کدام حسین (علیه السلام)؟ کدام کربلا؟ (جلسه هشتم)

حجت الاسلام کاشانی روز جمعه چهاردهم مردادماه 1401، مصادف با شب هشتم محرم الحرام، به سخنرانی با موضوع «کدام حسین (علیه السلام)؟ کدام کربلا؟» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحتِ مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

عرض کردیم که تحلیل حرکت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پیچیدگی‌های فراوانی دارد، دقّت لازم دارد، باید دستکاری‌های فراوانِ گزارش‌های تاریخی را شناخت، نه بین شیعه و سنّی، مسلمان و کافر، بلکه بین شیعیان هم تفاوت نظر بسیار زیاد است، ده‌ها نظر اینطور است. حتّی در جریانات نزدیک به هم هم اختلاف نظر در کلّیات یا جزئیات هست، کافی است که شما به فرمایشات مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه و رهبر معظم انقلاب حفظه الله و شهید صدر رضوان الله تعالی علیه و مرحوم آسید رضا صدر رضوان الله تعالی علیه و شیخ محمدرضا جعفری رضوان الله تعالی علیه را مقارنه کنید، حتّی آن‌هایی که انقلابی هستند هم یا در جزئیات و یا در کلیات اختلاف نظر دارند، این بخاطر پیچیدگی مسئله است.

ما معتقد هستیم برای اینکه مسئله بخواهد درست تحلیل بشود، باید سرِ چشمه پیدا بشود، وگرنه فریب دستگاه‌های تولید کننده‌ی خبر را می‌خوریم.

چند کار کردیم، یکی اینکه توجه جدّی روی این موضوع داشتیم که مسئله این است که کسی حق را بفهمد و انکار کند. زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو گروه بودند، یک جریان مطیع بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مطلق می‌انگاشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را معصوم می‌دید، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را «وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى»[4] قبول داشت، یک جریان، چه منافقینشان، چه مسلمینشان، به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرفی نگاه می‌کردند، عادی نگاه می‌کردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در همه‌ی امور به حق نمی‌دیدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در همه‌ی امور برتر نمی‌دیدند، برای نظر خودشان در عرض نظر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حق قائل بودند، گاهی نظر خودشان را درست‌تر می‌دیدند، ولو اینکه اگر مسلمان بودند.

بنابراین وقتی این اتفاق رخ دهد، شما یک نفر را که مرجع تقلید شما باشد ولی فکر می‌کنید در امور اقتصادی چیزی نمی‌داند، اگر اظهار نظر کند یا نشنیده می‌گیرید یا آن را طوری تأویل می‌کنید که آنطور که دوست دارید معنا کنید. چون می‌گویید او در این مسئله خبره نیست که بخواهم از او تبعیّت کنم.

تناسیِ غدیر

لذا اینطور نبود که ماجرای مثل غدیر را فراموش کرده باشند، یعنی نسیان نبود، بلکه تناسی صورت گرفت، یعنی «عمداً به فراموشی سپردن»، «خود را به نشنیدن زدن».

شما این عبارت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را ببینید، آدمی که نمی‌داند، اگر به او بگویید و او بداند، درست می‌شود. کسی که نمی‌خواهد عمل کند، شما هرچه بگویید، او توجیه می‌کند.

لذا بعضی‌ها می‌گویند شما به برخی از اصحاب پیامبر اتهام نزنید که بعد از هفتاد روز فراموش کردند.

مرحوم قاضی نورالله شوشتری می‌فرمایند: نخیر! نسیان نبود، تناسی بود، عمدی بود. چون نمی‌خواستند بپذیرند.

لذا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم اینطور فرمودند که «أنسيتم قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يوم غدير خمّ : من كنت مولاه فعليّ مولاه»،[5] آیا کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در روز غدیر خم را فراموش کردید که فرمودند: هر کس که من مولای او هستم این علی مولای اوست؟

این استفهام انکاری است، یعنی چرا خودتان را به فراموشی زده‌اید؟

فقط یک بیت از ابوتمام از آن منبرهای نوستالوژیک بخوانم، که بگویم این یک مسئله‌ی بسیار مهمی سر جای خود است، ولی ما می‌خواهیم بحث را جلو ببریم، می‌گوید: «أحَفِظتُم مَا جَاءَکُم مِن ذَوِی الذِّممَة مِن مَنعِهِم مِنَ الظُّلَّام»[6] وقتی شما قرآن می‌خوانید آیات اهل ذمّه را که وقتی خراج بدهند امنیت داشته باشند و اموالشان محترم باشد را رعایت می‌کنید، «وَ نَسِیتُم لَا بَل تَنَاسَیتُمُ مَا أنزَلَ اللهُ فِی ذَوِی الأَرحَامِ؟!» نخیر! عمداً خودتان را به فراموشی زده‌اید، آیات در مورد خاندان پیامبر را عمداً به فراموشی سپرده‌اید.

نمی‌خواستند بپذیرند، خودشان را عقل کل می‌دیدند.

ما مدام تکرار کردیم، این چیز جدیدی نیست، من هم وقتی سبک زندگی شخصی خودم را به دستورات دین ترجیح می‌دهم، یعنی درواقع خودم را عقل کل می‌دانم، یعنی نعوذبالله خدا و پیامبر نمی‌دانند و من می‌فهمم.

ظاهراً مسلمان بودند؛ اما به پیامبر شک داشتند!

منتها چون خیلی عجیب است و شاید کسی باور نکند، یک مثال هم عرض می‌کنم، که شما ببینید که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخن می‌فرمایند، او چیز دیگری برداشت می‌کند.

می‌دانید که بعد از جنگ‌های مهمی مانند احزاب، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مسلمین را به سمت مکه بردند، مکیان راه ندادند، در مذاکراتی قراردادی امضاء شد، متونی رد و بدل شد، و صلح حدیبیه شکل گرفت.

وقتی آیه نازل شد چه بود؟ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»،[7] یعنی فتح مبین صورت گرفته است؛ ولی این‌ها نظر دیگری داشتند.

روایت 2731 و 2731 صحیح بخاری با ترقیم «محمد فؤاد عبدالباقی» را ببینید، فقط چند خط از آن را می‌خوانم تا شما ببینید، تا فکر نکنید ماجرای دوات و قلمِ روز پنجشنبه، یا اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را از کوفه رفتن نهی می‌کردند، فقط یک مرتبه صورت گرفته است، نخیر! این یک مرام است.

می‌گوید: وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خواستند بروند و آن‌ها جلوی مسلمین را گرفتند و قرارداد امضاء شد و آیه نازل شد، فتح المبین است.

حال کسی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را قبول دارد از فتح المبین خوشحال است یا ناراحت است؟ واضح است که انسان از فتح مبین خوشحال می‌شود.

«فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ: فَأَتَيْتُ نَبِيَّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»،[8] نزد پیغمبر رفتم و عرض کردم: «أَلَسْتَ نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا» آیا تو واقعاً پیغمبر نیستی؟

یعنی چه؟ یعنی کاری کردی که من در نبوّت تو شک دارم! تازه روی این کار «إِنَّا فَتَحْنَا لَكَ فَتْحًا مُبِينًا»، هم می‌گویی؟ من به آن آیه هم شک دارم! آیا واقعاً این حرف‌ها و این غلط‌ها به تو وحی می‌شود؟

«أَلَسْتَ نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا» آیا تو واقعاً پیغمبر نیستی؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «بَلَى». گفتم: «أَلَسْنَا عَلَى الحَقِّ، وَعَدُوُّنَا عَلَى البَاطِلِ» مگر ما حق نیستیم و آن‌ها باطل؟ فرمودند: «بَلَى». گفتم: «فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذًا؟» پس برای چه اینطور ما را ذلیل می‌کنی؟

یعنی درواقع فتح مبین کجا بود؟ این ذلّت است!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ»؛ یعنی تو عملاً چه چیزی را انکار می‌کنی؟ رسالت من را!

«إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَلَسْتُ أَعْصِيهِ» من که نافرمانی نمی‌کنم، «وَهُوَ نَاصِرِي» من مؤیّد به نصرت الهی هستم.

گفتم: «أَوَلَيْسَ كُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي البَيْتَ فَنَطُوفُ بِهِ؟» مگر خودت نگفتی که به حج می‌رویم؟

یعنی درواقع خلاف گفتی، نستجیربالله وعده‌ی خلاف دادی، یعنی من در نبوّت تو شک دارم، تو چیز دیگری وعده داده بودی.

می‌گوید: دوباره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند «بَلَى»، من گفته بودم به حج می‌رویم، «فَأَخْبَرْتُكَ أَنَّا نَأْتِيهِ العَامَ» اما آیا گفته بودم امسال به حج می‌رویم؟

اصلاً مسلمین (چون مهاجران از مکه اخراج شده بودند) باورشان نمی‌شد که روزی بتوانند به مکه برگردند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بودند ما می‌رویم، اما مگر امسال را گفته بودند؟

او گفت: نه! نفرموده بودید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: خواهیم رفت، تو هم می‌روی.

به دوستم مراجعه کردم، «فَأَتَيْتُ أَبَا بَكْرٍ فَقُلْتُ: يَا أَبَا بَكْرٍ أَلَيْسَ هَذَا نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا؟» آیا او پیغمبر نیست؟

یعنی هنوز قبول نکرده است!

آیا ما حق نیستیم؟

یعنی همان حرف‌ها را تکرار کرد، یعنی توضیحات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را قبول نکرد، بعد خودش توضیح می‌دهد.

می‌گوید: مسلمین آمده بودند و خیلی از این‌ها خیال می‌کردند که می‌خواهیم به حج برویم، بعد که نرفتیم پیامبر فرمودند قربانی کنید و بعد برمی‌گردیم.

می‌گوید: «فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قَضِيَّةِ الكِتَابِ» وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن مکتوبات را انجام دادند و صلح انجام شد و مکتوب رد و بدل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأَصْحَابِهِ: قُومُوا فَانْحَرُوا ثُمَّ احْلِقُوا» قربانی کنید و نحر کنید و بعد هم برویم، «فَوَاللَّهِ مَا قَامَ مِنْهُمْ رَجُلٌ» یک نفر به دنبال پیغمبر بلند نشد و کسی حرف گوش نداد! «حَتَّى قَالَ ذَلِكَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ» پیامبر سه مرتبه تکرار کرد.

این چه نگاهی است؟

«فَلَمَّا لَمْ يَقُمْ مِنْهُمْ أَحَدٌ دَخَلَ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ» وقتی هیچ کسی بلند نشد پیامبر آنجا را ترک کرد.

می‌گفتند ما خودمان می‌فهمیم! یعنی آیه را هم ویرایش می‌کردند! در عمل می‌گفتند فتح مبینی صورت نگرفته است و این ذلّت است.

سُر خوردن از شاخص انسانیِ «معصوم» به سمت «متن»

این مسیر را دیدید؟ حال باید به اینجا بیشتر دقّت کنید، کمی زاویه بحث تغییر می‌کند.

آدمی که می‌گوید پیامبر گاهی خطا می‌کند، بهتر است که کاری کند که اسلام دست و پای او را اینقدر نبندد.

مثلاً طرف خیلی مبادی آداب پروتوکل‌های بهداشتی نیست، می‌گوید مدام سؤال نکن که گیر کنیم! بگذار خودمان تصمیم بگیریم، بالاخره ما هم فهم و شعور داریم!

اگر شاخص و معیار و فصل الخطاب «انسان» باشد، راه فرار نیست؛ اما اگر شاهص و معیار  فصل الخطاب «متن» باشد، من ولو به دروغ می‌توانم بگویم که چیز دیگری می‌فهمم.

چهار وکیل از یک متن قانون، چهار چیز می‌فهمند. یا واقعاً چهار چیز می‌فهمند، یا بخاطر پولِ حق الوکاله‌ای که گرفته‌اند اینطور است.

در زیارت جامعه کبیره داریم «فَصْلُ اَلْخِطَابِ عِنْدَكُمْ وَ آيَاتُ اَللَّهِ لَدَيْكُمْ»، آیات و فصل الخطاب در دست شماست، شما حرف آخر را می‌زنید.

اگر یک نفر حرف آخر را بزند، ولو اینکه من مخالف باشم، نمی‌توانم به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگویم شما را قبول ندارم، یعنی در حد اعتراض است، اگر بعد از اعتراض بگویم «من قبول ندارم»، می‌گویند پس دیگر مسلمان نیستی. یعنی خیلی جای بازی ندارد.

اما اگر متن باشد، روی متن خیلی جای کار وجود دارد، لذا این گروه یک استراتژی درست کردند، آن هم «سُر خوردن از شاخص انسانیِ معصوم به سمت متن» بود.

چند مثال می‌زنم تا ببینید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «وَ أْتونى بِصَحيفَةٍ وَ دَواةٍ، اكْتُبْ لَكُمْ كِتاباً لَنْ تَضِلّوا بَعْدَهُ ابَدا»، کاری می‌کنم که دیگر گمراه نشوید؛ چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواستند بنویسند و از یکایک افراد موجود در خانه هم تعهد بگیرند، عمر گفت: درد به او غلبه کرده است، «حَسْبُنَا كِتَابُ الله‏» کتاب کافی است.

یعنی از انسان به سراغ متن می‌رویم!

خلیفه اول در اوایل حکومت خود سخنرانی کرد و گفت: «بَینَنَا وَ بَینَکُم کِتَابُ الله» بین ما و شما کتاب است «أَحِلُّوا حَلاَلَهُ وَ حَرِّمُوا حَرَامَهُ».

قرآن بدون تفسیرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در بسیاری از اوقات «اجمال» دارد. در قرآن کریم «حَرَّمَ الرِّبَا»[9] داریم اما مستثنیات ربا در آن نیست. «أَقِمِ الصَّلَاةَ»[10] داریم ولی تفصیل نماز نیست، تفصیل روزه نیست، تفصیل وضو نیست، تفصیل حج نیست.

وقتی به سراغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بروی جای بازی نداری، چون دستورات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مشخص است و نمی‌توانی بر خلاف آن عمل کنی، دست و بال تو بسته است.

من این «دست و بال تو بسته است» را از کجا می‌گویم؟ از آنجایی که «کَعبُ الأحبار» آمد و گفت: علی [صلوات الله علیه] به درد حکومت نمی‌خورد، چون اجتهادِ رأی ندارد و مدام می‌گوید که ببینم پیامبر در اینجا چه می‌کرده‌اند. اینطور هم نمی‌شود حکومت‌داری کرد، در جایی باید رشوه داد، اما علی [سلام الله علیه] می‌گوید پیامبر رشوه نمی‌داد.

اینکه می‌گویم «دست و بالشان بسته بود» تصریحِ خودشان است.

با دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کادر بسته است، این‌ها هم سختشان می‌شد و گفتند از شاخص انسانی به سمت متن می‌رویم.

یک پسر «قَرَظَة بن کعب انصاری» در سپاه عمر سعد بود، پسر دیگر او در سپاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود و شهید شد.

«قَرَظَة بن کعب انصاری» می‌گوید من مدیرکل تبلیغات و امور فرهنگی کوفه شدم، خلیفه با من راه می‌رفت که در حین راه رفتن به من توصیه‌هایی کند، همینطور از مدینه خارج شدیم، آنقدر خارج شدیم که به دوراهی کوفه رسیدیم، همینطور با من به سمت کوفه حرکت کرد، گفت: آیا می‌دانی برای چه این همه راه را با تو آمدم؟ «إنَّكُمْ لَتَأْتُونَ بَلْدَةً لاِهْلِهَا دَوِىٌّ كَدَوِىِّ النَّحْلِ»[11] برای اینکه به شهری می‌روی که همه‌ی خانه‌ها قاری هستند… (می‌دانید که در ماجرای خوارج اول ده الی دوازده هزار نفر حافظ کل قرآن در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ایستادند، بعد هشت هزار نفر از آن‌ها کنار رفتند) «جَوِّدُوا الْقُرآنَ» قرآن را لخت بخوانید و «أقِلُّوا الرِّوَايَةَ عَنْ رَسُول اللهِ» از پیامبر روایت نخوان… یعنی نگو این آیه برای این نازل شد، این آیه بر علیه او نازل شد، این آیه در موضوع فلان نازل شد، فلانی اعتراض کرد و این آیه نازل شد، چون اگر این را بگوید کار خیلی سخت می‌شود. برای همین گفت که قرآن را از کلمات و دستورات و توضیحات پیامبر لخت کن! «وَ أنَا شَرِيكُكُمْ!» من در ثواب این کار شریک هستم!

نستجیربالله انگار که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خزعبل می‌گوید.

لذا این باب شد که وقتی می‌خواستند بگویند کسی خیلی زاهد است می‌گفتند: بیست سال همسایه‌ی من بود و یک مرتبه «قال رسول الله» نگفت!

همین شد که بعداً نماز عوض شد و ناگهان گفتند هیچ چیزی از نماز اصلی نمانده است، وقتی کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حذف کنید که از «أَقِمِ الصَّلَاةَ» قرآن کریم که معلوم نیست نماز چطور است.

شاخص انسانی به سمت متن رفت.

در متن جا باز است، فرصت زیاد است، در متن «به نظر من» هست، مقداری راه فرار وجود دارد.

اهل البیتِ پیغمبر علیهم صلوات الله أجمعین در جامعه عادی‌سازی شدند

این مسیر را در مورد اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم ادامه دادند.

این جمله‌ای که می‌گویم بحث خیلی مبسوطی است و خودِ این بحث یک دهه بحث است؛ پنج عملیات کردند، اهل البیتِ پیغمبر علیهم صلوات الله أجمعین در جامعه عادی‌سازی شدند، یعنی مردم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را با مغازه‌دار سرِ کوچه‌ی خود یکی می‌دیدند، با این تفاوت که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فامیلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و او نیست!

مثلاً پزشکی سی سال است که پزشک قلب پدر شماست، آیا شما به پسر او هم بعنوان پزشک قلب نگاه می‌کنید؟ یا نه نهایتاً در صورت دوست بودن با او به او هدیه‌ای می‌دهید؟ وقتی پدر او پزشک است که او پزشک نیست. وقتی شما مرجعتان را دوست دارید به پسر او احترام می‌گذارید اما دیگر از او که سؤال شرعی نمی‌پرسید، پسر کسی بودن که مهم نیست، حداکثر احترام دارد، اهل البیت را به «سادات» تبدیل کردند، یعنی اهل البیت علیهم السلام که پنج نفر بودند و انحصاری بود و باید دین از این‌ها اخذ می‌شد، به اقوام پیغمبر تبدیل شدند.

خب در اقوام پیامبر همه نوع آدمی بود، محترم بودند.

این یک بحث طولانی است که نمی‌خواهم به آن ورود کنم، فقط می‌گویم که معلوم بشود این بحث به کجا می‌رود.

شاخص انسانی را زدند، روی متن ایستادند، برای همین مدام تنوع زیاد شد، برداشت‌ها متنوع شد، متنوع‌تر و متنوع‌تر، هرچه بازتر، فرصت برای تصمیم‌گیری بیشتر.

برگشت به سمت شاخص انسانی، اما نه معصوم!

تا اینکه کار به جایی رسید که دیدند دیگر خطرناک شد، دوربرگردان زدند، چطور؟ دیدند ما محوریت متن را قرار دادیم که از دست شاخص معصومِ پیامبر بیرون بیاییم، چون اگر جای دیگری بود می‌شد با آن رقابت کرد، ولی من که نمی‌توانم با پیامبر رقابت کنم، اینطور نیست که بگویم من یک نظر می‌دهم و شما هم یک نظر بده، اما وقتی روی متن بیاوریم همه نظر می‌دهند، وقتی همه نظر بدهند وحدت رویه از بین می‌رود، من یک نظری می‌دهم و یک نفر می‌گوید بر طبق این آیه غلط است، بحث می‌کند.

روزی خلیفه دوم گفت: از این به بعد اگر مهریه همسرانتان بیش از مهریه همسران پیامبر باشد، اضافه‌ی آن را می‌گیرم و به بیت المال می‌دهم.

یک نفر از بانوان گفت: خدا در قرآن چیز دیگری می‌گوید، خدا می‌فرماید اگر مال کلانی هم بود نهایتاً قبول نکنید، اما اگر قبول کردید باید بدهید، این دِیْنِ شماست، قرآن کریم اینطور می‌گوید، حال تو چه می‌گویی؟

خلیفه دوم گفت: «كُلُّ النِّسَاء أفْقَهُ مِنْ عُمَرَ».

زنان پرده‌نشین که درس نمی‌خواندند، آن زمان که مدرسه نبود، نهضت سوادآموزی نبود، حوزه علمیه نبود، آن زمان بانوان فقط کتک می‌خوردند، خلیفه دوم گفت: حتّی این‌ها هم از من بیشتر قرآن می‌فهمند!

درست هم همین بود، چون او حتّی نمی‌توانست از روی قرآن بخواند، دوازده سال طول کشید تا بتواند از روی سوره بقره بخواند، این همان کسی که «حَسْبُنَا كِتَابُ الله‏» را گفت!

دید او «شاخص متن» را گفته است اما عدّه‌ای حافظ و قاری هستند، مسلّماً به متن مسلّط هستند، همینکه من چیزی می‌گویم یک آیه بر سر ما می‌زنند!

گیر کردند و گفتند: مجبوریم دوباره به سراغ شاخص انسانی برویم، که فصل الخطاب باشد.

برگشتند، منتها دیگر این دفعه شاخص انسانیِ غیرمعصوم!

تا زمانی که کسی این‌ها را دقیق بررسی نکند، متوجه نمی‌شود چرا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نعوذبالله نهی از منکر کردند، با چه دینی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نعوذبالله نهی از منکر کردند؟

گفتند: اینطور نمی‌شود جمع کرد، هر کسی از راه می‌رسد آیه می‌خواند و ما باید مدام به مردم حساب پس بدهیم. مدام می‌گویند اینجای حکومت بر خلاف فلان آیه است، ما هم مسلط نیستیم.

برای همین دوباره برگشتند و گفتند: شاخص «خلیفه مسلمین» است!

آنقدر روی این کار کردند، که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نامزد خلافت شدند، بعنوان خلیفه سوم در شورای شش نفره، گفتند: باید کتاب خدا و سنّت پیغمبر، اقرار به حجّیّتِ سیره‌ی شیخین کنی، باید خودت را ملزم بدانی که در چارچوب و کانال آن‌ها حرکت کنی.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این شرط را قبول می‌کردند حتماً حکومت را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌دادند، بلاتشبیه برای آن‌ها صد مرتبه صلح حدیبیه بود، چون در اینصورت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امضاء کرده بودند که من این حجّیّت را قبول دارم.

روی «شاخص «خلیفه مسلمین» است!» هم سرمایه‌گذاری صورت گرفت، یک نمونه عرض می‌کنم تا ببینید.

این روایت 3121 جلد پنجم «مسند احمد» است، می‌گوید: ابن عباس آمد و دید این‌ها کاری نمی‌کنند، یک نفر از متعه نهی کرده بود. گفت: این چه کاری است؟ گفتند: «نَهَى أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ عَنِ الْمُتْعَةِ»[12] ابوبکر و عمر نهی کرده‌اند، ابن عباس گفت: «أُرَاهُمْ سَيَهْلِكُونَ» این‌ها هلاک می‌شوند، «أَقُولُ: قَالَ النَّبِيُّ» من می‌گویم پیغمبر «وَيَقُولُ: نَهَى أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ»!

درواقع می‌گوید من می‌گویم پیامبر، شما می‌گویید ابوبکر و عمر؟ یعنی درواقع می‌گویند او هم یک شاخص است اما این‌ها هم یک شاخص هستند.

کار به جایی رسید که عبدالله بن عمر به این موضوع اعتراض کرد و گفت: من می‌گویم پیغمبر، تو می‌گویی پدرت این را گفته است؟ تو چکار به پدرِ من داری؟ ببین پیامبر چه گفته است!

یعنی آش شور شد.

تا اینکه وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواستند بیت المال را تقسیم کنند، به حضرت اعتراض می‌کردند که چرا تساوی می‌دهی؟ در حالی که خلیفه دوم طور دیگری پرداخت می‌کرد؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این کار را می‌کردند.

اگر شما بروید و تحلیل کنید که چرا جمل بوجود آمد، قطعاً یکی از بنیان‌های بوجود آمدنِ جمل، عدالت در توزیع ثروت در جامعه بود. با اینکه همه می‌دانستند که شیوه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شیوه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، اما می‌گفتند: این شیوه‌ی عمر نیست!

یک مرتبه از شاخص انسانی به سمت متن رفتند، بعد آن را برگرداندند، حال مردم با دو چیز مواجه بودند.

در حکومت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: چرا اینجا بر خلاف خلفا عمل می‌کنید؟ یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید مدام حساب پس می‌دادند! اعتراض می‌شد، زمینه‌ی آشوب بود، یک عزل و نصب بر خلاف آن مسیر صورت می‌گرفت، یعنی عزل و نصب بر منهاج نبوّت بود، مردم به خیابان می‌ریختند و اعتراض می‌کردند و می‌گفتند سنّت خلفای قبلی از بین رفت!

درواقع شاخص را زدند. کار خیلی پیچیده شد، وقتی شاخص «خلیفه» بشود… وقتی شاخص «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم» است، آیا جنگ با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امکان دارد؟ آیا مسلمانی پیدا می‌شود که بگوید من با پیغمبر می‌جنگم؟ مسلّماً نه! وقتی معیار حق و باطل «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم» هستند که نمی‌شود با ایشان جنگید؛ حال اگر معیار «خلیفه» باشد چه می‌شود؟ مسلّماً با او هم نمی‌شود جنگید!

می‌گویند: «مَنْ خَرَجَ مِنَ السُّلطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»،[13] اگر کسی یک وجب از دستورات سلطان فاصله بگیرد با مرگ جاهلی از دنیا رفته است، یعنی نامسلمان مُرده است!

برای همین مسلمینی را که با خلیفه اختلاف نظر داشتند، نمازخوان بودند، روزه بگیر بودند، حج می‌رفتند، مرتد اعلام می‌کردند، با آن‌ها می‌جنگیدند، آن‌ها را می‌کشتند، ناموسشان را هم کنیز مردم می‌کردند!

ایام فاطمیه این نصوص را خواندم که مثلاً شافعی چنین می‌گوید، همه‌ی حنفیّه به چنین چیزی اعتقاد دارند.

کسانی را که بعنوان مانعین زکات «مرتد» اعلام کردند و با آن‌ها جنگیدند، اجماع بر این است که آن‌ها مسلمان هستند و مرتد نیستند! اما چون با این‌ها مخالف بودند برچسبِ «ارتداد» به این‌ها زدند و با این‌ها جنگیدند.

اگر شما با مسلمان بجنگید نمی‌توانید ناموس او را بگیرید و سرِ بازار بفروشید، ولو اینکه در دوره‌ی برده‌فروشی باشید، ولی می‌شود با نامسلمان چنین کاری کرد.

این کاری که در کربلا کردند، خدا ذهن‌های این حرامیان را منصرف کرد و اعمالشان را ناکام کرد که عملاً بتوانند کار خاصّی کنند، ولی هر فشار روانی و هر تلاشی که توانستند کردند، لذا تمام مقتل‌نویسانی که به غارت اشاره کرده‌اند، اولین گزاره‌ای که می‌گویند این است که وقتی حمله کردند، اول به سمت چادر بانوان رفتند، چرا؟ چون اگر با نامسلمان بجنگیم، هنگام جنگ به او «اسیر» نمی‌گویند، به او «سَبی» می‌گویند، یعنی «کنیز بالقوّه». خلیفه هم گفته است که حجاب بر این‌ها حرام است.

حال با این نگاهی که گفتم و بیشتر هم نمی‌گویم، بروید و مقاتل را نگاه کنید، «الإرشاد» شیخ مفید را ببینید، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کشتند و به سمت خیمه‌ها رفتند، ابتدا به سمت چادرها رفتند، چون اگر به سمت چادرها نمی‌رفتند، یعنی امضاء نکرده بودند که این‌ها نستجیربالله نامسلمان و معاذالله کنیز هستند، پس نمی‌شد تقسیم و غارت شوند.

تا زمانی که تئوریزه نکنند که نمی‌توانند بروند و اموال یک مسلمان را بدزدند، با همان مسیر آمدند. همان کاری که با مسلمینی که مخالفین حکومت بعد از پیغمبر بودند کردند را انجام دادند. ما در مجالس فاطمیه این جمله را مفصّل توضیح دادیم که خلیفه می‌گفت که «لَا وَاللَّهِ لَا يُخَالِفُنَا أَحَدٌ إِلَّا قَتَلْنَاهُ»،[14] کتاب «فتح الباری» که شرح صحیح بخاری است و برای «ابن حجر عسقلانی» است را نگاه کنید، «ابن حجر عسقلانی» کسی مانند علامه حلّیِ شیعیان است. او می‌گوید: عمر گفت کسی با ما مخالفت نمی‌کند مگر اینکه ما او را می‌کشیم.

چرا؟ مگر شما دین هستید؟

بله دیگر! شاخص هستند!

در یک جایی تئوریزه شده است که کربلا بوجود آمده است، در جایی کاملاً تئوریزه شد.

اتفاقی افتاده بود که اصلاً نمی‌شد کسی اعتراض کند، چون این‌ها شاخص شده بودند. لابد بارها این جمله را از من شنیده‌اید که از سیّد مرتضی اعلی الله مقامه الشّریف پرسیدند: وقتی این‌ها مخالفین را می‌کشتند، چطور امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زنده ماندند؟ گفت: چون کَالمَیّت بین الأحیاء زندگی می‌کرد. برای اینکه خود را حفظ کنند که زنده بمانند که در آن روز بزنگاه حق را بگویند، مانند مرده‌ای بین زندگان زندگی می‌کردند و بی‌تحرّک بودند، چون اگر تحرّک می‌کردند کشته می‌شدند و دیگر نمی‌شد کسی این انحراف را جمع کند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اگر بعنوان خلیفه چهارم هم حاکم شدند، حداقل یک تعارض رفتاری ثبت شد، که آن رفتارها «عین دین» تلقّی نشود و بگویند یک طور دیگر هم هست، حتّی اگر محل بحث باشد.

شاخص انسانی «منافق» را فاش می‌کند

وقتی شاخص انسانی باشد، منافق لو می‌رود.

ابلیس شش هزار سال نماز خوانده بود، ملائکه هم به او «التماس دعا» می‌گفتند، اگر خدای متعال به او امر می‌کرد که ده هزار سال دیگر هم سجده کند او این کار را می‌کرد، اما خدای متعال فرمود «به آدم سجده کن»، مجبور شد از پرده بیرون بیاید، یعنی وارد عملیات انتحاری شد و گفت: «رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي»،[15] همان عابد دیروز نعوذبالله به خدای متعال فحش داد.

در غدیر هم همینطور شد، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاهُ»، بیایید و بیعت کنید، طرف ناگهان قاطی کرد و گفت: اگر راست می‌گویی خدا چنین گفته است سنگی از آسمان بر سر من بخورد. یعنی نتوانست تحمّل کند. «شاخص انسانی» منافق را معرّفی می‌کند.

«يَا عَلِيُّ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُ لاَ يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ»،[16] شاخص انسانی «منافق» را فاش می‌کند. متن که کاری نمی‌کند، همه می‌گویند ما متن آیه را قبول داریم، قرآن را روی چشم خود می‌گذاریم. یعنی هرچه بر خلاف متن عمل کند نمی‌شود فریاد زد، چون می‌گوید ما قبول داریم!

از اینکه متن محور بشود، نه شخص، چه کسی سود می‌برد؟ معاویه! که وقتی در حال شکست خوردن است قرآن به نیزه می‌کند و می‌گوید شاخص انسانی را رها کنیم و به قرآن برگردیم!

چون راه فرار دارد، خلاف می‌گوید و می‌فهمد بر خلاف آیه می‌گوید اما می‌گوید من اینطور می‌فهمم!

خط نفاق با شاخص انسانی لو می‌رود.

ائمه علیهم السلام بودند که دین را نجات دادند

این جریان در حال ادامه پیدا کردن بود، این جریان در حال رفتن به این امر بود که به مرور کودتایی بر علیه دین انجام دهد.

دور از محضر شما، یک زن یا مرد بدکاره‌ای به کسی بگوید این شخص خیلی بی‌تربیت است! باید چه اتفاقی بیفتد که کسی که خودش همه فن حریف است بگوید فلانی خیلی بی‌تربیت است؟ مغیره ملعون از اتاق بیرون آمد و گفت: اوه اوه، این خیلی بی‌حیاء است. از او پرسیدند: چه شده است؟ گفت: با معاویه نشسته بودیم و او گفت: می‌خواهم نام محمد را از روی مأذنه‌ها بردارم، کاری می‌کنم که اگر اسلامی هم ماند بدونِ پیامبر باشد!

سال بعد، یعنی سال 62 هجری، وقتی واقعه حرّه اتفاق افتاد، مردم مدینه بر علیه یزید ملعون قیام کردند، لشگریان یزید ملعون اسب‌های خود را در مسجد پیامبر و کنار مضجع شریف پیامبر بردند تا آلوده کنند، گفتند ما در اینجا با هیچ کسی شوخی نداریم!

تاریخ جملات آن ملعونین را نوشته است اما بنده خجالت می‌کشم که بیان کنم.

چند مرتبه در حال رفتن به سمت کودتا بر علیه دین بودند، و در اینصورت کار تمام بود. ولید بن عبدالملک ملعون در اوقات تنهایی خود به سمت قرآن تیر می‌انداخت، یعنی قرآن کریم را سیبل قرار می‌داد. حجاج ملعون در کوفه سخنرانی می‌کرد و می‌گفت: خاک بر سر شما! پول‌های خودتان را جمع می‌کنید و به حج می‌روید؟ باید بروید و دور قصر خلیفه عبدالملک مروان طواف کنید، نه خانه، خانه سنگ و گل است، ای بیچاره‌ها! رسول پستچی است و پیام می‌برد، این خلیفه جانشین خداست!

یعنی چند مرتبه خواستند به آن سمت بروند، اما ائمه علیهم السلام آن‌ها را برگرداندند.

یکی از سخت‌ترین جاهای آن کربلاست، یک نفر دیگر باید به چه وضوح بگوید؟ در جلسه خصوصی که مست بود گفت:…

وقتی عثمان به حکومت رسید، ابوسفیان که نابینا شده بود گفت: چه کسی در اینجا هست؟… اول او را بر سر قبر مبارک حمزه سیّدالشهداء علیه السلام بردند و آن ملعون پای خود را کوبید و گفت: خیلی جنگ کردیم! ولی کار به دست ما افتاد.

آیا مسلمان پا به روی قبر حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام می‌گذارد و می‌کوبد؟ این شخص مسلمان است؟

بعد به قصر رفت و پرسید: چه کسی در قصر هست؟ گفتند: همه خودی هستند، گفت: بازی را رها کنید، حکومت دنیاست! نگذارید از دست شما بیرون برود.

آن ملعون هم در شام مست بود، یزید ملعون گفت: بازی کردند، این‌ها که حکومت‌داری بلد نیستند! ای کاش پدرانم زنده بودند…

«پدرانم» یعنی چه کسانی؟ یعنی داییِ پدرم، عمویم، پدربزرگ پدرم، پدربزرگ هند، عموی هند…

یزید ملعون گفت: «لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا»[17] ای کاش این‌ها بودند و الآن می‌دیدند که چه انتقامی گرفتم…

در بدر از چه کسی می‌خواستی انتقام بگیری؟ از پیغمبر! مسئله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است!

مگر امام حسین علیه السلام در بدر چکار کرده‌اند که انتقام بدر را گرفته‌ای؟ مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمانده‌ی بدر نیست؟

این خصوصی بود.

بنی امیه به دنبال این بود که کودتا کند، یعنی کفرِ بعد از ایمان. در اینصورت کار تمام بود و دیگر هیچ چیزی از اسلام باقی نمی‌ماند.

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهید شدند…

اصلاً چه کسی می‌تواند اینجاها را ببیند؟ نگاه آدم عادی چقدر می‌تواند عمق داشته باشد؟ اگر ما باشیم در نهایت می‌گوییم که زن و بچه را از مدینه آورد که این‌ها را دستگیر و شکنجه نکنند و تحت فشار قرار ندهند.

چه کسی فکر می‌کرد که ناموس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به شام برود و سخنرانی کند و کاخ یزید به حسینیه تبدیل بشود؟

تقریباً تمام منابع تاریخی اینجا به جهاتی هم‌فکر هستند؛ که او اول خیلی بی‌ادبی کرد، من دلم نمی‌آید که بیان کنم، وقتی آل الله را آوردند، در ابتدای امر یک نمایش سنگینی در بی‌ادبی اجراء کردند، همان روز می‌خواستند فاتحه‌ی اسلام را هم بخوانند، بی‌ادبی‌ای نبود که نکرده باشند، دلم نمی‌آید که بعضی مطالب را بگویم، باید خودتان بروید و مطالعه کنید.

آماده بود که کار اسلام تمام بشود، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌خواستند او را به نفاق خود برگردانند، تا فرصتی باشد که بعداً بشود کاری کرد.

اگر در جامعه‌ای کودتا بشود و عَلَمِ کفر بلند شود، دیگر کار آن دین تمام است، او همه‌کاری کرد، ملعون گفت: الحمدلله که شما مفتضح شدید و ما عزیز هستیم…

حرف‌های خیلی سنگین و عمل‌های خیلی زشتی دارد، آنجا چند جمله گفته شد، من فقط یکی از آن‌ها را می‌گویم، بلافاصله یزید ملعون مجبور شد بگوید: «من نمی‌خواستم بکشم، عبیدالله این غلط را کرده است، این‌ها را آزاد کنید که عزاداری کنند»، یعنی بلافاصله از موضع خود کوتاه آمد.

مردمی که آمده بودند فکر می‌کردند که این‌ها کافر اسیر کرده‌اند، باید چهره‌ها سیاه باشد، نباید عربی بلد باشند، دیدند این‌ها سخن می‌گویند و همه ناطقات رسالت و امراء کلام هستند، فصیح هستند. این‌ها که عرب اسیر نمی‌کردند، این‌ها که با عرب نمی‌جنگیدند، آن هم با چه عباراتی… چه کسی جرأت می‌کرد؟…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها رو کردند به یزید ملعون و فرمودند: «لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ اَلدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ»،[18] درست است که روزگار کار را به جایی رسانده است که من باید با تو سخن بگویم…

اصلاً کدام اسیری جرأت دارد با این شاهِ حرامی اینطور حرف بزند؟

«لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ اَلدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ»، تو کوچکتر از آن هستی که بخواهی غلطی کنی…

اصلاً حضرت زینب کبری سلام الله علیها این همه قدرت را از کجا آورده‌اند؟ یک بانو با لباس نامناسب با دستِ بسته!

اصلاً فکر نمی‌کردند چنین بشود، برای همین بلافاصله مجبور شد واکنش نشان بدهد…

ای یزید! «كِدْ كَيْدَكَ وَ اِسْعَ سَعْيَكَ»، فریب‌های خودت را بده، هر غلطی که می‌خواهی بکنی بکن، «فَوَ اَللَّهِ لاَ تَمْحُو ذِكْرَنَا» بخدا قسم نمی‌توانی یاد ما را در دل‌ها به فراموشی بسپاری…

همه می‌گویند: شما چه کسانی هستید؟ اگر ترک و دیلم باشید که یادِ شما چیست؟

مجلس را بهم ریختند…

یکی از کارهایی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و مجموعه‌ی اسرای آل الله کردند این بود که اجازه‌ی کودتای علیه دین را گرفتند، اصلاً مجبور شد بلافاصله به دروغ انکار کند، گفت: اصلاً من نمی‌خواستم این کار را کنم، ما که فامیل هستیم و از یک قبیله هستیم و قریشی هستیم! آن حرامزاده عبیدالله که پدرش هم حرامزاده بود بی‌قید هستند و از صحیح‌النسب‌ها کینه دارند.

اگر توی ملعون راست می‌گفتی باید عبیدالله را مجازات می‌کردی.

روضه و توسّل به حضرت علی اکبر سلام الله علیه

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در مصیبتی که می‌خواهم امروز عرض کنم کاری کرده‌اند، که بجز کسی که امام باشد اینطور از همه‌ی دارایی‌های خودش در راه خدا نمی‌گذرد.

ما برای اینکه کسی را هدایت کنیم، از مادیات خانه‌ی خودمان نمی‌گذریم، چه برسد به اینکه فرزندمان یک سیلی بخورد، بلکه او را به خطر بیندازیم.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌دانستند که وقتی این‌ها به خیام بریزند، اگر حضرت زین العابدین صلوات الله علیه را جانشین امام حسین علیه السلام بدانند، اصلاً نمی‌گذارند حضرت زین العابدین صلوات الله علیه از عراق سالم بیرون بروند.

حال چه کسی را می‌توان جانشین حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه معرّفی کرد؟ این مقام برای کیست؟

آقایی که حجت الله است، دین الله است… امام هادی علیه السلام به او فرمود: «وَ جَعَلَنَا اللَّهُ مِنْ مُلَاقِيكَ وَ مُرَافِقِي جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ عَمِّكَ وَ أَخِيكَ وَ أُمِّكَ الْمَظْلُومَةِ»،[19] خدا روزی ما کند که ما از رفقای تو در بهشت باشیم.

حضرت علی اکبر علیه السلام خیلی عظمت قدر دارند، برای همین وقتی راه می‌رفتند، وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را نگاه می‌کردند…

در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن              من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود

حال حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه طوری شد که انگار حضرت زین العابدین صلوات الله علیه را به میدان می‌فرستند که شهید شوند، یعنی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آنطور به اضطرار افتادند…

علی جان! تو که عظمت قدر داری، ولی من باید عظمت قدرِ تو را افشاء کنم که این‌ها از تو انتقام بگیرند که توجّه‌شان از حضرت زین العابدین صلوات الله علیه کم بشود. (این تحلیل یک بحث گسترده است)

می‌دانید که در مقتل حضرت علی اکبر علیه السلام یک عبارت وجود دارد که برای هیچیک از شهدا نیست، من هم از گفتن آن خجالت می‌کشم…

گفت: «يا أبه! أولسنا علي الحق؟»… شبیه جدّ خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؛ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: آیا لیلة المبیت بجای من در بستر من می‌خوابی؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند: «لَیْسَ هَذا مِنْ مَواطِنِ الصَّبْرِ» یا رسول الله! اینجا که جای صبر نیست، اینجا از مواطن شکر است، منّت می‌گذارید که اجازه می‌دهید من خودم را فدای شما کنم.

حضرت علی اکبر علیه السلام عرض کردند: «يا أبه! أولسنا علي الحق؟»، مگر این دستور نیست؟ این که اصلاً سؤال ندارد، «اذا لا ابالی بالموت» معلوم است که من این کار را می‌کنم.

اشک حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جاری شد و فرمودند: خدا بهترین اجری را که از یک پدر به پسر می‌دهد را به تو عطاء کند. تو خیال مرا راحت کردی، بار سنگینی را به دوش کشیدی.

وقتی انصار شهید شدند حضرت علی اکبر علیه السلام مقابل پدر قرار گرفت «اسْتَأْذَنَ أَبَاهُ»[20] تا از پدر اذن بگیرد، «فَأَذِنَ لَهُ» حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بلافاصله فرمودند: برو!

آنقدر که یکدیگر را در آغوش نکشیدند… حضرت علی اکبر علیه السلام در حال رفتن بود، درواقع همه‌ی وجود حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در حال رفتن بود، «نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ» حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگاهی با ناامیدی به او کرد و نتوانست تحمّل کند، هیکلِ توحیدِ ربّ العالمین، پهلوانِ از خود گذشتگی، معلّمِ انبیاء در ایثار، «نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ» حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگاهی با ناامیدی به او کرد و نتوانست تحمّل کند و سر خود را پایین انداخت، «وَ أَرْخَى عَيْنَهُ» نتوانست ببیند…

آقا جان! برای دل شما بمیرم…

بعد رو کرد به عمر سعد ملعون و فرمود: خدا رَحِمِ تو را قطع کند…

دیدند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محاسن مبارک خود را بدست گرفتند، رو کردند به آسمان، «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»… اگر بخواهند بگویند، سندی بالاتر از این برای اثبات امامت نیست، توضیح این موضوع را باید سر جای خود گفت، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گزاف نفرمودند، حضرت علی اکبر علیه السلام اینقدر عظیم الشّأن هستند، وقتی در این دنیا گیر کردید به این مولای بامعرفتِ عظیم الشأنِ دست نیافتندی متوسل بشوید، اما ایشان امام نبودند، امام حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بودند، منتها این کلمات در حد او بود، کاری که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کرد این بود که… هیچ وقت دشمن را تحریک نمی‌کنند که بگویند عجب کسی می‌آید!

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رو به آسمان عرض کرد: یکپارچه پیغمبر است، حرف زدن او، نگاه کردن او، سخن گفتن او، نماز خواندن او…

اگر بگویند راه رفتن و نگاه کردن و سخن گفتن و علم او مانند آقای بهجت است، یعنی آقای بهجت است، نه فقط چهره و مدل راه رفتن او. یک نفر که خَلق و خُلق و منطق او یکی است، درواقع مانند اوست.

خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ» پیغمبر است، خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قوامِ پیامبر هستند، ولی عرض کردند: «إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ» وقتی دلم برای جدّم تنگ می‌شد به او نگاه می‌کردم…

حضرت علی اکبر علیه السلام به میدان زد…

اَنا عَلِيُّ بنُ الحُسينُ بنُ عَلِيٍّ           نَحنُ و بيتُ اللهِ اَولي بالنَّبِيِّ

ما اولَی به پیغمبر هستیم…

اَضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّي يَنثَني            أَطْعَنُكُمْ بِالرُّمْحِ حَتّى يَنْثَني

آنقدر با این شمشیر و نیزه می‌زنم تا شمشیر و نیزه از بین برود…

تااللهِ لا یَحکُمُ فینا اِبنُ الدَّعِیّ

این هم برائتِ حضرت علی اکبر علیه السلام… حرامزاده حق حکومت ندارد…

آمده‌ام از پدرم دفاع کنم، آمده‌ام از ناموس پدرم دفاع کنم…

با حضرت علی اکبر علیه السلام تن به تن نجنگیدند، از اول ایشان را دوره کردند، «قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ»، یادِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را زنده کرد، «حَتّى ضَجَّ أهلُ الكوفَةِ لِكَثرَةِ مَن قَتَلَ مِنهُم» ضجّه‌ی این‌ها را درآورد و آن‌ها هم حضرت علی اکبر علیه السلام را دوره کردند…

یک نفر تشنه در برابر یک لشگر، تمرکز همه در یک نقطه است، آنقدر تیر و سنگ زدند…

آقای ما ایستاده بود، دید یک صدای خیلی نحیفی، دیگر صدا در نمی‌آمد، صدا بلند شد: «عَلَیکَ مِنِّی السَّلَام یَا أبَتَاه»… پیامبر کربلا خبر از پیامبر اسلام می‌دهد… این جدّمان پیغمبر است! «هَذَا جَدِّی رَسُولُ الله يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا»… یک معنای این جمله این است که حسین جان! تو دیگر بعد از علی زنده نمی‌مانی، بیا…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را با سرعت رساندند، دیدند وقتی این جملات را می‌گویند «ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً» یک تکانی خورد…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از اسب پیاده شدند، انگار زانوان حضرت قدرت نداشت، علی را به سینه‌ی خود چسباند، همینکه علی را به سینه‌ی خود چسباند تکانی خورد، کار به جایی رسید که دیدند دیگر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرکت نمی‌کنند، «وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ»… کمی نگاه کردند و گفتند کار تمام شد، با یک تیر دو نشان زدیم، هلهله‌ی آن‌ها بلند شد، غیرت دختر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبول نکرد…

راوی می‌گوید من در سپاه عمر سعد بودم، «کَأَنِّی أَنْظُرُ إلَی امْرَأَهٍ خَرَجَتْ مُسْرِعَهً»[21] از دور دیدم خانمی با سرعت به وسط لشگر می‌دود… تا آن روز حضرت زینب کبری سلام الله علیها را در انظار ندیده بودند… «کَأَنِّی أَنْظُرُ إلَی امْرَأَهٍ خَرَجَتْ مُسْرِعَهً کَأَنَّهَا الشَّمْسُ الطَّالِعَهُ»… مانند خورشید می‌درخشید، خودش را روی بدن علی اکبر علیه السلام انداخت، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به خود آمدند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه نجم، آیه 3

[5] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ، جلد ۱۵ ، صفحه ۱۲۰ (أسنى المطالب لشمس الدين الجزري ، قال: ألطف طريق وقع لهذا الحديث – حديث الغدير – و أغربه ما حدّثنا به شيخنا… حدّثتنا فاطمة بنت عليّ بن موسى الرضا عليهما السلام ، قالت: حدّثتني فاطمة ، و زينب ، و أمّ كلثوم بنات موسى بن جعفر عليهما السلام ، قلن: حدّثتنا فاطمة بنت جعفر بن محمّد الصادق عليهما السلام ، حدّثتني فاطمة بنت محمّد بن عليّ عليهما السلام ، حدّثتني فاطمة بنت عليّ بن الحسين عليهما السلام ، حدّثتني فاطمة و سكينة ابنتا الحسين بن عليّ عليهما السلام ، عن أمّ كلثوم بنت فاطمة بنت النبيّ صلّى اللّه عليه و آله ، عن فاطمة بنت رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ، قالت: أنسيتم قول رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله يوم غدير خمّ : «من كنت مولاه فعليّ مولاه» .)

[6] سه چکامه ولائی از ابوتمام طائی، صفحه 261

[7] سوره مبارکه فتح، آیه 1

[8] صحیح بخاری، جلد 3، صفحه 193 (حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، قَالَ: أَخْبَرَنِي الزُّهْرِيُّ، قَالَ: أَخْبَرَنِي عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ، عَنِ المِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ، وَمَرْوَانَ، يُصَدِّقُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَدِيثَ صَاحِبِهِ، قَالاَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ زَمَنَ الحُدَيْبِيَةِ حَتَّى إِذَا كَانُوا بِبَعْضِ الطَّرِيقِ، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ خَالِدَ بْنَ الوَلِيدِ بِالْغَمِيمِ فِي خَيْلٍ لِقُرَيْشٍ طَلِيعَةٌ، فَخُذُوا ذَاتَ اليَمِينِ» فَوَاللَّهِ مَا شَعَرَ بِهِمْ خَالِدٌ حَتَّى إِذَا هُمْ بِقَتَرَةِ الجَيْشِ، فَانْطَلَقَ يَرْكُضُ نَذِيرًا لِقُرَيْشٍ، وَسَارَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى إِذَا كَانَ بِالثَّنِيَّةِ الَّتِي يُهْبَطُ عَلَيْهِمْ مِنْهَا بَرَكَتْ بِهِ رَاحِلَتُهُ، فَقَالَ النَّاسُ: حَلْ حَلْ فَأَلَحَّتْ، فَقَالُوا: خَلَأَتْ القَصْوَاءُ، خَلَأَتْ القَصْوَاءُ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا خَلَأَتْ القَصْوَاءُ، وَمَا ذَاكَ لَهَا بِخُلُقٍ، وَلَكِنْ حَبَسَهَا حَابِسُ الفِيلِ»، ثُمَّ قَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لاَ يَسْأَلُونِي خُطَّةً يُعَظِّمُونَ فِيهَا حُرُمَاتِ اللَّهِ إِلَّا أَعْطَيْتُهُمْ إِيَّاهَا»، ثُمَّ زَجَرَهَا فَوَثَبَتْ، قَالَ: فَعَدَلَ عَنْهُمْ حَتَّى نَزَلَ بِأَقْصَى الحُدَيْبِيَةِ عَلَى ثَمَدٍ قَلِيلِ المَاءِ، يَتَبَرَّضُهُ النَّاسُ تَبَرُّضًا، فَلَمْ يُلَبِّثْهُ النَّاسُ حَتَّى نَزَحُوهُ وَشُكِيَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ العَطَشُ، فَانْتَزَعَ سَهْمًا مِنْ كِنَانَتِهِ، ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ يَجْعَلُوهُ فِيهِ، فَوَاللَّهِ مَا زَالَ يَجِيشُ لَهُمْ بِالرِّيِّ حَتَّى صَدَرُوا عَنْهُ، فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ جَاءَ بُدَيْلُ بْنُ وَرْقَاءَ الخُزَاعِيُّ فِي نَفَرٍ مِنْ قَوْمِهِ مِنْ خُزَاعَةَ، وَكَانُوا عَيْبَةَ نُصْحِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِنْ أَهْلِ تِهَامَةَ، فَقَالَ: إِنِّي تَرَكْتُ كَعْبَ بْنَ لُؤَيٍّ، وَعَامِرَ بْنَ لُؤَيٍّ نَزَلُوا أَعْدَادَ مِيَاهِ الحُدَيْبِيَةِ، وَمَعَهُمُ العُوذُ -[194]- المَطَافِيلُ، وَهُمْ مُقَاتِلُوكَ وَصَادُّوكَ عَنِ البَيْتِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: ” §إِنَّا لَمْ نَجِئْ لِقِتَالِ أَحَدٍ، وَلَكِنَّا جِئْنَا مُعْتَمِرِينَ، وَإِنَّ قُرَيْشًا قَدْ نَهِكَتْهُمُ الحَرْبُ، وَأَضَرَّتْ بِهِمْ، فَإِنْ شَاءُوا مَادَدْتُهُمْ مُدَّةً، وَيُخَلُّوا بَيْنِي وَبَيْنَ النَّاسِ، فَإِنْ أَظْهَرْ: فَإِنْ شَاءُوا أَنْ يَدْخُلُوا فِيمَا دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ فَعَلُوا، وَإِلَّا فَقَدْ جَمُّوا، وَإِنْ هُمْ أَبَوْا، فَوَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ عَلَى أَمْرِي هَذَا حَتَّى تَنْفَرِدَ سَالِفَتِي، وَلَيُنْفِذَنَّ اللَّهُ أَمْرَهُ “، فَقَالَ بُدَيْلٌ: سَأُبَلِّغُهُمْ مَا تَقُولُ، قَالَ: فَانْطَلَقَ حَتَّى أَتَى قُرَيْشًا، قَالَ: إِنَّا قَدْ جِئْنَاكُمْ مِنْ هَذَا الرَّجُلِ وَسَمِعْنَاهُ يَقُولُ قَوْلًا، فَإِنْ شِئْتُمْ أَنْ نَعْرِضَهُ عَلَيْكُمْ فَعَلْنَا، فَقَالَ سُفَهَاؤُهُمْ: لاَ حَاجَةَ لَنَا أَنْ تُخْبِرَنَا عَنْهُ بِشَيْءٍ، وَقَالَ ذَوُو الرَّأْيِ مِنْهُمْ: هَاتِ مَا سَمِعْتَهُ يَقُولُ، قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ كَذَا وَكَذَا، فَحَدَّثَهُمْ بِمَا قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَامَ عُرْوَةُ بْنُ مَسْعُودٍ فَقَالَ: أَيْ قَوْمِ، أَلَسْتُمْ بِالوَالِدِ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: أَوَلَسْتُ بِالوَلَدِ؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَهَلْ تَتَّهِمُونِي؟ قَالُوا: لاَ، قَالَ: أَلَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنِّي اسْتَنْفَرْتُ أَهْلَ عُكَاظَ، فَلَمَّا بَلَّحُوا عَلَيَّ جِئْتُكُمْ بِأَهْلِي وَوَلَدِي وَمَنْ أَطَاعَنِي؟ قَالُوا: بَلَى، قَالَ: فَإِنَّ هَذَا قَدْ عَرَضَ لَكُمْ خُطَّةَ رُشْدٍ، اقْبَلُوهَا وَدَعُونِي آتِيهِ، قَالُوا: ائْتِهِ، فَأَتَاهُ، فَجَعَلَ يُكَلِّمُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَحْوًا مِنْ قَوْلِهِ لِبُدَيْلٍ، فَقَالَ عُرْوَةُ عِنْدَ ذَلِكَ: أَيْ مُحَمَّدُ أَرَأَيْتَ إِنِ اسْتَأْصَلْتَ أَمْرَ قَوْمِكَ، هَلْ سَمِعْتَ بِأَحَدٍ مِنَ العَرَبِ اجْتَاحَ أَهْلَهُ قَبْلَكَ، وَإِنْ تَكُنِ الأُخْرَى، فَإِنِّي وَاللَّهِ لَأَرَى وُجُوهًا، وَإِنِّي لَأَرَى أَوْشَابًا مِنَ النَّاسِ خَلِيقًا أَنْ يَفِرُّوا وَيَدَعُوكَ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ الصِّدِّيقُ: امْصُصْ بِبَظْرِ اللَّاتِ، أَنَحْنُ نَفِرُّ عَنْهُ وَنَدَعُهُ؟ فَقَالَ: مَنْ ذَا؟ قَالُوا: أَبُو بَكْرٍ، قَالَ: أَمَا وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ، لَوْلاَ يَدٌ كَانَتْ لَكَ عِنْدِي لَمْ أَجْزِكَ بِهَا لَأَجَبْتُكَ، قَالَ: وَجَعَلَ يُكَلِّمُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَكُلَّمَا تَكَلَّمَ أَخَذَ بِلِحْيَتِهِ، وَالمُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ قَائِمٌ عَلَى رَأْسِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَمَعَهُ السَّيْفُ وَعَلَيْهِ المِغْفَرُ، فَكُلَّمَا أَهْوَى عُرْوَةُ بِيَدِهِ إِلَى لِحْيَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ضَرَبَ يَدَهُ بِنَعْلِ السَّيْفِ، وَقَالَ لَهُ: أَخِّرْ يَدَكَ عَنْ لِحْيَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَرَفَعَ عُرْوَةُ رَأْسَهُ، فَقَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالُوا: المُغِيرَةُ بْنُ شُعْبَةَ، فَقَالَ: أَيْ غُدَرُ، أَلَسْتُ أَسْعَى فِي غَدْرَتِكَ؟ وَكَانَ المُغِيرَةُ صَحِبَ قَوْمًا فِي الجَاهِلِيَّةِ فَقَتَلَهُمْ، وَأَخَذَ أَمْوَالَهُمْ، ثُمَّ جَاءَ فَأَسْلَمَ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «أَمَّا الإِسْلاَمَ فَأَقْبَلُ، وَأَمَّا المَالَ فَلَسْتُ مِنْهُ فِي شَيْءٍ»، ثُمَّ إِنَّ عُرْوَةَ جَعَلَ يَرْمُقُ أَصْحَابَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِعَيْنَيْهِ، قَالَ: فَوَاللَّهِ مَا تَنَخَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ -[195]- نُخَامَةً إِلَّا وَقَعَتْ فِي كَفِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ، فَدَلَكَ بِهَا وَجْهَهُ وَجِلْدَهُ، وَإِذَا أَمَرَهُمْ ابْتَدَرُوا أَمْرَهُ، وَإِذَا تَوَضَّأَ كَادُوا يَقْتَتِلُونَ عَلَى وَضُوئِهِ، وَإِذَا تَكَلَّمَ خَفَضُوا أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَهُ، وَمَا يُحِدُّونَ إِلَيْهِ النَّظَرَ تَعْظِيمًا لَهُ، فَرَجَعَ عُرْوَةُ إِلَى أَصْحَابِهِ، فَقَالَ: أَيْ قَوْمِ، وَاللَّهِ لَقَدْ وَفَدْتُ عَلَى المُلُوكِ، وَوَفَدْتُ عَلَى قَيْصَرَ، وَكِسْرَى، وَالنَّجَاشِيِّ، وَاللَّهِ إِنْ رَأَيْتُ مَلِكًا قَطُّ يُعَظِّمُهُ أَصْحَابُهُ مَا يُعَظِّمُ أَصْحَابُ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مُحَمَّدًا، وَاللَّهِ إِنْ تَنَخَّمَ نُخَامَةً إِلَّا وَقَعَتْ فِي كَفِّ رَجُلٍ مِنْهُمْ، فَدَلَكَ بِهَا وَجْهَهُ وَجِلْدَهُ، وَإِذَا أَمَرَهُمْ ابْتَدَرُوا أَمْرَهُ، وَإِذَا تَوَضَّأَ كَادُوا يَقْتَتِلُونَ عَلَى وَضُوئِهِ، وَإِذَا تَكَلَّمَ خَفَضُوا أَصْوَاتَهُمْ عِنْدَهُ، وَمَا يُحِدُّونَ إِلَيْهِ النَّظَرَ تَعْظِيمًا لَهُ، وَإِنَّهُ قَدْ عَرَضَ عَلَيْكُمْ خُطَّةَ رُشْدٍ فَاقْبَلُوهَا، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي كِنَانَةَ: دَعُونِي آتِيهِ، فَقَالُوا: ائْتِهِ، فَلَمَّا أَشْرَفَ عَلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَصْحَابِهِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَذَا فُلاَنٌ، وَهُوَ مِنْ قَوْمٍ يُعَظِّمُونَ البُدْنَ، فَابْعَثُوهَا لَهُ» فَبُعِثَتْ لَهُ، وَاسْتَقْبَلَهُ النَّاسُ يُلَبُّونَ، فَلَمَّا رَأَى ذَلِكَ قَالَ: سُبْحَانَ اللَّهِ، مَا يَنْبَغِي لِهَؤُلاَءِ أَنْ يُصَدُّوا عَنِ البَيْتِ، فَلَمَّا رَجَعَ إِلَى أَصْحَابِهِ، قَالَ: رَأَيْتُ البُدْنَ قَدْ قُلِّدَتْ وَأُشْعِرَتْ، فَمَا أَرَى أَنْ يُصَدُّوا عَنِ البَيْتِ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ يُقَالُ لَهُ مِكْرَزُ بْنُ حَفْصٍ، فَقَالَ: دَعُونِي آتِيهِ، فَقَالُوا: ائْتِهِ، فَلَمَّا أَشْرَفَ عَلَيْهِمْ، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَذَا مِكْرَزٌ، وَهُوَ رَجُلٌ فَاجِرٌ»، فَجَعَلَ يُكَلِّمُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَبَيْنَمَا هُوَ يُكَلِّمُهُ إِذْ جَاءَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ مَعْمَرٌ: فَأَخْبَرَنِي أَيُّوبُ، عَنْ عِكْرِمَةَ أَنَّهُ لَمَّا جَاءَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «لَقَدْ سَهُلَ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ» قَالَ مَعْمَرٌ: قَالَ الزُّهْرِيُّ فِي حَدِيثِهِ: فَجَاءَ سُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو فَقَالَ: هَاتِ اكْتُبْ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ كِتَابًا فَدَعَا النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الكَاتِبَ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»، قَالَ سُهَيْلٌ: أَمَّا الرَّحْمَنُ، فَوَاللَّهِ مَا أَدْرِي مَا هُوَ وَلَكِنِ اكْتُبْ بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ كَمَا كُنْتَ تَكْتُبُ، فَقَالَ المُسْلِمُونَ: وَاللَّهِ لاَ نَكْتُبُهَا إِلَّا بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «اكْتُبْ بِاسْمِكَ اللَّهُمَّ» ثُمَّ قَالَ: «هَذَا مَا قَاضَى عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، فَقَالَ سُهَيْلٌ: وَاللَّهِ لَوْ كُنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ مَا صَدَدْنَاكَ عَنِ البَيْتِ، وَلاَ قَاتَلْنَاكَ، وَلَكِنِ اكْتُبْ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «وَاللَّهِ إِنِّي لَرَسُولُ اللَّهِ، وَإِنْ كَذَّبْتُمُونِي، اكْتُبْ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ» – قَالَ الزُّهْرِيُّ: وَذَلِكَ لِقَوْلِهِ: «لاَ يَسْأَلُونِي خُطَّةً يُعَظِّمُونَ فِيهَا حُرُمَاتِ اللَّهِ إِلَّا أَعْطَيْتُهُمْ إِيَّاهَا» – فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «عَلَى أَنْ تُخَلُّوا بَيْنَنَا وَبَيْنَ البَيْتِ، فَنَطُوفَ بِهِ»، فَقَالَ سُهَيْلٌ -[196]-: وَاللَّهِ لاَ تَتَحَدَّثُ العَرَبُ أَنَّا أُخِذْنَا ضُغْطَةً، وَلَكِنْ ذَلِكَ مِنَ العَامِ المُقْبِلِ، فَكَتَبَ، فَقَالَ سُهَيْلٌ: وَعَلَى أَنَّهُ لاَ يَأْتِيكَ مِنَّا رَجُلٌ وَإِنْ كَانَ عَلَى دِينِكَ إِلَّا رَدَدْتَهُ إِلَيْنَا، قَالَ المُسْلِمُونَ: سُبْحَانَ اللَّهِ، كَيْفَ يُرَدُّ إِلَى المُشْرِكِينَ وَقَدْ جَاءَ مُسْلِمًا؟ فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ إِذْ دَخَلَ أَبُو جَنْدَلِ بْنُ سُهَيْلِ بْنِ عَمْرٍو يَرْسُفُ فِي قُيُودِهِ، وَقَدْ خَرَجَ مِنْ أَسْفَلِ مَكَّةَ حَتَّى رَمَى بِنَفْسِهِ بَيْنَ أَظْهُرِ المُسْلِمِينَ، فَقَالَ سُهَيْلٌ: هَذَا يَا مُحَمَّدُ أَوَّلُ مَا أُقَاضِيكَ عَلَيْهِ أَنْ تَرُدَّهُ إِلَيَّ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّا لَمْ نَقْضِ الكِتَابَ بَعْدُ»، قَالَ: فَوَاللَّهِ إِذًا لَمْ أُصَالِحْكَ عَلَى شَيْءٍ أَبَدًا، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «فَأَجِزْهُ لِي»، قَالَ: مَا أَنَا بِمُجِيزِهِ لَكَ، قَالَ: «بَلَى فَافْعَلْ»، قَالَ: مَا أَنَا بِفَاعِلٍ، قَالَ مِكْرَزٌ: بَلْ قَدْ أَجَزْنَاهُ لَكَ، قَالَ أَبُو جَنْدَلٍ: أَيْ مَعْشَرَ المُسْلِمِينَ، أُرَدُّ إِلَى المُشْرِكِينَ وَقَدْ جِئْتُ مُسْلِمًا، أَلاَ تَرَوْنَ مَا قَدْ لَقِيتُ؟ وَكَانَ قَدْ عُذِّبَ عَذَابًا شَدِيدًا فِي اللَّهِ، قَالَ: فَقَالَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ: فَأَتَيْتُ نَبِيَّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقُلْتُ: أَلَسْتَ نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا، قَالَ: «بَلَى»، قُلْتُ: أَلَسْنَا عَلَى الحَقِّ، وَعَدُوُّنَا عَلَى البَاطِلِ، قَالَ: «بَلَى»، قُلْتُ: فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذًا؟ قَالَ: «إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ، وَلَسْتُ أَعْصِيهِ، وَهُوَ نَاصِرِي»، قُلْتُ: أَوَلَيْسَ كُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي البَيْتَ فَنَطُوفُ بِهِ؟ قَالَ: «بَلَى، فَأَخْبَرْتُكَ أَنَّا نَأْتِيهِ العَامَ»، قَالَ: قُلْتُ: لاَ، قَالَ: «فَإِنَّكَ آتِيهِ وَمُطَّوِّفٌ بِهِ»، قَالَ: فَأَتَيْتُ أَبَا بَكْرٍ فَقُلْتُ: يَا أَبَا بَكْرٍ أَلَيْسَ هَذَا نَبِيَّ اللَّهِ حَقًّا؟ قَالَ: بَلَى، قُلْتُ: أَلَسْنَا عَلَى الحَقِّ وَعَدُوُّنَا عَلَى البَاطِلِ؟ قَالَ: بَلَى، قُلْتُ: فَلِمَ نُعْطِي الدَّنِيَّةَ فِي دِينِنَا إِذًا؟ قَالَ: أَيُّهَا الرَّجُلُ إِنَّهُ لَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلَيْسَ يَعْصِي رَبَّهُ، وَهُوَ نَاصِرُهُ، فَاسْتَمْسِكْ بِغَرْزِهِ، فَوَاللَّهِ إِنَّهُ عَلَى الحَقِّ، قُلْتُ: أَلَيْسَ كَانَ يُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِي البَيْتَ وَنَطُوفُ بِهِ؟ قَالَ: بَلَى، أَفَأَخْبَرَكَ أَنَّكَ تَأْتِيهِ العَامَ؟ قُلْتُ: لاَ، قَالَ: فَإِنَّكَ آتِيهِ وَمُطَّوِّفٌ بِهِ، – قَالَ الزُّهْرِيُّ: قَالَ عُمَرُ -: فَعَمِلْتُ لِذَلِكَ أَعْمَالًا، قَالَ: فَلَمَّا فَرَغَ مِنْ قَضِيَّةِ الكِتَابِ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِأَصْحَابِهِ: «قُومُوا فَانْحَرُوا ثُمَّ احْلِقُوا»، قَالَ: فَوَاللَّهِ مَا قَامَ مِنْهُمْ رَجُلٌ حَتَّى قَالَ ذَلِكَ ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، فَلَمَّا لَمْ يَقُمْ مِنْهُمْ أَحَدٌ دَخَلَ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ، فَذَكَرَ لَهَا مَا لَقِيَ مِنَ النَّاسِ، فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، أَتُحِبُّ ذَلِكَ، اخْرُجْ ثُمَّ لاَ تُكَلِّمْ أَحَدًا مِنْهُمْ كَلِمَةً، حَتَّى تَنْحَرَ بُدْنَكَ، وَتَدْعُوَ حَالِقَكَ فَيَحْلِقَكَ، فَخَرَجَ فَلَمْ يُكَلِّمْ أَحَدًا مِنْهُمْ حَتَّى فَعَلَ ذَلِكَ نَحَرَ بُدْنَهُ، وَدَعَا حَالِقَهُ فَحَلَقَهُ، فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ قَامُوا، فَنَحَرُوا وَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يَحْلِقُ بَعْضًا حَتَّى كَادَ بَعْضُهُمْ يَقْتُلُ بَعْضًا غَمًّا، ثُمَّ جَاءَهُ نِسْوَةٌ مُؤْمِنَاتٌ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: {يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا جَاءَكُمُ المُؤْمِنَاتُ مُهَاجِرَاتٍ فَامْتَحِنُوهُنَّ} [الممتحنة: 10] حَتَّى بَلَغَ بِعِصَمِ الكَوَافِرِ فَطَلَّقَ عُمَرُ يَوْمَئِذٍ امْرَأَتَيْنِ، كَانَتَا لَهُ فِي الشِّرْكِ -[197]- فَتَزَوَّجَ إِحْدَاهُمَا مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ، وَالأُخْرَى صَفْوَانُ بْنُ أُمَيَّةَ، ثُمَّ رَجَعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَى المَدِينَةِ، فَجَاءَهُ أَبُو بَصِيرٍ رَجُلٌ مِنْ قُرَيْشٍ وَهُوَ مُسْلِمٌ، فَأَرْسَلُوا فِي طَلَبِهِ رَجُلَيْنِ، فَقَالُوا: العَهْدَ الَّذِي جَعَلْتَ لَنَا، فَدَفَعَهُ إِلَى الرَّجُلَيْنِ، فَخَرَجَا بِهِ حَتَّى بَلَغَا ذَا الحُلَيْفَةِ، فَنَزَلُوا يَأْكُلُونَ مِنْ تَمْرٍ لَهُمْ، فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ لِأَحَدِ الرَّجُلَيْنِ: وَاللَّهِ إِنِّي لَأَرَى سَيْفَكَ هَذَا يَا فُلاَنُ جَيِّدًا، فَاسْتَلَّهُ الآخَرُ، فَقَالَ: أَجَلْ، وَاللَّهِ إِنَّهُ لَجَيِّدٌ، لَقَدْ جَرَّبْتُ بِهِ، ثُمَّ جَرَّبْتُ، فَقَالَ أَبُو بَصِيرٍ: أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْهِ، فَأَمْكَنَهُ مِنْهُ، فَضَرَبَهُ حَتَّى بَرَدَ، وَفَرَّ الآخَرُ حَتَّى أَتَى المَدِينَةَ، فَدَخَلَ المَسْجِدَ يَعْدُو، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِينَ رَآهُ: «لَقَدْ رَأَى هَذَا ذُعْرًا» فَلَمَّا انْتَهَى إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: قُتِلَ وَاللَّهِ صَاحِبِي وَإِنِّي لَمَقْتُولٌ، فَجَاءَ أَبُو بَصِيرٍ فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ، قَدْ وَاللَّهِ أَوْفَى اللَّهُ ذِمَّتَكَ، قَدْ رَدَدْتَنِي إِلَيْهِمْ، ثُمَّ أَنْجَانِي اللَّهُ مِنْهُمْ، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «وَيْلُ أُمِّهِ مِسْعَرَ حَرْبٍ، لَوْ كَانَ لَهُ أَحَدٌ» فَلَمَّا سَمِعَ ذَلِكَ عَرَفَ أَنَّهُ سَيَرُدُّهُ إِلَيْهِمْ، فَخَرَجَ حَتَّى أَتَى سِيفَ البَحْرِ قَالَ: وَيَنْفَلِتُ مِنْهُمْ أَبُو جَنْدَلِ بْنُ سُهَيْلٍ، فَلَحِقَ بِأَبِي بَصِيرٍ، فَجَعَلَ لاَ يَخْرُجُ مِنْ قُرَيْشٍ رَجُلٌ قَدْ أَسْلَمَ إِلَّا لَحِقَ بِأَبِي بَصِيرٍ، حَتَّى اجْتَمَعَتْ مِنْهُمْ عِصَابَةٌ، فَوَاللَّهِ مَا يَسْمَعُونَ بِعِيرٍ خَرَجَتْ لِقُرَيْشٍ إِلَى الشَّأْمِ إِلَّا اعْتَرَضُوا لَهَا، فَقَتَلُوهُمْ وَأَخَذُوا أَمْوَالَهُمْ، فَأَرْسَلَتْ قُرَيْشٌ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ تُنَاشِدُهُ بِاللَّهِ وَالرَّحِمِ، لَمَّا أَرْسَلَ، فَمَنْ أَتَاهُ فَهُوَ آمِنٌ، فَأَرْسَلَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِلَيْهِمْ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى: {وَهُوَ الَّذِي كَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ عَنْهُمْ بِبَطْنِ مَكَّةَ مِنْ بَعْدِ أَنْ أَظْفَرَكُمْ عَلَيْهِمْ} [الفتح: 24] حَتَّى بَلَغَ {الحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الجَاهِلِيَّةِ} [الفتح: 26] وَكَانَتْ حَمِيَّتُهُمْ أَنَّهُمْ لَمْ يُقِرُّوا أَنَّهُ نَبِيُّ اللَّهِ، وَلَمْ يُقِرُّوا بِبِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، وَحَالُوا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ البَيْتِ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: ” مَعَرَّةٌ العُرُّ: الجَرَبُ، تَزَيَّلُوا: تَمَيَّزُوا، وَحَمَيْتُ القَوْمَ: مَنَعْتُهُمْ حِمَايَةً، وَأَحْمَيْتُ الحِمَى: جَعَلْتُهُ حِمًى لاَ يُدْخَلُ، وَأَحْمَيْتُ الحَدِيدَ وَأَحْمَيْتُ الرَّجُلَ: إِذَا أَغْضَبْتَهُ إِحْمَاءً “)

[9] سوره مبارکه بقره، آیه 275 (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ)

[10] سوره مبارکه طه، آیه 14 (إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي)

[11] أرشيف ملتقى أهل الحديث ، جلد 11 ، صفحه 76 (خَرَجْنَا نُرِيدُ الْعِرَاقَ فَمَشَى مَعَنَا عُمَرُ إلَى صِرَارٍ ثُمَّ قَالَ لَنَا: أ تَدْرُونَ لِمَ مَشَيْتُ مَعَكُمْ؟ ! قُلْنَا: أرَدْتَ أنْ تُشَيِّعَنَا وَ تُكْرِمَنَا! قَالَ: إنَّ مَعَ ذَلِكَ لَحَاجَةً خَرَجْتُ لَهَا: إنَّكُمْ لَتَأْتُونَ بَلْدَةً لاِهْلِهَا دَوِىٌّ كَدَوِىِّ النَّحْلِ، فَلَا تَصُدُّوهُمْ بِالاحَادِيثِ عَنْ رَسُول اللهِ وَ أنَا شَرِيكُكُمْ! قَالَ قَرَظَةُ: فَمَا حَدَّثْتُ بَعْدَه حَديثاً عَنْ رَسُولِ اللهِ. و فى رواية اُخرى: إنَّكُمْ تَأتُونَ أهْلَ قَرْيَةٍ لَهَا دَوِىٌّ بِالْقُرْآنِ كَدَوِىِّ النَّحْلِ فَلَا تَصُدُّوهُمْ بِالاحَادِيثِ لِتَشْغَلُوهُمْ. جَوِّدُوا الْقُرآنَ وَ أقِلُّوا الرِّوَايَةَ عَنْ رَسُول اللهِ وَ أنَا شَرِيكُكُمْ! فَلَمَّا قَدِمَ قَرَظَةُ قَالُوا: حَدِّثْنَا! فَقَالَ: نَهَانَا عُمَرُ وَ فِى الاُمِّ لِلشَّافِعىِّ روايةُ الرَّبِيعِ بنِ سُلَيمانَ: فَلَمَّا قَدِمَ قَرَظَةُ قَالُوا: حَدِّثْنَا! قَالَ: نَهَانَا عُمَرُ!)

[12] مسند أحمد – ط الرسالة ، جلد 5 ، صفحه 228 (حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، حَدَّثَنَا شَرِيكٌ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: أُرَاهُ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ، قَالَ: ” تَمَتَّعَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ” فَقَالَ عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَيْرِ: نَهَى أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ عَنِ الْمُتْعَةِ. فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: مَا يَقُولُ عُرَيَّةُ؟ قَالَ: يَقُولُ: نَهَى أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ عَنِ الْمُتْعَةِ. فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أُرَاهُمْ سَيَهْلِكُونَ أَقُولُ: قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَيَقُولُ: نَهَى أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ)

[13] موسوعة الفقه الإسلامي ، جلد 5 ، صفحه 183

[14] فتح الباري ، جلد 7 ، صفحه 31 (يُقَالُ النَّسَبُ لِلْآبَاءِ وَالْحَسَبُ لِلْأَفْعَالِ قَوْلُهُ فَقَالَ حُبَابُ بِضَمِّ الْمُهْمَلَةِ وَمُوَحَّدَتَيْنِ الْأُولَى خَفِيفَة بن الْمُنْذر أَي بن عَمْرِو بْنِ الْجَمُوحِ الْخَزْرَجِيُّ ثُمَّ السَّلَمِيُّ بِفَتْحَتَيْنِ وَكَانَ يُقَالُ لَهُ ذُو الرَّأْيِ قَوْلُهُ لَا وَاللَّهِ لَا نَفْعَلُ مِنَّا أَمِيرٌ وَمِنْكُمْ أَمِيرٌ زَاد فِي رِوَايَة بن عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ أَنَا جُدَيْلُهَا الْمُحَكَّكُ وَعُذَيْقُهَا الْمُرَجَّبُ وَشَرْحُ هَاتَيْنِ الْكَلِمَتَيْنِ أَنَّ الْعُذَيْقَ بِالذَّالِ الْمُعْجَمَة تَصْغِير عذق وَهُوَ النَّخْلَة المرجب بِالْجِيمِ وَالْمُوَحَّدَةِ أَيْ يُدَعِّمُ النَّخْلَةَ إِذَا كَثُرَ حَمْلُهَا وَالْجُدَيْلُ بِالتَّصْغِيرِ أَيْضًا وَبِالْجِيمِ وَالْجَدَلُ عُودٌ يُنْصَبُ لِلْإِبِلِ الْجَرْبَاءِ لِتَحْتَكَّ فِيهِ وَالْمُحَكَّكُ بِكَافَيْنِ الْأُولَى مَفْتُوحَةٌ فَأَرَادَ أَنَّهُ يُسْتَشْفَى بِرَأْيِهِ وَوَقَعَ عِنْد بن سَعْدٍ مِنْ رِوَايَةِ يَحْيَى بْنِ سَعِيدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ فَقَامَ حُبَابُ بْنُ الْمُنْذِرِ وَكَانَ بَدْرِيًّا فَقَالَ مِنَّا أَمِيرٌ وَمِنْكُمْ أَمِيرٌ فَإِنَّا وَاللَّهِ مَا نَنْفَسُ عَلَيْكُمْ هَذَا الْأَمْرَ وَلَكِنَّا نَخَافُ أَنْ يَلِيَهُ أَقْوَامٌ قَتَلْنَا آبَاءَهُمْ وَإِخْوَتَهُمْ قَالَ فَقَالَ لَهُ عُمَرُ إِذَا كَانَ ذَلِكَ فَمُتْ إِنِ اسْتَطَعْتَ قَالَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ نَحْنُ الْأُمَرَاءُ وَأَنْتُمُ الْوُزَرَاءُ وَهَذَا الْأَمْرُ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ قَالَ فَبَايَعَ النَّاسُ وَأَوَّلُهُمْ بَشِيرُ بْنُ سَعْدٍ وَالِدُ النُّعْمَانِ وَعِنْدَ أَحْمَدَ مِنْ طَرِيقِ أَبِي نَضْرَةَ عَنْ أَبِي سَعِيدٍ فَقَامَ خَطِيبُ الْأَنْصَارِ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَانَ إِذَا اسْتَعْمَلَ رَجُلًا مِنْكُمْ قَرَنَهُ بِرَجُلٍ مِنَّا فَتَبَايَعُوا عَلَى ذَلِكَ فَقَامَ زَيْدُ بْنُ ثَابِتٍ فَقَالَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كَأَن مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَإِنَّمَا الْإِمَامُ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ فَنَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ كَمَا كُنَّا أَنْصَارُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ جَزَاكُمُ اللَّهُ خَيْرًا فَبَايَعُوهُ وَوَقَعَ فِي آخِرِ الْمَغَازِي لمُوسَى بن عقبَة عَن بن شِهَابٍ أَنَّ أَبَا بَكْرٍ قَالَ فِي خُطْبَتِهِ وَكُنَّا مَعْشَرَ الْمُهَاجِرِينَ أَوَّلَ النَّاسِ إِسْلَامًا وَنَحْنُ عَشِيرَتُهُ وَأَقَارِبُهُ وَذَوُو رَحِمِهِ وَلَنْ تَصْلُحَ الْعَرَبُ إِلَّا بِرَجُلٍ مِنْ قُرَيْشٍ فَالنَّاسُ لِقُرَيْشٍ تَبَعٌ وَأَنْتُمْ إِخْوَانُنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ وَشُرَكَاؤُنَا فِي دِينِ اللَّهِ وَأَحَبُّ النَّاسِ إِلَيْنَا وَأَنْتُمْ أَحَقُّ النَّاسِ بِالرِّضَا بِقَضَاءِ اللَّهِ وَالتَّسْلِيمِ لِفَضِيلَةِ إِخْوَانِكُمْ وَأَنْ لَا تَحْسُدُوهُمْ عَلَى خَيْرٍ وَقَالَ فِيهِ إِنَّ الْأَنْصَارَ قَالُوا أَوَّلًا نَخْتَارُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَإِذَا مَاتَ اخْتَرْنَا رَجُلًا مِنَ الْأَنْصَارِ فَإِذَا مَاتَ اخْتَرْنَا رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ كَذَلِكَ أَبَدًا فَيَكُونُ أَجْدَرَ أَنْ يُشْفِقَ الْقُرَشِيُّ إِذَا زَاغَ أَنْ يَنْقَضَّ عَلَيْهِ الْأَنْصَارِيُّ وَكَذَلِكَ الْأَنْصَارِيُّ قَالَ فَقَالَ عُمَرُ لَا وَاللَّهِ لَا يُخَالِفُنَا أَحَدٌ إِلَّا قَتَلْنَاهُ فَقَامَ حُبَابُ بْنُ الْمُنْذِرِ فَقَالَ كَمَا تَقَدَّمَ وَزَادَ وَإِنْ شِئْتُمْ كَرَّرْنَاهَا خُدْعَةً أَيْ أَعَدْنَا الْحَرْبَ قَالَ فَكَثُرَ الْقَوْلُ حَتَّى كَادَ أَنْ يَكُونَ بَيْنَهُمْ حَرْبٌ فَوَثَبَ عُمَرُ فَأَخَذَ بِيَدِ أَبِي بَكْرٍ وَعِنْدَ أَحْمَدَ مِنْ طَرِيقِ حُمَيْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَبُو بَكْرٍ فِي طَائِفَةٍ مِنْ الْمَدِينَةِ فَذَكَرَ الْحَدِيثَ قَالَ فَتَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ فَقَالَ وَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتَ يَا سَعْدُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ وَأَنْتَ قَاعِدٌ قُرَيْشٌ وُلَاةُ هَذَا الْأَمْرِ فَقَالَ لَهُ سَعْدٌ صَدَقْتَ قَوْلُهُ هُمْ أَوْسَطُ الْعَرَبِ أَيْ قُرَيْشٌ قَوْلُهُ فَبَايِعُوا عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ أَو أَبَا عُبَيْدَة فِي رِوَايَة بن عَبَّاسٍ عَنْ عُمَرَ وَقَدْ رَضِيتُ لَكُمْ أَحَدَ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْنِ وَأَخَذَ بِيَدِي وَيَدِ أَبِي عُبَيْدَةَ فَلَمْ أَكْرَهْ مِمَّا قَالَ غَيْرَهَا وَقَدِ اسْتُشْكِلَ قَوْلُ أَبِي بَكْرٍ هَذَا مَعَ مَعْرِفَتِهِ بِأَنَّهُ الْأَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ بِقَرِينَةِ تَقْدِيمِهِ فِي الصَّلَاةِ وَغَيْرِ ذَلِك وَالْجَوَاب انه استحي أَنْ يُزَكِّيَ نَفْسَهُ فَيَقُولَ مَثَلًا رَضِيتُ لَكُمْ نَفْسِي وَانْضَمَّ إِلَى ذَلِكَ أَنَّهُ عَلِمَ أَنَّ كُلًّا مِنْهُمَا لَا يَقْبَلُ ذَلِكَ)

[15] سوره مبارکه حجر، آیه 39 (قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)

[16] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۱۳۴ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى اَلْعَطَّارُ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى بْنِ عِمْرَانَ اَلْأَشْعَرِيِّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلرَّازِيُّ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُتْبَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: بَيْنَا أَنَا وَ فَاطِمَةُ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذِ اِلْتَفَتَ إِلَيْنَا فَبَكَى فَقُلْتُ مَا يُبْكِيكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَقَالَ أَبْكِي مِمَّا يُصْنَعُ بِكُمْ بَعْدِي فَقُلْتُ وَ مَا ذَاكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ قَالَ أَبْكِي مِنْ ضَرْبَتِكَ عَلَى اَلْقَرْنِ وَ لَطْمِ فَاطِمَةَ خَدَّهَا وَ طَعْنَةِ اَلْحَسَنِ فِي اَلْفَخِذِ وَ اَلسَّمِّ اَلَّذِي يُسْقَى وَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ فَبَكَى أَهْلُ اَلْبَيْتِ جَمِيعاً فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا خَلَقَنَا رَبُّنَا إِلاَّ لِلْبَلاَءِ قَالَ أَبْشِرْ يَا عَلِيُّ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ عَهِدَ إِلَيَّ أَنَّهُ لاَ يُحِبُّكَ إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَ لاَ يُبْغِضُكَ إِلاَّ مُنَافِقٌ .)

[17] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱۵۷ (رَوَى شَيْخٌ صَدُوقٌ مِنْ مَشَايِخِ بَنِي هَاشِمٍ وَ غَيْرُهُ مِنَ اَلنَّاسِ: أَنَّهُ لَمَّا دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ وَ حَرَمُهُ عَلَى يَزِيدَ لَعَنَهُ اَللَّهُ جِيءَ بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ فِي طَسْتٍ فَجَعَلَ يَضْرِبُ ثَنَايَاهُ بِمِخْصَرَةٍ كَانَتْ فِي يَدِهِ وَ هُوَ يَقُولُ لَيْتَ أَشْيَاخِي بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ اَلْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ اَلْأَسَلِ لَأَهَلُّوا وَ اِسْتَهَلُّوا فَرَحاً وَ لَقَالُوا يَا يَزِيدُ لاَ تُشَلَّ فَجَزَيْنَاهُمْ بِبَدْرٍ مِثْلَهَا وَ أَقَمْنَا مِثْلَ بَدْرٍ فَاعْتَدَلَ لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَنِي أَحْمَدَ مَا كَانَ فَعَلَ فَقَامَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ أُمُّهَا فَاطِمَةُ بِنْتُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ وَ قَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ  وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَى جَدِّي سَيِّدِ اَلْمُرْسَلِينَ صَدَقَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ كَذَلِكَ يَقُولُ – ثُمَّ كٰانَ عٰاقِبَةَ اَلَّذِينَ أَسٰاؤُا اَلسُّواىٰ أَنْ كَذَّبُوا بِآيٰاتِ اَللّٰهِ وَ كٰانُوا بِهٰا يَسْتَهْزِؤُنَ  أَ ظَنَنْتَ يَا يَزِيدُ حِينَ أَخَذْتَ عَلَيْنَا أَقْطَارَ اَلْأَرْضِ وَ ضَيَّقْتَ عَلَيْنَا آفَاقَ اَلسَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا لَكَ فِي إِسَارٍ نُسَاقُ إِلَيْكَ سَوْقاً فِي قِطَارٍ وَ أَنْتَ عَلَيْنَا ذُو اِقْتِدَارٍ أَنَّ بِنَا مِنَ اَللَّهِ هَوَاناً وَ عَلَيْكَ مِنْهُ كَرَامَةً وَ اِمْتِنَاناً وَ أَنَّ ذَلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ وَ جَلاَلَةِ قَدْرِكَ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ وَ نَظَرْتَ فِي عِطْفٍ تَضْرِبُ أَصْدَرَيْكَ فَرِحاً وَ تَنْفُضُ مِدْرَوَيْكَ مَرِحاً حِينَ رَأَيْتَ اَلدُّنْيَا لَكَ مُسْتَوْسِقَةً وَ اَلْأُمُورَ لَدَيْكَ مُتَّسِقَةً وَ حِينَ صَفِيَ لَكَ مُلْكُنَا وَ خَلَصَ لَكَ سُلْطَانُنَا فَمَهْلاً مَهْلاً لاَ تَطِشْ جَهْلاً أَ نَسِيتَ قَوْلَ اَللَّهِ – وَ لاٰ يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمٰا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمٰا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدٰادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذٰابٌ مُهِينٌ  أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ سَبَايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ يَحْدُو بِهِنَّ اَلْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ اَلْمَنَاقِلِ وَ يَبْرُزْنَ لِأَهْلِ اَلْمَنَاهِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ اَلْقَرِيبُ وَ اَلْبَعِيدُ وَ اَلْغَائِبُ وَ اَلشَّهِيدُ وَ اَلشَّرِيفُ وَ اَلْوَضِيعُ وَ اَلدَّنِيُّ وَ اَلرَّفِيعُ لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِيٌّ وَ لاَ مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِيمٌ عُتُوّاً مِنْكَ عَلَى اَللَّهِ وَ جُحُوداً لِرَسُولِ اَللَّهِ وَ دَفْعاً لِمَا جَاءَ بِهِ مِنْ عِنْدِ اَللَّهِ وَ لاَ غَرْوَ مِنْكَ وَ لاَ عَجَبَ مِنْ فِعْلِكَ وَ أَنَّى يُرْتَجَى مُرَاقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبَادَ اَلشُّهَدَاءِ وَ نَبَتَ لَحْمُهُ بِدِمَاءِ اَلسُّعَدَاءِ وَ نَصَبَ اَلْحَرْبَ لِسَيِّدِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ جَمَعَ اَلْأَحْزَابَ وَ شَهَرَ اَلْحِرَابَ وَ هَزَّ اَلسُّيُوفَ فِي وَجْهِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَشَدُّ اَلْعَرَبِ لِلَّهِ جُحُوداً وَ أَنْكَرُهُمْ لَهُ رَسُولاً وَ أَظْهَرُهُمْ لَهُ عُدْوَاناً وَ أَعْتَاهُمْ عَلَى اَلرَّبِّ كُفْراً وَ طُغْيَاناً أَلاَ إِنَّهَا نَتِيجَةُ خِلاَلِ اَلْكُفْرِ وَ ضَبٌّ يُجَرْجِرُ فِي اَلصَّدْرِ لِقَتْلَى يَوْمِ بَدْرٍ فَلاَ يَسْتَبْطِئُ فِي بُغْضِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ مَنْ كَانَ نَظَرُهُ إِلَيْنَا شَنَفاً وَ شَنْآناً وَ أَحَناً وَ ضَغَناً يُظْهِرُ كُفْرَهُ بِرَسُولِهِ وَ يُفْصِحُ ذَلِكَ بِلِسَانِهِ وَ هُوَ يَقُولُ فَرِحاً بِقَتْلِ وُلْدِهِ وَ سَبْيِ ذُرِّيَّتِهِ غَيْرَ مُتَحَوِّبٍ وَ لاَ مُسْتَعْظِمٍ لَأَهَلُّوا وَ اِسْتَهَلُّوا فَرَحاً وَ لَقَالُوا يَا يَزِيدُ لاَ تُشَلَّ مُنْتَحِياً عَلَى ثَنَايَا أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ وَ كَانَ مُقَبَّلَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَنْكُتُهَا بِمِخْصَرَتِهِ قَدِ اِلْتَمَعَ اَلسُّرُورُ بِوَجْهِهِ لَعَمْرِي لَقَدْ نَكَأْتَ اَلْقُرْحَةَ وَ اِسْتَأْصَلْتَ اَلشَّافَةَ بِإِرَاقَتِكَ دَمَ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ وَ اِبْنِ يَعْسُوبِ اَلْعَرَبِ وَ شَمْسِ آلِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ وَ هَتَفْتَ بِأَشْيَاخِكَ وَ تَقَرَّبْتَ بِدَمِهِ إِلَى اَلْكَفَرَةِ مِنْ أَسْلاَفِكِ ثُمَّ صَرَخْتَ بِنِدَائِكَ وَ لَعَمْرِي قَدْ نَادَيْتَهُمْ لَوْ شَهِدُوكَ وَ وَشِيكاً تَشْهَدُهُمْ وَ يَشْهَدُوكَ وَ لَتَوَدُّ يَمِينُكَ كَمَا زَعَمْتَ شُلَّتْ بِكَ عَنْ مِرْفَقِهَا وَ أَحْبَبْتَ أُمَّكَ لَمْ تَحْمِلْكَ وَ أَبَاكَ لَمْ يَلِدْكَ حِينَ تَصِيرُ إِلَى سَخَطِ اَللَّهِ وَ مُخَاصِمُكَ وَ مُخَاصِمُ أَبِيكَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اَللَّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنَا وَ اِنْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ نَقَصَ ذِمَامَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا وَ هَتَكَ عَنَّا سُدُولَنَا – وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ اَلَّتِي فَعَلْتَ  وَ مَا فَرَيْتَ إِلاَّ جِلْدَكَ وَ مَا جَزَزْتَ إِلاَّ لَحْمَكَ وَ سَتَرِدُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ وَ اِنْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ وَ سَفَكْتَ مِنْ دِمَاءِ عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَيْثُ يَجْمَعُ بِهِ شَمْلَهُمْ وَ يَلُمُّ بِهِ شَعَثَهُمْ وَ يَنْتَقِمُ مِنْ ظَالِمِهِمْ وَ يَأْخُذُ لَهُمْ بِحَقِّهِمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَ لاَ يَسْتَفِزَّنَّكَ اَلْفَرَحُ بِقَتْلِهِ – وَ لاٰ تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّٰهِ أَمْوٰاتاً بَلْ أَحْيٰاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ – `فَرِحِينَ بِمٰا آتٰاهُمُ اَللّٰهُ مِنْ فَضْلِهِ  وَ حَسْبُكَ بِاللَّهِ وَلِيّاً وَ حَاكِماً وَ بِرَسُولِ اَللَّهِ خَصِيماً وَ بِجَبْرَئِيلَ ظَهِيراً وَ سَيَعْلَمُ مَنْ بَوَّأَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقَابِ اَلْمُسْلِمِينَ أَنْ بِئْسَ لِلظّٰالِمِينَ بَدَلاً  وَ أَنَّكُمْ شَرٌّ مَكٰاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً  وَ مَا اِسْتِصْغَارِي قَدْرَكَ وَ لاَ اِسْتِعْظَامِي تَقْرِيعَكَ تَوَهُّماً لاِنْتِجَاعِ اَلْخِطَابِ فِيكَ بَعْدَ أَنْ تَرَكْتَ عُيُونَ اَلْمُسْلِمِينَ بِهِ عَبْرَى وَ صُدُورَهُمْ عِنْدَ ذِكْرِهِ حَرَّى فَتِلْكَ قُلُوبٌ قَاسِيَةٌ وَ نُفُوسٌ طَاغِيَةٌ وَ أَجْسَامٌ مَحْشُوَّةٌ بِسَخَطِ اَللَّهِ وَ لَعْنَةِ اَلرَّسُولِ قَدْ عَشَّشَ فِيهِ اَلشَّيْطَانُ وَ فَرَّخَ وَ مَنْ هُنَاكَ مِثْلُكَ مَا دَرَجَ وَ نَهَضَ فَالْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ لِقَتْلِ اَلْأَتْقِيَاءِ وَ أَسْبَاطِ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ سَلِيلِ اَلْأَوْصِيَاءِ بِأَيْدِي اَلطُّلَقَاءِ اَلْخَبِيثَةِ وَ نَسْلِ اَلْعَهَرَةِ اَلْفَجَرَةِ تَنْطِفُ أَكُفُّهُمْ مِنْ دِمَائِنَا وَ تَتَحَلَّبُ أَفْوَاهُهُمْ مِنْ لُحُومِنَا وَ لِلْجُثَثِ اَلزَّاكِيَةِ عَلَى اَلْجُبُوبِ اَلضَّاحِيَةِ تَنْتَابُهَا اَلْعَوَاسِلُ وَ تُعَفِّرُهَا اَلْفَرَاعِلُ فَلَئِنِ اِتَّخَذْتَنَا مَغْنَماً لَتَتَّخِذُنَا وَشِيكاً مَغْرَماً حِينَ لاَ تَجِدُ إِلاَّ مَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَ مَا اَللَّهُ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ  وَ إِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ اَلْمُعَوَّلُ وَ إِلَيْهِ اَلْمَلْجَأُ وَ اَلْمُؤَمَّلُ ثُمَّ كِدْ كَيْدَكَ وَ اِجْهَدْ جُهْدَكَ فَوَ اَلَّذِي شَرَّفَنَا بِالْوَحْيِ وَ اَلْكِتَابِ وَ اَلنُّبُوَّةِ وَ اَلاِنْتِجَابِ – لاَ تُدْرِكُ أَمَدَنَا وَ لاَ تَبْلُغُ غَايَتَنَا وَ لاَ تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لاَ تَرْحَضُ عَنْكَ عَارُنَا وَ هَلْ رَأْيُكَ إِلاَّ فَنَدٌ وَ أَيَّامُكَ إِلاَّ عَدَدٌ وَ جَمْعُكَ إِلاَّ بَدَدٌ يَوْمَ يُنَادِي اَلْمُنَادِي أَلاَ لُعِنَ اَلظَّالِمُ اَلْعَادِي وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي حَكَمَ لِأَوْلِيَائِهِ بِالسَّعَادَةِ وَ خَتَمَ لِأَوْصِيَائِهِ بِبُلُوغِ اَلْإِرَادَةِ نَقَلَهُمْ إِلَى اَلرَّحْمَةِ وَ اَلرَّأْفَةِ وَ اَلرِّضْوَانِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ وَ لَمْ يَشْقَ بِهِمْ غَيْرُكَ وَ لاَ اِبْتَلَى بِهِمْ سِوَاكَ وَ نَسْأَلُهُ أَنْ يُكْمِلَ لَهُمُ اَلْأَجْرَ وَ يُجْزِلَ لَهُمُ اَلثَّوَابَ وَ اَلذُّخْرَ وَ نَسْأَلُهُ حُسْنَ اَلْخِلاَفَةِ وَ جَمِيلَ اَلْإِنَابَةِ إِنَّهُ رَحِيمٌ وَدُودٌ فَقَالَ يَزِيدُ مُجِيباً لَهَا شِعْراً يَا صَيْحَةً تُحْمَدُ مِنْ صَوَائِحِ مَا أَهْوَنَ اَلْمَوْتَ عَلَى اَلنَّوَائِحِ ثُمَّ أَمَرَ بِرَدِّهِمْ .)

[18] لهوف، صفحه 174 (لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ اَلدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِيعَكَ وَ أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ لَكِنَّ اَلْعُيُونَ عبْرَى وَ اَلصُّدُورَ حَرَّى أَلاَ فَالْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ اَللَّهِ اَلنُّجَبَاءِ بِحِزْبِ اَلشَّيْطَانِ اَلطُّلَقَاءِ فَهَذِهِ اَلْأَيْدِي تَنْطِفُ مِنْ دِمَائِنَا وَ اَلْأَفْوَاهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنَا – وَ تِلْكَ اَلْجُثَثُ اَلطَّوَاهِرُ اَلزَّوَاكِي تَنْتَابُهَا اَلْعَوَاسِلُ وَ تُعَفِّرُهَا أُمَّهَاتُ اَلْفَرَاعِلِ وَ لَئِنِ اِتَّخَذْتَنَا مَغْنَماً لَتَجِدَنَّا وَشِيكاً مَغْرَماً حِينَ لاَ تَجِدُ إِلاَّ مَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ « وَ مٰا رَبُّكَ بِظَلاّٰمٍ لِلْعَبِيدِ  » فَإِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ عَلَيْهِ اَلْمُعَوَّلُ فَكِدْ كَيْدَكَ وَ اِسْعَ سَعْيَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ اَللَّهِ لاَ تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لاَ تُمِيتُ وَحْيَنَا وَ لاَ تُدْرِكُ أَمَدَنَا وَ لاَ تَرْحَضُ عَنْكَ عَارَهَا وَ هَلْ رَأْيُكَ إِلاَّ فَنَدٌ وَ أَيَّامُكَ إِلاَّ عَدَدٌ وَ جَمْعُكَ إِلاَّ بَدَدٌ يَوْمَ يُنَادِي اَلْمُنَادِي« أَلاٰ لَعْنَةُ اَللّٰهِ عَلَى اَلظّٰالِمِينَ  » فَ« اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ  » – اَلَّذِي خَتَمَ لِأَوَّلِنَا بِالسَّعَادَةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ وَ لِآخِرِنَا بِالشَّهَادَةِ وَ اَلرَّحْمَةِ وَ نَسْأَلُ اَللَّهَ أَنْ يُكْمِلَ لَهُمُ اَلثَّوَابَ وَ يُوجِبَ لَهُمُ اَلْمَزِيدَ وَ يُحْسِنَ عَلَيْنَا اَلْخِلاَفَةَ إِنَّهُ رَحِيمٌ وَدُودٌ وَ« حَسْبُنَا اَللّٰهُ وَ نِعْمَ اَلْوَكِيلُ»)

[19] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۶۴ (قَالَ رَوَيْنَا بِإِسْنَادِنَا إِلَى جَدِّي أَبِي جَعْفَرٍ اَلطُّوسِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَيَّاشٍ عَنِ اَلشَّيْخِ اَلصَّالِحِ أَبِي مَنْصُورِ بْنِ عَبْدِ اَلْمُنْعِمِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ اَلْبَغْدَادِيِّ رَحِمَهُمُ اَللَّهُ قَالَ: خَرَجَ مِنَ اَلنَّاحِيَةِ سَنَةَ اِثْنَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ عَلَى يَدِ اَلشَّيْخِ مُحَمَّدِ بْنِ غَالِبٍ اَلْأَصْفَهَانِيِّ حِينَ وَفَاةِ أَبِي رَحِمَهُ اَللَّهُ وَ كُنْتُ حَدِيثَ اَلسِّنِّ وَ كَتَبْتُ أَسْتَأْذِنُ فِي زِيَارَةِ مَوْلاَيَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ زِيَارَةِ اَلشُّهَدَاءِ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ فَخَرَجَ إِلَيَّ مِنْهُ – بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ  إِذَا أَرَدْتَ زِيَارَةَ اَلشُّهَدَاءِ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ فَقِفْ عِنْدَ رِجْلَيِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ قَبْرُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَاسْتَقْبِلِ اَلْقِبْلَةَ بِوَجْهِكَ فَإِنَّ هُنَاكَ حَوْمَةَ اَلشُّهَدَاءِ وَ أَوْمِئْ وَ أَشِرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ قُلْ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ نَسْلِ خَيْرِ سَلِيلٍ مِنْ سُلاَلَةِ إِبْرَاهِيمَ اَلْخَلِيلِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَبِيكَ إِذْ قَالَ فِيكَ قَتَلَ اَللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اَلرَّحْمَنِ وَ عَلَى اِنْتِهَاكِ حُرْمَةِ اَلرَّسُولِ عَلَى اَلدُّنْيَا بَعْدَكَ اَلْعَفا كَأَنِّي بِكَ بَيْنَ يَدَيْكَ مَاثِلاً وَ لِلْكَافِرِينَ قَاتِلاً قَائِلاً أَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ نَحْنُ وَ بَيْتِ اَللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ أَطْعَنُكُمْ بِالرُّمْحِ حَتَّى يَنْثَنِي أَضْرِبُكُمْ بِالسَّيْفِ أَحْمِي عَنْ أَبِي ضَرْبَ غُلاَمٍ هَاشِمِيٍّ عَرَبِيٍّ وَ اَللَّهِ لاَ يَحْكُمُ فِينَا اِبْنُ اَلدَّعِيِّ حَتَّى قَضَيْتَ نَحْبَكَ وَ لَقِيتَ رَبَّكَ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَوْلَى بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ أَنَّكَ اِبْنُ رَسُولِهِ وَ حُجَّتُهُ وَ أَمِينُهُ وَ اِبْنُ حُجَّتِهِ وَ أَمِينِهِ حَكَمَ اَللَّهُ عَلَى قَاتِلِكَ مُرَّةَ بْنِ مُنْقِذِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ اَلْعَبْدِيِّ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ أَخْزَاهُ وَ مَنْ شَرِكَهُ فِي قَتْلِكَ وَ كَانُوا عَلَيْكَ ظَهِيراً أَصْلاَهُمُ اَللَّهُ جَهَنَّمَ وَ سٰاءَتْ مَصِيراً  وَ جَعَلَنَا اَللَّهُ مِنْ مُلاَقِيكَ وَ مُرَافِقِي جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ عَمِّكَ وَ أَخِيكَ وَ أُمِّكَ اَلْمَظْلُومَةِ وَ أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ مِنْ أَعْدَائِكِ أُولِي اَلْجُحُودِ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ اَلطِّفْلِ اَلرَّضِيعِ اَلْمَرْمِيِّ اَلصَّرِيعِ اَلْمُتَشَحِّطِ دَماً اَلْمُصَعَّدِ دَمُهُ فِي اَلسَّمَاءِ اَلْمَذْبُوحِ بِالسَّهْمِ فِي حَجْرِ أَبِيهِ لَعَنَ اَللَّهُ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلٍ اَلْأَسَدِيَّ وَ ذَوِيهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ مُبْلَى اَلْبَلاَءِ وَ اَلْمُنَادِي بِالْوَلاَءِ فِي عَرْصَةِ كَرْبَلاَءَ اَلْمَضْرُوبِ مُقْبِلاً وَ مُدْبِراً لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ هَانِئَ بْنَ ثُبَيْتٍ اَلْحَضْرَمِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِي اَلْفَضْلِ اَلْعَبَّاسِ بْنِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلْمُوَاسِي أَخَاهُ بِنَفْسِهِ اَلْآخِذِ لِغَدِهِ مِنْ أَمْسِهِ اَلْفَادِي لَهُ اَلْوَاقِي اَلسَّاعِي إِلَيْهِ بِمَائِهِ اَلْمَقْطُوعَةِ يَدَاهُ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ يَزِيدَ بْنَ اَلرُّقَادِ اَلْجُهَنِيَّ وَ حَكِيمَ بْنَ اَلطُّفَيْلِ اَلطَّائِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلصَّابِرِ بِنَفْسِهِ مُحْتَسِباً وَ اَلنَّائِي عَنِ اَلْأَوْطَانِ مُغْتَرِباً اَلْمُسْتَسْلِمِ لِلْقِتَالِ اَلْمُسْتَقْدِمِ لِلنِّزَالِ اَلْمَكْثُورِ بِالرِّجَالِ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ هَانِئَ بْنَ ثُبَيْتٍ اَلْحَضْرَمِيَّ – اَلسَّلاَمُ عَلَى عُثْمَانَ بْنِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ سَمِيِّ عُثْمَانَ بْنِ مَظْعُونٍ لَعَنَ اَللَّهُ رَامِيَهُ بِالسَّهْمِ خَوْلِيَّ بْنَ يَزِيدَ اَلْأَصْبَحِيَّ اَلْإِيَادِيَّ وَ اَلْأَبَانِيَّ اَلدَّارِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ قَتِيلِ اَلْأَبَانِيِّ اَلدَّارِيِّ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ضَاعَفَ عَلَيْهِ اَلْعَذَابَ اَلْأَلِيمَ وَ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ يَا مُحَمَّدُ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكِ اَلصَّابِرِينَ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِي بَكْرِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلزَّكِيِّ اَلْوَلِيِّ اَلْمَرْمِيِّ بِالسَّهْمِ اَلرَّدِيِّ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ عُقْبَةَ اَلْغَنَوِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلزَّكِيِّ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِيَهُ حَرْمَلَةَ بْنَ كَاهِلٍ اَلْأَسَدِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْقَاسِمِ بْنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْمَضْرُوبِ عَلَى هَامَتِهِ اَلْمَسْلُوبِ لاَمَتُهُ حِينَ نَادَى اَلْحُسَيْنَ عَمَّهُ فَجَلَّى عَلَيْهِ عَمُّهُ كَالصَّقْرِ وَ هُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلَيْهِ اَلتُّرَابَ وَ اَلْحُسَيْنُ يَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اَللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلاَ يُجِيبَكَ أَوْ أَنْ يُجِيبَكَ وَ أَنْتَ قَتِيلٌ جَدِيلٌ فَلاَ يَنْفَعُكَ هَذَا وَ اَللَّهِ يَوْمٌ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ جَعَلَنِيَ اَللَّهُ مَعَكُمَا يَوْمَ جَمْعِكُمَا وَ بَوَّأَنِي مُبَوَّأَكُمَا وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَكَ عُمَرَ بْنَ سَعْدِ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ نُفَيْلٍ اَلْأَزْدِيَّ وَ أَصْلاَهُ جَحِيماً وَ أَعَدَّ لَهُ عَذَاباً أَلِيماً اَلسَّلاَمُ عَلَى عَوْنِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلطَّيَّارِ فِي اَلْجِنَانِ حَلِيفِ اَلْإِيمَانِ وَ مُنَازِلِ اَلْأَقْرَانِ اَلنَّاصِحِ لِلرَّحْمَنِ اَلتَّالِي لِلْمَثَانِي وَ اَلْقُرْآنِ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ قُطْبَةَ اَلنَّبْهَانِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلشَّاهِدِ مَكَانَ أَبِيهِ وَ اَلتَّالِي لِأَخِيهِ وَ وَاقِيهِ بِبَدَنِهِ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ عَامِرَ بْنَ نَهْشَلٍ اَلتَّمِيمِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَعْفَرِ بْنِ عَقِيلٍ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِيَهُ بِشْرَ بْنَ حَوْطٍ اَلْهَمْدَانِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ عَقِيلٍ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِيَهُ عُثْمَانَ بْنَ خَالِدِ بْنِ أَشْيَمَ اَلْجُهَنِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْقَتِيلِ اِبْنِ اَلْقَتِيلِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ عَامِرَ بْنَ صَعْصَعَةَ وَ قِيلَ أَسَدَ بْنَ مَالِكٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِي عُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلٍ وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ وَ رَامِيَهُ عَمْرَو بْنَ صَبِيحٍ اَلصَّيْدَاوِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي سَعِيدِ بْنِ عَقِيلٍ وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ لَقِيطَ بْنَ نَاشِرٍ اَلْجُهَنِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سُلَيْمَانَ مَوْلَى اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ لَعَنَ اَللَّهُ قَاتِلَهُ سُلَيْمَانَ بْنَ عَوْفٍ اَلْحَضْرَمِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى قَارِبٍ مَوْلَى اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُنْجِحٍ مَوْلَى اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُسْلِمِ بْنِ عَوْسَجَةَ اَلْأَسَدِيِّ اَلْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي اَلاِنْصِرَافِ أَ نَحْنُ نُخَلِّي عَنْكَ وَ بِمَ نَعْتَذِرُ عِنْدَ اَللَّهِ مِنْ أَدَاءِ حَقِّكَ – لاَ وَ اَللَّهِ حَتَّى أَكْسِرَ فِي صُدُورِهِمْ رُمْحِي هَذَا وَ أَضْرِبَهُمْ بِسَيْفِي مَا ثَبَتَ قَائِمُهُ فِي يَدِي وَ لاَ أُفَارِقُكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ مَعِي سِلاَحٌ أُقَاتِلُهُمْ بِهِ لَقَذَفْتُهُمْ بِالْحِجَارَةِ وَ لَمْ أُفَارِقْكَ حَتَّى أَمُوتَ مَعَكَ وَ كُنْتَ أَوَّلَ مَنْ شَرَى نَفْسَهُ وَ أَوَّلَ شَهِيدٍ شَهِدَ لِلَّهِ وَ قَضَى نَحْبَهُ فَفُزْتَ وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ شَكَرَ اَللَّهُ اِسْتِقْدَامَكَ وَ مُوَاسَاتَكَ إِمَامَكَ إِذْ مَشَى إِلَيْكَ وَ أَنْتَ صَرِيعٌ فَقَالَ يَرْحَمُكَ اَللَّهُ يَا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ وَ قَرَأَ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ مٰا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً  لَعَنَ اَللَّهُ اَلْمُشْتَرِكِينَ فِي قَتْلِكَ – عَبْدَ اَللَّهِ اَلضَّبَابِيَّ وَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ خَشْكَارَةَ اَلْبَجَلِيَّ وَ مُسْلِمَ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ اَلضَّبَابِيَّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَنَفِيِّ اَلْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي اَلاِنْصِرَافِ – لاَ وَ اَللَّهِ لاَ نُخَلِّيكَ حَتَّى يَعْلَمَ اَللَّهُ أَنَّا قَدْ حَفِظْنَا غَيْبَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِيكَ وَ اَللَّهِ لَوْ أَعْلَمُ أَنِّي أُقْتَلُ ثُمَّ أُحْيَا ثُمَّ أُحْرَقُ ثُمَّ أُذْرَى وَ يُفْعَلُ بِي ذَلِكَ سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ وَ كَيْفَ أَفْعَلُ ذَلِكَ وَ إِنَّمَا هِيَ مَوْتَةٌ أَوْ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ ثُمَّ هِيَ بَعْدَهَا اَلْكَرَامَةُ اَلَّتِي لاَ اِنْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً فَقَدْ لَقِيتَ حِمَامَكَ وَ وَاسَيْتَ إِمَامَكَ وَ لَقِيتَ مِنَ اَللَّهِ اَلْكَرَامَةَ فِي دَارِ اَلْمُقَامَةِ حَشَرَنَا اَللَّهُ مَعَكُمْ فِي اَلْمُسْتَشْهَدِينَ وَ رَزَقَنَا مُرَافَقَتَكُمْ فِي أَعْلَى عِلِّيِّينَ اَلسَّلاَمُ عَلَى بِشْرِ بْنِ عُمَرَ اَلْحَضْرَمِيِّ شَكَرَ اَللَّهُ لَكَ قَوْلَكَ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي اَلاِنْصِرَافِ أَكَلَتْنِي إِذَنْ اَلسِّبَاعُ حَيّاً إِنْ فَارَقْتُكَ وَ أَسْأَلُ عَنْكَ اَلرُّكْبَانَ وَ أَخْذُلُكَ مَعَ قِلَّةِ اَلْأَعْوَانِ لاَ يَكُونُ هَذَا أَبَداً اَلسَّلاَمُ عَلَى يَزِيدَ بْنِ حُصَيْنٍ اَلْهَمْدَانِيِّ اَلْمَشْرِقِيِّ اَلْقَارِي اَلْمُجَدَّلِ بِالْمَشْرَفِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عُمَرَ بْنِ كَعْبٍ اَلْأَنْصَارِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى نُعَيْمِ بْنِ عَجْلاَنَ اَلْأَنْصَارِيِّ – اَلسَّلاَمُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ اَلْقَيْنِ اَلْبَجَلِيِّ اَلْقَائِلِ لِلْحُسَيْنِ وَ قَدْ أَذِنَ لَهُ فِي اَلاِنْصِرَافِ – لاَ وَ اَللَّهِ لاَ يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً أَتْرُكُ اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَسِيراً فِي يَدِ اَلْأَعْدَاءِ وَ أَنْجُو لاَ أَرَانِيَ اَللَّهُ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَمْرِو بْنِ قَرَظَةَ اَلْأَنْصَارِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى حَبِيبِ بْنِ مُظَاهِرٍ اَلْأَسَدِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحُرِّ بْنِ يَزِيدَ اَلرِّيَاحِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عُمَيْرٍ اَلْكَلْبِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى نَافِعِ بْنِ هِلاَلِ بْنِ نَافِعٍ اَلْبَجَلِيِّ اَلْمُرَادِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَنَسِ بْنِ كَاهِلٍ اَلْأَسَدِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى قَيْسِ بْنِ مُسْهِرٍ اَلصَّيْدَاوِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اِبْنَيْ عُرْوَةَ بْنِ حَرَاقٍ اَلْغِفَارِيَّيْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَوْنِ بْنِ حُوَيٍّ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ اَلْغِفَارِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى شَبِيبِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلنَّهْشَلِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَجَّاجِ بْنِ زَيْدٍ اَلسَّعْدِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى قَاسِطٍ وَ كَرِشٍ اِبْنَيْ ظَهِيرٍ اَلتَّغْلِبِيَّيْنِ اَلسَّلاَمُ عَلَى كِنَانَةَ بْنِ عَتِيقٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى ضِرْغَامَةَ بْنِ مَالِكٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى حُوَيِّ بْنِ مَالِكٍ اَلضُّبَعِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَمْرِو بْنِ ضُبَيْعَةَ اَلضُّبَعِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى زَيْدِ بْنِ ثُبَيْتٍ اَلْقَيْسِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَللَّهِ وَ عُبَيْدِ اَللَّهِ اِبْنَيْ يَزِيدَ بْنِ ثُبَيْتٍ اَلْقَيْسِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَامِرِ بْنِ مُسْلِمٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى قَعْنَبِ بْنِ عَمْرٍو اَلتَّمْرِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَالِمٍ مَوْلَى عَامِرِ بْنِ مُسْلِمٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَيْفِ بْنِ مَالِكٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ بِشْرٍ اَلْخَثْعَمِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى زَيْدِ بْنِ مَعْقِلٍ اَلْجُعْفِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْحَجَّاجِ بْنِ مَسْرُوقٍ اَلْجُعْفِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَسْعُودِ بْنِ اَلْحَجَّاجِ وَ اِبْنِهِ اَلسَّلاَمُ عَلَى مُجَمِّعِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْعَائِذِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَمَّارِ بْنِ حَسَّانَ بْنِ شُرَيْحٍ اَلطَّائِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى حُبَابِ بْنِ اَلْحَارِثِ اَلسَّلْمَانِيِّ اَلْأَزْدِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جُنْدَبِ بْنِ حُجْرٍ اَلْخَوْلاَنِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عُمَرَ بْنِ خَالِدٍ اَلصَّيْدَاوِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَعِيدٍ مَوْلاَهُ اَلسَّلاَمُ عَلَى يَزِيدَ بْنِ زِيَادِ بْنِ مُهَاصِرٍ اَلْكِنْدِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى زَاهِدٍ مَوْلَى عَمْرِو بْنِ اَلْحَمِقِ اَلْخُزَاعِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى جَبَلَةَ بْنِ عَلِيٍّ اَلشَّيْبَانِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى سَالِمٍ مَوْلَى بَنِي اَلْمَدَنِيَّةِ اَلْكَلْبِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَسْلَمَ بْنِ كُثَيْرٍ اَلْأَزْدِيِّ اَلْأَعْرَجِ اَلسَّلاَمُ عَلَى زُهَيْرِ بْنِ سُلَيْمٍ اَلْأَزْدِيِّ – اَلسَّلاَمُ عَلَى قَاسِمِ بْنِ حَبِيبٍ اَلْأَزْدِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عُمَرَ بْنِ جُنْدَبٍ اَلْحَضْرَمِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى أَبِي ثُمَامَةَ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّائِدِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى حَنْظَلَةَ بْنِ سَعْدٍ اَلشِّبَامِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْكَدِرِ اَلْأَرْحَبِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَمَّارِ بْنِ أَبِي سَلاَمَةَ اَلْهَمْدَانِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى عَابِسِ بْنِ أَبِي شَبِيبٍ اَلشَّاكِرِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى شَوْذَبٍ مَوْلَى شَاكِرٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى شَبِيبِ بْنِ اَلْحَارِثِ بْنِ سَرِيعٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى مَالِكِ بْنِ عَبْدِ بْنِ سَرِيعٍ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْجَرِيحِ اَلْمَأْسُورِ – سَوَّارِ بْنِ أَبِي حِمْيَرٍ اَلْفَهْمِيِّ اَلْهَمْدَانِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْمُرَتَّبِ مَعَهُ عَمْرِو بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْجُنْدُعِيِّ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ يَا خَيْرَ أَنْصَارٍ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ بِمٰا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَى اَلدّٰارِ  بَوَّأَكُمُ اَللَّهُ مُبَوَّأَ اَلْأَبْرَارِ أَشْهَدُ لَقَدْ كَشَفَ اَللَّهُ لَكُمُ اَلْغِطَاءَ وَ مَهَّدَ لَكُمُ اَلْوِطَاءَ وَ أَجْزَلَ لَكُمُ اَلْعَطَاءَ وَ كُنْتُمْ عَنِ اَلْحَقِّ غَيْرَ بِطَاءٍ وَ أَنْتُمْ لَنَا فُرَطَاءُ وَ نَحْنُ لَكُمْ خُلَطَاءُ فِي دَارِ اَلْبَقَاءِ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ .)

[20] لهوف، صفحه 113 (فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ‏ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)

[21] تسلیة المُجالس و زینة المَجالس (مقتل الحسین علیه السلام) ، جلد ۲ ، صفحه ۳۱۱