نقش امام رضا علیه السلام در نجات نبوت و ولایت در تاریخ اسلام

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی مورخ 11 دی ماه 1392 به تبیین بحث «نقش امام رضا علیه السلام در نجات نبوت و ولایت در تاریخ اسلام» پرداختند که مشروح آن تقدیم می‌شود.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

اسارت دین به دست اشرار

حسن ختام دو ماه بهار بیرق عزاداری اهل بیت علیهم السّلام، ولی نعمت ما حضرت رضا سلام الله علیه است. این امام بزرگوار ویژگی‌هایی دارند، زحماتی کشیدند که در تاریخ تشیع نظیر ندارد. برای این‌که به اندازه‌ی جلسه‌ی مختصری که داریم وارد این بحث شویم که حضرت رضا علیه السّلام چه کاری انجام داده‌اند، لازم است که اوّل فضای دوران آن بزرگوار را با هم گفتگو کنیم، منتها به صورت فشرده.

وقتی رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به شهادت می‌رسند، ماجرای خلافت پیش می‌آید، به فرمایشات ایشان عمل نمی‌شود، 25 سال دین و حکومت دست کسانی می‌افتد که رسول خدا… امیر المؤمنین سلام الله علیه به مالک فرمودند: این دین دست اشرار اسیر شده بود. «فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ»[1] دین در این 25 سال اسیر شده بود. چه شده بود که دین اسیر شده بود؟ چون خیلی وقت کم است و می‌خواهم زود به موضوع امام رضا علیه السّلام یکی، دو نشانه عرض می‌کنم. یکی آن این بود که کنار قرآن و سنّت پیغمبر یک شی‌ء سومی به اسم سیره‌ی شیخین تولید شد. وقتی امیر المؤمنین سلام الله علیه و عثمان کاندیدای حکومت بودند، علّت رأی نیاوردن امیر المؤمنین سلام الله علیه به عنوان خلیفه‌ی سوم این بود که سیره‌ی شیخین را قبول نکردند و این موضوع معروف است. یک مولود جدیدی درست شد، یک منبع جدید برای دین درست شد.

دو هدف اصلی اهل بیت علیهم السّلام

 از آن روز همه‌ی تلاش اهل بیت علیهم السّلام تا امام رضا سلام الله علیه در خراسان، یعنی حتّی عمده‌ی امامت حضرت رضا سلام الله علیه مصروف همین شد که دارم عرض می‌کنم. همه‌ی تلاش اهل بیت علیهم السّلام صرف دو هدف اصلی شد. یعنی اگر وقت موسّعی بود عرض می‌کردیم که قیام سیّد الشهداء سلام الله علیه صرف همین دو هدف است، سکوت ظاهری حضرت سجّاد سلام الله علیه هم صرف همین هدف است، اقدامات علمی امام صادق سلام الله علیه صرف همین هدف شده است.

 آن دو هدف عملی، راهبردی دو چیز است. 1- برگرداندن و تبلیغ جایگاه اهل بیت علیهم السّلام به عنوان مرجع اصلی. در جامعه این موضوع از بین رفته بود. یعنی قرآن، سنّت، سیره‌ی شیخین. سنّت هم نه آن‌که اهل بیت می‌گوید، سنّت هم آن‌که خلیفه امضاء می‌کند «هَذا مِن خَالِصِ السُّلطانَ»[2] حاکم امضا می‌کرد، فلان کَس می‌تواند مُحدّث باشد. ابوذر تبعید شد چون حدیث نقل کرد، مجوز نقل حدیث از طرف حکومت عثمان را نداشت. یعنی اهل بیت علیهم السّلام رسماً از این بازی حذف شدند. قرآن که ساکت بود، قرآن نیاز به مفسّر داشت، اهل بیت علیهم السّلام را حذف کرده بودند. سنّت باید از طریق اهل بیت علیهم السّلام می‌آمد، مجوز آن را حکومتی کردند، اهل بیت علیهم السّلام را از این قسمت هم حذف کردند. سیره‌ی شیخین را هم اضافه کردند که کار را جلو ببرد. عملاً اهل بیت علیهم السّلام از بازی جامعه حذف شدند. به گونه‌ای که سیّد الشهداء سلام الله علیه ده سال امامت کردند، در این ده سال، از ایشان ده سؤال نشده است. سیّد الشهداء سلام الله علیه در جامعه‌ی زندگی می‌کردند که مردم برای خیلی چیزها ارزش قائل بودند، پسر پیغمبر که 52 سال در مدینه زندگی می‌کردند وقتی که به مکّه حجرت کردند و از مکّه به عراق حجرت کردند، بعد به آن صورت به شهادت رسیدند، یک نفر از مردم مدینه نامه‌ی حمایت‌آمیز ننوشت. حتّی سال بعد آن هم که واقعه‌ی حرّه شد، اگر کسی بررسی تاریخی داشته باشد به خونخواهی حضرت نبود. اهل بیت علیهم السّلام را از جامعه حذف کردند. در همین دورانی که ابا عبدالله الحسین سلام الله علیه قیام کردند، شخصیّت عظیم القدر ابن فاطمه‌‌ای که 52 سال و نیم حداقل در مدینه ساکن بود، هیچ حرمتی برای امام حسین سلام الله علیه قائل نبودند، ابوالفرج اصفهانی می‌نویسد: یک خواننده‌‌ای در بصره پیدا شد، یک سبک جدید می‌خواند  در همان دوران شهادت امام حسین علیه السّلام – شاب و شابه‌ای در مدینه نماند، الّا این‌که بیش از هزار کیلومتر به بصره سفر کرد، برای این‌که کنسرت این خواننده را ببیند که چه چیزی می‌خواند. اهل بیت علیهم السّلام از جامعه حذف شده بودند. نه یک نفر… ما می‌بینیم که حضرت امام را در سال‌ها 42 و 43 قیام می‌کنند، آدم‌هایی که ایشان را آن اوایل همراهی کردند، خیلی معدود و کم هستند، شما سال‌های 56، 57 را نبینید، قبل آن سال‌ها را نگاه کنید کمتر از 5 درصد آدم‌ها درگیر هستند. ولی باز می‌شود درصد گرفت، می‌گوییم کمتر از 5 درصد، یعنی چهار نفر پیدا شدند. سیّد الشهداء سلام الله علیه از مدینه بیرون رفتند، یک نفر نامه ننوشت، یک عدد، نه یک درصد! یک عدد نامه هم ننوشتند. ولی همین آدم‌ها برای رقاصی یک خواننده تا بصره که 450 تا 500 کیلومتر از کربلا هم دورتر است. رفتند. یعنی آن مسیری که حضرت آمد 450 کیلومتر دیگر باید رفت تا به بصره رسید. برای رقاصی تا بصره رفتند ولی نگفتند حسین جان کجا رفتید؟ یابن الرسول الله چه شد؟ برای چه قیام کردید؟ هیچ! اصلاً اهل بیت علیهم السّلام از جامعه حذف شدند.

حکومت، مردم را مشغول تعلّقات کرده بود

همه‌ی تلاش دشمن هم همین بود اوّل حذف. شما در یک بزرگراه می‌خواهید حرکت کنید، یک خروجی شما را به مسیر اصلی می‌رساند، آن‌که دشمن شما است کافی است یک کاری انجام دهد که شما در آن خروجی قرار نگیرید، حالا هر جا که می‌خواهید بروید. هر جا بروید نسبت به آن خروجی گمراهی است. یک عدّه را با رقاصی و موسیقی با قبیله‌گرایی مشغول کردند. امروز چطور یوم الله دربی می‌شود؟ چطور به جان هم می‌افتند، آن روز هم از این کارها انجام می‌دادند. این قبیله‌گرایی که می‌گویم امروزه موضوع شناخته شده‌ای است، خطر مهم امروزی ما هم است. یعنی تعلّقات غیر الهی را پررنگ کنیم، حواس مردم از تعلّقات اصلی پرت کنیم. در بصره کنیز رقاصه شب برای پادشاه سَداد را سِداد می‌خواند، یا سِداد را سَداد می‌خواند. می‌گفتند: چه کسی به تو این‌طوری گفته است، می‌گفت: فلان نحوی در مدینه گفته است. طرف را دوهزار کیلومتر می‌آوردند که تو چرا سِداد را سَداد خواندی، او داشته عشوه می‌آمده و می‌خوانده این‌جا تحریر را اشتباه خوانده است، اگر درست می‌گفت: جایزه‌ی هنگفتی به او می‌دادند، غلط می‌گفت زبان او را می‌بریدند. مردم را در این بازی‌ها قرار داده بودند. در همان دورانی که یک عدد نامه برای ابا عبدالله الحسین سلام الله علیه نامه ننوشتند، در همان دوران اگر شاعری در خراسان شعر می‌گفت، در یمن جوابیه به او می‌دادند، یک ماه به دست او می‌رسید. یعنی این‌طور نبود ابزار ارتباطی صفر باشد. بله، سایبری نبود، ولی این‌طوری هم نبود که اصلاً نشود ارتباط گرفت. یعنی این‌طور نبود که بگوییم خبر شهادت امام حسین سلام الله علیه به کسی نرسید، رسید اهمیّت نمی‌دادند، اصلاً اهمّیّت نمی‌دادند.

تمام تلاش اهل بیت علیهم السّلام از امیر المؤمنین علی السّلام تا حضرت رضا علیه السّلام در خراسان در نیشابور این است که اهل بیت علیهم السّلام هستند که مرجع امور هستند. به چه چیزی می‌خواهید اهمّیّت بدهید؟ به آن چیزی اهمّیّت که اهل بیت علیهم السّلام می‌گویند. تعصب در چه چیزی دارید؟ روی آن چیزی که اهل بیت علیهم السّلام به عنوان مفسّرین اصلی و اصیل دین می‌گویند. قاعدتاً وقتی شما را نگذارند در خروجی اصلی بروید مجبور هستند خروجی برای شما درست کنند، یعنی باید چه کاری انجام دهند؟ جایگزین قرار بدهند. لذا مکتب خلفا را علم کردند برای این‌که مردم سراغ اهل بیت علیهم السّلام نروند. دومین هدف اهل بیت علیهم السّلام تخریب مکتب خلفا بود که این‌ها ساختگی هستند، این راه نیست بی‌راه است، گمراهی است، راه نیست.

امیر المؤمنین سلام الله علیه حاضر است 13 سال، خار در چشم و استخوان در گلو تحمّل کنند «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى»[3] چه کار کردند؟ «وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِي بَيْنَ أَنْ أَصُولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ» بی‌دست بجنگم. بی‌دست، دست کنایه از قدرت است، بی‌یار بجنگم، «أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْيَاءَ» یا در یک ظلم، ظلمانی عظیمی من صبر داشته باشم. به چه صورت است؟ «يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ» به آدم بزرگ‌ها بگویید استخوان آن‌ها خورد می‌شود، فرتوت می‌شوند. صغیر چه می‌شود؟ «يَشِيبُ» موهای او از غصّه سفید می‌شود. کما این‌که وقتی به اهل بیت علیهم السّلام می‌گفتند: چرا محاسن شما زود سفید شده است؟ می‌فرمودند: «الشَّيْبُ إِلَيْنَا بَنِي هَاشِمٍ يَعْجَلُ»[4] ما بنی‌هاشم زود پیر شدیم. «يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَكْدَحُ فِيهَا مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ»[5]. در این شرایطی که نمی‌شود تحمّل کرد خار در چشم، استخوان در گلو، من «فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتَا أَحْجَى». 13 سال در خلافت عثمان هم صبر کردم، چرا؟ برای این‌که یک کلمه نگویم سیره‌ی شیخن را قبول می‌کنم.

اهل بیت علیهم السّلام دو هدف دارند، هدف راهبردی، مشترک همه‌ی اهل بیت علیهم السّلام است. تبلیغ و برگرداندند جایگاه اهل بیت علیهم السّلام به جامعه به عنوان مرجع دینی و اجتماعی مردم. دو تخریب آن کسی که ساختگی است، مکتب خلفا که مولد آن‌ بنی‌امیّه است.

تخریب چهره‌ی ائمّه علیهم السّلام به وسیله‌ی بنی‌امیه

قیام سیّد الشهداء سلام الله علیه را تحلیل کنیم، دقیقاً به این منطبق است. سکوت زین العابدین سلام الله علیه بعد از واقعه‌ی «هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ»[6] که با یزید بیعت می‌کنند، روی همین مبنا است. تلاش علمی حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السّلام که اهل بیت را به عنوان مرجع معرفی کنند، روی همین مبنا است؛ تا زمان حضرت صادق سلام الله علیه بنی امیّه سر کار است. اهل بیت علیهم السّلام از یک لحاظ آرامش دارند، ظلم بنی امیّه شدید است، ولی بی‌آبرو است. گرچه همین بی‌آبروها کارهای رسانه‌‌ای ماندگار عجیبی کردند و هنوز هم وجود دارد، ولی خود بنی امیّه اولیای خدا تلّقی نمی‌شدند. تبلیغ اهل البیت، اهل البیت، اهل البیت. شما نگاه کنید خطبه‌ی حضرت سجّاد سلام الله علیه در شام هیچ چیزی نیست جز این‌که من فرزند چه کسانی هستم. یعنی اهل بیت علیهم السّلام را کشتید و اسیر کردید. اصلاً اهل بیت علیهم السّلام محلّی از اعراب در جامعه نداشت و وقتی شما آن مرجع اصلی را بی‌اعتبار کنید، مهم نیست مردم سراغ چه کسی بروند.

گرچه اگر وقت بود عرض می‌کردیم برای مردم انتخابات زیادی قرار داده بودند. برای اهل فسق و فجور یک حالت، برای اهل زهد و سلوک، سیر یک حالت، برای طرفداران حکومت یک حالت، برای مخالفین یک حالت همه را سرگرم کرده بودند. سراغ اهل بیت علیهم السّلام نروید هر کاری که خواستید انجام دهید. بالاخره سفره‌ی بازی بود. دوران حضرت صادق سلام الله علیه که شد یک خطر جدید هم به وجود آمد. ریشه‌ی این کار توسط خلیفه‌ی دوم کاشته شد، مکتب خلفا زمان حضرت صادق علیه السّلام  برداشت کرد. آن چه بود؟ آن این بود که مکتب خلفا برای این‌که اهل بیت علیهم السّلام را تخریب کنند، پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را تخریب کردند. این هم یک بحث مفصّلی است. یکی از ابعاد تخریب چهره‌ی مقدس پیغمبر این بود که بگویند پیغمبر فوت کرد و تمام شد و استخوان‌های او پوسیده است، دیگر برای کسی فایده ندارد. آی مسلمان‌ها از 11 هجری به بعد کلاً به دنبال یک شخص زنده‌ی با فایده بگردید. پیغمبر فوت کرده است و تمام شده است. این چیزی که امروز وهابیّت دنبال آن هستند. قحطی که آمد خلیفه‌ی دوم رفت به عبّاس عموی پیامبر به عنوان شاخص اهل بیت علیهم السّلام متوسّل شد. این در صحیح بخاری است و امروز مستمسک اصلی نسبت به قتل عام شیعه همین است.  توسل به میّت کردن امروز یکی از علّت‌های قتل عام شیعه است.

علّتی که سراغ عبّاس عموی پیغمبر رفت دو چیز بود. 1- این پیغمبری که از دنیا رفته است، تمام شده است، کاری از دست او بر نمی‌آید، چه برسد به اهل آن پیغمبر. 2- شاخص اهل بیت علیهم السّلام عبّاس عموی پیغمبر است. علّت انتخاب عبّاس چه بود؟ او یک پیرمرد 70، 80 ساله بود. مدّتی عمر نمی‌کرد، چهره‌ی چندان مقدّسی هم نیست، جز اسرای بدر از کفّار است تا جنگ بدر اسلام نیاورده بود. مشهور این است که تا فتح مکّه یا تا صلح حدیبیه ایمان نیاورده است، در این اختلاف است. حمزه نیست، عبّاس حمزه نیست. عبّاس شخصیّت مهمّی نیست.

او را شاخص کردند برای این‌که اهل بیت علیهم السّلام را از موضوع دور کنند. مکتب خلفا با کتاب، سنّت و سیره‌ی شیخین رشد کرد تا زمان حضرت صادق سلام الله علیه بنی عبّاس با شعار «الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٌ» بالا آمدند، شاخص اهل بیتی که آل رسول الله هستند چه کسانی هستند؟ عبّاس و بنی‌عبّاس هستند. آن‌ها با بنی‌امیّه یک فرقی داشتند، جبهه‌ی فرهنگی باز کردند، یک جبهه‌ی جدید فرهنگی دیگر هم در مقابل حضرت صادق علیه السّلام باز کردند. آن این بود که ما هم از اهل بیت علیهم السّلام هستیم. اتفّاقاً یک مشکل این بود که منصور دوانقی خود را اعلم می‌دانست، خود را اعلم فقها می‌دانست، می‌گفت: من از اهل بیت هستم و اعلم فقها هستم. یعنی حضرت صادق سلام الله علیه درس که می‌دادند نمی‌توانستند خلاف فتوای منصور دوانقی فتوا بدهند. فتوا که می‌‌گویم با همان ادبیات تاریخی است و گرنه امام فتوا نمی‌دهد، حکم الهی را انشاء می‌کند. تلاش حضرت صادق، حضرت کاظم علیهم السّلام… این‌که می‌بینید به شدّت روی عنوان اهل بیت علیهم السّلام کار می‌شود، روی مقام ولایت تکوینی اهل بیت علیهم السّلام کار می‌شود، روی عصمت اهل بیت علیهم السّلام کار می‌شود. در دعای صحیفه مثل دعای 47 را ببینید چه ویژگی‌های برای اهل بیت علیهم السّلام شمرده است. انگار ائمّه علیهم السّلام ما انگار همه از یک موجود هستند و همه دارند در یک راستا حرکت می‌کنند.

آموزش مسائل دینی ائمّه علیهم السّلام

حضرت صادق علیه السّلام فضا را به گونه‌ای باز می‌کنند که زراره 50 هزار روایت فقهی از حضرت نقل می‌کند، محمّد بن مسلم 46 هزار روایت نقل می‌کند. کل روایات فقهی اهل سنّت ده هزار حدیث نیست. یعنی یک محمّد بن مسلم، یک نفری پنج برابر کل روایات فقهی اهل سنّت روایت دارد. یک جبهه‌ی علمی عظیم باز می‌کنند، مردم ناچار می‌شوند کما این‌که مورخین اهل سنّت هم برای امام باقر و هم برای امام صادق علیهم السّلام نوشتند «یَقصُدُونَهُ». مردم مدینه می‌آمدند «یَقصُدُونَهُ» یعنی به قصد زیارت امام صادق سلام الله علیه و استفاده‌ی علمی از ایشان می‌آمدند. یک سؤال داشته باشم… می‌خواهم به امام رضا علیه السّلام برسیم، در واقع امام رضا علیه السّلام به هدف رسیده است. در این ماجرایی که داریم عرض می‌کنیم یک تیم فعّالیّت کرده است ولی حضرت رضا سلام الله علیه به هدف رسیده است. یکی از ابعاد وجودی حضرت رضا سلام الله علیه است. یک سؤال، شاگردهای که اسم بردید محمّد بن مسلم، زراره، ابن ابی عمیر، ابان بن تغلب، هشام بن حکم، هشام بن سالم، این‌ها که همه کوفی هستند، امام صادق علیه السّلام که مدنی هستند، ساکن مدینه هستند،  (به چه صورت با هم ارتباط داشتند) آن‌ها که از تکنولوژی جدید استفاده نمی‌کردند، آن‌ها به چه صورت با هم ارتباط می‌گرفتند؟ اهل بیت علیهم السّلام معجزه کردند. تمام شیعیان اصلی اهل بیت علیهم السّلام تا حدود سال دویست و بیست هجری بالای نود درصد، بالای نود و پنج درصد، بزرگان شیعه همه کوفی هستند. ائمّه‌ی علیهم السّلام ما ساکن مدینه هستند. امام کاظم سلام الله علیه را مجبور می‌کنند و به عراق تشریف می‌آوردند. آن‌ها به چه صورت با هم ارتباط برقرار می‌کردند؟ ما راحت سرسفره اهل بیت علیهم السّلام نشستیم. «لَوْلَا زُرَارَةُ وَ نُظَرَاؤُهُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِيثُ اَبِی»[7]، «أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ أَوْجَعَ قَلْبِي مَوْتُ أَبَانٍ»[8] امام معصوم می‌‌فرماید: قلب من به درد آمده است ابان فوت کرده است. اگر زراره نبود، احادیث پدر ما از بین می‌رفت، عرض کردم زراره پنج برابر کل اهل سنّت روایت فقهی دارد. چهار امام فقهی، شش کتاب، همه را با هم قرار بدهیم یک پنجم زراره و محمّد بن مسلم روایت دارند. آن‌ها کوفی هستند، امام در مدینه هستند. آن‌ها چه کاری انجام می‌دادند؟ حداکثر ارتباط امام در سال با شیعیان خود سه ماه بوده است. در چه زمانی بوده است؟ فکر می‌کنید همین‌طوری بود هر کسی از راه می‌رسید در مجلس امام صادق علیه السّلام می‌نشست؟! امام صادق علیه السّلام در طول سال سیصد جلسه چهار هزار نفر در کلاس‌های درس ایشان بودند، آن وقت منصور دوانقی هم خواب بود؟ نخیر. حاشا و کلّا طرف یک فتوا می‌خواست بپرسد… من این را بارها قبلاً عرض کردم یک نفری عصبانی شد، زن خود را سه طلاق کرد. آخوند مسجد به این صورت می‌گفت و در آن زمان همه سنّی بودند. بالاخره یک هفته گذشت، دید دلش برای همسرش تنگ شده، سلام و علیک کرد، خانم گفت: نه، ما نامحرم هستیم. من باید با کسی ازدواج کنم، آن مرد یا باید من را طلاق بدهد یا از دنیا برود که بتوانی باز من را به همسری قبول کنی. گفت: بچّه‌ها را چه کار کنیم؟ زن گفت: همین می‌خواستی سه طلاق نکنی. عصبانی بشوی و یک چیزی بگویی. متأسفانه سه طلاق در یک مجلس در تسنن سه بار حساب می‌شود. مرد گفت: راهی ندارد؟ زن گفت: چرا از امام صادق سلام الله علیه حکم آن را بگیری. چند نفر این ماجرا را در تاریخ نقل کردند. مرد گفت: این که بدتر است به مجلس امام صادق سلام الله علیه بروم که من را می‌کشند، این‌طوری می‌روم یک زن دیگر می‌گیریم این‌طوری که راحت‌تر است تا این‌که من را بکشند، این مرگ تدریجی است، آن مرگ دفعی است. خلاصه دید نمی‌شود، گفت: بچّه‌ها را چه کار کنم، غیرت من قبول نمی‌کند، معلّم از کجا به دست بیاورم. گفت: می‌روم از امام صادق سلام الله علیه می‌پرسم. به خانه‌ی امام صادق سلام الله علیه رفت. همیشه در خانه‌ی اهل بیت سلام الله علیه نفوذی وجود داشت. مرد نمی‌دانست چه کاری انجام دهد، چند روزی ماند و نمی‌دانست که به چه صورت وارد خانه‌ی امام صادق علیه السّلام شود. دید یک نفر دارد خیار می‌فروشد، ناگهان به فکر او خطور کرد، رفت طبق خیار را خرید، لباس‌های آن خیار فروش را هم خرید و شروع به خیار فروشی کردن کرد. کارگر در خانه‌ی حضرت در خانه را باز کرد و گفت: آقای ما این خیارها را کلاً می‌خرد، بیا و این خیارها را در حیاط قرار بدهد. خواست که بیاید بار را خالی کند، گفت: امام صادق علیه السّلام فرمودند: در مذهب ما سه طلاق در یک مجلس، یکی بیشتر حساب نمی‌شود. این‌طور نبود که ایمیل زده بشود حضرت آیت الله فلانی من چه کاری انجام بدهم، خبر برسد. این‌طور استفتاء می‌کردند. چطور اهل بیت ارتباط می‌گرفتند؟ به این صورت.

تشکیل کلاس‌های درس ائمّه علیهم السّلام در مناسک حج

سخت‌ترین باب فقهی حج است. زمانی که می‌خواستند امام جواد علیه السّلام را در کودکی امتحان کنند، یحیی بن اکثم آمد از ایشان سؤال کند پرسید: اگر مُحرمی صید کند، که حضرت پرسیدند: مرد یا زن است، بیرون حرم است یا داخل حرم است؟ صید او خزنده است یا چرنده، پرنده است؟ عمد است یا غیر عمد است؟ برای خوردن است یا برای تفریح است؟ که طرف فهمید که اشتباه کرده است. بعد حضرت یکی یکی این‌ها را پاسخ داد. سخت‌ترین مسئله‌ی کتاب فقهی و باب فقهی حج است. یک ویژگی هم که دارد این است که جزء تعبدیات است. یعنی طرف نمی‌تواند نفع خود را ببیند و در مورد آن نظر بدهد. مثل معاملات نیست، بگوید به نظر من این کار را انجام دهیم ربا نمی‌شود، یعنی تعقل در آن راه ندارد. حج مثل صلاة و صوم می‌ماند و چون نسبت به نماز و روزه کم کاربرد است و چون فروع آن هم خیلی زیاد است، سخت‌ترین بحث فقه حج است. نه عقل در آن راه دارد، چون باید نظر خدا را بگویید، جز عبادیات است، جز عبادت است، نیّت دارد. اهل بیت علیهم السّلام تشویق می‌کردند شیعیان هر کسی می‌تواند به مکّه و حج بیاید و بعد زیارت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم در مدینه بیاید. عمده‌ی کلاس درس امام صادق سلام الله علیه در زمان‌ها است که در شلوغی شیعه و سنّی با هم می‌آمدند و سر درس حضرت می‌نشستند. یا امام باقر سلام الله علیه هم همین‌طور بود. چند ویژگی وجود داشت. مردم در حج گیج بودند، چه کاری انجام بدهیم. هنوز هم هر کسی مشرّف است، می‌داند که هر کسی بار اوّل باشد، ولو تحصیلکرده غیر فقه باشد، در رشته‌‌های دیگر تحصیلکرده باشد، احکام حج احکام ساده‌ای نیست، فروعات آن زیاد است. بقیّه گیج بودند، شیعیان نه، می‌فهمیدند که دارند چه کاری انجام می‌دهند، چون امام حاضر بود، یک تبلیغ بود. معصوم اهل سنّت کسی نبود، معصوم آن‌ها پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم بوده است، صد و پنجاه سال از فوت ایشان گذشته است، ولی ما شیعیان با معصوم ارتباط داریم. نکته‌ی بعدی این بود که با امام ارتباط می‌گرفتند. کلاس‌های درس حضرت در مِنا، عرفات، مکّه و مدینه تشکیل می‌‌شد. یعنی وقتی زراره چهل سال شاگردی امام باقر و امام صادق علیهم السّلام را کرده است، تقریباً سه ماه از سال بوده است. ایّام حج معمولاً بوده است. یک موارد اندکی هم داریم حضرت صادق سلام الله علیه به اجبار حکومت به عراق سفر می‌کردند که آن‌جا هم گاهی یک ارتباطاتی وجود داشته است. در کتاب‌های دینی بچّه‌ها نوشتند دعوای بین بنی امیّه و بنی عبّاس شد، امام صادق علیه السّلام هم همین‌طوری دانشگاه تشکیل دادند. نخیر، امام را به عراق آورده بودند، منصور دوانقی اگر کسی وارد می‌شد و نمی‌گفت السلام علیک یا امیر المؤمنین درجا گردن او را می‌زد. امام صادق علیه السّلام وارد می‌شدند هم همین سلام را می‌کردند. هشام بن حکم سؤال داشت عموی ایشان آمد سؤال کرد، گفت: هشام سؤال دارد. حضرت فرمودند: من از فلان بازار می‌گذرم، او هم بیاید و سؤال خود را بپرسد. دارند می‌گذرند هشام سؤال می‌کند، حضرت جواب می‌دهند. هشام می‌آید سؤال کند، امام می‌گویند: فردا در فلان زمان در قبرستان فلان بیا. این‌طور نیست که بشود دائم سؤال کرد، وقت نیست، می‌کشند. کما که امروز تاریخ فقه اهل سنّت را نگاه کنیم می‌گویند جعفر بن محمّد بن صادق هرگز ادّعای امامت نکردند. بله اگر شما می‌فهمیدید ادّعای امامت کرده است که او را کشته بودید. دو هدف عمده‌ی اهل بیت علیهم السّلام برگردندان جایگاه اهل بیت علیهم السّلام به جامعه به عنوان مرجع امور دینی و اجتماعی که از حیّز انتفاع ساقط شده بودند، محلّی از اعراب نگذاشته بودند و این‌که این مکتب ساختگی است، این‌که مقابل ما ایستاده است. تلاش علمی حضرت باقر و حضرت صادق علیهم السّلام برای چیست؟ برای این است که این مرجعیّت را تثبیت کنند و با قوّت مرجعیّت ضعف مکتب ساختگی را نشان بدهند. یا آن‌جایی که حضرت کاظم سلام الله علیه می‌بینید…

ادّعای امام بودن ائمّه مساوی به قتل آن‌ها بود

عرض کردیم دشمن جدید بنی عبّاس می‌آیند و می‌گویند ما اهل بیت هستیم. هر چه اهل بیت، اهل البیت را تبلیغ کردند به نفع بنی عبّاس هم است، می‌گویند: ما هم اهل بیت هستیم. شما اگر نگاه کنید غیر امیر المؤمنین صلوات الله علیه تا حضرت رضا سلام الله علیه هیچ امام شیعه در جمع عمومی نفرموده است من امام هستم. آن کسانی که باور ندارند دعای 47 صحیفه را به عنوان نمونه ببیند. امام سجّاد سلام الله علیه خود را امام معرفی نمی‌کنند، بلکه خود را مطیع امام معرفی می‌کنند. ادّعای امامت مساوق یعنی هم عرض با قتل بود. منتها سعی می‌کنند دشمن را تخریب کنند، مثلاً وقتی مکتب فقهی و اعتقادی شیعه‌ی زمان حضرت صادق سلام الله علیه به یک نظم و نسق و چهارچوب دقیق روشنی بین مردم می‌‌رسد این بوده است، بین شیعیان خاص هم تبلیغ می‌شود با این شرایط سختی که عرض کردیم. هارون وقتی به حکومت می‌رسد می‌بیند نمی‌شود حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه را در مدینه قرار بدهند، سیستم حج و سه ماه ارتباط برای آن‌ها مشکل بزرگی ایجاد کرده است. هم از نظر فقهی و هم اعتقادی تفوّق ایجاد شده است. به گونه‌ای که مثلاً هشام، نه امام صادق سلام الله علیه، در یک مجلسی می‌رود بحث می‌کند، به او می‌گویند: از کجا آمدی؟ تو هشام هستی؟ او می‌گوید: نه. می‌گویند: تو از کجا آمدی؟ می‌گوید: از عراق. می‌گویند؟ پس هشام هستی. یعنی شاگردهای امام سلام الله علیه در همه جا معروف هستند. کما این‌که حضرت به ابان بن تغلب فرمود: «اجْلِسْ فِي مَسْجِدِ الْمَدِينَةِ»[9] برو در مجلس مدینه بنشین و فتوا بده. مردم سؤال می‌کنند این حکم فقهی را به چه دلیلی گفتی؟ و تو دلیل می‌آوری «أَنْ يُرَى فِي شِيعَتِي مِثْلُكَ» من دوست دارم بین شیعیان مثل تو را ببینم. من این را هر زمانی می‌گویم خیلی ناراحت می‌شوم که امیدوار هستیم امام زمان عجل الله فرج الشریف بگویند: من دوست دارم در بین شیعیان خود مثل تو را ببینم. هارون می‌بیند امام کاظم سلام الله علیه را کاری نداشته باشد و ایشان راه امام صادق سلام الله علیه را ادامه بدهند، چیزی باقی نمی‌ماند، بی‌آبرو می‌شوند. حضرت را وادار می‌کنند که به عراق بیایند. هارون به گونه‌ای تبلیغات کرده است که امروز در کشور مصر و عربستان بیش از بیست کتاب، رساله‌ی دکتری در مدح و منقبت و سیره‌ی امیر المؤمنین هارون بن الرشید عبّاسی نوشته شده است یا من تعداد بیست تا از آن‌ها را دارم، چقدر نوشته شده است نمی‌دانم. بیست رساله‌ی دکتری در عظمت و شوکت هارون که اخیراً نوشته شده است من آن‌ها را دارم. هارون در سفری که به مدینه داشت به مضجع رسول الله صلّی الله علیه و آله آمد و گفت: «السّلامُ عَلَیکَ یابن عَم» ببینید هدف اهل بیت علیهم السّلام چیست؟ اهل البیت مرجع اصلی هستند با آن مقابله ساختگی است. این رفتار شبیه بیعت اجباری گرفتن از سیّد الشّهداء است. سیّد الشّهداء صلوات الله علیه به خاطر روایاتی که داشتند، انحصاری که داشتند سیّد جوانان اهل بیت هستند، اهل آیه‌ی تطهیر هستند. اگر ایشان با یزید بیعت کرده بود تا قیام، قیامت هیچ کسی نمی‌توانست قیام کند. همه را تکفیر می‌کردند می‌گفتند: اهل بَقی هستند. حضرت مجبور شدند قیام کنند. هر کاری انجام دهید من بیعت نمی‌کنم، شبیه آن ماجرا که مفصّل است، این‌جا اتفّاق افتاد، امام کاظم سلام الله علیه می‌داند اگر حرف بزند ممکن است منجر به شهادت ایشان شود، ولی این‌جا الآن هارون آمده است و می‌گوید: «یَابنَ عَم» یعنی من از اهل بیت هستم، با هدف اوّل و دوم اهل بیت علیهم السّلام از حضرت امیر سلام الله علیه تا امام رضا سلام الله علیه در نیشابور این هدف مشترک است. حضرت این‌جا خطر می‌کنند می‌‌فرمایند: «السَّلامُ عَلَیکَ یَا أبی» این یک بار. یک بار دیگر هارون می‌گوید: طرفدارهایت همیشه در مورد فدک صحبت می‌کنند. چرا فدک مطرح می‌شود؟! چون فدک مظلومیّت اهل بیت علیهم السّلام و غاصب بودن آن حکومت ساختگی است. لذا باید مطرح شود چون در اهداف آن‌ها است. هارون می‌گوید: فدک را به شما پس می‌دهیم. بارها این فدک دست به دست شده است، باز حضرت کاظم سلام الله علیه خطر می‌کنند، می‌فرمایند: نمی‌توانی پس بدهی؛ چون چهار گوشه‌ی جهان اسلام است. فدک، امامت، حقّ اهل البیت است. این یعنی تو اهل بیت نیستی، غاصب هستی و حق با ما است. حضرت به زندان می‌روند.

فتنه‌ی بزرگتر از سقیفه

 برای این‌که محضر حضرت رضا سلام الله علیه عرض ادب کرده باشیم، یک، دو جمله در مورد مصائب حضرت کاظم سلام الله علیه عرض می‌کنم. زندان که می‌گویند قزل الحصار نبود که اتاق اینترنت داشته باشد، هوا خوری داشته باشد. در سیاهچال خانه بود. چاه می‌کنند یا آب آن خشک می‌شد یا آن‌قدری می‌کنند که به آب نرسد، یک جایی نمور، گاهی یک سال موسی بن جعفر سلام الله علیه آفتاب نمی‌دیدند. فضل بن ربیع می‌گوید: وقتی که هارون معلون آمد تا به حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه دیدار داشته باشد، گفت: «مَا هَذَا مِلْحَفَةُ» این پارچه که روی زمین افتاده است چیست؟ من هر روز می‌بینم که در این‌جا قرار دارد. این پارچه چیست؟ فضل بن ربیع می‌گوید: من گفتم این همان موسی بن جعفر است که بدن ایشان این‌قدر نحیف شده است. برای دو نفر در تاریخ نوشتند که جسم آن‌ها شبیه جسم بود، خیال بود. یکی حضرت زهرا سلام الله علیها بود، یکی هم حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه بوده است. حضرت گاهی یک سال آفتاب نمی‌دیدند. ولی حاضر شدند که دفاع کنند. بعد از دوران حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه یک خطر عظیمی رُخ داد. این را می‌گویم برای این‌که ما در دوره‌ای هستیم که ریزش در آن درشت اتفّاق می‌افتد. یکی از عظیم‌ترین ریزش‌های تاریخ تشیع این‌جا است. دوران شهادت حضرت کاظم سلام الله علیه فتنه‌ای رُخ داد که این فتنه در روایات ما از سقیفه بزرگتر است. چون سقیفه دعوا بین اهل بیت علیهم السّلام و دشمن ایشان است، کسانی که از اهل بیت علیهم السّلام نیستند. ولی این‌جا چون حضرت کاظم سلام الله علیه در زندان بودند، حضرت وکلایی داشتند که کارها را پیگیری می‌کردند. امام سلام الله علیه نوشته بودند: «الرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ»[10] هر کسی او را  رد کند من را رد کرده است. وکیل امام بودند. وجوهات جمع می‌شد، پول‌های هنگفت دست آن‌ها بود، خانواده‌های شیعی را هم از لحاظ دینی و هم از لحاظ مالی اداره می‌کردند. وقتی موسی بن جعفر سلام الله علیه به شهادت رسیدند آن‌ها گفتند: موسی بن جعفر سلام الله علیه مهدی موعود است و حضرت غیبت کرده است که ظهور کنند، لذا ما وجوه‌هات به کسی به جز امام معصوم نمی‌دهیم و به حضرت رضا سلام الله علیه تهمت زدند، و گفتند ایشان شخصیّتی است که معاذ الله ادّعای کذب بر امامت کرده است. حالا شرایط را ببینید، در دورانی که شیعه می‌رود تحقیق می‌کند، این شیعه که می‌گویم نه در مجامع خصوصی، فریب نخوریم و برویم یک روایت در کافی ببینیم که امام رضا سلام الله علیه گفته است من امام هستم. این را در یک جمع خصوصی فرمودند. بین کسانی که در مورد امام رضا سلام الله علیه شک و شبهه می‌شود که ایشان امام است یا نه؟ امام شیعه امام کاظم سلام الله علیه غیبت کرده است. وکلای ایشان چهار پنج نفر تبانی می‌کنند همه می‌گویند امام غایب شده است. شما خود را جای مردم بگذارید، امام رضا سلام الله علیه هیچ بیان نمی‌کنند که من امام هستم. چون این منجر به قتل ایشان می‌شود. از آن طرف می‌گویند امام شیعه رفته و غیبت کرده است ظهور خواهد کرد، وکلا هم همین حرف را می‌زنند. یعنی یک آشوب درون شیعه رُخ داده است. به سرعت بزرگان شیعه واقفی شدند. واقفی، واقفه یعنی توقف کردند. خیلی از کسانی که امروز شما احکام خود را با روایات آن‌ها عمل می‌کنید و فقها به آن فتوا می‌دهند واقفی بودند. یعنی در این فتنه گفتند: امام رضا علیه السّلام که به صورت علنی ادّعای امامت ندارند، نمایندگان امام کاظم سلام الله علیه می‌گویند که امام رفته است غیبت کند. چطور نمایندگان حضرت حجّت گفتند: امام غایب شده است و شما پذیرفتید. خوب این نمایندگان رسمی حضرت بودند، نماینده‌ی رسمی امام کاظم سلام الله علیه می‌گفتند: امام رفته است و غایب شده است. اگر بگویم 90 درصد کم گفتم، تقریباً همه واقفی شدند. تاریخ این فتنه را بزرگ‌تر از سقیفه می‌داند.

ادّعای امامت امام رضا سلام الله علیه

کاری که حضرت رضا سلام الله کردند و در روایت جابر است این است که هم کار رسول خدا را انجام داده است و هم کار امیر المؤمنین سلام الله علیه را انجام داده است. «أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ»[11] این‌جا ولایت ناپایدار است، از آن طرف هارون و مأمون بیت الحکمه راه انداختند، کفار را دعوت کردند، حرف‌ها ظاهراً فلسفی است، ولی نقد توحید است، در جامعه فراوان است. مثل مارکسیسم و ماتریالیسم که در زمان شاه لعنة الله علیه بود. خیلی از بچّه حزب اللهی‌ها، مذهبی‌ها، نمازخوان‌ها، بعضی از کسانی که خانوادگی نمازخوان بودند، پدر آن‌ها عالم بود آن‌ها ماتریالیسم شدند، ملحد شدند. یک عدّه‌ای عظیمی به دامن الحاد افتادند، درون شیعه آشوب شد و گفتند فعلاً ما امام نداریم. شخصیّت حضرت رضا سلام الله علیه شخصیّت محوری است، ولی ادّعای امامت نمی‌کنند، چون ادّعای امامت کردن منجر به قتل ایشان می‌شود.

از آن‌جایی که خدا می‌خواهد ماه زیر ابر نماند، عظمت حضرت رضا سلام الله علیه، دشمنی برادران حضرت رضا علیه السّلام… گاهی عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد. بعضی از برادران حضرت رضا سلام الله بودند که به حضرت رضا سلام الله علیه دشنام می‌دادند، معاذ الله ایشان را غاصب اموال امام کاظم سلام الله علیه می‌دانستند. آن‌ها بر علیه مأمون قیام می‌کردند. مأمون به خاطر شخصیّت علمی حضرت رضا سلام الله علیه -به امام رضا سلام الله علیه عالم آل محمّد می‌گویند دور کند بتواند آن‌ها را سرکوب کند، یک اشتباه استراتژیک کرد. گفت: امام را به خراسان می‌آورم، در منطقه‌‌ای دور از مراکز اصلی علمی. نبود امام باعث شود که من بتوانم باقی اهل بیت را سرکوب کنم. خراسان چه خبر است؟ وقت نیست عرض کنم، معاویه یک وقتی 90 هزار ناصبی را از شام به کوفه آورد برای این‌که ترکیب جمعیّتی کوفه را به هم بزند. 50 هزار شیعه‌ی عراقی، یعنی شیعیانی که از نظر سیاسی طرفدار اهل بیت علیهم السّلام بودند ولی سنّی بودند، شیعه‌ی سیاسی بودند نه اعتقادی. آن‌ها را به خراسان تبعید کرده بود. 150 سال پیش از این واقعه. این 50 هزار نفر آن‌جا چند صد هزار نفر شده بودند. وقتی آقا امام رضا سلام الله علیه را به طوس ببرند در مسیر در نیشابور وقتی حضرت می‌ایستند 80 هزار نفر! این 80 هزار نفر بی‌خود نبود. از امام علی سلام الله علیه تا حضرت رضا سلام الله علیه اهل بیت تبلیغ کردند، این‌که اهل البیت هستند که در مسائل دینی مرجع هستند. این مردم خراسان که ممنوع بودند ارتباط با اهل بیت علیهم السلام داشته باشند حالا پسر پیغمبر را دارند می‌برند، آقا در مسیر ایستاده است توفیق دیدار حاصل شد. 80 هزار نفر. این‌که می‌بینید حضرت رضا سلام الله علیه سلسله سند خود را بیان می‌کند. «حَدَّثَنِي مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ» او از چه کسی؟ از جعفر بن محمّد، او از چه کسی؟ او از محمّد بن علی، او از علی بن الحسین، او از سیّد الشّهداء، او از امیر المؤمنین علی ابن ابی‌طالب او از رسول خدا، او از خدا که احمد حنبل می‌گوید: «لَوْ قُرِئَ هَذَا الإِسْنَادُ عَلَى مَجْنُونٍ لأَفْاقَ‏»[12] در گوش یک دیوانه اگر فقط همین اسامی را بخوانید، شفا پیدا می‌کند. ابو حاتم رازی می‌گوید: من در شام این را شنیدیم، یکی صرع داشت. این‌هایی که می‌گویم در منابع ما نیست. این اسناد، در واقع این اسامی را سلسله سند امام رضا سلام الله علیه را در گوش او خواندند، صرعی شِفا گرفت. آقا چرا این را بیان می‌کند: یعنی طریق صحیح اهل بیت علیهم السّلام این افراد هستند، نه منصور دوانقی، ابوالعبّاس سفاح، و هارون الرشید و مأمون. بعد همه منتظر هستند، آقا می‌گوید… آوازه‌ی علمی حضرت عالم‌گیر بوده است، ولی حضرت ادّعای امامت نمی‌کردند و چون ادّعای امامت نمی‌کردند خیلی از شیعیان واقفی مانده بودند. حضرت فرمودند: «إِنِّي أَنَا اللَّهُ لا إِلهَ إِلَّا أَنَا فَمَنْ أَقَرَّ لِي بِالتَّوْحِيدِ دَخَلَ حِصْنِي وَ مَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي»[13] توحید بحث کرد. برای اشاره به آن بحث بیت الحکمه مأمون. پرده را انداخت یک چند قدم شتر راه رفت دوباره ایستادند و پرده را به کنار زدند، این اوّلین بار بعد از امیر المؤمنین سلام الله علیه است که یک امام شیعه در جمع عمومی غیر شیعیان می‌فرمایند: من امام هستم. بعداً دیگر امام جواد سلام الله علیه در کودکی ادّعا می‌کردند: من امام هستم، امام هادی هم به همین‌صورت. برای همین هم شدّت عمل به خرج دادند و عسکریین شدند. امام صادق سلام الله علیه عموماً نمی‌گفتند من امام هستم، انکار می‌کردند. می‌گفتند: من عالم هستم، اگر می‌گفتند: او را می‌کشتند. بعد از حضرت رضا سلام الله علیه امامان ما، ولو حضرت هادی سلام الله علیه به عنوان امام ایشان را دستگیر کردند، گفتند: من امام هستم. این‌جا دیگر یک جمع عمومی بود، 150، 160 سال روی اهل بیت علیهم السّلام تبلیغ شده بود.

دعای 47 صحیفه را ببینید: «رَبِّ صَلِّ عَلَى أَطَايِبِ أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ…، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ»[14] خازن علم تو هستند، حجّت‌های تو روی زمین هستند. امنای تو روی زمین هستند، خلفای تو روی زمین هستند، «طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإِرَادَتِكَ» معصوم هستند، «وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إِلَيْكَ» برای توسّل و واسطه باید این‌ها بین شما و خدا قرار بگیرند «وَ الْمَسْلَكَ إِلَى جَنَّتِكَ» مسیر بهشت اهل بیت علیهم السّلام هستند. این‌ها را امام سجاد سلام الله علیه در دعای 47 فرمودند.

 اهل بیت علیهم السّلام 150 سال تبلیغ شدند. حالا که آمدند پسر پیغمبر اهل بیت را ببینند همه آماده هستند، روایاتی که حضرت می‌خوانند سلسله سند را به گونه‌ای می‌خواند که افراد شاخص هر عصر این‌ها از اهل بیت علیهم السّلام بودند، بعد می‌فرمایند: «بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا»[15] توحید بدون شرط ولایت نیست، ادّعای امامت می‌کنند. تاریخ را نگاه کنید، واقفیه تقریباً از بین می‌رود. بیست تا سی درصد تا زمان حضرت جواد سلام الله علیه باقی می‌مانند که حضرت جواد سلام الله علیه تقریباً کاری می‌کنند که واقفه دوران حضرت جواد منسوخ می‌‌شوند. بزرگان شیعه که واقفی می‌شوند با این ادّعای امام برمی‌گردند. من خیلی بحث را خلاصه کردم که بشود بحث کرد. حضرت هم بحث توحیدی می‌کنند و هم بحث ولایی. آقا هیچ وقت رسانه نداشت، مأمون به ابلهی خود ادامه می‌دهد برای این‌که سیطره‌ی علمی امام را تخریب کند، مکرر مناظره می‌گذارد. یعنی اشتباهی دست آقا تریبون می‌دهد. تمام ملل، نحل مختلف می‌آیند، حضرت توحید اثبات می‌کنند برای مبارزه‌ی با آن الحاد بیت الحکمه‌ای که عرض کردم. با فقهای تسسن بحث می‌کنند، ولایت تشیع را اثبات می‌کنند. لذا در روایات نوشته است: «أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ النُّبُوَّةِ»[16] در بین ائمّه‌ی ما خاتم انبیاء و امیر المؤمنین در حضرت رضا سلام الله علیه جمع شده است. لذا روایت ایشان افضل است، زیارت ایشان افضل زیارات است. چون هم دین را نجات داد و هم امامت را نجات داده است. در دورانی که غریب الغربا است. برادران او گفتند: معاذ الله جواد پسر تو نیست، تو دروغ می‌گویی. یکی از مقامات آن بزرگوار این است که حضرت صادق سلام الله علیه در مورد ایشان فرمودند: «يُخْرِجُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُ غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ غِيَاثَهَا»[17] فریادرس امّت ظهور خواهد کرد، فریادرس امّت! تعبیر «غَوْثَ» به معنای فریادرسی فقط برای حضرت رضا سلام الله علیه و حضرت حجّت سلام الله علیهما وارد شده است. قیاس فقط برای امام رضا سلام الله علیه است. یعنی پناهگاه اختصاصی شیعه هستند.

برای این‌که من وارد تحویل دادن مجلس شوم یک ماجرا عرض می‌کنم، در مورد همین حضرت رضا سلام الله علیه این‌طور نبود که او را اذیّت نکنند، برادران امام رضا سلام الله علیه قیام کردند، مردم مدینه را شوراندند. این ماجرا دوران هارون است. هارون خیلی آدم خشنی است و برای این‌که ترس در دل مردم بیندازد، زهره چشم بگیرد، به عیسی جلودی دستور داد -همان کسی که بعداً که خواستند امام رضا سلام الله علیه را به طوس برگردانند برای این‌که مردم بترسند و شورش نکردند، با رجاء بن ضحاک آمد که مردم جرأت نکنند که قیام کنند- هارون الرشید به عیسی جلودی دستور داد وارد خانه‌های بنی هاشم می‌شوید خود تو شخصاً البسه‌ی زنان بنی‌هاشم را از تن آن‌ها بیرون می‌آورد. به جز یک زیر دست جامع فقط داشته باشند. نوبت خانه‌ی حضرت رضا سلام الله علیه رسید. حضرت آمدند و جلوی در ایستادند. عیسی جلودی می‌خواهد وارد خانه شود، حضرت رضا سلام الله علیه اصرار می‌کند و ممانعت می‌کند. عیسی جلودی می‌گوید: من از هارون دستور دارم، زن‌های بنی‌هاشم را برهنه کنم. حضرت اصرار می‌کنند، عیسی جلودی خجالت می‌کشد. حضرت تضمین می‌دهد که خود من این کار را انجام می‌دهم، می‌رود داخل و لباس‌های… تا حالا برای شما اتّفاق افتاده لباس خانواده روی بند می‌افتد و سریع می‌روید و آن را برمی‌دارید. لباس خانواده را می‌آید به عیسی جلودی می‌دهد. این را شیخ صدوق نقل کردند: وقتی حضرت می‌آیند ولیعهد می‌شوند هر کسی نوکری طاغوت داشته باشد آخر سر با خاری مثل یک اشغال او را به بیرون پرت می‌کنند. عیسی جلودی بد نام می‌شود، می‌خواهند او را اعدام کنند، او را روی سفره‌ی چرمی نشاندند می‌خواهند گردن او را بزنند، حضرت رضا سلام الله علیه وارد مجلس مأمون می‌شوند، تا می‌بینند عیسی جلودی نشسته است، می‌گویند: به خاطر خدا او را به من ببخش. به حضرت می‌گویند: آقا می‌دانی او کیست؟ او همان کسی است که زن‌های بنی‌هاشم را برهنه کرد. حضرت می‌فرمایند: بله، ولی ما از او خواستیم به خانه‌ی ما وارد نشود، او احترام گذاشت. یا «غَوْثَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ غِيَاثَهَا». یا امام رضا ای پناهگاه ما اهل بیت این‌قدر باوفا هستند چطور ما را فراموش کنند.

سیّد بن طاووس می‌گوید: امام حسین سلام الله علیه لباس کهنه‌ای طلب کردند. زینب سلام الله علیها عنان از کف داد. می‌دانستند آخرین وداع آن زمانی است که آقا می‌آیند یک لباس کهنه‌ می‌گیرند، بعد با خنجر خود این لباس را پاره‌پاره می‌کند «لِأَنْ لَا يَرْغَبَ فِيهِ» [18]به گونه‌ای لباس کهنه را پاره‌پاره کردند، کسی رغبت نکند بخواهد آن را بردارد. ولی سیّد در لهوف می‌نویسد: این‌ها به خاطر جسارت. بله، امّا سجاد فرمود: «هُتِكَ فِيهِ حُرْمَتُنَا»[19] سیّد می‌نویسد: «جَرَّدُوهُ مِنْهُ» حتّی لباس را از بدن مبارک حضرت در آوردند. دختر سیّد الشهداء می‌گوید: من وقتی دیدم به این بدن‌ها اسب تازاندند گفتم: خدایا با این مردها این‌طور رفتار کردند با ما چه کاری می‌خواهند انجام بدهند. به خیام حمله شد، یا صاحب الزّمان دوازده مقتل مهم نوشتند؛ «یَنتَزِعُونَ مَلحَفة النساءِ عَلی ظُهرهنِ». چادر از سر زن‌ها کشیده شد.

دارد چه زود سفره‌ی تو جمع می‌شود                 ما که هنوز گریه‌ی سیری نکرده‌ایم

یا امام رضا فرمودی: «إِنَّ يَوْمَ الْحُسَيْنِ أَقْرَحَ جُفُونَنَا وَ أَسْبَلَ دُمُوعَنَا» اهل بیت گریه کردیم که روی گونه‌های ما رد جای اشک ما باقی مانده است و دیده می‌شود. ما هدیه‌ای نداریم به پناهگاه خود بدهیم.


[1]ـ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 435.

[2]– تاریخ دمشق لإبن عساکر، ج 40، ص 257.

[3]ـ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 48.

[4]ـ بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج ‏27، ص 204.

[5]ـ نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص 48.

[6]ـ الإحتجاج على أهل اللجاج (للطبرسي)، ج 2، ص 300.

[7]ـ الفصول المهمة في أصول الأئمة (تكملة الوسائل)، ج ‏1، ص 589.

[8]ـ وسائل الشيعة، ج 30، ص 23.

[9]ـ مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏17، ص 315.

[10]ـ الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏1، ص 528.

[11]ـ الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏1، ص 528.

[12]ـ حلیة الاولیاء، لأبی نعیم، حدیث 3886.  صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، ص 13.

[13]ـ عيون أخبار الرضا عليه السّلام، ج ‏2، ص 135.

[14]ـ الصحيفة السجادية، ص 216.

[15]ـ عيون أخبار الرضا عليه السّلام، ج ‏2، ص 135.

[16]ـ الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏1، ص 528.

[17]ـ الكافي (ط – الإسلامية)، ج ‏1، ص 314.

[18]ـ الإختصاص، النص، ص 91.

[19]ـ الأمالي( للصدوق)، النص، ص 128.