جنگ روایتها ـ جلسه چهاردهم

روز یکشنبه مورخ 07 دی ماه 1399، چهاردهمین جلسه «جنگ روایتها» با محوریت «گردباد تحریف در جنگ روایت ها» با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمتِ زهرای مرضیه سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال این نشست و برخواستِ ناقابل و گفت و شنیدِ ناچیز را به کَرَمِ خودش از همه‌ی ما قبول کند، ما را از محالسِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین محروم نکند، اجرِ ما را تعجیل در فرجِ حضرت بقیّة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار دهد، ان شاء الله دیدارِ روی پُربرکتِ حضرت، نوکری در آستانِ با کرامتِ ایشان و شهادت در راهِ ایشان را روزیِ همه‌ی ما، خانواده‌های ما، نسل و ذریّه‌ی ما تا قیامت روزی بفرماید صلواتِ دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر جلسات قبل

به محضرِ شما عرض کردیم که جلسات فاطمیه فقط جلساتِ یادمانِ یک مادر شهید، یک بانوی جوان الهی نیست، همانطور که نابخردانه است و کافی نیست که کسی در لحظه‌ی هجوم به خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، در آن میان بجای دفاع کردن عزاداری کند، همانطور که این کار معنی ندارد، الآن هم در بهترین حالت کافی نیست که انسان فقط در مجلسِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین شرکت کند، ان شاء الله حتماً برای حضور در مجالسِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، همینکه نامِ مبارکِ آن بزرگواران به گوش و ذهنِ ما می‌آید و قطره‌ی اشکی جاری می‌شود و مظلومیتِ آن بزرگواران را ذرّه‌ای یادآور می‌شویم، دوباره به خاطرِ ما برمی‌گردد، این کار خوب است و ان شاء الله به ما ثواب هم می‌دهند، و نفس کشیدن در این مجالس هم بالاتر از لیاقتِ امثالِ بنده است، ان شاء الله شما حتماً لیاقتِ آن را داشته‌اید، این لطف است، ولی عزاداریِ تنها کافی نیست، ما نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌توانیم سربازی کنیم، چون یک مرتبه به در لگد زدند ولی به چهره‌ی مطهر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مکرر و پشت سرِ هم در حالِ ضربه زدن هستند، باید در راهِ اهدافِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها قدم برداشت.

مهم‌ترین درد این است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای ما شیعیان یا برای مسلمین از الگو بودن بیفتند، الگو هم که می‌گویم منظورِ من این نیست که کسی خود را با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مقایسه کند، بلکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را نقطه‌ی آرمانی ببیند و بخواهد به سمتِ ایشان حرکت کند.

سعی کنیم فاطمی باشیم

ما از جهتِ عملی و معرفتی خیلی فاصله داریم، لذا می‌بینیم رفتارِ ما شیعیان در جامعه هیچ علامتی از تشیّعِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ندارد. مشکی می‌پوشم ولی مابقیِ کارهای من ربطی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ندارد، یک زمانی یکی از بزرگانِ اصحاب مردم را نگاه کرد و گفت: اگر الآن حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌آمدند می‌فرمودند این‌ها چه کسانی هستند؟ برای چه ملّت و فکر و فرهنگ و آیینی هستند که در حالِ تشبیه کردنِ خودشان به ما هستند؟ هیچ چیزشان به زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ربطی نداشت، گفت: هیچ چیزی از چیزهایی که زمانِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌دیدم در شما نیست.

به شخصِ دیگری گفتند: نماز بخوان، گفت: شما آن نماز را هم ضایع کردند.

من ابتدا یک سوزن به خودمان بزنم تا جوالدوز را به دیگران.

این وضعی که… ان شاء الله خدای متعال هر مسئولی را که عمداً کم‌کاری یا تساهل یا خیانت می‌کند را الساعه با قاتلینِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور کند و آن‌ها را همین امشب ساقط کند، ان شاء الله خدای متعال مردمِ ما را با مسئولانی که ما را در خدمت دچارِ شگفتی می‌کند دلگرم کند.

اما فقط اینکه نیست، فقط چهار مسئول نمی‌توانند به تنهایی کاری کنند، چه بسا نعوذبالله حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نظر کنند و بفرمایند که این‌ها چه کسانی هستند که به عزادارانِ من شبیه هستند؟ من به شما جسارت نمی‌کنم، خودم و امثالِ خودم را می‌گویم، اینجا حدیث نفس می‌کنم… این‌ها چه کسانی هستند؟ مشکی هم پوشیده‌اند، ولی رفتارِ آن‌ها با همسر و فرزند و مادر و پدر و همسایه و همکار و مشتری و کارفرما و کارگرِ او هیچ ربطی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ندارد. بزرگترین ضدّتبلیغ برای دین رفتارِ دینداران است.

اگر خیلی فکر می‌کنیم که اگر مسئولینِ حکومت بد عمل کنند برای دین بد تمام می‌شود، که البته آن هم در سرِ جای خود بد تمام می‌شود، صد برابر بدتر آن زمانی تمام می‌شود که مسجدی‌ها و هیئتی‌ها آنطور که باید عمل نکنند و به هم رحم نکنند، ما خیلی فاصله داریم، مظاهرِ آن منظورِ من نیست که نام‌های عجیب و غریب زیاد شده است یا بعضی از کارها نزدیکِ سال نوی مسیحی بینِ ما هم پیدا می‌شود، من با آن‌ها کاری ندارم، اما وقتی امضای هیئتیِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در بازار، چکِ او، وعده‌ی او، عملِ او، خریدار نداشته باشد، این بدترین فحش به مرامِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، ان شاء الله خدای متعال به همه‌ی ما کمک کند که روز قیامت شرمنده‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نباشیم.

کار کردن برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هزینه دارد

این یک بحث است، یک بحث هم این است که حال یک نفر بخواهد در این عالَم بگوید که من می‌خواهم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بشناسم.

قدیم ممکن بود غیرشیعیان سُقُلمه بزنند، امسال من وقتی همینطور لیست می‌کنم، پشتِ سرِ هم، کسانی که مدّعی تشیّع هستند، بعضی معمم هستند، وقتی به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌رسند یک ان‌قُلتی دارند، بعد هم منتشر می‌کنند، اینطور نیست که در دلِ خود نگه دارند.

اگر یک نفر بخواهد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بشناسد که چرا ایشان حرکت کرده‌اند، برای چه قیام کرده‌اند، این شخص چه می‌فهمد؟ اگر برود و مطالعه کند آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها الگوی مطلوبِ او می‌شود یا نه؟ آیا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه الگوی مطلوبِ او می‌شود یا نمی‌شود؟ این موضوع دغدغه‌ی خیلی بزرگی است، پیدا کردنِ حقیقت خیلی سخت است، این موضوع خیلی تلخ است.

این ایّامی که ما به خواندنِ آثاری مبتلا شده‌ایم که نمی‌دانم آیا به دردِ دنیا یا آخرتِ ما می‌خورد یا نه، شما ببینید چطور دائماً با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حالِ بازی کردن هستند، من یقین دارم روز قیامت می‌گویم خدایا! من شاید نفسِ پاک و اخلاصی نداشتم، ولی در مسجدالرّضا علیه السلام حجّت را به کسانی محبّ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند حجّت را تمام کردم، که در حالِ بمباران کردنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، دیگر خودشان می‌دانند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چکار کرده‌اند؟

من یک بازیِ دیگری که کرده‌اند را از قسمتِ دیگری می‌خوانم، محدودیت هم خیلی زیاد است، شاید شما خبر ندارید، ما شیعیانی داریم که برای گفتنِ از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به آدم بهتان می‌زنند، متأسفانه زیاد هم هستند، الحمدلله همینطور پشت سرِ هم هم در حالِ هزینه دادن هستیم، و امیدوار هستم که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها این‌ها را قبول کنند، و بدانید اگر در وادیِ دفاع از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیفتید باید فحش‌های زیادی را تحمل کنید، عدّه‌ی بی‌کاری هستند که قربة الی الله دشمنی با شما را شروع می‌کنند، همچنین به شما دروغ می‌بندند.

اخیراً شخصی، این فیلمی که ساخته شده است و هنوز هم اکران نشده است، سازنده کسی است که چون مرض دارد احتمالاً خطرِ مهمّی هم برای تشیّع داشته باشد، احتمالاً بعید نیست که جامعه اسلامی غیرشیعه را بر علیه شیعیان تحریک و بسیج کند، امیدواریم اینطور نباشد، ان شاء الله خدای متعال شرّ دشمنان را به خودشان برگرداند، این هم به ما ربط داده‌اند! همه جور دروغی می‌گویند.

ولی بالاخره حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را اینطور معرّفی می‌کنند، چند مورد را برای شما می‌خوانم.

دست و پا زدنِ مفسّران برای یک حدیث جعلی در «مسند احمد»

یک روایت است که در «مسند احمد» آمده است، این روایت محدّثان را خیلی دچارِ مشکل کرده بود، متنِ این روایت را می‌خوانم تا بازیگری را در این موضوع ببینید.

اینطور است که «لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ»[4]، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شخصی را به حاکم بعد از پیغمبر فرستادند که «أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَمْ أَهْلُهُ؟» تو وارثِ پیغمبر هستی یا اهلِ پیغمبر وارثِ ایشان هستند؟

باید چه جوابی می‌داد؟ طبقِ ادّعا باید جواب می‌داد که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارث ندارند، اینجا اینطور آمده است که او گفت: «فَقَالَ: لَا، بَلْ أَهْلُهُ» من وارثِ نیستم بلکه اهلِ پیامبر هستند. اهلِ پیامبر هم که طبعاً حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند.

بعد سؤال کرد: «فَأَيْنَ سَهْمُ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟» پس چه شد؟ او جواب داد: من از پیغمبر شنیدم که اگر خداوند پولی را به پیغمبرِ خود بدهد که از آن ارتزاق کند، یعنی اگر مالی برای نبوّت باشد یا برای حکومت باشد، «ثُمَّ قَبَضَهُ» بعد آن پیغمبر از دنیا برود «جَعَلَهُ لِلَّذِي يَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ» خدا این مال را برای حاکمِ بعد از او می‌گذارد، یعنی اموالِ حکومتی است، «فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ» من هم صلاح دانستم که این اموال را به مسلمین برگردانم و اموالِ بیت المال را شخصی نکنم.

در این روایت ادّعا شده است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم فرمودند: «فَأَنْتَ، وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ» حتماً تو به آنچه که پیغمبر فرموده است اعلم هستی، من هم اعتراضی ندارم!

قاعدتاً به دنبالِ این است که به نحوی مسئله‌ی دعوا و قهر و … در نهایت ختم به خیر شده است. یک جای متن می‌گوید که اهلِ پیامبر وارث هستند که این طبعاً مخالفِ فکرِ آن‌هاست، یک جای متن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کوتاه آمده‌اند و گفته‌اند که شما اعلم هستید!

سیاست یک بام و دو هوا را ببینید، انگار آن کسی که این روایت را ساخته است خیلی همراه نبوده است، انگار که ناشی بوده است و خیلی با بالادستیِ خود خوب چک نکرده است!

حمله‌ی روایتی «این کثیر» به حضرت زهرا سلام الله علیها بر اساسِ حدیثِ جعلی «مسند احمد»

«ابن کثیر» می‌گوید که «فِي لَفْظِ هَذَا الْحَدِيثِ غَرَابَةٌ وَنَكَارَةٌ»[5] هم غریب است و هم نکارت متن دارد.

آقایان یک چیزی در ماجرای پذیرشِ حدیث دارند که می‌گویند هر حدیثی که نکارتِ متن داشته باشد مورد قبول نیست، نکارتِ متن یعنی چه؟ یعنی اینکه متن منکر باشد، مثلِ چه چیزی؟ مثلِ چیزی که بر خلافِ عقیده باشد، هر روایتی که در آن روایت حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه افضل از بقیه اصحاب حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشند می‌گویند «فیه نکاره»، اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اعلم باشند می‌گویند «فیه نکاره»، در مورد حدیثِ مدینة العلم می‌گویند «منکر» است، چرا؟ چون بر خلافِ آن چیزی است که ذهنِ آن‌هاست!

شما هر روایتی بیاورید و بگویید، مثلاً بگویید محبوب‌ترین بنده‌ی خدا نزدِ خدای متعال و حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه» هستند، او می‌گوید «منکر است»، چرا؟ چون با آن چیزی که در ذهنِ آن‌هاست فرق دارد، برای همین قبول نمی‌کنند.

اینکه مثلاً بگوییم عالم‌ترین و محبوب‌ترین و شجاع‌ترین و… هر چیزی که «ترین» داشته باشد، مثلاً اگر بگویید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اولین مسلمان هستند، یا اینکه بگوییم ایشان قوی‌ترین ایمان را داشتند، می‌گویند این‌ها «منکر» است، یعنی یک فیلتری برای پذیرشِ روایت است، منتها نگاه کنید که چطور با این موارد بازی می‌کنند.

می‌گوید در لفظِ این حدیث نکارت است، شما می‌گویید کجای متن نکارت دارد؟ آنجایی که می‌گوید آشتی کردند، چون آشتی نکردند، می‌گوید: «لَعَلَّهُ روى بِمَعْنى مَا فهمه بعض الروَاة» شاید راوی اشتباه گفته است، کجای متن را در منظورِ خود دارد؟ آنجایی که حضرت پرسیدند: آیا تو وارث هستی یا ما که اهلِ پیامبر هستیم؟ او هم نگفت که وارثی در کار نیست، گفت: اهلِ پیامبر. حال ابن کثیر می‌گوید که لابُد راوی اینجا اشتباه کرده است، «وَأَحْسَنُ مَا فِيهِ» ولی این جمله‌ی او خیلی خوب است که «أَنْتَ وَمَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»!

می‌دانید این جمله یعنی چه؟ یعنی این روایت را می‌گذاریم، آنجایی را که خوب است را برمی‌داریم، آنجایی هم که از نظرِ ما خوب نیست را قبول نمی‌کنیم!

ببخشید! شما چطور می‌گویید که این جمله‌ی آخر خوب است؟ خوب است یعنی معتبر است؟ جمله‌ی قبلی نامعتبر است و این معتبر است؟ این چطور است؟ به چه جهت گزینش کرده‌ای؟

می‌گوید این جمله که گفت تو اعلم هستی و خلیفه و دانا هستی خوب است، «وَأَحْسَنُ مَا فِيهِ قَوْلُهَا: أَنْتَ وَمَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. وَهَذَا هُوَ الصَّوَاب والمظنون بِهَا» اصلاً جز این از حضرت زهرا گمان نمی‌رود، یعنی اگر بجز این عمل کرده باشد خلافِ شأنِ اوست! اصلاً شایسته این است که حضرت زهرا به خلیفه اینطور گفته باشد، یعنی اگر طورِ دیگری بگوید شایسته نیست!

یعنی ما کار نداریم که چه می‌فرمایند، در نهایت ما نتیجه را می‌خواهیم.

«وَاللَّائِقُ بِأَمْرِهَا وَسِيَادَتِهَا وَعِلْمِهَا وَدِينِهَا»، اقتضای بزرگی و بزرگواری زهرای مرضیه این است که همینطور بگوید که شما اعلم هستید.

یعنی اگر حقِ یک نفر را خوردند و طرف هرچه ظلم کرد او سکوت کند… آخوندِ خوب آن کسی است که با مستکبران طوری رفتار کند که بگوید هرچه شما می‌فرمایید! با دزدان بگوید که شما درست می‌گویید، اگر حق را خوردند بگوید شما داناتر هستید. کدام صحابی پیغمبر خوب است؟ آن کسی که اینطور بگوید!

بعد ببینید که باز هم سُقُلمه می‌زند، پس چه بود که یک اعتراضی در این میان بود؟ می‌گوید: «كَأَنَّهَا سَأَلَتْهُ بَعْدَ هَذَا أَنْ يَجْعَلَ زَوْجَهَا نَاظِرًا عَلَى هَذِهِ الصَّدَقَةِ»، می‌گوید همه‌ی دعوا بر سرِ این بود که فاطمه زهرا رفته بود به خلیفه بگوید که حال که این‌ها را بیت المال کردی، این موقوفه را هم به علی بده که چیزی هم به ما برسد! (معاذالله).

از بلافاصله بعد از شهادتِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها… این متن که برای شما می‌خوانم برای قرن هشتم است، این کتاب برای یک سالِ قبل است، همینطور پشتِ سرِ هم تولید می‌کنند! کجا چنین چیزی را داریم؟ کجای تاریخ گفته است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به دنبالِ این بودند که چیزی از بیت المال به حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برسد؟ تو یک روایتِ ضعیف در این مورد بیاور! کدام ابوهریره‌ای گفته است که دعوای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با خلیفه بر سرِ این موضوع بود که «ما می‌دانیم حق با ما نیست، اما سهمی هم به ما بده!»؟؟؟ ببینید چقدر شأن را پایین آورده‌اند! بعد هم کوتاه نمی‌آیند.

وقتی می‌گوییم «دشمنی جدّی»، ابن کثیر و امثالِ او آدم‌هایی نیستند که همینطور پیدا شده باشند، اهلِ علمِ این مسائل می‌دانند، متأسفانه این‌ها آمدم‌های شاخصی هستند.

بنده هر شب تکرار کردم که ما نمی‌گوییم که همه یکسان هستند، بعضی از بزرگانِ علمای اهل سنّت در مورد «ابن کثیر» و «ذهبی» می‌گویند: «شامیٌ ناصبی»، نصبِ پنهان دارند. نمی‌گویم همه یکطور هستند، ولی فکر نکنید که دشمنی با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برای یک عدّه‌ی بی‌سوادِ ناشناسِ کمی است، اصلاً اینطور نیست.

بالاخره مردم این‌ها را می‌خوانند، سؤال پیش می‌آید که ماجرای اختلافِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با خلیفه چه بود؟ می‌گوید: ماجرا این بود که فاطمه گفت بخشی از بیت المال را به علی بدهید که امینِ موقوفه باشد که چیزی هم به او برسد! (معاذالله)، خلیفه هم قبول نکرد؛ علّتِ درگیری که قهر کردم هم همین بود! یک تقاضای اضافه داشت و خلیفه هم قبول نکرد.

حال باید چکار کنیم؟

یک طرفِ قضیه این است که خلیفه حرمتِ دخترِ پیغمبر را نگه نداشته است، یک طرف هم این است که چرا دخترِ پیغمبر در این مسئله که زیاده‌خواهی کرد کوتاه نیامد؟ به گردنِ چه کسی بیندازیم؟ نگاه کنید:

«وهى امْرَأَة من بَنَات آدم» بالاخره فاطمه هم بنی‌بشر بود دیگر، عصمت که نداشت، نعوذبالله، بالاخره دوست داشت درخواستی که کرده است، ولو اینکه اضافه و زوری بود، حرمتِ او را حفظ کنند، «تأسف كَمَا يأسفن، وَلَيْسَتْ بِوَاجِبَةِ الْعِصْمَةِ» (نعوذبالله) دیگر حالا خلیفه نمی‌توانست بر خلافِ شرع عمل کند، البته بگویم که «وَقَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ تَرَضَّى فَاطِمَةَ» در نهایت رفت و او را راضی کرد. یعنی مسئله تمام شد.

اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در یک جلسه‌ی خصوصی هم که چند نفری آمدند به این‌ها رو نمی‌کردند، برای این بود که نتوانند بگویند که راضی شد. روی هر حسابی که بود، یا آقایی و کَرَمِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه، یا حکمتی که خطری داشت، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اجازه دادند که بیایند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فقط اجازه دادند که بیایند اما آشتی صورت نگرفت.

من راجع به این ادّعای «راضی کردن»، چند سال قبل در همین هیئت مفصّل توضیح دادم که هر کسی که خواست می‌رود و گوش می‌دهد، که اشکالاتِ فنّیِ علمیِ این دروغ چیست.

الآن در ذهنِ کسی که این خزعبلات را باور کند چه تصویری می‌آید؟ نعوذبالله یک بزرگزاده، یک دخترِ پیغمبر در حالِ سوءاستفاده کردن از جایگاهِ خود است تا به خلیفه فشار بیاورد.

حمله‌ی روایتی «ابن حجر عسقلانی» به حضرت زهرا سلام الله علیها

من سعی کردم که هر شب به نوعِ حمله‌ای که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کرده‌اند تنوّع بدهم که شما ببینید فقط یک جا را نزده‌اند.

مثلاً در مسائلِ زناشویی، که متأسفانه ما با بی‌دقّتی گاهی بعضی از این روایات را به خیالِ اینکه فکر کرده‌ایم طرف فضیلت نقل کرده است در منابعِ خودمان آورده‌ایم، جناب بخاری و مسلم هیچ جمله‌ای از دستشان در نرفته است که اشتباهی بنویسند، هر کجا هم که شما می‌بینید که ظاهراً فضیلت است اگر دقّت کنید می‌بینید یک ضربه‌ی مهلک در قالبِ فضیلت زده است، یک جا مانندِ مطلبی که شبِ گذشته عرض کردم می‌گوید: پیغمبر گفته است که فاطمه صادق است ولی علی راستگویی او را قبول نداشت (معاذالله)، یک جا می‌گوید فاطمه از علی یک چیزی می‌خواست که او نمی‌توانست و فاطمه هم به او فشار می‌آورد، یعنی درواقع با رفتن به سمتِ یک نفر سعی می‌کند دیگری را بزند!

مثلاً وقتی آن ماجرای شب گذشته را نقل می‌کند، که من برای شما خواندم که نعوذبالله در ماجرای حج بود و امیرالمومنین حرف حضرت زهرا را نعوذبالله قبول نکرد، بعد یک روایت دیگر می‌آورد، می‌گوید علی مردِ جنگ بود و خون ریخته بود، آدمی که مدام در جنگ درگیریِ تن به تن داشته باشد یک مهابت و شجاعتی نیاز دارد، بنابراین طبعاً خشن می‌شود. این حرف‌ها به چه دردی می‌خورد؟ بعداً هم که بخواهند به سراغِ جنگ جمل و صفین برسند می‌گویند علی یک خشونتِ ذاتی داشت، (نعوذبالله)، چه کسی از این خشونتِ ذاتی شکوه می‌کرد؟ فاطمه زهرا!!!

وقتی انسان تعدادِ روایات را در این موضوع نگاه می‌کند، و راویانی که این فضا را ایجاد کرده‌اند، بعد می‌گویند که چرا شما می‌گویید که «محبتِ ما به دیگران نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از زمین تا به آسمان فرق می‌کند»، چون با باورِ این حرف‌ها… شما هر چقدر هم که بخواهید، سطحی که برای آن شخص قائل هستید، باز هم خیلی پایین است.

فکر کرده‌اید که اگر شما بگویید بعضی‌ها به جلوی خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند و داد زدند و تندی کردند، مثلاً کار تمام است؟ می‌گویند آن‌ها برای دین داد زده‌اند! مگر روایت را ندیدید که صدیقه طاهره به ابوبکر فرمود که آیا آمده‌ای تا خانه‌ی ما را آتش بزنی؟ او هم گفت: این برای تقویتِ دینِ پدرت است! ما بخاطرِ خدا این کار را می‌کنیم.

آیا باورتان نمی‌شود؟ می‌گوید علی هم همینطور بود.

نکته‌ی من اینجاست که کسی که می‌رود و این آثار را مطالعه می‌کند، یعنی بیرون از فضای تشیع، حرفِ خلاف نمی‌شنود که شک کند، می‌گوید بالاخره اینطور گفته‌اند دیگر! چقدر هم منصفانه گفته‌اند! ببین که چقدر زیبا عیب‌هایشان را هم گفته‌اند! یعنی به نحوی هم به فضای ذهنِ عوامیِ جامعه نزدیکتر است، می‌گویند فقط تعریف نکرده‌اند، اگر یک جایی هم عیبی بوده است گفته‌اند.

مثلاً نعوذبالله «كان في علي شدة على فاطمة»[6] علی با فاطمه باخشونت رفتار می‌کرد، «فقالت: واللَّه لأشكونك إلى رسول اللَّه» می‌روم و شکایتِ تو را به پدرم می‌کنم…

جامعه‌ای که این حرف‌ها را باور کند می‌گوید آن زمان مردسالاری بود. ابوبکر هم برای مسائلِ حکومت آمده است و داد زده است، قصدِ او خیر بوده است، می‌خواسته است که از حکومت دفاع کند، قصدِ علی هم خیر بوده است، مردِ جنگی بود دیگر، مسلّماً وقتی شب به خانه می‌آمد خسته بود.

ببینید چطور آن الگو را ساقط می‌کند.

گفت: می‌روم و به پدرم شکایت می‌کنم، «فانطلقت وانطلق عليّ في أثرها» امیرالمومنین هم آهسته پشتِ سرِ او رفت تا ببیند که نکند او مطلبِ اضافه‌تری بگوید، (نعوذبالله).

پشتِ در در حالِ گوش کردن بود که دید اینطور می‌گوید: علی خیلی با من بداخلاقی و تندی می‌کند، پیغمبر هم فرمودند: «أي بنيّة، اسمعي واستمعي واعقلي» دخترم! صبر کن، تحمّل کن، زنِ عاقل آن کسی است که شوهرداریِ او خوب باشد، بالاخره این حرف‌ها بینِ زن و شوهرها پیش می‌آید…

تمامِ تلاشِ خود را انجام داده‌اند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را آدم‌های معمولی نشان بدهند، چون تمامِ رقبای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه آدم‌های معمولی و پایین‌تر از معمولی بودند، وقتی زمانِ جنگ می‌شد فرار می‌کردند، چون جانِ خود را دوست داشتند، فقط حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بودند که در آن میان همه کار می‌کردند، وقتی آیه نازل می‌شد این‌ها نمی‌توانستند از روی آن بخوانند و فقط حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود که علمِ اولین و آخرین داشتند، اگر می‌خواستند عبادت کنند حال نداشتند و فقط حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بود که صحابه از عبادتِ هر شبِ ایشان حیرت‌زده می‌شدند. خیلی روشن بود که اوضاع باید چگونه باشد، اما اگر بیایید و حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه را یک آدمِ عادی جلوه بدهید، آن تقدّس و پاکی و بی‌شائبه بودنِ ایشان را از بین ببرید، فاطمه‌ای که نعوذبالله به بیت المال طمع دارد، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه که افتخارِ عنوان عدالت هستند، عدل از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه سرچشمه می‌گیرد، حق از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه اعتبار پیدا می‌کند، بیایید و بگویید که در خانه بد رفتار می‌کرد، در این صورت دیگر کار تمام است، دیگر چه بگوید؟ فکر نکنید که اینجا می‌گوید یک روایت است، روایت در زناشویی هست ولی تمامِ آن تمایز را از بین می‌برد.

نویسنده‌ی کتاب که فردِ خیلی خبیثی است می‌گوید طریقِ این روایت ضعیف است، شما هم نزدِ خودتان می‌گویید که این شخص چقدر منصف است، بعد تقریباً بیست روایت با این مضمون می‌آورد! بعد هر کدام را به نحوی می‌گوید که ضعیف است، این ضعیف است، آن اشکال دارد، طریق آن دیگری مشکل دارد، اما وقتی بیست مورد پشت سرِ هم می‌آورد، شما خودتان را نگاه نکنید که نسبت به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها غیور هستید، یک کسی که ذهنِ او خبر ندارد وقتی بیست روایت در این زمینه بخواند منفعل می‌شود، بعد خودِ او هم می‌گوید که بالاخره علی بخاطرِ رزمنده بودن یک خشونتی داشت، همانطور که روایاتی گذشت و در آن‌ها ذکر شد با فاطمه هم تندی می‌کرد!

یعنی سرِ جای خود، در صفحه 283 می‌گوید روایت ضعیف است، ولی وقتی ذهنِ شما را مدیریت می‌کند می‌گوید: همانطور که گذشت گفتیم که خشونت داشت؛ در صورتی که خودِ او گفته بود که روایت ضعیف است، ولی در حالِ مدیریت کردنِ ذهنِ مخاطب است، انسان در پازلی که او ایجاد کرده است گُم می‌شود.

می‌گوید بالاخره زود عصبانی می‌شد و با فاطمه زهرا دعوا می‌کرد (نعوذبالله) آنقدر عصبانی می‌شد که بر سرِ خود خاک می‌ریخت، برای همین پیغمبر به او می‌گفت «یا اباتراب»!!!

استناد می‌کند و بعد جلوتر می‌گوید که البته سندی ندیدم که یک آدمِ معتبر بگوید که علی در عصبانیت خاک بر سرِ خود می‌ریخت، استناد می‌کند و بیست صفحه‌ی بعد می‌گوید که البته سندِ آن ایراد دارد.

یعنی با یک مُشت اباطیل، که خودِ او هم می‌گوید آن‌ها یا ضعیف است یا جعلی است یا سند ندارد، همان روایاتی که سند ندارد را به نحوی چیده است که بتواند از آن استفاده کند.

بعد می‌گوید که من خیلی تعجّب می‌کنم! مگر علی چند سال با فاطمه زندگی کرد که اینقدر تندی می‌کرد!

حال بگویید کدامیک از این الفاظی که تندی می‌کرد معتبر است؟ می‌گوید همه‌ی آن‌ها معتبر نیست، بعد مدام روی آن‌ها نتیجه می‌گیرد!

فضا به سمتی است که یک خواننده بعد از هزار و چهارصد سال وقتی نگاه می‌کند و خود را نگاه می‌کند می‌گوید که ما خیلی هم عقب نیستیم! لااقل وقتی من به خانه بروم همسرِ من از من وحشت نمی‌کند که جرأت نکند با من حرف بزند، من یک امتیاز جلو هستم، او هم بخاطرِ سابقه‌ای که در اسلام داشته است یک امتیاز از من جلو است، اصلاً نوبت به این نمی‌رسد که من بخواهم الگو بگیرم.

اینطور نتیجه می‌گیرد که اصلاً این موضوع طبیعی بوده است، اگر یک نفر هم در آن میان رفته است و فریادی هم زده است طبیعی بوده است، مردسالاری بوده است.

برای اینکه شخصیت را در هم بشکند… و بعدی‌ها دیگر بدتر بود…

و بعد می‌گوید که چاپ اولِ کتابِ من تمام شده است، دوست ندارم چاپ دوم را من چاپ کنم، دوست دارم یکی از ساداتِ بنی الزهرا برای مادرشان بانی بشوند، من هفت جلد کتاب نوشته‌ام که شخصیتِ مادرشان را به عالم نشان بدهم، برای همین دوست دارم این‌ها بانی بشوند تا کتاب را چاپ کنیم، وگرنه خیلی‌ها دوست دارند کتاب را چاپ کنند، ولی من دوست دارم خودِ سادات بانی بشوند… در مصاحبه‌ای که با یکی از شبکه‌های تلویزیونی کرده است می‌گوید: در تاریخ اسلام تاکنون کسی به اندازه من به حضرت زهرا خدمت نکرده است!!!

شأن حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزدِ امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چه کسی هستند؟ کسی که حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه وقتی محمد حنفیه در جمل نتوانست برود و گره‌ی جنگ را باز کند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رفتند و گره را باز کردند و برگشتند، نگاه کردند و دیدند چهره‌ی محمد حنفیه زرد شده است و خجالت کشیده است، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دیدند که او برای این خجالت کشیدن اشکالِ اعتقادی پیدا کرده است، در ذهنِ او آمده بود که من پسرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستم، رفتم و نشد، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم پسرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هستند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: پسرم غصه نخور! تو پسرِ من هستی ولی او «ابن رسول الله و ابن فاطمه» است، تو پسرِ من هستی ولی او پسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، اصلاً نباید خودت را با او قیاس کنی.

کدام حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها؟

شب آخر جلسه است و امید دارم که به ما نظر کنند، من این را باور دارم، چند روایت است که دوست دارم زمانی که خواستند جنازه‌ی من را داخلِ قبر را بگذارند بگویند، یکی از آن‌ها این است: که وقتی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه در حالِ وصیّت کردن به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بودند، وقتی در موردِ تک تکِ فرزندان صحبت کردند می‌توانستند مطالبِ خیلی زیادی در موردِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بفرمایند، امام حسین علیه السلام گوشواره‌ی عرش هستند، مقوّمِ دینِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، ناموسِ دَهر هستند، این‌ها را نفرمودند، فرمودند: «أمّا أخوك الحسين فهو ابن أمّك»[7]، در موردِ برادرت حسین، همین بس که پسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، «و لا أزيدك الوصاية بذلك» دیگر نیاز نیست چیزِ دیگری هم بگویم، هر چیزِ دیگری هم که بگویم از این کمتر است، وقتی این را بگویم همه چیز را شامل می‌شود.

روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

امشب شبِ خیلی سختی برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بوده است، من نمی‌دانم اگر بگویم حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه دار و ندارِ خود را از دست داده‌اند کم است، اگر بگویم کمرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه شکست کم است…

اواخرِ عمرِ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از ایشان پرسیدند که چرا خضاب نمی‌کنید؟ فرمودند: ما عزادار هستیم… راوی می‌گوید که من تعجّب کردم و پرسیدم عزادارِ چه کسی هستید؟…

امشب شبِ خیلی سختی برای حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بوده است، اگر حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه قطعه قطعه شده بودند برای ایشان اینقدر سخت نبود، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بارها در جنگ‌ها زخم خورده بودند، بارها آسیب دیده بودند، بارها دشنام شنیده بودند، شما هیچ کجا ندارید که… در آن احد حیرت‌انگیز، که از نظرِ بنده در تاریخ ثابت شد که اگر حضرت اباالفضل العباس علیه السلام می‌خواستند بجنگند شاید اتّفاقِ دیگری می‌افتاد، چون اگر کسی برود و جنگ احد را بررسی کنند می‌بینند، یک وقت به یک سواری می‌گویند برو و بجنگ، این سوار آزاد است، اما محافظ آزاد نیست، محافظ نمی‌تواند از آن شخصیت فاصله بگیرد و دستِ او بسته است و نمی‌تواند تحرّک داشته باشد.

سنگ به پیشانیِ مبارکِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اصابت کرده بود، حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمی‌توانستند از جای خویش بلند شوند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باید دورِ حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌بودند و می‌جنگیدند، یک لشکرِ هزار نفری و یک حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه!

شانزده مرتبه طوری با صورت به زمین خوردند که گفتند کارِ حضرت تمام شد، ولی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه باز هم شمشیر را در خاک کردند و بلند شدند، بدن پاره پاره شد ولی باز هم روی پای خویش ایستادند…

امشب کنارِ قبرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: یا رسول الله! دیگر نمی‌توانم روی پای خود بایستم…

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه هیچ کجا کم نیاوردند، اینجا هم بعد از این داستان نشان دادند که کم نیاورده‌اند، ولی چه فشاری به ایشان آمده است…

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه با چه سختی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را روی مغتسل گذاشتند…

ان شاء الله خدای متعال در هیچ خانه‌ای نیاورد که مادرِ جوان از دنیا برود، اولین کاری که می‌کنند این است که بچه‌ها را به جای دیگری می‌برند، یا اگر بچه‌ها باشند دیگر اینقدر اخطار به آن‌ها نمی‌دهند، می‌گویند بگذارید گریه کنند تا آرام بشوند… بچه‌ها ایستاده‌اند و در حالِ نگاه کردن به پدر هستند، هم مادر را از دست داده‌اند و هم از حالِ پدر نگران هستند… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه یک لحظه برگشتند و شاید دیدند که این اطفال آستین به دهان گرفته‌اند و در حالِ قالب تهی کردن هستند… فرمودند: «یا أُمَّ کلْثُومٍ یا زَینَبُ یا سُکینَةُ یا فِضَّةُ یا حَسَنُ یا حُسَینُ هَلُمُّوا تَزَوَّدُوا مِنْ أُمِّکم»[8]… بخدا ما هم می‌توانیم بگوییم «وای مادرم!»… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: بیایید و با مادرتان خداحافظی کنید… بزرگیِ ایشان اینطور است… با کنیزِ خود مانندِ دخترِ خود رفتار می‌کنند… من از اینجا عبور می‌کنم.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شب‌هنگام به درِ خانه‌ی سلمان و ابوذر رفتند، مادرم اجازه داده‌اند که شما هم بیایید، چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نام برده بودند و فرموده بودند شخصِ دیگری حق ندارد حضور داشته باشد، خوشا بحالِ سعادتِ عمار و مقداد و سلمان، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صدا زدند و فرمودند: مادرمان شما را صدا زده‌اند…

هفت نفر آمدند، وقتی می‌خواهند پیکر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کنند، هیچکدام از این‌ها محرم نبودند، همه عقب ایستادند، حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه بدنِ مطهّرِ آب شده را بدست گرفتند، چطور آن صورت را روی خاک گذاشتند، چطور لحد چیدند، چطور روی آن لحد خاک ریختند، ولی دیدند حضرت آرام است، وقتی روی قبر را صاف کردند و دست را از خاک برداشتند، وقتی ارتباط قطع شد، غم همه‌ی وجودِ حضرت را گرفت، اشک از چشمان مبارکِ حضرت جاری شد…

معلوم است که این دختر در تشییع از پدرِ خویش یاد گرفتند، چون اول حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نگاه کردند و عرض کردند: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ اِبْنَتِكَ»[9] از طرفِ دخترت هم با تو سلام می‌کنم، «لَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ»، یا رسول الله! ودیعه بازگردانده شد، بعد نگاهی کردند…

اینجا حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه همه‌ی حادثه‌ی هجوم را در یک جمله به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفتند، ترجمه‌ی غیردقیقِ آن را می‌گویم، توانِ بیان ندارم که دقیق بگویم…

یا رسول الله! خیلی وقت بود که می‌خواستم با هم حرف بزنیم، اما او از من پنهان می‌کرد، «سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ»، ولی فکر کنم که برای شما خواهد گفت «بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا» امّت شما چگونه ایشان را در هم شکستند…

بعد یک نگاهی به قبرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کردند…

وقتی به حرم مشرّف شدید، به هر کجا که رفتید، وارد است که این جمله را بگویید، من همیشه به نیابت از حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه می‌گویم، زمانِ وداع در هر حرمی گفته‌اند اینطور بگویید: «اَلسَّلامُ عَلَيْكَ سَلامَ مُوَدِّعٍ لا سَئْمٍ وَلا قالٍ»، یا امام رضا! فرض کنید که حرمِ امام رضا صلوات الله علیه هستیم، «السلامُ عَلَیکَ یا عَلی بنِ موسَی الرّضا سَلامَ مُوَدِّعٍ لا سَئْمٍ وَلا قالٍ»، آقا! من مجبور هستم که بروم ولی خسته نشده‌ام، اینجا برای من سخت نیست، روزگار طوری است که مرا گرفتار کرده است و باید به شهرِ خود برگردم…

حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه نگاه کردند، تا صبح خیلی کار دارند، باید چهل صورتِ قبر درست کنند، به قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگاه کردند و فرمودند: «السلامُ عَلَیکِ سَلامَ مُوَدِّعٍ لا سَئْمٍ وَلا قالٍ»، دوست دارم اینجا بنشینم، این‌ها به ما مستولی شده‌اند، خودت فرمودی که اینجا باید مخفی بماند، من خسته نشده‌ام، مجبور هستم که بروم… حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه برگشتند…

یک جمله‌ی دیگر هم بگویم، نمی‌دانم که آیا می‌شود که ما مجدداً یکدیگر را در فاطمیه ببینیم، عمر که معلوم نیست…

بعد از این واقعه، فردا برای تشییع به درِ خانه‌ی حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه رجوع کردند، حضرت فرمودند که کار تمام شد، مقداد را زدند و… منتظر بودند، بالاخره بعد از کشته شدنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مسلّماً حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه به انظار می‌آیند، چند روز گذشت و دیدند حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه از خانه بیرون نیامدند، عمّار به درِ خانه آمد، اجازه گرفت و وارد شد، دید حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه زانوانِ مبارک را بغل گرفته‌اند… عرض کرد: آقا جان! شما امامِ ما هستید، ما در سختی‌ها به شما پناه می‌بریم، شما حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از دست دادید و صبر کردید، چرا از خانه بیرون نمی‌آیید؟ شنیده‌ام گاهی در مقابلِ فرزندانتان بلند بلند گریه می‌کنید، یادِ چه موضوعی می‌افتید؟ حضرت امیرالمؤمنین علی صلوات الله علیه فرمودند: وقتی او را روی مغتسل قرار دادم، دستور داده بود از زیرِ لباس دست بکشم، دستم به آن استخوان…


[1]– سوره‌ی غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ی طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] مسند احمد، جلد 1، صفحه 191 (لَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَنْتَ وَرِثْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، أَمْ أَهْلُهُ؟ قَالَ: فَقَالَ: لَا، بَلْ أَهْلُهُ. قَالَتْ: فَأَيْنَ سَهْمُ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: ” إِنَّ اللهَ عَزَّ وَجَلَّ، إِذَا أَطْعَمَ نَبِيًّا طُعْمَةً، ثُمَّ قَبَضَهُ جَعَلَهُ لِلَّذِي يَقُومُ مِنْ بَعْدِهِ ” فَرَأَيْتُ أَنْ أَرُدَّهُ عَلَى الْمُسْلِمِينَ. قَالَتْ: فَأَنْتَ، وَمَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَعْلَمُ)

[5] السیرة النبویة، جلد 4، صفحه 574 (فَفِي لَفْظِ هَذَا الْحَدِيثِ غَرَابَةٌ وَنَكَارَةٌ، وَلَعَلَّهُ روى بِمَعْنى مَا فهمه بعض الروَاة، وَفِيهِمْ مَنْ فِيهِ تَشَيُّعٌ، فَلْيُعْلَمْ ذَلِكَ. وَأَحْسَنُ مَا فِيهِ قَوْلُهَا: أَنْتَ وَمَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. وَهَذَا هُوَ الصَّوَاب والمظنون بِهَا، وَاللَّائِقُ بِأَمْرِهَا وَسِيَادَتِهَا وَعِلْمِهَا وَدِينِهَا، رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا. وَكَأَنَّهَا سَأَلَتْهُ بَعْدَ هَذَا أَنْ يَجْعَلَ زَوْجَهَا نَاظِرًا عَلَى هَذِهِ الصَّدَقَةِ فَلَمْ يُجِبْهَا إِلَى ذَلِكَ لِمَا قَدَّمْنَاهُ، فَتَعَتَّبَتْ عَلَيْهِ بِسَبَب ذَلِك، وهى امْرَأَة من بَنَات آدم تأسف كَمَا يأسفن، وَلَيْسَتْ بِوَاجِبَةِ الْعِصْمَةِ مَعَ وُجُودِ نَصِّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَمُخَالَفَةِ أَبِي بكر الصّديق رضى الله عَنْهَا. وَقَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِي بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ تَرَضَّى فَاطِمَةَ وَتَلَايَنَهَا قَبْلَ مَوْتِهَا فَرَضِيَتْ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهَا.)

[6] الإصابة في تمييز الصحابة، جلد 8، صفحه 268 (وقال: أخبرنا يزيد بن هارون، أخبرنا جرير بن حازم، حدثنا عمرو بن سعيد، قال: كان في علي شدة على فاطمة، فقالت: واللَّه لأشكونك إلى رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه وآله وسلّم، فانطلقت وانطلق عليّ في أثرها، فكلمته، فقال: «أي بنيّة، اسمعي واستمعي واعقلي، إنّه لا إمرة لامرأة لا تأتي هوى زوجها وهو ساكت» . قال علي: فكففت عما كنت أصنع، وقلت: واللَّه لا أتي شيئا تكرهينه أبدا.)

[7] تعريب منتهى الآمال في تواريخ النبي و الآل (الميلاني‌، السيد هاشم) ، جلد 1 ، صفحه 348

[8] بحارالانوار، جلد 43، صفحه 179

[9] نهج البلاغة، جلد ۱، صفحه ۳۱۹ (اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ اِبْنَتِكَ اَلنَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ اَلسَّرِيعَةِ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ فَ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ.(