نقش عالمان و خواص در سرکوب شدنِ حق ـ جلسه پنجم

روز پنجشنبه مورخ 03 مهر ماه 1399 و همزمان با روز ششم ماه صفر 1442 هـ ق، جلسه هیاتی در امامزاده قاضی الصابر علیه السلام با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» با موضوع «نقش عالمان و خواص در سرکوب شدنِ حق» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی* یفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَی وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَی».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله علیهم اجمعین؛ صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ان شاء الله خداوند این نشست‌وبرخاست ناقابل و گفت و شنید بی‌قیمت را به کَرمِ خودش از همه ما قبول کند و اجرِ ما را تعجیل در فرج حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف قرار بدهد، توفیقِ دیدار روی پربرکت حضرت، خدمت در آستانِ شریف آن بزرگوار و شهادت در راه ایشان را روزی همه ما، خانواده، نسل، ذرّیه، دوستانمان و شیعیانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب صلوات الله علیه تا روز قیامت مقدر بفرماید؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

شبِ آخر مجلس است؛ نثارِ همه فرزندانِ اهل بیت علیهم السلام امامزادگانِ واجب‌التعظیم به‌ویژه امامزاده عظیم‌الشأنی که میهمان ایشان بودیم و امیدواریم که ان شاء الله در قیامت این عرضِ ادب و حضور ما در محضرِ ایشان مایه دستگیری ما در محضر اهل بیت علیهم السلام باشد؛ صلوات دیگری محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

ما با هم خطبه‌ای از حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه که در کتاب «تحف العقول» به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نسبت داده شده بود را می‌خواندیم که در همین اوایل آن ماندیم.

محضر مبارک شما عرض شد که فقط عاملانِ بنی‌امیه لعنه الله علیهم اجمعین، علماء منتسب به بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین، افرادی که با بنی امیه ارتباط نزدیک یا نیمه‌نزدیک داشتند در قتل ِحضرت سید الشهداء صلوات الله علیه کار نکردند.

صیرورت بدعت به سنت با سکوت عالمان

متأسفانه افرادی که حق را می‌دیدند ولیکن رغبتاً (طمع چیزی که قرار بود به دست آورند) یا رهبتا (ترسِ از دست دادن چیزهای که دارند) سکوت کردند و حرفِ حق را بیان نکردند. تاریخ از این دسته افراد به خود زیاد دیده است.
اگر عالم سکوت بکند، روز اول بدعت رخ می‌دهد ولیکن بعد از مدتی حکومت‌ها آن بدعت را تبدیل به سنت می‌کنند و درگیری و مقابله با آن را بدعت تلقی می‌کنند.

تا دلتان بخواهد از این موارد وجود دارد؛ بسانِ وارث بودن دختر از پدرِ متوفی نه برادرِ پدر یعنی عمو. روز اول بدعت رخ داد ولیکن امروز قاطبه مسلمین به‌جز شیعیان این بدعت را سنت می‌دانند و ما را هم بازخواست می‌کنند که چرا شما دختر را وارث می‌دانید!

روزی اولی که خلیفه سوم در منا، نماز شکسته را تمام خواند؛ گروهی سروصدا کردند ولیکن چون قاطبه افراد سکوت کردند؛ امروز ما شیعیان را بازخواست می‌کنند که چرا در سفر نماز را شکسته می‌خوانید!

خداوند متعال نسبت به منافقان می‌فرماید که این افراد نهی از معرف و امر به منکر می‌کنند. این‌طور نیست که منافقان فراخوان بزنند: بسمه‌تعالی. هر که دارد هوسِ قتل، فحشا، دزدی و… بسم‌الله! کسی این‌گونه دعوت نمی‌کند. تغییر فرهنگی ایجاد می‌کنند که آن فحشا، عمل خیر شود! آن بدعت، سنت بشود! آن سنت، بدعت بشود! چه کسی باعث می‌شود که این اتفاق رخ بدهد؟!

صیرورت سنت به بدعت و بدعت به سنت با سکوتِ فردِ عالم، دانا و آگاه است لذا «إِذَا ظَهَرَتِ البِدَعُ فِی امَّتِی فَلیُظهِرِ العَالِمُ عِلمَهُ؛ فَمَن لَم یَفعَل. فَعَلَیْهِ لَعنَةُ اللهِ»[4] بر عالم است که اظهار بکند چون سلاطین، حکومت‌ها و قدرت‌ها آش را با جای آن می‌برند.

زمانی در همین کشور ما، شاید قاطبه مسئولین ما شبیه شهید محمد علی رجایی اعلی الله مقامه الشریف بودند ولیکن امروز شهید رجایی یا استثناء یا شبه استثناء است. شهید رجایی در زمان خود استثناء نبود.

وقتی بدعت رخ می‌دهد و دیگران سکوت می‌کنند… هر بدعتی مدنظر ما است. بحث ما فقط عالمانِ دینی نیستند؛ سیاستمداران، اقتصاد دانان، حقوق‌دانان و… هر فردی که در رشته خود سکوت بکند؛ بلافاصله اصحابِ قدرت، ثروت و نظامی تئوریزه می‌کنند و بدعت را تبدیل به سنت می‌کنند و عادت می‌دهند. وقتی امری عادت بشود؛ تازه ترکِ عادت موجب مرض هم می‌شود.

از این نمونه‌های جابه‌جا کردن حقیقت به‌قدری در ذهنِ بنده زیاد است که الآن هر چه می‌خواهم انتخاب بکنم که کدام را برای شما عرض کنم… اجازه بدهید نمونه‌ای را عرض بکنم که وعده داده بودم.

ببینید که سکوت عالم کار را به کجا می‌رساند. می‌خواهم دو شبهه را با هم پاسخ بدهم چون به بحث ما و امام حسن مجتبی سلام الله علیه مربوط است.

نتیجه عدم ارتباط با عالمِ ربانی

سکوت علماء و عدم ارتباط ما با عالمِ ربانی خیلی خطرناک است. یکی از بزرگ‌ترین اشتباهاتِ توده انقلابیون در همه جا از جمله کشور ما، ارتباط خود را با مراکز معرفت افزایی قطع می‌کنند و خودشان حکم صادر می‌کنند.
این افراد چون خودشان حکم صادر می‌کنند؛ طبعاً سریع تندروی می‌کنند. کار بجایی می‌رسد که (در اذهان) همه خائن، دزد، بدکاره و… می‌شوند و یک استثناء هم بنام رهبری دارند. فکر می‌کنند که این دفاع است. حکومتی که همه افراد آن به‌جز یک نفر دزد هستند؛ بدرد نمی‌خورد. بعد هم این افراد افسرده می‌شوند. غیر از این که این حرف بهتان به غیر دزدها است.

شما نمی‌توانید به همه افراد نسبت دزدی، ناکارآمدی، خیانت و… بدهید. این دفاع از رهبری هم نیست. فایده ندارد که رأس یک حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه باشد و سایر افراد آن حکومت دزد باشند؛ این حکومت به چه دردی می‌خورد؟!

نتیجه این عملکردها خود درمانی است. اگر افراد این گروه‌ها افسرده نباشند؛ دستِ به تحرکات ِخطرناک می‌زنند و تا حذف دیگران هم پیش می‌رود یا هم افسردگی می‌گیرند. این مسیر خوددرمانی توده انقلابیون کم معرفت است. این خیلی مهم است که ما باید رفتارِ خود را با یکجایی تنظیم کنیم.

وقتی می‌خواستند درس‌های حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه را در حوزه مطرح کنند، کارِ استاد در حوزه وقتی درس خارج می‌دهد این است که نقد و بررسی بکند و اگر قرار باشد که استاد مقلد باشد؛ دیگر استاد ِدرس خارج و اجتهاد نیست. اگر قرار باشد که استاد نظر خود را بیان بکند، اسم هر بزرگی که مطرح بشود؛ خود آن شخص بزرگ محترم است ولیکن ممکن است که فکر وی نقد بشود. آخوند خراسانی، شیخ انصاری، صاحب عروه و … رحمه الله علیهم اجمعین نقد بشود. ممکن است که فرمایشِ حضرت امام رضوان الله تعالی علیه هم مطرح بشود و نقد کنند. لزومی ندارد حتی اگر آن استاد، شاگردِ حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه باشد؛ حرفِ امام را تأیید بکند.

اصلاً حیاتِ علم به همین نقد، رد و… است. عده‌ای اوایل انقلاب در درس بعضی از مراجع داغ بازی در می‌آوردند، اگر احساس می‌کردند که استاد دو دفعه است که درسِ امام خمینی رحمه الله علیه را نقد کرده است یا رمی به ضدانقلابی گری، مخالفت و مرگ به ضد ولایت فقیه و… این عوام بازی‌ها که هنوز هم آن‌ها را داریم.
آقا! وقتی در درسِ خارج فردی را نقد می‌کنند، او را حساب کردند که وی را نقد می‌کنند، باید آن فرد در عداد بزرگان قلمداد شود تا کلام وی را نقد کنند. آنجا که هر کسی را نقد نمی‌کنند.

اتفاقی که افتاد این بود که یک عده رمی به ضدانقلابی شدند، با یک عده بد برخورد شد، به بعضی‌ها تنه زدند، درس بعضی‌ها خلوت شد و… این افراد هم دیدند که آقایان تحمل ندارند لذا مطالب و درس حضرت امام رضوان الله تعالی علیه را کم کم دیگر مطرح نکردند. یک حرکت قطعاً به ضرر انقلاب شد چون امام خمینی رحمه الله علیه که یک فقیه برجسته بود و باید اسم ایشان در کنار سایر بزرگان مطرح می‌بود، فرمایشات ایشان یکجاهایی نقد و یکجاهایی تأیید می‌شد، رشد می‌کرد و مکتب ایشان بالا می‌آمد.

حضرت امام خمینی رحمه الله علیه در حکومتی که خودشان ولی‌فقیه آن حکومت بودند، از حوزه رخت بربستند و دیگر اسم ایشان را مطرح نکردند. انقلاب ضرر کرد که رهبرِ فقیه برجسته آن به یک رهبر سیاسی صرف تبدیل شد. حالا اگر شما امروز بخواهید فقاهت حضرت امام خمینی رحمه الله علیه را اثبات کنید، باید کنگره بگیرد تا اثبات کنید چون در مباحثِ دروس بزرگان دیگر اسمِ مبارک حضرت امام خمینی رحمه الله علیه مطرح نیست و اسمِ آیت الله خویی رحمه الله علیه مطرح است. فقاهت آیت الله خویی رحمه الله علیه روشن است ولیکن باید زور بزنید تا فقاهت حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه روشن بشود، با اینکه می‌توانست فقاهت ایشان روشن باشد.
اگر ارتباط ما با عالم قطع بشود… تمام فرقه‌های انحرافی یک بیت الغزل بنام «حذف ارتباط با علماء» دارند.
آیا منظور شما از علماء فقط روحانیت است؟! خیر، لزوماً ندارد که عالم حتماً معمم باشد ولیکن طبعاً معمولاً آنچه ما از برجستگانِ محققین علوم انسانی می‌شناسیم، معمم هستند.

الآن در مجلس خبرگان، یک فرد غیر معمم داریم که اتفاقاً ایشان باسواد هم هستند ولیکن متخصصان به همین نسبتِ یک به هشتادی (یک خبره غیر معمم بین 87 خبره معمم) که الآن مشاهده می فرمائید، معمم هستند.

اگر ارتباط کلی با علماء قطع بشود؛ امکان ایجاد هر گونه انحرافی وجود دارد. تمام فرقه‌های انحرافی (از فرقه‌های سیاسی منحرف تا فرقه‌های اعتقادی منحرف) که بنده می‌شناسیم، یک بیت الغزل بنام «حذف ارتباط با علماء» دارند.

آیا در مسائل اعتقادی، آزادی اندیشه و آزادی بیان صحیح است؟

الآن در جامعه ما افرادی مدعی «روشن‌اندیشی» و «دگراندیشی» هستند. بنده طرفدارِ طب سنتی بیش از طب مدرن نیستم. اگر کمتر از طب مدرن طرفدار طب سنتی نباشم، اصلاً بیشتر نیست.

یک نفر از این آقایان کتاب این افراد را آتش زد (ولو بنده هم نپسندم)؛ روشن اندیشانِ دگراندیش چه شد؟! بنده موافق نیستم ولیکن چطور اگر فردی کتاب طب فلان را رد کند یا آتش بزند یا بگوید که من ماسک نمی‌زنم؛ فریاد شما (افرادی که مدعی آزادی هستند) به آسمان می‌رود و حاضر هستید تا اعدام این فرد هم جلو بروید؟ بنده به هیچ‌وجه طرفدارِ این فرد نیستم بلکه چه‌بسا منتقد هم باشم.

این در حالی است که در مباحثِ اعتقادی هر کسی هر چه می‌گوید، «آزاداندیشی» را مطرح می‌کنند! چطور شما در طب آزاداندیش نیستید؟! الآن در مورد پروتکل درمانی کرونا، آزاداندیش هستید؟! آیا امکان دارد فردی خلافِ نظر وزارت بهداشت عمل بکند؟! پاسخ می‌دهند: خیر، عمل خلاف نظر وزارت بهداشت خودکشی و خلافِ عقل، عرف و… است!

حال در مسائل اعتقادی هر کسی که با والده خود قهر می‌کند و اظهارنظری کرد؛ باید به اسم «آزاداندیشی» نظر وی را بشنویم!!! این جوک است. بعد هم به اسم «آزاداندیشی» به هر کانال و صفحه‌ای سر می‌زنیم.

ما در روزگاری به سر می‌بریم که افراد به راحتی دسترسی به متخصص ندارند. یا باید از راه آن بروید یا کنجکاوی بیش از حد نکنید. تحصیل و مطالعه برای هیچ‌کس ممنوع نیست و طبقه خاص و شهر خاصی ندارد.

اگر فردی کتابِ طب فلان را هم آتش زد، نهایت امر این است که فردی بیماری بگیرد و از دنیا برود ولیکن آسیب به اعتقادِ انسان، مرگِ حقیقت انسان است. کدام «آزاداندیشی» را مطرح می‌کنند؟ آزاداندیشی هم برای خود ملاک دارد.

«خوردنِ سَم» حتّی برای یک مرتبه هم مضر است

بنده فرصت نگاه کردن به تلویزیون را ندارم، چه رسد به نگاه کردن به ماهواره. غیرازاینکه در منزلمان نداریم، فرصت آن را هم ندارم ولیکن بنده از سؤالاتی که مردم می‌پرسند، متوجه می‌شوم که الآن کجا چه می‌گویند.
از صد سؤالی که در هفته می‌پرسند 7 سؤال خاص وجود دارد، مابقی چند سؤال است که مدام تکرار شده است. مثلاً چند سؤال سیاسی، چند سؤال راجع به خودمان که این ور و آن ور به ما بستند و چند سؤال هم اعتقادی است. یکی از آن سؤالات این است که آیا واقعاً حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 93 همسر داشتند؟!

چرا گوش و چشم خود را دستِ هر کسی می‌دهید تا با شما بازی کنند؟!

یک پستی منتشر می‌کند: همه همسران پیامبر؛ 1_ سمیه. (انساب الاشراف، جلد فلان، صفحه فلان) 2_ صبرا (یعقوبی، جلد فلان، صفحه فلان) 3_ … (مروج الذهب، جلد فلان، صفحه فلان)

این اسامی را به همینطور ادامه می‌دهد و 93 نام را مطرح می‌کند! یا للعجب! یک نسخه 800 اسمی هم برای همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نوشتند!

آقا! با این اسامی چه کار کنیم؟ پدرآمرزیده! شما چقدر مطالعه می‌کنید که همه جا بروید و سرک بکشید؟
ممکن است که به ذهن شریف شما برسد که اسناد الکی است، انساب الاشراف الکی نوشته است. گاهی این‌طور است؛ مثلاً یک روایت درست کردند که امام حسین علیه السلام فرمودند که ایرانی‌ها را بکشید و زنان آن‌ها را کنیز بگیرید! چنین روایتی وجود ندارد و از اساس دروغ است.

بسیاری از ارجاعاتِ این پست دروغ نبود. وقتی بنده پاسخ را بدهم، شما خواهید دید که پاسخ بعضی از مسائل تخصصی است و به ذهن فردی که تخصص دیگری دارد نمی‌رسد لذا چشم و گوش خود را هر جایی نبرید.
با وجود اصحاب برجسته حضرت علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیه و الثناء، به محضر ایشان شرفیاب می‌شدند و سؤال می‌پرسیدند: «مِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی»
[5]، ما باید این عالمان را بشناسیم و بدانیم که باید از کدام عالم معالم دین خود را بگیریم و از کدام عالم معالم دین خود را نگیریم. بنده اگر قرار باشد که یک ساعت پای منبر فردی بنشینم، حتماً می‌روم و از فردی تأییدیه می‌گیرم وگرنه پای منبر آن فرد نمی‌نشینم. باید سؤال پرسید که پای منبر فلانی بنشینیم یا خیر؟

شما نمی‌توانید به راحتی تصویری که بنده در یک ساعتِ منبر در ذهن شریف شما ایجاد می‌کنم را از بین ببرید. شما به چه جرئتی اجازه می‌دهید که بنده یا هر کس دیگری در ذهن شما حکاکی بکنیم؟! نوشته‌ها، تصاویر، کلیپ‌ها و… هم همینطور هستند.

نود و سه همسر برای حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نوشته و معمولاً هم آدرس داده است. معمولاً آدرس‌ها هم صحیح است. حال آیا حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 93 دفعه ازدواج کردند؟!

سوء استفاده افراد سودجو از اختلاف نسخ

وقتی یک کتاب قدیمی نظیر صحیفه سجادیه، نهج البلاغه، أمالی شیخ صدوق رحمه الله علیه، تاریخ طبری و… به دستِ من و شما می‌رسد؛ نسخه تایپ و ویرایش شده مؤلف که به دست من و شما نمی‌رسد. بیشتر این کتب، نسخه خط مؤلف هم نیست. آن زمان که کسی کتاب نمی‌خرید. شاگرد از روی کتابِ استاد می‌نوشت، وقت می‌کرد از روی نوشته خود یک دور برای استاد می‌خواند و استاد تأیید می‌کرد.

نسخ خطی نهج‌البلاغه (700 سال گذشته) علامه سید رضا راوندی رحمه الله علیه موجود است. شاگردِ ایشان می‌نویسد که امروز تا اینجا برای استاد خواندم. امروز روز فلان، ماه فلان و سال فلان است؛ از اینجا شروع و تا اینجا برای استاد خواندم. اینجا استاد گریه کرد.

شاگرد برای استاد خود می‌خواند تا استاد کلمه به کلمه را تأیید بکند؛ بسان امروز نبود که فردی بپرسد که نهج البلاغه 60 درصد تخفیف دارید؟! این‌گونه نبود. ما امروز برای خرید نهج البلاغه می‌پرسیم که کدام ارزان است؟ کدام جلدِ چرم دارد؟ چاپ رنگی کدام است؟ کاغذ آن 60 گرمی است یا 70 گرمی؟

آن زمان اینطور نبود. باید نسخه را محضر استاد می‌بردند تا استاد بفرماید که این نسخه نهج البلاغه است یا نیست چون ممکن است فرد کلمات را کم یا زیاد بکند.

شاگرد بعدی باید تأییدیه این شاگرد را بگیرد و این روند نسل به نسل ادامه داشت. شما می‌بینید که یک کتاب در قرن 3 نوشته شده است ولیکن قدیمی‌ترین نسخه موجود آن متعلق به قرن 8 است. هیچ اشکالی هم ندارد؛ شیعه، سنی، کشورهای دیگر، مذاهب دیگر و… هم همینطور هستند. مکرراً از روی هم نوشتند و به مرور نسخ قدیمی از بین رفتند و بعضی از نسخ قدیمی هم باقی ماندند.

اگر شما همه نسخ نهج البلاغه (نهج البلاغه نسخ زیادی دارد)، أمالی شیخ صدوق و کافی شیخ کلینی را جمع کنید که افراد مختلفی هم این نسخ را نوشتند…

اگر شما از امشب، هر شب به مدت یک هفته خاطره بنویسید؛ وقتی بعد از یک هفته خاطرات خود را مطالعه می‌کنید خواهید که چقدر غلط املائی دارید، چقدر کلمات را جا انداختید و… این موارد پیش می‌آید حتی وقتی پیامک را تایپ می‌کنید، خودتان پیامک را می‌خوانید و می گوئید که این کلمات چیست؟ یک عبارت جا افتاده است. ذهن می‌پرد، حواس آدم پرت می‌شود، کلمه‌ای را اشتباه می‌نویسد.

وقتی فرد از روی نسخه می‌نویسد، یک جاهای نمی‌تواند دستِ خط آن شیخ قبلی را بخواند و… لذا وقتی نسخ کتاب شریف کافی را کنار هم قرار می‌دهید؛ کلی اختلاف در آن‌ها وجود دارد.

مثلاً محمد بن بشیر حضرمی سلام الله علیه شهید کربلا است. اسم ایشان را یکجا محمد بن بشر، در جای دیگری عمرو بن بشیر، در جای دیگری بشر بن عمرو، در جای دیگری بشر بن عمر، در جای دیگری عمر بن سعید بن بشیر حضرمی نوشتند. همه این نام‌ها اسامی یک نفر است نه نامِ 15 نفر. اختلافِ نسخه سبب این اختلاف است.
ممکن است نسخ کافی شریف با هم اختلاف داشته باشند، حالا یک روایت هم در کافی شریف وجود دارد و همان ماجرا به یک شکلی در تهذیب است. ممکن است که در نسخ تهذیب هم اختلافاتی وجود داشته باشد. این خیلی بحث روتینی در بحث نسخه‌شناسی در همه مذاهب است و متعلق به مسلمان‌ها هم نیست.

در بحث محمد بن بشیر حضرمی سلام الله علیه، 15 نفر در کربلا وجود ندارد که قصه یکسانی داشته باشند بلکه یک نفر است و باید بررسی کرد که اسم ایشان چه بوده است. 600 شهید در کربلا وجود نداشتند بلکه اختلاف کلمات سبب می‌شود که اسامی شهدای کربلا تا 500 _ 600 نفر هم مطرح بشود؛ مثلاً شما مشاهده می‌کنید که 20 اسم مختلف، نامِ یک نفر است. حبیب بن مظاهر، حبیب بن مظهر، حبیب بن مطهر و… اسم یک نفر است که در نامِ پدر ایشان اختلاف وجود دارد.

یکجایی نامِ همسر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را «صفیه» ذکر کرده است، در جای دیگری «سمیه» نوشته است و… اگر این اختلافات را کنار هم بگذارید؛ 80 _ 90 اسم مختلف را مشاهده خواهید کرد ولیکن یک بخش تکثر این نام‌ها برای اختلاف نسخه در اسم این افراد یا پدرانشان است.
در کربلا هم همینطور است. «رقیه» که در کربلا است؛ آیا «رقیه بنت الحسین» است؟ آیا «رقیه بنت امیرالمؤمنین» است؟ آیا «رقیه صغری بنت امیرالمؤمنین» است؟ آیا «رقیه کبری بنت امیرالمؤمنین» است؟ تکثر در اسامی ایجاد می‌شود.

مدعی می‌شوند که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 40 نفر از این افراد را قبل از آنکه آن‌ها را ببینند؛ طلاق دادند! این در صورتی است که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یک فرد را طلاق دادند امّا یک نویسنده نام این فرد را «سلماء»، نویسنده دیگری نام این فرد را «اسماء» و… و مکرراً این کانتر شماره زده است!
راست هم می‌گوید؛ فرض کنید که در مروج الذهب اسم این فرد را «سلماء» و در کتاب دیگری «اسماء» ذکر کرده است و بعد این فرد هم آدرس داده است. وقتی این اسامی را کنار هم قرار می‌دهد، حدود 90 اسم مختلف می‌شود.
تعدادِ همسران حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم 90 نفر نیست و تعداد همانی است که سابق بر این شنیدید. این گوشه‌ای از پاسخ بود.

چه کسی می‌تواند این پاسخ را بدهد؟ فردی که چند وقت در این فضاها کار کرده باشد. این مباحث برای افراد بیکار است! مردم که فیلیمو، کانال‌های جذابِ تلگرامی دارند، مگر بیکار هستند که این نسخ را بررسی کنند؟! لذا به ذهن شریفشان نمی‌رسد و نمی‌توانند این مسئله را حل بکنند. پاسخ این سؤال را از چه کسی می‌خواهید بپرسید؟ معلوم نیست که فردی دسترسی پیدا بکنید. این امور از آن اموری است که باید فرد خیلی بیکار باشد چون هزینه آن زیاد است، عائدی آن کم است و پولی در آن وجود ندارد. راحت‌تر این بود که این را نمی‌دیدید و اهتمام به خرج نمی‌دادید که هر چیزی را بخوانید.

آیا امام حسن مجتبی صلوات الله علیه 800 همسر داشتند که آن‌ها را طلاق بدهند؟!

یک شبهه راجع به امام حسن مجتبی علیه آلاف تحیه و الثناء عرض می‌کنم؛ امام حسن علیه السلام 800 زن طلاق دادند!!! خواستم شما ابتداً به شبهه 90 همسر عادت بکنید تا در شبهه 800 نفر یاتاقان نزنید.

فهرستی از کتب را هم به عنوان سند ارائه می‌دهند. من اصلاً چه میدانم که کتاب «قوت القلوب» ابوطالب برمکی کتاب صوفی‌ها است، آیا این کتاب مصدر تاریخی است یا نیست؟ چه میدانم!!!

فرد همینطور کلمات را نوشته است و 500 منبع ذکر کرده است! این هم از امام حسن شیعیان با 800 زن طلاق داده! نعوذ بالله می‌نویسد که ایشان مطلاق بودند؛ یعنی صیغه مبالغه از طلاق دهنده! به همین منوال هم اضافه می‌کند.
اصلاً امام علی علیه السلام در مسجد کوفه فرمودند…. این در کافی شریف است و سند آن هم با موازین اولیه صحیح است.

آیا صحیح السند به معنای حدیث صحیح است؟ خیر. گاهی شناسنامه جعل می‌کنند، اگر از ثبت‌احوال استعلام کنید ارور می‌دهد. اگر بیشتر هزینه کنند، استعلام هم بکنید خواهد گفت که درست است. امکان دارد.

_ امام علی علیه السلام در مسجد کوفه فرمود که هر کس می‌خواهد به پسرانِ من، دختر بدهد؛ به حسن دختر ندهد بلکه به حسین و دیگر پسران من دختر بدهد! حسن مکرراً همسران خود را طلاق می‌دهد و…

سند این مطلب را هم از کافی نقل می‌کنند. در حال پخش این ماجرا در ترکیه هستند و می‌گویند که این هم از امام حسن شیعه‌ها!

اولین مطلب این است که ما باید اهل بیت علیهم السلام خود را بشناسیم. دومین مطلب این است که گوشِ خود را دستِ هر کسی ندهیم. این را بدانید، فردی که می‌خواهد برای ما برنامه‌ریزی بکند؛ کاری می‌کند که شما نتوانید به راحتی پاسخ بدهید.

بنده الآن به عصمت امام حسن مجتبی سلام الله علیه کاری ندارم که بگویم: امام حسن علیه السلام معصوم بودند و این کار خلافِ عصمت است. اتهامِ وقیح «بسیار طلاق دهنده» را در تاریخ دو نفر دارند؛ اولین نفر: فردِ مشهور به کثافت مغیره لعنه الله علیه. دومین نفر: نعوذ بالله امام حسن مجتبی علیه آلاف تحیه و الثناء.

وقتی بخواهند اهل بیت علیهم السلام را خراب کنند…

گمان نکنید که هر چه دروغ بزرگ‌تر باشد، لزوماً باورناپذیرتر است. گاهی اعجاب‌آور بودنِ دروغ، آن را جذاب می‌کند.

لآن اختلاف است. ابوطالب مکی می‌نویسد: 250 نفر! عقد الفرید می‌نویسد: 80 نفر! فرد دیگری می‌نویسد: 300 نفر! بعد هم رفتند روی ارقام 600 _ 700 _ 800 _ 900 نفر!!!

باید این‌قدر اتفاق افتاده باشد که حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه در حکومت خود که دروانِ جوانی امام حسن مجتبی علیه السلام بود، به ایشان اعتراض کرده باشند!

اصلاً بنده مسئله عصمت امام حسن مجتبی سلام الله علیه و شأن نزول آیه شریفه تطهیر را عرض نمی‌کنم، ابتدا باید ببینیم که چنین چیزی امکان دارد یا ندارد.

فرض بفرمائید که یک طلبه می‌خواهد یک مسجد 100 متری اداره بکند، اگر شما متوجه بشوید که این امام جماعت 20 بار (نه 800 بار) همسر خود را طلاق داده است؛ آیا با طیب خاطر به آن فرد اقتدا می‌کنید و نماز می‌خوانید؟

خیر. آن بی‌انصافی که این کار را کرد؛ عصمتِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را قبول نداشته است، آیا ایشان اندازه یک بچه طلبه هم نبودند؟!

آیا در جهان اسلام یزید، مروان، عمرو عاص، معاویه و… اینطور (بسیار طلاق دهنده) بودند؟ خیر، فقط مغیره لعنه الله علیه اینطور بود. اینجا سنین مختلف حضور دارند و بنده نمی‌توانم بحث را باز کنم، مغیره لعنه الله علیه به فحشا معروف است.

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه فرمودند که وقتی تاریخ را مطالعه می‌کنید، کأنه با آن افراد زندگی کردید. بنده خاطراتی از مغیره لعنه الله علیه دارم که بعضی از آن‌ها مختص بالای 90 سال است.

بی‌انصافی این فرد را ببینید که نامِ مبارک امام حسن مجتبی سلام الله علیه را کنارِ نام نحس مغیره لعنه الله علیه برد.
این اتهام یعنی حضرت روزانه مشغول ازدواج و طلاق بودند! اگر اینطور بوده است؛ امام حسن علیه السلام که با معاویه لعنه الله علیه درگیر شدند و نامه‌نگاری کردند…

حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه هم که فرموده بودند که شما را به خدا قسم که به او دختر ندهید، اگر دعوا پیش بیایید به من ربطی ندارد! جالب است که عده‌ای عرض کردند که یا ابا الحسن! مهم نیست که شما این حرف‌ها را بزنید یا نزنید، ما در هر حال به حسنِ تو دختر می‌دهیم، حال حسنِ تو می‌خواهد طلاق بدهد یا نگه دارد!!! قربان او هم می‌رویم!

شما به بنده بفرمائید که اهل بیت علیهم السلام در کدام دوره این‌قدر محبوب بودند؟! این شب‌ها عرض کردیم که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را بایکوت کردند. کدام عصر بوده است که مردم جلوی درِ خانه امام حسن علیه السلام می‌آمدند و دخیل می‌بستند که تو را به خدا قسم که یک روز هم دختر ما را بگیر و فردای آن روز هم طلاق بده!! کجا مردم چنین محبتی داشتند؟ کدام شهر چنین محبتی داشتند؟ پاسخ بدهید، بالاخره باید در یکجایی چنین چیزی رخ داده باشد.

یکی از دوستانِ بنده در یک مسجدی امام جماعت بود، وقتی همسر دوم گرفت؛ اصلاً از آن مسجد رفت! به همین راحتی! بنده عرض نمی‌کنم که همسر اول یا دوم بگیرید، همان یک همسر را داشته باشید و محکم نگه دارید.
کی اهل بیت علیهم السلام این‌قدر محبوب شدند؟! اگر امام حسن علیه السلام این‌قدر محبوب بود، باید مردم چهار تا روایت از ایشان می‌گرفتند یا خیر؟! اصلاً کجا این‌قدر محبوب بودند؟! کی این‌قدر محبوب بودند؟!
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه باید در آن جامعه محبوب می‌بود ولیکن ایشان را تخریب کردند.

چنین عصری کی بوده است که مردم به ایشان عرض کنند: ما دختر می‌دهیم و شما هم یک ساعت بعد طلاق بدهید، یا اباالحسن! اگر تو هم بفرمایی که به پسرِ تو دختر ندهیم، ما حرف شما را اطاعت نمی‌کنیم. ما بخواهیم به خاطر شفاعتِ جدّ ایشان در قیامت ولو یک ساعت هم شده است، دختر ما همسرِ حسن بن علی باشد؟! این‌قدر محبوب بودند؟!

امروز که ما این‌قدر عاشق اهل بیت علیهم السلام هستیم، اگر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و روحی له الفداء ظهور کنند و نعوذ بالله نستجیر بالله با 800 نفر از دختران ما ازدواج کنند و آن‌ها را طلاق بدهند، معلوم نیست که دیگر ما ایشان را دوست داشته باشیم. آن زمان که اصلاً محبت اولیه هم وجود نداشته است. این قصه را کجا درست کردی؟! اگر می‌گفت که 15 _ 20 همسر خود را طلاق داد، این ارقام را شاید می‌شد که بنحوی حل کرد. 800 نفر؟!

عمده زندگی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در مدینه بود. این در حالی است که امام سجاد علیه السلام فرمودند که 20 خانه هم در مکه و مدینه ما را دوست ندارند. این فرمایش مطابق تحقیقات تاریخی هم است. اصلاً چه کسی از مدینه با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه همراه شد؟! اگر امام حسن مجتبی سلام الله علیه، پسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند، امام حسین سلام الله علیه هم پسرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم هستند.

اولاً آیا فقط امام حسن علیه السلام نوه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود یا امام حسین علیه السلام هم نوه ایشان بود؟ خب از آن 800 نفر، 400 نفرشان را هم به امام حسین علیه السلام می‌دادید! ایشان برادرِ امام حسن علیه السلام هستند. مگر چقدر فاصله سنی داشتند؟ 500 نفر را هم به امام حسین علیه السلام می‌دادید!
اگر به صورت ناگهانی فقط امام حسن علیه السلام این‌قدر محبوب شدند؟ چرا این ولع نسبت به امام حسین علیه السلام وجود ندارد؟! امام حسین علیه السلام هم سبط النبی هستند، چه فرقی می‌کنند؟!

بنده قرائن وضوح دروغ را عرض می‌کنم. اگر امام حسن مجتبی سلام الله علیه 800 همسر خود را طلاق دادند؛ 50 نفر را بنویسید تا ببینیم که این افراد چه کسانی بودند.

اگر زور بزنند و اسامی مختلف را پیدا بکنند مثل سلماء، اسماء و… که همگی اسامی یک نفر است؛ شاید به 13 _14 _ 15 نام برسند. این در حالتی است که برای یک همسر چند نامِ مختلف ذکر کرده باشند.

مثلاً زینب کنیه‌ام اسحاق که به صورت اشتباهی این دو اسم را که متعلق به یک نفر است را دو فرد مختلف حساب کنند. مثل حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه که نامِ ایشان علی است و ابو الحسن هم هستند؛ این دو نام (علی و ابو الحسن) متعلق به یک نفر است و دو نفر نیست. بسان این که بنویسند: فاطمه، زهرا، ام‌ابیها سلام الله علیها؛ این سه اسم متعلق به یک نفر است و سه نفر نیست.

هر چقدر اینطور هم با اسامی مختلف حساب کنید، 13 یا 14 یا 15 مورد بیشتر نمی‌شود. وقتی فرزندانِ امام حسن مجتبی علیه السلام را می‌شمارند، از 2 همسر بیشتر پیدا نمی‌کنند؛ ایشان از دو همسر خود فرزند دارند.

اگر نعوذ بالله ایشان 800 همسر داشتند، لااقل باید کمتر از باباخان فتحعلی شاه، 500 فرزند می‌داشتند. اگر اینطور نبود حداقل باید به نیت حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه 110 فرزند داشتند. تعداد فرزندانِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از تعداد فرزندانِ حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه و امام کاظم صلوات الله علیه کمتر است. اتفاقاً امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جزوِ امامانی است که فرزندانِ کمی دارد.
مردمی که این‌قدر دوست داشتند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه همسرِ دخترانشان باشد؛ پس انگیزه هم داشتند که از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرزندی داشته باشند لذا حداقل باید امام حسن علیه السلام 300 _ 400 فرزند می‌داشتند!

این در حالی است که تعدادِ فرزندانِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه معدود است. هر چقدر هم زیاد کردند، نهایتاً نوشتند که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه 15 فرزند داشتند، درحالی‌که اینطور هم نیست اصلاً نمی‌توانند نام ببرند که نامِ این 15 فرزند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه چیست و کجا هستند. این 15 فرزند یا باید شهید شده باشند که شهید نشدند و فقط 3 فرزندِ امام حسن علیه السلام شهید شدند… این فرزندان باید از سادات باشند و معلوم باشد که چه کسانی هستند درحالی‌که اسامی این فرزندان و اسامی این همسران معلوم نیست.

از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عذر می‌خواهم. عرب برای اسب‌های نژاد اصیل خود «انساب الخیول» دارند تا نژاد سالم بماند. این اسب‌های خاص گران‌قیمت هستند، الآن هم همینطور است. همین الآن در کشور ما، اسبی به قیمت 150 میلیارد تومان داریم. بنده از شما معذرت می‌خواهم ولیکن نمی‌دانم اگر ماه حرام نباشد، 250 میلیون تومان قیمت دارم یا ندارم. عرب برای اسب‌های خود «انساب الخیول» دارد و هنوز هم موجود است.
نسبِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه مهم است چون افتخارِ انتساب به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. افرادی که مدعی بودند، بیان می‌کردند که فرزندانِ آن‌ها هم معلوم بشود.

هر چقدر هم خودشان را بکشند و مکرراتی هم که توضیح دادم را حساب کنند، نهایتاً به رقم 13 یا 14 یا 15 نفر (همسر) می‌رسند. رقمِ فرزندانِ ایشان هم همینطور است. این فرزندان چه شدند؟!

پاسخ این سؤال هم دفاع از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است و هم این که ما باید بدانیم که هر مطلبی را هرجایی دیدیم، نگوییم که یک‌بار خواندنِ این مطلب بی‌ضرر است. خیر! یک‌بار خوردنِ سم هم مضر است و بی‌ضرر نیست. معلوم نیست تصویری که در ذهن ایجاد می‌کند به راحتی پاک بشود.

اگر بنابراین فاجعه عظمی بود، هم وقتی معاویه لعنه الله علیه به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه نامه می‌نوشت و گیر می‌داد؛ نستجیر بالله باید می‌نوشت که با این پسرت که روی بنی امیه را سفید کرده است! اصلاً در بنی امیه چنین شاهکاری نداریم که 800 همسر را طلاق داده باشند! هم در نامه‌نگاری‌های خود به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این را بیان می‌کرد. بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین طعنه می‌زد. چرا طعنه نزنند؟
بنی امیه لعنه الله علیهم مواردی که وجود نداشت را به حضرت امیر المومنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بستند. بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین تهمت نماز نخواندن به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه بستند! این مورد (تهمت بسیار طلاق دهنده) که گوشت لخم بود که به امام حسن علیه السلام نسبت بدهند.
بنده اصلاً دفاع از عصمت و… نکردم. آن مسیر خیلی آسانی است.

این حرف از کجا به وجود آمده است؟! از عالمانِ سوء! حالا مشخص می‌شود که چرا بنده امشب این بحث را مطرح کردم.

عالمانی که سوء هم نبودند ولیکن عمل آن‌ها چهره اهل بیت علیهم السلام و حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را تخریب می‌کرد و به هم می‌زد.

دیشب نفس زکیه را عمداً توضیح دادم که امشب بتوانم سریع از آن استفاده کنم. بنده عرض کردم که دو نفر وجود داشتند که انتساب آن دو به اهل بیت علیهم السلام خیلی پررنگ بود. اولین فرد امام صادق علیه السلام که پدرِ ایشان امام باقر علیه السلام (نوه امام حسن و امام حسین علیهما السلام) بود. دومین فرد نفس زکیه که پدر او عبدالله محض (نوه امام حسن و امام حسین علیهما السلام) بود. پدر امام باقر علیه السلام، حسینی و مادرِ بزرگوار ایشان حسنی بود. پدر عبدالله محض، حسنی و مادر او حسینی بود.

سه بهتانِ بنی عباس به اهل بیت علیهم السلام

سه نیاز دینی در بنی‌عباس پیدا شد لذا سه سری بهتان به اهل بیت علیهم السلام زدند.

  1. وقتی بنی‌عباس مستقر شدند، نیازمند این شدند که مدعی شوند که آن‌ها هم از اهل بیت علیهم السلام هستند لذا مدعی شدند که پدر ما «عباس» افضل امت است! کتاب‌ها در امامت عباس نوشته شد. حکومت بنی‌عباس هزینه می‌کرد تا این ادعای خود را مطرح کنند.

_ جاحظ! عباسیه در امامتِ عباس بنویس!

پایان‌نامه‌های سفارشی در انقلاب را دیدید؟ جاحظ جزو افرادی بود که پول می‌گرفت و کتاب تحویل می‌داد. او برای طرفدارانِ بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین عثمانیه نوشت و اهل بیت علیهم السلام و شیعه را برای طرفداری عثمان کوبید! از بنی‌عباس پول گرفت و عباسیه نوشت. از شیعیان پول گرفت و به نفع حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه کتاب نوشت. او برای هر سه کتاب نوشته است! چه چیزی می‌خواهید؟ چه کسی را بزنم و از چه کسی تعریف کنم؟ جاحظ خوب هم کتاب می‌نوشت.

آقا! این افراد در امامتِ عباس کتاب نوشتند! امامت عباس دو مخالف دارد؛ یک: خلیفه سقیفه ای. دو: حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه. لذا باید هر دو را می‌زدند. یکسری از شبهات علیه شیعه را اینجا درست کردند.

  1. باید عباس را علم می‌کردند. حال عباس وارثِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؟! عباس که علم، تقوا، جهاد و… نداشت، دیگر باید وارث می‌بود لذا زور زدند که وارث دختر نیست و عمو است! کتاب نوشتند و شعراء شعر سرودند. یکسری هم اینجا بحث شد.

بنی عباس 100 هزار درهم به شاعر می‌دادند تا یک قصیده بسراید و در آن بگوید که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وارث نیست و عباس وارث است! 100 هزار درهم برای یک قصیده پرداخت کردند. سرودنِ قصیده در دفاع از وارث بودن عباس در آن زمان به منزله گذاشتن یک پست در اینستاگرام است؛ بسان همین امروز که (گاهاً) افراد رسانه‌ای پول می‌گیرند و حرف می‌زنند.

  1. همه تکیه‌گاه نفس زکیه این بود که پدرِ او عبدالله محض بود که او (نفس زکیه) نوادگانِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود. نفس زکیه، امام صادق علیه السلام را رقیب خود می‌پنداشت که ایشان (امام صادق علیه السلام) از نوادگانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هستند.

وقتی بنی عباس می‌خواستند نفس زکیه را کنار بگذارند، نفس زکیه قیام کرد. خلیفه عباسی در این شرایط چه کار باید انجام می‌داد؟ اگر عظمت، تقوا و اخلاق امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را می‌زدند، تکیه‌گاه نفس زکیه را می‌زدند و چیزی از نفس زکیه باقی نمی‌ماند چون تمام تکیه‌گاه و همه داشته‌های نفس زکیه این بود که او نوه حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و از ساداتِ بنی الحسن است.

از طرفی منصور دوانقی دید که اگر بخواهد یکسره هم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و هم امام حسین صلوات الله علیه را بزند؛ در دو جبهه باید بجنگد و در حال حاضر در حال جنگ نظامی با نفس زکیه است. امام صادق علیه السلام هم جنگی ندارند. در این شرایط منصور دوانقی لعنه الله علیه هم‌زمان الکی جبهه خود را بزرگ نمی‌کند.
اولین بار منصور داونقی لعنه الله علیه در «مروج الذهب» در خطبه‌ای چنین گفت: این نفس زکیه کیست؟ پدرِ او علی است که چنین است، آن هم پدر دیگر او حسن بن علی که مکرراً ازدواج می‌کرد و طلاق می‌داد!

چرا منصور دوانقی لعنه الله علیه باید حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه را می‌زد؟ چون بنی عباس در مسئله امامت، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه رقیب عباس می‌پنداشتند!

این مسئله بسان همین امروز است که یک سیاست‌مدار حرف می‌زد و صدها نویسنده شروع می‌کنند و برای آن سیاست‌مدار تولید محتوا می‌کنند.

منشأ تهمت و افترا به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

ما هر چه می‌گردیم، قبل از زمانِ منصور دوانقی لعنه الله علیه اثری از این تهمت (بسیار طلاق دهنده) پیدا نمی‌کنیم، قرینه هم برای شما عرض می‌کنم.

منصور دوانقی به نفس زکیه نامه نوشت و گفت: شما فرزندانِ بنی الحسن مکرراً ادعا می‌کنید که ما فرزندانِ پیغمبر هستیم. اگر قرار باشد کسی فرزند پیغمبر باشد؛ فرزندان حسین بن علی، فرزندانِ پیغمبر هستند!

در اینجا منصور دوانقی لعنه الله علیه حق را برای حق مطرح نمی‌کند؛ «کلِمَةُ حَقٍّ یرادُ بِها باطِلٌ»[6] اگر راست می گوئید، یک نفر بسان حضرت زین‌العابدین علیه السلام را رو کنید.

آیا منصور دوانقی لعنه الله علیه طرفدارِ سادات بنی الحسین شده است؟! خیر، در حال جنگ نظامی با نفس زکیه است و برای درگیری با او این بهتان را می‌زند.

ربط این ماجرا به علماء چه بود؟ متأسفانه ساداتِ بنی الحسن با منصور دوانقی لعنه الله علیه بستند که تو ما را اهل بیت حساب کن و اداره مدینه را هم به ما بسپار تا بنی امیه (لعنه الله علیهم اجمعین) شکست بخورند.

در ذهن این افراد این بود که وقتی ما مدینه را بگیریم را حکومت کنیم؛ رقیب خود (امام حسین و امام صادق را رقیب خود می‌پنداشتند! درحالی‌که ائمه اطهار علیهم السلام با کسی رقیب نیستند) را از راه بدر می‌کنیم!!
این افراد هم کشته شدند، هم یک اتهام سنگین به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه منتشر شد و هم بنی عباس بنام دولتِ اهل بیت، سال‌ها به مردم ظلم می‌کردند چون ساداتِ بنی الحسن در ابتدا گفته بودند که بنی عباس راست می گویند و این افراد دولت اهل بیت را تشکیل دادند!

ان شاء الله بنده را حلال می‌کنید بابت این شب‌ها که سر شما را درد آوردم. ان شاء الله خداوند به ما توفیق بدهد که لحظه مرگ از تلف نشدن و استفاده کردنِ وقتمان خوشحال باشیم. اگر بنده هم لحظاتِ ارزشمندِ شما را تلف کردم، بیش از این توان نداشتم و از همه حلالیت می‌طلبم.

غربتِ و کرامت عجیب امام حسن مجتبی صلوات الله علیه

حضرت فاطمه زهرا، حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب و امام حسن مجتبی صلوات الله علیهم اجمعین فقط در عصر خود مظلوم نبودند و تا صدها سال بعد هم اتفاقاتی رخ می‌داد و این بزرگواران را تخریب می‌کردند.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه محب به آن معنا که مردم سراغ حضرت بیایند، از ایشان دین یاد بگیرند، روش زندگی بپرسند و… نداشتند ولیکن حضرت مجتبی صلوات الله علیه چهره زیبایی داشتند و خیلی هم سخاوتمند بودند و خیلی کرم داشتند لذا وقتی درِ خانه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه باز می‌شد، گاهی بسیار شلوغ می‌شد.

این خیلی درد است. خدا می‌داند که بعضی از مسائل بسان روضه قتلگاه است. ازدحام مردمِ در خانه حضرت مجتبی صلوات الله علیه برای دیدن پسر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم یا التماس دعا گفتن و… نبود بلکه چون امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به هر کسی را که اظهار نداری می‌کرد، طلا می‌دادند. مردم برای کندن از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه درِ خانه ایشان جمع می‌شدند نه برای عرضِ ادب، اخذ دین، استفاده، التماس دعا و…

ما دستِ و پای سیدی را که بفهیم با پنج و شش واسطه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه می‌رسد (مثلاً سیدی که نسل چهارم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است) تبرک می‌کنیم. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در مدینه بودند ولیکن هیچ توجهی به ایشان نداشتند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه برای اینکه درِ خانه اهل بیت علیهم السلام زیر فشار شدید تحریفاتِ دوره معاویه لعنه الله علیه گم نشود؛ تمام موقوفاتِ حضرت رسول اکرم و حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیهما که دستِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود را به سیره جدّ خود به این مخالفان می‌بخشیدند. اقلاً خاطره کرامت حضرت مجتبی صلوات الله علیه به عنوان فردی از اهل بیت علیهم السلام که با سایرین فرق دارد، در ذهن‌ها بماند.

امام دنبال تبلیغ خودشان نبودند ولیکن بالاخره نباید درِ خانه اهل بیت علیهم السلام گم می‌شد. (گم‌شدن در خانه اهل بیت علیهم السلام) کاری بود که معاویه لعنه الله علیه می‌خواست انجام بدهد.

کرمِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه همیشه یک‌طرفه بود. اوقاتی که امام در مسجد می‌نشستند و مروان لعنه الله علیه به منبر می‌رفت و به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه جسارت می‌کرد، کم نبود. حضرت مجتبی صلوات الله علیه دفاع می‌کردند.

خدا می‌داند که این خیلی تلخ است. همان‌قدر که حضرت زینب کبری سلام الله علیها به یزید لعنه الله علیه فرمودند: «لَئِنْ جَرَّتْ عَلَی الدَّوَاهِی مُخَاطَبَتَک»[7] سختی‌های روزگار مرا به جایی رسانده است که الآن باید با تو صحبت بکنم، همان‌قدر دردآور است که امام حسن سلام الله علیه بخواهند با مروان، عمر عاص و مغیره لعنه الله علیهم اجمعین و کسانی که در دوران جاهلیت بی‌آبرو بودند، محاجه کنند.

فرد ملعونی به حضرت امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب صلوات الله علیه جسارت کرد، تا حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه خواستند که پاسخ وی را بدهند؛ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: نه حسین جان! خودم پاسخ می‌دهم، اگر این افراد به تو هم جسارتی بکنند؛ تحمل آن برای من سخت خواهد بود.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه از کودکی بلاها را به جان خریدند که به امام حسین صلوات الله علیه آسیبی وارد نشود و در خطرها همیشه خود را جلو می‌انداختند. امام حسن علیه السلام هیچ‌وقت در طول زندگی خود جز یکجا امام حسین علیه السلام را در مشکلات مقدم نکردند.

اصلاً امام حسن علیه السلام نمی‌توانستند تحمل کنند که ایشان در مسجد بنشینند و امام حسین علیه السلام درباره پدرشان با مروان و امثال وی محاجه کند و (بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین) به امام حسین علیه السلام جسارت بکنند. امام حسن علیه السلام نمی‌توانستند تحمل کنند لذا فرمودند که حسین جان! خودم پاسخ او را می‌دهم.

وقتی لحظاتِ آخر عمر شریف امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، امام حسین صلوات الله علیه تشریف آوردند و چهره رنجورِ و حالِ برادر را دیدند که حتی توان بر هم زدنِ پلک‌های مبارک را ندارد تا خواستند گریه کنند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «لَا یوْمَ کیوْمِک یا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ»[8]… امام حسن صلوات الله علیه خیلی کریمانه با حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه رفتار می‌کردند، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هم همینطور بودند؛ «مَا تَکَلَّمَ الْحُسَیْنُ بَیْنَ یَدَیِ الْحَسَنِ اِعْظَاماً لَهُ»[9] از همان کودکی هرگز حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به جهت بزرگداشت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، پیش از ایشان سخنی نمی‌فرمودند و راه نمی‌رفتند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در روزهای پایانی عمر شریف خود، وصیت سختی به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه کردند. آن لحظات آخر خیلی حالِ حضرت ناجور بود. خلاصه آن وصیت این است: «یا حُسَینُ بِمَنْ خَلَّفْتُ مِنْ أَهْلِی وَ وُلْدِی وَ أَهْلِ بَیتِک، أَنْ تَصْفَحَ عَنْ مُسِیئِهِمْ، وَ تَقْبَلَ مِنْ مُحْسِنِهِمْ، وَ تَکونَ لَهُمْ خَلَفاً وَ وَالِداً»[10] برای فرزندانم پدری کن.

فرزندانِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خردسال بودند؛ یک‌ساله، سه‌ساله و چهارساله. بعداً این سه فرزند امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در کربلا به شهادت رسیدند.

برای همین بود که وقتی قاسم بن الحسن سلام الله علیهما می‌خواست به میدان برود، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اجازه نمی‌داد چون سفارش شده و یادگارِ برادر ایشان بود. امام حسن مجتبی صلوات الله علیه همیشه جز یکجا خود را مقدم می‌کردند.

روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

خدا نیاورد که در هیچ خانه‌ای مادر مریض باشد. بچه‌ها پژمرده می‌شوند و به طور مدام در کنارِ بستر مادر می‌نشینند. وقتی به کودکان می گویند که برو بازی کن، حرف بزن و… ولیکن این کودکان دیگر حال و حوصله ندارند.

شاید روز آخر مادر می‌خواستند که این نازدانه ها در بیرون منزل باشند و شاهدِ بعضی از صحنه‌ها نباشند لذا بی‌بی دو عالم به حالتِ نیمه نشسته درآمد و با کمک اسماء لباس بچه‌ها را عوض کرد. نمی‌دانم که با آن دست‌شکسته توانستند که به سر این نازدانه ها شانه بزنند یا نتوانستند.

این نازدانه ها امام هستند، گفتند: به مسجد برویم و دو رکعت نماز شکر بخوانیم، ان شاء الله خداوند می‌خواهد که مادر ما را شفا بدهد.

امام حسن و امام حسین علیهما السلام که به مسجد رفتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: اسماء! بستر مرا رو به قبله کن، پرچم به صورتم بکش، لحظاتی که گذشت بیا و مرا صدا بزن، اگر جواب ندادم؛ علی را زود خبر کن.

اسماء می‌گوید که دلم بسان سیر و سرکه می‌جوشید، آمدم و روبند را کنار زدم و عرض کردم: «یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی یَا بِنْتَ أَکْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا یَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی»[11] دیدم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جواب نمی‌دهند. من همینطور پریشان بودم که چه می‌شود، این دو آقازاده از درِ خانه وارد شدند درحالی‌که توقع داشتند مادر را نشسته ببینند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نگاه کردند و مشاهده فرمودند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها خوابیدند و پارچه هم روی صورت مبارک ایشان است لذا فرمودند: «یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَهِ» چرا مادر ما در این زمان خوابیدند؟! شاید در این سؤال ایشان این سؤال است که چرا روی صورت مبارک ایشان پارچه کشیدی؟
شاید اسماء هم هول شده بود، هیچ مقدمه‌چینی نکرد و عرض کرد: 
«یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَهً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا» تمام شد…

امام حسن صلوات الله علیه جلو آمدند، روبند را کنار زدند و یک‌بار آرام صورت مبارک مادر را بوسیدند. چرا یک‌بار آرام بوسیدند؟ چون هنوز باور نکرده بودند که مادر از دنیا رفته است، این صورت مبارک مجروح بود.
امام حسن صلوات الله علیه خطاب به مادر عرض کردند: 
«یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی»
وقتی مادرِ پاسخ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را ندادند…امام حسن سلام الله علیه هیچ وقت در طول عمر خود سختی‌ها را به امام حسین صلوات الله علیه منتقل نکردند ولیکن در اینجا وقتی امام حسن صلوات الله علیه ناامید شدند به امام حسین صلوات الله علیه پناه بردند، برگشتند و فرمودند: حسین جان! تو بیا. شاید مادر پاسخ تو را بدهد…

«وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رجل‌ها» حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه صورت مبارک خود را کفِ پای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گذاشتند و عرض کردند: «یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ»


[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجّادیّة، ص 98.

[4]– کافی، جلد 1، صفحه 4.

[5]– مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۷، صفحه ۳۱۳. (وَ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِیدِ عَنْ عَلِی بْنِ اَلْمُسَیبِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا عَلَیهِ السَّلاَمُ شُقَّتِی بَعِیدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَیک فِی کلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی فَقَالَ مِنْ زَکرِیا بْنِ آدَمَ اَلْمَأْمُونِ عَلَی اَلدِّینِ وَ اَلدُّنْیا قَالَ اِبْنُ اَلْمُسَیبِ فَلَمَّا اِنْصَرَفْتُ قَدِمْتُ عَلَی زَکرِیا بْنِ آدَمَ فَسَأَلْتُهُ عَمَّا اِحْتَجْتُ إِلَیهِ.)

[6]– نهج البلاغه، خطبه 40.

[7] – نفس المهموم فی مصیبة سیدنا الحسین المظلوم و یلیه نفثة المصدور فیما یتجدد به حزن العاشور، جلد 1، صفحه 406.

[8]– الأمالی، الشیخ الصدوق، جلد 1، صفحه 177.

[9]– بحار الأنوار – ط مؤسسةالوفاء، جلد 43، صفحه 319.

[10]– الأمالی – ط دار الثقافة الشیخ الطوسی، جلد 1، صفحه 160.

[11]– بحار الأنوار، علامه مجلسی، جلد ۴۳، صفحه ۱۸۶-۱۸۷. (لَمَّا حضرت‌ها الْوَفَاهُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِیلَ أَتَی النَّبِیَّ لَمَّا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ بِکَافُورٍ مِنَ الْجَنَّهِ فَقَسَمَهُ أَثْلَاثاً ثُلُثاً لِنَفْسِهِ وَ ثُلُثاً لِعَلِیٍّ وَ ثُلُثاً لِی وَ کَانَ أَرْبَعِینَ دِرْهَماً فَقَالَتْ یَا أَسْمَاءُ ائْتِینِی بِبَقِیَّهِ حَنُوطِ وَالِدِی مِنْ مَوْضِعِ کَذَا وَ کَذَا فَضَعِیهِ عِنْدَ رَأْسِی فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتِ انْتَظِرِینِی هُنَیْهَهً وَ ادْعِینِی فَإِنْ أَجَبْتُکِ وَ إِلَّا فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قَدِمْتُ عَلَی أَبِی فَانْتَظَرَتْهَا هُنَیْهَهً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی یَا بِنْتَ أَکْرَمِ مَنْ حَمَلَتْهُ النِّسَاءُ یَا بِنْتَ خَیْرِ مَنْ وَطِئَ الْحَصَا یَا بِنْتَ مَنْ کَانَ مِنْ رَبِّهِ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَکَشَفَتِ الثَّوْبَ عَنْ وجه‌ها فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَتْ عَلَیْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِیَ تَقُولُ فَاطِمَهُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَی أَبِیکِ رَسُولِ اللَّهِ فَأَقْرِئِیهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَیْسٍ السَّلَامَ فَبَیْنَا هِیَ کَذَلِکَ إِذْ دَخَلَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ فَقَالا یَا أَسْمَاءُ مَا یُنِیمُ أُمَّنَا فِی هَذِهِ السَّاعَهِ قَالَتْ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَیْسَتْ أُمُّکُمَا نَائِمَهً قَدْ فَارَقَتِ الدُّنْیَا فَوَقَعَ عَلَیْهَا الْحَسَنُ یُقَبِّلُهَا مَرَّهً وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِی بَدَنِی قَالَتْ وَ أَقْبَلَ الْحُسَیْنُ یُقَبِّلُ رجل‌ها وَ یَقُولُ یَا أُمَّاهْ أَنَا ابْنُکِ الْحُسَیْنُ کَلِّمِینِی قَبْلَ أَنْ یَتَصَدَّعَ قَلْبِی فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ انْطَلِقَا إِلَی أَبِیکُمَا عَلِیٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّکُمَا فَخَرَجَا حَتَّی إِذَا کَانَا قُرْبَ الْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُکَاءِ فَابْتَدَرَهُمَا جَمِیعُ الصَّحَابَهِ فَقَالُوا مَا یُبْکِیکُمَا یَا ابْنَیْ رَسُولِ اللَّهِ لَا أَبْکَی اللَّهُ أَعْیُنَکُمَا لَعَلَّکُمَا نَظَرْتُمَا إِلَی مَوْقِفِ جَدِّکُمَا فَبَکَیْتُمَا شَوْقاً إِلَیْهِ فَقَالا لَا أَ وَ لَیْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَهُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِیٌّ عَلَی وَجْهِهِ یَقُولُ بِمَنِ الْعَزَاءُ یَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ کُنْتُ بِکِ أَتَعَزَّی فَفِیمَ الْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِک.)