«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص صدیقه طاهره و امیرالمؤمنین علیهما أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
تبیین بحث
یکی از موضوعات مهمی که روح فاطمیه و روح دین است، از نظر شخصی برای ما بسیار مهم است، عاقبت به خیری ما، اعتقاد ما کاملاً به آن مربوط است، جهاد صدیقه طاهره سلام الله علیها هم در این موضوع روشن میشود، مسئلهای است که بنده بخشی از آن را در جلسهای مطرح کردم، بعضی از دوستانی که گاهی با آنها مباحثه میکنیم، گفتند خیلی از مباحث ماند؛ چون بحث مهم بود و به روزگار و زندگی ما مربوط است، گفتم مقدماتی از آن را میگویم که بشود آن بحث را ادامه داد.
اگر بخواهم برای این بحث عنوانی معین کنم، «فاطمیه در برابر طغیان کفر» میگویم.
شاید بشود با دو مقدمه بحث را به ذهن نزدیک کرد.
غصب فدک در نگاه حضرت زهرا سلام الله علیها
یکی اینکه خطبه فدکیه زهرای مرضیه سلام الله علیها که بهانه و موضوع آن این است که فدک غصب شده است…
آداب دادخواهی این است که اگر شما با یک نفر درگیر هستید، موضوع دعوا را توسعه ندهید. این موضوع را حتّی از ما مردم عادی هم نمیپذیرند و یک امر قبیح است.
مثلاً شما با یک نفر بر سر اصطکاک آینه بغل دو ماشین، به او نمیگویید تو یهودی هستی!
اگر کسی این کار را کند، همه به او میگویند این کار تو زشت است، چرا بخاطر یک آینه بغل به کسی یهودی میگویی؟
یعنی دادخواهی آدابی دارد.
اگر مسئله مثلاً یک آینه بغل ماشین است، نباید خیابان را بست که موجب معطل شدن مردم نشود، میشود یا از موضوع صرف نظر کرد و یا درخواست خسارت کرد.
برای این موضوع حق فحش دادن هم ندارید، چه برسد که به کسی مثلاً بگویید تو یهودی یا جاسوس اسرائیل هستی.
اگر من این کار را کنم، مسلماً دیگر شما پای منبر من نخواهید نشست و به من میگویید بخاطر یک آینه طرف را جاسوس اسرائیل خطاب کردی؟!
خیلی روشن است که موضوع مناقشه و دادخواهی باید در سطح ضرر باشد، در این مثال ضرر یک آینه است، نه جاسوسی برای اسرائیل!
کفر درون جبهه اسلام در خطبه فدکیه
صدیقه طاهره سلام الله علیها خطبه فدکیه خواندهاند، موضوع خطبه هم غصب فدک است.
شما برای من اجازه نمیدهید که دعوا را توسعه بدهم و مثلاً به کسی نسبت جاسوسی بدهم، اما وقتی شما خطبه فدکیه را نگاه میکنید میبینید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آیات کفر خواندهاند، نه جاسوسی!
اگر دعوا فقط بر سر یک تکه زمین بوده است، کفر عجیب است!
اگر کسی غیر از صدیقه طاهره سلام الله علیها بود، باید میگفتیم چرا اینقدر توسعه دادهای؟
اما اینجا میدانیم صدیقه طاهره سلام الله علیها کسی است که خود ایشان در آن خطبه فرمودند «وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً»، من همینطوری حرف نمیزنم، من مانند شما نیستم که هر آن چیزی که بر دهان من جاری شود را بگویم، کلام من معیار است. یعنی فکر نکن مثلاً چون عصبانی هستم چیزی گفتم، نخیر! دقیق میگویم.
از آنطرف صدیقه طاهره سلام الله علیها سرور اهل بهشت هستند.
چون گاهی برخی افراد آدمهای خوبی هستند اما ناگهان بد میشوند، اما حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که اینطور نیستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها «سیّدة نساء أهل الجَنَّة» هستند، یعنی پایان کار ایشان روشن است، طُهرِ طاهر هستند، مطهّر به آیهی تطهیر هستند، در میان همین خطبه هم تأکید میکنند که من غلط و شَطَط نمیگویم، دقیق صحبت میکنم، صبغ لسان و اشتباه نیست، «کفر» را دقیق میگویم.
پس موضوع خطبهی فدکیه… ظاهر این خطبه برای غصب فدک است، اما وقتی مطلب را نگاه میکنید میبینید که راجع به کفر است، کفرِ درونِ جبههی اسلام!
عزیزانی که مباحث را از قدیم دنبال میکنند، میدانند که ما بحثی به نام «نفاق و خطرناکتر از نفاق» داشتیم که در https://www.hkashani.com/?cat=260 موجود است و در آنجا، در موضوع سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام به این بحث اشاره کردهایم، آنجا هم عرض کردیم که امام حسین علیه الصلاة و السلام در برابر کفر بعد از ایمانِ یزید ایستاد.
یعنی اولاً در کربلا موضوع صرفاً در حد حاکم شدن نیست، یعنی مانند این دعواهای انتخاباتی نبود که بگویند این اصلح است و آن دیگری صالح است، آنجا هم موضوع کفر بعد از ایمان است، اینجا هم موضوع کفر است.
یک خطای معرفتی در تلاوت و تدبّر در آیات قرآن کریم
الآن بین مسلمین چقدر کافر داریم؟ مسلماً مسلمانِ کافر نداریم!
آن منافقینِ زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم که الآن نیستند، چون «منافقینِ زمانِ پیامبر» یعنی کافرانی که به دروغ میگفتند ما مؤمن هستیم؛ اما الآن که اینطور نیست.
الآن شما در جامعهی اسلامی چقدر کافر داریم؟ هیچ!
پس چرا اینقدر از آیاتِ قرآن کریم راجع به کفر است؟
یک خطای معرفتی در تلاوت و تدبّر در آیات قرآن کریم این است که میگوییم اینجاهایی که در مورد جهنم است که برای ما نیست، آنجاهایی هم که راجع به کفر است، در مورد ما چیزی نمیگوید! پس قسمت زیادی از این 604 صفحه قرآن کریم به ما مربوط نیست!
درصورتی که اینطور نیست و به ما مربوط است.
میشود عنوان این جلسه را بجای «فاطمیه در برابر طغیان کفر»، «کفر کافران، کفر منافقان، کفر مؤمنان» قرار داد.
الآن خیلی کاری به دو گروه اول کاری ندارم، شاید برای توضیح و مناط بگویم، اما کفر مؤمنان راجع به ماست.
کفرِ مؤمنان!
کفر مؤمنان یعنی چه؟ آیا پارادوکسیکال است؟ آیا متناقضنماست؟ نه! چون مسئله خیلی ساده نیست، متناقضنما نیست.
ما بشدت مشکل کفر داریم، این موضوع خیلی مهمی است، ما بشدت مبتلابه هستیم.
اگر جامعه دچار کفر نبود، دادگاههای ما از جمعیت خالی میشد و هیچ کسی به دادگاه مراجعه نمیکرد. اگر شما به دادگاه تشریف ببرید و باطن افراد را ببینید، میتوانید کفر را ببینید. معمولاً یا شاکی و یا متهم، یا هر دو در عمل کافر هستند!
اما منظور من این نیست که اگر اینها میخواهند مثلاً در جایی ثبت نام کنند، بگویند دین من کفر است. آنها مسلمان هستند و ما هم با آنها بعنوان مسلمان رفتار میکنیم.
در این عالم هر کسی که شهادتین بگوید، از نظر فرقهای «مسلمان» است. پس در این دنیا همه با ما مانند مسلمان رفتار میکنند. یعنی قوانین و حقوقی هست که برای مسلمان است، تکالیفی وجود دارد که بقیه نسبت به برادر مسلمان دارند، من هم با اینکه شما از باطن من خبر ندارید، جزو مسلمین هستم و آن حقوق را دارم و شما آن تکالیف را در مورد من دارید، آن حقوق مانند حفظ حرمت و حفظ حریم و حفظ آبرو و حفظ خون وجود دارد، اینکه کاسبی من در بازار جزو قوانین سوق المسلمین است و… حال آیا اصلاً من اعتقاد دارم یا ندارم.
کافر در بیان قرآن کریم
پس بحث ما این نیست که به کسی «کافر» بگوییم یا «کافر» نگوییم، بلکه بحث ما آن عملیاتِ کفر است، که اگر با این نگاه آیات قرآن کریم را ببینید، متوجه میشوید که چقدر قرآن کریم با من هم حرف میزند.
کفر چیست؟
در جلسات آینده بعضی از آیات را خواهم خواند، کفر چیست؟ کفر به معنای پوشاندن است. کسی که میپوشاند را کافر میگویند. پوشاندن هر چیزی هم لزوماً بد نیست.
ولی این اصطلاح برای کجا بوجود آمده است؟ برای آنجایی بوجود آمده است که شما یک حق یا یک حقیقتی را بپوشانید.
اگر من یک انگشتری را در این دستمال قرار دهم و بپوشانم، من کافر هستم، یعنی این انگشتر را پوشاندهام و وقتی شما نگاه کنید فقط یک دستمال میبینید. خود من میدانم چه چیزی را پوشاندهام، اما شما نمیبینید.
در روح کفر «عمد» وجود دارد.
یعنی عدهای هستند که یک سری از حقوق یا حقها را نمیشناسند.
مثلاً من زن و بچهی خود را به پارکی میبرم، شما میگویید شهرداری این ملک مرا غصب کرده است و زمین مرا به پارک تبدیل کردهاند و من راضی نیستم که شما به آن پارک رفتید.
من میگویم: من اطلاع نداشتم!
روح کفر «پوشاندنِ عمدی» است، یعنی من میدانم یک مکانی غصبی است اما وارد آن مکان میشوم، میدانم چیزی حق کسی است اما انکار میکنم.
هر بدهکاری که میداند طلبکار طلب دارد و آن بدهکار انکار میکند، درواقع این بدهکار در حال ارتکاب عمل کفر است.
این زن و شوهرها که به دادگاه خانواده میروند، بعد خانم یا آیا میگویند این شخص حتّی یک مرتبه هم به من محبت نکرده است؛ این شخص درواقع در حال ارتکاب عمل کفر است.
البته این بدین معنا نیست که ما او را کافر خطاب کنیم، بلکه این شخص مسلمان است، بحث ما هم این نیست که به کسی برچسب ایمان یا کفر بزنیم، بلکه میگوییم این شخص عمل کفار را انجام میدهد، چون حق یا حقیقتی را میپوشاند.
هر آدمی که حق یا حقیقتی را بپوشاند، این شخص به وادی کفر وارد شده است، و کافر قطعاً جهنمی است و بخشیده نخواهد شد، مگر اینکه توبه کند و برگردد، کافر بوی بهشت را استشمام نمیکند و طعم نعمات بهشت را نخواهد چشید.
هر کسی هر حق یا حقیقتی را بفهمد و انکار کند، مرتکب عمل کفر شده است. آنقدر این کار خطرناک است که مانند کسی است که زهر هلاهل بخورد و درجا بمیرد. مسلماً هیچ آدمی زهر را نمیخورد، مگر برای خودکشی.
خودکشی مرگ از این دنیاست، زمانی حال طرف خراب بوده است و روان او بهم ریخته است، امید داریم خدا او را ببخشد؛ اما کافر اینطور نیست.
هر کسی هر حقیقتی را که میداند این حق هست و با علم به این دانستن بپوشاند، این شخص وارد وادی کفر شده است، و کافر قطعاً جهنمی است، «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ»،[4] از زهر هلاهل خطرناکتر است، چون درواقع «کفر» مرگِ روحِ ماست.
قرآن کریم مرگ و حیات، موت و حیات… موت و حیات یعنی روح من منتقل میشود، درواقع این مرگ و زندگی «انتقال» است، من یک مرتبه از رحم مادر به این دنیا آمدهام، البته آن هم دنیایی بود، بعد هم به برزخ میروم.
اما یک مرگ و حیاتی داریم که این حقیقی است که روح به سعادت نمیرسد، قرآن کریم در اینجا بجای «میّت» از واژه ی «کافر» استفاده میکند. یعنی مرگ حقیقت ماست! «لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا»[5] تا کسی را که زنده است بیم بدهد و انذار کند… مسلماً بیم و انذار برای اموات نیست! بلکه برای زندههاست!… در مقابل این حیّ میفرماید: «وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ».
ما یک مرگ و زندگی داریم که انتقال خودمان است، یک مرگ حقیقت در مقابل حیات حقیقت داریم. اینجا حیات و کفر است! پس درنتیجه آن حیات هم «ایمان» است، یعنی درواقع ایمان و کفر است.
شما به هر دادگاهی تشریف ببرید، در بیشتر موارد یا هر دو و یا یکی از دو طرف، دانسته حقی را کتمان میکنند.
مجدداً تکرار میکنم که ما به کسی برچسبِ کافر نمیزنیم، هر کسی شهادتین بگوید مسلمان است، اما مسلمان نباید کفر بورزد، اگر کفر بورزد به همان عقوبت کفار گرفتار میشود.
یکی از جاهای خطرناکِ دعواهای حزبی
اگر شما نگاه کنید میبینید که کفر اطراف شما را فراگرفته است، هر جایی هر حقی بصورت دانسته تضییع یا کتمان میشود، کفر ورزیده میشود.
یکی از جاهای خطرناکِ دعواهای حزبی همینجاست، چون بازیهای حزبی و دعواهای حزبی انگیزه میدهد که شما حقیقت را انکار کنید، اینطور شما را بیدین میکند.
ممکن است مؤمنی هم باشد که درست عمل کند، البته خیلی کم است، اما نوعاً اینطور نیست.
کسانی که با سیاست مخالف هستند، با این قسمت مخالف هستند، وگرنه معنا ندارد که کسی با ادارهی امور مسلمین مخالف باشد. اگر کسی عقل داشته باشد نباید مخالف باشد، اینطور نیست که بگویند ما با ادارهی درست امور مسلمین و ایجاد رفاه و امنیت برای مؤمنین، کم شدن سختیها برای مؤمنین مخالف باشند. بیشتر کسانی که مخالف هستند میگویند من نگاه میکنم و میبینم این وادی یک وادی است که آدمِ تربیتنشده به وادی کفر خواهد افتاد، چون انگیزههای حزبی باعث میشود که حقیقت را بپوشاند.
طرف میخواهد رأی بدهد یا عزل و نصب میشود، نمیگوید این شخص شایسته است، میگوید این شخص برای ما نیست و برای حزب مقابل است، فقط حزب ما حق است و حزب مقابل ناحق است.
در پلهای پایینتر دعواهای طرفداریهای ورزشی است.
خود این موضوع اهمیت ندارد، ولی چون تمرینِ کفرورزی است، خطرناک است. وقتی شما یک گل زیبا میخورید، خیلی کم پیش میآید که تشویق کنید! پس این شخص نمیتواند حقیقت را بپذیرد. آدمی که نمیتواند حقیقت را بپذیرد، استعداد کفرورزی دارد، و آدمی که استعداد کفرورزی دارد به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سیلی میزند، این امر اینقدر خطرناک است، برای همین این بحث به ما و زندگی امروز ما کاملاً مرتبط است.
ادعای مسلمانی با مسلمان بودن تفاوت دارد
شما نگاه میکنید و میبینید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مسجد تشریف بردهاند، آنها هم در مسجد هستند، مسجدی هستند…
البته واضح است که منظور بنده این نیست که آنها دینِ درستی دارند، ولی در ظاهر میگویند ما مسلمان هستیم، از نظر تعریف اسلام در دنیا هم جزو مسلمین هستند، چون شهادتین گفتهاند؛ اما در قیامت آن ایمانی به درد میخورد که آلوده به کفر نباشد، «إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ».[6]
چون فرصت کم است به علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه ارجاع میدهم که ایشان ذیل «هُدًى لِلْمُتَّقِينَ»[7] توضیح میدهند که «متّقین» معادل «مؤمنین» هستند.
در دنیا هر کسی که شهادتین بگوید مسلمان است، لذا ما هم از تعبیر «کشورهای اسلامی» استفاده میکنیم.
اگر شما به یک کشور اروپایی تشریف ببرید و بخواهید غذا میل کنید، اگر صاحب مغازه حنفی یا شافعی باشد یا هر مذهب دیگری از مسلمین داشته باشد، ظاهراً مسلمان است و «حلال» نوشته است، شما میتوانید کباب و همبرگر و مرغ و… آن مغازه را میل کنید، تحقیق هم نمیخواهد، چون این شخص در دنیا جزو مسلمین است و یک حقوق و تکالیف و وظایفی دارد که سر جای خود معلوم است، اما اینکه آیا ایمان هر کسی کافرانه هست یا نه، قیامت روشن خواهد شد، و اگر ایمان کسی کافرانه باشد، خیلی با بتپرست تفاوتی ندارد.
من مدام تکرار میکنم، برای اینکه ما، مخصوصاً بعضی از عزیزان هیئتی براحتی به مخالفین خودشان لعن میفرستند، مثلاً به این شخص میگویند کسی هست که این فکر تو را قبول ندارد، سریع میگوید: لعنت الله علیه…!!!
شما نمیتوانید مؤمن را لعن کنید، این کار احتیاط لازم دارد.
ما در دنیا به هر کسی که شهادتین گفته است «مسلمان» میگوییم، اما در قیامت اینطور نیست که هر کسی در دنیا ادعا کرد او را رها کنند.
دنیا آداب خودش را دارد، ولی ما ایمان آوردهایم که اولاً دنیای ما را اصلاح کند، ثانیاً برای قیامت به درد ما بخورد.
کفر، پوشاندن حقیقت است
اگر خدای متعال کمک کند و این بحث درست تبیین شود، از این به بعد به آیات بیشتری از قرآن کریم توجه خواهید کرد، دیگر آیات کفار را هم بادقت خواهید خواند.
هر حقیقت کوچک یا بزرگی را بپوشانی کافر هستی، منتها معلوم است که حقایق هرچه مهمتر و اصلیتر باشند، خطر کفر آنها بیشتر است، ولی آن کفر کوچک هم خطرناک است، اگر کفر کوچک باشد هم معلوم نیست انسان عاقبت بخیر شود.
به کسانی که به خدا ایمان نیاوردند، در حالی که میدانستند خدا هست، به این مصداق بارز کفر در دنیا هم کافر میگویند. یعنی کافر کسی است که به خدای متعال ایمان ندارد.
ما با کسی که نفهمیده است خدا وجود دارد هم در دنیا کافر میگوییم، اما در قیامت کسی که نفهمیده است خدا وجود دارد و کمکاری عمدی هم نداشته است جزو کفار نیست، چون این شخص عمداً چیزی را انکار نکرده است، بلکه نفهمیده است.
بر فرض اگر کسی یک امام یا یک پیغمبر یا حقیقتی را باور نکرده باشد و کمکاری هم نکرده باشد و به اندازهی عرف برای فهمیدن تلاش کرده است، این شخص در قیامت عقوبت نمیشود، چون میگویند انکار این شخص از روی فهم نبوده است، بلکه نمیدانسته است.
توجه کنید که وقتی مسئله انتزاعی و اعتقادی است، ممکن است مصداق بیرونی نداشته باشد، ما هم فرض میکنیم.
فرض میکنیم که کسی بتپرست است و با خرما بت درست کرده است و وقتی گرسنه شد قسمتی از بت خود را هم خورده است، اما نمیدانسته است که این کار غلط است، ضمن اینکه به اندازهی کافی هم برای فهمیدن تلاش کرده است و در نفهمیدن مقصر نیست، در قیامت با این آدم کاری ندارند.
در قیامت به کسی کار دارند که حقیقت را فهمیده است، مثلاً فهمیده است که این عدس برای شخص دیگری است، اما وقتی از او میپرسند که آیا این عدس برای تو است؟ میگوید: بله!
حتّی به اندازهی یک دانهی عدس که میداند حق شخص دیگری است و با این علم انکار کرده است، ممکن است در قیامت این شخص بین کفار اصلی نبرند، ولی جزو کفار خواهد بود و به او میگویند تو میدانستی و حقیقتی را پوشاندی.
بالاترین کفر برای کسی است که بفهمد این عالم خدا دارد، ولی انکار کند. این کفر بارز است. یا کسی بداند پیغمبر خاتم پیامبر است…
«يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ»،[8] همانطور که پدر من میداند که من پسر او هستم و مرا از بچگی میشناسد، میدانستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیغمبر است، ولی انکار میکردند!
این شخص کافر است.
کسی میداند این شخص امام است…
ما دوستی داریم که حرف خیلی خوبی زد، گفت: ما بعضی اوقات جنگ خیبر را تعریف میکنیم و مردم هم لذّت میبرند، وقتی ما شنیدهها را تعریف میکنیم مردم به ذوق میآیند! اما آن روز عدهای ایستاده بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مقابل چشم آنها درِ قلعه را از جای خود کَند، بعد اینها حقِ این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را انکار کردند!
واضح است که این شخص کافر است.
اصلاً مهم نیست که بگویید این شخص در دنیا کافر است یا نه، چون روابط دنیایی برای تنظیم روابط اینجاست، قیامت مهم است که ما را به بهشت ببرند یا به دوزخ! ما را نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ببرند یا کنار جبت و طاغوت و ابلیس!
اینها حقایق اصلی عالم است، انکار اینها هم کفرِ درجه یک است، تا اینکه شما حق همسر و فرزند و… را کتمان کنید.
بچه به پدر خود میگوید: مگر تو برای من چکار کردهای؟
اینجا باید به آن بچه گفت که به وادی کفر خوش آمدی!
کفر به همین راحتی اتفاق میافتد، و این کفر زهر هلاهل است، اگر یک قطره از زهر هلاهل را در آب بریزی میکشد، اگر بیشتر باشد در لحظه میکشد، اگر کمتر باشد دو روز مسموم میکند تا بکشد.
اهمیت موضوع «توحید و کفر»
اصل همهی ادیان مسئلهی توحید و کفر است، اصلاً پیامبران آمدهاند که ایمان را به ما بفهمانند، پس موضوع بحث، اصیلترین مسئلهی ممکن اعتقادی است.
این موضوع کاملاً به زندگی ما مربوط است، حتّی به مسائل اخلاقی ما مربوط است، حتّی جزئیاتِ مسائلِ اخلاقی.
حسد در حقیقت کفر است.
خدای متعال به ملائکه فرمود «إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»[9] برای آدم سجده کنید؛ ناگهان ابلیس اذیت شد، چون بحث ابلیس نفهمیدن جایگاه خدای متعال نبود، اما با عمل خود گفت که نعوذبالله تو یک رَبّ نفهم هستی، چون نفهمیدی من از این آدم بهتر هستم. درواقع ابلیس انکار ربوبیت میکند.
هر کسی که حسود است، انکار ربوبیت میکند. میگوید خدایا تو نعوذبالله نمیفهمی که من بهتر هستم؟ برای چه حافظه و هیکل و پول و… را به دیگران دادی؟
مسئلهی حسد درظاهر اخلاقی است، اما در اصل یک مسئلهی اعتقادی است و یک گیرِ توحیدی است.
تقریباً همهی مباحث اخلاقی گیرِ توحیدی یا گیرِ ولایی دارد، و برای همین هم باید آنها را در آنجا حل کرد.
منکرین امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بیان امام رضا علیه السلام
سید بن طاووس رضوان الله تعالی علیه از امام رضا علیه الصلاة و السلام نقل کرده است که حضرت فرمودند مَثَلِ کسانی که امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نپذیرفتند…
البته واضح است حضرت کسانی را میفرمایند که آن روز اول حضور داشتند، وگرنه امروز در این عالم اسلام برادرانی هستند که همگی در این دنیا با ما مسلمان محسوب میشوند، چون نمیدانیم آیا از خیلی چیزها خبر دارند یا نه، لذا قضاوتی هم نمیکنم، قیامت معلوم میشود که آیا میدانستند و انکار کردند یا نمیدانستند و انکار کردند، ما با اینها کاری نداریم؛ اما عدهای بودند که در آن روزگار حضور داشتند و وقایع مربوط به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند خیبر و غدیر را دیدند، امام رضا علیه السلام فرمودند کسانی که…
در موضوع حضرت آدم هم خدای متعال به همهی ملائکه فرمود که سجده کنید…
حضرت رضا علیه السلام فرمودند مَثَلِ کسانی که امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را انکار کردند، مَثَلِ ابلیس در میان ملائکه است.
پس همینطور که میبینید بحث ربط دارد، منتها یک نکتهی جدی دارد، ما این کفر در این دنیا را در این بحث به کسی نسبت نمیدهیم، ما در مورد هر کسی که در این دنیا هر کسی شهادتین بگوید میگوییم که او جزو مسلمین است، اما در مورد قیامت میگوییم سنّی که هیچ، اگر شما حق همسر خود را بفهمید و کتمان کنید هم به وادی کفر وارد شدهاید، آن که ولایتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!
پستیِ دشمنی با صدیقه طاهره سلام الله علیها
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تلاش کرد که این دشمنی با صدیقه طاهره سلام الله علیها کفر تلقّی بشود و مردم بفهمند و این کار را نکنند.
یعنی چه؟
ما فعلاً دو بحث را ساده گفتهایم، یکی اینکه کفر به معنای پوشاندن و کتمان کردن و انکار کردن است، عرب به این «جَحد» میگوید، «جَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ»،[10] با اینکه یقین داشتند انکار کردند، این همان کفر است، یعنی کسی که در حالی که یقین دارد انکار میکند کافر است.
این شخص دو عنصر دارد، یکی اینکه علم دارد، یکی اینکه کتمان میکند.
حال بروید و ماجرای فاطمیه را ببینید، وقتی فلانی مشعل به سمت خانه میآورد، غلام او دوید و به او گفت: فاطمه در خانه است!
یعنی طوری نبود که بگویند ما نمیدانستیم او کیست، مگر کیست؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرده بود که همهی عالم آن روز مقامِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بدانند. چون عنصر اول کفر «علم» است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرد که هزینهی کفر را بالا ببرد، لذا شما در مدینه نمیبینید کسی بگوید مگر فاطمه کیست؟
نوکر خود آن کسی که مشعل بدست میآمد دوید و به او گفت: فاطمه در خانه است!
در حالی که در آن خانه امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین و حضرت زینب و سلمان علیهم السلام هم بودند، هر یک از اینها برای عدم بیادبی به سمت آن خانه کافی بودند، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرده بودند که همه عظمت صدیقه طاهره سلام الله علیها را بفهمند، لذا حتّی به فلانی هم گفتند: فاطمه در خانه است!
شما ببینید صدیقه طاهره سلام الله علیها کیست! در آن خانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری صلوات الله علیه الله علیها هستند، اما غلام فلانی به او میگوید: فاطمه در خانه است!
یعنی حتّی غلام فلانی هم شیرفهم است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روح بین دو پهلوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، یعنی کسانی که حمله کردند شک نداشتند که در حال لگد زدن به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند.
عنصر اول کفر «علم» است، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری کرده بودند که همه این موضوع را بدانند، چون اگر نمیدانستند که حجّت تمام نمیشد.
عظمت حضرت زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه
زهرای مرضیه سلام الله علیها در خطبه فدکیه از جهت خطبهخوانی و مدیریت و محتوا کار حیرتانگیزی کردهاند.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سه خطبه دارند، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که قدری دانش ما در ادبیات و بلاغت و معانی و بیان و بدیع بیشتر شود تا هم قرآن کریم را بهتر بفهمیم، هم کلمات صدیقه طاهره سلام الله علیها را، که اصلاً انسان از عظمت این کلمات حیرتزده میشود.
زمانی کسی گفته بود که سیّد رضی نهج البلاغه را درست کرده است!
کسی جوابی داده بود و گفته بود: هیچ احمقی در عالم که عرضه داشته باشد چنین کلماتی را بگوید، به غیر از خودش نسبت نمیدهد!
سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه خیلی نابغه است، ما دیوان و کلمات او را دیدهایم که عالی است، اما با نهج البلاغه قابل قیاس نیست.
مثلاً آقای فرشچیان که نقاشی نمیکشد بعد بگوید کاشانی این نقاشی را کشیده است! کسی که میتواند این هنر را خلق کند… حافظ که شعر خودش را به کسی نسبت نمیدهد!
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه فدکیه از همه جهت اعجاب کرده است، قسمتی از آن این است، هم جانسوز است، هم کفر را در چشم کسانی میکند که نمیخواهند بفهمند.
من دوباره تکرار میکنم، چون ممکن است تقطیع کنند و بگویند شیخ در میان این شرایط بین المللی جهان اسلام راجع به کفر حرف میزند.
من مدام میگویم که در این مفهوم از کفر، راجع به هیئتیها و شیعیان هم میگویم، اصلاً بحث اینجا شیعه و سنّی نیست، بحث کفر در قیامت است، یعنی کسی را در قیامت مؤمن حساب نکنند. یعنی این از آن چیزهایی است که شما میبینید حضرت ابراهیم علیه السلام که پیامبر اولوالعزم و خلیل الله و پدر ما هستند، به بیان قرآن کریم اسوه ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، کعبه را میسازند، همه ی ابتلائات را طی میکند، عرض میکند «رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ»،[11]…
مگر حضرت ابراهیم علیه السلام نعوذبالله بُت میپرستند که میگویند مرا جزو مسلمین قرار بده؟! پایان کار حضرت ابراهیم علیه السلام که مسلمانِ در برابر بُتپرستی نیست، بلکه میخواهد از کفر در جمیع مراتب کفر نجات پیدا کند، یعنی اگر به اندازهی یک مو بفهمید و انکار کنید، وارد وادی کفر شدهاید. نفس انسان هم، انسان را به سمت انکار حقایق به سمت خودش میکشد.
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند تا خطبه فدکیه بخوانند، ایشان کاری کردند که کسی بعداً نگوید نمیدانستم، یعنی عنصر اول که علم است بر همه روشن باشد.
وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواست وارد شود، در نقلها هست که چطور چادر بسر کرد، وقتی راه میرفت همه میگفتند انگار پیامبر راه میرود!
این چه عظمت و هیبت و جلالتی بود؟
مرحوم اردوبادی برای به دنیا آمدن حضرت زینب کبری سلام الله علیها اینطور میگوید «بِجَلالِ أَحْمَدَ في مَهَابَةِ حَيْدَرٍ»،[12] جلال و شکوه احمد مختار، مهابت و هیبتِ حیدر کرار، «بِجَلالِ أَحْمَدَ في مَهَابَةِ حَيْدَرٍ *** قَد أَنْجَبَتْ أُمُّ الأَئِمَّةِ زَيْنَبَا»، مادرِ امامان اینطور حضرت زینب کبری سلام الله علیها را بدنیا آورد.
حال اینجا خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حال راه رفتن است، همه میگویند گویی پیامبر است!
معلوم است که در اینجا منظور ادا درآوردن نیست…
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به مسجد آمد و اشاره کرد و پرده زدند، ایشان را نمیبینند که کسی بگوید از دیدن چهرهی ایشان گریه کردند.
«ثُمَّ أَنَّتْ أَنَّةً»، آه… «أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَهَا بِالْبُکاءِ» همهی مسجد شروع کردند به گریه کردن…
کسانی که ایمان داشتند گریه میکردند، کسانی که ایمان نداشتند و منافق بودند هم دیدند اگر گریه نکنند لو میروند که منافق هستند، برای همین با بقیه همراه شدند.
اینجا روشن شد که کسی در علم به جایگاه صدیقه طاهره سلام الله علیها شک ندارد، چون هم کسانی که حضرت را دوست داشتند گریه میکردند، و هم منافقین!
«أَجْهَشَ الْقَوْمُ لَهَا بِالْبُکاءِ» یعنی از نفر اول تا بقیه، همه شروع کردند به گریه کردن، یا برای اینکه همراهی کنند، یا برای اینکه نمیخواستند لو بروند.
دو مرتبه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کرد، همه شروع کردند به گریه کردن!
اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها موضوع علم را تمام کرد، یعنی همه میدانستند چه کسی صحبت میکند و بعداً نمیتوانستند بگویند ما ایشان را نمیشناختیم، فرمود: «أَیهَا النَّاسُ! اعْلَمُوا أَنِّی فَاطِمَةُ».
روضه و توسّل به حضرت زهرا سلام الله علیها
شاید از ابتدای ماه ربیع تا الآن شاید من صد مرتبه این روضه را خواندهام، جگرم با این روضهای که میخواهم بخوانم پاره پاره میشود، من هم مراعات میکنم، اگر بخواهم این روضه را بپرورانم باید پردهدری کنم، نیازی نیست این کار را کنم، از این کار میترسم، اما دوست دارم شروع مجلس را از اینجا شروع کنیم.
خیلی حقِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را غصب کردند، حضرت فرمودند «لَقَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ اَلْمَدَرِ وَ اَلْمَطَرِ وَ اَلْوَبَرِ»،[13] حق هیچ کسی را به اندازهی حق من غصب نکردند.
امام هادی علیه السلام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض میکنند: «أنتَ أوَّلُ مَظلُوم»، اگر مظلومیت مدال داشته باشد که یعنی بیشترین ظلم به تو شده است…
بین ظلمهایی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شده است، اگر از خود حضرت بپرسند اولین ظلم کدام است؟
حضرت فرمودند: «أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»،[14] نه تنها من در این دنیا فراموش نمیکنم، بلکه وقتی وارد محشر شویم… اولین دادگاه برای بزرگترین جرم و بزرگترین مظلوم است، در قیامت هم اولین دادگاه برای من تشکیل میشود، روی دوزانوی خود بلند میشوم و داد میزنم و میگویم حق مرا غصب کردند و به من ظلم کردند…
کدام حق را میفرمایید؟ کجا را میفرمایید؟ کدام ظلم را میفرمایید؟
امام صادق علیه السلام فرمودند که اولین موضوع دادگاه قیامت، محسن بن علی علیه السلام است…
اینجا خیلی روضه سخت است، برای حیدر کرارِ غیور… حضرت را روی زمین میکشیدند، برگشت و دید که به سمت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هجوم بردهاند…
برای آن حیدر کراری که مردی همسر خود را ترساند، آن زن ترسید که کتک بخورد، برای همین فرار کرد، نقل شده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای شوهر این زن شمشیر کشید…
آن مرد محرم بود، البته غلط میکرد که میخواست همسر خود را بزند، ولی نمیخواست همسر خود را بکشد…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی غیور بود، آنقدر حضرت غیور بود که وقتی متوجه شد دستی به پای یک زن یهودی خورده است، فرمود اگر مرد بمیرد ملامت نمیشود…
یک مجتهد حضرت محسن علیه السلام را خطاب کرده است، میگوید: برادران شما ایستاده بودند و دیدند با مادر شما چکار کردند، این اتفاق در مقابل چشم بچهها رخ داد، آنها همهی اتفاقات را دیدند، اما شما یک ویژگی متفاوتی با آنها دارید، «وَاسَیتَ اُمَّکَ فِیمَا قَد ألَمَّ بِهَا»،[15] هر دردی که مادرت کشید، تو هم کشیدی، تو با مادرت مواسات کردی و درد را شریک شدی، در یک چیز دیگر هم شریک شدی، «حَتَّى بِقَبرِكَ إذ تَخفَى مَغَانِيهِ»، تو هم مانند مادرت قبری نداری…
حال یک جمله هم از زبان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از قول مجتهد دیگری میگویم.
در این عالم هر کسی به زمین میافتد، از بچهی کوچکی که میخواهد بلند شود، «یا علی» میگوید… اما وقتی ناموسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به زمین افتاد، مراعاتِ حالِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کرد، فرمود: «آهِ يَا فِضَّةُ ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي»[16]… «وَ اَللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي»…
دلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیامد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را صدا بزند…
میگوید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رو به قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کرد و گفت: «وَعَيْنُ الفارِسِ المِغْوارِ تُغْضِي» بابا! وقتی علی را میکشیدند و بر من هجوم آورده بودند، علی چشمان خود را بست و روی خود را برگرداند، اما «وَيَسمَعُ صَرخَتي» وقتی فضّه را صدا کردم شنید «وَصَدَی شَجَایَا» و فهمید پسرم کشته شد…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 54 (يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ)
[5] سوره مبارکه یاسین، آیه 70 (لِيُنْذِرَ مَنْ كَانَ حَيًّا وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ)
[6] سوره مبارکه مائده، آیه 27 (وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ ابْنَيْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّكَ ۖ قَالَ إِنَّمَا يَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِينَ)
[7] سوره مبارکه بقره، آیه 2 (ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ)
[8] سوره مبارکه بقره، آیه 146 (الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ ۖ وَإِنَّ فَرِيقًا مِنْهُمْ لَيَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَهُمْ يَعْلَمُونَ)
[9] سوره مبارکه بقره، آیه 34 (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ)
[10] سوره مبارکه نمل، آیه 14 (وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنْفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا ۚ فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ)
[11] سوره مبارکه بقره، آیه 128 (رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ وَأَرِنَا مَنَاسِكَنَا وَتُبْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ)
[12] زينب الكبري (الشيخ جعفر النقدي)، صفحه 137
[13] المناقب، جلد ۲، صفحه ۱۱۵ (وَ رَوَى إِبْرَاهِيمُ بِإِسْنَادِهِ عَنِ اَلْمُسَيَّبِ بْنِ نَجِيَّةَ قَالَ: بَيْنَمَا عَلِيٌّ يَخْطُبُ وَ أَعْرَابِيٌّ يَقُولُ وَا مَظْلِمَتَاهْ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اُدْنُ فَدَنَا فَقَالَ لَقَدْ ظُلِمْتُ عَدَدَ اَلْمَدَرِ وَ اَلْمَطَرِ وَ اَلْوَبَرِ وَ فِي رِوَايَةِ كَثِيرِ بْنِ اَلْيَمَانِ : وَ مَا لاَ يُحْصَى .)
[14] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، جلد ۱، صفحه ۵۰۳ (أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ اَلْبَالَوِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو سَعِيدٍ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْوَهَّابِ اَلْقُرَشِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَيُّوبَ بْنِ يَحْيَى اَلرَّازِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنَا عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ مُعَاذٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُعْتَمِرُ [بْنُ سُلَيْمَانَ اَلتَّيْمِيُّ] عَنْ أَبِيهِ ، قَالَ: أَخْبَرَنَا أَبُو مِجْلَزٍ [لاَحِقُ بْنُ حُمَيْدٍ] ، عَنْ قَيْسِ بْنِ عَبَّادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَنَّهُ قَالَ: أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ . قَالَ قَيْسٌ : وَ فِيهِمْ أُنْزِلَتْ هَذِهِ اَلْآيَةُ: هٰذٰانِ خَصْمٰانِ اِخْتَصَمُوا فِي رَبِّهِمْ قَالَ: هُمُ اَلَّذِينَ بَارَزُوا يَوْمَ بَدْرٍ ، عَلِيٌّ وَ حَمْزَةُ وَ عُبَيْدَةُ أَوْ أَبُو عُبَيْدَةَ – بْنُ اَلْحَرْثِ ، وَ شَيْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ ، وَ عُتْبَةُ بْنُ رَبِيعَةَ وَ اَلْوَلِيدُ بْنُ عُتْبَةَ . و أخرجه البخاري في الجامع الصحيح قال: حدثنا محمد بن عبد الله الرقاشي قال: حدثنا معتمر قال: سمعت أبي يقول: حدثنا أبو مجلز : به لفظا سواء. – و [أيضا] قال [البخاري] في موضع [آخر] من الجامع قال: حدثنا حجاج بن منهال قال: حدثنا المعتمر : . فذكره كذلك.)
[15] المحسن السّبط مولود أم سقط، صفحه 566
[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۰، صفحه ۲۸۷


یک پاسخ
باعرض سلام و خدا قوت
ضمن آرزوی سلامتی و توفیقات روز افزون برای همه تون و به خصوص حاج آقای کاشانی عزیز خداوند شما را حفظ کند و مورد عنایت امام زمان عج قرار دهد
برای سلامتی و توفیقات روز افزون تون همیشه و همه جا دعا می کنیم.