غربت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

همزمان با فرا رسیدن ماه مبارک رمضان 1441 هـ ق، حجت الاسلام کاشانی بامداد روز چهارشنبه مورخ 24 اردیبهشت ماه 1399 مصادف با سحر نوزدهمین روز ماه مبارک رمضان در برنامه زنده تلویزیونی «ماه من» شبکه سوم سیما حضور یافتند و پیرامون موضوع «غربت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه» به گفتگو پرداختند که مشروح این مصاحبه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فایل تصویری این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای مشاهده و دریافت فایل PDF بسته مستندات این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏»

مقدّمه

موضوعِ بحثِ امشبِ ما غربتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه است، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هیچ‌وقت منتظرِ تشکّرِ کسی نبودند، «كُنْتَ لِلْمُؤْمِنينَ أباً رَحيماً»[1] پدرِ مهربانی بودند که دشنام می‌شنیدند ولی مردم را رها نمی‌کردند.

الحمدلله ان شاء الله عزیزانِ ما توبه و استغفار کرده‌اند و ذکر و نماز خوانده‌اند و قرآن کریم را بر سرشان گذاشته‌اند و اسامیِ متبرّکِ اهل بیت علیهم السلام را به زبانشان جاری کرده‌اند و عبادت کرده‌اند، ان شاء الله خدای متعال از همه قبول کند.

یکی از کارهای خوبی هم که شب قدر می‌توان انجام داد بحثِ علمی است، و آن بحثی که هم قرآنی باشد و هم ما قدری بیشتر به این سمت فکر کنیم که…

درنگی بر آیه 142 سوره مبارکه اعراف

چه شد که آن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه از دستِ مردم خسته شدند؟ فهمِ این موضوع واقعاً مشکل است، خدای متعال شاهد است که گفتنِ خیلی از حرف‌ها کمرشکن است و من یک در هزارِ چیزی را که می‌دانم را نمی‌گویم، البته آنقدر که نمی‌دانم که دریا دریاست، اصلاً خیلی از آن‌ها را نمی‌شود به زبان آورد، بعضی از آن‌ها را باید فقط خودِ انسان کتاب ببیند و بخواند، چون قابلِ بیان نیست، و چه شد که آن شخصیتِ عظیم‌الشّأن از دستِ مردم راحت شدند؟

برای اینکه این موضوع جا بیفتد ان شاء الله در محضرِ آیه 142 سوره مبارکه اعراف هستیم.

«وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ».

«وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً» خدای متعال در میعاد سی روز با حضرت موسی علیه السلام قراری داشت، «وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ»، این موضوع ده روز اضافه شد، «فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً»، وقتی چهل روز شد، یعنی وقتی فقط ده روز تأخیر در ذهنِ مردم رُخ داد… قبل از آن هم حضرت موسی صلوات الله علیه به حضرت هارون علی نبیّنا و آله و علیهماالسلام فرمودند که «لَيْلَةً وَقَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي»،ای هارون! در قومِ من خلیفه باش، «وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ»، اهلِ اصلاح باش.

این آیه نازل شد که به ما خبر بدهد یک روزی دو پیغمبر، دو برادر، دو معصوم، حضرت موسی علیه السلام و حضرت هارون علیه السلام در قومِ بنی‌اسرائیل بودند و همراه با یکدیگر هم آغاز کردند، خدای متعال این دو بزرگوار را باهم برای هدایتِ قوم فرستاد، یعنی خودِ حضرت موسی علیه السلام به خدای متعال عرض کرد: خدایا! من تنها هستم، تنهایی نمی‌شود و وزیر می‌خواهم، حضرت حق فرمود: «اذْهَبَا إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»[2] دو نفری با هم بروید.

بحثِ امروزِ ما کمی به شبِ گذشته هم ربط دارد.

همه می‌دانستند، همه‌ی قوم بنی‌اسرائیل جایگاهِ هارون را می‌دانستند، جهلی در کار نبود، ابهامِ در لفظی نبود، حضرت موسی علیه السلام چیزی نفرموده بودند که مردم بگویند ما متوجّه نشدیم، مردم می‌دانستند و یقین داشتند، همانطور که به خودِ حضرت موسی علیه السلام یقین داشتند. منتها چون حضرت موسی علیه السلام رهبر بود و حضرت هارون علیه السلام هم پشتِ سرِ ایشان بودند، قاعدتاً به وصی و خلیفه راحت‌تر می‌شود ظلم کرد تا به پیغمبرِ اصلی، یعنی جایگاهِ معنویِ او را کمتر می‌شناسند.

لذا یک اتّفاقِ عجیبی افتاد، با اینکه حضرت هارون علیه السلام پیغمبر بودند، یک شخصی بنامِ «سامری» با یک چیزی که روی آن ادّعای دینی شد، با یک چیزی که جایگزینِ معبود قرار دادند، یعنی بنامِ دین کاری کردند که نزدیک بود هارون کشته بشود.

یعنی وقتی بعداً حضرت موسی علیه السلام از سامری پرسید که چه کردی رسماً گفت: «بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ»[3] من یک چیزی دیدم که بقیه نمی‌دیدند «فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»… که بینِ مفسّرین بحث است که این چیست، جای اثرِ پای حضرت موسی علیه السلام را برداشتم یا چیزی از جای پای فرشته‌ی وحی برداشتم یا هر چیزِ دیگری… از یک چیزی از اثرِ رسول، از یک یادمانی از رسول، چیزی متعلّقِ به رسولِ الهی (چه رسولِ وحی و چه رسولِ الهی) برداشتم.

شما می‌دانید زمانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هم از آثارِ نبوی مانند موی مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، کفشِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، لباسِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای مقابله با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه استفاده می‌کردند.

… و ما یک چیزی را قرار دادیم که آن یک گوساله‌ای بود که از آن صدایی درمی‌آمد و مردم فکر می‌کردند که آن گوساله مقدّس است، و وقتی حضرت هارون علیه السلام می‌خواهند به حضرت موسی علیه السلام پاسخ بدهند اینطور عرض کردند: «قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي»[4] من را مستضعف کردند، با همه‌ی قدرت به من تاختند، و نزدیک بود کشته بشوم و تو به من فرموده بودی «اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ» نباید درگیری درست کنی تا من بیایم.

ما اگر فکر کنیم که ما از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روایتی نداشتیم، فکر کنیم و ببینیم در دوران‌های مختلف در کنارِ انبیاء الهی چه اشخاصی را اینطور مانندِ حضرت هارون علیه السلام به استضعاف کشیدند و آزار دادند؟ قطعاً فردِ برجسته در ذهنِ ما حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستند، حال روایتِ متواتری که همه‌ی مسلمین قبول دارند هم داریم که فرمودند: «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي»[5]، چیزی که از او نفی کرده‌اند این است که تو نبی نیستی و مقامِ نبوّت را نداری، تازه معنای آن هم این نیست که نمی‌توانی حائزِ این مقام باشی، بلکه دیگر بعد از من نبوّتی نیست، و تمامِ آن مقامات، شراکتِ در امرِ رسالت، وزارت و زیرِ بارِ رسالت رفتن، همه‌ی این‌ها بود، و اتّفاقاً این اتّفاق هم افتاد، یعنی ناگهان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به یک غربتِ عجیبی افتادند، که من امیدوارم ان شاء الله بتوانیم این بحثِ غربت را بگوییم و ان شاء الله بینندگانمان امشب خدای متعال را به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه قسم بدهند که کمی بیشتر به این غربت توجّه داشته باشیم.

غربتِ حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

فرض کنید یک زمانی هست که مردم نمی‌شناسند، عرض کردیم که همه‌ی مردم هارون را می‌شناختند.

وقتی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفتند از همه طرف بلا بر سرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه آمد، یک روایتِ دردناکی هست که هم ما شیعیان داریم و هم برادرانِ غیرشیعه که آن را صحیح می‌دانند، سخت‌ترین کار برای یک مردِ غیور این است که به همسرِ او جسارت بشود، ان شاء الله خدای متعال برای هیچ مردِ کافری هم نصیب نکند چه برسد به فردِ مسلمان، ان شاء الله خدای متعال ابتلاء در ناموسِ کسی و توهین به ناموسِ کسی را حتّی برای کافر نصیب نکند.

شما ببینید! مردم رفتارِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را با حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیده بودند، یک زمانی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارد شدند و دیدند حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ظاهراً خواب هستند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خواستند با عجله بیایند و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را بیدار کنند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: او را رها کن، بعد از من شب‌بیداری‌ها خواهد کشید، خواب را از چشمِ علی (صلوات الله علیه) خواهند ربود، ببینید حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نگران بودند.

بعضی‌ها آمدند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را مورد خطاب قرار دادند و گفتند که خانه را روی سرِ شما آتش می‌زنیم! همینطور که در این آیه ده روز گذشت، شاید به اندازه‌ی همین ده روز گذشته بود نه چندین سال بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم! کار به جایی رسید که… بخاطرِ اینکه حالِ من منقلب می‌شود نمی‌توانم بعضی از کلمات را بگویم، بروید روایتی که از معاویه نقل شده است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را توصیف کرده است ببینید، پهلوانِ اسلام، قهرمانِ اسلام، علمدار، پرچمدار، فاتحِ بدر و حنین، همه‌ی این زحمات به دوشِ گه کسی بود؟ لیلة المبیت…

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را چنان با بی‌ادبی، با دستِ بسته، کشان کشان به سمتِ مسجد بردند که از خودِ حضرت نقل است که حضرت رو کردند به قبرِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و عرض کردند: «یابْنَ أُمَّ إِنَّ اَلْقَوْمَ اِسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي»[6]، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه که هراسی از مرگ نداشتند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه مرگ را در آغوش می‌کشیدند، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه به استقبالِ شهادت می‌رفتند، در خاطر دارید که عرض کردیم وقتی بعد از اُحُد آن همه ضربه خوردند و به ظاهر به هوش آمدند به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: یا رسول الله! چرا من شهید نشدم؟ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه که از شهادت استقبال می‌کنند، ولی نگران هستند، ایشان پدر هستند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بعد از خودشان بارِ امّت را به دوشِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه گذاشته‌اند و حضرت نمی‌توانند به این راحتی رها کنند، ایشان مأموریت دارند، و بعد فرمودند: من نگاه کردم و دیدم اگر بخواهم درگیری اتّفاق بیفتد بسیاری مرتد می‌شوند، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این همه زحمت کشیده‌اند، «مرتد می‌شوند» یعنی ظاهراً از اسلام فاصله می‌گیرند و دیگر حتّی تظاهر هم نیست؛ لذا یک غربتِ عجیبی اتّفاق افتاد.

چه بلایی بر سرِ جامعه آمد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غریب شدند؟

ببینید آقای شریعتی! الحمدلله الآن شما به مردم خدمت می‌کنید و مردم در خیابان به شما لطف دارند، به بنده هم که چند کلمه می‌گویم اظهارِ لطف و بنده‌نوازی دارند، خیلی بعید است که یقه‌ی من را در خیابان بکشند و ببرند و مردم نگاه کنند و هیچ چیزی نگویند، باید چه چیزی اتّفاق بیفتد که وقتی این حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بعد از بیست و چند سال به حکومت رسیدند به ایشان گفتند که نفرِ قبلی را تو کشته‌ای! حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه فرمودند: من نکشته‌ام، در حدّ یک «راستگویی» از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه قبول نکردند و به روی ایشان شمشیر کشیدند!

چه اتّفاقی افتاد؟ چه شد که بعضی چنین اتّهاماتی به حضرت زدند؟ چه بلایی بر سرِ جامعه آمد که این همه معارفِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم درباره‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه بدستِ فراموشی سپرده شد؟

خوارج قرآن می‌خواندند، «لَهُمْ دَوِيٌّ بالقُرآن كَدَوِيِّ اَلنَّحْلِ»، چنان در خیمه‌های آن‌ها صدای زمزمه‌ی قرآن بود که وقتی شب‌ها از کنار آن‌ها رد می‌شدی انگار از کنارِ کندوی زنبور رد می‌شوی، بعد این‌ها مقابلِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ایستادند و گفتند: تو قرآن را نمی‌فهمی و نستجیربالله تو کافر هستی! ما این درد را به کجا ببریم که امامِ موحّدینِ عالَم، زین الموحّدینِ عالَم را به جرمِ کفر ترور کردند؟ در این جامعه چه اتّفاقی افتاد که چنین اتّهامی به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه خورد؟ به نفسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم!

یعنی باید برویم و بررسی کنیم و فکر کنیم که مگر چند سال از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گذشته بود؟ مگر چند سال گذشته بود؟ وقتی سی سال از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گذشته بود حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه شهید شدند! چه اتّفاقی در این جامعه افتاد که جامعه‌ی اسلامیِ قرآن‌خوان حقیقتاً قرآن را مهجور کردند؟ من این درد را به کجا ببرم که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را جرم معاذالله کفر ترور کردند؟! در صورتی که ایشان حقیقتِ همه چیز بودند، ایشان رُکنِ توحید بودند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سپرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

البته بعضی‌ها در این ایّام سعی کردند این فضا را به قدری بشکنند، در رأسِ آن‌ها حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.

اگر من بخواهم به شما عرض کنم می‌گویم که با اینکه بنده امشب مشکی پوشیده‌ام اما من روزِ شهادتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را سی سال قبل از این واقعه می‌دانم، درواقع باید مردمِ عزیزِ ما بدانند که امشب به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه ضربت زدند اما سی سال قبل از این (یعنی زمانِ رحلتِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم) حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه را زجرکُش کردند، کاری کردند که ایشان زنده بودند اما بلایی بر سرِ ایشان آوردند که از زجرکُش کردن بدتر بود.

یکی از اصحابِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌گوید: من خیلی تعجّب می‌کردم، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همسرِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه هستند و تحت قیمومیّتِ حضرت هستند، چرا در ماجرای بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خیلی نمود دارند؟ حتّی آمدند و به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گفتند که خانه را بر سرِ شما آتش می‌زنیم! یعنی انگار که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را رهبرِ جریان می‌دیدند، خطابِ روایاتِ شیعیان و غیرشیعه اینطور است که آمده‌اند و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را تهدید کرده‌اند و گفته‌اند که خانه را روی سرِ شما آتش می‌زنیم، بعد با چه جمله‌ای؟ گفتند: برای تقویتِ دینِ پدرت! برای تقویتِ قرآن! مثلِ این است که بگوییم قرآن را برای تقویتِ اسلام به آتش می‌کشیم!

یکی از اصحاب می‌گوید من تعجّب کردم که چرا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینقدر شور و هیجان دارند؟ چرا ایشان هستند که خطبه می‌خوانند؟ چرا ایشان هستند که عتاب می‌کنند؟ چرا ایشان هستند که با زنانِ انصار صحبت می‌کنند و آن‌ها را توبیخ می‌کنند؟ چرا ایشان است که با بعضی‌ها قهر کردند؟ چرا ایشان هستند که اجازه ندادند بعضی‌ها در تشییعِ ایشان شرکت کنند؟ چرا ایشان هستند که فرمودند باید تشییعِ من شبانه باشد و هر کسی اجازه‌ی شرکت کردن در آن را ندارد؟

می‌گوید تعجّب کردم، حتّی وقتی بعضی‌ها می‌خواستند بیایند و با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ملاقات کنند ایشان راه ندادند و آن‌ها به سراغِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه رفتند. می‌گوید: من تعجّب کردم، انگار آتشِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تندتر است! چطور ایشان رهبرِ این جریان هستند؟ چطور ایشان جلو افتاده‌اند؟

می‌گوید به محضرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بر سرِ قبرِ حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام رفتم، دیدم حضرت یک طوری گریه می‌کنند که بندِ جگرِ من در حالِ پاره شدن بود، صبر کردم تا ایشان کمی گریه کردند و بعد شروع کردند به نفس نفس زدن… من از اینکه حالِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را توصیف کنم معذور هستم، بالاخره آن وضعی که حضرت داشتند، مصافتِ از خانه‌ی مبارک‌شان تا قبر حمزه سیّدالشّهداء علیه السلام… بعد می‌گوید: وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کمی آرام شدند عرض کردم ای سرور زنان چرا شما اینطور گریه می‌کنید؟ قلبِ ما پاره شد، (ظاهراً سنِ این صحابی کم بوده است)…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: پدرم از دنیا رفت و وصیّ او تنها شده است.

این صحابی می‌گوید گفتم: خودِ علی بن ابیطالب (صلوات الله علیه) مثلِ شما اینقدر شور و هیجان ندارند… هیچ کسی در این عالَم مانندِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به این روایت عمل نکردند…

آن صحابی می‌گوید همینکه من این را عرض کردم که چرا شما جلو افتاده‌اید؟ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي»[7] تا زمانی که من هستم دورِ او بگردم اجازه نمی‌دهم… هنوز علی (صلوات الله علیه) یاور دارد، لذا نباید به ایشان میدان داد.

در خاطر دارید که عرض کردیم حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جنگ‌ها اجازه نمی‌دادند حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ورود کنند…

«مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي» تا زمانی که من هستم دورِ او بگردم اجازه نمی‌دهم…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و بعضی‌ها مانندِ میثم‌ها و رُشَیدها اجازه ندادند… وگرنه هیچ چیزی به ما نرسیده بود.

دعا

از امام سجّاد علیه السلام یاد می‌گیریم که اینطور عرض کنیم:

خدایا! امام زمان ارواحنا فداه را دعاگوی ما بگردان و امسال را سالِ ظهورِ حضرت قرار بده.


[1] زیارت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب صلوات الله علیه در شب و روز مبعث

[2] سوره مبارکه طه، آیه 43

[3] سوره مبارکه طه، آیه 96 (قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَٰلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي)

[4] سوره مبارکه اعراف، آیه 150 (وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَىٰ إِلَىٰ قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنْ بَعْدِي ۖ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ ۖ وَأَلْقَى الْأَلْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُ إِلَيْهِ ۚ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُوا يَقْتُلُونَنِي فَلَا تُشْمِتْ بِيَ الْأَعْدَاءَ وَلَا تَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)

[5] الکافی، جلد 8، صفحه 106

[6] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم ، جلد ۲۹، صفحه ۴۶۵

[7] کفاية الأثر في النص على الأئمة الإثنی عشر، جلد ۱، صفحه ۱۹۷ (حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْكُوفِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ زَكَرِيَّا عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلضَّحَّاكِ عَنْ هِشَامِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ عَنْ عَاصِمِ بْنِ عُمَرَ عَنْ مَحْمُودِ بْنِ لَبِيدٍ قَالَ: لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَانَتْ فَاطِمَةُ تَأْتِي قُبُورَ اَلشُّهَدَاءِ وَ تَأْتِي قَبْرَ حَمْزَةَ وَ تَبْكِي هُنَاكَ فَلَمَّا كَانَ فِي بَعْضِ اَلْأَيَّامِ أَتَيْتُ قَبْرَ حَمْزَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ فَوَجَدْتُهَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا تَبْكِي هُنَاكَ فَأَمْهَلْتُهَا حَتَّى سَكَتَتْ فَأَتَيْتُهَا وَ سَلَّمْتُ عَلَيْهَا وَ قُلْتُ يَا سَيِّدَةَ اَلنِّسْوَانِ قَدْ وَ اَللَّهِ قُطِعَتْ أَنْيَاطُ قَلْبِي مِنْ بُكَائِكِ فَقَالَتْ يَا بَا عُمَرَ يَحِقُّ لِيَ اَلْبُكَاءُ وَ لَقَدْ أُصِبْتُ بِخَيْرِ اَلْآبَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَا شَوْقَاهْ إِلَى رَسُولِ اَللَّهِ ثُمَّ أَنْشَأَتْ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ تَقُولُ إِذَا مَاتَ يَوْماً مَيِّتٌ قَلَّ ذِكْرُهُوَ ذِكْرُ أَبِي [مُذْ] مَاتَ وَ اَللَّهِ أَكْثَرُ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي إِنِّي سَائِلُكِ عَنْ مَسْأَلَةٍ تَلَجْلَجُ فِي صَدْرِي قَالَتْ سَلْ قُلْتُ هَلْ نَصَّ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَبْلَ وَفَاتِهِ عَلَى عَلِيٍّ بِالْإِمَامَةِ قَالَتْ وَا عَجَبَاهْ أَ نَسِيتُمْ يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ قُلْتُ قَدْ كَانَ ذَلِكِ وَ لَكِنْ أَخْبِرِينِي بِمَا أَسَرَّ إِلَيْكِ قَالَتْ أُشْهِدُ اَللَّهَ تَعَالَى لَقَدْ سَمِعْتُهُ يَقُولُ عَلِيٌّ خَيْرُ مَنْ أُخَلِّفُهُ فِيكُمْ وَ هُوَ اَلْإِمَامُ وَ اَلْخَلِيفَةُ بَعْدِي وَ سِبْطَايَ وَ تِسْعَةٌ مِنْ صُلْبِ اَلْحُسَيْنِ أَئِمَّةٌ أَبْرَارٌ لَئِنِ اِتَّبَعْتُمُوهُمْ وَجَدْتُمُوهُمْ هَادِينَ مَهْدِيِّينَ وَ لَئِنْ خَالَفْتُمُوهُمْ لَيَكُونُ اَلاِخْتِلاَفُ فِيكُمْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ قُلْتُ يَا سَيِّدَتِي فَمَا بَالُهُ قَعَدَ عَنْ حَقِّهِ قَالَتْ يَا بَا عُمَرَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَثَلُ اَلْإِمَامِ مَثَلُ اَلْكَعْبَةِ إِذْ تُؤْتَى وَ لاَ تَأْتِي أَوْ قَالَتْ مَثَلُ عَلِيٍّ ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ تَرَكُوا اَلْحَقَّ عَلَى أَهْلِهِ وَ اِتَّبَعُوا عِتْرَةَ نَبِيِّهِ لَمَا اِخْتَلَفَ فِي اَللَّهِ تَعَالَى اِثْنَانِ وَ لَوَرِثَهَا سَلَفٌ عَنْ سَلَفٍ وَ خَلَفٌ بَعْدَ خَلَفٍ حَتَّى يَقُومَ قَائِمُنَا اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ وَ لَكِنْ قَدَّمُوا مَنْ أَخَّرَهُ وَ أَخَّرُوا مَنْ قَدَّمَهُ اَللَّهُ حَتَّى إِذَا أَلْحَدَ اَلْمَبْعُوثُ وَ أَوْدَعُوهُ اَلْجَدَثَ اَلْمَجْدُوثَ وَ اِخْتَارُوا بِشَهْوَتِهِمْ وَ عَمِلُوا بِآرَائِهِمْ تَبّاً لَهُمْ أَ وَ لَمْ يَسْمَعُوا اَللَّهَ يَقُولُ وَ رَبُّكَ يَخْلُقُ مٰا يَشٰاءُ وَ يَخْتٰارُ مٰا كٰانَ لَهُمُ اَلْخِيَرَةُ بَلْ سَمِعُوا وَ لَكِنَّهُمْ كَمَا قَالَ اَللَّهُ سُبْحَانَهُ فَإِنَّهٰا لاٰ تَعْمَى اَلْأَبْصٰارُ وَ لٰكِنْ تَعْمَى اَلْقُلُوبُ اَلَّتِي فِي اَلصُّدُورِ هَيْهَاتَ بَسَطُوا فِي اَلدُّنْيَا آمَالَهُمْ وَ نَسُوا آجَالَهُمْ فَتَعْساً لَهُمْ وَ أَضَلَّ أَعْمَالَهُمْ أَعُوذُ بِكَ يَا رَبِّ مِنَ اَلْحَوْرِ بَعْدَ اَلْكَوْرِ فَهَذِهِ فَاطِمَةُ رَوَتْ عَنْهَا اِبْنَتُهَا زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَهْلُ بْنُ سَعْدٍ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ وَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ عَبَّاسُ بْنُ سَعْدٍ اَلسَّاعِدِيُّ : .)