سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه سی ام

حجت الاسلام کاشانی بامداد روز دوشنبه مورخ 12 اردیبهشت 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر جلسات گذشته

الحمدلله ربّ العالمین که عَرَفْتُ اللهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ الْعَزَائِمِ.

ما با اینکه خیلی خسته بودیم می‌خواستیم به بهانه شب عید سی جلسه مزاحم شما بشویم، ولی الحمدلله ربّ العالمین خدای متعال منّت گذاشت و این ضیافت را یک شب تمدید کرد، امیدواریم خیرات و برکات مادّی و معنوی این یک شب باقی مانده از ضیافت الهی در دنیا و آخرت طوری باشد که ان شاء الله دست ما را بگیرد.

ان شاء الله خدای متعال توام توان و فکر و هَمّ و غَمّ و انرژی و استعداد و وقت ما را در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خرج کند.

دو نکته از بحث‌های دو جلسه اخیر مانده بود که ان شاء الله آن دو بحث را عرض کنم تا وارد بحث پایان فصل اول این سیر تکوّن بشویم.

توضیحی در مورد حدیث منزلت

اول اینکه راجع به آیات حضرت هارون علیه السلام در قرآن کریم که عرض می‌کردیم و فضایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایجاد کرد دو نکته ماند که یکی از آن‌ها سوره مبارکه صافات است که ما عرض می‌کردیم مردم در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت هارون علیه السلام را چنان شریک امر رسالت می‌دیدند، و چون نبی هم بود، یک پیغمبرِ بنحوی در عرض حضرت موسی علیه السلام می‌دیدند، که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی»، چون تبادر ذهن‌ها این بود که فکر می‌کردند پس یعنی علی [سلام الله علیه] هم  نبی هست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بلافاصله فرمودند: «اِلّاأنّه لانَبیّ بَعدی»، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیغمبر نیستند. یعنی مردم آن جایگاه را متوجّه بودند.

این چند آیه سوره مبارکه صافات از این جهت بسیار مهم است؛ در سوره مبارکه طه، آنجایی که می‌فرماید «قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَا مُوسَى»،[4] حاجات تو را به تو دادیم که شامل شرح صدر و … بود، بعد هم برادرت را وزیر تو قرار دادیم، بعد می‌فرماید: «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَيْكَ مَرَّةً أُخْرَى»،[5] ما قبلاً هم به تو نعمت عظما داده بودیم. ما در جلساتی توضیح داده‌ایم که این نعمت عظما ظاهراً سه چیز است، یکی نبوّت حضرت موسی علیه السلام است، یکی نجات اعجازی او در صندوقچه و بزرگ شدن در خانه‌ی فرعون است، یکی هم برادر حضرت موسی علیه السلام.

اینجا حضرت حق در آیات 114 به بعد سوره مبارکه صافات می‌فرماید: «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ».[6]

اگر هارون یکی از امّت بود باید می‌فرمود «وَلَقَدْ مَنَنَّا عَلَى مُوسَى وَ عَلَی بَنِی اسرَائِیل»، هارون را به چه جهت می‌گوید؟ به جهت هدایت می‌گوید.

«وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ»،[7] می‌بینید که اصلاً هارون در کنار موسی است، یک نبوّتِ اشتراکی است با آن شراکتِ امر و… این دو و قوم این دو را نجات دادیم؛ قاعدتاً باید می‌فرمود: «وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُ»، «وَنَجَّيْنَا مُوسَی وَقَوْمَهُ»، چرا هارون در اینجا هست؟ هارون در جایگاه تالی تلوِ موسی است، نفسِ موسی است. «وَنَجَّيْنَاهُمَا وَقَوْمَهُمَا مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ»، از آن مشکلات عظیم نجاتشان دادیم.

چون می‌فرماید آن دو نفر و قوم آن دو نفر را نجات دادیم، دیگر جمع شد، می‌فرماید: «وَنَصَرْنَاهُمْ فَكَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ»،[8] قوم این‌ها را نجات دادیم که هُمُ الغالِبیِن هستند، «وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ»،[9] کتاب به این دو دادیم. تورات را به چه کسی نازل کردیم؟ قرآن را به چه کسی نازل کردیم؟ قرآن بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نازل شده است، اینجا آیه می‌فرماید: «وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ»، باز اگر منظور این بود که بواسطه به مردم نازل شده است، بعد ضمیرِ «نَصَرنَاهُم» باید می‌فرمود «آتَینَاهُم»، به برکت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام به قوم بنی اسرائیل کتاب دادیم، اما اینطور نمی‌فرماید، می‌فرماید: «وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ».

حال اگر کسی برود و در آن روایات دقّت کند، در آنجایی که می‌فرماید: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»،[10] «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِی لَا یَفْتَرِقَا حَتَّى یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض‏»،[11] این‌ها را ببینید، همه‌ی این‌ها برای مقامِ نفس الرّسول بودنِ هارون برای موسی و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

یعنی بعضی از مناقب و فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، مادر فضیلت است، بقیه ذیلِ آن قرار می‌گیرند.

با اینکه دارد «وَنَصَرْنَاهُمْ فَكَانُوا هُمُ الْغَالِبِينَ»، بعد می‌فرماید «وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ»، به این دو نفر کتاب دادیم، «وَهَدَيْنَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»،[12] اول این دو نفر را به صراط مستقیم هدایت کردیم، «وَتَرَكْنَا عَلَيْهِمَا فِي الْآخِرِينَ * سَلَامٌ عَلَى مُوسَى وَهَارُونَ».[13]

اگر کسی این حرف‌ها را بشنود…

در یاد دارید که از احمد حنبل پرسیدند که آیا ترتیب افضلیت اصحاب به ترتیب خلافت است؟ گفت: از نظر من بله، ولی یک روایتی هست که پوست انسان را جمع می‌کند!

دروغگویی به نام «عبدالعزیز دهلوی»

جلسه گذشته مطلبی عرض کردم، توفیق است که مجدد به محضر عبدالعزیز دهلوی برویم، سیّدالعلما فی زمانه، ادّعا شده است که اعلم علمای قرن است! شما سواد این شخص را ببینید، دل انسان برای آن عزیزان مظلوم می‌سوزد که بر سر سفره‌ی او هستند.

اگر کسی بخواهد عبدالعزیز دهلوی را بشناسد باید آثار مرحوم آیت حق علامه بی‌نظیر، مدافع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، ان شاء الله خدای متعال شفاعت او را روزی ما و عیدی عید فطر ما قرار بدهد، مرحوم آیت الله سیّد حامد حسین لهکنوی در «عبقات الأنوار» و «استقصاء الافحام» و «شوارق» و «تشدید المطائن» و دیگر کتبی که از ایشان و پدر ایشان مانده است رجوع کند، در آنجا می‌بیند که کاری با این اعلم علما کرده است که انسان گاهی اگر نداند فکر می‌کند این آدم اصلاً سواد ندارد! بعضی از آقایان که در ایران بسیار طرفدار داشتند، در آثار خود دارند که عبدالعزیز دهلوی نظیر نداشته است!

من وقتی می‌بینم که هنوز در کشورهای عربی، ناشری مانند دارالغرب… که یکی از کارهایی که مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه با این عبدالعزیز دهلوی کرده است این است که می‌گوید تو هم سواد نداری و هم دزد هستی! چون هرچه می‌گویی از دیگران دزدیده‌ای! بعد هم نشان می‌دهد که نسخه‌ی این کتاب کمیاب بوده است و در دسترس مردم نبوده است و تو مطلب این کتاب را کپی کرده‌ای!

ما هم در مباحث درس عبقات الأنوار مثال‌های زیادی از این امر ذکر کرده‌ایم، دزدی‌های عجیب و غریبِ واضح هم دارد! مانند کسانی که تقلّب می‌کنند و «هر کس» را «حر کص» می‌نویسند! یعنی هر کسی خط را ببیند متوجّه می‌شود که تقلّب کرده است و از روی دست دیگری نوشته است.

از این اشتباهات فاحش هم زیاد دارد، یعنی هر کجا که اشتباه تایپی بوده است هم عبدالعزیز دهلوی همان اشتباه را نوشته است و تشخیص هم نمی‌داده است!

ما در جلسه گذشته عرض کردیم که با اینکه برای دیگران انگیزه برای نقل بود، بنی امیه و بنی عباس انگیزه داشتند که معادل‌سازی کنند، و معادل‌سازی می‌کردند، عرض کردیم که نه در روایات چندان روایتی هست و نه در اشعار چندان شعری هست، لذا بعضی از آن‌ها می‌گویند «شعر که ملاک نیست!».

این همه مسلمین، شیعه و سنّی، از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شعر گفته‌اند، بالاخره دستوری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است.

عبدالعزیز در این کتاب «تحفه» که کتاب خیلی خبیثِ کثیفِ پُردروغی است… دارالغرب یکی از آثاری که دزدیِ جناب عبدالعزیز دهلوی هست و «بستان المحدثین» نام دارد، از فارسی به عربی ترجمه و تلخیص کرده است، آنجا مقدّمه‌نویسِ کتاب می‌گوید «یکی از کتاب‌های او تحفه اثنی عشریه است که تابحال شیعیان جوابی به آن نداده‌اند»!

فقط خاندانِ میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه بیش از پنجاه جلد جواب داده‌اند و چه جواب‌هایی داده‌اند!

طرف می‌گوید طریق حدیث منزلت و حدیث غدیر کجاست؟ عرض کردم که باید او را اعمال قانون کرد. به یاد این افتادم این که معاصر است، این که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، این که معاصر است و پنجاه جلد کتاب در پاسخ نوشته‌اند، باز در کشورهای عربی… چون کتاب «عبقات الأنوار» فارسی است، کتاب «استقصاء» فارسی است، کتاب «تشدید المطائن» فارسی است، ما هم الحمدلله نه در تبلیغ هنر داریم و نه توان می‌گذاریم و نه اهتمام داریم، یک عدّه هم در داخل هستند که هر وقت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع می‌کنیم باید ابتدا به این‌ها بگویید که بخدا ما انقلابی هستیم و با وحدت مسلمین خوب هستیم ولی اگر اجازه بدهید ما کمی هم از ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کنیم! یعنی باید در ابتدا صد نوع شبهه پاسخ بدهیم که چرا می‌خواهیم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کنیم!

باید نسبتمان را با فلسطین مشخص کنیم؛ وقتی مشخص می‌کنیم می‌گویند این‌ها چقدر دو رو هستند!

هیچ قومی مانند ما اینطور گرفتار نیست که وقتی از مکتب خود دفاعِ مؤدّبانه می‌کند، عدّه‌ای از هم‌مذهبی‌ها به او همه نوع اتّهامی بزنند، فقط ما اینطور هستیم.

اصلاً در جای دیگر ادب کجا بود؟ در اصطلاح علم رجال به ما حداقل «رافضی خبیث» می‌گویند! یعنی در اصطلاح «رافضیٌ خبیث» می‌گویند، در حالی که ما اینطور نیستیم، در کتب رجالی ما اهل سنّت زیاد هستند که توثیق شده‌اند، یعنی راستگو بوده است و خیلی‌ها او را قبول دارند، این موارد فراوان است، مثلاً «عامیٌ ثقه» یاد شده است، یعنی از اهل سنّت است اما ثقه است، یعنی توهین نمی‌کنند، به جهتِ غیرشیعه بودن به کسی فحش نمی‌دهند، ولی آقایان اینطور نیستند!

حال که ما می‌خواهیم دفاع هم کنیم باید بسیار مراقبت کنیم. بعضی‌ها طوری حساس هستند که انگار از آن مکتب هستند! لذا ما هرطور کوتاه بیاییم باز هم ما متّهم هستیم! کمااینکه اگر من به کسی اشاره کنم و شما روی او موضع‌گیری کنید، این را جزو بدعت‌های ما قلمداد می‌کنند و جزو علائم انحراف ماست! یعنی رویشان نمی‌شود به شما «منحرف» بگویند و جزو علائم انحراف ما حساب می‌کنند!

عبدالعزیز در مورد حدیث «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها» می‌گوید که حال اگر علم انحصاری پیغمبر به کسی برسد چه لزومی دارد که خلیفه باشد؟ مخصوصاً که نزد دیگران شبیه این فضیلت نقل شده باشد!

عبارت او این است: «اگر کسی باب مدینة العلم شد چه لازم است که صاحب ریاست عام بلافصل بعد از پیغمبر هم باشد؟ یکی از شرایط امامت که علم است در وجه اَتَمّ متحقق گشت، از وجدان یک شرط وجود مشروط لازم است، مخصوصاً آن شرط یا زیاده از آن شرط در دیگران هم به روایات اهل سنّت ثابت شده باشد». بعد مثال می‌زند و می‌گوید که پیغمبر فرموده است: خدا هر چیزی که در سینه‌ی من ریخته است نریخته است الا اینکه به صدر خلیفه اول هم ریخته است!

عرض کردم که سعی کردند با خزعبلات معادل‌سازی کنند، با اینکه آن‌ها حکومت در دست داشتند، ساخت سند هم کاری نداشت. من هیچ جوابی نمی‌دهم، فقط خواستم شاهدی برای بحث شب گذشته بیاورم، آن هم از شخصی که خودِ او در خزعبل‌گویی در رقابت سنگین با عبدالعزیز دهلوی است و «ابن الجوزی» نام دارد، این شخص هم خیلی کتاب دارد و خیلی کثیرالتألیف است.

ابن الجوزی کتابی به نام «الموضوعات» دارد، یعنی «روایات جعلی»، در صفحه 64 مجلد دوم این کتاب، در مناقب خلیفه اول می‌گوید: احادیث زیادی در این موضوع نقل شده بود که من دیگر نقل نکردم… یعنی آنقدر وضع خراب بود! یعنی روایات جعلی را می‌آورد و می‌گوید دیگر دیدم بعضی از آن‌ها ضایع است که بعنوان روایت حساب بشود و بگویم این روایت جعلی است!

چون روایاتی را می‌گویند جعلی است که در کتب آمده باشد، مثلاً نمی‌گویند این روایت پشت نیسان آبی بود.

این روایتی که عبدالعزیز دهلوی استناد کرده است جزو این روایات است!

می‌گوید: من این‌ها را نقل نکردم، ممکن است محتوای برخی از آن‌ها بد نباشد اما حدیث نیست و شخصی گفته است، یا اینکه اصلاً هیچ ارزشی ندارد، یا از عوام (نه از محدثان) نقل شده باشد.

می‌گوید: از عوام دیده‌ام که از پیغمبر نقل می‌کنند که هر چیزی خدا در سینه‌ی من ریخته است نریخته است بجز اینکه در سینه خلیفه اول هم ریخته است. بعد می‌گوید: «لا فی الصحیح و لا فی الموضوع»، من نه در روایات معتبر و نه در روایات جعلی ریشه‌ی این حدیث را پیدا نکردم! حتّی ارزش ندارد که راجع به جعلی بودن این روایت حرف بزنم! من راجع به جعلی بودن روایاتی حرف می‌زنم که در یک کتاب مهمّی آمده باشد و من بگویم این روایت جعلی است، این که اصلاً روایت نیست.

دیدید عبدالعزیز دهلوی چه می‌گوید، می‌گوید اگر حدیث «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها» داریم، در احادیث ثابت نزد ما هم…

مردم بیچاره نمی‌دانند که کسی که همه‌ی این کتاب تحفه را از شخص دیگری به نام «نصرالله کابلی» دزدی کرده است…

فکر کنید بعد از سی جلسه معلوم بشود که منبری شما کلاً منبر شخص دیگری را کپی می‌کرده است و بعنوان تحقیقات خودش تکرار می‌کرده است.

یک شاعر حنفی قرن هشتم شعر خیلی زیبایی در مورد حدیث «أنَا مَدینَهُ العِلمِ وعَلِیٌّ بابُها» گفته است، قبلاً دوستان آن را منتشر کرده‌اند. می‌گوید:

یابن عمّ الرسول انّ اناس               قد توالوک بالسعادة فازوا

ای پسرعمّ پیغمبر، مردمانی با محبّت تو رستگار شدند…

انت للعلم فی الحقیقة بابٌ              و طریق و ما سواک مجازوا

شما باب مدینه علم هستید، تو در حقیقت باب علمی هستی، تو باب و طریق پیغمبر هستی و غیر از تو همه بجای حقیقت «مَجاز» هستند، همه قلّابی هستند، همه فرع هستند، همه سراب هستند، همه علم‌نما هستند.

نکاتی در مورد توبه

در سوره مبارکه زمر، این آیه را زیاد خوانده‌ایم، دو روایت مهم هم ذیل این آیه دارد. خدای متعال می‌فرماید: «قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ».[14]

آیه اول را زیاد برای توبه خوانده‌ایم، مسیر توبه را کمتر گفته‌ایم.

«قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ» ای بندگان من که بر نفسِ خودتان زیاده‌روی کردید، «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا»، واقعاً اگر ماه مبارک رمضان تمام بشود و من بر سر نقطه‌ی اول باشم، پناه بر خدا… أَعُوذُ بِجَلالِ وَجْهِکَ الْکَرِیمِ… پناه می‌برم به خدا از اینکه امشب هم بگذرد و هنوز پرونده‌ی من نزد تو سیاه باشد.

این آیه را در جلسات گذشته هم خوانده‌ایم، بعد از این حضرت حق می‌فرماید «لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»، دو اسم مهم از اسماء خودش را هم بیان می‌کند، هم غفور است و هم رحیم است، «بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»،[15] رحمت عامّ خدای متعال بر مؤمنین است، مظهر رحمت عامّ خدای متعال هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، «كُنْتَ لِلْمُؤْمِنِينَ أَباً رَحِيماً».[16]

بعد از این، مسیر اینکه من ببخشم، ای اسراف کنندگان، ای بیچاره‌ها، ای بدبخت‌ها، ای سیاه‌نامه، ای فرصت‌سوز… بعد از این می‌فرماید که «وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ».[17]

من برای اینکه مانند مولوی عبدالعزیز دزدی نکرده باشم عرض می‌کنم با اینکه می‌خواستم این بحث را بگویم ولی اخیراً صوتی از حضرت آیت الله میرباقری هم شنیده‌ام که این بحث را خیلی بهتر از من گفته‌اند، اگر به کانال سمت خدا مراجعه کنید موجود است. ان شاء الله خدای متعال ما را از رفقای ایشان در بهشت قرار بدهد.

«وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ»، به سوی خدا برگردید.

گاهی انسان اهل عبادت است، اهل طاعت است، اما وقتی یک خطایی می‌کند دیگر برنمی‌گردد.

اگر شیطان هم بعد از غلطی که کرد… خدای متعال برای او مسیر برگشت درست کرد، وقتی شیطان سجده نکرد، خدای متعال به شیطان یاد داد که چیزی بگوید، «مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ»،[18] چرا وقتی دستور دادم تو سجده نکردی؟

بعد جایی فرمود: «أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ»،[19] استکبار ورزیدی، یا تو از آن عالین و بزرگانی هستی که از سجده کردن استثناء شدند؟

که شیطان جواب بدهد من از عالین هستم و بگویند تو عالین نیستی و او هم بگوید من اشتباه کردم، خدای متعال برای او مسیر برگشت گذاشت، اما جواب شیطان چیست؟ «رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي»،[20] خدایا! من را فریب دادی!!! برنگشت.

اگر ما می‌خواهیم توبه کنیم که ان شاء الله خدای متعال ما را ببخشد باید در ابتدا برگردیم، یعنی باید اول نیّت کنیم که برگردیم. شب قدر هم عرض کردم اگر حق الناس به گردن کسی هست که یقین دارد باید جلسه را ترک کند و به سراغ او برود، اگر پدر و مادر یا همسر ناراضی دارد… من که راضی نیستم پدر و مادر یا همسر کسی ناراضی باشد و او در جلسه‌ای که بنده حاضر هستم حضور پیدا کند، به اندازه خودم راضی نیستم شرکت کند، وبال او به مراتب بدتر از چیزی است که شاید اگر احتمالاً بخواهد گیر کسی بیاید.

«وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ»، به سوی خدا برگردید، قصد کند برگردد، قصد کند تغییر ایجاد کند.

بعد می‌فرماید «وَأَسْلِمُوا لَهُ» باید تسلیم باشی.

نقطه‌ی آغازِ تطهیرِ ما تسلیم است، تسلیم یعنی همراه شدن و هم‌گام شدن و با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قدم زدن و با امام زمان ارواحنا فداه همراه شدن و اطاعت کردن، دیگر از این به بعد «وَأَسْلِمُوا لَهُ» باید تسلیم باشی. نه اینکه یک استغفار کنیم و از فردا کار خودمان را کنیم، اینکه اصلاً نستجیربالله تمسخر است.

«وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ» تسلیم بشوید، همراه بشوید، هم‌قدم بشوید، «مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ» قبل از اینکه عذاب برسد.

اگر نعوذبالله نستجیربالله دیون من باقی مانده باشد، بدهی دارم باقی مانده است، نمازم خراب است، اخلاقم خراب است؛ شب قدر می‌آید و فرصتِ اینکه شروعِ مجدد کنم، اما اگر خودم را آماده نکنم ظهورِ حضرت ناگهانی می‌شود، من لحظه‌ی ظهور آماده نیستم، فلذا نمی‌توانم همراهی کنم، و اگر انسان از این خوف بمیرد جای دارد.

اگر رشد کرده باشیم…

برای عده‌ای از اولیای خدا ظهور حضرت حجّت ارواحنا فداه ناگهانی نیست، کارهایشان را کرده‌اند و آماده و منتظر هستند، مانند کسی که می‌خواهد به سفر برود، ساک خود را بسته است، لباس‌های خود را پوشیده است، جلوی در منتظر است که بقیه‌ی دوستان با یک ماشین بیایند و این هم سوار بشود، اما اگر به یک نفر بگویند می‌خواهیم یک سفر چهار ماهه برویم، این شخص می‌گوید مثلاً هنوز چک من پاس نشده است و من هنوز بدهی‌های خود را نداده‌ام و خرج زن و بچه را کنار نگذاشته‌ام و باید نماز بخوانم و اینجا بدهی دارم…

کربلا برای بعضی‌ها مانند مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر و عابس خیلی عادی بود، در مسیر زندگی‌شان بود، وقتی عابس آمد و نامه را برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آورد… عابس یکی از نامه‌برهای امینِ مردمِ کوفه است، گفت: آقا جان! این مردم بیعت کرده‌اند، ولی من مطلبی به شما عرض کنم، من نمی‌دانم این‌ها راست می‌گویند یا نه، ولی من هستم!

برای عابس اصلاً ناگهانی نبود، گفت «من هستم»، من کارهای خود را کرده‌ام، هیچ تعلّقی باقی نمانده بود.

عابس سلام الله علیه دوستی داشت که فقیه و عارف بود و «شَوذَب مولی شاکر» نام داشت، شوذب سلام الله علیه را کنار کشید و گفت: من تو را خیلی دوست دارم، تو آخرین مانع هستی، تو قبل از من به میدان برو، می‌خواهم تو را هم برای آقای خود بدهم، دیگر چیزی نمانده باشد…

برای عابس سلام الله علیه که کربلا ناگهانی نبود، عابس سی سال منتظر آن روز بود که به وسط میدان بیاید و رجز بخواند و دویست نفر او را دوره کنند و کسی جرأت نکند با او بجنگد.

وقتی سر از تن مبارک عابس سلام الله علیه جدا کردند، بین پرچمداران قبائل دعوا شد که چه کسی سر عابس را به اسب خود ببندد و بگوید عابس را قوم ما کشته است!…

ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما اینقدر برای دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مهم بشویم که برای کشتنِ ما سر و دست بشکنند.

شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه در روزگار معاصر در این موضوع خیلی رشک‌برانگیز است، خیلی مردانه کشته شده است، توسط رأس الکفر کشته شده است، ان شاء الله خدای متعال روزی کسانی کند که می‌خواهند.

عابس آماده است، منتظر است.

میثم سلام الله علیه هر روز به درِ خانه «عمرو بن حريث» می‌رفت و به نخلِ خشکیده‌ای که قرار بود او را به آن دار بزنند آب می‌داد! می‌گفت: روزی ما با هم رفیق می‌شویم و در تاریخ ثبت می‌شود که من را به تو می‌بندند و گردن می‌زنند.

برای جناب میثم سلام الله علیه که ناگهانی نیست!

حبیب بن مظاهر علیه السلام جناب میثم سلام الله علیه را دید و گفت: سلام بر کسی که بزودی او را بر همین نخل خشکیده به دار می‌کشند؛ میثم نگاهی به حبیب بن مظاهر کرد و گفت: سلام بر پیرمردی که بزودی محاسن سپید او را با خون سرش خضاب می‌کنند!

برای این‌ها که ناگهانی نیست! برای آن کسی ناگهانی است که آماده نیست، بدهکار است… البته در کربلا کسانی هم داریم که ناگهانی بودند ولی استثناء است، انسان که روی استثناء سرمایه‌گذاری نمی‌کند.

مدلِ حبیب و زهیر استثنائی است، عمده‌ی کسانی که در کربلا شهید شدند، این‌ها اوتاد هستند، البته اگر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بخواهند انسان‌ها را سِیر می‌دهند، اما قاعده حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و عابس و شوذب و بریر هستند، یکی از یکی برجسته‌تر.

ارزشِ ولایت

«وَأَسْلِمُوا لَهُ» باید تسلیم باشی. شروع تطهیرِ «يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ»، ای کسانی که خودتان را بیچاره کرده‌اید، این است که تسلم باشید، همراه بشوید، هم‌قدم بشوید.

«وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ»،[21] از بهترین آنچه به شما نازل شده است تبعیّت کنید.

اینجا معرکه‌ی آرای مفسّران است. آن جایی که از معصوم علیه السلام روایت رسیده است که با ظهور می‌سازد بهتر است مفسّر از حدسیات خودش استفاده نکند. برترین آن چیزی که به ما نازل شده است چه چیزی است؟ یک نفر گفته است نماز است، یک نفر گفته است روزه است، یک نفر گفته است حج است. گرچه همه‌ی این‌ها مهم هستند اما احسن نیستند، هم شیطان نمازخوانِ حرفه‌ای بود، هم در کربلا دشمنان نماز خواندند، هم داعشی‌ها نماز می‌خوانند. نماز بسیار مهم است، اگر نماز قبول بشود مابقی اعمال قبول می‌شود، معاذالله کسی بخواهد نماز را تخفیف و سبک کند، اما احسن نماز نیست، احسن آن چیزی است که اعتبارِ نماز به آن است، اعتبارِ دین به آن است، اعتبارِ حق به آن است، احسن چیست؟

اگر کسی بخواهد برترین‌ها را لیست کند، آن چیزی که… «لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ»،[22] جایی که ما دلیل داریم، هم ذیل آیه روایت داریم، هم روایات فراوانِ حاشیه‌ی آن زیاد داریم، «بُنِيَ اَلْإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى اَلصَّلاَةِ وَ اَلزَّكَاةِ وَ اَلصَّوْمِ وَ اَلْحَجِّ وَ اَلْوَلاَيَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ»، هیچ کدام مانند ولایت نیست، بی‌ولایت، بی‌ایمان که نماز…

در کربلا نماز خواندند، یا آن‌هایی که هنگامِ درگیریِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا، عدّه‌ای در مسجد کوفه نماز جماعت هم می‌خواندند! این نماز که اصلاً نماز نیست، نماز اگر اعتبار دارد مع الامام اعتبار دارد.

من این بیت شیخ حسین نجف رضوان الله تعالی علیه را مجدداً می‌خوانم که «قبلة العارفین وجه علیٍ» قبله‌ی عارفین وجه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، اگر کسی از او رو برگرداند که نماز ندارد! بدون طهارت و قبله که نماز نیست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبله‌ی قبله هستند، اعتبارِ قبله و نماز و احکام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا دِينَ اللَّهِ الْقَوِيمَ وَ صِرَاطَهُ الْمُسْتَقِيمَ».

احسنِ آنچه که به شما نازل شده است چیست؟ احسن یا شخصِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است یا مفهومِ ولایت است.

در روایات هست «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»،[23] می‌گوید از چه چیزی می‌پرسند؟ آیا از خورد و خوراک می‌پرسند؟ می‌گوید: خدا کریم‌تر از آن است که به شما نعمتی بدهد و… البته ما متجرّی و گستاخ نمی‌شویم، ان شاء الله حواس‌مان جمع است، پناه بر خدا از اینکه ذره‌ای اسراف کنیم یا خطا کنیم، پناه بر خدا، ان شاء الله خدای متعال ما را از لغزش‌ها نجات بدهد، فرمود: «نَعِیم» ولایت است.

روایات فراوانی هست که اگر کسی از صبح تا شب و از شب تا صبح نماز بخواند و روزه بگیرد و جهاد کند و کوه کوه طلا بدهد، بی‌ولایت به درد نمی‌خورد، لذا نمی‌شود آن‌ها را احسن درنظر گرفت؛ «وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً» قبل از اینکه عذاب بغتةً نازل بشود…

قیامت برای متّقین

برای عدّه‌ای قیامت هم مانند ظهور و کربلا «ناگهانی» نیست، «فَهُم والجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَاها، فهُم فيها مُنَعِّمون»،[24] امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند همین الآن که در دنیا هستند انگار وسط بهشت هستند و در نعمت هستند، «وهُمْ والنّارُ كمن قَد رَاها، فَهُم فيها مُعَذَّبون»، انگار همین الآن در میان آتش هستند و آتش را می‌بینند و می‌ترسند که خطا کنند.

قیامت هم برای متّقین بغتةً نیست، آماده هستند، کارهای خودشان را کرده‌اند، بعضی‌ها اینطور هستند، چنان حساب و کتاب روشنی دارند…

ان شاء الله خدای متعال اموات شما را رحمت کند، حال یکی از بستگان ما بد بود ولی همه‌ی حساب و کتاب‌های خود را داده بود، حساب و کتاب خیلی دقیق و تمیزی داشت. از او می‌پرسیدیم: حاج آقا! چطور هستید؟ می‌گفت: دیشب عزرائیل به این اطراف آمده بود… آنقدر حال او بد بود… برای او عادی بود، درد زیادی هم داشت، خیلی هم اهل گله نبود، آماده بود. روزی سیمای جمهوری اسلامی حرم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نشان می‌داد، او گریه کرد و گفت: حسین جان! دیگر پای ما اجازه نمی‌دهد تا حرم شما بیاییم… دیگر منتظر بود…

دیگر مرگ برای او بغتةً نیست، صبحی که عصر آن روز از دنیا رفت گفته بود: دیشب عزرائیل خیلی در این اطراف پرسه می‌زد! خواستند به او صبحانه بدهند، گفته بود: دیگر میل ندارم!

یکی از اولیای خدا در نجف بود که دیدند در بالکنِ حوزه ایستاده است، یکی از بزرگان می‌گفت او را نگاه کردم و پرسیدم: حال شما چطور است؟ گفته بود: خرِ طالقان رفته است و پالان او مانده است. یعنی روح پر کشیده است، قطع تعلّق نزدیک است صد در صدی بشود.

مرگ که برای این‌ها بغتةً نیست، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که لحظه‌ی مرگ برای ما لحظه‌ی شوق و انتظار لحظه‌ی گریبان دریدن به عشقِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد.

«جَنبُ الله» کیست؟

مرگ برای عدّه‌ای بغتةً است، خدای متعال فرمود: «وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً» قبل از اینکه عذاب بغتةً نازل بشود «وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ»، ناگهان قیامت بشود می‌گوید این وای! این کار را نکرده‌ام…

لحظه‌ی بغته، یعنی اتفاق ناگهانی، حسرت است، «أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ»[25] می‌گوید: ای وای! من در مورد جنب الله کم‌کاری کرده‌ام…

اینجا معرکه‌ی آرای مفسران است، همه از حدس حرف زده‌اند، یک نفر گفته است یعنی ذات الله!

چرا جنب الله را ذات الله می‌گویی؟ چه ربطی دارد؟ جنب الله مثلاً یعنی مجاورِ خدا، چه ربطی به ذاتِ خدا دارد؟

یک نفر گفته است که این نماز است، آنقدر نماز مهم است که جنب الله است. یک نفر گفته است صوم است، یک نفر گفته است صبر است.

اگر تفاسیر را مشاهده کنید، شاید دویست نظریه است، همین موضوع هم نشان می‌دهد که این نظرات بیخود است، چون حدسی است! باید بگوییم نمی‌دانیم این «جنب الله» چیست.

اما اینجا روایات فراوان است. حال اگر این‌ها هم جنب الله است، بروید و احسنِ جنب الله را بگیرید.

شبی این روایت را به سند صحیح خوانده‌ام، این روایت سند و طرقِ فراوان دارد، سند یکی از آن‌ها در معانی الاخبار صحیح است، که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «أنا جَنبُ الله» من جنب الله هستم.

شما در زیارت‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فراوان دارید که «اَلسَّلامُ عَلى اسْمِ اللهِ الرَّضِيِّ» سلام بر اسم خدا، هیچ علامتی در این دنیا مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور آیت نبود، «السَّلاَمُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِيِّ وَ نُورِ وَجْهِهِ الْمُضِي‏ءِ» سلام بر نور وجه خدا.

به قول آن عالِم که گفته بود تو نور هستی و اگر تو نور هستی مابقی نورها ظلمت هستند.

«السَّلاَمُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِيِّ وَ نُورِ وَجْهِهِ الْمُضِي‏ءِ وَ جَنْبِهِ الْعَلِيِّ» سلام بر جنبِ بلند مرتبه «وَصِراطِهِ السَّوِيِّ»، «وَ جَنْبِهِ الْمَكِينِ».

این روایات فراوان است، اگر همه‌ی آن موارد هم چیزهایی باشد که انسان را به مجاورتِ قربِ خدا می‌رساند، احسن و اعظمِ آن حتماً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، بلکه اصلاً خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «جنب الله» هستند.

فرمود: «يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»، حال من چطور اصلاح بشوم؟ فرمود: «وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ» برگرد،«وَأَسْلِمُوا لَهُ» همراه شو، تسلیم شو، گام بزن، تبعیّت کن.

آن‌هایی که تبعیّت می‌کنند که مانند من نیستند، وقتی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تبعیّت می‌کنند، به قول آقای میرباقری حفظه الله نه اینکه نماز صبحشان قضا نشود، بلکه اگر نماز شبشان قضا بشود گریه می‌کنند.

ایشان نقل می‌کردند که روزی پسر امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دید امام خمینی رضوان الله تعالی علیه صبح در حال ضجّه زدن هستند، همسرِ امام برای اینکه نسبت به امام غیرت داشت، برای اینکه پسر او فکر نکند که پدرم چه کبیره‌ای مرتکب شده است گفت: آیا می‌دانی چرا پدرت گریه می‌کند؟ برای اینکه نماز شبِ دیشبِ او قضا شده است!

«وَأَنِيبُوا إِلَى رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ»، «وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ» را، بعد هم بدانید که اگر همراهی نکنید عذاب بغتة می‌آید و شما آماده نیستید، آنجا می‌گویی: «يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ»، در بین همه‌ی این‌ها که همه‌شان مهم هستند، انسان بیشتر برای آن مهم‌تر حسرت می‌خورد.

درنگی بر دعای اعتقاد

حال ببینید امام کاظم علیه السلام و امام رضا علیه السلام چه هدیه‌ای به ما داده‌اند، من فقط قسمتی از متن را می‌خوانم. به این «دعای اعتقاد» می‌گویند، هم امام کاظم علیه السلام می‌خواندند و هم امام رضا علیه السلام.

پس مسیر توبه چیست؟ رفتن در آغوش ولیّ مطلق، وگرنه حسرت هم از این می‌خورد که از ولیّ مطلق فاصله گرفته است، چون اگر با ولیّ برود مورد شفاعت قرار می‌گیرد، ان شاء الله لغزش‌های او را می‌بخشند.

برای آن کسانی که منتظر امام حسین علیه السلام بودند، در کوفه تقوا یعنی تبعیّت از امام، مابقی کارها، حتّی هر کار خیری در کوفه، مانند نماز خواندن و صله رحم کردن و کمک به فقرا و شاد کردن یتیم‌ها، همه‌ی این‌ها کبیره است، گناه است، چون باید امام حسین علیه السلام را یاری کنی، تقوا یعنی معیّت با امام، مابقی امور را باید آنوقت انجام بدهد، وگرنه تا زمانی که معیّت با امام نباشد اصلاً تقوایی به کار نیست، پشیزی نمی‌ارزد، همانطور که نماز شیطان پشیزی ارزش ندارد، نماز سپاه عمر سعد پشیزی نمی‌ارزد، نماز نمازگزاران کوفه پشیزی نمی‌ارزید، هیچ کار خیرشان پشیزی نمی‌ارزید، اگر با امام بودند یک یکِ این‌ها ارزش پیدا می‌کرد.

اگر گنهکار هستم باید به سراغ امام بیایم، برای همین هم می‌گوییم «يا وَلِيَّ اللّهِ ! إنّ بَيْنى وَ بَيْنَ اللّهِ عز و جل ذُنُوبا لا يَأْتى عَلَيْها إلّا رِضاكُمْ»، اول دستمان را به دامان او می‌گیریم و بعد حرف می‌زنیم و توبه می‌کنیم، وگرنه اصلاً تقوا معنا ندارد، «إتَّقُوا الله» سایر مذاهب به چه معناست؟ کأنّه می‌خواهند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در میان جنگ احد بکشند و این شخص به بالای کوه فرار کرده است و یا رَبّ یَا رَبّ می‌گوید! اصلاً تقوا بدونِ معیّتِ با امام معنا ندارد، برای همین هم می‌فرماید که اگر این نباشد مابقی ارزش ندارند.

علی بن مهزیار از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام نقل کرده است «عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: سَمِعْتُ مَوْلاَيَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَدْعُو بِهَذَا اَلدُّعَاءِ»،[26] امام کاظم علیه السلام این دعا را می‌خواندند و این جزوِ دعاهای امام کاظم علیه السلام است.

«إِلَهِی إِنَّ ذُنُوبِی وَ كَثْرَتَهَا قَدْ غَبَّرَتْ وَجْهِی عِنْدَكَ» خدایا! گناهانم و کثرتشان من را خیلی روسیاه کرده است، «وَ حَجَبَتْنِی عَنِ اسْتِیهَالِ رَحْمَتِكَ» این گناهان من پرده و حائل شده است که من شاملِ رحمتِ تو بشوم، «وَ بَاعَدَتْنِی عَنِ اسْتِنْجَازِ مَغْفِرَتِكَ» من را دور کرده است که مغفرت تو شاملِ حالِ من هم بشود، دیگر از حد گذرانده‌ام. «وَ لَوْ لَا تَعَلُّقِی بِآلَائِكَ» اگر من امیدِ به نعمات تو نداشتم «وَ تَمَسُّكِی بِالرَّجَاءِ» و اگر دستور نداده بودی که ما نباید ناامید بشویم «لَمَا وَعَدْتَ أَمْثَالِی مِنَ الْمُسْرِفِینَ» امثال من که مسرف هستم، از حد به در کرده‌ام، من جزو آن کسانی هستم که «أَسْرَفُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ» هستند، «وَ أَشْبَاهِی مِنَ الْخَاطِئِینَ» و آن‌هایی که مثل من و شبیه من هستند و خطاکار هستند، «بِقَوْلِكَ‏ یا عِبادِیَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ»، اگر نفرموده بودی «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ‏ وَ حَذَّرْتَ الْقَانِطِینَ مِنْ رَحْمَتِكَ» و اگر نبود که ناامیدان را تحذیر و تهدید کردی که اگر کسی نسبت به رحمت من ناامید باشد به رحمت من توهین کرده است، و فرمودی «فَقُلْتَ‏ وَ مَنْ یَقْنَطُ مِنْ رَحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ» بجز گمراهان کسی از رحمت پروردگار خودش ناامید نمی‌شود، «ثُمَّ نَدَبْتَنَا بِرَحْمَتِكَ إِلَى دُعَائِكَ» بعد وضع من طوری بود که می‌گفتم اصلاً من رویم نمی‌شود رو به قبله بایستم و یک «یا رَبِّ» بگویم، ولی خودت گفتی که رو به من بایستید، دستور دادی «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَكُمْ» صدا بزنید من جواب می‌دهم، «إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرِینَ‏» بلکه فرمودی اگر استکبار کنید و نیایید شما را جهنّمی می‌کنم، که من از ترس هم که شده است، برای اینکه پرونده‌ام سنگین‌تر نشود، بیایم و یک یا رَبّ بگویم که بهانه باشد تو دست من را بگیری.

بعد حضرت موسی بن جعفر اینطور به محضر خدای متعال عرض می‌کنند… البته شایان ذکر است که امام رضا علیه السلام این دعا را آموزش می‌داده‌اند…

«إِلَهِی لَقَدْ كَانَ ذُلُّ الْإِیَاسِ عَلَیَ‏  مُشْتَمِلًا» خاریِ ناامیدی از بیچارگی و روسیاهی‌ام بر من سایه انداخته است، «وَ الْقُنُوطُ مِنْ رَحْمَتِكَ بِی مُلْتَحِفاً» هرچه به این آیات هم فکر می‌کنم، باز هم می‌بینم من شایستگی رحمت تو را ندارم و باید ناامید بشوم.

«إِلَهِی قَدْ وَعَدْتَ الْمُحْسِنَ ظَنَّهُ بِكَ ثَوَاباً» هر کسی که به تو حسن‌ظن دارد و اهل احسان است مورد رحمت توست، «وَ أَوْعَدْتَ الْمُسِی‏ءَ ظَنَّهُ بِكَ عِقَاباً» فرموده‌ای اگر گنهکاری، هرچقدر بیچاره هستی، هرچقدر روسیاه هستی، هرچقدر خرابکاری کردی، اگر از این ناامید باشی که من می‌بخشم، من این را بیش از آن‌ها مؤاخذه می‌کنم؛ اگر این نبود من نمی‌آمدم.

«اللَّهُمَّ وَ قَدْ أَسْبَلَ دَمْعِی حُسْنُ ظَنِّی بِكَ» خدایا! این اشک من که در محضر تو جاری است، این علامتِ این است که من هنوز امید دارم که تو من را می‌بخشی، اشک من جاری است، «حُسْنُ ظَنِّی بِكَ فِی عِتْقِ رَقَبَتِی مِنَ النَّارِ» هنوز امید دارم که من را از آتش نجات بدهی، «وَ تَغَمُّدِ زَلَلِی» از لغزش‌های من بگذری، «وَ إِقَالَةِ عَثْرَتِی» ندید بگیر… «وَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ» فرموده‌ای و کلامِ تو حق است، «لَا خُلْفَ لَهُ وَ لَا تَبْدِیلَ» نه بر خلاف آن عمل می‌کنی و نه حرف خودت را برمی‌گردانی، فرمودی «یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ ذَلِكَ یَوْمُ النُّشُورِ» در روز قیامت صدا می‌زنند… جمعیت زیاد است و در آنجا کسی را به نام خودش و پدرش صدا نمی‌زنند، «یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏ ذَلِكَ یَوْمُ النُّشُورِ»، می‌گویند اصحاب معاویه، اصحاب موسی، اصحاب فرعون، در جایی هم می‌گویند حیدریّون… «یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏» روزی که هر قومی را با امامش صدا می‌زنند، «ذَلِكَ یَوْمُ النُّشُورِ فَإِذا نُفِخَ فِی الصُّورِ وَ بُعْثِرَ ما فِی الْقُبُورِ»، خدایا من شهادت می‌دهم که آنجا مرا به کجا ببری و زیر کدام پرچم باشم.

«اللَّهُمَّ إِنِّی أُقِرُّ وَ أُشْهِدُ» خدایا! من اقرار می‌کنم و شهادت می‌دهم، «وَ أَعْتَرِفُ وَ لَا أَجْحَدُ» اعتراف می‌کنم و انکار نمی‌کنم، «وَ أُسِرُّ وَ أُظْهِرُ» باطن من و ظاهر من این است، «وَ أُعْلِنُ وَ أُبْطِنُ» علنی می‌گویم و مخفیانه هم می‌گویم…

ببینید پایان آن آیه بحث را به کجا برد؟ این دعا هم بر اساس همان آیات سوره مبارکه زمر است. توحید و نبوّت در این دعا مختصر است، چون نقطه‌ی شروع و موقف و حرکت «ولایت» است.

من ظاهراً و باطناً و علنی شهادت می‌دهم «بِأَنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ وَحْدَكَ لَا شَرِیكَ لَكَ» تو خدایی هستی که جز تو معبودی نیست، یگانه‌ی احدِ فردِ صمد هستی و شریک نداری، «وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ» و اینکه پیغمبر ما، وجود مبارک رحمة للعالمین عبد و رسول توست؛ اما کار ما کجاست؟ «یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏» ما را به اینجا ببر، «وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیّدُ الْوَصِیّینَ وَ وَارِثُ عِلْمِ النَّبِیّینَ وَ قَاتِلُ الْمُشْرِكِینَ وَ إِمَامُ الْمُتَّقِینَ وَ مُبِیرُ الْمُنَافِقِینَ» در هم شکننده‌ی منافقان، «وَ مُجَاهِدُ النَّاكِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ وَ الْمَارِقِینَ إِمَامِی» این آقا امام من است، «وَ مَحَجَّتِی» مسیر حرکت من است، «وَ مَنْ لَا أَثِقُ بِالْأَعْمَالِ» کسی است که من نمی‌توانم اصلاً به اعمال خودم تکیه کنم، «وَ إِنْ زَكَتْ» حتّی اگر کارهای من ظاهراً خوب باشد، «وَ لَا أَرَاهَا مُنْجِیَةً لِی» من این اعمالم را نجات‌بخش نمی‌دانم، «وَ إِنْ صَلَحَتْ» حتّی اگر ظاهراً اعمالم خوب هم باشد، «إِلَّا بِوَلَایَتِهِ» مگر با ولایت او، «وَ الِایتِمَامِ بِهِ» و با پذیرش امامتِ او، «وَ الْإِقْرَارِ بِفَضَائِلِهِ» الحمدلله وقتی فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را می‌گویند من مقرّ هستم، «وَ الْقَبُولِ مِنْ حَمَلَتِهَا» من دست هر کسی فضائل او را بگوید می‌بوسم و اگر درست بگوید نسبت به او بدبین نیستم، «وَ التَّسْلِیمِ لِرُوَاتِهَا».

بعد هم «اللَّهُمَّ وَ أُقِرُّ بِأَوْصِیَائِهِ مِنْ أَبْنَائِهِ أَئِمَّةً وَ حُجَجاً»

دیدید از «لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ» شروع کرد و به «وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ» رسید، که روز «یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏» شما نگویید «يَا حَسْرَتَا عَلَى مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ».

خطری به نام عُجْبْ

من بعد از سی شب می‌بینم که دو سه گیرِ اساسی دارم که این‌ها مدام من را زمین می‌زنند.

یکی «عُجْبْ» است.

وای بحالِ من که بعد از شب‌های قدر، احساسِ بیچارگیِ کمتری نسبت به شب‌های قدر داشته باشم.

حضرت موسی بن جعفر علیه السلام می‌فرمایند که من به اعمال خودم اعتماد نمی‌کنم، «لَا أَثِقُ بِالْأَعْمَالِ وَ إِنْ زَكَتْ وَ لَا أَرَاهَا مُنْجِیَةً لِی وَ إِنْ صَلَحَتْ إِلَّا بِوَلَایَتِهِ»!

امام هادی صلوات الله علیه در زیارت غدیریه، کنار ضریح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رو به حضرت بیان می‌کنند: «مَوْلايَ أَنْتَ الْحُجَّةُ عَلَى الْعِبَادِ وَ الْهَادِي إِلَى الرَّشَادِ وَ الْعُدَّةُ لِلْمَعَادِ» تو همه‌ی سرمایه‌ی من در روز قیامت هستی.

وقتی حضرت هادی صلوات الله علیه اینطور بیان می‌کنند، کدام بیچاره‌ای با چند ساعت نخوردن، برای خودش چیزی در پرونده‌اش حساب می‌کند؟

یکی از آن بیچاره کننده‌های ما عُجْبْ است، که اگر روزه گرفتم، اگر نمازی خواندم، اگر کمتر نماز از من قضا شد، به این‌ها امید پیدا کنم.

پناه بر خدا از اینکه «یَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ‏»، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اجازه ندهند ما زیر پرچم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برویم.

امام رضا علیه السلام فرمودند: من قسم خوردم کسی که در این دنیا نسبت به شیعیانم اهانت و جسارت کند، او را از ولایت خودم بیرون می‌کنم، یعنی روز قیامت کسی که به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اهانت می‌کرده است اجازه ندارد زیر پرچم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برود.

تا زمانی که تولّی نباشد خبری از ولایت نیست.

امام رضا علیه السلام فرموده‌اند: من قسم خوردم او را در همین دنیا از حصن حصینِ ولایت بیرون کنم.

آسان شدنِ مرگ برای مؤمن

نکته‌ی بدتر «تعلّق» است، چرا من اینقدر از مرگ می‌ترسم؟ علّت چیست؟ علّت وابستگی و تعلّق است.

وقتی پوست فاسد می‌شود تعلّقش کم می‌شود، تاول می‌زند، وقتی تاول خالی می‌شود تعلّقِ این پوست به جسم کم است و راحت کنده می‌شود و اصلاً درد ندارد. وقتی تعلّقِ دندان کم بشود، به جایی می‌رسد که خودش می‌افتد. اما اگر شما بخواهید دندان عادی را بکشید درد دارد.

روزی که بخواهند تمامِ تعلّقاتِ ما را یکجا بگیرند، وای بحالِ ما از لحظه‌ی قبضِ روح شدن، آن‌هایی که مرگ برایشان ناگهانی نیست و حقیقتاً به کمال رسیده‌اند، اینجا به یک نفس کشیدن و به یک استشمام بوی گل، تعلّقشان از بدنشان جدا می‌شود. اما آن‌هایی که مانند من گرفتار هستند، گرفتارِ این هستند که آیا جلسه‌ی امشب خوب شد یا بد شد، آیا زیاد داد زدند و گریه کردند یا نه؟ چه بازخوردی دارد؟… ای خاک بر سرِ من کنند…

جلسه‌ای که باید باعث طهارتِ نفسِ من بشود، معاذالله نستجیربالله وبالِ گردنِ من بشود و تعلّقِ من را بیشتر کند. این تعلّقِ ماست که ما را بیچاره می‌کند.

مرگ از هر دردی شدیدتر است، این بخاطرِ تعلّق است. اگر بخواهند یک مو را از شما بِکَنند بخاطرِ تعلّق درد دارد، حال اگر بخواهند تمام دارایی شما را یکجا از شما بگیرند، این که قابل قیاس با هیچ چیزی نیست.

بعضی جاها نقل است که وقتی قرار است بعضی‌ها برای رجعت هم برگردند می‌پرسند که آیا باز هم قبض روح هست یا نه؟

پناه بر خدا از لحظه‌ی قبض روح شدن، تعلّق سنگین است، ما نمی‌توانیم دل بِکَنیم.

یکی از رهکارهای قطع تعلّق زیارت امام در دنیاست، حسِ حضور است، حضور باعث می‌شود انسان راحت‌تر تعلّق را قطع کند.

اگر در حرم امام رضا علیه السلام به شما بگویند مثلاً بچه یتیمی هست به کمک نیاز دارد، انسان در مقابل ضریح راحت‌تر از خانه کمک می‌کند.

قطع تعلّق در محضر امام آسان است.

در محضر حضرت یوسف علیه السلام دست را هم بریدند و متوجّه نشدند، اگر انسان حسِ حضور داشته باشد تعلّق آسان است.

من یک روایت و یک آیه بخوانم و تمام کنم.

با ادبیات عرفی این روایت در شیعه و سنّی فراوان ذکر شده است، حضرت حق می‌فرماید: «مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ»،[27] من در هیچ چیزی اینقدر تردید نکردم که «كَتَرَدُّدِي فِي قَبْضِ رُوحِ عَبْدِيَ اَلْمُؤْمِنِ» که آن لحظه‌ی قبض روح تردید کردم…

معاذالله! مگر خدا تردید می‌کند؟ نخیر! خدا تردید نمی‌کند، با ادبیات عرفی صحبت کرده است. خدای متعال فرموده است اگر من هم می‌خواستم تردید کنم در اینجا تردید می‌کردم، یا اگر کسی حس بود و انفعال داشت و رقّت قلب داشت در اینجا تردید می‌کرد، وگرنه هیچ انفعالی بر خدای متعال راه ندارد؛ و کسی هم فکر نکند چون روایت عرفی است گزاف است.

عرض کردم که اولاً این روایت جزو روایات اتّفاقیِ مسلمین است، جلسه گذشته هم عرض کردم قرآن کریم می‌فرماید: «بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ»[28] خدا دو دست باز دارد… اول اینکه خدای متعال دست ندارد، ثانیاً اینکه دو دست ندارد. با ادبیات عُرفی صحبت می‌کند.

اینجا هم باید همانطور معنا کرد، «مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ» من در هیچ امری اگر قرار باشد تردید کنم، اینقدر تردید نمی‌کنم که «كَتَرَدُّدِي فِي قَبْضِ رُوحِ عَبْدِيَ اَلْمُؤْمِنِ» لحظه‌ی قبض روح بنده‌ی مؤمن خودم تردید کنم، چون «يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ» آماده‌ی مرگ نیست، آماده‌ی لقاء نیست، «وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ» من او را برای اینکه به لقاء برسد آماده می‌کنم.

یعنی چکار می‌کنی؟

سوره مبارکه یونس را ببینید، «أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»،[29] اولیای خدا اینطور هستند که «لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ»، «الَّذِينَ آمَنُوا وَكَانُوا يَتَّقُونَ»[30] آن‌هایی که مؤمن بودند و باتقوا، «لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ».[31]

اینکه به آخرت بشارت بدهند که طبیعی است، مثلاً بگویند در آخرت بهشت هست و ان شاء الله جوار اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین.

«لَهُمُ الْبُشْرَى فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا» یعنی چه؟ چه کسی در دنیا به این‌ها بشارت می‌دهد؟

یکی از مصادیق این است، «مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي فِي قَبْضِ رُوحِ عَبْدِيَ اَلْمُؤْمِنِ» آن لحظه‌ای که عبد مؤمنِ من نگران اعمال خود است «يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ» آماده نیست… ما آماده نیستیم، «وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ» من او را برای اینکه به لقاء برسد آماده می‌کنم.

چکار می‌کنم؟ چطور این مرگ را برای او شیرین می‌کنم؟

حضور امام «تعلّق» را کم می‌کند، این بحث خیلی طولانی بود، من در همین حد عرض کردم که به این موضوع توجّه داشته باشیم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند محتضر، که دیگر نه اختیار دست و پای خود را دارد، نه اختیار دیدن و شنیدن خود را، می‌بیند بالای سر او راجع به مراسم ختم او حرف می‌زنند، محتضر هم نگران اعمال خود است و نمی‌تواند دل بِکَنَد، به زن و بچه خود نگاه می‌کند، به پرونده خود نگاه می‌کند، به حساب‌هایی که باید پس بدهد نگاه می‌کند، به علاقه‌ی خود به فرزندانش نگاه می‌کند، به ترس خودش از لحظه‌ی حساب و کتاب نگاه می‌کند…

خدای متعال می‌فرماید: «وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ» من او را برای اینکه به لقاء برسد آماده می‌کنم…

اینجا دارد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به بالین او می‌آیند و می‌فرمایند: «أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ اَلَّذِی کُنْتَ تُحِبُّهُ».[32]

دیگر بنده اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببیند دیگر زن و بچه را فراموش می‌کند، دل کندن آسان است، و چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یدالله هستند اینطور است، همانطور که فرمود: «وَسَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا» خدا شراب طهورِ مطهّر می‌دهد، فرمود: «بِیَدِ عَلی بن أبِیطَالِب»، چون کنار حوض کوثر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این نوشیدنی را می‌دهند…

اینجا هم خدای متعال می‌فرماید: «وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ» من او را برای اینکه به لقاء برسد آماده می‌کنم، با حضورِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، با بشارتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، با لحظه‌ی دیدارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه…

مؤمنی که در اینجا سنگِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به سینه زده است آماده می‌شود که جان به جان‌آفرین تسلیم کند. «يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ».

روضه و توسّل

انسان‌های فقیر صورت خود را با سیلی سرخ می‌کنند، بندگان خوب خدا هم با خون.

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ

حسین جان! من چون روسیاه بودم به دنبال بهانه‌ای هستم که این‌ها روز قیامت نفهمند من چه خبیثی بودم، روی اعمال من پرده بیندازید، می‌خواهم روضه‌ی صورت بخوانم… نمی‌دانم چقدر بتوانم بگویم…

اولین جایی که این صورت خونین شد… ما در روضه دقیق نمی‌گوییم، غلام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواست به میدان برود، حضرت فرمودند: اجازه نمی‌دهم تو به میدان بروی، می‌خواستم تو در شادی‌ها با ما باشی… ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که ما هم یاد بگیریم گدایی کنیم، گفت: من در شادی‌ها کنار شما بودم، حال در روز سختیِ شما، شما را رها کنم؟ نه والله!

بَه‌بَه به این همّتِ بلند… گفت: من شما را رها نمی‌کنم، تا این خون ناقابل من با خون شما مخلوط بشود…

پیرمرد بود، به میدان رفت، نتوانست خیلی بجنگد… هر کسی به میدان می‌رفت رجز می‌خواند و خودش را معرّفی می‌کرد، وقتی این غلام به میدان رفت به خودش گفت اگر من نام پدرم را هم بگویم کسی او را نمی‌شناسد، هر چیزی فکر کرد دید چیزی ندارد، گفت: «أمِیرِی حُسَینٌ وَ نِعمَ الأمِیر»…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفتند و سر او را به دامان گرفتند… این قبل از پسرِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، اولین صورتی که به صورت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رسید این بود، صورت به صورت غلام گذاشتند، محاسن شریف حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خونین شد…

أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ…

بعد از این نوشته‌اند، پسر به میدان رفت، کار از کار گذشت، یک صدای نحیفی بلند شد، «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا أبَتاه… هَذَا جَدِّی رَسُولُ الله، يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا»،[33] اینجا همه برای تو آغوش باز کرده‌اند…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را بالای سرِ حضرت علی اکبر علیه السلام رساندند، نوشته‌اند مقابل پدر صیحه‌ای زد… زانوان حضرت سست شد، حضرت نشستند، «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ»

تفاوتِ این با قبلی در این بود که بلایی بر سرِ بدن آوردند که وقتی صورت را به صورت حضرت علی اکبر علیه السلام گذاشتند همه‌ی صورت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خونین شد، حضرت صدا زدند: «وَلَدِی عَلِی»… «عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ»

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با زحمتی برگشتند، حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام به میدان رفتند…

چه کردی حسین جان!… أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ

ان شاء الله خدای متعال روزی کند که در محضر پسرِ شما امام زمان ارواحنا فداه محاسنِ ما هم به خونمان خضاب بشود… حسرتِ شیب الخضیب نبریم…

حضرت قاسم علیه السلام به میدان رفتند و اتّفاقاتی افتاد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را رساندند، نوشته‌اند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سرِ او قرار گرفتند و دیدند حضرت قاسم علیه السلام پا به زمین می‌کشند…

اینجا هم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حضرت قاسم علیه السلام را در آغوش گرفتند و محاسن شریف حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خونین شد…

نفر بعد که گزارش شده است، نوشته‌اند وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال رفتن به سمت علقمه بودند، دست‌های بریده‌ی خونین را به صورت خود گذاشتند… با کمرِ خَم دست‌ها را به صورت خود می‌کشیدند…

مرتبه‌ی بعدی زمانی بود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حضرت علی اصغر علیه السلام را به میدان برده بود، کارد به استخوانِ شیرخوار رسیده بود، «يا قَومِ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»

کلام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را ناقص گذاشتند، اینجا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صورت به صورت حضرت علی اصغر علیه السلام نگذاشتند، اینجا خون پاشید، دست زیر خون گلوی حضرت علی اصغر علیه السلام گذاشتند و به آسمان پاشیدند، مشتِ دوم را به سر و صورتِ پسر کشید که مجاهدِ فی سبیل الله غرق به خون برود، محاسنِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم خونین شد…

مرتبه بعدی آن لحظه‌ای است که آقای ما خسته شده بود، دائم به چپ و راست می‌رفتند، تنها شده بودند، هم باید می‌جنگیدند و هم باید دفاع می‌کردند و هم باید به سمت علقمه می‌رفتند که آب بیاورند، «فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً»… یک لحظه ایستاد تا نفس تازه کند، «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ» سنگی رسید و محاسن به خون سر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خضاب شد…

اینجا آنقدر جسارت سنگین بود که حضرت فرمودند: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ فِی سَبِیل الله وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ»

کار به جایی رسید که حضرت دیگر نمی‌توانستند صورت را از روی زمین بلند کنند…

شیخ عبدالحسین اعسم می‌گوید: حسین جان! مادر تو در حال دیدن بود که دختران تو چگونه صورت‌هایشان…

ریشه‌ی همه‌ی این صورت‌های به خون خضاب شده، محاسنِ به خون خضاب شده‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در آن جایی است که اسماء گفت: وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را صدا زدم و ایشان جواب ندادند، وقتی روبند را کنار زدم دیدم دست خود را حائل کرده‌اند که صورتِ خونینِ زخمیِ حضرت…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه طه، آیه 36

[5] سوره مبارکه طه، آیه 37

[6] سوره مبارکه صافات، آیه 114

[7] سوره مبارکه صافات، آیه 115

[8] سوره مبارکه صافات، آیه 116

[9] سوره مبارکه صافات، آیه 117

[10] سوره مبارکه رعد، آیه 43

[11] الأمالی شیخ طوسی، صفحه ۴۶۰

[12] سوره مبارکه صافات، آیه 118

[13] سوره مبارکه صافات، آیات 119 و 120

[14] سوره مبارکه زمر، آیه 53 (قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا ۚ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ)

[15] سوره مبارکه توبه، آیه 128 (لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ)

[16] زیارتنامه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در روز عید مبعث

[17] سوره مبارکه زمر، آیه 54 (وَأَنِيبُوا إِلَىٰ رَبِّكُمْ وَأَسْلِمُوا لَهُ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ ثُمَّ لَا تُنْصَرُونَ)

[18] سوره مبارکه اعراف، آیه 12 (قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ)

[19] سوره مبارکه ص، آیه 75 (قَالَ يَا إِبْلِيسُ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَسْجُدَ لِمَا خَلَقْتُ بِيَدَيَّ ۖ أَسْتَكْبَرْتَ أَمْ كُنْتَ مِنَ الْعَالِينَ)

[20] سوره مبارکه حجر، آیه 39 (قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)

[21] سوره مبارکه زمر، آیه 55 (وَاتَّبِعُوا أَحْسَنَ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكُمْ مِنْ رَبِّكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَكُمُ الْعَذَابُ بَغْتَةً وَأَنْتُمْ لَا تَشْعُرُونَ)

[22] الکافي ، جلد ۲ ، صفحه ۱۸ (حَدَّثَنِي اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ اَلزِّيَادِيِّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْوَشَّاءِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ فُضَيْلٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: بُنِيَ اَلْإِسْلاَمُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى اَلصَّلاَةِ وَ اَلزَّكَاةِ وَ اَلصَّوْمِ وَ اَلْحَجِّ وَ اَلْوَلاَيَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلاَيَةِ .)

[23] سوره مبارکه تکاثر، آیه 8

[24] نهج البلاغه، خطبه متّقین

[25] سوره مبارکه زمر، آیه 56 (أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يَا حَسْرَتَا عَلَىٰ مَا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اللَّهِ وَإِنْ كُنْتُ لَمِنَ السَّاخِرِينَ)

[26] مهج الدعوات و منهج العبادات ، جلد ۱ ، صفحه ۲۳۳ (قَالَ اَلشَّيْخُ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يُوسُفَ اَلْحَرَّانِيُّ قَالَ اَلشَّيْخُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلنُّعْمَانِيُّ اَلْكَاتِبُ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيِّ بْنُ هَمَّامٍ قَالَ حَدَّثَنِي إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ اَلنَّهَاوَنْدِيُّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْأَهْوَازِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: سَمِعْتُ مَوْلاَيَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَدْعُو بِهَذَا اَلدُّعَاءِ.)

[27] إرشاد القلوب ، جلد ۱ ، صفحه ۱۴۲ (وَ قَالَ سُبْحَانَهُ: مَا تَرَدَّدْتُ فِي شَيْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ كَتَرَدُّدِي فِي قَبْضِ رُوحِ عَبْدِيَ اَلْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ اَلْمَوْتَ وَ أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ.)

[28] سوره مبارکه مائده، آیه 64 (وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ۚ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ ۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا ۚ وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ۚ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ)

[29] سوره مبارکه یونس، آیه 62

[30] سوره مبارکه یونس، آیه 63

[31] سوره مبارکه یونس، آیه 64 (لَهُمُ الْبُشْرَىٰ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَفِي الْآخِرَةِ ۚ لَا تَبْدِيلَ لِكَلِمَاتِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)

[32] الکافی، جلد ۳، صفحه ۱۳۳ (أَبَانُ بْنُ عُثْمَانَ عَنْ عُقْبَهَ أَنَّهُ سَمِعَ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ یَقُولُ: إِنَّ اَلرَّجُلَ إِذَا وَقَعَتْ نَفْسُهُ فِی صَدْرِهِ یَرَى قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا یَرَى قَالَ یَرَى رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فَیَقُولُ لَهُ رَسُولُ اَللَّهِ أَنَا رَسُولُ اَللَّهِ أَبْشِرْ ثُمَّ یَرَى عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ فَیَقُولُ أَنَا عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ اَلَّذِی کُنْتَ تُحِبُّهُ تُحِبُّ أَنْ أَنْفَعَکَ اَلْیَوْمَ قَالَ قُلْتُ لَهُ أَ یَکُونُ أَحَدٌ مِنَ اَلنَّاسِ یَرَى هَذَا ثُمَّ یَرْجِعُ إِلَى اَلدُّنْیَا قَالَ قَالَ لاَ إِذَا رَأَى هَذَا أَبَداً مَاتَ وَ أَعْظَمَ ذَلِکَ قَالَ وَ ذَلِکَ فِی اَلْقُرْآنِ قَوْلُ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ کٰانُوا یَتَّقُونَ. `لَهُمُ اَلْبُشْرىٰ فِی اَلْحَیٰاهِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی اَلْآخِرَهِ لاٰ تَبْدِیلَ لِکَلِمٰاتِ اَللّٰهِ » .)

[33] لهوف، صفحه 113 (فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)