است، یا پیغمبر خطا کرده است، «كِلاَ هَذَين القَولَين كُفرٌ مُجَرَّد» کفر محض است.

درواقع می‌گوید این کسانی که دفاع کرده‌اند، این کار کفر محض است.

محقق در پاورقی گفته است: «هَذِهِ أشَدُّ مِن سَیفِ الحَجَاج» این از شمشر حجاج هم تیزتر است! یعنی چه لزومی دارد که تو اینطور واضح حرف بزنی؟

ما هستیم و یک حادثه، که یک طرف آن پیغمبر است و یک طرف آن عمر. از بی‌ادبی تا کمال ادب، از کفر مجرّد تا دقت نظر، تا رحمت خدا و قضا و قدر الهی، تا برای جلوگیری از «از بین رفتنِ اجتهاد»!

«خطّابی» در دفاع از توهین به رسول خدا صلی الله علیه و آله

خطّابی که دیروز هم نام او را بردیم و مطالبی از او گفتیم می‌گوید: «لَا یَجُوز»[8] بر کسی جایز نیست که «أن یَتَوَهَّمَ الغَلَطَ عَلَی رَسُول الله» که خیال کند پیغمبر غلط گفته است، «أو یَظُنَّ بِهِ التُّهمَة فِی حالٍ مِنَ الأحوَال» یا بگوید اینجا ما کلام پیغمبر را نمی‌پذیریم.

از آنطرف جایز نیست که بگوییم خلیفه پیغمبر را در مسیر غلط دید، در مسیر غلط ندید، یعنی در کلام پیغمبر خطا ندید، جواب این است که «أنَّ عُمَر لَا یَجُوزُ أن یَتَوَهَّمَ الغَلَطَ»، اما در نهایت می‌خواهی چه چیزی بگویی؟ می‌گوید: «هُوَ بَشَرٌ یَعتَرِیهِ مِنَ الآلاَمِ مَا یَعتَری البَشَر» نستجیربالله بالاخره پیغمبر بشر بود و درد می‌کشید، «یَتَوَرَّدُ طِبَاعَهُ مِنَ التَغَیُّرِ مَا یَتَوَرَّد غَیره» پیغمبر هم مانند بقیه درد داشت…

این حرف یعنی چه؟

این همه تلاش و زدنِ پیغمبر برای دفاع از عمر خیلی عجیب است!

سردرگمی در دفاع از ناحق

«قُرطُبی» می‌گوید: برداشت عمر و دیگران «وجوب» نبود، پیغمبر فرمود «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ»، این‌ها گفتند این کار وجوب ندارد، این کار مستحب است!

تقریباً همه‌ی مسلمین بر این موضوع متّفق هستند که امر بدون هیچ قرینه‌ای، دلیل بر وجوب دارد، مخصوصاً در جایی که موضوع هدایت و ضلالت است، یعنی چیزی بنویسم که بعد از آن گمراه نشوید، یعنی جلوگیری از گمراهی دارد. باید قرینه‌ای در کلام باشد که بشود این جمله را از وجوب انداخت، وگرنه همه باید دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را اطاعت کنند.

اینجا آن قرینه‌ای که دستور پیغمبر را اطاعت نکردند چه بود؟ می‌گوید: همان شدّت بیماری که نتوانستند باور کنند آیا الآن اراده‌ی جدّی دارد یا نه!

یعنی درنهایت می‌خواهند بگویند درد پیامبر مخل بود!

یعنی اگر روزی شما پیغمبر را دیدید، باید کسی بیاید تأیید کند که وضع مزاجی و حال پیامبر آنقدر سالم هست که بشود حرف او را گوش کرد، وگرنه باید به سراغ فرد تأیید کننده برویم، یعنی کلام پیغمبر یک امام لازم دارد، یک کسی که تأیید کند الآن حواس این پیامبر سر جای خود هست یا نه، آیا الآن درست می‌گوید یا نه، آیا الآن شدّت درد اجازه می‌دهد حرف خود را دقیق بزند یا نه.

همینطور که می‌بینید انواع پیچش‌ها هست اما باز هم روی یک نقطه برمی‌گردند.

بعد می‌گوید که این عبارتی که گفته‌اند «هُجر» است، چون معنای «هُجر» هذیان است، می‌گوید چطور می‌شود این هذیان را به پیغمبر نسبت داد؟

«يَسْتَحِيلُ أَنْ يَكُونَ أهَجَرَ»[9] آیا نستجیربالله مهجور است؟ آیا هذیان می‌گوید؟

می‌گوید به پیامبر شک نداشتند و نمی‌شود این حرف را به پیامبر نسبت داد، چون تمام وحی بهم می‌ریزد، ؟ پس بنابراین بعید است که عمر این حرف را زده باشد، «هَذَا تَقدِیرٌ بَعِیدٌ» خیلی بعید است، مگر اینکه بگوییم آن لحظه از شدّت غمِ اینکه می‌بیند مدّت زیادی از عمر پیامبر باقی نمانده است، آن گوینده نمی‌فهمیده که چه می‌گوید. عبارت این است که «صَدَرَ عَن قَائِلِهِ أن دَهشٍ وَحَیرَةٍ أصَابَتهُ فِی ذَلِکَ المَقَامُ العَظِیم وَالمُصَابُ الجَسِیم» مصیبت پیغمبر بزرگ است و عمر نفهمید چه می‌گوید.

حال سؤال اینجاست: بالاخره آنقدر غم بزرگ است که عمر نفهمید چه می‌گوید، یا رحمت خدا این بود که عمر جلوی پیامبر را گرفت؟ یا از فقاهت عمر بود که جلوی پیامبر را گرفت؟ بالاخره چه کسی هذیان گفت؟

من در یاد ندارم که در یک موضوع واضح اعتقادی، اینطوری اینقدر اختلاف وجود داشته باشد. چون مسئله طوری است که نمی‌تواند تحمّل کند و ابتدا و انتهای ماجرا را درست بیان کند.

کسانی که در مورد «مجازات هتک حرمت به پیامبر» مطلب نوشته‌اند، معمولاً این کلمه‌ی «هُجر» یا نعوذبالله «حرف بلارویه» یا نستجیربالله «کلام غیرحق» را مستوجب تعزیر و عقوبت می‌دانند، یعنی اینقدر روشن است. وقتی می‌خواهند کتاب بنویسند و بگویند اگر کسی راجع به پیامبر چه کلمه‌ای بگوید باید او را کتک زد و تعزیر کرد، یکی از این کلمات، کلمه‌ی «هُجر» به معنای هذیان است.

شما یک طرف پیغمبر را دارید، یک طرف هم عمر.

حساب کرده‌اند و گفته‌اند پیامبر که پیامبر است، یک مرتبه هم به گردن او بیفتد چیزی نمی‌شود، اما اگر به گردن طرف مقابل می‌انداختند دیگر از همه چیز ساقط می‌شود.

«امامت» در منطق علمای شیعه

همیشه علمای شیعه در نقدی که نوشته‌اند، معمولاً اولین یا دومین مورد است… علمای شیعه اهل این نیستند که از این و آن عیب و ایراد بگیرند، ولی مباحث امامت در شیعه سه مقطع است، که جا دارد چهار مقطع شود.

مقطع اول این است که وقتی می‌خواهند ادلّه‌ی امامت را بیاورند، ادلّه‌ی امامت را بصورت عمومی مطرح می‌کنند. یعنی امام کیست و باید چه اوصافی داشته باشد.

بعد می‌گویند مثلاً امام باید علم و عصمت و… داشته باشد.

به این موضوع «امامت عامّه» می‌گویند.

مرحله‌ی دوم این است که می‌گویند این کسی که باید علم و عصمت و… داشته باشد، چه کسی است. اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، به چه دلیل آن اوصاف را دارد.

به این موضوع «امامت خاصّه» می‌گویند.

مثلاً می‌گویند حدیث غدیر، حدیث منزلت و… نشان می‌دهد آن کسی که شایستگی امامت دارد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

مثلاً می‌گویند زیارت جامعه کبیره «امامت عامّه» است، چون راجع به اوصاف امامت بصورت کلّی بیان می‌فرماید، می‌گویند زیارت غدیریه «امامت خاصّه» است، چون راجع به شخص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیان می‌کند و آن اوصاف را به حضرت تطبیق می‌کند.

اگر شما کتب امامتی شیعه را ببینید، چه آن‌هایی که چند ده جلدی هستند، و چه آن‌هایی که در حد یک رساله هستند، یک مرحله‌ی سوم هم دارند که «مطائن» است.

«مطائن» به معنای بدگویی و فحش و بد و بیراه نیست.

می‌گویند بصورت عمومی آن کسی که امام است باید چه ویژگی‌هایی داشته باشد، امام بصورت خاص کیست که آن ویژگی‌ها را دارد، مرحله‌ی سوم: چه کسی است که اهلیت امامت ندارد.

یعنی آن کسی که توهّم شده است مثلاً رقیب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است را حذف می‌کنند.

مطائن برای فحش دادن نیست، مطائن برای دفاع از این است که این فرد اهلیت ندارد. لذا معمولاً اولین طعن، یا جزو اولین‌ها، این مسئله است.

آداب زیارت

ما یک طرف کسی را داریم که اینطور به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسارت کرده است، در یک طرف یک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داریم که معصومین آداب زیارت او را اینطور بیان کرده‌اند.

آن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اگر شما در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگردید، تقریباً موردی را پیدا نمی‌کنید که اظهار نظر کرده باشد.

اگر کسی می‌خواهد بالا برود، او باید در زمان مناسب حرف نزند، در زمان مناسب دیگر حرف بزند.

شما یک مورد پیدا نمی‌کنید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اظهار نظر کرده باشند، یا خطبه خوانده باشند با این توانِ خطبه خواندن، یا سخنوری کرده باشند با این توان سخنوری کردن، یا اظهار نظر کرده باشند با این توانی که داشتند، در حالی که باب مدینه‌ی علم بوده، باب الله بوده.

لذا وقتی ائمه‌ی ما می‌خواستند به زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بروند، خودشان حالاتی داشتند.

ان شاء الله این مطلب یادگاری در آداب زیارت باشد.

نکته این است که این‌ها رفتارهای معصومین است، بخش کمی از آن تذکّر به ماست، بیشتر رفتار خود معصوم است.

می‌خواهم بگویم اگر قرار است کسی به جایی برسد، از ادب خود می‌رسد. آن کسی که بی‌ادب است، سلک همان کسی را دارد که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جسارت کرد، اگر کسی بخواهد در مسیر ولایت به جایی برسد، باید اهل ادب باشد، باید حرمت شناس باشد، باید فضا را رعایت کند، باید خودش را در محضر ببیند.

این کتابی که دست من است برای پسر فقیه طائفه‌ی امامیّه سیّد بن طاووس است، قصد دارم که عمداً از روی این کتاب بخوانم.

ما تا قبل از صاحب عروه، یک سیّدی داریم که وقتی در فقه می‌گوید «قال السیّد»، او سیّد علمای امامیّه است، اسم او «سید احمد» است، برادر او سیّد جمال السالکین، استاد ادعیه و عرفان و مقتل، سید علی است. سید مقتل «سید علی» است، سید فقها «سید احمد» است. نام پسر سید احمد «سید عبدالکریم» است، که درباره‌ی موضع قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کتابی به نام «فرحة الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» است.

نواصب از صدر اسلام تلاش کردند و می‌خواستند لج شیعیان را دربیاورند، می‌گفتند آنجا قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست و قبر مغیره است.

علمای امامیه هم دلایلی می‌آوردند.

امروز در عربستان، در کشورهای وهابی‌نشین، تقریباً کتابی نداریم که چاپ شود و در آن به قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اشاره شود، الا اینکه در پاورقی می‌نویسد آنجا قبر مغیره است. خود این موضوع هم علامت نصب است که می‌خواهند لج شیعیان را دربیاورند.

سید عبدالکریم پسر سید احمد یک کتاب «فرحة الغری فی تعیین قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» نوشته است که گفته است اینجا قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، یک سری از روایات را در این کتاب جمع کرده است.

مرحوم علامه مجلسی این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است که آن کتاب هم موجود است.

عالمی که مرجع تقلید است کتاب شخص دیگری را ترجمه کرده است!

اگر کسی بخواهد در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به جایی برسد نباید برای خودش شأن قائل باشد.

بعضی از این شهدا که اخیراً اسرائیلی‌ها آن‌ها را شهید کردند، مراتبشان جای دیگری بود، ولی دیدند خون ریختن در جایی است که دون شأن این‌هاست، بی‌خیال آمدند و پستی را ذیلِ ذیلِ خودشان گرفتند.

اگر کسی در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خودش را نبیند، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین او را بلند می‌کنند.

علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه این کتاب را به فارسی ترجمه کرده است، این درحالی است که دیگران کتب خود علامه مجلسی را ترجمه می‌کنند!

اینجا نمی‌خواهد آداب زیارت بگوید، می‌خواهد بگوید ائمه‌ی ما آن محل خاص که شما می‌روید را محل قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌دانستند، و بعد به دیگران یاد داده‌اند (چون مخفی بود).

برای همین باب‌بندی این کتاب اینطور است که باب چهارم «فی ما ورد عن مولانا الإمام زین العابدین علی بن الحسین علیه السلام» در اینباره.

می‌گوید امام سجّاد علیه الصلاة و السلام آمد، «وَ هُوَ مِنْ نَاحِيَةِ اَلْكُوفَةِ»،[10] کوفه یک شهر بزرگ بود که نجف یک ده کوچک در کنار آن بود، بعداً آنقدر برای زیارت به حرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتند که اینجا مانند تهران و ری، برعکس شده است.

امام سجّاد علیه السلام به قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسید، «فَوَقَفَ عَلَيْهِ ثُمَّ بَكَى»، ایستاد و شروع کرد به گریه کرد.

بعد اینطور عرض کرد: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ»

امام سجّاد سلام الله علیه وقتی خودشان به زیارت رفته‌اند زیارت امین الله را خوانده‌اند، وقتی ما زیارت را می‌خوانیم، زیارتنامه بدست می‌گیریم و گاهی حواس ما پرت می‌شود که در حال حرف زدن با کسی هستیم، امام که زیارتنامه نمی‌خواند، امام این مطالب را با زبان خودش بیان می‌کند، فرد کناری که شاگرد است نوشته است و برای ما زیارتنامه شده است.

می‌گوید حضرت سجّاد علیه السلام مقابل قبر ایستاد و گریه کرد و عرض کرد: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ جَاهَدْتَ فِي اَللّهِ حَقَّ جِهادِهِ»، تا آنجایی که «مَشْغُولَةً عَنِ اَلدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ»، بعد از این، حال حضرت سجّاد علیه السلام تغییر کرد، «ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى قَبْرِهِ» صورت خود را روی قبر گذاشت و بعد جلوی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خدای متعال عرض کرد: «اَللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ اَلْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ وَ سُبُلَ اَلرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شَارِعَةٌ»، تا زیارت را تمام کرد.

حضرت باقر علیه السلام می‌فرماید وقتی با پدرم به سمت عراق رفتیم، من همراه پدرم بودم، کسی با ما نبود، چون نباید قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه لو می‌رفت، «فَلَمَّا اِنْتَهَى إِلَى اَلنَّجَفِ مِنْ بِلاَدِ اَلْكُوفَةِ وَ صَارَ إِلَى مَكَانٍ مِنْهُ»[11] وقتی به آن جای خاص رسید، «فَبَكَى» امام سجّاد علیه السلام شروع کرد به گریه کردن، «حَتَّى اِخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ بِدُمُوعِهِ» محاسن حضرت از اشک‌های ایشان خیس شد. زیارت امین الله را تا «بِسُنَنِ أَوْلِيَائِكَ مَشْغُولَةً عَنِ اَلدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ» خواند، صورت مبارک خود را روی قبر گذاشت، «ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى قَبْرِهِ». چرا؟ جلوتر عرض خواهم کرد.

می‌گوید با امام سجّاد علیه السلام می‌رفتیم، ابوحمزه ثمالی هم با حضرت آمد، گفت: آقا! برای چه شما به کوفه آمده‌اید؟

حضرت فرمودند: «لَوْ عَلِمَ اَلنَّاسُ مَا فِيهِ»[12] اگر مردم می‌دانستند اینجا چه خبر است…

ابن ابی الحدید می‌گوید: ای ارض غَری! آیا می‌دانی اینجا چه بدنی به ودیعه گذاشته شده است؟ «فِیکَ بنُ عِمرَان»، اینجا پیغمبر با همه‌ی وجود خود دفن شده است، اینجا عیسی بن مریم است، اینجا موسی بن عمران است…

امام سجّاد علیه السلام فرمودند: اگر می‌دانستند چه کسی اینجا هست، «لَأَتَوْهُ وَ لَوْ حَبْواً» ولو اگر دست و پا ندارند، سینه‌خیز بروند، ولو با مشقّت بروند، اینجا را رها نمی‌کردند.

بعد می‌گوید با حضرت حرکت کردیم و به بقعه‌ای رسیدیم، قبری مشخص بود و بقعه‌ی کوچکی هم داشت، اما کسی نمی‌دانست اینجا متعلق به چه کسی است و چه خبر است.

«فَنَزَلَ عَنْ نَاقَتِهِ» حضرت از شتر پیاده شد، «وَ مَرَّغَ خَدَّيْهِ عَلَيْهَا»… روی قبر مبارک سنگ نبود، یعنی صورت مبارک خود را روی خاک گذاشت و تکان می‌داد.

این کار کمال انکسار و تواضع و بیچارگی است، که صورت مبارک حضرت خاکی شد. بعد این زیارت را خواند که شروع آن این جملات است: «اَلسَّلاَمُ عَلَى اِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّضِيِّ» سلام بر نام خدا.

وقتی می‌خواستند بقیه را برای زیارت قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بفرستند، می‌گفتند حواس خود را جمع کن که وقتی می‌خواهی به زیارت بروی با آرامش و احتیاط برو، با کمال آرامش حرکت کن.

صفوان می‌گوید با حضرت صادق علیه السلام حرکت کردیم، تا به نزدیک قبری رسیدیم، حضرت پیاده شد، «فَأَخْرَجَ مِنْهَا كَفّاً مِنْ تُرَابٍ»،[13] هنوز تا قبر فاصله بود، حضرت یک مشت از خاک را برداشت، «فَشَمَّهُ مَلِيّاً» حضرت خاک را بو می‌کرد، «ثُمَّ أَقْبَلَ يَمْشِي حَتَّى وَقَفَ عَلَى مَوْضِعِ اَلْقَبْرِ» تا به موضع قبر رسید، باز دوباره از روی قبر مبارک مشتی خاک برداشت «ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ اَلْمُبَارَكَةِ إِلَى اَلتُّرْبَةِ فَقَبَضَ مِنْهَا قَبْضَةً» دوباره این خاک را بو کرد، انگار نفس می‌کشید، «ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً» آنگاه شهقه‌ای زد و از حال رفت، «حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ فَارَقَ اَلدُّنْيَا» فکر کردم حضرت از دنیا رفت.

«فَلَمَّا أَفَاقَ» مدّتی گذشت و آقا به حال آمد…

پسر علامه مجلسی درباره‌ی پدر خود می‌گوید چند روز ورودی حرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند مداح‌ها زیارت جامعه می‌خواند، سپس گفت: هرچه فکر کردم دیدم شأن من نیست که به این درگاه وارد شوم…

ما چون راحت می‌رویم و ما را راه می‌دهند، بی‌توجّه می‌رویم. امام صادق علیه السلام اینطور رفته است!

می‌گوید «ثُمَّ مَشَى وَ مَشَيْنَا مَعَهُ»[14]حضرت حرکت می‌کرد و ما هم پشت سر حضرت، «وَ عَلَيْنَا اَلسَّكِينَةُ وَ اَلْوَقَارُ» حضرت آرام آرام می‌رفت، «نُسَبِّحُ وَ نُقَدِّسُ وَ نُهَلِّلُ» با سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله… تا رسیدیم، «أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ» صورت حضرت صادق علیه السلام از اشک خیس شد، وقتی به قبر نگاه کرد عرض کرد: «إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْوَصِيُّ اَلْبَرُّ اَلتَّقِيُّ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلنَّبَأُ اَلْعَظِيمُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلصِّدِّيقُ اَلرَّشِيدُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْبَرُّ اَلزَّكِيُّ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَصِيَّ رَسُولِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اَللَّهِ عَلَى اَلْخَلْقِ أَجْمَعِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حَبِيبُ حَبِيبِ اَللَّهِ وَ خَاصَّةُ اَللَّهِ وَ خَالِصَتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اَللَّهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ عَيْبَةَ عِلْمِهِ وَ خَازِنَ وَحْيِهِ»، تا اینکه «ثُمَّ اِنْكَبَّ عَلَى قَبْرِهِ» بعد با صورت روی قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افتاد و عرض کرد: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا حُجَّةَ اَلْخِصَامِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا بَابَ اَلْمَقَامِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا نُورَ اَللَّهِ اَلتَّامَّ»

ان شاء الله خدای متعال روزی کند که روزی ما با امام زمان ارواحنا فداه به نجف مشرّف شویم و ببینیم امام زمان ارواحنا فداه چگونه زیارت می‌کنند…

این عبارت را ببینید، ان شاء الله خدای متعال پدر آن راویان را بیامرزد که اینطور دقّت داشته‌اند و نقل کرده‌اند، می‌گوید: با آقا زیارت کردیم، حضرت می‌خواست از کنار قبر بلند شود، «ثُمَّ رَجَعَ مِنْ عِنْدِهِ اَلْقَهْقَرَى»[15] به قبر پشت نکرد، عقب عقب برگشت.

همینطور که بعضی‌ها ادب می‌کنند و کنار قبر، به ضریح مبارک پشت نمی‌کنند.

همینطور که عقب عقب می‌آمد، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض می‌کرد: «يَا جَدَّاهْ يَا سَيِّدَاهْ يَا طَيِّبَاهْ يَا طَاهِرَاهْ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ» این آخرین زیارت من نباشد، «وَ رَزَقَنِي اَلْعَوْدَ إِلَيْكَ» من باز هم به خدمت شما بیایم، «وَ اَلْمُقَامَ فِي حَرَمِكَ» در این حرم شما…

دیشب عزیزی فرمود که دیشب گفتی «آستان»، مگر آنجا حرم ساخته بودند؟ آستان به آستانه‌ی ورودی قبر مبارک می‌گویند، حرم خودِ امام است.

راوی می‌گوید با حضرت صادق سلام الله علیه از سمت قادسیه آمدیم و «حَتَّى أَشْرَفَ عَلَى اَلنَّجَفِ»،[16] حضرت فرمود اینجا صبر کنید، عده‌ای را نگه داشت و ما را با خود همراه کرد (چون قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخفی بود)، من هم با حضرت حرکت کردم. وقتی حضرت قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نگاه کرد گفت: «اَلسَّلاَمَ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»… نه اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسول خداست، بلکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفس پیغمبر است، و معلوم است که آنجا موضع عنایتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، «ثُمَّ خَرَّ عَلَى اَلْقَبْرِ» با صورت روی قبر افتاد، «فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ عَلاَ نَحِيبُهُ» صدای فریاد امام بلند شد.

اگر ان شاء الله زمانی روزی کسی شود، متوجّه می‌شود که وقتی ائمه علیهم السلام به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌رسند، شوقشان برای ارتقائشان و استضاعه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از ما بیچاره‌ها بیشتر است، چون علمشان متفاوت است.

چرا «ثُمَّ خَرَّ عَلَى اَلْقَبْرِ»؟

امام باقر علیه السلام فرمود علی باب الله است، هر کسی بخواهد خیری به او برسد، باید با استکانت و بیچارگی به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برسد، اگر با استکانت و بیچارگی به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برسد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دست رد به سینه‌ی کسی نمی‌زند.

خدایا! ما خواستیم دقایقی خودمان را در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه احساس کنیم، این جمع ما را بزودی زیارت مورد پسند امام صادق علیه السلام از قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روزی عطا بفرما.

خدایا! همّ و غمّ ما را از موضوعات دنیایی و گرفتاری‌های دنیا، با برطرف کردنِ آن‌ها به سوی اصلاح زندگی و برطرف شدن حاجات و توجّه و دغدغه‌ی ما به ظهور امام زمان ارواحنا فداه، ما را فقط درگیر غیبت حضرت بگردان.

روضه و توسّل به مخدّرات کربلا

امشب محل توسل عزیزان ما «شام غریبان» است، واقعاً مردن از روضه‌ی شام غریبان راحت‌تر است، چند جمله از «شیخ عبدالحسین اعسَم» نقل می‌کنم که بزرگانی از بزرگان ما می‌گویند مکرر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعضی از اشعار او را پسندیده است، این موضوع بین عراقی‌ها خیلی مرسوم است، مرحوم آقای فاطمی نیا رحمة الله تعالی علیه می‌فرمود من به کویت رفتم و خواستم وارد روضه شوم، وقتی یک بیت از «شیخ عبدالحسین أعسَم» را خواندم، همه‌ی مردم با من همراهی کردند. مشهور است و به تواتر نقل کرده‌اند که افراد زیادی در خواب یا بیداری به محضر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مشرّف شده‌اند، از بعضی از این قصائد ابراز رضایت کرده‌اند، یکی از آن‌ها همین بیتی است که مردم حفظ می‌کنند، البته آن بیت برای قصیده‌ی دیگر اوست که می‌گوید: «تَبْكيكَ عَيْني لا لِاَجْلِ مَثُوبَةٍ» گریه می‌کنم اما من به دنبال ثواب نیستم، «لكِنَّما عَيْني لِاَجْلِكَ باكِيَه» وقتی اسم تو می‌آید، من برای غربت تو گریه می‌کنم، متوجّه ثواب و… نیستم، اینکه به تو بی‌ادبی کرده‌اند من آتش می‌گیریم، اینکه به فرزندان تو جسارت کردند من می‌سوزم…

«شیخ عبدالحسین أعسَم» قصیده‌ای در مرثیه‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارد که حرف قافیه‌ی آن «ط» است، به آن قصیده‌ی طائیّه می‌گویند، چند جمله از آن را می‌خوانم و عرض می‌کنم.

من از اینجا به روضه‌ی شام غریبان می‌روم که بالاخره سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با این زن و بچه وداع کرد و آن‌ها را ترک کرد، طوری ترک کرد کأنّه اصلاً به این‌ها توجّهی ندارد، طوری دل برید که انگار اصلاً علقه‌ای ندارد، طوری به سمت میدان رفت که انگار اصلاً زن و بچه‌ای با خودش نیاورده است، انگار فراموش کرده است که کسی پشت سر اوست، از شدّت عبودیتی که محضر حضرت حق داشت.

ولی اینجا «شیخ عبدالحسین أعسَم» می‌گوید وقتی آقا وداع کرد، یک تلاش دیگر هم کرد که برای این‌ها آب بیاورد، طبق تاریخ هم می‌گوید…

«ظَمآنَ عَاثَ بِهِ الظَّمَا حَتَّى اغتَدَى» طوری تشنه بود که جان به لب حضرت رسیده بود، تشنگی طوری به او هجوم آورده بود که «رَحبُ الفَضَاءِ لَدَيهِ سَمَّ خِيَاطِ» عالم با همه‌ی وسعتی که دارد بر او تنگ شده بود، «مَنعَتهُ أن يَرِدَ الفُرَاتَ عِصَابَةٌ» حمله کرد که برای این‌ها آب بیاورد، قومی اجازه ندادند، «سَدَّت شَرَايِعَهُ بِكُلِّ صِرَاطِ»، «فَسَطَا عَلَى تِلكَ الجُمُوعِ بِنَفسِهِ» وقتی دید امکان آب آوردن نیست، به سمت این لشکر حمله کرد، «لِلَّهِ شِدَّةُ بَأسِ ذَاكَ السَّاطِي» هر کسی بود ملائکه آنجا تکبیر می‌گفتند که این تشنه با این قوّت چگونه به سمت این‌ها حمله کرد.

می‌گوید حمله کرد و درگیری شد که نخواندم، «حَتَّى هَوَى مُتَشَحِّطاً بِدِمَاهُ مِن» تا اینکه از اسب زمین افتاد، غرق به خون شد، «سَهمٍ أصَابَ حُشَاهُ مِن يَدِ خَاطِي» تیری به سینه‌ی مبارک حضرت رسید و او را زمین‌گیر کرد، «سَهمٌ أصَابَ نِيَاطَ قَلبُكَ لَيتَهُ» تیر به سینه‌ی شما خورد؟ «قَد كَانَ دُونَكَ قَد أصَابَ نِيَاطِي» ای کاش آن تیر به سینه‌ی من خورده بود…

بچه‌های او در خیمه‌ها بودند و بخاطر آقا تحمّل کردند، «إن أنسَ لاَ أنسَ افتِجَاعَ نِسَاهُ إذ» اگر من بخواهم این حال غم را فراموش کنم، ولی این را فراموش نمی‌کنم، آن حال گریه‌های بچه‌هایت را فراموش نمی‌کنم، «هَجَمَت خُيُولُهُمُ عَلَى الفُسطَاطِ» آن لحظه‌ای که با اسب به سمت خیمه‌ها حمله کردند…

وقتی که این‌ها حمله کردند، این بچه‌ها دو ویژگی مشترک داشتند، یکی «صَبَغَت تَرَاقِيهَا دِمَا آذَانِهَا» روی شانه‌های این‌ها خونِ گوششان ریخته بود…

کسی نبود که سالم مانده باشد…

«حَسرَى تَضَاعَفَ فِي النَّهَارِ شُجُونُهَا * فَتَوَدُّ إسرَاعَ الظَّلامِ الغَاطِي» اگر به این‌ها می‌گفتند آرزویتان را بگویید، همه‌ی وجودشان یک آرزو بود، آن هم این بود که ای کاش الآن عصر نبود و شب بود…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] صحيح مسلم، جلد 3 ، صفحه 1259 (وحَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ، وَعَبْدُ بْنُ حُمَيْدٍ، قَالَ عَبْدٌ: أَخْبَرَنَا، وقَالَ ابْنُ رَافِعٍ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُتْبَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي الْبَيْتِ رِجَالٌ فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لَا تَضِلُّونَ بَعْدَهُ»، فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللهِ، فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ، فَاخْتَصَمُوا فَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمْ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ عِنْدَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا»، قَالَ عُبَيْدُ اللهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الْكِتَابَ مِنِ اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»)

[5] شرح النووي على مسلم، جلد 11 ، صفحه 90 (إن رسول الله صلى الله عليه وسلم قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الْوَجَعُ وَعِنْدَكُمُ الْقُرْآنُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ فَاخْتَلَفَ أَهْلُ الْبَيْتِ فَاخْتَصَمُوا ثُمَّ ذُكِرَ أَنَّ بَعْضَهُمْ أَرَادَ الْكِتَابَ وَبَعْضَهُمْ وَافَقَ عُمَرَ وَأَنَّهُ لَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلَافَ قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قُومُوا اعْلَمْ أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَعْصُومٌ مِنَ الْكَذِبِ وَمِنْ تَغْيِيرِ شَيْءٍ مِنَ الْأَحْكَامِ الشَّرْعِيَّةِ فِي حَالِ صِحَّتِهِ وَحَالِ مَرَضِهِ وَمَعْصُومٌ مِنْ تَرْكِ بَيَانِ مَا أُمِرَ بِبَيَانِهِ وَتَبْلِيغِ مَا أَوْجَبَ اللَّهُ عَلَيْهِ تَبْلِيغَهُ وَلَيْسَ مَعْصُومًا مِنَ الْأَمْرَاضِ وَالْأَسْقَامِ الْعَارِضَةِ لِلْأَجْسَامِ وَنَحْوِهَا مِمَّا لَا نَقْصَ فِيهِ لِمَنْزِلَتِهِ وَلَا فَسَادَ لِمَا تَمَهَّدَ مِنْ شَرِيعَتِهِ وَقَدْ سُحِرَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى صَارَ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ أَنَّهُ فَعَلَ الشَّيْءَ وَلَمْ يَكُنْ فَعَلَهُ وَلَمْ يَصْدُرْ منه صلى الله عليه وسلم وفي هَذَا الْحَالِ كَلَامٌ فِي الْأَحْكَامِ مُخَالِفٌ لِمَا سَبَقَ مِنَ الْأَحْكَامِ الَّتِي قَرَّرَهَا فَإِذَا عَلِمْتَ مَا ذَكَرْنَاهُ فَقَدِ اخْتَلَفَ الْعُلَمَاءُ فِي الْكِتَابِ الَّذِي هَمَّ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِهِ فَقِيلَ أَرَادَ أَنْ يَنُصَّ عَلَى الْخِلَافَةِ فِي إِنْسَانٍ مُعَيَّنٍ لِئَلَّا يَقَعَ نِزَاعٌ وَفِتَنٌ وَقِيلَ أَرَادَ كِتَابًا يُبَيِّنُ فِيهِ مُهِمَّاتِ الْأَحْكَامِ مُلَخَّصَةً لِيَرْتَفِعَ النِّزَاعُ فِيهَا وَيَحْصُلَ الِاتِّفَاقُ عَلَى الْمَنْصُوصِ عَلَيْهِ وَكَانَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ هَمَّ بِالْكِتَابِ حِينَ ظَهَرَ لَهُ أَنَّهُ مَصْلَحَةٌ أَوْ أُوحِيَ إِلَيْهِ بِذَلِكَ ثُمَّ ظَهَرَ أَنَّ الْمَصْلَحَةَ تَرْكُهُ أَوْ أُوحِيَ إِلَيْهِ بِذَلِكَ وَنُسِخَ ذَلِكَ الْأَمْرُ الْأَوَّلُ وَأَمَّا كَلَامُ عُمَرَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَقَدِ اتَّفَقَ الْعُلَمَاءُ الْمُتَكَلِّمُونَ فِي شَرْحِ الْحَدِيثِ عَلَى أَنَّهُ مِنْ دَلَائِلِ فِقْهِ عُمَرَ وَفَضَائِلِهِ وَدَقِيقِ نَظَرِهِ لِأَنَّهُ خَشِيَ أَنْ يَكْتُبَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أُمُورًا رُبَّمَا عَجَزُوا عَنْهَا وَاسْتَحَقُّوا الْعُقُوبَةَ عَلَيْهَا لِأَنَّهَا مَنْصُوصَةٌ لَا مَجَالَ لِلِاجْتِهَادِ فِيهَا فَقَالَ عُمَرُ حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى مَا فَرَّطْنَا في الكتاب من شيء وقوله اليوم أكملت لكم دينكم فَعَلِمَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى أَكْمَلَ دِينَهُ فَأَمِنَ الضَّلَالَ عَلَى الْأُمَّةِ وَأَرَادَ التَّرْفِيهَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَكَانَ عُمَرُ أفقه من بن عَبَّاسٍ وَمُوَافِقِيهِ قَالَ الْإِمَامُ الْحَافِظُ أَبُو بَكْرٍ الْبَيْهَقِيُّ فِي أَوَاخِرِ كِتَابِهِ دَلَائِلِ النُّبُوَّةِ إِنَّمَا قَصَدَ عُمَرُ التَّخْفِيفَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ غَلَبَهُ الْوَجَعُ وَلَوْ كَانَ مُرَادُهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَنْ يكتب مالا يَسْتَغْنُونَ عَنْهُ لَمْ يَتْرُكْهُ لِاخْتِلَافِهِمْ وَلَا لِغَيْرِهِ لقوله تعالى بلغ ما أنزل إليك كَمَا لَمْ يَتْرُكْ تَبْلِيغَ غَيْرِ ذَلِكَ لِمُخَالَفَةِ مَنْ خَالَفَهُ وَمُعَادَاةِ مَنْ عَادَاهُ وَكَمَا أَمَرَ فِي ذَلِكَ الْحَالِ بِإِخْرَاجِ الْيَهُودِ مِنْ جَزِيرَةِ الْعَرَبِ وَغَيْرِ ذَلِكَ مِمَّا ذَكَرَهُ فِي الْحَدِيثِ قَالَ الْبَيْهَقِيُّ وَقَدْ حَكَى سُفْيَانُ بْنُ عُيَيْنَةَ عَنْ أَهْلِ الْعِلْمِ قَبْلَهُ أَنَّهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرَادَ أَنْ يَكْتُبَ اسْتِخْلَافَ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ ثُمَّ تَرَكَ ذَلِكَ اعْتِمَادًا عَلَى مَا عَلِمَهُ مِنْ تَقْدِيرِ اللَّهِ)

[6] لسان المیزان، جلد 4، صفحه 73

[7] الإحكام في أصول الأحكام، جلد 7 ، صفحه 984

[8] اعلام الحدیث فی شرح صحیح البخاری، صفحه 212

[9] المفهم، صفحه 560

[10] فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في النجف، جلد ۱، صفحه ۴۰ (أَخْبَرَنِي اَلْوَزِيرُ اَلسَّعِيدُ اَلْعَلاَّمَةُ نَصِيرُ اَلْمِلَّةِ وَ اَلدِّينِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلطُّوسِيُّ ره عَنْ وَالِدِهِ عَنِ اَلسَّيِّدِ فَضْلِ اَللَّهِ اَلْعَلَوِيِّ اَلْحَسَنِيِّ عَنْ ذِي اَلْفَقَارِ بْنِ مَعْبَدٍ اَلطُّوسِيِّ عَنِ اَلْمُفِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ دَاوُدَ اَلْقُمِّيِّ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْفَضْلِ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ رَوْحٍ اَلْقَزْوِينِيُّ مِنْ لَفْظِهِ بِالْكُوفَةِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو اَلْقَاسِمِ اَلنَّقَّاشُ بِقَزْوِينَ قَالَ حَدَّثَنِي اَلْحُسَيْنُ بْنُ سَيْفٍ عَنْ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِيهِ سَيْفٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ اَلْجُعْفِيِّ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : مَضَى أَبِي عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ إِلَى قَبْرِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِالْمَجَازِ وَ هُوَ مِنْ نَاحِيَةِ اَلْكُوفَةِ فَوَقَفَ عَلَيْهِ ثُمَّ بَكَى وَ قَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ جَاهَدْتَ فِي اَللّٰهِ حَقَّ جِهٰادِهِ  وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اِتَّبَعْتَ سُنَّةَ نَبِيِّهِ حَتَّى دَعَاكَ اَللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ وَ قَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيَارِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ اَلْحُجَّةَ مَعَ مَا لَكَ مِنَ اَلْحُجَجِ اَلْبَالِغَةِ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِهِ اَللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ صَابِرَةً عَلَى نُزُولِ بَلاَئِكَ شَاكِرَةً لِفَوَاضِلِ نَعْمَائِكَ ذَاكِرَةً لِسَوَابِغِ آلاَئِكَ مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ مُتَزَوِّدَةً اَلتَّقْوَى لِيَوْمِ جَزَائِكَ مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيَائِكَ مُفَارِقَةً لِأَخْلاَقِ أَعْدَائِكَ مَشْغُولَةً عَنِ اَلدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى قَبْرِهِ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ اَلْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ وَ سُبُلَ اَلرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شَارِعَةٌ وَ أَعْلاَمَ اَلْقَاصِدِينَ إِلَيْكَ وَاضِحَةٌ وَ أَفْئِدَةَ اَلْعَارِفِينَ مِنْكَ فَارِغَةٌ[فَازِعَةٌ] وَ أَصْوَاتَ اَلدَّاعِينَ إِلَيْكَ صَاعِدَةٌ وَ أَبْوَابَ اَلْإِجَابَةِ لَهُمْ مُفَتَّحَةٌ وَ دَعْوَةَ مَنْ نَاجَاكَ مُسْتَجَابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ أَنَابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ مَنْ بَكَى مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ وَ اَلْإِغَاثَةَ لِمَنِ اِسْتَغَاثَ بِكَ مَبْذُولَةٌ وَ عِدَاتِكَ لِعِبَادِكَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اِسْتَقَالَكَ مُقَالَةٌ وَ أَعْمَالَ اَلْعَامِلِينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ وَ أَرْزَاقَ اَلْخَلاَئِقِ مِنْ لَدُنْكَ نَازِلَةٌ وَ عَوَائِدَ اَلْمَزِيدِ إِلَيْهِمْ وَاصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ اَلْمُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوَائِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ وَ جَوَائِزَ اَلسَّائِلِينَ عِنْدَكَ مَوْفُورَةٌ وَ عَوَائِدَ اَلْمَزِيدِ إِلَيْهِمْ مُتَوَاتِرَةٌ وَ مَوَائِدَ اَلْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ اَلظِّمَاءِ مُتْرَعَةٌ اَللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِي وَ اِقْبَلْ ثَنَائِي وَ اِجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ آبَائِي إِنَّكَ[وَلِيُّ]نَعْمَائِي فِي مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ قَالَ جَابِرٌ قَالَ لِيَ اَلْبَاقِرُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا قَالَهُ أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِنَا عِنْدَ قَبْرِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَوْ عِنْدَ قَبْرِ أَحَدٍ مِنَ اَلْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ إِلاَّ رُفِعَ فِي دَرَجٍ مِنْ نُورٍ وَ طُبِعَ عَلَيْهِ بِطَابَعِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى يُسَلَّمَ إِلَى اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَتَلَقَّى صَاحِبَهُ بِالْبُشْرَى وَ اَلتَّحِيَّةِ وَ اَلْكَرَامَةِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ تَعَالَى . وَ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ بِلاَلٍ اَلْمُهَلَّبِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مَهْدِيٍّ اَلرَّقِّيُّ بِمِصْرَ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: زَارَ أَبِي عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ ذَكَرَ زِيَارَتَهُ هَذِهِ لِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ .)

[11] فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في النجف، جلد ۱، صفحه ۴۳ (قَالَ اِبْنُ أَبِي قُرَّةَ فِي مَزَارِهِ مَا صُورَتُهُ قَالَ أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ قَالَ أَخْبَرَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَرْوَانَ اَلْكُوفِيُّ اَلْغَزَّالُ قَالَ أَخْبَرَنَا أَبِي قَالَ أَخْبَرَنَا عَلِيُّ بْنُ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ يَزِيدَ اَلْجُعْفِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: كَانَ أَبِي عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ قَدِ اِتَّخَذَ مَنْزِلَهُ مِنْ بَعْدِ مَقْتَلِ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَيْتاً مِنْ شَعْرٍ وَ أَقَامَ بِالْبَادِيَةِ فَلَبِثَ بِهَا عِدَّةَ سِنِينَ كَرَاهِيَةً لِمُخَالَطَةِ اَلنَّاسِ وَ مُلاَقَاتِهِمْ وَ كَانَ يَصِيرُ مِنَ اَلْبَادِيَةِ بِمَقَامِهِ بِهَا إِلَى اَلْعِرَاقِ زَائِراً لِأَبِيهِ وَ جَدِّهِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ لاَ يُشْعَرُ بِذَلِكَ مِنْ فِعْلِهِ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ فَخَرَجَ سَلاَمُ اَللَّهِ عَلَيْهِ مُتَوَجِّهاً إِلَى اَلْعِرَاقِ لِزِيَارَةِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَا مَعَهُ وَ لَيْسَ مَعَنَا ذُو رُوحٍ إِلاَّ اَلنَّاقَتَيْنِ فَلَمَّا اِنْتَهَى إِلَى اَلنَّجَفِ مِنْ بِلاَدِ اَلْكُوفَةِ وَ صَارَ إِلَى مَكَانٍ مِنْهُ فَبَكَى حَتَّى اِخْضَلَّتْ لِحْيَتُهُ بِدُمُوعِهِ ثُمَّ قَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتَهُ عَلَى عِبَادِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ جَاهَدْتَ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ فِي اَللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ عَمِلْتَ بِكِتَابِهِ وَ اِتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَتَّى دَعَاكَ اَللَّهُ إِلَى جِوَارِهِ فَقَبَضَكَ إِلَيْهِ بِاخْتِيَارِهِ لَكَ كَرِيمَ ثَوَابِهِ وَ أَلْزَمَ أَعْدَاءَكَ اَلْحُجَّةَ مَعَ مَا لَكَ مِنَ اَلْحُجَجِ اَلْبَالِغَةِ عَلَى عِبَادِهِ اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اِجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ مُولَعَةً بِذِكْرِكَ وَ دُعَائِكَ مُحِبَّةً لِصَفْوَةِ أَوْلِيَائِكَ مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِكَ صَابِرَةً عِنْدَ نُزُولِ بَلاَئِكَ شَاكِرَةً لِفَوَاضِلِ نَعْمَائِكَ ذَاكِرَةً لِسَوَابِغِ آلاَئِكَ مُشْتَاقَةً إِلَى فَرْحَةِ لِقَائِكَ مُتَزَوِّدَةً اَلتَّقْوَى لِيَوْمِ جَزَائِكَ مُسْتَنَّةً بِسُنَنِ أَوْلِيَائِكَ مَشْغُولَةً عَنِ اَلدُّنْيَا بِحَمْدِكَ وَ ثَنَائِكَ ثُمَّ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى قَبْرِهِ وَ قَالَ اَللَّهُمَّ إِنَّ قُلُوبَ اَلْمُخْبِتِينَ إِلَيْكَ وَالِهَةٌ وَ سُبُلَ اَلرَّاغِبِينَ إِلَيْكَ شَارِعَةٌ وَ أَعْلاَمَ اَلْقَاصِدِينَ إِلَيْكَ وَاضِحَةٌ وَ أَفْئِدَةَ اَلْعَارِفِينَ مِنْكَ فَارِغَةٌ[فَازِعَةٌ]وَ أَصْوَاتَ اَلدَّاعِينَ إِلَيْكَ صَاعِدَةٌ وَ أَبْوَابَ اَلْإِجَابَةِ مُفَتَّحَةٌ- وَ دَعْوَةَ مَنْ نَاجَاكَ مُسْتَجَابَةٌ وَ تَوْبَةَ مَنْ أَنَابَ إِلَيْكَ مَقْبُولَةٌ وَ عَبْرَةَ مَنْ بَكَى مِنْ خَوْفِكَ مَرْحُومَةٌ وَ اَلْإِغَاثَةَ لِمَنِ اِسْتَغَاثَ بِكَ مَوْجُودَةٌ وَ اَلاِسْتِعَانَةَ لِمَنِ اِسْتَعَانَ بِكَ مَبْذُولَةٌ وَ عِدَاتِكَ لِعِبَادِكَ مُنْجَزَةٌ وَ زَلَلَ مَنِ اِسْتَقَالَكَ مُقَالَةٌ وَ أَعْمَالَ اَلْعَامِلِينَ لَدَيْكَ مَحْفُوظَةٌ وَ أَرْزَاقَ اَلْخَلاَئِقِ مِنْ لَدُنْكَ نَازِلَةٌ وَ عَوَائِدَ اَلْمَزِيدِ إِلَيْهِمْ وَاصِلَةٌ وَ ذُنُوبَ اَلْمُسْتَغْفِرِينَ مَغْفُورَةٌ وَ حَوَائِجَ خَلْقِكَ عِنْدَكَ مَقْضِيَّةٌ وَ جَوَائِزَ اَلسَّائِلِينَ عِنْدَكَ مُوَفَّرَةٌ وَ عَوَائِدَ اَلْمَزِيدِ عِنْدَكَ مُتَوَاتِرَةٌ وَ مَوَائِدَ اَلْمُسْتَطْعِمِينَ مُعَدَّةٌ وَ مَنَاهِلَ اَلظِّمَاءِ لَدَيْكَ مُتْرَعَةٌ اَللَّهُمَّ فَاسْتَجِبْ دُعَائِي وَ اِقْبَلْ ثَنَائِي وَ اِجْمَعْ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَوْلِيَائِي بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ وَ فَاطِمَةَ وَ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ آبَائِي إِنَّكَ وَلِيُّ نَعْمَائِي وَ مُنْتَهَى مُنَايَ وَ غَايَةُ رَجَائِي فِي مُنْقَلَبِي وَ مَثْوَايَ قَالَ جَابِرٌ قَالَ لِيَ اَلْبَاقِرُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا قَالَ هَذَا اَلْكَلاَمَ وَ لاَ دَعَا بِهِ أَحَدٌ مِنْ شِيعَتِنَا عِنْدَ قَبْرِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَوْ عِنْدَ قَبْرِ أَحَدٍ مِنَ اَلْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ إِلاَّ رُفِعَ فِي دَرَجٍ مِنَ اَلنُّورِ وَ طُبِعَ عَلَيْهِ بِخَاتَمِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ كَانَ مَحْفُوظاً لَهُ حَتَّى يُسَلَّمَ إِلَى قَائِمِ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ فَيَتَلَقَّى صَاحِبَهُ بِالْبُشْرَى وَ اَلتَّحِيَّةِ وَ اَلْكَرَامَةِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ تَعَالَى قَالَ جَابِرٌ حَدَّثْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَالَ لِي زِدْ فِيهِ إِذَا وَدَّعْتَ أَحَداً مِنَ اَلْأَئِمَّةِ فَقُلْ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْإِمَامُ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ أَسْتَوْدِعُكَ اَللَّهَ عَلَيْكَ اَلسَّلاَمُ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ آمَنَّا بِالرَّسُولِ وَ بِمَا جِئْتُمْ بِهِ وَ دَعَوْتُمْ إِلَيْهِ اَللَّهُمَّ لاَ تَجْعَلْهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ مِنْ زِيَارَتِي وَلِيَّكَ اَللَّهُمَّ لاَ تَحْرِمْنِي ثَوَابَ مَزَارِهِ اَلَّذِي أَوْجَبْتَ لَهُ وَ يَسِّرْ لَنَا اَلْعَوْدَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ تَعَالَى .)

[12] :  فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في النجف، جلد ۱، صفحه ۴۶ (وَ ذَكَرَ حَسَنُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ طَحَّالٍ اَلْمِقْدَادِيُّ : أَنَّ زَيْنَ اَلْعَابِدِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَرَدَ إِلَى اَلْكُوفَةِ وَ دَخَلَ مَسْجِدَهَا وَ بِهِ أَبُو حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيُّ وَ كَانَ مِنْ زُهَّادِ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ وَ مَشَايِخِهَا فَصَلَّى رَكْعَتَيْنِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَمَا سَمِعْتُ أَطْيَبَ مِنْ لَهْجَتِهِ- فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَسْمَعَ مَا يَقُولُ فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ إِلَهِي إِنْ كَانَ قَدْ عَصَيْتُكَ فَإِنِّي قَدْ أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ اَلْأَشْيَاءِ إِلَيْكَ اَلْإِقْرَارِ بِوَحْدَانِيَّتِكَ مَنّاً مِنْكَ عَلَيَّ لاَ مَنّاً مِنِّي عَلَيْكَ وَ اَلدُّعَاءُ مَعْرُوفٌ ثُمَّ نَهَضَ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَتَبِعْتُهُ إِلَى مُنَاخِ اَلْكُوفَةِ فَوَجَدْتُ عَبْداً أَسْوَدَ مَعَهُ نَجِيبٌ وَ نَاقَةٌ فَقُلْتُ يَا أَسْوَدُ مَنِ اَلرَّجُلُ فَقَالَ أَ وَ تَخْفَى عَلَيْكَ شَمَائِلُهُ هُوَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ أَبُو حَمْزَةَ فَأَكْبَبْتُ عَلَى قَدَمَيْهِ أُقَبِّلُهَا فَرَفَعَ رَأْسِي بِيَدِهِ وَ قَالَ لاَ يَا أَبَا حَمْزَةَ إِنَّمَا يَكُونُ اَلسُّجُودُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا أَقْدَمَكَ إِلَيْنَا قَالَ مَا رَأَيْتَ وَ لَوْ عَلِمَ اَلنَّاسُ مَا فِيهِ مِنَ اَلْفَضْلِ لَأَتَوْهُ وَ لَوْ حَبْواً هَلْ لَكَ أَنْ تَزُورَ مَعِي قَبْرَ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قُلْتُ أَجَلْ فَسِرْتُ فِي ظِلِّ نَاقَتِهِ يُحَدِّثُنِي حَتَّى أَتَيْنَا اَلْغَرِيَّيْنِ وَ هِيَ بُقْعَةٌ بَيْضَاءُ تَلْمَعُ نُوراً فَنَزَلَ عَنْ نَاقَتِهِ وَ مَرَّغَ خَدَّيْهِ عَلَيْهَا وَ قَالَ يَا أَبَا حَمْزَةَ هَذَا قَبْرُ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ زَارَهُ بِزِيَارَةٍ أَوَّلُهَا اَلسَّلاَمُ عَلَى اِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّضِيِّ وَ نُورِ وَجْهِهِ اَلْمُضِيءِ ثُمَّ وَدَّعَهُ وَ مَضَى إِلَى اَلْمَدِينَةِ وَ رَجَعْتُ أَنَا إِلَى اَلْكُوفَةِ .)

[13] فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في النجف، جلد ۱ ، صفحه ۹۲ (حَدَّثَنِي اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مُصْعَبٍ الزَّرَّاعُ[اَلدَّرَّاعُ] وَ أَخْبَرَنِي أَبُو اَلْحُسَيْنِ زَيْدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ بْنِ زَكَرِيَّا بْنِ حَرْبٍ اَلشَّيْبَانِيُّ اَلْخَلاَّلُ قِرَاءَةً عَلَيْهِ فِي رَحَى أَبِي أَيُّوبَ بِالْكُوفَةِ قَالَ أَخْبَرَنِي اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُصْعَبٍ إِجَازَةً عَنْهُ قَالَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُصْعَبٍ الزَّرَّاعُ[اَلدَّرَّاعُ] حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ قَالَ حَدَّثَنِي صَفْوَانُ بْنُ عَلِيٍّ اَلْبَزَّازُ قَالَ حَدَّثَنِي صَفْوَانُ اَلْجَمَّالُ أَنَّهُ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مِنَ اَلْمَدِينَةِ أُرِيدُ اَلْكُوفَةَ فَلَمَّا جُزْنَا بَابَ اَلْحِيرَةِ قَالَ يَا صَفْوَانُ قُلْتُ لَبَّيْكَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ تُخْرِجُ اَلْمَطَايَا إِلَى اَلْقَائِمِ وَ جِدَّ اَلطَّرِيقَ إِلَى اَلْغَرِيِّ قَالَ صَفْوَانُ فَلَمَّا صِرْنَا إِلَى قَائِمِ اَلْغَرِيِّ أَخْرَجَ رِشَاءً مَعَهُ دَقِيقاً قَدْ عُمِلَ مِنَ اَلْكِنْبَارِ ثُمَّ تَبَعَّدَ مِنَ اَلْقَائِمِ مَغْرِباً خُطًى كَثِيرَةً ثُمَّ مَدَّ ذَلِكَ اَلرِّشَاءَ حَتَّى اِنْتَهَى إِلَى آخِرِهِ فَوَقَفَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ إِلَى اَلْأَرْضِ فَأَخْرَجَ مِنْهَا كَفّاً مِنْ تُرَابٍ فَشَمَّهُ مَلِيّاً ثُمَّ أَقْبَلَ يَمْشِي حَتَّى وَقَفَ عَلَى مَوْضِعِ اَلْقَبْرِ اَلْآنَ ثُمَّ ضَرَبَ بِيَدِهِ اَلْمُبَارَكَةِ إِلَى اَلتُّرْبَةِ فَقَبَضَ مِنْهَا قَبْضَةً ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُ فَارَقَ اَلدُّنْيَا فَلَمَّا أَفَاقَ قَالَ هَاهُنَا وَ اَللَّهِ مَشْهَدُ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ خَطَّ تَخْطِيطاً فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا مَنَعَ اَلْأَبْرَارَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ مِنْ إِظْهَارِ مَشْهَدِهِ قَالَ حَذَراً مِنْ بَنِي مَرْوَانَ وَ اَلْخَوَارِجِ أَنْ تَحْتَالَ فِي أَذَاهُ قَالَ صَفْوَانُ فَسَأَلْتُ اَلصَّادِقَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَيْفَ نَزُورُ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ يَا صَفْوَانُ إِذَا أَرَدْتَ ذَلِكَ فَاغْتَسِلْ وَ اِلْبَسْ ثَوْبَيْنِ طَاهِرَيْنِ غَسِيلَيْنِ جَدِيدَيْنِ وَ نَلْ شَيْئاً مِنَ اَلطِّيبِ فَإِنْ لَمْ تَنَلْ أَجْزَأَكَ فَإِذَا خَرَجْتَ مِنْ مَنْزِلِكَ فَقُلْ اَللَّهُمَّ إِنِّي خَرَجْتُ مِنْ مَنْزِلِي وَ تَمَّمَ اَلزِّيَارَةَ تَرَكْتُهَا لِطُولِهَا .)

[14] فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في النجف، جلد ۱ ، صفحه ۹۴ (وَ قَالَ اِبْنُ اَلْمَشْهَدِيِّ أَيْضاً مَا صُورَتُهُ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِهِمْ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَشْعَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عِيسَى عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ حَدَّثَنِي صَفْوَانُ اَلْجَمَّالُ قَالَ: لَمَّا وَافَيْتُ مَعَ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْكُوفَةَ يُرِيدُ أَبَا جَعْفَرٍ اَلْمَنْصُورَ قَالَ لِي يَا صَفْوَانُ أَنِخِ اَلرَّاحِلَةَ فَهَذَا قَبْرُ جَدِّي أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَأَنَخْتُهَا ثُمَّ نَزَلَ فَاغْتَسَلَ وَ غَيَّرَ ثَوْبَهُ وَ تَحَفَّى وَ قَالَ لِيَ اِفْعَلْ مِثْلَ مَا أَفْعَلُهُ ثُمَّ أَخَذَ نَحْوَ اَلذَّكَوَاتِ وَ قَالَ لِي قَصِّرْ خُطَاكَ وَ أَلْقِ ذَقَنَكَ إِلَى اَلْأَرْضِ فَإِنَّهُ يُكْتَبُ لَكَ بِكُلِّ خُطْوَةٍ مِائَةُ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ يُمْحَى عَنْكَ مِائَةُ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ يُرْفَعُ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ يُقْضَى لَكَ مِائَةُ أَلْفِ حَاجَةٍ وَ يُكْتَبُ لَكَ ثَوَابُ كُلِّ صِدِّيقٍ وَ شَهِيدٍ مَاتَ أَوْ قُتِلَ ثُمَّ مَشَى وَ مَشَيْنَا مَعَهُ وَ عَلَيْنَا اَلسَّكِينَةُ وَ اَلْوَقَارُ وَ نُسَبِّحُ وَ نُقَدِّسُ وَ نُهَلِّلُ إِلَى أَنْ بَلَغْنَا اَلذَّكَوَاتِ فَوَقَفَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ نَظَرَ يَمْنَةً وَ يَسْرَةً وَ خَطَّ بِعُكَّازَتِهِ وَ قَالَ لِي اُطْلُبْهُ فَطَلَبْتُ فَإِذَا أَثَرُ اَلْقَبْرِ ثُمَّ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ قَالَ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  وَ قَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْوَصِيُّ اَلْبَرُّ اَلتَّقِيُّ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلنَّبَأُ اَلْعَظِيمُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلصِّدِّيقُ اَلرَّشِيدُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْبَرُّ اَلزَّكِيُّ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَصِيَّ رَسُولِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اَللَّهِ عَلَى اَلْخَلْقِ أَجْمَعِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حَبِيبُ حَبِيبِ اَللَّهِ وَ خَاصَّةُ اَللَّهِ وَ خَالِصَتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اَللَّهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ عَيْبَةَ عِلْمِهِ وَ خَازِنَ وَحْيِهِ ثُمَّ اِنْكَبَّ عَلَى قَبْرِهِ وَ قَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا حُجَّةَ اَلْخِصَامِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا بَابَ اَلْمَقَامِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا نُورَ اَللَّهِ اَلتَّامَّ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا حُمِّلْتَ وَ وَعَيْتَ مَا اُسْتُحْفِظْتَ وَ حَفِظْتَ مَا اُسْتُودِعْتَ وَ حَلَّلْتَ حَلاَلَ اَللَّهِ وَ حَرَّمْتَ حَرَامَ اَللَّهِ وَ أَقَمْتَ أَحْكَامَ اَللَّهِ وَ لَمْ تَتَعَدَّ حُدُودَ اَللَّهِ وَ عَبَدْتَ اَللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ اَلْيَقِينُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى اَلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ- ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى عِنْدَ اَلرَّأْسِ رَكَعَاتٍ وَ قَالَ يَا صَفْوَانُ مَنْ زَارَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِهَذِهِ اَلزِّيَارَةِ وَ صَلَّى بِهَذِهِ اَلصَّلاَةِ رَجَعَ إِلَى أَهْلِهِ مَغْفُوراً ذَنْبُهُ مَشْكُوراً سَعْيُهُ وَ يُكْتَبُ لَهُ ثَوَابُ كُلِّ مَنْ زَارَ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ قُلْتُ ثَوَابُ كُلِّ مَنْ يَزُورُهُ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ قَالَ يَزُورُهُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ سَبْعُونَ قبيل[قَبِيلاً]قُلْتُ كَمِ اَلْقَبِيلُ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ ثُمَّ رَجَعَ مِنْ عِنْدِهِ اَلْقَهْقَرَى وَ هُوَ يَقُولُ يَا جَدَّاهْ يَا سَيِّدَاهْ يَا طَيِّبَاهْ يَا طَاهِرَاهْ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ وَ رَزَقَنِي اَلْعَوْدَ إِلَيْكَ وَ اَلْمُقَامَ فِي حَرَمِكَ وَ اَلْكَوْنَ مَعَكَ وَ مَعَ اَلْأَبْرَارِ مِنْ وُلْدِكَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى اَلْمَلاَئِكَةِ اَلْمُحْدِقِينَ بِكَ قُلْتُ يَا سَيِّدِي تَأْذَنُ لِي أَنْ أُخْبِرَ أَصْحَابَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ بِهِ قَالَ نَعَمْ وَ أَعْطَانِي اَلدَّرَاهِمَ وَ أَصْلَحْتُ اَلْقَبْرَ .)

[15] فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في النجف، جلد ۱، صفحه ۹۴ (وَ قَالَ اِبْنُ اَلْمَشْهَدِيِّ أَيْضاً مَا صُورَتُهُ حَدَّثَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ بَعْضِهِمْ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَشْعَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ عِيسَى عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عِيسَى عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ حَدَّثَنِي صَفْوَانُ اَلْجَمَّالُ قَالَ: لَمَّا وَافَيْتُ مَعَ جَعْفَرٍ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اَلْكُوفَةَ يُرِيدُ أَبَا جَعْفَرٍ اَلْمَنْصُورَ قَالَ لِي يَا صَفْوَانُ أَنِخِ اَلرَّاحِلَةَ فَهَذَا قَبْرُ جَدِّي أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَأَنَخْتُهَا ثُمَّ نَزَلَ فَاغْتَسَلَ وَ غَيَّرَ ثَوْبَهُ وَ تَحَفَّى وَ قَالَ لِيَ اِفْعَلْ مِثْلَ مَا أَفْعَلُهُ ثُمَّ أَخَذَ نَحْوَ اَلذَّكَوَاتِ وَ قَالَ لِي قَصِّرْ خُطَاكَ وَ أَلْقِ ذَقَنَكَ إِلَى اَلْأَرْضِ فَإِنَّهُ يُكْتَبُ لَكَ بِكُلِّ خُطْوَةٍ مِائَةُ أَلْفِ حَسَنَةٍ وَ يُمْحَى عَنْكَ مِائَةُ أَلْفِ سَيِّئَةٍ وَ يُرْفَعُ لَكَ مِائَةُ أَلْفِ دَرَجَةٍ وَ يُقْضَى لَكَ مِائَةُ أَلْفِ حَاجَةٍ وَ يُكْتَبُ لَكَ ثَوَابُ كُلِّ صِدِّيقٍ وَ شَهِيدٍ مَاتَ أَوْ قُتِلَ ثُمَّ مَشَى وَ مَشَيْنَا مَعَهُ وَ عَلَيْنَا اَلسَّكِينَةُ وَ اَلْوَقَارُ وَ نُسَبِّحُ وَ نُقَدِّسُ وَ نُهَلِّلُ إِلَى أَنْ بَلَغْنَا اَلذَّكَوَاتِ فَوَقَفَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ نَظَرَ يَمْنَةً وَ يَسْرَةً وَ خَطَّ بِعُكَّازَتِهِ وَ قَالَ لِي اُطْلُبْهُ فَطَلَبْتُ فَإِذَا أَثَرُ اَلْقَبْرِ ثُمَّ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ قَالَ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  وَ قَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْوَصِيُّ اَلْبَرُّ اَلتَّقِيُّ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلنَّبَأُ اَلْعَظِيمُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلصِّدِّيقُ اَلرَّشِيدُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا اَلْبَرُّ اَلزَّكِيُّ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَصِيَّ رَسُولِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اَللَّهِ عَلَى اَلْخَلْقِ أَجْمَعِينَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حَبِيبُ حَبِيبِ اَللَّهِ وَ خَاصَّةُ اَللَّهِ وَ خَالِصَتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اَللَّهِ وَ مَوْضِعَ سِرِّهِ وَ عَيْبَةَ عِلْمِهِ وَ خَازِنَ وَحْيِهِ ثُمَّ اِنْكَبَّ عَلَى قَبْرِهِ وَ قَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا حُجَّةَ اَلْخِصَامِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا بَابَ اَلْمَقَامِ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا نُورَ اَللَّهِ اَلتَّامَّ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَلَّغْتَ عَنِ اَللَّهِ وَ عَنْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا حُمِّلْتَ وَ وَعَيْتَ مَا اُسْتُحْفِظْتَ وَ حَفِظْتَ مَا اُسْتُودِعْتَ وَ حَلَّلْتَ حَلاَلَ اَللَّهِ وَ حَرَّمْتَ حَرَامَ اَللَّهِ وَ أَقَمْتَ أَحْكَامَ اَللَّهِ وَ لَمْ تَتَعَدَّ حُدُودَ اَللَّهِ وَ عَبَدْتَ اَللَّهَ مُخْلِصاً حَتَّى أَتَاكَ اَلْيَقِينُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى اَلْأَئِمَّةِ مِنْ بَعْدِكَ- ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى عِنْدَ اَلرَّأْسِ رَكَعَاتٍ وَ قَالَ يَا صَفْوَانُ مَنْ زَارَ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِهَذِهِ اَلزِّيَارَةِ وَ صَلَّى بِهَذِهِ اَلصَّلاَةِ رَجَعَ إِلَى أَهْلِهِ مَغْفُوراً ذَنْبُهُ مَشْكُوراً سَعْيُهُ وَ يُكْتَبُ لَهُ ثَوَابُ كُلِّ مَنْ زَارَ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ قُلْتُ ثَوَابُ كُلِّ مَنْ يَزُورُهُ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ قَالَ يَزُورُهُ فِي كُلِّ لَيْلَةٍ سَبْعُونَ قبيل[قَبِيلاً]قُلْتُ كَمِ اَلْقَبِيلُ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ ثُمَّ رَجَعَ مِنْ عِنْدِهِ اَلْقَهْقَرَى وَ هُوَ يَقُولُ يَا جَدَّاهْ يَا سَيِّدَاهْ يَا طَيِّبَاهْ يَا طَاهِرَاهْ لاَ جَعَلَهُ اَللَّهُ آخِرَ اَلْعَهْدِ وَ رَزَقَنِي اَلْعَوْدَ إِلَيْكَ وَ اَلْمُقَامَ فِي حَرَمِكَ وَ اَلْكَوْنَ مَعَكَ وَ مَعَ اَلْأَبْرَارِ مِنْ وُلْدِكَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى اَلْمَلاَئِكَةِ اَلْمُحْدِقِينَ بِكَ قُلْتُ يَا سَيِّدِي تَأْذَنُ لِي أَنْ أُخْبِرَ أَصْحَابَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْكُوفَةِ بِهِ قَالَ نَعَمْ وَ أَعْطَانِي اَلدَّرَاهِمَ وَ أَصْلَحْتُ اَلْقَبْرَ .)

[16] فرحة الغري في تعيين قبر أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام في النجف، جلد ۱، صفحه ۹۹ (مَا أَخْبَرَنِي اَلْفَقِيهُ أَبُو اَلْقَاسِمِ بْنُ سَعِيدٍ عَنِ اَلسَّعِيدِ شَمْسِ اَلدِّينِ فَخَّارٍ اَلْمُوسَوِيِّ عَنْ شَاذَانَ بْنِ جَبْرَئِيلَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلطَّبَرِيِّ عَنِ اَلْحَسَنِ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْمُفِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بَابَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي اَلْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ اَلصَّادِقِ قَالَ: سَارَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَنَا مَعَهُ فِي اَلْقَادِسِيَّةِ حَتَّى أَشْرَفَ عَلَى اَلنَّجَفِ فَقَالَ هُوَ اَلْجَبَلُ اَلَّذِي اِعْتَصَمَ بِهِ اِبْنُ جَدِّي نُوحٍ وَ قٰالَ سَآوِي إِلىٰ جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ اَلْمٰاءِ  فَأَوْحَى اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهِ أَ يَعْتَصِمُ بِكَ مِنِّي أَحَدٌ فَسَارَ فِي اَلْأَرْضِ وَ تَقَطَّعَ إِلَى اَلشَّامِ ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِعْدِلْ بِنَا فَعَدَلْتُ بِهِ فَلَمْ يَزَلْ سَائِراً حَتَّى أَتَى اَلْغَرِيَّ فَوَقَفَ عَلَى اَلْقَبْرِ فَسَاقَ اَلسَّلاَمَ مِنْ آدَمَ عَلَى نَبِيٍّ نَبِيٍّ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ أَنَا أَسُوقُ اَلسَّلاَمَ مَعَهُ حَتَّى وَصَلَ اَلسَّلاَمَ إِلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ خَرَّ عَلَى اَلْقَبْرِ فَسَلَّمَ عَلَيْهِ وَ عَلاَ نَحِيبُهُ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى أَرْبَعَ رَكَعَاتٍ وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ سِتَّ رَكَعَاتٍ وَ صَلَّيْتُ مَعَهُ وَ قُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا هَذَا اَلْقَبْرُ قَالَ هَذَا قَبْرُ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ .)