مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی ـ جلسه نُهم

بامداد روز پنجشنبه مورخ 02 اردیبهشت ماه 1400 مصادف با شب نُهم ماه مبارک رمضان، جلسه هیات عبدالله بن الحسن علیهما السلام با سخنرانی حجت الاسلام حامد کاشانی با موضوع «مقدماتی بر فهم ما از عقائد اسلامی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک کنید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین، صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیه الله الاعظم، روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرج الشریف ، و اینکه خداوند ان‌شاءالله، به عنایت و برکت وجود مقدس حضرت حجت سلام الله علیه، دیدار آن حضرت و نوکری در آستان مقدس حضرت و شهادت در راه ایشان را روزی همه‌ی ما کند؛ صلواتی دیگر عنایت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

برای سلامتی همه ی بیماران، التماس دعا گفته‌ها، حاجت روا شدن هر کسی که دغدغه‌ و گرفتاری دارد؛ و یکی از عزیزان این جلسه که فردا عمل جراحی دارد؛ خداوند ان‌شاءالله همه را به برکت حضرت حجت سلام الله علیه، الساعه و در کمترین زمان به بیش از توقع ایشان، حاجت روا کند؛ صلوات دیگری عنایت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

ما قدم به قدم نکاتی را درباره ی سیر فهم عقائد در اذهان شیعیان با هم گفتگو می‌کنیم. اگر فضای جلسه، هیئات نبود و به طور مثال، حوصله ی گفتگوی دقیق‌تر بود؛ این بحثها، از سنخ تاریخ اندیشه است. اما ما سعی داریم این بحث را تا جائیکه امکان دارد نرم و نازک بیان کنیم تا حوصله ی شنونده کمتر خسته شود ؛ تا بعد که ان‌شاءالله شما می‌خواهید توسل کنید؛ حالتان زیاد خراب نشده باشد.      

به اینجا رسیده بودیم که، آنچه در آموزه‌های اسلامی و آموزه‌های نبوی است؛ تا بخواهد در ذهن مردم بنشیند و تبدیل به باور شود؛ اگر مانع هم نداشت، به این راحتی امکان پذیر نبود. ولی مانع هم زیاد داشت؛ از جمله رفتار خلفای بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، که اینها مسیر را به سمتی بردند که تلقی از اسلام را عوض کردند.

ما در دهه ی سوم ماه صفر گذشته، در مشهد الرضا سلام الله علیه، بحث استقرار فرهنگ سقیفه را داشتیم؛ آنها را نمی‌خواهیم در اینجا تکرار کنیم. فقط، تیتر آن مباحث را عرض می‌کنم؛ که ، اینطور نیست که فقط عده‌ای تحت تأثیر فکر جریان سقیفه قرار گرفته‌اند؛ خیر؛ کسانیکه بعضی اشخاص را امام و مقتدا می‌دانستند و می‌خواستند به سیره و سنت آنها عمل کنند؛ که هیچ، آنها آن راه را انتخاب کردند. شیعیان هم به شدت تحت تأثیر قرار گرفتند. حکومت به شدت در رفتار فردی و اجتماعی و باورها، تأثیر دارد.  

ضرورت حکومت اسلامی

من لازم می‌دانم این مطلب را به عنوان یک مقدمه‌ی دیگری بر این بحث، که ما در این شبها ( اگر خاطر شریفتان باشد، چون بحثهای این شبها کاملا به هم پیوسته است ) عرض کردیم؛ تلقي مخاطبان اين بود كه، اصل امامت، صرفاً يك مسئله سياسي است. ولي واضح است كه امام،‌ حتماً حاكم و صاحب حكومت است. اما فقط رفتار حكومتي و سياسي را از امام توقع داشتند؛‌ به همين دليل هم از امام سجاد، عليه صلوات و السلام، تا ولايت عهدي امام رضا عليه السلام،‌ عده‌اي گيج بودند و هنوز هم كساني كه آن تفكر را دارند گيج هستند؛ كه چرا اين ائمه، كارِ درجه دو و سه ‌كردند؟

درست است كه ائمه ما در صدد تشكيل حكومت هم بودند ولي اين را به عنوان كار فوري، نمي‌ديدند. من الفاظ خود را با دقت انتخاب مي‌كنم زيرا به قيود بايد توجه كرد. حضرات ائمه علیهم السلام ما دنبال تشكيل حكومت بودند؛ ولي مثل كسي كه به دنبال ميوه هلو و گلابي و گردو است، شما اگر بخواهيد گردو را بدست بياوريد بايد ابتدا بذر آن کاشته شود تا نهالي و باغي شود. باید هفت، هشت، یا شاید ده سال صبر كرد تا به ميوه برسد. يعني مقدمات ضروري دارد تا به آن ميوه برسيد.

حكومت اسلامي، قطعاً آرمان همه أئمه عليهم السلام بوده است؛ اما اولاً در مقدمات ضروري آن متوقف بودند. ثانياً، تنها آرمان اهل بيت عليهم السلام تشكيل حكومت نبوده است. ما گرفتار انحصار سازي هستيم، دليل انحصار سازي را بايد از دين گرفت.

تعیین تکلیف برای امام معصوم؟!

لذا توقع داشتند كه حضرات معصومين عليهم السلام رفتار سياسيِ عينيِ ظاهريِ كنشيِ شديد دائم داشته باشند. مرتب اعتراض مي‌كردند كه آقا چرا قيام نمي‌كنيد؟ صد هزار نفر ‌فلان جا شمشير زن داريد… يعني همه چيز فراهم است، پس چرا شما قيام نمي‌كنيد؟ چون كار اصلي امام را قيام مي‌ديدند. چون اصلاً امام را در آن سطحي كه بايد امامت را مي‌شناختند نمي‌شناختند. اما در اينجا يك مقدمه ضروري و لازم وجود دارد كه بايد بنده عرض كنم. زيرا ممكن است در اين شبها كه داريم حرف مي‌زنيم مخاطب عزيزي فكر كند كه بحث ما اين است كه سياست يا حكومت مهم نيست.

حقيقت امامت،‌ اوسع است؛ وسيع‌تر و همه جانبه‌تر از يك بُعد است. اين خيلي بُعدِ مهمي است. حالا براي اين كه بگويم بُعدِ مهمي است، مقداری از وقت امشب را مي‌گيرم و مجدداً آدرس مي‌دهم تا عزيزاني كه خواستند بروند و در جاي خودش ببينند.

اهمیّت حکومت اسلامی

ما یک سال در همين هيئت محترم حضرت عبدالله‌ بن الحسن علیه السلام در فاطميه به اين موضوع پرداختيم كه نقش حكومتها در دين‌داري چيست؟ الان چند جمله عرض مي‌كنم و هر كس خواست به آنجا مراجعه كند.

پس در اينكه حكومت مهم است كه اصلاً شكي در آن نيست؛ اما آن مردم از همه‌ی عظمت امامت، مانند كسي از همه‌ی حقيقت حضرت ربّ الارباب، به طور مثال بگويد «زورش هم زياد است!»  «أَنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ» [4] در اين كه شكي نيست. ولي  وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ [5] و أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ [6] هم هست. حالا امكان دارد تحليل كنند و بگويند: صفات خدا عين ذاتش است و همه صفات، به يك جا بازمي‌گردد ؛ همه از يك مصدر برمي‌خيزد؛ اين قدرت همان علم است؛ اين بحث‌هاي متكلمين سر جاي خود باشد. اما اگر به يك جا گير بدهيم؛ باقي را از دست داده‌ايم. مخصوصاً اينكه ما گاهي ( شبهاي اول هم عرض كردم) در مسائل اجتماعي روز، نيازهايي داريم و براي اينكه اين نياز را پاسخ بدهيم؛‌ دين را با چكش مي‌زنيم و در اين إشل امروزي، كه الان لازمش داريم؛ خرجش مي‌كنيم؛ و اين خيلي خطرناك است.

بله،‌قطعاً امروز، دين به نيازهاي ما پاسخ مي‌دهد؛ ولي فقط به آن نيازهايي كه ما احساس مي‌كنيم؛ نياز ما است؛ پاسخ نمي‌دهد؛ بلكه آمده تا ما را متعالي كند. در اين كه حكومت مهم است؛‌ شكي نيست. شايد سنگين‌ترين جمله آن، ‌اين جمله باشد؛ كه من عرض مي‌كنم” كه هر اجتماع مذهبي در يك نقطه جغرافيايي، شما پيدا كنيد؛‌ نود درصد،‌ حاصل حكومتها است. ” يعني اگر شما در شبه قاره مي‌بينيد، حنفي هستند؛ كه تا جنوب شرق ايران هم آمده‌اند.

در ايرانِ ما عده‌اي اثني عشري و امامي هستند، در عربستان، امروز عده‌اي سلفي هستند، در افريقا عده‌اي مالكي هستند، هر كجا كه كلوني و اجتماع يك جمعيت است، فارغ از اينكه كدام مذهب حق است و كدام نيست، واضح است كه ما شيعيان خودمان را حق مي‌دانيم و ديگران هم خودشان را حق مي‌دانند و مي‌شود گفتگوي ديني هم كرد، اما حق بودن ‌لزوماً دليل اجتماع، نيست. كما اينكه زمان حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، امام سجاد علیه السلام، امام صادق صلوات الله علیه كلوني و اجتماع نبود، با اينكه امام حضور داشت.

«حقانيت» لزوماً اجتماع ساز نيست؛ اين حكومت است كه اجتماع مي‌سازد. تمدن است كه اجتماع مي‌سازد. قطعاً اگر صفويه در ايران مذهب اصلي را تشيع اعلام نكرده بود، امروز ايران، كلوني شيعه به اين شكلي كه امروز هست نبود و اين به معني اين نيست كه تشيّع حق نيست؛‌ حق هست، هزار و چهارصد سال بر سر شيعيان زدند، متفرق كردند، كتك زدند، كشتند، پوست كندند،‌ كسي نفس نكشد، تكفير روي تكفير، قتل روي قتل، علماي تراز اول ما را كه علماي مذاهب ديگر درباره آنها در شگفت بودند،‌ مانند شهيد اول سلام الله عليه، كه اگر شهيد اول از اهل سنت بود، امروز شايد در شهري نبود كه مجسمه او را در اندازه برج آزادي نمي‌ساختند؛ نعوذبالله به جرم شراب خواري و يا حلال شمردن شراب، يا نعوذبالله، گناهان اخلاقي و چيزهاي ديگر امروزه او را متّهم كردند، چيزهايي كه نمي‌شود گفت. هر بلايي سر شخصيت او آوردند، مگر شهيد اول چه كار خلافي كرده بوده است؟ وقتی ایشان سی سال سن داشتند علماي تراز اول عصر ایشان از اهل سنت که هشتاد سال سن داشتند وی را «امامُ اهل الدنيا» مي‌گويند، البته نمي‌دانستند كه مذهب او چيست، بعد هم كه لو مي‌رود كه او شيعه است‌، ایشان را به آن وضع فجيع مي‌كشند.

هميشه در طول تاريخ ما شيعيان را شکنجه مي‌كردند، ما مرغِ عزا و عروسي بوديم. هر كجا مي‌خواستند پدر يك كسي را دربياورند، ما هميشه در صدر جدول بوديم.

مرحوم علامه سيد جعفر مرتضي رحمه الله عليه يك كتابي درباره‌ی شيخ مفيد دارد. يك رساله‌ی كمتر از دويست صفحه است، آن را ببينيد. يك كتابي هم مرحوم آقا شيخ محمد رضا جعفري رحمه الله عليه دارد که نام آن «طقوس الشيعه الاماميه» است كه ترجمه شده‌‌ به معناي مراسمات شيعه است.

سالي چند مرتبه بر سر غدير و محرم و امثال اينها،‌ پوست ما را مي‌كندند، هفده هزار و بيست هزار سر مي‌بريدند. يك مرتبه هم يك حكومتي پيدا شده به اسم صفويه و مذهب رسمي را شيعه اعلام كرده كه براي ديگران هميشه در اين هزار و چهارصد سال مذاهب ديگر رسمي بوده.

امام صادق عليه السلام زنده بودند بودند…‌ منصور دوانيقي به مالك بن انس مي‌گويد تو يك كتاب بنويس تا مردم از تو تبعيت كنند.

حكومتها هستند كه مذاهب را تقويت مي‌كنند و تداوم يك مذهب، حتماً به هنر، معماري، شهرسازي، دارايي‌هاي فرهنگي، نسخه‌هاي خطي، و به اين چيزهايي كه متأسفانه، ما به آنها كم توجه داريم بستگي دارد.

ما از لحاظ فرهنگي (به شما عرض مي‌‌كنم) در حدود صد سال أخير با امكاناتي كه داريم، جزو بي‌فرهنگ‌ترين دوره‌هاي شيعه هستيم. يعني ديگران ما لعنت خواهند كرد كه شما اين همه امكانات داشتيد، اما به اندازه دوره قاجار هم كار نكرديد! ديگر نمي‌گويم صفويه.

صفويه يك ميدان امام در اصفهان دارد، اين ميدان امام، فقط مهندسي نيست، آن فضاي آرامش و آن مساجدي كه دارد، اما ما بيخيال هستيم…

دغدغه وزير ارتباطات ما براي يك شبكه مجازي اينقدر هست كه (من نمي‌گويم اختلال ايجاد كنند يا نه. اصلا به من ربطي ندارد) مي‌گويد روزي پنجاه ميليارد جريمه مي‌كنم! كاش اين دغدغه را سردمداران داشتند كه براي مسائل فرهنگي هم داشتند، اگر كسي دارد به فرهنگ اصيل يك ملتي كه هزار و چهارصد سال كوبيدند،‌ در دولت اسلامي، اينقدر غيرت نشان مي‌داد. اگر دولت پهلوي هم بود وزير ارتباطاتش مي‌توانست بگويد براي فلان و فلان، اگر اختلال بشود پنجاه ميليارد در روز جريمه مي‌كنند. بنده هم نمی‌خواهم بگویم اختلال بشود یا نشود؛ اصلاً بگیرند صد میلیارد جریمه کنند.

تو باید این غیرتی که به او داری را نسبت به فرهنگ تشیع، فرهنگ اهل بیت علیهم السلام، می‌داشتی.

تقریباً همه سلاطین مهم اهل سنّت به این توجه دارند، صفویه هم در بین شیعیان به این توجه داشتند، قاجار در بخش معماری توجه داشته است و بعد از آن دیگر ما بیخیال شدیم. یعنی اگر الان به من و شما بگویند در این چهل ساله اخیر (من این مطلب را در بین مسئولین هم گفته‌ام) شما چه کار هنری مهمی انجام داده‌اید که دویست یا سیصد سال بعد، به عنوان هنر شیعه و فرهنگ تشیع، در عصر جمهوری اسلامی اواخر قرن چهاردهم و اوائل قرن پانزدهم، آن را نگاه کنند؛ ما چه چيز برای ارائه داریم؟ کجاست؟

این سخن که بگویم هیچ کاری نشده، خیلی بی‌انصافی است، یک کارهایی انجام شده ولی کارهای فردی است، بعضی از کارها را هم نمی‌توانم بگویم چون جنبه‌ی امنیتی دارد. زیرا آنها هم مال یک عده‌ی خاصی از بعضی مسئولان است که صلاح نیست الان بگویم آن یک نفر، مثلا در میراث فرهنگی تشیّع چه کرده است.

اما به نسبت یک حکومت، بسیار عقب هستیم. نه ما مطالبه داریم و نه آن کسی که مسئول است. آن کسی که مسئول است؛ اینستاگرام و کلاب‌هوس و …… من نمی‌گویم اینها را ببندند، اصلاً اینها را هم تقویت کنید، اما آن غیرت را اینجا هم به خرج دهید.

شما الان و در همین مناسبات أخیر به خیابان بروید، حکومت نسبت به مسائل و مناسبات وظیفه دارد. مثلا نسبت به ماه مبارک رمضان، قبل از آن، فاطمیه، در اصل حکومت‌ها هستند که کلونی می‌سازند، حکومتها هستند که اجتماع می‌سازند. در آن فاطمیه، ما این موضوع را توضیح دادیم که یکی از دغدغه‌های زهرای أطهر سلام الله علیها این است که اگر حکومتی بعد از حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیاید تمام سنت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را می‌برد و در یک دستگاه دیگری ترجمه می‌کند و یک چیز دیگری می‌شود؛ و این کار را کردند.

جهاد فی سبیل الله، به اسم دین، به اسم اسلام، به قراردادی تبدیل می‌شود که ما می‌رویم و یک جایی را فتح می‌کنیم و قرارداد می‌بندیم که هر سال هزار دختر زیبا برای ما بفرستید.

حکومت هست که با قدرتش، می‌تواند أذهان را جابجا کند، مسئله را از مسئله‌ی اساسی مردم ببرد و مسئله‌ی درجه‌ی دهم کند و مسئله‌ی درجه‌ی دهم را مسئله‌ی اصلی مردم کند.

پنج سال پیش «مرغ» مسئله ی اساسی شما نبود ولی الان مسئله‌ی اصلی هست.

این حکومت است که این کار را می‌کند. حالا در پسِ اینکه مرغ را مسئله‌ی اصلی مردم می‌کند چه چیزی است؟ آیا بی‌عرضه هست یا می‌خواهد یک چیزی را که مسئله ی اصلی مردم هست را ببرد و مسئله ی دهم کند؟ حواس شما را از اینجا ببرد و آنجا یک کار دیگر بکند، باید این موضوع را بررسی کرد.

پنجاه سال بعد، چهل سال بعد معلوم می‌شود. همه‌ی اسناد باید از طبقه‌بندی خارج شود تا معلوم گردد.

اصل و فرع را جابجا کند. مثلا در بیست و پنج سال أخیر مقدار بسیار زیادی مذاکرات صورت گرفته است، این که آب خوردن مردم هم به مذاکرات بسته شد، فعلاً خوب است یا بد است؟ این طرف خوب است یا آن طرف؟ کاری نداریم. این توانایی حکومت هست که می‌تواند با رسانه‌ی خود یک مسئله‌ای را که مردم بارها می‌دیدند…. تعلیق را مثلاً ما خودمان تا به حال چند بار تعلیق داشتیم، این موضوع ناگهان مسئله‌ی شماره یک مردم بشود و آنها رأی‌گیری‌شان روی این حساب باشد، یا نباشد، زندگی مردم به آن بستگی پیدا کند، این کار حکومت است.

این حکومت می‌توانست و می‌تواند اشتغال را مسئله‌ی اول مردم قرار بدهند و به آن تشویق کند.

بحران جمعیت وجود دارد؟ به راحتی می‌تواند این موضوع را به ارزش یا ضدارزش تبدیل کند.

بنده به خاطر دارم که دوران دانش‌آموزی، ما چهار فرزند بودیم، من خجالت می‌کشیدم در کلاس بگویم، من بچه‌ی سوم یک خانواده ی شش نفره هستم! یعنی پدرم چهار فرزند دارد. انگار که پدرم خلاف شرعی را انجام داده و این بچه‌ها بدنیا آمدند.

چون حکومت این کار را ضد ارزش کرد و امروز در این امر مانده است، یک فاجعه در حال رخ دادن هست و هنوز هم به دنبال این نیست که این فاجعه را اصلاح کند، اگر می‌خواست آن را اصلاح کند مسئله‌ی شماره‌ی یک مردم می‌شد.

حکومت خیلی مهم است، در یک جمله به شما عرض کنم، فضای بحث نرود به این سمتی که گفته شود این شب‌ها سکولاریزم را تئوریزه می‌کنند.

همه‌ی این حرفها را می‌زنم ولی باز هم می‌گویم «امامت صرفاً فقط یک مسئله‌ی سیاسی نیست»؛ این خیانت به امامت است.

ولی آیا سیاست مهم است؟ بله، حتماً مهم است. اما فقط این یک موضوع مهم نیست.

شما شنیدید که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در مسجد منبر می‌رفتند، بعد محکم به صورت خود می‌کوبیدند!

اصلاً آیا ما یک انسانی را که در آرامش، تقوی، توحید، عزت نفس مانند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باشد را اصلاً داریم؟ چه بلایی باید بر سر او بیاورند که این طور شور و حرارت دارد؟ روی منبر داد می‌زدند و گریه می‌کردند و به صورت خود می‌زدند…

هر کس از اوضاع خبر نداشت، در آن روز گمان می‌کرد که غارت‌های سپاه نامنظم معاویه زیاد شده است و مرزهای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را تضعیف کرده، عملاً جنگ هیبریدی آغاز شده، یعنی یک جنگ ترکیبی، ایجاد ناامنی، غارت اموال عمومی، کشتار مردم، ارعاب، برای اینکه مردم دست از حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بردارند.

رفتار غارات معاویه برای دزدی از حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نبود، بلکه برای دل کندن مردم از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه و احساس ناکارآمدی حکومت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برای براندازی بود، درواقع یک جنگ ترکیبی بود.

حال حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه مرتب بر صورت خود می‌کوبیدند که اگر کسی نمی‌دانست گمان می‌کرد ایشان برای شکست اینقدر پریشان هستند، حضرت قسم می‌خورند: به خدا سوگند، اگر این حرارت را در من می‌بینید، برای این است که می‌دانم اگر شما مقاومت نکنید سُفَهاء می‌آیند و بر شما حاکم می‌شوند. اگر سُفهاء حاکم بشوند شما را به برد‌گی می‌گیرند. یعنی خودش را که حاکم شده عرشی و مردم را حیوان و برده و غلام زر خرید می‌بیند. اصلاً نیاز نمی‌بیند تا به کسی پاسخ دهد و هر کاری را که دلش بخواهد انجام می‌دهد. فردا شما را ذلیل می‌کنند. حضرت فرمودند من که می‌روم ولی شما ذلیل می‌شوید.

چطور اگر یک پدری ببیند پسرش در حال شوخی روی دو پنجه‌ی پای خود روی پشت بام، لب پشت بام بازی می‌کند، نگرانی و تشویش این پدر برای چیست؟ خود او که سالم است اما او را می‌بیند که در حال سقوط است.

حضرت فرمودند: شما را بیچاره می‌کنند، سوارتان می‌شوند، ناموس شما را غارت می‌کنند، عزت شما را می‌گیرند، پس این مسئله مهم است.

ما در بحث‌های فاطمیه توضیح دادیم که یکی از دلایلی که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در مقابل جریان سقیفه ایستادند این بود که مهم است حکومت دست چه کسی باشد، کما اینکه انتخابات مهم است، الان شما، من، به آن کسی که رأی می‌دهم، آیا پنج روز به او اطمینان دارم که دخترم را به او بسپارم تا به مسافرت ببرد؟ خانه‌ی خود را می‌فروشم و به دست او بدهم؟ چند صد هزار میلیار بودجه‌ی عمومی و ناموس کل مملکت را به دست یک نفر می‌سپاریم.

این طور هم نیست که من این کار را نکنم و چون بقیه این کار را انجام می‌دهند… بالاخره ناموس کشور دست یک نفر می‌افتد، چه من کنار بنشینم و چه کنار ننشینم، چه دخالت کنم و چه نکنم. انسان به چه کسی اطمینان می‌کند؟ این موضوع خیلی مهم است. لذا بحث حکومت، بیش از حد مهم است.

اما لازم نیست برای این بحثی که اینقدر مهم است، هم اکنون یک خانه‌ای به نام خانواده‌ی ماست، این تمام دارایی ماست. اگر این خانه را بفروشم، آیا به دست یکی از این نامزدها می‌دهم؟ انصافاً گاهی حتّی دزد هم به دست بعضی از اینها نمی‌توان سپرد، گربه‌ی محلمان را هم نمی‌توانم به دست او بدهم!

ما هفصد هزار میلیارد بوجه ی عمومی را به دست یک نفر می‌دهیم. من بگویم من رأی نمیدهم که بقیه رأی بدهند، این کار را می‌کنند. همه فرهنگ، اقتصاد و عزت را به دست او می‌دهند.

نباید ولایت را کوچک کنیم

اما این مسئله‌ای که اینقدر مهم است، لزومی ندارد که ما نبوت و ولایت را تا این حد کوچک کنیم و بگوییم: فقط حکومت.

حکومت خیلی مهم است، ولی ولایت، أهم است. یکی از شاخه‌های مهم ولایت، مسئله ی حاکمیت سیاسی است که خیلی هم مهم است. (ما در آن پنج شب در آنجا به اندازه‌ای که فرصت داشتیم؛ توضیح دادیم).

توضیح دادیم که وقتی حاکم مردم را آدم حساب نکند، ادبیات این است… مرجع علی الاطلاق شیعه، میرزای شیرازی، نامه می‌نویسد برای شاه قاجار، ناصرالدین شاه، ما امروزه اینگونه مرجع علی الاطلاق نداریم، مرجعیت در چند مرجع تقسیم شده است، دو یا سه نفر تقریباً همه‌ی قدرت تشیع امروز در دنیا را در دست دارند، اگر دست یک نفر بود خیلی متفاوت بود.

میرزای شیرازی یک نفر است که به ناصرالدین شاه نامه می‌نویسد، قدرت را ببینید، اتابک، صدر اعظم، جواب نامه را می‌دهد. می‌گوید: عریضه‌ی شما را … (این فرمایش است و نه عریضه)،.. به خاک پای سلطان… یعنی نامه شما را کف پای سلطان گذاشتیم؛ شأن نامه ی مرجع علی الاطلاق شیعه، در زیر پای شاه است.

من در آن پنج شب فاطمیه از روی نسخه ی خطی آن خواندم که نوشته بود: عریضه ی شما را به خاک پای سلطان، ارواه العالمین له الفداء رساندیم … یعنی ، سلطان، ارواه العالمین له الفداء است. شما یک مورد پیدا کنید که در مقابل علمای آن عصر اصلاً جای اعتراض وجود ندارد، قدرت این است.

اکنون ما خیلی معترض هستیم که با آرمانها فاصله داریم، ولی حداقل به ظاهر هم که شده، این ادبیات شکسته شده است، چنین ادبیاتی نداریم که راجع به کسی «ارواه العالمین له الفداء» بگویند. أخیراً رهبری صحبتی کردند و فرمودند: خداوند عرض ارادت ما را به خاک پای سلطان عالم، قریب به این مضمون، حضرت بقیه الله عجل الله فرجهم برساند. این ادبیات فرق کرده است.

«قدرت» ادبیات را تغییر می‌دهد. هیچ کس در آنجا اعتراض نمی‌كند، اگر شما بروید و در نسخ خطی آن زمان پیگیری کند می‌بیند عرف است که وقتی راجع به سلطان صحبت می‌شود «ارواه العالمین له الفداء» بگویند. قدرت خیلی مهم است. ما امروز دقیقاً فرمایش حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را می‌بینیم، حضرت فرمودند: سوارتان می‌شوند.

این جمله‌ی معترضه بس بود زیرا احساس می‌کردم ممکن است عزیزانی همه‌ی بحث را گوش بدهند فکر کنند این بحثها تئوریزه کردن سکولاریسم بود، خیر! در سر جای خود خیلی مهم است ولی هر چیز مهمی، تنها چیز مهم نیست.

انحصار سازي نکنیم

در روایات ما این موضوع هست که می‌فرمایند: «الْفَقِيهُ‏ كُلُ‏ الْفَقِيهِ»،[7]  فقیه کسی است که نه مردم را ناامید کند و نه مغرور و مطمئن به نجات.

یعنی فقط روایات خوفی را فقط بگویید، روایات شدّت عذاب، اگر الان من چند روایت از شدت عذاب را بگویم همه پس می‌افتید! اگر فقط این را بگوید، می‌گوید این شخص دین را نفهمیده است. یعنی انحصار در چیزی.

مگر «خوف» جزوِ دین نیست؟ چرا! هست! صدها آیه هم در قرآن داریم. اگر ترجمه‌ی بعضی از آیات قرآن را بخوانید؛ شب نمی‌توانید بخوابید.

اگر فقط روایات شوقی را بخوانیم، همه عبادات خود را کنار می‌گذارند. نه آن و نه این، هردو مهم است.

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: من طوری به خدای متعال امید دارم که گویی من همه‌ی عبادات همه جن و انس را انجام داده‌ام…

تازه حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از این حرفها خیلی بالاتر هستند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌خواهند با ادبیات ما صحبت کنند… «لَضَرْبَةُ عَلِيٍّ يَوْمَ‏ الْخَنْدَقِ‏ أَفْضَلُ مِنْ‏ عِبَادَةِ الثَّقَلَيْنِ»[8]… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از روی تواضع‌شان است که با این ادبیات با ما صحبت می‌کنند.

البته حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه خود را نسبت به حضرت حق همینقدر بدهکار می‌داند.

در ادامه می‌فرمایند: از آن طرف، آنقدر از عذاب الهی خوف دارم که انگار به اندازه‌ی همه جن و انس گناه به گردن دارم، هر دو با هم است.

گرفتاری ما این است که یک مورد را بُلد می‌کنیم و یکی را رها می‌کنیم.

مردم آن روزگار، اینطور خیال می‌کردند که امام باید کار سیاسی انجام بدهد، فقط، اصلاً امام را برای چه می‌خواهیم؟ برای اینکه تشکیل حکومت بدهد.

مسلّماً حضرت زین العابدین سلام الله علیه دیگر برای این نگاه جذاب نیستند و باید باید سیره‌ی امام چهارم تا امام هشتم را به عنوان شُبهه پاسخ داد!

اینکه از امام چهارم تا امام هشتم علیهم السلام، هر کس که توانست از امامزاده‌ها قیام کردند، بجز خودِ امام! حال دقت کنید، چون کم می‌آورد، تمام قیام امامزاده‌ها که بعضاً ربطی به سیره‌ی امام هم ندارد، به نحوی به سیره‌ی امام مربوط می‌کنند!

از قبل هماهنگ شده بود… من نمی‌خواهم بگویم هیچ کدام هماهنگ شده نیست، ولی اکثراً هماهنگ شده نبود، در تاریخ خیلی کار سختی است که کسی بخواهد این را اثبات کند، چرا این حرف را می‌زند؟ چون باید این شبهه را پاسخ بدهد. اگر مسئله‌ی یک، با فاصله، تنها مهم، امامت سیاسی است، امام چهارم تا امام هشتم چه کاری برای رسیدن به سیاست انجام دادند؟

شب گذشته عرض کردم کارهایی کردند، ولی آن کاری که مد نظر آن جریان است که شمشیر بکشد و حتماً یک انقلابی بکند، که این کار مهم است، ولی فکر کند که فقط این کار مهم است، سپس زندگی چند امام ما شبهه می‌شود، در مورد پنج امام ما می‌شود شبهه کرد و باید پاسخ داد که چرا آن بزرگواران نشستند؟

نگاه شما غلط است؛ لازم نبود که برای یک مسئله‌ی درست، برای تشکیل حکومت اسلامی، نهی از منکر، لازم نبود که شما آسمان را به ریسمان ببافید؛ همه چیز را ببندید، بعد یک جا گیر کنید و نتوانید جواب بدهید.

اگر امامت صرفاً فقط یک مسئله ی سیاسی بود چه ربطی داشت که امام رضا بفرماید: اینها نشستند در مرو و در مسجد راجع به امامت حرف می‌زنند. اینها می‌فهمند؟ مسئله‌ی سیاست را که همه می‌فهمند.

مسئله‌ی سیاست را، بزرگانی از تشیع با این نگاه غلط، از امامت فاصله گرفتند و تبلیغ هم می‌کردند، و این تفکر از نظر بنده، روی دوم سقیفه است. محدود کردن امامت به یک بُعد، ولو بُعدِ مهمی باشد؛ مثل این می‌ماند که شما به خاطر اینکه جان من را حفظ کنید، فقط کبد مرا حفظ کنید! البته قلب و مغز را هم باید مواظب باشید. اگر دست و پای من قطع شود زنده می‌مانم ولی بی کبد نمی‌شود. در صورتیکه بدون قلب و مغز هم نمی‌شود زنده ماند.

اگر فقط یک مورد را محکم بگیرد بَعد نمی‌تواند مسئله را حل کند.

حتی ناگهان لازم ببینیم و بگوییم حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر بعثت فرموده، (بحث من در مورد اشکالِ انحصار است) این بعثت «سیاسی» است!

بعثت سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و معنوی است، درواقع دنبال هدایت است، برای هدایت هر ابزار مهمی را استفاده می‌کنیم، قطعاً حکومت‌ها برای هدایت خیلی مهم هستند ولی او آمده تا هدایت کند نه ریاست!

گرفتارِ انحصارسازی هستیم، نگرش ما تغییر می‌کند، امروز برای ما عده‌ای مسائلی را درست می‌کنند تا اصول اسلام بشود! درصورتیکه اصول اسلام را امروز کسی نمی‌تواند بُلد کند.

اصول اسلام هست، ما باید آن را بفهمیم، باید آن را درک کنیم. باید خیلی توجه کنیم، کلام آخرم باشد تا بحث را فردا ادامه دهم، امروز بیشتر خواستم رفع دفع مقدر از شبهه کنم که این بحث مهم است؛ اما گیر ما در جای دیگری است. گیر ما در انحصار سازی است.

امروز مشکل کمبود جمعیت داریم، بگوییم پیغمبر آمده برای اینکه مشکل کمبود جمعیت را حل کند. امروز مشکل کار و رونق تولید داریم، بگوییم امام زمان می‌خواهد بیاید تا رونق تولید را حل کند. نه اینکه اینها چیزهای کوچکی است ولی دین یک مسئله‌ی کلان است. امام زمان ارواحنا فداه و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فقط برای جمهوری اسلامی نیست، برای همه بشریت است، برای همه قرون است.

چند مرتبه می‌توان امام زمان ارواحنا فداه را در شابلون رونق تولید ببریم؟ بَعد، سال دیگر، دوسال دیگر، اگر حضرت آقا شعار سال را عوض کردند، چه چیز می‌خواهیم جواب بدهیم؟ باید بگوییم ایشان هم تشخیص نداد که کار اصلی امام زمان ارواحنا فداه رونق تولید است. حتی یک بزرگواری فرموده: امام زمان ارواحنا فداه نمی‌آید برای اینکه اعتقادات را درست کند، می‌آید برای اینکه رونق تولید را درست کند!!! پس آن کشورهایی که رونق تولید دارند امام زمان ارواحنا فداه را برای چه کاری می‌خواهند؟

نه اینکه رونق تولید مهم نیست، چرا خیلی مهم است، معلوم است که اگر ثروت دست یک عده‌ای باشد و بقیه را با آن اذیت کنند بد است، معلوم است که حضرت برای عدالت می‌آیند، ولی امام زمان ارواحنا فداء که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌فرماید، بین نه فرزند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که امام می‌شوند، او أفضل از همه است! صرفاً نمی‌آید که رونق تولید را درست کند!

این سخنان ظلم به امام زمان ارواحنا فداء است، ظلم به مبانی دینی ما است، تحقیر دین است، این شبیه آن کاری است که در صد سال پیش، روشنفکران زبون کتک خورده از غرب، برای اینکه اسلام از غرب عقب نیافتد، هر کشفی که در غرب صورت می‌گرفت، یک آیه‌ای را پیدا می‌کردند که اسلام هم همین را می‌خواسته بگوید. یک زمانی زمین را صاف در نظر می‌گرفتند که خورشید دور آن می‌گردد، علمایی سعی می‌کردند آیات قرآن را تطبیق به این کنند که از علوم روز عقب نمانند!

کپلر و کپرنیک و امثال آنها چیز دیگری گفته‌اند، دوره‌ای آمده‌اند، دین را تکان دادند که  از این عقب نماند، تفسیرهای علمی را ببینید، مثلا آقای بازرگان و آثار او را ببینید، این‌ها برای آدم‌هایی است که خود کم‌ بینی داشتند، برای اینکه از غرب کم نیاورند سعی می‌کردند حرفهای روزِ غرب را به یک نحوی در آیات و روایات پیدا کنند؛ بَعد، خود غربی‌ها، بیست سال بعد از آن عبور می‌کردند!

دین آمده تا ما را هدایت کند که «بنده» بشویم، خیلی چیزها برای بنده شدن ما و دیگران از جمله حکومت لازم است، اما تقلیل و تنزل دادن اصل دین به یک بُعد، هم با أدله‌ی ما سازگار نیست و هم باب بازیگری با دین را باز می‌کند.

چند سال قبل عبدالله عربستان فوت کرد، یک عده تطبیق را شروع کردند؛ که این عبدالله… الان پنج یا شش سال از آن تاریخ گذشته است، یک کسی حتی گفته بود مگر امام صادق سلام الله علیه معاذالله بیکار هستند که مرتب از علائم ظهور بگویند؟ نه آقا! امام صادق علیه السلام بیکار نیستند ولی شما چطور دلیلی داشتی که تطبیق کنید که این عبدالله که در آن روایت است، به فرض که آن روایت «روایت» باشد، یا اینکه اراده‌ی جدّیِ مولا باشد، یا اینکه یک قضیه‌ی خارجی راجع به یک مسئله‌ی زمان خود امام علیه السلام نباشد، این عبدالله همان است؟

این تطبیق را از کجا آوردی؟ حالا اگر یک کسی بیاید و به شما بگوید که امام صادق سلام الله علیه مثل اینکه بیکار بودند (معاذالله)، چون شما گفتی که امام صادق وقتی درباره‌ی عبد الله فرموده‌اند، منظور همین مَلِک عبدالله در عربستان  است!

در این پنجاه یا شصت سال أخیر چند مرتبه یک عدّه همه‌ی دین را با رمل و اسطرلاب و شانس و حدس، همه‌ی دین را خرج یک نفر کردند؟ دین که اینطور نیست! با حدس یک روایت را از جایی پیدا کنید و بگویید منظور این روایت همان است!

الان شش سال گذشت، حق ندارد کسی از ما بپرسد که شما مگر شش سال پیش نگفتید این علائم ظهور حضرت است؟ پس امام زمان ارواحنا فداه کجا هستند؟ امام صادق سلام الله علیه چه شدند؟ دروغ گفته‌اند نعوذبالله؟ چه کسی به شما اجازه داده است که اینطور تطبیق کنی؟ سپس فکر کنیم مردم آن قضیه را فراموش کردند، حالا به سراغ رونق تولید می‌رویم!

از بدبختی‌های دوره ی غیبت همین است. وای به حال ما و اینکه دین خود را از چه کسی می‌گیریم؟ خواسته و ناخواسته با ما بازی می‌کنند. مانند توپ فوتبالِ اندیشمندان هستیم. اینها  بدبختی‌های دوره‌ی غیبت است. لذا انسان باید فکر را با وسواس انتخاب کند، از آدم مطمئن بگیرد، نه هر ریش‌سیاه جوان تازه به دوران رسیده‌ای.

بس است؛ وقت گذشت. یک صلوات مرحمت کنید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

خدایا! روزی کن در دوره‌ی حیات ما، صاحب ما را به ما برگردان.

ما در مسیر زندگی، از سربازان راستین آن حضرت باشیم، بالاخره یک زمانی در این عالم بوده است که وقتی کسی گرفتار می‌شد می‌رفت تا به یک طریقی،‌ به وكيل امام، به خود امام، دسترسي پيدا مي‌كرد تا عقائد خود را عرضه كند.

ما در روزگار خود حجّت داريم ولي چون دسترسي به يقين نداريم و احتمال خطا داريم‌، شايد چوب نخوريم،‌ اما بايد خيلي دقت كنيم و با وسواس و دقت باشيم.

اگر باب اين سخنان را باز كنيد شارلاتانها مي‌گويند امام زمان ارواحنا فداه آمده و رفته و هم اكنون پسر ایشان وجود دارد!

فقط به آن ادعاهاي ما كه عبدالله عربستان مُرد و چه شد كه اكتفا نمي‌شود، يك عده از ما زرنگ‌تر هستند؛ چند چیز هم به آن اضافه مي‌كنند و امام زمان را توليد مي‌كنند.

امروزه ما در حوزه علميه نسبت به آن احمد الحسني‌ها جذب داريم، اگر دين را اينطور سست تحويل مردم بديد  ديگران از آن سوء استفاده مي‌كنند.

ان‌شاءالله خدا روزي ما قرار بدهد كه بود و نبود ما براي امام زمان ارواحنا فداه فرق داشته باشد. بعضي شبها من به اين موضوع فكر مي‌كنم كه اگر امشب من سر بگذارم و صبح بلند نشوم، آیا اصلاً براي امام زمان ارواحنا فداه ما فرقي مي‌كند؟ آيا يك قدمي براي امام زمان ارواحنا فداه برمي‌دارم يا نه؟ از اينكه يك گنهكاري هر روز گناه مي‌كرد و مرگش باعث شد تا گناهش كمتر بشود، خوشحال مي‌شوند.

آيا در مسير سربازي او حركت مي‌كنيم؟ يا اينكه،‌ نامه اعمالمان به او عرضه مي‌شود و مرگ ما از اين جهت كه بيشتر از اين سقوط نكرد، براي ايشان باعث خوشحالي است.

روضه و توسّل به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام

اگر كسي نگران اين موضوع هست كه ببيند به در مولا مي‌خورد يا نه، بايد براي توسّل به درِ خانه آن آقايي كه مولا به او تكيه كرده بود و روي او حساب كرده بود برود.

خورشيد هدايت به او تكيه كرده بود؛ نه فقط حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه روي او حساب كرده بود؛ لشكر روي او حساب كرده بود. مي‌رفتند و به خط دشمن مي‌زدند؛ و اگر محاصره مي‌شدند؛‌صدا مي‌زدند به داد ما برس. او مي‌رفت و محاصره را مي‌شكست و آنها را برمي‌گرداند. هم سربازان و لشگريان حضرت به او اعتماد داشتند؛ و تكيه مي‌كردند؛‌ هم خود سيد الشهداء روي او حساب كرده بود.

تا وقتي عمو بود این کودکان طعم ترس را نچشيده بودند. شب عاشورا دامان خيمه را كه بالا مي‌زدند و مي‌ديديند نگهبان حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هستند. تا وقتي حضرت اباالفضل العباس علیه السلام بودند اميد اينكه آب به خيمه‌ها برگردد وجود داشت. به حضرت رباب سلام الله علیها دلداري مي‌دادند، به زودي عمو با آب بر‌مي‌گردد، این موضوع ردخور ندارد، روی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام حساب مي‌كردند…

گاهي آدم در يك ماجرايي خجل است، چون وظايف خود را انجام نمي‌دهد. اما امام صادق صلوات الله علیه‌ درباره‌ی حضرت اباالفضل العباس علیه السلام يك جمله‌اي فرموده‌اند… بَه‌بَه از اين مدال پر افتخار، من نمي‌دانم آيا خداوند در قيامت به انبياء چنين سخني را مي‌گويد يا نه، اما اين روايت صحيح السند است كه امام صادق سلام الله عليه در زیارتی که داشتند به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام فرمودند: «من شهادت مي‌دهم (امام عالم وجود شهادت مي‌دهد)  «السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِه»‏[9] «أَعْطَيْتَ‏ غَايَةَ الْمَجْهُود»[10] ؛ تو تمام تلاشي را كه مي‌شد انجام دادي و آنچه كسي آرزو داشت كه بتواند انجام دهد را انجام دادي…

براي كدام معصوم، مي‌توان چنين شهادتي داد؟ كسي كه خطا نكرده‌ شرمنده نيست. ولي از طرفي به كسي كه خيلي اميد ببندند و ناكام بشوند‌ خيلي دلسوزي دارد… اين موضوع حضرت را سرشكسته‌ كرد…

براي همين من ميدان رفتن حضرت اباالفضل العباس علیه السلام را عرض نمي‌كنم، اگر خواستند‌ مي‌گويند…

حضرت اباالفضل العباس علیه السلام باشتاب آمدند، دست‌ها افتاده بود اما حضرت اباالفضل العباس علیه السلام در حال آمدن بودند، اما يك لحظه ديدند كه «فوقف العبّاس متحيِّراً إذ أتاه سهم فأصاب صدره وسهم آخر أصاب عينه اليمنى» ديگر اين تن بي دست به سمت خيمه‌ها رفتن ندارد…‌ جز اينكه بچه‌ها ببينند و اذيت بشوند و احساس ترس كنند… كسي باور نمي‌کرد…

من در مقاتل جستجو کردم،‌ هر كسی که می‌خواست به ميدان برود، شايد این کودکان با آن‌ها وداع می‌کردند، اما حضرت اباالفضل العباس علیه السلام وداع نكرده‌اند… اصلاً فكر نمي‌كردند عمو مي‌رود و برنمي‌گردد.

دختر سيدالشهداء به بچه‌ها وعده داده بوده كه اين مرتبه عمو رفته است…

خدايا! تو را به اين حيرت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام قسم می‌دهیم ما را در اين دنيا از زيارت امام زمان ارواحنا فداه نااميد نكن.

خدايا!‌ تو را به يأس قمر بني هاشم سلام الله علیه قسم می‌دهیم ما را در صحنه قيامت و محشر مأيوس نكن.

وقتی آقاي دو عالم رسیدند… دشمن با حضرت عباس ععع كاري كرده بود كه يقين كنند از جای خود بلند نمي‌شود… به نظر بنده فرصت ندادند كه حضرت عباس علیه السلام در لحظه‌ی آخر‌ مولا را ببيند، كاري كردند که يقين كنند كه ديگه از جای خویش بلند نمي‌شوند و کار تمام شده است… براي همين وقتي مولاي عالَم حضرت امام حسين سلام الله عليه به کنار علقمه رفتند…

امام حسین علیه السلام بالاي سر حضرت علي اکبر علیه السلام هم بيچاره شدند و نشستند،‌ ولي وقتي به آن بدني كه ديگر چيزي از آن باقي نمانده بود نگاه كردند، دست به كمر گرفتند…


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه بقره، آیه 106

[5] سوره مبارکه بقره، آیه 207

[6] سوره مبارکه اعراف، آیه 151

[7] نهج البلاغه، حکمت 90 (وَ قَالَ (علیه السلام): الْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ يُؤْيِسْهُمْ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ، وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ.)

[8] اقبال الاعمال، جلد 1، صفحه 467

[9] تهذيب الأحكام، جلد 6، صفحه 66

[10] .. ثُمَّ ادْخُلْ فَانْكَبَّ عَلَى الْقَبْرِ وَ قُلْ وَ أَنْتَ‏ مُسْتَقْبِلُ الْقِبْلَةِ- السَّلَامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ‏ وَ سَلامٌ عَلى‏ عِبادِهِ الَّذِينَ اصْطَفى‏ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ السَّلَامُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ وَ مَغْفِرَتُهُ وَ عَلَى رُوحِكَ وَ بَدَنِكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ الْبَدْرِيُّونَ الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الْمُنَاصِحُونَ لَهُ فِي جِهَادِ أَعْدَائِهِ الْمُبَالِغُونَ فِي نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ الذَّابُّونَ عَنْ أَحِبَّائِهِ فَجَزَاكَ اللَّهُ أَفْضَلَ الْجَزَاءِ وَ أَكْثَرَ الْجَزَاءِ وَ أَوْفَرَ الْجَزَاءِ مِمَّنْ وَفَى بِبَيْعَتِهِ وَ اسْتَجَابَ لَهُ دَعْوَتَهُ وَ أَطَاعَ وُلَاةَ أَمْرِهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ وَ أَعْطَيْتَ‏ غَايَةَ الْمَجْهُودِ فَبَعَثَكَ اللَّهُ فِي الشُّهَدَاءِ وَ جَعَلَ رُوحَكَ مَعَ أَرْوَاحِ السُّعَدَاءِ وَ أَعْطَاكَ مِنْ جِنَانِهِ أَفْسَحَهَا مَنْزِلًا وَ أَفْضَلَهَا غُرَفاً وَ رَفَعَ ذِكْرَكَ فِي الْعِلِّيِّينَ وَ حَشَرَكَ مَعَ‏ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ أَمْرِكَ مُقْتَدِياً بِالصَّالِحِينَ وَ مُتَّبِعاً لِلنَّبِيِّينَ فَجَمَعَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ رَسُولِهِ ص وَ أَوْلِيَائِهِ فِي مَنَازِلِ الْمُخْبِتِينَ فَإِنَّهُ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ ثُمَّ انْحَرِفْ إِلَى عِنْدِ الرَّأْسِ فَصَلِّ رَكْعَتَيْنِ تَطَوُّعاً أَمَامَ مَسْأَلَةِ حَوَائِجِكَ ثُمَّ تُصَلِّي بَعْدَهُمَا بِمَا بَدَا لَكَ وَ ادْعُ اللَّهَ كَثِيراً.