کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟ – فصل سوم؛ قسمت نهم

حجت الاسلام کاشانی روز چهارشنبه مورخ بیست و پنجم مردادماه ۱۴۰۲، در “خیمة الحسین علیه السلام” میدان هفت تیر تهران، به ادامه سخنرانی با موضوع “کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان علیهم السلام، بویژه سیّدالشّهداء علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله الاعظم روحی و ارواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

عنوانِ بحث فصل سوم از مجموعه‌ی «کدام حسین علیه السلام؟ کدام کربلا؟» است و در تکاپوی فهمِ چراییِ حرکتِ حضرت هستیم.

آن چیزی که از مسلّمات است این است که در منطق دین می‌گویند جایی که یقین داری، از یقین به سمت شک نرو، «لَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ»،[4] در جایی که علم نداری خیلی پرسه نزن.

از مسلّماتِ رفتارِ حضرت که در این شصت سالِ اخیر خیلی محل بحث و گفتگو بوده است این است که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیعت نکرد.

در جلسات گذشته عرض کردیم که یزید به این عنوان موضوعیتی که بگویند این یزید است یا این شخص شرابخوار است، این هم از بیچارگی‌های تحریفاتی است که بنی امیّه انجام داد. منتها هم نوعِ روی کار آمدنِ یزید، هم فرصتی که آمدنِ یزید می‌توانست برای این موضوع ایجاد کند که بشود حرف را به گوش دیگران رساند، و مرحله‌ی سوم اینکه «اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با بقیه فرق دارند» فراهم شد.

حال اندکی در مورد این سه مورد توضیح می‌دهم.

اولاً بلاتشبیه همانطور که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرّفی کرد و از قبل تبیین فرمود، با این حال تخلّف شد؛ البته آنجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حق محض بود و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دُرّ نایاب بود و همه‌ی خیرات و برکات در حضرت جمع بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم حقایق را فرمودند؛

اولاً معاویه هم چند سال قبل از اینکه از دنیا برود شروع کرد به تبیینِ یزید در جامعه. این مسیر مسیرِ خطرناکی بود. او را فرمانده‌ی لشگر کرد، امیرِ حج کرد تا کم کم برای او شایستگی ایجاد کند، البته نه معاویه شایستگی داشت، نه آن کسی که به معاویه در شام مسئولیت داده بود شایستگی داشت، اما این‌ها سعی می‌کردند که مسیرِ باطلی را تئوریزه کنند.

ثانیاً یزید فرصت داد تا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بتواند صحبت کند، تا قبل از یزید، مثال کهیر و رنگی شدنِ پوست بخاطرِ مشکلِ کبدی را زدیم. بعضی‌ها که قبول نمی‌کردند، دین از بین رفت، دین بیچاره شد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمود: «سَمَلَ جِلْبابُ الدِّینِ»[5] لباس دین را پوساندند و از بین رفت، خودِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «عَلَى الاِسْلامِ ألسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزِیدَ»،[6] این موضوع از قبل بود. منتها الآن عریان شد تا بقیه هم بتوانند بفهمند.

وقتی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را از جامعه گرفتند

از طرفی تنها کسی که با یزید بیعت نکرد و معلوم بود طمع ندارد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود.

همه‌ی امّت کوتاه آمدند، بدونِ اینکه از حضرت اذن بگیرند یا مشورت بخواهند یا نظر بپرسند، چون این جایگاه از بین رفته بود. در بعضی از نقل‌ها هست که حضرت فرمودند: «مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ» کسی مانند ما با کسی مانند او بیعت نمی‌کند. این «مثل من» یعنی چه؟ اینکه حضرت بیعت نکرد و برای این بیعت نکردن هم هزینه داد، البته که فرصت پیدا شد توسعه داد، خودِ این موضوع در مرحله‌ی اول خیلی مهم بود.

کارِ جامعه‌ی اسلامی به جایی رسیده بود… شما فرض کنید کار مردم به جایی برسد که اگر تومور مغزی پیدا کنند، ضرورتِ مراجعه به پزشکِ متخصصِ جراح مغز را منکر شوند، آیا می‌شود این‌ها را درمان کرد؟

جامعه‌ی اسلامی دچارِ چنین بیماریِ سنگینی شد، این گیج بودن از خودِ بیماری سنگین‌تر است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چقدر برای عنوان «اهل البیت» زحمت کشید، این مقدّمه‌ی کاری است که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌خواهد انجام بدهد.

پیامبر حکیم است، اگر صد مسیر برای هدایت بود، حق نداشت بگوید فقط یک مسیرِ هدایت داریم. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که من دو چیز را بین شما به یادگار می‌گذارم، تا زمانی که به این دو چیز بصورت همزمان متمسّک هستید گمراه نمی‌شوید. مفهومِ مخالفِ این موضوع یعنی اگر بغیر از این دو، یا حتّی یکی از این دو متمسّک باشید، منحرف هستید.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای این موضوع خیلی هم زحمت کشید.

یکی از آن‌ها را شنیده‌اید، در نقل‌های مختلف هست که راویان مختلف گفته‌اند که تا زمانی که من در مدینه بودم، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم روزها به درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌رفت و صدا می‌زد: «الصَّلاة! الصَّلاة یَا أهلَ البَیت، إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرا».

شب‌ها هم عدّه‌ای از نخبه‌ها به مسجد می‌آمدند تا نماز شب بخوانند، می‌دیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به محراب نماز خود نمی‌روند، بلکه پشتِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌ایستد و نماز شب می‌خواند.

نماز شبِ پیامبر یعنی خرجیِ پیامبر، خدای متعال به پیامبر می‌فرماید: «إِنَّ لَكَ فِي النَّهَارِ سَبْحًا طَوِيلًا»،[7] روزِ خیلی پُر ازدحامی داری، کارهای زیادی داری، بنابراین خرجی خودت را از کجا بدست بیاور؟ «قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا»،[8] بجز قلیلی، باید شب را هم عبادت کنی.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که شب‌ها خواب نداشت، این عبادتِ شب، هم سیرِ خودِ پیامبر بود، هم خرجیِ امّت بود. عالم بر سرِ سفره‌ی این نماز شب پیامبر گدایی می‌کرد. پیامبر سجّاده‌ی خود را پشتِ درِ خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌گذاشت.

باید به چه زبانی بفرماید اینجا جایی است که من هم که ختمی‌مرتب هستم، خرجیِ خود را از اینجا می‌گیرم؟ اینجا دارالرحمة است!

این است که مرحوم آیت الله غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف حق دارد سؤال استفهامی کند و بگوید:

أیُضرَمُ النَّارُ بِبَابِ دَارِهَا

وَآیهٌ النُّورِ عَلَی مَنَارِها

وَ بَابُهَا بَابُ نَبیِّ الرَّحمَه

وَ بَابُ أبوَابِ نَجَاةِ الاُمَّه

آیا واقعاً این‌ها این کار را کرده‌اند؟ این‌ها این رفتارهای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دیده بودند… آیا این‌ها واقعاً آتش بر درِ این خانه بردند؟ حیفِ منافق، حیفِ کافر، حیفِ فحش! اصلاً آدم نمی‌داند باید چه چیزی بگوید…

وقتی آیه نور را خواندند، بعد از آیه نور اینطور است که «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ»،[9] خانه‌هایی است که خدای متعال اجازه می‌دهد نام او را در آنجا ببرند و بالا می‌رود…

نفر اول بلند شد و عرض کرد: یا رسول الله! این چه خانه‌هایی است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بیوتِ انبیاء اینطور است. خانه‌های ویژه است، اصلاً همه به آنجا پناه می‌برند. او پرسید: خانه‌ی فاطمه و علی چطور؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: بله! از مهم‌ترین این خانه‌هاست.

منظور مرحوم آیت الله غروی اصفهانی اعلی الله مقامه الشّریف این است که می‌گوید

أیُضرَمُ النَّارُ بِبَابِ دَارِهَا

وَآیهٌ النُّورِ عَلَی مَنَارِها

آیا واقعاً این‌ها آتش به درِ آن خانه‌ها بردند؟ این‌ها که می‌دانستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد این آیه، به این خانه اشاره کرد!

وَ بَابُهَا بَابُ نَبیِّ الرَّحمَه

وَ بَابُ أبوَابِ نَجَاةِ الاُمَّه

دیده بودند که بیچاره‌ها به این خانه پناه می‌بردند تا توبه کنند یا حاجت بگیرند، پیامبر پشتِ این خانه نماز شب می‌خواند!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کاری که باید انجام می‌داد را انجام داده بود، ولی آن‌ها این کارها را از بین برده بودند. اگر بخواهم وارد این موضوع بشوم که چطور این کارها را از بین برده بودند، زمان خیلی زیادی می‌خواهد و نمی‌توانم به جمع‌بندی نزدیک بشوم، همینقدر به شما عرض می‌کنم که از بین برده بودند و تمام شده بود.

کار به جایی رسید که مردم نیاز نمی‌دیدند که از حسنین علیهما السلام سؤال کنند، چون این بزرگواران را مرجع علمی، پناهگاه یا نجات‌دهنده نمی‌دیدند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده بود که «مَثَلُ أَهْلِ بَيْتِي كَمَثَلِ سَفِينَةِ نُوحٍ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ»،[10] اما باور مردم از بین رفته بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حدیث ثقلین را فرموده بود اما باور مردم از بین رفته بود. مردم دیده بودند اگر پیامبر بخواهند دعا کند و آمین‌گو بخواهد حسنین علیهما السلام که ظاهراً سن زیادی هم نداشتند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به مباهله می‌آورند؛ اما باور مردم را از بین برده بودند، بگونه‌ای که جامعه تصوّر می‌کردند که امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام فقط نوه‌های پیامبر هستند. یعنی مردم دین خود را با حسنین علیهما السلام تطبیق نکنند… اینکه چه فرایندی رخ داده است زمان زیادی می‌خواهد.

دستگاه خلافت کاری کرد که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه را صرفاً به دو نوه تبدیل کرد، این کار خیانتی بزرگتر از قتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود، این کار یعنی انحرافِ مستمر دائمیِ امّت تا روز قیامت! و هنوز جمع زیادی از جهان اسلام باور ندارند که حرفِ حسنین علیهما السلام از حرفِ دیگران بیشتر می‌ارزد.

زمانی کسی یک جنایت می‌کند، مثلاً کسی قتلی انجام می‌دهد. برای قاتل هم امکان توبه هست، ولو اینکه بگویند مجازاتِ دنیویِ تو این است که قصاص بشوی، ولی شاید خدای متعال توبه‌ی تو را قبول کند. اما زمانی کسی انحرافی ایجاد می‌کند که نسل‌های پشت هم را گمراه می‌کند…

از وجود مبارک حضرت زین العابدین صلوات الله علیه سؤال کردند که «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ‌»[11] یعنی چه؟ طرف را می‌کشند و بعد می‌گویند این حیات است؟ حضرت فرمودند: اگر طرف بداند او را بخاطر قتل می‌کشند و احتیاط می‌کند و خونریزی نمی‌کند و جامعه در امنیت قرار می‌گیرد و کشتار کم می‌شود. یعنی حضرت توضیحی راجع به آیه دادند، بعد فرمودند: آیا می‌خواهید شما را خبر از قتلی بالاتر از این قتل بدهم که غیرقابل جبران و غیرقابل توبه است؟ آن این است که طوری طرف را منحرف کنی که دیگر قابل جبران نباشد. بعد دو مثال زد: مانند اینکه کسی را از نبوّت پیامبر دور کنند، یا از امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

در اینصورت آن شخص خیال می‌کند در حالِ دینداری است، بلکه قربة الی الله هم می‌گوید و وضو هم می‌گیرد و در کربلا هنگامِ حمله کردن الله اکبر هم می‌گوید.

قرآن کریم به کافر و گمراه «میّت» می‌گوید، یعنی این شخص دیگر زنده نمی‌شود، در قیامت هم مرده است، این دیگر جبران نمی‌شود.

آن چیزی که دستگاه خلافت بصورت مستمر از بین برد، کأنّه هر روز حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند، این بود که اینکه مردم باور کرده بودند اگر بخواهند نجات پیدا کنند باید بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به درِ خانه‌ی اهل بیت پیامبر سلام الله علیهم أجمعین بروند، اما این تفکّر را در یک فرآیندِ طولانی گرفتند، دیگر مردم احساس نمی‌کردند که باید به درِ خانه‌ی اهل بیت پیامبر سلام الله علیهم أجمعین بروند. بلکه وقتی به مردم گفتند که معاویه «یزید» را ولیعهد کرده است و حسین بن علی مخالفِ اوست، گفتند مخالف است که مخالف است!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند «تا زمانی که به قرآن کریم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تمسّک کنند گمراه نمی‌شوند»؛ این‌ها وقتی این تمسّک را از دست مردم گرفتند، تا همین امروز هم از دستشان گرفته‌اند، دیگر هر کاری که دوست داری انجام بده. پیامبر فرموده بودند که اگر به این دو تمسّک پیدا نکنید دیگر هدایت نمی‌شوید، یعنی مادامی که به این دو تمسّک کنید گمراه نمی‌شوید. این موضوع را از دست مردم گرفتند.

وقتی انسان می‌خواهد تمسّک کند باید خودش را نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کوچک ببیند، باید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را عالِم بداند، باید اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را محل رجوع، نجاتبخش و کهف بداند، اما این موضوع را از دست مردم گرفتند، وقتی این اتفاق رخ داد اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برای مردم مانند بقیه بودند، یعنی فامیلِ پیامبر می‌دیدند و بس. یعنی حسّ رجوع و عقیده‌ی مراجعه را گرفتند.

جامعه بدونِ مراجعه به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هر کاری که دوست داشت انجام می‌داد، بلکه بالاتر؛ وقتی امام حسین علیه الصلاة و السلام بر خلاف جامعه بیعت نکرد، بی‌تربیت‌ها خواستند بیایند که نعوذبالله حضرت را نهی از منکر کنند! عدّه‌ای بجای اطاعت کردن، با امام حسین علیه السلام مخالفت کردند!

در تاریخ هیچ هَکی سنگین‌تر از این رخ نداده است، این طولانی‌ترین هکِ عالم است که هزار و چهارصد سال است که عدّه‌ای را گیج کرده و از حقیقت دور کرده است. آیا هکی طولانی‌تر از این داریم؟

وقتی یزید بر سرِ کار آمد، فرصتِ هدایت فراهم شد. چون یزید ابله‌تر از آن بود که بتواند مقابله کند، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم می‌توانست این نشانه‌ها را به مردم نشان بدهد.

اگر کسی چشمِ بیدار داشت، روزی که خلیفه سوم در شورای شش‌نفره به خلافت رسید و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را کنار زدند… مقداد در گوشه‌ای نشسته بود و زار می‌زد، جندب بن عبدالله أزدی می‌گوید از کوفه به مدینه رفته بودم، به مسجد رفتم و دیدم مقداد در گوشه‌ای نشسته است و زار می‌زند! جلو رفتم و دیدم می‌گوید: خدایا! اگر دستور داده بودی اینقدر اهل بیت پیغمبر سلام الله علیهم أجمعین را اذیت کنند، اینقدر اذیت نمی‌کردند!

قبل‌تر از این، فرمانروای ولایتمداران عالم، زهرای اطهر سلام الله علیها در خطبه فدکیّه فرمود: «أَبْشِرُوا بِسَیْفٍ صَارِمٍ»، شمشیرهای برهنه را می‌بینم، سرهای از بدن جدا را می‌بینم. فقرِ امّت را می‌بینم.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در خطبه بین زنان انصار فرمود: بیچارگیِ مالیِ مردم را می‌بینم. همان روز فرمود که دین نابود شد.

کسی مانند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌فرماید، ولی جامعه نمی‌بیند.

کسی مانند مقداد سلام الله علیه در سال 23 به زبان می‌آورد که چقدر انحراف سنگین است، اما همه نمی‌بینند.

با آمدنِ یزید فرصت پیش آمد که گیج‌ها هم بفهمند، همینکه سال بعد، ولو با دلایلِ واهی به نسبتِ دلایلِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، مردم مدینه بر علیه یزید قیام کردند، یعنی چیزی فهمیدند، یعنی حداقل فهمیدند که این یزید خلیفه نیست.

حال سؤال این است که یزید چگونه خلیفه شده است؟

اگر در حکومتی دزدی کسی برای مردم آشکار و قطعی باشد، بعد دستگاه قضایی بگوید که این شخص سالم‌ترین فرد است، شما متوجّه می‌شوید که دستگاه قضایی از بین رفته است.

وقتی سیستم حکومت خلفا بصورت طبیعی و قانونی به یزید می‌رسد، و بیعت شرعی تلقّی می‌شود و عبدالله بن عمر می‌گوید مخالفت با یزید، روز قیامت برای شما بزرگترین گناه نوشته می‌شود…

این فرصت فراهم شد که متوجّه شوند این مسیر، مسیرِ باطلی است، این یک فسادِ سیستماتیک است، فسادِ قانونی است، فسادِ شرعی است… منظور من از قانونی و شرعی این است که رنگ قانون و شرع به آن زده‌اند.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید این یک فرصت است که آن آدم قلابی‌هایی که تابحال ظاهر دینی داشتند و نمی‌شد این‌ها را به جامعه معرّفی کرد… چون اگر مقامِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را می‌دانستند که باید با یک جمله‌ی او یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برمی‌گشتند، چه کنیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فقط در صفین پانصد نفر از رجالِ اصلی را زده بود، «ابن دِحیّه کَلبی» که یک محدّث تراز قرنِ هفتم است در «العَلَمُ المَشهور» یا در «أعلامُ النَّصرِ المُبین» می‌گوید: من در تاریخ ندیدم که فرمانده‌ی میدان مدام به وسط میدان برود، بجز علی بن ابیطالب که در صفین پانصد نفر از رجالِ عرب را زده است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که سرباز صفر نمی‌زد، هم سربازها جرأت نمی‌کردند در مقابل حضرت بایستند و هم حضرت به دنبال سربازها نبود، سرباز که نمی‌داند چه خبر است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمانده‌ها را می‌زد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین هرچه پرچمدار و قهرمان و یکّه‌بزن و هم‌آوردخواه بود را زد، در نهایت کار به جایی رسید که خودِ سربازان معاویه می‌گفتند: تو برو! او صدا می‌زند و تو ما را یک به یک می‌فرستی! یک مرتبه هم خودت برو.

کار به جایی رسید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هرچه صدا می‌زد کسی جواب حضرت را نمی‌داد!

پس مسلّم است که کینه دارند، این‌ها کس و کار داشتند، این‌ها بزرگان اقوام بودند، هر کسی شجاعت و پهلوانی و قدرت نظامی داشت، بزرگِ قبیله بود. این‌ها کینه داشتند.

امام هادی علیه السلام فرمودند که خیلی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کینه داشتند.

حال دستگاه خلافت چه کرده بود که نگاه این‌ها نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سخیف بود، عرض کردم بحث طولانی دارد.

معرّفیِ «اهل البیت» توسّطِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه

وقتی یزید آمد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید که فرصت بسیار مهمّی است که حال بتواند حقیقت را بیان کند.

اولین هدفِ تبلیغیِ حضرت این است که برگردید به اینکه اگر شما خودتان خوددرمانی کنید، درواقع مسیرِ سقیفه است و نتیجه‌ی آن هم یزید است. «مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ» کسی مانند ما با کسی مانند او بیعت نمی‌کند. اگر همه‌ی عالم در یک طرف باشند من به باطل عمل نمی‌کنم.

اگر همه‌ی مسیر کربلا را نگاه کنید، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هرجایی که سخن فرموده است، این موضوع را دارد که من پسرِ پیغمبر هستم، و استشهاد کرده است که ما «اهل البیت» هستیم.

یعنی شما قراری با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشتید، آیاتی بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دستوراتِ قطعی‌ای داشت.

این موضوع از روضه‌ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای من سخت‌تر است، از امام زمان ارواحنا فداه عذرخواهی می‌کنم؛ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: پیغمبر در مورد من فرمود که من «سیّد الشَّبابِ أهل الجَنَّة» هستم، اگر فکر می‌کنید من راست نمی‌گویم بروید و از «أنس بن مالک» و «سهل ساعدی» بپرسید.

توجّه کنید که «أنس بن مالک» در روایاتِ ما یک آدمِ متّهم است!

یعنی نه اینکه امام حسین علیه السلام را بعنوانِ اهل بیت محلِ رجوعِ علمی و دینی، که بعنوانِ یک راستگو هم قبول نداشتند! بعد عزیزی می‌گوید که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را شیعیانِ حضرت کشتند! یعنی آیا شیعیانِ حضرت، او را در حد وثاقت هم قبول ندارند؟

کسانی که در سپاه کوفه بودند، کسانی که ما نامشان را می‌دانیم نواصبِ نشان‌دار هستند، سرحلقه‌های ناصبی‌ها هستند، اصطلاحاً «عثمانی» هستند، یک حزب هستند، طرفدارانِ بنی امیّه هستند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را لعن می‌کردند.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند که الآن فرصت فراهم است که بفرمایند ما «اهل البیت» هستیم، و «اهل البیت» به دنبال کسی نمی‌رود، «اهل البیت» برای هدایت به کسی نیاز ندارد، بلکه شما نیاز دارید.

همه‌ی مسیر، از قبل از کربلا، تا لحظه‌ی شهادتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، یکی از اهدافِ اصلیِ حضرت، معرّفیِ «اهل البیت» است، و معرّفیِ قطبِ اهل البیت، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شهید شده بودند هم دیگر خطرِ جانی برای او وجود نداشت که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بخواهند تقیّه کنند، برای همین سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یا از «اهل البیت» می‌گفت یا از امامِ اهل البیت، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

آخرین رجزِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در کربلا چیست؟ مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

یعنی می‌کُشید، ولی باید ثبت شود که فرزندانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با شما تفاوت دارند.

باید بروی و بپرسی… نفهمیدید و الآن می‌آیید و می‌جنگید و می‌کُشید… تکبیر هم می‌گفتند… اشکالی ندارند… فردا که یزید بیاید و مدینه را به خاک و خون بکشد، می‌فهمید که غلط کرده‌اید؛ میوه‌ی طبیعی و ارگانیکِ سقیفه این بود.

آن شبی که در خانه، در حال استراحت بودند، اما ناگهان لشگر به خانه‌شان هجوم می‌برد و در مقابل مردها به نوامیسشان تعرّض می‌کرد، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرموده بود که این میوه‌ی فاسدِ ارگانیک، معلوم است که اصلِ آن فاسد است…

روزی که رفتند و کعبه را با منجنیق زدند، عدّه‌ی دیگری فهمیدند، می‌گفتند حسین چیزهایی می‌دانست…

اگر برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حکمت قائل باشید که هستید، آخرین کلماتِ او در این دنیا، مهم‌ترین کلماتِ اوست. آخرین رجز و آخرین دعای حضرت. دعا را قبلاً عرض کرده‌ام، رجز را الآن عرض می‌کنم.

در حالی که از تمام بدنِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خون می‌ریخت، حضرت وارد میدان شد، فرمود:

كَفَرَ الْقَوْمُ وَ قِدْماً رَغِبُوا

عَنْ ثَوَابِ اللَّهِ رَبِّ الثَّقَلَيْن

ای بیچاره‌ها! کافر شدید و حقایق را پوشاندید. از مسیرِ حقیقتِ الهی فاصله گرفتید.

لَا لِشَی‏ءٍ كَانَ مِنِّی قَبْلَ ذَا

غَیرَ فَخْرِی بِضِیاءِ النَّیرَینِ‏

من قبل از اینکه به اینجا بیایم گناهی نکرده‌ام، بجز اینکه به دو نورِ نَیّر افتخار می‌کنم.

فَاطِمُ الزَّهْرَاءُ أُمِّی وَ أَبِی

قَاصِمُ الْكُفْرِ بِبَدْرٍ وَ حُنَینٍ‏

این‌ها آخرین کلماتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلاست، این یعنی چه؟ یعنی شما از این موضوع دور شده‌اید که به اینجا (به یک دین جدید) رسیده‌اید.

اولین هدفِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این است که مردم را به این سمت برگرداند که یک اهل بیتی هستند، هدایت هم در اهل بیت است، نه جای دیگر. جای دیگر پوچ است و خبری نیست و انحراف است.

فرمود:

عَبَدَ اللَّهَ غُلَاماً یافِعاً

وَ قُرَیشٌ یعْبُدُونَ الْوَثَنَینِ‏

هنوز پدرم بالغ نشده بود که خدا را می‌پرستید، شما بت‌پرست بودید.

یعْبُدُونَ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى مَعاً

وَ عَلِی كَانَ صَلَّى الْقِبْلَتَینِ‏

شما لات و عُزّی می‌پرستیدید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به هر دو قبله‌ی بیت المقدّس و مکّه نماز خواند.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را تیرباران کردند…

شما بروید و با همین نگاه به خطبه‌ی فرزندانِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نگاه کنید، هر یک از بانوان، حضرت زینب کبری سلام الله علیها یا دختران صحبت کردند، بیت الغزلِ همه‌ی خطبه‌ها این است که ببینید با اهلِ بیتِ پیغمبر چکار کردید.

یعنی می‌خواهد به مردم بگوید انگار در شما فراموشی ایجاد کرده‌اند، یک نفر بود که نجات‌بخش بود، او هم اهل بیت بود.

اولین هدف برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، هدفِ تبلیغی بود. برای همین هم در مکه بیش از بقیه‌ی جاها ایستاد، چون از اقطار عالم برای حج آمده بودند.

همه حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام را تا شام ساکت نگه داشتند تا اینکه ایشان را نکشند، در شام هم گزنده‌گویی‌ها با حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، تیراندازی با حضرت زینب کبری سلام الله علیها است.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها خطبه‌ی طوفنده خواند، حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام آماده شد تا خطبه بخواند، فرمود: «يَا يَزِيدُ اِئْذَنْ لِي حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ اَلْأَعْوَادَ»[12]

برای من که از کودکی همه‌ی آرزویم این بوده است که فضیلتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویم، و هر وقت که فضیلتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته‌ام مردم به من احترام گذاشته‌اند، همه جای من آتش می‌گیرد…

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه در جایی خطبه خواند که باید سخن را کوتاه می‌کرد، چون حجاب ناموس خدا مناسب شأن ایشان نبود، فرصت نبود، تشویق نداشت، آن ملعون چوب‌دستی بدست گرفته بود، اما سیّدالسّاجدین علیه السلام…

بروید و خطبه را نگاه کنید، اصلاً این خطبه چه معنایی دارد؟ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را کشته‌اند و زن و بچّه‌ی ایشان را اسیر گرفته‌اند، اسیر هم که نه، نمی‌توانم توضیح بدهم… اصلاً در این شرایط یعنی چه؟

حضرت فرمودند ما اهل بیت چند ویژگی و خصلت داریم، بعد فرمود: «مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی» اگر کسی مرا می‌شناسد که می‌شناسد، اما اگر کسی من را نمی‌شناسد خودم را معرّفی می‌کنم، «أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا» اعتبارِ مکّه از ماست…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دید فرصتِ یزید برای اینکه حقیقت معلوم بشود و مردم از گمراهی رها شوند… در نامه‌ای که به مردم بصره نوشت، علی رغم اینکه نامه مختصر و مفید است به همین موضوع اشاره کرد و انحراف روز اول را فرمود.

برای همین اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فرمودند «إذا کُتِبَ الکِتابُ قُتِلَ الحُسَینُ عَلَیهِ السَّلَام» روزی که خیانت روز اول رخ داد حسینِ ما را کشتند؛ فرمودند هر بلایی بر سرِ ما آمد از روز دوشنبه بود و… صدها حرف دیگر.

روضه و توسّل

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین خیلی غیور بودند، خدا شاهد است که من برای روضه‌هایی که خوانده‌ام امید ندارم که اجری به من تعلّق بگیرد، ولی برای جمله‌هایی که نگفته‌ام و آتش گرفته‌ام، امید دارم که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به من نگاه کند. امروز متنی دیدم که آتش گرفتم، نمی‌شود گفت که با این‌ها چه کردند…

در طی ده روز برای ما روضه‌های اندکِ منقطعی را می‌خوانند، وقتی شام غریبان فرا می‌رسد، همه‌ی ما افتاده‌ایم. اما این بزرگواران اتفاقات زیادی را در روز عاشورا با چشم خود دیدند، اتفاقاتی که اصلاً نگفتنی است…

در روزگار ما که این حرامیانِ بوکوحرام و داعش و… زن و بچه‌ی مردم را ترسانده‌اند، ما قدری بیشتر متوجّه می‌شویم…

خیمه‌ها می‌دانستند و رمزی با سیّدالشّهداء صلوات الله علیه داشتند، می‌دانستند که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که تنها شده است مدام به میدان می‌رود و برمی‌گردد که این‌ها را آرام کند، می‌دیدند که حضرت در میان میدان صدا می‌زند… حضرت در کربلا دو مرتبه رو زده است، هر دو مرتبه هم برای خود نیست… اتفاقاً فتوّت این است که شما در جایی که مظلومی درگیر است بروی و رو بزنی، اگر شما خدای نکرده ببینید که ماشینی با طفلی برخورد کرد و فرار کرد، بزرگی و فتوّت این است که بچه را به آغوش بگیری و به هر ماشینی رو بزنید… رو زدن برای خود خوب نیست، نه این کار…

یک مورد این است که وقتی دید همه شهید شدند چپ و راست را نگاه کرد و دید همه افتاده‌اند و کسی نمانده است، حضرت می‌داند که خود او آخرین نفر است، اگر خودِ حضرت هم بیفتد ناموس خدا در بین سی هزار حرامی تنهاست، صدا زد: «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟»… از بین همین سربازانِ دشمن استنصار کرد… این‌ها ناموسِ پیغمبر هستند، هر مشکلی با من دارید، این‌ها دخترانِ پیغمبر هستند، «هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللّهِ؟»

بانوانِ حرم دیدند که لحظه‌ی معراجِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، لحظاتِ آخرِ حضرت است، تنِ مبارکِ حضرت غرقِ خون است، نگرانِ این بانوان است… این بانوان هم نسبت به حضرت غیور بودند و وقتی دیدند حضرت در لحظات آخر نگران این‌هاست، دلشان سوخت، «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اَلنِّسَاءِ بِالْعَوِیلِ وَالبُکَاء» صدای گریه‌ی بانوان بلند شد، همینکه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صدای گریه‌ی بانوان را شنید، غیرت الله است، برگشت…

مقرّم می‌گوید حضرت نگاهی به بانوان کرد، هر کدام را که نگاه کرد تا انتهای مسیر را دید، دختر را دید و تا شام رفت، خواهر را دید و تا مجلسِ عبیدالله و یزید ملعون را دید، سیّدالسّاجدین علیه السلام را دید، دید که چه بلاهایی بر سرِ او خواهند آورد، نگاهی به دختران و خواهران و بانوان کرد و فرمود: «یَا بَنَاتَ رَسُولِ الله! اِسْتَعِدُّوا لِلْبَلاءِ» ای دختران پیامبر! برای بلا آماده باشید، «إنَّ اللهَ حَافِظُکُم» خدا نگهدار شما باشد…

دخترِ حضرت که عزیزدردانه است جلو آمد و عرض کرد: بابا! آیا می‌خواهی ما را بین سی هزار نفر تنها بگذاری؟ «رُدَّنَا إلَی حَرَمِ جَدّنَا» ما را برگردان… حضرت سر مبارک خود را پایین انداخت و اشک حضرت جاری شد و فرمود: «لَوْ تُرِكَ الْقَطَا لَنَام» اگر می‌توانستم کاری انجام بدهم، انجام می‌دادم… سابقه نداشت دختر از پدر جوابِ رد بشنود… دید جواب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه منفی است و سرِ خود را پایین انداخته است و گریه می‌کند، شروع کرد بلند بلند گریه کردن… سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دختر را به همان تنِ خونینِ خود چسباند، فرمود: «لَا تُحْرِقِی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَهً مَا دَامَ مِنِّی الرُّوحُ فِی جُثْمَانِی‏» تا زمانی که من زنده‌ام در مقابل من اینطور ضجّه نزن…

یک وصیّت دارم، درست است که تو دخترِ من هستی، ولی او دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، اگر دیدی عمّه‌ی تو به قتلگاه آمد، اجازه نده فقط او را بزنند…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه اسراء، آیه 36 (وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا)

[5] خطبه فدکیّه

[6] اللهوف علی قتلی الطفوف، صفحه ۲۱ (قَالَ: وَ كَانَ اَلنَّاسُ يَتَعَاوَدُونَ ذِكْرَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَسْتَعْظِمُونَهُ وَ يَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ذَلِكَ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ كَتَبَ يَزِيدُ إِلَى اَلْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ كَانَ أَمِيرَ اَلْمَدِينَةِ يَأْمُرُهُ بِأَخْذِ اَلْبَيْعَةِ عَلَى أَهْلِهَا عام[عَامَّةً]وَ خَاصَّةً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُولُ لَهُ إِنْ أَبَى عَلَيْكَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ اِبْعَثْ إِلَيَّ بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ اَلْوَلِيدُ مَرْوَانَ وَ اِسْتَشَارَهُ فِي أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّهُ لاَ يَقْبَلُ وَ لَوْ كُنْتُ مَكَانَكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ اَلْوَلِيدُ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَهُ فِي ثَلاَثِينَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَوَالِيهِ فَنَعَى اَلْوَلِيدُ إِلَيْهِ مَوْتَ مُعَاوِيَةَ وَ عَرَضَ عَلَيْهِ اَلْبَيْعَةَ لِيَزِيدَ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّ اَلْبَيْعَةَ لاَ تَكُونُ سِرّاً وَ لَكِنْ إِذَا دَعَوْتَ اَلنَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ. فَقَالَ مَرْوَانُ لاَ تَقْبَلْ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ عُذْرَهُ وَ مَتَى لَمْ يُبَايِعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَيْلٌ لَكَ يَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِي كَذَبْتَ وَ اَللَّهِ وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَةِ وَ اَلْبَيْعَةِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ. فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِيدِ عَصَيْتَنِي فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّكَ أَشَرْتَ إِلَيَّ بِذَهَابِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْكَ اَلدُّنْيَا بِأَسْرِهَا لِي وَ أَنَّنِي قَتَلْتُ حُسَيْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً يَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِيفُ اَلْمِيزَانِ لاَ يَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ لاَ يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ. قَالَ وَ أَصْبَحَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يَسْتَمِعُ اَلْأَخْبَارَ فَلَقِيَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّي لَكَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِي تُرْشَدْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا ذَاكَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّي آمُرُكَ بِبَيْعَةِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ فِي دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  » وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ طَالَ اَلْحَدِيثُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَرْوَانَ حَتَّى اِنْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ .)


[7] سوره مبارکه مزمل، آیه 7

[8] سوره مبارکه مزمل، آیه 2

[9] سوره مبارکه نور، آیه 36

[10] إرشاد القلوب، جلد ۲ ، صفحه ۲۳۳

[11] سوره مبارکه بقره، آیه 179

[12] مقتل الحسین علیه السلام، صفحه ۶۹ (قال الخوارزمیّ: (و رُوِیَ) أَنَّ یَزِید أَمَرَ بِمِنْبَرٍ وَ خَطِیبٍ لِیُذکر النَّاسَ مَسَاوِی للحُسَیْنِ وَ أبیه عَلِیٍّ (ع) فَصَعِدَ الْخَطِیبُ الْمِنْبَرَ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ أَکْثَرَ الْوَقِیعَهَ فِی عَلِیٍّ وَ الْحُسَیْنِ، وَ أَطْنَبَ فِی تَقْرِیظِ مُعَاوِیَهَ وَ یَزِیدَ، فَصَاحَ بِهِ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ: وَیْلَکَ أَیُّهَا الْخَاطِبُ اشْتَرَیْتَ رضا مَرْضَاهَ الْمَخْلُوقِ بِسَخَطِ الْخَالِقِ؟ فیتبوا فَتَبَّوأْ مَقْعَدَکَ مِنَ النَّارِ. ثُمَّ قَالَ: یَا یَزِیدُ ائْذَنْ لِی حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَادَ، فَأَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ لِلَّهِ فِیهِنَّ رِضاً، وَ لِهَؤُلَاءِ الْجُلَسَاءِ فِیهِنَّ أَجْرٌ وَ ثَوَابٌ، فَأَبَى یَزِیدُ، فَقَالَ النَّاسُ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ ائْذَنْ لَهُ لْیَصْعَدِ فَلَعَلَّنَا نَسْمَعُ مِنْهُ شَیْئاً. فَقَالَ لهم: إِنْ صَعِدَ لَمْ یَنْزِلْ إِلَّا بِفَضِیحَتِی وَ بِفَضِیحَهِ آلِ أَبِی سُفْیَانَ، فَقالوا: وَ مَا قَدْرُ مَا یُحْسِنُ هَذَا؟ فَقَالَ: إِنَّهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتٍ قَدْ زُقُّوا الْعِلْمَ زَقّاً. و لم یَزَالُوا بِهِ حَتَّى أَذِنَ لَهُ فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ خَطَبَ خُطْبَهً أَبْکَى مِنْهَا الْعُیُونَ وَ أَوْجَلَ مِنْهَا الْقُلُوبَ، ثُمَّ قَالَ فیها: (أَیُّهَا النَّاسُ أُعْطِینَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ: أُعْطِینَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَهَ وَ الْفَصَاحَهَ وَ الشَّجَاعَهَ وَ الْمَحَبَّهَ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِیَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً (ص) وَ مِنَّا الصِّدِّیقُ وَ مِنَّا الطَّیَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ و منّا سیّده نساء العالمین فاطمّ البتول، وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّهِ؛ مَنْ عَرَفَنِی فَقَدْ عَرَفَنِی وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنِی أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِی وَ نَسَبِی: أَنَا ابْنُ مَکَّهَ وَ مِنَى أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا، أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الزّکاه بِأَطْرَافِ الرِّدَا، أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى أَنَا ابْنُ خَیْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِی الْهَوَاءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِیَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى، فسبحان من اسری، أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِیلُ إِلَى سِدْرَهِ الْمُنْتَهَى، أَنَا ابْنُ مَنْ دَنا فَتَدَلَّى فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنى،‏ أَنَا ابْنُ مَنْ صَلَّى بِمَلَائِکَهِ السَّمَاءِ، أَنَا ابْنُ مَنْ أَوْحَى إِلَیْهِ الْجَلِیلُ مَا أَوْحَى، أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى؛ أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَى، أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَیْفَیْنِ، وَ طَعَنَ بِرُمْحَیْنِ، وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَیْنِ، وَ بَایَعَ الْبَیْعَتَیْنِ، و صلّی القبلتین، وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَیْنٍ؛ وَ لَمْ یَکْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَهَ عَیْنٍ، أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِینَ، وَ وَارِثِ النَّبِیِّینَ، وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِینَ، وَ یَعْسُوبِ الْمُسْلِمِینَ، وَ نُورِ الْمُجَاهِدِینَ، وَ زَیْنِ الْعَابِدِینَ، وَ تَاجِ الْبَکَّائِینَ، وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِینَ، وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِینَ، مِنْ آلِ یَاسِینَ، رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِینَ، أَنَا ابْنُ الْمُؤَیَّدِ بِجَبْرَئِیلَ، الْمَنْصُورِ بِمِیکَائِیلَ، أَنَا ابْنُ الْمُحَامِی عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِینَ، وَ قَاتِلِ الْمَارِقِینَ وَ النَّاکِثِینَ وَ الْقَاسِطِینَ، وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِینَ، وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَیْشٍ أَجْمَعِینَ، وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ من المؤمنین، و أقدم السّابقین وَ أَوَّلِ السَّابِقِینَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِینَ، وَ مُبِیدِ الْمُشْرِکِینَ، وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِی اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِینَ، وَ لِسَانِ حِکْمَهِ الْعَابِدِینَ، وَ نَاصِرِ دِینِ اللَّهِ، وَ وَلِیِّ أَمْرِ اللَّهِ، وَ بُسْتَانِ حِکْمَهِ اللَّهِ، وَ عَیْبَهِ عِلْمِهِ الله، سَمِحٌ سَخِیٌّ، بَهِیٌّ بُهْلُولٌ زَکِیّ أَبْطَحِیٌّ، رَضِیٌّ مرضیّ، مِقْدَامٌ هُمَامٌ، صَابِرٌ صَوَّامٌ، مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ، شجاع قمقام، قَاطِعُ الْأَصْلَابِ، وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ، أَرْبَطُهُمْ جنَاناً، وَ اطلقهم عنانا، و أجرأهم لسانا، وَ أَمْضَاهُمْ عَزِیمَهً، وَ أَشَدُّهُمْ شَکِیمَهً، أَسَدٌ بَاسِلٌ، و لیث هاطل، یَطْحَنُهُمْ فِی الْحُرُوبِ -إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّهُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّهُ- طَحْنَ الرَّحَى وَ یَذْرُوهُمْ ذَرْوَ الرِّیحِ الْهَشِیمَ لَیْثُ الْحِجَاز وَ و صاحب الاعجاز، و کَبْشُ الْعِرَاقِ، الإمام بالنّصّ و الأستحقاق، مَکِّیٌّ مَدَنِیٌّ، ابطحیّ، تهامیّ؛ خَیْفِیٌّ عَقَبِیٌّ؛ بَدْرِیٌّ أُحُدِیٌّ؛ شَجَرِیٌّ مُهَاجِرِیٌّ؛ مِنَ الْعَرَبِ سَیِّدُهَا؛ وَ مِنَ الْوَغَى لَیْثُهَا؛ وَارِثُ الْمَشْعَرَیْنِ وَ أَبُو السِّبْطَیْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ، مظهر العجائب، مفرّق الکتائب و الشّهاب الثّاقب و النّور العاقب، أسد الله الغالب، مطلوب کلّ طالب، غالب کل غالب؛ ذَاکَ جَدِّی عَلِیُّ بْنُ أَبِی‌طَالِبٍ؛ أَنَا ابْنُ فَاطِمَهَ الزَّهْرَاءِ؛ أَنَا ابْنُ سَیِّدَهِ النِّسَاءِ؛ أنا ابن الطّهر البتول، أنا ابن بضعه الرّسول). قال: و لم یَزَلْ یَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ؛ وَ خَشِیَ یَزِیدُ (لَعَنَهُ اللَّهُ) أَنْ یَکُونَ فِتْنَهٌ، فَأَمَرَ الْمُؤَذِّنَ أن فَقَطَعَ عَلَیْهِ الْکَلَامَ و سکت: فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ! قَالَ عَلِیٌّ بن الحسین: کبرت کبیرا لا یقاس، و لا یدرک بالحواسّ، لا شیء أکبر من الله، فلمّا قال: أشهد أن لا إله إلّا الله! قَالَ عَلِیُّ: شَهِدَ بِهَا شَعْرِی وَ بَشَرِی وَ لَحْمِی وَ دَمِی و مخّی و عظمی، فَلَمَّا قَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه! الْتَفَتَ مِنْ أعلی فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى یَزِیدَ فَقَالَ: یا یزید! مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّی أَمْ جَدُّکَ؟ فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّکَ فَقَدْ کَذَبْتَ وَ إِنْ قلت زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّی فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ؟ قَالَ: وَ فَرَغَ الْمُؤَذِّنُ مِنَ الْأَذَانِ وَ الْإِقَامَهِ. وَ تَقَدَّمَ یَزِیدُ فَصَلَّى صَلَاهَ الظُّهْرِ.)