سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه سی و نهم (شب قدر)

حجت الاسلام کاشانی سحر روز دوشنبه مورخ 21 فروردین 1402 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به ادامه ی سخنرانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

🔸 محتوای این جلسه متناسب با شب قدر می باشد

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه و تسلیت به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مقدّمه‌ی بحث

قبل از اینکه بخواهم بحث را شروع کنم، برای اینکه شما روز قیامت یقه‌ی مرا نگیرید و نگویید که اغراء به جهل کردی، مانند سالیان گذشته عرض می‌‌کنم که ما به چند جهت شب‌های قدر مباحث خودمان را متوقف می‌کنیم، یک جهت این است که عزیزان شب‌های قدر پای بحث یک ربّانی بروند، شب قدر شب مهمّی است.

اگر حرف و حدیث نمی‌شد یا دوستان هیئت به زحمت نمی‌افتادند، این سه شب به خدمت شما نمی‌آمدم. این سه شب، سه شبِ سرنوشت‌سازِ عمر ماست، و اگر بنا بود من خودم انتخاب کنم، پای منبر کسی مانند خودم نمی‌نشستم.

این مطلب را عرض کردم که روز قیامت نگویید که ما فریبِ لباسِ پیامبر را خوردیم.

ان شاء الله خدای متعال به همه‌ی مجالس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و مجلس ما نظر کند.

مشکل دیگر در شب قدر این است که همیشه گوینده غبطه‌ای نسبت به شنونده دارد و آن هم این است که امشب شما آمده‌اید تا مشکلتان را بین خودتان و خدای متعال حل کنید، پناه بر خدا از اینکه سخنران در اینجا به فکر مجلس‌آرایی باشد، پرونده‌ی من از همه‌ی شما خرابتر است، بار شما هم به دوش من افتاده است، بنده هم لیاقت این موضوع را ندارم، از بار شما هم می‌ترسم.

نمی‌شود خیلی حرف زد، شما هم خیلی از مطالب را می‌دانید، اینکه شب قدر اهمیّت دارد و شب تقدیر است، اگر نمی‌دانستید که تشریف نمی‌آوردید. جمعیت همه‌ی جلسات در شب قدر متفاوت است، چون مردم می‌دانند شب قدر چیست.

لذا در مورد اینکه شب قدر است و اهمیّت دارد، که می‌دانید، حرف نمی‌زنم.

می‌خواهم چند جمله‌ای از دعای شانزدهم صحیفه سجّادیه را بخوانم. آن امامی که معصوم بوده است اینطور با خدای متعال صحبت کرده است، معلوم نیست وقتی حضرت زین العابدین روحی له الفداه با خدای متعال حرف می‌زد و این عبارات را به خود نسبت می‌داد، آیا می‌خواهند به ما بفهمانند که خیلی کَرَم کرده‌اند…

یک مجلس سلطنتی و میهمانی شاهی را درنظر بگیرید، وقتی رفت و آمد زیاد می‌شود، خوراکی می‌برند و می‌آورند، گداها هم جلوی در می‌ایستند، می‌آید تا ببیند چه خبر است که شاید در انتهای جلسه دورریزی به او بدهند.

تفاوت ما با آن گداها در این است که «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیَافَةِ اللَّهِ»، در آن میهمانیِ حضرت حق که در آن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها میهمان خدای متعال است، فکر کنید که در این جلسه به گداها بگویند که شما هم به بالای مجلس تشریف ببرید. ما را در آن میهمانی الهی، که همه‌ی شاهان عالم به فدای یک نفسِ او، دعوت کرده‌اند.

امشب به محضر یک ربّانی رسیدم که شاید چیزی بدست بیاورم، همینکه انسان می‌نشیند می‌گوید ببخشید که مزاحم شدم.

اگر ما فقط همین را درک می‌کردیم که «دُعِیتُمْ فِیهِ إِلَی ضِیَافَةِ اللَّهِ»، از شوق می‌مُردیم. چرا مرا در این میهمانی دعوت کرده‌اند؟ من که یک سال نافرمانی کرده‌ام…

ما انسان‌ها اینطور هستیم که اگر بخواهیم میهمانی بگیریم، اگر کسی به ما بدی کرده باشد را دعوت نمی‌کنیم.

اگر کسی نفهمد می‌گوید خدا روزه را برای این بچه‌های کوچک هم واجب کرده است، یعنی متوجّه نیست که خدای متعال ما را آدم حساب کرده است، او که نیازی به این کار نداشت.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دعاهایی در قتلگاه کرده‌اند که اگر کسی نداند فکر می‌کند الآن که در قتلگاه است اینطور دعا کرده است، اصلاً در دعا شکوه نیست، در دعا عشق‌بازی است، نمی‌داند که هر وقت حضرت به سجده می‌رفتند اینطور می‌گفتند.

به خودِ حسین بن علی علیه السلام قسم که آن حالِ عاشورای وسطِ قتلگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، با بقیه‌ی سحرهای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یکی بود. اینطور نبود که فکر کند کاری برای خدا کرده است، همیشه خود را بدهکار می‌دید.

وقتی ما این‌ها را نگاه می‌کنیم، می‌بینیم چقدر دور هستیم، همین امروز از صبح افکار من به کجاها رفته است؟ درگیری‌ها و اولویت‌های من چه بوده است؟

دل من به حال خودم نمی‌سوزد، دیدنِ انسان‌های ویژه، دیدنِ انسان‌هایی که از سر تا پای زندگی طرف ابتلاء است، ولی طوری خوش است که انسان خیال می‌کند هیچ غمی ندارد، هر کسی هم او را می‌بینید به او «التماس دعا» می‌گوید.

مؤمن از خدا بلا نمی‌خواهد، در روایت از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم هست که حضرت فرمودند: خدایا! در ابتلائات به من صبر عطاء بفرما، و از تو عافیت می‌خواهم؛ اما اگر مؤمن بلا ببیند، این را از رحمت پروردگار حساب می‌کند. این را کَرَم حساب می‌کند.

اگر کسی بخواهد در راه رشد به جایی برسد، قاعدتاً باید کمی او را فشار بدهند. اگر مؤمن این را بفهمد، از خدای متعال طلبِ بلا نمی‌کند، ولی از بلا استقبال می‌کند، می‌فهمد که خدای متعال خواسته است که مرا رشد بدهد.

قصد هیچ توجیهی ندارم، می‌شود خیلی انتقاد به خیلی از مسئولان کرد، بخاطر وعده‌هایی که عملی نشد و گرانی‌ها و موضوع ارز و… اما در میان این سختی‌ها، یک فرصتِ ابتلاء است، آن کسی که مسئول است باید حساب پس بدهد، ولی خدای متعال با ما قهر نکرده است، اگر خدای متعال با ما قهر کرده بود که ما را راه نمی‌داد.

اگر خدای متعال می‌خواست امشب به ما نظر نکند، این دونِ شأنِ أرحم الرّاحمین است که مردم را نیمه‌ی شب بیدار نگه دارد و بگوید «العفو» بگویید، بعد هم نبخشد.

بلکه همانطور که جلسه‌ی قبل عرض کردم، انگار که معاذالله کار خدای متعال به ما گیر کرده است، مدام تبلیغ کرده است که ما را جمع کند. خدای متعال بی‌نیازِ حقیقیِ عالم است، غنیِ بالذّات است، ولی ببینید برای مثلِ امشب چقدر آیه آورده است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سِرّ امشب است.

خدای متعال طوری ترویج و تبلیغ کرده است که شب قدر و روز عاشور از لحاظ آمار با بقیه‌ی سال تفاوت دارد. خیلی از کسانی که مظاهر دین را رعایت نمی‌کنند و از خیلی چیزها ناامید هستند، امشب می‌آیند. خدای متعال آغوش خود را باز کرده است، خدای متعال به دنبال این بود که همه‌ی مردم عالم را جمع کند، آن هم بی‌استحقاق.

نکته‌ای در مورد صحیفه سجّادیه

ان شاء الله خدای متعال ذرّه‌ای از فهم امام سجّاد علیه السلام را به ما فهم بدهد که ما هم بتوانیم اینطور حرف بزنیم.

دعاهای صحیفه سجّادیّه، دعاهایی نیست که امام سجّاد علیه السلام برای مردم روزگار خود فرموده باشند، این‌ها بعداً منتشر شده است، بعضی از این‌ها، حالاتِ امام سجّاد علیه السلام با خدای متعال است.

وقتی این جملات را می‌دیدم، احساس می‌کردم که گفتنِ این‌ها هم برای من دروغ است، آن کسی که معصوم است اینطور ضجّه می‌زده است، من نگاه می‌کردم و می‌دیدم که من خودم را اینقدر کوچک نمی‌بینم، من خود را طلبکار می‌بینم.

ان شاء الله فدای حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بشوم که به ما آموزش داد که چطور با خدای متعال حرف بزنیم.

زمانی من جملاتی از صحیفه سجّادیه را خوانده بودم، غیرشیعه‌ای پیغام داده بود که این جملات را از کجا گفته‌ای؟

یکی از راه‌های دعوت به حقیقت این است، چه کسی می‌تواند با خدای متعال حرف بزند؟ آن هم کسی که آنقدر عظیم است.

خلاصه اینکه امشب میهمانی سلطنتی است، اما برای ما هم جا در نظر گرفته‌اند، آن هم بالای مجلس! خدای متعال همه را کنار هم نشانده است، چقدر هم ترویج کرده است.

ان شاء الله خدای متعال مرحوم حاج آقا مجتبی را رحمت کند، ایشان می‌فرمودند: شب اول شب اعتراف است، ما چیزی بجز اعتراف نداریم.

کسی که عملی دارد، عملی که به آن مطمئن باشد، هدیه‌ای که به سالم رسیدنِ آن مطمئن باشد… ما که عملی نداریم، اصلاً چه کسی جرأت دارد که بگوید من عملی دارم؟ اگر عملی هست هم با بدرفتاری من از بین نرفته باشد! عمل برای خدای متعال باید خالص باشد، چون غیرخالص ناپاک است، خدای متعال نمی‌پذیرد.

چیزی که برای ما هست همین اعتراف است، همین عدمِ استکبار است.

وقتی من می‌آمدم به خدای متعال عرض کردم: خدایا! تو که می‌دانی من عرضه‌ی غلط کردم گفتنِ درست و حسابی هم ندارم، اصلاً نمی‌دانم بایستی چه بگویم و چطور بگویم.

در آن دعای منسوب به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه… ان شاء الله خدای متعال اموات شما را رحمت کند، مادر من خیلی این دعا را دوست داشت، می‌گوید: اصلاً مرا بخشیدی، من از خجالت نمی‌دانم چطور مقابل تو بایستم، بریده باد آن نفسی که گستاخی کرده است، «تَبّاً لَهَا لِجُرْأَتِهَا عَلَى سَيِّدِهَا وَ مَوْلَاهَا».[4]

خدایا! همین خجالت را از ما قبول کن.

درنگی بر دعای 16 صحیفه سجّادیّه

دعای شانزدهم صحیفه سجّادیّه، دعای «استقاله» است.

اقاله آن جایی است که شما خرید می‌کنید و بعد می‌خواهید پس بدهید. خیلی روایت داریم که فروشنده اقاله‌ی خریدار را بپذیرد، اگر بپذیرد خدای متعال هم اقاله‌ی اعمال او را می‌پذیرد.

می‌گویند بعضی از بزرگان در بازار مغازه‌ای راه می‌انداختند، جنس می‌فروختند، اولین کسی که می‌آمد تا جنس خود را پس بدهد، پس می‌گرفتند و مغازه را جمع می‌کردند. می‌گفتند: خدایا! ما اقاله‌ی مؤمنی را پذیرفتیم، تو هم اعمال ما را ندید بگیر و قبول کن.

نام این دعا دعای استقاله است، دعای طلبِ گذشت است. مخاطب این حرف‌ها خود من هستم.

«اللَّهُمَّ يَا مَنْ بِرَحْمَتِهِ يَسْتَغيثُ الْمُذْنِبُونَ» ای خدایی که وقتی گنهاکاران به یاد رحمت تو می‌افتند استغاثه می‌کنند، وگرنه اگر سلطان جبّار باشد باید فرار کرد و جای عذرخواهی نیست. اینجا نه راه فرار هست، هم اینکه به یاد رحمت تو هستم.

«وَ يَا مَنْ إِلَى ذِكْرِ إِحْسَانِهِ يَفْزَعُ الْمُضْطَرُّونَ» بیچاره‌ها، کسانی که نمی‌توانند دست به جایی ببرند، وقتی به یاد احسان تو می‌افتند تشجیع می‌شوند که امشب بیایند و به تو پناه ببرند.

«وَ يَا مَنْ لِخِيفَتِهِ يَنْتَحِبُ الْخَاطِئُونَ» ای خدایی که مردم از خوف او، از خشیّت نسبت به او گریه می‌کنند.

«يَا أُنْسَ كُلِّ مُسْتَوْحِشٍ غَرِيبٍ» ای آرامبخشِ هر رمیده‌ی فراریِ بیچاره‌ای، «وَ يَا فَرَجَ كُلِّ مَكْرُوبٍ كَئِيبٍ» ای گشایشگرِ هر اندوهگینِ غمگین، «وَ يَا غَوْثَ كُلِّ مَخْذُولٍ فَرِيدٍ» ای فریادرسِ هر وامانده‌ای که دیگر دست به جایی نبرده است.

من اینجا اعتراف می‌کنم که اگر دستم به جایی می‌رسید که فکر می‌کردم کار من را حل می‌کند، اینجا نبودم.

ان شاء الله خدای متعال امشب ما را از اغیار ناامید کند.

«وَ أَنْتَ الَّذِي جَعَلْتَ لِكُلِّ مَخْلُوقٍ فِي نِعَمِكَ سَهْماً» تو آن آقای کریمی هستی که وقتی می‌خواستی برای نعمات خودت سهمیه بدهی، من را هم از قلم نینداختی.

«وَ أَنْتَ الَّذِي عَفْوُهُ أَعْلَى مِنْ عِقَابِهِ» تو آن آقایی هستی که وقتی می‌خواهی عفو کنی، عفو تو علوّ و برتری بر عِقابِ تو دارد.

«وَ أَنْتَ الَّذِي تَسْعَى رَحْمَتُهُ أَمَامَ غَضَبِهِ» دائماً رحمت تو بر غضب تو سبقت می‌گیرد.

«وَ أَنْتَ الَّذِي عَطَاؤُهُ أَكْثَرُ مِنْ مَنْعِهِ» بیشتراز اینکه بخواهی منع کنی می‌بخشی.

«وَ أَنْتَ الَّذِي اتَّسَعَ الْخَلَائِقُ كُلُّهُمْ فِي وُسْعِهِ»، «وَ أَنْتَ الَّذِي لَا يَرْغَبُ فِي جَزَاءِ مَنْ أَعْطَاهُ» هر مرتبه که به من بخشیدی، طمعی به جبران من نداشتی، نه من می‌توانستم جبران کنم…

به من پدر و مادر مهربان دادی، می‌دانستی من قدر نمی‌دانم، به من معلّم خوب دادی و می‌دانستی که من قدر نمی‌دانم، ما را در روزگاری به این دنیا آوردی که جوان‌های غیرقابل قیاس با من رفتند و شهید شدند، تا من ببینم می‌شود در راه خدا صبر کرد و شهید شد و هزار سال بعد رنگ و بویی از یاران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گرفت. تو به دنبال جزا نبودی.

«وَ أَنْتَ الَّذِي لَا يُفْرِطُ فِي عِقَابِ مَنْ عَصَاهُ» تو هیچ وقت برای مجازات من شتاب نکردی.

«وَ أَنَا ، يَا إِلَهِي ، عَبْدُكَ الَّذِي أَمَرْتَهُ بِالدُّعَاءِ فَقَالَ لَبَّيْكَ وَ سَعْدَيْكَ» من یک چیز دارم و آن هم این است که وقتی امر به دعا کردی، من لبّیک و سعدیک گفتم، من جزو مستکبران نبودم که خداوندگاری تو را قبول نداشته باشم، قبول دارم، گرچه اشتباهات زیادی هم کرده‌ام.

«أَنَا ذَا ، يَا رَبِّ ، مَطْرُوحٌ بَيْنَ يَدَيْكَ» این من هستم، همین کسی که مقابل تو قرار گرفته‌ام.

«أَنَا الَّذِي أَوْقَرَتِ الْخَطَايَا ظَهْرَهُ» من آن بیچاره‌ای هستم که گناهان کمرِ او را خَم کرده است.

«أَنَا الَّذِي أَفْنَتِ الذُّنُوبُ عُمُرَهُ» من آن کسی هستم که گناهان عمرِ او را تباه کرده است.

«وَ أَنَا الَّذِي بِجَهْلِهِ عَصَاكَ» من آن بیچاره‌ای هستم که با نادانیِ خودم غلط رفتم و عصیان کردم.

«وَ لَمْ تَكُنْ أَهْلًا مِنْهُ لِذَاكَ» کاری کردم که شایستگی تو نبود.

بلکه گاهی مردم به من به نام مؤمن و مسلمان و محبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اعتماد کردند، به من همسر دادند، با من معامله کردند، من هم آبروی تو را بردم، هم آبروی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بردم…

بعد اینطور به محضر خدای متعال عرض می‌کند، خدایا! من چکار کنم؟ هرچه نگاه می‌کنم چیزی ندارم، «هَلْ أَنْتَ ، يَا إِلَهِي ، رَاحِمٌ مَنْ دَعَاكَ فَأُبْلِغَ فِي الدُّعَاءِ» اگر دعا کنم امشب به من رحم می‌کنی؟ دعا کنم! «أَمْ أَنْتَ غَافِرٌ لِمَنْ بَكَاكَ» اگر گریه کنم می‌آمرزی «فَأُسْرِعَ فِي الْبُكاء»، این کارها از دست من برمی‌آید، «أَمْ أَنْتَ مُتَجَاوِزٌ عَمَّنْ عَفَّرَ لَكَ وَجْهَهُ تَذَلُّلًا» اگر صورت خود را به خاک بگذارم و بگویم من در برابر تو ذلیل و بیچاره هستم، «أَمْ أَنْتَ مُغْنٍ مَنْ شَكَا اِلَيْكَ ، فَقْرَهُ تَوَكُّلاً» یا من بگویم، خدایا! تو آنقدر خوب بودی که با توکّل بر تو خطا کردم؟

خودِ خدای متعال قرآن کریم در قرآن کریم می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»،[5] کوچک، حقیر، بیچاره، اندازه‌ی خودت را به نسبت ایران و کره‌ی زمین و منظومه‌ی شمسی و کهکشان راه شیری و کهکشان‌ها و آسمان اول و آسمان دوم و آسمان سوم و آسمان چهارم و آسمان پنجم و آسمان ششم و آسمان هفتم ببین!

در ادعیه می‌گوییم: من هم جزوِ فریب‌خوردگانِ کَرَمِ تو هستم، از بس غلط کردم و تو تحمّل کردی، من پُررو شدم.

«إِلَهِي لَا تُخَيِّبْ مَنْ لَا يَجِدُ مُعْطِياً غَيْرَكَ» به آن کسی که امشب بجز عطای تو به کس دیگری امید ندارد رحم کن و مرا با دست خالی برنگردان.

«وَ لَا تَخْذُلْ مَنْ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ بِأَحَدٍ دُونَكَ» من هر کاری کنم، نهایتاً باید به تو رجوع کنم.

«إِلَهِي فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ لَا تُعْرِضْ عَنِّي وَ قَدْ أَقْبَلْتُ عَلَيْكَ» حالا که من بعد از این همه گنهکاری رو زده‌ام، تو رو برنگردان، «وَ لَا تَحْرِمْنِي وَ قَدْ رَغِبْتُ إِلَيْكَ» حالا که بعد من هم بعد از هرگز آمده‌ام، «وَ لَا تَجْبَهْنِي بِالرَّدِّ وَ قَدِ انْتَصَبْتُ بَيْنَ يَدَيْكَ» به پیشانی من نزد و مرا به عقب پرت نکن.

«أَنْتَ الَّذِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ» تو همان کسی هستی که خودت را به رحمت توصیف می‌کنی.

خدای متعال دو اسم اصلی دارد، بقیه صفات هستند، الله و رحمان. «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَنَ»،[6] برای همین هم می‌گویند این دو نام را روی فرزندانتان نگذارید.

«أَنْتَ الَّذِي وَصَفْتَ نَفْسَكَ بِالرَّحْمَةِ» تو همان کسی هستی که خودت را به رحمت توصیف می‌کنی.

«فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ ارْحَمْنِي ، وَ أَنْتَ الَّذِي سَمَّيْتَ نَفْسَكَ بِالْعَفْوِ فَاعْفِ عَنّي» تو گفتی که من عَفُوّ هستم، اگر می‌خواهی معلوم شود عَفُوّ هستی باید مرا ببخشی.

اینجا حضرت سجّاد علیه السلام به محضر خدای متعال عرض می‌کند:

«قَدْ تَرَى يَا إِلَهِي» در حال دیدن من هستی، «فَيْضَ دَمْعِي مِنْ خِيفَتِكَ» اشک‌های من از ترس تو جاری است، «وَ وَجِيبَ قَلْبِي مِنْ خَشْيَتِكَ» ضربان قلب من از خشیّت تو تغییر پیدا کرده است، «وَ انْتِقَاضَ جَوَارِحِي مِنْ هَيْبَتِكَ» دست و پای من از هیبتِ تو می‌لرزد.

«كُلُّ ذَلِكَ حَيَاءٌ مِنْكَ لِسُوءِ عَمَلِي» همه‌ی این‌ها برای این است که از تو خجالت می‌کشم، من بد کردم، «وَ لِذَاكَ خَمَدَ صَوْتِي عَنِ الْجَأْرِ إِلَيْكَ» برای همین از حرف زدن با تو خجالت می‌کشم، «وَ كَلَّ لِسَانِي عَنْ مُنَاجَاتِكَ» و زبان من از اینکه با تو سخن بگویم بسته است.

یکی از راه‌هایی که انسان می‌خواهد از خدای متعال عذرخواهی کند این است که یادآوری می‌کند که من در یاد دارم این کارها را کرده‌ای.

«يَا إِلَهِي فَلَكَ الْحَمْدُ فَكَمْ مِنْ عَائِبَةٍ سَتَرْتَهَا عَلَيَّ فَلَمْ تَفْضَحْنِي» من چقدر غلط کردم و تو پوشاندی و مرا رسوا نکردی، «وَ كَمْ مِنْ ذَنْبٍ غَطَّيْتَهُ عَلَيَّ فَلَمْ تَشْهَرْنِي» چه غلط‌ها و گناهانی که کردم و تو پرده‌پوشی کرد و نگذاشتی دیگران بفهمند، «وَ كَمْ مِنْ شَائِبَةٍ أَلْمَمْتُ بِهَا فَلَمْ تَهْتِكْ عَنِّي سِتْرَهَا» آلودگی‌هایی دارم که دوست ندارم کسی بفهمد، پرده از روی من کنار نزدی، «وَ لَمْ تُقَلِّدْنِي مَكْرُوهَ شَنَارِهَا» زشتی و ننگ آن را به گردن من نینداختی، «وَ لَمْ تُبْدِ سَوْءَاتِهَا لِمَنْ يَلْتَمِسُ مَعَايِبِي مِنْ جِيرَتِي» خیلی‌ها به دنبال این بودند که آبروی مرا ببرند، تو کاری کردی که اعمال من از چشم‌های آن‌ها پوشیده باشد، «وَ حَسَدَةِ نِعْمَتِكَ عِنْدِي» خیلی از رقبا دوست داشتند که آبروی مرا ببرند، تو در دنیا با من اینطور عمل کردی.

یادِ مناجات شعبانیه‌های نخوانده بخیر، «إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَى سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَى» خدایا! خیلی آبروی مرا در دنیا حفظ کردی، قیامت همه‌ی مُلک و ملکوت حاضر هستند، «فَلا تَفْضَحْنِی یَوْمَ الْقِیَامَهِ عَلَى رُءُوسِ الْأَشْهَادِ» ما را مقابل یاران و دوستان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مفتضح نکن، ما عمری گفته‌ایم که ما هم جزو محبّان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستیم.

«فَمَنْ أَجْهَلُ مِنِّي ، يَا إِلَهِي ، بِرُشْدِهِ» کدام بیچاره‌ای نسبت به هدایت خودش، نادان‌تر از من است؟ «وَ مَنْ أَغْفَلُ مِنِّي عَنْ حَظِّهِ» چه کسی از من غافل‌تر است از بهره‌هایی که باید ببرد؟ «وَ مَنْ أَبْعَدُ مِنِّي مِنِ اسْتِصْلَاحِ نَفْسِهِ» من فرصت‌های صلاح و اصلاح خودم را از بین برده‌ام، «حِينَ أُنْفِقُ مَا أَجْرَيْتَ عَلَيَّ مِنْ رِزْقِكَ» هرچه به من روزی دادی «فِيما نَهَيْتَنِي عَنْهُ مِنْ مَعْصِيَتِكَ» من در جای مخالفان تو خرج کردم، روزی خود را در جایی خرج کردم که نهی کرده بودی (البته که روزی فقط پول نیست، استعداد و عمر و همسر و اطرافیان و… هم هست)، «وَ مَنْ أَبْعَدُ غَوْراً فِي الْبَاطِلِ» چه کسی از من فرورفته‌تر در باطل است؟ «وَ أَشَدُّ إِقْدَاماً عَلَي السُّوءِ مِنِّي» چه کسی مثل من با این سرعت خودش را بیچاره کرده است؟ «حِينَ أَقِفُ بَيْنَ دَعْوَتِكَ وَ دَعْوَةِ الشَّيْطَانِ» هر وقت تو مرا دعوت کردی و شیطان، من فکر کردم و «فَأَتَّبِعُ دَعْوَتَهُ عَلَي غَيْرِ عَميً مِنِّي فِي مَعْرِفَةٍ بِهِ وَ لَا نِسْيَانٍ مِنْ حِفْظِي لَهُ» دعوت شیطان را لبّیک گفتم، می‌دانستم که این دعوت شیطان است و تو به کارِ دیگر دعوت کرده‌ای، فراموش هم نکرده بودم.

«وَ أَنَا حِينَئِذٍ مُوقِنٌ بِأَنَّ مُنْتَهَى دَعْوَتِكَ إِلَى الْجَنَّةِ ، وَ مُنْتَهَى دَعْوَتِهِ إِلَي النَّارِ» من یقین داشتم همان وقتی که به تو پشت کردم، منتهای دعوت تو به بهشت است…

«سُبْحَانَكَ» تو پاک و منزه هستی، «مَا أَعْجَبَ مَا أَشْهَدُ بِهِ عَلَى نَفْسِي» ببین چه اقراری کردم، «وَ أُعَدِّدُهُ مِنْ مَكْتُومِ أَمْرِي» خودم آمده‌ام و سِرّ خودم را فاش می‌کنم.

«وَ أَعْجَبُ مِنْ ذَلِكَ أَنَاتُكَ عَنِّي» عجیب‌تر این است که تو چقدر تحمّل می‌کنی، «وَ إِبْطَاؤُكَ عَنْ مُعَاجَلَتِي» باز صبر می‌کنی که ببینی آیا من برمی‌گردم یا نه.

در دعای کمیل می‌گوید که این دو ملک اعمال ما را می‌نویسند، گاهی غلطی می‌کنم، خدای متعال می‌بیند که دیگر حال این دو ملک هم از من بهم می‌خورد، می‌گوید: «وَالشّاهِدَ لِما خَفِىَ عَنْهُمْ» پرده می‌کشد که این دو ملک هم نفهمند من چکار می‌کنم. می‌گوید مهلت بدهید که شاید توبه کند.

«وَ لَيْسَ ذَلِكَ مِنْ كَرَمِي عَلَيْكَ» این نه برای این باشد که من تحفه‌ای باشم، «بَلْ تَأَنِّياً مِنْكَ لِي» بلکه تو آقا هستی و صبر می‌کنی، «لِأَنَّ عَفْوَكَ عَنِّي أَحَبُّ إِلَيْكَ مِنْ عُقُوبَتِي» برای اینکه بخواهی مرا عفو کنی، برای تو بهتر این است که مرا عفو کنی، تو به دنبال عقوبت من نیستی.

«بَلْ أَنَا ، يَا إِلَهِي ، أَكْثَرُ ذُنُوباً» خدایا! من از همه گنهکارتر هستم، «وَ أَقْبَحُ آثَاراً» وای از روزی که بخواهد آثار اعمالم معلوم شود، «وَ أَشْنَعُ أَفْعَالًا» شنیع‌ترین افعال برای من است، «وَ أَشَدُّ فِي الْبَاطِلِ تَهَوُّراً» آن گستاخی که با نترسی در باطل غوطه‌ور شد، «وَ أَضْعَفُ عِنْدَ طَاعَتِكَ تَيَقُّظاً» من با هوشیاری نافرمانیِ تو را کردم، «وَ أَقَلُّ لِوَعِيدِكَ انْتِبَاهاً» نسبت به وعیدِ تو، نسبت به آیات راجع به دوزخ بی‌توجّهی کردم، «وَ ارْتِقَاباً مِنْ أَنْ أُحْصِيَ لَكَ عُيُوبِي ، أَوْ أَقْدِرَ عَلَي ذِكْرِ ذُنُوبِي» اصلاً نمی‌دانم چقدر گناه دارم.

«وَ إِنَّمَا أُوَبِّخُ بِهَذَا نَفْسِي طَمَعاً فِي رَأْفَتِكَ» چیزی برای من باقی نمانده است، بجز اینکه من هم خودم را توبیخ می‌کنم.

«اللَّهُمَّ وَ هَذِهِ رَقَبَتِي قَدْ أَرَقَّتْهَا الذُّنُوبُ» خدایا! این گردنِ من است که بندِ گناهان او را خَم کرده است.

این‌ها گنج است: «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ» بر پیامبر و اهل بیت او درود بفرست، «وَ أَعْتِقْهَا بِعَفْوِكَ» به حرمتِ آن‌ها مرا آزاد کن، «وَ هَذَا ظَهْرِي قَدْ أَثْقَلَتْهُ الْخَطَايَا» گناهان پشتِ مرا خَم کرده است، «فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ خَفِّفْ عَنْهُ بِمَنِّكَ».

ما هرگز استحقاقِ بخشش پیدا نمی‌کنیم، ما اجازه‌ی گناه نداشته‌ایم، استحقاق بخشش هم نداریم، اگر نبود که «كَتَبَ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ»،[7] ما هیچ استحقاقی نداشتیم.

حضرت سجّاد علیه السلام به محضر حضرت حق عرض می‌کنند:

«يَا إِلَهِي لَوْ بَكَيْتُ إِلَيْكَ حَتَّى تَسْقُطَ أَشْفَارُ عَيْنَيَّ» خدایا! اگر آنقدر گریه می‌کردم که پلک‌های من بیفتد، «وَ انْتَحَبْتُ حَتَّى يَنْقَطِعَ صَوْتِي» آنقدر ناله می‌زدم که دیگر صدای من درنیاید، «وَ قُمْتُ لَكَ حَتَّى تَتَنَشَّرَ قَدَمَايَ» آنقدر به عبادت می‌ایستادم که دیگر نتوانم روی پای خود بایستم، «وَ رَكَعْتُ لَكَ حَتَّى يَنْخَلِعَ صُلْبِي» آنقدر به رکوع می‌رفتم که ستون فقرات من آسیب می‌دید، «وَ سَجَدْتُ لَكَ حَتَّى تَتَفَقَّأَ حَدَقَتَايَ» آنقدر به سجده می‌رفتم که حدقه‌های چشمان من از جای خود درمی‌آمد، «وَ أَكَلْتُ تُرَابَ الْأَرْضِ طُولَ عُمْرِي» به اندازه‌ی طول عمرم خاک زمین می‌خوردم، «وَ شَرِبْتُ مَاءَ الرَّمَادِ آخِرَ دَهْرِی» اگر تا آخر عمرم آبِ خاکستر می‌خوردم، «وَ ذَكَرْتُكَ فِي خِلَالِ ذَلِكَ حَتَّى يَكِلَّ لِسَانِي» وفقط ذکر تو را می‌گفتم تا زبان من از کار بیفتد، «ثُمَّ لَمْ أَرْفَعْ طَرْفِي إِلَى آفَاقِ السَّمَاءِ» و رویم نمی‌شد که به آسمان نگاه کنم، «اسْتِحْيَاءً مِنْكَ» آن هم از شدّت شرم از تو، «مَا اسْتَوْجَبْتُ بِذَلِكَ مَحْوَ سَيِّئَةٍ وَاحِدَةٍ مِنْ سَيِّئَاتِي» هنوز حقِ پذیرش و بخششِ یک گناه خود را نداشتم، من هیچ وقت از تو طلب پیدا نمی‌کنم.

ما بی کس و کار نیستیم

ان شاء الله خدای متعال حاج آقا مجتبی را رحمت کند. ایشان می‌فرمود: من این‌ها را گفتم، قبول هم دارم، منکر هم نیستم، گنهکار هم هستم، نمک به حرام هم هستم، بی‌آبرو هم هستم، اعتراف هم کردم، من هیچ چیزی ندارم، تو صاحب نعمت و مکنت هستی، اما ما همینطور بی‌کس و کار هم نیستیم، ما امشب دعاگو داریم، زبان‌هایی که هم نسبت به ما معصوم هستند و هم نسبت به خودشان.

این شب‌ها من به دنبال معامله‌ی خودم بودم که هر شب مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گفتم.

هرچه بگویی ما مقرّ هستیم، این عباراتِ امام سجّاد علیه السلام هم برای امام سجّاد علیه السلام است، اگر بدتر از این‌ها هم بگویی که ما حرفی نداریم! ما شکست خورده و زمین خورده‌ایم! تو هرچه بگویی که ما نمی‌توانیم حرف بزنیم، اما در میان اعمال ما، اگر به همین قلب سیاه ما نظر کنی، نمی‌توانی حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را انکار کنی!

این روایت در «معانی الأخبار» صحیحه است، فرمود: «أَنَا مَلْجَأُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ مَأْمَنُ كُلِّ خَائِفٍ»،[8] هر کسی بترسد من امنیت می‌دهم، هر کسی ناتوان است من دست او را می‌گیرم. می‌دانی که ما او را دوست داریم، او هم آقایی است که سرپرست ماست، فرزندان او هم سرپرست‌های ما هستند.

وقتی دانشجو پایان‌نامه می‌برد، فقط دانشجو نباید حساب پس بدهد، استاد راهنما هم از پایان‌نامه دفاع می‌کند.

بالاخره ما سرِ سفره‌ی این بزرگواران بودیم، گرچه نسبتی پیدا نکردیم.

من از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویم تا شما ببینید که ما با چه بزرگوارانی طرف هستیم، فرزند ایشان هم همینطور هستند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه روحی له الفداه وقتی روزی مردم را تقسیم می‌کردند، بعضی اوقات پول می‌آمد و بعضی اوقات خوراکی، گاهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این‌ها را می‌فروختند و پول‌ها را تقسیم می‌کردند، گاهی خوراکی قابل ملاحظه بود و بین مردم تقسیم می‌کرد. وقتی می‌خواستند خوراکی‌ها را تقسیم کنند، حضرت می‌فرمودند: یتیم‌ها را خبر کنید. خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه لقمه می‌گرفتند و دهانِ این ایتام می‌گذاشتند.

گاهی آنقدر با این‌ها با ملاطفت و مهربانی رفتار می‌کرد که بزرگانِ ارتشِ حضرت، سعید بن قیس همدانی‌ها می‌گفتند که ای کاش ما هم یتیم بودیم که حضرت دستی هم بر سر ما می‌کشیدند.

آقا جان! پیامبر، شما، فرزندان شما، همه‌ی ما کسانی که چشممان به دیدار امام زمان ارواحنا فداه روشن نشده است را یتیمان شما حساب می‌کنند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آنقدر این یتیم‌ها را تحویل می‌گرفتند که در دلِ ایتام نیاید که من پدر ندارم، بلکه پدردارها می‌گفتند که ای کاش ما یتیم بودیم!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گاهی به یتیم‌ها سر می‌زدند، لقمه می‌گرفتند و در دهان این ایتام می‌گذاشتند، در نهایت هم می‌فرمودند: «يا بُنَيَّ ، اجعَل عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ في حِلٍّ مِمّا مَرَّ في أمرِكَ»،[9] این لقمه نوش جان شما، علی را حلال کنید!

ما یتیم‌های گناهکارِ شما هستیم…

کسی که به محضر حضرت مشرّف شده بود، حضرت را در سرداب سامرّا دیده بود، حضرت بالای سرِ او ایستاده بودند و فرموده بودند: «یَا دَائِمَ الفَضلِ عَلَی البَرِیَّه». از نشاطی که این جمله را شنیده بود، می‌گفت من چهار شبانه روز عبادت می‌کردم و خواب به چشم من نمی‌آمد، انگار که چیزی به من تزریق کرده بودند.

ما ندیده هستیم…

ان شاء الله روزی ما هم بشود که روزی بفهمیم برای چه می‌گوییم «السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقُومُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْعُدُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَقْرَأُ وَ تُبَیِّنُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تُصَلِّی وَ تَقْنُتُ السَّلامُ عَلَیْکَ حِینَ تَرْکَعُ وَ تَسْجُدُ».

ما ندیده هستیم، ما چیزی شنیده‌ایم و آمده‌ایم، ما حقِ ترحّم داریم.

همینقدر به شما عرض کنم، اگر زنده باشم دو روز دیگر روایت را برای شما خواهم خواند، این خیلی دلگرم کننده است، می‌ترسم جرأت اضافه کند، حالِ امامِ ما در اضطرارِ برای پذیرشِ توبه‌ی ما، به مراتب بدتر از حالِ خودِ ماست، او ما را از سرِ خودش باز نمی‌کند.

چقدر زمینه‌ی گناه فراهم شده است و جلوی ما را برداشته است، چقدر حال نداشتیم و به دل ما انداخته است که کار خیری کنیم، چقدر ما به سمت گناه رفتیم و او ضجّه زده است و برای ما دعا کرده است.

یا صاحب الزّمان! امشب ملائکه برای دستبوس شما می‌آیند. برای شما بمیرم که در طول سال از شما غافل هستیم و برای شما بار هستیم.

امام سجّاد علیه السلام اینطور به ما یاد داده‌اند، دعا را دیدید، در نهایت می‌گویند: خدایا! همه‌ی این چیزهایی که خواستم برای همه مؤمنین و مؤمنات و همین همسایه‌ها که به گریه‌ی ما خندیدند، برای همسایگان، برای اهل بلادمان.

اگر امشب کسی برای همه‌ی مردم مسلمان دنیا، برای هدایت همه‌ی غیرمسلمانان، برای اعتلای همه‌ی شیعیان، برای تفوّق حکومت شیعیان، برای همراهی با خانواده‌ی شهدا، برای اینکه خدای متعال همه‌ی بیمارها را شفاء بدهد، همه‌ی اسرا را از بندِ اسارت نجات بدهد، و منِ بیچاره را هم از بندِ گناه نجات بدهد؛ تا زمانی که کسی بصورت کلّی سعه‌ی صدر پیدا نکند، باور کنید که هنوز خیلی در آغوشِ حضرت نیست. او دوست دارد ما که هیچ چیزی نداریم، حداقل در خواطر خودمان دوست داشته باشیم که فقیر و بیچاره و گرفتاری نباشد.

روضه و توسّل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

شهدا چندطور هستند، چشم‌های بعضی از شهدا در لحظه‌ی شهادت از شادی برق می‌زند، اما بعضی از شهدا دل‌شکسته هستند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مبتلا به یک ابتلایی شدند…

«ابن هانی اندلسی» سال 362 در اسپانیای امروز این شعر را گفته است…

شخصی آمد و به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد: محاسن شما سپید شده است، شما هم فرمانده‌ی جنگ هستید و نباید آثار ضعف در فرمانده‌ی جنگ پیدا باشد، خضاب بفرمایید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: ما عزادار هستیم.

آن شخص گفت: اخیراً که کسی از بنی هاشم از دنیا نرفته است!

«ابن هانی اندلسی» هزار و هشتاد سال قبل به ما گفته است: چرا امروز مشکی به تن کرده‌اید؟ امروز روزِ راحت شدنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.

بِأسیَافَ ذَاکَ البَغیِ أوَّلَ سَلِّهَا                      أُصِیبَ عَلِیٌ؛ لَا بِسَیفِ إبنِ مُلجَم

آن روزی که شمشیر روی سر او گرفتند و آن بازو را شکستند، آن ضربه که آن روز به بازو خورد، علی را کشت، نه با شمشیرِ ابن ملجم ملعون. شمشیرِ ابن ملجم که آرامش‌بخش بود، «فُزْتُ وَ رَبِّ الْکَعْبَه»

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیست و پنج سال خون خورد و تحمّل کرد، داخلِ چاه رفت، بین قبرها حرکت می‌کرد…

مالِي وَقَفتُ عَلى القُبورِ مُسَلِّماً        قَبرَ الحَبيبِ فَلَم يَرُدَّ جَوابي

بین قبرها راه می‌روم و به تو سلام می‌کنم، دلم برای صدایت تنگ شده است…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیست و پنج سال خون دل خورد تا به حکومت رسید، وقتی به حکومت رسید هم خون به جگرِ حضرت کردند، یک روز آن زن، بعد معاویه، بعد خوارج، بعد از خوارج دیگر اینطور بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هر جایی که راه می‌رفتند، دیگر در کوفه هم جسارت می‌کردند.

حضرت به نماز می‌ایستادند، تا اذان و اقامه بگویند که نماز را شروع کنند، از پشت سر فحش می‌دادند، آیات جهنّم می‌خواندند. حضرت حتّی برنمی‌گشتند که این‌ها را نگاه کنند، حضرت به همین‌ها حقوقِ بیت المال هم می‌دادند. وقتی رو به قبله ایستاده بودند به خودشان می‌فرمودند: «إصبِر! إنَّ وَعَدَاللهِ حَق»، گاهی این آیه را جایی قرائت می‌کردند: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَى نَحْبَهُ»،[10] حضرت می‌فرمودند که این عمویم حمزه و برادرم جعفر بود، «وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ» من هم منتظر هستم.

این روزهای دیگر به دنبال قاتل خود می‌گشت…

کار به جایی رسید که هر روز خبر می‌دادند لشگر معاویه جایی را غارت کرده‌اند، این‌ها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کشت، خبر دادند که فلان جا دو طفل را در مقابل مادری سر بریده‌اند، جای دیگری حرامی آنقدر نزدیک شده است که خلخال از پای زن باز کرده است، گوشواره…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای زنِ یهودی اینقدر تحمّل نداشتند…

هر کسی می‌خواهد بداند که چه بلایی بر سرِ امام سجّاد علیه السلام آمده است، باید این روایت را ببیند، به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خبر دادند که از یک مسلمان و یک یهودی زیور گرفته‌اند، نگفته‌اند هم که آن‌ها را زده‌اند. روایت می‌گوید وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواستند سخنرانی کنند، توانِ حرف زدن نداشتند، در کاغذی نوشتند و کس دیگری خطبه خواند.

برای شما بمیرم یا زین العابدین…

کوفه پُر از کشته‌های خوارج شده بود، خانواده‌های آن‌ها هر جا که می‌نشستند پشت سرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حرف می‌زدند، نه اینکه برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مهم باشد پشت ایشان حرف می‌زدند، بلکه از این موضوع ناراحت می‌شدند که می‌دیدند این‌ها گمراه می‌شوند، وگرنه فحش دادنِ آن‌ها که برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مهم نبود.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند: با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حال رفتن بودیم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در کوچه‌ای چند مرتبه برگشتند و پشت سرشان را نگاه کردند، وقتی دیدند کوچه خلوت شد، آهسته چیزی به من فرمودند که من زمین خوردم…

آن کسی که زانوان او زیرِ بارِ درِ خیبر خَم نشد، می‌گوید وقتی شنیدم به زمین خوردم… بعد عرض کردم: آیا نمی‌شود که من قبل از شما بمیرم؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: هدایتِ امّت به این صبرِ تو وابسته است.

عرض کردم: چشم! اگر شما دستور بدهید من صبر می‌کنم.

علی جان! به فاطمه حمله می‌کنند و تو باید صبر کنی، هدایتِ امّت به این صبرِ تو وابسته است.

بعد فرمودند: «أُمِرْتُ بِقِتَالِ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْقَاسِطِينَ وَ اَلْمَارِقِينَ»،[11] جانماز آب بکش‌ها، مدّعیان مادریِ مؤمنین، سیف‌الاسلام‌ها، به نام قرآن به تو حمله و فحاشی می‌کنند، باید صبر کنی، هدایتِ امّت به این صبرِ تو وابسته است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کارها و وظایف خود را انجام دادند، روزهایی مانند امروز فرمودند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در خواب دیدم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: علی جان! حال تو چطور است؟ عرض کردم: یا رسول الله! از این امّت چه کشیده‌ام!… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: نفرینشان کن.

دلِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیامد که نفرین کند، می‌فرمایند که من عرض کردم: خدایا! بدتر از من را بر این‌ها مسلّط کن، و خوب‌تر از این مردم نصیب من کن.

این «بدتر از من» یعنی کسی که مانند من نیست، چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که معاذالله بد نیست، این صفتِ تفضیلی است.

به خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قسم یاد می‌کنم که ما نسبت به امام زمان ارواحنا فداه جفاکار هستیم، او به ما نیاز ندارد، ولی ما هم همینطور بی‌توجّه هستیم، تا زمانی که به ما یادآوری نکنند و نگویند ثواب دارد و رزق شما زیاد می‌شود، به فرج توجّه نداریم. امام زمان ارواحنا فداه ما را می‌بینند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً»[12] من همسایه‌ای بودم که مدّتی بدنِ من با شما همسایه بود، بعداً می‌فهمید که من نیستم.

روز آخر برای افطار به خانه‌ی دختر خود آمدند، نمی‌دانم آیا دختر می‌دانست یا نمی‌دانست، ولی جگر او سوخت. بابا ظاهراً شصت و چند ساله، محاسنِ سپید، چشم‌های اشکبار، یا از خوفِ خدا گریه می‌کند یا از بی‌انصافی مردم. سفره‌ی افطار پهن کرد…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جایی فرمودند که تا زمانی که مطمئن نشوم کسی تحت سیطره‌ی من گرسنه نیست، لقمه از گلویم پایین نمی‌رود.

دختر خیلی دوست دارد که پدر خود را تحویل بگیرد، ولی از ترسِ اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیزی نخورند، تکّه‌ای نان و کمی نمک و کمی شیر آورد.

دختر دوست دارد دنیا را به پای پدر بریزد، اما ترسید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از پای سفره بلند شوند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: این شیر را هم بردار.

برای دختر سؤال شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: می‌خواهم خدا را با شکم گرسنه ملاقات کنم.

حضرت مدام به حیاط می‌رفتند و نگاه می‌کردند، «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با زبان روزه به مسجد رفتند، نماز را خواندند… طاقت ندارم که بگویم آنجا چه شد.

سالی رهبر انقلاب در نماز جمعه روضه‌ای خوانده‌اند، من به این امید نام آقا را در اینجا می‌آورم که امام زمان ارواحنا فداه به ما نظر کنند، من روضه‌ای که ایشان خوانده‌اند را می‌گویم.

امیرالمؤمنین، امیرالتوّحید، در روایات از حضرت بعنوان حقیقتِ نماز یاد شده است… ضربه از فاصله‌ی نزدیک بقدری مهیب بود که نتوانستند نماز را تمام کنند…

ای کاش که برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بمیرم… برای اینکه نماز جماعت بهم نخورد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جلو آمدند و نماز را تمام کردند…

بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را گرفتند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شروع کردند به گریه کردن، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: من در جنگ‌های مختلف ضربه خورده‌ام، در اُحُد شصت ضربه‌ی شمشیر خورده‌ام، نگران نباش… امام حسین علیه السلام دوید و آمد و شروع کرد به گریه کردن، این‌ها را ذوقی می‌گویم، حسین جان! لا یَوم کَیَومَکَ یَا أباعَبدالله…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیگر توانِ نشستن و ایستادن نداشتند، حضرت را بلند کردند و آوردند، وقتی به درِ خانه‌ی حضرت زینب کبری سلام الله علیها رسیدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: من را روی پای خودم رها کنید، دخترم تحمّل ندارد…

من هم یک جمله عرض می‌کنم: یا امیرالمؤمنین! حضرت زینب کبری سلام الله علیها تحمّلِ…

مراسم قرآن به سر

خدایا! به این اسمائی که امشب ذکر کردیم، به دلِ شکسته‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، به حسّ یتیمیِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها، به جگرِ خونِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه، به امیرالمؤمنین الهی العفو.

این اسامی، اسامی است که گفته‌اند قبل از اینکه شروع کنید، خدای متعال را به این اسامی صدا بزنید:

یَا کَرِیمُ یَا رَبّ، یَا کَریمُ یَا رَبّ، یَا أرحَمَ الرَّاحِمِین، یَا إلَهَ العَاصِین.

یا صاحب الزّمان…

«اللّهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِكِتابِكَ الْمُنْزَلِ وَمَا فِيهِ وَفِيهِ اسْمُكَ الْأَكْبَرُ وَأَسْماؤُكَ الْحُسْنى وَمَا يُخافُ وَيُرْجى أَنْ تَجْعَلَنِى مِنْ عُتَقائِكَ مِنَ النّارِ».

اگر حاجتی دارید با حضرت درمیان بگذارید.

اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیِّکَ الفَرَج، وَهَبْ لَنا رَأفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعائَهُ وَ خَیْرَهُ، امشب او را دعاگوی ما بگردان.

قرآن‌ها را روی سرمان می‌گذاریم.

«اللّهُمَّ بِحَقِّ هذَا الْقُرْآنِ وَبِحَقِّ مَنْ أَرْسَلْتَهُ بِهِ وَبِحَقِّ كُلِّ مُؤْمِنٍ مَدَحْتَهُ فِيهِ وَبِحَقِّكَ عَلَيْهِمْ فَلَا أَحَدَ أَعْرَفُ بِحَقِّكَ مِنْكَ». ده مرتبه «بِکَ یَا اللّهُ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِفَاطِمَةَ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ» و ده مرتبه «بِالْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِجَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُوسَى» و ده مرتبه «بِمُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِعَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ» و ده مرتبه «بِالْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ» و ده مرتبه «بِالْحُجَّةِ».

امشب یکی از افضلِ قُرُبات سلام بر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است:

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللهِ، وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنآئِکَ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ، وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ، وَعَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ، وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ».


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] دعای صباح

[5] سوره مبارکه انفطار، آیه 6

[6] سوره مبارکه اسراء، آیه 101 (قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَيًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ ۚ وَلَا تَجْهَرْ بِصَلَاتِكَ وَلَا تُخَافِتْ بِهَا وَابْتَغِ بَيْنَ ذَٰلِكَ سَبِيلًا)

[7] سوره مبارکه انعام، آیه 12 (قُلْ لِمَنْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۖ قُلْ لِلَّهِ ۚ كَتَبَ عَلَىٰ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ ۚ لَيَجْمَعَنَّكُمْ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا رَيْبَ فِيهِ ۚ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ)

[8] معاني الأخبار ، جلد ۱ ، صفحه ۱۷ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي خُطْبَتِهِ : أَنَا اَلْهَادِي أَنَا اَلْمُهْتَدِي وَ أَنَا أَبُو اَلْيَتَامَى وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ زَوْجُ اَلْأَرَامِلِ وَ أَنَا مَلْجَأُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ مَأْمَنُ كُلِّ خَائِفٍ وَ أَنَا قَائِدُ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ أَنَا حَبْلُ اَللَّهِ اَلْمَتِينُ وَ أَنَا عُرْوَةُ اَللَّهِ اَلْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ اَللَّهِ اَلتَّقْوَى وَ أَنَا عَيْنُ اَللَّهِ وَ لِسَانُهُ اَلصَّادِقُ وَ يَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اَللَّهِ اَلَّذِي يَقُولُ – أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يٰا حَسْرَتىٰ عَلىٰ مٰا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّٰهِ  وَ أَنَا يَدُ اَللَّهِ اَلْمَبْسُوطَةُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّةَ مَنْ عَرَفَنِي وَ عَرَفَ حَقِّي فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّي وَصِيُّ نَبِيِّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى خَلْقِهِ لاَ يُنْكِرُ هَذَا إِلاَّ رَادٌّ عَلَى اَللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ .)

[9] مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، جلد ‏۲، صفحه ۱۱۵ (نَظَرَ عَلِيٌّ إلَى امرَأَةٍ عَلى كَتِفِها قِربَةُ ماءٍ ، فَأَخَذَ مِنهَا القِربَةَ فَحَمَلَها إلى مَوضِعِها ، وسَأَلَها عَن حالِها فَقالَت : بَعَثَ عَلِيُّ بنُ أبي طالِبٍ صاحِبي إلى بَعضِ الثُّغورِ فَقُتِلَ ، وتَرَكَ عَلَيَّ صِبيانا يَتامى ولَيسَ عِندي شَيءٌ ، فَقَد ألجَأَتنِي الضَّرورَةُ إلى خِدمَةِ النّاسِ . فَانصَرَفَ وباتَ لَيلَتَهُ قَلِقا . فَلَمّا أصبَحَ حَمَلَ زِنبِيلاً فيهِ طَعامٌ ، فَقالَ بَعضُهُم : أعطِني أحمِلهُ عَنكَ . فَقالَ : مَن يَحمِلُ وِزري عَنّي يَومَ القِيامَةِ ! فَأَتى وقَرَعَ البابَ ، فَقالَت : مَن هذا ؟ قالَ : أنَا ذلِكَ العَبدُ الَّذي حَمَلَ مَعَكِ القِربَةَ، فَافتَحي فَإِنَّ مَعي شَيئا لِلصِّبيانِ . فَقالَت : رَضِيَ اللّهُ عَنكَ وحَكَمَ بَيني وبَينَ عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ! فَدَخَلَ وقالَ : إنّي أحبَبتُ اكتِسابَ الثَّوابِ فَاختاري بَينَ أن تَعجِنينَ وتَخبِزينَ ، وبَينَ أن تُعَلِّلينَ الصِّبيانَ لأَخبِزَ أنَا . فَقالَت : أنَا بِالخُبزِ أبصَرُ وعَلَيهِ أقدَرُ ، ولكِن شَأنَكَ وَالصِّبيانَ ؛ فَعَلِّلهُم حَتّى أفرُغَ مِنَ الخُبزِ . فَعَمَدَت إلَى الدَّقيقِ فَعَجَنَتهُ ، وعَمَدَ عَلِيٌّ عليه السلام إلَى اللَّحمِ فَطَبَخَهُ ، وجَعَلَ يُلقِمُ الصِّبيانَ مِنَ اللَّحمِ وَالتَّمرِ وغَيرِهِ ، فَكُلَّما ناوَلَ الصِّبيانَ مِن ذلِكَ شَيئا قالَ لَهُ : يا بُنَيَّ ، اجعَل عَلِيَّ بنَ أبي طالِبٍ في حِلٍّ مِمّا مَرَّ في أمرِكَ . فَلَمَّا اختَمَرَ العَجينُ قالَت : يا عَبدَ اللّهِ ، سَجِّرِ التَّنّورَ . فَبادَرَ لِسَجرِهِ ، فَلَمّا أشعَلَهُ ولَفحَ في وَجهِهِ جَعَلَ يَقولُ : ذُق يا عَلِيُّ ! هذا جَزاءُ مَن ضَيَّعَ الأَرامِلَ وَاليَتامى . فَرَأَتهُ امرَأَةٌ تَعرِفهُ فَقالَت : وَيحَكِ ! هذا أميرُ المُؤمِنينَ . قالَ : فَبادَرَتِ المَرأَةُ وهِيَ تَقولُ : وا حَيايَ مِنكَ يا أميرَ المُؤمِنينَ ! فَقالَ : بَل وا حَيايَ مِنكِ يا أمَةَ اللّهِ فيما قَصَّرتُ في أمرِكِ !)

[10] سوره مبارکه احزاب، آیه 23 (مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِيلًا)

[11] المسترشد في إمامة أمير المؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام ، جلد ۱ ، صفحه ۲۶۹

[12] نهج البلاغه، خطبه 149 (أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ، غَفَرَ اللَّهُ لِي وَ لَكُمْ. إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِي هَذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ، وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ وَ [مَهَبِ] مَهَابِّ رِيَاحٍ وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ، اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفَّقُهَا وَ عَفَا فِي الْأَرْضِ مَخَطُّهَا. وَ إِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلَاءً، سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاكٍ وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ، [لِيَعِظَكُمْ هُدُوئِي] لِيَعِظْكُمْ هُدُوِّي وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي وَ سُكُونُ أَطْرَافِي، فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ. وَدَاعِي لَكُمْ وَدَاعُ امْرِئٍ مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِي. غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي وَ يُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِي وَ تَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَ قِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي.)