حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 31 شهریور 1398 مصادف با شب بیست و سوم محرم در مسجد شهید بهشتی به سخنرانی پیرامون مسئله ی «اهمیت عزاداری» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصّه سیّدالشّهداء علیه السلام صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض تسلیت به پیشگاه صدیقه طاهره سلام الله علیها و روحی له الفداه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
ان شاء الله خدای متعال شهدای ما را با شهدای کربلا محشور کند، شهدایی که متعلق به این مسجد شریف و این محله هستند، همهی شهدا از صدر اسلام، شهدای مدافع حرم، شهدای دفاع مقدّس، ان شاء الله خدای متعال همهی آنها را مقیم کوی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار بدهد و ما را هم مورد شفاعت آنها قرار بدهد، صلوات جلیتری ختم بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
تعجیل در فرج حضرت ولیعصر روحی و أرواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری ختم بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسات گذشته
قبل از اینکه وارد اصل بحث شویم، جلساتی مقدّماتی راجع به اهمیّت مجالس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و بعضی از مسائلی که در این رابطه مطرح است عرض کردیم.
وعده دادم که در این جلسه هم چند آیه از قرآن کریم به محضر شما عرض کنم، که دو جهت را بیان میکنند.
یکی اینکه گفتن از جریاناتی مانند کربلا دستور خداست، و دوم اینکه ما تاریخ را میخوانیم که آن را با مسائل روز خودمان تطبیق کنیم.
اینکه ما قصههای تاریخی بخوانیم و از آن قسمتهای تاریخ اینطرفتر نیاییم که به کسی برنخورد، این مسیری نیست که قرآن کریم بپسندد.
قرآن کریم حداقل سه آیه دارد (که البته آیات بیش از این سه آیه است و من فقط به 3 آیه اشاره میکنم) که مجموع این سه آیه به ما نشان میدهد که اولاً باید از مثل ماجرای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخن گفت، ثانیاً باید با مسائل روز خودمان تطبیق کنیم که کوفههای دوم و سوم و دهم و صدم رخ ندهد، توابین پنجم و هشتم و یازدهم رخ ندهد، ولیّ خدا غریب نباشد.
این بحث یک بحث سیاسی نیست، این بحث یک بحث قرآنی است. توقع قرآن کریم این است که ما گذشته را بخوانیم و از جهت معرفتی و امامشناسی و برائت و دشمنشناسی تقویت شویم، بعد نگاه خود را در زندگی تغییر دهیم.
علّتِ بیان قصص انبیاء علیهم السلام در قرآن کریم
قرآن کریم اول نسبت به پیغمبر خود میفرماید که ای پیغمبر! من اخبار انبیاء گذشته را برای تو بیان میکنم؛ حضرت حق در آیه 120 هود اینطور میفرماید: «وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ»،[4] من خبرها و قصههای انبیاء گذشته را برای تو بیان میکنم، «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ» آن قسمتهایی را بیان میکنم که قلب تو را محکم میکند.
قصهی حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام چه ربطی دارد که قلب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را محکم کند؟
خدای متعال میفرماید «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ» را برای تو میگویم، یعنی ای پیامبر! آنجایی را برای تو میگویم که قلب تو را تثبیت کند تا در سختیها راحت استقامت کنی.
چرا پیامبر ما باید قصهی حضرت ابراهیم و حضرت موسی و… را بخواند تا دل ایشان محکم شود؟ دل انسان چطور محکم میشود؟
مدام «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ»،[5] «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى»،[6] «وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ»،[7] مدام میفرماید: ای پیامبر! پیامبران را یاد کن؛ برای چه؟ اگر قرار باشد بگوییم مسائل گذشته است، چرا باید قلب پیامبر محکم شود؟ آیا غیر از این است که وقتی خدای متعال داستان حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام را برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیان میکند، که وقتی به دریا رسید و جلو بسته بود، از پشت هم فرعون در حال آمدن بود، حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام به این مردم فرمود: نترسید! «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»،[8] خدا داریم! خدایی که هم به دریا غلبه میکند، هم به لشکر فرعون.
این موضوع چه ربطی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارد؟ همان «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» حضرت موسی برای پیامبر هم هست.
این نسبت به رسول خدا.
خدای متعال میفرماید مطالبی به تو میگویم که دل تو محکم شود، یعنی وقتی تو هم در شدائدی گرفتار شدی، بدان برای تو هم «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»، دل قوی دار، که همان خدایی که مراقب موسی و ابراهیم و عیسی سلام الله علیهم أجمعین بود، همان خدا مراقب تو هم هست، «وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ»[9] در برابر حکم پروردگارت شکیبایی کن، «فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا» تو زیر نظر خودم هستی!
خدای متعال این مطلب را به کدام پیامبر فرموده است؟ آیا الآن ما دیگر زیر نظر خدای متعال نیستیم؟ دیگر تعطیل شده است؟ یا تفاوتی نکرده است و خدا همان خداست؟!
اگر انسان فقط همین یک آیه باور کند، همهی مشکلات جامعه حل میشود.
اگر من باور کنم الآن که با شما صحبت میکنم، الآن زیر نظر حضرت حق هستم، شما که اینجا نشستهاید یا به منزل رفتید و خواستید با همسرتان رفتار کنید، شهود کنید که خدای متعال الآن در حال دیدن من است.
هدف از ذکر کردن ایام الله
خدای متعال در مورد پیامبر خود میفرماید «مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ»،[10] آن چیزهایی که دل تو را محکم میکند را میگویم؛ ضمن اینکه خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نسبت به ما دستور داده است و فرموده است که «وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا»[11] ای پیغمبر! ما پیامبرمان موسی را با آیات و نشانههای الهی و معجزاتمان فرستادیم و دستور دادیم «أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ»، ای موسی! قوم خودت را از ظلمات و شرک فرعون به سمت نور و هدایت ببر، «وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ» مردم را در مورد ایام خدا یادآوری کن!
این «وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ» را به ما هم فرمودهاند.
«ایام خدا» یعنی چه روزهایی؟ روز خدا روزی است که قدرت و رحمت حضرت حق تبلور پیدا کرده و واضح شده است.
«بدر» یوم الله است، حدود سیصد نفر بدون سلاح خاصی در برابر هزار نفر دشمن مسلح قرار گرفتند و آنها را شکست دادند؛ این یوم الله بود. در جنگ احزاب همه در مقابل مسلمین قرار گرفتند، در سمت مسلمین هم خیلیها ترسیده بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتند و نفر اول را زدند و همه چیز به نفع مسلمین شد، «ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ».[12]
کدام روزی از روزهای سالیان سال مانند روز عاشورا هست که خدای متعال اینقدر در آن ظهور کرده باشد؟ اگر قرار بود قرآن کریم بعد از واقعهی کربلا نازل شود، قصههای انبیاء رنگ و بویی نداشت، البته این بدین معنا نیست که انبیاء علیهم السلام عظیم الشأن نیستند، خدایی که در قرآن کریم برای قصد حضرت ابراهیم علیه السلام در موضوع ذبح حضرت اسماعیل، چند آیه اختصاص داده است، اینجا یوم الله شد و به آن عید قربان میگوییم، حال آیا کربلا نسبت به عید قربان قابل قیاس است؟ «ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ».
چرا خدای متعال ایّام الله را به ما میگوید؟ این موضوع چه نفعی برای ما دارد؟ خدای متعال در قرآن کریم برای ما یک واقعیتی را بیان کرده است، مثلاً آن روز حضرت ابراهیم علیه السلام پای ایمان خود ایستاد، وقتی او را در آتش انداختند هم، آتش هم عبد خداست، سوزاندن آتش هم تحت ولایت الله است، سردی آب هم از ولایت الله است، اگر در آتش بندازند هم، اگر خدای متعال نخواهد نمیسوزاند. حال بیان این موضوع چه نفعی برای ما دارد؟ بیان این موضوع یعنی اگر امروز هم کسی در مسیر حضرت حق حرکت کند، امروز هم آتش برای بندهی خدا سرد میشود.
همانطور که در ماجرای حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام دریا شکافته شد و در ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام آتش سرد شد، اگر کسی بر سبیل ابراهیم و موسی علیهما السلام باشد، دوباره «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» و «يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا»[13] تکرار میشود؛ برای همین هم «ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ».
عبرت چیست؟
آیهی بعدی از این واضحتر نشان میدهد، آیه دوم سوره مبارکه حشر را ببینید، «هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا»،[14] خدا همان کسی است که کفار را بیرون کرد، شما اصلاً فکر نمیکردید که روزی به اینها غلبه کنید، شما گرسنه بودید و مشرکین در رفاه کامل بودند، شما سلاح نداشتید و آنها کاملاً مسلح بودند، شما مرکب نداشتید ولی همهی آنها مرکب داشتند، شما فکر نمیکردید که روزی پیروز شوید، «وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ» آنها هم فکر میکردند با آن قدرت و دژهایی که یهودیان دارند هیچوقت شکست نخواهند خورد. هم آنها غرّه به قدرت و مادیات و لجستیک خودشان بودند و هم شما نسبت به آنها احساس ضعف داشتید و فکر میکردید نمیتوانید به آنها برسید، «فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا» خدای متعال از آن راهی که فکر نمیکردند به سراغشان رفت، «وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ» در دلشان ترس انداخت، آنها هم هنوز جنگ نکرده بودند که قلعههای خود را واگذار کردند و رفتند! امیرالمؤمنین صلوات الله علیه درب خیبر را از جای خود کَند، بقیهی دشمنان هنوز نجنگیده بودند که رفتند، «يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ» هم خودشان خانههایشان را خراب کردند، هم مؤمنین در این پیروزی زندگی آنها را از بین بردند؛ بعد خدای متعال میفرماید: «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ».
«فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ» یعنی چه؟ ای کسانی که چشمتان باز است و میبینید، عبرت بگیرید!
چطور عبرت میگیرند؟
عبرت از عبور است، یعنی شما آن واقعه را میبینید، از دل آن واقعه عبور میکنید و خودتان را جای قهرمان یا ضدقهرمان قرار میدهید.
مثلاً من میبینم پسر همسایهمان مدام پدر خود را اذیت میکرد، بعد بلایی بر سر او آمد. پس من پدر خود را اذیت نمیکنم. یعنی خودم را بجای قهرمان یا ضدقهرمان داستان قرار میدهم، بعد احتمال میدهم که این واقعه برای من هم رخ بدهد، بعد حواس خود را جمع میکنم، اگر کار خوبی باشد آن کار را انجام میدهم و اگر کار بدی باشد آن کار را ترک میکنم.
مثلاً خودم را بجای یک ضدقهرمان مثل صدام میگذارم و میبینم که در نهایت به چه خفت و خاری رسید و دنیا حقارت او را دیدند، یا از آنطرف خودم را بجای قهرمانی مثل مالک اشتر میگذارم، یعنی قهرمانی که در راه دفاع از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فداکاری کرده است، یا مثلاً زهیر و حبیب و اصحاب کربلا، میگویم ببین اینها در راه دفاع از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به کجا رسیدند، «یَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَهُم».
عبرت یعنی خودم را بجای قهرمان یا ضدقهرمان واقعه بگذارم و سعی کنم محسنات قهرمان واقعه برای من هم رخ بدهد و خطرات ضدقهرمان هم برای من از بین برود؛ این یعنی در عاشورای سال 61 نمان.
کلُّ یَومٍ عَاشُورَا وَ کُلَّ أرضٍ کَربَلا
این جملهی «کلُّ یَومٍ عَاشُورَا وَ کُلَّ أرضٍ کَربَلا» به یک معنا درست است و به یک معنا غلط است، از این جهت که در تاریخ بشر هیچ روزی روز عاشورای سال 61 نمیشود، این حرف غلط است؛ چون «لَا یَوم کَیَومِ الحُسَین عَلَیهِ السَّلَام»؛ آن روز اوجِ یوم الله الهی است، آن روز بر عرشِ یوم اللهها میدرخشد، هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و هم امام زین العابدین صلوات الله علیه و هم امام رضا صلوات الله علیه فرمودهاند که «لَا یَوم کَیَومِ الحُسَین عَلَیهِ السَّلَام» هیچ روزی مانند روز سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نیست.
از این جهت اگر منظور کسی این باشد که هر روز مثل عاشوراست، غلط است، آن روز با آن ویژگیها فقط یک مرتبه رخ داده است، آن عظمت و اعظم مصائب یک مرتبه است.
اما اگر منظور این باشد که عبرت بگیرم، هر روز در آن مسیر «هَل مِن نَاصِرٍ یَنصُرُنِی» ولی خدا هست، هر روز عدهای لبّیک میگویند و عدهای خیانت میکنند؛ از این جهت کلام درستی است.
«عبرت بگیر» یعنی در سال 61 نمان، و وقتی در دورهی خودت ظلم کردند ساکت باش!
سکوت نسبت به مظلومین
اگر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میخواست میتوانست خانوادهی خود را به جای دورافتادهای ببرد و راحت زندگی کند، اینطور غرق نعمت مادی و معنوی بود و از صبح تا شب هم عبادت میکرد؛ ظاهراً عالم هم با یزید ملعون بیعت کرده بود.
نمیشود انسان در سال 61 برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه کند که فرمود: «أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ يُعْمَلُ بِهِ»[15] مگر نمیبینید به حق عمل نمیشود؟
«به من چه ربطی دارد؟» اصلاً با منطق کربلا همخوانی ندارد! بعد ما دو ماه برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عزاداری کنیم و خودمان نسبت به مسائل جهان بیتفاوت باشیم؟ این کار اصلاً نستجیربالله تمسخر حضرت است.
کدامیک از این جملات قید به زمان دارد؟
اگر شما بخواهید استقامت کنید و از حق حرف بزنید و جلوی باطل را بگیرید، دردسر دارد. بالاخره برخی نمیپسندند. حقگویی دردسر دارد و تلخ است و دشمنساز است.
مگر میشود انسان دو ماه برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عزاداری کند و نسبت به مظلومین بیتفاوت باشد؟ این کار چه سنخیتی با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دارد؟ پس برای چه کسی گریه میکردید؟
با افراطگرایی، اینکه شما بجای اینکه قرآن کریم و معارف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگویی، مدام از غیر بگویی، غلط است. اما اینکه نسبت به مسائل اجتماعی بیتفاوت باشی هم غلط است، قرآن کریم این مسیر را هم قبول ندارد.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میتوانست مانند ائمهی قبل و بعد بصورت اضطراری و تقیّهای و مصلحتی بیعت اضطراری و سکوت اضطراری و تقیهای میکرد، در اینصورت یزید دیگر کاری با حضرت نداشت، یزید حاضر بود پول زیادی برای این موضوع خرج کند که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سکوت کنند، اما چرا حضرت این کار را نکردند؟ آیا نعوذبالله حواس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به زن و بچهی خود نبود و نمیدانست که زن و بچهی ایشان به خطر میافتند؟
اصلاً این مرضی که در ما افتاده است که وقتی میخواهیم بگوییم آخوندی خیلی ویژه است، میگوییم این آخوند کلاً به هیچ چیزی کار ندارد…
اگر اینطور باشد که این آخوند خوبی نیست! این شخص که به هیچ چیزی کار ندارد که عالم دینی نیست!
هیچیک از ائمهی ما علیهم السلام بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شمشیر نکشیدند، ولی چرا اینقدر آن بزرگواران را اذیت کردند؟ چرا موسی بن جعفر علیه السلام به زندان افتاد؟ چرا منصور دوانیقی نسبت به امام صادق علیه السلام گفت: «این جعفر بن محمد خار در چشم من و استخوان در گلوی من است و در حال خفه کردن من است»؟ مگر امام صادق علیه السلام چکار میکردند؟ مگر حضرت لشگرکشی کردهاند؟
آیا فکر کردهاید منصور دوانیقی با یک عابد زاهد مشکل داشت؟ اتفاقاً عابدهایی که به مسائل روز کاری نداشتند، نزد سلاطین خیلی محبوب بودند؛ حتّی اینها را برای منبر دعوت میکردند.
امام رضا علیه السلام فرمود فتنهی آن کسی که از محبّت ما میگوید ولی از دشمنی با دشمنان ما نمیگوید از دجّال شدیدتر است!
شما برای همهی ائمه علیهم السلام میگویید «جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ»، هیچیک از ائمه علیهم السلام هیچوقت از مبارزه دست نکشیدند.
خیانت برخی اصلاً قابل اندازهگیری نیست، اینکه انسان مجلس سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را به مجلسی تبدیل کند که کاری به ظلم نداشته باشد، خیلی عجیب است!
صرف گریهای که بر خلاف مسیر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد فایدهای ندارد
صرف گریهای که بر خلاف مسیر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد فایدهای ندارد، گریه بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی عظیم است، مگر اینکه در جهت خلاف مسیر حضرت استفاده شود.
دختر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میفرماید وقتی به خیمهها حمله کردند، دشمن دست خود را دراز کرد که گوشوارهی مرا بکشد، خود دشمن شروع کرد به گریه کردن!
به او گفتم: نانجیب! چرا گریه میکنی؟
گفت: چون شما دختران پیغمبر هستید!
به او گفتم: پس چنین غلطی نکن.
آن نانجیب گفت: اگر من نبرم، یک نفر دیگر میبرد!
یعنی درواقع مسابقهی غصب و دزدی است.
جامعهای که در آن دزدیدن و چریدن «زرنگی» حساب شود، میگوید اگر من نبرم شخص دیگری میبرد.
حال آیا شما میگویید گریهی این شخص، گریه بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و مظلومیت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است؟ مسلماً اینطور نیست و این گریه بر علیه حضرت است.
«متوکل» امام هادی سلام الله علیه را با توسّل به زور به مجلس شراب آورد، ملعون به حضرت فشار آورد که نستجیربالله باید بنوشی، جام را نزدیک صورت حضرت آورد، وقتی حضرت امتناع کرد، متوکل گفت: پس تو شعر بخوان و مجلس را گرم کن تا ما بنوشیم. حضرت هادی سلام الله علیه آن شعرهای معروف را خواند، «بَاتُوا عَلَى قُلَلِ اَلْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ *** غُلْبُ اَلرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ اَلْقُلَلُ»،[16] در دل کوهها خانههای محکم ساخته بودند و محافظان از اینها محافظت میکردند، هیچکدام از این قلهها و دژها نتوانست جلوی مرگ را بگیرد.
همانطور که شنیدهاید متوکل زار زار گریه کرد و حضرت را محترمانه برگرداند.
آیا شما الآن میگویید گریهی متوکل ملعون سازنده است؟
گریه بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اجر دارد، بشرطی که برخلاف مسیر حضرت نباشد.
طرف میگوید حرف روز نزن و به این کارها کاری نداشته باش! البته ما هم عرض میکنیم که نباید افراط کرد، اصل این است که معارف گفته شود، اگر معارف گفته شود، مردم تشخیص میدهند.
الآن چون موسم انتخابات نیست من این موضوع را میگویم.
وقتی موسم انتخابات میشود، منطق ما یا سقیفهای است و یا امیرالمؤمنینی و سیّدالشهدایی.
در منطق سقیفه حال ندارند بررسی کنند که چه کسی حق است و چه کسی ناحق است، چه کسی خوب است و چه کسی بد است، چه کسی بهتر است و چه کسی بدتر است، میگویند «كَانَتْ بَيْعَةُ أَبِي بَكْرٍ فَلْتَةً»،[17] کار شتابزدهای کردیم، شما هم گیر ندهید!
توجه کنید مسئولی که به دولت یا مجلس میرود برای یک سال به مبلغ پانصد هزار میلیارد تومان تصمیم میگیرد، اگر ناباب باشد…
آیا میشود کسی گریهکنِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد و بگوید به من ربطی ندارد؟
توجّه کنید من نمیگویم به آن کسی که من میگویم رأی بدهید، بلکه حرف من بیحال بودن و بیاهتمام بودن نسبت به مسئله است. تحقیق کن و به هر کسی که حجّت داشتی رأی بده. اگر هر دو بد هستند، به آن کسی رأی بده که شرّ کمتری دارد.
پس میشود با دستگاه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بازی کرد.
ظالمترین شاه قاجار، یعنی ناصرالدین شاه… بعضی از کسانی که امروز میگویند بحث را سیاسی نکن، به او لقب «شاه شهید» میدهند! او که رذلِ پستِ به تمام معناست، میگویند برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شعر گفته است! غلط کرده که شعر گفته است!
کسی که در دورهی او مردم جرأت نمیکردند دختر و پسر کوچک خود را به حمام عمومی ببرند، چون اگر تمیز میشدند اینها را برای سلطان یا دستگاه سلطان میبردند، این آدمی که خودش اهل تجاوز به ناموس مردم است، غلط کرده است که برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شعر گفته است.
اگر عمر سعد برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شعر بگوید، آیا شما از او میپذیرید؟
دستههای عزاداری میرفتند و شعر حضرت أجل، خاقان بن خاقان را بلند بلند میخواندند و علمهایشان را هم مقابل کاخ حکومتی سلام میدادند!
آیا این کار تمسخر عزاداری نیست؟
قرآن کریم از ما توقع دارد و میفرماید «فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ».
درست است که آن روز عاشورا تکرار نشدنی است، ولی مسیر همان مسیر است، هر روز جبههی حق و باطل با یکدیگر درگیر هستند و «به من چه ربطی دارد؟» نداریم.
جامعهای که دلشان برای یکدیگر نسوزد، در آن جامعه رباخوار پیدا میشود. رباخوار کیست؟ کسی که منتظر است چند نفر بیچاره شوند، تا به آنها پولِ سودی بدهد، اگر دلش بسوزد که انسان نمیتواند به عزیز دل خود ربا بدهد.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در جامعهای که شیعه و محب نبودند، نسبت به کاروان حرّ، که اینها آمده بودند تا حضرت را به سمت بیابان بیآب و علف ببرند و حضرت را گیر بیندازند؛ حضرت حتّی به اسبهای اینها آب داد، بعد آیا میشود ما عزاداری کنیم و بگوییم هیچ چیزی به ما ربط ندارد؟
نگاه غلط ما به شهدای مناطق مختلف
آیا دلسوزی برای مؤمن «مرز» دارد؟
ما ایرانیها با اینکه محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم، بعضی از کارهایمان اعصابخردکن است، یکی از آنها نگاه ما به شیعیان افغانستان است. اگر الآن همسایهی ما از دنیا برود، فردا به ختم او میرویم. چند نفر از ما به مراسم ختم شهید مدافع حرم افغان رفتهایم؟ ما بیاهتمام هستیم.
زمانی به خانههای اینها سر بزنید، مدام میگویند اینها خوردهاند و بردهاند، بروید و ببینید چقدر خوردهاند، وضع زن و بچههایشان را ببینید.
چون در مرز فعلی ما نیست، این موضوع اینقدر ارزش دارد که شیعهای که در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دفاع کرده است…
اگر ما میشنیدیم مثلاً هزار سال قبل میخواستند به مضجع شریف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اهانت کنند، چند شیعه برای دفاع از مضجع شریف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جان دادهاند، امروز نسبت به آنها میگفتیم «بِأبِی أنتُم وَ اُمِّی».
قدیم چند مرتبه این اتفاق رخ داده است، یک یا دو مرتبه قبر مبارک امام جواد علیه السلام را شکافتهاند، «ابراهیم فارِس» ملعون که استاد دانشگاه ریاض است در توییتر توییت کرد که قبر سیّده زینب را تخریب و نبش کنید که فتنه بخوابد.
عدّهای رفتند و جلوی هتک حرمت را گرفتند، عزّت شیعه شدند، ناموس شیعه دوباره به اسارت نرفت. حال آیا باید زن و بچهی خود این شخص در فقر باشند؟ وظیفهی دولت یک وظیفه است، اما ما هم وظیفهای داریم. آیا برای ما مهم نیست؟
آیا میشود شیعهی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشیم و… ما خیلی با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فاصله داریم، محب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم اما اهتمام ما کم است.
زمانی یکی از دانشجویان افغانستانی را بیاورید و از او بخواهید خاطرات تلخ خودش را از شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگوید که به او چه گفتهاند. وقتی بخواهیم به کسی جسارت کنیم به او «افغانی» میگوییم! این موضوع همانقدر تلخ است که در کشوری بجای جسارت به کسی «ایرانی» بگویند. او شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!
نگاه از بالا به پایین آنقدر تلخ است که وقتی حضرت سجّاد علیه السلام از مجلس شراب یزید گله کرده است… یزید ملعون چند غلط زیادی کرده است، یکی از آنها این است که امام سجّاد علیه السلام فرمود: سر مطهّر پدر مرا پایین گذاشته بودند و یزید از بالا نگاه میکرد…
این عمل آنقدر دل امام سجّاد علیه السلام را سوزانده است که این موضوع را کنار توهینهای اصلی بیان فرموده است.
گاهی شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به یک شیعهی دیگر اینطور از بالا به پایین نگاه میکند، چرا؟ چون وضع مالی بهتری دارد یا سواد بیشتری نسبت به او دارد یا…
ان شاء الله خدای متعال ما را در راه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خرج کند.
روضه و توسّل به «جَوْن» غلام سیّدالشّهداء صلوات الله علیه
در کربلا کسانی که میخواستند به میدان بروند، تا ضجّه نمیزدند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اذن میدان نمیداد؛ که کسی بعداً نگوید حضرت اینها را به زور به میدان فرستاد. هر کسی خواست به میدان برود، باید التماس میکرد، بجز حضرت علی اکبر علیه السلام و حرّ سلام الله علیه؛ حضرت علی اکبر علیه السلام که پسرِ خودِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است و حرّ سلام الله علیه هم شرمنده است.
از طرفی اصلاً نیاز نبود که بردهها بجنگند، چون بردهها جزو اموال محسوب میشدند، اگر بردهها نمیجنگیدند، مانند «عُقبَةِ بنِ سِمعَان» که نجنگید، نمیکشتند. اینها را بعد از جنگ تقسیم میکردند.
اصحاب یک به یک جنگیدند، پیرمردی که بردهی ابوذر غفاری بود، بعد از ابوذر نزد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمده بود، بعد نزد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، این پیرمرد دیگر توان جنگیدن هم نداشت.
نزد حضرت رسید و به حضرت عرض کرد که اگر اجازه بدهید من هم به میدان بروم، ممکن است نتوانم کسی را در میدان بکشم، ولی دوست دارم من هم بعنوان رزمندهی راه شما باشم.
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: ما تو را در پیری آوردیم که در خوشیها با ما باشی، از تو توقع نداریم، برای تو خطر جان هم وجود ندارد.
ولی این پیرمرد از چند جهت کریم است، یکی اینکه اگر من زنده باشم باید بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه غارت خیمهها را ببینم، یکی اینکه من بایستم و پسر پیغمبر استغاثه کند؟ میخواهم در این دنیا بمانم که چکار کنم؟ گفت: «أَنَا فِي اَلرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ»[18] من در شادیها کاسهلیس شما بودم، با شما همراه بودم، «وَ فِي اَلشِّدَّةِ أَخْذُلُكُمْ» حال که کار سخت شده است شما را رها کنم؟ «لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا اَلدَّمُ اَلْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ»، تا این خون من هم با خون شما مخلوط نشود…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید واقعاً این غلام حیف است… در نیجریه میلیونها نفر به حرمت «جَوْن» شیعه شدهاند… اگر در مسیر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بروی، سر تو بلند میشود و هدر نمیروی و زندگی تو باقیات الصالحات است… این «جَوْن» هزار و چهارصد سال بعد، میلیونها نفر را شیعه کرده است.
میگفتند ما در حال پیاده رفتن به سمت حسینیه «بقیّة الله» شیخ زکزاکی بودیم، بعضی از اهل سنّت به لب جاده میآمدند و میپرسیدند که به کجا میروید؟ میگفتیم: به یاد آن سال، اربعینی که اسرا از شام به سمت کربلا برگشتند، ما هم به یاد آن روز به سمت مسجد میرویم، ما به نمایندگی «جَوْن» میرویم.
آنها میپرسیدند: مگر کسی از ما هم در کربلا بوده است؟ میگفتند: بله! غلام سیاهی از جانب ما بوده است.
اینها کلنگ را میانداختند، حتّی برای خداحافظی با خانواده هم نمیرفتند، با این شیعیان همراه میشدند.
اگر کسی در راه خدا قدم بردارد، هزار و چهارصد سال بعد، شما میبینید این بلد طیّب رشد میدهد.
بیجهت نیست که امام صادق علیه السلام به اصحاب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه میفرمایند: «بِاَبى اَنْتُمْ وَاُمّى طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ [اَنْتُم] الَّتى فيها دُفِنْتُمْ»، پاک بودید و زمین را پاک کردید…
شهدایی که در جای جای کشور ما زمین افتادند و دفن شدند، «طِبْتُمْ، وَطابَتِ الْأَرْضُ [اَنْتُم] الَّتى فيها دُفِنْتُمْ»، برکت این شهرها هستند.
«جَوْن» از حضرت اجازه خواست که به میدان برود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید واقعاً حیف است که این «جَوْن» بماند…
این قسمت از نقل اختلاف است، من یکی از آنها را عرض میکنم.
خواست به میدان برود… دیگران که رجز میخواندند صاحب منصب بودند، اگر خودشان و پدر و مادرشان را معرفی میکردند، بقیه میشناختند، برای همین طبق این نقل «جَوْن» به میدان رفت و اینطور رجز خواند: «أَمیرِی حُسَیْنٌ وَ نِعْمَ الاْمیرُ *** سُرُورُ فُؤادِ الْبَشیرِ النَّذیرِ»، من هیچ چیزی نیستم، آقای من حسین بن علی [علیه السلام] است…
وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالای سر او رفت، همان کاری را کرد که با پسر خود کرد… «جَوْن» یک لحظه دید که زیر سر او نرم شده است، چشم خود را باز کرد و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دید و خجالت کشید و خواست سر خود را پایین بگذارد، حضرت سر او را نگه داشت، «فَوَضَعَ خَدَّهُ عَلَی خَدِّه»، صورت خود را به صورت غلام گذاشت…
در مورد «جَوْن» یا غلام دیگری هست که در این لحظه چشمان خود را باز کرد و لبخندی زد و گفت: «مَن مِثلِی؟» چه کسی مثل من است؟ ببینید پسرِ پیامبر مرا از کجا به کجا آورده است…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه هود، آیه 120 (وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ)
[5] سوره مبارکه مریم، آیه 56 (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِدْرِيسَ ۚ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا)
[6] سوره مبارکه مریم، آیه 51 (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَىٰ ۚ إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا)
[7] سوره مبارکه مریم، آیه 41 (وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ ۚ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا)
[8] سوره مبارکه شعراء، آیه 62 (قَالَ كَلَّا ۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ)
[9] سوره مبارکه طور، آیه 48 (وَاصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّكَ فَإِنَّكَ بِأَعْيُنِنَا ۖ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ حِينَ تَقُومُ)
[10] سوره مبارکه هود، آیه 120 (وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ ۚ وَجَاءَكَ فِي هَٰذِهِ الْحَقُّ وَمَوْعِظَةٌ وَذِكْرَىٰ لِلْمُؤْمِنِينَ)
[11] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 5 (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ)
[12] سوره مبارکه ابراهیم، آیه 5 (وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآيَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَكَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِي ذَٰلِكَ لَآيَاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ)
[13] سوره مبارکه انبیاء، آیه 69 (قُلْنَا يَا نَارُ كُونِي بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ)
[14] سوره مبارکه حشر، آیه 2 (هُوَ الَّذِي أَخْرَجَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ مِنْ دِيَارِهِمْ لِأَوَّلِ الْحَشْرِ ۚ مَا ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا ۖ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ مَانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا ۖ وَقَذَفَ فِي قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ ۚ يُخْرِبُونَ بُيُوتَهُمْ بِأَيْدِيهِمْ وَأَيْدِي الْمُؤْمِنِينَ فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ)
[15] کشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ۲، صفحه ۳۲ (وَ لَمَّا نَزَلَ بِهِ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ أَيْقَنَ أَنَّهُمْ قَاتَلُوهُ قَامَ فِي أَصْحَابِهِ خَطِيباً وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ قَالَ إِنَّهُ قَدْ نَزَلَ مِنَ اَلْأَمْرِ مَا تَرَوْنَ وَ أَنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ تَغَيَّرَتْ وَ تَنَكَّرَتْ وَ أَدْبَرَ مَعْرُوفُهَا وَ اِسْتَمَرَّتْ حِذَاءَ حَتَّى لَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلاَّ صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ اَلْإِنَاءِ خَسِيسُ عَيْشٍ كَالْكَلاَءِ اَلْوَبِيلِ أَ لاَ تَرَوْنَ أَنَّ اَلْحَقَّ لاَ يُعْمَلُ بِهِ وَ اَلْبَاطِلَ لاَ يَتَنَاهَى عَنْهُ لِيَرْغَبِ اَلْمُؤْمِنُ فِي لِقَاءِ رَبِّهِ فَإِنِّي لاَ أَرَى اَلْمَوْتَ إِلاَّ سَعَادَةً وَ اَلْحَيَاةَ مَعَ اَلظَّالِمِينَ إِلاَّ بَرَماً .)
[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۵۰، صفحه ۲۱۱ (أَقُولُ قَالَ اَلْمَسْعُودِيُّ فِي مُرُوجِ اَلذَّهَبِ : سُعِيَ إِلَى اَلْمُتَوَكِّلِ بِعَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْجَوَادِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ فِي مَنْزِلِهِ كُتُباً وَ سِلاَحاً مِنْ شِيعَتِهِ مِنْ أَهْلِ قُمَّ وَ أَنَّهُ عَازِمٌ عَلَى اَلْوُثُوبِ بِالدَّوْلَةِ فَبَعَثَ إِلَيْهِ جَمَاعَةً مِنَ اَلْأَتْرَاكِ فَهَجَمُوا دَارَهُ لَيْلاً فَلَمْ يَجِدُوا فِيهَا شَيْئاً وَ وَجَدُوهُ فِي بَيْتٍ مُغْلَقٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِ مِدْرَعَةٌ مِنْ صُوفٍ وَ هُوَ جَالِسٌ عَلَى اَلرَّمْلِ وَ اَلْحَصَى وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى يَتْلُو آيَاتٍ مِنَ اَلْقُرْآنِ فَحُمِلَ عَلَى حَالِهِ تِلْكَ إِلَى اَلْمُتَوَكِّلِ وَ قَالُوا لَهُ لَمْ نَجِدْ فِي بَيْتِهِ شَيْئاً وَ وَجَدْنَاهُ يَقْرَأُ اَلْقُرْآنَ مُسْتَقْبِلَ اَلْقِبْلَةِ وَ كَانَ اَلْمُتَوَكِّلُ جَالِساً فِي مَجْلِسِ اَلشُّرْبِ فَدَخَلَ عَلَيْهِ وَ اَلْكَأْسُ فِي يَدِ اَلْمُتَوَكِّلِ فَلَمَّا رَآهُ هَابَهُ وَ عَظَّمَهُ وَ أَجْلَسَهُ إِلَى جَانِبِهِ وَ نَاوَلَهُ اَلْكَأْسَ اَلَّتِي كَانَتْ فِي يَدِهِ فَقَالَ وَ اَللَّهِ مَا يُخَامِرُ لَحْمِي وَ دَمِي قَطُّ فَأَعْفِنِي فَأَعْفَاهُ فَقَالَ أَنْشِدْنِي شِعْراً فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِنِّي قَلِيلُ اَلرِّوَايَةِ لِلشِّعْرِ فَقَالَ لاَ بُدَّ فَأَنْشَدَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ جَالِسٌ عِنْدَهُ بَاتُوا عَلَى قُلَلِ اَلْأَجْبَالِ تَحْرُسُهُمْ غُلْبُ اَلرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ اَلْقُلَلُ وَ اِسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ وَ أُسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ أَيْنَ اَلْأَسَاوِرُ وَ اَلتِّيجَانُ وَ اَلْحُلَلُ أَيْنَ اَلْوُجُوهُ اَلَّتِي كَانَتْ مُنَعَّمَةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ اَلْأَسْتَارُ وَ اَلْكِلَلُ فَأَفْصَحَ اَلْقَبْرُ عَنْهُمْ حِينَ سَاءَلَهُمْ تِلْكَ اَلْوُجُوهُ عَلَيْهَا اَلدُّودُ تَقْتَتِلُ قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا وَ أَصْبَحُوا اَلْيَوْمَ بَعْدَ اَلْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا قَالَ فَبَكَى اَلْمُتَوَكِّلُ حَتَّى بَلَّتْ لِحْيَتَهُ دُمُوعُ عَيْنَيْهِ وَ بَكَى اَلْحَاضِرُونَ وَ دَفَعَ إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَرْبَعَةَ آلاَفِ دِينَارٍ ثُمَّ رَدَّهُ إِلَى مَنْزِلِهِ مُكَرَّماً .)
[17] صحیح بخاری، جلد 8، صفحه 168، حدیث 6830
[18] اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد ۱، صفحه ۱۰۲ (ثُمَّ بَرَزَ جَوْنٌ مَوْلَى أَبِي ذَرٍّ وَ كَانَ عَبْداً أَسْوَدَ فَقَالَ لَهُ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْتَ فِي إِذْنٍ مِنِّي فَإِنَّمَا تَبِعْتَنَا طَلَباً لِلْعَافِيَةِ فَلاَ تَبْتَلِ بِطَرِيقِنَا فَقَالَ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنَا فِي اَلرَّخَاءِ أَلْحَسُ قِصَاعَكُمْ وَ فِي اَلشِّدَّةِ أَخْذُلُكُمْ وَ اَللَّهِ إِنَّ رِيحِي لَمُنْتِنٌ وَ إِنَّ حَسَبِي لَلَئِيمٌ وَ لَوْنِي لَأَسْوَدُ فَتَنَفَّسْ عَلَيَّ بِالْجَنَّةِ فَتَطِيبَ رِيحِي – وَ يَشْرُفَ حَسَبِي وَ يَبْيَضَّ وَجْهِي لاَ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُكُمْ حَتَّى يَخْتَلِطَ هَذَا اَلدَّمُ اَلْأَسْوَدُ مَعَ دِمَائِكُمْ ثُمَّ قَاتَلَ رِضْوَانُ اَللَّهِ عَلَيْهِ حَتَّى قُتِلَ.)