ما و استمرار فرهنگ سقیفه ـ جلسه اول

نویسنده

ادمین سایت

روز شنبه مورخ 19 مهر ماه 1399، اولین جلسه عزاداری دهه سوم ماه صفر در حسینیه مهدویه مشهد مقدس با سخنرانی «حامد کاشانی» پیرامون موضوع «ما و استمرار فرهنگ سقیفه» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و روحی له الفداء؛ صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند این نشست‌وبرخاستِ ناقابل، گفت و شنیدِ بی‌ارزش و عرض ارادت ناچیز ما را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی مبارکِ، نوکری آستانِ و شهادت در راه آن بزرگوار را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه، دوستانمان و شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه صلوات الله علیه تا روز قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

«اَللّهُمَ صَلِّ عَلی علی بن مُوسَی الِّرِضا المَرُتَضی اَلاِمامِ التَّقی النَّقی وَ حُجَتِک عَلی مَن فَوقَ الاَرضِ و َمَن تَحت الثَّری اَلصِدّیقِ الشَّهیدِ صَلاةً کثیرَةً تآمَّةً زاکیةً مُتَواصِلَةً مِتَواتِرَةً مُتَرادِفَة کاَفضَلِ ما صَلَّیتَ عَلی اَحَدٍ مِن اولیائِک»

نثار روحِ پر برکتِ حضرت علی بن موسی‌ الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء؛ صلواتی هدیه بفرمائید.

 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ما و استمرارِ فرهنگِ سقیفه

موضوع بحث ما «ما و استمرارِ فرهنگِ سقیفه» است. «سقیفه» از ابعاد مختلف خود محل اعتنا و مسئله روز ما هم است. ضربه مهمی که ما از اولِ تاریخ خوردیم؛ «تحریفِ عقاید» است.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم جنگیدند، نبرد کردند، زخم برداشتند، خونِ دل خوردند و فرمودند: هیچ پیامبری به اندازه من آزار و اذیت ندید.[4] ولیکن زمانِ ایشان یک‌طرف حق (مسلمان) و طرف دیگر باطل (بت‌پرست) بود، منافقین ضربه می‌زدند ولیکن قدرت مشروعیت بخشی به اباطیل خود را نداشتند.

منافقین؛ مرجف و خطاکار بودند، توی دل مردم را خالی می‌کردند، ضرر می‌زدند و دودستگی ایجاد می‌کردند ولیکن اگر از جانب خداوند متعال یا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم روایتی، متنی، تصریحی می‌رسید لاجرم مصلحتاً سکوت می‌کردند.

«عبدالله بن اُبّی» بسیار بسیار جایگاه داشت و اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به مدینه هجرت کردند بودند؛ «عبدالله بن اُبّی» رئیس مدینه می‌شد. شاید علت اصلی مخالفت وی با حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هم همین بود.

حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرایط مبارزه با «عبدالله بن ابی» را نداشتند. وقتی «عبدالله بن اُبی» را منکوب و تصریح به «نفاق» وی شد؛ او به گونه‌ای خانه‌نشین شد باوجود اینکه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نتوانستند با وی برخورد فیزیکی داشته باشند.

سختی کارِ بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم «جهادِ تأویل و تفسیر، جنگ اخبار و اسلام‌ها و جنگ مذاهب علیه یکدیگر» است. همه آیه و روایت می‌خوانند. نعوذ بالله هم یزید لعنه الله علیه آیه می‌خواند و هم حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه! هم عبیدالله بن زیاد لعنه الله علیهما و هم زینب کبری سلام الله علیها! هم عَمرو بن حَجّاج مَذحِجی زُبَیدی و هم حضرت زین العابدین صلوات الله علیه! همه قرآن می‌خوانند و کسی هم نمی‌گفت که من مسلمان نیستم. تقریرهای مختلف از اسلام ارائه می‌کنند.

مسئله مهم این است: امروز «سقیفه» فرهنگِ پابرجا در جهانِ اسلام و حتی تا حدِ زیادی بین شیعیان است.

متأسفانه این فرهنگ نه تنها در جهان اسلام بلکه بین ما شیعیان هم رواج دارد لذا بحث ما «ما و استمرار فرهنگ سقیفه» است. حال نمی‌دانم که چقدر از بحث را می‌رسیم که عرض کنیم ولیکن خواستم که در تیتر براعت استهلال جاری شود و معلوم شود که بین ما شیعیان هم «فرهنگِ سقیفه» ساری و جاری است لذا مسئله مهم است.

سال 1388 در کشور ما یک اختلاف سیاسی به وجود آمد و برخی طرفدار فردی و برخی دیگر طرفدار فردِ دیگری بودند که در حال حاضر هر دو آن افراد از حیّز انتفاع افتادند و دیگر هیچ یک از آن دو در مملکت نقشی ندارند. اهمیت این اختلاف هم در اثر گذشت زمان، کاهش پیدا می‌کند و شاید 50 سال بعد، دیگری فردی بر سر این دو با دوست خود دعوا نکند. اگر فردی 100 سال دیگر خاطراتِ این اختلافات را بخواند؛ اصلاً با فرد دیگری بر سر این دو نفر دعوا نمی‌کند. همیشه همین‌طور است.

آیا سقیفه هم یک مسئله اختلافی است که هر کس هم حق داشت دیگر مسئله تمام شده و سالبه به انتفای موضوع است؟! نخیر. «سقیفه» یک فرهنگِ جاری و ساری است و حتی بین ما شیعیان که «آل زیاد و…» را هم لعن می‌کنیم، حضور دارد و ساری و جاری است لذا اصلاً تمام نمی‌شود.

روزی «سقیفه» از بین می‌رود که ابعادِ مختلف فرهنگ و تفکر سقیفه از بین برود. شاید آن روز نیازی نباشد که فردی راجع به آن حرف بزند. بنده خیلی بعید می‌دانم که تا ظهور حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء این اتفاق رخ دهد.

ما شهرهایی داشتیم که در آن شهرها یک مذهبی به وفور رایج بوده است ولیکن 50 ـ 100 سال بعد بر اثر حمله نظامی یا کار فرهنگی دیگر آن مذهب در شهرها حضور ندارد، دین دیگری جایگزین شده است و مردم تغییر دین دادند ولیکن «سقیفه» این‌طور نیست.

«سقیفه» قفقاز نیست که روزی شیعه و مسلمان بودند لیکن امروز ارمنی هستند. «سقیفه» جزین نیست که روزی 70 مجتهد بر بالین یک متوفی حاضر می‌شدند لیکن امروز عشرتکده اسرائیلی‌ها است و اصلاً مسلمان ندارد.
«سقیفه» ساری، جاری و حاکم است و حضور دارد.

آیا بیان این سخنان به مصلحت جهان اسلام است؟

ان شاء الله 8 جلسه بدین موضوع خواهیم پرداخت البته اگر 80 روز هم فرصت داشتیم، این بحث ادامه پیدا می‌کرد. اولین بحثی که در این موضوع به وجود می‌آید این است:

ـ آقا! فرض کنید که طبق ادعای شما این موضوع اهمیت هم دارد لیکن آیا این سخنان به مصلحتِ جهان اسلام است؟

باید در مقدمه بحث بدین سؤال پرداخت وگرنه ممکن است که این سؤال حاشیه‌ای، حاشیه را تبدیل به اصل کند.

ـ آقا! یک بحثِ فرعی و تاریخ‌مصرف گذشته است، حال شما می‌خواهید که زور بزنید و آن بحث را مهم جلوه دهید؟ آیا امروز حرف زدن راجع به این بحث به مصلحت است؟

باور بفرمائید که خود این سؤال بیش از یک دهه بحث دارد و بنده قصد ندارم که ابعادِ آن را مطرح کنم.
ان شاء الله محور بحث ما دو سخن از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و خلیفه دوم در تقابل هم خواهد بود. یکی در «رسائل ائمه» شیخ کُلینی و دیگری در «صحیح البخاری» آمده است.
این دو متن با هم در تقابل فرهنگی هستند. یکی از جانب سید مؤمنین و یَعسوبُ الدّین؛ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و دیگری از جانب فردِ مقابل ایشان در سقیفه است.

سال 38 هجری؛ سال 35 نیست، سال 36 نیست، سال 37 نیست و سال 38 هجری است. (به قول یک بنده خدای که می‌گفت: شرایط امروز شرایط دیروز نیست. امسال، سال 94 است، سال 93 نیست، سال 92 نیست و سال 91 هم نیست و سال آینده 95 خواهد بود و به مراتب از سال 94 بهتر خواهد بود!)

سال 35 هجری به علت فسادِ اقتصادی سنگین حکومت خلیفه سوم که مردم فقیر را فقیرتر و مردم ثروتمند را ثروتمندتر کرده بود و لذا یک هجمه عظیمِ هیجانی که در دل‌ها بود، فوران کرد، حاکم مسلمین را محاصره کردند، کُشتند، اجازه دفن او را در قبرستانِ مسلمین ندادند، سراغ ِحضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه رفتند، التماس، التجاء و اصرار کردند که آقا! شما حاکم شوید.

اوایل تفاوت نظر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه با خود را کمی تحمل می‌کردند. سال 36 هجری، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طلب صلوات الله علیه علی‌رغم سختی‌های موجود در جنگ جمل پیروز شدند و حقانیت ایشان در اذهان آشکارتر شد.

بعد از جنگ جمل به نبرد صفین رفتند. در نبرد صفین پس از کش‌وقوس‌ها و لحظاتی که داشت منجر به شکست می‌شد؛ پیروز نظامی بودند ولیکن اواخر سال 37 هجری حکمیت و جنگ با خوارج رخ داد و دیگر حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به قدری رو به شکست، افول و اضمحلال رفت که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در مسجد سخنرانی می‌کردند که «محمد» در مصر تنها است، سپاه معاویه به فرماندهی عمرو بن عاص بر مصر حمله بردند و حکومت مصر را گرفته است.

محمد سلام الله علیه که فرماندار مصر بود، متواری شد و مکرراً پیغام می‌داد که اگر نیروی کمکی نفرستید؛ من را می‌گیرند و کشور مصر اشغال می‌شود.

هر چه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در مسجد صحبت می‌کردند، کسی نمی‌آمد درحالی‌که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله یک سال قبل از این ماجرا، برای نبرد صفین 90 هزار نفر از همین کوفیان نیرو فرستادند. (خوب دقت کنید)

سال 38 هجری محبوبیت حکومتِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به شدت پایین است. مردم از جنگ و مقاومت خسته شدند.

همدانی‌ها و عبدالقیسی ها؛ گروه‌های هستند که به نسبت خیلی شیعه بودند و در راهِ اهل بیت علیهم السلام خیلی جان دادند. آدم حسابی در آن‌ها زیاد است.

رئیس قبیله همدان در صفین گفت: آقا! 800 نفر از جوانانِ قبیله ما کشته شدند و اصلاً نسل بنی همدان ورافتاد! قرار است چقدر بجنگیم؟

روز اول حکومتِ، جهاد و مبارزه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه عقلانی بود ولیکن وقتی یک خورده که کشته دادند؛ خسته شدند و حساب‌کتاب کردند که جنگ تا کی؟! این نبرد تا کی ادامه دارد؟! محبوبیت حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به شدت افت کرد.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در سال 38 هجری نمی‌توانستند 2 هزار نفر نیرو برای اعزام به مصر آماده کنند درحالی‌که ایشان 90 هزار نفر را برای نبرد صفین آماده کردند. جنگ با شامیان ترسناک‌تر بود چون لشکر معاویه بالای 100 هزار نفر جمعیت داشت درحالی‌که لشکر اعزامی معاویه به مصر به فرماندهی عمرو بن عاص 100 هزار نفری نبود و جنگ کوچک‌تری محسوب می‌شد.

دفاع از محمد سلام الله علیه در مصر از جهت فرهنگی و تئوریک هیچ انقلت دینی نداشت. مثلاً در جنگ جمل حضور همسر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در جبهه مقابل، یک خورده مسئله را پیچیده کرده بود و حضور در جنگ برای آن‌ها ابهام داشت.

ذوالشهادتین در جنگ جمل شمشیر نکشید و احتیاط کرد! سلیمان بن صُرَد بن الجون خُزاعی در جنگ جمل شرکت نکرد و احتیاط کرد!

ما بعضی از حرف‌ها را راحت می‌زنیم. ذو الشهادتینی که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شهادت او را به منزله شهادت دو شاهد عادل پذیرفتند، در جمل شرکت نکرد و احتیاط کرد!

ـ ریختن خون؛ محل احتیاط است. باید تأمل بیشتری کرد و احتیاط کرد.

دفاع از مصر اصلاً چنین شبهاتی نداشت. طرف مقابل حتی معاویه لعنه الله علیه هم نبود که برادرِ همسر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد. (ام حَبیبه رمله؛ دختر ابوسفیان، خواهر معاویه و همسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود.) بلکه عمرو بن عاص فرماندهی لشکر شام را بر عهده داشت.

شاید قبل از اسلام، بی‌آبروترین زنِ عرب؛ مادرِ عمرو بن عاص بود. خود معاویه لعنه الله علیه هم جایگاهی نداشت.

با این وجود حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نتوانستند حتی 2 هزار نفر نیرو برای مقابله با لشکر شامیان به فرماندهی عمرو بن عاص بفرستند. این‌قدری نیروی به کمک به محمد سلام الله علیه به مصر نرفت تا خبرِ جان‌گداز شهادت محمد سلام الله علیه به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه رسید.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، محمد سلام الله علیه را از دوسالگی در آغوش خود بزرگ کردند. محمد سلام الله علیه با فرزندانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه، امام حسن مجتبی و امام حسین صلوات الله علیهما بزرگ شد. بنده مردتر از محمد سلام الله علیه کم می‌شناسم.
سرِ آبی و قرمز، یک گروهی کمپین زدند تا طرف مقابل را محروم کنند! این‌ها درس عبرت در تاریخ است که یک عده از شیعیان حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه از کنفدراسیون فوتبال آسیا درخواست کردند که این تیم مقابل را محروم کنید چون ما در داخل با این تیم رقیب هستیم! ساده نگیرید. 1400 سال است که این‌طور است؛ یعنی منافع گروهی به خیلی چیزهای دیگر ترجیح داده می‌شود.

پدرِ «محمد بن ابی بکر» در سقیفه محل بحث ما است. محمد سلام الله علیه از 2 سالگی در آغوش حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و کنارِ امام حسن، امام حسین و حضرت زینب کبری صلوات الله علیهم اجمعین بزرگ شد.

اگر بسان این جمله محمد سلام الله علیه در تاریخ یافتید، بفرمائید. حضرت امام صادق صلوات الله علیه می‌فرمایند: «أن محمد بن أبی بکر بایع علیا علیه السلام علی البراءة من أبیه».[5] وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در سال 35 به حکومت رسیدند، محمد سلام الله علیه بر اساس تدین به ولایت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و بیزاری از پدر خود بیعت کرد!

محمد سلام الله علیه به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه عرض کرد: «أشهد امام مفترض طاعتک، وأن أبی فی النار».[6]

اگر قرار بر برائت شد، دیگران باید از پدر او برائت جویند ولیکن او باید از پدر خود برائت جوید. این مسئله مگر شوخی است؟! از همه سخت‌تر برای او بود. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه اصلاً چنین شرطی برای بیعت قرار ندادند. 99 درصد افرادی که با مولا بیعت کردند، شیعه به معنای من و شما نبودند و برائت نداشتند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه اصلاً چنین شرطی برای بیعت قرار ندادند ولیکن محمد سلام الله علیه در خانه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بزرگ شده است و از وقایع مطلع است و می‌داند که حق چیست.

محمد سلام الله علیه به یک وضع بسیار جان‌گدازی در غربت و تنهایی شهید شد. ایشان را کشتند، مثله کردند، بدنِ قطعه‌قطعه ایشان را هم در پوست یک حیوانی آتش زدند و خاکستر او را هم به باد دادند! خدا روزی کند که ما همه‌چیز خود را در راه اهل بیت علیهم السلام بدهیم.

خبرِ این شهادت به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه رسید؛ مولا شروع به گریه کردند و فرمودند: پسرم از دستم رفت. واقعاً عجیب است. محمد بن ابی بکر از دنیا رفت، مولا فرمودند: پسرم بود که از دستم رفت.

«وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»[7] خداوند متعال برای مومنان دو مثل زده است، یکی از دو نفر «همسرِ فرعون» است. همسر فرعون بود ولیکن مادر حضرت موسی علی نبینا و آله و علیه السلام بود. ایشان به خداوند متعال عرض کرد: «رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَک بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ».

محمد سلام الله علیه هم از این سنخ است. حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: «پسرم از دستم رفت» و گریه کردند.

یارانِ خاص مولا در این شرایط و بدترین لحظات حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در سال 38 هجری از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه پرسیدند: یا امیرالمؤمنین! ماجرای سقیفه چه بود؟

در این شرایط این سؤال را می‌پرسید؟! مصر اشغال و محمد هم شهید شده است؛ یعنی اگر بنا بر مصلحت باشد، الآن وقت آن روز است.

وقتی فردی از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در وسط جنگ همین سؤال را پرسید، مولا فرمودند: چقدر تو وقت‌نشناس هستی و بیخودی حرف می‌زنی. مولا سؤال‌کننده را توبیخ فرمودند.
وقتی حکومت مولا رو به اضمحلال بود، از ایشان سؤال کردند: آقاجان! نظر شما درباره سقیفه چیست؟ خیلی از افراد دراین‌باره اظهارنظر کردند ولیکن شما علنی و رسمی کلامی دراین‌باره نمی فرمائید.

بنده همین‌قدر عرض کنم که اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در آن 25 سال کلامی می‌فرمودند؛ کشته شده بودند.

بنده قبل آمدن به مشهد مقدس با یکی از بزرگان به صورت تلفنی صحبت می‌کردیم، ایشان فرمودند: تو این حرف را زیاد می‌زنی که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در یک باغی که بیرون شهر داشتند، زندگی می‌کردند و خلیفه سوم، ایشان را از شهر بیرون کرده بود. عرض کردم: بله آقا! این نقل در نهج‌البلاغه و فلان جا و فلان جا وجود دارد. ایشان فرمودند: می‌توان این را هم به این نقل افزود که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نمی‌خواستند خیلی در جمع باشند.

چگونه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در آن 25 سال ترور نشدند؟ قاعده بر این بود که ایشان را ترور کنند.

سید مرتضی اعلی الله مقامه الشریف پاسخ می‌دهد: «علیٌ بین الناس کالمیت بین الأحیاء» گویی 25 سال یک مرده بین زندگان زندگی می‌کرد.

مولا نباید خیلی به چشم می‌آمدند چون ایشان را به قتل می‌رساندند. اصلاً قتل ایشان طراحی شده بود. اصلاً حمله به خانه حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیها، طراحی برای قتل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بود. اهل این موضوع در مباحث تحلیلی می‌دانند.

اگر حضرت زینب کبری سلام الله علیها، جانِ حضرت سید الساجدین صلوات الله علیه را حفظ کرد؛ ایشان دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند و همان مسیر است.

خلاصه در بدترین شرایط ممکن این سؤال را از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه پرسیدند.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در کوفه‌ای زندگی می‌کنند که اعزام 100 ـ 110 هزار نیرو به جایی کاری ندارد و اصلاً حقوق می‌گیرند که اعزام شوند ولیکن نتوانستند 2 هزار نیرو به مصر اعزام کنند؛ یعنی ما در درایت شما شک داریم! قبلی‌ها بهتر بودند! شما مسیر خوبی نرفتید!

نارضایتی از حکومتِ ایشان به حدی رسید که در واجبات و واضحاتِ دفاع از مرزها به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه انقلت دارند. حال اینکه به غلط یا درست انقلت دارند یک بحث دیگری است. بحث این است که دیگر ایشان را قبول ندارند. ایشان هر گوشه که می‌نشستند، عده‌ای رد می‌شدند و دشنام می‌دادند.

تحلیل نشان می‌دهد که اگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه ترور و شهید نشده بودند و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نیامده بودند؛ حداکثر تا 6 ماه بعد خود مولا باید حکومت را به معاویه لعنه الله علیه تحویل می‌دادند. حکومت ایشان رو به سقوط بود.

در این شرایط از ایشان سؤال پرسیدند: آقا! نظر شما راجع به سقیفه چیست؟ اول مولا فرمودند: حالا در این شرایط که محمد سلام الله علیه شهید و مصر اشغال شده و این وضع ما است، این سؤال را می‌پرسید؟! یک چیزی می‌نویسم و این را به شما می‌دهم. مولا نامه‌ای نوشتند و به «ابو رافع» دادند.

«ابو رافع» و پسر او؛ مسئول دبیرخانه حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بودند، نامه می‌نوشتند، ابلاغ می‌کردند و گاهی هم از طرف مولا قرائت می‌کردند.

این نامه تنها نامه‌ای بود که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: هر جمعه، قبل از نماز جمعه این نامه را بخوانید، چند نفر از شیعیان خود را هم می‌آورم که شهادت دهند که این نامه من است.
شما نامه دیگری پیدا نمی‌کنید که زمانی که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه زنده هستند و حضور دارند؛ 10 نفر از شیعیان بایستند و بعد از قرائت نامه بگویند که ما شهادت می‌دهیم که این نوشته علی بن ابی طالب صلوات الله علیه است. ببینید که چقدر این نامه حساس بوده است؛ یعنی مردم باور نمی‌کردند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در این باره سخنی بفرمایند.
حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه تا جایی که امکان داشت به قدری سکوت کردند که خیلی از افراد باور نمی‌کردند که مولا چنین سخنانی بفرمایند.

مولا خود خطیب جمعه هستند، با این وجود وقتی افراد این نامه را می‌خوانند تا مولا خود تشریف بیاورند، ممکن بود که در دل‌ها شکی ایجاد شود لذا وقتی نامه را می‌خواندند، شهود هم حضور داشتند و می‌گفتند: ما شاهد هستیم که این نامه را خود مولا فرمودند. هر جمعه هم باید این نامه را می‌خواندند. از این چه چیزی متوجه می‌شوید؟

یک: حساسیت این سخنان به شدت بالا بوده است.

دو: وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در این سطح عمومی می‌خواهند عمومی صحبت کنند؛ در این نامه هم تقیه وجود خواهد داشت. باور نمی‌کردند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه چنین سخنانی بفرمایند و نمی‌توانستند تحمل کنند.

این‌قدر این بحث اهمیت دارد که در این شرایط هم مولا این سخنان را بیان بفرماید. صحیح است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه یکجاهایی از متن و بحث را سمباده می‌کشند که حساسیت‌زا نباشد ولیکن حکمت آن حکیم برجسته اقتضاء می‌کند که این سخنان بیان شود.

ما شیعیان هیچ‌وقت در تاریخ خود، زمانی که قدرتی هرچند کوچک را در دست داشتیم؛ بسان آن بحرانِ اواخر حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه شاید بحران‌زده نبودیم.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه راجع به سقیفه اظهارنظر فرمودند. بنده ده‌ها دلیل دیگر را هم می‌توانم بیان کنم لیکن به نظرم همین‌قدر کفایت می‌کند.

از مقدمه این متن مشخص است که مسئله سقیفه برای حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه اهمیت دارد ولو حکومت رو به اضمحلال است چون صرفاً یک بحث اختلافی نیست و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می‌بینند که این تفکر رایج است و جریان و سَرَیان دارد.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه می‌بینند که یاران خودشان دچار ابهام و تشتت شدند. ذو الشهادتین هم در جمل گیر کرد! مولا مشاهده می فرمانید که در بهترین حالت؛ نقطه شروع انحراف را در بنی‌امیه لعنه الله علیهم اجمعین قرار می‌دهند! در این صورت دیگر مسئله حل نمی‌شود.

آیا همه فرق اسلامی رفتار امام حسین علیه السلام را درست می‌دانند؟

اگر همین فجازی را بررسی کنید، اخیراً یک برادر معممی گفته است: مسئله محرم و عاشورا، مسئله اختلافی نیست و تمام فرق اسلامی رفتار امام حسین علیه السلام را درست می‌دانند!

من نمی‌دانم که چرا این‌ها این‌قدر دروغ می‌گویند، آیا فهم آن‌ها این‌قدر ایراد دارد که دروغ می‌گویند؟! این خبر کذب محض است. بله! بسیار و شاید اغلبِ اهل سنت، امام حسین صلوات الله علیه را دوست دارند و مستضعف فکری هم هستند.

حجت برای شما ائمه اطهار علیهم السلام هستند. بنده می‌خواستم عرض کنم که می‌توان این سخنان را بیان کرد به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه استناد کردم.

اگر از ابتدا فرد دیگری را برای شما حجت قرار داده بودند و می‌گفتند: اگر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دیر آمده بودند؛ او پیغمبر شده بود! لاجرم شما او را حجت می‌دانستید. بسیاری بلکه اغلب نمی‌دانند که ماجرا چیست و خبر ندارند. ان شاء الله خداوند متعال همه ما و آن‌ها را هدایت کند. بنده هم قصدِ تخطئه آن‌ها را ندارم ولیکن نباید دروغ گفت.

بسیاری از بزرگان غیر شیعه، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را تخریب و تخطئه کردند.

بنده این بحث را جایی مفصل عرض کردم لذا الآن باز نمی‌کنم. بنده به یاد ندارم که فقهی از فقها امت یا آخوندی از آخوندهای یکی از فرق در برابر حکومتی قیام کرده باشد و بگویند: او خودکشی کرد!
نعوذ بالله! آقا! امام حسین صلوات الله علیه به اندازه یک آخوند که هستند. اصلاً حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه با این‌ها قابل قیاس نیستند، ببینید که چقدر بنده تنزیل کردم و پایین آمدم.

اگر شما پیدا کردید، بفرمائید که فلان جا نه یک مرجع نه یک فقهی بلکه یک آخوندی علیه یک حکومت طاغوتی قیام کرده باشد و بعد بگویند: خودکشی کرده است! طرفداران او هم مجبور شوند که بگویند: نخیر خودکشی نکرده است. بسم‌الله اگر سراغ دارید بیاورید.

یک عالم دینی که معصوم است و علم او بسان سایرین اجتهادی، استنباطی، ظنی و… نیست؛ قیام کرده است لیکن شبهه رایج کلامی راجع به او این است: چرا او خودکشی کرد؟! شیعیان هم توضیح می‌دهند که نخیر، ایشان خودکشی نکردند.

این شبهه در کجا به وجود آمد؟! چه کسی آن را عنوان کرد؟! علماء عنوان کردند. بسیاری از علماء غیر شیعه سنگین‌ترین تخریب‌ها را به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه روا داشتند!

چرا به‌دروغ می‌گوید که همه قبول دارند؟! بله ایشان را دوست دارند ولیکن خیلی‌ها قاتلان ایشان را هم دوست دارند!

عَمرو بن حَجّاج مَذحِجی زُبَیدی لعنه الله علیه؛ آن ملعونی است که در کربلا به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه گفت: آب را به وحوش بیابان می‌دهیم ولیکن به شما آب نمی‌دهیم![8] آن ملعون مسئولیت محاصره شریعه فرات را بر عهده داشت. آن ملعون چند بار در کربلا خطبه خواند تا اثبات کند که نعوذ بالله حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه جهنمی است!

اگر فرزندانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه تشنگی کشیدند، عَمرو بن حَجّاج مَذحِجی زُبَیدی لعنه الله علیه فرمانده منع آب است. ابن حجر عسقلانی در «الاصابه فی تمییز الصاحبه» خود، عَمرو بن حَجّاج مَذحِجی زُبَیدی لعنه الله علیه را «صحابه» می‌داند!

وقتی ما می‌گوییم که این فرد معصوم است. دیگر کسی نمی‌گوید: آیا این فرد راست می‌گوید؟! وقتی معصوم است؛ صادق و صدیق هم است. آن فرهنگ و تفکر هم وقتی فردی صحابی می‌داند؛ یعنی دیگر از صداقت و صیانت آن فرد سؤال نپرسید!

عبدالملک بن عمیر لعنه الله علیه، سفیر امام حسین صلوات الله علیه را در پشت‌بام گردن زد؛ ابن حجر عسقلانی آن ملعون را صحابی می‌داند!

صحابی در این تفکر یعنی غُبار داخل بینی اسب آن فرد صحابی از همه شما و پدر و مادرهای شما برتر است.
حسین بن علی صلوات الله علیهما را دوست دارند، قاتلان ایشان را چطور؟! انصاف نیست که بگویم «همه» ولیکن اینکه فردی بگوید: هیچ‌کس مخالف نیست! این یک دروغ آشکار است. اصلاً چه چیزی سبب به وجود آمدن واقعه کربلا شد؟! شروع ماجرای کربلا چه بود؟

آیا به قتل رساندن حضرت سید الشهداء به علت عدم بیعت، بدعت جدیدی بود؟

گفتند: یا باید با ما بیعت کنی یا تو را می‌کشیم! بسیاری از نویسندگان ما در اینجا کج رفتند و گفتند: «این بدعت بزرگی که رخ داد که به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عرض کردند: یا باید بیعت کنی یا تو را می‌کشیم. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه باید جلوی این بدعت را می‌گرفتند لذا به هیج وجه کوتاه نیامدند»!
بدعت است ولیکن این بدعت بار اولی نیست که رخ می‌دهد. شما مصادر قبلی را ببینید. مگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در جریان سقیفه به غیر از اقدام نکردن، اقدامی هم کرده بودند؟
جناب مالک اشتر سلام الله علیه، عبدالله بن عمر را کشان‌کشان آورد و در مقابل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه زمین انداخت و عرض کرد: «آقا! بیعت نمی‌کند. آیا گردن او را بزنم؟» این واقعه تلمیح بود. اشاره به این امر که روزی که این‌ها جلوی درِ خانه شما ریختند، جز اینکه شما بیعت نفرمودید، مگر چه کار کرده بودید؟!

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: اجازه بدهید که برود! ما بسان این‌ها نیستیم. گفت: تضمین بده که علیه ما اقدامی نمی‌کنی، نیرو جمع نمی‌کنی و سپس برو. عبدالله بن عمر گفت: تضمین هم نمی‌دهم! حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: من تضمین می‌دهم، برو!
مگر حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در جریان سقیفه کاری کرده بودند؟! گفتند: خانه او؛ دار الفتنه و مرکز اوباش شده است! مگر نگفتند؟! عبدالعزیز دهلوی بدین تصریح کرده است.
کدام بدعت را یزید لعنه الله علیه انجام داد که افراد پیش از او بزرگ‌تر از آن بدعت را انجام نداده بودند؟!
بحث ما دعوا، فحش و…نیست. ما قصد داریم یک بود یا نبود یک ماجرایی را هم با هم بررسی کنیم. الآن قرار بر این نیست که یقه کسی را بگیریم.

کدام بدعت رخ داد که پیش از آن شدیدتر از آن بدعت رخ نداده بود؟! نکته این موضوع اینجا است که در کربلا به رفتار قبلی استناد شد کما اینکه وقتی عبدالله بن زبیر، خاندانِ بنی‌هاشم را در یک دره محصور کرد گفت: یا بیعت می‌کنید یا اینجا را به آتش می‌کشم! همان‌طور که پدربزرگ من قصد داشت این کاری بکند یا این کار را کرد! [مادرِ عبدالله بن زبیر؛ اسماء دختر ابی بکر و عایشه هم خاله او است.]

از داعشی ها می‌پرسند: چرا شما جنگ با کفار را از اروپا شروع نمی‌کنید؟! مکرراً در کشورهای اسلامی شمشیر می‌زنید. اگر شما قصد قیام در راه توحید را دارید، فعلاً با مسیحیان و یهودیان درگیر باشید تا ما هم بیایم! اسرائیل و اروپا بروید. چرا این کودکان را در کشورهای اسلامی آتش می‌زنید؟!

پاسخ می‌دهند: ما به سنت صدیق (!) استناد می‌کنیم!

این فرهنگ مستمر است. حالا به خودمان هم خواهم رسید. این فرهنگ در ما هم مستمر است. آخوند مطلوب برای عموم ما شیعیان؛ آخوندی است که سقیفه درست کرده است! جلوتر عرض خواهم کرد. اگر امروز هم ما بودیم و امام حسین صلوات الله علیه و علماء عصر ایشان؛ ما می‌دیدیم که طبع ما با رفتارِ ابن عباس‌ها تلائم دارد. رفتار او با ما جورتر درمی‌آید. توضیح که بدهم، خواهید دید. این فرهنگ استمرار دارد.

نمود یکی از رفتارهای فرهنگ سقیفه و نقطه مقابل آن

بعضی از رفتارها برای جریان سقیفه است و در کربلا نمود پیدا کرده است. یکی از آن رفتارها این است که به ناموس و رضیع رحم نمی‌کنند. هیچ. این عادت آن جریان بود. آن جریان از روز اول بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم با هر کس؛ چه مرتد و چه مسلمان درگیر شدند، اول گفتند: مرتد و نامسلمان است! بعد به او حمله کردند. حال یا درست یا غلط؛ یعنی همه را با یک چوب زدند.

وقتی مرتد و نامسلمان است یعنی اگر زن و فرزندان او اسیر شدند؛ کنیز و برده ما هستند و حرمتی ندارند. فرزند به پدر ملحق است.

بُسْرِ بْن اَرْطاة از فرماندهان لشکر معاویه به یمن حمله کرد. عبیدالله بن عباس که والی یمن بود از یمن به کوفه فرار کرد و فرزندانِ خود را در یمن جا گذاشت. بُسر دو پسرِ عبیدالله را در مقابل چشمِ مادرشان (همسرِ عبیدالله بن عباس) سر بُرید! این جنایت را به جرمی انجام داد؟! چون آن تفکر، فرزند ملحق به پدر خود می‌داند لذا دو پسرِ عبیدالله بن عباس را سر بریدند!

گمان نکنید که بُسْرِ بْن اَرْطاة فردی بود که به خداوند متعال فحش می‌داد. این‌ها نماز اول وقت هم می‌خواندند. این جنگ اسلام با اسلام است. تزویر بیداد می‌کند و ظاهر همه اسلامی است. همه ریش داشتند! ابداً در کربلا بی‌دین به معنای کسی که علیه اسلام و قرآن لاطائلات بگوید، نداریم بلکه همه آیه می‌خوانند.
فقط بنی‌امیه این‌طور نبودند بلکه خوارج هم همین‌طور هستند.

وقتی خوارج، عبدالله بن خبّاب رحمه الله علیه را گرفتند؛ فرزندِ درون رحمِ همسرِ عبدالله بن خباب را هم کُشتند! این جنایت را به جرمی انجام دادند؟! این فرهنگ سقیفه است.

مگر خالد بن ولید نبود که چه کرد و چه کرد… این فرهنگ است.

وقتی در کربلا مقابل حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه قرار گرفتند؛ این دیگر جنگ مسلمان با مسلمان نبود. جنگ مسلمان با مسلمان؛ جنگی است که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در جمل اجازه ندادند که کسی به سمت نوامیس برود.

وقتی خانم‌ها [مادر، همسر، دختر و خواهر کشتگانِ لشکر مقابل] شروع به فحش دادن به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کردند؛ مولا فرمودند: «لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًی، وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَکمْ، وَ سَبَبْنَ أُمَرَاءَکمْ»[9] این‌ها را تحریک نکنید و چیزی نگویید. اگر فحشی هم دادند، بالاخره عزیزان خود را از دست دادند و حالا ناراحت هستند گرچه ما به حق کُشتیم.

شما کجا چنین چیزی پیدا می‌کنید؟! مولا فرمودند: «لَا تَهِیجُوا النِّسَاءَ بِأَذًی» این‌ها جوان، فرزند، همسر و… خود را از دست دادند، الآن اعصاب ضعیفی دارند…

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را نفرین می‌کردند ولیکن باوجود اینکه مولا حق محض بودند و فرد کشته شده باطل محض بود، مولا اعتنایی به این نقرین ها و فحاشی ها نمی‌فرمودند. کُشته فردِ فحاش در وسط جهنم بود ولیکن حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: حالا این فرد ناراحت است، اعصاب او ضعیف شده است و توان کنترل اعصاب خود را ندارد…

مولا به یارانِ خود فرمودند: اگر این خانم‌ها به من فحش دادند؛ شما عکس‌العمل نشان ندهید. این افراد، خانم هستند. کربلا لیکن این‌طور نبود.

کربلا که جنگ مسلمان با مسلمان نبود. رفتار لشکر مقابل؛ رفتار مسلمان با مسلمان نبود بلکه تکرار همان فرهنگ بود. جلوی خیمه‌ها می‌آمدند و آب را بر روی زمین می‌ریختند! با خود حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه جنگ داشتند ولیکن زمانی که جنگ تمام شد، چه اتفاقی رخ داد؟!

این‌طرف 30 هزار نامرد و آن‌طرف فقط چند خیمه وجود داشت. کلاً این‌قدر اثاثیه در آن چند خیمه وجود نداشت که بین 30 هزار نفر تقسیم کنند. نعوذ بالله گویی که با کفار می‌جنگیدند! عادت دارند که جنگ کردند و حالا باید غنیمت بردارند! «تَسَابَقَ الْقَوْمُ عَلَی نَهْبِ بُیُوتِ آلِ الرَّسُول»[10] کأنه با هم مسابقه می‌دادند. از هم سبقت می‌گرفتند!

وقتی با کفار می‌جنگید و قرب الی الله تیر می‌اندازید، دیگر دل شما که نمی‌سوزد بلکه اگر این تیر اصابت کند؛ تکبیر سر می‌دهید.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به وسط میدان رفتند…

روضه حضرت علی اصغر علیه آلاف تحیه و الثناء

 فدای عزت و مظلومیت شما یا اباعبدالله! این خانواده از آن مادری یاد گرفتند که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند: فاطمه زهرا صلوات الله علیها به من هم رو نمی‌زد. وقتی گرسنه بودیم و در منزل هم چیزی نبود، به من رو نزد. بعد از چند روز که از مسافرت آمدم، دیدم می‌لرزند… فاطمه من فرمود: پدرم فرموده است که علی چیزی نخواهید که نتواند برای شما فراهم کند.

خلاصه می‌کنم. در یک نقل دیگری وجود دارد که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها اصرار کردند که از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم چیزی درخواست کنید.

ـ فاطمه زهرا سلام الله علیها برای اطاعت از من [حضرت امیرالمومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه] رفتند ولیکن وقتی فاطمه زهرا سلام الله علیها برگشتند و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خواستند که به دیدن ما تشریف بیاورند؛ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به قدری منیع الطبع بودند که ملحفه بر صورت خود کشیدند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نسبت به پدر و همسر خود این‌طور مناعت طبع داشتند؛ پسر همان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وسط میدان رفت و فرمود: «یا قَوْمِ! إِنْ لَمْ تَرْحَمُونی فَارحَمُوا هذَا الطِّفْلَ!»[11]
حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه صحبت می‌کردند که دو اتفاق به صورت هم‌زمان رخ داد. حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه صدای «الله‌اکبر» شنیدند و خون به صورت مبارک ایشان پاشیده شد.

بنده توان ندارم که عرض کنم چه رخ داد. همین‌قدر عرض می‌کنم که وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه صورت این آقازاده را دیدند و خون نور چشم خود را به آسمان پاشیدند.

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه یک نگاهی هم کردند و فرمودند: این اتفاق برای من آسان است چون مقابل چشم تو هستم و این اتفاقات رخ می‌دهد. این حکایت از جگرسوخته ایشان می‌دهد.

امام صادق صلوات الله علیه فرمودند: چنان جگری از ایشان سوزانده بودند که هاتفی از غیب صدا زد (هیج جای دیگری از کربلا نداریم): «دَعهُ یَا حُسین» حسین جان! دل بکن «فَإنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَّنَه»


[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4] – بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، جلد 39، صفحه 56. (ما أوذی نبی مثل ما أوذیت)

[5] – إختیار معرفة الرجال المعروف به رجال الکشی، جلد 1، صفحه 282.

[6] – إختیار معرفة الرجال المعروف به رجال الکشی، جلد 1، صفحه 282.

[7] – سوره مبارکه تحریم، آیه 11. (وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِنْدَک بَیتًا فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ)

[8] – انساب الاشراف للبلاذري، جلد 3، صفحه 182. (أن عَمْرو بْن الحجاج قَالَ: يا حسين هَذَا الفرات تلغ فِيهِ الكلاب وتشرب منه الحمير والخنازير و الله لا تذوق منه جرعة حتى تذوق الحميم في نار جهنم!!!)

[9] – نهج البلاغه، نامه 14.

[10] – اللهوف علی قتلی الطفوف، جلد 1، صفحه 131.

[11] – تذکرة الخواص، صفحه 227. (یا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمی؟!… فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یبکی عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلی یدِهِ، وقالَ: یا قَومِ، إن لَم تَرحَمونی فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یبکی ویقولُ: اللَّهُمَّ احکم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِینصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِی مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ…)