امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آبروی جبهه ی حق

به مناسبت فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1442 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز جمعه مورخ 10 اردیبهشت ماه 1400 مصادف با سحر هفدهمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آبروی جبهه ی حق» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای مشاهده و دریافت بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

به محضر شما و بینندگان بزرگوار و روزه‌داران عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم، امیدوار هستم که ان شاء الله مورد عنایت خاص حضرت حق باشند.

مقدّمه

بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از اینکه به بحث‌های مربوط به ولادت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه وارد بشویم، انتهای آخرین جلسه عرض کردم که ما افتخار می‌کنیم که اشکالِ آن امام عدلِ ایشان بوده است، گیری که به حضرت داشتند عدالتِ ایشان بود، خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم فرمودند: خدای متعال را شکر می‌کنم که اگر فرار کردند عدلِ ما را دیدند، و توقعِ ظلم داشتند که ما نپذیرفتیم.[1]

خیلی عجیب است که کسانی که کسانی که بیست و سه سال با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، بعضی از آن‌ها از ابتدا، ولی وقتی روح مطهّر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به آسمان عروج کرد و سبک زندگی تغییر پیدا کرد و عادت کردند سهم بیشتری از بیت المال بردارند، به این بهانه که ما زحمت کشیده‌ایم و خدمات داشته‌ایم.

جلسات گذشته هم عرض کردم که اینجا منظور ما آن اندکی که ممکن است گاهی به یک خانواده‌ی شهید داده می‌شود که معمولاً هم دون شأن آن عزیزان است، نیست.

منظور این است که یک نفر چون سابقه‌ی جهاد دارد بگویند پس فلان معدن یا فلان سهام برای شما! یعنی تبعیض‌های آشکار، وگرنه آن‌ها که اصلاً چیزی نیست و محل بحث ما هم نیست.

خواص به سهم‌خواهی عادت کرده بودند

آن‌ها به این موضوع تبعیض‌های آشکار عادت کرده بودند، اصلاً این سابقه‌ی زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به یک منبع درآمد تبدیل شده بود. جالب است که سابقه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از همه بیشتر است و بیشتر از همه جهاد کرده‌اند، این حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند که فرمودند: اگر تمام عرب و تمام بشریت در مقابل من بایستند من پشت نمی‌کنم و فرار نمی‌کنم.[2] خیلی از بقیه فرار می‌کردند، اگر قرار بر سابقه‌ی جهاد و صحابه بودن بود که باید هر سال همه‌ی بیت المال را به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌دادند، یعنی جهاد کارِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه عملاً لشگرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کلید پیروزی‌ها و فتح و ظفرهای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند.

با این بهانه‌ی جهاد می‌خواستند از بیت المال حق مضاعف دریافت کنند و به این موضوع عادت کرده بودند، مخصوصاً اینکه در بعضی از برهه‌ها هم این موضوع را بصورت تئوریزه قانون کرده بودند، شبیه به حقوقِ نجومی ما که به یک قانون تبدیل شد، یعنی قانونِ ظالمانه وضع کردند.

آمدند و گفتند آن‌هایی که اهل بدر بودند پنج هزار سکه، آن‌هایی که اهل اُحُد بودند سه هزار سکه، آن‌هایی که بعداً آمدند هزار سکه، بعضی‌ها مانند غیرعرب‌ها هم هیچ! [3]

عادت کرده بودند، عملاً حرام و حلال واردِ زندگی‌ها شده بود، و این موضوع به سرشتشان تبدیل شده بود.

وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به حکومت رسیدند… فکر می‌کردند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم از سنخِ خیلی‌ها هستند که نعوذبالله ظاهرسازی و بازیگری کنند. وقتی نوبتِ دریافتی بیت المال شد دیدند کسی بسته‌ای بر درِ خانه‌ی ما نفرستاد! رفتند و دیدند عمّار و شخص دیگری از یاران حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دقیق محاسبه می‌کنند، گفتند: طلحه[4] و زبیر[5] و… ویژه هستند، عمّار گفت: مولا فرموده‌اند سهم هر نفر از این پولی که رسیده است سه دینار است! چون خلفای قبلی این پول‌ها را نگه می‌داشتند و مثلاً سرِ سال می‌دادند.

حسّاسیت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به بیت المال

دیده‌اید بعضی‌ها نمی‌توانند پولِ مردم را بدهند، چکِ این افراد پاس نمی‌شود، اگر پول بیت المال را هم به دست این افراد بدهید و بخواهند به مردم پول بدهند می‌گویند جمعه‌ی سیاه و…، یعنی نمی‌توانند پولِ مردم را هم به خودشان بدهند!

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه حداکثر هر هفته یک مرتبه پول‌ها را جمع می‌کردند و محاسبه می‌کردند و می‌بخشیدند، و نمی‌خواستند پول باقی بماند.[6] حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در همان محل خزینه‌ی بیت المال بعد از جارو کردن نماز می‌خواندند. مسلّماً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌توانستند به مسجد و محراب بروند و نماز بخوانند اما می‌خواستند بفرمایند من در این بیت المال و بانک مرکزی و خزانه‌ی بیت المال نماز می‌خوانم، زیرا که اینجا مسجد علی بن ابیطالب است، حقِ مردم در اینجا پرداخت شده است. [7]

احمد حنبل که امام حنابله است روایت کرده است که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه امید داشتند که ملائکه ببینند حتّی به اندازه‌ی یک ارزن هم از مالِ مردم در اینجا باقی نمانده است.

شبانه یک مالی به دست حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه رسید، مثلاً خراج یا مالیاتی از جایی رسید، فرض بفرمایید که مثلاً ساعت 8 شب بود، حضرت فرمودند: باید این‌ها را هم تقسیم کنیم، برخی گفتند: می‌توانیم این کار را صبح هم انجام بدهیم، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: آیا تو تضمین می‌کنی که من تا صبح زنده باشم؟ عرض کرد: نه! حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: پس بلند شوید. شمع بردند و بیت المال را محاسبه کردند.[8] یعنی نباید بماند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینقدر حساس بودند.

قبلاً هم عرض کرده‌ام که اگر برای بیت المال سوزن می‌آوردند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این سوزن را بین خانم‌ها تقسیم می‌کردند که حتّی یک سوزن جابجا نشود.

ما الآن گاهی آمار می‌دهیم، آمارهایی که می‌دهیم را نگاه کنید، مثلاً می‌گوییم پنجاه یا شصت میلیارد، یعنی از این تا آن ده میلیارد فاصله است، حال دلار باشد یا ریال!

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سوزن به سوزن، دانه به دانه عمل می‌کردند.[9] این رفتار باید آینه و قبله‌ی ما باشد.

سهم‌خواهی خواص از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، منشأ جنگ جمل

خلاصه اینکه این رفتارِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اعصابِ خیلی‌ها را بهم ریخت، آمدند و در ابتدا با عمّار و دیگران صحبت کردند، عمّار گفت: مولای ما حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اینطور فرموده‌اند. یاران حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم در پناهِ حضرت معمولاً دقیق رفتار می‌کردند، مگر اینکه کسی می‌خواست خدای نکرده از سایه‌ی حضرت خارج بشود.

پرسیدند: پس چکار کنم؟ عمّار فرمود: با خودِ حضرت صحبت کنید. آن‌ها به محضر حضرت شرفیاب شدند و عرض کردند: ما با شما بیعت کردیم، ما به شما رأی داده‌ایم، حال بدونِ مشورتِ ما کار می‌کنید؟

منظورِ بعضی‌ها از این جمله که «مسئول باید مشورت کند» این است که سهم ما را لحاظ کند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: آیا من خلافی مرتکب شده‌ام؟ مشکل کجاست؟ آیا حقِ شما را تضییع کرده‌اند؟ گفتند: معاذالله! حضرت فرمودند: آیا شما در جایی مالی داشته‌اید که من آن را مصادره کرده باشم؟ گفتند: نه! حضرت فرمودند: پس مشکلِ شما چیست؟ گفتند: «خِلافُكَ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ فِي القَسمِ»[10]، خلفای قبلی به نحوِ دیگری پرداخت می‌کردند و شما به نحوِ دیگری پرداخت می‌کنید! عیبِ تو این است که «إنَّكَ جَعَلتَ حَقَّنا فِي القَسمِ كَحَقِّ غَيرِنا»، منِ زبیر را مانندِ برده‌ی سیاهِ تازه آزاد شده در نظر گرفته‌اید؟ «وسَوَّيتَ بَينَنا وبَينَ مَن لا يُماثِلُنا فيما أفاءَ اللّه»، ما را با بقیه یکسان درنظر گرفته‌اید؟ اسلام با شمشیرهای ما پیروز شده است.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: شما که این حرف‌ها را می‌زنید به من بگویید که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چطور رفتار می‌کردند که به دیگران استناد می‌کنید؟ گفتند: البته حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: آیا ما الآن باید به رفتار حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عمل کنیم یا به رفتار دیگران؟[11] گفتند: ما زحمت کشیدیم! حضرت فرمودند: هر کسی جهاد فی سبیل الله کرده است ان شاء الله خدای متعال حقِ او را می‌دهد، ان شاء الله روز قیامت کانال نوری برای شما باز می‌شود که به سمت بهشت بروید، البته اگر جهاد کرده باشید.

می‌دانید که نظامیان مانند الآن یک حقوق نظامی‌گری داشته‌اند، اما بیش از این که معنا ندارد.

خلاصه به این‌ها برخورد و گفتند: اینطور نمی‌شود و شما باید با ما مشورت کنید. حضرت فرمودند: من اگر جایی گیر کردم به سراغ شما می‌آیم، اگر کم آوردم و نمی‌دانستم به سراغ شما می‌آیم، من بین خودم و شما و یک برده‌ی تازه آزاد شده در بیت المال تفاوتی نمی‌بینم.

این‌ها هم به این نتیجه رسیدند که کارِ با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باید از طریقِ شمشیر باشد، این شروعِ ماجرا بود.

عظمتِ فتنه‌ی جمل به حدّی بود که پسرِ «جناب مقداد رضوان الله تعالی علیه» هم فریب خورد

رفتند و یکی از همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را با خودشان بردند و فاجعه‌ی عظیم جمل اتفاق افتاد، بهتان‌های عجیب به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، دشنام‌های حیرت‌انگیز، که تا امروز هم ادامه دارد و اگر فرصت کردم از یک کتاب جدید هم می‌خوانم، و شروع کردند به تبلیغات کردن.

تبلیغات به قدری سنگین بود که حتّی پسرِ مقداد به سپاه جمل پیوست![12] مقداد سلام الله علیه که هر وقت می‌خواستند ویژه‌ها را جدا کنند او جزوِ استثنائات است، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «الجَنَّةُ تَشتاقُ إلَيكَ وإلى عَمّارٍ وإلى سَلمانَ وأبي ذَرٍّ وَالمِقدادِ»[13] بهشت مشتاق دیدن چهار نفر است که یکی از آن‌ها مقداد است، من که پیغمبر هستم خدای متعال من را به محبّت چهار نفر دستور داده است که یکی از آن‌ها مقداد است.

این مجموعه‌ی روایاتی که «ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِيِّ إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ»… که در برنامه سمت خدا توضیخ دادیم معنای این ارتداد به معنای بازگشت به عقب و کم شدن و عقب رفتن است… کمااینکه ما امروز در چهل و چند سالگی انقلاب اسلامی نسبت به اوایل انقلاب ارتداد پیدا کرده‌ایم، آن حس و حالِ دهه‌ی شصت شعارِ انقلاب است، نه الآن. باید به خودمان برگردیم، ما یک عقبگرد کرده‌ایم… گفتند همه بجز سه نفر عقبگرد کردند که یکی از آن‌ها جناب مقداد است، مقدادی که از غربت و مظلومیت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ضجّه می‌زد، خودِ او قبل از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از دنیا رفته بود و جناب عمّار هم با تأسّی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، بر او مخفیانه نماز خواند، و بعد هم جناب عمّار را برای این کار کتک زدند.

مقداد از دنیا رفت، پسرِ او «معبد بن مقداد» در سپاه جمل از کشته شده است، ببینید فتنه چقدر سنگین بوده است.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بالای سر او رفتند و فرمودند: تو حیف شدی، ای کاش پدرِ او بود… عمّار صحبتِ زیبایی کرد و عرض کرد: آقا جان! ما فدایی شما هستیم و حق را فهمیده‌ایم، اگر پدرِ او هم در سپاه جمل بود برای ما تفاوتی نداشت.

نگاه جناب عمّار رضوان الله تعالی علیه را ببینید، بَه‌بَه به این همه حق‌فهمی، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: ان شاء الله خدای متعال به تو جزای خیر بدهد، البته پدرِ او ویژه بود.

«يا عَلِيُّ، حَربُكَ حَربي»[14]، جنگ با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جنگ با خدای متعال است، اصلاً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قوامِ فهمِ حق و محورِ حق هستند.

بعضی‌ها که دلسوز بودند می‌خواستند از شیوه‌ی دشمن استفاده کنند، کاری که ما متأسفانه در روزگار خودمان خیلی زیاد می‌بینیم، یعنی وقتی درگیری بالا می‌گیرد و کار سخت می‌شود ممکن است از ابزارِ کثیف برای یک هدفِ حق استفاده بشود.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در جنگ جمل از همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم استفاده ابزاری نکردند

ابن عباس گفت: آن‌ها همسر پیغمبر را آورده‌اند، «وتَكتُبَ إلى اُمِّ سَلَمَةَ»[15] شما هم به جناب ام سلمه سلام الله علیها نامه بنویسید، ایشان حرف شما را گوش می‌دهند، «فَتَخَرُجَ مَعَكَ، فَإِنَّها لَكَ قُوَّةٌ»، بالاخره اینطور یک همسر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این طرف است و یک همسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم آن طرف هست، اینطور فتنه می‌خوابد.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: در این صورت تفاوتِ من با زبیر چیست؟ مسئله‌ی من در این جنگ چیست؟ مسئله‌ی آن‌ها در این جنگ چیست؟ آن‌ها به دنبال استانداری و حق ویژه و رانت ویژه بودند و من به دنبال عدالت بودم، آیا حال بیایم و بخاطرِ دفاع از عدالت… صریح قرآن کریم دستور داده است که «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ»[16] در خانه‌های خودتان بمانید، این آیه برای همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، دیگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید به چه زبانی می‌فرمودند که در خانه‌های خودتان بمانید، «وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى» نه اینکه با تاجِ ملکه‌ی ایران و با تبرّج بیرون بیایید، در خانه‌های خودتان بمانید. بعضی از همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که حج واجب بجا آورده بودند دیگر حتّی برای حج و عمره هم از خانه‌های خود بیرون نمی‌آمدند و می‌گفتند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است که در خانه‌های خودتان بمانید.

حال حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه این آیه را بشکنند که چه بشود؟ برای اینکه از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دفاع بشود؟ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من دفاع از خودم به قیمت خلافِ دستورِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نمی‌خوام.

اصلاً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آمده‌اند که سیره‌ی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را احیاء کنند، حال خودِ حضرت خلاف عمل کنند که چه بشود؟ برای پیروزی در یک جنگ؟

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از مدارِ حق خارج نمی‌شوند، بی‌جهت نیست که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اعتبار و هویّتِ محورِ حق هستند.

لذا حضرت فرمودند: من این کار را نمی‌کنم اما برای هدایت کار می‌کنم.

آقاییِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نسبت به زبیر

من این مطلب را قبلاً هم گفته‌ام، ولی واقعاً بعضی از رفتارهای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اولاً برای ما بشارت است، وقتی می‌خواهیم به حضرت توسّل کنیم بدانیم اگر ما یک قدمِ خوب و یک قدمِ کوچک برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برداشته باشیم، یا اعتلای دین اسلام، یا خدمت به شیعیان حضرت، باید بدانیم حتّی اگر در منجلابِ فساد غرق باشیم و توسّل کنیم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دستِ ما را می‌گیرند.

زبیر زحمت کشیده بود، شمشیرِ او روزگاری به اسلام خدمت‌هایی کرده بود، از لحظه‌ی عروج حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تا دوازده سال تقریباً مهمترین یا از مهمترین کسانی است که حقِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را در جاهای مختلف مطرح می‌کرد، حتّی به دنبالِ این موضوع بود که مردم سال 23 با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بیعت کنند و حضرت خلیفه‌ی مسلمین بشوند.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کسی نیستند که او را خراب کنند، حضرت با لباس و عبای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و سوار بر مرکب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به وسط میدان رفتند و فرمودند: «أینَ زُبَیر؟»[17]… وقتی سپاه جمل این صدا را شنیدند، همه‌ی آن خانم‌هایی که در سپاه جمل بودند شروع کردن به گریه کردن و می‌گفتند زبیر هم کشته خواهد شد! بعد خبر دادند که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با لباس رزم به میدان نیامده‌اند، آن‌ها هم خوشحال شدند. زبیر رفت و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به او یادآوری کردند: زبیر! روزی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به تو فرمودند تو می‌گویی علی را دوست دارم ولی یک روز در یک نزاع به او ظلم می‌کنی. زبیر حیرت‌زده شد و عقب رفت و گیج شد.

عبدالله بن زبیر که یک آدم بسیار فحاش به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است آمد و گفت: تو ترسیده‌ای.

زبیر به میان میدان برگشت و نعره کشید و مبارز طلبید.

زبیر از نظر نظامی فرمانده‌ی سپاه جمل است.

زمان حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر کسی «هَل مِن مُبارز» می‌طلبید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مانند تیر از جای خویش می‌جستند، ماجرای خیبر و خندق و… در تاریخ پهلوانی و آقایی و شجاعت در تارک عرش هستند.

طبعاً وقتی فرمانده می‌آید فرمانده را صدا می‌زند، اینجا بد بود که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه جواب ندهند، ولی وقتی زبیر مبارز طلبید، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نمی‌خواستند زبیر با شمشیرِ ایشان کشته بشوند، به قول مرحوم غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف:

كر عليهم كرة الكرار        اوردهم بالسيف ورد النار

اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه کسی را شمشیر بزنند مستقیم جهنّمی می‌شود.

طبیعی بود که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به میدان بروند و اتفاقاً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هم بهانه‌های خوبی داشتند. زبیر عدّه‌ای را در مقابل حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آورده بود، سپاه جمل بیش از صد نفر را دستگیر کردند و به بدترین شکل ممکن سر بریدند، هفتصد نفر را در جای دیگری کشته بودند، یعنی به اندازه‌ی کافی جنایت صورت گرفته بود، حال هم این همه آدم آورده بود و حضرت را هم صدا کرده بود، ولی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آقا و باوفا هستند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: «اِفرِجوا لَهُ» الآن او را مجبور مجبور کرده‌اند، راه را باز کنید و بگذارید تا او برود. زبیر آمد و صدا زد و شمشیری چرخاند و رفت، دوباره برگشت و رفت، دوباره برگشت، یعنی سه مرتبه آمد، حضرت فرمودند: کسی کاری با او نداشته باشد، اشکالی ندارد، بگذارید بگویند کسی در مقابل زبیر قرار نگرفته است، چون زبیر یک روزی در راه ولایت قدم برداشته است، امروز نمی‌خواهم با شمشیرِ من کشته بشود، بگذارید از میدان بیرون برود، بالاخره وضع او در قیامت بهتر از این است که با شمشیر علی بن ابیطالب کشته بشود.

یعنی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک طرف نهایتِ آقایی و معرفت… این کَرَمِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه که شب‌های قبل عرض کردیم فقط برای دوره‌ی خانه‌نشینی نیست، در میانِ حکومت، در میانِ جنگ، آقایی و اخلاقِ پیغمبران، سیره‌ی مکارمِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه ظاهر است.

لذا نوشته‌اند: پسر زبیر به میان میدان آمد و سخنرانی کرد و بهتان‌هایی به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه زد و به حضرت فحش داد.

چون پسرِ زبیر سخنرانی کرد حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: حسن جان! برو و یک خطبه‌ی بلیغِ ویژه و مختصر بگو، اما «لا تشتمن أحدا من الناس»[18] تو فحش نده، تو پسرِ من هستی.

یعنی اینطور نیست که چون در میان جنگ هستیم اجازه نداریم هر کاری که دوست داریم انجام بدهیم.

لذا وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به میدان رفتند و سخنرانی کردند فرمودند: (قریب به این مضمون) من نمی‌دانم چگونه جسارت به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از دهان خارج می‌شود.

اهمیّتِ توحید از دیدگاه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

وقتی حضرت به میدان می‌روند به دنبالِ چه چیزی هستند؟

یک اعرابی در میان جنگ گفت: یا امیرالمؤمنین! من شنیده‌ام شما در مورد صفات خدا صحبت کرده‌اید، این چیست؟ عدّه‌ای به او پرخاش کردند و گفتند: این چه حرفِ بی‌ربطی است که تو در میان جنگ عنوان می‌کنی؟ الآن که زمانِ این حرف‌ها نیست. حضرت فرمودند: «دعُوهُ فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الْأَعْرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ القَوْمِ»[19]، ما اصلاً… در جلسه‌های قبل هم عرض کرده‌ام، نمازی که بدون ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باشد چه نمازی است؟ و توحیدی که بدونِ ولایتِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه است چه توحیدی است؟ حضرت فرمودند: اصلاً ما بخاطرِ همین توحید با این‌ها درگیر شده‌ایم.

این توحیدِ این‌هاست که مشکل دارد که عبادتشان مشکل دارد که حق و باطل را اینطور به هم ممزوج می‌کنند.

لذا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در نهایت آقایی و بزرگواری بودند.

عاقبتِ زیبای «خِداش» در جنگ جمل

طلحه و زبیر خواستند کسی را بفرستند تا با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مذاکره کند که نام او «خِداش» است، گفتند: تو حواسِ خودت را جمع کن که او اهلِ سحر و جادوست (نعوذبالله)، اگر خوراکی در مقابلِ تو گذاشت تو نخور، شربت نخور، عسل نخور، از او فاصله بگیر، زیاد در چشمِ او نگاه نکن که تو را سحر می‌کند. می‌دانستند اگر کسی با حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه صحبت کند مسحورِ کلام و برهانِ حضرت می‌شود.

«خِداش» با ترس آمد و عقب نشست، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: طلحه این مطلب را گفت و زبیر این مطلب را گفت، الآن عسل نمی‌خوری که من چیزی به خوردِ تو ندهم. حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شروع کردند و از گذشته‌ی او و افکار او گفتند. این شخص اصلاً مات و مبهوت شد.

یعنی این سحر و جادو نیست، این قدرتِ بیانِ حق و استدلالِ حق است.

آقاییِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از اینکه دامِ هدایت را برای همه پهن می‌کنند.

این بیتِ «او را خود التفات نبودش به صید من        من خویشتن اسیر کمند نظر شدم» برای عشق‌های دنیایی است.

خودِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دامِ هدایت پهن می‌کنند و ما را در هدایت تور می‌کنند.

وقتی این «خِداش» از جای خود بلند شد اصلاً دیگر به سمتِ جملی‌ها نرفت و در سپاه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شهید شد.[20]

دعا

ان شاء الله خدای متعال به برکتِ حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف به ما نظر کند و ان شاء الله ما هم در تورِ هدایت و محبّت و آقایی و نظرِ امام زمان ارواحنا فداه قرار بگیریم.

خدایا! تو را به حق حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و حقِ مناجات‌ها شب‌زنده‌داری‌های حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، مؤمنانی که حاجاتِ خودشان را نمی‌توانند بجز تو و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به کَسِ دیگری بگویند، حاجات همه را روا بفرما، و همه‌ی بیمارانِ عالَم، بویژه بیمارانی که محبّ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستند را شفاء عنایت بفرما.

[1] الغارات، جلد 1، صفحات 49  47 (عنْ مَوْلَى الْأَشْتَرِ قَالَ: شَكَا عَلِيٌّ ع إِلَى الْأَشْتَرِ فِرَارَ النَّاسِ إِلَى مُعَاوِيَةَ؛ فَقَالَ الْأَشْتَرُ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ إِنَّا قَاتَلْنَا أَهْلَ الْبَصْرَةِ بِأَهْلِ الْبَصْرَةِ وَ أَهْلِ الْكُوفَةِ وَ الرَّأْيُ وَاحِدٌ وَ قَدِ اخْتَلَفُوا بَعْدُ وَ تَعَادَوْا وَ ضَعُفَتِ النِّيَّةُ وَ قَلَّ الْعَدَدُ وَ أَنْتَ تَأْخُذُهُمْ بِالْعَدْلِ وَ تَعْمَلُ فِيهِمْ بِالْحَقِّ وَ تُنْصِفُ الْوَضِيعَ مِنَ الشَّرِيفِ وَ لَيْسَ لِلشَّرِيفِ عِنْدَكَ فَضْلُ مَنْزِلَةٍ عَلَى الْوَضِيعِ فَضَجَّتْ طَائِفَةٌ مِمَّنْ مَعَكَ مِنَ الْحَقِّ إِذَا عُمُّوا بِهِ وَ اغْتَمُّوا مِنَ الْعَدْلِ إِذْ صَارُوا فِيهِ وَ صَارَتْ صَنَائِعُ مُعَاوِيَةَ عِنْدَ أَهْلِ الْغِنَى وَ الشَّرَفِ فَتَاقَتْ‌ أَنْفُسُ النَّاسِ إِلَى الدُّنْيَا وَ قَلَّ مِنَ النَّاسِ مَنْ لَيْسَ لِلدُّنْيَا بِصَاحِبٍ وَ أَكْثَرُهُمْ مَنْ يَجْتَوِي الْحَقَّ وَ يَسْتَمْرِئُ‌ الْبَاطِلَ وَ يُؤْثِرُ الدُّنْيَا فَإِنْ تَبْذُلِ الْمَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ تَمِلْ إِلَيْكَ أَعْنَاقُ النَّاسِ وَ تَصْفُ نَصِيحَتُهُمْ وَ تَسْتَخْلِصْ وُدَّهُمْ صَنَعَ اللَّهُ لَكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ كَبَتَ‌ عَدُوَّكَ وَ فَضَّ جَمْعَهُمْ وَ أَوْهَنَ كَيْدَهُمْ وَ شَتَّتَ أُمُورَهُمْ‌ إِنَّهُ بِما يَعْمَلُونَ خَبِيرٌ فَأَجَابَهُ عَلِيٌّ ع فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ قَالَ: أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَمَلِنَا وَ سِيرَتِنَا بِالْعَدْلِ فَإِنَّ اللَّهَ يَقُولُ: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ أَساءَ فَعَلَيْها وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ وَ أَنَا مِنْ أَنْ أَكُونَ مُقَصِّراً فِيمَا ذَكَرْتَ أَخْوَفُ وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ أَنَّ الْحَقَّ ثَقُلَ عَلَيْهِمْ فَفَارَقُونَا لِذَلِكَ فَقَدْ عَلِمَ اللَّهُ أَنَّهُمْ لَمْ يُفَارِقُونَا مِنْ جَوْرٍ وَ لَمْ يُدْعَوْا إِذْ فَارَقُونَا إِلَى عَدْلٍ وَ لَمْ يَلْتَمِسُوا إِلَّا دُنْيَا زَائِلَةً عَنْهُمْ كَأَنْ قَدْ فَارَقُوهَا وَ لَيُسْأَلُنَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَ لِلدُّنْيَا أَرَادُوا أَمْ لِلَّهِ عَمِلُوا وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ بَذْلِ الْأَمْوَالِ وَ اصْطِنَاعِ الرِّجَالِ فَإِنَّا لَا يَسَعُنَا أَنْ نُؤْتِيَ امْرَأً مِنَ الْفَيْ‌ءِ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّهِ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ وَ قَوْلُهُ الْحَقُ‌ كَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِيلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِيرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ‌ وَ بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص‌ وَحْدَهُ فَكَثَّرَهُ بَعْدَ الْقِلَّةِ وَ أَعَزَّ فِئَتَهُ بَعْدَ الذِّلَّةِ وَ إِنْ يُرِدِ اللَّهُ أَنْ يُوَلِّيَنَا هَذَا الْأَمْرَ يُذَلِّلْ لَنَا صَعْبَهُ وَ يُسَهِّلْ لَنَا حَزْنَهُ وَ أَنَا قَابِلٌ مِنْ رَأْيِكَ مَا كَانَ لِلَّهِ رِضًى وَ أَنْتَ مِنْ آمَنِ أَصْحَابِي وَ أَوْثَقِهِمْ فِي نَفْسِي وَ أَنْصَحِهِمْ وَ أَرْآهُمْ‌ عِنْدِي.) و همچنین الکافي، جلد ۴، صفحه ۳۱ (عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ إِسْحَاقَ اَلْمَدَائِنِی عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی مِخْنَفٍ اَلْأَزْدِی قَالَ: أَتَی أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَیهِ رَهْطٌ مِنَ اَلشِّیعَهِ فَقَالُوا یا أَمِیرَ اَلْمُؤْمِنِینَ لَوْ أَخْرَجْتَ هَذِهِ اَلْأَمْوَالَ فَفَرَّقْتَهَا فِی هَؤُلاَءِ اَلرُّؤَسَاءِ وَ اَلْأَشْرَافِ وَ فَضَّلْتَهُمْ عَلَینَا حَتَّی إِذَا اِسْتَوْسَقَتِ اَلْأُمُورُ عُدْتَ إِلَی أَفْضَلِ مَا عَوَّدَک اَللَّهُ مِنَ اَلْقَسْمِ بِالسَّوِیهِ وَ اَلْعَدْلِ فِی اَلرَّعِیهِ فَقَالَ أَمِیرُ اَلْمُؤْمِنِینَ عَلَیهِ اَلسَّلاَمُ: أَ تَأْمُرُونِّی وَیحَکمْ أَنْ أَطْلُبَ اَلنَّصْرَ بِالظُّلْمِ وَ اَلْجَوْرِ فِیمَنْ وُلِّیتُ عَلَیهِ مِنْ أَهْلِ اَلْإِسْلاَمِ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ یکونُ ذَلِک مَا سَمَرَ اَلسَّمِیرُ وَ مَا رَأَیتُ فِی اَلسَّمَاءِ نَجْماً وَ اَللَّهِ لَوْ کانَتْ أَمْوَالُهُمْ مَالِی لَسَاوَیتُ بَینَهُمْ فَکیفَ وَ إِنَّمَا هِی أَمْوَالُهُمْ قَالَ ثُمَّ أَزَمَ سَاکتاً طَوِیلاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ مَنْ کانَ فِیکمْ لَهُ مَالٌ فَإِیاهُ وَ اَلْفَسَادَ فَإِنَّ إِعْطَاءَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ تَبْذِیرٌ وَ إِسْرَافٌ وَ هُوَ یرْفَعُ ذِکرَ صَاحِبِهِ فِی اَلنَّاسِ وَ یضَعُهُ عِنْدَ اَللَّهِ وَ لَمْ یضَعِ اِمْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ وَ عِنْدَ غَیرِ أَهْلِهِ إِلاَّ حَرَمَهُ اَللَّهُ شُکرَهُمْ وَ کانَ لِغَیرِهِ وُدُّهُمْ فَإِنْ بَقِی مَعَهُ مِنْهُمْ بَقِیهٌ مِمَّنْ یظْهِرُ اَلشُّکرَ لَهُ وَ یرِیهِ اَلنُّصْحَ فَإِنَّمَا ذَلِک مَلَقٌ مِنْهُ وَ کذِبٌ فَإِنْ زَلَّتْ بِصَاحِبِهِمُ اَلنَّعْلُ ثُمَّ اِحْتَاجَ إِلَی مَعُونَتِهِمْ وَ مُکافَأَتِهِمْ فَأَلْأَمُ خَلِیلٍ وَ شَرُّ خَدِینٍ وَ لَمْ یضَعِ اِمْرُؤٌ مَالَهُ فِی غَیرِ حَقِّهِ وَ عِنْدَ غَیرِ أَهْلِهِ إِلاَّ لَمْ یکنْ لَهُ مِنَ اَلْحَظِّ فِیمَا أُتِی إِلاَّ مَحْمَدَهُ اَللِّئَامِ وَ ثَنَاءُ اَلْأَشْرَارِ مَا دَامَ عَلَیهِ مُنْعِماً مُفْضِلاً وَ مَقَالَهُ اَلْجَاهِلِ مَا أَجْوَدَهُ وَ هُوَ عِنْدَ اَللَّهِ بَخِیلٌ فَأَی حَظٍّ أَبْوَرُ وَ أَخْسَرُ مِنْ هَذَا اَلْحَظِّ وَ أَی فَائِدَهِ مَعْرُوفٍ أَقَلُّ مِنْ هَذَا اَلْمَعْرُوفِ فَمَنْ کانَ مِنْکمْ لَهُ مَالٌ فَلْیصِلْ بِهِ اَلْقَرَابَهَ وَ لْیحْسِنْ مِنْهُ اَلضِّیافَهَ وَ لْیفُک بِهِ اَلْعَانِی وَ اَلْأَسِیرَ وَ اِبْنَ اَلسَّبِیلِ فَإِنَّ اَلْفَوْزَ بِهَذِهِ اَلْخِصَالِ مَکارِمُ اَلدُّنْیا وَ شَرَفُ اَلْآخِرَه)

[2] نهج البلاغه؛ نامه 45 (كَأَنّي بِقائِلِكُم يَقولُ : إذا كان هذا قوتَ ابنِ أبي طالِبٍ فَقَد قَعَدَ بِهِ الضَّعفُ عَن قِتالِ الأَقرانِ ، ومُنازَلَةِ الشُّجعانِ ؛ ألا وإنَّ الشَّجَرَةَ البَرِّيَّةَ أصلَبُ عودا ، وَالرَّواتِعَ الخَضِرَةَ أرَقُّ جُلودا ، وَالنابِتاتِ العِذْيَةَ أقوى وُقودا وأبطَأُ خُمودا. وأنَا مِن رَسولِ اللّه ِ كَالضَّوءِ مِنَ الضَّوءِ وَالذِّراعِ مِنَ العَضُدِ . وَاللّه ِ ، لَو تَظاهَرَتِ العَرَبُ عَلى قِتالي لَما وَلَّيتُ عَنها، ولَو أمكَنَتِ الفُرَصُ مِن رِقابِها لَسارَعتُ إلَيها ، وسَأَجهَدُ في أن اُطَهِّرَ الأَرضَ مِن هذَا الشَّخصِ المَعكوسِ ، وَالجِسمِ المَركوسِ ، حَتّى تَخرُجَ المَدَرَةُ مِن بَينِ حَبِّ الحَصيدِ) و همچنین الخصال، صفحه ٥٨٠ (إني لم أفِرُ مِنَ الزَّحفِ قط ، و لم يُبارزني أحد إلا سَقَيتُ الأرض مِن دمِه) و (إنّي كُنتُ مَعَ رَسولِ اللّه ِصلى الله عليه و آله في جمَيعِ المَواطِنِ وَالحُروبِ ، وكانَت رايَتُهُ مَعي)

[3] تاریخ الطبري، جلد 3، صفحه 613 (ودون (عمر بن الخطاب) الدواوين، وأعطى العطايا على السابقة) و همچنین طبقات الکبری، جلد 3، صفحه 296 (وفرض عمر لأهل الديوان ففضل أهل السوابق والمشاهد في الفرائض) و همچنین تاریخ الطبري، جلد 3، صفحه 613 (فقال عمر بن الخطاب: إني إنما أعطيتكم على السابقة في الِإسلام لا على الأحساب) و همچنین شرح نهج البلاغة، جلد 8، صفحه 111 (أما عمر فإنه لما ولي الخلافة فضل بعض الناس على بعض ففضل السابقين على غيرهم و فضل المهاجرين من قريش على غيرهم من المهاجرين و فضل المهاجرين كافة على الأنصار كافة و فضل العرب على العجم و فضل الصريح على المولى) و همچنین التاریخ الطبري، جلد 3، صفحات 615  614 ( –   وَفرض لأهل بدر خَمْسَة آلَاف خَمْسَة آلَاف –         ثم فرض لمن بعد بدر إلى الحديبية أربعة آلاف أربعة آلاف –        ثم فرض لمن بعد الحديبية إلى أن أقلع أبو بكر عن اهل الرده ثلاثة آلاف ثلاثة آلاف – ثم فرض لأهل القادسية وأهل الشام ألفين ألفين –     أعطى نساء النبي صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عشرة آلاف عشرة آلاف، إلا من جرى عليها الملك، فقال نسوه رسول الله ص: ما كان رسول الله ص يفضلنا عليهن في القسمة، فسو بيننا، ففعل وفضل عائشة بألفين لمحبه رسول الله ص إياها – وجعل نساء أهل بدر في خمسمائة خمسمائة، ونساء من بعدهم الى الحديبية على أربعمائة أربعمائة، ونساء من بعد ذلك الى الأيام ثلاثمائة ثلاثمائة، ونساء أهل القادسية مائتين مائتين، ثم سوى بين النساء بعد ذلك، وجعل الصبيان سواء على مائة مائة) و همچنین طبقات الکبری، جلد 3، صفحه 297 (وقال سائرهم لم يفضل أحدا على أهل بدر إلا أزواج النبي صلى الله عليه وسلم فإنه فرض لكل امرأة منهن اثني عشر ألف درهم) و همچنین  شرح نهج البلاغة، جلد 12، صفحه 214 (ثم فرض لزوجات رسول الله ص لكل واحدة عشرة آلاف و فضل عائشة عليهن بألفين فأبت فقال ذلك بفضل منزلتك عند رسول الله ص فإذا أخذت فشأنك و استثنى من الزوجات جويرية و صفية و ميمونة ففرض لكل واحدة منهن ستة آلاف)

[4] ثروت طلحه : أنساب الأشراف، جلد 5، صفحه 490، حدیث 1256 (حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سَعْدٍ عَنِ الْوَاقِدِيِّ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُوسَى بْنِ طَلْحَةَ قَالَ: أَعْطَى عُثْمَانُ طَلْحَةَ فِي خِلافَتِهِ مِائَتَيْ أَلْفِ دِينَارٍ.) و همچنین تهذیب الکمال، جلد 13، صفحه 423 (وَقَال مُحَمَّد بْن سعد أيضا: أخبرنا مُحَمَّد بْن عُمَر، قال: حدثني ابن أَبي سبرة، عن محمد بن زيد بن المهاجر، عن إبراهيم بن محمد بن طلحة، قال: قيمة ما ترك طلحة بن عُبَيد الله من العقار والأموال، وما ترك من الناض ثلاثون ألف درهم، ترك من العين ألفي ألف ومئتي ألف دينار، والباقي عروض. قال : وأخبرنا محمد بن عُمَر، قال: حدثني إسحاق بن يحيى، عن حدته سعدى بنت عوف المرية، أم يحيى بن طلحة، قالت: قتل طلحة وفي يد خازنه ألفا ألف درهم ومئتا ألف دينار، وقومت أصوله وعقاره ثلاثين ألف ألف درهم.) و همچنین طبقات الکبری، جلد 3، صفحه 166 (قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنِي إِسْحَاقُ بْنُ يَحْيَى عَنْ جَدَّتِهِ سُعْدَى بِنْتِ عَوْفٍ الْمُرِّيَّةِ أُمِّ يَحْيَى بْنِ طَلْحَةَ قَالَتْ: قُتِلَ طَلْحَةُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ. يَرْحَمُهُ اللَّهُ. وَفِي يَدِ خَازِنِهِ أَلْفَا أَلْفِ دِرْهَمٍ وَمِائَتَا أَلْفِ دِرْهَمٍ. وَقُوِّمَتْ أُصُولُهُ وَعَقَارُهُ ثَلاثِينَ أَلْفَ أَلْفِ دِرْهَمٍ.) و همچنین سیر أعلام النبلاء (ط الرسالة)، جلد 1، صفحه 40 (أَعْجَبُ مَا مَرَّ بِي قَوْلُ ابْنِ الجَوْزِيِّ فِي كَلاَمٍ لَهُ عَلَى حَدِيْثٍ قَالَ: وَقَدْ خَلَّفَ طَلْحَةُ ثَلاَثَ مَائَةِ حِمْلٍ مِنَ الذَّهَبِ.) و همچنین طبقات الکبری، جلد 3، صفحه 167 (أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو رَجَاءٍ الأَيْلِيُّ عَنْ يَزِيدَ بْنِ أَبِي حَبِيبٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ رَبَاحٍ قَالَ: قَالَ عَمْرُو بْنُ الْعَاصِ حُدِّثْتُ أَنَّ طَلْحَةَ بْنَ عُبَيْدِ اللَّهِ تَرَكَ مِائَةَ بُهَارٍ فِي كُلِّ بُهَارٍ ثَلاثُ قَنَاطِرِ ذَهَبٍ. وَسَمِعْتُ أَنَّ الْبُهَارَ جِلْدُ ثَوْرٍ.)

[5] ثروت زبیر: صحیح البخاري، جلد 4، صفحه 87، حدیث 3129 (فَقُتِلَ الزُّبَيْرُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، وَلَمْ يَدَعْ دِينَارًا وَلاَ دِرْهَمًا إِلَّا أَرَضِينَ، مِنْهَا الغَابَةُ، وَإِحْدَى عَشْرَةَ دَارًا بِالْمَدِينَةِ، وَدَارَيْنِ بِالْبَصْرَةِ، وَدَارًا بِالكُوفَةِ، وَدَارًا بِمِصْرَ…… …. فَكَانَ لِلزُّبَيْرِ أَرْبَعُ نِسْوَةٍ، وَرَفَعَ الثُّلُثَ، فَأَصَابَ كُلَّ امْرَأَةٍ أَلْفُ أَلْفٍ وَمِائَتَا أَلْفٍ، فَجَمِيعُ مَالِهِ خَمْسُونَ أَلْفَ أَلْفٍ، وَمِائَتَا أَلْفٍ) جهت اطلاع بیشتر ر.ک: فتح الباری (ط دارالمعرفه بیروت)، ج6 ، ص 232 – 231

[6] الغارات، جلد ۱، صفحه ۴۷ (عن الضحّاك بن مزاحم عن الإمام عليّ عليه السلام كانَ خَليلي رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله لا يَحبِسُ شَيئا لِغَدٍ ، وكانَ أبو بَكرٍ يَفعَلُ ، وقَد رَأى عُمَرُ بن الخَطّابِ في ذلِكَ أن دَوَّنَ الدَّواوينَ وأخَّرَ المالَ مِن سَنَةٍ إلى سَنَةٍ ، و أمّا أنَا فَأَصنَعُ كَما صَنَعَ خَليلي رَسولُ اللّه صلى الله عليه و آله. قالَ : وكانَ عَلِيٌّ عليه السلام يُعطيهِم مِنَ الجُمُعَةِ إلَى الجُمُعَةِ وكانَ يَقول: هذا جَنايَ وخِيارُهُ فِيه إذ كُلُّ جانٍ يَدُهُ إلى فيه)

[7] شرح نهج البلاغة، جلد ۲، صفحه ۱۹۹ (روى مجمع التيمي قال كان علي ع يكنس بيت المال كل جمعة و يصلي فيه ركعتين و يقول ليشهد لي يوم القيامة) فضائل الصحابه،جلد ۱ ، صفحه ۵۳۳، حدیث ۸۸۶ (عن مُجَمِّعٍ التَّيميّ إنَّ عَلِيّا كانَ يَأمُرُ بِبَيتِ المالِ فَيُكنَسُ ، ثُمَّ يُنضَحُ ،ثُمَّ يُصَلّي ؛ رَجاءَ أن يَشهَدَ لَهُ يَومَ القِيامَةِ أنَّهُ لَم يَحبِس فيهِ المالَ عَنِ المُسلِمينَ) و همچنین الغارات، جلد ۱، صفحه ۴۹ (إنَّهُ كانَ يَقسِمُ ما في بَيتِ المالِ، فَلا تَأتِي الجُمُعَةُ وفي بَيتِ المالِ شَيءٌ . ويَأمُرُ بِبَيتِ المالِ في كُلِّ عَشِيَّةِ خَميسٍ فَيُنضَحُ بِالماءِ ، ثُمَّ يُصَلّي فيهِ رَكعَتَينِ)

[8] الأمالي، صفحه 404 (عن هلال بن مسلم الجَحدَريّ سَمِعتُ جَدّي جَرَّةَ (أو جَوَّةَ) قالَ: شَهِدتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام اُتِيَ بِمالٍ عِندَ المَساءِ ، فَقالَ : اِقسِموا هذَا المالَ . فَقالوا : قَد أمسَينا يا أميرَ المُؤمِنينَ ! فَأَخِّرهُ إلى غَدٍ . فَقالَ لَهُم : تَقبَلونَ لي أن أعيشَ إلى غَدٍ ؟ قالوا : ماذا بِأَيدينا ! قالَ : فَلا تُؤَخِّروهُ حَتّى تَقسِموهُ، فَاُتِيَ بِشَمعٍ ، فَقَسَموا ذلِكَ المالَ مِن تَحتِ لَيلَتِهِم)

[9] سوزن: انساب الاشراف، جلد ۴، صفحه ۳۷۲ ( عن الحارث : سَمِعتُ عَلِيّا يَقولُ وهُوَ يَخطُبُ: قَد أمَرنا لِنِساءِ المُهاجِرينَ بِوَرسٍ و إبرٍ .  قالَ: فأَمّا الإِبرُ فَأَخَذَها مِن ناسٍ مِنَ اليَهودِ مِمّا عَلَيهِم مِنَ الجِزيَةِ) نان: فضائل الصحابه احمد بن حنبل، ج1،ص 545، ح913 (قَدِمَ عَلى عَلِيٍّ مالٌ مِن أصبَهانَ ، فَقَسَمَهُ عَلى سَبعَةِ أسهُمٍ ، فَوَجَدَ فيهِ رَغيفا ، فَكَسَرَهُ عَلى سَبعَةٍ، وجَعَلَ عَلى كُلِّ قِسمٍ مِنها كِسرَةً ، ثُمَّ دَعا اُمَراءَ الأَشياعِ فَأَقرَعَ بَينَهُم لِيَنظُرَ أيَّهُم يُعطي أوَّلاً) و همچنین الغارات، جلد ۱ ، صفحه ۵۲ (كنت عند علي عليه السلام فجاءه مال من الجبل فقام وقمنا معه حتى انتهينا إلى خربندجن وجمالين فاجتمع الناس إليه حتى ازدحموا عليه فأخذ حبالا فوصلها بيده وعقد بعضها إلى بعض ثم أدارها حول المتاع ثم قال لا أحل لأحد أن يجاوز هذا الحبل قال فقعدنا من وراء الحبل، ودخل علي عليه السلام فقال أين رؤوس الأسباع؟ – فدخلوا عليه، فجعلوا يحملون هذا الجوالق إلى هذا الجوالق وهذا إلي هذا حتى قسموه سبعة أجزاء قال فوجد مع المتاع رغيفا فكسره سبع كسر ثم وضع على كل جزء كسرة ثم قال هذا جناي وخياره فيه * إذ كل جان يده إلى فيه) موارد مختلف دیگر: الغارات، جلد 1، صفحه 60 (كان عليّ عليه السّلام يقسم فينا الأبزار يصرّه صرر (أ؛ و) الحرف‌ و الكمّون) و همچنین شرح نهج البلاغة، جلد 2، صفحه 199 (كانَ عَلِيٌّ عليه السلام يَقسِمُ بَينَ النّاسِ الأَبزارَ وَالحُرفَ وَالكَمُّونَ ، وكَذا وكَذا)

[10] شرح نهج البلاغة، جلد 7، صفحه 36 (صَعِدَ ( امیرالمؤمنین عَلِيٌّ عليه السلام) المِنبَرَ فِي اليَومِ الثّاني مِن يَومِ البَيعَةِ و هُوَ يَومُ السَّبتِ لِاءِحدى عَشَرَةَ لَيلَةً بَقينَ مِن ذِي الحِجَّةِ ، فَحَمِدَ اللّه َ وأثنى عَلَيهِ ، وذَكَرَ مُحَمَّدا فَصَلّى عَلَيهِ ، ثُمَّ ذَكَرَ نِعمَةَ اللّه ِ عَلى أهلِ الإِسلامِ ، ثُمَّ ذَكَرَ الدُّنيا فَزَهَّدَهُم فيها ، وذَكَرَ الآخِرَةَ فَرَغَّبَهُم إلَيها ، ثُمَّ قالَ : أمّا بَعدُ ، فَإِنَّهُ لَمّا قُبِضَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله استَخلَفَ النّاسُ أبا بَكرٍ ، ثُمَّ استَخلَفَ أبو بَكرٍ عُمَرَ فَعَمِلَ بِطَريقِهِ ، ثُمَّ جَعَلَها شورى بَينَ سِتَّةٍ ، فَأَفضَى الأَمرُ مِنهُم إلى عُثمانَ ، فَعَمِلَ ما أنكَرتُم وعَرَفتُم ، ثُمَّ حُصِرَ وقُتِلَ ، ثُمَّ جِئتُموني طائِعينَ فَطَلَبتُم إلَيَّ ، وإنَّما أنَا رَجُلٌ مِنكُم ، لي ما لَكُم وعَلَيَّ ما عَلَيكُم ، وقَد فَتَحَ اللّه ُ البابَ بَينَكُم وبَينَ أهلِ القِبلَةِ ، وأقبَلَتِ الفِتَنُ كَقِطَعِ اللَّيلِ المُظلِمِ ، ولا يَحمِلُ هذَا الأَمرَ إلّا أهلُ الصَّبرِ وَالبَصَرِ وَالعِلمِ بِمَواقِعِ الأَمرِ ، وإنّي حامِلُكُم عَلى مَنهَجِ نَبِيِّكُم صلى الله عليه و آله ومُنَفِّذٌ فيكُم ما اُمِرتُ بِهِ ، إنِ استَقَمتُم لي وبِاللّه ِ المُستَعانُ . ألا إنَّ مَوضِعي مِن رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بَعدَ وَفاتِهِ كَمَوضِعي مِنهُ أيّامَ حَياتِهِ ، فَامضوا لِما تُؤمَرونَ بِهِ وقِفوا عندَ ما تُنهَونَ عَنهُ ، ولا تَعجَلوا في أمرٍ حَتّى نُبَيِّنَهُ لَكُم ، فَإِنَّ لَنا عَن كُلِّ أمرٍ تُنكِرونَهُ عُذرا . ألا وإنَّ اللّه َ عالِمٌ مِن فَوقِ سَمائِهِ وعَرشِهِ أنّي كُنتُ كارِها لِلوِلايَةِ عَلى اُمَّةِ مُحَمَّدٍ حَتَّى اجتَمَعَ رَأيُكُم عَلى ذلِكَ ؛ لِأَنّي سَمِعتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : «أيُّما والٍ وَلِيَ الأَمرَ مِن بَعدي اُقيمَ عَلى حَدِّ الصِّراطِ ، ونَشَرَتِ المَلائِكَةُ صَحيفَتَهُ ؛ فَإِن كانَ عادِلاً أنجاهُ اللّه ُ بِعَدلِهِ ، وإن كانَ جائِرا اِنتَفَضَ بِهِ الصِّراطُ حَتّى تَتَزايَلَ مَفاصِلُهُ ، ثُمَّ يَهوي إلَى النّارِ ؛ فَيَكونُ أوَّلُ ما يَتَّقيها بِهِ أنفَهُ وحَرَّ وَجهِهِ» ولكِنّي لَمَّا اجتَمَعَ رَأيُكُم لَم يَسَعني تَركُكُم . ثُمَّ التَفَتَ عليه السلام يَمينا وشِمالاً فَقالَ : ألا لا يَقولَنَّ رِجالٌ مِنكُم غَدا قَد غَمَرَتهُمُ الدُّنيا فَاتَّخَذُوا العِقارَ ، وفَجَّرُوا الأَنهارَ ، ورَكَبُوا الخُيولَ الفارِهَةَ ، وَاتَّخَذُوا الوَصائِفَ الرّوقَةَ فَصارَ ذلِكَ عَلَيهِم عارا وشَنارا ، إذا ما مَنَعتُهُم ما كانوا يَخوضونَ فيهِ وأصَرتُهُم إلى حُقوقِهِمُ الَّتي يَعلَمونَ ، فَيَنقِمونَ ذلِكَ ويَستَنكِرونَ ويَقولونَ : حَرَمَنَا ابنُ أبي طالِبٍ حُقوقَنا. ألا وأيُّما رَجُلٍ مِنَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ مِن أصحابِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَرى أنَّ الفَضلَ لَهُ عَلى مَن سِواهُ لِصُحبَتِهِ ، فَإِنَّ الفَضلَ النَّيِّرَ غَدا عِندَ اللّه ِ ، وثَوابَهُ وأجرَهُ عَلَى اللّه، وأيُّما رَجُلٍ اِستَجابَ لِلّهِ وَ لِلرَّسولِ فَصَدَّقَ مِلَّتَنا ودَخَلَ في دينِنا وَاستَقبَلَ قِبلَتَنا ، فَقَدِ استَوجَبَ حُقوقَ الإِسلامِ وحُدودَهُ ، فَأَنتُم عِبادُ اللّه ِ ، وَالمالُ مالُ اللّه ِ يُقسَمُ بَينَكُم بِالسَّوِيَّةِ ، لا فَضلَ فيهِ لِأَحَدٍ عَلى أحَدٍ ، ولِلمُتَّقينَ عِندَ اللّه ِ غَدا أحسَنُ الجَزاءِ وأفضَلُ الثَّوابِ ، لَم يَجعَلِ اللّه ُ الدُّنيا لِلمُتَّقينَ أجرا ولا ثَوابا وما عِندَ اللّه ِ خَيرٌ لِلأَبرارِ . وإذا كانَ غَدا إن شاءَ اللّه ُ فَاغدوا عَلَينا فَإِنَّ عِندَنا مالاً نَقسِمُهُ فيكُم ، ولا يَتَخَلَّفَنَّ أحَدٌ مِنكُم عَربِيٌّ ولا عَجَمِيٌّ ، كانَ مِن أهلِ العَطاءِ أو لَم يَكُن إلّا حَضَرَ إذا كانَ مُسلِما حُرّا . أقولُ قَولي هذا وأستَغفِرُ اللّه َ لي ولَكُم . ثُمَّ نَزَلَ . قالَ شَيخُنا أبو جَعفَرٍ : وكانَ هذا أوَّلَ ما أنكَروهُ مِن كلامِهِ عليه السلام ، وأورَثَهُمُ الضِّغنَ عَلَيهِ ، وكَرِهوا إعطاءَهُ وقَسمَهُ بِالسَّوِيَّةِ . فَلَمّا كانَ مِنَ الغَدِ غَدا وغَدا النّاسُ لِقَبضِ المالِ ، فَقالَ لِعُبَيدِاللّه ِ بنِ أبي رافِعٍ كاتِبِهِ : اِبدَأ بِالمُهاجِرينَ فَنادِهِم وأعطِ كُلَّ رَجُلٍ مِمَّن حَضَرَ ثَلاثَةَ دَنانيرَ ، ثُمَّ ثَنِّ بِالأَنصارِ فَافعَل مَعَهُم مِثلَ ذلِكَ ، ومَن يَحضُرُ مِنَ النّاسِ كُلِّهِمُ الأَحمَرِ وَالأَسوَدِ فَاصنَع بِهِ مِثلَ ذلِكَ . فَقالَ سَهلُ بنُ حُنَيفٍ : يا أميرَ المُؤمِنينَ ، هذا غُلامي بِالأَمسِ وقَد أعتَقتُهُ اليَومَ ، فَقالَ : نُعطيهِ كَما نُعطيكَ ، فَأَعطى كُلَّ واحِدٍ مِنهُما ثَلاثَةَ دَنانيرَ ، ولَم يُفَضِّل أحَداً عَلى أحَدٍ ، وتَخَلَّفَ عَن هذَا القَسمِ يَومَئِذٍ طَلحَةُ وَالزُّبَيرُ وعَبدُ اللّه ِ بنُ عُمَرَ وسَعيدُ بنُ العاصِ ومَروانُ بنُ الحَكَمِ ورِجالٌ مِن قُرَيشٍ وغَيرِها . قالَ : وسَمِعَ عُبَيدُ اللّه ِ بنُ أبي رافِعٍ عَبدَ اللّه ِ بنَ الزُّبَيرِ يَقولُ لِأَبيهِ وطَلحَةَ ومَروانَ وسَعيدٍ : ما َفِيَ عَلَينا أمسِ مِن كَلامِ عَلِيٍّ ما يُريدُ ، فَقالَ سَعيدُ بنُ العاصِ وَالتَفَتَ إلى زَيدِ بنِ ثابِتٍ : إيّاكَ أعني واسمَعي يا جارَة ، فَقالَ عُبَيدُ اللّه ِ بنُ أبي رافِعٍ لِسَعيدٍ وعَبدِ اللّه ِ بنِ الزُّبَيرِ : إنَّ اللّه َ يَقولُ في كِتابِهِ : «وَ لَـكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كَـرِهُونَ». ثُمَّ إنَّ عُبَيدَ اللّه ِ بنَ أبي رافِعٍ أخبَرَ عَلِيّاً عليه السلام بِذلِكَ فَقالَ : وَاللّه ِ ، إن بَقيتُ وسَلِمتُ لَهُم لَاُقيمَنَّهُم عَلَى المَحَجَّةِ البَيضاءِ وَالطَّريقِ الواضِحِ . قاتَلَ اللّه ابنَ العاصِ ، لَقَد عَرَفَ مِن كَلامي ونَظَري إلَيهِ أمسِ أنّي اُريدُهُ وأصحابَهُ مِمَّن هَلَكَ فيمنَ هَلَكَ . قالَ: فَبَينَا النّاسُ فِي المَسجِدِ بَعدَ الصُّبحِ إذ طَلَعَ الزُّبَيرُ وطَلحَةُ فَجَلَسا ناحِيَةً عَن عَلِيٍّ عليه السلام ، ثُمَّ طَلَعَ مَروانُ وسَعيدٌ وعَبدُ اللّه ِ بنُ الزُّبَيرِ فَجَلَسوا إلَيهِما ، ثُمَّ جاءَ قَومٌ مِن قُرَيشٍ فَانضَمّوا إلَيهِم ، فَتَحَدَّثوا نَجِيّاً ساعَةً ، ثُمَّ قامَ الوَليدُ بنُ عُقبَةَ بنِ أبي مُعَيطٍ فَجاءَ إلى عَلِيٍّ عليه السلام فَقالَ : يا أبَا الحَسَنِ ، إنَّكَ قَد وَتَرتَنا جَميعاً ، أمّا أنَا فَقَتَلتَ أبي يَومَ بَدرٍ صَبراً ، وخَذَلتَ أخي يَومَ الدّارِ بِالأَمسِ ، وأمّا سَعيدٌ فَقَتَلتَ أباهُ يَومَ بَدرٍ فِي الحَربِ وكانَ ثَورَ قُرَيشٍ ، وأمّا مَروانُ فَسَخَّفتَ أباهُ عِندَ عُثمانَ إذ ضَمَّهُ إلَيهِ ، ونَحنُ إخوَتُكَ ونُظَراؤُكَ مِن بَني عَبدِ مَنافٍ ، ونَحنُ نُبايِعُكَ اليَومَ عَلى أن تَضَعَ عَنّا ما أصَبناهُ مِنَ المالِ في أيّامِ عُثمانَ ، وأن تَقتُلَ قَتَلَتَهُ ، وإنّا إن خِفناكَ تَرَكناكَ فَالتَحَقنا بِالشّامِ . فَقالَ : أمّا ما ذَكَرتُم مِن وَتري إيّاكُم فَالحَقُّ وَتَرَكُم ، وأمّا وَضعي عَنكُم ما أصَبتُم فَلَيسَ لي أن أضَعَ حَقَّ اللّه ِ عَنكُم ولا عَن غَيرِكُم ، وأمّا قَتلي قَتَلَةَ عُثمانَ فَلَو لَزِمَني قَتلُهُمُ اليَومَ لَقَتَلتُهُم أمسِ ، ولكِن لَكُم عَلَيَّ إن خِفتُموني أن اُؤَمِّنَكُم وإن خِفتُكُم أن اُسَيِّرَكُم . فَقامَ الوَليدُ إلى أصحابِهِ فَحَدَّثَهُم ، وَافتَرَقوا عَلى إظهارِ العَداوَةِ وإشاعَةِ الخِلافِ . فَلَمّا ظَهَرَ ذلِكَ مِن أمرِهِم ، قالَ عَمّارُ بنُ ياسِرٍ لأَصحابِهِ : قوموا بِنا إلى هؤُلاءِ النَّفَرِ مِن إخوانِكُم فَإنَّهُ قَد بَلَغَنا عَنهُم ورَأَينا مِنهُم ما نَكرَهُ مِنَ الخِلافِ وَالطَّعنِ عَلى إمامِهِم ، وقَد دَخَلَ أهلُ الجَفاءِ بَينَهُم وبَينَ الزُّبَيرِ وَالأَعسَرِ العاقِّ ـ يَعني طَلحَةَ ـ . فَقامَ أبُو الهَيثَمِ وعَمّارٌ وأبو أيّوبَ وسَهلُ بنُ حُنَيفٍ وجَماعَةٌ مَعَهُم ، فَدَخَلوا عَلى عَلِيٍّ عليه السلام فَقالوا : يا أميرَ المُؤمِنينَ انظُر في أمرِكَ وعاتِب قَومَكَ هذَا الحَيَّ مِن قُرَيشٍ ، فَإِنَّهُم قَد نَقَضوا عَهدَكَ وأخلَفوا وَعدَكَ ، وقَد دَعَونا فِي السِّرِّ إلى رَفضِكَ ، هَداكَ اللّه ُ لِرُشدِكَ ، وذاكَ لِأَنَّهُم كَرِهُوا الاُسوَةَ وفَقَدُوا الأَثَرَةَ ، ولَمّا آسَيتَ بَينَهُم وبَينَ الأَعاجِمِ أنكَروا وَاستَشاروا عَدُوَّكَ وعَظَّموهُ ، وأظهَرُوا الطَّلَبَ بِدَمِ عُثمانَ فُرقَةً لِلجَماعَةِ وتَأَ لُّفاً لِأَهلِ الضَّلالَةِ ، فَرَأيَكَ ! فَخَرَجَ عَلِيٌّ عليه السلام فَدَخَلَ المَسجِدَ وصَعِدَ المِنبَرَ مُرتَدِياً بِطاقٍ مُؤتَزِراً بِبُردٍ قَطَرِيٍّ ، مُتَقَلِّداً سَيفاً مُتَوَكِّئاً عَلى قَوسٍ ، فَقالَ : أمّا بَعدُ ، فَإنّا نَحمَدُ اللّه َ رَبَّنا وإلهَنا ووَلِيَّنا ووَلِيَّ النِّعَمِ عَلَينَا ، الَّذي أصبَحَت نِعَمُهُ عَلَينا ظاهِرَةً وباطِنَةً ، اِمتِناناً مِنهُ بِغَيرِ حَولٍ مِنّا ولا قُوَّةٍ ، لِيَبلُوَنا أنَشكُرُ أم نَكفُرُ فَمَن شَكَرَ زادَهُ ومَن كَفَرَ عَذَّبَهُ ، فَأَفضَلُ النّاسِ عِندَ اللّه ِ مَنزِلَةً وأقرَبُهُم مِنَ اللّه ِ وَسيلَةً أطوَعُهُم لِأَمرِهِ ، وأعمَلُهُم بِطاعَتِهِ ، وأتبَعُهُم لِسُنَّةِ رَسولِهِ ، وأحياهُم لِكِتابِهِ ، لَيسَ لِأَحَدٍ عِندَنا فَضلٌ إلّا بِطاعَةِ اللّه ِ وطاعَةِ الرَّسولِ . هذا كِتابُ اللّه ِ بَينَ أظهُرِنا ، وعَهدُ رَسولِ اللّه ِ وسيرَتُهُ فينا ، لا يَجهَلُ ذلِكَ إلّا جاهِلٌ عانِدٌ عَنِ الحَقِّ مُنكِرٌ ، قالَ اللّه ُ تَعالى : «يَـأَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَـكُم مِّن ذَكَرٍ وَ أُنثَى وَ جَعَلْنَـكُمْ شُعُوبًا وَ قَبَآئلَ لِتَعَارَفُواْ إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَكُمْ». ثُمَّ صاحَ بِأَعلى صَوتِهِ : أطيعُوا اللّه َ وأطيعُوا الرَّسولَ فَإِن تَوَلَّيتُم فَإِنَّ اللّه َ لا يُحِبُّ الكافِرينَ. ثُمَّ قالَ:يا مَعشَرَ المُهاجِرينَ وَالأَنصارِ ، أتَمُنّونَ عَلَى اللّه ِ ورَسولِهِ بِإِسلامِكُم بَلِ اللّه ُ يَمُنُّ عَلَيكُم أن هَداكُم لِلإِيمانِ إن كُنتُم صادِقينَ . ثُمَّ قالَ : أنَا أبُو الحَسَنِ ـ وكانَ يَقولُها إذا غَضِبَ ـ ثُمَّ قالَ : ألا إنَّ هذِهِ الدُّنيَا الَّتي أصبَحتُم تَمَنَّونَها وتَرغَبونَ فيها ، وأصبَحَت تُغضِبُكُم وتُرضيكُم ، لَيسَت بِدارِكُم ولا مَنزِلِكُمُ الَّذي خُلِقتُم لَهُ ، فَلا تَغُرَّنَّكُم فَقَد حَذَّرتُكُموها ، وَاستَمّوا نِعَمَ اللّه ِ عَلَيكُم بِالصَّبرِ لأَنفُسِكُم عَلى طاعَةِ اللّه ِ وَالذُّلِّ لِحُكمِهِ جَلَّ ثَناؤُهُ ،فَأَمّا هذَا الفَيءُ فَلَيسَ لِأَحَدٍ عَلى أحَدٍ فيهِ أثَرَةٌ ، وقَد فَرَغَ اللّه ُ مِن قَسمَتِهِ فَهُوَ مالُ اللّه ِ ، وأنتُم عِبادُ اللّه ِ المُسلِمونَ ، وهذا كِتابُ اللّه ِ بِهِ أقرَرنا ولَهُ أسلَمنا ، وعَهدُ نَبِيِّنا بَينَ أظهُرِنا ، فَمَن لَم يَرضَ بِهِ فَليَتَوَلَّ كَيفَ شاءَ ، فَإِنَّ العامِلَ بِطاعَةِ اللّه ِ وَالحاكِمَ بِحُكمِ اللّه ِ لا وَحشَةَ عَلَيهِ . ثُمَّ نَزَلَ عَنِ المِنبَرِ فَصَلّى رَكعَتَينِ ، ثُمَّ بَعَثَ بِعَمّارِ بنِ ياسِرٍ وعَبدِ الرَّحمنِ بنِ حِسلٍ القُرَشِيِّ إلى طَلحَةَ وَالزُّبَيرِ وهُما في ناحِيَةِ المَسجِدِ ، فَأَتَياهُما فَدَعَواهُما فَقاما حَتّى جَلَسا إلَيهِ عليه السلام . فَقالَ لَهُما : نَشَدتُكُمَا اللّه َ هَل جِئتُماني طائِعَينِ لِلبَيعَةِ ، ودَعَوتُماني إلَيها وأنَا كارِهٌ لَها ؟ قالا : نَعَم . فَقالَ : غَير مُجبَرَينِ ولا مَقسورَينِ ، فَأَسلَمتُما لي بَيعَتَكُما وأعطَيتُماني عَهدَكُما . قالا : نَعَم . قالَ : فَما دَعاكُما بَعدُ إلى ما أرى ؟ قالا : أعطَيناكَ بَيعَتَنا عَلى ألّا تَقضِيَ الاُمورَ ولا تَقطَعَها دونَنا ، وأن تَستَشيرَنا في كُلِّ أمرٍ ، ولا تَستَبِدَّ بِذلِكَ عَلَينا ، ولَنا مِنَ الفَضلِ عَلى غَيرنا ما قَد عَلِمتَ ، فَأَنتَ تَقسِمُ القَسمَ وتَقطَعُ الأَمرَ ، وتَمضِي الحُكمَ بِغَيرِ مُشاوَرَتِنا ولا عِلمِنا . فَقالَ : لَقَد نَقَمتُما يَسيرا ، وأرجَأتُما كَثيرا ، فَاستَغفِرَا اللّه َ يَغفِر لَكُما . أ لا تُخبِرانِني ، أ دَفَعتُكُما عَن حَقٍّ وَجَبَ لَكُما فَظَلَمتُكُما إيّاهُ ؟ قالا : مَعاذَ اللّه ِ ! قالَ : فَهَلِ استَأثَرتُ مِن هذَا المالِ لِنَفسي بِشَيءٍ ؟ قالا : مَعاذَ اللّه ِ ! قالَ : أ فَوَقَعَ حُكمٌ أو حَقٌّ لِأَحَدٍ مِنَ المُسلِمينَ فَجَهِلتُهُ أو ضَعُفتُ عَنهُ ؟ قالا : معاذَ اللّه ِ ! قالَ : فَمَا الَّذي كَرِهتُما مِن أمري حَتّى رَأَيتُما خِلافي ؟ قالا : خِلافُكَ عُمَرَ بنَ الخَطّابِ فِي القَسمِ ، إنَّكَ جَعَلتَ حَقَّنا فِي القَسمِ كَحَقِّ غَيرِنا ، وسَوَّيتَ بَينَنا وبَينَ مَن لا يُماثِلُنا فيما أفاءَ اللّه ُ تَعالى عَلَينا بِأَسيافِنا ورِماحِنا ، وأوجَفنا عَلَيهِ بِخَيلِنا ورَجِلِنا ، وظَهَرَت عَلَيهِ دَعوَتُنا ، وأخَذناهُ قَسراً قَهراً مِمَّن لا يَرَى الإِسلامَ إلّا كَرهاً . فَقالَ : فَأَمّا ما ذَكَرتُماهُ مِنَ الاِستِشارَةِ بِكُما ، فَوَاللّه ِ ما كانَت لي فِي الوِلايَةِ رَغبَةٌ ، ولكِنَّكُم دَعَوتُموني إلَيها وجَعَلتُموني عَلَيها ، فَخِفتُ أن أرُدَّكُم فَتَختَلِفَ الاُمَّةُ ، فَلَمّا أفضَت إلَيَّ نَظَرتُ في كِتابِ اللّه ِ وسُنَّةِ رَسولِهِ فَأَمضَيتُ ما دَلّاني عَلَيهِ وَاتَّبَعتُهُ ، ولَم أحتَج إلى آرائِكُما فيهِ ولا رَأيِ غَيرِكُما ، ولَو وَقَعَ حُكمٌ لَيسَ في كِتابِ اللّه ِ بَيانُهُ ولا فِي السُّنَّةِ بُرهانُهُ ، وَاحتيجَ إلَى المُشاوَرَةِ فيهِ لَشاوَرتُكُما فيهِ . وأمَّا القَسمُ وَالاُسوَةُ ، فَإِنَّ ذلِكَ أمرٌ لَم أحكُم فيهِ بادِئَ بَدءٍ ، قَد وَجَدتُ أنَا وأنتُما رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَحكُمُ بِذلِكَ ، وكِتابُ اللّه ِ ناطِقٌ بِهِ ، وهُوَ الكِتابُ الَّذي لا يَأتيهِ الباطِلُ مِن بَينِ يَدَيهِ ولا مِن خَلفِهِ تَنزيلٌ مِن حَكيمٍ حَميدٍ . وأمّا قَولُكُما : جَعَلتَ فَيئَنا وما أفاءَتهُ سُيوفُنا ورِماحُنا سَواءً بَينَنا وبَينَ غَيرِنا ، فَقَديماً سَبَقَ إلَى الإِسلامِ قَومٌ ونَصَروهُ بِسُيوفِهِم ورِماحِهِم فَلَم يُفَضِّلهُم رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فِي القَسمِ ولا آثَرَهُم بِالسَّبقِ ، وَاللّه ُ سُبحانَهُ موفٍ السّابِقَ وَالمُجاهِدَ يَومَ القِيامَةِ أعمالَهُم ، ولَيسَ لَكُما وَاللّه ِ عِندي ولا لِغَيرِكُما إلّا هذا ، أخَذَ اللّه ُ بِقُلوبِنا وقُلوبِكُم إلَى الحَقِّ وألهَمَنا وإيّاكُمُ الصَّبرَ . ثُمَّ قالَ : رَحِمَ اللّه ُ امرَأً رَأى حَقّاً فَأَعانَ عَلَيهِ ، ورَأى جَوراً فَرَدَّهُ ، وكانَ عَوناً لِلحَقِّ عَلى مَن خالَفَهُ . قالَ شَيخُنا أبو جَعفَرٍ : وقَد رُوِيَ أنَّهُما قالا لَهُ وَقتَ البَيعَةِ : نُبايِعُكَ عَلى أنّا شُرَكاؤُكَ في هذَا الأَمرِ . فَقالَ لَهُما : لا ، ولكِنَّكُما شَريكايَ فِي الفَيءِ ، لا أستَأثِرُ عَلَيكُما ولا عَلى عَبدٍ حَبَشِيٍّ مُجَدَّعٍ بِدِرهَمٍ فَما دونَهُ ، لا أنَا ولا وَلَدايَ هذانِ ، فَإِن أبَيتُما إلّا لَفظَ الشِّركَةِ ، فَأَنتُما عَونانِ لي عِندَ العَجزِ وَالفاقَةِ ، لا عِندَ القُوَّةِ وَالاِستِقامَةِ . قالَ أبو جَعفَرٍ : فَاشتَرَطا ما لا يَجوزُ في عَقدِ الأَمانَةِ ، وشَرَطَ عليه السلام لَهُما ما يَجِبُ فِي الدّينِ وَالشَّريعَةِ . قالَ : وقَد رُوِيَ أيضا أنَّ الزُّبَيرَ قالَ في مَلَأٍ مِنَ النّاسِ : هذا جَزاؤُنا مِن عَلِيٍّ ! قُمنا لَهُ في أمرِ عُثمانَ حَتّى قُتِلَ ، فَلَمّا بَلَغَ بِنا ما أرادَ جَعَلَ فَوقَنا مَن كُنّا فَوقَهُ . وقالَ طَلحَةُ : مَا اللَّومُ إلّا عَلَينا ، كُنّا مَعَهُ أهلَ الشّورى ثَلاثَةً فَكَرِهَهُ أحَدُنا ـ يَعني سَعداً ـ وبايَعناهُ فَأَعطَيناهُ ما في أيدينا ومَنَعَنا ما في يَدِهِ ، فَأَصبَحنا قَد أخطَأنَا اليَومَ ما رَجَوناهُ أمسِ ، ولا نَرجو غَداً ما أخطَأنَا اليَومَ . فَإِن قُلتَ : فَإِنَّ أبا بَكرٍ قَسَمَ بِالسَّواءِ كَما قَسَمَهُ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام ، ولَم يُنكِروا ذلِكَ كَما أنكَروهُ أيّامَ أميرِ المُؤمِنينَ عليه السلام ، فَمَا الفَرقُ بَينَ الحالَتَينِ ؟ قُلتُ : إنَّ أبا بَكرٍ قَسَمَ مُحتَذِيا لِقَسمِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فَلَمّا وَلِيَ عُمَرُ الخِلافَةَ وفَضَّلَ قَوما عَلى قَومٍ ألِفوا ذلِكَ ونَسوا تِلكَ القِسمَةَ الاُولى ، وطالَت أيّامُ عُمَرَ ، وَأُشرِبَت قُلوبُهُم حُبَّ المالِ وكَثرَةَ العَطاءِ ، وأمَّا الَّذينَ اهتَضَموا فَقَنِعوا ومَرَنوا عَلَى القَناعَةِ ، ولَم يَخطُر لِأَحَدٍ مِنَ الفَريقَينِ لَهُ أنَّ هذِهِ الحالَ تَنتَقِضُ أو تَتَغَيَّرُ بِوَجهٍ ما ، فَلَمّا وَلِيَ عُثمانُ أجرَى الأَمرَ عَلى ما كانَ عُمَرُ يَجريهِ ، فَازدادَ وُثوقُ القَومِ بِذلِكَ ، ومَن ألِفَ أمراً شَقَّ عَلَيهِ فِراقُهُ ، وتَغييرُ العادَةِ فيهِ ، فَلَمّا وَلِيَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام أرادَ أن يَرُدَّ الأَمرَ إلى ما كانَ في أيّامِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله وأبي بَكرٍ ، وقَد نُسِيَ ذلِكَ ورُفِضَ وتَخَلَّلَ بَينَ الزَّمانَينِ اثنَتانِ وعِشرونَ سَنَةً ، فَشَقَّ ذلِكَ عَلَيهِم ، وأنكَروهُ وأكبَروهُ حَتّى حَدَثَ ما حَدَثَ مِن نَقضِ البَيعَةِ ومُفارَقَةِ الطّاعَةِ ، وللّه أمرٌ هُوَ بالِغُهُ) و همچنین الکافي (ط الإسلامیة)، جلد 8، صفحه 362  360 (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ وَ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَسَنِ التَّيْمِيِّ وَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ جَمِيعاً عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنِ الْمُنْذِرِ بْنِ جَيْفَرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ ظُهَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جَرِير الْعَبْدِيِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ: أَتَى أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ وَ وَلَدُ أَبِي بَكْرٍ وَ سَعْدُ بْنُ أَبِي وَقَّاصٍ يَطْلُبُونَ مِنْهُ التَّفْضِيلَ‌ لَهُمْ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ وَ مَالَ النَّاسُ إِلَيْهِ فَقَالَ: الْحَمْدُ لِلَّهِ وَلِيِّ الْحَمْدِ وَ مُنْتَهَى الْكَرَمِ لَا تُدْرِكُهُ الصِّفَاتُ وَ لَا يُحَدُّ بِاللُّغَاتِ وَ لَا يُعْرَفُ بِالْغَايَاتِ وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ ص نَبِيُّ الْهُدَى وَ مَوْضِعُ التَّقْوَى وَ رَسُولُ الرَّبِّ الْأَعْلَى جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ لِيُنْذِرَ بِالْقُرْآنِ الْمُنِيرِ وَ الْبُرْهَانِ الْمُسْتَنِيرِ فَصَدَعَ‌ بِالْكِتَابِ الْمُبِينِ‌ وَ مَضَى عَلَى مَا مَضَتْ عَلَيْهِ الرُّسُلُ الْأَوَّلُونَ أَمَّا بَعْدُ أَيُّهَا النَّاسُ فَلَا يَقُولَنَّ رِجَالٌ قَدْ كَانَتِ الدُّنْيَا غَمَرَتْهُمْ فَاتَّخَذُوا الْعَقَارَ وَ فَجَّرُوا الْأَنْهَارَ وَ رَكِبُوا أَفْرَهَ الدَّوَابِ‌ وَ لَبِسُوا أَلْيَنَ الثِّيَابِ فَصَارَ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ عَاراً وَ شَنَاراً نْ لَمْ يَغْفِرْ لَهُمُ الْغَفَّارُ إِذَا مَنَعْتُهُمْ مَا كَانُوا فِيهِ يَخُوضُونَ وَ صَيَّرْتُهُمْ إِلَى مَا يَسْتَوْجِبُونَ فَيَفْقِدُونَ ذَلِكَ فَيَسْأَلُونَ وَ يَقُولُونَ ظَلَمَنَا ابْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ حَرَمَنَا وَ مَنَعَنَا حُقُوقَنَا فَاللَّهُ عَلَيْهِمُ الْمُسْتَعَانُ مَنِ اسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا وَ أَكَلَ ذَبِيحَتَنَا وَ آمَنَ بِنَبِيِّنَا وَ شَهِدَ شَهَادَتَنَا وَ دَخَلَ فِي دِينِنَا أَجْرَيْنَا عَلَيْهِ حُكْمَ الْقُرْآنِ وَ حُدُودَ الْإِسْلَامِ لَيْسَ لِأَحَدٍ عَلَى أَحَدٍ فَضْلٌ إِلَّا بِالتَّقْوَى أَلَا وَ إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَفْضَلَ الثَّوَابِ وَ أَحْسَنَ الْجَزَاءِ وَ الْمَآبِ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى الدُّنْيَا لِلْمُتَّقِينَ ثَوَاباً وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ انْظُرُوا أَهْلَ دِينِ اللَّهِ فِيمَا أَصَبْتُمْ فِي كِتَابِ اللَّهِ‌ وَ تَرَكْتُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ جَاهَدْتُمْ بِهِ فِي ذَاتِ اللَّهِ أَ بِحَسَبٍ أَمْ بِنَسَبٍ أَمْ بِعَمَلٍ أَمْ بِطَاعَةٍ أَمْ زَهَادَةٍ وَ فِيمَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ رَاغِبِينَ فَسَارِعُوا إِلَى مَنَازِلِكُمْ رَحِمَكُمُ اللَّهُ الَّتِي أُمِرْتُمْ بِعِمَارَتِهَا الْعَامِرَةِ الَّتِي لَا تَخْرَبُ الْبَاقِيَةِ الَّتِي لَا تَنْفَدُ الَّتِي دَعَاكُمْ إِلَيْهَا وَ حَضَّكُمْ عَلَيْهَا  وَ رَغَّبَكُمْ فِيهَا وَ جَعَلَ الثَّوَابَ عِنْدَهُ عَنْهَا فَاسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ بِالتَّسْلِيمِ لِقَضَائِهِ وَ الشُّكْرِ عَلَى نَعْمَائِهِ فَمَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَذَا فَلَيْسَ مِنَّا وَ لَا إِلَيْنَا وَ إِنَّ الْحَاكِمَ يَحْكُمُ بِحُكْمِ اللَّهِ وَ لَا خَشْيَةَ عَلَيْهِ مِنْ ذَلِكَ‌ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ‌ [وَ فِي نُسْخَةٍ وَ لَا وَحْشَةَ وَ أُولَئِكَ‌ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ* وَ قَالَ وَ قَدْ عَاتَبْتُكُمْ بِدِرَّتِيَ الَّتِي أُعَاتِبُ بِهَا أَهْلِي فَلَمْ تُبَالُوا وَ ضَرَبْتُكُمْ بِسَوْطِيَ الَّذِي أُقِيمُ بِهِ حُدُودَ رَبِّي فَلَمْ تَرْعَوُوا أَ تُرِيدُونَ أَنْ أَضْرِبَكُمْ بِسَيْفِي أَمَا إِنِّي أَعْلَمُ الَّذِي تُرِيدُونَ وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ‌ وَ لَكِنْ لَا أَشْتَرِي صَلَاحَكُمْ بِفَسَادِ نَفْسِي‌ بَلْ يُسَلِّطُ اللَّهُ‌ عَلَيْكُمْ قَوْماً فَيَنْتَقِمُ لِي مِنْكُمْ فَلَا دُنْيَا اسْتَمْتَعْتُمْ بِهَا وَ لَا آخِرَةَ صِرْتُمْ إِلَيْهَا فَبُعْداً وَ سُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ.)

[11] دعائم الإسلام، جلد 1، صفحه 384 (رُوّينا عَن عَلِيٍّ عليه السلام أنَّهُ أمَرَ عَمَّارَ بنَ ياسِرٍ ، وعُبيدَ اللّه ِ بنَ أبي رافِعٍ ، وأبَا الهَيثَمِ بنَ تَيِّهانَ ، أن يُقَسِّموا فَيئا بَينَ المُسلِمينَ ، وقالَ لَهُم : اِعدِلوا فيهِ ، ولا تُفَضِّلوا أحَدا عَلى أحَدٍ . فَحَسَبوا ، فَوَجَدُوا الَّذي يُصيبُ كُلَّ رَجُلٍ مِنَ المُسلِمينَ ثَلاثَةَ دَنانيرَ ، فَأَعطَوُا النّاسَ . فَأَقبَلَ إلَيهِم طَلحَةُ وَالزُّبَيرُ ، ومَعَ كُلِّ واحِدٍ مِنهُمَا ابنُهُ ، فَدَفَعوا إلى كُلِّ واحِدٍ مِنهُم ثَلاثَةَ دَنانيرَ . فَقالَ طَلحَةُ وَالزُّبَيرُ : لَيسَ هكَذا كانَ يُعطينا عُمَرُ ! فَهذا مِنكُم أو عَن أمرِ صاحِبِكُم ؟ قالوا : بَل هكَذا أمَرَنا أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام . فَمَضَيا إلَيهِ ، فَوَجَداهُ في بَعضِ أموالِهِ قائِما فِي الشَّمسِ عَلى أجيرٍ لَهُ يَعمَلُ بَينَ يَدَيهِ ، فَقالا : تَرى أن تَرتَفِعَ مَعَنا إلَى الظِّلِّ ؟ قالَ : نَعَم . فَقالا لَهُ : إنّا أتَينا إلى عُمّالِكَ عَلى قِسمَةِ هذَا الفَيءِ ، فَأَعطَوا كُلَّ واحِدٍ مِنّا مِثلَ ما أعطَوا سائِرَ النّاسِ ! قالَ : وما تُريدانِ ؟ ! قالا : لَيسَ كَذلِكَ كانَ يُعطينا عُمَرُ ! قالَ : فَما كانَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يُعطيكُما ؟ فَسَكَتا ، فَقالَ : أ لَيسَ كانَ صلى الله عليه و آله يَقسِمُ بِالسَّوِيَّةِ بَينَ المُسلِمينَ مِن غَيرِ زِيادَةٍ ؟ ! قالا : نَعَم . قالَ : أفَسُنَّةُ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أولى بِالاِتِّباع عِندَكُما ، أم سُنَّةُ عُمَرَ ؟! قالا : سُنَّةُ رَسولِ اللّه صلى الله عليه و آله ، ولكِن يا أميرَ المُؤمِنينَ لَنا سابِقَةٌ وغَناءٌ وقَرابَةٌ ، فإِن رَأَيتَ ألّا تُسَوّيَنا بِالنّاسِ فَافعَل . قالَ : سابِقَتُكُما أسبَقُ ، أم سابِقَتي ؟ قالا : سابِقَتُكَ . قالَ : فَقَرابَتُكُما أقرَبُ ، أم قَرابَتي ؟ قالا : قَرابَتُكَ . قالَ : فَغَناؤُكُما أعظَمُ أم غَنائي ؟ قالا : بَل أنتَ يا أميرَ المُؤمِنينَ أعظَمُ غَناءً . قالَ : فَوَاللّه ِ ، ما أنَا وأجيري هذا في هذَا المالِ إلّا بِمَنزِلَةٍ واحِدَةٍ !!)

[12] الجمل، صفحات 293  292 (وَ مَرَّ بِمَعْبَدِ بْنِ الْمِقْدَادِ بْنِ عَمْرٍو وَ هُوَ فِي الْصَّرْعَى فَقَالَ: «رَحِمَ اللَّهُ أَبَا هَذَا إِنَّمَا كَانَ رَأْيُهُ فِينَا أَحْسَنَ مِنْ رَأْيِ هَذَا» فَقَالَ عَمَّارٌ: الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَوْقَعَهُ وَ جَعَلَ خَدَّهُ الْأَسْفَلَ إِنَّا وَ اللَّهِ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَا نُبَالِي بِمَنْ عَنَدَ عَنِ الْحَقِّ مِنْ وَلَدٍ وَ وَالِدٍ فَقَالَ ع: «رَحِمَكَ اللَّهُ يَا عَمَّارُ وَ جَزَاكَ عَنِ الْحَقِّ خَيْراً)

[13] الخصال، صفحه 303 (عن الحسين بن عليّ عن عليّ عليهما السلام قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : الجَنَّةُ تَشتاقُ إلَيكَ وإلى عَمّارٍ وإلى سَلمانَ وأبي ذَرٍّ وَالمِقدادِ) و همچنین الإختصاص، صفحه 6 (عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: ارْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ النَّبِيِّ ص إِلَّا ثَلَاثَةَ نَفَرٍ الْمِقْدَادُ بْنُ الْأَسْوَدِ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُّ ثُمَّ إِنَّ النَّاسَ عَرَفُوا وَ لَحِقُوا بَعْدُ.) و (عَنْ عَمْرِو بْنِ ثَابِتٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‌ إِنَّ النَّبِيَّ ص لَمَّا قُبِضَ ارْتَدَّ النَّاسُ عَلَى أَعْقَابِهِمْ كُفَّاراً إِلَّا ثَلَاثاً سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ) و (حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرٍ الْمُؤَدِّبِ‌ الْأَرْكَانُ الْأَرْبَعَةُ سَلْمَانُ وَ الْمِقْدَادُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ عَمَّارٌ هَؤُلَاءِ الصَّحَابَةُ وَ مِنَ التَّابِعِينَ أُوَيْسُ بْنُ أُنَيْسٍ الْقَرَنِيُّ الَّذِي يَشْفَعُ فِي مِثْلِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ عَمْرُو بْنُ الْحَمِقِ الْخُزَاعِيُّ وَ ذَكَرَ جَعْفَرُ بْنُ الْحُسَيْنِ أَنَّهُ كَانَ‌ مِنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع بِمَنْزِلَةِ سَلْمَانَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ص رُشَيْدٌ الْهَجَرِيُّ مِيثَمٌ التَّمَّارُ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ النَّخَعِيُّ قَنْبَرٌ مَوْلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي بَكْرٍ مُزَرِّعٌ مَوْلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع‌  عَبْدُ اللَّهِ بْنُ يَحْيَى قَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَوْمَ الْجَمَلِ أَبْشِرْ يَا ابْنَ يَحْيَى فَأَنْتَ وَ أَبُوكَ مِنْ شُرْطَةِ الْخَمِيسِ سَمَّاكُمُ اللَّهُ بِهِ فِي السَّمَاءِ جُنْدَبُ بْنُ زُهَيْرٍ الْعَامِرِيُّ وَ بَنُو عَامِرٍ شِيعَةُ عَلِيٍّ ع عَلَى الْوَجْهِ حَبِيبُ بْنُ مُظَهَّرٍ الْأَسَدِيُّ الْحَارِثُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَعْوَرُ الْهَمْدَانِيُّ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ الْأَشْتَرُ الْعَلَمُ الْأَزْدِيُّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْجَدَلِيُّ وَ جُوَيْرِيَةُ بْنُ مُسْهِرٍ الْعَبْدِيُ‌) و الإختصاص، صفحه 9 («عَنْ صَفْوَانَ بْنِ مِهْرَانَ الْجَمَّالِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ‌ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ثُمَّ سَكَتَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ:    عَلِيُّ¬ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع ثُمَّ سَكَتَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ قَالُوا وَ مَنْ هُمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ الْمِقْدَادُ بْنُ أَسْوَدَ وَ أَبُو ذَرٍّ الْغِفَارِيُّ وَ سَلْمَانُ الْفَارِسِيُ‌) و همچنین الخصال، صفحه 303 (عن الحسين بن عليّ عن عليّ عليهما السلام قالَ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله : الجَنَّةُ تَشتاقُ إلَيكَ وإلى عَمّارٍ وإلى سَلمانَ وأبي ذَرٍّ وَالمِقدادِ) و همچنین الإختصاص، صفحه 10 (وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي الْقَاسِمِ الْإِيَادِيِّ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‌ إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الْمِقْدَادِ بْنِ الْأَسْوَدِ فِي هَذِهِ الْأُمَّةِ كَمَنْزِلَةِ أَلِفٍ فِي الْقُرْآنِ لَا يَلْزَقُ بِهَا شَيْ‌ءٌ) و همچنین الإرشاد، جلد 2، صفحه 386 (ورَوى المفضَّلُ بن عمر،عن أَبي عبدالله  قالَ :  «يُخْرِجً القائمُ  من ظَهْرِ الكوفةِ سبعةً وعشرينَ رَجلاً ، خمسةَ عشرَ من قومِ موسى  الذينَ كانوا يَهْدونَ بالحقِّ وبه يَعْدِلُونَ ، وسَبْعةً من أَهلِ الكهفِ ، ويوشعَ بن نون ، وسلمانَ ، وأَبا دجانة الأنصاري، والمقدادَ ، ومالكاً الأشتر ، فيكونونَ بين يَديه أَنصاراً وحكاماً) و همچنین لأصول السته عشر من الأصول الأولیه (ط  دار الشبستری)، جلد ۱، صفحه ۶۲ (جابر قال قال ابو جعفر (علیه السلام) : قال رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله : لا ینجو من النار و شده تغیظها و زفیرها و قرنها و حمیمها من عادى علیا و ترک ولایته و احب من عاداه فقالت میمونه زوج النبى صلّى اللّه علیه و آله و اللّه ما اعرف من اصحابک یا رسول اللّه من یحب علیا الا قلیلا منهم قال فقال لها رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله القلیل من المؤمنین کثیر و من تعرفین منهم قالت اعرف اباذر و المقداد و سلمان و قد تعلم انى احب علیا بحبک ایاه و نصیحته لک قال فقال لها رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله صدقت انک صدیقه امتحن اللّه قلبک للایمان.) و همچنین الأمالي للطوسي، صفحه 191 («لَمّا بويِعَ عُثمانُ سَمِعتُ المِقدادَ بنَ الأَسوَدِ الكِندِيَّ يَقولُ لِعَبدِ الرَّحمنِ بنِ عَوفٍ : وَاللّه ِ يا عَبدَ الرَّحمنِ ، ما رَأَيتُ مِثلَ ما اُتِيَ إلى أهلِ هذَا البَيتِ بَعدَ نَبِيِّهِم . فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : وما أنتَ وذاكَ يا مِقدادُ ؟ قالَ : إنّي وَاللّه ِ اُحِبُّهُم لِحُبِّ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، ويَعتريني وَاللّه ِ وَجدٌ لا أبُثُّهُ بَثَّةً ، لَتَشَرَّفَ قُرَيشٌ عَلَى النّاسِ بِشَرَفِهِم ، وَاجتِماعِهِم عَلى نَزعِ سُلطانِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مِن أيديهِم . فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : وَيحَكَ ! وَاللّه ِ لَقَدِ اجتَهَدتُ نَفسي لَكُم . فَقالَ لَهُ المِقدادُ : وَاللّه ِ لَقَد تَركَتَ رَجُلاً مِنَ الَّذينَ يَأمُرونَ بِالحَقِّ وبِهِ يَعدِلونَ ، أمَا وَاللّه ِ لَو أنَّ لي عَلى قُرَيشٍ أعواناً لَقاتَلتُهُم قِتالي إيّاهُم يَومَ بَدرٍ واُحُدٍ . فَقالَ لَهُ عَبدُ الرَّحمنِ : ثَكَلَتكَ اُمُّكَ يا مِقدادُ ! لا يَسمَعَنَّ هذَا الكَلامَ مِنكَ النّاسُ ، أمَا وَاللّه ِ إنّي لَخائِفٌ أن تَكونَ صاحِبَ فُرقَةٍ وفِتنَةٍ . قالَ جُندَبٌ : فَأَتَيتُهُ بَعدَمَا انصَرَفَ مِن مَقامِهِ ، فَقُلتُ لَهُ : يا مِقدادُ، أنَا مِن أعوانِكَ . فَقالَ : رَحِمَكَ اللّه ُ ، إنَّ الَّذي نُريدُ لا يُغني فيهِ الرَّجُلانِ وَالثَّلاثَةُ . فَخَرَجتُ مِن عِندِهِ وأتَيتُ عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ عليه السلام ، فَذَكَرتُ لَهُ ما قالَ وقُلتُ ، قالَ : فَدَعا لَنا بِخَيرٍ)

[14] الأمالي للصدوق، صفحات 656 (قال رسول¬الله صلی¬الله¬علیه¬وآله: يا عَلِيُّ، حَربُكَ حَربي ، وسِلمُكَ سِلمي ، وحَربي حَربُ اللّه ِ، ومَن سالَمَكَ فَقَد سالَمَني ، ومَن سالَمَني فَقَد سالَمَ اللّه َ عَزَّ وجَلَّ)

[15] تاریخ الطبري، جلد 4، صفحه 445 (و قالَ ابنُ عَبّاسٍ : الرَّأيُ عِندي يا أميرَ المُؤمِنينَ أن تُقَدِّمَ رَجُلاً إلَى الكوفَةِ فَيُبايِعونَ لَكَ ، وتَكتُبَ إلَى الأَشعَرِيِّ أن يُبايِعَ لَكَ ثُمَّ بَعدَهُ المَسيرُ حَتّى نَلحَقَ بِالكوفَةِ ، وتُعاجِلَ القَومَ قَبلَ أن يَدخُلُوا البَصرَةَ ، وتَكتُبَ إلى اُمِّ سَلَمَةَ فَتَخَرُجَ مَعَكَ؛ فَإِنَّها لَكَ قُوَّةٌ . فَقالَ أميرُ المُؤمِنينَ عليه السلام : بَل أسيرُ بِنَفسي ومَن مَعِيَ فِي اتِّباعِ الطَّريقِ وَراءَ القَومِ ، فَإِن أدرَكتُهُم فِي الطَّريقِ أخَذتُهُم، وإن فاتوني كَتَبتُ إلَى الكوفَةِ وَاستَمدَدتُ الجُنودَ مِنَ الأَمصارِ وسِرتُ إلَيهِم. و أَمّا اُمُّ سَلَمَةَ فَإِنّي لا أرى إخراجَها مِن بَيتِها كَما رَأَى الرَّجُلانِ إخراجَ عائِشَةَ)

[16] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)

[17] مروج الذهب، جلد 2، صفحه 371 (خَرَجَ عَلِيٌّ بِنَفسِهِ حاسِرا عَلى بَغلَةِ رَسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله لا سِلاحَ عَلَيهِ ، فَنادى : يا زُبَيرُ ، اخرُج إلَيَّ ، فَخَرجَ إلَيهِ الزُّبَيرُ شاكّا في سِلاحِهِ ، فَقيلَ ذلِكَ لِعائِشَةَ ، فَقالَت : وا ثُكلَكِ يا أسماءُ ، فَقيلَ لَها : إنَّ عَلِيّا حاسِرٌ ، فَاطمَأَنَّت . وَاعتَنَقَ كُلُّ واحِدٍ مِنهُما صاحِبَهُ . فَقالَ لَهُ عَلِيٌّ : وَيَحكَ يا زُبَيرُ ! مَا الَّذي أخرَجَكَ ؟ قالَ : دَمُ عُثمانَ ، قالَ : قَتَلَ اللّه ُ أولانا بِدَمِ عُثمانَ ، أما تَذكُرُ يَومَ لَقيتُ رَسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في بَني بَياضَةَ وهُوَ راكِبٌ حِمارَهُ ، فَضَحِكَ إلَيَّ رَسولُ اللّه ِ ، وضَحِكتُ إلَيهِ ، وأنتَ مَعَهُ ، فَقُلتَ أنتَ : يا رَسولَ اللّه ِ ، ما يَدَعُ عَلِيٌّ زَهوَهُ . فَقالَ لَكَ : لَيسَ بِهَ زَهوٌ ، أ تُحِبُّهُ يا زُبَيرُ ؟ فَقُلتَ : إنّي وَاللّه ِ لَاُحِبُّهُ . فَقالَ لَكَ : إنَّكَ وَاللّه ِ سَتُقاتِلُهُ وأنتَ لَهُ ظالِمٌ . فَقالَ الزُّبَيرُ : أستَغفِرُ اللّه َ ، وَاللّه ِ لَو ذَكَرتُها ما خَرَجتُ . فَقالَ لَهُ عليه السلام : يا زُبَيرُ ، ارجِع ، فَقالَ : وكَيفَ أرجِعُ الآنَ وقَدِ التَقَت حَلقَتَا البِطانِ ؟! هذا وَاللّه ِ العارُ الَّذي لا يُغسَلُ . فَقالَ عليه السلام : يا زُبَيرُ ، ارجِع بِالعارِ قَبلَ أن تَجمَعَ العارَ وَالنّارَ . فَرَجَعَ الزُّبَيرُ وهُوَ يَقولُ : اِختَرتُ عارا عَلى نارٍ مُؤَجَّجَةٍ ما إن يَقومُ لَها خَلقٌ مِنَ الطّينِ نادى عَلِيٌّ بِأَمرٍ لَستُ أجهَلُهُ عارٌ لَعَمرُكَ فِي الدُّنيا وفِي الدّينِ فَقُلتُ: حَسبُكَ مِن عَذلٍ أبا حَسَنٍ فَبَعضُ هذَا الَّذي قَد قُلتَ يَكفيني فَقالَ ابنُهُ عَبدُ اللّه ِ: أينَ تَذهَبُ وتَدَعُنا ؟ فَقالَ: يا بُنَيَّ ، أذكَرَني أبُو الحَسَنِ بِأَمرٍ كُنتُ قَد اُنسيتُهُ، فَقالَ(عبد¬الله¬بن¬الزبیر): لا وَاللّه ِ، ولكِنَّكَ فَرَرتَ مِن سُيوفِ بَني عَبدِ المُطَّلِبِ ؛ فَإِنَّها طِوالٌ حِدادٌ ، تَحمِلُها فِتيَةٌ أنجادٌ ، قالَ : لا وَاللّه ِ ، ولكِنّي ذَكَرتُ ما أنسانيهِ الدَّهرُ ، فَاختَرتُ العارَ عَلَى النّارِ ، أبِالجُبنِ تُعَيِّرُني لا أبا لَكَ ؟ ثُمَّ أمالَ سِنانَهُ وشَدَّ فِي المَيمَنَةِ . فَقالَ عَلِيٌّ : اِفرِجوا لَهُ فَقَد هاجوهُ. ثُمَّ رَجَعَ فَشَدَّ فِي المَيسَرَةِ ، ثُمَّ رَجَعَ فَشَدَّ فِي القَلبِ ،ثُمَّ عادَ إلَى ابنِهِ ، فَقالَ : أ يفَعَلُ هذا جَبانٌ ؟ ثُمَّ مَضى مُنصَرِفا و همچنین تاریخ الطبري، جلد 4، صفحه 508 (خَرَجَ عَلِيٌّ عَلى فَرَسِهِ ، فَدَعَا الزُّبَيرَ ، فَتَواقَفا ، فَقالَ عَلِيٌّ لِلزُّبَيرِ : ما جاءَ بِكَ ؟ قالَ : أنتَ ، ولا أراكَ لِهذَا الأَمرِ أهلاً ، ولا أولى بِهِ مِنّا . فَقالَ عَلِيٌّ : لَستُ لَهُ أهلاً بَعدَ عُثمانَ ! قَد كُنّا نَعُدُّكَ مِن بَني عَبدِ المُطَّلِبِ حَتّى بَلَغَ ابنُكَ ابنُ السَّوءِ فَفَرَّقَ بَينَنا وبَينَكَ . وعَظَّمَ عَلَيهِ أشياءَ ، فَذَكَرَ أنَّ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله مَرَّ عَلَيهِما فَقالَ لِعَلِيٍّ عليه السلام : ما يَقولُ ابنُ عَمَّتِكَ ؟ لَيُقاتِلَنَّكَ وهُوَ لَكَ ظالِمٌ . فَانصَرَفَ عَنهُ الزُّبَيرُ ، وقالَ : فَإِنّي لا اُقاتِلُكَ . فَرَجَعَ إلَى ابنِهِ عَبدِ اللّه ِ فَقالَ : ما لي في هذِهِ الحَربِ بَصيرَةٌ ، فَقالَ لَهُ ابنُهُ : إنَّكَ قَد خَرَجتَ عَلى بَصيرَةٍ ، ولكِنَّكَ رَأَيتَ راياتِ ابنِ أبي طالِبٍ ، وعَرَفتَ أنَّ تَحتَهَا المَوتُ ، فَجَبُنتَ . فَأَحفَظَهُ حَتّى أرعَدَ وغَضِبَ ، وقالَ : وَيحَكَ ! إنّي قَد حَلَفتُ لَهُ ألّا اُقاتِلَهُ ، فَقالَ لَهُ ابنُهُ : كَفِّر عَن يَمينِكَ بِعِتقِ غُلامِكَ سَرجَسَ ، فَأَعتَقَهُ ، وقامَ فِي الصَّفِّ مَعَهُم . وكانَ عَلِيٌّ قالَ لِلزُّبَيرِ : أ تَطلُبُ مِنّي دَمَ عُثمانَ وأنتَ قَتَلتَهُ ؟ ! سَلَّطَ اللّه ُ عَلى أشَدِّنا عَلَيهِ اليَومَ ما يَكرَهُ)

[18] الفتوح لإبن اعثم، جلد 2، صفحات 467  466 (قال: ثم وثب عبد الله بن الزبير فقال: أيها الناس! إن علي بن أبي طالب هو الذي قتل الخليفة عثمان بن عفان، ثم إنه الآن قد جاءكم ليبين لكم أمركم، فاغضبوا لخليفتكم وامنعوا حريمكم وقاتلوا على أحسابكم، قال: فوثب إليه رجل من بني ناجية فقال: أي رحمك الله! إننا قد سمعنا كلامك ونحن على ما يحب أبوك وخالك، وسترى منا ما تقر به عيناك إن شاء الله تعالى. ذكر خطبة الحسن بن علي بن أبي طالب عليهم السلام لما بلغه كلام ابن الزبير قال: وبلغ عليا رضي الله عنه ما تكلم به عبد الله بن الزبير، وقد خطب الناس وذكر لهم أني أنا الذي قتلت عثمان بن عفان، وزعم لهم أني أريد أن أبين للناس أمورهم، وقد بلغني أنه شتمني، فقم يا بني فاخطب للناس خطبة بليغة موجزة ولا تشتمن أحدا من الناس. قال: فوثب الحسن بن علي رضي الله عنهما فحمد الله وأثنى عليه ثم قال: أيها الناس! إنه قد بلغنا مقالة عبد الله بن الزبير، فأما زعمه أن عليا قتل عثمان فقد علم المهاجرون والأنصار بأن أباه الزبير بن العوام لم يزل يجتني عليه الذنوب ويرميه بفضيحات العيوب، وطلحة بن عبيد الله راكد رأيته على باب بيت ماله وهو حيّ، وأما شتيمته لعلي فهذا ما لا يضيق به الحلقوم لمن أراده، ولو أردنا أن نقول لفعلنا، وأما قوله إن عليا أبتر الناس أمورهم، فإن أعظم حجة أبيه الزبير أنه زعم أنه بايعه بيده دون قلبه، فهذا إقرار بالبيعة، وأما تورّد أهل الكوفة على أهل البصرة فما يعجب من أهل حق وردوا على أهل باطل، ولعمري ما نقاتل أنصار عثمان، ولعلي أن يقاتل أتباع الجمل- والسلام-. قال: فأنشأ رجل من الأنصار يقول أبياتا مطلعها: حسن الخير يا شبيه أبيه … قمت فينا مقام أنهى خطيب إلى آخرها.)

[19] الخصال، جلد ۱، باب الواحد، صفحه ۲  (عَنِ الْمِقْدَامِ بْنِ شُرَيْحِ بْنِ هَانِئٍ عَنْ أَبِيهِ قَالَ إِنَّ أَعْرَابِيّاً قَامَ يَوْمَ الْجَمَلِ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَ تَقُولُ إِنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ ؟ قَالَ فَحَمَلَ النَّاسُ عَلَيْهِ وَ قَالُوا يَا أَعْرَابِيُّ أَ مَا تَرَى مَا فِيهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ تَقَسُّمِ الْقَلْبِ؟ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع دعُوهُ فَإِنَّ الَّذِي يُرِيدُهُ الْأَعْرَابِيُّ هُوَ الَّذِي نُرِيدُهُ مِنَ القَوْمِ ثُمَّ قَالَ يَا أَعْرَابِيُّ إِنَّ الْقَوْلَ فِي أَنَّ اللَّهَ وَاحِدٌ عَلَى أَرْبَعَةِ أَقْسَامٍ فَوَجْهَانِ مِنْهَا لَا يَجُوزَانِ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ وَجْهَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَأَمَّا اللَّذَانِ لَا يَجُوزَانِ عَلَيْهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ وَاحِدٌ يَقْصِدُ بِهِ بَابَ الْأَعْدَادِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّ مَا لَا ثَانِيَ لَهُ لَا يَدْخُلُ فِي بَابِ الْأَعْدَادِ أَ مَا تَرَى أَنَّهُ كَفَرَ مَنْ قَالَ إِنَّهُ‌ ثالِثُ ثَلاثَةٍ وَ قَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ مِنَ النَّاسِ يُرِيدُ بِهِ النَّوْعَ مِنَ الْجِنْسِ فَهَذَا مَا لَا يَجُوزُ لِأَنَّهُ تَشْبِيهٌ وَ جَلَّ رَبُّنَا وَ تَعَالَى عَنْ ذَلِكَ وَ أَمَّا الْوَجْهَانِ اللَّذَانِ يَثْبُتَانِ فِيهِ فَقَوْلُ الْقَائِلِ هُوَ وَاحِدٌ لَيْسَ لَهُ فِي الْأَشْيَاءِ شِبْهٌ كَذَلِكَ رَبُّنَا وَ قَوْلُ الْقَائِلِ إِنَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَحَدِيُّ الْمَعْنَى يَعْنِي بِهِ أَنَّهُ لَا يَنْقَسِمُ فِي وُجُودٍ وَ لَا عَقْلٍ وَ لَا وَهْمٍ كَذَلِكَ رَبُّنَا عَزَّ وَ جَلَّ)

[20] الکافي (ط الإسلامیة)، جلد 2، صفحات 345  343 (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ سَلَامِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَسَّانَ جَمِيعاً عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ سَلَامِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْهَاشِمِيِّ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ قَدْ سَمِعْتُهُ مِنْهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: بَعَثَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ رَجُلًا مِنْ عَبْدِ الْقَيْسِ يُقَالُ لَهُ خِدَاشٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ص وَ قَالا لَهُ إِنَّا نَبْعَثُكَ إِلَى رَجُلٍ طَالَ مَا كُنَّا نَعْرِفُهُ وَ أَهْلَ بَيْتِهِ بِالسِّحْرِ وَ الْكِهَانَةِ وَ أَنْتَ أَوْثَقُ مَنْ بِحَضْرَتِنَا مِنْ أَنْفُسِنَا مِنْ أَنْ تَمْتَنِعَ مِنْ ذَلِكَ وَ أَنْ تُحَاجَّهُ لَنَا حَتَّى تَقِفَهُ عَلَى أَمْرٍ مَعْلُومٍ وَ اعْلَمْ أَنَّهُ أَعْظَمُ النَّاسِ دَعْوَى فَلَا يَكْسِرَنَّكَ ذَلِكَ عَنْهُ وَ مِنَ الْأَبْوَابِ الَّتِي يَخْدَعُ النَّاسَ بِهَا الطَّعَامُ وَ الشَّرَابُ وَ الْعَسَلُ وَ الدُّهْنُ وَ أَنْ يُخَالِيَ الرَّجُلَ فَلَا تَأْكُلْ لَهُ طَعَاماً وَ لَا تَشْرَبْ لَهُ شَرَاباً وَ لَا تَمَسَّ لَهُ عَسَلًا وَ لَا دُهْناً وَ لَا تَخْلُ مَعَهُ وَ احْذَرْ هَذَا كُلَّهُ مِنْهُ وَ انْطَلِقْ عَلَى بَرَكَةِ اللَّهِ فَإِذَا رَأَيْتَهُ فَاقْرَأْ آيَةَ السُّخْرَةِ وَ تَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنْ كَيْدِهِ وَ كَيْدِ الشَّيْطَانِ فَإِذَا جَلَسْتَ إِلَيْهِ فَلَا تُمَكِّنْهُ مِنْ بَصَرِكَ كُلِّهِ وَ لَا تَسْتَأْنِسْ بِهِ ثُمَّ قُلْ لَهُ إِنَّ أَخَوَيْكَ فِي الدِّينِ وَ ابْنَيْ عَمِّكَ فِي الْقَرَابَةِ يُنَاشِدَانِكَ الْقَطِيعَةَ وَ يَقُولَانِ لَكَ أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّا تَرَكْنَا النَّاسَ لَكَ وَ خَالَفْنَا عَشَائِرَنَا فِيكَ- مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً ص فَلَمَّا نِلْتَ أَدْنَى مَنَالٍ ضَيَّعْتَ حُرْمَتَنَا وَ قَطَعْتَ رَجَاءَنَا- ثُمَّ قَدْ رَأَيْتَ أَفْعَالَنَا فِيكَ وَ قُدْرَتَنَا عَلَى النَّأْيِ عَنْكَ وَ سَعَةَ الْبِلَادِ دُونَكَ وَ أَنَّ مَنْ كَانَ يَصْرِفُكَ عَنَّا وَ عَنْ صِلَتِنَا كَانَ أَقَلَّ لَكَ نَفْعاً وَ أَضْعَفَ عَنْكَ دَفْعاً مِنَّا وَ قَدْ وَضَحَ الصُّبْحُ لِذِي عَيْنَيْنِ وَ قَدْ بَلَغَنَا عَنْكَ انْتِهَاكٌ لَنَا وَ دُعَاءٌ عَلَيْنَا فَمَا الَّذِي يَحْمِلُكَ عَلَى ذَلِكَ فَقَدْ كُنَّا نَرَى أَنَّكَ أَشْجَعُ فُرْسَانِ الْعَرَبِ أَ تَتَّخِذُ اللَّعْنَ لَنَا دِيناً وَ تَرَى أَنَّ ذَلِكَ يَكْسِرُنَا عَنْكَ فَلَمَّا أَتَى خِدَاشٌ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع صَنَعَ مَا أَمَرَاهُ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ عَلِيٌّ ع وَ هُوَ يُنَاجِي نَفْسَهُ ضَحِكَ وَ قَالَ هَاهُنَا يَا أَخَا عَبْدِ قَيْسٍ وَ أَشَارَ لَهُ إِلَى مَجْلِسٍ قَرِيبٍ مِنْهُ فَقَالَ مَا أَوْسَعَ الْمَكَانَ أُرِيدُ أَنْ أُؤَدِّيَ إِلَيْكَ رِسَالَةً قَالَ بَلْ تَطْعَمُ وَ تَشْرَبُ وَ تَحُلُّ ثِيَابَكَ وَ تَدَّهِنُ ثُمَّ تُؤَدِّي رِسَالَتَكَ قُمْ يَا قَنْبَرُ فَأَنْزِلْهُ قَالَ مَا بِي إِلَى شَيْ‌ءٍ مِمَّا ذَكَرْتَ حَاجَةٌ قَالَ فَأَخْلُو بِكَ قَالَ كُلُّ سِرٍّ لِي عَلَانِيَةٌ قَالَ فَأَنْشُدُكَ بِاللَّهِ الَّذِي هُوَ أَقْرَبُ إِلَيْكَ مِنْ نَفْسِكَ الْحَائِلِ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ قَلْبِكَ الَّذِي‌ يَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْيُنِ وَ ما تُخْفِي الصُّدُورُ أَ تَقَدَّمَ إِلَيْكَ الزُّبَيْرُ بِمَا عَرَضْتُ عَلَيْكَ قَالَ اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ لَوْ كَتَمْتَ بَعْدَ مَا سَأَلْتُكَ- مَا ارْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ فَأَنْشُدُكَ اللَّهَ هَلْ عَلَّمَكَ كَلَاماً تَقُولُهُ إِذَا أَتَيْتَنِي قَالَ اللَّهُمَّ نَعَمْ قَالَ عَلِيٌّ ع- آيَةَ السُّخْرَةِ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَاقْرَأْهَا فَقَرَأَهَا وَ جَعَلَ عَلِيٌّ ع يُكَرِّرُهَا وَ يُرَدِّدُهَا وَ يَفْتَحُ عَلَيْهِ إِذَا أَخْطَأَ حَتَّى إِذَا قَرَأَهَا سَبْعِينَ مَرَّةً قَالَ الرَّجُلُ مَا يَرَى أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَمْرَهُ بِتَرَدُّدِهَا سَبْعِينَ مَرَّةً ثُمَّ قَالَ لَهُ أَ تَجِدُ قَلْبَكَ اطْمَأَنَّ قَالَ إِي وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ قَالَ فَمَا قَالا لَكَ فَأَخْبَرَهُ فَقَالَ قُلْ لَهُمَا كَفَى بِمَنْطِقِكُمَا حُجَّةً عَلَيْكُمَا وَ لَكِنَ‌ اللَّهَ لا يَهْدِي‌ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ* زَعَمْتُمَا أَنَّكُمَا أَخَوَايَ فِي الدِّينِ وَ ابْنَا عَمِّي فِي النَّسَبِ فَأَمَّا النَّسَبُ فَلَا أُنْكِرُهُ وَ إِنْ كَانَ النَّسَبُ مَقْطُوعاً إِلَّا مَا وَصَلَهُ اللَّهُ بِالْإِسْلَامِ وَ أَمَّا قَوْلُكُمَا إِنَّكُمَا أَخَوَايَ فِي الدِّينِ فَإِنْ كُنْتُمَا صَادِقَيْنِ فَقَدْ فَارَقْتُمَا كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَصَيْتُمَا أَمْرَهُ بِأَفْعَالِكُمَا فِي أَخِيكُمَا فِي الدِّينِ وَ إِلَّا فَقَدْ كَذَبْتُمَا وَ افْتَرَيْتُمَا بِادِّعَائِكُمَا أَنَّكُمَا أَخَوَايَ فِي الدِّينِ وَ أَمَّا مُفَارَقَتُكُمَا النَّاسَ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ مُحَمَّداً ص فَإِنْ كُنْتُمَا فَارَقْتُمَاهُمْ بِحَقٍّ فَقَدْ نَقَضْتُمَا ذَلِكَ الْحَقَّ بِفِرَاقِكُمَا إِيَّايَ أَخِيراً وَ إِنْ فَارَقْتُمَاهُمْ بِبَاطِلٍ فَقَدْ وَقَعَ إِثْمُ ذَلِكَ الْبَاطِلِ عَلَيْكُمَا مَعَ الْحَدَثِ الَّذِي أَحْدَثْتُمَا مَعَ أَنَّ صَفْقَتَكُمَا بِمُفَارَقَتِكُمَا النَّاسَ لَمْ تَكُنْ‌ إِلَّا لِطَمَعِ الدُّنْيَا زَعَمْتُمَا وَ ذَلِكَ قَوْلُكُمَا فَقَطَعْتَ رَجَاءَنَا لَا تَعِيبَانِ بِحَمْدِ اللَّهِ مِنْ دِينِي شَيْئاً وَ أَمَّا الَّذِي صَرَفَنِي عَنْ صِلَتِكُمَا فَالَّذِي صَرَفَكُمَا عَنِ الْحَقِّ وَ حَمَلَكُمَا عَلَى خَلْعِهِ مِنْ رِقَابِكُمَا كَمَا يَخْلَعُ الْحَرُونُ لِجَامَهُ وَ هُوَ اللَّهُ رَبِّي‌ لَا أُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً فَلَا تَقُولَا أَقَلَّ نَفْعاً وَ أَضْعَفَ دَفْعاً فَتَسْتَحِقَّا اسْمَ الشِّرْكِ مَعَ النِّفَاقِ وَ أَمَّا قَوْلُكُمَا إِنِّي أَشْجَعُ فُرْسَانِ الْعَرَبِ وَ هَرْبُكُمَا مِنْ لَعْنِي وَ دُعَائِي فَإِنَّ لِكُلِّ مَوْقِفٍ عَمَلًا إِذَا اخْتَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ مَاجَتْ لُبُودُ الْخَيْلِ وَ مَلَأَ سَحْرَاكُمَا أَجْوَافَكُمَا فَثَمَّ يَكْفِينِيَ اللَّهُ بِكَمَالِ الْقَلْبِ وَ أَمَّا إِذَا أَبَيْتُمَا بِأَنِّي أَدْعُو اللَّهَ فَلَا تَجْزَعَا مِنْ أَنْ يَدْعُوَ عَلَيْكُمَا رَجُلٌ سَاحِرٌ مِنْ قَوْمٍ سَحَرَةٍ زَعَمْتُمَا اللَّهُمَّ أَقْعِصِ الزُّبَيْرَ بِشَرِّ قِتْلَةٍ وَ اسْفِكْ دَمَهُ عَلَى ضَلَالَةٍ وَ عَرِّفْ طَلْحَةَ الْمَذَلَّةَ وَ ادَّخِرْ لَهُمَا فِي الْآخِرَةِ شَرّاً مِنْ ذَلِكَ إِنْ كَانَا ظَلَمَانِي وَ افْتَرَيَا عَلَيَّ وَ كَتَمَا شَهَادَتَهُمَا وَ عَصَيَاكَ وَ عَصَيَا رَسُولَكَ فِيَّ قُلْ آمِينَ قَالَ خِدَاشٌ آمِينَ ثُمَّ قَالَ خِدَاشٌ لِنَفْسِهِ وَ اللَّهِ مَا رَأَيْتُ لِحْيَةً قَطُّ أَبْيَنَ خَطَأً مِنْكَ حَامِلَ حُجَّةٍ يَنْقُضُ بَعْضُهَا بَعْضاً لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهَا مِسَاكاً أَنَا أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ مِنْهُمَا قَالَ عَلِيٌّ ع ارْجِعْ إِلَيْهِمَا وَ أَعْلِمْهُمَا مَا قُلْتُ قَالَ لَا وَ اللَّهِ حَتَّى تَسْأَلَ اللَّهَ أَنْ يَرُدَّنِي إِلَيْكَ عَاجِلًا وَ أَنْ يُوَفِّقَنِي لِرِضَاهُ فِيكَ فَفَعَلَ فَلَمْ يَلْبَثْ أَنِ انْصَرَفَ وَ قُتِلَ مَعَهُ يَوْمَ الْجَمَلِ رَحِمَهُ اللَّهُ.)