مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه اول

حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ 28 آبان ماه 1404 به مناسبت ایام فاطمیه در هیئت محترم حضرت عبدالله بن الحسن علیهما السلام به سخنرانی با موضوع “فاطمیه در برابر طغیان کفر” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌گردد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص صدیقه طاهره و امیرالمؤمنین علیهما أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

تبیین بحث

یکی از موضوعات مهمی که روح فاطمیه و روح دین است، از نظر شخصی برای ما بسیار مهم است، عاقبت به خیری ما، اعتقاد ما کاملاً به آن مربوط است، جهاد صدیقه طاهره سلام الله علیها هم در این موضوع روشن می­شود، مسئله­ای است که بنده بخشی از آن را در جلسه­ای مطرح کردم، بعضی از دوستانی که گاهی با آن­ها مباحثه می­کنیم، گفتند خیلی از مباحث ماند؛ چون بحث مهم بود و به روزگار و زندگی ما مربوط است، گفتم مقدماتی از آن را می­گویم که بشود آن بحث را ادامه داد.

اگر بخواهم برای این بحث عنوانی معین کنم، «فاطمیه در برابر طغیان کفر» می­گویم.

شاید بشود با دو مقدمه بحث را به ذهن نزدیک کرد.

غصب فدک در نگاه حضرت زهرا سلام الله علیها

یکی اینکه خطبه فدکیه زهرای مرضیه سلام الله علیها که بهانه و موضوع آن این است که فدک غصب شده است…

آداب دادخواهی این است که اگر شما با یک نفر درگیر هستید، موضوع دعوا را توسعه ندهید. این موضوع را حتّی از ما مردم عادی هم نمی­پذیرند و یک امر قبیح است.

مثلاً شما با یک نفر بر سر اصطکاک آینه بغل دو ماشین، به او نمی­گویید تو یهودی هستی!

اگر کسی این کار را کند، همه به او می­گویند این کار تو زشت است، چرا بخاطر یک آینه بغل به کسی یهودی می­گویی؟

یعنی دادخواهی آدابی دارد.

اگر مسئله مثلاً یک آینه بغل ماشین است، نباید خیابان را بست که موجب معطل شدن مردم نشود، می­شود یا از موضوع صرف نظر کرد و یا درخواست خسارت کرد.

برای این موضوع حق فحش دادن هم ندارید، چه برسد که به کسی مثلاً بگویید تو یهودی یا جاسوس اسرائیل هستی.

اگر من این کار را کنم، مسلماً دیگر شما پای منبر من نخواهید نشست و به من می­گویید بخاطر یک آینه طرف را جاسوس اسرائیل خطاب کردی؟!

خیلی روشن است که موضوع مناقشه و دادخواهی باید در سطح ضرر باشد، در این مثال ضرر یک آینه است، نه جاسوسی برای اسرائیل!

کفر درون جبهه اسلام در خطبه فدکیه

صدیقه طاهره سلام الله علیها خطبه فدکیه خوانده­اند، موضوع خطبه هم غصب فدک است.

شما برای من اجازه نمی­دهید که دعوا را توسعه بدهم و مثلاً به کسی نسبت جاسوسی بدهم، اما وقتی شما خطبه فدکیه را نگاه می­کنید می­بینید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آیات کفر خوانده­اند، نه جاسوسی!

اگر دعوا فقط بر سر یک تکه زمین بوده است، کفر عجیب است!

اگر کسی غیر از صدیقه طاهره سلام الله علیها بود، باید می­گفتیم چرا اینقدر توسعه داده­ای؟

اما اینجا می­دانیم صدیقه طاهره سلام الله علیها کسی است که خود ایشان در آن خطبه فرمودند «وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً»، من همینطوری حرف نمی­زنم، من مانند شما نیستم که هر آن چیزی که بر دهان من جاری شود را بگویم، کلام من معیار است. یعنی فکر نکن مثلاً چون عصبانی هستم چیزی گفتم، نخیر! دقیق می­گویم.

از آنطرف صدیقه طاهره سلام الله علیها سرور اهل بهشت هستند.

چون گاهی برخی افراد آدم­های خوبی هستند اما ناگهان بد می­شوند، اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که اینطور نیستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «سیّدة نساء أهل الجَنَّة» هستند، یعنی پایان کار ایشان روشن است، طُهرِ طاهر هستند، مطهّر به آیه­ی تطهیر هستند، در میان همین خطبه هم تأکید می­کنند که من غلط و شَطَط نمی­گویم، دقیق صحبت می­کنم، صبغ لسان و اشتباه نیست، «کفر» را دقیق می­گویم.

پس موضوع خطبه­ی فدکیه… ظاهر این خطبه برای غصب فدک است، اما وقتی مطلب را نگاه می­کنید می­بینید که راجع به کفر است، کفرِ درونِ جبهه­ی اسلام!

عزیزانی که مباحث را از قدیم دنبال می­کنند، می­دانند که ما بحثی به نام «نفاق و خطرناک­تر از نفاق» داشتیم که در https://www.hkashani.com/?cat=260 موجود است و در آنجا، در موضوع سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام به این بحث اشاره کرده­ایم، آنجا هم عرض کردیم که امام حسین علیه الصلاة و السلام در برابر کفر بعد از ایمانِ یزید ایستاد.

یعنی اولاً در کربلا موضوع صرفاً در حد حاکم شدن نیست، یعنی مانند این دعواهای انتخاباتی نبود که بگویند این اصلح است و آن دیگری صالح است، آنجا هم موضوع کفر بعد از ایمان است، اینجا هم موضوع کفر است.

یک خطای معرفتی در تلاوت و تدبّر در آیات قرآن کریم

الآن بین مسلمین چقدر کافر داریم؟ مسلماً مسلمانِ کافر نداریم!

آن منافقینِ زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم که الآن نیستند، چون «منافقینِ زمانِ پیامبر» یعنی کافرانی که به دروغ می­گفتند ما مؤمن هستیم؛ اما الآن که اینطور نیست.

الآن شما در جامعه­ی اسلامی چقدر کافر داریم؟ هیچ!

پس چرا اینقدر از آیاتِ قرآن کریم راجع به کفر است؟

یک خطای معرفتی در تلاوت و تدبّر در آیات قرآن کریم این است که می­گوییم اینجاهایی که در مورد جهنم است که برای ما نیست، آنجاهایی هم که راجع به کفر است، در مورد ما چیزی نمی­گوید! پس قسمت زیادی از این 604 صفحه قرآن کریم به ما مربوط نیست!

درصورتی که اینطور نیست و به ما مربوط است.

می­شود عنوان این جلسه را بجای «فاطمیه در برابر طغیان کفر»، «کفر کافران، کفر منافقان، کفر مؤمنان» قرار داد.

الآن خیلی کاری به دو گروه اول کاری ندارم، شاید برای توضیح و مناط بگویم، اما کفر مؤمنان راجع به ماست.

کفرِ مؤمنان!

کفر مؤمنان یعنی چه؟ آیا پارادوکسیکال است؟ آیا متناقض­نماست؟ نه! چون مسئله خیلی ساده نیست، متناقض­نما نیست.

ما بشدت مشکل کفر داریم، این موضوع خیلی مهمی است، ما بشدت مبتلابه هستیم.

اگر جامعه دچار کفر نبود، دادگاه­های ما از جمعیت خالی می­شد و هیچ کسی به دادگاه مراجعه نمی­کرد. اگر شما به دادگاه تشریف ببرید و باطن افراد را ببینید، می­توانید کفر را ببینید. معمولاً یا شاکی و یا متهم، یا هر دو در عمل کافر هستند!

اما منظور من این نیست که اگر این­ها می­خواهند مثلاً در جایی ثبت نام کنند، بگویند دین من کفر است. آن­ها مسلمان هستند و ما هم با آن­ها بعنوان مسلمان رفتار می­کنیم.

در این عالم هر کسی که شهادتین بگوید، از نظر فرقه­ای «مسلمان» است. پس در این دنیا همه با ما مانند مسلمان رفتار می­کنند. یعنی قوانین و حقوقی هست که برای مسلمان است، تکالیفی وجود دارد که بقیه نسبت به برادر مسلمان دارند، من هم با اینکه شما از باطن من خبر ندارید، جزو مسلمین هستم و آن حقوق را دارم و شما آن تکالیف را در مورد من دارید، آن حقوق مانند حفظ حرمت و حفظ حریم و حفظ آبرو و حفظ خون وجود دارد، اینکه کاسبی من در بازار جزو قوانین سوق المسلمین است و… حال آیا اصلاً من اعتقاد دارم یا ندارم.

کافر در بیان قرآن کریم

پس بحث ما این نیست که به کسی «کافر» بگوییم یا «کافر» نگوییم، بلکه بحث ما آن عملیاتِ کفر است، که اگر با این نگاه آیات قرآن کریم را ببینید، متوجه می­شوید که چقدر قرآن کریم با من هم حرف می­زند.

کفر چیست؟

در جلسات آینده بعضی از آیات را خواهم خواند، کفر چیست؟ کفر به معنای پوشاندن است. کسی که می­پوشاند را کافر می­گویند. پوشاندن هر چیزی هم لزوماً بد نیست.

ولی این اصطلاح برای کجا بوجود آمده است؟ برای آنجایی بوجود آمده است که شما یک حق یا یک حقیقتی را بپوشانید.

اگر من یک انگشتری را در این دستمال قرار دهم و بپوشانم، من کافر هستم، یعنی این انگشتر را پوشانده­ام و وقتی شما نگاه کنید فقط یک دستمال می­بینید. خود من می­دانم چه چیزی را پوشانده­ام، اما شما نمی­بینید.

در روح کفر «عمد» وجود دارد.

یعنی عده­ای هستند که یک سری از حقوق یا حق­ها را نمی­شناسند.

مثلاً من زن و بچه­ی خود را به پارکی می­برم، شما می­گویید شهرداری این ملک مرا غصب کرده است و زمین مرا به پارک تبدیل کرده­اند و من راضی نیستم که شما به آن پارک رفتید.

من می­گویم: من اطلاع نداشتم!

روح کفر «پوشاندنِ عمدی» است، یعنی من می­دانم یک مکانی غصبی است اما وارد آن مکان می­شوم، می­دانم چیزی حق کسی است اما انکار می­کنم.

هر بدهکاری که می­داند طلبکار طلب دارد و آن بدهکار انکار می­کند، درواقع این بدهکار در حال ارتکاب عمل کفر است.

این زن و شوهرها که به دادگاه خانواده می­روند، بعد خانم یا آیا می­گویند این شخص حتّی یک مرتبه هم به من محبت نکرده است؛ این شخص درواقع در حال ارتکاب عمل کفر است.

البته این بدین معنا نیست که ما او را کافر خطاب کنیم، بلکه این شخص مسلمان است، بحث ما هم این نیست که به کسی برچسب ایمان یا کفر بزنیم، بلکه می­گوییم این شخص عمل کفار را انجام می­دهد، چون حق یا حقیقتی را می­پوشاند.

هر آدمی که حق یا حقیقتی را بپوشاند، این شخص به وادی کفر وارد شده است، و کافر قطعاً جهنمی است و بخشیده نخواهد شد، مگر اینکه توبه کند و برگردد، کافر بوی بهشت را استشمام نمی­کند و طعم نعمات بهشت را نخواهد چشید.

هر کسی هر حق یا حقیقتی را بفهمد و انکار کند، مرتکب عمل کفر شده است. آنقدر این کار خطرناک است که مانند کسی است که زهر هلاهل بخورد و درجا بمیرد. مسلماً هیچ آدمی زهر را نمی­خورد، مگر برای خودکشی.

خودکشی مرگ از این دنیاست، زمانی حال طرف خراب بوده است و روان او بهم ریخته است، امید داریم خدا او را ببخشد؛ اما کافر اینطور نیست.

هر کسی هر حقیقتی را که می­داند این حق هست و با علم به این دانستن بپوشاند، این شخص وارد وادی کفر شده است، و کافر قطعاً جهنمی است، «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»،[4] از زهر هلاهل خطرناکتر است، چون درواقع «کفر» مرگِ روحِ ماست.

قرآن کریم مرگ و حیات، موت و حیات… موت و حیات یعنی روح من منتقل می­شود، درواقع این مرگ و زندگی «انتقال» است، من یک مرتبه از رحم مادر به این دنیا آمده­ام، البته آن هم دنیایی بود، بعد هم به برزخ می­روم.

اما یک مرگ و حیاتی داریم که این حقیقی است که روح به سعادت نمی­رسد، قرآن کریم در اینجا بجای «میّت» از واژه ی «کافر» استفاده می­کند. یعنی مرگ حقیقت ماست! «لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا»[5] تا کسی را که زنده است بیم بدهد و انذار کند… مسلماً بیم و انذار برای اموات نیست! بلکه برای زنده­هاست!… در مقابل این حیّ می­فرماید: «وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ».

ما یک مرگ و زندگی داریم که انتقال خودمان است، یک مرگ حقیقت در مقابل حیات حقیقت داریم. اینجا حیات و کفر است! پس درنتیجه آن حیات هم «ایمان» است، یعنی درواقع ایمان و کفر است.

شما به هر دادگاهی تشریف ببرید، در بیشتر موارد یا هر دو و یا یکی از دو طرف، دانسته حقی را کتمان می­کنند.

مجدداً تکرار می­کنم که ما به کسی برچسبِ کافر نمی­زنیم، هر کسی شهادتین بگوید مسلمان است، اما مسلمان نباید کفر بورزد، اگر کفر بورزد به همان عقوبت کفار گرفتار می­شود.

یکی از جاهای خطرناکِ دعواهای حزبی

اگر شما نگاه کنید می­بینید که کفر اطراف شما را فراگرفته است، هر جایی هر حقی بصورت دانسته تضییع یا کتمان می­شود، کفر ورزیده می­شود.

یکی از جاهای خطرناکِ دعواهای حزبی همینجاست، چون بازی­های حزبی و دعواهای حزبی انگیزه می­دهد که شما حقیقت را انکار کنید، اینطور شما را بی­دین می­کند.

ممکن است مؤمنی هم باشد که درست عمل کند، البته خیلی کم است، اما نوعاً اینطور نیست.

کسانی که با سیاست مخالف هستند، با این قسمت مخالف هستند، وگرنه معنا ندارد که کسی با اداره­ی امور مسلمین مخالف باشد. اگر کسی عقل داشته باشد نباید مخالف باشد، اینطور نیست که بگویند ما با اداره­ی درست امور مسلمین و ایجاد رفاه و امنیت برای مؤمنین، کم شدن سختی­ها برای مؤمنین مخالف باشند. بیشتر کسانی که مخالف هستند می­گویند من نگاه می­کنم و می­بینم این وادی یک وادی است که آدمِ تربیت­نشده به وادی کفر خواهد افتاد، چون انگیزه­های حزبی باعث می­شود که حقیقت را بپوشاند.

طرف می­خواهد رأی بدهد یا عزل و نصب می­شود، نمی­گوید این شخص شایسته است، می­گوید این شخص برای ما نیست و برای حزب مقابل است، فقط حزب ما حق است و حزب مقابل ناحق است.

در پله­ای پایینتر دعواهای طرفداری­های ورزشی است.

خود این موضوع اهمیت ندارد، ولی چون تمرینِ کفرورزی است، خطرناک است. وقتی شما یک گل زیبا می­خورید، خیلی کم پیش می­آید که تشویق کنید! پس این شخص نمی­تواند حقیقت را بپذیرد. آدمی که نمی­تواند حقیقت را بپذیرد، استعداد کفرورزی دارد، و آدمی که استعداد کفرورزی دارد به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیلی می­زند، این امر اینقدر خطرناک است، برای همین این بحث به ما و زندگی امروز ما کاملاً مرتبط است.

ادعای مسلمانی با مسلمان بودن تفاوت دارد

شما نگاه می­کنید و می­بینید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مسجد تشریف برده­اند، آن­ها هم در مسجد هستند، مسجدی هستند…

البته واضح است که منظور بنده این نیست که آن­ها دینِ درستی دارند، ولی در ظاهر می­گویند ما مسلمان هستیم، از نظر تعریف اسلام در دنیا هم جزو مسلمین هستند، چون شهادتین گفته­اند؛ اما در قیامت آن ایمانی به درد می­خورد که آلوده به کفر نباشد، «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ».[6]

چون فرصت کم است به علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه ارجاع می­دهم که ایشان ذیل «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ»[7] توضیح می­دهند که «متّقین» معادل «مؤمنین» هستند.

در دنیا هر کسی که شهادتین بگوید مسلمان است، لذا ما هم از تعبیر «کشورهای اسلامی» استفاده می­کنیم.

اگر شما به یک کشور اروپایی تشریف ببرید و بخواهید غذا میل کنید، اگر صاحب مغازه حنفی یا شافعی باشد یا هر مذهب دیگری از مسلمین داشته باشد، ظاهراً مسلمان است و «حلال» نوشته است، شما می­توانید کباب و همبرگر و مرغ و… آن مغازه را میل کنید، تحقیق هم نمی­خواهد، چون این شخص در دنیا جزو مسلمین است و یک حقوق و تکالیف و وظایفی دارد که سر جای خود معلوم است، اما اینکه آیا ایمان هر کسی کافرانه هست یا نه، قیامت روشن خواهد شد، و اگر ایمان کسی کافرانه باشد، خیلی با بت­پرست تفاوتی ندارد.

من مدام تکرار می­کنم، برای اینکه ما، مخصوصاً بعضی از عزیزان هیئتی براحتی به مخالفین خودشان لعن می­فرستند، مثلاً به این شخص می­گویند کسی هست که این فکر تو را قبول ندارد، سریع می­گوید: لعنت الله علیه…!!!

شما نمی­توانید مؤمن را لعن کنید، این کار احتیاط لازم دارد.

ما در دنیا به هر کسی که شهادتین گفته است «مسلمان» می­گوییم، اما در قیامت اینطور نیست که هر کسی در دنیا ادعا کرد او را رها کنند.

دنیا آداب خودش را دارد، ولی ما ایمان آورده­ایم که اولاً دنیای ما را اصلاح کند، ثانیاً برای قیامت به درد ما بخورد.

کفر، پوشاندن حقیقت است

اگر خدای متعال کمک کند و این بحث درست تبیین شود، از این به بعد به آیات بیشتری از قرآن کریم توجه خواهید کرد، دیگر آیات کفار را هم بادقت خواهید خواند.

هر حقیقت کوچک یا بزرگی را بپوشانی کافر هستی، منتها معلوم است که حقایق هرچه مهم­تر و اصلی­تر باشند، خطر کفر آن­ها بیشتر است، ولی آن کفر کوچک هم خطرناک است، اگر کفر کوچک باشد هم معلوم نیست انسان عاقبت بخیر شود.

به کسانی که به خدا ایمان نیاوردند، در حالی که می­دانستند خدا هست، به این مصداق بارز کفر در دنیا هم کافر می­گویند. یعنی کافر کسی است که به خدای متعال ایمان ندارد.

ما با کسی که نفهمیده است خدا وجود دارد هم در دنیا کافر می­گوییم، اما در قیامت کسی که نفهمیده است خدا وجود دارد و کم­کاری عمدی هم نداشته است جزو کفار نیست، چون این شخص عمداً چیزی را انکار نکرده است، بلکه نفهمیده است.

بر فرض اگر کسی یک امام یا یک پیغمبر یا حقیقتی را باور نکرده باشد و کم­کاری هم نکرده باشد و به اندازه­ی عرف برای فهمیدن تلاش کرده است، این شخص در قیامت عقوبت نمی­شود، چون می­گویند انکار این شخص از روی فهم نبوده است، بلکه نمی­دانسته است.

توجه کنید که وقتی مسئله انتزاعی و اعتقادی است، ممکن است مصداق بیرونی نداشته باشد، ما هم فرض می­کنیم.

فرض می­کنیم که کسی بت­پرست است و با خرما بت درست کرده است و وقتی گرسنه شد قسمتی از بت خود را هم خورده است، اما نمی­دانسته است که این کار غلط است، ضمن اینکه به اندازه­ی کافی هم برای فهمیدن تلاش کرده است و در نفهمیدن مقصر نیست، در قیامت با این آدم کاری ندارند.

در قیامت به کسی کار دارند که حقیقت را فهمیده است، مثلاً فهمیده است که این عدس برای شخص دیگری است، اما وقتی از او می­پرسند که آیا این عدس برای تو است؟ می­گوید: بله!

حتّی به اندازه­ی یک دانه­ی عدس که می­داند حق شخص دیگری است و با این علم انکار کرده است، ممکن است در قیامت این شخص بین کفار اصلی نبرند، ولی جزو کفار خواهد بود و به او می­گویند تو می­دانستی و حقیقتی را پوشاندی.

بالاترین کفر برای کسی است که بفهمد این عالم خدا دارد، ولی انکار کند. این کفر بارز است. یا کسی بداند پیغمبر خاتم پیامبر است…

«يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ»،[8] همانطور که پدر من می­داند که من پسر او هستم و مرا از بچگی می­شناسد، می­دانستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیغمبر است، ولی انکار می­کردند!

این شخص کافر است.

کسی می­داند این شخص امام است…

ما دوستی داریم که حرف خیلی خوبی زد، گفت: ما بعضی اوقات جنگ خیبر را تعریف می­کنیم و مردم هم لذّت می­برند، وقتی ما شنیده­ها را تعریف می­کنیم مردم به ذوق می­آیند! اما آن روز عده­ای ایستاده بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مقابل چشم آن­ها درِ قلعه را از جای خود کَند، بعد این­ها حقِ این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را انکار کردند!

واضح است که این شخص کافر است.

اصلاً مهم نیست که بگویید این شخص در دنیا کافر است یا نه، چون روابط دنیایی برای تنظیم روابط اینجاست، قیامت مهم است که ما را به بهشت ببرند یا به دوزخ! ما را نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ببرند یا کنار جبت و طاغوت و ابلیس!

این­ها حقایق اصلی عالم است، انکار این­ها هم کفرِ درجه یک است، تا اینکه شما حق همسر و فرزند و… را کتمان کنید.

بچه به پدر خود می­گوید: مگر تو برای من چکار کرده­ای؟

اینجا باید به آن بچه گفت که به وادی کفر خوش آمدی!

کفر به همین راحتی اتفاق می­افتد، و این کفر زهر هلاهل است، اگر یک قطره از زهر هلاهل را در آب بریزی می­کشد، اگر بیشتر باشد در لحظه می­کشد، اگر کمتر باشد دو روز مسموم می­کند تا بکشد.

اهمیت موضوع «توحید و کفر»

اصل همه­ی ادیان مسئله­ی توحید و کفر است، اصلاً پیامبران آمده­اند که ایمان را به ما بفهمانند، پس موضوع بحث، اصیل­ترین مسئله­ی ممکن اعتقادی است.

این موضوع کاملاً به زندگی ما مربوط است، حتّی به مسائل اخلاقی ما مربوط است، حتّی جزئیاتِ مسائلِ اخلاقی.

حسد در حقیقت کفر است.

خدای متعال به ملائکه فرمود «إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»[9] برای آدم سجده کنید؛ ناگهان ابلیس اذیت شد، چون بحث ابلیس نفهمیدن جایگاه خدای متعال نبود، اما با عمل خود گفت که نعوذبالله تو یک رَبّ نفهم هستی، چون نفهمیدی من از این آدم بهتر هستم. درواقع ابلیس انکار ربوبیت می­کند.

هر کسی که حسود است، انکار ربوبیت می­کند. می­گوید خدایا تو نعوذبالله نمی­فهمی که من بهتر هستم؟ برای چه حافظه و هیکل و پول و… را به دیگران دادی؟

مسئله­ی حسد درظاهر اخلاقی است، اما در اصل یک مسئله­ی اعتقادی است و یک گیرِ توحیدی است.

تقریباً همه­ی مباحث اخلاقی گیرِ توحیدی یا گیرِ ولایی دارد، و برای همین هم باید آن­ها را در آنجا حل کرد.

منکرین امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بیان امام رضا علیه السلام

سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه از امام رضا علیه الصلاة و السلام نقل کرده است که حضرت فرمودند مَثَلِ کسانی که امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نپذیرفتند…

البته واضح است حضرت کسانی را می­فرمایند که آن روز اول حضور داشتند، وگرنه امروز در این عالم اسلام برادرانی هستند که همگی در این دنیا با ما مسلمان محسوب می­شوند، چون نمی­دانیم آیا از خیلی چیزها خبر دارند یا نه، لذا قضاوتی هم نمی­کنم، قیامت معلوم می­شود که آیا می­دانستند و انکار کردند یا نمی­دانستند و انکار کردند، ما با این­ها کاری نداریم؛ اما عده­ای بودند که در آن روزگار حضور داشتند و وقایع مربوط به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند خیبر و غدیر را دیدند، امام رضا علیه السلام فرمودند کسانی که…

در موضوع حضرت آدم هم خدای متعال به همه­ی ملائکه فرمود که سجده کنید…

حضرت رضا علیه السلام فرمودند مَثَلِ کسانی که امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را انکار کردند، مَثَلِ ابلیس در میان ملائکه است.

پس همینطور که می­بینید بحث ربط دارد، منتها یک نکته­ی جدی دارد، ما این کفر در این دنیا را در این بحث به کسی نسبت نمی­دهیم، ما در مورد هر کسی که در این دنیا هر کسی شهادتین بگوید می­گوییم که او جزو مسلمین است، اما در مورد قیامت می­گوییم سنّی که هیچ، اگر شما حق همسر خود را بفهمید و کتمان کنید هم به وادی کفر وارد شده­اید، آن که ولایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!

پستیِ دشمنی با صدیقه طاهره سلام الله علیها

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تلاش کرد که این دشمنی با صدیقه طاهره سلام الله علیها کفر تلقّی بشود و مردم بفهمند و این کار را نکنند.

یعنی چه؟

ما فعلاً دو بحث را ساده گفته­ایم، یکی اینکه کفر به معنای پوشاندن و کتمان کردن و انکار کردن است، عرب به این «جَحد» می­گوید، «جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ»،[10] با اینکه یقین داشتند انکار کردند، این همان کفر است، یعنی کسی که در حالی که یقین دارد انکار می­کند کافر است.

این شخص دو عنصر دارد، یکی اینکه علم دارد، یکی اینکه کتمان می­کند.

حال بروید و ماجرای فاطمیه را ببینید، وقتی فلانی مشعل به سمت خانه می­آورد، غلام او دوید و به او گفت: فاطمه در خانه است!

یعنی طوری نبود که بگویند ما نمی­دانستیم او کیست، مگر کیست؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرده بود که همه­ی عالم آن روز مقامِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بدانند. چون عنصر اول کفر «علم» است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرد که هزینه­ی کفر را بالا ببرد، لذا شما در مدینه نمی­بینید کسی بگوید مگر فاطمه کیست؟

نوکر خود آن کسی که مشعل بدست می­آمد دوید و به او گفت: فاطمه در خانه است!

در حالی که در آن خانه امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و حضرت زینب و سلمان علیهم السلام هم بودند، هر یک از این­ها برای عدم بی­ادبی به سمت آن خانه کافی بودند، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرده بودند که همه عظمت صدیقه طاهره سلام الله علیها را بفهمند، لذا حتّی به فلانی هم گفتند: فاطمه در خانه است!

شما ببینید صدیقه طاهره سلام الله علیها کیست! در آن خانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری صلوات الله علیه الله علیها هستند، اما غلام فلانی به او می­گوید: فاطمه در خانه است!

یعنی حتّی غلام فلانی هم شیرفهم است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روح بین دو پهلوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، یعنی کسانی که حمله کردند شک نداشتند که در حال لگد زدن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند.

عنصر اول کفر «علم» است، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرده بودند که همه این موضوع را بدانند، چون اگر نمی­دانستند که حجّت تمام نمی­شد.

عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه

زهرای مرضیه سلام الله علیها در خطبه فدکیه از جهت خطبه­خوانی و مدیریت و محتوا کار حیرت­انگیزی کرده­اند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سه خطبه دارند، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که قدری دانش ما در ادبیات و بلاغت و معانی و بیان و بدیع بیشتر شود تا هم قرآن کریم را بهتر بفهمیم، هم کلمات صدیقه طاهره سلام الله علیها را، که اصلاً انسان از عظمت این کلمات حیرت­زده می­شود.

زمانی کسی گفته بود که سیّد رضی نهج البلاغه را درست کرده است!

کسی جوابی داده بود و گفته بود: هیچ احمقی در عالم که عرضه داشته باشد چنین کلماتی را بگوید، به غیر از خودش نسبت نمی­دهد!

سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه خیلی نابغه است، ما دیوان و کلمات او را دیده­ایم که عالی است، اما با نهج البلاغه قابل قیاس نیست.

مثلاً آقای فرشچیان که نقاشی نمی­کشد بعد بگوید کاشانی این نقاشی را کشیده است! کسی که می­تواند این هنر را خلق کند… حافظ که شعر خودش را به کسی نسبت نمی­­دهد!

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه از همه جهت اعجاب کرده است، قسمتی از آن این است، هم جانسوز است، هم کفر را در چشم کسانی می­کند که نمی­خواهند بفهمند.

من دوباره تکرار می­کنم، چون ممکن است تقطیع کنند و بگویند شیخ در میان این شرایط بین المللی جهان اسلام راجع به کفر حرف می­زند.

من مدام می­گویم که در این مفهوم از کفر، راجع به هیئتی­ها و شیعیان هم می­گویم، اصلاً بحث اینجا شیعه و سنّی نیست، بحث کفر در قیامت است، یعنی کسی را در قیامت مؤمن حساب نکنند. یعنی این از آن چیزهایی است که شما می­بینید حضرت ابراهیم علیه السلام که پیامبر اولوالعزم و خلیل الله و پدر ما هستند، به بیان قرآن کریم اسوه­ ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، کعبه را می­سازند، همه­ ی ابتلائات را طی می­کند، عرض می­کند «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ»،[11]

مگر حضرت ابراهیم علیه السلام نعوذبالله بُت می­پرستند که می­گویند مرا جزو مسلمین قرار بده؟! پایان کار حضرت ابراهیم علیه السلام که مسلمانِ در برابر بُت­پرستی نیست، بلکه می­خواهد از کفر در جمیع مراتب کفر نجات پیدا کند، یعنی اگر به اندازه­ی یک مو بفهمید و انکار کنید، وارد وادی کفر شده­اید. نفس انسان هم، انسان را به سمت انکار حقایق به سمت خودش می­کشد.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند تا خطبه فدکیه بخوانند، ایشان کاری کردند که کسی بعداً نگوید نمی­دانستم، یعنی عنصر اول که علم است بر همه روشن باشد.

وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواست وارد شود، در نقل­ها هست که چطور چادر بسر کرد، وقتی راه می­رفت همه می­گفتند انگار پیامبر راه می­رود!

این چه عظمت و هیبت و جلالتی بود؟

مرحوم اردوبادی برای به دنیا آمدن حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینطور می­گوید «بِجَلالِ أَحْمَدَ في مَهَابَةِ حَيْدَرٍ»،[12] جلال و شکوه احمد مختار، مهابت و هیبتِ حیدر کرار، «بِجَلالِ أَحْمَدَ في مَهَابَةِ حَيْدَرٍ *** قَد أَنْجَبَتْ أُمُّ الأَئِمَّةِ زَيْنَبَا»، مادرِ امامان اینطور حضرت زینب کبری سلام الله علیها را بدنیا آورد.

حال اینجا خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال راه رفتن است، همه می­گویند گویی پیامبر است!

معلوم است که در اینجا منظور ادا درآوردن نیست…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مسجد آمد و اشاره کرد و پرده زدند، ایشان را نمی­بینند که کسی بگوید از دیدن چهره­ی ایشان گریه کردند.

«ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةً»، آه… «أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَهَا بِالْبُکاءِ» همه­ی مسجد شروع کردند به گریه کردن…

کسانی که ایمان داشتند گریه می­کردند، کسانی که ایمان نداشتند و منافق بودند هم دیدند اگر گریه نکنند لو می­روند که منافق هستند، برای همین با بقیه همراه شدند.

اینجا روشن شد که کسی در علم به جایگاه صدیقه طاهره سلام الله علیها شک ندارد، چون هم کسانی که حضرت را دوست داشتند گریه می­کردند، و هم منافقین!

«أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَهَا بِالْبُکاءِ» یعنی از نفر اول تا بقیه، همه شروع کردند به گریه کردن، یا برای اینکه همراهی کنند، یا برای اینکه نمی­خواستند لو بروند.

دو مرتبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کرد، همه شروع کردند به گریه کردن!

اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها موضوع علم را تمام کرد، یعنی همه می­دانستند چه کسی صحبت می­کند و بعداً نمی­توانستند بگویند ما ایشان را نمی­شناختیم، فرمود: «أَیهَا النَّاسُ! اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ».

روضه و توسّل به حضرت زهرا سلام الله علیها

شاید از ابتدای ماه ربیع تا الآن شاید من صد مرتبه این روضه را خوانده­ام، جگرم با این روضه­ای که می­خواهم بخوانم پاره پاره می­شود، من هم مراعات می­کنم، اگر بخواهم این روضه را بپرورانم باید پرده­دری کنم، نیازی نیست این کار را کنم، از این کار می­ترسم، اما دوست دارم شروع مجلس را از اینجا شروع کنیم.

خیلی حقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را غصب کردند، حضرت فرمودند «لَقَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ اَلْمَدَرِ وَ اَلْمَطَرِ وَ اَلْوَبَرِ»،[13] حق هیچ کسی را به اندازه­ی حق من غصب نکردند.

امام هادی علیه السلام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض می­کنند: «أنتَ أوَّلُ مَظلُوم»، اگر مظلومیت مدال داشته باشد که یعنی بیشترین ظلم به تو شده است…

بین ظلم­هایی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شده است، اگر از خود حضرت بپرسند اولین ظلم کدام است؟

حضرت فرمودند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»،[14] نه تنها من در این دنیا فراموش نمی­کنم، بلکه وقتی وارد محشر شویم… اولین دادگاه برای بزرگترین جرم و بزرگترین مظلوم است، در قیامت هم اولین دادگاه برای من تشکیل می­شود، روی دوزانوی خود بلند می­شوم و داد می­زنم و می­گویم حق مرا غصب کردند و به من ظلم کردند…

کدام حق را می­فرمایید؟ کجا را می­فرمایید؟ کدام ظلم را می­فرمایید؟

امام صادق علیه السلام فرمودند که اولین موضوع دادگاه قیامت، محسن بن علی علیه السلام است…

اینجا خیلی روضه سخت است، برای حیدر کرارِ غیور… حضرت را روی زمین می­کشیدند، برگشت و دید که به سمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هجوم برده­اند…

برای آن حیدر کراری که مردی همسر خود را ترساند، آن زن ترسید که کتک بخورد، برای همین فرار کرد، نقل شده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای شوهر این زن شمشیر کشید…

آن مرد محرم بود، البته غلط می­کرد که می­خواست همسر خود را بزند، ولی نمی­خواست همسر خود را بکشد…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی غیور بود، آنقدر حضرت غیور بود که وقتی متوجه شد دستی به پای یک زن یهودی خورده است، فرمود اگر مرد بمیرد ملامت نمی­شود…

یک مجتهد حضرت محسن علیه السلام را خطاب کرده است، می­گوید: برادران شما ایستاده بودند و دیدند با مادر شما چکار کردند، این اتفاق در مقابل چشم بچه­ها رخ داد، آن­ها همه­ی اتفاقات را دیدند، اما شما یک ویژگی متفاوتی با آن­ها دارید، «وَاسَیتَ اُمَّکَ فِیمَا قَد ألَمَّ بِهَا»،[15] هر دردی که مادرت کشید، تو هم کشیدی، تو با مادرت مواسات کردی و درد را شریک شدی، در یک چیز دیگر هم شریک شدی، «حَتَّى بِقَبرِكَ إذ تَخفَى مَغَانِيهِ»، تو هم مانند مادرت قبری نداری…

حال یک جمله هم از زبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از قول مجتهد دیگری می­گویم.

در این عالم هر کسی به زمین می­افتد، از بچه­ی کوچکی که می­خواهد بلند شود، «یا علی» می­گوید… اما وقتی ناموسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به زمین افتاد، مراعاتِ حالِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کرد، فرمود: «آهِ يَا فِضَّةُ ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي»[16]«وَ اَللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي»

دلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیامد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را صدا بزند…

می­گوید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کرد و گفت: «وَعَيْنُ الفارِسِ المِغْوارِ تُغْضِي» بابا! وقتی علی را می­کشیدند و بر من هجوم آورده بودند، علی چشمان خود را بست و روی خود را برگرداند، اما «وَيَسمَعُ صَرخَتي» وقتی فضّه را صدا کردم شنید «وَصَدَی شَجَایَا» و فهمید پسرم کشته شد…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 54 (يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ)

[5] سوره مبارکه یاسین، آیه 70 (لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ)

[6] سوره مبارکه مائده، آیه 27 (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ ۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ)

[7] سوره مبارکه بقره، آیه 2 (ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ)

[8] سوره مبارکه بقره، آیه 146 (الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ۖ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ)

[9] سوره مبارکه بقره، آیه 34 (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ)

[10] سوره مبارکه نمل، آیه 14 (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ)

[11] سوره مبارکه بقره، آیه 128 (رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)

[12] زينب الكبري (الشيخ جعفر النقدي)، صفحه 137

[13] المناقب، جلد ۲، صفحه ۱۱۵ (وَ رَوَى إِبْرَاهِيمُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْمُسَيَّبِ بْنِ نَجِيَّةَ قَالَ: بَيْنَمَا عَلِيٌّ يَخْطُبُ وَ أَعْرَابِيٌّ يَقُولُ وَا مَظْلِمَتَاهْ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اُدْنُ فَدَنَا فَقَالَ لَقَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ اَلْمَدَرِ وَ اَلْمَطَرِ وَ اَلْوَبَرِ وَ فِي رِوَايَةِ كَثِيرِ بْنِ اَلْيَمَانِ : وَ مَا لاَ يُحْصَى .)

[14] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، جلد ۱، صفحه ۵۰۳ (أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ اَلْبَالَوِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِيدٍ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْوَهَّابِ اَلْقُرَشِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ بْنِ يَحْيَى اَلرَّازِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ مُعَاذٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُعْتَمِرُ [بْنُ سُلَيْمَانَ اَلتَّيْمِيُّ] عَنْ أَبِيهِ ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مِجْلَزٍ [لاَحِقُ بْنُ حُمَيْدٍ] ، عَنْ قَيْسِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَنَّهُ قَالَ: أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ . قَالَ قَيْسٌ : وَ فِيهِمْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ: هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اِخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ  قَالَ: هُمُ اَلَّذِينَ بَارَزُوا يَوْمَ بَدْرٍ ، عَلِيٌّ وَ حَمْزَةُ وَ عُبَيْدَةُ أَوْ أَبُو عُبَيْدَةَ – بْنُ اَلْحَرْثِ ، وَ شَيْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ ، وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ وَ اَلْوَلِيدُ بْنُ عُتْبَةَ . و أخرجه البخاري في الجامع الصحيح قال: حدثنا محمد بن عبد الله الرقاشي قال: حدثنا معتمر قال: سمعت أبي يقول: حدثنا أبو مجلز : به لفظا سواء. – و [أيضا] قال [البخاري] في موضع [آخر] من الجامع قال: حدثنا حجاج بن منهال قال: حدثنا المعتمر : . فذكره كذلك.)

[15] المحسن السّبط مولود أم سقط،  صفحه 566

[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۰، صفحه ۲۸۷

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

یک پاسخ

  1. باعرض سلام و خدا قوت
    ضمن آرزوی سلامتی و توفیقات روز افزون برای همه تون و به خصوص حاج آقای کاشانی عزیز خداوند شما را حفظ کند و مورد عنایت امام زمان عج قرار دهد
    برای سلامتی و توفیقات روز افزون تون همیشه و همه جا دعا می کنیم.

پاسخ دادن به محمد مهدی قاسمی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *