«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین، و وجود نورانی حضرت کشّاف حقایق و قرآن بحق ناطق حضرت جعفر بن محمد الصادق علیهما صلوات الله صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
تبیین بحث
سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بین ما دچار غربت است، در حالی که سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چراغ راه ماست.
اگر بشنویم کسانی به حضرت مجتبی علیه الصلاة والسلام در ماجرای آتشبس به معاویه اهانت کردهاند، شاید تعجّب کنیم و فکر کنیم که ما اینگونه عمل نمیکنیم.
گاهی در فضای سیاسی کشور ما توسط برخی اشخاص حرفهایی مطرح میشود که انسان از این حرفها متوجّه میشود که هنوز هم سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بین ما غریب است، و آنوقت اتفاقاً عظمت کار حضرت صادق سلام الله علیه (بعنوان مثال) مشخص میشود.
ماه مبارک رمضان در جلسهای عرض کردم که طوری راجع به امام حسین علیه السلام «هیهات منّا الذلّة» نگوییم که نعوذبالله انگار امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ذلیل است، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام حسین صلوات الله علیه هر دو امام هستند، «الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ إِمَامَانِ قَاما أَوْ قَعَدا»،[4] ملاک امامت قیام به شمشیر نیست، این نگاه جریانی از زیدیه (آن زمان) است که متأسفانه در ما رسوخ کرده است.
اخیراً که فضایی در کشور وجود دارد که باب مذاکرات است، که من کاری به مذاکرات ندارم که به بحث ما مربوط نیست، دیدم به بهانهی مذاکرات حرفهایی زده شد که باید در این قسمت راجع به سیرهی ائمه علیهم السلام صحبت کرد.
مثلاً برادری نوشته بود که «فقط یمنیها مسلمان هستند»!
این دقیقاً همان فضایی است که روزی به امام صادق علیه الصلاة و السلام میگفتند که شما (نعوذبالله) دنیادوست هستید و اهل جهاد نیستید.
این موضوع تبیین لازم دارد. مثالهای دیگری هم هست اما همین یک مثال کافی است.
من با اتفاقی که رخ میدهد کاری ندارم، منسلخ از دیروز و امروز و… است، اگر کسی در برابر یک طاغوتی موقتاً از نبرد به رفتار دیگری حرکت کرد، یک احتمال این است که او خواسته است با شیوهی درستی به شیوهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عمل کند.
هر تسلیمی سازشکاری نیست. مگر شما به اسرای جنگ سازشکار میگویید؟ به اینها «آزادگان» میگویید.
جایی که شما امکان نبرد ندارید، یک راه این است که جان خودتان را حفظ کنید که بعداً بتوانید در زمینهی دیگری خدمتی کنید.
بحث من ناظر به امروز نیست و کاری به مسائل سیاسی امروز ندارم، از این بهانه استفاده کردم که کسی به خودش جرأت داده است که بگوید «فقط یمنیها مسلمان هستند»، یعنی کسی به خودش جرأت داده است که چنین خزعبلی بگوید!
این دقیقاً همان فضایی است که با امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و امام صادق علیه السلام برخورد کردهاند.
دو گروه اصلی معارض نسبت به امام صادق علیه السلام
وقتی به خانهی خود رفتید، صحیفه سجّادیه را ورق بزنید، در مقدمه به امام صادق علیه السلام میگوید: شما میخواهید کنار علم، دنیا را هم داشته باشید، شما اهل جهاد نیستید. چرا؟ چون امام صادق علیه الصلاة والسلام با گروههای معارضی درگیر بودند، دو گروه خیلی سخت بودند، گروه دوم از گروه اول سختتر بود. یک گروه آخوندهای اهل مداهنه بودند، یعنی بنی امیّه و بنی عباس اینها را بر سر کار آورده بودند که هر کاری که حکومت میکند را تأیید کنند؛ نمونهی آشکار آن تا امروز هم هست، مثلاً «بن باز» در عربستان مفتی اعظم بود، وقتی از او میپرسند که افضل قربات چیست؟ میگوید: اطاعت و صبر در برابر ظلم حاکم ظالم!
این حرف یعنی حاکم ظالم هر غلطی که کرد، شما اطاعت کنید. خیلی واضح است که این شخص فقاهت را در خدمت حاکم ظالم قرار داده است.
معمولاً تمام تریبونها و مساجد و مدارس در دورهی امام صادق علیه الصلاة والسلام در دست این جریان بود.
همه باید برای نماز به مسجد میرفتند، هر کسی که به مسجد نمیرفت، او را مجازات میکردند. چه کسی در مسجد نماز میخواند؟ همین شخصی که طرفدار توجیه ظلم بنی امیه و بنی عباس بود!
این موضوع یک طرف… یعنی اگر حضرت میخواستند درگیری فکری پیدا کنند، همینها حمله میکردند. اینها همان کسانی هستند که به امام حسین علیه السلام هم میگفتند ما تو را نهی از منکر میکنیم، از خدا بترس و در برابر امام زمانت یعنی یزید قیام نکن! اینها صد سال تجربه هم پیدا کرده بودند و این موضوع را به شکل فقاهت هم درآورده بودند. اینها یک جریان بودند.
یک طرف هم فشار میآورد که امام صادق علیه الصلاة و السلام آنچه طاغوت بنی امیّه یا بنی عباس دوست دارد را به دین تبدیل کند.
مردمی که با این جریان نبودند، طرفدار بنی امیّه و بنی عباس نبودند، وقتی ظلم بنی امیّه و بنی عباس را میدیدند، طبعاً تبادر ذهنشان «جهاد و بیزاری در برابر بنی امیّه و بنی عباس» بود. این مردم جذب کسانی میشدند که شمشیر میکشیدند و بر علیه بنی امیّه و بنی عباس میجنگیدند.
در حالی که انحراف گروه دوم از انحراف گروه اول کمتر نبود؛ چرا؟ چون اولاً عَلَمِ امامت بلند میکردند، بحث این نبود که نهی از منکر کنند، بلکه میخواستند از این نمد کلاهی برای خودشان درست کنند. مثلاً میگفتند: این منصور دوانیقی بد است و من خوب هستم!
یعنی چون من نیستم آن شخص بد است! نه اینکه خود آن شخص بد است! یعنی درواقع به امامت خودشان دعوت میکردند.
ثانیاً ذهن دینداران مخالف ظلم طاغوت بنی امیّه و بنی عباس را در تشخیص آن فرد شاخص اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دچار اشکال میکردند. میگفتند ما اهل جنگ و جهاد و خون دادن در راه خدا هستیم، هر کسی شبیه ما عمل نمیکند، وادادهی سازشکارِ دنیاپرست است!
حال شما در یک دوگانه گیر کردهاید، یا در جریان آخوند توجیهکنندهی ظلم بنی امیّه هستید، یا مبارز نسبت به بنی امیّه.
امام صادق علیه السلام هر دو گروه را تکذیب میکردند که این کار خیلی سختی است.
اینهایی که فقط به دنبال شمشیر کشیدن بودند و میگفتند هر کسی شمشیر نکشد طاغوتی و دنیادوست و… است؛ نسبت به بنی امیّه و بنی عباس گزارشی نداریم که حضرت را کتک زده باشند، اما در برخی گزارشها داریم که اینها امام صادق علیه السلام را کتک زدهاند و گفتهاند که باید بیعت کنی.
میگفتند چرا نمیخواهی یک کلمه حرف به نفع این مجاهدها بزنی؟
پاسخ این است که چون حضرت اینها را مجاهد نمیدانست! یعنی اینها هم طاغوت بودند، منتها آنها طاغوت مستقر بودند و اینها طاغوتی بودند که میخواستند مستقر شوند!
وقتی در قیام به «امام» توجّه نشود
این جریانی که مدام میخواستند قیام کنند و میگفتند سکه ضرب کنیم و حکومت اسلامی تشکیل بدهیم و من امام المسلمین هستم، دویست سال بعد، در احکام، قائل به همان احکامی بودند که همان آخوندهای توجیهکنندهی بنی امیّه و بنی عباس قائل بودند، در عقائد به همان عقائدی قائل بودند که همان آخوندهای توجیهکنندهی بنی امیّه و بنی عباس قائل بودند، خیلیهایشان حتّی قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را هم دوست داشتند!
یعنی وقتی دویست سال گذشت، تمام حبّ و بغض اینها، همانطور شد که با آن میجنگیدند! یعنی مانند هم شدند، هم در فقه، هم در عقائد و هم در حبّ و بغض!
چرا این اتفاق رخ داد؟ برای اینکه جهاد بدون معرفت، بدون جهت، بدون امام، معنا ندارد.
در بین مردم کوفه، حبیب بن مظاهر سلام الله علیه بود، به امام حسین علیه السلام نامه نوشتند و بعد از مقدّماتی عرض کردند: ما امام نداریم!
حبیب بن مظاهر سلام الله علیه هفتاد سال دارد، فقیه است، صحابی است، ولی میداند که من امام نیستم و ما به امام نیاز داریم.
جهاد بدون معرفت باعث شد که اینها بعد از دویست سال استحاله و هضم شدند!
همانطور که میدانید میگویند مکتب غیرشیعه «اشعری» و «معتزلی» بودند، «اشعری»ها شاخهی «ماتریدی» هم داشتهاند، بعد گفتند که معتزله ورافتاده است. درصورتی که اینطور نیست و امروز شما در بخشهایی از زیدیه (آن زمان)، معتزله میبینید.
اینها تصوّر میکردند که جهاد فقط شمشیر زدن است.
علم و معرفت مقدّم بر شمشیر کشیدن است
چند قاری به محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدند، گفتند ما به این موضوع کاری نداریم که تو علی بن ابیطالب هستی و آن دیگر معاویه، میدانیم خیلی فاصله دارید، اما ما نمیدانیم در این جنگ حق با چه کسی است، چکار کنیم؟
حضرت فرمودند: بیایید، با ما همراه شوید، ولی جدا اردوگاه بزنید، تماشا کنید، بررسی کنید، مطالعه کنید، حق را بشناسید، بعد عمل کنید.
چون «شمشیر زدن» به معنای مهدورالدم بودن طرف روبرو در جنگ است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ جمل و صفین، قبل از جنگ که حق محض در برابر باطل محض بودند، دست به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْکو إِلَیْک فَقْدَ نَبِیِّنَا»، خدایا! پیغمبر نیست، ببین چطور مسلمانان و شهادتینگوها به جان یکدیگر افتادهاند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حق بود و خود را حق میدانست، آنها را هم باطل میدانست و آنها باطل هم بودند، اما به این راحتی وارد جنگ نمیشود.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این قاریان فرمود: شما حق جنگیدن ندارید، کنار بایستید، بررسی کنید، وقتی فهمیدید حق با چه کسی است، بعد میتوانید شمشیر بکشید.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در سیزده سالِ مکه و دو سال اول مدینه اجازهی دفاع نمیدادند، میفرمود: وقتی شمشیر میکشید باید بعنوان یک مسلمان شمشیر بکشید، فعلاً باید کتک بخورید و صبر کنید؛ تا اینکه آیهی اذن آمد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای چه این کار را کردند؟ برای اینکه مظلوم بودن بهتر از ظالم بودن است.
یا باید بفهمی که چطور جهاد کنی… یعنی علم و معرفت مقدّم بر شمشیر کشیدن است.
آن کسانی که گیج بودند تصوّر میکردند جهاد یک صورت دارد و آن هم فقط شمشیر کشیدن است؛ دویست سال طول نکشید که بخش زیادی از آنها استحاله شدند!
اگر کسی جنگیدن را فقط به بعضی موارد آن محدود کند، موارد جنگ خیلی محدود میشود. مثلاً امام حسین سلام الله علیه پنجاه و هفت سال عمر کردند، غیر از چند روزی که در جمل و صفین و… حضور داشتند، یک روز هم در کربلا جهاد کردهاند! پس با آن منطق که نباید به امام حسین علیه السلام «جَاهَدْتُمْ فِي اَللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ» گفت!
در حالی که امام حسین علیه السلام پنجاه و هفت سال جهاد کردهاند.
جهاد یعنی تلاش مستمر و مداوم بر علیه دشمن خدا برای پیشبرد اهداف دین.
این عمل صورتهایی دارد، زمانی تبلیغی است، زمانی فرهنگی است، زمانی نظامی است، زمانی بیانی است، «قَتَلَ اللّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ بِالْأَيْدِي وَالْأَلْسُنِ».[5]
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یک قاتل ظاهری دارد که ابن ملجم ملعون است، اما امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمودند: «قَد قَتَلتُم هَذِهِ اللَّیلَة»، یعنی کسانی که زمینهی قتل را هم فراهم کرده بودند شریک هستند.
کمااینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه فرمود که یک نفر ناقهی صالح را پی کرد، اما خدای متعال در قرآن کریم فرمود: «فَعَقَرُوهَا»[6] همهشان کشتند.
این همان «لَعَنَ اللَّهُ أُمَّهً سَمِعَتْ بِذَلِکَ فَرَضِیَتْ بِهِ» است، یعنی مثلاً راضی بودند، تشجیع کردند، حمایت کردند.
پس جهاد انواع دارد.
جهاد امام صادق علیه السلاة و السلام در همهی طول عمر شریف ایشان و در همهی نحوها و دائمی بود، لذا از اختصاصات شیعهی امام صادق علیه السلام «بغض نسبت به دشمنان خدا و اهل بیت» است، این موضوع هیچوقت دچار تغییر نشده است، درحالی که برای آنها استحاله شد! یعنی کسانی که شمشیر میکشیدند، بعداً قربان صدقه رفتند! چون مبنا نداشتند، فکر کردند موضوع شمشیر کشیدن است، بعد بجای امام صادق علیه السلام به سراغ «یحیی بن زید» رفته است!
عدّهای امام صادق علیه السلام را رها کردند و به سراغ ابوحنیفه رفتند، عدّهی امام صادق علیه السلام را رها کردند و به سراغ یحیی بن زید رفتند، تفاوتی ندارد! اگر امام صادق علیه السلام را رها میکردند و به سراغ سلمان میرفتند هم بدبخت بودند، -سلام خدا بر سلمان-، اینها که دیگر چیزی نبودند!
اول باید متوجه شوی که تدیّن داری.
سیرهی ائمه علیهم السلام در برخورد با دشمنان
اینجا کار برای امام صادق علیه السلام خیلی سخت بود، چون حضرت بیان و منبر و محراب و مسجد و درس و کلاس ندارد.
الآن علم کجاست؟ یا در دانشگاه، یا در حوزه، یا در پژوهشکده.
سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در زمینهی اعتقاد، بیزاری از دشمنان خدا، تلاش برای کمک کردن یاران و مسلمین و مظلومین، اغاثهی ملهوف، گرفتنِ دستِ بیچارهها، دائمی است. اگر کسی در اندیشه اینطور نیست مسلمان نیست.
اما شکل این موضوع باید چطور باشد؟
آیا باید همیشه در نبرد فیزیکی باشیم؟ خود امام حسین سلام الله علیه در کربلا تمام تلاش خود را کرد که درگیری دیرتر رخ بدهد.
البته این موضوع را هم بگویم که اگر ائمه علیهم السلام با کسی وارد نبرد شوند، یک نفرشان با یک لشکر میجنگند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شب لیلة الهریر پانصد و بیست و سه نفر را به درک واصل کردند، امام حسین سلام الله علیه تنها، ساعاتی با سی هزار نفر جنگیده است!
واضح است که ترس ندارند و اشجع عالم هستند، اما امام هم اشجع عالم است و هم رئیس العقلاء، هم سیّد العقلاء است، هم امام العقلاء است، هم امام العقل است. عقل یعنی چه؟ یعنی تو تا آنجا که میتوانی به دشمن ضربه بزن و تا آنجا که میتوانی خودی را حفظ کن، وگرنه آسیب زدن به خود که هنر نیست.
البته اگر جایی وظیفه این باشد، اگر ناموس حضرت به اسارت برود هم حضرت استقامت میکند، کمااینکه به خانهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حمله کردند؛ اصل بر این است که اولاً خدای متعال چه فرموده است، ثانیا! امام عقل کل است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خطبه شقشقیه فرمود که بررسی کردم آیا وارد جنگ شوم یا نه، «فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى» دیدم عاقلانهترین کار این است که الآن باید صبر کنم، چون اگر وارد درگیری شوم حسنین علیهما السلام کشته میشوند، حال حسنین علیهما السلام کشته شوند یا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؟ اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کشته شود رکن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میشکند، اما اگر حسنین علیهما السلام کشته شوند هدایت مردم از بین میرود. لذا فرمود: «فَرَاَيْتُ اَنَّ الصَّبْرَ عَلى هاتا اَحْجى، فَصَبَرْتُ وَ فِى الْعَيْنِ قَذًى»، یعنی برایم سخت بود، «وَ فِى الْحَلْقِ شَجاً! اَرى تُراثى نَهْباً»، دیدم دار و ندارم را بردند.
گاهی تلخ است، اما مسئلهی من استمرار هدایت الهی تا امام زمان ارواحنا فداه است. کدامیک را انجام دهم؟
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام هستند، خودشان فرمودند این عاقلانهترین کار بود، یعنی به عقل خودت رجوع کن، آن لحظهای که وارد درگیری میشوی، باید ببینی چه چیزی میدهی و چه چیزی میگیری؛ مؤمن نباید بیهوده در بازی دیگران بیفتد، اگر لازم باشد تکه تکه شود هم مشکلی نیست، اما به شرطی که این حکم باشد!
لذا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آنطور در کربلا کشته شد، ولی امام سجّاد صلوات الله علیه بر علیه یزید اقدام نظامی نکرد. زمانی ما مفصل توضیح دادهایم که سیرهی حضرت سجّاد علیه السلام و حضرت سیّدالشّهداء علیه السلام چقدر به یکدیگر نزدیک است.
آن کسی که نفهم بود، با اینکه نوادهی امام سجّاد علیه السلام بودند، میگفتند این آقا امام ما نیست، امامان ما اینطور هستند: امام علی، امام حسن، امام حسین، امام زید، امام یحیی!
نمیفهمیدند و فکر میکردند اصل بر شمشیر کشیدن است. «الْحَسَنُ وَ الْحُسَینُ إِمَامَانِ قَاما أَوْ قَعَدا» جواب به اینها بود. این امام است که «امام» است، برای اینکه امام علم و عصمت دارد، علم امام بصورت مستقیم از خدای متعال اخذ شده است، و چون عصمت دارد یعنی خطایی ندارد.
لذا به ما میگوید اول امام را پیدا کن، بعد اطاعت کن.
لذا «عبدالله بن ابی یعفور» به امام صادق علیه الصلاة و السلام عرض کرد: آقا! اگر شما یک انار به من بدهید و بفرمایید یک طرف آن حلال است و یک طرف آن حرام است، من آن طرف که شما فرمودید را حلال میدانم و آن طرف دیگر را حرام. چون من قول تو را قول خدا میدانم، ممکن است سِرّ و حکمت آن را بفهمم، ممکن است سِرّ و حکمت آن را نفهمم.
لذا امام شروع کردند به آموزش احکام به بعضی از علما، آموزش عقاید به بعضی از علما، آموزش اخلاق به عموم شیعه.
ارتقاء جایگاه تشیّع در جامعه
تا قبل از این، شیعه را یک گروهک منحرف میدانستند، اولین نکته در «گروهک» این است که نمیتواند مبانی خود را بیان کند، چون قابل بیان و قابل دفاع نیست.
امام صادق علیه السلام هم در فقه که قانون است، هم در عقائد که اندیشه است، آموزش برای عدهای شاگرد خاص را انداخت.
حضرت چطور این موضوع را ترویج فرمود؟ مثال میزنم.
امام تریبون ندارد، برای همین از تریبون بقیه استفاده کرد. «هشام» که سن زیادی هم نداشت را نزد «عبیده» در بصره فرستاد، مثلاً دو هزار نفر نشسته بودند، آرام آرام از آن انتها با جلو آمد و سؤال پرسید. «عبیده» از سطح سؤال او به شگفت آمد و پرسید: آیا تو جعفر بن محمد هستی؟ «هشام» فرمود: نه! «عبیده» گفت: پس شاگرد او هستی!
امام صادق علیه السلام کلاس درس نداشت اما عدّهای سفیر علم امام صادق علیه السلام شدند!
امام صادق علیه السلام به «أبان» فرمود: «اِجْلِسْ فِي مَسْجِدِ اَلْمَدِينَةِ»،[7] در مسجد شهر بنشین، هر گروهی برای خودش کرسی درس دارد، تو هم فتوا بده، حرف بزن، «إِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ»، دوست دارم مثل تو را در شیعیانم ببینند.
وقتی «أبان» از دنیا رفت، امام صادق علیه السلام فرمود: «رَحِمَهُ اَللَّهُ أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَوْجَعَ قَلْبِي مَوْتُ أَبَانٍ»،[8] با مرگ ابان دلم سوخت و جگرم آتش گرفت.
قوّت قلبِ «هشام بن حکم» از کجا بود؟
این فقط یک جریان علمی نبود، یک جریان علمی غیرقابل الگوبرداری بود.
«هشام» میگوید در حال بحث کردن با کسی بودم، طرف مطرح کردن سؤالی را شروع کرد، وقتی شروع کرد، من فهمیدم که میخواهد چه چیزی بگوید و من پاسخ را نمیدانستم، در آن لحظاتی که او شروع به پرسیدن کرد، ناگهان به یاد امام صادق علیه السلام افتادم که فرموده بود فکر نکن تو تنها هستی، من پشت و پناه تو هستم، «يَا هِشَامُ لاَ تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ اَلْقُدُسِ»،[9] من روح القدس را حافظ تو قرار میدهم، «مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ» اگر تو با زبانت از ما نصرت کنی، من روح القدس را حافظ تو قرار میدهم که مانند «عصمت» هوای تو را داشته باشد.
«هشام» میگوید: وقتی او در حال بیان سؤال بود، من دیدم که پاسخ را نمیدانم، ناگهان ترسیدم، تصویر حضرت صادق علیه السلام را روبروی خود دیدم که حضرت میفرمود: «يَا هِشَامُ لاَ تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ اَلْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ»؛ یقین کردم که جواب میدهم، درجا آیهای به ذهنم رسید و پاسخ را گفتم.
این داستان در صفحه 49 جلد اول کتاب «الفصول المختارة من العیون و المحاسن» سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه هست که از استاد شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه نقل کرده موجود است.
آیا کسانی مثل ابوحنیفه و یحیی بن زید و ابوالهذیل علاف میتوانند بگویند من روح القدس را برای حفاظت از تو قرار میدهم؟
یاران برجستهی امام صادق علیه السلام مانند کوه استوار بودند، چون پشتشان به امام گرم بود.
«ابوالهذیل علاف» در عصر خودش شیخ معتزله بود، به «هشام» گفت: بیا تا با هم مناظره کنیم، اگر من باختم به دین تو درمیآیم، اگر تو هم باختی، به دین من دربیا.
«هشام» فرمود: نه! این منصفانه نیست.
«ابوالهذیل علاف» گفت: چرا؟
«هشام» فرمود: تو خودت را امام میدانی، چه کسی را بالاتر از خودت میدانی؟ خودت را بعنوان امام مطرح میکنی، اگر تو شکست بخوری، تو در فکر تو کسی بالاتر از نیست. من شاگرد هستم، اگر من شکست بخورم به امام خود رجوع میکنم.
این همان چیزی است که ما در دعای ندبه عرض میکنیم، خدایا! «خَلَقْتَهُ لَنا عِصْمَةً وَمَلاذاً، وَأَقَمْتَهُ لَنا قِواماً وَمَعاذاً، وَجَعَلْتَهُ لِلْمُؤْمِنِينَ مِنَّا إِماماً»؛ این یک قوّت قلب بود.
مرزبانان مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
آوازهی یاران امام صادق علیه الصلاة و السلام از جهت علمی، فقهی، اعتقادی و تفسیری بلند شد، دیگر کسی نمیتوانست بگوید شیعیان یک گروهک هستند.
از آن روز تا امروز مرزبانانی در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند، روزی علامه شیخ مفید است، روزی علامه حلّی است، روزی مرحوم میرحامد حسین است، روزی علامه طباطبایی است، روزی علامه امینی است، یعنی مرزبانانی هستند که میگویند ما سربازان کوچکِ امام صادق علیه السلام هستیم، اگر پاسخی دارید بدهید!
امام صادق علیه السلام شخصیت مکتب را برگرداند.
لذا وقتی دویست سال گذشت، کسانی که دَم از جهاد میزدند استحاله شدند، اما جریان اصیل تشیع اینطور نشد. تاریخ نشان میدهد که از روز اول تا به امروز، دوستان و دشمنان اصلی ما تغییر نکرده است، چون اعتقادات ما مبنا داشته است.
این قسمت برای علما بود.
امام صادق علیه السلام معارف را به معرفت درونی تبدیل کرد
امام صادق علیه السلام برای عموم شیعیان هم کار دیگری کرد، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم به امام صادق علیه السلام لبّیک بگوییم.
شیعه این نیست که حتما با آمدن نام دیگران «سلام الله علیه» یا «لعنت الله علیه» بگوید؛ البته ما اذکار داریم، ما سر جای خود ذکر لعن داریم، ذکر سلام و صلوات داریم، اما وقتی میخواهند بگویند این شخص شیعه است، حضرت اینطور فرمودند که من میخواهم اگر در یک شهر یا یک روستا یا یک قوم و خویش یک نفر شیعه است، این شخص از همه امانتدارتر باشد، از همه راستگوتر باشد.
ما باید تشیّع را اینطور تبلیغ کنیم، اگر این کار را نکنیم فایدهای ندارد.
امام صادق علیه السلام فرمود: «وَلاَيَتِي لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ وَلاَدَتِي مِنْهُ»،[10] امام حسن علیه السلام هم فرمود که من میترسم روزی بگویند تو شبیه پیامبر و علی و فاطمه [علیهم السلام] نیستی!
اگر شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواهد «شیعه» را نشان دهد، باید با آن چیزی نشان دهد که امام صادق علیه السلام فرموده است، مثلاً بگویند شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ظلم نمیکند، چون کسی که ظلم میکند ملعون است، لازم نیست دیگران او را لعنت کنند، خود ذات ظلم ملعون است، یعنی از رحمت حق دور است، و کسی که ظلم میکند نمیتواند حقیقتاً شیعه باشد.
امام صادق علیه السلام جهاد را دائمی کرد، چون جهاد با شمشیر فقط گاهی اوقات به اقتضاء است، اما جهاد فرهنگی و تبلیغی و برافراشتن عَلَم اسلام و یاری کردن مسلمین و مؤمنین دائمی است.
آدمی که علم و معرفت ندارد، بزمیِ جَوّی است، ممکن است امروز از جیب خود خرج کند، اما دو روز بعد میگوید قدیمی شده است.
امام صادق علیه السلام سعی کرد که معارف را برای ما به معرفت درونی تبدیل کند.
معرفت درونی آتشسرخود است، حرارت با آن همراه است، لازم نیست شما حرارت بدهید.
مثلاً من ماه مبارک رمضان قرآن میخوانم، چون آن زمان قرآن را برای من داغ کردهاند، این بد نیست، اما من آن کسی هستم که بقیهی روزها چقدر قرآن میخوانم و چقدر به قرآن کریم عمل میکنم؟
بیمعرفتی ما نسبت به امام صادق علیه السلام
من این موضوع را به خودم و شما تذکّر میدهم، ما معمولاً نمکنشناس نیستیم. اگر کسی یک بلیط رفت و برگشت کربلا با هتل به من بدهد، خیلی بعید است که من به نجف و کربلا بروم و او را یاد نکنم!
اما ما نوعاً وقتی وارد جلسه امام حسین علیه السلام میشویم، یا به حرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام رضا علیه السلام وارد میشویم، فراموش میکنیم که بر سرِ سفرهی امام صادق علیه السلام هستیم.
ما تقریباً هرچه میدانیم از امام صادق علیه السلام میدانیم، ولی فراموش میکنیم، حتّی جلسهی وفات حضرت امّ البنین سلام الله علیها از جلسهی امام صادق علیه السلام شلوغتر است.
البته این بدین معنا نیست که بخواهم جلسهی وفات حضرت امّ البنین سلام الله علیها را تضعیف کنم، بلکه من آنقدر بدبخت هستم که نمیدانم این امام صادق علیه السلام کیست؛ این حیف است!
به این موضوع توجّه ندارم امام صادق علیه السلام امامی است که هزار و چهارصد سال قبل برای ما گریه کرده است و نگران ما بوده است، امامی است که برای هدایت ما قدم برداشته است، امامی که همهی این چیزها را به ما یاد داده است.
روضهی خانگی امام صادق علیه السلام
امام صادق علیه السلام کاری کردند که روضهی امام حسین علیه السلام زنده باشد و حیات داشته باشد، شما ببینید آیا همینطور هست یا نه؟ اصلاً لازم نیست روز عاشورا باشد، همینکه به ما بگویند در مقابل چشم امام حسین علیه السلام و دختران ایشان مشک آب را روی زمین ریختند، ما نمیتوانیم تحمّل کنیم. کسی نمیگوید این واقعه برای چه زمانی است؟ برای هزار سال قبل است؟
امام صادق علیه السلام فرمود: «إِنَّ لِقَتْلِ اَلْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ»[11] که سرد نمیشود…
شاعر به خانهی حضرت آمد، شرایط طوری بود که باید تقیّه میکردند، نمیتوانستند روضهی امام حسین علیه السلام بخوانند، یعنی اگر ناگهان صدای گریه بلند میشد و مأموری به درِ خانه میآمد، میگفتند حال یکی از بچهها بد است و نگران شدهاند و گریه میکنند؛ یعنی نمیتوانستند بگویند در حال گریه کردن برای جدّمان هستیم!
اگر به ما بگویند امام سجّاد علیه السلام با دیدن فلان چیزها گریه میکردند، در ذهن ما این است که علّت این موضوع این است که امام سجّاد علیه السلام در کربلا حضور داشتهاند، اما امام صادق علیه السلام به ابوبصیر فرمودند: من وقتی فرزندان خودم را میبینم نمیتوانم تحمّل کنم…
اگر زمانی شما دیدید بچهی شیرخوارهای گریه کرد و شیعهای به او اندکی آب داد و ناگهان گریه کرد، بدانید که امام صادق علیه السلام اینها را به ما یاد داده است…
امام صادق علیه السلام فرمودند: من وقتی دختر و پسر خودم را میبینم، نمیتوانم تحمّل کنم، به یاد جدّ خود میافتم…
این جمله یعنی تو هم میتوانی معرفت پیدا کنی و قدم به قدم نزدیک شوی.
شاعر آمد تا در خانهی امام صادق علیه الصلاة و السلام روضه بخواند، حضرت فرمودند پرده بزنید.
این از اسناد روضهی خانگی است…
ما گیر کردیم، به روضهی خانگی پیرایه بستیم که مثلاً سخنران و مداح و شام و جا و… را چکار کنم، برای همین در نهایت روضه خانگی را تعطیل کردیم!
روضهی خانگی یعنی یک خانواده بصورت چهار پنج نفری، حال اگر دوست داشتند پدر و مادرشان را هم دعوت کنند، دور یکدیگر جمع شوند، یک نفر با همان صدای خودش، با نیّت، بگوید: صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا أبَاعَبدِالله…
ما میتوانیم این روضهی خانگی را داشته باشیم، نباید این روضه را تعطیل کنیم…
امام صادق علیه السلام فرمودند: پرده بزنید، دخترهایم بروند و پشت پرده بنشینند، سپس حضرت به شاعر فرمود: برای دخترم روضه بخوان.
شاعر گفت: «فَرْوُ جُودِي بِدَمْعِكِ اَلْمَسْكُوبِ»،[12] ای امّ فروه! باید خیلی گریه کنی…
اصلاً هنوز روضه را نگفت، امّ فروه که دختربچه بود، شروع کرد به گریهی بلند، «یَا أبَتَاه»… بابا…
جلسه بهم خورد، مأموران حکومتی به خانهی حضرت رجوع کردند که چه اتفاقی رخ داده است؟ حضرت تقیّه کرد و فرمود: حال یکی از بچهها بد است و خانواده نگران شدهاند…
یعنی شرایط اینقدر سخت بود، ولی بچهای تربیت کردهاند که وقتی روضهخوان میگوید میخواهیم روضه بخوانیم، اختیار این بچه از دستش خارج میشود. فرزندان امام صادق علیه السلام که نیازی به روضههای باز ندارند…
بعد به ما هم فرمود که جدّ ما فرموده است «أَنَا قَتِيلُ اَلْعَبْرَةِ لاَ يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ»،[13] وقتی اسم من بیاید مؤمن گریه میکند، لازم نیست حتماً پیرایه ببندی یا شخصی خوشصدا باشد، همهی آنها فواید بعدی است.
اهمیّت اشک بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در نگاه امام صادق علیه السلام
تا زمانی که کسی با یک عالم ربّانی پرمشغله سر و کار نداشته باشد، این روایت را متوجه نمیشود. معمولاً اینطور است که زیاد حرف نمیزنند. به این راحتی پیش نمیآید که مدام او از شما بپرسد!
حال اینجا شخصی به محضر امام رفت، حضرت فرمود: عرفه به عرفات رفتی؟ عرض کرد: نه نتوانستم بروم، بیتوفیق بودم.
معمولاً برای این امور دینی، مدام جایگزین میدهند.
فرمود: کربلا رفتی؟
عرض کرد: من اهل بصره هستم، آنجا مملو از ناصبیهاست، اگر متوجه شوند من به زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفتهام، زن و بچهی مرا میکشند.
حضرت فرمود: آیا جزع میکنی و ضجّه میزنی؟
عرض کرد: بله!
حضرت فرمود: بگو تا ببینم چکار میکنی؟
یعنی اگر من باور کنم امام صادق سلام الله علیه که بر این عالم احاطه دارد، اگر امروز ببینند من و شما از امام حسین علیه السلام میگوییم، توجّه ایشان به ما جلب میشود…
حضرت فرمود: بگو تا ببینم چکار میکنی؟
عرض کرد: مسلّماً در بصرهای که ناصبیها هستند نمیتوانم روضهخوان دعوت کنم، به زیرزمین یا آبانباری میرویم که صدای ما بیرون نرود، زن و بچهی خود را جمع میکنم، خودم مصائب جدّتان را میگویم و باهم گریه میکنیم، وقتی گریه میکنیم نمیتوانیم غذا میل کنیم…
حضرت فرمود: «رَحِمَ اَللَّهُ دَمْعَتَكَ»[14] خدا رحمتش را بر اشک شما نازل کند…
هر آدمی میداند که لحظهی مرگ، لحظهی بیپناهی است، لحظهی تنهایی است، لحظهی غربت است، زبان بند میآید، این من هستم و اعمالم…
حضرت فرمود: «رَحِمَ اَللَّهُ دَمْعَتَكَ… سَتَرَى عِنْدَ مَوْتِكَ حُضُورَ آبَائِي لَكَ» من و جدّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسین علیه السلام و امام حسن علیه السلام میآییم، در لحظهی مرگت همه به استقبال تو میآییم…
همینطور که میبینید امام صادق علیه السلام این عمل را به یک معرفت تبدیل کرد.
این عجیب است که ما هنوز به نسبت خیلی چیزها گیر هستیم، اما امام صادق علیه السلام خواست که ما را رها کند.
درمان روح
امام صادق علیه السلام از کسی که عراقی بود پرسید: آیا امسال به کربلا رفتهای؟
عرض کرد: نه.
امام صادق علیه السلام احساس کرد طرف میتوانسته و نرفته است، فرمود: جفا کردی!
زمانی به کسی میگویند آیا در این هفته به پدرت سر زدهای؟ اگر بگوید نه، میگویند خیلی بیمعرفت هستی. یعنی دل این پدر برای تو تنگ شده بود.
حضرت به ما هم فرموده است که اگر نروی به امام حسین علیه السلام جفا کردهای، یعنی امام حسین علیه السلام حتّی برای تو هم چشمانتظار است…
اصلاً در روایات یک بابی به نام «جفای به امام؛ ترک زیارت» داریم.
نه اینکه او نیاز داشته باشد، اتفاقاً زائر میفهمد که خیلی بیچاره است، چون آن امام بدونِ هیچ نیازی اینقدر آقاست.
بعد حضرت صادق علیه السلام به عراقیها فرمود: پولدارها در سال چهار مرتبه به زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بروند، فقرا حداقل دو مرتبه در سال به زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بروند.
گاهی میگویند پولت را به فقیر بده، بله! اما به کسی که عمل جراحی در پیش دارد نمیگویند پول عمل جراحی خودت را به فقیر بده!
برای یک شیعه رفتن به کربلا، درمان روح است.
اما اگر میبینی میخواهی چهار مرتبه بروی، اما یک خواهر یا برادر یا همسایهی گرفتاری داری، واضح است که باید اعتدال را رعایت کنی، هم او مهم است و هم این.
امام صادق علیه السلام از ویژگیهای زیارت کربلا در شب جمعه و شب عاشورا و شب عرفه و نیمه شعبان و… فرمودند، اینکه چطور برویم و چه بگوییم، با تربت چه کنیم…
امام صادق علیه السلام آداب را اضافه کردند، اگر تو میخواهی به کربلا بروی که دست تو را بگیرند و گناهان تو را ببخشند و گل سرسبد قیامت شوی، باید مراقبتهایی کنی. مثل توجّه به اموال مردم و…
روضه و توسّل
امام صادق علیه السلام به شخصی فرمود: شنیدهام به زیارت کربلا میروید و شیرینی میخورید و شوخی میکنید، وقتی جدّ ما را کشتند، او گرسنه بود… دل او را سوزانده بودند…
یعنی وقتی به کربلا میروی، در همان فضا برو…
شاید یکی از آنها این مصداق بود، وقتی انسان در حال جان دادن است، لحظهی جان دادن از همهی عالم منصرف میشود، منسوب به امام زمان ارواحنا فداه است که وقتی شما یا اباعبدالله جان میدادید، آن لحظه هم منصرف نشدید، «تُديرُ طَرْفاً خَفِيّاً إِلى رَحْلِكَ وَبَيْتِكَ»[15]… چشمان شما به سمت دخترانتان بود…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] المناقب، جلد ۳، صفحه ۳۹۴ (وَ اِجْتَمَعَ أَهْلُ اَلْقِبْلَةِ عَلَى أَنَّ اَلنَّبِيَّ قَالَ: اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ إِمَامَانِ قَامَا أَوْ قَعَدَا.)
[5] زیارتنامه حضرت عباس علیه السلام
[6] سوره مبارکه شمس، آیه 14 (فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا فَدَمْدَمَ عَلَيْهِمْ رَبُّهُمْ بِذَنْبِهِمْ فَسَوَّاهَا)
[7] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۷، صفحه ۳۱۵ (وَ قَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اِجْلِسْ فِي مَسْجِدِ اَلْمَدِينَةِ وَ أَفْتِ اَلنَّاسَ فَإِنِّي أُحِبُّ أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ .)
[8] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، جلد ۱، صفحه ۳۳۰ (حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ قُولَوَيْهِ ، قَالَ حَدَّثَنِي سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْقُمِّيُّ ، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى ، عَنْ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ اَلْعَزِيزِ ، عَنْ جَمِيلٍ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) قَالَ: ذَكَرْنَا أَبَانَ بْنِ تَغْلِبَ عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) ، فَقَالَ: رَحِمَهُ اَللَّهُ أَمَا وَ اَللَّهِ لَقَدْ أَوْجَعَ قَلْبِي مَوْتُ أَبَانٍ .)
[9] الفصول المختارة من العیون و المحاسن، جلد ۱، صفحه ۴۹ (وَ أَخْبَرَنِي اَلشَّيْخُ أَدَامَ اَللَّهُ عِزَّهُ قَالَ: سَأَلَ يَحْيَى بْنُ خَالِدٍ اَلْبَرْمَكِيُّ بِحَضْرَةِ اَلرَّشِيدِ هِشَامَ بْنَ اَلْحَكَمِ رَحِمَهُ اَللَّهُ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي يَا هِشَامُ عَنِ اَلْحَقِّ هَلْ يَكُونُ فِي جِهَتَيْنِ مُخْتَلِفَتَيْنِ قَالَ هِشَامٌ لاَ قَالَ فَخَبِّرْنِي عَنْ نَفْسَيْنِ اِخْتَصَمَا فِي حُكْمٍ فِي اَلدِّينِ وَ تَنَازَعَا وَ اِخْتَلَفَا هَلْ يَخْلُوَانِ مِنْ أَنْ يَكُونَا مُحِقَّيْنِ أَوْ مُبْطِلَيْنِ أَوْ يَكُونَ أَحَدُهُمَا مُبْطِلاً وَ اَلْآخَرُ مُحِقّاً فَقَالَ لَهُ هِشَامٌ لاَ يَخْلُوَانِ مِنْ ذَلِكَ وَ لَيْسَ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَا مُحِقَّيْنِ عَلَى مَا قَدَّمْتُ مِنَ اَلْجَوَابِ قَالَ لَهُ يَحْيَى بْنُ خَالِدٍ فَخَبِّرْنِي عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَلْعَبَّاسِ لَمَّا اِخْتَصَمَا إِلَى أَبِي بَكْرٍ فِي اَلْمِيرَاثِ أَيُّهُمَا كَانَ اَلْمُحِقَّ مِنَ اَلْمُبْطِلِ إِذْ كُنْتَ لاَ تَقُولُ إِنَّهُمَا كَانَا مُحِقَّيْنِ وَ لاَ مُبْطِلَيْنِ. قَالَ هِشَامٌ فَنَظَرْتُ فَإِذَا إِنَّنِي إِنْ قُلْتُ بِأَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ مُبْطِلاً كَفَرْتُ وَ خَرَجْتُ عَنْ مَذْهَبِي وَ إِنْ قُلْتُ إِنَّ اَلْعَبَّاسَ كَانَ مُبْطِلاً ضَرَبَ اَلرَّشِيدُ عُنُقِي وَ وَرَدَتْ عَلَيَّ مَسْأَلَةٌ لَمْ أَكُنْ سُئِلْتُ عَنْهَا قَبْلَ ذَلِكَ اَلْوَقْتِ وَ لاَ أَعْدَدْتُ لَهَا جَوَاباً فَذَكَرْتُ قَوْلَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ يَقُولُ لِي يَا هِشَامُ لاَ تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ اَلْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ فَعَلِمْتُ أَنِّي لاَ أُخْذَلُ وَ أَنَّ لِي اَلْجَوَابَ فِي اَلْحَالِ فَقُلْتُ لَهُ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَحَدِهِمَا خَطَأً وَ كَانَا جَمِيعاً مُحِقَّيْنِ وَ لِهَذَا نَظِيرٌ قَدْ نَطَقَ بِهِ اَلْقُرْآنُ فِي قِصَّةِ دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَيْثُ يَقُولُ اَللَّهُ جَلَّ اِسْمُهُ وَ هَلْ أَتٰاكَ نَبَأُ اَلْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا اَلْمِحْرٰابَ إِلَى قَوْلِهِ: خَصْمٰانِ بَغىٰ بَعْضُنٰا عَلىٰ بَعْضٍ فَأَيُّ اَلْمَلَكَيْنِ كَانَ مُخْطِئاً وَ أَيُّهُمَا كَانَ مُصِيباً أَمْ تَقُولُ إِنَّهُمَا كَانَا مُخْطِئَيْنِ فَجَوَابُكَ فِي ذَلِكَ جَوَابِي بِعَيْنِهِ فَقَالَ يَحْيَى لَسْتُ أَقُولُ إِنَّ اَلْمَلَكَيْنِ أَخْطَئَا بَلْ أَقُولُ إِنَّهُمَا أَصَابَا وَ ذَلِكَ أَنَّهُمَا لَمْ يَخْتَصِمَا فِي اَلْحَقِيقَةِ وَ لاَ اِخْتَلَفَا فِي اَلْحُكْمِ وَ إِنَّمَا أَظْهَرَا ذَلِكَ لِيُنَبِّهَا دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى اَلْخَطِيئَةِ وَ يُعَرِّفَاهُ اَلْحُكْمَ وَ يُوقِفَاهُ عَلَيْهِ. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ كَذَلِكَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَلْعَبَّاسُ لَمْ يَخْتَلِفَا فِي اَلْحُكْمِ وَ لاَ اِخْتَصَمَا فِي اَلْحَقِيقَةِ وَ إِنَّمَا أَظْهَرَا اَلاِخْتِلاَفَ وَ اَلْخُصُومَةَ لِيُنَبِّهَا أَبَا بَكْرٍ عَلَى غَلَطِهِ وَ يُوقِفَاهُ عَلَى خَطَئِهِ وَ يَدُلاَّهُ عَلَى ظُلْمِهِ لَهُمَا فِي اَلْمِيرَاثِ وَ لَمْ يَكُونَا فِي رَيْبٍ مِنْ أَمْرِهِمَا وَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ مِنْهُمَا عَلَى حَدِّ مَا كَانَ مِنَ اَلْمَلَكَيْنِ فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً وَ اِسْتَحْسَنَ ذَلِكَ اَلرَّشِيدُ .)
[10] الفضائل (لإبن شاذان)، جلد ۱، صفحه ۱۲۵ (وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : وَلاَيَتِي لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ وِلاَدَتِي مِنْهُ لِأَنَّ وَلاَيَتِي لَهُ فَرْضٌ وَ وِلاَدَتِي مِنْهُ فَضْلٌ.)
[11] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۱۰، صفحه ۳۱۸ (مَجْمُوعَةُ اَلشَّهِيدِ ، نَقْلاً مِنْ كِتَابِ اَلْأَنْوَارِ لِأَبِي عَلِيٍّ مُحَمَّدِ بْنِ هَمَّامٍ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي هَرَاسَةَ اَلْبَاهِلِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ إِسْحَاقَ اَلْأَحْمَرِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ إِسْحَاقَ اَلْأَنْصَارِيُّ عَنِ اِبْنِ سِنَانٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: نَظَرَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ مُقْبِلٌ فَأَجْلَسَهُ فِي حِجْرِهِ وَ قَالَ إِنَّ لِقَتْلِ اَلْحُسَيْنِ حَرَارَةً فِي قُلُوبِ اَلْمُؤْمِنِينَ لاَ تَبْرُدُ أَبَداً ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِأَبِي قَتِيلُ كُلِّ عَبْرَةٍ قِيلَ وَ مَا قَتِيلُ كُلِّ عَبْرَةٍ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ لاَ يَذْكُرُهُ مُؤْمِنٌ إِلاَّ بَكَى .)
[12] الکافي، جلد ۸، صفحه ۲۱۵ (سَهْلُ بْنُ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ أَبِي دَاوُدَ اَلْمُسْتَرِقِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ مُصْعَبٍ اَلْعَبْدِيِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ قُولُوا لِأُمِّ فَرْوَةَ تَجِيءُ فَتَسْمَعُ مَا صُنِعَ بِجَدِّهَا قَالَ فَجَاءَتْ فَقَعَدَتْ خَلْفَ اَلسِّتْرِ ثُمَّ قَالَ أَنْشِدْنَا قَالَ فَقُلْتُ فَرْوُ جُودِي بِدَمْعِكِ اَلْمَسْكُوبِ قَالَ فَصَاحَتْ وَ صِحْنَ اَلنِّسَاءُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلْبَابَ اَلْبَابَ فَاجْتَمَعَ أَهْلُ اَلْمَدِينَةِ عَلَى اَلْبَابِ قَالَ فَبَعَثَ إِلَيْهِمْ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ صَبِيٌّ لَنَا غُشِيَ عَلَيْهِ فَصِحْنَ اَلنِّسَاءُ .)
[13] الأمالی (للصدوق)، جلد ۱، صفحه ۱۳۷ (حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ عَنِ اَلْحَكَمِ بْنِ اَلْمِسْكِينِ اَلثَّقَفِيِّ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَنَا قَتِيلُ اَلْعَبْرَةِ لاَ يَذْكُرُنِي مُؤْمِنٌ إِلاَّ اِسْتَعْبَرَ.)
[14] تفصیل وسائل الشیعة إلی تحصیل مسائل الشریعة، جلد ۱۴، صفحه ۵۰۷ (وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ اَلْحِمْيَرِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنِ اَلْأَصَمِّ عَنْ مِسْمَعِ بْنِ عَبْدِ اَلْمَلِكِ قَالَ: قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ أَ مَا تَذْكُرُ مَا صُنِعَ بِهِ يَعْنِي بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ ، قُلْتُ بَلَى قَالَ أَ تَجْزَعُ قُلْتُ إِي وَ اَللَّهِ وَ أَسْتَعْبِرُ بِذَلِكَ حَتَّى يَرَى أَهْلِي أَثَرَ ذَلِكَ عَلَيَّ فَأَمْتَنِعُ مِنَ اَلطَّعَامِ حَتَّى يَسْتَبِينَ ذَلِكَ فِي وَجْهِي فَقَالَ رَحِمَ اَللَّهُ دَمْعَتَكَ أَمَا إِنَّكَ مِنَ اَلَّذِينَ يُعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ اَلْجَزَعِ لَنَا وَ اَلَّذِينَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا أَمَا إِنَّكَ سَتَرَى عِنْدَ مَوْتِكَ حُضُورَ آبَائِي لَكَ وَ وَصِيَّتَهُمْ مَلَكَ اَلْمَوْتِ بِكَ وَ مَا يَلْقَوْنَكَ بِهِ مِنَ اَلْبِشَارَةِ أَفْضَلُ وَ لَمَلَكُ اَلْمَوْتِ أَرَقُّ عَلَيْكَ وَ أَشَدُّ رَحْمَةً لَكَ مِنَ اَلْأُمِّ اَلشَّفِيقَةِ عَلَى وَلَدِهَا إِلَى أَنْ قَالَ: مَا بَكَى أَحَدٌ رَحْمَةً لَنَا وَ لِمَا لَقِينَا إِلاَّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَبْلَ أَنْ تَخْرُجَ اَلدَّمْعَةُ مِنْ عَيْنِهِ فَإِذَا سَالَ دُمُوعُهُ عَلَى خَدِّهِ فَلَوْ أَنَّ قَطْرَةً مِنْ دُمُوعِهِ سَقَطَتْ فِي جَهَنَّمَ ، لَأَطْفَأَتْ حَرَّهَا حَتَّى لاَ يُوجَدَ لَهَا حَرٌّ وَ ذَكَرَ حَدِيثاً طَوِيلاً يَتَضَمَّنُ ثَوَاباً جَزِيلاً يَقُولُ فِيهِ وَ مَا مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ لَنَا إِلاَّ نُعِّمَتْ بِالنَّظَرِ إِلَى اَلْكَوْثَرِ ، وَ سُقِيَتْ مِنْهُ مَعَ مَنْ أَحَبَّنَا .)
[15] زیارت ناحیه مقدّسه