سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه سی و هفتم

حجت الاسلام کاشانی سحر روز شنبه مورخ 19 فروردین 1402 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه وجود مبارک سیّد الأوصیاء و عماد الأصفیاء، رکن الأولیاء، امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

در قرن اول (عمدتاً در روزگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم) «سیر تکوّن عقاید شیعه» هستیم.

با توجّه به اینکه بعضی از جریان‌ها نسبت به نوع بیان و مدل فضیلت‌گویی نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سؤالاتی دارند، ما هم عمداً بحث را در اینجا نگه داشته‌ایم.

نگاه‌های سیاسی و اجتماعی و تمدّنی و امثال این‌ها، اگر از منابع اصیل اسلامی اخذ نشود، هم هیمنه‌دار است، هم سعی می‌کند سنّت را ویرایش کند. از جمله اینکه تلاشِ گسترده می‌کند از امیرالمؤمنین گفتن، برجسته کردن، سلبی سخن گفتن، جلوگیری کند و این‌ها را خلاف مبانیِ تمدّنی قلمداد کند، این‌ها را بر خلاف مسیرِ نظام اسلامی تلقّی کند، و این انحراف خیلی خطرناکی است؛ و چنان اصل می‌پندارد که می‌گوید راهی بجز این نیست، و نسبت به دیگران هم رمی به انحراف کند.

ما بجای اینکه با این آقایان سلبی مباحثه کنیم، ایجابی عرض می‌کنیم که مسئله در تاریخ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چگونه مطرح می‌شده است و اگر کسی بخواهد برخلاف این مسیر حرکت کند باید دلیل بیاورد.

این روایتی را که برای آن خیلی گزارش داریم، که البته بنده توضیحی عرض کنم و بعد روایت را به سمع و نظر شما برسانم…

بزرگترین خبر

الآن که شما در حال تشریف آوردن به اینجا بودید، هزار خبر در این عالم اتفاق افتاده است، مثلاً یک ماشین، آینه بغلِ ماشین دیگری را از جای خود کنده بود، این خبر شما را وادار نمی‌کند که به همه بگویید. با اینکه این موضوع حداقل برای خودِ صاحب ماشین یک خبر است، ولی برای بقیه خبر نیست.

در جای دیگری یک تصادف، یا درست‌تر این است که بگویم یک تصادمی هم صورت گرفت، مثلاً آقایی هم آسیب دید. ممکن است این خبر را بگویید. اما این خبر هم اینطور نیست که به همه بگویید. این خبر هم اینقدر اقتدار ندارد.

نستجیربالله، ان شاء الله این اتفاق رخ ندهد، اما اگر یک زلزله‌ی وحشتناک رخ بدهد، ممکن است انسان این خبر را به خیلی‌ها بگوید.

اما آیا این خبر را فردا و پس فردا و روز بعد هم می‌گویید؟ یا این خبر هم افت می‌کند؟ مسلّماً خبر افت می‌کند.

چه خبری هست که همیشه سرتیترِ اخبار است؟

بچه‌ای در خانواده‌ای بزرگ شده است و مثلاً می‌داند در دو سالگی تصادف کرده است و پدر و مادر او گُم شده‌اند، زندگی این بچه بهم می‌ریزد و به دنبال پدر و مادر خود می‌گردد. این یک خبر بزرگتر است.

حال شما خبرها را همینطور ببینید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند…

این فضای تبلیغی را نشان می‌دهد، اگر ما این حس را نداریم، یعنی روی ما درست تبلیغ صورت نگرفته است.

چون من مدیر مدرسه بودم، این موضوع را با خانواده‌ها بررسی کرده‌ام، مثلاً وقتی بچه‌ها روز اول به مدرسه می‌آمدند، وقتی به خانه برمی‌گشتند، اگر معلم‌شان یک معلم شناخته‌شده‌ای بود، به خانواده‌ی خود می‌گفتند.

اگر مثلاً نوجوانی در اول دبیرستان به مدرسه برود و ببیند معلم دینی او رهبر انقلاب است و معلم عربی او هم آیت الله العظمی علامه طباطبایی است، دیگر این با خبرهای عادی تفاوت دارد، این نوجوان در سرویس مدرسه و سوپرمارکت هم این خبر را می‌گوید.

این فضای تبلیغی درست صورت نگرفته است که خدای متعال برای هدایت ما، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معلّم ما قرار داده است!

صد هزار علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه فدای یک نفسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «واللهِ مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي»[4] بخدا قسم که خدا آیت و نشانه‌ای بزرگتر از من ندارد، «وَ لاَ لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي» خدا خبری بزرگتر از من ندارد.

این خبر آنقدر بزرگ است که اگر حواس هر کسی جمع باشد و از او بپرسند «چه خبر؟»، همه‌ی خبرها در کنار این خبر گُم می‌شود!

فضای تبلیغیِ روایات باید طوری باشد که معنا پیدا کند.

چه خبر؟ خبری نیست! خبر این است که معلم و راهنما و هادی و حافظ و پشت و پناه و فریادرس و نجات و دنیا و آخرت و پدر و مادر ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

روزگاری شیعیان این‌ها را می‌فهمیدند که اینطور جان می‌دادند و تلاش می‌کردند.

آیا می‌شود فضائل را سلبی نگفت؟

مانند این می‌ماند که به کسی بگویند دو سکّه‌ی طلا دارم و دو سکّه‌ی پانصد تومانی و پنج سکّه‌ی صد تومانی. بعد کسی بگوید آن طلاها را برجسته نکن!

مسلّم است که آن سکّه‌های طلا برجسته است! مابقی که اصلاً دارایی نیست. مگر می‌شود آن را برجسته نکرد؟ مگر می‌شود به آن وزن نداد؟ چون خودِ او بصورت وجودی، وزن دارد.

زمانی کسی را به موزه‌ای می‌برند و تابلویی به او نشان می‌دهند که مثلاً صد میلیون دلار ارزش دارد، من هم یک نقاشی می‌کشم و می‌گویم هر دوی این‌ها نقاشی هستند! آن تابلو را برجسته نکنید!

می‌گویند فضایل را سلبی نگویید!

آیا شما قبول دارید که من بگویم مثلاً آن تابلوی کمال الملک، آن تابلوی داوینچی، مجسّمه‌ی میکل آنژ اثر هنری هستند و من هم مجسمه‌ای با گِل بسازم و بگویم این هم اثر هنریِ من؟ بعد هم بگویم خیلی سلبی صحبت نکنید و نگویید آن‌ها بهتر از این است، بگویید آن یک مجسمه است و این چیزی هم که من با گِل ساخته‌ام یک مجسّمه است! آیا شما این عمل را انصاف می‌دانید؟

در فستیوال‌های فیلم، مثلاً هیچکاک فیلم ساخته است و من هم با موبایل خودم فیلم گرفته‌ام، آیا فیلم من را هم بعنوان یک فیلم قبول می‌کنند؟ بعد هم بگویم سلبی صحبت نکنید!

اصلاً اصلِ جفا این است که تو این فیلم را مانند آن فیلم حساب کنی!

ضمن اینکه فاصله‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با آن کسانی که حس رقابت با حضرت را داشتند، هزار هزار مرتبه با مثال‌های من بیشتر است.

اینکه بگویید مدام گفته نشود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با بقیه تفاوت داشت یا افضل بود، بلکه بگویید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خوب بود؛ مثل این است که بگویید دو فیلم به جشنواره اسکار راه پیدا کرد، فیلم هیچکاک و فیلم موبایل کاشانی!

آیا این کار انصاف است؟ آیا در تمام دنیا کسی این کار را انجام می‌دهد؟

این کار خودِ ظلم است که تو چیزی که هیچ است را در کنار چیزی بگذاری که همه چیز است، بعد هم بگویی هر کدام از این‌ها یک انسان مؤمن هستند!!!

آیا این انصاف است؟ آیا این شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است؟ شیوه‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دقیقاً برعکس است.

اصلاً قیاس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با دیگران، توهین به حضرت است

شما در این جلسات می‌بینید که ما به هر فضیلتی که می‌رسیم، با اینکه قبلاً هم عرض کرده‌ایم، اصلاً قیاس امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با دیگران، حتّی اگر بخواهید بگویید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از دیگران برتر است، توهین است.

من این موضوع را امتحان کرده‌ام، نمی‌توانم مثال را دقیق بگویم، آن زمانی که فرزند خودم سه چهار سال داشت… انگار شما بروید و به دختر خودتان بگویید که من تو را از عروسک خودت بیشتر دوست دارم! مسلّماً ناراحت می‌شود، می‌گوید چرا مرا با عروسک خودم مقایسه کرد؟ البته من مثال حیوانی را می‌زدم.

چون نگاه من تاریخی بود، دغدغه‌ی ما هم همین بحث افضلیّت بود، می‌خواستم ببینم بچه‌ی سه چهار ساله، چه درکی از این مسئله دارد. موجودی در خیابان راه می‌رفت، من به طفل خودم گفتم که من تو را از این موجود بیشتر دوست دارم. او از ناراحتی تعجّب کرد!

چرا؟

چون می‌فهمد، نزد خود می‌گوید که تو باید به من بگویی که من تو را از مادرت بیشتر دوست دارم، یا تو را از برادرت بیشتر دوست دارم، یا تو را از خواهرزاده‌ام بیشتر دوست دارم، اما اگر از حدّی پایینتر بیایی، این دوست دارم را تنقیص حساب می‌کند.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در اوج خفقان و تقیّه، در موضوع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تعصّب و غیرت داشتند که حضرت را چگونه معرّفی می‌کنند. البته اگر ممکن بود در جایی صحبت کنند کشته شوند، سکوت کنند که کشته نشوند، اما در جایی که موضع بیان بود، ولو اینکه با کسی دعوا نمی‌کردند، این کار را نمی‌کردند.

نمونه‌ی این موضوع هم حضرت سجّاد علیه السلام هستند.

چرا در همه‌ی موضوعات مربوط به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، جنگ روایت رخ داده است؟

موضوعاتی که ما راجع به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها داریم، چون خودِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پرچمِ ولایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند… یکی از ارکان تشیّع، نوعِ نگاه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، یعنی درواقع شیعیان در تشیّع‌شان، شیعه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.

جامعه بر خلاف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عمل می‌کرد، که به این موضوع خواهم پرداخت.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از ابتدای ازدواج تا شهادت، فلش و پیکان و اشاره به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دارند، همه‌ی آن‌ها هم در بحث افضلیّت است، همه‌ی موضوع هم این است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فلان موضوع هستند و دیگران فلان موضوع نیستند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام هستند، آن‌ها نیستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل هستند، آن‌ها نیستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باتقوا هستند، آن‌ها نیستند.

لذا روی همه‌ی زندگیِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جنگ روایت رفته‌اند، که ما بیش از بیست جلسه به این موضوع پرداخته‌ایم.

مثلاً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه زمانی به دنیا آمدند؟

هرچه در کتب غیرشیعه جستجو کنید، نقل این است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قبل از اسلام به دنیا آمده است، در کتب شیعه اینطور است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از اسلام به دنیا آمده است.

فکر می‌کنید چرا اینطور است؟ مگر ولادت چیست که محل اختلاف باشد؟

«ابراهیم بن عبدالله المُدَیهِش» که ماه رمضان سال 1441 هفت جلد کتاب درباره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها منتشر کرده است و جسارت‌های مکرری هم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کرده است، در آنجا می‌گوید ما اختلاف بزرگی با شیعیان داریم، آن‌ها می‌خواهند بگویند که فاطمه بعد از اسلام به دنیا آمده است ولی همه‌ی روایات ما برای قبل از اسلام است!

چرا اینطور است؟ انسان فکر می‌کند که اختلافات باید در سطح امامت باشد، اما شما می‌بینید که در حد سال تولّد همسر امام هم اختلاف است. چرا اختلاف است؟

به این دلیل که آن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که مقابل حکومت قرار گرفت، اگر بعد از اسلام به دنیا آمده باشد، روایت معراج و گوشه‌نشینی چهل روزه و سیب و ولادتِ استثنائیِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، یک تصویر از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها درست می‌کند، اما فاطمه‌ای که در دوران شرک به دنیا آمده باشد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مثلاً هنوز پیامبر نشده است و به معراج نرفته است، فاطمه‌ای دیگر است!

فقط در نقل‌ها تا این حد اختلاف است!

خاطره‌ای جالب از «حاکم نیشابوری»

شیعیان می‌گویند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند فرزند داشت، آن‌ها هم چیز دیگری می‌گویند، بر سر تعداد دختران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اختلاف است. چرا؟

بعد شما نگاه می‌کنید و می‌بینید که شاعران شیعه روی این موضوع شعر گفته‌اند، چون می‌فهمیدند که مسئله چیست.

امّ المؤمنین حضرت خدیجه سلام الله علیها خواهری داشتند که این خواهر، شوهری داشت، آن شوهر از همسران دیگر خود، دخترانی داشت، که بعد از ازدواج با خواهر حضرت خدیجه سلام الله علیها، آن‌ها را به خانه‌ی حضرت خدیجه سلام الله علیها آورد. وقتی او از دنیا رفت این دختران در خانه‌ی خواهر حضرت خدیجه سلام الله علیها بودند، وقتی که خواهر حضرت خدیجه سلام الله علیها از دنیا رفت، این دختران به خانه‌ی پیامبر آمدند و فرزندخوانده‌های پیامبر شدند، ربیبه‌های پیامبر شدند.

حال داماد پیغمبر یک نفر است یا کس دیگری هم هست؟ حال برترین دختر پیامبر فاطمه است یا شخص دیگری؟

این کتابی که آورده‌ام چاپ مصر است، حاکم نیشابوری سال 405 مُرده است، یعنی بیش از هزار سال قبل مُرده است.

حاکم نیشابوری در این کتاب می‌‌گوید ما در مجالسی می‌رفتیم که حکومت تشکیل می‌داد، آخوندهایی که حکومت در این جلسه می‌آورد، یعنی وعاظ و فقها و قضات معروفی که می‌آورد، در این جلسات به آن‌ها سرخط می‌دادند.

حاکم نیشابوری می‌گوید یکی از شاگردان خودِ من هم در جلسه بود، دیدم تریبون را جلوی او گذاشته‌‌اند. او گفت: بخاری در کتاب صحیح خود دارد که پیامبر فرمود «خَیرُ بَنَاتِی زَینَب»، بهترین دخترِ من زینب (یعنی فرزند دختر خواهر حضرت خدیجه سلام الله علیها) است.

این جمله سلبی است، یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بهترین نیست.

حاکم نیشابوری می‌گوید: من به او گفتم که تو شاگرد من هستی، این جمله در بخاری نیست. او گفت: هست، در کتاب فضائل صحابه است!

حاکم نیشابوری می‌گوید: او آنقدر محکم این جلمه را گفت که من نزد خود گفتم که باید دوباره بررسی کنم.

از شب تا صبح صحیح بخاری را خواندم و مجدداً مطمئن شدم چنین روایتی در صحیح بخاری نیست.

قبل از اینکه جلسه شروع شود به او گفتم، همانطور که به شما گفته بودم چنین روایتی در صحیح بخاری نیست. او دوباره گفت: هست!

آن شیخی که آخوند اصلی حکومت بود و او ما را دعوت کرده بود، شروع کرد به صحبت کردن، به آن شاگرد من رو کرد و گفت: برای من روشن شد، «تَبَیَّنَ لِی أنَّکَ سُنِّیٌ یَتَعَصَّبُ لِسُّنَّة» تو خیلی به حق تعصّب داری، با اینکه استاد تو به تو فشار آورد، کوتاه نیامدی!

این محدّث خاطره‌ی خودش را تعریف کرده است!

کتاب «عبقات الأنوار» کتاب اثبات امامت است، مثلاً اینکه آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام هست یا نه، آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل هست یا نه، حدیث غدیر به چه معناست؟

کسی در جایی روضه‌ی عجیب و غریبی خواند. بعد از جلسه از او پرسیدم: حاج آقا! این روضه‌ای که خواندید در کجا نقل شده است؟

گفت: در کتاب عبقات الأنوار!

چون این کتاب کمیاب است اینطور گفت! اما در این کتاب که روضه ندارد!

آدرس به کتابی می‌دهند که کتاب هم پُر طَمطَراق باشد و کسی هم نتواند حرف بزند.

چاپ کتاب عبقات الأنوار که کمیاب است، اگر بخواهد چاپ بشود هم حداقل چهل جلد قطور می‌شود، کسی هم که می‌پرسد معمولاً همه‌ی کتاب را ندیده است.

حال در اینجا هم شاگرد حاکم نیشابوری به او گفت که این روایت در بخاری نقل شده است!

بعد از این ماجرا روایتی نقل می‌کند، می‌گوید روایتی برای این روش داریم که قبلاً هم این کار را انجام می‌دادند.

چرا نباید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها افضل باشند؟ چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اعتبارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، باید اعتبارِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بزنند.

حاکم نیشابوری می‌گوید: این روایت در کتب قدیمی ما هست که دو نفر نقل می‌کردند، یک نفر «زُهری» و دیگری هم «عروة بن زبیر». البته خودِ زُهری از کسانی است که از عروة بن زبیر نقل می‌کند.

می‌گوید این روایت در کتب قدیمی هم هست، یعنی قرن یک هم از این کارها می‌کردند، فقط در قرن چهار نیست.

بعد می‌گوید: زُهری نقل کرد که پیغمبر در مورد زینب فرمود: «هِیَ أفضَلُ بَنَاتِی، اُصِیبَة»… او بهترین دختران من است، کفّار بخاطر محبّتی که او به من داشت، با او برخورد کردند.

آیا در اینجا به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فحش داده است؟

امام سجّاد علیه السلام مقابل تنقیصِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌ایستند

بحث این است که نگو حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل است، بگو این‌ها خوب هستند. البته ما هم توضیح دادیم که بعضی مواقع «نگو افضل است» توهین است.

این فرمایش حضرت سجّاد روحی له الفداه است، می‌گوید: «فَبَلَغَ ذَلِكَ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ» به حضرت سجّاد علیه السلام (با آن شدّت تقیّه در دوران حضرت) خبر رسید که «عروة بن زبیر» می‌گوید زینب (یعنی دخترخوانده‌ی پیامبر) برترین دخترِ پیامبر است.

این موضوع با حدیث «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی»، «فاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ» است.

وقتی این خبر به امام سجّاد علیه السلام رسید، حضرت «فَانْطَلَقَ إلَى عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ»[5] پیش عروه رفتند، «فَقَالَ: مَا حَدِيثٌ بَلَغَنِي عَنْكَ أَنَّكَ تُحَدِّثُهُ» فرمودند: این چه حدیثی است که شنیده‌ام تو نقل می‌کنی؟

عروه پسرِ زبیر است، رفتارشان با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معلوم است، بشدّت هم مورد حمایت حکومت است، زور هم دارد، اما هیبتِ حضرت باعث شد…

حضرت سجّاد علیه السلام اینطور فرمودند: «تَنْتَقِصُ فِيهِ حَقَّ فَاطِمَةَ»؟ مادرِ ما را تنقیص می‌کنی؟

اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خوب است که دروغ است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قابل قیاس با کسی نیست، چرا خبر دیگری منتشر می‌کنی؟

حضرت دوباره تکرار کرد که «تَنْتَقِصُ فِيهِ حَقَّ فَاطِمَةَ»؟ مادرِ ما را تنقیص می‌کنی؟

عروه گفت: «وَاللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ لِي مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَإِنِّي أَنْتَقِصُ فَاطِمَةَ حَقًّا هُوَ لَهَا» اگر همه‌ی شرق و غرب عالم را به من بدهند دوست ندارم حقِ فاطمه را تضییع کنم.

البته دروغ گفت، نمی‌توانست مقابل حضرت سجّاد علیه السلام مقاومت کند. مثلاً کسی که دزد است که نمی‌گوید من دزد هستم.

«فَلَكَ عَلَيَّ أَنْ لَا أُحَدِّثَ بِهِ أَبَدًا» بخاطر شما دیگر نمی‌گویم.

اما حاکم نیشابوری می‌گوید که گفتند!

یعنی اگر مقابل حضرت زین العابدین علیه السلام نگویند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها افضل است و کس دیگری را بگویند برآشفته می‌شوند.

در روزگار ما شیعیانی پیدا می‌شوند که می‌گویند چرا می‌گویی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل است؟ این انحراف است!

اگر شما زمان امام سجّاد علیه السلام بودید، حضرت شما را بخاطر چنین فکری توبیختان می‌کرد.

بعد این عمل خودتان را به چه جاهایی هم نسبت می‌دهید.

فضای زندگی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این بود که خبری بزرگتر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، اصلاً کسی قابل قیاس با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست. این موضوع در روایات و اخبار می‌رفت.

«ابن علویّه کاتب» از ازدواج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌گوید

خودِ موضوع ازدواج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که به آن خواهم پرداخت، فضای کاملاً سلبی دارد.

چون این موضوع مقدّمه می‌خواهد وارد نمی‌شوم، فقط شعر یک شاعر در این مورد را می‌خوانم که فضا را ببینید.

شاعری به نام «ابن علویه کاتب» داریم، هزار و دویست سال قبل، هزار بیت شعر در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته است. دویست و یازده بیت از این هزار بیت باقی مانده است.

زمانی من به دوستان خود عرض می‌کردم که منبری‌های زمان صفویّه چه کسانی هستند؟ آیا کسی ان‌ها را می‌شناسد که نامشان را بگوید؟

اهمیّت شعر این است، اهمیّت اثر هنری این است، هزار و دویست سال قبل هزار بیت مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته است، خیلی از آن‌ها از بین رفته است اما دویست و یازده بیت آن باقی مانده است!

ببینید در موضوع ازدواج امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه می‌گوید.

برای اینکه شما ببینید، معارفی که می‌گوییم در آن روزگار مطرح بود، این معارف رایج بود، لذا شاعر هم همین‌ها را برای افکار عمومی به شعر تبدیل می‌کرده است.

موضوع ازدواج حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، موضوعی است برای معرّفی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. البته توضیحاتِ این موضوع هم برای جلسه‌ی بعد بماند.

بیت 193 به بعد شعری که از «ابن علویه کاتب» مانده است این است:

أمْ مَنْ السَيِّدَةِ النِّسَاءِ قَضَى لَهُ          رَبِّي فَأَصْبَحَ أسْعَدَ الْأخْتَانِ

خدای متعال سیّده‌ی زنان اهل عالم را برای چه کسی به همسری درآورد؟

مِنْ بَعْدِ خُطَّابٍ أَتَوْهُ فَرَدَّهُمْ‌             رَدّاً يُبَيِّنُ مُضْمَرَ الْأشْجَانِ‌

خیلی‌ها خواستگاری کردند، اما همه را رد کردند. برای اینکه باطنِ این‌ها را معرّفی کنند.

فَأَبَانَ مَنْعَهُمَا وَ قَالَ صَغِيرَةٌ             تَزْوِيجُهَا فِي سِنِّهَا لَمْ يَأنِ‌

آن دو نفر هم آمدند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آن‌ها را رد کردند، وقتی به خواستگاری آمدند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که فاطمه کوچک است و وقت ازدواج او نیست.

حَتَّى إذَا خَطَبَ الْوَصِيُّ أَجَابَهُ‌         مِنْ غَيْرِ تَوْرِيَةٍ وَ لَا اسْتِئْذَانِ‌

همان زمان که به دیگران فرمودند که الآن زمان ازدواج او نیست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همان ایّام خواستگاری کردند و پذیرفت!

حتّی روایت می‌گوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسید…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، برادرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم هست، هارونِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، شمشیرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، قرآنِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، هم معجزه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، هم حافظِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، هم دستِ محافظِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، هم کلیدِ پیروزی‌های پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، هم تاج سرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، برای همه‌ی این‌ها روایت داریم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدند و محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشستند، از بیان کردن حیاء کرد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! برای خواستگاری آمده‌ای…

فَاللهُ زَوَّجَهُ وَ أَشْهَدَ فِي الْعُلَا                        أمْلَاكَهُ وَ جَمَاعَةَ السُّكَانِ‌

خدا به تزویج درآورد و شهود هم ملکوتیان بودند، ملائکه و عرشیان شاهد بودند.

وَ اللهُ قَدَّرَ نَسْلَهُ مِنْ صُلْبِهِ‌               فَلِذَا لِأحْمَدَ لَمْ يَكُنْ بِنْتَانِ‌

خدای متعال خواست نسلِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از صُلبِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باشد، برای همین پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دو دختر نداشت.

شما فضای شاعر را ببینید، یعنی اگر کسی برود و فضای روایات را ببیند، می‌بیند یک منطق تبلیغی داشتند، وقتی آن منطق به شعرا می‌رسید هم دقیقاً همان مسیر را می‌رفتند.

اگر کسی بخواهد بر خلاف این مسیر برود، با هر اسمی، به اسم تمدّن، به اسم امتداد توسعه‌ی فضای نظام سیاسی اجتماعی، (که ما طرفدار این عنوان هستیم)، باید حواس او باشد که اگر می‌خواهد بر خلاف مسیر حرکت کند، باید دلیل بیاورد، وگرنه دلیل این است که باید آنطور بیان شود که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بیان می‌کردند. اگر بخواهی برخلاف دستور عمل کنی باید دلیل بیاوری.

روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

یک سال و نیم است که بنده نتوانسته‌ام روضه‌ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را متنوع بخوانم. یک سال و نیم است که با این روضه بیچاره شده‌ام، خیلی مطابق با روایات است.

اصلاً لزومی ندارد که روضه تکراری بشود، من هم مطالبی در ذهن خود دارم که بگویم، اما من مطلبی را به شما عرض می‌کنم که دوست داشته باشم در خلوت خودم بگویم، آن روضه‌ای را می‌خوانم که خودم بتوانم به آن روضه توسّل کنم.

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام حافظ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند.

بنده در خاطر ندارم که گزارش گفته باشد تا زمانی که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام زنده بودند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زخمی برداشته باشند.

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام حافظ الخیام هستند، تا زمانی که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بودند بچه‌ها تجربه‌ی ترس نداشتند.

بچه‌ها در محل خودشان، طور دیگری روی برادر بزرگشان حساب می‌کنند؛ حال این عمو، عمویی بود که حق بود روی او اینطور حساب کنند، او به کسی «نه» نگفته بود، کوه بود که سَرِ ایشان در مقابل فرزندان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خَم بود.

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام «أبُوالقِرْبه» هم بود، پدر مشک بود.

این وظایف حضرت با یکدیگر تعارض پیدا می‌کرد، باید از خیمه‌ها مراقبت می‌کردند…

وقتی روضه‌ی حضرت علی اکبر علیه السلام را می‌خوانند، اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در دل دشمن رفتند، یا اینکه حضرت زینب کبری سلام الله علیها به میان دشمنان رفتند، خیمه‌ها چه شد؟ یک نفر از این خیمه‌ها حفاظت می‌کرد. آن کسی که تا او بود گاهی بچّه‌ها می‌توانستند وقتی خسته شدند با خیال راحت چشم روی هم بگذارند.

نه فقط بخاطرِ مَنسَبِ ایشان از ایشان توقّع داشته باشند، به کسی غیر از او امید نداشتند که مشک خالی را به او نشان می‌دادند. اگر قرار بود کسی کاری کند، فکر نمی‌کردند کسی جز او بتواند این کار را کند.

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام کسی بود که همه چیز خود را فدا کرده بود، الآن صدای «العطش» او را ویران کرده بود.

سربازها یک به یک شهید شدند…

من فرمانده‌ی گردانی را دیده‌ام که برای من خاطره تعریف می‌کرد و می‌گفت که در عملیاتی قیچی شدیم و خیلی از بچّه‌های ما را کشتند، با ضجّه‌ای می‌گفت که من برگشتم و خبر بچّه‌ها را به مادرانشان دادم، می‌گفت بخدا دوست داشتم در آنجا زیر تانک لِه بشوم ولی نخواهم برای صد نفر خبر ببرم…

همه‌ی فرمانده‌ی گردان‌ها فدای قمر بنی هاشم…

همه‌ی سربازهای حضرت اباالفضل العباس علیه السلام یک به یک زمین افتادند، این‌ها را به دارالحرب برده است، کم‌کاری نکرده است ولی اتفاقاً برای این حالت، اذیت بود.

برادرها را صدا زد…

ما بر طبق غریزه، همه چیز خودمان را فدای چیز مهم‌تر می‌کنیم، اگر چیزی به سمت سر ما بیاید، دستمان را مقابل آن می‌گیریم، اگر بخواهیم بیفتیم دستمان را حائل می‌کنیم، اما فرزندان حضرت امّ البنین سلام الله علیها دست و صورتشان را فدای جانشان یعنی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کردند.

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام برادران خود را صدا زدند و فرمودند: مادرمان امّ البنین [سلام الله علیها] روی شما سرمایه‌گذاری کرده است، قبل از اینکه من بخواهم به میدان بروم، می‌خواهم داغ شما را هم ببینم…

ان شاء الله خدای متعال عابس را رحمت کند، عابس هم شوذَب را کنار کشید… این دو بزرگوار، دو تن از برجستگان اصحاب حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، عابس کسی است که هم‌زمان با دویست تن جنگیده است، عابس از آن کسانی است که کسی جرأت نکرد با او تن به تن واردِ میدان شود، «عابِس بن ابی‌شَبیب شاکِری»، من بصورتِ دلی می‌گویم که او «باب العباس علیه السلام» است.

عابس به شوذَب گفت: می‌دانی که برای تو می‌میرم، من و تو یک عمر است که با یکدیگر رفیق هستیم، می‌خواهم قبل از اینکه من به میدان بروم، تو به میدان بروی که داغ تو را هم ببینم و هیچ چیزی بجز حسین در دل من نباشد.

لذا شوذَب را به میدان فرستاد، داغ شوذب را هم دید، بعد به میدان رفت.

قمر بنی هاشم سلام الله علیه برادران خود را صدا زدند و فرمودند: مادرمان امّ البنین [سلام الله علیها] روی شما سرمایه‌گذاری کرده است… حتماً می‌پرسد که فرزندان من چکار کردند…

مادری به دنبال حفظ کردنِ فرزندان خود است، اما مادرِ دیگری می‌گوید من این فرزندان خود را تربیت کرده بودم که برای امام حسین علیه السلام پَرپَر شوند…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام برادران خود را به میدان فرستادند، تنها مرتبه‌ای است که این برادران به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پشت کردند و رو به دشمن ایستادند… وقتی تیر می‌آمد، اگر به این برادران می‌خورد که خورده بود، اگر نمی‌خورد صورت و گردن خود را حائل می‌کردند که از جانشان (یعنی امام حسین علیه السلام) محافظت کنند… هرچه تیر آمد، این‌ها جابجا می‌شدند و تیرها را دریافت می‌کردند، تا اینکه به زمین افتادند…

وقتی تمام شد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ماندند و قمر بنی هاشم علیه السلام…

به قول مرحوم آیت الله غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه که استاد آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه هستند، می‌گوید: نگو یک نفر ماند، «وَاحِدَةٌ لَکِن إنَّهُ کُلُّ الْقُوَا»، یک نفر بود ولی همه‌ی لشگر بود، یک نفر بود ولی تا زمانی که او بود امنیت بود، یک نفر بود اما تا زمانی که او بود تشویش به حرم راه پیدا نکرد…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به محضر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد و عرض کرد: «قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ الدُّنْیَا»[6] دیگر سینه‌ام تنگ شده است و از دنیا سیر شده‌ام، اجازه بدهید بروم که جان خود را فدای شما کنم.

اینجا نوشته‌اند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در اینجا «بَکَی الْحُسَیْنُ بُکَاءً شَدِیدَا» بلند بلند گریه کردند… «أنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي وَ إِذَا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَرِي»… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بنحوی می‌خواستند بفرمایند که به دخترانم نگاه کن، نگاهی به حرم کن… ولی حضرت دید که دیگر لحظه‌ی عروج حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نزدیک است… برای همین فرمودند: اگر می‌خواهی بروی «اطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاءِ»… تنها امیدِ این دخترها تو هستی…

گزارش نکرده‌اند که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام وداع کرده باشند، نه حرم باور می‌کرد که دیگر برنمی‌گردد، هم شاید خودِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام نمی‌خواستند بچّه‌ها اذیّت شوند، برای همین وداع نکردند…

اگر چشم دلتان را به خیمه‌ها ببرید می‌بینید که همه به حضرت رباب سلام الله علیها تسلّی می‌دهند و می‌گویند که او الآن می‌رسد… همه امید پیدا کردند… خبر آمد که عمو رفته است که آب بیاورد…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به میدان رفتند، جمعیتی که از آب حفاظت می‌کرد، دور از شأن شما که سرور هستید، از جمعیت شما بیشتر بود، مسلّح هم بودند… اگر من بخواهم از اینجایی که هستم به انتهای جلسه بروم، اگر شما با محبّت هم نخواهید اجازه بدهید، نمی‌توانم بروم… ولی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام عبور کردند، چون وعده داده بودند…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مشک را از آب پُر کردند و برگشتند، رجزهایی خواندند…

این رجزهایی که در جنگ گفته می‌شود خیلی عجیب نیست، رجز را از قبل آماده می‌کردند…

اما وقتی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام برگشتند، بخاطر اینکه وضع شیرخوار وخیم بود، بخاطر اینکه وضع حرم بهم‌ریخته بود، معطّل نکردند و مستقیم آمدند، وقتی مستقیم آمدند آن هیکلِ تنومند به یک هدف تبدیل شد…

اگر آب دیر می‌رسید که فایده‌ای نداشت، برای همین حضرت اباالفضل العباس علیه السلام مستقیم رفتند، اما این مستقیم رفتن همانا و تیرباران شدن هم همانا…

اینجا حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رجزهایی خوانده‌اند که از قبل آماده نشده است، این رجز همه‌ی وجودِ حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است و از قبل طراحی نشده بود، وقتی به دست ضربه خورد فرمودند:

وَ اللهِ اِنْ قَطَعْتُمُوا یَمِینِی     اِنّی اُحَامِی اَبَداً عَنْ دِینِی

با یک دست جدا کردن نمی‌توانید مرا برگردانید…

حمله شدید شد و شدید شد و شدید شد… وقتی ضربه می‌زنند که کسی درجا از دنیا نمی‌رود، برای بسیاری اینطور بود که وقتی ضربه می‌زدند هم طول می‌کشید که از دنیا بروند، اما ابن شهر آشوب در اینجا می‌گوید: وقتی ضربه‌ی عمود وارد شد «فَقَتَلَهُ»… ولی آن‌ها کوتاه نیامدند، دوره کردند، هر کسی سهم خود را برداشت…

اینجا تنها جایی است که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مانند باز شکاری بالای سرِ محتضر نرفت، اینجا حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آرام آرام رفتند… هم دیدنِ این صحنه برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخت است، هم خیام را درنظر دارند…

لذا «مرحوم آیت الله سید جعفر حلّی نجفی» اینجا اینطور می‌گوید:

فَمَشَى لِمَصْرَعِهِ الْحُسَيْنُ وَطَرْفُهُ                   بَيْنَ الْخِيَامِ وَبَيْنَهُ مُتِقَسِّمُ

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همینطور که آرام آرام و دست به کمر به سمت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می‌رفتند، مدام برمی‌گشتند و خیمه‌ها را پشت سر خود نگاه می‌کردند…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به بالای سر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام رسیدند، دیدند خیلی ریخت و پاش شده است، همینقدر بگویم که دست به کمر گرفت… «وَ جَعَلَ یُکَفِفُ دُمُوعَهُ بِکُمِّهِ» اشک‌های خود را با آستین پاک کرد.

بعد «مرحوم آیت الله سید جعفر حلّی نجفی» این صحنه را وصف کرد:

أأُخَيَّ يُهْنِيكَ النَّعِيمُ وَلَمْ أخَلْ                      تَرْضَى بِأنَّ أزرى وأنت منعَّمُ

برادرام! عبّاسم! بهشت گوارای تو باشد، بهشت بر تو مبارک باشد، اما اصلاً فکر نمی‌کردم که مرا در چنین موقعیّتی تنها بگذاری…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الکافي ، جلد ۱ ، صفحه ۲۰۷ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ أَوْ غَيْرِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْفُضَيْلِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ اَلشِّيعَةَ يَسْأَلُونَكَ عَنْ تَفْسِيرِ هَذِهِ اَلْآيَةِ: «عَمَّ يَتَسٰاءَلُونَ `عَنِ اَلنَّبَإِ اَلْعَظِيمِ »  قَالَ ذَلِكَ إِلَيَّ إِنْ شِئْتُ أَخْبَرْتُهُمْ وَ إِنْ شِئْتُ لَمْ أُخْبِرْهُمْ ثُمَّ قَالَ لَكِنِّي أُخْبِرُكَ بِتَفْسِيرِهَا قُلْتُ «عَمَّ يَتَسٰاءَلُونَ»  قَالَ فَقَالَ هِيَ فِي أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ كَانَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ يَقُولُ مَا لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ آيَةٌ هِيَ أَكْبَرُ مِنِّي وَ لاَ لِلَّهِ مِنْ نَبَإٍ أَعْظَمُ مِنِّي .)

[5] المستدرك على الصحيحين ، جلد 2 ، صفحه 219 (أَخْبَرَنِي أَحْمَدُ أَبُو بَكْرِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ حَمْدَانَ الصَّيْرَفِيُّ بِمَرْوَ، ثنا أَبُو إِسْمَاعِيلَ مُحَمَّدُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ، ثنا سَعِيدُ بْنُ أَبِي مَرْيَمَ، أَنْبَأَ يَحْيَى بْنُ أَيُّوبَ، حَدَّثَنِي ابْنُ الْهَادِ، حَدَّثَنِي عَمْرُو بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ، عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ، عَنْ عَائِشَةَ، زَوْجِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا قَدِمَ الْمَدِينَةَ، خَرَجَتِ ابْنَتُهُ زَيْنَبُ مِنْ مَكَّةَ مَعَ كِنَانَةَ – أَوِ ابْنِ كِنَانَةَ – فَخَرَجُوا فِي أَثَرِهَا، فَأَدْرَكَهَا هَبَّارُ بْنُ الْأَسْوَدِ فَلَمْ يَزَلْ يَطْعَنُ بَعِيرَهَا بِرُمْحِهِ، حَتَّى صَرَعَهَا، وَأَلْقَتْ مَا فِي بَطْنِهَا، وَأُهْرِيقَتْ دَمًا، فَاشْتَجَرَ فِيهَا بَنُو هَاشِمٍ، وَبَنُو أُمَيَّةَ، فَقَالَتْ بَنُو أُمَيَّةَ: نَحْنُ أَحَقُّ بِهَا، وَكَانَتْ تَحْتَ ابْنِ عَمِّهِمْ أَبِي الْعَاصِ، فَكَانَتْ عِنْدَ هِنْدِ بِنْتِ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ، فَكَانَتْ تَقُولُ لَهَا هِنْدٌ: هَذَا بِسَبَبِ أَبِيكِ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لِزَيْدِ بْنِ حَارِثَةَ: «أَلَا تَنْطَلِقُ تَجِيئَنِي بِزَيْنَبَ؟» قَالَ: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «فَخُذْ خَاتَمِي» فَأَعْطَاهُ إِيَّاهُ، فَانْطَلَقَ زَيْدٌ وَبَرَّكَ بَعِيرَهُ، فَلَمْ يَزَلْ يَتَلَطَّفُ، حَتَّى لَقِيَ رَاعِيًا، فَقَالَ: لِمَنْ تَرْعَى؟ فَقَالَ: لِأَبِي الْعَاصِ، فَقَالَ: فَلِمَنْ هَذِهِ الْأَغْنَامُ؟ قَالَ: لِزَيْنَبَ بِنْتِ مُحَمَّدٍ، فَسَارَ مَعَهُ شَيْئًا، ثُمَّ قَالَ لَهُ: هَلْ لَكَ أَنْ أُعْطِيَكَ شَيْئًا تُعْطِيَهُ إِيَّاهَا، وَلَا تَذْكُرْهُ لِأَحَدٍ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَأَعْطَاهُ الْخَاتَمَ، فَانْطَلَقَ الرَّاعِي، فَأَدْخَلَ غَنَمَهُ، وَأَعْطَاهَا الْخَاتَمَ، فَعَرَفَتْهُ، فَقَالَتْ: مَنْ أَعْطَاكَ هَذَا؟ قَالَ: رَجُلٌ، قَالَتْ: فَأَيْنَ تَرَكْتَهُ؟ قَالَ: بِمَكَانِ كَذَا وَكَذَا. قَالَ: فَسَكَتَتْ حَتَّى إِذَا كَانَ اللَّيْلُ، خَرَجَتْ إِلَيْهِ فَلَمَّا جَاءَتْهُ، قَالَ لَهَا: ارْكَبِي بَيْنَ يَدَيَّ عَلَى بَعِيرِهِ. قَالَتْ: لَا، وَلَكِنِ ارْكَبْ أَنْتَ بَيْنَ يَدَيَّ، فَرَكِبَ وَرَكِبَتْ وَرَاءَهُ حَتَّى أَتَتْ، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «هِيَ أَفْضَلُ بَنَاتِي أُصِيبَتْ فِيَّ» فَبَلَغَ ذَلِكَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ، فَانْطَلَقَ إِلَى عُرْوَةَ فَقَالَ: مَا حَدِيثٌ بَلَغَنِي عَنْكَ تُحَدِّثُهُ تَنْتَقِصُ فِيهِ حَقَّ فَاطِمَةَ؟ فَقَالَ: «وَاللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ لِيَ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ، وَإِنِّي أَنْتَقِصُ فَاطِمَةَ حَقًّا هُوَ لَهَا، وَأَمَّا بَعْدُ فَلَكَ أَنْ لَا أُحَدِّثَ بِهِ أَبَدًا» . قَالَ عُرْوَةُ: ” وَإِنَّمَا كَانَ هَذَا قَبْلَ نُزُولِ آيَةِ: {ادْعُوهُمْ لِآبَائِهِمْ هُوَ أَقْسَطُ عِنْدَ اللَّهِ} [الأحزاب: 5] «هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ»)

[6] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۵ ، صفحه ۱۳