اهمیت عزاداری ـ جلسه سوم

12

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 31 شهریور 1398 مصادف با شب بیست و سوم محرم در مسجد شهید بهشتی به سخنرانی پیرامون مسئله ی «اهمیت عزاداری» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه سیّدالشّهداء علیه السلام صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض تسلیت به پیشگاه صدیقه طاهره سلام الله علیها و روحی له الفداه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

ان شاء الله خدای متعال شهدای ما را با شهدای کربلا محشور کند، شهدایی که متعلق به این مسجد شریف و این محله هستند، همه­ی شهدا از صدر اسلام، شهدای مدافع حرم، شهدای دفاع مقدّس، ان شاء الله خدای متعال همه­ی آن­ها را مقیم کوی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار بدهد و ما را هم مورد شفاعت آن­ها قرار بدهد، صلوات جلی­تری ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

تعجیل در فرج حضرت ولی­عصر روحی و أرواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری ختم بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

قبل از اینکه وارد اصل بحث شویم، جلساتی مقدّماتی راجع به اهمیّت مجالس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و بعضی از مسائلی که در این رابطه مطرح است عرض کردیم.

وعده دادم که در این جلسه هم چند آیه از قرآن کریم به محضر شما عرض کنم، که دو جهت را بیان می­کنند.

یکی اینکه گفتن از جریاناتی مانند کربلا دستور خداست، و دوم اینکه ما تاریخ را می­خوانیم که آن را با مسائل روز خودمان تطبیق کنیم.

اینکه ما قصه­های تاریخی بخوانیم و از آن قسمت­های تاریخ اینطرف­تر نیاییم که به کسی برنخورد، این مسیری نیست که قرآن کریم بپسندد.

قرآن کریم حداقل سه آیه دارد (که البته آیات بیش از این سه آیه است و من فقط به 3 آیه اشاره می­کنم) که مجموع این سه آیه به ما نشان می­دهد که اولاً باید از مثل ماجرای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخن گفت، ثانیاً باید با مسائل روز خودمان تطبیق کنیم که کوفه­های دوم و سوم و دهم و صدم رخ ندهد، توابین پنجم و هشتم و یازدهم رخ ندهد، ولیّ خدا غریب نباشد.

این بحث یک بحث سیاسی نیست، این بحث یک بحث قرآنی است. توقع قرآن کریم این است که ما گذشته را بخوانیم و از جهت معرفتی و امام­شناسی و برائت و دشمن­شناسی تقویت شویم، بعد نگاه خود را در زندگی تغییر دهیم.

علّتِ بیان قصص انبیاء علیهم السلام در قرآن کریم

قرآن کریم اول نسبت به پیغمبر خود می­فرماید که ای پیغمبر! من اخبار انبیاء گذشته را برای تو بیان می­کنم؛ حضرت حق در آیه 120 هود اینطور می­فرماید: «وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ»،[4] من خبرها و قصه­های انبیاء گذشته را برای تو بیان می­کنم، «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ» آن قسمت­هایی را بیان می­کنم که قلب تو را محکم می­کند.

قصه­ی حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام چه ربطی دارد که قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را محکم کند؟

خدای متعال می­فرماید «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ» را برای تو می­گویم، یعنی ای پیامبر! آنجایی را برای تو می­گویم که قلب تو را تثبیت کند تا در سختی­ها راحت استقامت کنی.

چرا پیامبر ما باید قصه­ی حضرت ابراهیم و حضرت موسی و… را بخواند تا دل ایشان محکم شود؟ دل انسان چطور محکم می­شود؟

مدام «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ»،[5] «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى»،[6] «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ»،[7] مدام می­فرماید: ای پیامبر! پیامبران را یاد کن؛ برای چه؟ اگر قرار باشد بگوییم مسائل گذشته است، چرا باید قلب پیامبر محکم شود؟ آیا غیر از این است که وقتی خدای متعال داستان حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیان می­کند، که وقتی به دریا رسید و جلو بسته بود، از پشت هم فرعون در حال آمدن بود، حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام به این مردم فرمود: نترسید! «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»،[8] خدا داریم! خدایی که هم به دریا غلبه می­کند، هم به لشکر فرعون.

این موضوع چه ربطی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارد؟ همان «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» حضرت موسی برای پیامبر هم هست.

این نسبت به رسول خدا.

خدای متعال می­فرماید مطالبی به تو می­گویم که دل تو محکم شود، یعنی وقتی تو هم در شدائدی گرفتار شدی، بدان برای تو هم «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»، دل قوی دار، که همان خدایی که مراقب موسی و ابراهیم و عیسی سلام الله علیهم أجمعین بود، همان خدا مراقب تو هم هست، «وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ»[9] در برابر حکم پروردگارت شکیبایی کن، «فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا» تو زیر نظر خودم هستی!

خدای متعال این مطلب را به کدام پیامبر فرموده است؟ آیا الآن ما دیگر زیر نظر خدای متعال نیستیم؟ دیگر تعطیل شده است؟ یا تفاوتی نکرده است و خدا همان خداست؟!

اگر انسان فقط همین یک آیه باور کند، همه­ی مشکلات جامعه حل می­شود.

اگر من باور کنم الآن که با شما صحبت می­کنم، الآن زیر نظر حضرت حق هستم، شما که اینجا نشسته­اید یا به منزل رفتید و خواستید با همسرتان رفتار کنید، شهود کنید که خدای متعال الآن در حال دیدن من است.

هدف از ذکر کردن ایام الله

خدای متعال در مورد پیامبر خود می­فرماید «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ»،[10] آن چیزهایی که دل تو را محکم می­کند را می­گویم؛ ضمن اینکه خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت به ما دستور داده است و فرموده است که «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا»[11] ای پیغمبر! ما پیامبرمان موسی را با آیات و نشانه­های الهی و معجزات­مان فرستادیم و دستور دادیم «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»، ای موسی! قوم خودت را از ظلمات و شرک فرعون به سمت نور و هدایت ببر، «وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ» مردم را در مورد ایام خدا یادآوری کن!

این «وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ» را به ما هم فرموده­اند.

«ایام خدا» یعنی چه روزهایی؟ روز خدا روزی است که قدرت و رحمت حضرت حق تبلور پیدا کرده و واضح شده است.

«بدر» یوم الله است، حدود سیصد نفر بدون سلاح خاصی در برابر هزار نفر دشمن مسلح قرار گرفتند و آن­ها را شکست دادند؛ این یوم الله بود. در جنگ احزاب همه در مقابل مسلمین قرار گرفتند، در سمت مسلمین هم خیلی­ها ترسیده بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتند و نفر اول را زدند و همه چیز به نفع مسلمین شد، «ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ».[12]

کدام روزی از روزهای سالیان سال مانند روز عاشورا هست که خدای متعال اینقدر در آن ظهور کرده باشد؟ اگر قرار بود قرآن کریم بعد از واقعه­ی کربلا نازل شود، قصه­های انبیاء رنگ و بویی نداشت، البته این بدین معنا نیست که انبیاء علیهم السلام عظیم الشأن نیستند، خدایی که در قرآن کریم برای قصد حضرت ابراهیم علیه السلام در موضوع ذبح حضرت اسماعیل، چند آیه اختصاص داده است، اینجا یوم الله شد و به آن عید قربان می­گوییم، حال آیا کربلا نسبت به عید قربان قابل قیاس است؟ «ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ».

چرا خدای متعال ایّام الله را به ما می­گوید؟ این موضوع چه نفعی برای ما دارد؟ خدای متعال در قرآن کریم برای ما یک واقعیتی را بیان کرده است، مثلاً آن روز حضرت ابراهیم علیه السلام پای ایمان خود ایستاد، وقتی او را در آتش انداختند هم، آتش هم عبد خداست، سوزاندن آتش هم تحت ولایت الله است، سردی آب هم از ولایت الله است، اگر در آتش بندازند هم، اگر خدای متعال نخواهد نمی­سوزاند. حال بیان این موضوع چه نفعی برای ما دارد؟ بیان این موضوع یعنی اگر امروز هم کسی در مسیر حضرت حق حرکت کند، امروز هم آتش برای بنده­ی خدا سرد می­شود.

همانطور که در ماجرای حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام دریا شکافته شد و در ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام آتش سرد شد، اگر کسی بر سبیل ابراهیم و موسی علیهما السلام باشد، دوباره «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» و «يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا»[13] تکرار می­شود؛ برای همین هم «ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ».

عبرت چیست؟

آیه­ی بعدی از این واضح­تر نشان می­دهد، آیه دوم سوره مبارکه حشر را ببینید، «هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا»،[14] خدا همان کسی است که کفار را بیرون کرد، شما اصلاً فکر نمی­کردید که روزی به این­ها غلبه کنید، شما گرسنه بودید و مشرکین در رفاه کامل بودند، شما سلاح نداشتید و آن­ها کاملاً مسلح بودند، شما مرکب نداشتید ولی همه­ی آن­ها مرکب داشتند، شما فکر نمی­کردید که روزی پیروز شوید، «وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ» آن­ها هم فکر می­کردند با آن قدرت و دژهایی که یهودیان دارند هیچوقت شکست نخواهند خورد. هم آن­ها غرّه به قدرت و مادیات و لجستیک خودشان بودند و هم شما نسبت به آن­ها احساس ضعف داشتید و فکر می­کردید نمی­توانید به آن­ها برسید، «فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا» خدای متعال از آن راهی که فکر نمی­کردند به سراغ­شان رفت، «وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» در دلشان ترس انداخت، آن­ها هم هنوز جنگ نکرده بودند که قلعه­های خود را واگذار کردند و رفتند! امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درب خیبر را از جای خود کَند، بقیه­ی دشمنان هنوز نجنگیده بودند که رفتند، «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ» هم خودشان خانه­هایشان را خراب کردند، هم مؤمنین در این پیروزی زندگی آن­ها را از بین بردند؛ بعد خدای متعال می­فرماید:‌ «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ».

«فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ» یعنی چه؟ ای کسانی که چشم­تان باز است و می­بینید، عبرت بگیرید!

چطور عبرت می­گیرند؟

عبرت از عبور است، یعنی شما آن واقعه را می­بینید، از دل آن واقعه عبور می­کنید و خودتان را جای قهرمان یا ضدقهرمان قرار می­دهید.

مثلاً من می­بینم پسر همسایه­مان مدام پدر خود را اذیت می­کرد، بعد بلایی بر سر او آمد. پس من پدر خود را اذیت نمی­کنم. یعنی خودم را بجای قهرمان یا ضدقهرمان داستان قرار می­دهم، بعد احتمال می­دهم که این واقعه برای من هم رخ بدهد، بعد حواس خود را جمع می­کنم، اگر کار خوبی باشد آن کار را انجام می­دهم و اگر کار بدی باشد آن کار را ترک می­کنم.

مثلاً خودم را بجای یک ضدقهرمان مثل صدام می­گذارم و می­بینم که در نهایت به چه خفت و خاری رسید و دنیا حقارت او را دیدند، یا از آنطرف خودم را بجای قهرمانی مثل مالک اشتر می­گذارم، یعنی قهرمانی که در راه دفاع از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فداکاری کرده است، یا مثلاً زهیر و حبیب و اصحاب کربلا، می­گویم ببین این­ها در راه دفاع از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به کجا رسیدند، «یَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَهُم».

عبرت یعنی خودم را بجای قهرمان یا ضدقهرمان واقعه بگذارم و سعی کنم محسنات قهرمان واقعه برای من هم رخ بدهد و خطرات ضدقهرمان هم برای من از بین برود؛ این یعنی در عاشورای سال 61 نمان.

کلُّ یَومٍ عَاشُورَا وَ کُلَّ أرضٍ کَربَلا

این جمله­ی «کلُّ یَومٍ عَاشُورَا وَ کُلَّ أرضٍ کَربَلا» به یک معنا درست است و به یک معنا غلط است، از این جهت که در تاریخ بشر هیچ روزی روز عاشورای سال 61 نمی­شود، این حرف غلط است؛ چون «لَا یَوم کَیَومِ الحُسَین عَلَیهِ السَّلَام»؛ آن روز اوجِ یوم الله الهی است، آن روز بر عرشِ یوم الله­ها می­درخشد، هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و هم امام زین العابدین صلوات الله علیه و هم امام رضا صلوات الله علیه فرموده­اند که «لَا یَوم کَیَومِ الحُسَین عَلَیهِ السَّلَام» هیچ روزی مانند روز سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نیست.

از این جهت اگر منظور کسی این باشد که هر روز مثل عاشوراست، غلط است، آن روز با آن ویژگی­ها فقط یک مرتبه رخ داده است، آن عظمت و اعظم مصائب یک مرتبه است.

اما اگر منظور این باشد که عبرت بگیرم، هر روز در آن مسیر «هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنِی» ولی خدا هست، هر روز عده­ای لبّیک می­گویند و عده­ای خیانت می­کنند؛ از این جهت کلام درستی است.

«عبرت بگیر» یعنی در سال 61 نمان، و وقتی در دوره­ی خودت ظلم کردند ساکت باش!

سکوت نسبت به مظلومین

اگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می­خواست می­توانست خانواده­ی خود را به جای دورافتاده­ای ببرد و راحت زندگی کند، اینطور غرق نعمت مادی و معنوی بود و از صبح تا شب هم عبادت می­کرد؛ ظاهراً عالم هم با یزید ملعون بیعت کرده بود.

نمی­شود انسان در سال 61 برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه کند که فرمود: «أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ يُعْمَلُ بِهِ»[15] مگر نمی­بینید به حق عمل نمی­شود؟

«به من چه ربطی دارد؟» اصلاً‌ با منطق کربلا همخوانی ندارد! بعد ما دو ماه برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عزاداری کنیم و خودمان نسبت به مسائل جهان بی­تفاوت باشیم؟ این کار اصلاً نستجیربالله تمسخر حضرت است.

کدامیک از این جملات قید به زمان دارد؟

اگر شما بخواهید استقامت کنید و از حق حرف بزنید و جلوی باطل را بگیرید، دردسر دارد. بالاخره برخی نمی­پسندند. حق­گویی دردسر دارد و تلخ است و دشمن­ساز است.

مگر می­شود انسان دو ماه برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عزاداری کند و نسبت به مظلومین بی­تفاوت باشد؟ این کار چه سنخیتی با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارد؟ پس برای چه کسی گریه می­کردید؟

با افراط­گرایی، اینکه شما بجای اینکه قرآن کریم و معارف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگویی، مدام از غیر بگویی، غلط است. اما اینکه نسبت به مسائل اجتماعی بی­تفاوت باشی هم غلط است، قرآن کریم این مسیر را هم قبول ندارد.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می­توانست مانند ائمه­ی قبل و بعد بصورت اضطراری و تقیّه­ای و مصلحتی بیعت اضطراری و سکوت اضطراری و تقیه­ای می­کرد، در اینصورت یزید دیگر کاری با حضرت نداشت، یزید حاضر بود پول زیادی برای این موضوع خرج کند که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سکوت کنند، اما چرا حضرت این کار را نکردند؟ آیا نعوذبالله حواس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به زن و بچه­ی خود نبود و نمی­دانست که زن و بچه­ی ایشان به خطر می­افتند؟

اصلاً این مرضی که در ما افتاده است که وقتی می­خواهیم بگوییم آخوندی خیلی ویژه است، می­گوییم این آخوند کلاً به هیچ چیزی کار ندارد…

اگر اینطور باشد که این آخوند خوبی نیست! این شخص که به هیچ چیزی کار ندارد که عالم دینی نیست!

هیچیک از ائمه­ی ما علیهم السلام بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شمشیر نکشیدند، ولی چرا اینقدر آن بزرگواران را اذیت کردند؟ چرا موسی بن جعفر علیه السلام به زندان افتاد؟ چرا منصور دوانیقی نسبت به امام صادق علیه السلام گفت: «این جعفر بن محمد خار در چشم من و استخوان در گلوی من است و در حال خفه کردن من است»؟ مگر امام صادق علیه السلام چکار می­کردند؟ مگر حضرت لشگرکشی کرده­اند؟

آیا فکر کرده­اید منصور دوانیقی با یک عابد زاهد مشکل داشت؟ اتفاقاً عابدهایی که به مسائل روز کاری نداشتند، نزد سلاطین خیلی محبوب بودند؛ حتّی این­ها را برای منبر دعوت می­کردند.

امام رضا علیه السلام فرمود فتنه­ی آن کسی که از محبّت ما می­گوید ولی از دشمنی با دشمنان ما نمی­گوید از دجّال شدیدتر است!

شما برای همه­ی ائمه علیهم السلام می­گویید «جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ‌»، هیچیک از ائمه علیهم السلام هیچوقت از مبارزه دست نکشیدند.

خیانت برخی اصلاً قابل اندازه­گیری نیست، اینکه انسان مجلس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به مجلسی تبدیل کند که کاری به ظلم نداشته باشد، خیلی عجیب است!

صرف گریه­ای که بر خلاف مسیر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد فایده­ای ندارد

صرف گریه­ای که بر خلاف مسیر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد فایده­ای ندارد، گریه بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی عظیم است، مگر اینکه در جهت خلاف مسیر حضرت استفاده شود.

دختر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می­فرماید وقتی به خیمه­ها حمله کردند، دشمن دست خود را دراز کرد که گوشواره­ی مرا بکشد، خود دشمن شروع کرد به گریه کردن!

به او گفتم: نانجیب! چرا گریه می­کنی؟

گفت: چون شما دختران پیغمبر هستید!

به او گفتم: پس چنین غلطی نکن.

آن نانجیب گفت: اگر من نبرم، یک نفر دیگر می­برد!

یعنی درواقع مسابقه­ی غصب و دزدی است.

جامعه­ای که در آن دزدیدن و چریدن «زرنگی» حساب شود، می­گوید اگر من نبرم شخص دیگری می­برد.

حال آیا شما می­گویید گریه­ی این شخص، گریه بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و مظلومیت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است؟ مسلماً اینطور نیست و این گریه بر علیه حضرت است.

«متوکل» امام هادی سلام الله علیه را با توسّل به زور به مجلس شراب آورد، ملعون به حضرت فشار آورد که نستجیربالله باید بنوشی، جام را نزدیک صورت حضرت آورد، وقتی حضرت امتناع کرد، متوکل گفت: پس تو شعر بخوان و مجلس را گرم کن تا ما بنوشیم. حضرت هادی سلام الله علیه آن شعرهای معروف را خواند، «بَاتُوا عَلَى قُلَلِ اَلْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ *** غُلْبُ اَلرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ اَلْقُلَلُ»،[16] در دل کوه­ها خانه­های محکم ساخته بودند و محافظان از این­ها محافظت می­کردند، هیچ­کدام از این قله­ها و دژها نتوانست جلوی مرگ را بگیرد.

همانطور که شنیده­اید متوکل زار زار گریه کرد و حضرت را محترمانه برگرداند.

آیا شما الآن می­گویید گریه­ی متوکل ملعون سازنده است؟

گریه بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اجر دارد، بشرطی که برخلاف مسیر حضرت نباشد.

طرف می­گوید حرف روز نزن و به این کارها کاری نداشته باش! البته ما هم عرض می­کنیم که نباید افراط کرد، اصل این است که معارف گفته شود، اگر معارف گفته شود، مردم تشخیص می­دهند.

الآن چون موسم انتخابات نیست من این موضوع را می­گویم.

وقتی موسم انتخابات می­شود، منطق ما یا سقیفه­ای است و یا امیرالمؤمنینی و سیّدالشهدایی.

در منطق سقیفه حال ندارند بررسی کنند که چه کسی حق است و چه کسی ناحق است، چه کسی خوب است و چه کسی بد است، چه کسی بهتر است و چه کسی بدتر است، می­گویند «كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً»،[17] کار شتابزده­ای کردیم، شما هم گیر ندهید!

توجه کنید مسئولی که به دولت یا مجلس می­رود برای یک سال به مبلغ پانصد هزار میلیارد تومان تصمیم می­گیرد، اگر ناباب باشد…

آیا می­شود کسی گریه­کنِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد و بگوید به من ربطی ندارد؟

توجّه کنید من نمی­گویم به آن کسی که من می­گویم رأی بدهید، بلکه حرف من بی­حال بودن و بی­اهتمام بودن نسبت به مسئله است. تحقیق کن و به هر کسی که حجّت داشتی رأی بده. اگر هر دو بد هستند، به آن کسی رأی بده که شرّ کمتری دارد.

پس می­شود با دستگاه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بازی کرد.

ظالم­ترین شاه قاجار، یعنی ناصرالدین شاه… بعضی از کسانی که امروز می­گویند بحث را سیاسی نکن، به او لقب «شاه شهید» می­دهند! او که رذلِ پستِ به تمام معناست، می­گویند برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شعر گفته است! غلط کرده که شعر گفته است!

کسی که در دوره­ی او مردم جرأت نمی­کردند دختر و پسر کوچک خود را به حمام عمومی ببرند، چون اگر تمیز می­شدند این­ها را برای سلطان یا دستگاه سلطان می­بردند، این آدمی که خودش اهل تجاوز به ناموس مردم است، غلط کرده است که برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شعر گفته است.

اگر عمر سعد برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شعر بگوید، آیا شما از او می­پذیرید؟

دسته­های عزاداری می­رفتند و شعر حضرت أجل، خاقان بن خاقان را بلند بلند می­خواندند و علم­هایشان را هم مقابل کاخ حکومتی سلام می­دادند!

آیا این کار تمسخر عزاداری نیست؟

قرآن کریم از ما توقع دارد و می­فرماید «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ».

درست است که آن روز عاشورا تکرار نشدنی است، ولی مسیر همان مسیر است، هر روز جبهه­ی حق و باطل با یکدیگر درگیر هستند و «به من چه ربطی دارد؟» نداریم.

جامعه­ای که دلشان برای یکدیگر نسوزد، در آن جامعه رباخوار پیدا می­شود. رباخوار کیست؟ کسی که منتظر است چند نفر بیچاره شوند، تا به آن­ها پولِ سودی بدهد، اگر دلش بسوزد که انسان نمی­تواند به عزیز دل خود ربا بدهد.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در جامعه­ای که شیعه و محب نبودند، نسبت به کاروان حرّ، که این­ها آمده بودند تا حضرت را به سمت بیابان بی­آب و علف ببرند و حضرت را گیر بیندازند؛ حضرت حتّی به اسب­های این­ها آب داد، بعد آیا می­شود ما عزاداری کنیم و بگوییم هیچ چیزی به ما ربط ندارد؟

نگاه غلط ما به شهدای مناطق مختلف

آیا دلسوزی برای مؤمن «مرز» دارد؟

ما ایرانی­ها با اینکه محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم، بعضی از کارهایمان اعصاب­خردکن است، یکی از آن­ها نگاه ما به شیعیان افغانستان است. اگر الآن همسایه­ی ما از دنیا برود، فردا به ختم او می­رویم. چند نفر از ما به مراسم ختم شهید مدافع حرم افغان رفته­ایم؟ ما بی­اهتمام هستیم.

زمانی به خانه­های این­ها سر بزنید، مدام می­گویند این­ها خورده­اند و برده­اند، بروید و ببینید چقدر خورده­اند، وضع زن و بچه­هایشان را ببینید.

چون در مرز فعلی ما نیست، این موضوع اینقدر ارزش دارد که شیعه­ای که در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دفاع کرده است…

اگر ما می­شنیدیم مثلاً هزار سال قبل می­خواستند به مضجع شریف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اهانت کنند، چند شیعه برای دفاع از مضجع شریف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جان داده­اند، امروز نسبت به آن­ها می­گفتیم «بِأبِی أنتُم وَ اُمِّی».

قدیم چند مرتبه این اتفاق رخ داده است، یک یا دو مرتبه قبر مبارک امام جواد علیه السلام را شکافته­اند، «ابراهیم فارِس» ملعون که استاد دانشگاه ریاض است در توییتر توییت کرد که قبر سیّده زینب را تخریب و نبش کنید که فتنه بخوابد.

عدّه­ای رفتند و جلوی هتک حرمت را گرفتند، عزّت شیعه شدند، ناموس شیعه دوباره به اسارت نرفت. حال آیا باید زن و بچه­ی خود این شخص در فقر باشند؟ وظیفه­ی دولت یک وظیفه است، اما ما هم وظیفه­ای داریم. آیا برای ما مهم نیست؟

آیا می­شود شیعه­ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشیم و… ما خیلی با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فاصله داریم، محب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم اما اهتمام ما کم است.

زمانی یکی از دانشجویان افغانستانی را بیاورید و از او بخواهید خاطرات تلخ خودش را از شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگوید که به او چه گفته­اند. وقتی بخواهیم به کسی جسارت کنیم به او «افغانی» می­گوییم! این موضوع همانقدر تلخ است که در کشوری بجای جسارت به کسی «ایرانی» بگویند. او شیعه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!

نگاه از بالا به پایین آنقدر تلخ است که وقتی حضرت سجّاد علیه السلام از مجلس شراب یزید گله کرده است… یزید ملعون چند غلط زیادی کرده است، یکی از آن­ها این است که امام سجّاد علیه السلام فرمود: سر مطهّر پدر مرا پایین گذاشته بودند و یزید از بالا نگاه می­کرد…

این عمل آنقدر دل امام سجّاد علیه السلام را سوزانده است که این موضوع را کنار توهین­های اصلی بیان فرموده است.

گاهی شیعه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به یک شیعه­ی دیگر اینطور از بالا به پایین نگاه می­کند، چرا؟ چون وضع مالی بهتری دارد یا سواد بیشتری نسبت به او دارد یا…

ان شاء الله خدای متعال ما را در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خرج کند.

روضه و توسّل به «جَوْن» غلام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه

در کربلا کسانی که می­خواستند به میدان بروند، تا ضجّه نمی­زدند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اذن میدان نمی­داد؛ که کسی بعداً نگوید حضرت این­ها را به زور به میدان فرستاد. هر کسی خواست به میدان برود، باید التماس می­کرد، بجز حضرت علی اکبر علیه السلام و حرّ سلام الله علیه؛ حضرت علی اکبر علیه السلام که پسرِ خودِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است و حرّ سلام الله علیه هم شرمنده است.

از طرفی اصلاً نیاز نبود که برده­ها بجنگند، چون برده­ها جزو اموال محسوب می­شدند، اگر برده­ها نمی­جنگیدند، مانند «عُقبَةِ بنِ سِمعَان» که نجنگید، نمی­کشتند. این­ها را بعد از جنگ تقسیم می­کردند.

اصحاب یک به یک جنگیدند، پیرمردی که برده­ی ابوذر غفاری بود، بعد از ابوذر نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمده بود، بعد نزد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، این پیرمرد دیگر توان جنگیدن هم نداشت.

نزد حضرت رسید و به حضرت عرض کرد که اگر اجازه بدهید من هم به میدان بروم، ممکن است نتوانم کسی را در میدان بکشم، ولی دوست دارم من هم بعنوان رزمنده­ی راه شما باشم.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: ما تو را در پیری آوردیم که در خوشی­ها با ما باشی، از تو توقع نداریم، برای تو خطر جان هم وجود ندارد.

ولی این پیرمرد از چند جهت کریم است، یکی اینکه اگر من زنده باشم باید بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه غارت خیمه­ها را ببینم، یکی اینکه من بایستم و پسر پیغمبر استغاثه کند؟ می­خواهم در این دنیا بمانم که چکار کنم؟ گفت: «أَنَا فِي اَلرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ»[18] من در شادی­ها کاسه­لیس شما بودم، با شما همراه بودم، «وَ فِي اَلشِّدَّةِ أَخْذُلُكُمْ» حال که کار سخت شده است شما را رها کنم؟ «لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا اَلدَّمُ اَلْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ»، تا این خون من هم با خون شما مخلوط نشود…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید واقعاً این غلام حیف است… در نیجریه میلیون­ها نفر به حرمت «جَوْن» شیعه شده­اند… اگر در مسیر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بروی، سر تو بلند می­شود و هدر نمی­روی و زندگی تو باقیات الصالحات است… این «جَوْن» هزار و چهارصد سال بعد، میلیون­ها نفر را شیعه کرده است.

می­گفتند ما در حال پیاده رفتن به سمت حسینیه «بقیّة الله» شیخ زکزاکی بودیم، بعضی از اهل سنّت به لب جاده می­آمدند و می­پرسیدند که به کجا می­روید؟ می­گفتیم: به یاد آن سال، اربعینی که اسرا از شام به سمت کربلا برگشتند، ما هم به یاد آن روز به سمت مسجد می­رویم، ما به نمایندگی «جَوْن» می­رویم.

آن­ها می­پرسیدند: مگر کسی از ما هم در کربلا بوده است؟ می­گفتند: بله! غلام سیاهی از جانب ما بوده است.

این­­ها کلنگ را می­انداختند، حتّی برای خداحافظی با خانواده هم نمی­رفتند، با این شیعیان همراه می­شدند.

اگر کسی در راه خدا قدم بردارد، هزار و چهارصد سال بعد، شما می­بینید این بلد طیّب رشد می­دهد.

بی­جهت نیست که امام صادق علیه السلام به اصحاب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می­فرمایند: «بِاَبى‏ اَنْتُمْ وَاُمّى‏ طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ ‏[اَنْتُم‏] الَّتى‏ فيها دُفِنْتُمْ»، پاک بودید و زمین را پاک کردید…

شهدایی که در جای جای کشور ما زمین افتادند و دفن شدند، «طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ ‏[اَنْتُم‏] الَّتى‏ فيها دُفِنْتُمْ»، برکت این شهرها هستند.

«جَوْن» از حضرت اجازه خواست که به میدان برود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید واقعاً حیف است که این «جَوْن» بماند…

این قسمت از نقل اختلاف است، من یکی از آن­ها را عرض می­کنم.

خواست به میدان برود… دیگران که رجز می­خواندند صاحب منصب بودند، اگر خودشان و پدر و مادرشان را معرفی می­کردند، بقیه می­شناختند، برای همین طبق این نقل «جَوْن» به میدان رفت و اینطور رجز خواند: «أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ *** سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ»، من هیچ چیزی نیستم، آقای من حسین بن علی [علیه السلام] است…

وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سر او رفت، همان کاری را کرد که با پسر خود کرد… «جَوْن» یک لحظه دید که زیر سر او نرم شده است، چشم خود را باز کرد و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دید و خجالت کشید و خواست سر خود را پایین بگذارد، حضرت سر او را نگه داشت، «فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّه»، صورت خود را به صورت غلام گذاشت…

در مورد «جَوْن» یا غلام دیگری هست که در این لحظه چشمان خود را باز کرد و لبخندی زد و گفت: «مَن مِثلِی؟» چه کسی مثل من است؟ ببینید پسرِ پیامبر مرا از کجا به کجا آورده است…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه هود، آیه 120 (وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ)

[5] سوره مبارکه مریم، آیه 56 (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ ۚ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا)

[6] سوره مبارکه مریم، آیه 51 (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَىٰ ۚ إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا)

[7] سوره مبارکه مریم، آیه 41 (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ ۚ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا)

[8] سوره مبارکه شعراء، آیه 62 (قَالَ كَلَّا ۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ)

[9] سوره مبارکه طور، آیه 48 (وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ۖ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ)

[10] سوره مبارکه هود، آیه 120 (وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ)

[11] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 5 (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ)

[12] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 5 (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ)

[13] سوره مبارکه انبیاء، آیه 69 (قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ)

[14] سوره مبارکه حشر، آیه 2 (هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ۚ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا ۖ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا ۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ۚ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ)

[15] کشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ۲، صفحه ۳۲ (وَ لَمَّا نَزَلَ بِهِ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ أَيْقَنَ أَنَّهُمْ قَاتَلُوهُ قَامَ فِي أَصْحَابِهِ خَطِيباً وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ قَالَ إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ اَلْأَمْرِ مَا تَرَوْنَ وَ أَنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اِسْتَمَرَّتْ حِذَاءَ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ اَلْإِنَاءِ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْكَلاَءِ اَلْوَبِيلِ أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ يُعْمَلُ بِهِ وَ اَلْبَاطِلَ لاَ يَتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبِ اَلْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ رَبِّهِ فَإِنِّي لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً وَ اَلْحَيَاةَ مَعَ اَلظَّالِمِينَ إِلاَّ بَرَماً .)

[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۰، صفحه ۲۱۱ (أَقُولُ قَالَ اَلْمَسْعُودِيُّ فِي مُرُوجِ اَلذَّهَبِ : سُعِيَ إِلَى اَلْمُتَوَكِّلِ بِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْجَوَادِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ فِي مَنْزِلِهِ كُتُباً وَ سِلاَحاً مِنْ شِيعَتِهِ مِنْ أَهْلِ قُمَّ وَ أَنَّهُ عَازِمٌ عَلَى اَلْوُثُوبِ بِالدَّوْلَةِ فَبَعَثَ إِلَيْهِ جَمَاعَةً مِنَ اَلْأَتْرَاكِ فَهَجَمُوا دَارَهُ لَيْلاً فَلَمْ يَجِدُوا فِيهَا شَيْئاً وَ وَجَدُوهُ فِي بَيْتٍ مُغْلَقٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى اَلرَّمْلِ وَ اَلْحَصَى وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى يَتْلُو آيَاتٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ فَحُمِلَ عَلَى حَالِهِ تِلْكَ إِلَى اَلْمُتَوَكِّلِ وَ قَالُوا لَهُ لَمْ نَجِدْ فِي بَيْتِهِ شَيْئاً وَ وَجَدْنَاهُ يَقْرَأُ اَلْقُرْآنَ مُسْتَقْبِلَ اَلْقِبْلَةِ وَ كَانَ اَلْمُتَوَكِّلُ جَالِساً فِي مَجْلِسِ اَلشُّرْبِ فَدَخَلَ عَلَيْهِ وَ اَلْكَأْسُ فِي يَدِ اَلْمُتَوَكِّلِ فَلَمَّا رَآهُ هَابَهُ وَ عَظَّمَهُ وَ أَجْلَسَهُ إِلَى جَانِبِهِ وَ نَاوَلَهُ اَلْكَأْسَ اَلَّتِي كَانَتْ فِي يَدِهِ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا يُخَامِرُ لَحْمِي وَ دَمِي قَطُّ فَأَعْفِنِي فَأَعْفَاهُ فَقَالَ أَنْشِدْنِي شِعْراً فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي قَلِيلُ اَلرِّوَايَةِ لِلشِّعْرِ فَقَالَ لاَ بُدَّ فَأَنْشَدَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ جَالِسٌ عِنْدَهُ بَاتُوا عَلَى قُلَلِ اَلْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ اَلرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ اَلْقُلَلُ وَ اِسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ وَ أُسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ أَيْنَ اَلْأَسَاوِرُ وَ اَلتِّيجَانُ وَ اَلْحُلَلُ أَيْنَ اَلْوُجُوهُ اَلَّتِي كَانَتْ مُنَعَّمَةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ اَلْأَسْتَارُ وَ اَلْكِلَلُ فَأَفْصَحَ اَلْقَبْرُ عَنْهُمْ حِينَ سَاءَلَهُمْ تِلْكَ اَلْوُجُوهُ عَلَيْهَا اَلدُّودُ تَقْتَتِلُ قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا وَ أَصْبَحُوا اَلْيَوْمَ بَعْدَ اَلْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا قَالَ فَبَكَى اَلْمُتَوَكِّلُ حَتَّى بَلَّتْ لِحْيَتَهُ دُمُوعُ عَيْنَيْهِ وَ بَكَى اَلْحَاضِرُونَ وَ دَفَعَ إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَرْبَعَةَ آلاَفِ دِينَارٍ ثُمَّ رَدَّهُ إِلَى مَنْزِلِهِ مُكَرَّماً .)

[17] صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 168، حدیث 6830

[18] اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۰۲ (ثُمَّ بَرَزَ جَوْنٌ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ وَ كَانَ عَبْداً أَسْوَدَ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْتَ فِي إِذْنٍ مِنِّي فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِيَةِ فَلاَ تَبْتَلِ بِطَرِيقِنَا فَقَالَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنَا فِي اَلرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ وَ فِي اَلشِّدَّةِ أَخْذُلُكُمْ وَ اَللَّهِ إِنَّ رِيحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبِي لَلَئِيمٌ وَ لَوْنِي لَأَسْوَدُ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ فَتَطِيبَ رِيحِي – وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ وَجْهِي لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا اَلدَّمُ اَلْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ ثُمَّ قَاتَلَ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ حَتَّى قُتِلَ.)