درنگی بر یکی از جملات زیارت جامعه کبیره؛ قسمت دوم

نویسنده

ادمین سایت

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، بویژه سیّدالشّهدا علیه السلام صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه و عرض تسلیت به محضر پر خیر و برکت حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

هدیه به ارواح طیّبه‌ی شهدا، امام عظیم الشأن، رفتگان این جمع، هر کسی در طول تاریخ قدمی برداشته است، قلمی زده است، کلامی گفته است، کلمه‌ای نوشته است، کلمه‌ای شنیده است، درهمی خرج کرده است، قطره‌ی اشکی ریخته است، محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بوده است، و بویژه صاحب این بیت، حاج آقای جاهی که دل او برای قرآن و عترت می‌تپید، و اموات شما عزیزان را، ان شاء الله خدای متعال با اولیای خودش محشور کند، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسه‌ی گذشته

بر سرِ خانِ پُرنعمتِ زیارت جامعه کبیره هستیم و یک گزاره‌ای که محل گفتگو است، «بِمُوالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دِينِنا».

چون فرصت نیست نمی‌شود آنچه گذشت را تکرار کرد، خیلی کلّی عرض می‌کنم.

ما فقط و فقط، این است و جز این نیست که با موالات شما دین را یاد گرفتیم، نه چیز دیگری، «موالات شما» هم یعنی محبّت و پذیرش ولایت شما.

این بحث ابعاد خیلی مفصلی دارد که خیلی گسترده است، یک جهت این است که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه بلاهایی بر سر دین آمد، جلسه‌ی گذشته اشاره کردم، بمناسبت در این جلسه هم اشاره خواهم کرد، ولی فرصت نیست مفصل گفته شود؛ و اینکه ابعاد این بحث هم خیلی گسترده است.

همه به قرآن کریم استناد می کنند!

عرض کردیم تمام مذاهب اسلامی، تمام گروه‌های فکری، تمام اندیشمندان و اندیشه‌ورزان، همگی اگر جزو مسلمین هستند، مستند به آیات صحبت می‌کنند، مستند به روایات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت می‌کنند.

وهابی به قرآن استناد می‌کند، داعشی به قرآن استناد می‌کند، اشعری و معتزلی به قرآن استناد می‌کنند، شیعه امامیه به قرآن استناد می‌کند، خوارج و اباضیه به قرآن استناد می‌کنند، همه به قرآن استناد می‌کنند.

اینجا هم جای این بحث نیست که من بگویم ما بصورت حقیقی استناد می‌کنیم و آن‌ها با فریب، من چنین دستگاهی ندارم که بفهمم چه کسی با فریب استناد می‌کند و چه کسی با فهم خالصانه.

این ما هستیم و درستی و غلطی، چه اتفاقی رخ می‌دهد که ما اینگونه تفاوت فکری پیدا می‌کنیم؟

فقط شیعیان مفتخر به اخذ دین از اهل بیت علیهم السلام هستند

اولین نکته اینجاست که ما بدانیم، تنها گروهی که در عالم اسلام، که در تئوری، مفتخر هستند که دین را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اخذ می‌کنند، ما هستیم.

چرا عرض می‌کنم در تئوری؟ چون در عمل معلوم نیست که من هم دین را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اخذ کنم. عقیده‌ی من این است که باید دین را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اخذ کنم، اما اینکه در عمل چکار می‌کنم، خدا می‌داند. ما هر جایی که خطا می‌کنیم یا نعوذبالله گناه می‌کنیم، آنجا درواقع به هوای نفس خود عمل کرده‌ایم، «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»،[4] یعنی کسی که گناه می‌کند، نفسِ خود را خدای خود می‌کند.

من در این گزاره کاری به عملکرد ندارم، شاید بعداً به این موضوع بپردازم، اما فعلاً ما در تئوری اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را مرجع دین خود می‌دانیم.

این موضوع را هم به شما عرض کنم که گروه دیگری در جهان اسلام چنین ادّعایی در کتب رسمی خود ندارد؛ دروغ گفته می‌شود اما در آثار رسمی خبری از این موضوع نیست، چون اصلاً امکان این امر را ندارند و خودشان هم می‌دانند نمی‌توانند این کار را کنند، اصلاً چنین جایگاهی برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قائل نیستند، اصلاً حجیّتی برای کلام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین قائل نیستند، نظرشان این است و ما هم حرفی نداریم و اشکالی ندارد و هر کسی نظری دارد، اما گاهی دیده می‌شود که فریبکاری می‌کنند و مثلاً می‌گویند «ما خود را پیرو اهل بیت پیغمبر می‌دانیم و این پیروی را لازم می‌دانیم»، این یک دروغِ آشکارِ شاخ‌دار است.

آقایی هست که چابهاری است و باسواد است، و چون باسواد است می‌داند که فقه او فقه حنفی است و کاری به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ندارند، اما نمی‌دانم چرا وقتی سخنرانی می‌کند می‌گوید ما خود را ملزم به اطاعت از اهل بیت پیامبر می‌دانیم.

درحالی که اگر شما خودتان را ملزم می‌دانستید، باید در مبانی فکری خودتان این را می‌گفتید. شما در کتب اصولی‌تان که مبانی فکری‌تان را بیان می‌کنید، می‌گویید کلام اهل بیت حجّت نیست. برای چه در صفحه‌ی خودت می‌گویی ما خودمان را ملزم به اطاعت از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌دانیم؟ به نظر بنده این کار فریبکاری است.

چون اگر شما صادقانه حرف بزنید بهتر است، بگویید ما اهل بیت را حجّت نمی‌دانیم، کمااینکه ابوحنیفه را اعلم از اهل بیت می‌دانیم.

وقتی ملزم به اطاعت از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیستی، چرا این حرف را می‌زنی؟

یعنی اگر شما بخواهید ببینید عقاید شیعه چیست، باید بروید و کتب علمای تراز یک شیعه را بخوانید، آنجا نظر داده‌اند.

همانطور که نمی‌شود ما که طرفدار مکتبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم بگوییم ابوحنیفه امام ماست و هرچه بگویم ما خود را ملزم می‌دانیم اطاعت کنیم، آن‌ها هم همینطور هستند. اینجا به این امر هم کاری ندارم که آیا این حرف درست است یا غلط است.

یک گزاره درباره‌ی «بِمُوالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دِينِنا» این است که امروز در جهان اسلام، گروهی مدّعی نیست که دین خود را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌گیرد.

ممکن است دو نوع جواب بدهند، یکی اینکه بگویند اگر ما چیزی از اهل بیت بفهمیم و خوب باشد، قبول می‌کنیم.

خسته نباشید! اگر حرف من هم خوب باشد قبول می‌کنید، اگر استدلال مرا هم بپذیرید قبول می‌کنید.

حجیّت بالاتر از استدلال است، ما به این موضوع کاری نداریم که کلام امام صادق سلام الله علیه از نظر من خوب است یا نه، امام صادق علیه السلام هرچه بفرماید من او را معصوم و حجّت می‌دانم.

ولی اگر شخص دیگری بخواهد حرف بزند، شما می‌گویید دلیل شما چه بود؟ کدام آیه را گفتید؟ روایتی که گفتید کجا بود؟

نگاه شما به من حجیّت نیست، درست هم همین است و نباید باشد، ولی اگر امام صادق علیه السلام فرموده باشد، نگاه ما حجیّت است.

لذا اگر بگویند ما کلمات خوب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را قبول می‌کنیم، خُب کلمات خوب هر کسی را قبول می‌کنید.

یا اینکه بگویند ما هم از اهل بیت اخذ می‌کنیم و هم از دیگران.

این امر هم نمی‌شود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اجازه نداده است که شما هم از پیامبر اخذ کنید و هم از جای دیگر.

عمر یک کاغذی در دست داشت و نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد، گفت: یا رسول الله! ببین! چه حرف‌های حکمت‌آمیزی!

البته این موضوع را درنظر بگیرید که عمر وقتی این حرف را می‌زد، طبق اسناد تاریخی توانایی روخوانی از قرآن کریم را نداشت! روخوانی قبل از فهم متن است، تو توانِ روخوانی نداری، با تورات چکار داری؟

ناگهان دیدند پیامبر اذان بی‌وقت دادند. اذان بی‌وقت برای زمانی بود که مردم به مسجد بیایند که خبر مهمی رخ داده است، مثلاً وحی شده است.

مردم به مسجد آمدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: من برای شما یک نور درخشان آورده‌ام، این خیلی کج‌سلیقگی است که شما قرآن را دارید، درّ شاهوار داری و یک شن‌ریزه بدست گرفته‌ای؟

فرمود: من برای شما نور آورده‌ام…

بعد دید شاید متوجّه نشوند، فرمود: «لَوْ كَانَ مُوسَى حَيّاً لَمَا وَسِعَهُ إِلاَّ اِتِّبَاعِي»،[5] بخدا اگر خود حضرت موسی هم الآن زنده بود، راهی جز تبعیّت از من نداشت!

تو هنوز نمی‌توانی از روی قرآن بخوانی، به دنبال چیز دیگری رفته‌ای؟ الآن اگر خود موسی بود از همین قرآن استفاده می‌کرد و لذّت می‌برد، تو به دنبال چه چیزی رفته‌ای؟

منبریِ دوران خلفا «کَعبُ الأحبار» است که می‌گوید من همزمان هم احکام قرآن را قبول دارم و هم احکامِ تورات را!

آن نگاه هم همینطور است که کسی بگوید من هم اهل بیت را قبول دارم و هم دیگران را!

حداقل این است که ما در تئوری اینطور نیستیم، ما تنها گروهی هستیم که خیلی باافتخار می‌گوییم «بِمُوالاتِكُمْ عَلَّمَنَا اللّهُ مَعالِمَ دِينِنا».

برای فهم قرآن به امام نیاز داریم

بعضی از امور هست که تشخیص آن برای من و شما به این راحتی‌ها ممکن نیست، اصلاً چرا ما امام لازم داریم؟ چرا اینقدر در روایات ما تأکید شده است که احدی را در جایگاه امام یا شبهِ امام یا نزدیک به امام نبینید؟ یا تشبیه نکنید؟

برای اینکه شما باید بدانید که، باید فقط از یک جا اخذ کنید؛ وگرنه ما آنچه دلمان می‌خواهد را می‌گوییم و برای کار خودمان از روایات مستند پیدا می‌کنیم.

جلسه گذشته که عرض کردیم هر قومی برای خودش آیه می‌خواند، قاعدتاً هم وقتی این‌ها با یکدیگر اختلاف دارند، حداکثر یک قوم درست می‌گوید، چون حقیقت که چند چیز نیست، بالاخره یا جبر درست است، یا تفویض درست است، یا امرِ بین این دو؛ نمی‌شود هر سه درست باشد. هر سه گروه هم به قرآن کریم استناد می‌کنند.

خوارج مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آیه قرآن می‌خواندند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همین را پیش‌بینی فرموده بود، فرمود: «إِنَّ مِنْکُمْ مَنْ یُقَاتِلُ عَلَی‌ التَّأْوِیلِ‌ القُرآن کَمَا قَاتَلةُ عَلَی تَنْزِیلِهِ‌»، من جنگیدم که بگویم قرآن کلام خداست، بعد از من گروه‌های مختلف باید با یکدیگر بجنگند تا معنای حقیقت روشن شود.

این یعنی چه؟ همه دَم از قرآن می‌زنند…

الآن ما تاریخ را نگاه می‌کنیم، اگر بحث من تمام شد و فرصت شد و دیدم شرایط مناسب است، آنوقت به خودمان هم چند سوزن می‌زنم، دوره‌ی ما هم از این دوره‌ها مستثنی نیست، ما باید بر سرِ سفره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بنشینیم، اگر به جای دیگری برویم، معلوم نیست فهم ما چقدر آن چیزی است که خدای متعال می‌خواهد بفرماید. اگر اینطور نبود که به امامت نیازی نبود، خدا به یک از ما یک کتاب می‌داد و می‌گفت بخوان و عمل کن.

ما دیده‌ایم که یزید از آیه‌ی «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ»،[6] حداقل در ادّعا عزّت خودش را دریافت می‌کند.

بنده بیش از صد و پنجاه تفسیر دارم و چند برابرِ این کتب دیده‌ام، کمتر آیه‌ای را در خاطر دارم که همه‌ی مفسران یک نظر داشته باشند.

یعنی بین آدم‌ها اختلاف است، پس کدام معنا درست است؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای این پیش‌بینی فرموده است، فرمود یک علی سلام الله علیه می‌آید که برای فهم درست می‌جنگد.

عمّار سلام الله علیه هم در صفین این امر را تطبیق کرد، گفت: «نَحْنُ ضَرَبْنَاكُمْ عَلَى تَنْزِيلِهِ*** فَالْيَوْمَ نَضْرِبُكُمْ عَلَى تَأْوِيلِهِ»،[7] این رجز جناب عمّار بود، امروز می‌جنگیم که بگوییم این چیزی که شما از اسلام می‌گویید، اسلام نیست، دروغ می‌گویید، این‌ها غلط است. کمااینکه قبلاً من هم در سپاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودم، می‌جنگیدیم که بگوییم قرآن کریم کلام خداست، ابوسفیان قبول نمی‌کرد. حال تو در مقابل من ایستاده‌ای و می‌گویی معنای قرآن این است!

در نهایت هم قرآن به نیزه کردند و به ظاهر موفق شدند، چون سپاه حضرت گفتند: این‌‌ها قرآن به نیزه کردند، یعنی بیایید تا برگردیم و به حکم قرآن تن بدهیم.

اینکه «به حکم قرآن تن بدهیم»، حکم قرآن چیست؟ حکم قرآن آن چیزی است که معاویه می‌گوید یا آن چیزی است که علی بن ابیطالب صلوات الله علیه می‌گوید؟

شما لاجرم باید یک تکیه‌گاه و مرجع داشته باشید، وگرنه الی یوم القیامة بین فهم‌ها اختلاف است. شما در مفاهیم یک گزاره پیدا کنید که اختلافی نباشد. بر سر خود توحید اختلاف هست، این همه آدم اختلاف نظر دارند، بر سر براهین اثبات وجود خدا چقدر کتاب نوشته شده است و چقدر اختلاف نظر هست، بر سر اسماء و صفات خدا چقدر کتاب نوشته شده است و چقدر اختلاف هست، بر سر همه چیز اختلاف هست، این امر هم طبیعی است، آدم‌ها مختلف می‌فهمند، قدِ ارتفاع فکر آدم‌ها آنقدر نیست که همه‌ی حقیقت را بدانند. ما در فهم قصور ذاتی داریم.

افق دید معصوم

اصلاً بعضی اوقات هست که با ظواهر اندیشیدن و ملاکات ظاهری، مسئله غلط است، ولی یک باطنی دارد که مسئله درست است.

مثال: دیده‌اید گاهی تعزیه بازی می‌کنند، در آن تعزیه یک نفر دیگری را می‌زند، اما هیچکدام دشمن نیستند، این موضوع غرض دیگری دارد، می‌خواهد یک مصیبت دیگری را یادآوری کند. بعد ناگهان کسی که در جلسه هست تحمّل نمی‌کند و درگیر می‌شود.

یا مثلاً جایی در حال ساخت فیلم هستند و شما در حال دیدن هستید، ناگهان می‌بینید کسی آمد و دیگری را گروگان گرفته است و می‌خواهد بزند. اگر شما بروید و جلوی او را بگیرید، فیلم را خراب کرده‌اید. چون شما یک ظاهری را دیده‌اید، ولی این امر یک باطنی داشت.

اگر شما جوانب همین موضوعات ساده‌ی روزگار ما را ندانید، نمی‌توانید درست قضاوت کنید، حال آنجایی که باطن دارد را چکار می‌کنی؟

اگر شما خیابان بروید و ببینید کسی کلید بدست گرفته است و به ماشین مردم خط می‌اندازد، حتماً می‌روید و تذکّر می‌دهید. ظاهر این امر غلط است.

در آن ماجرای حضرت موسی علیه السلام با آن عبد صالح خدا، ظاهر کار همین کاری بود که حضرت موسی علیه السلام بایستی انجام می‌داد، گفت: چرا کشتی مردم را سوراخ می‌کنی؟ این کار حق الناس است.

آن عبد صالح در یک افق دیگری بود، گفت: من این کشتی را سوراخ کردم، تا شاه این کشتی را مصادره نکند!

یعنی تو یک بُعد را می‌بینی، افق دید تو کوتاه است، من پشت سر ماجرا را هم می‌بینم.

به ظاهر حق با معترض است، اما گاهی خدای متعال صحنه‌های این عالم را طوری می‌چیند که آدمی در عرصه‌ای کاملاً مظلوم می‌شود…

خوش‌بین‌ترین یاران امام حسین علیه السلام هم فکر نمی‌کردند که هزار و چهارصد سال بعد… امروز وضع یزید را ببینید و وضع سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را هم ببینید… اصلاً چه کسی می‌توانست ببیند؟ آیا آن روز خوش‌بین‌ترین طرفدارانشان هم می‌توانستند ببینند.

بله حضرت زینب کبری سلام الله علیها که افق نگاه او افقِ نگاهِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، که ما راهی به او هم نداریم، آن زمانی که در قتلگاه جسارت می‌کردند به زین العابدین سلام الله علیه فرمود: چرا در حال جان دادن هستی؟ من می‌بینم که آسمانی‌ها در حال نظاره‌ی ما هستند، اینجا را نگاه نکن که ما غریب شدیم، در آسمان می‌دانند حق با چه کسی است.

آیا می‌شود این آدم را ذلیل کرد؟

بعد عبراتی فرمود که ان شاء الله وقتی شما امسال به زیارت اربعین مشرّف شدید، به یاد این جمله بیفتید، فرمود: من آن روزی را می‌بینم که شیعیان پدرت صبح و شام اجازه نمی‌دهند اینجا خلوت شود.

روز عاشورا روز شکست ظاهری قطعی بود، روز مظلومیت قطعی بود، روز شهادت قطعی بود، اما ناگهان افق نگاه کسی آنقدر بلند است که می‌گوید من می‌بینم از یک ماه زودتر موکب‌ها برای پذیرایی از زوّار پدرت به اینجا می‌آیند… این عبارت برای من است، جمله‌ی اصلی که برای حضرت زینب کبری سلام الله علیها است این است که فرمودند: من می‌بینم که اینجا صبح و شام خلوت نخواهد شد. فکر نکن اینجا ما را کشتند و ما تمام شدیم.

آیا می‌شود این آدم را شکست داد؟ نه!

آیا این افق نگاه برای همه است؟ نه! ما ذاتاً به این ارتفاع افق دید قاصر هستیم، برای همین به امام نیاز داریم.

حضرت موسی علیه السلام فرمود: چرا کشتی مردم را سوراخ می‌کنی؟…

اگر دیدید من به ماشین مردم آسیب می‌زنم، باید به من تذکّر بدهید، چون من چنین افق دیدی ندارم و باید به همین ظواهر دین عمل کنم.

اما زمانی پیامبر کاری می‌کند، یا خدا می‌خواهد کاری کند، یا امام حسین علیه السلام کاری می‌کند. شما هر آدمی را ببینید که می‌خواهد فرزند خود را قربانی کند، باید بروید و به او اعتراض کند، چون این کار غلط است، اما این اعتراض به حضرت ابراهیم علیه السلام نیست. چرا؟ چون «بأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»، چون این‌ها فقط به امر خدا عمل می‌کنند، اینطور نیست که بگوید دوست دارم این کار را کنم.

اگر من بخواهم به امر خدا عمل کنم، من راهی بجز این ندارم که به سراغ آیات و روایت بروم، مجبور هستم که به سراغ عمومات بروم، برای من حکم خاص وجود ندارد، من باید به همین دین عمل کنم. اما برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چطور؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای اینکه یک نفر را مفتضح کند، کسی که سابقه‌ی چند مرتبه فرار از جنگ دارد را بعنوان فرمانده‌ی لشکر قرار می‌دهد و او فرار می‌کند.

می‌پرسند این چه انتخابی است؟ می‌فرماید: دستور الهی است، عملیات ایذائی بود که هم کفار یهود شکست بخورند و هم وضع منافقین معلوم شود. به امر خدا عمل کردم، امر خدا بود.

ریشه‌ی اعتراض به امام معصوم

تمام کسانی که در طول تاریخ با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دچار مشکل شدند و به ائمه علیهم السلام اعتراض کردند، خوب بودند ولی اعتراض کردند، ریشه‌ی اعتراض‌شان این است که امام را امام معصوم نمی‌دانستند.

آن کسانی که آمدند و به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه گفتند: «چرا صلح کردی؟ این کار غلط است، این کار ذلّت است»، این‌ها امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را آدمی بهتر از خودشان می‌دانستند نه امامِ معصوم.

در یاد دارید که جلسه‌ی قبل عرض کردم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کسانی آمدند که «خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»،[8] با پیغمبر مخالفت می‌کردند، «مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ» عمداً مخالفت می‌کردند، «نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ» عمداً عهد پیغمبر را نقض می‌کردند، «مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ» سنّت پیغمبر را تغییر می‌دادند.

این‌ها عمداً همه چیز را خراب کردند، اگر الآن من بخواهم همه چیز را درست کنم، همه می‌روند، بجز آن شیعیانی که فرض وجوب امامت من را از دین می‌دانند، یعنی می‌دانند من امام هستم نه حاکم. حکومت در دست او هست ولی امام معصوم است، «مَعَ القُرآن» است، «مَعَ الحَق» است، بلکه حق به دور او می‌گردد.

خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: کسانی که امامت مرا قبول ندارند از من می‌بُرَند.

کسانی که آمدند و به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اعتراض کردند، چه اعتراضی کردند؟

اول این موضوع را به خدمت شما عرض کنم که ظاهراً حق با آن‌ها بود، مانند همان مواردی که آمدند و حضرت خضر علیه السلام اعتراض کردند، ظاهر امر این بود که چرا کشتی مردم را سوراخ می‌کنی؟ اینجا هم می‌گفتند: چرا هنوز جنگ شروع نشده است، حکومت را به معاویه دادی؟

ظاهر امر این بود که می‌گفتند می‌رفتیم و می‌جنگیدیم! ما که هنوز شکست نخورده‌ایم.

همانطور که می‌دانید هیچ جنگ اصلی رخ نداد و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حکومت را به معاویه داد.

من این موضوع را از سلیقه‌ی خودم نمی‌گویم، بلکه روایت دارد که فرمود: این آتش‌بسِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با معاویه، از سنخ سوراخ کردنِ کشتی است.

یعنی ظاهر کار درست نیست، ولی من به امر الهی یک افقی را می‌بینم که شما نمی‌بینید؛ من شما را به مسیر می‌رسانم، من برای اینکه شما را حفظ کنم این کار را کردم.

لذا این افق قابل تأسّی نیست، چون ما به این افق علم نداریم. این امر برای معصوم است و برای غیرمعصوم نیست، چون من به وحی دسترسی و الهام بصورت حجّت ندارم، برای همین هم به درِ خانه‌ی امام معصوم می‌رویم.

یکی از جواب‌هایی که برای آتش‌بس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه داده شده است این است که می‌گوید ظاهری که می‌بینی بد است، بد است، ولی یک دستوری در این امر هست، پایان کار این امر یک خیری هست.

چه کسانی با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه دعوایشان می‌شود؟ کسانی که برای امام حسن مجتبی صلوات الله علیه این جایگاه عصمت را قائل نیستند.

پس اولاً دقت کنید، دیده‌اید بعضی جاها می‌گویند از کربلا عبرت بگیرید، خیلی درست است، ولی اینطور نیست که ما باید از کربلا عبرت بگیریم وگرنه وقتی امام زمان ارواحنا فداه بیاید ممکن است… ما اگر نعوذبالله حرام هم بخوریم ممکن است امام زمان ارواحنا فداه بیاید و ما نتوانیم همراهی کنیم، ولی این قسمت که ممکن است ما هم روزی به امام زمان ارواحنا فداه نعوذبالله بگوییم «یا مذل المؤمنین»، اگر کسی قائل به عصمت امام باشد، این حرف را نمی‌زند.

گیر آن‌ها این بود که قائل به عصمت نبودند، شیعه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند ولی برای فهم خودشان ارزش قائل بودند، ما فهم خود را با فهم امام در یک رده نمی‌دانیم.

ما کوفیان را نمی‌شناسیم، اگر در کشور ما ببینید که نعوذبالله زمانی با اسرائیل مذاکره کنند، بعد هم حکومت را به اسرائیل تحویل بدهند، در این جمع حتّی یک نفر هم نمی‌گوید کار خوبی بود.

بیهوده بر سرِ کوفیان نزنیم، ظاهری که کوفیان می‌دیدند، یک امر غلط می‌دیدند؛ آن طرف معاویه بود.

مشکل کجا بود؟ مشکل سقیفه بود، سقیفه «عصمت امام» را از ذهن مردم گرفته بود، این بدبخت‌ها درست می‌دیدند که آن طرف معاویه است و نباید با معاویه آتش‌بس امضاء کرد، مشکل‌شان این بود که امام را معصوم نمی‌دیدند.

مشکل سقیفه بود، چون سقیفه عصمت و علم امام را از اذهان پاک کرد و به مردم باوراند که فلان کس هم می‌تواند حاکم باشد.

مردمی که باور کردند فلانی و فلانی و فلانی می‌توانند حاکم باشند، نگاهشان به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم حداکثر در همان سطح بود، پس معلوم است که دیگر اجازه نمی‌دادند بخواهی یک کارِ به ظاهر خلاف کنی، چون به عصمت و علم امام اعتقاد نداشتند، ولو در صفین یارِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، چون ظاهرِ کاری که می‌دیدند غلط بود، می‌گفتند: آتش‌بس با معاویه؟ حداقل برویم و کشته شویم!

ما راجع به برکات آتش‌بسِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه زیاد صحبت کرده‌ایم، اما آن زمان که این موضوعات را متوجّه نمی‌شدند؛ آن زمان می‌گفتند: آتش‌بس با معاویه؟

و برای اینکه شما بخواهید این موضوع را درک کنید، بهترین مثال این است که شما فکر کنید امروز گروهی می‌خواهند بروند و با اسرائیل مذاکره کنند؛ که شما ابداً به کسی حق نمی‌دهید، درست هم حق نمی‌دهید، چون امروز کسی معصوم نیست.

اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه امام معصوم نبود که «بأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ»، حتماً خطا بود، چون ظاهر امر خطا بود، و ما برای غیر از امام معصوم چنین باطن‌بینی نداریم که بخواهیم روی آن حساب کنیم.

لذا اولاً مدام بر سر کوفیان نزنیم، ظاهر آن چیزی که این بیچاره‌ها می‌دیدند خراب بود.

تفاوت حضرت موسی علیه السلام با کوفیان زیاد است، ولی یکی از آن‌ها این است که خدای متعال به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام فرمود: این عبدی از بندگان صالح من است؛ اما سقیفه باعث شده بود که کوفیان این موضوع که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عبد صالح خداست را نفهمند و ندانند.

در کافی شریف هست که خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم فرمود: اگر من بخواهم بدعت‌ها را درست کنم همه‌ی آن کسانی که امامت من را قبول ندارند می‌روند.

چون طوری این بدعت‌ها جزو دین این‌ها شده است که اگر من بخواهم این بدعت را درست کنم، قبول نمی‌کنند، مگر آن کسانی که امامتِ مرا الهی می‌دانند.

یعنی آن کسی که به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه «یا مذلّ المؤمنین» نگفت، خوش‌اخلاق نبود، آن کسی که در ماجرای آتش‌بس در مقابل امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ادب را حفظ کرد، کسی بود که امامتِ امام را قبول داشت.

وگرنه اگر شما در روزگار ما هرچقدر به یک نفر معتقد باشید، مثلاً یک وزیر امور خارجه هرچه آدم خوبِ نمازشب خوان باشد، ببینید رفته است و با اسرائیل مذاکره کرده است و حکومت را هم تحویل بدهد، نمی‌توانید بپذیرید.

ما مسائل را ساده می‌کنیم و بعد بر سرِ موضوع می‌زنیم! مسائل ساده نیست.

می‌خواهم عرض کنم تأکید روی اینکه باید دین را از امام معصوم اخذ کرد، هنوز هم کاربرد دارد؛ من هنوز به مسائل روز نپرداخته‌ام.

ما خیلی اوقات هوای نفس‌مان را، فهم خودمان را، فهم حزب‌مان را، فهم جریان خودمان را جای امام معصوم قرار می‌دهیم و تصمیم‌گیری می‌کنیم. در روزگار ما موضوعات فراوانی هست که اینطور است، که اگر بر سرِ سفره‌ی دین برگردیم، می‌بینیم اندکی فاصله دارد.

یعنی چیزی که در آن روزگار محور بود، جنگ با معاویه نبود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همینطور نفرمود «عَلِيٌّ مَعَ اَلْحَقِّ وَ اَلْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ مَعَهُ حَيْثُمَا دَارَ»، اعتبار حق به علی سلام الله علیه است، حق به دورِ علی سلام الله علیه می‌گردد، اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم واقعیت بیان فرموده است، یعنی اگر روزی در جایی گیر کردی و یک چیزی را حق پنداشتی، در حالی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کار دیگری می‌کند، حق با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، آن چیزی که حق پنداشته‌ای حق نیست، و این موضوع برای معصوم است و برای کس دیگری نیست، وگرنه مسیر خطا می‌شود.

شما با همین تعبیر نگاه کنید، تمام آن کسانی که به امام حسین علیه السلام گله کردند که چرا به کربلا می‌روی، برخی آدم‌های خوبی بودند ولی فهم عصمت از امام حسین علیه السلام نداشتند، می‌گفتند شکست جدی در این مسیر محتمل است، پس نرو.

تا آنجایی که شما می‌بینی…

مردمی که با حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام به سمت نیل می‌رفتند، که پشت سر فرعون بود و نیزه‌های فرعونیان… می‌گفتند: جلو بسته است، چرا به این سمت می‌رویم؟

واقعاً جلو بسته بود، جلو دریا بود!

اما «إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ»،[9]

«إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ» یک معنای کلّی دارد که ما می‌فهمیم، اما این کار کارِ هر کسی نیست و کارِ معصوم است، حضرت موسی علیه السلام این مردم را کنار دریا برد، ناگهان دریا باز شد. این کارِ حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام است؛ وگرنه در غیر از آن شرایط همه باید تدبیر کنند، اگر می‌خواهی فرار کنی که تو را نکشند، نباید به کوچه‌ی بن‌بست بروی. ما باید تدبیر کنیم، مگر اینکه جایی دست ما به شخصی مانند حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام رسید. اینجا دیگر قرار است او تدبیر کند، جنس تدبیر او هم مانند ما از جنسِ حدسیات نیست، از جنس وهمیات ما نیست، از جنس ظنون و گمان‌های ما نیست، معصومانه است.

در جهان اسلام فقط ما شیعیان این تئوری را قبول داریم؛ نه اینکه بگویم ما خوب هستیم و بقیه خوب نیستند، بقیه این تئوری را قبول ندارند، برای همین هم این همه مشکل پیش آمد.

به امام حسین علیه السلام نامه می‌نوشتند: الآن وقت این امر نیست و نرو!

به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌گفتند: الآن گرم است!… بعداً که می‌خواست جنگ کند می‌گفتند: الآن سرد است!…

باید عقاید و رفتارهای خود را با منابع دین بررسی کنیم

شیعیان ائمه علیهم السلام عبارتی بدرستی یاد گرفته بودند، پای منبر زراره می‌نشستند و زراره حرف می‌زد… البته باید توجّه کرد که منظور بنده از اینکه می‌گویم پای منبر می‌نشستند، باید توجّه داشت که شیعیان جلسات شلوغ، کم داشتند، چون بگیر و ببند بود، ولی از زراره استفاده می‌کردند.

بعضی جاها شک می‌کردند که زراره منبر می‌رود یا از امام نقل می‌کند، اینجا می‌گفتند: صبر کن! این کلامِ خودت هست یا کلامِ امام صادق علیه السلام است؟ اگر کلام خودت هست، باید در کلام خودت استدلال داشته باشی.

ما باید در تئوری یک مرتبه برگردیم و عقایدمان را با منابع دین بررسی کنیم؛ اگر فرصت شود جلوتر عرض می‌کنم که باید یک مرتبه رفتارهای خودمان را با منابع دین بررسی کنیم. در خیلی از اوقات رفتارهای ما از دستورات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اخذ نشده است.

اینکه عرض کردم «ما در تئوری این حرف را می‌زنیم» برای همین بود.

ما باید یک مرتبه تئوری خود را درست کنیم که باید دین را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گرفت، از طرف دیگر باید یک مرتبه هم بررسی کنیم که آیا واقعاً الآن دینمان را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اخذ می‌کنیم یا نه؟

خیلی از اوقات ما دین خود را ناخواسته از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اخذ نمی‌کنیم، چون یک کسی پیدا می‌شود و حرفی می‌زند و ما فکر می‌کنیم درست است و این موضوع را محور فکر خود قرار می‌دهیم.

انتخابات گذشته یکی از بهترین درس عبرت‌های «چگونه مسلمان باشیم» بود، اگر کسی برود و بررسی کند برای اولوالالباب درس‌های فراوانی داشت، که ما باید دین را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اخذ کنیم، اما کنش‌گری و ورود و خروج و درگیری و حبّ و بغض ما گاهی به آن شیوه‌ای که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌گویند نیست و ما خیال کرده‌ایم که به تکلیف‌مان عمل می‌کنیم.

من واضح حرف نمی‌زنم چون قصد ندارم بگویم این طرف بد است و آن طرف خوب است و… لازم نیست این کار را کنم، آن زمان که موضوع داغ بود این کار را نکردیم، الآن که گذشته است.

آن چیزی که ماند درس عبرت بود.

ما باید دین را در تئوری از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اخذ کنیم، از طرف دیگر باید یک مرتبه هم بررسی کنیم و ببینیم آیا در عمل هم این کار را می‌کنیم یا نه؟ آیا شیوه‌ی رفتار ما با شیوه‌ی رفتار ائمه علیهم السلام تناسب دارد یا نه؟ آیا کنش‌گری ما با شیوه‌ی ائمه علیهم السلام تناسب دارد یا نه؟ با این شیوه‌ی کنش‌گری ما، اگر امام معصوم بین ما بود، او را تخطئه می‌کردیم یا نه؟

این‌ها آن چیزهایی است که برای مراحل بعدی است.

اول باید درست تبیین شود که باید دین را از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگیریم.

می‌گوید: ما این جمله را قبول داریم.

می‌گویم: صبر کن! باید ببینیم آیا در عمل هم این کار را می‌کنیم یا نه؟

آنقدری که بنده‌ی روسیاه می‌فهمم، اشتباهات فاحش زیاد است.

لطفا یک صلوات مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

روضه‌ی ورود اسرا به کوفه

این ایام ایامِ اسارتِ آل الله است، خواندنِ روضه‌ی اسارت هم خیلی سخت است، من فقط چند جمله عرض می‌کنم که به مصیبت اشاره کرده باشم، بیان این مصیبت خیلی سخت است.

در ابتدا مقدّمه‌ای بگویم، این قسمت روضه را که علما خیلی بیچاره‌ی این جمله هستند، ولی شاید برای عموم مردم خیلی روشن نباشد را توضیح بدهم…

در رفت و آمدهای اهل علم که آدابی را رعایت می‌کنند، همیشه مادون به دیدار مافوق می‌رود، پایین به دیدارِ بالا می‌رود، اگر بالا تفضلاً و اختیاراً به دیدارِ پایین برود، خیلی کَرَم کرده است. برای همین آدابی را رعایت می‌کردند. اگر یک عالم ربّانی می‌خواست از نجف به قم بیاید یا از قم به نجف برود، چون یک عالم برجسته‌ای بود و به آن شهر وارد شده بود، برای اینکه ادب را رعایت کنند، چند کیلومتر جلوتر از شهر به استقبال او می‌رفتند که حرمت او حفظ شود، اینطور نباشد که مثلاً یک مرجع تقلید به خانه‌ی من بیاید، این من هستم که باید به دیدنِ او بروم. ممکن است او تکرماً این کار را کند یا خودش بخواهد، ولی این موضوع خیلی تفضّل است.

اگر بخواهند عالمی را برای این امر مجبور کنند، خیلی اهانت است.

عرب این موضوع را خیلی بشدّت رعایت می‌کرد، اینکه چه کسی وارد است و وارد شده است، به کجا وارد شده است. آن هم شهرِ کوفه… تفاوت شهر کوفه با شام این بود که… شاید در روضه‌ها بی‌دقّتی کنند، در شهر کوفه بجز نزدیکی‌های کاخ و خود کاخ، کسی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جسارت نکرد، کوفیان گریه می‌کردند. در کوفه ناصبی هم بود، ولی فضای کوفه اینطور نبود که بشود در همه جای کوفه به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اهانت کرد. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در کوفه طرفدار و محب زیاد داشتند. لذا بیشتر گریه می‌کردند که چه غلطی صورت گرفت و چه فاجعه‌ای رخ داد. کوفه در یاد دارد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر غیرتی بود، کوفه در یاد دارد که اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌دید یک شوهری همسرِ خود را ترسانده است، ممکن بود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر بکشد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی به ناموس حساس بود… خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم همین ابتلا را کشید…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی روی ناموس حساس بود، از جایی رد می‌شد و دید کنیزی در گوشه‌ای گریه می‌کند، کار خود را رها می‌کرد که ببیند این کنیز چه مشکلی دارد… بلکه خودش فرمود «أَنَا أَبُو اَلْيَتَامَى وَ زَوْجُ اَلْأَرَامِلِ»،[10] اگر زنِ بی‌سرپرست بود، من سرپرست او هستم… کسی این‌ها را بی‌صاحب حساب نکند… چه برسد به فرزندانِ خودش، چه برسد به دخترِ صدیقه طاهره سلام الله علیها…

حال چند روز قبل این بزرگواران را از کربلا آورده‌اند…

این ایامی که ما با یکدیگر صحبت می‌کنیم، یک مظلومیت دیگر هم رخ داد، آن هم این است که اسرای کربلا دو قسم بودند، بعضی‌شان خانواده‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودند، بعضی‌شان خانواده‌ی انصار بودند. مثلاً ظاهراً همسر حبیب بن مظاهر سلام الله علیه، شاید همسر مسلم بن عوسجه سلام الله علیه، شاید همسر زهیر سلام الله علیه، همسرِ جُناده انصاری سلام الله علیه و… هم در کربلا بودند و اسیر شدند، این‌ها کوفی بودند. وقتی یک یا دو روز گذشت، قبایل این‌ها آمدند و پول دادند و این‌ها را آزاد کردند… نه اینکه نخواهند برای اسرای آل الله پول بدهند، حکومت قبول نمی‌کرد… با همسر شهدای انصار کاری نداشت که بخواهد آن‌ها را تا شام بفرستد… جریمه گرفتند و این‌ها را آزاد کردند… این ایامی که ما با یکدیگر صحبت می‌کنیم، فقط ناموسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اسیر است، دیگر کسی از انصار اسیر نیست، لذا تعدادشان هم کمتر است، وقتی تعداد کمتر است، یعنی بیشتر در تیررسِ نگاه هستند…

حال من فقط اشاره می‌کنم و با توضیحاتی که عرض کردم، نمی‌توانم بیشتر تشریح کنم…

اهل مقتل اینطور نوشته‌اند که «دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَی بْنِ زِیَاد»

اشاره‌شان به همین چیزی است که عرض کردم، شأن حضرت زینب کبری سلام الله علیها این نبود که بر این مادونِ بدونِ شرافت وارد شود، منتها حضرت زینب کبری سلام الله علیها را با دستِ بسته وارد کردند…

برای اینکه اوضاع مناسب نبود… شما به هر مجلسی که بروید باید لباس مناسب آن جلسه را داشته باشید، اما شیخ مفید با تعابیری شبیه این دارد که «فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا»[11] لباس مناسب شأن حضرت نبود، لباس پاره بود، خاک‌آلود بود… مشکلات دیگری هم داشت…

لذا وقتی حضرت زینب کبری سلام الله علیها می‌خواست وارد شود، این چند خانم از آل الله که غیور بودند گفتند ما هرکه هستیم، حضرت زینب کبری سلام الله علیها دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، دور حضرت زینب کبری سلام الله علیها حلقه زدند که حضرت زینب کبری سلام الله علیها دیده نشود…

«فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا»

همینکه وارد جلسه شد، طبق نقل بی‌اجازه از عبیدالله ملعون در گوشه‌ای نشست که این بانوان دور او را بگیرند، عبیدالله ناپاکزاده متوجه این موضوع شد، چون گفت: «مَنْ هَذِهِ مُتَنَكِّرَةً؟» آن کسی که می‌خواهید بپوشانید تا من نبینم کیست؟… گفتند: «هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ أمِیرِالمُؤْمِنِین»


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه جاثیه، آیه 23 (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ)

[5] عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، جلد ۴، صفحه ۱۲۱ (وَ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ قَدْ رَأَى بَعْضَ أَصْحَابِهِ يَنْظُرُ فِي اَلتَّوْرَاةِ بَعْدَ مَا رَأَى اَلْغَضَبَ فِي وَجْهِهِ لَوْ كَانَ مُوسَى حَيّاً لَمَا وَسِعَهُ إِلاَّ اِتِّبَاعِي .)

[6] سوره مبارکه آل عمران، آیه 26 (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ ۖ بِيَدِكَ الْخَيْرُ ۖ إِنَّكَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)

[7] بحار الأنوار (ط – بيروت)، جلد ‏33، صفحه 21.

[8] الکافي، جلد ۸، صفحه ۵۸ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ اَلْهِلاَلِيِّ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ قَالَ أَلاَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمْ خَلَّتَانِ اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى وَ طُولُ اَلْأَمَلِ أَمَّا اِتِّبَاعُ اَلْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ اَلْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ اَلْأَمَلِ فَيُنْسِي اَلْآخِرَةَ أَلاَ إِنَّ اَلدُّنْيَا قَدْ تَرَحَّلَتْ مُدْبِرَةً وَ إِنَّ اَلْآخِرَةَ قَدْ تَرَحَّلَتْ مُقْبِلَةً وَ لِكُلِّ وَاحِدَةٍ بَنُونَ فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلْآخِرَةِ وَ لاَ تَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ اَلدُّنْيَا فَإِنَّ اَلْيَوْمَ عَمَلٌوَ لاَ حِسَابَ وَ إِنَّ غَداً حِسَابٌ وَ لاَ عَمَلَ وَ إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ اَلْفِتَنِ مِنْ أَهْوَاءٍ تُتَّبَعُ وَ أَحْكَامٍ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا حُكْمُ اَللَّهِ يَتَوَلَّى فِيهَا رِجَالٌ رِجَالاً أَلاَ إِنَّ اَلْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اِخْتِلاَفٌ وَ لَوْ أَنَّ اَلْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى لَكِنَّهُ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلاَنِ مَعاً فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي اَلشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ وَ نَجَا اَلَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلْحُسْنَى إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا اَلصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا اَلْكَبِيرُ يَجْرِي اَلنَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ اَلسُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى اَلنَّاسُ مُنْكَراً ثُمَّ تَشْتَدُّ اَلْبَلِيَّةُ وَ تُسْبَى اَلذُّرِّيَّةُ وَ تَدُقُّهُمُ اَلْفِتْنَةُ كَمَا تَدُقُّ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ وَ كَمَا تَدُقُّ اَلرَّحَى بِثِفَالِهَا وَ يَتَفَقَّهُونَ لِغَيْرِ اَللَّهِ وَ يَتَعَلَّمُونَ لِغَيْرِ اَلْعَمَلِ وَ يَطْلُبُونَ اَلدُّنْيَا بِأَعْمَالِ اَلْآخِرَةِ ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ اَلْوُلاَةُ قَبْلِي أَعْمَالاً خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مُتَعَمِّدِينَ لِخِلاَفِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ اَلَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَرَدَدْتُهُ إِلَى اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ كَمَا كَانَ وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ اَلْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ اَلْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اِسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ اَلْحُكْمَ فِي اَلْفُرُوجِ وَ اَلْأَحْكَامِ وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ اَلْعَطَايَا وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيَاءِ وَ أَلْقَيْتُ اَلْمِسَاحَةَ وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ اَلْمَنَاكِحِ وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ اَلرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ اَلْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ اَلْمَسْحَ عَلَى اَلْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى اَلنَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلاَلِ اَلْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى اَلْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ اَلنَّاسَ اَلْجَهْرَ بِ‍ «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ »  وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخْرَجَهُ وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ اَلنَّاسَ عَلَى حُكْمِ اَلْقُرْآنِ وَ عَلَى اَلطَّلاَقِ عَلَى اَلسُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ اَلصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا وَ رَدَدْتُ اَلْوُضُوءَ وَ اَلْغُسْلَ وَ اَلصَّلاَةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ اَلْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اَللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ اَلنَّاسَ أَنْ لاَ يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلاَّ فِي فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اِجْتِمَاعَهُمْ فِي اَلنَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ اَلْإِسْلاَمِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ يَنْهَانَا عَنِ اَلصَّلاَةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ اَلْأُمَّةِ مِنَ اَلْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ اَلضَّلاَلَةِ وَ اَلدُّعَاةِ إِلَى اَلنَّارِ وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللّٰهِ وَ مٰا أَنْزَلْنٰا عَلىٰ عَبْدِنٰا يَوْمَ اَلْفُرْقٰانِ يَوْمَ اِلْتَقَى اَلْجَمْعٰانِ »  فَنَحْنُ وَ اَللَّهِ عَنَى بِذِي اَلْقُرْبَى اَلَّذِي قَرَنَنَا اَللَّهُ بِنَفْسِهِ وَ بِرَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ تَعَالَى «فَلِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي اَلْقُرْبىٰ وَ اَلْيَتٰامىٰ وَ اَلْمَسٰاكِينِ وَ اِبْنِ اَلسَّبِيلِ»  فِينَا خَاصَّةً: «كَيْ لاٰ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ اَلْأَغْنِيٰاءِ مِنْكُمْ وَ مٰا آتٰاكُمُ اَلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مٰا نَهٰاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اِتَّقُوا اَللّٰهَ»  فِي ظُلْمِ آلِ مُحَمَّدٍ : «إِنَّ اَللّٰهَ شَدِيدُ اَلْعِقٰابِ »  لِمَنْ ظَلَمَهُمْ رَحْمَةً مِنْهُ لَنَا وَ غِنًى أَغْنَانَا اَللَّهُ بِهِ وَ وَصَّى بِهِ نَبِيَّهُ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْ لَنَا فِي سَهْمِ اَلصَّدَقَةِ نَصِيباً أَكْرَمَ اَللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ أَكْرَمَنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ أَنْ يُطْعِمَنَا مِنْ أَوْسَاخِ اَلنَّاسِ فَكَذَّبُوا اَللَّهَ وَ كَذَّبُوا رَسُولَهُ وَ جَحَدُوا كِتَابَ اَللَّهِ اَلنَّاطِقَ بِحَقِّنَا وَ مَنَعُونَا فَرْضاً فَرَضَهُ اَللَّهُ لَنَا مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ «وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ»  عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ .)

[9] سوره مبارکه شعراء، آیه 62 (قَالَ كَلَّا ۖ إِنَّ مَعِيَ رَبِّي سَيَهْدِينِ)

[10] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلامبحار الأنوار، جلد ۴، صفحه ۸ (يد، [التوحيد] ، اِبْنُ اَلْوَلِيدِ عَنِ اِبْنِ أَبَانٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي خُطْبَةٍ: أَنَا اَلْهَادِي وَ أَنَا اَلْمُهْتَدِي وَ أَنَا أَبُو اَلْيَتَامَى وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ زَوْجُ اَلْأَرَامِلِ وَ أَنَا مَلْجَأُ كُلِّ ضَعِيفٍ وَ مَأْمَنُ كُلِّ خَائِفٍ وَ أَنَا قَائِدُ اَلْمُؤْمِنِينَ إِلَى اَلْجَنَّةِ وَ أَنَا حَبْلُ اَللَّهِ اَلْمَتِينُ وَ أَنَا عُرْوَةُ اَللَّهِ اَلْوُثْقَى وَ كَلِمَةُ اَلتَّقْوَى وَ أَنَا عَيْنُ اَللَّهِ وَ لِسَانُهُ اَلصَّادِقُ وَ يَدُهُ وَ أَنَا جَنْبُ اَللَّهِ اَلَّذِي يَقُولُ أَنْ تَقُولَ نَفْسٌ يٰا حَسْرَتىٰ عَلىٰ مٰا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّٰهِ وَ أَنَا يَدُ اَللَّهِ اَلْمَبْسُوطَةُ عَلَى عِبَادِهِ بِالرَّحْمَةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ وَ أَنَا بَابُ حِطَّةٍ مَنْ عَرَفَنِي وَ عَرَفَ حَقِّي فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ لِأَنِّي وَصِيُّ نَبِيِّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حُجَّتُهُ عَلَى خَلْقِهِ لاَ يُنْكِرُ هَذَا إِلاَّ رَادٌّ عَلَى اَللَّهِ وَ رَسُولِهِ .)

[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۵، صفحه ۱۱۴ (أَقُولُ رَأَيْتُ فِي بَعْضِ اَلْكُتُبِ اَلْمُعْتَبَرَةِ رُوِيَ مُرْسَلاً عَنْ مُسْلِمٍ اَلْجَصَّاصِ قَالَ: دَعَانِي اِبْنُ زِيَادٍ لِإِصْلاَحِ دَارِ اَلْإِمَارَةِ بِالْكُوفَةِ فَبَيْنَمَا أَنَا أُجَصِّصُ اَلْأَبْوَابَ وَ إِذَا أَنَا بِالزَّعَقَاتِ قَدِ اِرْتَفَعَتْ مِنْ جَنَبَاتِ اَلْكُوفَةِ فَأَقْبَلْتُ عَلَى خَادِمٍ كَانَ مَعَنَا فَقُلْتُ مَا لِي أَرَى اَلْكُوفَةَ تَضِجُّ قَالَ اَلسَّاعَةَ أَتَوْا بِرَأْسِ خَارِجِيٍّ خَرَجَ عَلَى يَزِيدَ فَقُلْتُ مَنْ هَذَا اَلْخَارِجِيُّ فَقَالَ: اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ فَتَرَكْتُ اَلْخَادِمَ حَتَّى خَرَجَ وَ لَطَمْتُ وَجْهِي حَتَّى خَشِيتُ عَلَى عَيْنِي أَنْ يَذْهَبَ وَ غَسَلْتُ يَدَيَّ مِنَ اَلْجِصِّ وَ خَرَجْتُ مِنْ ظَهْرِ اَلْقَصْرِ وَ أَتَيْتُ إِلَى اَلْكِنَاسِ فَبَيْنَمَا أَنَا وَاقِفٌ وَ اَلنَّاسُ يَتَوَقَّعُونَ وَصُولَ اَلسَّبَايَا وَ اَلرُّءُوسِ إِذْ قَدْ أَقْبَلَتْ نَحْوَ أَرْبَعِينَ شُقَّةً تُحْمَلُ عَلَى أَرْبَعِينَ جَمَلاً فِيهَا اَلْحُرَمُ وَ اَلنِّسَاءُ وَ أَوْلاَدُ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ وَ إِذَا بِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى بَعِيرٍ بِغَيْرِ وِطَاءٍ وَ أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَماً وَ هُوَ مَعَ ذَلِكَ يَبْكِي وَ يَقُولُ: يَا أُمَّةَ اَلسَّوْءِ لاَ سُقْيَا لِرَبْعِكُمْ يَا أُمَّةً لَمْ تُرَاعِ جَدَّنَا فِينَا لَوْ أَنَّنَا وَ رَسُولُ اَللَّهِ يَجْمَعُنَا يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ مَا كُنْتُمْ تَقُولُونَا تُسَيِّرُونَا عَلَى اَلْأَقْتَابِ عَارِيَةً كَأَنَّنَا لَمْ نُشَيِّدْ فِيكُمْ دِيناً بَنِي أُمَيَّةَ مَا هَذَا اَلْوُقُوفُ عَلَى تِلْكَ اَلْمَصَائِبِ لاَ تُلَبُّونَ دَاعِيَنَا تُصَفِّقُونَ عَلَيْنَا كَفَّكُمْ فَرَحاً وَ أَنْتُمُ فِي فِجَاجِ اَلْأَرْضِ تَسْبُونَا أَ لَيْسَ جَدِّي رَسُولُ اَللَّهِ وَيْلَكُمْ أَهْدَى اَلْبَرِيَّةِ مِنْ سُبُلِ اَلْمُضِلِّينَا يَا وَقْعَةَ اَلطَّفِّ قَدْ أَوْرَثْتِنِي حَزَناً وَ اَللَّهُ يَهْتِكُ أَسْتَارَ اَلْمُسِيئِينَا قَالَ صَارَ أَهْلُ اَلْكُوفَةِ يُنَاوِلُونَ اَلْأَطْفَالَ اَلَّذِينَ عَلَى اَلْمَحَامِلِ بَعْضَ اَلتَّمْرِ وَ اَلْخُبْزِ وَ اَلْجَوْزِ فَصَاحَتْ بِهِمْ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ قَالَتْ يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ إِنَّ اَلصَّدَقَةَ عَلَيْنَا حَرَامٌ وَ صَارَتْ تَأْخُذُ ذَلِكَ مِنَ أَيْدِي اَلْأَطْفَالِ وَ أَفْوَاهِهِمْ وَ تَرْمِي بِهِ إِلَى اَلْأَرْضِ قَالَ كُلُّ ذَلِكَ وَ اَلنَّاسُ يَبْكُونَ عَلَى مَا أَصَابَهُمْ. ثُمَّ إِنَّ أُمَّ كُلْثُومٍ أَطْلَعَتْ رَأْسَهَا مِنَ اَلْمَحْمِلِ وَ قَالَتْ لَهُمْ صَهْ يَا أَهْلَ اَلْكُوفَةِ تَقْتُلُنَا رِجَالُكُمْ وَ تَبْكِينَا نِسَاؤُكُمْ فَالْحَاكِمُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمُ اَللَّهُ يَوْمَ فَصْلِ اَلْقَضَاءِ فَبَيْنَمَا هِيَ تُخَاطِبُهُنَّ إِذَا بِضَجَّةٍ قَدِ اِرْتَفَعَتْ فَإِذَا هُمْ أَتَوْا بِالرُّءُوسِ يَقْدُمُهُمْ رَأْسُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ رَأْسٌ زُهْرِيٌّ قَمَرِيٌّ أَشْبَهُ اَلْخَلْقِ بِرَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لِحْيَتُهُ كَسَوَادِ اَلسَّبَجِ قَدِ اِنْتَصَلَ مِنْهَا اَلْخِضَابُ وَ وَجْهُهُ دَارَةُ قَمَرٍ طَالِعٍ وَ اَلرُّمْحُ تَلْعَبُ بِهَا يَمِيناً وَ شِمَالاً فَالْتَفَتَتْ زَيْنَبُ فَرَأَتْ رَأْسَ أَخِيهَا فَنَطَحَتْ جَبِينَهَا بِمُقَدَّمِ اَلْمَحْمِلِ حَتَّى رَأَيْنَا اَلدَّمَ يَخْرُجُ مِنْ تَحْتِ قِنَاعِهَا وَ أَوْمَأَتْ إِلَيْهِ بخرقة [بِحُرْقَةٍ] وَ جَعَلْتْ تَقُولُ: يَا هِلاَلاً لَمَّا اِسْتَتَمَّ كَمَالاً غَالَهُ خَسْفُهُ فَأَبْدَا غُرُوبَا مَا تَوَهَّمْتُ يَا شَقِيقَ فُؤَادِي كَانَ هَذَا مُقَدَّراً مَكْتُوبَا يَا أَخِي فَاطِمَ اَلصَّغِيرَةَ كَلِّمْهَا فَقَدْ كَادَ قَلَبُهَا أَنْ يَذُوبَا يَا أَخِي قَلْبُكَ اَلشَّفِيقُ عَلَيْنَا مَا لَهُ قَدْ قَسَى وَ صَارَ صَلِيبَا يَا أَخِي لَوْ تَرَى عَلِيّاً لَدَى اَلْأَسْرِ مَعَ اَلْيُتْمِ لاَ يُطِيقُ وُجُوبَا كُلَّمَا أَوْجَعُوهُ بِالضَّرْبِ نَادَاكَ بِذُلٍّ يَغِيضُ دَمْعاً سَكُوبَا يَا أَخِي ضُمَّهُ إِلَيْكَ وَ قَرِّبْهُ وَ سَكِّنْ فُؤَادَهُ اَلْمَرْعُوبَا مَا أَذَلَّ اَلْيَتِيمَ حِينَ يُنَادِي بِأَبِيهِ وَ لاَ يَرَاهُ مُجِيبَا ثُمَّ قَالَ اَلسَّيِّدُ : ثُمَّ إِنَّ اِبْنَ زِيَادٍ جَلَسَ فِي اَلْقَصْرِ لِلنَّاسِ وَ أَذِنَ إِذْناً عَامّاً وَ جِيءَ بِرَأْسِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَوُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أُدْخِلَ نِسَاءُ اَلْحُسَيْنِ وَ صِبْيَانُهُ إِلَيْهِ فَجَلَسَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مُتَنَكِّرَةً فَسَأَلَ عَنْهَا فَقِيلَ هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ فَأَقْبَلَ عَلَيْهَا فَقَالَتْ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي فَضَحَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ إِنَّمَا يَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ وَ يَكْذِبُ اَلْفَاجِرُ وَ هُوَ غَيْرُنَا فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اَللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ مَا رَأَيْتُ إِلاَّ جَمِيلاً هَؤُلاَءِ قَوْمٌ كَتَبَ اَللَّهُ عَلَيْهِمُ اَلْقَتْلَ فَبَرَزُوا إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَ سَيَجْمَعُ اَللَّهُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ فَتُحَاجُّ وَ تُخَاصَمُ فَانْظُرْ لِمَنِ اَلْفَلْجُ يَوْمَئِذٍ ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ يَا اِبْنَ مَرْجَانَةَ قَالَ فَغَضِبَ وَ كَأَنَّهُ هَمَّ بِهَا فَقَالَ لَهُ عَمْرُو بْنُ حُرَيْثٍ إِنَّهَا اِمْرَأَةٌ وَ اَلْمَرْأَةُ لاَ تُؤَاخَذُ بِشَيْءٍ مِنْ مَنْطِقِهَا فَقَالَ لَهُ اِبْنُ زِيَادٍ لَقَدْ شَفَى اَللَّهُ قَلْبِي مِنْ طَاغِيَتِكِ اَلْحُسَيْنِ وَ اَلْعُصَاةِ اَلْمَرَدَةِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ لَعَمْرِي لَقَدْ قَتَلْتَ كَهْلِي وَ قَطَعْتَ فَرْعِي وَ اِجْتَثَثْتَ أَصْلِي فَإِنْ كَانَ هَذَا شِفَاءَكَ فَقَدِ اِشْتَفَيْتَ فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ هَذِهِ سَجَّاعَةٌ وَ لَعَمْرِي لَقَدْ كَانَ أَبُوكِ سَجَّاعاً شَاعِراً فَقَالَتْ يَا اِبْنَ زِيَادٍ مَا لِلْمَرْأَةِ وَ اَلسَّجَّاعَةَ. و قال ابن نما : و إن لي عن السجاعة لشغلا و إني لأعجب ممن يشتفي بقتل أئمته و يعلم أنهم منتقمون منه في آخرته وَ قَالَ اَلْمُفِيدُ رَحِمَهُ اَللَّهُ: فَوُضِعَ اَلرَّأْسُ بَيْنَ يَدَيْهِ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ يَتَبَسَّمُ وَ بِيَدِهِ قَضِيبٌ يَضْرِبُ بِهِ ثَنَايَاهُ وَ كَانَ إِلَى جَانِبِهِ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ صَاحِبُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هُوَ شَيْخٌ كَبِيرٌ فَلَمَّا رَآهُ يَضْرِبُ بِالْقَضِيبِ ثَنَايَاهُ قَالَ اِرْفَعْ قَضِيبَكَ عَنْ هَاتَيْنِ اَلشَّفَتَيْنِ فَوَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَقَدْ رَأَيْتُ شَفَتَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَلَيْهِمَا مَا لاَ أُحْصِيهِ يُقَبِّلُهُمَا ثُمَّ اِنْتَحَبَ بَاكِياً فَقَالَ لَهُ اِبْنُ زِيَادٍ أَبْكَى اَللَّهُ عَيْنَيْكَ أَ تَبْكِي لِفَتْحِ اَللَّهِ وَ اَللَّهِ لَوْ لاَ أَنَّكَ شَيْخٌ كَبِيرٌ قَدْ خرقت [خَرِفْتَ] وَ ذَهَبَ عَقْلُكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَكَ فَنَهَضَ زَيْدُ بْنُ أَرْقَمَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ. وَ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي طَالِبٍ : ثُمَّ رَفَعَ زَيْدٌ صَوْتَهُ يَبْكِي وَ خَرَجَ وَ هُوَ يَقُولُ مَلَكَ عَبْدٌ حُرّاً أَنْتُمْ يَا مَعْشَرَ اَلْعَرَبِ اَلْعَبِيدُ بَعْدَ اَلْيَوْمِ قَتَلْتُمُ اِبْنَ فَاطِمَةَ وَ أَمَّرْتُمُ اِبْنَ مَرْجَانَةَ حَتَّى يَقْتُلَ خِيَارَكُمْ وَ يَسْتَعْبِدَ أَشْرَارَكُمْ رَضِيتُمْ بِالذُّلِّ فَبُعْداً لِمَنْ رَضِيَ وَ قَالَ اَلْمُفِيدُ : فَأُدْخِلَ عِيَالُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا عَلَى اِبْنِ زِيَادٍ فَدَخَلَتْ زَيْنَبُ أُخْتُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي جُمْلَتِهِمْ مُتَنَكِّرَةً وَ عَلَيْهَا أَرْذَلُ ثِيَابِهَا وَ مَضَتْ حَتَّى جَلَسَتْ نَاحِيَةً وَ حَفَّتْ بِهَا إِمَاؤُهَا فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ مَنْ هَذِهِ اَلَّتِي اِنْحَازَتْ فَجَلَسَتْ نَاحِيَةً وَ مَعَهَا نِسَاؤُهَا فَلَمْ تُجِبْهُ زَيْنَبُ فَأَعَادَ اَلْقَوْلَ ثَانِيَةً وَ ثَالِثَةً يَسْأَلُ عَنْهَا فَقَالَتْ لَهُ بَعْضُ إِمَائِهَا: هَذِهِ زَيْنَبُ بِنْتُ فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْبَلَ عَلَيْهَا اِبْنُ زِيَادٍ وَ قَالَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي فَضَحَكُمْ وَ قَتَلَكُمْ وَ أَكْذَبَ أُحْدُوثَتَكُمْ فَقَالَتْ زَيْنَبُ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِنَبِيِّهِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ طَهَّرَنَا مِنَ اَلرِّجْسِ تَطْهِيراً إِنَّمَا يَفْتَضِحُ اَلْفَاسِقُ إِلَى آخِرِ مَا مَرَّ وَ قَالَ اَلسَّيِّدُ وَ اِبْنُ نَمَا : ثُمَّ اِلْتَفَتَ اِبْنُ زِيَادٍ إِلَى عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ مَنْ هَذَا فَقِيلَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ أَ لَيْسَ قَدْ قَتَلَ اَللَّهُ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ فَقَالَ عَلِيٌّ قَدْ كَانَ لِي أَخٌ يُسَمَّى عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ قَتَلَهُ اَلنَّاسُ فَقَالَ بَلِ اَللَّهُ قَتَلَهُ فَقَالَ عَلِيٌّ : اَللّٰهُ يَتَوَفَّى اَلْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهٰا وَ اَلَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنٰامِهٰا  فَقَالَ اِبْنُ زِيَادٍ وَ لَكَ جُرْأَةٌ عَلَى جَوَابِي اِذْهَبُوا بِهِ فَاضْرِبُوا عُنُقَهُ فَسَمِعَتْ عَمَّتُهُ زَيْنَبُ فَقَالَتْ يَا اِبْنَ زِيَادٍ إِنَّكَ لَمْ تُبْقِ مِنَّا أَحَداً فَإِنْ عَزَمْتَ عَلَى قَتْلِهِ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ وَ قَالَ اَلْمُفِيدُ وَ اِبْنُ نَمَا : فَتَعَلَّقَتْ بِهِ زَيْنَبُ عَمَّتُهُ وَ قَالَتْ يَا اِبْنَ زِيَادٍ حَسْبُكَ مِنْ دِمَائِنَا وَ اِعْتَنَقَتْهُ وَ قَالَتْ وَ اَللَّهِ لاَ أُفَارِقُهُ فَإِنْ قَتَلْتَهُ فَاقْتُلْنِي مَعَهُ فَنَظَرَ اِبْنُ زِيَادٍ إِلَيْهَا وَ إِلَيْهِ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ عَجَباً لِلرَّحِمِ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّهَا وَدَّتْ أَنِّي قَتَلْتُهَا مَعَهُ دَعُوهُ فَإِنِّي أَرَاهُ لِمَا بِهِ. وَ قَالَ اَلسَّيِّدُ : فَقَالَ عَلِيٌّ لِعَمَّتِهِ اُسْكُتِي يَا عَمَّةِ حَتَّى أُكَلِّمَهُ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيهِ السَّلاَمُ فَقَالَ أَ بِالْقَتْلِ تُهَدِّدُنِي يَا اِبْنَ زِيَادٍ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ اَلْقَتْلَ لَنَا عَادَةٌ وَ كَرَامَتَنَا اَلشَّهَادَةُ ثُمَّ أَمَرَ اِبْنُ زِيَادٍ بِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ أَهْلِهِ فَحُمِلُوا إِلَى دَارٍ إِلَى جَنْبِ اَلْمَسْجِدِ اَلْأَعْظَمِ فَقَالَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ – لاَ يَدْخُلَنَّ عَلَيْنَا عَرَبِيَّةٌ إِلاَّ أُمُّ وَلَدٍ أَوْ مَمْلُوكَةٌ فَإِنَّهُنَّ سُبِينَ وَ قَدْ سُبِينَا .)