فضائل امام حسن مجتبی سلام الله علیه

به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1442 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز چهارشنبه مورخ 08 اردیبهشت ماه 1400 مصادف با سحر پانزدهمین روز ماه مبارک رمضان و روز ولادت حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام، در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «فضائل امام حسن مجتبی سلام الله علیه» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

به محضر شما و بینندگان بزرگوار و روزه‌داران عزیز تبریک عرض می‌کنم و عرض سلام و ادب و احترام دارم، و امیدوار هستم که ان شاء الله ما هم غرق دریای بی‌انتهای کَرَمِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه باشیم.

مقدّمه

بسم الله الرحمن الرحیم

چون شبِ میلاد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، من نمی‌خواهم مباحث به سمت تلخی برود، ولی دوست دارم قبل از ورود کردن به بحث یک تذکّر عرض کنم.

جفای به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

تقریباً همه‌ی مسلمین به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جفا کرده‌اند، همراهانِ حضرت به ایشان جفا کردند، دشمن که جفای بی‌حد کرد، مورخان ستمِ عجیبی به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه کرده‌اند که اشاره‌ای خواهم کرد، ما هم همینطور، گاهی بخاطرِ برخی مسائلِ سیاسی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را در کشورمان خرجِ مطامع باندی و جناحی کرده‌ایم، برخی از مسئولین ما متأسفانه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را طوری معرّفی کرده‌اند که چرخ گرفتاریِ روزشان بچرخد و بقیه هم به اندازه‌ی کافی از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دفاع نکرده‌اند.

دلِ من می‌سوزد که بخواهم این مطلب را بگویم که زمان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم اینطور بود که وقتی حضرت بیرون می‌آمدند جمعیت زیادی اطراف ایشان جمع می‌شد، حتّی نوشته‌اند بعضی اوقات اشعث هم می‌آمد که چیزی از حضرت بگیرد، با اینکه وضع اشعث خوب بود، ولی آن روزی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نیاز داشتند، یا ظاهرِ امر این بود، هم در مراسم تشییع ایشان، هم در ماجرای نبردِ حضرت با سپاه شام، در آن زمان پای کار نبودند.

ان شاء الله خدای متعال ما را واقعاً فدایی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه قرار بدهد و هر کسی که… این تعابیر تعابیرِ خیلی زشتی است که مثلاً می‌گویند «امام صلح»، انگار که بقیه‌ی ائمه علیهم السلام امام جنگ بوده‌اند، بعد صلح به چه معنا؟ آیا صلح به معنای قربان صدقه رفتن و مؤدب دانستنِ شامیان و منفعل بودن؟

اصلاً یک جریانی شبیه به همین امروز که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را در مقابلِ ائمه‌ی دیگر قرار می‌دهند که آبی گل‌آلود بشود و ماهی بگیرند، در تاریخ هم اینطور بوده است، بعد سعی می‌کنم که بیشتر از فضائلِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بگویم.

روایتی داریم که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «وعَلِيٌّ سَيِّدُ العَرَبِ»[1]، این

«سَیّدُ العَرَب» به معنای سرور و آقای عرب، آقای مسلمین، چون آن زمان بیشتر عرب بودند بعنوان تقلیب استفاده می‌شده است، بعنوانِ رهبر مسلمین، امام مسلمین، آقای مسلمین.

بعضی از دانشمندانِ سَلَفی‌تبار مانندِ «ذَهَبی» می‌گویند این حدیث جعلی است، چرا «عَلِيٌّ سَيِّدُ العَرَبِ»؟ برخی دیگر افضل هستند، چرا بگوییم «عَلِيٌّ سَيِّدُ العَرَبِ»؟[2]

حال من سؤال می‌کنم، چرا همه‌ی شما عزیزان در مورد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه «سَیّد» را بکار می‌برید؟

ممکن است اگر ما در جریان نباشیم بگوییم احترام گذاشته‌اند، چرا آن احترام را به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نمی‌گذاشتند؟

یکی از بزرگترین ظلم‌ها به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این بود که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را به دروغ در مقابلِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قرار دادند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را نعوذبالله خونریز بوده است و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه امامِ صلح بوده است! در حالی که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در لشگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمانده هستند، اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نبودند کوفیان… یکی از اصلی‌ترین افرادی که کوفیان را در مقابل جملی‌ها جمع کرد که در بصره بجنگند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بودند،[3] حتّی به نقلی کسی که آن شترِ اصلی را زمین انداخت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بوده‌اند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه پهلوانِ جمل بوده‌اند.[4]

چطور شد که شما به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه لقبِ امام صلح دادید و به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه امام جنگ؟ این تقابل‌سازی، که شما می‌بینید در بیشتر منابع نوشته‌اند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ مِنَ المُسْلِمِينَ»[5]، و همه هم می‌گویند این حدیث درست است.

من تعجّب کردم، چطور در مورد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه درست نیست و در مورد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه درست است؟

چون بنی‌امیّه خواسته است که جعل کنند و بگویند چون خدا خواسته است که او بین دو گروه مسلمین صلح برقرار کند!

اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در این تعبیر «سَیّد» باشند ظلم به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است، اینجا می‌خواهند بگویند صلح بینِ دو گروهِ خوب حاصل شده است، یعنی شامی‌ها در این روایت خوب شناخته شوند!

اما اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه «سَیّد» باشند، آن حدیثی که همه قبول دارند… حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: عمّار را گروهِ ظالم می‌کشند، یک طرف مؤمن هستند و به بهشت دعوت می‌کنند و یک طرف ظالم هستند و به آتش و جهنّم دعوت می‌کنند.

برای اینکه بتوانند با آن روایتِ قطعی متواتر مقابل‌سازی کنند گفتند امام حسن علیه السلام سَیّد هستند و بینِ دو گروهِ مؤمنین صلح برقرار می‌کند!

یعنی اگر در مورد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فضیلت گفته‌اند برای تخریبِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بوده است.

اینجا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌توانند «سَیّد» باشند ولی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نمی‌توانند «سَیّد» باشند، این یک بام و دو هوا حاصلِ ظلمی است که در طول تاریخ واقع شده است.

دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه توسّط امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

یکی از دغدغه‌های اصلی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است.

بعد از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که خطبه‌ی فدکیّه خواندند و خطبه‌ای برای زنان انصار خواندند و شبانه به درِ خانه‌ی انصار و مهاجر رفتند و از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع کردند و جانِ خویش را فدای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کردند، از اولین کسانی که در همان کودکی از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع کرد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بودند.

ان شاء الله خدای متعال مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه و پدر ایشان را رحمت کند که این موضوع را مفصّل بحث کرده‌اند و من فقط اشاره می‌کنم، وقتی حاکمان روی منبر در حال خطبه خواندن بودند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که حدوداً هشت ساله بودند…

اگر ما ببینیم یک پسر حدوداً هشت ساله راجع به مسائل سیاسی و اجتماعی صحبت می‌کند، می‌گوییم احتمالاً این نظرِ پدرِ اوست، حال امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم معصوم هستند و هم خبر می‌دهند که فضای خانه‌شان چطور است، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به وسط مسجد رفتند… این کار خیلی جرأت می‌خواهد، یک طفلِ ظاهراً هفت یا هشت ساله در مقابلِ مسلمین، در آن شرایطی که اتفاقاً طرفدارانِ حاکمیت اهلِ خشونت هم بودند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فریاد زدند: «انزل عن منبر أبي»[6] از منبرِ پدرِ من پایین بیا.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع کردند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یکی از اصحابِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، من در بین اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ندیده‌ام که کسی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را اینطور وصف کند، نوشته‌اند شبی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به شهادت رسیدند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه سخنرانی کردند، وقتی خواستند از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نام ببرند فرمودند: «امیرالمؤمنین، خاتم الوصیین، وصی خاتم الأنبیاء، و خاتم الاوصیاء، امیرالصدیقین و الشهداء و الصالحین»، بعد فرمودند: ای مردم! شب گذشته کسی شما را ترک کرد که احدی از پیشینیان شبیه به او در حدّ او نیامده بود، و علی الاطلاق فرمودند، اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را کنار بگذاریم فرمودند: «ما سَبَقَهُ الأَوَّلونَ ، ولا يُدرِكُهُ الآخِرونَ»[7]، نه پس از او کسی مانند او می‌آید و نه قبل از او کسی مانندِ او بوده است، بعد فرمودند: حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را می‌فرستادند و وقتی پرچم را به دست او می‌دادند «عَن يَمينِهِ جَبرَئيلُ وعَن يَسارِهِ ميكائيلُ» کارگزاران ارشدِ تکوین در عالَم، جبرئیل و میکائیل، نوکرانِ پدرم بودند، و به این موضوع افتخار هم می‌کردند، «کَانَ جَبْرَئِیلَ یقعد بَیْنَ یَدَیْ أَمِیرِ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ کقَعْدَهَ اَلْعَبِیدِ»، جبرئیل در محضر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مانندِ یک برده می‌نشست و افتخار هم می‌کرد.

بعد فرمودند: «لا يَنثَني حَتّى يَفتَحَ اللّه ُ لَهُ» به سراغ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برنمی‌گشتند که بگویند نشد و امکانات کم است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌رفتند و با فتح و ظفر برمی‌گشتند.

خطبه‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بعد از شهادت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یک عبارتی فرموده‌اند، وقتی گاهی دلِ ما برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از مظلومیت ایشان می‌سوزد به یادِ چه چیزی می‌افتیم؟ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سلطانِ روزگار بودند، الآن در کشور ما یک مسئول ارشد که در حالِ مدیریت کردنِ هشتاد میلیون نفر است چه وضعی دارد؟ آیا برای نانِ شبِ خود مشکل دارد؟ آیا این موضوع باورکردنی است؟

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سلطان بودند، مردم سلطان‌های قبل از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را هم دیده بودند، بعد از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم سلطان دیده‌اند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «ما خلف صفراء ولا بيضاء»… درآمد سالانه‌ی باغ‌های حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه چهل هزار دینار طلا بود که در آن بیست و پنج سال کار کرده بودند و همه را وقف کرده بودند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نه نقره بجای گذاشتند و نه طلا، بجز هفتصد درهم که می‌خواستند برای یکی از همسران خود چیزی بخرند که عمر کفاف نکرد، «ثم خنقته العبرة» بغض گلوی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را گرفت و شروع کردند به گریه کردن، «وبكى الناس معه» مردم هم شروع کردند به ضجّه زدن.

اینجا بود که حضرت فرمودند: هر کسی که من را می‌شناسد که می‌شناسد، اگر نمی‌شناسید «أنا ابن اول المسلمین اسلاما» من فرزند آن کسی هستم که قبل از همه اسلام آورد.

مخالفتِ دائمی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه ملعون

دفاع از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یک اصل بود.

لذا وقتی آتش‌بس با معاویه امضاء شد… نمی‌دانم آیا بگویم نفرین بر کسی که امام را تحریف می‌کند، ان شاء الله هر کسی که این کار را می‌کند ذلیل بشود، از هر دسته و جناحی که هست، یا بگویم او را به خدای متعال واگذار می‌کنم، واقعاً این موضوع دلسوزی دارد که هزار و چهارصد سال بگذرد و باز هم عدّه‌ای بیایند و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را غیر از آن چیزی که هستند تعریف کنند.

وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آتش‌بس را امضاء کردند معاویه ملعون گفت: سخنرانی کنید.

اینطور نبود که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بفرمایند حال مذاکره‌ای با معاویه کردیم و دیگر آشتی کردیم و یک چیزی بگوییم که مصرف داخلی و خارجی داشته باشد و اتفاقاً معاویه خیلی هم باهوش است و… امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اینطور نفرمودند، بلکه فرمودند: «إِنَّمَا الْخَلِيفَةُ مَنْ سَارَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ»[8] خلیفه فقط و فقط کسی است که بر سیرت و سنّت و دستور قرآن و پیغمبر عمل کند، بعد به او اشاره نمودند و فرمودند: «لَيْسَ الْخَلِيفَةُ مَنْ سَارَ بِالْجَوْرِ» کسی که به ستم رفتار می‌کند خلیفه نیست، بعد این آیه را خواندند: «وَ إِنْ أَدْرِي لَعَلَّهُ فِتْنَةٌ لَكُمْ وَ مَتاعٌ إِلى‌ حِينٍ»[9]، نمی‌دانم چه بسا که این فتنه و آزمایش شما باشد، مدّتی فرصت دارید.

دغدغه‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بعد از این دغدغه‌ی خودشان را بیان نمودند، فرمودند: من نگران نیستم که مردم بگویند این پسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نیست، من از این نگران هستم که به من گفته بشود«وَلَكِنِّي أَخَافُ أَنْ يَقُولَ: إِنَّكَ لا تُشْبِهُ رَسُولَ اللَّهِ، وَلا عَلِيًّا وَلا فَاطِمَةَ»[10]، حال بگو معاویه ملعون هشتاد هزار منبر را تحریک کرده است که به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معاذالله توهین کنند، دغدغه‌ی من چیست؟ اینکه من حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نباشم. بعد فرمودند: «وَاللَّهِ إِنَّهُمْ لخير مني»، آن‌ها از من بهتر هستند و من دوست دارم بر مسیر و منهاجِ آن‌ها حرکت کنم.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و موضوعِ سقایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از حوض کوثر

لذا وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شنیدند قاتلِ محمد بن ابی بکر که «معاویة بن حدیج» نام داشت[11] و از سرداران معاویه بود در جایی به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه معاذالله فحش داده است، خود را به او رساندند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع می‌کردند.

یعنی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ابداً مقهورِ تعریفِ دیگران نبودند، اینکه بگوییم صلح شد و آشتی شد، بخدا سوگند این حرف بهتان به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است و از بدترین گناهان است.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه «معاویة بن حدیج» را پیدا کردند و فرمودند: «أنت الشاتم عَلِيًّا عند ابْن آكلة الأكباد؟»[12]، آیا تو رفته‌ای و در مقابل معاویه ملعون به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دشنام داده‌ای؟

بعد عبارتی فرموده‌اند که درواقع بشارت به ماست، فرمودند: والله اگر تو کنار حوض کوثر بیایی که تو را راه نمی‌دهند، آنجا می‌بینی که «مشمرًا عَن ساقيه» حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آستین‌های خود را بالا زده‌اند و مؤمنان را سیراب می‌کند، «سَقَاهُمْ رَبُّهُمْ شَرَابًا طَهُورًا بِیَدِ علی بن ابیطالب»، مؤمنان را سیراب می‌کند و پاک می‌کند و به بهشت وارد می‌کند «يذود عنه المنافقين» و منافقین را دور می‌کند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اینطور باقدرت از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع می‌کردند.

افتخارِ امیرالکلام به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

من در روایات یک مطلبی دیده‌ام که برای هیچ امامی ندیده‌ام، مسلماً ائمه علیهم السلام فرزندِ امام خود را دوست داشتند، اما من این حالتِ ابتهاج را فقط برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دیده‌ام.

خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که امیرالکلام و امیرالبیان هستند، اصلاً من نمی‌دانم باید چگونه حضرت را وصف کنم، به قولِ آن شاعر که می‌گفت: انتهای مدحی که دیگران درباره‌ی تو گفته‌اند همین ابتدائیات است و من نمی‌دانم شعرا می‌خواهد چکار کنند.

از بس که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آقا و مؤدّب بودند و در محضرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سکوت بودند، همانطور که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در محضرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سکوت بودند، بعضی‌ها می‌گفتند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با اینکه سیّد شباب اهل الجنّة هست و کسی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چهار دست و پا می‌شدند و او را روی شانه‌ی خود می‌نشاندند، مردم می‌گفتند: یا رسول الله! ببینید کجا نشسته است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمودند: من افتخار می‌کنم که حسنین علیهما السلام روی دوشِ من نشسته‌اند،[13] بعد می‌گفتند که گویا او خیلی اهل سخن گفتن نیست.

چند نقل وجود دارد، یکی از آن‌ها را سال گذشته عرض کردیم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بعد از جمل بیمار شدند و به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند خطبه‌ی جمعه را بخوانند، امسال نقلِ دیگر را می‌خوانم که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: حسن جان! تو برو و خطبه بخوان.

مادرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه یعنی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبودند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به ایشان بفرمایند شما بروید و ببینید پسرتان چه می‌کند، برای همین به همسران خویش فرمودند: «قُمْنَ فَاسْمَعْنَ خُطْبَةَ ابْنِي»[14] به مسجد بروید و خطبه‌ی پسرم را بشنوید.

من ندیده‌ام هیچ امامی اینطور بفرمایند.

چرا خودِ حضرت نرفتند؟ در یک نقلی هست که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض کردند من در محضرِ شما حیاء می‌کنم. بَه‌بَه به این ادب! حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من نمی‌آیم.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: «قُمْنَ فَاسْمَعْنَ خُطْبَةَ ابْنِي» به مسجد بروید و خطبه‌ی پسرم را بشنوید. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رفتند و خطبه‌ی مفصّلی خواندند و در انتها اینطور فرمودند: «إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي بَابٍ وَ مَنْزِلٍ‌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بابِ هدایت هستند و هر کسی از این در واردِ مسیرِ توحید بشود در امن و امان خواهد بود، «وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً» کسی که از او فاصله بگیرد هیچ چیزِ دیگری هم از اصل‌های اصلِ دین به او نخواهد رسید.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه پایین آمدند، وقتی به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه رسیدند حضرت آغوش باز کردند و سرِ مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را بوسیدند و فرمودند: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي‏» جانم فدای تو و پدر و مادرم فدای تو.

کرامت عجیبِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نسبت به فرد فحاش

این روایت خیلی جانسوز و عجیب است، شخصی از شام آمده بود، او می‌گوید من با یک دنیا دشمنی نسبت به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به مدینه آمدم، وقتی رسیدم دیدم جایی شلوغ است…

عرض کرده بودیم که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه پول می‌دادند و گاهی حتّی پولدارها در صف می‌ایستادند یا دورِ ایشان را می‌گرفتند، این مسائل فراوان است، حضرت به شخصی بیست هزار سکه دادند،[15] به دیگری پنجاه هزار سکه دادند،[16] وقتی استر را بردند لباسِ رویی را دادند و فرمودند این هم کرایه، از این موارد که فراوان شنیده‌ایم…

پرسید این شخص کیست؟ گفتند: «الحسن بن علي»[17] این شخص حسن بن علی است، آن شخص گفت: «فحسدت والله عليا أن يكون له ابن مثله» نسبت به علی حسودی کردم و گفتم آنقدر آنجا از علی بد شنیدیم و حالا هم که به اینجا آمده‌ایم باز هم پسرِ علی با اینکه حکومت ندارد میدان‌دار است. به سراغ او رفتم و پرسیدم: تو چه کسی هستی؟ آیا تو پسرِ ابوطالب هستی؟ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: نه! پدرم پسرِ ابوطالب است. بعد شروع کردم به فحاشی، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه روی برگرداندند. می‌گوید دوباره فحاشی کردم و گفتم شاید نشنیده باشد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نگاهی کردند و فرمودند: «أراك غريبا» مثلِ اینکه غریبه هستی، چون اگر غریبه بودی می‌دانستی که این حرف‌ها راجع به ما نیست، ما یک میهمان‌سرایی داریم که افتخار می‌کنیم شما میهمان ما باشید و غذایی بخورید، آیا کاری دارید یا کمکی می‌خواهید؟

این شخص می‌گوید: اصلاً من از خجالت آب شدم.

شما این کرامت را ببینید، اگر ما بگوییم یک خیّر مدرسه‌ساز وجود دارد، مسلّماً همه او را در شهرِ خودش تکریم می‌کنند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه مالِ خود را سه مرتبه در شهری بخشیدند که برای ایشان احترام قائل نبودند،[18] در شهری که وقتی ایشان کنار منبر می‌نشستند به ایشان جسارت می‌کردند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اگر می‌دیدند کسی به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جسارت می‌کند دفاع می‌کردند، ولی دائماً در توهین بودند، حتّی در منزل و اطرافیان.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه محضرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

لذا اگر کسی می‌خواست یاد بگیرد که چگونه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ادب کند باید می‌رفت و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را می‌دید.

نکته‌ای اول این است که «مَا تَكَلَّمَ الْحُسَيْنُ بَيْنَ يَدَيِ الْحَسَنِ»[19] حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از عظمت و بزرگی ایشان فقط سکوت بودند.

بر سرِ سفره‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستیم…

شخصی می‌گوید به مکه رفتم، دو دختربچه دیدم، این‌ها در گوشه‌ای نشسته بودند و در حالِ مناجات کردن بودند، ضمناً به حقِ آقایی قسم می‌دهد که عادل است و قضاوتِ خوب می‌کند، به خودم گفتم شاه الآن که بنی‌امیّه هستند و به این‌ها نمی‌آید که اینطور باشند، اگر راجع به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌گویند چطور جرأت می‌کنند بگویند؟

رفتم و از او پرسیدم: چه کسی را می‌گویی؟ گفت: «ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ»[20]، پرسیدم کدام امیرالمؤمنین؟ گفت: اصلاً امیرالمؤمنینی که غیر از علی بن ابیطالب نداریم!

من لذّت بردم و گفتم: مگر شما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌شناسید؟ گفتند: بله! پدرِ ما شهید صفین است، ما مریض شدم، روزی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آمدند و دستی بر سر ما کشیدند و دعا کردند و خوب شدیم و بر سرِ سفره‌ی ایشان بودیم.

به آن‌ها گفتم: آیا می‌گذارید من از این به بعد تکفّل شما را برعهده بگیرم؟ آن‌ها گفتند: نه! «نَحْنُ‏ وَ اللَّهِ‏ الْيَوْمَ‏ فِي‏ عِيَالِ‏ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ» ما بر سرِ سفره‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هستیم.

ان شاء الله خدای متعال ما را از سفره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به جای دیگری آواره نکند.

[1] مستدرک علی الصحیحین (ط دارالکتب العلمیة)، جلد 3، صفحات 134  133 (حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ الْمَحْبُوبِيُّ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ مُعَاذٍ، ثنا أَبُو حَفْصٍ عُمَرُ بْنُ الْحَسَنِ الرَّاسِبِيُّ، ثنا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ أَبِي بِشْرٍ، عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَنَا سَيِّدُ وَلَدِ آدَمَ، وَعَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَرَبِ» هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ، وَفِي إِسْنَادِهِ عُمَرُ بْنُ الْحَسَنِ وَأَرْجُو أَنَّهُ صَدُوقٌ، وَلَوْلَا ذَلِكَ لَحَكَمْتُ بِصِحَّتِهِ عَلَى شَرْطِ الشَّيْخَيْنِ، وَلَهُ شَاهِدٌ مِنْ حَدِيثِ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ) و همچنین المعجم الأوسط، جلد 8، صفحه 92 (عن أنس بن مالك إنَّ رَسولَ اللّه(صلى الله عليه و آله) مَن سَيِّدُ العَرَبِ ؟ قالوا : أنتَ يا رَسولَ اللّه. قالَ : أنَا سَيِّدُ وُلدِ آدَمَ، وعَلِيٌّ سَيِّدُ العَرَبِ)

[2] سیرأعلام النبلاء (ط الحدیث)، جلد 2، صفحه 506 (وقال يحيى الحماني: حدثنا أبو عوانة، عَنْ أَبِي بِشْرٍ، عَنْ سَعِيْدِ بنِ جُبَيْرٍ، عن عائشة، قالت: كنت قاعدة مَعَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، إِذْ أقبل علي فقال: “يا عائشة هذا سيد العرب”. قلت: يا رسول الله، ألست سيد العرب؟ قال: “أنا سيد ولد آدم، وهذا سيد العرب”. وروي من وجهين مثله عن عائشة. وهو غريب.) و همچنین میزان الإعتدال، جلد 3 ، صفحه 185 ( عمر بن الحسن الراسبي. عن أبي عوانة. لا يكاد يعرف، وأتى بخبر باطل، متنه: على سيد العرب) و همچنین (الْحُسَيْنُ بْنُ عُلْوَانَ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «ادْعُوا لِي سَيِّدَ الْعَرَبِ» قُلْتُ: مَنْ قَالَ عَلِيٌّ سَيِّدُ الْعَرَبِ؟ قُلْتُ: إِنَّ عُلْوَانَ كَذَّابٌ موضوعات المستدرک، ص 2 – (يا أنس! انطلق فادع لي سيد العرب – يعني: علياً -. فقالت عائشة رضي الله عنها: ألست سيد العرب؟! قال: أنا سيد ولد آدم، وعلي سيد العرب. يامعشر الأنصار! ألا أدلكم على ما إن تمسكتم به لم تضلوا بعده؟! قالوا: بلى يا رسول الله! قال: هذا علي؛ فأحبوه بحبي، وأكرموه لكرامتي؛ فإن جبريل – صلى الله عليه وسلم – أمرني بالذي قلت لكم عن الله عز وجل) . موضوع أخرجه الطبراني في “المعجم الكبير” (1/ 132/ 2) ، وأبو نعيم في “الحلية” (1/ 63) عن محمد بن عثمان بن أبي شيبة: حدثنا إبراهيم بن إسحاق الصيني: حدثنا قيس بن الربيع عن ليث بن أبي سليم عن أبي ليلى عن الحسن بن علي مرفوعاً. قلت: وهذا إسناد مظلم جداً. وأما الصيني؛ فهو شر منهم جميعاً؛ قال الدارقطني: “متروك الحديث”. وكأنه – لشدة ضعفه – اقتصر الهيثمي عليه في إعلال الحديث، فقال في “مجمع الزوائد” (9/ 132) : “رواه الطبراني، وفيه إسحاق بن إبراهيم الصيني؛ وهو متروك”. وروي بعضه من حديث عائشة بلفظ: “أنا سيد ولد آدم، وعلي سيد العرب”. أخرجه الحاكم (3/ 124) ، وابن عساكر (12/ 138/ 2) عن أبي حفص عمر ابن الحسن الراسبي: حدثنا أبو عوانة عن أبي بشر عن سعيد بن جبير عنها. وقال الحاكم: “صحيح الإسناد؛ وفيه عمر بن الحسن، وأرجو أنه صدوق، ولولا ذلك لحكمت بصحته على شرط الشيخين”! ورده الذهبي بقوله: “قلت: أظن أنه هو الذي وضع هذا”. قلت: وذلك لأنه مجهول؛ فقد أورده في “الميزان”، وقال: “لا يكاد يعرف، وأتى بخبر باطل متنه: (علي سيد العرب) “. لكن تابعه يحيى بن عبد الحميد الحماني: أخبرنا أبو عوانة به. أخرجه ابن عساكر (12/ 138/ 1-2) من طريقين عنه. لكن الحماني؛ اتهمه أحمد وغيره بسرقة الحديث! مع كونه شيعياً بغيضاً، كما قال الإمام الذهبي. ثم أخرجه الحاكم من طريق الحسين بن علوان عن هشام بن عروة عن أبيه عن عائشة به. ورده الذهبي بقوله: “قلت: وضعه ابن علوان”. ثم رواه ابن عساكر من طريق أبي بلال الأشعري: أخبرنا يعقوب القمي عن جعفر بن أبي المغيرة عن ابن أبزى عن عائشة مرفوعاً بلفظ: “هذا سيد المسلمين”. فقلت: ألست سيد المسلمين؟! فقال: “أنا خاتم النبيين، ورسول رب العالمين”. قلت: وهذا إسناد ضعيف؛ جعفر هذا: هو القمي؛ قال الحافظ: “صدوق يهم”. ومثله يعقوب؛ وهو ابن عبد الله القمي. وأبو بلال الأشعري؛ ضعفه الدارقطني، ولينه الحاكم و………… سلسة الأحادیث الضعیفة للأباني، جلد 10، صفحه 511 — و همچنین فضائل الصحابة، جلد ‏2، صفحه 744 (حدثنا عبد اللّه، قال: حدثني أبي، نا وكيع، عن‏ شريك، عن عاصم، عن أبي رزين، قال: «خطبنا الحسن بن علي بعد وفاة علي و عليه عمامة سوداء فقال: لقد فارقكم رجل لم‏ يسبقه‏ الأولون‏ بعلم و لا يدركه الآخرون».)

[3] تاريخ الطبري، جلد 4 ، صفحه 500 (…فَلَمَّا قُدِّمَ الْكِتَابُ إِلَى عَلِيٍّ علیه السلام وَ قَرَأَهُ دَعَا الْحَسَنَ ابْنَهُ وَ عَمَّارَ بْنَ يَاسِرٍ وَ قَيْسَ بْنَ سَعْدٍ فَبَعَثَهُمْ إِلَى أَبِي مُوسَى وَ كَتَبَ مَعَهُمْ: «مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ الْحَائِكِ وَ اللَّهِ إِنِّي كُنْتُ لَأَرَى أَنَّ بُعْدَكَ مِنْ هَذَا الْأَمْرِ الَّذِي لَمْ يَجْعَلْكَ اللَّهُ لَهُ أَهْلًا وَ لَا جَعَلَ لَكَ فِيهِ نَصِيباً سَيَمْنَعُكَ مِنْ رَدِّ أَمْرِي وَ قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكَ الْحَسَنَ وَ عَمَّاراً وَ قَيْساً فَأَخْلِ لَهُمُ الْمِصْرَ وَ أَهْلَهُ وَ اعْتَزِلْ عَمَلَنَا مَذْؤُماً مَدْحُوراًفَإِنْ فَعَلْتَ وَ إِلَّا فَإِنِّي أَمَرْتُهُمْ أَنْ يُنَابِذُوكَ‏ عَلى‏ سَواءٍ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ‏ فَإِنْ ظَهَرُوا عَلَيْكَ قَطَعُوكَ إِرْباً إِرْباً وَ السَّلَامُ عَلَى مَنْ شَكَرَ النِّعْمَةَ وَ رَضِيَ بِالْبَيْعَةِ وَ عَمِلَ لِلَّهِ رَجَاءَ الْعَاقِبَة… ثُمَ‏ صَعِدَ الْحَسَنُ‏ علیه السلام الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ ذَكَرَ جَدَّهُ فَصَلَّى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ عَلِيّاً أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ بَابُ هُدًى فَمَنْ دَخَلَهُ اهْتَدَى وَ مَنْ خَالَفَهُ تَرَدَّى»)

[4] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، جلد ‏4، صفحه 21 (وَ دَعَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام مُحَمَّدَ بْنَ الْحَنَفِيَّةِ يَوْمَ الْجَمَلِ فَأَعْطَاهُ رُمْحَهُ وَ قَالَ لَهُ اقْصِدْ بِهَذَا الرُّمْحِ قَصْدَ الْجَمَلِ فَذَهَبَ فَمَنَعُوهُ بَنُو ضَبَّةَ فَلَمَّا رَجَعَ إِلَى وَالِدِهِ انْتَزَعَ الْحَسَنُ رُمْحَهُ مِنْ يَدِهِ وَ قَصْدَ الْجَمَلِ وَ طَعَنَهُ بِرُمْحِهِ وَ رَجَعَ إِلَى وَالِدِهِ وَ عَلَى رُمْحِهِ أَثَرُ الدَّمُ فَتَمَعَّرَ وَجْهُ مُحَمَّدٍ مِنْ ذَلِكَ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ لَا تَأْنَفْ فَإِنَّهُ ابْنُ النَّبِيِّ وَ أَنْتَ ابْنُ عَلِيٍّ.)

[5] بَابُ مَنَاقِبِ الحَسَنِ وَالحُسَيْنِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا صحیح بخاری، ج5، ص26 (بَابُ الصُّلْحِ فِي الدِّيَة: ِج3، ص 186؛ بَابُ إِذَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِقَوْمٍ عَذَابًا ( باب قول النبی للحسن بن علی): ج9، ص56)؛ سنن ترمذی، ج5، ص 658 ؛البدایة و النهایه، ج6، ص219، ط الفکر؛ سیر أعلام النبلا ط الرساله ، ج3، ص251؛ تهذیب التهذیب، ج2، 298؛ مسند احمد بن حنبل، ج34، ص33، الإستیعاب، ج1، ص 384؛ الإضابة فی التمییز الصحابة، ج1، ص64؛ اسدالغابة، ج2، ص13 (سَمِعْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، عَلَى المِنْبَرِ وَ الحَسَنُ إِلَى جَنْبِهِ، يَنْظُرُ إِلَى النَّاسِ مَرَّةً وَإِلَيْهِ مَرَّةً، وَيَقُول: «ابْنِي هَذَا سَيِّدٌ، وَلَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ بِهِ بَيْنَ فِئَتَيْنِ مِنَ المُسْلِمِينَ») البته شایان ذکر است که جهت اطلاع بیشتر در رابطه با انگیزه و هدف جعل این حدیث ر.ک: جلسه اول پاتوق اندیشه با موضوع : «جنگ روایت¬ها در احادیث مناقب» https://www.hkashani.com/?p=14222

[6] أنساب الأشراف، جلد 1، صفحه 383 (وحدثني عبد الله بن صالح عن حماد بن سلمة عن هشام بن عروة عن عروة قال: خطب أبو بكر يوماً فجاء الحسن فقال: انزل عن منبر أبي. فقال علي: ليس هذا عن ملأ منا.) و همچنین المنتظم في تاريخ الملوك والأمم، جلد 4، صفحه 70 (حدثنا هشام بن عروة عن أبيه قال: قعد أبو بكر علي منبر رسول الله صلي الله عليه وسلم فجاءه الحسن بن علي فصعد المنبر وقال انزل عن منبر أبي فقال له أبو بكر منبر أبيك لا منبر أبي فقال علي رضي الله عنه: و هو في ناحية القوم إن كانت لعن غير أمري.)

[7] الکافي، جلد 1، صفحه 547 (لَمّا قُبِضَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام قامَ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ عليهماالسلام في مَسجِدِ الكوفَةِ ، فَحَمِدَ اللّه ُ وأثنى عَلَيهِ وصَلّى عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله ثُمَّ قالَ : أيُّهَا النّاسُ إنَّهُ قَد قُبِضَ في هذِهِ اللَّيلَةِ رَجُلٌ ما سَبَقَهُ الأَوَّلونَ ، ولا يُدرِكُهُ الآخِرونَ ، إنَّهُ كانَ لَصاحِبَ رايَةِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ؛ عَن يَمينِهِ جَبرَئيلُ وعَن يَسارِهِ ميكائيلُ ، لا يَنثَني حَتّى يَفتَحَ اللّه ُ لَهُ . وَاللّه ِ ما تَرَكَ بَيضاءَ ولا حَمراءَ إلّا سَبعُمِئةِ دِرهَمٍ فَضَلَت عَن عَطائِهِ ، أرادَ أن يَشتَرِيَ بِها خادِما لِأَهلِهِ. وَاللّه ِ لَقَد قُبِضَ فِي اللَّيلَةِ الَّتي فيها قُبِضَ وَصِيُّ موسى يوشَعُ بنُ نونٍ ، وَاللَّيلَةِ الَّتي عُرِجَ فيها بِعيسَى ابنِ مَريَمَ ، وَاللَّيلَةِ الَّتي نَزَلَ فيها القُرآنُ) و همچنین مقاتل الطالبین، صفحات 33  32 (خطب الحسن بن علي بعد وفاة امير المؤمنين علي عليه السلام، فقال. لقد قبض في هذه الليلة رجل لم يسبقه الاولون بعمل، ولا يدركه الآخرون بعمل، ولقد كان يجاهد مع رسول الله صلى الله عليه وآله فيقيه بنفسه، ولقد كان يوجهه برايته فيكتنفه جبرئيل عن يمينه، وميكائيل عن يساره، فلا يرجع حتى يفتح الله عليه، ولقد توفي في هذه الليلة التي عرج فيها بعيسى بن مريم ولقد توفي فيها يوشع بن نون وصي موسى، وما خلف صفراء ولا بيضاء إلا سبعمائة درهم بقيت من عطائه أراد أن يبتاع بها خادما لاهله ثم خنقته العبرة فبكى وبكى الناس معه. ثم قال: أيها الناس، من عرفني فقد عرفني، ومن لم يعرفني فأنا الحسن بن محمد صلى الله عليه وآله وسلم، أنا ابن البشير، أنا ابن النذير، أنا ابن الداعي إلى الله عزوجل بإذنه، وأنا ابن السراج المنير، وأنا من أهل البيت الذين أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهيرا، والذين افترض الله مودتهم في كتابه)

[8] الخرائج و الحوائج، جلد 1، صفحات 238  237 ( فَخَشِيَ مُعَاوِيَةُ أَنْ يَفْتَتِنَ به النَّاسُ فَقَالَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ انْزِلْ فَقَدْ كَفَى مَا جَرَى فَنَزَلَ فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ ظَنَنْتَ أَنْ سَتَكُونُ خَلِيفَةً وَ مَا أَنْتَ وَ ذَاكَ فَقَالَ الْحَسَنُ إِنَّمَا الْخَلِيفَةُ مَنْ سَارَ بِكِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ رَسُولِهِ لَيْسَ الْخَلِيفَةُ مَنْ سَارَ بِالْجَوْرِ وَ عَطَّلَ السُّنَنَ وَ اتَّخَذَ الدُّنْيَا أَباً وَ أُمّاً مَلِكَ مُلْكاً مُتِّعَ فِيهِ قَلِيلًا ثُمَّ تَنْقَطِعُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ وَ حَضَرَ الْمَحْفِلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي أُمَيَّةَ وَ كَانَ شَابّاً فَأَغْلَظَ لِلْحَسَنِ كَلَامَهُ وَ تَجَاوَزَ الْحَدَّ فِي السَّبِّ وَ الشَّتْمِ لَهُ وَ لِأَبِيهِ فَقَالَ الْحَسَنُ اللَّهُمَّ غَيِّرْ مَا بِهِ مِنَ النِّعْمَةِ وَ اجْعَلْهُ أُنْثَى لِيُعْتَبَرَ بِهِ فَنَظَرَ الْأُمَوِيُ‌ فِي نَفْسِهِ وَ قَدْ صَارَ امْرَأَةً قَدْ بَدَّلَ اللَّهُ لَهُ فَرْجَهُ بِفَرْجِ النِّسَاءِ وَ سَقَطَتْ لِحْيَتُهُ فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ اعْزُبِي مَا لَكِ وَ مَحْفِلَ الرِّجَالِ فَإِنَّكِ امْرَأَةٌ ثُمَّ إِنَّ الْحَسَنَ ع سَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ نَفَضَ ثَوْبَهُ فَنَهَضَ لِيَخْرُجَ فَقَالَ لَهُ ابْنُ الْعَاصِ اجْلِسْ فَإِنِّي أَسْأَلُكَ عَنْ مَسَائِلَ قَالَ ع سَلْ عَمَّا بَدَا لَكَ قَالَ عَمْرٌو أَخْبِرْنِي عَنِ الْكَرَمِ وَ النَّجْدَةِ وَ الْمُرُوءَةِ فَقَالَ أَمَّا الْكَرَمُ فَالتَّبَرُّعُ بِالْمَعْرُوفِ وَ الْإِعْطَاءُ قَبْلَ السُّؤَالِ وَ أَمَّا النَّجْدَةُ فَالذَّبُّ عَنِ الْمَحَارِمِ وَ الصَّبْرُ فِي الْمَوَاطِنِ عِنْدَ الْمَكَارِهِ وَ أَمَّا الْمُرُوءَةُ فَحِفْظُ الرَّجُلِ دِينَهُ وَ إِحْرَازُهُ نَفْسَهُ مِنَ الدَّنَسِ وَ قِيَامُهُ بِأَدَاءِ الْحُقُوقِ وَ إِفْشَاءُ السَّلَامِ فَخَرَجَ فَعَذَلَ‌ مُعَاوِيَةُ عَمْراً فَقَالَ أَفْسَدْتَ أَهْلَ الشَّامِ فَقَالَ عَمْرٌو إِلَيْكَ عَنِّي إِنَّ أَهْلَ الشَّامِ لَمْ يُحِبُّوكَ مَحَبَّةَ إِيمَانٍ وَ دِينٍ إِنَّمَا أَحَبُّوكَ لِلدُّنْيَا يَنَالُونَهَا مِنْكَ وَ السَّيْفُ وَ الْمَالُ بِيَدِكَ فَمَا يُغْنِي عَنِ الْحَسَنِ كَلَامُهُ ثُمَّ شَاعَ أَمْرُ الشَّابِّ الْأُمَوِيِّ وَ أَتَتْ زَوْجَتُهُ إِلَى الْحَسَنِ ع فَجَعَلَتْ تَبْكِي وَ تَتَضَرَّعُ فَرَقَّ لَهَا وَ دَعَا لَهُ‌ فَجَعَلَهُ اللَّهُ كَمَا كَانَ‌.)

[9] سوره مبارکه انبیاء، آیه 111

[10] أنساب الأشراف، جلد 3، صفحه 24 (حَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ الْمُغِيرَةَ الأَثْرَمُ، عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ، عَنْ يُونُسَ بْنِ حَبِيبٍ قَالَ: مَدَحَ شَاعِرٌ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ فَأَعْطَاهُ عَشْرَةَ آلافِ دِرْهَمٍ!!! فَقِيلَ: أَتُعْطِيهِ عَشْرَةَ آلافِ دِرْهَمٍ؟ قال: [إن خير المال ما وقي (به) الْعِرْضَ، وَاكْتُسِبَ بِهِ حُسْنُ الأُحْدُوثَةِ، وَاللَّهِ مَا أَخَافُ أَنْ يَقُولَ: لَسْتَ بِابْنِ رَسُولِ اللَّهِ وَلا ابْنِ عَلِيٍّ وَلا ابْنِ فَاطِمَةَ، وَلَكِنِّي أَخَافُ أَنْ يَقُولَ: إِنَّكَ لا تُشْبِهُ رَسُولَ اللَّهِ، وَلا عَلِيًّا وَلا فَاطِمَةَ، وَاللَّهِ إِنَّهُمْ لخير مني، وأخرى إن الرجل أملني ورجاني)

[11] تاریخ الطبري، جلد 5، صفحه 103 (وَاستَقبَلَ عَمرُو بنُ العاصِ كِنانَةَ وهُوَ عَلى مُقَدَّمَةِ مُحَمَّدٍ ، فَأَقبَلَ عَمرٌو نَحوَ كِنانَةَ ، فَلَمّا دَنا مِن كِنانَةَ سَرَّحَ الكَتائِبَ كَتيبَةً بَعدَ كَتيبَةٍ ، فَجَعَلَ كِنانَةُ لا تَأتيهِ كَتيبةٌ مِن كَتائِبِ أهلِ الشّامِ إلّا شَدَّ عَلَيها بِمَن مَعَهُ ، فَيَضرِبُها حَتّى يُقَرِّبَها لِعَمرِو بنِ العاصِ ، فَفَعَلَ ذلِكَ مِرارا ، فَلَمّا رَأى ذلِكَ عَمرٌو بَعَثَ إلى مُعاوِيَةَ بنِ حُدَيجٍ السَّكوني ، فأتاهُ في مِثلِ الدَّهمِ ، فَأَحاطَ بِكَنانَةَ وأصحابِهِ ، وَاجتَمَعَ أهلُ الشّامِ عَلَيهِم مِن كُلِّ جانِبٍ ، فَلَمّا رَأى ذلِكَ كِنانَةُ بنُ بِشرٍ نَزَلَ عَن فَرَسِهِ ، ونَزَلَ أصحابَهُ وكِنانَةَ يَقولُ : «وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَا بِإِذْنِ اللَّهِ كِتَـبًا مُّؤَجَّلاً وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الْأَخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِى الشَّـكِرِينَ»، فَضارَبَهُم بِسَيفِهِ حَتَّى استُشهِدَ . وأقبَلَ عَمرُو بنُ العاصِ نَحوَ مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ ، وقَد تَفَرَّقَ عَنهُ أصحابُهُ لَمّا بَلَغَهُم قَتلُ كِنانَةَ ، حَتّى بَقِيَ وما مَعَهُ أحَدٌ مِن أصحابِهِ ، فَلَمّا رَأى ذلِكَ مُحَمَّدٌ خَرَجَ يَمشي فِي الطَّريقِ حَتَّى انتَهى إلى خِربَةٍ في ناحِيَةِ الطَّريقِ ، فَأَوى إلَيها ، وجاءَ عَمرُو ابنُ العاصِ حَتّى دَخَلَ الفُسطاطَ ، وخَرَجَ مُعاوِيَةُ بنُ حُدَيجٍ في طَلَبِ مُحَمَّدٍ…… حَتّى دَخَلوا عَلَيهِ ، فَاستَخرَجوهُ ، وقَد كادَ يَموتُ عَطَشا ، فَأَقبَلوا بِهِ نَحوَ فُسطاطِ مصر … قالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : أ تَدري ما أصنَعُ بِكَ ؟ اُدخِلُكَ في جَوفِ حِمارٍ ، ثُمَّ اُحرِقُهُ عَلَيكَ بِالنّارِ . فَقالَ لَهُ مُحَمَّدٌ : إن فَعَلتُم بي ذلِكَ ، فَطالَما فُعِلَ ذلِكَ بَأَولِياءِ اللّه ِ ! وإنّي لَأَرجو هذِهِ النّارَ الَّتي تُحرِقُني بِها أن يَجعَلَهَا اللّه ُ عَلَيَّ بَردا وسَلاما كَما جَعَلَها عَلى خَليلِهِ إبراهيمَ ، وأن يَجعَلَها عَلَيكَ وعَلى أولِيائِكَ كَما جَعَلَها عَلى نُمرودَ وأولِيائِهِ ، إنَّ اللّه َ يَحرِقُكَ ومَن ذَكَرتَهُ قَبلُ وإمامَكَ ـ يَعني مُعاوِيَةَ ـ وهذا ـ وأشارَ إلى عَمرِو بنِ العاصِ ـ بِنارٍ تَلظّى عَلَيكُم ، كُلَّما خَبَت زادَها اللّه ُ سَعيرا ، قالَ لَهُ مُعاوِيَةُ : إنّي إنَّما أقتُلُكَ بِعُثمانَ . قالَ لَهُ مُحَمَّدٌ : وما أنتَ وعُثمانُ ؟ إنَّ عُثمانَ عَمِلَ بِالجَورِ ، ونَبَذَ حُكمَ القُرآنِ ، وقَد قالَ اللّه ُ تَعالى : «ومَن لَّمْ يَحْكُم بِمَآ أَنزَلَ اللَّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الْفَـسِقُونَ»، فَنَقَمنا ذلِكَ عَلَيهِ فَقَتَلناهُ ، وحَسَّنتَ أنتَ لَهُ ذلِكَ ونُظَراؤُكَ ، فَقَد بَرَّأَنَا اللّه ُ إن شاءَ اللّه ُ مِن ذَنبِهِ ، وأنتَ شَريكُهُ في إثمِهِ وعِظَمِ ذَنبِهِ ، وجاعِلُكَ عَلى مِثالِهِ . قالَ : فَغَضِبَ مُعاوِيَةُ فَقَدَّمَهُ فَقَتَلَهُ ، ثُمَّ ألقاهُ في جيفَةِ حِمارٍ ، ثُمَّ أحرَقَهُ بِالنّارِ ، فَلَمّا بَلَغَ ذلِكَ عائِشَةَ جَزِعَت عَلَيهِ جَزَعا شَديدا ، وقَنَتَت عَلَيهِ في دَبرِ الصَّلاةِ تَدعو عَلى مُعاوِيَةَ وعَمرٍو ، ثُمَّ قَبَضَت عِيالَ مُحَمَّدٍ إلَيها ، فَكانَ القاسِمُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ أبي بَكرٍ في عِيالِها)

[12] انساب الاشراف للبلاذري ، جلد 3  ، صفحه  10 (المدائني، عَن قَيْس بْن الربيع، عَن بدر بْن الخليل، عَن مولى للحسن بن علي أنه قال (له) : أتعرف مُعَاوِيَة بْن حديج إذا رأيته؟ قَالَ: نعم. قال: فأرنيه إذا لقيته. فرآه خارجا من دار عَمْرو بْن حريث بالْكُوفَة فَقَالَ (له) : هُوَ هَذَا. فَقَالَ لَهُ: ادعه فدعاه فَقَالَ [لَهُ الحسن: أنت الشاتم عَلِيًّا عند ابْن آكلة الأكباد؟ أما والله لئن وردت الحوض- ولن ترده!!! – لترينه مشمرًا عَن ساقيه يذود عنه المنافقين) –  و همچنین رجوع شود به معجم الکبیر للطبراني، جلد 12، صفحه 412 (عن عليّ بن أبي طلحة مولى بني اُميّة حَجَّ مُعاوِيَةُ بنُ أبي سُفيانَ وحَجَّ مَعَهُ مُعاوِيَةُ بنُ حُدَيجٍ ، وكانَ مِن أسَبِّ النّاسِ لِعَلِيٍّ ، فَمَرَّ فِي المَدينَةِ في مَسجِدِ الرَّسولِ صلى الله عليه و آله وَالحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ جالِسٌ في نَفَرٍ مِن أصحابِهِ ، فَقيلَ لَهُ : هذَا مُعاوِيَةُ بنُ حُدَيجٍ السّابُّ لِعَلِيٍّ رضى الله عنه ! فَقالَ : عَلَيَّ بِالرَّجُلِ . فَأَتاهُ الرَّسولُ ، فَقالَ : أجِب ! قالَ : مَن ؟ قالَ : الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ يَدعوكَ . فَأَتاهُ فَسَلَّمَ عَلَيهِ . فَقالَ لَهُ الحَسَنُ بنُ عَلِيٍّ رضى الله عنه : أنتَ مُعاوِيةُ بنُ حُدَيجٍ ؟ قالَ : نَعَم . فَرَدَّ عَلَيهِ ثَلاثا ، فَقالَ لَهُ الحَسَنُ : السّابُّ لِعَلِيٍّ ؟ فَكَأَنَّهُ استَحيى ، فَقالَ لَهُ الحَسَنُ رضى الله عنه : أمَ وَاللّه ِ لَئِن وَرَدتَ عَلَيهِ الحَوضَ ـ وما أراكَ أن تَرِدَهُ ـ لَتَجِدَنَّهُ مُشَمِّرَ الإِزارِ عَلى ساقٍ يَذودُ المُنافِقينَ ذَودَ غَريبَةِ الإِبِلِ ، قولُ الصّادِقِ المَصدوقِ صلى الله عليه و آله ، «وَقَدْ خَابَ مَن افْتَرى) و همچنین المناقب لإبن شهر آشوب، جلد 2، صفحه 162 (وَ فِي أَخْبَارِ أَبِي رَافِعٍ مِنْ خَمْسَةِ طُرُقٍ قَالَ النَّبِيُ‌ يَا عَلِيُّ تَرِدُ عَلَيَّ الْحَوْضَ وَ شِيعَتُكَ رِوَاءً مَرْوِيِّينَ وَ يَرِدُ عَلَيْكَ عَدُوُّكَ ظِمَاءً مُقْمَحِينَ‌ وَ جَاءَ فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى‌ وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ‌ (شرابا طهورا) يَعْنِي سَيِّدَهُمْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ‌ و الدليل على أن الرب بمعنى السيد قوله تعالى‌ اذْكُرْنِي عِنْدَ رَبِّكَ‌)

[13] المصنف لإبن إبی شیبة، جلد 7، صفحه 514 (عن أبي جعفر : مَرَّ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بِالحَسَنِ وَالحُسَينِ عليهماالسلامـ وهُوَ حامِلُهُما ـ عَلى مَجلِسٍ مِن مَجالِسِ الأَنصارِ. فَقالوا : يا رَسولَ اللّه ِ ، نِعمَتِ المَطِيَّةُ، قالَ : ونِعمَ الرّاكِبانِ) و همچنین الأمالي للصدوق، صفحه 522 (كُنّا قُعودا عِندَ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، إذ جاءَت فاطِمَةُ عليهاالسلامت َبكي ، فَقالَ لَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : ما يُبكيكِ يا فاطِمَةُ؟ قالَت : يا أبَه! خَرَجَ الحَسَنُ وَالحُسَينُ ، فَما أدري أينَ باتا؟ فَقالَ لَهَا النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : يا فاطِمَةُ ، لا تَبكي ، فَاللّه ُ الَّذي خَلَقَهُما ، هُوَ ألطَفُ بِهِما مِنكِ . ورَفَعَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يَدَهُ إلَى السَّماءِ ، فَقالَ : اللّهُمَّ إن كانا أخَذا بَرّا أو بَحرا فَاحفَظهُما وسَلِّمهُما . فَنَزَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام مِنَ السَّماءِ ، فَقالَ : يا مُحَمَّدُ ، إنَّ اللّه َ يُقرِئُكَ السَّلامَ ، وهُوَ يَقولُ : لا تَحزَن، ولا تَغتَمَّ لَهُما ؛ فَإِنَّهُما فاضِلانِ فِي الدُّنيا ، فاضِلانِ فِي الآخِرَةِ ، وأبوهُما أفضَلُ مِنهُما ، هُما نائِمانِ في حَظيرَةِ بَنِي النَّجّارِ ، وقَد وَكَّلَ اللّه ُ بِهِما مَلَكا. قالَ : فَقامَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله فَرِحا ومَعَهُ أصحابُهُ ، حَتّى أتَوا حَظيرَةَ بَنِي النَّجّارِ ، فَإِذا هُم بِالحَسَنِ مُعانِقا لِلحُسَينِ عليهماالسلام ، وإذَا المَلَكُ المُوَكَّلُ بِهِما قَدِ افتَرَشَ أحَدَ جَناحَيهِ تَحتَهُما وغَطّاهُما بِالآخَرِ. قالَ : فَمَكَثَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله يُقَبِّلُهُما حَتَّى انتَبَها ، فَلَمَّا استَيقَظا حَمَلَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله الحَسَنَ عليه السلام ، وحَمَلَ جَبرَئيلُ عليه السلام الحُسَينَ عليه السلام ، فَخَرَجَ مِنَ الحَظيرَةِ وهُوَ يَقولُ : وَاللّه ِ ، لَاُشَرِّفَنَّكُما كَما شَرَّفَكُمُ اللّه ُ عز و جل . فَقالَ لَهُ أبو بَكرٍ : ناوِلني أحَدَ الصَّبِيَّينِ اُخَفِّف عَنكَ . فَقالَ : يا أبا بَكرٍ ! نِعمَ الحامِلانِ ، ونِعمَ الرّاكِبانِ ، وأبوهُما أفضَلُ مِنهُما) و همچنین الخرائج و الحوائج، جلد 1، صفحه 240 (مَا رُوِيَ أَنَّ فَاطِمَةَ أَتَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص تَبْكِي وَ تَقُولُ إِنَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ خَرَجَا وَ لَا أَدْرِي أَيْنَ هُمَا فَقَالَ طِيبِي نَفْساً فَهُمَا فِي ضَمَانِ اللَّهِ حَيْثُ كَانَا فَنَزَلَ جَبْرَئِيلُ وَ قَالَ هُمَا نَائِمَانِ فِي حَائِطِ بَنِي النَّجَّارِ مُتَعَانِقَيْنِ وَ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ مَلَكاً قَدْ بَسَطَ جَنَاحاً تَحْتَهُمَا وَ جَنَاحاً فَوْقَهُمَا فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ وَ أَصْحَابُهُ مَعَهُ فَرَأَوْهُمَا وَ حَيَّةٌ كَالْحَلْقَةِ حَوْلَهُمَا فَأَخَذَهُمَا رَسُولُ اللَّهِ عَلَى مَنْكِبَيْهِ فَقَالُوا نَحْمِلُهُمَا عَنْكَ قَالَ نِعْمَ الْمَطِيَّةُ مَطِيَّتُهُمَا وَ نِعْمَ الرَّاكِبَانِ هُمَا وَ أَبُوهُمَا خَيْرٌ مِنْهُمَا)

[14] تفسیر فرات الکوفي، صفحه 79 (عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ:‌ قَالَ عَلِيُّ (بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع‌) لِلْحَسَنِ (ع‌) قُمِ الْيَوْمَ خَطِيباً وَ قَالَ لِأُمَّهَاتِ أَوْلَادِهِ قُمْنَ فَاسْمَعْنَ خُطْبَةَ ابْنِي قَالَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ص ثُمَّ قَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَقُولَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي بَابٍ وَ مَنْزِلٍ‌ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً أَقُولُ قَوْلِي وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الْعَظِيمَ لِي وَ لَكُمْ وَ نَزَلَ فَقَامَ عَلِيٌّ [ع‌] يُقَبِّلُ [فَقَبَّلَ‌] رَأْسَهُ وَ قَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ثُمَّ قَرَأَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ‌.) و همچنین الأمالي للطوسي، صفحه 104 (أَخْبَرَنِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ الْكَاتِبُ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الزَّعْفَرَانِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو إِسْحَاقَ‏ الثَّقَفِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْعَبَّاسُ بْنُ بَكَّارٍ الضَّبِّيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ الْهُذَلِيُّ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سِيرِينَ، قَالَ: سَمِعْتُ غَيْرَ وَاحِدٍ مِنْ مَشِيخَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ يَقُولُ: لَمَّا فَرَغَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ مِنْ حَرْبِ أَصْحَابِ الْجَمَلِ لَحِقَهُ‏ مَرَضٌ‏ وَ حَضَرَتِ‏ الْجُمُعَةُ، فَقَالَ لِابْنِهِ الْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلَامُ: انْطَلِقْ يَا بُنَيَّ فَجَمِّعْ بِالنَّاسِ. فَأَقْبَلَ الْحَسَنُ عَلَيْهِ السَّلَامُ إِلَى الْمَسْجِدِ، فَلَمَّا اسْتَقَلَّ عَلَى الْمِنْبَرِ حَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ تَشَهَّدَ وَ صَلَّى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، ثُمَّ قَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا لِنُبُوَّتِهِ، وَ اصْطَفَانَا عَلَى خَلْقِهِ وَ بَرِيَّتِهِ، وَ أَنْزَلَ عَلَيْنَا كِتَابَهُ وَ وَحْيَهُ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَا يَنْتَقِصُنَا أَحَدٌ مِنْ حَقِّنَا شَيْئاً إِلَّا انْتَقَصَهُ اللَّهُ فِي عَاجِلِ دُنْيَاهُ وَ آجِلِ آخِرَتِهِ، وَ لَا يَكُونُ عَلَيْنَا دَوْلَةٌ إِلَّا كَانَتْ لَنَا الْعَاقِبَةُ «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ». ثُمَّ جَمَّعَ بِالنَّاسِ، وَ بَلَغَ أَبَاهُ كَلَامُهُ، فَلَمَّا انْصَرَفَ إِلَى أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ نَظَرَ إِلَيْهِ فَمَا مَلَكَ عَبْرَتَهُ أَنْ سَالَتْ عَلَى خَدَّيْهِ، ثُمَّ اسْتَدْنَاهُ فَقَبَّلَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ، وَ قَالَ: بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي‏ «ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

[15] المناقب لإبن شهرآشوب، جلد 4، صفحه 16 (مَا رُوِيَ‌ أَنَّهُ سَأَلَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع رَجُلٌ فَأَعْطَاهُ خَمْسِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ خَمْسَمِائَةِ دِينَارٍ وَ قَالَ ائْتِ بِحَمَّالٍ يَحْمِلُ لَكَ فَأَتَى بِحَمَّالٍ فَأَعْطَاهُ طَيْلَسَانَهُ فَقَالَ هَذَا كِرَاءُ الْحَمَّالِ)

[16] المناقب لإبن شهرآشوب، جلد 4، صفحه 16 (جَاءَهُ بَعْضُ الْأَعْرَابِ فَقَالَ أَعْطُوهُ مَا فِي الْخِزَانَةِ فَوُجِدَ فِيهَا عِشْرُونَ أَلْفَ دِرْهَمٍ فَدَفَعَهَا إِلَى الْأَعْرَابِيِّ فَقَالَ الْأَعْرَابِيُّ يَا مَوْلَايَ أَ لَا تَرَكْتَنِي أَبُوحُ بِحَاجَتِي وَ أَنْشُرُ مِدْحَتِي فَأَنْشَأَ الْحَسَنُ علیه السلام: «نَحْنُ أُنَاسٌ نَوَالُنَا خُضْلٌ‌ — يَرْتَعُ فِيهِ الرَّجَاءُ وَ الْأَمَلُ»‌ «تَجُودُ قَبْلَ السُّؤَالِ أَنْفُسُنَا — خَوْفاً عَلَى مَاءِ وَجْهِ مَنْ يَسَلُ»‌ «لَوْ عَلِمَ الْبَحْرُ فَضْلَ نَائِلِنَا — لَغَاضَ مِنْ بَعْدِ فَيْضِهِ خَجِلٌ»‌

[17] تاریخ مدینة دمشق، جلد 14، صفحه 75 (قدمت المدينة فرأيت رجلا جُهريا كحالة (أي ذا منظرا وهيئة حسنة). فقلت : من هذا؟ قالوا : الحسن بن علي. قال : فحسدت والله عليا أن يكون له ابن مثله ، قال : فأتيته. فقلت : أنت ابن أبي طالب؟ قال : أني ابنه. فقلت: بك وبأبيك و بك وبأبيك. قال : وأزم لا يرد إلي شيئا ، ثم قال : أراك غريبا فلو استحملتنا حملناك ، وإن استرفدتنا رفدناك ، وإن استعنت بنا أعناك. قال فانصرفت والله عنه وما في الأرض أحد أحب إلي منه)

[18] حلیة الاولیاء و طبقات الأصفیاء، جلد 2، صفحه 37 (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ، ثنا أَحْمَدُ بْنُ سَهْلِ بْنِ أَيُّوبَ، ثنا خَلِيفَةُ بْنُ خَيَّاطٍ، ثنا عَامِرُ بْنُ حَفْصٍ، ثنا شِهَابُ بْنُ عَامِرٍ، أَنَّ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، «قَاسَمَ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ مَالَهُ مَرَّتَيْنِ حَتَّى تَصَدَّقَ بِفَرْدِ نَعْلِهِ»- حَدَّثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، ثنا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ نَصْرٍ، ثنا الزُّبَيْرُ بْنُ بَكَّارٍ، ثنا عَمِّي، قَالَ: ذُكِرَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ زَيْدِ بْنِ جُدْعَانَ، قَالَ: «خَرَجَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ مِنْ مَالِهِ مَرَّتَيْنِ وَ قَاسَمَ اللهَ تَعَالَى مَالَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ حَتَّى إِنْ كَانَ لَيُعْطِي نَعْلَا وَيُمْسِكُ نَعْلَا وَيُعْطِي خُفًّا وَيُمْسِكُ خُفًّا»)

[19] المناقب لإبن شهر آشوب، جلد 3، صفحه 410 ( الإمام الْبَاقِرُ علیه السلام قَالَ: مَا تَكَلَّمَ الْحُسَيْنُ بَيْنَ يَدَيِ الْحَسَنِ إِعْظَاماً لَهُ…..)

[20] الأربعون حديثا (للرازي)، صفحه 75 (أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو عَلِيٍّ تَيْمَانُ‏ بْنُ حَيْدَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَبِي عَدِيٍّ الْكَاتِبُ فِيمَا أُذِنَ لَهُ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ الْمُفِيدُ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْحُسَيْنِ الْوَاعِظُ، إِمْلَاءً: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّحْوِيُّ، بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي دَارِي: أَخْبَرَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ الْفَقِيهُ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَيُّوبَ: حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ الْحَسَنُ بْنُ الْعَبَّاسِ الْكِرْمَانِيُّ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ: حَدَّثَنَا حَاتِمُ بْنُ اللَّيْثِ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَمْرٍو الْجُشَمِيُّ: حَدَّثَنَا أَبُو سَعِيدٍ مُضَرُ الْقَارِيُّ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ زَيْدٍ أَنَّهُ قَالَ: كُنْتُ حَاجّاً إِلَى بَيْتِ اللَّهِ الْحَرَامِ، فَبَيْنَا أَنَا فِي الطَّوَافِ إِذْ رَأَيْتُ جَارِيَتَيْنِ وَاقِفَتَيْنِ عِنْدَ الرُّكْنِ الْيَمَانِيِّ، إِحْدَاهُمَا تَقُولُ لِأُخْتِهَا: لَا وَ حَقِّ الْمُنْتَجَبِ بِالْوَصِيَّةِ، وَ الْحَاكِمِ بِالسَّوِيَّةِ، الْعَادِلِ فِي الْقَضِيَّةِ، الْعَالِي الْبَنِيَّةِ الصَّحِيحِ النِّيَّةِ، بَعْلِ فَاطِمَةَ الْمَرْضِيَّةِ، مَا كَانَ كَذَا وَ كَذَا. قَالَ عَبْدُ الْوَاحِدِ: وَ كُنْتُ أَسْمَعُ، فَقُلْتُ: يَا جَارِيَةُ مَنِ الْمَنْعُوتُ بِهَذِهِ الصِّفَةِ؟ فَقَالَتْ: ذَاكَ وَ اللَّهِ عَلَمُ الْأَعْلَامِ، وَ بَابُ الْأَحْكَامِ، وَ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، وَ قَاتِلُ الْكُفَّارِ وَ الْفُجَّارِ، وَ رَبَّانِيُّ الْأُمَّةِ وَ رَئِيسُ الْأَئِمَّةِ، ذَاكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِمَامُ الْمُسْلِمِينَ الْهِزَبْرُ الْغَالِبُ، أَبُو الْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ. قُلْتُ: مِنْ أَيْنَ تَعْرِفِينَ عَلِيّاً؟ قَالَتْ: وَ كَيْفَ لَا أَعْرِفُ مَنْ قُتِلَ أَبِي بَيْنَ يَدَيْهِ فِي يَوْمِ صِفِّينَ، وَ لَقَدْ دَخَلَ عَلَى أُمِّي ذَاتَ يَوْمٍ. فَقَالَ لَهَا: كَيْفَ أَصْبَحْتِ يَا أُمَّ الْأَيْتَامِ؟ فَقَالَتْ لَهُ [أُمِّي‏]: بِخَيْرٍ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، ثُمَّ أَخْرَجَتْنِي وَ أُخْتِي هَذِهِ إِلَيْهِ، وَ كَانَ قَدْ أَصَابَتْنِي مِنَ الْجُدَرِيِّ مَا ذَهَبَ [بِهِ‏]- وَ اللَّهِ- بَصَرِي، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيَّ تَأَوَّهَ، ثُمَّ طَفِقَ يَقُولُ: «مَا إِنْ تَأَوَّهْتُ مِنْ شَيْ‏ءٍ رُزِيتُ بِهِ — كَمَا تَأَوَّهْتُ لِلْأَطْفَالِ فِي الصِّغَرِ» «قَدْ مَاتَ وَالِدُهُمْ مَنْ كَانَ يَكْفُلُهُمْ‏ — فِي النَّائِبَاتِ وَ فِي الْأَسْفَارِ وَ الْحَضَرِ» ثُمَّ أَمَرَّ بِيَدِهِ الْمُبَارَكَةِ عَلَى وَجْهِي، فَانْفَتَحَتْ عَيْنَايَ لِوَقْتِي وَ سَاعَتِي، فَوَ اللَّهِ يَا ابْنَ أَخِي إِنِّي لَأَنْظُرُ إِلَى الْجَمَلِ الشَّارِدِ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ، كُلُّ ذَلِكَ بِبَرَكَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، ثُمَّ أَعْطَانَا شَيْئاً مِنْ بَيْتِ الْمَالِ، وَ طَيَّبَ قَلْبَنَا، وَ رَجَعَ. قَالَ عَبْدُ الْوَاحِدِ: فَلَمَّا سَمِعْتُ هَذَا الْقَوْلَ قُمْتُ إِلَى دِينَارٍ مِنْ نَفَقَتِي فَأَعْطَيْتُهَا وَ قُلْتُ: خُذِي يَا جَارِيَةُ هَذَا وَ اسْتَعِينِي بِهِ عَلَى وَقْتِكِ. قَالَتْ: إِلَيْكَ عَنِّي يَا رَجُلُ فَقَدْ خَلَّفْنَا خَيْرَ سَلَفٍ عَلَى خَيْرِ خَلَفٍ، نَحْنُ‏ وَ اللَّهِ‏ الْيَوْمَ‏ فِي‏ عِيَالِ‏ أَبِي مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ. [فَوَلَّتْ‏] وَ طَفِقَتْ تَقُولُ: «مَا نِيطَ حُبُّ عَلِيٍّ فِي خُنَاقِ فَتًى‏ — إِلَّا لَهُ شَهِدَتْ بِالنِّعْمَةِ النِّعَمُ‏» «وَ لَا لَهُ قَدَمٌ زَلَّ الزَّمَانُ بِهِ‏ — إِلَّا لَهُ أُثْبِتَتْ مِنْ بَعْدِهَا قَدَمٌ‏» «مَا سَرَّنِي أَنْ أَكُنْ مِنْ غَيْرِ شِيعَتِهِ‏ — لَوْ أَنَّ لِي مَا حَوَتْهُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَم»