بررسی علت تفاوت نگاه سیدالشهداء سلام الله علیه با سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ـ قسمت پنجم

روز شنبه مورخ 23 مرداد ماه 1400 و مصادف با روز پنجم محرم 1443 ه.ق، پنجمین جلسه هیئت محترم بضعة الرسول سلام الله علیها با سخنرانی «حجت الاسلام حامد کاشانی» و پیرامون موضوع «بررسی علت تفاوت نگاه سیدالشهداء سلام الله علیه با سایر اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ»

«أُفَوِّضُ أَمْری إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری* وَ یَسِّرْ لی أَمْری* وَ احْلُلْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی* یَفْقَهُوا قَوْلی».[2]

«إِلهی وَ أَنْطِقْنِی بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِی التَّقْوَى».[3]

مقدمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت مجتبی صلوات الله علیه صلواتی محبت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عرض ادب به ساحت مقدس حضرت بقیه الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء و عجل الله تعالی فرجه الشریف و رزقنا الله رویته و زیارته و شهاده بین یدیه؛ صلوات دیگری عنایت بفرمائید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

عرض ادب، احترام، استغاثه و بیچارگی به محضر صاحب عزا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؛ صلواتی محبت کنید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

در سقیفه غصبِ حکومت صورت گرفت؛ نه غصبِ مقاماتِ معنوی

محضر عزیزان عرض می‌کردیم که تفاوت فاحش میانِ واکنش حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و افرادی که حکومت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه را دیده بودند با سایر اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نسبت به حکومتِ یزید لعنه الله علیه وجود داشت.

طبعاً در ماجرای حکومتِ یزید لعنه الله علیه یا حکومت خلفاء، مقاماتِ معنوی اهل بیت علیهم السلام آسیبی نخورد، چون کسی نمی‌توانست به آن‌ها دست بزند و برای آسیب زدن به مقاماتِ معنوی دسترسی نداشتند. حداکثر می‌توانستند انکار کنند.

زمانی که قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شمشیر را روی سرِ مبارک حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه قرار داده بود؛ گفتند: «اگر بیعت نکنی، گردن تو را خواهیم زد»!

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: در این صورت «عَبْدَ اللّهِ وَ اخا رَسُولِه»[4] عبد خدا و برادرِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم را کُشته‌اید.

گفت: «امّا عَبْدُ اللّه فَنَعَمْ وَ امّا اخُو رَسُولِهِ فَلا»! بنده خدا بله! بالاخره تو هم مخلوق خدا هستی ولی این که تو برادر پیغمبر هستی، خیر!

می‌توانستند انکار کنند. دیوار حاشا بلند است امّا نمی‌توانستند حقیقت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را که نمی‌توانستند به هم بزنند، لذا آن چیزی که غصب شد «حکومت» بود.

حکومت می‌تواند کاری انجام بدهد که گویی حضرت امیرالمومنین، حضرت مجتبی و حضرت سید الشهداء صلوات الله علیهم مدفون هستند و حضور ندارند. این کار، کارِ حکومت‌ها است.

تفاوت فاحش در واکنش به حکومت یزید لعنه الله علیه هم حاصلِ حکومت‌های نزدیکِ 50 ساله قبل از حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است.

رفتارهای حکومتی، رفتارهای پایدار است. چه حکومتی اصلاح کند و چه انحراف ایجاد کند، اثر آن طولانی مدت است.

آثار پایدارِ وحشتناک سیاست کنترل جمعیت

ما با آزمون و خطا یک تصمیم فرهنگی می‌گیریم و بعداً اگر اشتباه بود، اصلاح می‌کنیم. کسانی که می‌خواهند حکومت‌داری کنند، باید بدانند که گاهی آثار این آزمون و خطا درست یا غلط انحراف یا اصلاح، صدها سال است.

نمونه بارز این مطلب این است که در کشور ما که تعدد فرزند یک ارزش محسوب می‌شده است. این برای تاریخ خیلی روشن است کسی که کثیر الاولاد بوده است، از نظر دینی خوش‌روزی و از نظر اجتماعی خوشبخت و صاحب‌اعتبار محسوب می‌شده است.

بنده روز گذشته مثالِ بودجه را زدم. حکومت مدتی در یک تشخیصی به این نتیجه رسید که باید جلوی رشد جمعیت را بگیرد. ای کاش جلوی رشد جمعیت را با شمشیر گرفته بودند. اگر جلوی یک کار فرهنگی را با شمشیر و تفنگ بگیرند خیلی خوب است، چون هر وقت آن شمشیر و تفنگ را بردارند برمی‌گردد امّا متأسفانه این کار را نکردند.

همانطور که روز گذشته عرض کردیم در زمان ائمه اطهار علیهم السلام فقیر چنان نزد حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه محترم بود که فردِ فقیر هیچ کسر شأن اجتماعی حس نمی‌کرد. خودِ فقر یک تنگی و تلخی دارد امّا کسی فقر را کسر شأن اجتماعی حساب نمی‌کرد.

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه هر روز صبح بعد از نماز برای فقرا درس داشتند. هر روز! یعنی با وجود این که فقرِ فقیر، قدرتِ خرید او را گرفته است ولی دیگر این فقر خرخره‌ی او را فشار نمی‌داد و آبروی او را نمی‌برد امّا بعداً عوض شد. این بدین معنا نیست که حکومت حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه در پی ایجاد رفاه نبود.

ای کاش در موضوع «جمعیت» می‌گفتند: هر خانواده ای که فرزند سوم به دنیا بیاورد؛ باید ده روز زندان برود! این کار اینقدر اثر نمی‌گذاشت؛ یک عده جریمه می‌دادند و یک عده هم حبس را تحمل می‌کردند. امّا این کار را نکردند.

آمدند و در کتب درسی گفتند: پدر و مادری که نسبت به آینده فرزندانِ خود بی‌توجه است مدام بچه دار می‌شود! کم بودن تعدادِ فرزندان نشان دهنده نگرانی تربیتی است و زیاد بودن تعداد فرزندان نشان دهنده عدم اهمیت مسئله تربیت برای والدین است!

آقای گرفتار را ساختند! گرفتار است! تا دیروز برکت، روزی و اعتبار بود… و از این کارها زیاد کرده‌اند.

بنده به خاطر دارم، وقتی که در دبستان از من سوال می‌پرسیدند که چند خواهر و برادر هستید؟ من به عنوان یک طفل خجالت می‌کشیدم که بگوییم: 4 نفر هستیم.

این‌ها را به عنوان نمونه عرض می‌کنم. موضوع بحث این است که اثرِ رفتار حکومت‌ها پایدار است لذا نباید خیال کند که حالا یزید هم 3 سال می‌آید!

الان که مثال از حکومتِ خودمان می‌زنم، فکر نکنید که می‌خواهم بین حکومت بنی امیه لعنه الله علیهم اجمعین و حکومت خودمان تشابه ایجاد کنم. می‌خواهم عبرت بگیریم و الان درست اصلاح کنیم.

ما این حکومت را حکومتِ مشروعی می‌دانیم که بابت آن 300 هزار خون هزینه شده است ولی چون به امام معصوم علیه السلام دسترسی نداریم… گاهی بعضی با بد عمل کردن یا با نفوذ و گاهی هم با آزمون و خطا اشتباهی مرتکب می‌شوند و ناخواسته اموی عمل می‌کنند.

بنده قصد قیاس ندارم. ما الان دسترسی به امام معصوم علیه السلام نداریم که بگویم: «آقا! چه کار کنیم؟ شما به ما الگو بدهید»، امّا باید اهمیت حکومت را بدانیم.

روزی که گفتند: از طریق تولید محتوا در کتب درسی و ساخت سریال، رشد جمعیت را کاهش می‌دهیم!

حالا اگر همه مسئولان کشور بگویند: «عذر خواهی می‌کنیم، بحران است، کشور پیر می‌شود، 30 سال بعد این اتفاقات رخ می‌دهد و…» دیگر فرد می‌گویند: «من نمی‌خواهیم فرزندانِ خود را بدبخت کنم»!

در دوره کودکی ما «اتاق خصوصی» در اکثرِ خانواده‌ها تقریباً معنا نداشت ولی وقتی هر خانه را به یک فرزند تبدیل کردید، حالا فرد می‌گوید: «اگر قرار باشد که من 3 فرزند داشته باشم در حالی که خانه من یک اتاق خواب دارد که متعلق به من و همسرم است، پس باید به یک خانه چهار خوابه بروم درحالی که هزینه تامین آن را ندارم. پس داشتنِ 3 فرزند را هم رها می‌کنم».

شما سبک زندگی مردم را بهم زدید و کار با عذرخواهی و … حل نمی‌شود. معلوم نیست بتوانید تا 100 بعد هم این سبک زندگی را جابه‌جا کنید. دیگر معلوم نیست.

بنی‌امیه در پی علنی کردن کفر در جامعه!

یزید لعنه الله علیه 3 سال هم حکومت نکرده است؛ اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌فرمایند «و عَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ يَزيدَ»[5] مگر یزید لعنه الله علیه در 3 سال چه کاری می‌تواند انجام بدهد؟ آقا! حکومت در دست او است. یزید لعنه الله علیه که قصدِ آزمون و خطا نداشت، او جرثومه فساد است.

افرادی که تصمیم گرفتند که کاهش جمعیت را دنبال کند، قاعدتاً این تصمیم گیری از روی دلسوزی بوده است.

بنده سندی برای جاسوسی و نفوذ و… ندارم. بلد هم نیستم و کارِ بنده هم کارِ امنیتی نیست. قیامت معلوم می‌شود. ظاهر امر این است که این افراد خواستند که برای کشور یک کاری بکنند، در آزمون و خطا تصمیمی گرفتند که حالا این نتیجه را داده است.

آنجا اصلاً یزید لعنه الله علیه است. یزیدی که دنبال پرده برداشتن از روی نفاق و علنی کردن کفر است! ببینید که آن چقدر خطرناک است. شیعیان حکومت کنند و بدون نیت منفی در آزمون و خطا تصمیمِ اشتباهی بگیرند؛ صدها سال آسیب دارد.

اگر این روایت درست باشد که بعید نیست که درست باشد، خیلی عجیب است. یکی از کثیف‌ترین افراد طول تاریخ «مُغِیرَة بن شُعبَه» لعنه الله علیه است. نص از امام حسن صلوات الله علیه است که هر وقت «مغیره» لعنه الله علیه را می‌دید؛ یاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌افتاد.

الان قصد روضه‌خوانی ندارم. ما امروز و فردا میهمان امام حسن صلوات الله علیه هستیم. امام حسن صلوات الله علیه وسطِ گفتگو با مغیره لعنه الله علیه در یک ماجرا، ناگهان حضرت مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «تو همان هستی که فاطمه ـ دختر حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ـ را ضربه زدی…» این نیست که روضه‌خوان احساساتِ خود را برای شما عرض کند.

وسط یک گفتگو حضرت مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: خفه شو! « تو همان هستی که فاطمه ـ دختر حضرت رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ـ را ضربه زدی تا آن جا که فرزندِ ایشان سقط شد» اصلاً تو حرف نزن و ادای دینداری درنیاور.

«زبیر بن بکار» که گفته‌اند از کسانی که نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بغض داشته است در کتاب «الموفقیات» خبری از این مغیره آورده است!!! مغیره منافق، فاسد و فاسق است و باید سنگ‌سار می‌شد. مغیره لعنه الله علیه غیر از جنایتی که نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مرتکب شده است، آن ملعون از نظر شخصی هم فردِ متجاحر به فسق است. نعوذ بالله بعضی اهلِ خیلی غلط‌های زیادی هستند ولی کتمان می‌کنند ولی بعضی افتخار هم می‌کنند که اگر فرصتی پیش بیاید نسبت به ناموسِ مردم، زنِ شوهردار و… غلط زیادی می‌کنند! مغیره از جمله این افراد است که افتخار می‌کند و زرنگی می‌داند! مغیره از این دست است، آش آنقدر شور است که…

ما اینجا از یک حکومتی مثال زدیم که امام خمینی رحمه الله علیه رهبرِ آن بود و 300 هزار شهید داد. یک وزیری که شاید فرزندِ او وسط جبهه‌ها هم بود، یک تصمیمی گرفته است و ممکن است که ما بابت تصمیمِ او 200 سال آسیب بخوریم. اهمیت حکومت به این معنا است.

وای بحالِ آن زمانی که مغیره از نزد معاویه بیرون می‌آمد، در حالی که به معاویه فحش می‌داد! این مغیره که اگر من بخواهم از قذارت روحی و کثافاتِ مغیره لعنه الله علیه را عرض کنم، باید امروز کلِ وقت شریف شما را بگیرم.

دیدند این مغیره به معاویه فحش می‌دهد! این خبر در کتابی نقل شده است که کتابِ طرفدارانِ حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه نیست و متعلق به آل زبیر است. زبیر بن بکار ـ نویسنده کتاب الاخبار الموفقیات ـ از نوادگان و نسل بعدی آل زبیر است.

معاویه، مغیره را به حکومت کوفه گماشته بود؛ سپردنِ کوفه مانند این است که رئیس جمهور «وزارت نفت» را به فردی بدهد. سایرِ وزارت خانه‌ها هم گدای وزارت نفت هستند. کوفه محلِ درآمد حکومت اسلامی و گوشتِ لخم حکومت بود، چون خراج ایران برای کوفه می‌آمد.

ـ تو [مغیره] حاکمِ کوفه معاویه هستی و به او فحش می‌دهی؟!

مغیره لعنه الله علیه گفت که معاویه گفت: نامِ محمد هر روز پنج نوبت در مناره‌ها ذکر می‌شود؛ «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ»[6] نه من هرگز راحت نمی‌شوم مگر این نام «دَفْنًا دَفْنًا» دفن شود!

یک وقتی می‌گویند که جناب عمار رحمه الله علیه به این حرفِ معاویه لعنه الله علیه واکنش نشان داد. خب! درجه حساسیتِ سلمان، عمار و… بالا است. اینجا صدای مغیره لعنه الله علیه درآمده است!

این معاویه لعنه الله علیه، یزید لعنه الله علیه را به عنوان حاکم گماشته است! معاویه لعنه الله علیه اگر در جلساتِ خصوصی فرصت بدست می‌آورد؛ رسماً انکار نبوت می‌کرد!

یزید لعنه الله علیه هم رسماً نبوت را انکار کرد و گفت:  

«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ»[7]

اصلاً در پی این بودند که پرده از روی خانه نفاق بردارند و بگویند: اصلاً به دوره قریش برمی‌گردیم! قبلاً این جمله را مرتب می‌گفتند.

وقتی عثمان به حکومت رسید؛ ابوسفیان در حالی که نابینا شده بود به دیدار عثمان رفت. ابوسفیان گفت: آیا غریبه‌ای در جمع وجود دارد؟ گفتند: خیر! در کاخ کسی نیست. ابوسفیان لعنه الله علیه گفت: «اللهم اجعل الأمر أمر جاهلية والملك ملك غاصبية واجعل أوتاد الأرض لبني أمية».[8] حکومت نیست مگر در همین دنیا، بنی‌هاشم  با حکومت بازی کردند، وحی و… را هم کنار بگذارید!

ابوسفیان لعنه الله علیه این جمله را گفت ولی در دوران 13 ساله عثمان که بنی امیه سرکار آمدند؛ کسی جرأت به زبان آوردن این حرف‌ها را نداشت. این را جمع خصوصی خود گفتند و بعد هم خودشان نقل کردند. در دوره معاویه لعنه الله علیه هم کسی جرأت نمی‌کرد؛ یعنی معاویه لعنه الله علیه، مغیره لعنه الله علیه را محرم دانست لذا نزد او «دَفْنًا دَفْنًا» گفت. نه اینکه مثلاً در حلقه‌ی دوم و سوم خودش این حرف را بزند، وای به حال عموم مردم.

یزید لعنه الله علیه هم در جلساتِ خصوصی خود همان حرف‌ها را تکرار کرد، منتها فرق یزید و معاویه در این بود که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه امکان مبارزه فرهنگی با یزید لعنه الله علیه را داشتند ولی امکان مبارزه با معاویه لعنه الله علیه وجود نداشت. اگر امام حسین صلوات الله علیه با معاویه لعنه الله علیه درگیر می‌شدند؛ حق گم می‌شد.

(افرادی که تمایل دارند، این موضوع را در جلسات «جنگ روایت‌ها» توضیح دادم که چگونه حق گم می‌شد.)

یزید لعنه الله علیه دنبالِ این بود که بگوید: «بنی هاشم با حکومت بازی کردند و در واقع نه رسولی آمده است و نه وحی نازل شده است»!!! کما اینکه بعداً هم خواستند این کار را بکنند.

زمانی ولید بن یزید بن عبدالملک دستور داد تا در صندوقچه‌هایی سگ‌های زینتی بگذارند و قبه‌ای بسازند و بر فراز کعبه نصب کنند تا او در آنجا شراب بنوشد![9]

مشاوران او را از این کار منصرف کردند و گفتند که کشور از جهتِ امنیت ملی به هم می‌خورد. خلاصه نیروهای امنیتی گفتند که اگر این کار را انجام بدهی، تو را می‌کُشند. دیگر گندِ ماجرا زیادی درمی‌آید، این کار را رها کن.

ولید بن یزید بن عبد الملک در قصر، قرآن را هدف تیر قرار می‌داد! [10] در جامعه هم امیرالمومنین خطاب می‌شد! فقهای سبعه و امثال فقهای سبعه که روزی‌های گذشته عرض کردیم، اعتراض علیه این حاکمان را حرام اعلام کرده بودند! پازل تکمیل می‌شود.

اگر یزید لعنه الله علیه بیاید و مسیر کفر را برود؛ آیا امکان دارد که کسی مانع آن ملعون بشود؟ حقیقت به راحتی عوض می‌شود.

تاثیر قدرتِ حکومت‌ها

بنده امروز مطلبی از «عبدالعزیز بن باز» دیدم که به بحثِ ما ربط دارد. آقای «بن باز» از مفتیان اعظم عربستان است. او یک دوره رئیس دین در این حکومت بود. حکومت آل سعود دنبال این است که بگوید که یک جمعیت بیش از حد اقلیت در جهان اسلام، اکثریت هستند!

حداقل بیش از یک میلیارد از مسلمانانِ غیرشیعه، اصلاً مبانی وهابیت و سلفی‌ها را قبول ندارند و سلفی‌ها را خوارج می‌دانند. بیش از یک میلیارد! مگر چقدر مسلمان داریم؟ ولی حکومت آل سعود با قدرتِ رسانه‌ای و حکومتی خود تلاش می‌کند که پرچم وهابیت را بالا نگه دارند.

چون بنده به شما امید دارم و اینجا جلسه فرهیختگان است مثال می‌زنم.

«فؤاد سزگین» مستشرق اهل ترکیه و دانشمند نابغه و کتاب‌شناس و صاحب‌سبک است. او کتاب «تاريخ التراث العربى» دارد که خیلی هم مورد اعتنا است. انصافاً خیلی زحمت عجیبی کشیده است. وقتی فؤاد سزگین به ایران آمد؛ در حد پرستش توسط اندیشمندان و روشنفکران تجلیل شد. او فردِ مهمی است.

فؤاد سزگین یک پایان‌نامه به زبان ترکی عثمانی در نقد کتاب «صحیح بخاری» دارد که به زبان عربی ترجمه نشده است.

تقریباً کتابخانه درجه 2 و 3  (راجع به علوم اسلامی) در دنیا پیدا نمی‌کنید مگر این که کتاب «تاريخ التراث العربى» فؤاد سزگین را دارد. این کتاب ترجمه به فارسی هم شده است.

وقتی فؤاد سزگین در مجموعه «تاريخ التراث العربى» به کتاب «صحیح بخاری» رسیده است، گوشه‌ای از آن پایان‌نامه خود آورده است. اصل کتاب «تاريخ التراث العربى» را به زبان آلمانى نوشته است.

وقتی خواستند کتاب «تاريخ التراث العربى» را در عربستان چاپ کنند، یک پول هنگفتی به فؤاد سزگین دادند تا قسمت نقدِ کتاب بخاری را حذف کند چون بخاری زیر بنای تفکر سلفی‌ها است.

حنفی‌ها با بخاری خیلی خوب نیستند، یعنی اگر شما یک حنفی پیدا کردید که کتاب صحیح بخاری را دوست داشت، معلوم می‌شود که یک مشکلی دارد. این که شما در سیستان و بلوچستان می‌بینید که ختم بخاری دارند، یعنی قطب مثبت و منفی آن‌ها از نظر فنی ایرادی دارد. همانطور که شیعه طرفدارِ ابن تیمیه پیدا نمی‌کنیم، حنفی‌ها هم قاعدتاً نباید با بخاری خوب باشند چون بخش زیادی از کتاب در نقد ابوحنیفه است و زیربنای فکری سلفی‌ها است. این بحث سر جای خود بحث خیلی مفصلی است.

وقتی خواستند کتاب «تاريخ التراث العربى» را در عربستان چاپ کنند، یک پول هنگفتی به فؤاد سزگین دادند تا از نظر قانون کپی‌رایت مشکلی به وجود نیاید و کتاب را بین المللی چاپ کنند. در مقدمه از فؤاد سزگین تشکر کردند: «از استاد اعظم فؤاد سزگین خیلی ممنون هستیم که به ما اجازه داد تا بخشی که راجع به کتاب «صحیح بخاری» بود را مختصر کنیم»!

یعنی نباید این نقدها نباید به گوش دیگران برسد!

یکی از لجوج‌ترین، بی‌تربیت‌ترین، معاندترین و بداخلاق‌ترین نویسندگانِ تاریخ اسلام، «ابن تیمیه» است. افرادی که با او سر و کار دارند می‌دانند که ابن تیمیه بی‌ادب، کذاب و فحاش است.

اولاً اگر حکومت آل سعود نبود، نامِ ابن تیمیه دفن شده بود. او در زندان مُرد، یعنی اهل سنتِ عصر ابن تیمیه، ابن تیمیه را تکفیر کردند. حکومت آل سعود، نام را ابن تیمیه را زنده کرد.

امروز در یک کتابی دیدم که نوشته بود: نزد استاد «بن باز» رفتم و گفتم که بعضی از افراد می‌گویند: «اگر قرار بود بعد از پیغمبر فردی نبی بشود، آن فرد ابن تیمیه بود»…!

شما نگاه کنید که چقدر نبوت را خاک بر سر کرده است که یک کذابِ معاند بداخلاق را در حد نبی می‌داند!

هیچ چیز ابن‌تیمیه به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ربط ندارد ولی «وَ إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ».[11] نامسلمان‌ها و بت‌پرست‌ها هم به امانت‌داری و ادب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معترف هستند.

ابن تیمیه سرقت و خیانت علمی دارد و کذاب است و در قرن هشتم به علت انحراف عقیده از نظر بزرگان اهل سنت در زندان مُرده است… یک حکومت می‌تواند این شخص را آنقدر در دنیا ترویج کند…

مثلاً الان دیده‌اید که افرادی که انقلابی نیستند می‌گویند: «چرا وقتی اسم ولی‌فقیه می‌آید؛ شما صلوات می‌فرستید؟» آقا! صلوات، درود به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، نمی گویند: «اللهم صل علی حامد کاشانی»! صلوات را بر حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم می‌فرستند. اعتراض می‌کنند!

اینقدر حکومت آل سعود این ابن تیمیه ناصبی و کذاب را تجلیل و ترویج کردند که می‌گوید: نزد استاد «بن باز» رفتم و گفتم که بعضی از افراد می‌گویند: «اگر قرار بود بعد از پیغمبر فردی نبی بشود، آن فرد ابن تیمیه بود»…!

فقهای اهل سنت در قرن هشتم گفتند: ابن تیمیه نباید در شهر باشد چون مردم را گمراه می‌کند. ابن تیمیه حبس گردید و در حبس هم مُرد. یک حکومت می‌تواند کاری کند که 600 سال بعد آثارِ این ابن تیمیه را مکرراً و با چاپ‌های فاخر مختلف و با قیمت پایین را به همه کتابخانه‌های بزرگ دنیا بفرستند و بعد بگویند: «اگر می‌خواهید نمونه‌ی پریم پیغمبر را ببینید؛ حضرت احمد بن عبدالحلیم بن عبدالسلام حرّانی دمشقی ـ ابن تیمیه ـ را ببینید»!

در ادامه می‌نویسد: بن باز گفت که البته وجه هم دارد، در خبر داریم: «لَوْ كَانَ بَعْدِي نَبِيٌّ لَكَانَ عُمَرُ»!!![12]

کافی است که فقط یک نفر سیره‌شناس رفتارِ خلیفه را در کتک زدن خانم‌ها، توهین به انسان‌ها و… را با رفتارِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم قیاس کند.

چون قدرت دارند و بیت‌المال در دست آن‌ها است این اتفاق افتاده است.

اثر رفتارِ مثبت یا منفی یک حکومت، پایدار و گسترده است

حال این شاه سعودی با وجود این که خبیث و در مسیر یزید لعنه الله علیه است، یزید لعنه الله علیه نیست. یزید لعنه الله علیه نوه هندجگر خوار است و دنبالِ علنی کردن کفر است. اگر جامعه مسلمین عقل داشتند؛ امروز همه باید همزمان به حال آن شهیدِ مظلومی که اسلام را نجات داد، زار می‌زدند.

بعد از شهادتِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و خطبه حضرت زین العابدین و حضرت زینب کبری صلوات الله علیهما، یزید لعنه الله علیه چرندیاتی که در مجلس خصوصی گفته بود را دیگر نگفت.

یزید لعنه الله علیه در جلسه‌ای که میهمانان خارجی دعوت شده بودند دیگر «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ» نگفت و حتی قتل امام حسین صلوات الله علیه را هم گردن نگرفت و گفت: «ما فامیل بودیم! ما پسر عمو بودیم! هم قبیله و قریشی بودیم. مُضری و بنی غالب هستیم. مشترکات داریم! این عبیدالله بن زیاد بود که غلط زیادی کرد!» نتوانست از عملکردِ خود دفاع بکند.

چیزی که حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه دیدند در حالی که سایرین نمی‌دیدند، این بود که فرمودند «و عَلَى الإِسلامِ السَّلامُ إذ قَد بُلِيَتِ الاُمَّةُ بِراعٍ مِثلِ يَزيدَ».

می‌گفتند: آقا! می‌میرد و تمام می‌شود. رفتار مثبت یا منفی یک حکومت تمام نمی‌شود بلکه صدها سال دوام دارد. مگر امکان دارد بدین راحتی اثرِ یک رفتارِ حکومتی را از بین برد؟ در زمان امام چهارم ما، یک نفر ادعای امامت کرده است و تا دویست سال بعد پیروانی از او وجود دارند! وقتی جریا می‌آید اینطور می‌شود، ما از اثرِ جریان‌های حکومتی خبر نداریم.

اثر رفتار پایدار و گسترده حکومت منطقه‌ای در اَوَد

نمونه‌ای عرض کنم: کتاب «اص‍ول‌ م‍ذه‍ب‌ ال‍ش‍ی‍ع‍ه‌ الام‍ام‍ی‍ه‌ الاث‍ن‍ی‌ ع‍ش‍ری‍ه‌ ع‍رض‌ و ن‍ق‍د» ت‍ال‍ی‍ف‌ ن‍اص‍ر ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ب‍ن‌ ع‍ل‍ی‌ ال‍ق‍ف‍اری‌، یک کتابِ مهم ضد شیعه و در سه مجلد در 2674 صفحه است.  ناصر قفاری یک نویسنده پرکار علیه مکتب ما در عربستان است که او را هم خیلی تحویل می‌گیرند. کتب زیادی دارد.

ناصر القفاری اینجا برای شیعه‌هراسی این اعتراف را کرده است و نباید در زمینِ او بازی کرد.

بنده به شما عرض کردم که 500 سال قبل شاه طهماسب در تشیع ما اثر داشته است. علامه میر حامد حسین، علامه امینی و… یک هزارم حکومت‌ها اثر نداشتند. این بزرگواران کتب را نوشتند؛ مثلاً علامه میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف کتاب نوشته است در حالی که چاپ هم نشده است!

اگر علامه میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف و استادِ ایشان در هندوستان مهم ترین آثارِ دفاع از امامت را نوشته‌اند بخاطرِ سلاطین اَوَد در هند است. اَوَد، از مناطق‌ شیعه‌ نشین‌ شمال‌ هند است‌ که‌ در قرون‌ 12 و 13 قمری‌ سلسله‌ای‌ از سادات‌ ایرانی‌ تبار و شیعه‌ بر آن‌ حکومت‌ داشتند، برخی‌ از اعضای‌ این‌ سلسله، از دیرباز مبلغی‌ هنگفت‌ را وقف‌ عتبات‌ عالیات‌ کرده‌ بودند که‌ تحت‌ نظارت‌ فقها به‌ مصرف‌ طلاب‌ و روحانیون‌ برسد.

الان هم آن موقوفه، موقوفه در آستان قدس است. زمانی که بنده در هیأت مدیره آستان قدس مسئولیت داشتم، خاندانی از محمود آباد [در ایالت شمالی هندوستان در نزدیکی شهر لکهنو هند] میهمانِ آستان قدس رضوی بودند. کتابخانه راجه محمود آباد وقف از موقوفاتِ آستان مقدس رضوی به شمار می‌آید.[13]

اگر شما می‌بینید که مرحوم علامه مفتی محمد قلی (علامه کُنتوری) و علامه میر حامد حسین اعلی الله مقامهما الشریف به وجود آمدند و شروع به کتابت در بحث امامت کردند که در تاریخ شیعه نظیر ندارد؛ حاصلِ حکومتِ منطقه‌ای در اَوَد است.

یک منطقه‌ای دستِ سلاطین اَوَد بود. این‌ها پول هزینه کردند، تیمی درست کردند، 150 هزار نسخه خطی تهیه کردند، چند نفر با سواد همه هماهنگ کردند و آن موقع تا هزینه سیگارِ این چند نفر باسواد را می‌دادند تا این افراد بنشینند فهرست نویسی کنند.

نتیجه کار آن‌ها «البياض الإبراهيمي» است که این‌ها فیش‌های تحقیقی بود تا علماء صدها کتاب نخوانند. مثلاً در بحث امامت کتاب «أنساب الأشراف» 8 جلدی این 200 مطلب مهم را دارد، کتاب «تاریخ طبری» این 52 مطلب مهم را دارد، کتاب «الانساب» سمعانی این 83 مطلب مهم را دارد. خود این کار کارِ بزرگی است. به ادبیات امروز، هندبوک[14] درست کردند؛ یعنی فیش‌های مورد نیاز را جمع کردند.

چند دور آن کتابخانه را آتش زدند! الان 10 ـ 12 مجلد از «البیاض الابراهیمی» وجود دارد. سطحِ تحقیقاتِ علماء امامیه قبل و بعد از آن فرق می‌کند؛ آنجا فردی با قدرت حکومتی ولو منطقه‌ای مبلغی را هزینه کرده است و تیم درست کرده است.

الان یک نفر وزیر ارشاد، دیگری رئیس کتابخانه ملی، دیگری معاون فرهنگی ـ هنری شهرداری و… می‌شوند ولی نهایت هنر ما این است که در مناسبت‌ها یک بیلبوردی بزنند! آن یک حکومت منطقه‌ای بود.

حکومت هم در انحراف اثرِ گسترده پایدار طولانی دارد و هم می‌تواند در اصلاح اثرِ گسترده پایدار طولانی بگذارد.

توسعه مکتب اهل‌بیت علیهم‌السلام در جهان

بنده نمی‌خواهم حرف‌های خود را سیاسی کنم که خون شهدائی که در جنگ 8 ساله ریخت، در لبنان، سوریه، غزه و … برکت کرد. تاریخ یقین دارد که کل عرب در مقابل اسرائیل 6 روز هم دوام نیاورد ولی امروز غزه ظاهراً کوچک به اسرائیل حمله موشکی می‌کند و جنگ از مرز ما به مرز آن‌ها رفته است و…

هم باید نقاط قوت و هم نقاط ضعف را دید و خونِ این شهداء تا 500 سال آینده کار می‌کند. نگاه نکنید که ما بیخیال هستیم. با یک شهید «اسماعیل قهرمانی» و شهید «علی اصغر رنجبران» می‌توان 200 سال کارِ فرهنگی کرد. مگر شوخی است… «طِبْتُمْ وَ طَابَتِ الْأَرْضُ الَّتِي فِيهَا دُفِنْتُم‏»[15]… البته ما حال نداریم! مثلاً چقدر در کتب درسی ما سیره شهداء جا دارد؟

روزی که از روی اصلاح یا خطا یا هر چیزی، خواستند نسل شیعه را نابود کنند، خیلی فرهنگ‌سازی کردند.

الان شما دیدید بعضی از این شهدا که از جوان‌ها دلبری می‌کنند، صرفا کتابی در ساده‌ترین شکل از زندگی آن‌ها موجود است که نه هنری در صفحه بندی و نه هنری در طراحی جلد آن‌ها وجود دارد. فیلمی هم از آن شهداء وجود ندارد. گاهی قبرِ یک شهید دلبری کرده است.

حال فرض بفرمائید یک روزگاری وزیر ارشاد عاقلی یا مسئولِ کتب درسی دیندارِ عاقلی فکر کند: «من باید کاری کنم که جوانانِ شیعه در صد سال آینده، مجاهدِ تسلیمِ شهادت طلب باشند که اگر یک وقتی خدا بر سر ما منّت گذاشت و به گریه‌های ما بر مادرِ حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف رحم کرد و اراده کرد که ظهور در دوره ما باشد و موسمِ مهدویت وزیدن گرفت؛ برای جنگ جهانی مهدوی سرباز داشته باشیم.» باید فکر کند. اثر برای ما نیست ولی ما وظیفه فکر کردن که داریم. ما اثر را به خودمان نسبت نمی‌دهیم.

«ناصر القفاری» قصدِ کوبیدن شیعه و شیعه‌هراسی را داشته است.

ـ من بیکار نبودم که کتاب سه جلدی « اص‍ول‌ م‍ذه‍ب‌ ال‍ش‍ی‍ع‍ه‌ الام‍ام‍ی‍ه‌ الاث‍ن‍ی‌ ع‍ش‍ری‍ه‌ ع‍رض‌ و ن‍ق‍د» در 2674 صفحه بر علیه شیعیان بنویسم.

قفاری می‌نویسد: من این کتاب را نوشتم چون از دوره صفویه به بعد «قد تشيع بسبب الجهود التي يبذلها شيوخ الاثني عشرية الكثيرُ من شباب المسلمين»[16] در این 400 سال اخیر سیل شیعه شدن (یک درصد هم نبوده است) مرتباً گسترش یافته است.

باور نمی‌کنید؟ «من يطالع كتاب عنوان المجد في تاريخ البصرة و نجد” يهوله الأمر»؛ منظور قفاری از «نجد»، عربستان است. کسی که تاریخ عربستان را مطالعه کند از این موضوع وحشت زده می‌شود که «حيث يجد قبائل بأكملها قد تشيعت»، نه یکی‌یکی بلکه قبیله‌ها به طور ناگهانی مکتب اهل بیت علیهم السلام شدند.

قفاری در ادامه می‌نویسد: «و قد تحولت سفارات دولة الشيعة في إيران إلى مركز للدعوة إلى مذهبها في صفف الطلبة، والعاملين المسلمين في العالم»؛ سفارت‌خانه‌های ایران به مرکز دعوت به تشیع تبدیل شده است.

بنده عرض می‌کنم که قفاری در پی شیعه‌هراسی است تا جهانِ تسنن را علیه ما بشوراند و بگوید که سفارت‌خانه‌های ایران مرکز نفوذ است! تازه ما کاری نمی‌کنیم. تازه ما از سفارتخانه‌ها گله داریم. 22 بهمن یک خواننده دعوت می‌شود یا یک ایستگاه صلواتی می زنند و به مردم شربت می‌دهند! به آن صورت کاری انجام نمی‌شود.

قفاری در اینجا خواسته «ننه من غریبم بازی» در بیاورد و جهان را از ما بترساند. اگر بنده می‌خواستم از این اسناد برای شما بخوانم که با این کارهایی که در این 40 سال نکردیم، مکتب اهل بیت علیهم السلام در جهان چه توسعه‌ای داشته است… بنده صلاح نمی‌دانم که بخواهم پشت میکروفن اعلام کنم.

مسئولیت ما در شرایطی که در طول تاریخ شیعه سابقه نداشته است

تازه بنده به عنوان منتقد عرض می‌کنم که هیچ کاری نکردیم و اینطوری شده است. بنده در عمره‌ای که مشرف شده بودم با یک فرد الجزایری که در فرانسه زندگی می‌کرد و شیعه هم نبود، صحبت کردم.

او می‌گفت: ما را در فرانسه، آدم حساب نمی‌کنند و فقط بر سرِ ما می‌زنند. وقتی شما یک موشک نقطه‌زن می‌زنید؛ ما می‌گوییم که اسلام قدرت دارد. ما وقتی ماهواره شما به هوا می‌رود، جشن می‌گیریم.

هر کسی در این زمینه مطالعه کند، می داند که نیجریه قبل از انقلاب شیعه نداشته است. بنده قصد ندارم تلاشِ علمایی نظیر علامه امینی و علامه میر حامد حسین اعلی الله مقامهما الشریف و امثال این عالمان را تضییع کنم ولی پای زحمتِ این عالمان باید یک حکومتی باشد تا انتقال پیدا کند.

افرادی که در این زمینه فعالیت دارند، می‌دانند که شما کتاب را چاپ کنید ولی آن را توزیع نکنید، باید آن‌ها را خمیر کنید. جنس داشته باشید ولی نتوانید خوب توزیع کنید… توزیع جهانی که کارِ یک آخوند نیست. او باید کارِ علمی خود را بکند کما اینکه مرحوم میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف این کار را کرده است ولی کتاب ایشان هنوز چاپ نشده است.

مرحوم میر حامد حسین اعلی الله مقامه الشریف در 18 صفر سال 1306 هجری قمری از دنیا رفته است. امروز هم روزِ تولد [5 محرم سال 1264 هجری قمری] مرحوم میر حامد حسین رضوان الله تعالی علیه است. نثار روح ایشان، صلواتی هدیه بفرمایید.

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِینَ

برای چه این حرف‌ها را می‌زنم؟

قیامت از تک‌تک ما سوال می‌پرسند که شما در دورانی زندگی می‌کردید که اگر لباس سیاه به تن می‌کردید، سر از بدنِ شما جدا نمی‌کردند. بنده منکر مشکلات نیستم. اگر انگشتر دست راست کنید، کسی به شما کاری ندارد.

الحمدلله! همین الان که در هیئت نشسته‌اید، نگرانِ ناموس خود نیستید. یک خبری از همین اطراف خودمان بگیرید.

ـ شما دانشگاه رفتید، فکر کردید که 3 نفری با هم یک برگه را پر کنیم تا واحد را پاس کنیم… تو به وظیفه خودت توجه نداشتی. تو که طلبه بودی. تو که کاسب بودی. تو نیروی فلان اداره بودی.

از ما مانند افراد قرن چهارم سوال نمی‌پرسند. ما الان حکومت داریم، آن هم حکومتی که اگر جایی مرتکب خطا می‌شود، می‌توان رسماً داد زد و اعتراض کرد. حالا ممکن است که بعضی از افراد یک فشاری بیاورند، طبیعی است ولی سر از تن ما جدا نمی‌کنند. یک زمانی زبان از حلقوم می‌کشیدند، اگر فردی از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه حرف می‌زد.

وقتی یک وزیر، سفیر و… یک خطایی مرتکب می‌شوند و ما داد می‌زنیم، نهایت امر این است که بگویند: «دیگر منبر نرو»، دیگر زبان ما را که نمی‌بُرند.

ـ چرا در این شرایط حرف نزدید؟ چرا داد نزدید؟ تاریخ شیعه سابقه نداشته است…

روضه حضرت عبدالله بن حسن علیهما السلام

خدایا! خودت کمک بفرما.

روضه امروز، روضه خیلی سختی است و خدا می‌داند که خیلی هم خلافِ مزاج بنده است. ما هیچ وقت در روضه نزدیک قتلگاه هم نمی‌شویم، همیشه به حاشیه یک اشاره می‌کنیم امّا امروز مجبور هستم چون امروز با یک امیدی به مجلس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه آمده‌ام.

ابتدا یک خاطره عرض می‌کنم تا جگر شما خُنک شود. بنده می‌خواهم از رشادتِ پسر امام حسن صلوات الله علیه عرض کنم و شما هم رشادتِ پسر ایشان را بشنوید و گریه کنید. حتماً به ما نظر می کند.

حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه مریض احوال شد، فرمود: حَسَنَم منبر برود. بعد به همسرانِ خود فرمود: بروید و در مسجد ببینید که حسنِ من چگونه منبر می‌رود.

مسجد نزدیک خانه بود و حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه خود خطبه امام حسن صلوات الله علیه را می‌شنیدند. وقتی حضرت مجتبی صلوات الله علیه خطبه را ایراد فرمودند و به منزل برگشتند…

امام حسن صلوات الله علیه حدود 37 سال داشتند. ببینید امام حسن صلوات الله علیه در خطبه‌خوانی چه دلبری از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه کردند.

اگر حکومت در دستانِ مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود، ما امروز یک نهج البلاغه هم از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه داشتیم.

نهج البلاغه یک دهم خطبه‌های حکومتی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه نیست، بیاناتِ قبل از حکومت ایشان کجا است؟ خطبِ امام حسن، امام حسین و امام سجاد صلوات الله علیهم کجا است؟ ما دریا دریا محروم شدیم.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خطبه ایراد فرمودند و برگشتند، حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه فرمودند: «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي»[17] پدر و مادرم فدای تو بشوند. مثلاً شاید ای کاش امروز مادرت بود و می‌دید که چطور خطبه خواندی.

اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در سن تقریباً 37 سالگی در ایرادِ خطبه از حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه دلبری می‌کند…

یا امام حسن! می‌خواهم از پسر شما عرض کنم که نه سپر و نه شمشیر داشت ولی گفت: «نمی‌گذارم آن خاطره تکرار بشود» از قدیم در آل حسن یک خاطره بدی وجود داشت…

ـ روزی بابای ما نتوانست از مادرِ خود دفاع کند…

« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ * لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ»

روضه امروز جای سختی است. اوضاع هم به گونه ای است که اصلاً کسی نمی‌داند که ما روز عاشورا هستیم یا نیستیم. همیشه همین بوده است. حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پای مبارک خود را بلند می‌کردند، می‌فرمودند که نمی‌دانم می‌توانم این پا را زمین بگذارم یا خیر. روزگار چنان عبرت را به ما نشان داده است که حجت بر ما تمام است.

من خاک پای شما هستم و به نوکری شما در قیامت افتخار می‌کنم. روضه به گونه ای است که باید حرمت آن حفظ شود و خدا شاهد است که خیلی هم بر خلافِ مزاج بنده است. سعی می‌کنم تا می‌توانم عرض نکنم ولی بالاخره روضه جای حساسی است…

حضرت عبدالله بن الحسن علیه السلام از یک سالگی در دامان حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه بزرگ شده است. ما در زیارت حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عرض می‌کنیم: «كُنْتَ رَبِيعَ الْأَيْتَامِ»[18]… شما بهار یتیمان بودید. پدر شما حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه به گونه ای یتیم نوازی می‌کرد که بزرگانِ اصحاب ایشان عرض می‌کردند: «اگر تو پدر یتیمانی، ای کاش همه ما یتیم بودیم»…

حالا حضرت عبدالله بن حسن سلام الله علیهما، پسرِ برادر و امامِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه است.

چقدر رابطه عجیب است که این آخرین امتحانِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه و لحظه شهادتِ ارباب است. این آزمون بعد از شهادتِ شیرخوار رخ داد. این آخرین حجاب نوری است که بین عبد و مولا وجود دارد. چقدر رابطه شدید است؟ از خودِ توصیه معلوم است. همه یک‌یک شهید شدند…

شب گذشته که از اجتماع عظیم عشیره عاشورا بیرون می‌آمدم، آقای کریمی مطلبی فرمودند که مرا بدبخت کرده است. آنجا منبر را روی چهارپایه وسط جمعیت گذاشته‌اند و 30 ـ 40 ـ 50 هزار نفر دور نشسته‌اند… گفت: «نستجیر بالله! یک امام بود و سی هزار نفر»…

 بعد از جلسه تصویر آن مجلس را ببینید. این که بنده عرض می‌کنم که بدنِ مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌لرزد… سید مرتضی رحمه الله علیه در زیارت حرم حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه عرض کرده است: «أُزْعِجَتِ الْبَتُول»[19]‏بدنِ مادر شما می‌لرزید. 30 هزار نفر یک نفر را دوره کردند تا به سمت بدن مبارک ایشان سنگ و تیر پرتاب کنند…

«بقِیَ الحُسَینُ فَرِیدًا وَحیِدًا» وقتی تک و تنها شد چپ و راست را که نگاه کرد و فرمود: «هَل مِن ذابٍّ يَذُبُّ عَن حَرَمِ رَسولِ اللّه»[20]… ناموسِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در خطر استوو. حرامی‌ها منتظر غارت هستند… از شدتِ گریه‌ی مخدرات برگشت و فرمود: به خیمه‌ها برگردید، صدای گریه شما بلند نشود، گریبان چاک ندهید، به صورت‌های خود نزنید. این‌ها ساعتی دیگر به سراغ شما می‌آیند. به خیمه‌ها برگردید…

آنجا هم پسر بچه و هم دختر بچه وجود داشت. همه هم عاشق امام حسین صلوات الله علیه بودند، ولی چه محبت عجیبی بود؟ یا چه رشادتی در این آقازاده دیده بود و چه غیرتی در او سراغ داشت که من ندیدم که فرد دیگری را اینطور توصیه کند، آنجا چند طفلِ دختر و پسر وجود داشت…

وقتی حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه می‌خواستند به میدان برگردند، فرمودند: زینب جان! دستِ عبدالله را رها نکن. غیرتی است و نمی‌تواند تحمل کند…

یا امام حسن! برای شما بمیرم… حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه یک رزمنده تمام عیار بودند ولی پسر شما نتوانست تحمل کند که ایشان را دوره کردند. خاطره مدینه از یادِ فرزندان امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نمی‌رود…

همه بچه‌ها امرِ مولا را اطاعت کردند و به خیمه برگشتند. به خدا سوگند! همین مطلب کافی است تا فردی یک شبانه روز گریه کند…

فرض کنید الان که بنده اینجا صحبت می‌کنم، فردی به من بگوید که دارند پدرِ شما را بیرون در تکه‌تکه می‌کنند، مگر امکان دارد که فرد بایستد؟ چه ولایت مدارانی هستند؟ حضرات چه تربیت کردند؟ دختر بچه‌ها رفتند و در خیمه نشستند. می‌فهمند که چه اتفاقی در حال رخ دادن است…

تَمشِیَتِ امور با حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. ایشان نگران حضرت عبدالله بن حسن سلام الله علیهما است لذا دستِ مبارک او را محکم گرفته است. عبدالله نگران است…

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه به وسط میدان تشریف بردند. یک نفر بین 30 هزار نفر که دائما هم سنگ پرتاب می‌کنند و تیر می‌زنند، نباید توقف کند. داغ دیده است، آب ننوشیده است، آفتاب تابیده است، جگر سوخته است، خستگی مستولی شده است. چقدر به وسط میدان تشریف برده است تا اصحاب را یک‌یک با خود برگرداند…

«فَوَقَفَ یَسْتَرِیحُ سَاعَةً»[21] یک لحظه ایستاد تا یک نفس تازه کند… «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ فَوَقَعَ عَلَى جَبْهَتِهِ» سنگی به پیشانی مبارک ایشان اصابت کرد…

در جنگ احد یک سنگ به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اصابت کرد و ایشان نیم روز از جا بلند نشدند…

سنگی ضربه سبب شد که مکث حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه زیاد بشود؛ کأنه شکار ثابت شد. «ثُمَّ أتاهُ سَهمٌ لَهُ ثَلاثُ شُعَبٍ مَسمومٌ، فَوَقَعَ عَلى قَلبِهِ» وقتی تیر به سینه مبارک حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه اصابت کرد، ارباب فرمودند: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّهِ رَسُولِ اللَّهِ»… سنگینی ضربه باعث شد که مکثِ حضرت زیاد شود، مانند این است که شکار ثابت شد، حرمله‌ی ملعون… وقتی تیر به سینه اصابت کرد، دیگر هر اندازه که تلاش کرد که خود را روی اسب نگه دارد، نشد. «فَسَقَطَ الحُسَينُ عليه السلام عَن فَرَسِهِ إلَى الأَرضِ عَلى خَدِّهِ الأَيمَنِ»[22] با صورت به زمین آمد… «أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ»[23] این صفت را مادرِ حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه هم دارد. مادرِ ارباب هم بین در و دیوار با صورت به زمین افتاد…

شدت خونریزی سینه چنان بود که وقتی می‌خواست صورت مبارک را از روی خاک بلند کند، دوباره برمی‌گشت… حضرت توانِ نگه داشتن بدن را نداشتند… چند بار رفت و برگشت صورت گرفت… دشمن مطمئن شد که دیگر حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه از پا درآمده است…

من اوصاف تیر را برای شما عرض نکردم. آقا به حالت نیمه نشسته درآمدند، در حالی که 30 هزار حرامی به حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه نزدیک می‌شوند. دست زیر سینه مبارک خود گذاشتند، وقتی مشت ایشان پر از خون شد، به محاسن خود کشیدند…

حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه می‌خواستند بفرمایند که آدرس غلط ندهید، مرا اینجا نکُشتند لذا فرمود: «يا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَني فُلانٌ وَ فُلانٌ».[24] آن روزی که مادرِ مرا زمین زدند…

دشمن نزدیک شد و حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه را دوره کردند. یک حرام‌زاده به حضرت امیرالمومنین و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله علیهما جسارت کرد. فاصله اینقدر کم شد که دیگر نیاز نبود که چیزی پرتاب کنند. همینکه شمشیر بلند کردند…

وقتی بنی هاشم از همه جا قطع امید کنند، دست روی سر خود می‌گذارند و عرض می‌کنند: «یا رسول الله»
وقتی حضرت امیرالمومنین صلوات الله علیه، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کرد و احساس کرد که پشتِ مبارکش شکسته است، عرض کرد: 
«یَا رَسُولَ اللَّهِ»[25]

حضرت زینب کبری سلام الله علیها دست مبارک خود را روی سر نهاد تا «يا مُحَمَّداه»[26] عرض کند؛ دست حضرت عبدالله بن حسن صلوات الله علیهما آزاد شد…

ـ سپر و شمشیر ندارم ولی می‌توانم ضربِ شمشیر را کم کنم…

«وَ اللّه ِ لا اُفارِقُ عَمّي»[27]

دوان دوان آمد، شمشیر در حال فرود آمدن بود. «فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِيَدِهِ» آن دست کوچک را حائل کرد… «فَأَطَنَّها إلَى الجَلدَةِ» وقتی که ضربه رسید، صدای شکستنِ استخوان… دست مبارک ایشان به پوست آویزان شد…

این روضه ادامه دارد ولی من همیشه تا همین جا توقف می‌کنم…

ذهنِ حضرت عبدالله بن حسن صلوات الله علیه این بود، تا صدای شکستنِ استخوان به گوشِ مبارک او رسید و تا درد شکستنِ بازو را با تمام وجود خود چشید، یاد پدر خود افتاد «و نادَى الغُلامُ: يا اُمَّتاه!»؛ وای مادرم…


[1] . سوره مبارکه غافر، آیه شریفه 44.

[2] . سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3] . الصحيفة السجادية، ص 98.

[4] . الدِّينَوري، ابن قتيبة، الإمامة والسياسة – ت الشيري، جلد1، صفحه 30 و 31. «فَاَخْرَجُوا عَلِيّاً فَمَضَوْا بِهِ الى ابى بَكْرٍ فَقالوُا لَهُ: بايِعْ،  فَقالَ: انْ انَا لَمْ افْعَلْ فَمَهْ؟  قالُوا: اذَنْ وَ اللّهِ الذَّى لا الهَ الاّ هُوَ نَضْرِبُ عُنُقَكَ.  قالَ: اذاً تَقْتُلُونَ عَبْدَ اللّهِ وَ اخا رَسُولِهِ ، قالَ عُمَرُ: امّا عَبْدُ اللّه فَنَعَمْ، وَ امّا اخُو رَسُولِهِ فَلا، وَ ابُو بَكْرٍ ساكِتٌ لا يَتَكَلّمُ، فَقالَ لَهُ عُمَرُ: ألا تَأْمُرُ فيهِ باَمْرِكَ؟ فَقالَ: لا أُكْرِهُهُ عَلى شَىْءٍ ما كانَتْ فاطِمَةُ الى جَنْبِهِ، فَلَحِقَ عَلِىٌّ بِقَبْرِ رَسُولِ اللّهِ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم يَصيحُ وَ يَبْكى، وَ يُنادى: «اِبْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَ كادُوا يَقْتُلُونَنِي.»

[5] . مثیر الأحزان ، جلد ۱ ، صفحه ۲۵ (فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ سُفْيَانَ . وَ كَانَ تَوَجَّهَ اَلْحُسَيْنُ إِلَى مَكَّةَ لِثَلاَثٍ مَضَيْنَ مِنْ شَعْبَانَ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ .)

[6] . الأخبار الموفقيات، جلد 1، صفحه 219. «قَالَ الْمُطَرِّفُ بْنُ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ: ” دَخَلْتُ مَعَ أَبِي عَلَى مُعَاوِيَةَ، فَكَانَ أَبِي يَأْتِيهِ فَيَتَحَدَّثُ مَعَهُ، ثُمَّ يَنْصَرِفُ إِلَيَّ فَيَذْكُرُ مُعَاوِيَةَ وَعَقْلَهُ، وَيُعْجَبُ بِمَا يَرَى مِنْهُ، إِذْ جَاءَ ذَاتَ لَيْلَةٍ فَأَمْسَكَ عَنِ الْعَشَاءِ، وَرَأَيْتُهُ مُغْتَمًّا، فَانْتَظَرْتُهُ سَاعَةً، وَظَنَنْتُ أَنَّهُ لأَمْرٍ حَدَثَ فِينَا، فَقُلْتُ: مَا لِي أَرَاكَ مُغْتَمًّا مُنْذُ اللَّيْلَةِ؟ فَقَالَ: يَا بُنَيَّ جِئْتُ مِنْ أَكْفَرِ النَّاسِ وَأَخْبَثِهِمْ، قُلْتُ: وَمَا ذَاكَ؟ قَالَ: قُلْتُ لَهُ وَقَدْ خَلَوْتُ بِهِ: إِنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ سِنًّا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، فَلَوْ أَظْهَرْتَ عَدْلا، وَبَسَطْتَ خَيْرًا فَإِنَّكَ قَدْ كَبِرْتَ، وَلَوْ نَظَرْتَ إِلَى إِخْوَتِكَ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ، فَوَصَلْتَ أَرْحَامَهَمْ، فَوَاللَّهِ مَا عِنْدَهُمُ الْيَوْمَ شَيْءٌ تَخَافُهُ، وَإِنَّ ذَلِكَ مِمَّا يَبْقَى لَكَ ذِكْرُهُ، وَثَوَابُهُ؟ فَقَالَ: هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ! أَيُّ ذِكْرٍ أَرْجُو بَقَاءَهُ! مَلَكَ أَخُو تَيْمٍ فَعَدَلَ وَفَعَلَ مَا فَعَلَ، فَمَا عَدَا أَنْ هَلَكَ، حَتَّى هَلَكَ ذِكْرُهُ إِلا أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ: أَبُو بَكْرٍ. ثُمَّ مَلَكَ أَخُو عَدِيٍّ، فَاجْتَهَدَ وَشَمَّرَ عَشْرَ سِنِينَ، فَمَا عَدَا أَنْ هَلَكَ حَتَّى هَلَكَ ذِكْرُهُ، إِلا أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ: عُمَرُ.

وَإِنَّ ابْنَ أَبِي كَبْشَةَ لَيُصَاحُ بِهِ كُلَّ يَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ فَأَيُّ عَمَلٍ يَبْقَى؟ وَأَيُّ ذِكْرٍ يَدُومُ بَعْدَ هَذَا لا أَبَا لَكَ؟ لا وَاللَّهِ إِلا دَفْنًا دَفْنًا»

[7] . البداية والنهاية – ط هجر، جلد 11، صفحه 631.

[8] . ابن عساكر، أبو القاسم، تاريخ دمشق، جلد 23، صفحه 471. «عن أنس أن أبا سفيان بن حرب دخل على عثمان بعدما عمي فقال ها هنا أحد قالوا لا قال اللهم اجعل الأمر أمر جاهلية والملك ملك غاصبية واجعل أوتاد الأرض لبني أمية»

[9] . تاريخ مدينة دمشق، جلد 63،  صفحه 335.

[10] . الكامل في التاريخ – ط دار صادر و دار بیروت، جلد 5،  صفحه 290.

[11] . سوره مبارکه قلم، آیه 4.

[12] . الذهبي، شمس الدين، تاريخ الإسلام – ت بشار، جلد 2،  صفحه 138.

[13] . این کتابخانه حدود ۱۶۵۰ نسخه کتاب خطی و حدود ۳۷ هزار و پانصد نسخه کتاب چاپی به زبان‌های فارسی، عربی، اردو و انگلیسی را در اختیار طالبان علم قرار می دهد.

[14] . دستنامه، دستینه یا هندبوک نوعی کتاب مرجع راهنما یا مجموعه‌ای از دستورالعمل‌ها حاوی اطلاعات است که به درد مراجعه سریع می خورد

[15] . مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج‏2، ص 723.

[16] . اصول مذهب الشيعة الإمامية الإثني عشرية – عرض ونقد، جلد 1، ص 8 تا 11. «أولاً: أن هذه الطائفة بمصادرها في التلقي وكتبها، وتراثها تمثل نحلة كبرى، حتى أنهم يسمون مسائل اعتقادهم “دين الإمامية” لا مذهب الإمامية، وذلك لانفصالها عن دين الأمة، وبحسبك أن تعرف أن أحد مصادرها في الحديث عن الأئمة يبلغ مائة و عشرة مجلدات و هو “بحار الأنوار” لشيخهم المجلسي (ت1111هـ‌) .

ثانياً: اهتمام هذه الطائفة بنشر مذهبها والدعوة إليه، وعندها دعاة متفرغون ومنظمون، ولها في كل مكان (غالباً) خلية ونشاط، وتوجه جل اهتمامها في الدعوة لنحلتها في أوساط أهل السنة، ولا أظن أن طائفة من طائف البدع تبلغ شأو هذه الطائفة في العمل لنشر معتقدها والاهتمام بذلك.

هي اليوم تسعى جاهدة لنشر “مذهبها” في العالم الإسلامي، وتصدير ثروتها، وإقامة دولتها الكبرى بمختلف الوسائل.

وقد تشيع بسبب الجهود التي يبذلها شيوخ الاثني عشرية الكثيرُ من شباب المسلمين.. ومن يطالع كتاب “عنوان المجد في تاريخ البصرة ونجد” يهوله الأمر، حيث يجد قبائل بأكملها قد تشيعت.

وقد تحولت سفارات دولة الشيعة في إيران إلى مركز للدعوة إلى مذهبها في صفف الطلبة، والعاملين المسلمين في العالم. وهي تهتم بدعوة المسلمين أكثر من اهتمامها بدعوة الكافرين.

ولاشك أن المسؤولية كبيرة في إيضاح الحقيقة أمام المسلمين. ولاسيما الذين دخلوا في سلك التشيع حباً لأهل البيت واعتقادهاً منهم أن هذا الطريق عين الحق، وطريق الصدق.

ثالثاً: أن هذه هي الطائفة الشيعية الكبرى في عالم اليوم، وقد احتوت معظم الفرق الشيعية التي وجدت على مسرح التاريخ، تمثل مصادرها في التلقي، خلاصة أفكار الاتجاهات الشيعية المختلفة ومستقرها التي ظهرت على امتداد الزمن، حتى قيل بأن لقب الشيعة إذا أطلق لا ينصر إلا إليها.

رابعاً: هذه الفرقة لها اهتمام دعائي في الدعوة للتقارب مع أهل السنة، وقد أقامت المراكز، وأرسلت الدعاة، وأنشأت الجمعيات التي ترفع شار الوحدة الإسلامية.

خامساً: هذه الطائفة تكثر من القول بأن مذهبها لا يختلف عن مذهب أهل السنة، وأنها مظلومة ومفترى عليها، ولها اهتمام كبير بالدفاع عن مذهبها، ونشر الكتب والرسائل الكثيرة للدعاية له، وتتبع كتب أهل السنة ومحاولة الرد عليها، مما لا يوجد مثله عند طائفة أخرى.

سادساً: كثرة مهاجمة هذه الطائفة لأهل السنة، ولا سيما صحابة رسول الله صلى الله عليه وسلم، وطعنها في أمهات كتب المسلمين، عبر مؤلفاتهم التي يخرج سنوياً العشرات من الكتب.. كذلك مهاجمتها بعنف وضراوة لكل من يكتب عنها أو يتعرض لمذهبها بالنقد، تحت ستار أن هذه الكتابات تعيق التقريب، وتعرقل مساعي الوحدة الإسلامية، فانصرفت أكثر الأقلام عن الكتابة عنها.

سابعاً: استرعى انتباهي تضخم الخلاف حول حقيقة الاثني عشرية لدى الكتاب المعاصرين:

فمن فريق يرى أنهم كفرة، وأن غلهم تجاوز الحدود الإسلامية، كما في كتابات الأستاذ محب الدين الخطيب، وإحسان إلهي ظهير، وإبراهيم الجبهان  وغيرهم.

وفريق يرى أن الاثني عشرية طائفة معتدلة لم تجنح إلى الغلو الذي وقعت فيه الفرق الباطنية، مثل: كتابات النشار، وسليمان دنيا، ومصطفى الشكعة.و غيرهم.

وفريق ثالث التبس عليه الأمر حتى ذهب يستفتي شيوخ الشيعة الاثني عشرية فيما كتبه عنهم إحسان إلهي ظهير، ومحب الدين الخطيب، كما تجد ذلك فيما كتبه البهنساوي في “السنة المفترى عليها”.»

[17] . تفسير فرات الكوفي، ص 79 . «فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْقَاسِمِ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي الْجَارُودِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ قَالَ عَلِيُّ ابْنُ أَبِي طَالِبٍ لِلْحَسَنِ  قُمِ الْيَوْمَ خَطِيباً وَ قَالَ لِأُمَّهَاتِ أَوْلَادِهِ قُمْنَ فَاسْمَعْنَ خُطْبَةَ ابْنِي قَالَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ ثُمَّ قَالَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَقُولَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فِي بَابٍ وَ مَنْزِلٍ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ مَنْ خَرَجَ مِنْهُ كَانَ كَافِراً أَقُولُ قَوْلِي وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الْعَظِيمَ لِي وَ لَكُمْ وَ نَزَلَ فَقَامَ عَلِيٌّ يُقَبِّلُ [فَقَبَّلَ‏] رَأْسَهُ وَ قَالَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي ثُمَّ قَرَأَ ذُرِّيَّةً بَعْضُها مِنْ بَعْضٍ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ.»

[18] . بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏98، ص239.

[19] . بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏98، ص 233.

[20] . الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد 1، صفحه 168.

[21] . الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد 1،  صفحه 172. «فوقف يستريح ساعة وقد ضعف عن القتال ، فبينما هو واقف اذ أتاه حجر ، فوقع على جبهته ، فأخذ الثوب ليمسح الدم عن جبهته ، فأتاه سهم مسموم له ثلاث شعب ، فوقع على قلبه ، فقال: « بسم الله وبالله وعلى ملة رسول الله»

[22] . الملهوف على قتلى الطّفوف، جلد 1، صفحه 174.

[23] . بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج‏98، ص236.

[24] . مقتل الحسین علیه السلام (خوارزمی)، جلد 2، صفحه 39.

[25] . نهج البلاغه (صبحي صالح)، جلد 1، صفحه 319.

[26] . انساب الاشراف للبلاذري، جلد 3، صفحه 206.

[27] . مقتل الحسين (أبو مخنف الازديي)،  جلد 1، صفحه 191. «خَرَجَ إلَيهِم عَبدُ اللّه ِ بنُ الحَسَنِ بنِ عَلِيٍّ ـ وهُوَ غُلامٌ لَم يُراهِق ـ مِن عِندِ النِّساءِ يَشتَدُّ حَتّى وَقَفَ إلى جَنبِ الحُسَينِ عليه السلام ، فَلَحِقَتهُ زَينَبُ بِنتُ عَلِيٍّ عليهاالسلاملِتَحبِسَهُ، فَقالَ لَهَا الحُسَينُ عليه السلام : اِحبِسيهِ يا اُختي، فَأَبى وَامتَنَعَ عَلَيهَا امتِناعاً شَديداً، وقالَ: وَاللّه ِ لا اُفارِقُ عَمّي! وأهوى أبجَرُ بنُ كَعبٍ إلَى الحُسَينِ عليه السلام بِالسَّيفِ، فَقالَ لَهُ الغُلامُ : وَيلَكَ يَا بنَ الخَبيثَةِ! أتَقتُلُ عَمّي؟! فَضَرَبَهُ أبجَرُ بِالسَّيفِ ، فَاتَّقاهَا الغُلامُ بِيَدِهِ فَأَطَنَّها إلَى الجَلدَةِ، فَإِذا يَدُهُ مُعَلَّقَةٌ، ونادَى الغُلامُ: يا اُمَّتاه! فَأَخَذَهُ الحُسَينُ عليه السلام فَضَمَّهُ إلَيهِ وقالَ: يَا بنَ أخي، اِصبِر عَلى ما نَزَلَ بِكَ، وَاحتَسِب في ذلِكَ الخَيرَ؛ فَإِنَّ اللّه َ يُلحِقُكَ بِآبائِكَ الصّالِحينَ.] [ثُمَّ رَفَعَ الحُسَينُ عليه السلام يَدَهُ وقالَ: اللّهُمَّ إن مَتَّعتَهُم إلى حينٍ، فَفَرِّقهُم فِرَقاً ، وَاجعَلهُم طَرائِقَ قِدَداً، و لا تُرضِ الوُلاةَ عَنهُم أبَداً؛ فَإِنَّهُم دَعَونا لِيَنصُرونا، ثُمَّ عَدَوا عَلَينا فَقَتَلونا»