سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه بیست و سوم (شب قدر)

حجت الاسلام کاشانی بامداد روز دوشنبه مورخ 5 اردیبهشت 1401 (مصادف با شب قدر) در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی به مناسبت شب قدر پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض التجاء و گدایی به محضر مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

حدیث نفس

اهتمام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به امشب بیش از دو شب قبل بوده است، لذا اضطراب ملتجیِ گنهکارِ بیچاره‌ای مانند من هم بیشتر است.

خودم را در معرضی می‌بینم که اندک فرصتی برای نجات و دست‌گیری و استغفار و توبه مانده است. وقتی انسان می‌خواهد توبه کند باید این عرضه را داشته باشد که عذرخواهی کند، باید به خطای خود ملتفت باشد، بعد بتواند با یک عرض ادبی محترمانه از آن عظیم الشأنی که به او جسارت کرده است عذرخواهی کند.

مرکب نفس را سوار شدم و تاختم، شیطان و نفسم من مرا تشویق کردند و با تمام سرعت به سمت خطا رفتم، مرگ بر این نفس برای گستاخی او بر سیّد و مولای خود.

مشکل بزرگ گنهکارانی که مانند من بیچاره هستند این است که حالا زبانی هم برای عذرخواهی نیست، ما از اینکه بتوانیم نام خدای متعال را ببریم قصور ذاتی داریم.

شأن حضرت حق أجل است از اینکه کسی مانند من اصلاً بخواهد او را عبادت کند، من آن زمانی که عبادت می‌کنم هم غلط زیادی می‌کنم، چه برسد به آن زمانی که نستجیربالله معصیت کرده‌ام.

مرحوم امام رضوان الله تعالی علیه در شرح یکی از احادیثی که در چهل حدیث در عُجب دارد می‌گوید: عبادات شما نزد اولیای خدا گناه کبیره است!

چون همه‌ی آن‌ها پر از جسارت و بی‌ادبی است. قرآن کریم دارد: «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ».[4] یکی از مهم‌ترین مصادیق «سبحان الله» در قرآن کریم در آنجایی است که به ساحت قدس ربوبی جسارت شده است.

«مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ»[5] گفتند خدا بچه دارد و به بچه نیاز دارد، «سُبْحَانَهُ» خدا پاک و منزه است از این نسبت‌های زشت.

مثلاً می‌گویند «أَصْطَفَى الْبَنَاتِ عَلَى الْبَنِينَ»،[6] «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ».

مانند همان عبارت را برای وصف کردنِ افرادی مانند من دارد، «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ».

من حتّی زمانی که می‌خواهم عبادت هم کنم نمی‌توانم از بی‌ادبی خارج بشوم. ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله ملکی تبریزی اعلی الله مقامه الشّریف را رحمت کند که می‌فرمودند: خدایا! من عیب زیاد دارم ولی دروغگو نیستم، اگر تو نگفته بودی در نماز خودت بگو «إِيّاكَ نَعبُدُ وَإِيّاكَ نَستَعينُ»[7] من دیگر این یک دروغ را نمی‌گفتم. «إِيّاكَ نَعبُدُ» یعنی فقط تو را می‌پرستم، من که بند شهوات و اعتباریات و ریا و غضب و علقه و تعلّق هستم، «إِيّاكَ نَستَعينُ» هم که هر کجا احساس کنم کسی در جایی توانی دارد به سراغ او می‌روم و خَم و راست می‌شوم، من کجا و «إِيّاكَ نَعبُدُ وَإِيّاكَ نَستَعينُ» کجا؟

«سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»، باید بعد از همه‌ی عباداتمان «سبحان الله» بگوییم، و شما می‌گویید، شما در دعای جوشن کبیر بعد از هر بندی که خدای متعال را به اوصاف زیبا یاد می‌کنید عذرخواهی می‌کنید، درست هم این است، چون معصوم به ما یاد داده است، این ادبِ توحیدی است، ما چطور شکر بجا بیاوریم که اگر حضرت زین العابدین صلوات الله علیه و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبودند که ما این چند کلمه را هم نمی‌دانستیم، آن هم خدا فرمود که «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»، بعد فرمود: مگر بندگانِ مخلَص. یعنی اگر خواستید راجع به خدای متعال حرف بزنید بروید و کلمات عبادت مخلَص را ببینید.

ما که اسامی زشت نمی‌گوییم، الفاظ را درست می‌گوییم، ولی همینکه از نفس خبیث من بیرون می‌آید، من چه می‌گویم؟ همه‌ی این‌ها بی‌ادبی است، چون انتهای فهمی که من از این اوصاف و کمالات دارم جسارت به محضر حضرت حق است. «یَا مَنْ لَهُ الْقُدْرَةُ وَ الْکَمَالُ» ای صاحبِ قدرت و کمال… من قدرت را در چه چیزی می‌بینم؟ قدرت به اینکه این لیوان را بلند کنم؟ قدرت به اینکه می‌توانم پنج نفر را بزنم؟ قدرت به اینکه می‌توانم چهار نفر را عزل و نصب کنم؟ انتهای قدرتی که من می‌فهمم چیست؟ اگر این را به خدای متعال نسبت بدهیم درواقع جسارت است و برای همین هم می‌گوییم: «سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ» ابرازِ بی‌پناهی می‌کنیم.

آمده‌ام بگویم غلط کرده‌ام امّا حتّی نمی‌دانم باید چه بگویم! می‌گویم «یَا مَنْ لَهُ الْقُدْرَةُ وَ الْکَمَالُ» بعد می‌گوید آیا این چیزی که گفتی شأن حضرت حق بود؟ بعد می‌گوید: «سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ». نه!

اینکه عرض می‌کنم ما بر سر سفره‌ی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه هستیم، این نمونه‌ی آن. ان شاء الله فدای امام سجّاد علیه السلام بشوم، ان شاء الله خدای متعال ما را با حضرت زین العابدین صلوات الله علیه آشتی بدهد، ان شاء الله خدای متعال به ما فهمی بدهد که حداقل یک روز از دهه اول محرم را بدانیم که سر سفره‌ی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه کربلافهم شده‌ایم.

در مناجات منسوب به حضرت زین العابدین صلوات الله علیه به نام «مناجات خمس عشر» یا «مناجات ذاکرین»، وقتی انسان این مناجات را می‌خواهند حیرت‌زده می‌شود که اصلاً من امشب چه بگویم؟ زمانی است که من خیال می‌کنم امشب آمدم و اشکی ریختم و «غلط کردم» گفتم و «العفو» گفتم و… و بخاطر این‌ها من را می‌بخشد، این هم بدبختی و عُجب است. تا زمانی که من نفهمم اولاً همه‌ی نعمت‌ها ابتدایی است و استحقاقی نیست، من چیزی ندارم که مستحق باشم، بالاتر هرچه بویم جسارت هم هست، او از کَرَمِ خودش ندید می‌گیرد، اگر اینقدر کریم نبود باید ورودی جلسات گیت می‌گذاشتند و می‌گفتند غیر از عبادِ مخلص اگر کسی این اسامی را بگوید دهان او را می‌شکنیم. شما چطور دوست ندارید کسی نام ناموستان را ببرد، به ناموس خودتان تعصب دارید، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به خدای متعال تعصب دارند، خدای متعال واحدِ قهّار است، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما از گناهانمان خلاص شده باشیم که شب بیست و سوم بگوییم خدایا! قدری از معرفت خودت را به ما عطاء بفرما. قبل از آن بگوییم یا امیرالمؤمنین! ای آقایی که درِ قلعه خیبر را کَندی و فرمودی: والله این کار برای جسم عادی نبود. تو که در قلعه‌ی خیبر را کَندی می‌توانی این تعلّقاتِ بی‌خود را از دل من جدا کنی.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به خدای متعال عرض کرد: «أنتَ الّذي أزَلْتَ الأغْيارَ عن قُلوبِ أحِبّائكَ»،[8] این تو هستی که اغیار را از دل بندگان و محبّان خودت پاک می‌کنی.

دل من هرجایی و بی در و پیکر است، آنقدر این طرف و آن طرف رفته‌ام که اصلاً ملتفت می‌شوم که اصلاً نمی‌توانم تو را صدا بزنم. «یَا مَنْ لَهُ الْقُدْرَةُ وَ الْکَمَالُ» بعد می‌گوید آیا این چیزی که گفتی شأن حضرت حق بود؟ بعد می‌گوید: «سُبْحانَکَ یا لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ».

بعد انسان به یک عجزی می‌رسد که چه بگویم؟ فکر می‌کردم وقتی این صد و یک بند را می‌گویم کاری کرده‌ام، قدم اول این است که بدانم من اصلاً نمی‌توانم هیچ کاری کنم، فقط فرمود: «إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی»[9] آن‌هایی که مستکبر هستند…

ما آمده‌ایم بگوییم من یک گنهکارِ غلط کرده هستم و آمده‌ام بگویم من متمرّد طغیانگر نیستم، اعتراف هم می‌کنم که اصلاً عرضه‌ی صدا کردنِ تو را هم ندارم.

زمانی شما ادبیات عدّه‌ای مردم شریف را نمی‌دانید، من بین آن‌ها کوچه بازاری حرف می‌زنم و می‌گویم من ادبیات شما را بلد نیستم!

خدایا! من اصلاً عرضه‌ی اینکه یک غلط کردم مؤدّبانه بگویم هم ندارم، عاجزتر از من کیست؟

اینجا اصلاً انسان به یک حیرتی می‌افتد که من اصلاً امشب چکار کنم؟

ان شاء الله فدای حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بشوم که وقتی به امام صادق علیه السلام گفتند: آقا! شما خیلی مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گویید، آیا شما شبیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستید؟ حضرت فرمودند: هیهات! جدّی به نام علی بن الحسین [سلام الله علیه] داشتم که او قدری به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبیه بود، در عبادت شبیه بود، در آن ابتلای سهمگین هم شبیه بود، بلکه ابتلا شدیدتر بود.

حداقل این است که خدایا! من از بیچارگی به این طرف و آن طرف چنگ می‌زنم…

می‌گوید «کَانَ یَزید لَعَنه الله یَتَّخِذُ مَجَالِسَ الشُرب»، یک مرتبه که نبود… یک مرتبه بی‌ادبی نکردند…

یا زین العابدین! ان شاء الله برای دل شما بمیرم، ما هم که عصمت نداریم و نسیان داریم وقتی به یاد مصائب شما می‌افتیم…

بر سر سفره‌ی مناجات امام سجّاد سلام الله علیه

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه به محضر خدای متعال اینطور عرض می‌کنند: «إِلَهِی لَوْ لَا الْوَاجِبُ مِنْ قَبُولِ أَمْرِکَ» خدایا! اگر دستورِ تو نبود، تو دستور دادی عبادت کنید، من را بخوانید، نماز بخوانید، خودت فرمودی، اگر دستور تو نبود و اجابتِ من «لَنَزَّهْتُکَ مِنْ ذِکْرِی إِیَّاکَ» من اصلاً جرأت نمی‌کردم نام تو را با دهان ناپاک خودم ببرم و می‌گفتم شأن شما أجل است و معاذالله و شما بالاتر از این هستید که من نام شما را ببرم، «لَنَزَّهْتُکَ مِنْ ذِکْرِی إِیَّاکَ عَلَى أَنَّ ذِکْرِی لَکَ بِقَدْرِی» من هرچه بگویم به قدر خودم می‌گویم «لَا بِقَدْرِکَ وَ مَا عَسَى أَنْ یَبْلُغَ مِقْدَارِی حَتَّى أُجْعَلَ مَحَلًّا لِتَقْدِیسِکَ» منِ ناپاک کجا که بخواهم بیایم و تو که پاک هستی را وصف کنم؟ «وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنَا»… اینجا آنجایی است که اگر کسی ملتفت باشد از شرم و خجالت نسبت به أکرم الأکرمین آب می‌شود، می‌فرماید «وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنَا» از بزرگترین نعمت‌ها بر ما «جَرَیَانُ ذِکْرِکَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا» این بود که اجازه دادی من هم نام تو را ببرم، اجازه دادی من هم نام حسینِ تو را ببرم، وگرنه «سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُونَ»، من اصلاً حق نداشتم اسم ببرم… «وَ إِذْنُکَ لَنَا بِدُعَائِکَ وَ تَنْزِیهِکَ وَ تَسْبِیحِکَ» اجازه دادی گنهکارها هم بیایند…

اگر شب قدر فقط برای امام معصوم بود که زمان آن معلوم بود، چون داستان شب قدر معلوم است، برای امام معصوم که علم حضوری است، «تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ فِيها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ»[10] کجا نازل می‌شوند؟ چرا شب قدر را مشخص نکرده است؟ این از کَرَمِ اکرم الأکرمین است، در سه شب پخش کرده است که بیچاره‌ها فرصت بیشتر داشته باشند، «وَ مِنْ أَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنَا» اینکه ما را هم در مجلس خودتان راه دادید، این از آقایی و کَرَمِ شماست، مگر می‌شود ما را راه بدهی و ما را با دست خالی رد کنی؟ یا ذوالجلال و الاکرام…

من اگر قسم بخورم اینجا جا دارد، برای اینکه شما را دلگرم کنم که چند جمله هم از دعای پنجاهم صحیفه سجّادیه بخوانم که بر سر سفره‌ی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه چند جمله‌ای خوانده باشیم، به بهانه‌ی نام مبارک او که یقین دارم حضرت ولی عصر ارواحنا فداه به نور چشمشان یعنی جدّ اطهرشان حضرت زین العابدین صلوات الله علیه عنایت دارند، بلکه به ما عنایت کنند.

ان شاء الله خدای متعال به ما این فهم را بدهد که امشب حال امام زمان ارواحنا فداه برای مغفرتِ ما از ما خیلی بدتر است، امشب او برای ما بیش از ما برای خودمان گریه می‌کند، اگر کسی با یک امام زمانِ بی‌خیال کار دارد برود امام خود را عوض کند، اگر امشب او اذن نداده بود…

می‌گوید سرم درد می‌کرد و تب و لرز هم داشتم، خانه هم نزدیک مسجد بود. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هر روز صبح‌ها بعد از نماز صبح سخنرانی می‌کردند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از آن مسئولانی بودند که در یک جای ثابتِ عمومیِ در دسترسِ عموم دائم حاضر می‌شدند. مسئول اگر هر روز هم به یک مسجد برود، چون این مسجد تازه است و مردم آن مسجد هم او را تحویل می‌گیرند و هنوز حجاب هست، با هم راحت نیستند، ولی اگر یک جای ثابت باشد که گرفتارها بدانند که یک زمان خاصی می‌توانند به آنجا بروند و آنجا هم عمومی باشد، تقسیم کنند و مسئول پایین‌تر هم به شهر و منطقه‌ی خودش سرکشی کند، طبعاً یک نفر نمی‌تواند به همه‌ی شهرها برسد. وقتی مردم با مسئول ارتباط بگیرند و اگر مسئول آدم خوبی باشد بعد از مدّتی خیلی از شبهات مردم برطرف می‌شود، اگر ببینند تواضع دارد، اگر ببینند حرف گوش می‌دهد، اگر ببینند منطقی است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این کار را می‌کردند، هر روز نماز صبح سخنرانی داشتند. نوشته‌اند که فقرا و مردم… یعنی قاطبه‌ی این‌هایی که صبح می‌آمدند فقرا بودند، بیچاره‌ها بودند، مجلسی بود که بی کس و کارها هم دسترسی داشتند، اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای این‌ها سخنرانی می‌کردند، نوشته‌اند بخشی از فرمایشات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فقه بود، مثلاً خیلی از این مباحث فقه سیاسی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای همان سخنرانی‌های صبح‌هاست.

این شخص می‌گوید در خانه نشسته بودم و سر درد و تب و لرز داشتم و خانه‌ی ما هم نزدیک مسجد بود، یعنی در مرکز کوفه زندگی می‌کردم، گفتم حال ندارم به مسجد بروم پس نماز را می‌خوانم و می‌خوابم، بعد به دل من افتاد که حیف است، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به منبر می‌روند. با اینکه حالم خوب نبود به مسجد آمدم و مسجد کوفه هم بزرگ بود. انتهای مسجد نشستم و کم کم دیدم حالم خوب شد! وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به منبر رفتند و تمام شد اشاره کردند که جلو بیا، من همینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیدم عرض کردم: اتفاقاً حال من خوب نبود و در خانه نشسته بودم و… حضرت فرمودند: من تو را آوردم!

یا امیرالمؤمنین! فدای محبّت شما بشوم.

این شخص که دانشی ندارد، می‌گوید عرض کردم: آقا! آیا شما بغیر از مسجد به اطراف مسجد هم اشراف دارید؟ حضرت فرمودند: به شرق و غرب عالم اشراف دارم.

این امام زمان ارواحنا فداه است که خواسته‌اند ما بیاییم، چه در این مجلس و چه در هر مجلس دیگری، هر جایی که قرار است به قرآن و معصومینِ حقایق قرآن متوسّل بشوند. خدا کند که من امشب فراموش نکنم حداقل یک عرض ادب کنم، گرچه بفهمم که من نمی‌توانم عرض ادب کنم، من هرچه بگویم جسارت است، اما با یک حالت شرمی بگویم «يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ»[11] قبائحی از من رسیده است و پرونده‌ی من دست شماست، «وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ» چیزی هم ندارم، از شما ممنون هستم…

این دعای پنجاه از آن دعاهایی است که من امید دارم ان شاء الله اگر عزیزان بخوانند، بعد از مرگ من هم مرا یاد کند و بگوید کسی بود که خیلی به امام سجّاد علیه السلام علاقه داشت… اصلاً حضرت سجّاد علیه السلام حرف زدن را به ما یاد داده‌اند، مقداری از این دعا را می‌خوانم و بعد توسّل می‌کنم.

امام سجّاد علیه السلام به محضر حضرت حق عرض می‌کنند:

«اللَّهُمَّ إِنَّكَ خَلَقْتَنِي سَوِيّاً» خدایا! وقتی من را خلق کردی درست خلق کردی، تو کم نگذاشتی، من کم گذاشتم، «وَ رَبَّيْتَنِي صَغِيراً» بچّه بودم و من را در دامان پدر و مادری رشد دادی که با من مهربان بودند، «وَ رَزَقْتَنِي مَكْفِيّاً» به من رزق دادی، «اللَّهُمَّ إِنِّي وَجَدْتُ فِيمَا أَنْزَلْتَ مِنْ كِتَابِكَ» خدایا! من در بین آیات قرآن کریم، آیه‌ای که به من نسبت داشته باشد را نمی‌شناسم، «اللَّهُمَّ إِنِّي وَجَدْتُ فِيمَا أَنْزَلْتَ مِنْ كِتَابِكَ وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَكَ» خدایا! من در قرآن کریم چیزی پیدا کردم که برای من است، «أَنْ قُلْتَ: يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ» این من هستم که اسراف کردم، این من هستم که از حد گذرانده‌ام…

وقت نیست توضیح بدهم که این تعبیر در نهایتِ ادب است، خدای متعال در قرآن کریم وقتی می‌خواهد راجع به بندگان خودش صحبت کند، آن‌هایی که مخلَص هستند، آن‌هایی که شیطان به آن‌ها راه ندارد، آنجا از تعابیری مانند «عبد من» و «عباد من» استفاده می‌کند، «وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ»،[12] «وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ»،[13] اگر بخواهد «عبد» را به خودش نسبت بدهد نام انبیاء علیهم السلام را می‌آورد، «إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ»،[14] توضیحِ این کار دارد، اگر بنده‌ی من باشد شیطان به او تسلّط ندارد، برای انبیاء از «كانَ عَبْداً»[15] استفاده می‌کند، مؤدّبانه‌ترین تعبیر به یک انسان این است که به او «عبد» بگوییم، عبد کسی است که فقط عبد خداست و عبدِ غیر نیست، عبد شهوات، عبد غضب، عبد ریا نیست.

حالا که خواسته است با گنهکاران مواجه بشود چه نامی گفته است؟ همان اسمی که با آن انبیاء علیهم السلام را صدا می‌زند، «أَنْ قُلْتَ: يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ»، طوری حرف می‌زند که انگار امشب او نیاز دارد که ببخشد! «إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً». به جایی رو نزنید، آغوش خودم برای شما باز است.

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه می‌فرماید: «وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّي مَا قَدْ عَلِمْتَ» می‌دانی چه کرده‌ام، «وَ مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنِّي» تو از خودم به من واقف‌تر هستی، «فَيَا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَيَّ كِتَابُكَ» وای بر من! وقتی که نامه را به دست من بدهند می‌بینم «لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا»،[16] من خیلی از گناهان خود را فراموش کرده‌ام، وای از آن روز بی‌آبرویی که جلوی این‌ها می‌خواهی یک یک را بالای سرم نشان بدهی…

«فَلَوْ لَا الْمَوَاقِفُ الَّتِي أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِكَ» خدایا! اگر من امید و آرزو نداشتم که مرا ببخشی «الَّذِي شَمِلَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ» که آن عفو تو شامل همه چیز است، «لَأَلْقَيْتُ بِيَدِي» زودتر خودم را می‌کشتم…

واقعاً هم همین است، من به این پوچ‌گراها حق می‌دهم که خودکشی کنند، کسی که پشت او به ربّ الارباب گرم نباشد نمی‌تواند این همه ناامیدی را تحمّل کند، چه کسی می‌تواند به دادِ من برسد؟

«وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ» اگر کسی بود که توانایی داشت از دایره‌ی حکومت تو فرار کند «لَكُنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْكَ» باید من اولین نفر برای اعمالم فرار می‌کردم، «وَ أَنْتَ لَا تَخْفَى عَلَيْكَ خَافِيَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا أَتَيْتَ بِهَا» به کجا بروم که زیر دید تو نباشد؟ چطور مخفی کنم که تو به آن علم نداشته باشی؟ «وَ كَفَى بِكَ جَازِياً، وَ كَفَى بِكَ حَسِيباً» اگر تو بخواهی محاسبه کنی که من بیچاره هستم.

«اللَّهُمَّ إِنَّكَ طَالِبِي إِنْ أَنَا هَرَبْتُ» من نمی‌توانم فرار کنم که تو مرا گیر نیاوری، من مقهور هستم، «وَ مُدْرِكِي إِنْ أَنَا فَرَرْتُ» نمی‌توانم به جایی فرار کنم، «فَهَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ»

دیده‌اید بچه از دست مادر خود فرار می‌کند و وقتی راه بسته باشد به سمت مادر خود برمی‌گردد…

من امشب خودم آمده‌ام، قبل از مرگم، قبل از اینکه عقوبتت بر من نازل بشود، خودم آمده‌ام، «خَاضِعٌ ذَلِيلٌ رَاغِمٌ» سرشکسته و پشیمان… «إِنْ تُعَذِّبْنِي» اگر بخواهی من را عذاب کنی «فَإِنِّي لِذَلِكَ أَهْلٌ» حق داری، من اهل عذاب هستم، «وَ هُوَ- يَا رَبِّ- مِنْكَ عَدْلٌ» این از عدل توست، «وَ إِنْ تَعْفُ عَنِّي» اگر بخواهی کَرَم کنی و ببخشید «فَقَدِيماً شَمَلَنِي عَفْوُكَ» بارها ندید گرفته‌ای، «وَ أَلْبَسْتَنِي عَافِيَتَكَ» عافیت تو بارها بر من گسترش پیدا کرد، «فَأَسْأَلُكَ- اللَّهُمَّ- بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِكَ» خدایا! از آن اسم مخزون تو، از آن نام پنهان تو، از آن اسم اعظم تو و از حقیقتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، به آن اسم اعظم پنهان تو متوسّل می‌شوم، که آن اسم اعظم پنهان شخص مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، «فَأَسْأَلُكَ- اللَّهُمَّ- بِالْمَخْزُونِ مِنْ أَسْمَائِكَ وَ بِمَا وَارَتْهُ الْحُجُبُ مِنْ بَهَائِكَ» خدایا! ببین چه چیزهایی دارم، درست است که من نمی‌فهمم چه می‌گویم، ولی این اسامی که می‌گویم بزرگ است.

«إِلَّا رَحِمْتَ هَذِهِ النَّفْسَ الْجَزُوعَةَ» به این نفس بیچاره‌ی شکسته‌ی ناتوان رحم کن، «وَ هَذِهِ الرِّمَّةَ الْهَلُوعَةَ» به این پوست و استخوان رحم کن، اینطور که تو در آیات خودت از جهنّم و تمهید آن طبقات جهنّم اسم برده‌ای، می‌خواهی با چه کسی بجنگی؟ من که خودم آمده‌ام!

«الَّتِي لَا تَسْتَطِيعُ حَرَّ شَمْسِكَ» خدایا! من نمی‌توانم حتّی نیم ساعت زیر آفتاب بایستم، «فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ حَرَّ نَارِكَ» برای من آن آتشی را فراهم کرده‌ای که سنگ را آب می‌کند؟ «وَ الَّتِي لَا تَسْتَطِيعُ صَوْتَ رَعْدِكَ» خدایا! من از رعد می‌ترسم «فَكَيْفَ تَسْتَطِيعُ صَوْتَ غَضَبِكَ» من چطور صوت غضب تو را تحمّل کنم؟

«فَارْحَمْنِيَ- اللَّهُمَّ- فَإِنِّي امْرُؤٌ حَقِيرٌ» من اندازه‌ی تو نیستم که بخواهی با من زورآزمایی کنی، «وَ خَطَرِي يَسِيرٌ» من کوچکتر از آن هستم که تو اصلاً بخواهی من را تهدید کنی.

آیا می‌خواهی با من زورآزمایی کنی؟ «وَ لَيْسَ عَذَابِي مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ» اگر تو من را عذاب کنی یا نکنی که به عظمت تو افزوده نمی‌شود، «وَ لَوْ أَنَّ عَذَابِي مِمَّا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ لَسَأَلْتُكَ الصَّبْرَ عَلَيْهِ» نبین من گنهکار و سرشکسته و حقیر و خاضع و ذلیل هستم، من تعصّب تو را می‌کشم، اگر بدانم که عذاب کردن من سلطنت تو را عظیم می‌کند و بر هیبت تو افزوده می‌شود از تو می‌خواهم به من صبر بدهی و تو من را عذاب کنی، من غلط کرده‌ام ولی تو را دوست دارم، من گناه کرده‌ام ولی مستکبر نبودم، بی‌عرضه بودم و نفسِ من بر من چیره شد، آنقدر چیزی نگفتی که من فریبِ کَرَمِ تو را خوردم، اگر مُلک و عظمت و هیبت تو اضافه می‌شود از تو می‌خواهم که مرا عذاب کنی، من دوست دارم همه‌ی عالم عظمت تو را ببینند. «وَ أَحْبَبْتُ أَنْ يَكُونَ ذَلِكَ لَكَ» دلم می‌خواهد پرچم تو بالا برود، «وَ لَكِنْ سُلْطَانُكَ- اللَّهُمَّ- أَعْظَمُ» اما خدایا! سلطنت تو عظیم‌تر از آن است که با عذاب حقیری مانند من بالا بروی، «وَ مُلْكُكَ أَدْوَمُ» سلطنت تو و حکومت تو دائمی‌تر از آن است که با عذاب مثل من به دوام و عظمت تو افزوده شود، «مِنْ أَنْ تَزِيدَ فِيهِ طَاعَةُ الْمُطِيعِينَ» من که نه، اگر پیغمبرها به تو عبادت کنند، تو بالا نمی‌روی، «أَوْ تَنْقُصَ مِنْهُ مَعْصِيَةُ الْمُذْنِبِينَ» یا با غلطِ زیادی که من کرده‌ام بر دامان کبریایی تو گرد نمی‌نشیند، «فَارْحَمْنِي يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ، وَ تَجَاوَزْ عَنِّي يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ»… بَه بَه به این اسم، «يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ» خیلی شیرین است…

با مثال محسوس می‌گویم، اگر شما به جایی بروید که شیر در آنجا باشد، شیر باید در قفس باشد، وگرنه جرأت نمی‌کنی به شیر نزدیک بشوی، آن کسی که جلالت و هیبت دارد خوفناک است، عظمت و جلالت او بخواهد جلوه کند همه بیچاره هستند، هر وقت نام مبارک «ذاالجلال» را گفته است، بعد گفته است «يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ»، هیبت دارد ولی از مادر مهربان‌تر است.

معاویه ملعون به زرار گفت: علی چگونه بود؟ گفت: ما مقابل او مانند گنجگک لرزان در برابر شیر شرزه بودیم، ولی از مادر به ما مهربان‌تر بود، مظهر «يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ» است.

«وَ تُبْ عَلَيَّ، إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ» تو رو کن، اگر تو نخواهی که ما نمی‌آییم، تا تو به دل ما نیندازی…

سعدی همه‌ی هنر خود را جمع کرده است و می‌گوید: هر نفسی که فرو می رود ممدّ حیات است و چون بر می آید مفرّح ذات. پس در هر نفسی دو نعمت (دَم و بازدَم) موجود است و بر هر نعمتی شکری واجب.

از دست و زبان که بر آید             کز عهده شکرش به در آید

این فهم یک حکیم برجسته‌ی بی‌نظیر تاریخ ادب سعدی است.

حال حضرت زین العابدین سلام الله علیه را ببینید، حضرت می‌فرمایند: خدایا! به اولین نعمتی که دادی، یعنی همان دَم، نه بازدَم، اینکه آقایی کردی و من را ملتفت کردی که این نعمت است، این نعمت است! اینکه فهمیدم این التفات نعمت است هم باز نعمت است، اینکه آن عظمت را به من می‌فهمانی هم نعمت است، من در همان نعمت اول گیر کرده‌ام و اصلاً نوبت به بازدَم نمی‌رسد!

«وَ تَجَاوَزْ عَنِّي يَا ذَا الْجَلَالِ وَ الْإِكْرَامِ، وَ تُبْ عَلَيَّ» تو رو کن، تا زمانی که تو اراده نکنی که من نمی‌توانم به سمت تو بیایم، «إِنَّكَ أَنْتَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ».

روضه و توسّل

قبل از اینکه توسّل را شروع کنیم از همه‌ی عزیزان حلالیت می‌طلبم، من هر سه شب عرض کردم که آداب شب قدر این است که به محضر عالم ربّانی برسید نه سگِ روسیاهی که خودش نمی‌فهمد چه عاقبتی دارد، الآن باید با اضطراب و بیچارگی برای شما هم حرف می‌زد. من این شب‌ها سعی کردم برای خودم حرف بزنم، لذا سیر بحث شب‌های دیگر را هم بهم زدم، ولی با این حال از همه‌ی شما حلالیت می‌طلبم، هرچه بخاطر بدی‌های من حجابی آمد و رحمت از شما دور شد از شما حلالیت می‌طلبم.

بایستی یکدیگر را دعا کنیم، بایستی مظلومین را دعا کنیم، امید دارم مظلومان هم ما را دعا کنند. پدر مادرهای مظلوم افغانستان که فرزندانشان شهید شدند ان شاء الله ما را دعا کنند، ما هم مظلومان را دعا کنیم.

اگر خدای متعال ببیند که ما کریمانه دعا می‌کنیم، ان شاء الله کَرَم خدای متعال هم شامل حال ما می‌شود.

خدایا! لحظه‌ای در این دنیا ما را از امام زمان ارواحنا فداه غافل نگردان.

خدایا! دل ما را بجز محبّت خودت، اهل بیت پیغمبرت علیهم السلام، خاصّه حضرت ولی عصر ارواحنا فداه و هر کسی که آن‌ها به محبّتش دستور داده‌اند، از غیر آن‌ها خالی بگردان.

خدایا! مولای ما حضرت بقیّة الله الأعظم روحی فداه را از ما خشنود بفرما.

خدایا! صبح ظهور امام زمان ارواحنا فداه را در روزگار عمر باقیمانده‌ی ما قرار بده.

آنقدر قبل از ما گریه کردند، ترسم که بیایی و من آن روز نباشم…

آخرین مرتبه‌ای که من مادرم را به مشهد بردم و بعد ایشان را به بیمارستان آوردیم و دو روز بعد عمل کردند و از دنیا رفتند، مرتبه‌ی آخر که از حرم بیرون آمدیم گفتند این شعر را برای من بخوان و رو به امام رضا علیه السلام به امام زمان ارواحنا فداه بگو ترسم که بیایی و من آن روز نباشم…

من همیشه شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان یک روضه می‌خوانم، حقیقتِ لیلة القدر…

می‌گوید به محضر (هم امام صادق علیه السلام و هم امام باقر علیه السلام داریم) رفتم و دیدم آقا رو به قبله نشسته‌اند و می‌فرمایند: «فاطِمَةُ بِنتَ مُحَمَّد»… پرسیدم: آقا چکار می‌کنید؟ فرمودند: وقتی ما حاجت داریم به مادرمان پناه می‌بریم.

شاید امام زمان ارواحنا فداه هم برای مغفرت ما خدای متعال را به مادرشان قسم می‌دهند. من هم برای خودِ امام زمان ارواحنا فداه و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها می‌خواهم روضه‌ی مادرشان را بخوانم.

سعی می‌کنم در این عباراتی هم که می‌گویم تغییر ندهم، فکر می‌کنم و امیدوارم که وهم نباشد، ان شاء الله با ما همراهی کنند.

یا صاحب الزّمان! آجرک الله فی مصیبت جدّک. جدّ شما هم روز بیست و یکم ماه مبارک رمضان از دنیا نرفتند…

خدا نیاورد که در هیچ خانه‌ای مادر جوان مریض بشود، اگر مادر جوان مریض بشود بچه‌ها پریشان هستند، حیران هستند، چیزی حواسشان را پرت نمی‌کند، میل به غذا ندارند، بازی نمی‌کنند، اگر کسی هم بخواهد حرف بزند هر از گاهی برمی‌گردند و بستر را نگاه می‌کنند، اگر وضع خیلی وخیم باشد می‌ترسد اگر یک مرتبه سر را برگرداند کار از دست رفته باشد… از دور بستر مادر بلند نمی‌شدند، کنار بستر نشسته بودند و چیزی حواسشان را پرت نمی‌کرد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نمی‌خواستند بچه‌ها هر چیزی را ببینند… روز آخر به سختی به حالت نیمه‌نشسته درآمد، به کمک خادمه‌شان لباس‌ها را عوض کردند و خون‌ها را شستند، می‌دانند شب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دست‌تنها هستند، ظاهراً لباس بچه‌ها را هم عوض کردند، نمی‌دانم آیا توانستند شانه بزنند یا نه…

این بچه‌ها امام هستند، دیدند مادر بعد از چند روز به حالت نیمه‌نشسته درآمده است، گفتند بعد از چند روز به مسجد می‌رویم که نماز بخوانیم…

ان شاء الله خدای متعال شما را امشب ناامید برنگرداند…

همینکه بچه‌ها رفتند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: اسماء! من را رو به قبله کن، ملحفه را روی صورت من بکش، عقب بایست، وقتی لحظاتی گذشت بیا و من را صدا بزن، اگر جواب ندادم علی را خبر کن که او می‌داند باید چکار کند…

بیچاره خادمه مضطر عقب ایستاد، بعد از لحظاتی آمد و روبند را کنار زد، در یک نقل می‌گوید وقتی روبند را کنار زد دید دست راست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روی صورت خود است… بالاخره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم روبند را کنار می‌زنند… حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تا جایی که توانستند مخفی کردند…

اسماء گفت: یا بنت رسول الله! یا فاطمة الزهرا!… بیچاره و مضطر شد، روبند را به سر جای خود برگرداند و عقب عقب رفت، مانده بود که چکار کند، این دو آقازاده وارد شدند، قاعدتاً اگر دلت رفته باشد می‌دانی هر کسی سر خود را وارد آن خانه کند اول آن بستر را نگاه می‌کند. همینکه داخل آمدند دیدند مادر ننشسته‌اند، خوابیده‌اند و روی صورت هم پارچه کشیده‌اند، فرمودند: «يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ»،[17] فکر نمی‌کردم مادرم خواب باشد، اگر خواب است چرا پارچه روی صورت او کشیده‌اید؟

اسماء بیچاره چه کند؟ نتوانست طول بدهد، گفت: «مَاتَت اُمُّکُمَا فَاطِمَة»

بعد می‌گوید نگاه کردم و دیدم این دو آقازاده… مصیبت سنگین است ولی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه پشت سر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، آرام آرام آمدند، نزدیک شدن به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آداب دارد، برای محارمِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم آداب دارد، آرام آرام با قدمِ کوتاه آمدند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه روبند را کنار زدند و آرام یک مرتبه بوسیدند، هنوز باور نکرده‌اند که مادر از دنیا رفته است، صورت درد داشت، بعد با التماس گفت: «يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي… فَأَنَا اِبْنُكِ اَلْحَسَن»… گفت: مادر! بند دلم در حال پاره شدن است… مادر جواب ندادند… یعنی حسن جان! باید تحمّل کنی، باید سخت‌تر از این‌ها را هم تحمّل کنی…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه همیشه خودشان را جلو می‌انداختند، در جایی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت شد و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواستند جواب بدهند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: حسین جان! بنشین! اگر به تو چیزی بگویند من خیلی اذیت می‌شوم…

اما اینجا وقتی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ناامید شدند برگشتند و به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه متوسّل شدند… بیا! تو عزیز دردانه هستی، جواب تو را می‌دهد… «فَجَاءَ الحُسَین، فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحتَ قَدَمَیهَا… يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي… فَأَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَین»

مراسم قرآن به سر

آقا و مولا و سرور و پشت و پناه و تکیه‌گاه و معاذ و ملاذ و ملجأ و مأوا و کهف و کنز و گنج و امیدمان را صدا می‌زنیم، یا صاحب الزّمان…

آن مریض‌هایی که نتوانستند بیایند، آن‌هایی که التماس دعا گفته‌اند، مظلومان فلسطین و یمن و بحرین و افغانستان و عزیزان ایرانی و هر کسی که در اقطار عالم هست و گرفتار است و به جلسه دسترسی نداشته است و بیماری داشته است، همه‌ی امواتتان را، هر کسی وارث ندارد، هر کسی که سال‌هاست از دنیا رفته است و پشیمان است و نمی‌داند چکار کند، همه را مانند پدر مادرهایتان درنظر بگیرید، کَرَم کنید ان شاء الله صاحب کَرَم به ما نظر کند، از طرف همه، حتّی از طرف آن کسانی که امام زمان ارواحنا فداه را نمی‌شناسند، «يامَنْ يُعْطِي مَنْ لَمْ يَعْرِفْهُ»، این‌ها اینطور هستند که به کسانی که نمی‌شناسندشان هم عطا می‌کنند…

يَا أَبَا الْقاسِمِ، یَا بَقیَّةَ الله، يَا ابْنَ رَسُولِ اللّهِ، يَا حُجَّةَ اللّهِ عَلى خَلْقِهِ، يَا سَيِّدَنا وَمَوْلانا إِنَّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِكَ إِلَى اللّهِ وَقَدَّمْناكَ بَيْنَ يَدَيْ حاجاتِنا، يَا وَجِيهاً عِنْدَ اللّهِ اشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللّهِ…

یا صاحب الزّمان، یا أرحم الرّاحمین، یا اله العاصین، یا کَریم و یَا رَب…

قرآن‌ها را مقابل صورت بگیریم؛ «اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِكِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِيهِ وَفِيهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَأَسْماؤُكَ الْحُسْنى وَمَا يُخافُ وَيُرْجى أَنْ تَجْعَلَنِى مِنْ عُتَقائِكَ مِنَ النّارِ».

«اللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ وَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ».

ده مرتبه «بِکَ یَا اللّهُ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِفَاطِمَةَ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ» و ده مرتبه «بِالْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِالْحُجَّةِ».

در مهم‌ترین جای توسّل، از آداب امشب سلام بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، سلام می‌دهیم و ان شاء الله بعد از ما روضه می‌خوانند، ان شاء الله باور کنیم بزودی روزی نتیجه‌ی این روضه‌هایی که می‌خوانند را می‌بینیم، در آن جاهایی که از همه ناامید هستیم…

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».

اللهم عجّل لولیک الفرج.

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه صافات، آیه 159

[5] سوره مبارکه مریم، آیه 35 (مَا كَانَ لِلَّهِ أَنْ يَتَّخِذَ مِنْ وَلَدٍ ۖ سُبْحَانَهُ ۚ إِذَا قَضَىٰ أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)

[6] سوره مبارکه صافات، آیه 153

[7] سوره مبارکه حمد، آیه 5

[8] دعای عرفه

[9] سوره مبارکه غافر، آیه 60 (وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ ۚ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِينَ)

[10] سوره مبارکه قدر، آیه 4

[11] سوره مبارکه یوسف، آیه 88 (فَلَمَّا دَخَلُوا عَلَيْهِ قَالُوا يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا ۖ إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ)

[12] سوره مبارکه ص، آیه 17 (اصْبِرْ عَلَىٰ مَا يَقُولُونَ وَاذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَيْدِ ۖ إِنَّهُ أَوَّابٌ)

[13] سوره مبارکه ص، آیه 41 (وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَيُّوبَ إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ)

[14] سوره مبارکه اسراء، آیه 65 (إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ ۚ وَكَفَىٰ بِرَبِّكَ وَكِيلًا)

[15] سوره مبارکه اسراء، آیه 3 (ذُرِّيَّةَ مَنْ حَمَلْنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ كانَ عَبْداً شَكُوراً)

[16] سوره مبارکه کهف، آیه 49 (وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَٰذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا ۚ وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا ۗ وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا)

[17] کشف الغمة في معرفة الأئمة ، جلد ۱ ، صفحه ۵۰۰ (وَ رُوِيَ: أَنَّهَا بَقِيَتْ بَعْدَ أَبِيهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ اَلْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلاَثاً ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ ثُلُثٌ لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثٌ لِي وَ كَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ اِئْتِنِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتْ اِنْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً ثُمَّ اُدْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلاَّ فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمَ مَنْ حَمَلَتْهُ اَلنِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ اَلْحَصَى يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ  قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ اَلثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ اَلسَّلاَمَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكِ دَخَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ فَقَالاَ يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ قَالَتْ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا اَلْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَ وَ أَقْبَلَ اَلْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَنْصَدِعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ اِنْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ اَلْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمْ جَمِيعُ اَلصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لاَ أَبْكَى اَللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ فَقَالاَ لاَ أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ بِمَنِ اَلْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ اَلْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ ثُمَّ قَالَ لِكُلِّ اِجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فُرْقَةٌ وَ كُلٌّ اَلَّذِي دُونَ اَلْفِرَاقِ قَلِيلٌ وَ إِنَّ اِفْتِقَادِي فَاطِمَا بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِيلٌ عَلَى أَنْ لاَ يَدُومَ خَلِيلٌ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ يَا أَسْمَاءُ غَسِّلِيهَا وَ حَنِّطِيهَا وَ كَفِّنِيها قَالَ فَغَسَّلُوهَا وَ كَفَّنُوهَا وَ حَنَّطُوهَا وَ صَلَّوْا عَلَيْهَا لَيْلاً وَ دَفَنُوهَا بِالْبَقِيعِ وَ مَاتَتْ بَعْدَ اَلْعَصْرِ .)