مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

ما و حضرت ولی‌عصر (عج)؛ جلسه 3

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 6 آبان 1404 در مسجد گیاهی تجریش به ادامه‌ی سخنرانی با موضوع “ما و حضرت ولی‌عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌گردد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص صدیقه طاهره و امیرالمؤمنین علیهما أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

جلسات گذشته توفیق شد که علی رغم عدم لیاقت، و روسیاهی بنده، چند جمله­ای در مورد مقدمه­ی بحثی راجع به حضرت حجّت سلام الله علیه شروع کردیم، که البته مختصری از هندسه­ی بحث تا اینجا را عرض می­کنم.

موضوع توجه به امام حجّت غایب سلام الله علیه و عجل الله تعالی فرجه الشریف از مباحث اعتقادی اصلی است، یعنی از ختم نبوت به این بحث مربوط است، تا مباحث توحیدی به این بحث مربوط است، تا تکلیف ما در معنای امامت بین شیعیان به این بحث اختصاص دارد، درواقع این بحث یک بحث اصیل اعتقادی از جهت فکری است.

این بحث از جهت تربیتی، یکی از مهم­ترین موضوعات تربیتی جامعه­ی شیعه… اگر جامعه­ی شیعه چهار رکن مهم تربیت داشته باشد که مثلاً تولی و تبری و تقیه و انتظار است، یکی از چهار رکن تربیت جامعه­ی شیعه، مسئله­ی مهدویت و انتظار است. از جهت روحی و روانی، وجود پشت­گرمی، منجی، غوث، غیاث، فریادرس، و جهات روانی هم مهم است.

این بحث جهات گسترده­ای دارد، حساس هم هست.

جامعه­ی ما نسبت به موضوع مهدویت، در خیلی از اوقات و در خیلی از جاها، انحراف فکری دارد. مسئله هم حساس است.

ما فعلاً در مقدمه، در اصل توجه به حضرت حجّت سلام الله علیه به سر می­بریم و هنوز وارد اصل بحث نشده­ایم.

در اصل موضوع، اینکه انتظار چیست، تا به قدری که با هم پیش رفتیم، چون ممکن است چند هفته بخاطر ایام فاطمیه حضور نداشته باشم، بعد از این چند هفته باید به مبانی این موضوع بپردازیم، منتها اصل این بحث که «انتظار چیست؟»، در ذهن ما مشهور است که انتظار یک فاجعه­ای از اشتباهات ما یا دیگران است، در حالی که این موضوع به این اطلاق درست نیست. این یکی از ده­ها موضوع است.

عرض کردیم که جمله­ی خواجه طوسی رضوان الله تعالی علیه که خیلی برای تشیع زحمت کشیده است، از بس قدر بوده است، اصل درنظر گرفته­اند و جوانب دیگر را درنظر نگرفته­اند، که «وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرُّفُهُ لُطفٌ آخَر»، که وارد معنی این موضوع نمی­شوم، «وَ عَدَمُهُ مِنّا»، این جمله که «وَ عَدَمُهُ مِنّا»، به نظر بنده اصلاً نگاه ما را به مسئله­ی مهدویت کج کرده است.

این حرف هم درست است و هم به این اطلاق درست نیست، بلکه این یکی از چند بُعد است، نه همه­ی ابعاد.

منتها عظمت خواجه نصیرالدین طوسی رضوان الله تعالی علیه که فخر شیعه و باعظمت است… من فعلاً شخص دیگری از علمای مهم شیعه را بیاد ندارم که تقریباً هفتصد سال قبل کتاب اعتقادی در دفاع از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نوشته باشد و اهل سنت از فرق مختلف، بر کتاب او شرح نوشته باشند. در کتابخانه­ی ما کتب جدیدی هست که مثلاً ماتریدیه بر این کتاب شرح نوشته­اند، اشاعره مانند «ملاعلی قوشجی» بر این کتاب شرح نوشته­اند، اخیراً کتاب دیگری از اردن گرفتم که شرح تجرید خواجه طوسی بود. یعنی سنی هم بر کتاب اعتقادی خواجه طوسی که در دفاع از شیعه نوشته است، شرح نوشته است؛ یعنی خواجه طوسی اینقدر مهم است. حق هم هست که واقعاً مهم است، ایشان برای علامه حلی رضوان الله تعالی علیه جایگاه استادی دارند، ان شاء الله خدای متعال ایشان را رحمت کند.

این بُعد که نبودِ فعلیِ امام زمان ارواحنا فداه گیرِ ماست، مقداری ما را دچار کج­فهمی کرده است، در حالی که این یکی از ده­ها بُعد است و همه­ی بحث نیست.

لذا ما قدری راجع به اهمیت انتظار و ویژگی­های انتظار صحبت کردیم.

آن طایفه از روایات که می­گویند «آه برادرانم»… بعد عده­ای به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض می­کنند که مگر ما برادران شما نیستیم؟… درواقع اعتماد به نفس زیادی هم داشته­اند!… این طایفه­ای از روایات است که معصومین می­فرمایند: شما مرا می­بینید و گوش نمی­دهید و عشق نمی­ورزید… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­فرمودند شما علی را می­بینید و عشق نمی­ورزید!

به تعبیر یکی از دوستان ما که می­فرمود ما در قرن بیست و یکم وقتی از فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می­گویند می­خواهیم به رقص دربیاییم، عده­ای این فضائل را دیده­اند ولی عقب­نشینی کرده­اند! درواقع غیر از منافقین، بعضی از مؤمنین هم عقب­نشینی و کم­کاری کردند.

معصوم فرمود: آن­ها برادران من هستند که ما را ندیده­اند و عاشق ما هستند.

پس معلوم است که این یک ویژگی است.

دوره­ی غیبت از جهاتی برای بعضی توبیخی است، از جهاتی برای بعضی تکمیلی و توسعه­ای است، رشد دارد.

این موضوع ابعادی دارد، برخی از آن­ها را عرض کردم، یک روایت دیگر بخوانم که شما ببینید.

چه کسی منتظر است؟

شما این موضوع را زیاد از ماجرای انتظار شنیده­اید، روایات با این مضمون فراوان است، که کسی که می­داند باید هر لحظه آماده باشد که اگر حضرت تشریف آورد، این شخص جا نماند…

اجازه بدهید مثال بزنم، مثلاً فرض بفرمایید که در جنگ دوازده روزه، فضای هوایی کشور بسته شد، حال یک نفر هم یک مسافرت ضروری دارد، چون پروازها بسته شد، پس فرض می­کنیم که متقاضی پرواز زیاد است و این اشخاص بعد از مدتی تراکم پیدا می­کنند، فرض کنید که پروازها را باز کنند و این شخص زمان محدودی دارد که بلیط تهیه کند.

اگر به این شخص بگویند پرواز باز شده است، بگوید من بروم که وسایل خود را جمع کنم، همینکه بخواهد اقدام کند، بلیط فروش رفته است.

درواقع آن کسی منتظر است که بار خود را بسته است و کار خود را کرده است و قرار خود را گذاشته است و گفته است روزی که پروازها باز شد، من می­آیم و این کارها را انجام می­دهم.

یعنی همه­ی کارهای خود را کرده است و منتظر است که وقتی پروازها باز شد، به کار خود برسد.

منتظر کسی است که کارهای خود را کرده است و منتظر است.

شما فرض کنید که من از یک ماه قبل شما را برای میهمانی به خانه­ی خود دعوت می­کنم، دو هفته قبل هم یادآوری کرده­ام، هفته­ی قبل هم یادآوری کرده­ام، دو روز قبل هم یادآوری کرده­ام، دیشب هم یادآوری کرده­ام، شما هم امشب بعد از جلسه به خانه­ی ما تشریف می­آورید، بعد می­بینید آشپزخانه خاموش است، می­گویید لابد قرار است از بیرون غذا بگیرد، بعد می­بینید من کم کم خمیازه می­کشم و شما احساس می­کنید باید بروید! بعد می­گویید این چه دعوتی بود؟ مگر تو نمی­دانستی که من می­خواهم بیایم؟ پس چرا آماده نبودی؟

منتظر آن کسی است که وقتی میهمان دعوت می­کند، هنگام آمدن میهمان جا نمی­خورد. منتظر آن کسی است که لحظه به لحظه خودش را آماده کرده است که وقتی حضرت تشریف آوردند، گیری برای آمادگی نداشته باشد.

لذا این موضوع یک آمادگی صد در صدی می­خواهد. برای همین این معنای انتظار است.

باید دلمان همراه امام زمان ارواحنا فداه باشد

در این زمینه روایات زیادی وجود دارد، هفته­ی گذشته هم چند روایت با این مضمون خواندم، مثلاً حضرت صادق علیه السلام می­فرمایند که «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا اَلْأَمْرِ»،[4]

چون مسئله این نیست که کار به نتیجه برسد، این دل ماست که مهم است…

من این روایت را قبلاً زیاد گفته­ام، ولی دو روز گذشته دوباره در مباحثه، در کتاب شرح ابن ابی الحدید دیدم، اگر به خطبه 12 نهج البلاغه مراجعه کنید همین معناست، ولی از جهتی این از آن لطیف­تر است، آن یک توضیحاتی دارد و این یک لطافتی دارد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به جنگی رفته بودند و در حال تقسیم غنائم بودند، حضرت به هر کسی پانصد سکه داد، پانصد سکه­ی آخر هم سهم خود حضرت بود که حداقل به اندازه­ی یک سرباز برداشت کند.

یک نفر از راه رسید و گفت: دل من در این جنگ با شما بود، چیزی به ما نمی­رسد؟

حضرت این کیسه­ی خود را به او دادند. یعنی او را در غنیمت شریک کردند! چون دل او همراه بوده است!

هر کسی در این عالم بصورت واقعی، دلش این باشد که اگر من در کربلا بودم، برای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نوکری می­کردم، او را به آن­ها ملحق می­کنند.

این عبارت حضرت رضا علیه السلام است که به ریّان فرمودند: «مَتَى ذَكَرْتَهُ»[5] هر وقت به یاد تو افتاد که آن­ها در چه شرایطی بودند، بگو «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ».

معلوم است که ذکر لسانی یک دریچه­ای است که باید به قلب برسد، یعنی درواقع باید واقعی باشد.

یعنی کسی که اراده­ای او بر این است که «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ»،… از کجا بفهمیم که راست می­گوییم؟ همین الآن نسبت به مجالس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، کیفیت مجالس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، استفاده از مجالس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، رونق مجالس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، عمق مباحث مجالس اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین چقدر تلاش می­کنی؟ یا فقط «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ»؟

یک علامت «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ» این است که مثلاً الآن به من وقت داده­اند که راجع به امام حسین علیه السلام صحبت کنم، الآن من چقدر وقت گذاشته­ام که شما را با امام حسین علیه السلام آشنا کنم؟

الآن شما در مجلس امام حسین علیه السلام نشسته­اید، چقدر در رونق جلسه نقش داشته­اید؟ چقدر باتوجه آمده­اید؟ چقدر آمده­اید که حضرت دست شما را بگیرد؟

این­ها علامت است که در لشکر حضرت چگونه بودیم! یعنی «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ» بدون اراده درست نیست، یعنی موضوع فقط یک ادعای بی­پشتوانه نیست.

اما اگر کسی واقعی بگوید و کارهایی که الآن از دست او برمی­آید را انجام دهد… یکی از آن­ها این است که الآن باید در لشکر امام زمان ارواحنا فداه باشد، یعنی باید ببیند وقتی که حضرت نسبت به شیعیان حساسیت دارند، این شخص می­تواند چه کاری انجام دهد؟ آنوقت اگر دل این شخص این است که «يا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ»، او را کنار آن بزرگواران قرار می­دهند. این دل است که مهم است.

ما زور و توانی نداریم!

در کربلا خیلی از کسانی که در لشکر امام حسین علیه السلام به میدان آمدند، اصلاً معلوم نیست حتّی یک نفر را کشته باشند، مثلاً جناب جُوْن سلام الله علیه یک غلام سیاهِ پیرمرد بوده است، او چه می­آمد و چه نمی­آمد، هیچ تغییری در آرایش نظامی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و دفاع از خیمه­ها نداشت، البته اساساً جناب عابس سلام الله علیه هم نداشته است، یعنی کسی کاره­ای نیست، ولی جناب عابس سلام الله علیه در ظاهر یک جَوَلانی داشت و وقتی شمشیر می­چرخاند، آن­ها فرار می­کردند، ولی جناب جُوْن سلام الله علیه آن را هم نداشت، ولی دلِ جناب جُوْن سلام الله علیه همراه بود.

باید دل و همت و توانِ نداشته­ی ما همراه شود، انتظار یعنی این.

لذا خیلی­ها به کربلا نیامدند و هیچ کاری از دستشان برنمی­آمد، این جناب جُوْن سلام الله علیه آمد و کاری از دست ایشان هم برنیامد، ولی شما به جناب جُوْن سلام الله علیه عرض می­کنید: «بِأبِی أنتَ وَ اُمِّی»، چون جناب جُوْن سلام الله علیه آن چیزی که داشته را آورده است.

زمانی استادی کاری به من سپرد و من به ایشان عرض کردم که «من همه­ی زور خود را می­زنم»، ایشان فرمودند: بدبختی این است که ما زوری نداریم که بزنیم!

این ترجمه­ی همان «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» است!

ما زور نداریم، ما یک ادا داریم، یک نفر شمشیری می­چرخاند، آن دیگری نمی­تواند شمشیر هم بچرخاند.

هر کسی هر کاری که از دستش برمی­آید را انجام دهد، آن دل است که مهم است، یا توانایی که دارد.

مثلاً فلانی می­گوید من زوری ندارم، ولی به ورزش رزمی می­روم که اگر روزی امام زمان ارواحنا فداه یک بادیگاردی لازم داشت که من از یکی از نوکران ایشان حفاظت کنم، بفرمایند که من بروم. یعنی انسان مقدمات امر را انجام می­دهد، نه اینکه بگوید چون کاری نداریم می­نشینم و کاری نمی­کنم. یعنی یک نفر به ورزش رزمی می­رود، یک نفر درس می­خواند، یک نفر مهارتی می­آموزد، یعنی هر کاری که به ذهن انسان می­رسد را انجام می­دهد اما روی خودش حساب نمی­کند.

من برای اینکه بهانه­ای به دست حضرت بدهم که حضرت مرا پس نزند، تلاشی می­کنم، وگرنه من که زوری ندارم!

خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­فرماید: «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ»،[6] تو انداختی ولی تو نینداختی، من انداختم!

یعنی حتّی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم خودش را فاعل نبیند، درصورتیکه هیچ کسی به اندازه­ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تلاش نکرده است.

مسلّم است که باید تلاش کرد، ما نمی­گویم تلاش را تعطیل کنیم، اما برای تلاش خودمان اثری قائل نیستیم، اگر خدای متعال بخواهد جناب جُوْن سلام الله علیه عامل میلیون­ها هدایت و تشیّع در قاره­ی آفریقاست، می­گویند یک نفر از قوم و عشیره­ی شما بوده است که با امام حسین علیه السلام به کربلا رفته است.

توجه کنید، دویست نفر با جناب عابس سلام الله علیه جنگیده­اند، ولی شیعیان آفریقا بیچاره­ی جناب جُوْن سلام الله علیه هستند، اگر خدای متعال بخواهد برکت می­دهد، ما باید کاری که می­توانیم را انجام دهیم.

یک نفر هزار میلیارد تومان خرج می­کند، قیامت به او می­گویند تو باید صد هزار میلیارد تومان خرج می­کردی، یک نفر هزار تومان خرج می­کند و در قیامت به او می­گویند تو به عهدی که با خدا داشتی وفا کردی. ما نمی­دانیم چه کسی چه بضاعتی دارد، باید هر کسی کار خودش را کند.

حال اگر طرف همه­ی تلاش خود را می­کند…

اگر از ظلم خود رها شویم

جلوتر عرض خواهم کرد که اگر خدای متعال روزی کند و ما از ظلم خودمان نجات پیدا کنیم و تلاش کنیم، ممکن است غیبت برای یک فرد از بین برود، یعنی غیبت عمومی هست و جهان حضرت را نمی­بیند، اما اگر خدای متعال روزی کند و کسی از ظلم به نفس خودش، ظلم به خالق خودش، و ظلم به مردم رها شود، حضرت به دیدار او می­روند و مانع برطرف می­شود.

شما فرض کنید که دو سال است که مادری فرزند خود را ندیده است، چه اتفاقی برای این مادر می­افتد؟ این مادر چه شوقی دارد که فرزند خود را ببیند؟

شما چه حسابی روی امام زمان ارواحنا فداه کرده­اید؟ شوق امام زمان ارواحنا فداه به ما، قابل قیاس به شوق مادر ما به ما نیست، ولی ما مانع درست کرده­ایم.

عموم یک موضوع است، اما فردی یک موضوع دیگری است که ان شاء الله زمانی عرض خواهم کرد. ما با ظلم خودمان مانع درست کرده­ایم.

خدای متعال اراده کرده است که امام زمان ارواحنا فداه در دوران غیبت عمومی «اَلْمُحْتَجَبِ عَنْ أَعْيُنِ اَلظَّالِمِينَ» است.

خیلی­ها زمان حیات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ظالم بودند، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را می­دیدند، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در دوره­ی ظهور بود، اما در دوره­ی غیبت، این غیبت عمومی است، اما کسانی می­توانند این موضوع را بشکنند، چه کسانی؟ کسانی که از ظلم رها شدند.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند…

ما باید بدانیم که اگر از ظلم رها شویم، امام به ما مشتاق­تر است. مادر به بچه مشتاق­تر از بچه به مادر است، بچه برای بازی می­رود، دل مادر تنگ می­شود، بچه به مدرسه می­رود، دل مادر تنگ می­شود، بچه را به اردو می­برند، بچه در حال بازی کردن است و مادر خود را فراموش کرده است، اما دل مادر تنگ می­شود. امام زمان ارواحنا فداه خیلی دلتنگ ماست، ولی ما مانع داریم، مانع ما هم ظلم ماست، که جلوتر عرض خواهم کرد.

شهید منتظر، شهید نصرالله رضوان الله تعالی علیه

حال اگر خدای متعال روزی کرد و یک نفر منتظر بود…

من این موضوع را در جای دیگری هم عرض کردم، یکی از جهات ارادت قلبی من و عشق ورزیدنم به شهید باعظمت، شهید منتظر، شهید پهلوان، شهید نصرالله، این است که منتظر بوده است. مانند یک مادری که فرزند خود را گُم کرده است…

ما مادری را در محل خود داشتیم که فرزند او مفقود بود، اوایل که اسرا می­آمدند، هر اسیری که می­آمد، اگر دست این مادر می­رسید، عکس بچه­ی خود را به اسرا نشان می­داد و می­پرسید که آیا این عکس را نمی­شناسی؟ بعد که اسرا آمدند و ناامید شد، وقتی شهدا را می­آوردند، به معراج شهدا می­رفت و می­گفت این عکس و این اسم پسر من است، آیا بین این شهدا نیست؟

این مادر با مادر ما رفیق بود و بعد از مادر ما به رحمت خدا رفت، گاهی ما به عیادت ایشان می­رفتیم، وقتی میوه می­بردیم، می­گفت: محمد این میوه را دوست داشت، یا محمد این میوه را دوست نداشت! وقتی غذای هیئت می­بردیم، می­گفت: محمد این غذا را دوست داشت، محمد این غذا را اینطور می­خورد… محمد اینطور قنوت می­گرفت، محمد اینطور نماز می­خواند… بهانه­ی او این بود که بی­ربط و باربط راجع به محمد خود حرف بزند، چون این مادر منتظر بود.

در مورد شهید نصرالله اینطور می­گویند، من از چند نفر از کسانی که او را می­شناسند شنیده­ام که اگر می­فهمید در هر کجای دنیا کسی مثلاً یک معنایی از یک روایتی فهمیده است… مثلاً گاهی فهم بهتری از روایتی پیدا می­کند… یا مثلاً کسی تفسیری از آیه­ای در مورد حضرت فهمیده است، یا کسی حضرت را در خواب دیده است، یا کسی محضری را درک کرده است، یا کسی نکته­ای شنیده است، یا کسی خاطره­ای از عالمی شنیده است، کسی را می­فرستاد که برود و از آن شخص بپرسد و ضبط کند که آن شخص چه چیزی از حضرت شنیده است!

البته نمی­فرمود که همه­ی این­ها درست است، اما انسانی که جستجو می­کند، همه­ی راه­ها را جستجو می­کند بلکه به نتیجه برسد.

یعنی لحظه به لحظه منتظر بود، آدمی که منتظر است که فراموش نمی­کند… مادری که فرزند خود را گُم کرده است، در میان قنوت نماز زار می­زند، در دعای بعد از نماز که فرزند خود را فراموش نمی­کند، وقتی غذا می­خورد فرزند خود را فراموش نمی­کند، وقتی به نعمت می­رسد فرزند خود را فراموش نمی­کند، وقتی به مصیبت برسد فرزند خود را فراموش نمی­کند.

انتظار سازنده است

منتظر آن کسی است که حضرت را فراموش نمی­کند.

چه قرآن ببیند، چه تلاوت زیبای یک قاری را گوش بدهد، ناگهان می­گوید «چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن»، وقتی روایت می­خواند، مثلاً در روایت می­گوید امام سجاد علیه السلام در حال قرائت قرآن بودند، کمی از زیبایی صدای مبارک خود را نشان داد، یک نفر که پشت پنجره­ی خانه بود، افتاد و از حال رفت! یعنی نتوانست تحمل کند.

اینجاست که منتظر می­گوید «السَّلاَمُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ‏»، منتظر اینگونه است، منتظر فراموش نمی­کند.

شما ببینید چقدر این انتظار سازنده است.

الآن هم بعضی از اساتید ما همینطور هستند.

وقتی الآن ما یکدیگر را می­بینیم و می­گوییم «چه خبر؟»، منظور ما این است که دلار و رمزارز و طلا چه شد؟ چه کسی با چه کسی جنگید؟

البته نمی­گویم کسی اخبار دنیا را رصد نکند، ولی گاهی این موضوعات هم و غم عده­ای می­شود…

اما این اساتید تا کسی را می­بینند، می­گویند مبشّرات چه داری؟ یعنی آیا حضرت را در خواب دیده­ای؟ آیا روایتی راجع به حضرت خوانده­ای؟ یعنی از حضرت چه خبر؟ چون خبر اوست، خبرهای دیگر که خبر نیست، خبرهای دیگر بیات می­شوند، اوست که همیشگی است، اوست که نیاز حقیقی ماست.

شما این موضوع را اعتراف می­کنید که نمی­شود منتظر احکام اجتماعی و احکام اسلامی و احکام فردی خود را بجا نیاورد و هر لحظه منتظر حضرت باشد، نمی­شود نسبت به نماز بی­اهمیت باشد و منتظر حضرت باشد، «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»،[7] «اَلْمُحْتَجَبِ عَنْ أَعْيُنِ اَلظَّالِمِينَ»، ناپاک که به او فکر نمی­کند، گنهکار که شب زنده­داری ندارد. به این موضوع هم کاری ندارم که شب زنده­داری چه کسی را می­پذیرند، این شخص هم نباید مغرور شود، ولی گنهکار که شب زنده­داری ندارد، تا توبه نکند، تا توجّه نکند، شب زنده­داری ندارد.

چه کسی می­تواند منتظر باشد؟ کسی که در طهارت است، کسی که وظایف واجب خود را انجام داده است، کسی که محرّمات را ترک کرده است، کسی که به چیزهایی که می­داند عمل کرده است و چیزی دارد.

وگرنه اگر الآن به من بگویند حضرت در این اتاق تشریف دارند، من جرأت ندارم بروم، چون من غلط­های زیادی مرتکب شده­ام، چقدر مرتکب قبائح شده­ام که الآن نمی­توانم با حضرت مواجه شوم، خودِ ارتکاب قبائح، انتظار را کم می­کند، مگر مجرم دوست دارد با قاضی مواجه شود؟ ولو اینکه قاضی مهربان باشد. آن هم قاضی­ای که همه­ی حقایق عالم مانند موم در دست ایشان است.

لذا شما نگاه کنید که انتظار اوج تربیت دینی است.

همدلی مهم است

انتظار سخت است، ولی کلاس متفاوتی با بقیه دارد.

حال این روایت را در این فضا ببینید، امام صادق روحی فداه فرمودند: «مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا اَلْأَمْرِ» اگر کسی در حال انتظار بمیرد، «كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ» گویی در خیمه­ی امام زمان ارواحنا فداه نشسته است.

همدلی مهم است…

چون ممکن است کسی بگوید پس یعنی در خیمه­ی حضرت است و کاری نکرد، حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «لاَ، بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالسَّيْفِ» مانند کسی است که در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، کنار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شمشیر زده است.

یعنی اصلاً ما خواسته­ایم که تو منتظر باشی.

قبلاً هم عرض کرده­ام که ما باید موقعیت نجات را از خودمان دور کنیم، ما منجی عالم نیستیم، او منجی عالم است. ان شاء الله خدای متعال روزی کند که دست ما از دامان امام زمان ارواحنا فداه کوتاه نشود و شبیه بدر شود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سی و پنج فرمانده را به زمین زد، اما به آن سیصد نفر «اهل بدر» گفتند!

اینکه خدای متعال اینقدر به بدریّون عزّت داد، البته به شرطی که بعداً خرابکاری نکرده باشند، این­ها کاری نکرده بودند، این­ها فقط آمدند و ایستادند، اکثر آن­ها کاری نکردند، معجزاتی شد و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دعا کرد و «وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ» و حرکت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، اما همه­ی این­ها بدریّون شدند، البته اگر بعداً خراب نکرده باشند.

ما هم اینطور هستیم که «يَا هِشَامُ لاَ تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ اَلْقُدُسِ»،[8]

روح القدسی که عیسی بن مریم علی نبیّنا و آله و علیهما السلام را حفاظت می­کرد و برای او عصمت ایجاد کرده بود، حضرت صادق علیه السلام به هشام فرمودند: «لاَ تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ اَلْقُدُسِ»، من روح القدس را می­فرستم که از تو مراقبت پیدا کند، یعنی عصمت پیدا می­کنی، البته نه «عصمت» به معنایی که به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می­گوییم، بلکه یعنی تو در برابر گناه ایمنی پیدا می­کنی و ترک می­کنی، یعنی می­فهمی و کنار می­روی؛ «لاَ تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ اَلْقُدُسِ»، چه زمانی؟ مادامی که «مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ»، یعنی تا زمانی که ما را نصرت می­کنی.

«نصرت می­کنی» یعنی چه؟ یعنی آن کاری که از دست تو برمی­آید را انجام می­دهی، یعنی در مسیر نصرت هستی، حال می­خواهد موفق باشد یا موفق ظاهری نباشد.

این موضوع و اهمیت انتظار است.

طاووس اهل الجنّة

چون یک ماه فرصت نیست، نکته­ای عرض کنم که به این موضوع هم توجه کنیم.

منتظر باید به یک جنبه توجه کند و دل او غنج برود، آن هم عظمتِ امام زمان ارواحنا فداه است؛ ما این موضوع را نمی­دانیم، ما چون الحمدلله اماممان شهید نشده است، برای همین مجلس روضه نداشته­ایم، برای همین خیلی از امام زمان ارواحنا فداه نشنیده­ایم.

امام زمان ارواحنا فداه به امر الهی در پنج سالگی مخفی شده است و در غیبت است و در میدان دید چشم­های ما قرار نمی­گیرد و شأن ایشان أجلّ از این است که کسی مانند من او را ببیند، ما خیلی از او خبر نداریم.

چند جمله راجع به عظمت امام زمان ارواحنا فداه می­گویم.

این هم یکی از ویژگی­های منتظران است، خدای متعال برای ما در مقام ظهور و بروز، اصطلاحاً در مقام اثبات، بهترین امام عالم را قرار داده است.

حقیقتِ ائمه علیهم السلام یکسان است، بنده راجع به مقام اثبات حرف می­زنم. مثلاً کسی ولیّ خداست ولی کسی او را نمی­شناسد، اما مردم متوجه شدند که آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه از اولیای خداست. ممکن است شخص دیگری هم باشد که در این سطح باشد، اما او لو نرفته باشد. بعضی بودند که به ایشان نزدیک بودند، اما اطراف آن­ها خلوت بود.

بلاتشبیه زمانی بود که اطراف امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم خلوت بود.

در مورد آیت الله بهجت رضوان الله تعالی علیه خدای متعال کمی پرده را کنار زد، مردم برای تماشای نماز ایشان می­رفتند. ولی بعضی از اولیای خدا بودند که مردم کاری به آن­ها نداشتند، این علامت خیر و شر نیست.

گاهی بعضی از ائمه­ی ما، مانند امام رضا علیه السلام در مرو ظهور و بروز دارند، اما گاهی بعضی از ائمه­ی ما ظهور و بروز ندارند.

پس اینکه می­گویم مقام اثبات، منظور من حقیقتشان نیست، در ظاهر ثروتمندترین امام عالم وجود در ظهور و بروز، امام زمان ارواحنا فداه است. وگرنه ما که اصلاً قدرت فهم باطن آن بزرگواران را نداریم، در مقام ظاهر اینطور است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می­فرمایند: هر پیامبری هر نقطه­ی اوجی دارد، علی بیشتر از آن را دارد.

این مفهوم هست که هر کسی می­خواهد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببیند، به امام زمان ارواحنا فداه نگاه کند، هر کسی می­خواهد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را در کَرَم و آقایی ببیند، به امام زمان ارواحنا فداه نگاه کند، هر کسی می­خواهد امام حسین علیه السلام را در رحمت و کرامت و آقایی ببیند، به امام زمان ارواحنا فداه نگاه کند، هر کسی می­خواهد امام زین العابدین صلوات الله علیه را در عبادت و سجده ببیند، به امام زمان ارواحنا فداه نگاه کند… درواقع امام زمان ارواحنا فداه نقطه­ی جمع الجمعیِ همه­ی ائمه علیهم السلام است، که خودِ ائمه علیهم السلام نقطه­ی جمع الجمعیِ همه­ی عالم وجود بودند.

چون امام زمان ارواحنا فداه امام پایانی است، در مقام بروز، همه­ی صفات را دارند، برای همین هم طاووس اهل الجنّة هستند. بروز زیبایی و ملکوت در امام زمان ارواحنا فداه به چشم می­آید و مخفی نیست.

خدای متعال امامی برای ما قرار داده است که دل از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برده است.

تعبیر امام صادق علیه السلام از امام زمان ارواحنا فداه

در تعبیر امام صادق علیه الصلاة و السلام هست که امام صادق علیه السلام اینطور نسبت به او بیان می­کنند که «سَیِّدِی»! آقای من!

وقتی امام صادق علیه السلام به ایشان اینطور بیان می­فرمایند که «سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي»،[9] آقای من! غیبت تو خواب را از چشم من برده است؛ ما اصلاً باید به ایشان چه چیزی بگوییم؟

همانطور که حضرت آدم و حضرت ابراهیم و پیامبر اکرم علیهم السلام برای شهادت امام حسین علیه السلام قبل از شهادت ایشان گریه کرده­اند، امام صادق علیه السلام سحرها با تعبیر «سَیِّدِی» برای غیبت امام زمان ارواحنا فداه گریه می­کردند.

تفاخرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به حضرت حجّت سلام الله علیه

در آن خطبه­ی منسوب به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حجّة الوداع و ماجرای غدیر، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرّفی کرد… «فَتّال نیشابوری» رضوان الله تعالی علیه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نقل کرده است که «مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ إِنِّي نَبِيٌّ وَ عَلِيٌّ وَصِيٌّ»،[10]

واقعاً خیلی عجیب است، همه­ی عالم وجود به نوکریِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم افتخار می­کنند، «كَانَ جَبْرَئِيلُ إِذَا أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَعَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ قِعْدَةَ اَلْعَبْدِ»،[11] جبرئیل مانند یک برده در محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­نشست.

پیغمبری که «فَكَيْفَ إِذَا جِئْنَا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَجِئْنَا بِكَ عَلَى هَؤُلَاءِ شَهِيدًا»،[12] هر پیغمبری شفیع و شهید و شاهد بر امّت خود است، و هر پیغمبری در قیامت به تأیید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیاز دارند که به مقامشان برسند و تو شفاعت کنی که بالا بروند، و تو امامِ انبیاء هستی…

این آقای باعظمت، اینجا نقل شده است که بعد از اینکه فرمودند «إِنِّي نَبِيٌّ وَ عَلِيٌّ وَصِيٌّ»، فرمودند: خبردار شوید «أَلاَ إِنَّ خَاتِمَةَ اَلْأَئِمَّةِ مِنَّا اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِيُّ»… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امام زمان ارواحنا فداه افتخار کرد، خاتِم و خاتَم ائمه… خاتِم به معنای نفر پایانی است، خاتَم به معنای نگین انگشتر است.

اصل انگشتر به نگین انگشتر است، اگر نگین ارزشمند باشد، رکاب انگشتر را کار می­کنند، درواقع رکاب را بر اساس نگین می­سازند.

خود پیامبر خاتم الأنبیاء است، یعنی بین انبیاء نگین است، تمایز بین انبیاء است، نقطه­ی اوج بین انبیاء است، بعد فرمود: «أَلاَ إِنَّ خَاتِمَةَ اَلْأَئِمَّةِ مِنَّا اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِيُّ»، یعنی آنکه گوهر بین ائمه در مقام بروز است از ماست.

یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امام زمان ارواحنا فداه افتخار کرد، بعد فرمود: «أَلاَ إِنَّهُ وَلِيُّ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ»، در این عالم کار بدست اوست.

اگر الآن به کارتن­خواب­های محله­ای بگویند یک حاتم طائی به محل شما آمده است، خوشحال می­شوند و می­گویند پس الآن یک دری هست که اگر آن در را بزنیم، جواب رد به ما نمی­دهد. درواقع این بشارت برای بیچاره­هاست.

«أَلاَ إِنَّهُ وَلِيُّ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ» او ولی خدا روی زمین است، «وَ حَكَمُهُ فِي خَلْقِهِ»، هر کسی هر کاری دارد باید به او سر بزند.

کار بدست امام زمان ارواحنا فداه است

در یاد دارید که در یکی از جلسات عرض کردم که حضرت به یکی از شیعیان فرمودند که «أنَا خَاتَمُ الأولِیاء» من خاتم اولیاء هستم، «وَ بِی»… این یعنی در روزگار ما انحصاراً، انحصاراً با من «یَتَّقُ الله البَلَاء عَن شِیعَتِهِ وَ أهلِی»، اگر خدا بخواهد بلا را دفع کند، فقط با من دفع می­کند.

شما به هر امامی هم پناه ببرید، آن امام به حضرت حجّت سلام الله علیه حواله می­دهد.

کسانی هم که گاهی در خواب و کرامت دیده­اند، مثلاً به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام توسّل کرده­اند، بعضی­هایشان این موضوع را دیده­اند.

آن کسی که باید امضاء کند و کار و نفوذ کلام در این عالم اتفاق رخ می­دهد، اوست.

به ما گفته­اند منتظر کسی باشید که چشم همه­ی عالم به دنبال اوست، چه به زبان آورده باشند و چه به زبان نیاورده باشند، تکویناً هر مظلومی در طول تاریخ هزاران ساله زیر بار ظلم بوده است، وقتی چشم­انتظار نجات بوده است، خواسته یا ناخواسته یا بقیّة الله گفته است، اوست که قرار است بیاید و دل­ها را شاد کند و غم دلها را برطرف کند و دل مظلومین را شاد کند و انتقام بگیرد.

لذا در آن دعا هم اینطور می­گوییم که «أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ»، این دو نکته دارد، آن وجه خدا که اولیاء فقط به سوی او رو می­کنند کیست؛ یعنی کار بدست اوست.

شما برای یک کار قضائی به هر کسی که رو بزنید، می­دانید آن نفر اصلی باید کار را انجام دهد، حال اگر به آبدارچی هم رو بزنید، آن آبدارچی هم باید به نفر اصلی بگوید که کار را حل کند.

«أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ»، یعنی انحصاراً کار بدست اوست.

امام زمان ارواحنا فداه «وَجه الله» است

در این «أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ» یک لطیفه­ای هست.

وقتی ما برای امام حسین علیه السلام روضه می­خوانیم و گریه می­کنیم، می­گوییم که حضرت زینب کبری سلام الله علیها و دختر امام حسین علیه السلام به قتلگاه رفتند و او را نشناختند.

چرا می­گوییم امام حسین علیه السلام را نشناختند؟ چون مهم­ترین عامل شناسایی «صورت» است.

«وَجه» صورت است، «وجه» عامل شناسایی است، شما هر کسی را از صورت او می­شناسید. البته ممکن است عوامل شناسایی متفاوت باشد، ممکن است کسی را از روی خط او بشناسید، کسی را از روی صدای او بشناسید، ولی قبول دارید که صورت مهم­ترین وجه شناسایی است.

حال حضرت حق جسم ندارد که صورت داشته باشد، این به ادبیات عرفی می­گوید، «أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ» یعنی کجاست آن کسی که عامل شناسایی خداست؟

یعنی ما خدا را با او می­شناسیم.

خدای متعال که چهره ندارد، وجه الله یعنی وقتی ما او را بشناسیم، خدا را می­شناسیم، «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْکُمْ‏ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِکُم»،[13] «أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ»؟

چهره­ی خدا، آن کسی که وقتی او را ببینی، خدا را می­بینی. خدا نیست.

از حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام پرسیدند با چه کسانی مجالست کنیم؟ فرمودند: «مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ»،[14] کسی که او را ببینی، خدا را یاد می­کنی. یعنی دیدن او شما را به یاد خدا بیندازد.

یعنی شما با کسی مجالست کنید که وجه الله است.

منتها یک ولی خدا وجه الله است، مانند کسی که ماسک زده است و کلاه خود را هم پایین آورده است و شما او را از چشمانش تشخیص می­دهید.

ولی ما مثلاً در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام زمان ارواحنا فداه می­گوییم: «أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ».

اولین سلام به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر سر مزار حضرت، که امام صادق علیه الصلاة و السلام خواستند قبر مبارک حضرت را رونمایی و افشاء کنند، یک سلام یک خطی است، امام صادق صلوات الله علیه که بر سر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال قبض روح شدن بودند، راوی می­گوید حضرت یک صیحه­ای زد و افتاد که فکر کردیم امام صادق علیه السلام از شوق زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از دنیا رفت. بعد لحظاتی گذشت و حال حضرت بجا آمد و حضرت شروع کردند به گریه کردن در کنار قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

بعد ما پشت خود را به ضریح می­کنیم و عکس می­اندازیم!

امام صادق علیه السلام در حال قبض روح شدن از عظمت آن جایگاه بودند، بعد به قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نگاه کرد و فرمود: «السَّلامُ عَلَى اسْمِ اللّهِ الرَّضِيِّ»،[15] سلام بر نام پسندیده­ی خدا، «وَوَجْهِهِ الْمُضِيءِ» و چهره­ی نورانیِ خدا، «وَجَنْبِهِ الْعَلِيِّ» سلام بر همسایه­ی خدا… همه­ی این­ها عرفی است… «وَ صِرَاطِهِ اَلسَّوِيِّ، اَلسَّلاَمُ عَلَى اَلْإِمَامِ أَبِي اَلْحَسَنِ عَلِيٍّ».

یا علی نام تو بردم، نه غمی ماند و نه همّی، بأبی أنت و اُمِّی…

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

این روزها که ایام فاطمیه نزدیک می­شود، خواستم اینطور روضه بخوانم…

دیگر حسنین علیهما السلام در سحری در زدند و چند نفر را صدا کردند… این اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین تنهاخور نیستند، اگر کسی با این بزرگواران باشد، اگر کسی منتظر باشد، اگر کسی همدل باشد، آن بزرگواران می­آیند و خبر می­کنند…

نیمه­ی شب درِ خانه­­ی سلمان و ابوذر و مقداد را زدند و گفتند: مادرمان اجازه داده است که شما در نماز ایشان شرکت کنید…

برداشت من هم این است که فقط در نماز شرکت کردند، نه در دفن. فهم فعلی من از گزارش­ها این است، البته روی این موضوع اصرار نمی­کنم، ولی اینقدر متوجه می­شوم.

سلمان و ابوذر و مقداد آمدند و در نماز صدیقه طاهره سلام الله علیها شرکت کردند، بعد که ظاهراً رفتند، فقط امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و فرزندان حضرت ماندند…

ان شاء الله خدای متعال آقای آقاسی که شاعر بود را رحمت کند که اینجا را می­گفت…

چون معمولاً ما به بهشت زهرا سلام الله علیها هم می­رویم حال نداریم، یک نفر دیگر قبر را می­کَنَد، گفت: «یا امیرالمؤمنین روحی فداک! *** آسمان را دفن کردی زیر خاک؟»…

خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قبر را کَند، بچه­ها هم نگاه می­کنند… بدنِ سبکِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بلند کرد…

من هیچوقت این روضه را نمی­خوانم که دفن یک نفر سخت است، چون دفن یک بدن سالم سخت است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که «ذَابَ لَحْمُهَا»،[16] از جهت غربت و فراق سخت است، وگرنه تنِ بی­بی که سبک شده بود…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تنِ سبکِ فاطمه­اش را داخل قبر گذاشت، لابد آداب دفن را رعایت کرده است…

قدیمی­ها اینطور می­گفتند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رو می­گرفت، اگر اینطور باشد، اینجا دیگر باید روی شهیده را باز می­کرد و زیر صورت مبارک ایشان را خاک…

مرحوم آیت الله غروی اصفهانی این صحنه را گفته است، می­گوید: «وَ مِن سَوَادِ مَتنِ حَسوَدَّ الفَضَا» وقتی آن نانجیب زد و صورت نیلی شد، آسمان تاریک شد… «یَا سَاعَدَ اللهَ العَلِیِّ المُرتَضَی» خدا به دلِ علی رحم کند… نمی­دانم اینجا چکار کرد…

ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خود را نگه داشت و حفظ کرد، درواقع حضرت تحمل کرد، آداب دفن را انجام داد، لحد چید، خاک ریخت…

تا آن لحظه­ای که خودش را حفظ کرده بود و تحمل کرده بود و…

«فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ»،[17] وقتی دست خود را از خاک برداشت و ارتباط جسمی قطع شد، دست­ها را بهم زد، «هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ» غم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هجوم آورد، از دو چشم حضرت اشک می­جوشید…

لابد دختر ایشان یعنی حضرت زینب کبری سلام الله علیها این صحنه را دید که در قتلگاه، وقتی بدنِ غیرقابل شناسایی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را دید، رو به مدینه کرد و عرض کرد: «وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ»[18]

چون اینجا اولین کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این بود که «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ»…

اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قدری با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت کرد…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­داند این علی در جنگ­ها کیست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قوّتِ حیدرِ کرّار را می­داند، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد:‌ «قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي»… آن علی خیبرشکنی که می­شناختی… دیگر نمی­توانم روی پای خود بایستم…

عباراتی گذشت که رها می­کنم…

در نهایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خود صدیقه طاهره سلام الله علیها رو کرد، به او خطاب کرد: «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ» این جگر دیگر خنک نخواهد شد، «أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ» دیگر وقتی تاریک شود، من به یاد تاریکی نیمه­ی صورت تو می­افتم، به یاد تاریکی امشب می­افتم که درواقع خودم را دفن کردم…

یا امام رضا! دلمان برای شما تنگ شده است…

وقتی به حرم امام رضا علیه السلام می­رویم و زیارت می­کنیم، انگار در بهشت هستیم، انگار که هیچ، واقعاً در بهشت هستیم، چند روز وقت داریم و به زیارت می­رویم، روز آخر که تا لحظات آخر، ساعت را نگاه می­کنیم، دیگر فرصت ماندن نداریم…

شاید روزهای قبل راحت از حرم بیرون می­آمدیم، اما مرتبه­ی آخر مدام ساعت را نگاه می­کنیم، بلیط داریم و وقت نیست و باید برویم، اما نمی­خواهیم برویم، دلمان در حرم است…

آداب این است که می­گوید وقتی خواستی از حرم بیرون بروی، نگاهی به حرم کن و بگو: «السَّلاَمٌ عَلَيْكَ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ»، این سلام خداحافظی است ولی نه خسته هستم و نه دلزده هستم، دل من اینجاست ولی مجبور هستم که بروم…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم باید می­رفت، به قبر حضرت زهرا سلام الله علیها نگاه کرد، فرمود: «لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا» اگر این­ها به ما مستولی نشده بودند، «لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً» آنقدر سر خود را روی قبر تو می­گذاشتم و گریه می­کردم که به تو بپیوندم… اما مجبور هستم و باید بروم…

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواست بلند شود، فرمود: «السَّلاَمٌ عَلَيْكِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ»… دلم می­خواهد کنار تو باشم…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الإمامة و التبصرة من الحيرة، جلد ۱، صفحه ۱۲۲ (سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْحِمْيَرِيُّ جَمِيعاً، عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ ، عَنِ اَلْمُفَضَّلِ بْنِ عُمَرَ ، قَالَ: سَمِعْتُ اَلصَّادِقَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: مَنْ مَاتَ مُنْتَظِراً لِهَذَا اَلْأَمْرِ كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ اَلْقَائِمِ فِي فُسْطَاطِهِ، لاَ، بَلْ كَانَ كَالضَّارِبِ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالسَّيْفِ .)

[5] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۹۹ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ فَقَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ قُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْيَوْمَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ اَلدُّعٰاءِ  فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قٰائِمٌ يُصَلِّي فِي اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيىٰ  فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ كَمَا اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لِزَكَرِيَّا ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِي كَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَةَ نَبِيِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِي هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ اَلْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ اَلْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ أَمْطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلاً كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِيَّةَ فِي اَلْجَنَّةِ مَعَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْ مَتَى ذَكَرْتَهُ يٰا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً  يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلاَيَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ .)

[6] سوره مبارکه انفال، آیه 17 (فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ ۚ وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلَٰكِنَّ اللَّهَ رَمَىٰ ۚ وَلِيُبْلِيَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْهُ بَلَاءً حَسَنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

[7] سوره مبارکه واقعه، آیه 79

[8] الفصول المختارة من العیون و المحاسن، جلد ۱، صفحه ۴۹ (وَ أَخْبَرَنِي اَلشَّيْخُ أَدَامَ اَللَّهُ عِزَّهُ قَالَ: سَأَلَ يَحْيَى بْنُ خَالِدٍ اَلْبَرْمَكِيُّ بِحَضْرَةِ اَلرَّشِيدِ هِشَامَ بْنَ اَلْحَكَمِ رَحِمَهُ اَللَّهُ فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي يَا هِشَامُ عَنِ اَلْحَقِّ هَلْ يَكُونُ فِي جِهَتَيْنِ مُخْتَلِفَتَيْنِ قَالَ هِشَامٌ لاَ قَالَ فَخَبِّرْنِي عَنْ نَفْسَيْنِ اِخْتَصَمَا فِي حُكْمٍ فِي اَلدِّينِ وَ تَنَازَعَا وَ اِخْتَلَفَا هَلْ يَخْلُوَانِ مِنْ أَنْ يَكُونَا مُحِقَّيْنِ أَوْ مُبْطِلَيْنِ أَوْ يَكُونَ أَحَدُهُمَا مُبْطِلاً وَ اَلْآخَرُ مُحِقّاً فَقَالَ لَهُ هِشَامٌ لاَ يَخْلُوَانِ مِنْ ذَلِكَ وَ لَيْسَ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَا مُحِقَّيْنِ عَلَى مَا قَدَّمْتُ مِنَ اَلْجَوَابِ قَالَ لَهُ يَحْيَى بْنُ خَالِدٍ فَخَبِّرْنِي عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَلْعَبَّاسِ لَمَّا اِخْتَصَمَا إِلَى أَبِي بَكْرٍ فِي اَلْمِيرَاثِ أَيُّهُمَا كَانَ اَلْمُحِقَّ مِنَ اَلْمُبْطِلِ إِذْ كُنْتَ لاَ تَقُولُ إِنَّهُمَا كَانَا مُحِقَّيْنِ وَ لاَ مُبْطِلَيْنِ. قَالَ هِشَامٌ فَنَظَرْتُ فَإِذَا إِنَّنِي إِنْ قُلْتُ بِأَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ مُبْطِلاً كَفَرْتُ وَ خَرَجْتُ عَنْ مَذْهَبِي وَ إِنْ قُلْتُ إِنَّ اَلْعَبَّاسَ كَانَ مُبْطِلاً ضَرَبَ اَلرَّشِيدُ عُنُقِي وَ وَرَدَتْ عَلَيَّ مَسْأَلَةٌ لَمْ أَكُنْ سُئِلْتُ عَنْهَا قَبْلَ ذَلِكَ اَلْوَقْتِ وَ لاَ أَعْدَدْتُ لَهَا جَوَاباً فَذَكَرْتُ قَوْلَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ يَقُولُ لِي يَا هِشَامُ لاَ تَزَالُ مُؤَيَّداً بِرُوحِ اَلْقُدُسِ مَا نَصَرْتَنَا بِلِسَانِكَ فَعَلِمْتُ أَنِّي لاَ أُخْذَلُ وَ أَنَّ لِي اَلْجَوَابَ فِي اَلْحَالِ فَقُلْتُ لَهُ لَمْ يَكُنْ مِنْ أَحَدِهِمَا خَطَأً وَ كَانَا جَمِيعاً مُحِقَّيْنِ وَ لِهَذَا نَظِيرٌ قَدْ نَطَقَ بِهِ اَلْقُرْآنُ فِي قِصَّةِ دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ حَيْثُ يَقُولُ اَللَّهُ جَلَّ اِسْمُهُ وَ هَلْ أَتٰاكَ نَبَأُ اَلْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا اَلْمِحْرٰابَ  إِلَى قَوْلِهِ: خَصْمٰانِ بَغىٰ بَعْضُنٰا عَلىٰ بَعْضٍ  فَأَيُّ اَلْمَلَكَيْنِ كَانَ مُخْطِئاً وَ أَيُّهُمَا كَانَ مُصِيباً أَمْ تَقُولُ إِنَّهُمَا كَانَا مُخْطِئَيْنِ فَجَوَابُكَ فِي ذَلِكَ جَوَابِي بِعَيْنِهِ فَقَالَ يَحْيَى لَسْتُ أَقُولُ إِنَّ اَلْمَلَكَيْنِ أَخْطَئَا بَلْ أَقُولُ إِنَّهُمَا أَصَابَا وَ ذَلِكَ أَنَّهُمَا لَمْ يَخْتَصِمَا فِي اَلْحَقِيقَةِ وَ لاَ اِخْتَلَفَا فِي اَلْحُكْمِ وَ إِنَّمَا أَظْهَرَا ذَلِكَ لِيُنَبِّهَا دَاوُدَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى اَلْخَطِيئَةِ وَ يُعَرِّفَاهُ اَلْحُكْمَ وَ يُوقِفَاهُ عَلَيْهِ. قَالَ فَقُلْتُ لَهُ كَذَلِكَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ اَلْعَبَّاسُ لَمْ يَخْتَلِفَا فِي اَلْحُكْمِ وَ لاَ اِخْتَصَمَا فِي اَلْحَقِيقَةِ وَ إِنَّمَا أَظْهَرَا اَلاِخْتِلاَفَ وَ اَلْخُصُومَةَ لِيُنَبِّهَا أَبَا بَكْرٍ عَلَى غَلَطِهِ وَ يُوقِفَاهُ عَلَى خَطَئِهِ وَ يَدُلاَّهُ عَلَى ظُلْمِهِ لَهُمَا فِي اَلْمِيرَاثِ وَ لَمْ يَكُونَا فِي رَيْبٍ مِنْ أَمْرِهِمَا وَ إِنَّمَا كَانَ ذَلِكَ مِنْهُمَا عَلَى حَدِّ مَا كَانَ مِنَ اَلْمَلَكَيْنِ فَلَمْ يُحِرْ جَوَاباً وَ اِسْتَحْسَنَ ذَلِكَ اَلرَّشِيدُ .)

[9] إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، جلد ۵، صفحه ۹۰ (وَ قَالَ: حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلنَّوْفَلِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عِيسَى اَلْوَشَّاءِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ طَاهِرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَهْلٍ اَلشَّيْبَانِيِّ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَارِثِ عَنْ سَعْدِ بْنِ مَنْصُورِ اَلْجَوَاشِنِيِّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ اَلْبُدَيْلِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَدِيرٍ اَلصَّيْرَفِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ أَنَّهُ كَانَ يَقُولُ: سَيِّدِي غَيْبَتُكَ نَفَتْ رُقَادِي، وَ ضَيَّقَتْ عَلَيَّ مِهَادِي وَ اِبْتَزَّتْ مِنِّي رَاحَةَ فُؤَادِي، سَيِّدِي غَيْبَتُكَ أَوْصَلَتْ مُصَابِي بِفَجَائِعِ اَلْأَبَدِ إِلَى أَنْ قَالَ: وَيْحَكُمْ إِنِّي نَظَرْتُ فِي كِتَابِ اَلْجَفْرِ وَ هُوَ اَلْكِتَابُ اَلْمُشْتَمِلُ عَلَى عِلْمِ اَلْمَنَايَا وَ اَلْبَلاَيَا وَ عِلْمِ مَا كَانَ وَ مَا يَكُونُ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ، اَلَّذِي خَصَّ اَللَّهُ بِهِ مُحَمَّداً وَ اَلْأَئِمَّةَ مِنْ بَعْدِهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ، وَ تَأَمَّلْتُ فِيهِ مَوْلِدَ قَائِمِنَا وَ غِيبَتَهُ وَ إِبْطَاءَهُ وَ طُولَ عُمُرِهِ، وَ بَلْوَى اَلْمُؤْمِنِينَ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ وَ تَوَلُّدَ اَلشُّكُوكِ فِي قُلُوبِهِمْ مِنْ طُولِ غَيْبَتِهِ، وَ اِرْتِدَادَ أَكْثَرِهِمْ عَنْ دِينِهِمْ إِلَى أَنْ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ أَدَارَ فِي اَلْقَائِمِ مِنَّا ثَلاَثَةً أَدَارَهَا فِي ثَلاَثَةٍ مِنَ اَلرُّسُلِ، قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدِيرَ مَوْلِدِ مُوسَى، وَ قَدَّرَ غَيْبَتَهُ تَقْدِيرَ غَيْبَةِ عِيسَى، وَ قَدَّرَ إِبْطَاءَهُ إِبْطَاءَ نُوحٍ وَ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عُمَرَ اَلْعَبْدِ اَلصَّالِحِ أَعْنِي اَلْخَضِرَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ دَلِيلاً عَلَى عُمُرِهِ، ثُمَّ ذَكَرَ أَحْوَالَهُمْ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ وَ وَجْهَ شَبَهِ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ بِهِمْ إِلَى أَنْ قَالَ: إِنَّ اَللَّهَ لَمَّا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِهِ أَنْ يُقَدِّرَ مِنْ عُمُرِ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ مَا يُقَدِّرُ عِلْمَ مَا يَكُونُ مِنْ إِنْكَارِ عِبَادِهِ لِمِقْدَارِ ذَلِكَ اَلْعُمُرِ فِي اَلطَّوْلِ، طُولِ عُمُرِ اَلْعَبْدِ اَلصَّالِحِ مِنْ غَيْرِ سَبَبٍ أَوْجَبَ ذَلِكَ، إِلاَّ لِعِلَّةِ اَلاِسْتِدْلاَلِ بِهِ عَلَى عُمُرِ اَلْقَائِمِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ، لِيَقْطَعَ بِذَلِكَ حُجَّةَ اَلْمُعَانِدِينَ لِئَلاَّ يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اَللَّهِ حُجَّةٌ . وَ رَوَاهُ اَلشَّيْخُ فِي كِتَابِ اَلْغَيْبَةِ عَنْ جَمَاعَةٍ عَنْ أَبِي اَلْمُفَضَّلِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ بَحْرِ بْنِ سَهْلٍ اَلشَّيْبَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحَارِثِ: مِثْلَهُ.)

[10] إثبات الهداة بالنصوص و المعجزات، جلد ۵، صفحه ۱۸۳ (وَ رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلْفَتَّالُ فِي رَوْضَةِ اَلْوَاعِظِينَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فِي حَدِيثٍ طَوِيلٍ: أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ قَالَ فِي يَوْمِ اَلْغَدِيرِ: مَعَاشِرَ اَلنَّاسِ إِنِّي نَبِيٌّ وَ عَلِيٌّ وَصِيٌّ أَلاَ إِنَّ خَاتِمَةَ اَلْأَئِمَّةِ مِنَّا اَلْقَائِمُ اَلْمَهْدِيُّ، أَلاَ إِنَّهُ اَلظَّاهِرُ عَلَى اَلدِّينِ، أَلاَ إِنَّهُ اَلْمُنْتَقِمُ مِنَ اَلظَّالِمِينَ أَلاَ إِنَّهُ فَاتِحُ اَلْحُصُونِ وَ هَادِمُهَا، أَلاَ إِنَّهُ فَاتِحُ كُلِّ قَبِيلَةٍ مِنْ اَلشِّرْكِ، أَلاَ إِنَّهُ مُدْرِكٌ بِكُلِّ ثَارٍ لِأَوْلِيَاءِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ، أَلاَ إِنَّهُ اَلنَّاصِرُ دِينَ اَللَّهِ، أَلاَ إِنَّهُ اَلْغَرَّافُ مِنْ بَحْرٍ عَمِيقٍ، أَلاَ إِنَّهُ يَسِمُ كُلَّ ذِي فَضْلٍ بِفَضْلِهِ وَ كُلَّ ذِي جَهْلٍ بِجَهْلِهِ، أَلاَ إِنَّهُ خِيَرَةُ اَللَّهِ وَ مُخْتَارُهُ، أَلاَ إِنَّهُ وَارِثُ كُلِّ عِلْمٍ وَ اَلْمُحِيطُ بِكُلِّ فَهْمٍ، أَلاَ إِنَّهُ اَلْمُخْبِرُ عَنْ رَبِّهِ تَعَالَى، أَلاَ إِنَّهُ اَلرَّشِيدُ، أَلاَ إِنَّهُ اَلْمُفَوَّضُ إِلَيْهِ، أَلاَ إِنَّهُ اَلْبَاقِي حُجَّةً وَ لاَ حُجَّةَ بَعْدَهُ وَ لاَ حَقَّ إِلاَّ مَعَهُ وَ لاَ نُورَ إِلاَّ عِنْدَهُ، أَلاَ إِنَّهُ لاَ غَالِبَ لَهُ وَ لاَ مَنْصُورَ عَلَيْهِ، أَلاَ إِنَّهُ وَلِيُّ اَللَّهِ فِي أَرْضِهِ وَ حَكَمُهُ فِي خَلْقِهِ وَ أَمِينُهُ فِي سِرِّهِ وَ عَلاَنِيَتِهِ .)

[11] علل الشرایع، جلد ۱، صفحه ۷ (حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْبَرْقِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّهِ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ جُمَيْعٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: كَانَ جَبْرَئِيلُ إِذَا أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَعَدَ بَيْنَ يَدَيْهِ قِعْدَةَ اَلْعَبْدِ وَ كَانَ لاَ يَدْخُلُ حَتَّى يَسْتَأْذِنَهُ)

[12] سوره مبارکه نساء، آیه 41

[13] زیارت جامعه کبیره

[14] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۴، صفحه ۱۴۷ (وَ قَالَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: قَالَ عِيسَى اِبْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ تَحَبَّبُوا إِلَى اَللَّهِ وَ تَقَرَّبُوا إِلَيْهِ قَالُوا يَا رُوحَ اَللَّهِ بِمَا ذَا نَتَحَبَّبُ إِلَى اَللَّهِ وَ نَتَقَرَّبُ قَالَ بِبُغْضِ أَهْلِ اَلْمَعَاصِي وَ اِلْتَمِسُوا رِضَا اَللَّهِ بِسَخَطِهِمْ قَالُوا يَا رُوحَ اَللَّهِ فَمَنْ نُجَالِسُ إِذًا قَالَ مَنْ يُذَكِّرُكُمُ اَللَّهَ رُؤْيَتُهُ وَ يَزِيدُ فِي عَمَلِكِمْ مَنْطِقُهُ وَ يُرَغِّبُكُمْ فِي اَلْآخِرَةِ عَمَلُهُ.)

[15] زیارت مطلقه ششم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۷۸، صفحه ۲۸۲ (رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أُولَى مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ عَلَى رِقَابِ اَلرِّجَالِ مَكْشُوفَةً وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ عَلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلَ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ .)

[17] الأمالي (للمفید) ، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۱ (قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ قَالَ حَدَّثَنَا أَبِي قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ إِدْرِيسَ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَلْجَبَّارِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلرَّازِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْهُرْمُزَانِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا مَرِضَتْ فَاطِمَةُ بِنْتُ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَصَّتْ إِلَى عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ أَنْ يَكْتُمَ أَمْرَهَا وَ يُخْفِيَ خَبَرَهَا وَ لاَ يُؤْذِنَ أَحَداً بِمَرَضِهَا فَفَعَلَ ذَلِكَ وَ كَانَ يُمَرِّضُهَا بِنَفْسِهِ وَ تُعِينُهُ عَلَى ذَلِكَ أَسْمَاءُ بِنْتُ عُمَيْسٍ رَحِمَهَا اَللَّهُ عَلَى اِسْتِسْرَارٍ بِذَلِكَ كَمَا وَصَّتْ بِهِ – فَلَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ وَصَّتْ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْ يَتَوَلَّى أَمْرَهَا وَ يَدْفِنَهَا لَيْلاً وَ يُعَفِّيَ قَبْرَهَا فَتَوَلَّى ذَلِكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ دَفَنَهَا وَ عَفَّى مَوْضِعَ قَبْرِهَا فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ اَلْقَبْرِ هَاجَ بِهِ اَلْحُزْنُ فَأَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَقَالَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مِنِّي وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ مِنِ اِبْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ – وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ وَ اَلْبَائِتَةِ فِي اَلثَّرَى بِبُقْعَتِكَ وَ اَلْمُخْتَارِ لَهَا اَللَّهُ سُرْعَةَ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ اَلنِّسَاءِ تَجَلُّدِي- إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ اَلْحُزْنِ اَلَّذِي حَلَّ بِي بِفِرَاقِكَ مَوْضِعَ اَلتَّعَزِّي – فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي وَ غَمَّضْتُكَ بِيَدِي وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اَللَّهِ أَنْعَمُ اَلْقَبُولِ – إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  – لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ وَ اُخْتُلِسَتِ اَلزَّهْرَاءُ فَمَا أَقْبَحَ اَلْخَضْرَاءَ وَ اَلْغَبْرَاءَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ – لاَ يَبْرَحُ اَلْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ فِيهَا مُقِيمٌ كَمَدٌ مُقَيِّحٌ وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اَللَّهِ أَشْكُو – وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا فَاسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلاً وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ اَلْحٰاكِمِينَ  سَلاَمٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ سَئِمٍ وَ لاَ قَالٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ وَ اَلصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ وَ لَوْ لاَ غَلَبَةُ اَلْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ اَلْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً وَ لَلَبِثْتُ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ اَلثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ اَلرَّزِيَّةِ فَبِعَيْنِ اَللَّهِ تُدْفَنُ اِبْنَتُكَ سِرّاً وَ تُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً وَ تُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ

[18] المناقب، جلد ۴، صفحه ۱۱۲ (وَ اِخْتَلَفُوا فِي عَدَدِ اَلْمَقْتُولِينَ مِنْ أَهْلِ اَلْبَيْتِ فَالْأَكْثَرُونَ عَلَى أَنَّهُمْ كَانُوا سَبْعَةً وَ عِشْرِينَ تِسْعَةٌ مِنْ بَنِي عَقِيلٍ مُسْلِمٌ وَ جَعْفَرٌ وَ عَوْنٌ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُسْلِمٍ وَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَقِيلٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي سَعِيدٍ بْنِ عَقِيلٍ وَ ثَلاَثَةٌ مِنْ وُلْدِ جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ وَ عَوْنٌ اَلْأَكْبَرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ وَ تِسْعَةٌ مِنْ وُلْدِ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلْحُسَيْنُ وَ اَلْعَبَّاسُ وَ يُقَالُ وَ اِبْنُهُ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْعَبَّاسِ وَ عُمَرُ وَ عُثْمَانُ وَ جَعْفَرٌ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ عَبْدُ اَللَّهِ اَلْأَصْغَرُ وَ مُحَمَّدٌ اَلْأَصْغَرُ وَ أَبُو بَكْرٍ شُكَّ فِي قَتْلِهِ وَ أَرْبَعَةٌ مِنْ بَنِي اَلْحَسَنِ أَبُو بَكْرٍ وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ اَلْقَاسِمُ وَ قِيلَ بِشْرٌ وَ قِيلَ عُمَرُ وَ كَانَ صَغِيراً وَ سِتَّةٌ مِنْ بَنِي اَلْحُسَيْنِ مَعَ اِخْتِلاَفٍ فِيهِمْ عَلِيٌ اَلْأَكْبَرُ وَ إِبْرَاهِيمُ وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ مُحَمَّدٌ وَ حَمْزَةُ وَ عَلِيٌّ وَ جَعْفَرٌ وَ عُمَرُ وَ زَيْدٌ وَ ذُبِحَ عَبْدُ اَللَّهِ فِي حِجْرِهِ وَ أُسِرَ اَلْحَسَنُ بْنُ اَلْحَسَنِ مَقْطُوعَةً يَدُهُ وَ لَمْ يُقْتَلْ زَيْنُ اَلْعَابِدِينَ لِأَنَّ أَبَاهُ لَمْ يَأْذَنْ لَهُ فِي اَلْحَرْبِ وَ كَانَ مَرِيضاً وَ يُقَالُ لَمْ يُقْتَلْ مُحَمَّدٌ اَلْأَصْغَرُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ لِمَرَضِهِ وَ يُقَالُ رَمَاهُ رَجُلٌ مِنْ بَنِي دَارِمٍ فَقَتَلَهُ. وَ اَلْمَقْتُولُونَ مِنْ أَصْحَابِ اَلْحُسَيْنِ فِي اَلْحَمْلَةِ اَلْأُولَى نُعَيْمُ بْنُ عَجْلاَنَ وَ عِمْرَانُ بْنُ كَعْبِ بْنِ حَارِثٍ اَلْأَشْجَعِيُّ وَ حَنْظَلَةُ بْنُ عَمْرٍو اَلشَّيْبَانِيُّ وَ قَاسِطُ بْنُ زُهَيْرٍ وَ كِنَانَةُ بْنُ عَتِيقٍ وَ عُمَرُ بْنُ مَشْيَعَةَ وَ ضِرْغَامَةُ بْنُ مَالِكٍ وَ عَامِرُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ سَيْفُ بْنُ مَالِكٍ اَلنُّمَيْرِيُّ وَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَرْحَبِيُّ وَ مُجَمِّعٌ اَلْعَائِذِيُّ وَ حُبَابُ بْنُ اَلْحَارِثِ وَ عُمَرُ اَلْجَنْدَعِيُّ وَ اَلْحَلاَّسُ بْنُ عَمْرٍو اَلرَّاسِبِيُّ وَ سَوَّارُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ اَلْفَهْمِيُّ وَ عَمَّارُ بْنُ أَبِي سَلاَمَةَ اَلدَّالاَنِيُّ وَ اَلنُّعْمَانُ بْنُ عَمْرٍو اَلرَّاسِبِيُّ وَ زَاهِرُ بْنُ عَمْرٍو مَوْلَى اِبْنِ اَلْحَمِقِ وَ جَبَلَةُ بْنُ عَلِيٍّ وَ مَسْعُودُ بْنُ اَلْحَجَّاجِ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُرْوَةَ اَلْغِفَارِيُّ وَ زُهَيْرُ بْنُ بِشْرٍ اَلْخَثْعَمِيُّ وَ عَمَّارُ بْنُ حَسَّانَ وَ عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ عُمَيْرٍ وَ مُسْلِمُ بْنُ كَثِيرٍ وَ زُهَيْرُ بْنُ سُلَيْمٍ وَ عَبْدُ اَللَّهِ وَ عُبَيْدُ اَللَّهِ اِبْنَا زَيْدٍ اَلْبَصْرِيِّ . وَ عَشَرَةٌ مِنْ مَوَالِي اَلْحُسَيْنِ وَ مَوْلَيَانِ مِنْ مَوَالِي أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ . وَ كَانَتْ زَيْنَبُ تَقُولُ وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ اَلسَّمَاءِ هَذَا حُسَيْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ صَرِيعٌ بِكَرْبَلاَءَ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ مَحْزُوزُ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْقَفَا مَسْلُوبُ اَلْعِمَامَةِ وَ اَلرِّدَا بِأَبِي مَنْ مُعَسْكَرُهُ نَهْباً بِأَبِي مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعٌ بِالْعَرَا بِأَبِي مَنْ لاَ هُوَ غَائِبٌ فَيُرْجَى وَ لاَ مَرِيضٌ فَيُدَاوَى أَنَا اَلْفِدَاءُ لِلْمَهْمُومِ حَتَّى مَضَى أَنَا اَلْفِدَاءُ لِلْعَطْشَانِ حَتَّى قَضَى أَنَا اَلْفِدَاءُ لِمَنْ شَيْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَا .)

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *