کدام حسین (علیه السلام)؟ کدام کربلا؟ (جلسه شانزدهم)

حجت الاسلام کاشانی روز دوشنبه سی و یکم مردادماه ۱۴۰۱، مصادف با شب بیست و پنجم محرم الحرام، به ادامه سخنرانی با موضوع «کدام حسین (علیه السلام)؟ کدام کربلا؟» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و تسلیت به پیشگاهِ مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

گوشه‌ای از یک بحث گسترده‌ای را با یکدیگر گفتگو می‌کنیم.

عرض کردیم که دو حزب در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تشکیل شد، تفاوت آن دو حزب در نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، تلقّیِ آن‌ها از نگاه به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو گونه درست کرد، یکی پیغمبر را معصوم می‌دید، و یکی می‌گفت اگر پیامبر الآن در بستر بیماری است، حرف‌های او قابل اعتناء نیست.

این گروه دوم حاکم شدند. کم کم اسلامی درست کردند که در مقابل آن اسلامِ دیگر، آنقدر متفاوت است که نمی‌شود گفت هر دو «اسلام» است، نمی‌شود گفت این تفاوتی در یک دین است که با اجتهاد با یکدیگر اختلاف دارند، بلکه یکی ایمان است و دیگری کفر است، یکی توحید است و دیگری شرک.

درست است که ظاهراً نماز و روزه وجود داشت، اما گویی که چنگیزِ وحشیِ کافری حکومت می‌کند، ولی هنگام اذان، نماز هم می‌خوانند!

بعد عرض کردیم که وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌فرمودند «سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّین»[4] دین پوسید، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌فرمودند «عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»[5]  نمی‌فهمیدند، باور نمی‌کردند، این کارها را تندروی می‌دیدند، غلوّ می‌دیدند، مبالغه می‌دیدند.

تا اینکه روز عاشورا دیدند که اتفاقاتی افتاد که این دین نیست.

تلاش ما این بود که بگوییم اگر کسی شما را متمایل کند که برای تحلیلِ کربلا، همان حول و حوالی را ببینید، موفق شده است که شما را گمراه کند، در حالی که کربلا از یک جهت استثناء است، آن هم این است که آن غلط‌های زیادی را با معصوم انجام دادند و در میان اسرا هم دختر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود. از این جهت اعظم مصائب است، لا یوم کیوم الحسین صلوات الله علیه.

اما کربلا از نظر شیوه‌ی خشونت و وحشیگری استثناء نیست. بعد از کربلا این کارها را کرده‌اند، قبل از کربلا هم بوده است.

ما مقابله‌ی فکریِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و معاویه، مقابله‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ جمل را بیان کردیم و دیدید که در جمل هم قاری تیرباران شد، مانند کربلا که نماز حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را تیرباران کردند. این یک شیوه و یک تفکّر است.

اگر زمان بود و شرایط هم بود و به عقب‌تر می‌رفتم هم می‌دیدید که همینطور بود، یعنی یک نوع نگاه است، یک اسلام است که در یکی از آن‌ها وحشیگری «دینداری» تلقّی می‌شود، و وحشی‌ها «آخوندهای» این اسلام می‌شوند. مانند ضحاک و عمرو بن حریث و…

اگر ما بودیم هیچ وقت چنین انسان وحشی‌ای را قرار نمی‌دادیم که دین را تبلیغ کند، ما هیچ وقت به بابک زنجانی نمی‌گوییم که خطیب جمعه باشد.

اینکه امروز این‌ها از معاویه دفاع می‌کنند، همانطور که عرض کردیم گرچه از مظلومیت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌سوزیم، اما فرصتی برای بیان حق است. نمی‌دانم چرا این‌ها از معاویه دفاع می‌کنند. همه چیزِ معاویه رو است. این‌ها از الطافِ خفیّه‌ی الهی است. ما باید میلیاردها دلار خرج می‌کردیم که عده‌ای باور کنند این‌ها طرفدار معاویه هستند. الحمدلله الآن این‌ها خودشان می‌گویند. خدا را شکر که خدا دشمنان ما را اینطور قرار داده است.

هر جلسه عرض کردیم که «دشمنان ما مردم غیر شیعه نیستند». بلکه مظلومینِ مقهورِ دله‌دزدیِ بعضی از آخوندهای فاسد، اول همین مردمان جهان اسلام هستند، چون خبر ندارند. وگرنه این‌ها همین الآن نماز می‌خوانند، زکات می‌دهند، اگر نام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیاید گریه می‌کنند، این‌ها که نمی‌دانند چه کسی چه بلایی بر سرشان آورده است و چه کسی دین را اینطور کرده است. لذا ما برای چه باید با یک سنّی دشمنی کنیم؟ ما با آن کسی دشمنی داریم که سنگ نجس را فیروزه جا می‌زند، چون بقیه را فریب می‌دهد.

ان شاء الله خدای متعال کمک کند که روزی همه‌ی ما زیر پرچم امام زمان ارواحنا فداه هم‌صدا و هم‌فکر بجنگیم تا این‌ها هم حقیقت را بفهمند.

وقتی شما در ایام اربعین به کربلا مشرّف می‌شوید، اگر ببینید یک مسیحی هم آمده است، آیا خوشحال نمی‌شوید؟ او را در آغوش هم می‌کشی و می‌گویی: الحمدلله! همینقدر که فهمیده است و در کاروان حسینی آمده است خدا را شکر.

وگرنه ما با کسی دعوا نداریم، دعوا با آن کسی است که دزدِ دروغگو است. ما با مفسد دعوا داریم نه با مالباخته و عقیده‌باخته. او که نمی‌داند به او دروغ گفته‌اند و او را فریب داده‌اند.

خلاصه اینکه دو اسلام در مقابل هم قرار گرفت، یک اسلام تا می‌تواند با وحشیگری، یک اسلام تا می‌تواند مهربان است.

نه اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بفرمایند حرّ را می‌بخشم، بلکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: ای جاریة بن قدامه! اگر آن وحشی‌هایی که حمله کردند، توبه کردند، تو بپذیر.

من می‌خواهم این‌ها را آدم کنم، من که قصدِ کشتنِ این‌ها را ندارم.

والله اگر در کربلا عمرسعد و شمر هم توبه می‌کردند، یعنی پشیمان و خجل می‌شدند، والله اگر آن‌ها هم «علیکَ مِنِّی السَّلام یَا أباعَبدالله، هَل لِیَ مِن تَوبَة؟»، و بنای جبران داشتند، با اینکه توان جبران نداشتند، بخدا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دستشان را می‌گرفت، وگرنه «دعوت کردن» که معنا نداشت، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عمر سعد را دعوت کردند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عبید الله حرّ جُعفی را دعوت کردند، فرمودند: «أَيُّهَا اَلرَّجُلُ إِنَّكَ مُذْنِبٌ خَاطِئٌ»،[6] پرونده‌ی تو خیلی سنگین است و کار تو تمام است، ولی من کاری می‌کنم که شفاعتِ جدّم برای تو تضمین بشود. یعنی بخواه که برگردی، بخواه که توبه کنی، تو هر کسی که باشی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه توانِ زیر و رو کردنِ تو را دارند.

لذا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به «جاریة بن قدامه» فرمودند: هر کسی توبه کرد بپذیر. ما که نمی‌خواهیم کسی را بکشیم، اگر هم کسی را می‌کشیم برای این است که این شخص نرود و دیگران را بکشد و به نوامیس مردم تعدّی کند. اگر بخواهد آدم بشود که او را نمی‌کشیم، اصلاً من آمده‌ام که این شخص آدم بشود.

یک جریان به دنبالِ آدم شدنِ مردم است، یک جریان هم به دنبال این است که حتّی آخوندهای خود را هم از آن وحشی‌ها انتخاب کند.

آقایی و مهربانی امام سجّاد علیه السلام

یکی از آرزوهای من این است که یک مجلسی حوصله داشته باشد، خدای متعال هم روزی من کند که هزار و پانصد ساعت، فیش‌های خود را جمع‌بندی کنم، مثلاً ما سی جلسه راجع به امام سجّاد صلوات الله علیه حرف بزنیم.

من یقین دارم اگر جامعه ما امام سجّاد علیه السلام را بشناسد، هر وقت که گرفتار شود، قبل از هر کسی اول به علی بن الحسین صلوات الله علیه توسّل می‌کند.

امام سجّاد علیه السلام غریب هستند ولی از ما بی‌نیاز هستند، ما امام سجّاد علیه السلام را نمی‌شناسیم، کرامتِ امام سجّاد علیه السلام حتّی با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قابل قیاس نیست.

من چند مورد را عرض کنم تا شما فقط مرام را ببینید.

می‌دانید که در بین ائمه ما علیهم السلام، تنها امامی که امام صادق علیه السلام و بعضی از ائمه دیگر علیهم السلام فرموده‌اند که شبیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است امام سجّاد صلوات الله علیه هستند. هم در مصائب، هم در کرامت، هم در عبادت.

آن طرف همه یکدیگر را می‌فروشند، همانطور که عرض کردم «ضحاک بن قیس» همیشه جزو عمله‌های معاویه بود، فرمانده پیاده‌نظام سپاه معاویه در صفین بود، فرماندار کوفه بود، اواخر عمر معاویه فرماندار شام شد، اما همینکه معاویه مرد، ضحاک دید که عبدالله بن زبیر زور دارد، رفت و با عبدالله بن زبیر بیعت کرد!

این طرف بلاتشبیه… شما در افسانه‌ها هم نمی‌بینید، اجازه بدهید برای شما مثالی بزنم.

حتماً شما مسابقه‌های اسب‌دوانی را دیده‌اید، بعضی از آن‌ها با اسب‌های خود رفیق هستند، بعضی‌ها در اروپا با این اسب‌ها ازدواج می‌کنند! ولی تسمه‌ای به دست دارند که به گردن اسب می‌زنند که این تسمه حالتِ راهنما دارد که بگوید به کدام سمت برو.

پوست اسب و شتر هم آنقدر ضخیم است که اگر این تسمه را آرام به آن اسب یا شتر بزنند، احساس درد نکند.

الآن اینطور است، چه برسد به هزار و چهارصد سال قبل که اصلاً خشونت زندگی‌ها بیش از الآن بود، مثلاً الآن شما گوشت را می‌خرید، آن زمان باید خودتان ذبح می‌کردید، قصاب زیاد نبود، یعنی خیلی از مشاغل اینقدر مانند امروز نبود.

نویسنده‌ی این نقل مرحوم علامه سید محمد حسین جلالی است که در امریکا در غربت از دنیا رفت، ایشان بیش از پانصد کتاب دارند، صدام ملعون فکِ پایینِ ایشان را کَنده بود.

ما کسانی را داریم که آن‌ها مکتب را برای ما نگه داشتند. این مرحوم علامه سید محمد حسین جلالی از ترس صدام به آنجا فرار کرده بود. صدام ملعون فکِ پایین ایشان را کَنده بود و ایشان فک مصنوعی گذاشته بودند.

امشب به هر جلسه‌ای که رفتم از مطالب کتاب ایشان خواندم، با ایشان قرار دارم که ان شاء الله او ما را محضر امام سجّاد علیه السلام یاد کند، ما هم در جلسه ایشان را یاد کنیم.

لطفاً نثار روح مرحوم علامه سید محمد حسین جلالی صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

امام سجاد علیه السلام بیش از بیست سفر با یک شتر به حج رفتند، یعنی بیت الله را مشرّف و متبرّک به قدوم مبارک خودشان کردند. یک مرتبه این تسمه را به گردن شتر نزدند. بلکه وقتی آن شتر از دنیا رفت، امام سجاد علیه السلام آن شتر را دفن کردند و فرمودند: نمی‌خواهم گرگ‌ها این شتر را بخورند، ما با این شتر به حج رفتیم.

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه شترِ خود را دفن می‌کنند که گرگ‌ها این شتر را نخورند، مگر می‌شود که حضرت زین العابدین صلوات الله علیه گریه‌کنِ پدرِ خود را ندید بگیرند؟ این خانواده باوفا هستند، این مسیر یک مسیر دیگری است.

وقتی حضرت سجّاد علیه السلام در راه مکه بودند، هر کجا که «مَدَره» می‌دیدند… یکی از چیزهایی که اسب و شتر را خیلی اذیت می‌کند، این است که مسیر سنگلاخ است…

این‌هایی که در دریا غرق می‌شوند، چطور می‌شود که غرق می‌شوند؟ زیر پایشان ناگهان خالی می‌شود. وقتی شما در حال راه رفتن هستید، ممکن است مچ پای شما بر اثر فشارِ یک چاله‌ی پنج سانتی متری بشکند.

حضرت سجّاد علیه السلام که در حال رفتن بودند، هر کجا که در مسیر «مَدَره» می‌دیدند، یعنی تکه‌ای گِل می‌دیدند، که اگر اسب پای خود را روی آن بگذارد ممکن ناگهان پیچ بخورد… حضرت پیاده می‌شدند و این را با دست برمی‌داشتند و به گوشه‌ی راه می‌بردند.

یعنی حضرت این کار را برای دلسوزی نسبت حیوان این کار را می‌کردند، وگرنه اصلاً معلوم نبود اسب بعدی اسبِ چه کسی باشد.

این آقایی که نسبت به حیوانات اینطور است، نسبت به مردم چطور است؟

اگر کسی در روز می‌آمد که از حضرت کمک بخواهد… دیده‌اید که اگر انسان بخواهد از کسی پول بگیرد باید یک انفعال و خجالتی را تحمّل کند… حضرت زین العابدین صلوات الله علیه دامادِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستند، این یک شیوه است، وقتی کسی می‌آمد که از حضرت کمک بخواهد، حضرت آنچنان آن شخص را بغل می‌کردند و می‌بوسیدند که انگار آن شخص چیزی به امام داده است.

نقل است که هیچ کس از درِ خانه‌ی امام سجّاد علیه السلام بیرون نمی‌رفت الا اینکه دیگر انفعال نداشت، حضرت سجّاد علیه السلام طوری او را در آغوش می‌کشید و می‌بوسید که انگار پولی به حضرت سجّاد علیه السلام داده است!

سید علی ترک رضوان الله تعالی علیه که شاعر بزرگی است، در مورد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌گوید: وقتی انسان می‌خواهد به جایی برود که پول بگیرد، اذیت می‌شود، اینجا وقتی می‌گوید «پول بده»، حضرت طوری لبخند می‌زنند و تحویل می‌گیرند که طرف فکر می‌کند خدمتی هم کرده است!

لذا بر خلاف جاهای دیگر، عطاء شیرین است، چون هرچه بگیرد حسِ خجالت ندارد، بلکه

انگشتری که ملک سلیمان بهای اوست        آنان به سائلی به خجالت عطاء کنند

تشکر هم می‌کنند…

می‌دانید که وقتی حضرت سجّاد صلوات الله علیه به دنیا آمدند مادرشان از دنیا رفتند، سلام الله علیها. خدای متعال بانویی به حضرت سجّاد صلوات الله علیه کرامت کرد، کنیزی که امّ ولد است. وقتی کنیز بچه‌دار بشود «امّ ولد» می‌شود. احکام او قدری تغییر می‌کند که الآن وقت نیست بگویم. نام ایشان «امّ طویل» است. باید شیری پاک باشد که به حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بدهند. ایشان از «امّ طویل» شیر میل کردند. هم‌شیرِ امام سجّاد علیه السلام «یحیی» نام دارد. برادرِ رضاعی و شیریِ امام سجّاد علیه السلام است.

دعای بیست و چهارم صحیفه سجّادیه را ببینید، وای بحال جوانی که در خانه با پدر و مادر خود رفیق نیست و نسبت به پدر و مادر خود نوکر و خاک نیست. اگر اینطور نباشد عملاً شیعه نیست. یک جمله از دعای بیست و چهارم صحیفه سجّادیه که امام سجّاد علیه السلام به خدای متعال عرض می‌کند را می‌گویم؛ اگر کسی نداند فکر می‌کند که امام سجّاد علیه السلام نسبت به پدر و مادر خود این جملات را فرموده است. در مورد پدر خود که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، امام سجّاد علیه السلام هرچه نسبت به پدر خود خاک باشند پدرِ ایشان سیّد الشّهدا است، اما عرض می‌کند: خدایا! هیبتِ سلطانِ عَسوف، یعنی یک سلطانِ دیکتاتوری که کسی نمی‌تواند جلوی او نفس بکشد، این هیبت را از پدر و مادر در دلِ من قرار بده، من جلوی آن‌ها سر بلند نکنم. من آنقدر نسبت به پدر و مادرم مهربان باشم که از مادر مهربانتر.

پدرِ امام سجّاد علیه السلام که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند، مادر که از دنیا رفته است، منظور امام سجّاد علیه السلام آن دایه است. این مرام و معرفت این خاندان است.

لذا از حضرت نقل شده است که سرِ سفره با مادرِ خود هم‌زمان غذا میل نمی‌فرمودند، اول این دایه غذا میل می‌کرد و بعد حضرت سجّاد علیه السلام. آن دایه کنیز بود، اولاً که او ولو اینکه کنیز باشد عظیم الشّأن است، آنقدر آدم بوده‌اند که سرور زنان شده‌اند و دایه‌ی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه.

حضرت سجّاد علیه السلام غذا میل نمی‌فرمودند، از ایشان پرسیدند که چرا غذا میل نمی‌فرمایید؟ فرمودند: می‌ترسم چشم ایشان لقمه‌ای را نگاه کند و من قبل از او لقمه را بردارم. من می‌نشینم او غذا میل کند، بعد من غذا میل می‌کنم.

وای بحال ما اگر این هیئت‌ها ما را نسبت به پدر و مادرمان «خاک» نکند. در اینصورت معلوم است که اشتباه آمده‌ایم. پناه بر خدا.

این آقایی و مهربانی حضرت سجّاد علیه السلام است، از این موارد هم فراوان است.

کارویژه‌ی امام سجّاد علیه السلام

حال به اندازه‌ای که فرصت هست بنده چند کارویژه‌ی حضرت سجّاد علیه السلام را عرض می‌کنم، یکی از آن‌ها این چیزی است که در این جلسات گفته‌ایم. تصوّر نکنید که بحث این جلسه جدا است.

گفتیم دو اسلام بود، کفر و ایمان، توحید و شرک، حال اینجا را ببینید.

حضرت سجّاد صلوات الله علیه در یک روزگاری امام شدند که سخت‌ترین روزگارِ شیعه است، در حال اسارت، روز عاشورا، تا سال 95 هجری قمری. این دوره دوره‌ای است که گاهی مانند «أصبغ بن نُباته» نمی‌دانیم سال 60 مُرده است یا سال 102، چون این دوره دوره‌ای است که همه‌ی شیعیان آواره و بیابان‌گرد و فراری بودند. آنقدر «أصبغ بن نُباته» دیده نشده است که نمی‌دانیم سال 60 مُرده است یا سال 102.

بعنوان مثال حجاج ملعون می‌گشت، هر کسی را که جزو یاران و محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود را پیدا می‌کرد و دست و پای او را می‌بریدند، می‌ایستادند تا خون از او برود و بمیرد. یعنی زجرکش می‌کردند.

آیا الآن «حجاج» در جهان اسلام خیلی منفور است؟ بین بعضی‌ها نه!

این کتاب را از نمایشگاه عمان همین سال اخیر، یعنی سال 1400، آخرین نمایشگاه بین المللی در کشور عمان خریده‌ایم. سال 2018 چاپ شده است، 820 صفحه است، نام کتاب هم «وا حجاجاه» است. این کتاب در دفاع از «حجاج» است!

فکر نکنید مسیر تمام شده است، این‌ها نمی‌فهمند، اگر «دفاع از معاویه» را کوتاه بیایی، دفاع از «حجاج» و «یزید» و فاحشه‌های مکه و… رخ خواهد داد، مسیر این مسیر است. البته اینجاها جاهای خوبی است، چون باعث می‌شود که حق‌جویان حق را بفهمند. کسی که صد هزار یا هشتاد هزار سر بریده است… گفته است: حجاج خیلی اهل گریه بود و خیلی دل‌رحم بود و…

حضرت سجّاد صلوات الله علیه حداقل سه کارویژه مهم دارند، ده‌ها مورد هم نمی‌توانم بگویم، یکی از آن‌ها این است که «در شرایطی که نفس‌ها در سینه حبس است، چکار کنیم؟».

در زمان امام سجّاد علیه السلام، اگر کسی به نمازِ امام سجّاد علیه السلام اقتدا می‌کرد، او را می‌کشتند. بنابراین مسلّم است که امام سجّاد علیه السلام نمی‌توانستند با مردم صحبت کنند. در آن دوره شیعیان فراری هستند.

حجاج ملعون دست و پای قنبر را برای حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برید تا اینکه زجرکش شود. خاندان کمیل را گرفتند و گفتند زن‌ها را به کنیزی می‌بریم. وقتی می‌گویند «به کنیزی می‌بریم» یعنی زنِ کس دیگری می‌شود…

یکی از دغدغه‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بود که این‌ها زن کسی را گرفته‌اند و به کس دیگری داده‌اند و این زن از او بچه‌دار شده است، الآن من چطور این زن را از این شخص بگیرم و به شوهر او برگردانم؟

این مسیر، فقط مسیرِ روز عاشورا نیست. از آن روز اول اینطور بوده است، این‌ها یک تفکّر هستند. اگر کسی فقط به کربلا توجّه کند…

برای چه روایات ما مدام می‌گویند: «إِذَا كُتِبَ اَلْكِتَابُ قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ».[7] مدام می‌گویم اشتباه تحلیل نکنید، خطای محاسباتی نکنید، وقتی آب گِل است باید سرِ چشمه را دید.

آنقدر خفقان بود که کسی جرأت نداشت حرف بزند، حضرت زین العابدین صلوات الله علیه کلاس درس نداشتند، عموم مردم هم باید تقیّه کنند، چون می‌کشند، همه‌ی مردم که تحمّل ندارند زن و بچه‌شان را به اسارت و کنیزی ببرند، بنابراین دینشان بهم می‌خورد، برای همین حضرت فرمودند: همه تقیّه کنید.

اما لازم است آنجایی که حق و باطل در حال قاطی شده است و این دین «دین» تلقّی می‌شود، کسانی به خط بزنند.

مانند آنجایی که حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه از تقیّه بیرون آمدند و به هارون فرمودند: «فدک یعنی همه‌ی حکومت تو».

برای چه حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه این کار را کردند؟ برای اینکه هارون می‌گفت: دین یعنی این چیزی که من می‌گویم.

ممکن بود باور بشود و مردم بگویند هارون عادل و آزادیخواه و روشنفکر است. برای همین حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه به خط زدند و فرمودند: غصبی است!

فتوّت و جوانمردی «یحیی بن ام طویل سلام الله علیه»

اینجا باید چکار کرد؟ تا وقتی کسی بتواند این کار را کند که جای امام نیست، اول باید انصار به خط بزنند. چه کسی به خط بزند؟ چه کسی مرد است؟

بخدا حیف است که در این تهران، خیابانی به نام «یحیی بن ام طویل» نیست اما به نام بعضی‌ها خیابان است.

«یحیی بن ام طویل» اهل فتوّت بود، جوانمرد بود، یکّه‌بزنِ پهلوان بود.

این کتاب کافی شریف است، «یحیی بن ام طویل» برادر شیری امام سجّاد صلوات الله علیه است. دید بنحوی شخم می‌زنند و به دنبال این بودند که بگویند مفسّر اول تاریخ اسلام «حجاج بن یوسف ثقفی» است. باید یک نفر به خط بزند.

در طول تاریخ برای تنها امامی که گفته‌اند «وقتی امامت او شروع شد، چند یار داشت» امام سجّاد علیه السلام است. چون سه نفر بودند. حتّی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چنین نگفته‌اند، برای امام کاظم صلوات الله علیه چنین نگفته‌اند. «اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ ثَلاَثَةً»،[8] «ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا» بعد کم کم زیاد شدند. آنقدر کم بوده‌اند که شمرده شده‌اند!

باید یک نفر به خط بزند…

روز قیامت هم می‌گویند «أینَ حَوارِی عَلِی بنِ الحُسَین» حواریّون علی بن الحسین چه کسانی هستند؟ چند نفر بلند می‌شوند، یک نفر همین «یحیی بن ام طویل» است، برادر رضاعی حضرت سجّاد علیه السلام.

دیدند چیز دیگری دین تلقّی می‌شود…

ما در این جلسات عرض کرده‌ایم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مدام سعی کرده‌اند که بفرمایند این‌ها کفر است و دین نیست.

«یحیی بن ام طویل» به کُناسه رفت. روایت این است: «رَأَيْتُ يَحْيَى اِبْنَ أُمِّ اَلطَّوِيلِ وَقَفَ بِالْكُنَاسَةِ»،[9]

«کُناسه» کجاست؟ کوفه محله محله است، محله‌هایی برای شیعیان است، محله‌هایی هم برای نواصب است، «کُناسه» جزوِ محله‌های نواصب است.

وقتی بدنِ بی‌سرِ مسلم بن عقیل سلام الله علیه و هانی بن عروة سلام الله علیه را به اسب بستند، در کُناسه کشیدند، وگرنه جرأت نمی‌کردند این کار را در منطقه‌ی شیعیان انجام بدهند.

«زید بن علی» پسر امام سجّاد علیه السلام را در کُناسه برهنه کردند و آویزان کردند.

«یحیی بن ام طویل» مانند خیلی‌ها در خانه‌ی خودشان نرفت، بلکه به کُناسه رفت، یعنی در محله‌ی آن‌ها رفت، «رَأَيْتُ يَحْيَى اِبْنَ أُمِّ اَلطَّوِيلِ وَقَفَ بِالْكُنَاسَةِ ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ» با صدای بلند فریاد زد: «مَعْشَرَ أَوْلِيَاءِ اَللَّهِ» ای کسی که می‌خواهی از اولیاء خدا باشی «إِنَّا بُرَآءُ مِمَّا تَسْمَعُونَ» ما از این حرف‌هایی که بر منبر می‌زنند بیزار هستیم «مَنْ سَبَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ» لعنت خدا بر هر کسی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کند «وَ نَحْنُ بُرَآءُ مِنْ آلِ مَرْوَانَ» لعنت بر آل مروان.

«یحیی بن ام طویل» در خانه‌ی ناصبی‌ها این حرف‌ها را زدند، فکر نکنید چون امام سجّاد علیه السلام مجبور است به جهاتی سکوت کند، این اسلام است. این اسلام نیست.

«مَنْ سَبَّ أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ فَلاَ تُقَاعِدُوهُ» اگر شنیدید کسی اولیای خدا را سَبّ می‌کند دیگر همنشینی نکنید.

در کتاب «الإختصاص» شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه هم یک عبارت دیگر هم دارد…

اجازه بدهید من عبارت حضرت آقا حفظه الله را بخوانم که این ایّام مطالبی از ایشان نقل می‌کنند، تفسیر سوره مبارکه ممتحنه، چاپ بهار 1401، ایشان این واقعه را نقل کرده‌اند.

«کسانی که با پیروی از مروان و عبدالملک مروان (یعنی دوره امام سجّاد علیه السلام) عملاً کفرِ به خدای بزرگ می‌ورزیدند»…

ایشان در کتاب «دو امام مجاهد» می‌فرمایند «جنگ علی سلام الله علیه با معاویه، جنگ توحید و شرک بود»…

اینجا هم در ادامه می‌فرمایند: …«عملاً عبادت غیرخدا می‌کردند، خیال می‌کردند مسلمان هستند».

«یحیی بن ام طویل» به وسط محله‌ی این‌ها در کُناسه رفت و فریاد زد: «كَفَرْنَا بِكُمْ»،[10]… این آیه برای سوره مبارکه ممتحنه است، برای همین هم در تفسیر سوره ممتحنه این روایت را آورده‌اند…

می‌دانید که هر آدمی که مؤمن است، کافر هم هست، مؤمن به اولیای خدا و کافرِ به طاغوت. بت پرست هم مؤمن به طاغوت است و کافر به اولیای خداست. هر آدمی هم‌زمان مؤمن و کافر است.

و فریاد زد: «كَفَرْنَا بِكُمْ» ما به شما کافریم، «بَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ» بین ما و شما دشمنی آشکار است.

همین صف‌بندی، همین دشمنی، همین کفر، صریح است… این کفر است، آن اسلام که اسلام نیست، اگر چنگیز به نام اسلام می‌آمد، بیش از این‌ها غلط زیادی می‌کرد؟ چنگیز چه کاری کرد که این‌ها نکرده‌اند؟ تازه این‌ها در لباس اسلام این کار را کردند.

«یحیی بن ام طویل» به وسط میدان رفت، برای اینکه خط را بشکند، دین نیست، دو اسلام است که یکی از آن‌ها اصلاً اسلام نیست.

حجاج ملعون دست و پای او را برید…

دین اینطور به دست ما رسیده است، با حلقوم‌های بریده، با دخترانِ به اسارت رفته. ما برای دین اصلاً هزینه‌ای نداده‌ایم، مدام ما را تکریم می‌کنند، ما که کاری نکرده‌ایم.

مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توسّط امام سجّاد صلوات الله علیه

امام سجّاد علیه السلام در روزگار غربت، در روزگاری که کسی ایشان را نمی‌شناخت، روزگاری که شروع امامت با یک تودیع و معارفه شروع نشد، با اسارت ناموس خدا شروع شد.

این را ببینید، ان شاء الله همه تصمیم بگیریم در زندگی خودمان قدمی برداریم.

یکی از کارویژه‌های اصلی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه «مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» است. نه روی منبر که همه تشویق کنند.

اولین منبرِ مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توسّط حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در شرایطی است که… آدمی که ناموس او در شرایط نامساعد است، باید سعی کند جلسه را زودتر تمام کند تا ناموس او از چشم‌ها دور باشد.

آن طرف آن ناجوانمردانِ حرامزاده، این طرف ناموسِ خدا روی پا ایستاده‌اند، حضرت خطبه خوانده‌اند، بیش از هشتاد درصدِ خطبه‌ی امام سجّاد علیه السلام مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

اصلاً من به کاخ تو آمده‌ام که کاخِ تو را غدیریّه کنم…

«يا يَزِيد إِئْذَنْ لِي حَتّى‏ أَصْعَدَ هذِهِ اْلأَعْوادَ»،[11] بگذار روی این تخته‌پاره‌ها بروم…

«ابن سنان خَفاجی» حرفی زده است که خیلی زیباست، می‌گوید: «اَعلی الْمَنابِر تُعْلِنُونَ بِسَبِّهِ» روی منبرها علنی علی را سَبّ می‌کنید، «وَ بِسَیفِهِ نُصِبَتْ لَکُمْ اَعْوادُها» با شمشیرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود که اسلام برپا شد و این منبرها درست شد. با شمشیرِ او منبر درست شد و روی همین منبرها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سَبّ می‌کنید؟

لذا حضرت سجّاد علیه السلام از کلمه‌ی «منبر» استفاده نکردند که تریبونِ دین است، فرمودند: بگذار من روی این تخته‌پاره بروم…

شرایط بگونه‌ای است که باید زودتر جلسه را ختم کرد که آل الله را به خرابه ببرند که در آن مجلس به چشم نیایند.

ما فرصت مهمی داریم، هر یک از ما امروز می‌تواند در ده فضای رسانه‌ای حرف منتشر کند، اما ما بی‌حال هستیم. خبر نداریم، «یحیی بن ام طویل» وسط کناسه می‌رفت و حرف می‌زد، برای همین دست و پای او را می‌بریدند، اگر ما فضیلت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را منتشر نکنیم «وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ»[12] لحظه‌ی مرگ که برسد می‌گوییم فرصت رفت، روز قیامت حسرت می‌خوریم، میثم را می‌آورند، علامه امینی را می‌آورند، ما هم همینطور نگاه می‌کنیم… فرصت برای ما هم هست…

حضرت سجّاد علیه السلام در آنجا فرمودند: «أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بِسَیْفَیْنِ وَ قَاصِمُ‏ الْکُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْن‏، جَحْجَاحٌ مَدَنِی، شُجاعٌ مَکِّی، صَلَّی عَلَی قِبْلَتِیْن، أبَاالحَسَنِ وَالحُسَیْن»، بیشترِ خطبه مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، آنجا بَه بَه نگفتند، آنجا خیزران به دست گرفتند، کسی تشویق نکرد ولی امام سجّاد علیه السلام از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفتند…

روضه و توسّل به امام سجّاد سلام الله علیه

و اتفاقاً به امام صادق علیه السلام عرض کردند: آقا! شما خیلی مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایید، آیا شما به جدّتان شبیه هستید؟ حضرت سجّاد علیه السلام فرمودند: هیهات! جدّی به نام علی بن الحسین [صلوات الله علیه] داشتم که او قدری شبیه بود…

شباهت در خیلی چیزها، شباهت در مصیبت…

دو امام را با طناب و زنجیر به گردن بستند… دو امام با ناموسشان مبتلا به آزمایش شدند… مقابل چشم دو امام…

اگر از روز اول محرّم تا روز شام غریبان، هر روز روضه‌ی امام سجّاد علیه السلام را بخوانند کم است. آنقدر که حضرت سجّاد علیه السلام مصیبت دیده‌اند، مصیبت‌های نگفتنی…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا روی خاک افتاد، فرمود: اگر دین ندارید آزاده باشید و تا زمانی که من زنده هستم به خیمه‌ها حمله نکنید… یعنی نخواستند به این امتحان مبتلا شوند…

یک تفاوت امام با بقیه این است که نسیان ندارد.

اگر کس و کار شما از دنیا برود یا حادثه‌ی بدی ببینید، بعد از مدّتی فراموش می‌شود و عادی می‌شود، اما در عقاید می‌خوانید که امام نسیان و فراموشی ندارد، یعنی سی و چهار سال زندگی امام سجّاد علیه السلام بعد از عاشورا، هر روز روزِ عاشورا بود، هر روز روزِ ورودی به کاخ یزید بود، حضرت که فراموشی ندارند…

نوشته‌اند که امام سجّاد صلوات الله علیه معمولاً روزها روزه بودند، هنگام افطار روزه را باز می‌کردند، یا اگر روزه نبودند و می‌خواستند قبل از غروب غذایی میل کنند، یک ویژگی داشتند، تنها بر سر سفره نمی‌نشستند، چون هنگام غذا نبود، می‌گشتند کسی را پیدا کنند تا با امام سجّاد صلوات الله علیه هم‌غذا شود…

امام سجّاد علیه السلام تنهاخور نبودند، آیا می‌شود ما را فراموش کنند؟…

به کنیزِ حضرت سجّاد علیه السلام گفتند که آقا را توصیف کن، گفت: طولانی بگویم یا مختصر؟ گفتند: مختصر.

گفت: هیچ شبی برای ایشان بستر خواب پهن نکردم، هیچ روزی هم برای ایشان سفره نینداختم، هنگام غروب یک ظرف کوچک غذا به ایشان می‌دادم، حضرت ظرف را نگاه می‌کردند و گریه می‌کردند و اشک از دیدگان مبارک حضرت جاری می‌شد و می‌فرمودند: پدر من را بین دو نهر آب با لب تشنه و شکمِ گرسنه…

در این سی و چهار سال آب خوش از گلوی مبارک امام سجّاد صلوات الله علیه پایین نرفت…

مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که هنگامی که ضربه فرود آمد فرمودند: «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه»، از دست شما راحت شدم…

یکی از جاهای جانسوز این است که حضرت فرمودند: شب عاشورا پدرم با همه صحبت کردند، اما وقتی من خواستم پدرم را در آغوش بگیرم، به عمّه‌ام نگاه کردم و دیدم اگر ما یکدیگر را در آغوش بگیریم عمّه‌ام پس می‌افتد… «فَخَنَقَتْنِي اَلْعَبْرَةُ»[13] بغض گلوی من را گرفت ولی نتوانستم پدرم را در آغوش بگیرم.

روز عاشورا هم هنگامی که دختربچه‌ها خواستند وداع کنند، دیدم اگر من پدرم را در آغوش بگیرم این‌ها پس می‌افتند… باز هم من عقب ایستادم…

الآن یک سِرّی برای شما کشف می‌شود…

در مسیر هم هر کجا که به سر مقدّس پدرم جسارت شد، دست‌های من را بسته بودند و نمی‌توانستم پدرم را در آغوش بگیرم، نزدیک بودیم ولی دور بودیم…

حضرت سجّاد علیه السلام در یک جلسه‌ی خصوصی سخنرانی کردند و فرمودند: لعنت خدا بر کسی که پدرم را کشته است، یزید ملعون گفت: کار تو تمام است، تو را خواهم کشت، اگر خواسته‌ای داری بخواه، اگر نه که اعدام هستی.

حضرت سجّاد علیه السلام سه خواسته داشتند، من به ترتیب نمی‌گویم، فرمودند: «أعتِنِی رأسِ سَیِّدِی وَ مَولَایَ وَ أبِیَ الحُسَین»… اول سرِ پدرم را بده تا در آغوش بگیرم… سرِ مولای من را بده در آغوش بگیرم…

حاجت دوم، فرمودند: بی‌حیاها این کاروان را به اینجا آورده‌اند، هنگام بازگرداندن یک چشم‌پاک این‌ها را تا مدینه ببرد…

سومین حاجت هم این بود که فرمودند: آنچه از ما غارت کردید را پس بدهید…

یزید ملعون گفت: تو را که می‌خواهم بکشم، آن چیزی هم که غارت شده است در کوفه است، پول آن را می‌دهم. امام سجّاد صلوات الله علیه فرمودند: نه! آن چیزی که غارت شده است را می‌خواهم، یزید ملعون گفت: مگر در آن‌ها چه دارید؟ حضرت سجّاد صلوات الله علیه فرمودند: چادر مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در بین آن‌ها بود…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] خطبه فدکیه

[5] اللهوف علی قتلی الطفوف ، صفحه ۲۱ (قَالَ: وَ كَانَ اَلنَّاسُ يَتَعَاوَدُونَ ذِكْرَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَسْتَعْظِمُونَهُ وَ يَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ذَلِكَ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ كَتَبَ يَزِيدُ إِلَى اَلْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ كَانَ أَمِيرَ اَلْمَدِينَةِ يَأْمُرُهُ بِأَخْذِ اَلْبَيْعَةِ عَلَى أَهْلِهَا عام[عَامَّةً]وَ خَاصَّةً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُولُ لَهُ إِنْ أَبَى عَلَيْكَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ اِبْعَثْ إِلَيَّ بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ اَلْوَلِيدُ مَرْوَانَ وَ اِسْتَشَارَهُ فِي أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّهُ لاَ يَقْبَلُ وَ لَوْ كُنْتُ مَكَانَكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ اَلْوَلِيدُ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَهُ فِي ثَلاَثِينَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَوَالِيهِ فَنَعَى اَلْوَلِيدُ إِلَيْهِ مَوْتَ مُعَاوِيَةَ وَ عَرَضَ عَلَيْهِ اَلْبَيْعَةَ لِيَزِيدَ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّ اَلْبَيْعَةَ لاَ تَكُونُ سِرّاً وَ لَكِنْ إِذَا دَعَوْتَ اَلنَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ. فَقَالَ مَرْوَانُ لاَ تَقْبَلْ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ عُذْرَهُ وَ مَتَى لَمْ يُبَايِعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَيْلٌ لَكَ يَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِي كَذَبْتَ وَ اَللَّهِ وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَةِ وَ اَلْبَيْعَةِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ. فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِيدِ عَصَيْتَنِي فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّكَ أَشَرْتَ إِلَيَّ بِذَهَابِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْكَ اَلدُّنْيَا بِأَسْرِهَا لِي وَ أَنَّنِي قَتَلْتُ حُسَيْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً يَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِيفُ اَلْمِيزَانِ لاَ يَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ لاَ يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ. قَالَ وَ أَصْبَحَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يَسْتَمِعُ اَلْأَخْبَارَ فَلَقِيَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّي لَكَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِي تُرْشَدْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا ذَاكَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّي آمُرُكَ بِبَيْعَةِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ فِي دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  » وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ طَالَ اَلْحَدِيثُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَرْوَانَ حَتَّى اِنْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ .)

[6] الأمالی (للصدوق) ، جلد ۱ ، صفحه ۱۵۰ (ثُمَّ سَارَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَتَّى نَزَلَ اَلْقُطْقُطَانِيَّةَ فَنَظَرَ إِلَى فُسْطَاطٍ مَضْرُوبٍ فَقَالَ لِمَنْ هَذَا اَلْفُسْطَاطُ فَقِيلَ لِعُبَيْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْحُرِّ اَلْحَنَفِيِّ [اَلْجُعْفِيِّ] فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَيُّهَا اَلرَّجُلُ إِنَّكَ مُذْنِبٌ خَاطِئٌ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آخِذُكَ بِمَا أَنْتَ صَانِعٌ إِنْ لَمْ تَتُبْ إِلَى اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي سَاعَتِكَ هَذِهِ فَتَنْصُرَنِي وَ يَكُونَ جَدِّي شَفِيعَكَ بَيْنَ يَدَيِ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَقَالَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لَوْ نَصَرْتُكَ لَكُنْتُ أَوَّلَ مَقْتُولٍ بَيْنَ يَدَيْكَ وَ لَكِنَّ هَذَا فَرَسِي خُذْهُ إِلَيْكَ فَوَ اَللَّهِ مَا رَكِبْتُهُ قَطُّ وَ أَنَا أَرُومُ شَيْئاً إِلاَّ بَلَغْتُهُ وَ لاَ أَرَادَنِي أَحَدٌ إِلاَّ نَجَوْتُ عَلَيْهِ فَدُونَكَ فَخُذْهُ فَأَعْرَضَ عَنْهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِوَجْهِهِ ثُمَّ قَالَ لاَ حَاجَةَ لَنَا فِيكَ وَ لاَ فِي فَرَسِكَ – « وَ مٰا كُنْتُ مُتَّخِذَ اَلْمُضِلِّينَ عَضُداً  » وَ لَكِنْ فِرَّ فَلاَ لَنَا وَ لاَ عَلَيْنَا فَإِنَّهُ مَنْ سَمِعَ وَاعِيَتَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ ثُمَّ لَمْ يُجِبْنَا كَبَّهُ اَللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ ثُمَّ سَارَ حَتَّى نَزَلَ كَرْبَلاَءَ فَقَالَ أَيُّ مَوْضِعٍ هَذَا فَقِيلَ هَذَا كَرْبَلاَءُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَقَالَ هَذَا وَ اَللَّهِ يَوْمُ كَرْبٍ وَ بَلاَءٍ وَ هَذَا اَلْمَوْضِعُ اَلَّذِي يُهَرَاقُ فِيهِ دِمَاؤُنَا وَ يُبَاحُ فِيهِ حَرِيمُنَا فَأَقْبَلَ عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ زِيَادٍ بِعَسْكَرِهِ حَتَّى عَسْكَرَ بِالنُّخَيْلَةِ وَ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَجُلاً يُقَالُ لَهُ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِي أَرْبَعَةِ آلاَفِ فَارِسٍ وَ أَقْبَلَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْحُصَيْنِ اَلتَّمِيمِيُّ فِي أَلْفِ فَارِسٍ يَتْبَعُهُ شَبَثُ بْنُ رِبْعِيٍّ فِي أَلْفِ فَارِسٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ اَلْكِنْدِيُّ أَيْضاً فِي أَلْفِ فَارِسٍ وَ كَتَبَ لِعُمَرَ بْنِ سَعْدٍ عَلَى اَلنَّاسِ وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَسْمَعُوا لَهُ وَ يُطِيعُوهُ فَبَلَغَ عُبَيْدَ اَللَّهِ بْنَ زِيَادٍ أَنَّ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ يُسَامِرُ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يُحَدِّثُهُ وَ يَكْرَهُ قِتَالَهُ فَوَجَّهَ إِلَيْهِ شِمْرَ بْنَ ذِي اَلْجَوْشَنِ فِي أَرْبَعَةِ آلاَفِ فَارِسٍ وَ كَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ إِذَا أَتَاكَ كِتَابِي هَذَا فَلاَ تُمْهِلَنَّ اَلْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ وَ خُذْ بِكَظَمِهِ وَ حُلْ بَيْنَ اَلْمَاءِ وَ بَيْنَهُ كَمَا حِيلَ بَيْنَ عُثْمَانَ وَ بَيْنَ اَلْمَاءِ يَوْمَ اَلدَّارِ فَلَمَّا وَصَلَ اَلْكِتَابُ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ أَمَرَ مُنَادِيَهُ فَنَادَى إِنَّا قَدْ أَجَّلْنَا حُسَيْناً وَ أَصْحَابَهُ يَوْمَهُمْ وَ لَيْلَتَهُمْ فَشَقَّ ذَلِكَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ عَلَى أَصْحَابِهِ فَقَامَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي أَصْحَابِهِ خَطِيباً فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّي لاَ أَعْرِفُ أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لاَ أَزْكَى وَ لاَ أَطْهَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي وَ لاَ أَصْحَاباً هُمْ خَيْرٌ مِنْ أَصْحَابِي وَ قَدْ نَزَلَ بِي مَا قَدْ تَرَوْنَ وَ أَنْتُمْ فِي حِلٍّ مِنْ بَيْعَتِي لَيْسَتْ لِي فِي أَعْنَاقِكُمْ بَيْعَةٌ وَ لاَ لِي عَلَيْكُمْ ذِمَّةٌ وَ هَذَا اَللَّيْلُ قَدْ غَشِيَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلاً وَ تَفَرَّقُوا فِي سَوَادِهِ فَإِنَّ اَلْقَوْمَ إِنَّمَا يَطْلُبُونِّي وَ لَوْ ظَفِرُوا بِي لَذَهَلُوا عَنْ طَلَبِ غَيْرِي فَقَامَ إِلَيْهِ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ عَقِيلِ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ مَا ذَا يَقُولُ لَنَا اَلنَّاسُ إِنْ نَحْنُ خَذَلْنَا شَيْخَنَا وَ كَبِيرَنَا وَ سَيِّدَنَا وَ اِبْنَ سَيِّدِ اَلْأَعْمَامِ وَ اِبْنَ نَبِيِّنَا سَيِّدِ اَلْأَنْبِيَاءِ لَمْ نَضْرِبْ مَعَهُ بِسَيْفٍ وَ لَمْ نُقَاتِلْ مَعَهُ بِرُمْحٍ لاَ وَ اَللَّهِ أَوْ نَرِدَ مَوْرِدَكَ وَ نَجْعَلَ أَنْفُسَنَا دُونَ نَفْسِكَ وَ دِمَاءَنَا دُونَ دَمِكَ فَإِذَا نَحْنُ فَعَلْنَا ذَلِكَ فَقَدْ قَضَيْنَا مَا عَلَيْنَا وَ خَرَجْنَا مِمَّا لَزِمَنَا وَ قَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ اَلْبَجَلِيُّ فَقَالَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ وَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ فِيكَ وَ فِي اَلَّذِينَ مَعَكَ مِائَةَ قَتْلَةٍ وَ إِنَّ اَللَّهَ دَفَعَ بِي عَنْكُمْ أَهْلَ اَلْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ وَ لِأَصْحَابِهِ جُزِيتُمْ خَيْراً ثُمَّ إِنَّ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَمَرَ بِحَفِيرَةٍ فَحُفِرَتْ حَوْلَ عَسْكَرِهِ شِبْهَ اَلْخَنْدَقِ وَ أَمَرَ فَحُشِيَتْ حَطَباً وَ أَرْسَلَ عَلِيّاً اِبْنَهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي ثَلاَثِينَ فَارِساً وَ عِشْرِينَ رَاجِلاً لِيَسْتَقُوا اَلْمَاءَ وَ هُمْ عَلَى وَجَلٍ شَدِيدٍ)

[7] تفسير نور الثقلين ، جلد ۴ ، صفحه ۶۱۵ (فِي رَوْضَةِ اَلْكَافِي عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «مٰا يَكُونُ مِنْ نَجْوىٰ ثَلاٰثَةٍ إِلاّٰ هُوَ رٰابِعُهُمْ وَ لاٰ خَمْسَةٍ إِلاّٰ هُوَ سٰادِسُهُمْ وَ لاٰ أَدْنىٰ مِنْ ذٰلِكَ وَ لاٰ أَكْثَرَ إِلاّٰ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مٰا كٰانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمٰا عَمِلُوا يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنَّ اَللّٰهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ»  قَالَ: نَزَلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ فِي فُلاَنٍ وَ فُلاَنٍ وَ فُلاَنٍ وَ أَبِي عُبَيْدَةَ اَلْجَرَّاحِ وَ عَبْدِ اَلرَّحْمَانِ بْنِ عَوْفٍ وَ سَالِمٍ مَوْلَى أَبِي حُذَيْفَةَ وَ اَلْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ، حَيْثُ كَتَبُوا اَلْكِتَابَ بَيْنَهُمْ وَ تَعَاهَدُوا وَ تَوَاثَقُوا لَئِنْ مَضَى مُحَمَّدٌ لاَ يَكُونُ اَلْخِلاَفَةُ فِي بَنِي هَاشِمٍ وَ لاَ اَلنُّبُوَّةُ أَبَداً، فَأَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِيهِمْ هَذِهِ اَلْآيَةَ، قَالَ: قُلْتُ: قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنّٰا مُبْرِمُونَ `أَمْ يَحْسَبُونَ أَنّٰا لاٰ نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْوٰاهُمْ بَلىٰ وَ رُسُلُنٰا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ»  قَالَ: وَ هَاتَانِ اَلْآيَتَانِ نَزَلَتَا فِيهِمْ ذَلِكَ اَلْيَوْمَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّهُ كَانَ يَوْمٌ يُشْبِهُ يَوْمَ كَتْبِ اَلْكِتَابِ إِلاَّ يَوْمَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هَكَذَا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اَلَّذِي أَعْلَمَهُ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْ إِذَا كُتِبَ اَلْكِتَابُ قُتِلَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ خَرَجَ اَلْمُلْكُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ، فَقَدْ كَانَ ذَلِكَ كُلُّهُ، و الحديث طويل أخذنا منه موضع الحاجة .)

[8] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۷۱ ، صفحه ۲۲۰ (وَ رُوِيَ عَنِ اَلصَّادِقِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّهُ قَالَ: اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ ثَلاَثَةً – أَبُو خَالِدٍ اَلْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى بْنُ أُمِّ اَلطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا.)

[9] الکافي ، جلد ۲ ، صفحه ۳۷۹ (اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَلِيِّ بْنِ اَلنُّعْمَانِ عَنِ اِبْنِ مُسْكَانَ عَنِ اَلْيَمَانِ بْنِ عُبَيْدِ اَللَّهِ قَالَ: رَأَيْتُ يَحْيَى اِبْنَ أُمِّ اَلطَّوِيلِ وَقَفَ بِالْكُنَاسَةِ ثُمَّ نَادَى بِأَعْلَى صَوْتِهِ مَعْشَرَ أَوْلِيَاءِ اَللَّهِ إِنَّا بُرَآءُ مِمَّا تَسْمَعُونَ مَنْ سَبَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اَللَّهِ وَ نَحْنُ بُرَآءُ مِنْ آلِ مَرْوَانَ وَ مَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اَللَّهِ ثُمَّ يَخْفِضُ صَوْتَهُ فَيَقُولُ مَنْ سَبَّ أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ فَلاَ تُقَاعِدُوهُ وَ مَنْ شَكَّ فِيمَا نَحْنُ عَلَيْهِ فَلاَ تُفَاتِحُوهُ وَ مَنِ اِحْتَاجَ إِلَى مَسْأَلَتِكُمْ مِنْ إِخْوَانِكُمْ فَقَدْ خُنْتُمُوهُ ثُمَّ يَقْرَأُ: «إِنّٰا أَعْتَدْنٰا لِلظّٰالِمِينَ نٰاراً أَحٰاطَ بِهِمْ سُرٰادِقُهٰا وَ إِنْ يَسْتَغِيثُوا يُغٰاثُوا بِمٰاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي اَلْوُجُوهَ بِئْسَ اَلشَّرٰابُ وَ سٰاءَتْ مُرْتَفَقاً »)

[10] سوره مبارکه ممتحنه، آیه 4 (قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ۖ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ)

[11] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال ، جلد ۱۷ ، صفحه ۴۳۸ (و قال صاحب المناقب و غيره: روي: أنّ يزيد لعنه اللّه أمر بمنبر و خطيب ليخبر الناس بمساوئ الحسين و عليّ عليهما السّلام و ما فعلا، فصعد الخطيب المنبر، فحمد اللّه و أثنى عليه، ثمّ أكثر الوقيعة في عليّ و الحسين عليهما السّلام، و أطنب في تقريظ معاوية و يزيد لعنهما اللّه، فذكرهما بكلّ جميل، قال: فصاح به عليّ بن الحسين صلوات اللّه عليهما: ويلك يا أيّها الخاطب اشتريت مرضاة المخلوق بسخط الخالق، فتبوّأ مقعدك من النار. ثمّ قال عليّ بن الحسين عليهما السّلام: يا يزيد ائذن لي حتّى أصعد هذه الأعواد فأتكلّم بكلمات للّه فيهنّ رضا، و لهؤلاء الجلساء فيهنّ أجر و ثواب، قال: فأبى يزيد عليه ذلك، فقال الناس: يا أمير المؤمنين ائذن له فليصعد المنبر فلعلّنا نسمع منه شيئا ، فقال: إنّه إن صعد لم ينزل إلاّ بفضيحتي و بفضيحة آل أبي سفيان، فقيل له: يا أمير المؤمنين و ما قدر ما يحسن هذا؟ فقال: إنّه من أهل بيت قد زقّوا العلم زقّا. قال: فلم يزالوا به حتّى أذن له، فصعد المنبر فحمد اللّه و أثنى عليه ثمّ خطب خطبة أبكى منها العيون، و أوجل منها القلوب، ثمّ قال: أيّها الناس اعطينا ستّا و فضّلنا بسبع، اعطينا العلم، و الحلم، و السماحة، و الفصاحة، و الشجاعة، و المحبّة في قلوب المؤمنين، و فضّلنا بأنّ منّا النبيّ المختار محمّدا، و منّا الصدّيق، و منّا الطيّار، و منّا أسد اللّه و أسد رسوله، و منّا سبطا هذه الامّة، من عرفني فقد عرفني، و من لم يعرفني أنبأته بحسبي و نسبي. أيّها الناس أنا ابن مكّة و منى، أنا ابن زمزم و الصفا، أنا ابن من حمل الركن بأطراف الرداء، أنا ابن خير من ائتزر و ارتدى، أنا ابن خير من انتعل و احتفى، أنا ابن خير من طاف و سعى، أنا ابن خير من حجّ و لبّى، أنا ابن من حمل على البراق في الهواء، أنا ابن من اسري به من المسجد الحرام إلى المسجد الأقصى، أنا ابن من بلغ به جبرئيل عليه السّلام إلى سدرة المنتهى، أنا ابن من دنا فتدلّى فكان قاب قوسين أو أدنى، أنا ابن من صلّى بملائكة السماء، أنا ابن من أوحى إليه الجليل ما أوحى، أنا ابن محمّد المصطفى، أنا ابن عليّ المرتضى، أنا ابن من ضرب خراطيم الخلق حتّى قالوا: لا إله إلاّ اللّه. أنا ابن من ضرب بين يدي رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله بسيفين، و طعن برمحين، و هاجر الهجرتين، و بايع البيعتين، و قاتل ببدر و حنين، و لم يكفر باللّه طرفة عين، أنا ابن صالح المؤمنين، و وارث النبيّين، و قامع الملحدين، و يعسوب المسلمين، و نور المجاهدين، و زين العابدين، و تاج البكّائين، و أصبر الصابرين، و أفضل القائمين من آل ياسين رسول ربّ العالمين، أنا ابن المؤيّد بجبرئيل، المنصور بميكائيل، أنا ابن المحامي عن حرم المسلمين، و قاتل المارقين و الناكثين و القاسطين، و المجاهد أعداءه الناصبين، و أفخر من مشى من قريش أجمعين، و أوّل من أجاب و استجاب للّه و لرسوله من المؤمنين، و أوّل السابقين، و قاصم المعتدين، و مبيد المشركين، و سهم من مرامي اللّه على المنافقين، و لسان حكمة العابدين، و ناصر دين اللّه، و وليّ أمر اللّه، و بستان حكمة اللّه، و عيبة علمه. سمح، سخي، بهي، بهلول، زكي، أبطحيّ، رضيّ، مقدام، همام، صابر، صوّام، مهذّب، قوّام، قاطع الأصلاب، و مفرّق الأحزاب، أربطهم عنانا، و أثبتهم جنانا، و أمضاهم عزيمة، و أشدّهم شكيمة، أسد باسل، يطحنهم في الحروب إذا ازدلفت الأسنّة، و قربت الأعنّة، طحن الرحا، و يذروهم فيها ذر و الريح الهشيم، ليث الحجاز، و كبش العراق، مكيّ مدنيّ، خيفيّ، عقبيّ، بدريّ احديّ، شجريّ، مهاجريّ، من العرب سيّدها، و من الوغى ليثها، وارث المشعرين، و أبو السبطين: الحسن و الحسين، ذاك جدّي عليّ بن أبي طالب عليه السّلام. ثمّ قال: أنا ابن فاطمة الزهراء، أنا ابن سيّدة النساء، فلم يزل يقول: أنا أنا، حتّى ضجّ الناس بالبكاء و النجيب، و خشي يزيد لعنه اللّه أن يكون فتنة فأمر المؤذّن فقطع عليه الكلام، فلمّا قال المؤذّن: اللّه أكبر اللّه أكبر قال عليّ عليه السّلام: لا شيء أكبر من اللّه، فلمّا قال: أشهد أن لا إله إلاّ اللّه، قال عليّ بن الحسين عليهما السّلام: شهد بها شعري و بشري و لحمي و دمي، فلمّا قال المؤذّن: أشهد أنّ محمّدا رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله التفت من فوق المنبر إلى يزيد فقال: محمّد هذا جدّي أم جدّك يا يزيد؟ فإن زعمت أنّه جدّك فقد كذبت و كفرت، و إن زعمت أنّه جدّي فلم قتلت عترته؟ قال: و فرغ المؤذّن من الأذان و الإقامة و تقدّم يزيد فصلّى صلاة الظهر. قال: و روي أنّه كان في مجلس يزيد هذا حبر من أحبار اليهود، فقال: من هذا الغلام يا أمير المؤمنين؟ قال: هو عليّ بن الحسين، قال: فمن الحسين؟ قال: ابن عليّ بن أبي طالب، قال: فمن امّه؟ قال: امّه فاطمة بنت محمّد فقال الحبر: يا سبحان اللّه! فهذا ابن بنت نبيّكم قتلتموه في هذه السرعة؟ بئسما خلفتموه في ذرّيّته، و اللّه لو ترك فينا موسى بن عمران سبطا من صلبه لظنّنا أنّا كنّا نعبده من دون ربّنا، و إنّكم إنّما فارقكم نبيّكم بالأمس، فوثبتم على ابنه فقتلتموه؟ سوأة لكم من أمّة. قال: فأمر به يزيد – لعنه اللّه-، فوجئ في حلقه ثلاثا، فقام الحبر و هو يقول: إن شئتم فاضربوني، و إن شئتم فاقتلوني أو فذروني ،فإنّي أجد في التوراة أنّ من قتل ذرّيّة نبيّ لا يزال ملعونا أبدا ما بقي، فإذا مات يصليه اللّه نار جهنّم .)

[12] سوره مبارکه مریم، آیه 39 (وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ)

[13] إعلام الوری بأعلام الهدی ، جلد ۱ ، صفحه ۴۵۵ (فَجَمَعَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَصْحَابَهُ عِنْدَ قُرْبِ اَلْمَسَاءِ، قَالَ عَلِيُّ بن الحسين زين العابدين عليهما السَّلاَمُ: «فَدَنَوْتُ لِأَسْمَعَ مَا يَقُولُ لَهُمْ و أَنَا إِذ ذاك مريض فسمعت أبي عليه السلام يقول لأصحابه: اثني عَلَى اَللَّهِ أَحْسَنَ اَلثَّنَاءِ، و أَحْمَدُهُ عَلَى اَلسَّرَّاءِ و اَلضَّرَّاءِ، اَللَّهُمَّ إِنِّي أَحْمَدُكَ عَلَى أَنْ أَكْرَمْتَنَا بِالنُّبُوَّةِ، و عَلَّمْتَنَا اَلْقُرْآنَ، و فَقَّهْتَنَا فِي اَلدِّينِ . أَمَّا بَعْدُ: فَإِنِّي لاَ أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى و لاَ خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي، و لاَ أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ و لاَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، فَجَزَاكُمُ اَللَّهُ عَنِّي خَيْرَ اَلْجَزَاءِ، أَلاَ و إِنِّي قَدْ أَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطَلِقُوا جَمِيعاً فِي حِلٍّ، لَيْسَ عَلَيْكُمْ مِنِّي ذِمَامٌ، هَذَا اَللَّيْلُ قَدْ غشيكم فاتّخذوه جملا. فَقَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ و أَبْنَاؤُهُ و بنو أَخِيهِ و أَبْنَاءُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ: و لم نفعل ذَلِكَ، لِنَبْقَى بَعْدَكَ؟! لاَ أَرَانَا اَللَّهُ ذَلِكَ أَبَداً، بَدَأَهُمْ بِهَذَا اَلْقَوْلِ اَلْعَبَّاسُ بْنُ عَلِيٍّ فأتبعه اَلْجَمَاعَةُ عَلَيْهِ و تَكَلَّمُوا بِمِثْلِهِ. فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ: يَا بَنِي عَقِيلٍ، حَسْبُكُمْ مِنَ اَلْقَتْلِ بِمُسْلِمٍ فاذهبوا أنتم فقد أذنت لكم. قَالُوا: سُبْحَانَ اَللَّهِ فَمَا يَقُولُ اَلنَّاسُ؟! يَقُولُونَ: إِنَّا تَرَكْنَا شَيْخَنَا و سيّدنا و سَيِّدَ بَنِي عُمُومَتِنَا خَيْرَ اَلْأَعْمَامِ و لَمْ نَرْمِ مَعَهُمْ بِسَهْمٍ، و لَمْ نَطْعَنْ بِرُمْحٍ، و لَمْ نَضْرِبْ دُونَهُمْ بِسَيْفٍ، و لاَ نَدْرِي مَا صَنَعُوا؟!، لاَ و اَللَّهِ لاَ نفعل، و لكن نفديك بِأَنْفُسِنَا و أَمْوَالِنَا و أهلينا، و نُقَاتِلُ مَعَكَ حَتَّى نَرِدَ مَوْرِدَكَ، فَقَبَّحَ اَللَّهُ اَلْعَيْشَ بعدك. و قَامَ إِلَيْهِ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ فَقَالَ: أ نَحْنُ نُخَلِّي عَنْكَ و لَمْ نُعْذَرْ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى فِي أَدَاءِ حَقِّكَ؟! لاَ و اَللَّهِ حَتَّى أَطْعَنَ فِي صُدُورِهِمْ بِرُمْحِي، و أَضْرِبَهُمْ بسيفي ما ثَبَتَ قَائِمُهُ فِي يَدِي، و اَللَّهِ لَوْ عَلِمْتُ أَنِّي اقتل ثمّ احرق ثمّ أحيا، يُفْعَلُ بِي ذَلِكَ سَبْعِينَ مَرَّةً مَا فَارَقْتُكَ حَتَّى أَلْقَى حِمَامِي دُونَكَ، فَكَيْفَ لاَ أَفْعَلُ ذَلِكَ و إِنَّمَا هِيَ قَتْلَةٌ وَاحِدَةٌ، ثُمَّ هِيَ اَلْكَرَامَةُ اَلَّتِي لاَ اِنْقِضَاءَ لَهَا أَبَداً! و قَامَ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ فَقَالَ: و اَللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ ثُمَّ قُتِلْتُ، و هَكَذَا أَلْفَ مَرَّةٍ، و أَنَّ اَللَّهَ سُبْحَانَهُ يَدْفَعُ بِذَلِكَ اَلْقَتْلَ عَنْ نَفْسِكَ و عَنْ أَنْفُسِ هؤلاء الفتيان من أهل بيتك. ثُمَّ تَكَلَّمَ جَمَاعَةٌ مِنْ أَصْحَابِهِ بِكَلاَمٍ يُشْبِهُ مَا ذكرناه، فجزاهم الحسين عليه السلام خَيْراً و اِنْصَرَفَ إِلَى مِضْرَبِهِ». قَالَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ: «إِنِّي لَجَالِسٌ فِي تِلْكَ اَلْعَشِيَّةِ – و عِنْدِي عَمَّتِي زَيْنَبُ تُمَرِّضُنِي – إِذِ اِعْتَزَلَ أَبِي فِي خِبَاءٍ لَهُ و عنده جوين مولى أبي ذرّ الغفاري و هو يُعَالِجُ سَيْفَهُ – و يُصْلِحُهُ – و أَبِي يَقُولُ: يَا دَهْرُ أُفٍّ لَكَ مِنْ خَلِيلٍ كَمْ لَكَ بِالْإِشْرَاقِ و اَلْأَصِيلِ من صاحب أو طَالِبٍ قَتِيلٍ و اَلدَّهْرُ لاَ يَقْنَعُ بِالْبَدِيلِ و إِنَّمَا اَلْأَمْرُ إِلَى اَلْجَلِيلِ و كُلُّ حَيٍّ سَالِكٌ سَبِيلٍ و أَعَادَهَا مَرَّتَيْنِ أَوْ ثَلاَثاً حَتَّى فَهِمْتُهَا و عَرَفْتُ مَا أَرَادَ فَخَنَقَتْنِي اَلْعَبْرَةُ، فَرَدَدْتُهَا و لَزِمْتُ اَلسُّكُوتَ، و عَلِمْتُ أَنَّ اَلْبَلاَءَ قَدْ نَزَلَ، و أَمَّا عَمَّتِي فَإِنَّهَا سَمِعَتْ مَا سَمِعْتُ و هِيَ اِمْرَأَةٌ و مِنْ شَأْنِ اَلنِّسَاءِ اَلرِّقَّةُ و اَلْجَزَعُ، فَلَمْ تَمْلِكْ نَفْسَهَا أَنْ وَ ثَبَتْ تَجُرُّ ثَوْبَهَا و إِنَّهَا لَحَاسِرَةٌ حَتَّى اِنْتَهَتْ إِلَيْهِ فَقَالَتْ: وَا ثُكْلاَهْ، لَيْتَ اَلْمَوْتَ أَعْدَمَنِي اَلْحَيَاةَ، اَلْيَوْمَ مَاتَتْ امّي فَاطِمَةُ اَلزَّهْرَاءُ و أَبِي عَلِيٌّ و أَخِي اَلْحَسَنُ، يَا خَلِيفَةَ اَلْمَاضِينَ و ثِمَالَ اَلْبَاقِينَ، فَنَظَرَ إِلَيْهَا اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ و قَالَ: يا اختاه لاَ يُذْهِبَنَّ حِلْمَكَ اَلشَّيْطَانُ، و تَرَقْرَقَتْ عَيْنَاهُ بِالدُّمُوعِ و قَالَ: لَوْ تُرِكَ اَلْقَطَا لَنَامَ، فَقَالَتْ: يَا وَيْلَتَاهْ أ تُغْتَصَبُ نَفْسُكَ اِغْتِصَاباً، فَذَاكَ أَقْرَحُ لِقَلْبِي و أَشَدُّ عَلَى نَفْسِي، ثُمَّ لَطَمَتْ عَلَى وَجْهِهَا و أَهْوَتْ إِلَى جَيْبِهَا فَشَقَّتْهُ و خَرَّتْ مغشيا عَلَيْهَا، فَقَامَ إِلَيْهَا اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَصَبَّ اَلْمَاءَ عَلَى وَجْهِهَا و قَالَ لَهَا: يا اختاه اِتَّقِي اَللَّهَ و تَعَزَّيْ بِعَزَاءِ اَللَّهِ، و اِعْلَمِي أَنَّ أَهْلَ اَلْأَرْضِ يَمُوتُونَ و أَهْلَ اَلسَّمَاءِ لاَ يَبْقَوْنَ، و أَنَّ كُلَّ شَيْءٍ هٰالِكٌ إِلاّٰ وَجْه اللّه اَلَّذِي خَلَقَ اَلْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ و إِلَيْهِ يَعُودُونَ و هُوَ فَرْدٌ وَاحِدٌ، و إنّ أَبِي خَيْرٌ مِنِّي، و أَخِي خَيْرٌ مِنِّي، و لِكُلِّ مسلم برسول اللّه اسوة، فَعَزَّاهَا بِهَذَا و نَحْوِهِ، و قَالَ لَهَا: يَا اختاه، إنّي أقسمت عَلَيْكِ فَأَبِرِّي قَسَمِي، لاَ تَشُقِّي عَلَيَّ جَيْباً، و لاَ تَخْمِشِي عَلَيَّ وَجْهاً، و لاَ تَدْعِي عَلَيَّ بِالْوَيْلِ و اَلثُّبُورِ إِذَا أَنَا هَلَكْتُ، ثُمَّ جَاءَ بِهَا و أَجْلَسَهَا عِنْدِي. ثُمَّ خَرَجَ إِلَى أَصْحَابِهِ فأمرهم أَنْ يُقَرِّبَ بَعْضُهُمْ بُيُوتَهُمْ مِنْ بَعْضٍ، و أَنْ يُدْخِلُوا اَلْأَطْنَابَ بَعْضَهَا فِي بَعْضٍ، و أَنْ يَكُونُوا بَيْنَ اَلْبُيُوتِ فيستقبلوا القوم من وَجْهٍ وَاحِدٍ و اَلْبُيُوتُ مِنْ وَرَائِهِمْ و عَنْ أَيْمَانِهِمْ و عَنْ شَمَائِلِهِمْ قَدْ حَفَّتْ بِهِمْ إِلاَّ اَلْوَجْهَ اَلَّذِي يَأْتِيهِمْ مِنْهُ عَدُوُّهُمْ. و رَجَعَ إِلَى مَكَانِهِ فَقَامَ اَللَّيْلَ كُلَّهُ يُصَلِّي و يَسْتَغْفِرُ و يَدْعُو، و قَامَ أَصْحَابُهُ كَذَلِكَ يَدْعُونَ و يُصَلُّونَ و يَسْتَغْفِرُونَ». و أَصْبَحَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فعبأ أَصْحَابَهُ بَعْدَ صَلاَةِ اَلْغَدَاةِ، و كَانَ مَعَهُ اِثْنَانِ و ثَلاَثُونَ فَارِساً و أَرْبَعُونَ رَاجِلاً، فَجَعَلَ زُهَيْرُ بْنُ اَلْقَيْنِ فِي مَيْمَنَةِ أَصْحَابِهِ، و حبيب بن مظاهر فِي مَيْسَرَةِ أَصْحَابِهِ، و أَعْطَى رايته العبّاس أخاه، و جعلوا اَلْبُيُوتَ فِي ظُهُورِهِمْ، و أَمَرَ بِحَطَبٍ و قَصَبٍ كَانَ مِنْ وَرَاءِ اَلْبُيُوتِ أَنْ يُتْرَكَ فِي خَنْدَقٍ كَانَ هُنَاكَ قَدْ حَفَر و أَنْ يُحْرَقَ بِالنَّارِ مَخَافَةَ أَنْ يَأْتُوهُمْ مِنْ وَرَائِهِمْ.)