فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام – جلسه شانزدهم

مورخ 26 مهر 1395 حجت الاسلام کاشانی در مسجد جامع ازگل به ادامه بحث پیرامون «فقهای منافق و تخریب چهره سیدالشهدا علیه السلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می گردد.

برای دریافت صوت این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

 

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ * أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«إِلَهِی أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

تأثیرات عالم ربّانی و عالم منافق بر جامعه

موضوع بحث ما عالمان سوء یا فقهای منافق و تخریب چهره‌ی سیّد الشّهداء (علیه الصّلاة و السّلام)، تخریب قیام حضرت است. شب‌های گذشته تلخیص یازده شب اوّل را محضر شما به صورت گذرا تقدیم کردیم که بتوانیم ادامه‌ی بحث را محضر شما تقدیم بکنیم. هر قدر که عالم ربّانی، فقیه ربّانی حاکمیّت جهان تشیّع و جهان اسلام را می‌تواند بر عهده بگیرد، زیر و رو بکند، دل‌های مرده را به سوی حق برگرداند، شما در سال‌های اخیر این را دیدید که الآن هم بعضی از آن مجاهدان راه خدا شرف حضور در مجلس ما را دارند با دمیده شدن روح خدا در فکر و ذهن و نیّت آن‌ها جهاد را زنده کردند، هر چقدر عالم ربّانی می‌تواند مردم را به سمت دین برگرداند، حدّاقل و بلکه بیشتر آن عالمی که نان به نرخ روز خور است می‌تواند جامعه را بیچاره بکند.

kashani-13950726-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-1

یکی از مضرّات جریان داعش در اسلام

 البتّه موضوع اصلی بحث ما سیر تاریخی عالمان اموی است و منظور ما از فقها عنوان تاریخی فقهای دوران بنی امیّه و بنی عبّاس است. البتّه هر کسی آن مرام را داشته باشد، همان مضرّاتی را که آن‌ها به جامعه زدند، او هم می‌تواند بزند. دلیل آن هم روشن است دلیل آن این است که وقتی یک فرد عادی بخواهد مثلاً خطا بکند، عمل منحرفی انجام بدهد، حتّی اگر بخواهد دامنه‌ی تـأثیر او، حوزه‌ی نفوذ او، سرمایه‌ی اجتماعی او، آن‌قدر نیست که بتواند جمعی را به هم بزند. افکاری را تغییر بدهد. حتّی شخصیت‌های سیاسی هم این‌طور هستند؛ شخصیت‌های سیاسی هم گرچه توان رسانه‌ای کردن بعضی محسّنات و یا انحرافات از هر دو طرف آن را دارند ضریب نفوذ آن‌ها در دل‌ها آن‌قدر نیست. کافی است یک آدم با محاسن بلند به کسی تهمت بزند، در عمق جان مخاطبین اثر می‌گذارد. یکی از مضرّاتی که جریان داعش دارد همین است. یعنی کسی که به اسم دین با لباس دین وقتی می‌آید و ادّعا می‌کند که دارم جهاد فی سبیل الله می‌کنم.

علّت گرایش فرانسویان به داعش

 شما می‌بینید در بین مردم فرانسه که فرانسوی‌ها را شاید بشود گفت مغرورترین مردم دنیا هستند، آن‌ها حتّی در موزه‌های بین المللی هم زبان انگلیسی نمی‌نویسند. می‌گویند: هر کسی به کشور ما می‌آید باید زبان ما را یاد بگیرد. زبان این است، بقیه… همان‌طور که عرب‌ها به غیر عرب می‌گفتند: عجم؛ که در ریشه‌ی عرب معنای فصیح نهفته است و در عجم -دور از محضر شما- لال و کسی که نمی‌تواند حرف بزند، می‌گفتند: زبان این است و بقیه مثل این‌که لال هستند. عرب جاهلی که قبیله‌گرا بود،. فرانسوی‌ها هم به نحوی این‌طور هستند، حتّی مکان‌های بین المللی آن‌ها، موزه لوور آن‌ها هم تابلوها را به زبان فرانسه می‌نویسند، می‌گویند: انگلیسی چیست؟! زبان این است. آن وقت یکی از معضلات امروز آن‌ها این است که چطور از بین جوانان فرانسوی که هیچ کسی را حساب نمی‌کنند، تبختر از حالت آن‌ها واضح است، چطور داعش از این‌ها آدم جذب کرده است؟!

ضریب نفوذ بالای دین

ضریب نفوذ دین بالا است، ولو داعشی بخواهد با جعل عناوینی مثل جهاد، مهاجرت و این‌ها هم کار بکند، آدم جذب می‌کند. با جعل عناوینی مثل مهدویّت، مثل عدالت جهانی؛ از جوانان فرانسوی آدم جذب می‌کند بعد می‌آید می‌رود در سوریه شناسنامه و پاسبورت خود را هم پاره می‌کند که یعنی من نمی‌خواهم برگردم. حالا ما یک بحث مفصّلی راجع به داعش یک جایی داشتیم، الآن نمی‌خواهم آن‌ها را مطرح بکنم.

خطر دین فروش عالم دینی

عرض من این است کاری که عالم دینی می‌تواند در لباس عالم دین انجام بدهد، حالا شخص خیر و خوبش موضوع بحث ما نیست که بزرگان، اتقیا، علمای ربّانی زیاد می‌شناسید که نورانی هستند، اگر خدایی ناکرده عالمی بخواهد از لباس دین، دین فروشی بکند، خطر آن از فرعون بیشتر است. خطر آن از یزید بیشتر است. در شب‌های گذشته شما دیدید ما چند بار تکرار کردیم و عملیات چهارگانه‌ی عبدالله پسر خلیفه‌ی دوم را بحث کردیم که این جمع‌بندی را حداقل در نهایت داشته باشیم، البتّه بحث عبدالله تمام نشده است من خوف دارم ذهن‌ها خسته بشود خواستم یک مقداری به بحث تنوّع بدهم و الّا خدمات عبدالله به بنی امیّه خیلی بیشتر از این حرف‌ها است

پشیمانی یزید و عمرسعد و عبیدالله از کشتن امام حسین (علیه السّلام)

هم یزید، هم عمرسعد، هم عبیدالله هیچ یک از این‌ها بعداً زیر بار قتل سیّد الشّهداء نرفتند. یزید که برای شما معروف است. گفت: من! چه کسی گفته است؟ به اسم من منتشر کردند. ID آن برای من نبوده است، من نامه ندادم، من گفتم؟ ابدا، ابدا. این عبیدالله ملعون کشته است. عبیدالله هم یک نامه‌ای -یک وقتی نمی‌دانم شب‌های قبل گفتم یا نگفتم حالا اگر هم تکرار است سریع می‌گویم- که عمرسعد به عبیدالله نوشته بود که کوتاه بیا، یک طوری سعی بکنید حسین بن علی را نکشید، بعداً خون او دامن‌گیر ما می‌شود و او دستور داده بود که باید او را بکشیم.

kashani-13950726-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-5

بی‌آبرو شدن عمرسعد در میان مردم بعد از شهادت امام حسین (علیه السّلام)

یک روز عبیدالله عمرسعد را صدا کرد، گفت: آن نامه بود، نوشتی زیر آن پاراف کردم حسین را بکشیم. آن نامه را بده. گفت: آقا «قَد ضَاعَ»[4] گفت: امر شما را انجام دادیم، امر حکومتی را انجام دادیم، نامه را دور انداختیم. عبیدالله آدم ساده‌ای نبود، از نظر سیاسی آدم مهمّی بود و از نظر این‌که حقه باز بود، می‌داند که کسی یک چنین نامه‌ای را بعد از قتل اباعبدالله الحسین دور می‌اندازد، گفت: باید بدهی «لَتَجیئَنّی بِه» باید بدهی. گفت: آقا دیگر کار تمام شد، بیخیال شو. گفت: والله لتجیئنّی بِهِ» به خدا می‌دهی، شدّت این به خدا می‌دهی از امر بیشتر است. مثل این‌که یک بچّه‌ای می‌گوید: الآن به کوچه می‌روم، پدر او می‌گوید: شما نمی‌روی، این شما نمی‌روی از این‌که نرو محکمتر است. این‌که به خدا می‌دهی، یعنی بیخود کردی، اصلاً این کاره نیستی، در حدّ این حرف‌ها نیستی. بعد عمرسعد به تزلزل افتاد، گفت: آقا من این نامه را فرستادم مدینه برای پیرزن‌های قریش بخوانند، بدانند من نمی‌خواستم حسین را بکشم، آبروی آل ما رفته است و در طبقات کبیر ابن سعد است که دیگر در هر مجلسی وارد می‌شد، می‌گفت: سلام علیکم. خوب عمرسعد یک… اگر ما می‌گوییم فقهای منافق ذهن شما به سمت مثلاً فقهای ربّانی نرود، عمرسعد از فقهای منافق است. مسجد داشت و صاحب کرسی افتا بود و البتّه من نمی‌خواهم بگویم در لباس تشیّع کسی این‌طور نیست. یعنی اسرائیل و انگلیس باید خیلی ابله باشند که از این قدرت استفاده نکند، خیلی باید ابله باشد، این‌قدر هم ابله نیستند، این‌قدر هم ساده نیستند. دقّت لازم را دارند امّا موضوع بحث ما به عنوان تاریخی همان قدیم‌ها است. عرض کردیم روی ملاحظات خیلی جلو نمی‌آییم، سعی می‌کنیم از هزار سال جاده‌ی خدا ما با مسائل روز کمتر نشود که یک وقتی خدایی ناکرده به کسی برنخورد. عمرسعد هر کجا می‌رفت سلام علیکم، فقیهی وارد مجلس بشود، الآن یک تکانی همه می‌خورند، کسی جواب سلام او را نمی‌داد، چرا؟ چون هر چه عملیات بکنی، بالاخره پسر پیغمبر را کشتی.

مخالفت افکار عمومی با کشته شدن امام حسین (علیه السّلام)

 او دنبال این بود که بگوید: من را مجبور کردند، عبیدالله گفته است. عبیدالله دنبال چه بود؟ عبیدالله دنبال این بود که نامه را پیدا بکنید یک طور نابود بکنید که من گفتم، من نگفتم یزید گفته است. خلاصه سلاطین جور تاب تحمّل افکار عمومی را نداشتند که مقابل افکار عمومی بگویند: بله، ما کشتیم، چه می‌گویید؟! افکار عمومی تحمّل نمی‌کرد ولو افکار عمومی خواصّ با بصیرت راهبر نداشتند چون تا خواص در یک جامعه‌ای حرکت نکنند، عوام کاری نمی‌توانند بکنند. یله و رها هستند، قدرت نفوذ ندارند، یک تیری که شلیک می‌شود اگر هر چقدر سرعت داشته باشد… یک چیزی آن آقای پاسکال درست کرده است آن کسانی که فیزیک خواندند می‌دانند که یک کسری است که صورت آن نیرو است، مخرج آن سطح مقطع است که آن وقت واحد آن هم بحث فشار و واحد آن هم پاسکال است. هر چقدر سطح مقطع کمتر، هر چه نوک آن تیر تیزتر، فشار بیشتری بر یک نقطه وارد می‌کند، لذا ضربه‌ی محکمتری می‌زند. حالا اگر به جای این‌که سر تیر مثلاً فرض کنید تیز باشد، گوشی من باشد هر چه محکم بزند، وارد به جسم نمی‌شود. یعنی اثر ندارد.

تخریب قیام امام حسین توسّط عبدالله بن عمر

این‌ها نتوانستند دفاع بکنند، گفتند: ما نکشتیم، ما ابدا. بعد شما می‌بینید که زمان خود آن‌ها امثال عبدالله بن عمر و حالا افراد دیگری را هم به مرور خواهم گفت، این‌ها آمدند گفتند: خوب کاری کرد، درست همین است. فقه همین است. فقه این است که باید با اهل بغی بجنگی و تازه منکر آن منکر شریعت است. خیلی تفاوت است. آن جانی جائر جرأت نمی‌کند بگوید: من کشتم، ولو این‌که کشته است. آن آقای فقیه می‌گوید: این کار ثواب داشت، إن‌شاءالله در بهشت حوری هم به شما می‌دهند. برای چه شطرنجی بکنیم، برای چه سر خود را پایین انداختی؟ آقا آجرک الله، احسنت. «جزاک الله عن رسول الله فی جهادک» مجاهد فی سبیل الله هم شدی.

تلاش دستگاه حکومتی برای نجات از فشار افکار عمومی

در این فضا شما می‌بینید اثر این‌که چهار تا آیت الله اموی مسجدهای خود را تجدید بنا کردند بعد از قتل سیّد الشّهداء یعنی چه. چرا این کار را کردند؟ این‌ها می‌خواستند این تیزی افکار عمومی که مثال پاسکال را زدم، از یک نقطه برداشته بشود، همه‌ی فشار روی عمرسعد و یزید بود، این‌ها می‌خواهند پخش بشود به تعداد بیشتری که بشود تحمّل آن فشار افکار عمومی را می‌کرد. لذا می‌بینی یکی از آن‌ها فتوای صحّت می‌دهد «كُلٌّ يَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِدَمِهِ»[5] خود آن‌ها با ادّعای قربة الی الله به کربلا آمدند، عبدالله هم فتوا به حرمت قیام داده است، فتوا به وجوب یاری یزید داد، چهار نفر فقیه هم در کوفه مسجدهای خود را بنا کردند.

علّت کرنش علما در برابر سلاطین

حالا برای این‌که یک مثال زده باشم که دست خالی نرفتیم باشیم مسائل نزدیک روز، خیلی نزدیک نمی‌شوم حدود صد سال پیش یک جریانی بین مرحوم میرزای شیرازی (اعلی الله مقامه الشّریف) و ناصر الدّین شاه پیش آمد؛ علمای ما آن زمان آزادی ابداً نداشتند. شما نامه‌نگاری‌‌های علما را با سلاطین بخوانید حیرت‌زده می‌شوید، از کرنش و تواضع حیرت‌انگیزی که علما دارند. دلیل آن هم این است که اگر این کار را نمی‌کردند، این‌ها سلاطین جور بودند، مثل الآن نبود که یک بچّه مثل من هم راحت حرف می‌زند. وقتی می‌گویم فقها یعنی میرزای شیرازی مقابل ناصر الدّین شاه کرنش می‌کند، یعنی صاحب عروه در برابر شاه عثمانی سنّی کرنش می‌کند، یعنی مجبور است. مجبور است با تقیّه رفتار بکند.

مخالفت قرآن با زیر یوغ کفّار بودن

 وقتی میرزای شیرازی چند بار خواهش می‌کند نامه‌های ایشان وجود دارد، اوّلش بسیار مؤدّبانه است که آقا این حرام صریح قرآن است که گردن مسلمین را به دست کفّار بدهی «لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»[6] امتیاز مطلق دادی به این‌ها، این‌ها را مسلّط کردی. درباره‌ی توتون و تنباکو و قهوه و سیگار ما حق نداریم زیر یوغ کفّار برویم وای به حال مسائل دیگر خود، مسائل نظامی خود، علمی خود، اقتصادی خود. در برابر قلیان فقیه ما می‌گوید: قلیان؟! ابداً؛ اجازه ندارید زیر یوغ کفّار بروید. کجا است میرزای شیرازی ببیند. سیگار و قلیان و چپوق را حق نداری زیر یوغ انگلیس بروی. نامه‌های ایشان را نگاه بکنید متعدّد است.

علّت ناراحتی میرزای شیرازی از فتوای تحریم تنباکو

 آقا خلّد الله ملکه، ابقاه الله، ادامه الله ظلّه علی روؤس العوام و الخواص؛ خدا سایه‌ی تو را بر سر علما و مراجع هم حفظ بکند. ناصر الدّین شاه کوتاه نمی‌آید. مجبور می‌شود آن فتوای تحریمیّه را بدهد. خوب در این شرایط ناصر الدّین شاه یک چک بدی خورد. حتّی از خود مرحوم میرزا بعداً بعضی‌ها مثل حضرت آیت الله شیبری (حفظه الله) نقل کردند که خود ایشان هم ناراحت بود می‌گفت: یک سلطان شیعه‌ی نیم بند داشتیم، این هم با ازبک‌ها درگیر بود و هم با افغان‌ها درگیر بود و هم با عثمانی‌ها درگیر بود؛ من مجبور شدم یک مقدار او را تضعیف بکنم، نمی‌خواستم. اقلاً تشیّع یک حدود و ثغوری برای خود داشت. مجبور شدم. این اثری بود که مرجع تقلید گذاشت.

مخالفت یکی از فقها با فتوای میرزای شیرازی

 یکی از فقهای بزرگ آن دوران که… چه دلیلی داشت باید خود شما بروید ببینید و این‌ها که من هم اسم او را نمی‌برم، ایشان دهه‌ای منبر می‌رفت، حضرت آیت الله هم بود، روی منبر قلیان می‌کشید در دورانی که زن ناصر الدّین شاه جگر نداشت قلیان بکشد. ناصر الدّین شاه گفت: قلیان ما را بیاورید. گفتند: آقا قلیان‌ها را شکستند. گفت: چرا؟ گفت: برای این‌که حرام است. گفت: حرام چیست؟ چه کسی حرام کرده است؟ گفت: همان کسی که من را به تو حلال کرده است. یعنی ضریب نفوذ میرزای شیرازی رفت در کاخ ناصر الدّین شاه، هیچ کسی نمی‌توانست در مقابل آن بایستد. یک حضرت آیت اللهِ سیّدی روی منبر، نه در خانه‌ی خود، نه در قهوه‌خانه روی منبر قلیان کشید، یک دهه.

خطر عالم سوء از یزید بیشتر است

خطر عالم سوء از یزید بیشتر است. ناصر الدّین شاه ابداً نمی‌توانست مقابل حکم میرزا بایستند. چه می‌توانست بگوید، چه داشت که بگوید. چه سرمایه‌ای داشت مخالفت بکند، با چه چیزی مخالفت بکند؟ با مرجع اعلی! مرجعیّت تشیّع که الحمدلله اکثریّت مطلق دوران این‌طور نبوده است مثل مصر باشد که رئیس جمهور بیاید برود مفتی‌ها را عوض بکند و خدا نیاورد آن روزی را که با دولت‌ها با چهار سال این دولت و آن دولت اظهارنظرها جا به جا بشود.

علّت مخالفت یکی از فقها با فتوای میرزای شیرازی

هیچ کسی نمی‌توانست مخالفت بکند یک حضرت آیت الله سیّد فلانی که حالا من نمی‌خواهم اسم او را ببرم، ایشان روی منبر رفت، آقا شما خیلی به قلیان معتاد هستی، یک چیزی جور می‌کردی می‌رفتی زیر زمین خانه‌ی خود مثلاً می‌گفتی: تن من درد گرفته است، این نبود، معتاد نبود. او می‌خواست میرزا را بشکند. البتّه من بگویم قدیم‌ها روی منبر قلیان می‌کشیدند. قدیم‌ها اصلاً رسم بود. منبرها مثل حالا نبود که نیم ساعت ما بشود 40 دقیقه؛ سه ساعتی حرف می‌زدند، آن‌جا خیلی حوصله داشتند، تلویزیون نبوده است، علما خلاصه اوقات فراغت مردم را پر می‌کردند، کمتر از سه ساعت منبر نمی‌رفتند، مرحوم سلطان الواعظین معروف است مثلاً اگر دو ساعت و نیم منبر می‌رفت می‌گفتند: آقا امشب حال شما خوب نبود، مثل این‌که خسته بودید. کلّ موضوع دهه را در یک شب به مردم ارائه می‌دادند؛ خوب بالاخره سه ساعت حرف زدن حالا نمی‌دانم ماساژ هم می‌دادند یا نه ولی قلیان به آن‌ها می‌دادند. این هم روی منبر رفت و شروع به قلیان کشیدن کرد. هیچ کسی نمی‌توانست این‌طور حکم میرزا را بشکند که این فقیه شکست. این‌که در روایات ما وجود دارد که از دست فقیهی که می‌بینید مواضع او با دنیادارها و پولدارها جا به جا می‌شود، فرار بکنید همین است.

اهمّیّت تحت تأثیر قرار نگرفتن فقها

می‌دانید که این‌قدر این مسئله مهم است که فقیه، عالم دینی ابدا نباید تحت تأثیر ثروتمندان و اهل سیاست باشد. وقتی می‌گویم اهل سیاست منظور من نظام‌های زودگذر است، مثل چهار سال رئیس جمهور و ده سال رئیس قوّه‌ی قضائیه و رئیس مجلس و نماینده‌ی کجا و استاندار و فلان؛ منظور من ولیّ فقیه نیست. یعنی نظرات او با این استاندار عوض بشود و با آن استاندار دوباره عوض بشود. اگردیدی عالم ربّانی یا ظاهراً عالم ربّانی با نظرات سیاسیون که متغیّر هستند، منظور من ولیّ فقیه نیست مدام نظر او دارد عوض می‌شود، این علامت این است که باید از او فرار کرد.

علّت شهادت شیخ فضل الله نوری

 با همین حربه هم مرحوم شیخ فضل الله را کشتند. شنیدید دیگر چطور شد که شیعیان… تا حالا فکر کردید چطور شد شیعیان ایستادند شیخ فضل الله نوری را کشتند، کف زدند؟ روز تولّد امیر المؤمنین (صلوات الله علیه) یک آیت اللّهی را به دار زدند، همه‌ی مؤمنین هم کف زدند. چطور ممکن است؟! حالا مؤمنین همه نه، عدّه‌ای از ایرانی‌ها همه که آن‌جا نبودند، عدّه‌ای رفتند کف زدند. به نظر شما چه شده بود؟ شیخ فضل الله چه کار کرده بود که این‌قدر این‌ها از او بیزار شده بودند؟ یا بگو کاری نکرده بود، من معتقد هستم که کاری نکرده بود سلام خدا بر شیخ فضل الله نوری. چه تهمتی به او زده بودند که این‌طور او را کشتند بعد یک ملعونی به بدن مبارک او ادرار کرد. یک چنین بی‌ادبی را تاریخ سراغ ندارد، عربستانی‌ها هم که شیخ نمر را کشتند، یک کاری با او نکردند. چه شد؟ تاریخ را که بروی بخوانی به او تهمت زدند، بهتان زدند که با شاه قاجار در ارتباط است و رشوه گرفته است. یعنی تطبیق مصداقی آن‌ها در یک حرف درستی اشتباه شد.

نظر شیخ فضل الله نوری در مورد مشروطه‌ی انگلیسی

یعنی اگر خدایی ناکرده عالمی با جریانات سیاسی… عالم باید پیش قراول باشد نه دنباله‌رو. چون تهمت زدند که… می‌دانید که شیخ فضل الله نوری چون ماجرای مشروطه را قبول نداشت، می‌گفت: همین سلطنت ظالم بهتر از آن مشروطه‌ای است که انگلیس بیاید. اگر دنبال بود که بخور و بگیر و این‌ها داشته باشد که خوب همان روزهای آخر می‌رفت پرچم روس یا انگلیس را سر در خانه‌ی خود نصب می‌کرد، کسی جرأت نمی‌کرد به سمت او برود. اگر قرار بود ساخت و پاخت بکند، می‌توانست ساخت و پاخت بکند حتّی تا لحظه‌ی آخر هم به او گفتند: یک کلمه حرف بزن؛ مثلاً انگلیس روس هر دو سفیر دم چوبه‌ی دار پیش او بودند، پیغام دادند که آماده هستیم حمایت می‌کنیم. عین این‌ها که قهرمان می‌شوند پرچم روس را روی دوش تو می‌اندازیم، کسی جرأت نمی‌کند تو را اعدام بکند. نخواست منتها چون می‌گفت: سلطنت این ظالم بهتر از آن مشروطه‌ی انگلیسی است، شبیه به آن چیزی که از امام (رحمة الله علیه) شنیدید که می‌گوید: من آن لحظه‌ای که دیدم شاه ما مقابل سفیر آمریکا سر خود را کج کرده است، طوری ناراحت شدم که هنوز بعد از 30 سال به یاد من می‌افتد اوقات من تلخ می‌شود. بالاخره اسم این شاه شیعه است، حالا ظالم است، فاسق است ولی از کافر که بهتر است.

kashani-13950726-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-4

ضرر موضع‌گیری‌های سیاسی

خلاصه به او تهمت زدند که آن‌طور مردم ایستادند، کف زدند و او را کشتند. گفتند: به این پول دادند. این روزهای نزدیک اطراف ما از این اتّفاقات زیاد می‌افتد. پناه بر خدا دکمه‌ی اعلام موضع بعضی‌ها دست خود آن‌ها است این‌طور نیست که از یک باطلی خشم پیدا بکنند، اعلام موضع بکنند؛ هر وقت آن را روشن بکنند، اعلام موضع می‌کنند؛ هر وقت نمی‌خواهند آن را خاموش می‌کنند. یک حرفی را یک نفر سه سال پیش می‌زند، می‌بینند به مصلحت نیست موضع‌گیری بکنند، ساکت هستند. سه سال بعد یک کسی دیگر می‌گوید، می‌گوید: این برای حزب ما نیست، دکمه‌ی را روشن می‌کنند و فریاد می‌زنند. یعنی دنباله‌روی جریانات می‌شوند. عالم اگر دنباله‌روی جریانات بشود خیلی خطرناک است.

شهادت امام حسین علّت ساقط شدن حکومت بنی امیّه

هر چه تلاش کردند بنی امیّه را بعد از قتل سیّد الشّهداء سر پا نگه بدارند، منفور بودن این عمل چنان بود که افکار عمومی نتوانستند تحمّل بکنند؛ لذا با بهانه‌هایی خلاصه بنی امیّه فرزندان ابوسفیان را ساقط کردند. مروان یک مدّت کوتاهی به حکومت رسید، عبد الملک بن مروان که به حکومت رسید، یک نامه‌ای به اقصی نقاط بلاد اسلامی به ویژه به حجاج نوشت. حجاج در خونریزی شیعه هنرمندی بوده است. «جنِّبْنی دماء أهل هذا البیت» آدم می‌کشید به اسم ما نکشید، چون این فامیل‌های ما، پسر عموهای ما، بچّه‌های ابوسفیان «سُلبوا مُلْکهم لما قتلوا الحُسین» حسین را کشتند، حکومت از دست آن‌ها خارج شد. این‌ها که به حکومت رسیدند، دیگر هیچ وجاهتی نداشتند. دیگر حالا باز معاویه با آن تلبیس ابلیس یک صلحی با امام حسن، آتش‌بسی امضا کرده بود و بعد ولایت عهدی آمده بود و حالا درست است در این ولایت عهدی هم این یزید خیلی گند زد ولی بالاخره پنج سال قبل از قتل سیّد الشّهداء مردم با او بیعت کرده بودند و دیگر وقتی یزید کشته شد و مروان کودتا کرد و مرد و پسر او عبد الملک مروان آمد. مردم گفتند: این چه حکومتی است؟ وجاهت نداشت.

واکنش عبدالله بن عمر نسبت به حکومت عبد الملک مروان

باز دوباره شما می‌بینید که همان جریانی که تا روز گذشته می‌گفت: هر کسی یک قدم علیه یزید بردارد، پسر پدر من نیست، به خویشاوندان خود گفت. بزرگترین خیانت در تاریخ، در قیامت آن خیانتی است که با حاکم اسلامی یزید بشود. حالا زد و یزید مرد و کودتا شد و عبدالملک مروان سر کار آمد، همه منتظر بودند این آقا عبدالله مورد بحث ما الآن چه کار می‌کند؟ این‌ها چه کار کردند؟ این‌ها آل یزید را کشتند، اگر (معاذ الله) قیام امام حسین (علیه السّلام) حرام است چون علیه یزید قیام کرده است، باز امام حسین را شما کشتید، عبدالملک مروان آمد سلطانی که شما ادّعا می‌کردید را زد و نابود کرد. همه منتظر بودند ببینند عبدالله چه می‌گوید. این‌جا دیدند یک نرمش قهرمانه‌ای کرد. همان کسی که با امیر المؤمنین بیعت نکرده بود، یک تئاتری بازی کرد که در اذهان همه پر شد. شما خیال نکنید او همین‌طور از اختیارش خارج شد که نقل کردند -این در صحیح مسلم است- حجاج وقتی آمد عبدالله بن عمر شبانه خود را به او رساند، چه شده است؟ آقا عبدالله فتوا داده بود هر کسی علیه یزید قیام بکند، به مرگ جاهلی می‌میرد یک شب روایت آن را برای شما خواندم. عبدالله مطیع را صدا کرد، گفت: شنیدم می‌خواهید علیه یزید قیام بکنید؟ گفتند: این یزید خیلی فاسق است، خیلی فاجر است، گناه کرده است. گفت: «مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ»[7] کسی که دست خود را از طاعت یزید بردارد «وَ مَنْ مَاتَ … مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» بمیرد به مرگ جاهلیّت مرده است. حالا مروان و فرزندان او کودتا کردند، زدند، قیام نه، کشتند و بعد هم آل یزید را کشتند و حکومت را به دست گرفتند. خوب بسم الله الآن این‌ها به مرگ جاهلیّت…

علّت بیعت شبانه‌ی عبدالله بن عمر با حجاج

 شب به این‌جا آمدی چه کار بکنی؟ گفت: خوب می‌دانید من صحابه‌ی پیغمبر هستم و از پیغمبر خاطرات دارم. خوب بله شما صاحب خاطرات هستی. یک خاطره‌ی من این است که «وَ مَنْ مَاتَ وَ لَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً» اگر من امشب بمیرم قبل از نماز صبح بمیرم و نتوانم در نماز صبح شما شرکت بکنم، بدون بیعت آن وقت به مرگ جاهلی بمیرم، عین کفّار چه کسی می‌خواهد جواب من را در قیامت بعد از 60 سال عبادت بدهد؟ من شبانه خود را به بیرون مدینه رساندم که با شما بیعت بکنم. خیال نکنید عبدالله این‌قدر گیج بود، این مانور است. خبر آن بعد از 1400 سال به شما هم رسیده است؛ خیلی از آن کسانی که تاریخ نخواندند، با پای حجاج بیعت کرده است را شنیدند، او این ذلّت را به چه قیمت خرید؟ شب گذشته عرض کردیم چک سفید دادند، خیال نکنید او نفهمید و همین‌طور عرق دینی او باعث شد که برود دست خود را روی پای حجاج بگذارد، می‌خواست عظمت بیعت با سلطان را بیان بکند. همه‌ی اذهان می‌گویند: چه شده است عبدالله 20 سال یک بار، 20 سال اخیر یک دفعه حرف زده است آن هم عدم مشروعیّت قیام علیه یزید است. سه، چهار، پنج سال بعد که یک بار دیگر عبدالله حرف می‌زند، این دفعه چه می‌خواهد بگوید، می‌گوید: این دفعه ترسیده است که شب بمیرد نکند به مرگ جاهلی بگیرد. چرا؟ برای این‌که باید حتماً بیعت سلطان بر گردن آدم باشد وقتی می‌خواهد بمیرد؛ اگر نباشد کافر از دنیا رفته است، اعمال قبول نیست. خوب حالا سلطان شام است، این مدینه است. می‌گوید: خوب سلطان نماینده دارد. بیرون مدینه است، خوب من شبانه به سراغ او می‌روم. حال ندارد دست خود را دراز بکند، من پای او را می‌بوسم.

kashani-13950726-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-3

فتوای عبدالله بن عمر در مورد واجب بودن اطاعت سلطان قاهر

 بعد به او گفتند: تو می‌دانی حجاج فاسق است، گفت: هر کسی که… ببینید این شیخ فقیه چه چیزی را مد کرد که هنوز هم مد است. هنوز هم همه آن را قبول دارند در فقه سیاسی برادران اهل سنّت ما، این جا افتاد. گفت: بله او حاکم است. اگر کسی به حکومت برسد و سلطنت او قاهر شود و پیروز شود، هر کسی باشد من زکات خود را به او می‌دهم، قربة الی الله زکات پرداخت می‌کنم. نماز هم پشت سر او می‌خوانم، امید دارم پیغمبر من را شفاعت بکند. اصلاً شبانه آمدم که اهمّیّت آن را نشان بدهم. مشروعیّت حکومت بنی مروان را هم امضا کرد.

علّت تبلیغ فقاهت عبدالله بن عمر در زمان امویان و بنی عبّاس

حالا یک نکته‌ی یادآوری خدمت شما عرض کردم که این عبدالله زمان بنی عبّاس هم رساله‌ی عملیه‌ای که بر مبنای فتاوای او بود ترویج می‌شد به یاد دارید یک شب عرض کردم منصور دوانقی زمان امام صادق دستور داد مالک بن انس -امام مالکی‌ها- کتابی به نام موطّع نوشت آن کتاب براساس فتاوای عبدالله بن عمر بود. خوب آقا کسی که یزید را تأیید کرده است، بعد بنی مروان را تأیید کرده است، بنی مروان و بنی عبّاس این‌قدر جنگیدند، حالا بنی عبّاس سر کار آمدند دوباره همان آقای فقیه را برای چه ترویج می‌کنند؟ چون آقای فقیه نمی‌گفت: یزید. می‌گفت: هر سلطان قاهری باید اطاعت بشود، اگر یزید است، با یزید می‌روم بیعت می‌کنم. اگر عبدالملک مروان است، با عبدالملک می‌روم بیعت می‌کنم. عمر او قد نداد منصور دوانقی هم می‌آمد، می‌رفت پای او را هم می‌بوسید. این شیخ زاهد پای سلاطین را فقط می‌رفت می‌بوسید. لذا شما می‌بینید درست است فقیه بنی امیّه است، بنی عبّاس هم می‌گویند: این عالم خوبی است، او را ترویج می‌کنند.

علّت ترویج فقیه خاص توسّط رسانه‌های استکبار

وقتی فقیه، فقیه با محاسن بخواهد دین را نابود بکند، مردم باور می‌کنند این چیزهایی که دارد می‌گوید از دین دارد می‌گوید. حالا من نمی‌خواهم این را سیاسی بکنم شما یک سری بزنید به رسانه‌ها، بوق‌های استکبار ببینید کدام یک از فقها را دارند ترویج می‌کنند. بنده اسم نمی‌برم. چرا دارند ترویج می‌کنند؟ چطور بنی امیّه بچّه‌های ابوسفیان و بنی امیّه بچّه‌های مروان و بنی عبّاس همه یک نفر را ترویج می‌کردند. همه‌ی آن‌ها می‌گفتند: باید قبر حسین بن علی خراب بشود، عبدالله را ترویج می‌کنند می‌گویند: همه باید از این تقلید بکنند. چرا؟ بعضی از آیت الله العظمی‌ها در عصر حاضر، در همین دهه‌ی اخیر وقتی از دنیا رفتند، BBC برای آن‌ها مرثیه سرود. چرا؟ دل BBC برای اسلام می‌سوخت؟ BBC می‌خواهد اسم ائمّه‌ی ما را ببرد، می‌گوید: علی و حسن و حسین. بعضی‌ها را می‌گوید: آیت الله العظمی. عجب! گزارش خبری راجع به عاشورا بخواهد برود. می‌گوید: در این روز حسین کشته شد. حضرت آیت الله العظمی عجب! این یعنی چه؟ الجزیره‌ی خبیث که شاید چون شما عربی کمتر می‌دانید آن را نمی‌شناسید، که سلسله جلسات سریالی برای تخریب اسلام دارد، یکی از کسانی که مدّعی هستند از فقهای شیعه است یک وقتی دعوت کرد. حضرت آیت الله شما کوکو سبزی هم بلد هستید درست بکنید؟ نه، واقعاً الله اکبر. رفتار شما با همسرتان چگونه است؟ مثل این‌که شما خیلی طرفدار دارید؟ اصلاً فرصت نمی‌کنید تلفن‌ها را جواب بدهید. ده نفر آدم… چرا؟

علّت ساکت بودن فقهای سوء در برابر باطل از نظر قرآن کریم

 قرآن کریم را نگاه بکنید آیات 116 و 117 سوره‌ی هود. می‌فرماید: برای چه اهل دین حرف نمی‌زنند، آن کسانی که حرف نمی‌زنند. چون دست این‌ها با مترفین در یک کاسه است. مثلاً می‌بینی نوه‌ی او دارد در یک جایی، در یک کشوری دکتری می‌گیرد، حساب پسر او هم در سوئیس پر است الحمدلله برکت ایمان است، خود او هم حضرت آیت الله العظمی است. دین به ما دستور داده است این‌طور مواقع بدبین باشیم. بدبین باشید. از دست او فرار بکنید چون این می‌توانید نه من و شما، ما که چیزی نیستیم، (معاذ الله) می‌تواند قیام امام حسین را احمقانه جلوه بدهد، می‌تواند. این بلد است. هر چقدر عالم ربّانی می‌تواند اسلام و مسلمین را نجات بدهد، فقیه سوء، عالم سوء می‌تواند بدبخت بکند. لذا می‌گوید: از دست او فرار بکنید.

kashani-13950726-FoghahayeMonfegh-ThaqalainSite-2

شاخص شناخت عالمان سوء

چند تا هم شاخصه می‌گوید، می‌گوید: اگر دیدید با اهل ظلم هم کاسه است. مثلاً در مناظرات ترامپ یک شیخی که خیلی هم ضدّ حسن نصر الله است آن‌جا حضور دارد. بعد ترامپ گفته است: من تا حالا اسلام را دوست نداشتم تو را که دیدم، دیدم اسلام خوب است. اسلام این شیخ را دوست داشته است.

نحوه‌ی ورود اسرای کربلا به دربار یزید

عالم سوء هر غلطی می‌تواند بکند، مردم هم می‌گویند: اسلام است یا نهایتاً می‌گویند مسئله اختلافی است. یکی از این غلط‌هایی که علمای سوء کردند امشب بگویم. وقتی اسرا را به شام بردند، حالا با این‌ها چه کردند تا وارد کاخ یزید شدند، باید ضجّه زد و گفت چه کردند. این‌ها را که وارد کاخ یزید کردند علمای بنی امیّه نشستند درباری و سرداران هم همه روی تخت و صندلی نشستند. ان ملعون هم آن جلو روی یک تخت بزرگی نشسته است. یزید که در ذهن ما نیست یک پرده‌ای کشیدند دو ردیف سرباز ایستادند، همسر یزید ملعون آوردند کسی سایه‌ی او را هم ندید، رفت پشت پرده نشست. جلوی پرده هم دو ردیف سرباز ایستاده است ابداً نوری نیفتد سایه‌ی قد و بالای همسر یزید را کسی ببیند. آل الله وقتی وارد شدند، لباس آن‌ها دون شأن آن‌ها بود. 60، 70 تا روایت این‌جا داریم خیلی جانسوز است اصلاً دل من نمی‌آید بیان بکنم، دوست هم ندارم به آن فکر بکنم. لذا این‌که می‌گویم دون شأن بود، دیگر چه بگویم؟ این‌ها را وارد کردند، همه جا چراغانی، همه نشستند، نوامیس رسول خدا ایستادند. آن شاعر در این اشعاری که سروده است به نام ابن ابن عرندس این‌جا را خوب توصیف کرده است می‌گوید: «وَ رَملَةُ فِی ظِلِّ القُصورُ مَصونَةٌ» خواهر معاویه الآن پشت پرده نشسته است، «یُناطُ عَلی اقراطِهَا الدُّرُ وَ البَترُ» گشواره‌های طلا و جواهر به گوش او آویزان است. در پرده نشسته است، احدی نمی‌تواند او را ببیند. «وَ آلُ رَسول الله تُسبی نِسائُهُم» نوامیس پیغمبر را مثل اسرای کافر وارد کردند (معاذ الله) دیگر مصرع بعد را نمی‌توانم بیان بکنم که چه گفتند.

کوچک شمرده شدن یزید در نظر حضرت زینب (سلام الله علیها)

این‌ها این‌طور ایستاده بودند، خدا می‌داند اگر کسی تا قیامت گریه بکند که این ملعون‌ها نشسته بودند بعد از این همه صدماتی که آل الله خوردند، این همه خستگی، این همه تازیانه زینب (سلام الله علیها) ایستاده است. با آن وضع. آن‌ها دارند دف می‌زنند، همه را گفتم برای این جمله نگاه یک ملعونی به سمت یکی از دختران رفت. می‌گوید: گفت که: من این را می‌خواهم. خدا می‌داند دلم نمی‌آید که بگویم آن بانو چه کسی است. می‌گوید: رفتم به عمّه‌ی خود زینب پناه بردم، حرف این‌جا است این فقها کاری کردند که این‌جا یزید ملعون جرأت کرد این‌جا این حرف را بزند. گفت: اشکالی ندارد این‌ها از آن من هستند. یکی از علمای اهل سنّت می‌گوید: او کافر شد چون ناموس پیغمبر را مثل برده حساب کرد (معاذ الله) گفت: این‌ها مال من هستند می‌توانم ببخشم. این‌جا زینب کبری (سلام الله علیها) با آن صدای حیدری خود فرمود: به خدا همچنین غلطی نخواهی کرد. «أستَصغِرُ قَدرَك»[8] کوچکتر از آن هستی که یک چنین غلطی را بکنی.


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحیفة السّجادیة، ص 98.

[4]– همان، ص 467.

[5]– الأمالي (للصدوق)، ص 462.

[6]– سوره‌ی نساء، آیه 141.

[7]– صحیح مسلم، ج 3، ص 1478، روایت 1851.

[8]– بلاغات النساء، ص 36.