در محضر قرآن کریم ـ جلسه اول

روز جمعه مورخ 15 بهمن 1400، جلسه اول از سلسله جلسات «در محضر قرآن کربم» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر جلسه گذشته

هفته گذشته اشاره مختصری کردیم به اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به چند موضوع زیاد می‌پرداختند، اتفاقاً در نهج البلاغه هم انعکاس دارد، چون ممکن است بعضی از موارد کمتر در نهج البلاغه انعکاس داشته باشد، یکی از چیزهایی که در نهج البلاغه انعکاس داشته است دفاع از شخصیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، یکی یاد مرگ است، یکی هم اهمیّت قرآن کریم است.

اندکی به برخی از نکات این موضوع اخیر که اهمیّت قرآن کریم است پرداختیم، به این کلام نورانی منسوب به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسیدیم که در شروع این خطبه فرمودند: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ اَلرُّسُلِ» بعد از مدتی که حجّت بود اما رسول نبود خدای متعال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مبعوث کرد، بعد از آن مدّت طولانی که عالم منتظر یک رسول الهی بود خدای متعال عالم را به نور انور خاتم انبیاء منوّر کرد، «بِتَصْدِيقِ اَلَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ اَلنُّورِ اَلْمُقْتَدَى بِهِ» با این تصدیق و تأییدی که در مقابل او بود و با خود آورده بود به سراغ مردم آمد، با آن نوری که همه دور سمت حقیقت و رشد و فلاح هدایت می‌کند، که آن «ذَلِكَ اَلْقُرْآنُ» همان قرآن است، «فَاسْتَنْطِقُوهُ»، آن را استنطاق کنید، یعنی او را به نطق دربیاورید، از او سؤال بپرسید و جواب بگیرید، طلبِ فهم کنید تا به شما بیاموزد، طلب آب حیات کنید تا شما را سیراب کند، «وَ لَنْ يَنْطِقَ» ولی نطق نمی‌کند، «وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ» ولی من از آن به شما خبر می‌دهم. اگر شما به دنبال استنطاق قرآن هم باشید باید به سراغ معصوم بروید، چون برای شما نطق نمی‌کند.

به محضر مبارک شما توضیح دادیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در همین نهج البلاغه فرموده‌اند که قرآن را کتاب ناطق می‌دانند، قرآن کتابِ ناطقِ صامت است، ناطق هست چون بیشتر عبارات قرآن کریم روشن است، اما آنجایی که به تعیین مصداق و تطبیق مورد و حقیقت می‌رسد، خیلی از اوقات یا ضعف ما، یا گناه ما در فهم ما اثر می‌گذارد، یا عوامل دیگر باعث می‌شود که در فهم دچار اختلاف می‌شویم، معلوم نیست حقیقتِ کلام چیست، آنجا بایستی به سراغ صاحب علم رفت، خیلی از بیچارگی‌های ما به همینجا می‌رسد.

بعد فرمودند: «أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي وَ اَلْحَدِيثَ عَنِ اَلْمَاضِي» علم آینده و گذشته، «وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ» درمان دردهای شما، «وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ» آنچه به درد شما می‌خورد در این قرآن هست اما «فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ» با اینکه ناطق است اگر شما آن را استنطاق کنید همه‌ی آن را نمی‌یابید.

نه اینکه از این قرآن هیچ چیزی نمی‌فهمیم، مسلماً می‌فهمیم. الآن وضع امّت اسلام را ببینید، بالاخره دارد که «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ»،[4] آن‌هایی که همراه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معیّت دارند و دلی در گرو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارند، دلی در گروی عقاید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دارند، با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همدل و هم‌مسیر هستند «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ» هستند، اما وضع جامعه اسلامی را ببینید، حتّی وضع جامعه شیعه را ببینید، اگر بخواهم روی لفظ صبر کنم از موضوع خارج می‌شوم، معنای آیه کاملاً روشن است، این کتاب ناطق است، اما خیلی از بطون آن روشن نیست، خیلی از جاها هم اگر بخواهیم روی آن صبر کنیم ممکن است اختلاف پیدا کنیم، اینجا باید چکار کنیم؟ اینجا باید به سراغ مستنطق برویم، آن کسی که می‌تواند همه‌ی حقیقت قرآن کریم را به نطق دربیاورد.

چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند «فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ» با اینکه ناطق است اگر شما آن را استنطاق کنید همه‌ی آن را نمی‌یابید، «وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ» ولی من از آن به شما خبر می‌دهم، بنده می‌خواهم چند جلسه به یکی از آیات بپردازم که راجع به همین موضوع است.

درنگی بر آیه 43 سوره مبارکه رعد

یکی از آیاتی که به همین موضوع پرداخته است که مستنطق کیست، در سوره مبارکه رعد است.

سوره مبارکه رعد یک سوره مکی است که خدای متعال با کفار گفتگو فرموده است، از همان ابتدا احتجاج خدای متعال بر سر نبوّت پیغمبر و حقانیت رسول خدا و طلب کفار نسبت به آیات و نشانه‌های نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و احتجاجات الهی کلاً بر این موضوع است.

ابتدای سوره اینطور است که «المر تِلْكَ آيَاتُ الْكِتَابِ وَالَّذِي أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ الْحَقُّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ»،[5] از همان ابتدا آیات کتاب خداوند بر تو حق نازل کرده است و اکثراً نمی‌دانند.

اگر فرصت کردید سوره مبارکه رعد را نگاه کنید اینطور است که «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ»،[6] کفار می‌گویند که آیت و نشانه‌ای بیاور. پاسخ می‌دهد: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»، ای پیغمبر! تو منذر هستی و هر قومی هم هادی دارد.

باید به آن سؤال ربط داشته باشد، آن‌ها می‌گویند باید آیت داشته باشی، یک آیت الهی، یک آیتِ عظمی، یک نشانه‌ی واضح، یک علامت حقانیت، می‌فرماید: «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ».

اگر ببینید در ادامه می‌گوید «هُوَ الَّذِي يُرِيكُمُ الْبَرْقَ خَوْفًا وَطَمَعًا وَيُنْشِئُ السَّحَابَ الثِّقَالَ»،[7] آیاتش را بیان می‌کند، اولین آیه، آیتِ نبوّت امامت است، «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»، اما آیات تکوینی را هم بیان می‌فرماید، وقتی شما این رعد و برق را می‌بینید هم خوف می‌کنید و هم طمع باران پیدا می‌کنید، اوست که ابرهای سنگینِ باران‌زا را به سمت شما می‌فرستد، «وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ»،[8] از آیاتش بیان می‌کند.

موضوع سوره پیغمبری است که از جانب خدای متعال تصدیق دارد، شواهدی بر نبوّت اوست، احتجاج است و طرف مقابل هم مدام انکار می‌کند.

می‌فرماید: «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ»،[9] احتجاج است، احتجاج می‌کند.

کافر هم کلاً کسی است که حقیقت را فهمیده است و منکر است، نعوذبالله ممکن است ما هم به اندازه‌ی خودمان کافر باشیم، کسی که کافر باشد بعید است که وارد بهشت بشود، کوچکِ کوچکِ کافر این است که من در خانه نسبت به انجام وظیفه شکر و تشکرم نسبت به همسر و پدر و مادر و همسایه و رفیق و معلم کفران نعمت کنم، این اقل است، یعنی می‌دانم معلم زحمت کشیده است، می‌دانم مادرم زحمت کشیده است، خیلی چیزها را می‌دانم ولی انگار که نمی‌دانم عمل کنم، انگار که نمی‌دانم انکار کنم، می‌دانم و منکر هستم، تا بالاتر برود و حق نبی را انکار کنم، به این شخص که دیگر کافر اطلاق می‌شود، یا حق خدا را انکار کند، به این شخص هم کافر اطلاق می‌شود، یا حق امام را انکار کند، به این هم در قیامت کافر اطلاق می‌شود.

«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ» کفار می‌گویند آیت و نشانه‌ای می‌آوردی. یعنی این احتجاج مدام ادامه دارد و انکار می‌کنند. «قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» بگو هدایت  ضلالت به دست خدای متعال است، من آیت هم بگویم، آیت هم حق باشد، تو اگر بخواهی انکار می‌کنی. از آن طرف هم از مقام عزّت می‌فرماید [که حقیقت هم هست] هدایت با من است، فکر نکن اگر من آیت بیاورم تو هدایت می‌شوی. این قلب توست که باید آماده هدایت بشود، باید هدایت اولیه را پاسخ داده باشی، اگر پاسخ داده باشی هر کجا باشی حتّی اگر نبی هم نباشد، اگر در یک خانواده‌ی نامناسب هم باشی، خدای متعال برای هدایت ما که نیاز ندارد پدر و مادر ما خیلی حسابی باشند، حال خدای متعال به ما لطف کرده است و این نعمت را به ما عطاء نموده است، ولی خدای متعال که برای هدایت ما به پدر و مادر نیاز ندارد، معلّم لازم ندارد، کتاب لازم ندارد.

«قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» بگو هدایت  ضلالت به دست خدای متعال است، اگر به دنبال هدایت می‌گردی باید به سمت خدا برگردی، اگر به دنبال این هستی که بازی کنی… چه آیتی؟ هر آیتی بیاورید بالاخره خدای متعال به او اجازه داده است که در این دنیا انکار کند.

آن‌هایی که «وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ» خدای متعال کمکشان کرد ایمان آوردند و قلبهایشان به ذکر خدا مطمئن شد. «الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»،[10] ان شاء الله خدای متعال روزی ما هم کند، فقط و فقط با یاد خدا دل‌ها مطمئن می‌شود، قلب فقط با ذکرالله مطمئن می‌شود.

چه چیزهایی ذکرالله است؟ آن‌ها قلب را مطمئن می‌کند، چیز دیگری قلب را مطمئن نمی‌کند.

تا به آیه مبارکه آخر می‌رسیم.

«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا»،[11] کفار می‌گویند تو رسول نیستی، «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» بگو بین من و شما خداوند بعنوان شهید کافی است، گواه خداست، و کسی که علم الکتاب نزد اوست.

حال ببینید اگر این آیه آیه‌ی مختصری هم هست، معرکه‌ی آراء است، عمد دارم بعضی از نظرها را بخوانم تا ببینید اگر کسی از در خانه‌ی آن صاحب کتاب ناطق کنار برود به در و دیوار می‌رود، فرمود: «فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ» آن را استنطاق کنید اما نمی‌توانید استنطاق کنید، باید این کار را کنید ولی خودتان نمی‌توانید «وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ» ولی من از آن به شما خبر می‌دهم. حال نظرها را می‌خوانم تا ببینید اینجا چطور به دست و پا افتاده‌اند.

«وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا»، کفار می‌گویند تو پیغمبر نیستی. موضوع همه‌ی سوره این است که آیا تو پیغمبر هستی یا نیستی، این سوره مکی است، تقریباً در این موضوع هم اختلافی نیست که سوره مکی است.

کفار می‌گویند تو پیغمبر نیستی، مسئله احتجاج بر نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» بگو بین من و شما خداوند بعنوان شهید کافی است، گواه خداست، و کسی که علم الکتاب نزد اوست.

اهل تفسیر به این «شهادت تحمل» می‌گویند، یعنی می‌داند. بعید است که این باشد چون همه‌ی موضوع احتجاج بر سر نبوّت پیغمبر است، اینکه بگوییم فلانی و فلانی می‌دانند، حال اگر ندانستیم هم ندانستیم، این برای یک مقام دیگر است نه برای مقام احتجاج، در مقام احتجاج به این «شهادت اداء» می‌گویند، یعنی شما می‌گویید از کجا معلوم است که تو پیغمبر هستی؟ من هم برای شما دلیل می‌آورم.

برداشت از همه‌ی آیه این است که می‌خواهد ظاهراً این را بیان کند، غیر از اینکه اهل لغت می‌گویند «كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ» برای مقام احتجاج است.

قبول ندارید و دلیل می‌خواهید؟ این خدا که شهادت می‌دهد.

حال خیلی‌ها در اینجا گیر کرده‌اند که این «خدا شهادت می‌دهد»، این «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» چیست؟ این همان خداست؟ اگر نیست چیست که عطف به خدا شده است؟

قبل از اینکه وارد بحث بشویم من چند نظر را به خدمت شما عرض می‌کنم تا ببینیم چقدر محکم است.

این چیزی که عرض می‌کنم نظر خود طبری است نه تفسیر او، طبری در تفسیر خودش اینطور گفته است: آن‌هایی که از قریش به خدا کافر هستند می‌گویند تو پیغمبر نیستی و ادعای دروغ کرده‌ای و نبوّت تو را انکار کردند، بگو خدا کافی است، خدا شاهد و گواه و سند است که من راست می‌گویم، «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ».

«وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» چیست؟

می‌دانید که طبری مفسّر خیلی مهمّی است، ابن تیمیه هم با اینکه با او اختلاف مشرف دارد او را خیلی دوست دارد.

طبری می‌گوید «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» یعنی آن‌هایی که علم کتاب دارند.

کدام کتاب؟ کتاب یعنی قرآن؟ یعنی کتب قبلی؟ یعنی لوح محفوظ؟ یعنی علم باری تعالی؟ کتاب یعنی چه؟

می‌گوید: یعنی کتاب‌های قبل از قرآن مانند تورات و انجیل!

اول باید به او گفت که این مطلب را از کجا می‌گویی؟ باید دلیل بیاوری. چرا کتاب را کتب معنی کردی؟ چرا کتب قبل از اسلام معنی کردی؟

این استدلال تو یعنی زمانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مکه هستند و هنوز یهود و نصاری در کار نیستند، آن‌ها سندی برای نبوت پیغمبر خواسته‌اند، بعدا از آن کسانی که از اهل تورات و انجیل مسلمان می‌شوند بپرس؟! یعنی الآن دلیل ندارد؟

آیه زمانی نازل شده است که اهل تورات و انجیل منکر نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند. بعد این چه احتجاجی است که در کنار شهادت خدا قرار بگیرد؟

این نظر طبری است.

محمد بن عبدالرحمن ایجی شیرازی شافعی، متکلّم مهم اشعری است، می‌گوید: منظور یهود و نصاری است!

یعنی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌گویند سند بیاور که پیغمبر هستی و پیغمبر می‌گوید بروید و از یهود و نصاری بپرسید!! آیا آن‌ها مقر و معترف هستند یا خودشان منکر هستند؟ ضمناً سوره مکی است و هنوز یهود و نصاری به کار نیست! بعد چند نفر از آن‌ها باید بیایند و شهادت بدهند که کنار شهادت خدا ارزش داشته باشد؟

چرا خدا نفرمود که «كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ» و همینجا تمام بشود؟ کسی هم جرأت نمی‌کرد اعتراض کند، چون بعد از شهادت خدا دیگر چه چیزی مهم است؟

«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ»،[12] ملائکه حداقل خطا ندارند، که بگویید نسبت آن بعد از شهدالله چیست، آنجا الله است و اینجا هم الله است، الله شاهد است که «لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ»، شاهد بر توحید است، ملائکه هم بر توحید شاهد هستند، بعد می‌گوید «وَأُولُو الْعِلْمِ»، اولوالعلم، «وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ».

«يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا»[13] که ای کاش یک آیتی می‌آمد، «إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ».

آقای ایجی می‌گوید: این یهود و نصاری هستند، چون یهود و نصاری حقانیت پیغمبر را می‌دانند!

باز می‌گوییم اینجا هنوز یهود و نصاری معترف به رسالت پیغمبر در کار نیست، اگر به کار بود چند نفر لازم بود؟ یعنی با یک نفر آدم عادی حرف ثابت می‌شود؟

اگر الآن امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند و بقیه ایشان را انکار کنند و بگویند معلوم نیست شما امام زمان ارواحنا فداه هستید، اگر یک نفر بیاید و بگوید من قبول دارم کافی است؟ این دلیل است؟ توقع شما در این احتجاج از خدای متعال چقدر است؟ واقعاً اگر یک نفر از یهود و نصاری بیاید کار تمام است؟ یعنی اگر ما مسلمان نبودیم و این معنا را به ما می‌گفتند می‌پذیرفتیم؟

خود ایجی می‌فهمد که این حرف خوبی نیست، می‌گوید: اصلاً «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» را اینطور نخوانید، بگویید «وَمِنْ عِنْدَهِ عِلْمُ الْكِتَابِ»!

بعداً اشکالات این حرف را توضیح می‌دهم.

همینکه یک «أو» می‌گوید یعنی تمام شد و معلوم نیست یعنی چه، می‌گوید مؤید هم همین قرائتی است که انجام شده است!

بعد گفته است که بعضی هم گفته‌اند که منظور مؤمنین اهل کتاب هستند!

خود اهل کتاب که اصلاً به نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مقرّ نیستند، این که هیچ، منظور مؤمنینِ اهل کتاب هستند.

وقتی سه احتمال با اینقدر تفاوت می‌گویی یعنی نمی‌دانی که آیه چه می‌گوید.

می‌خواهم عرض کنم که خیلی از آیات هست که اصلاً غیر از مسیری که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رفته‌اند، نتوانسته‌اند معنای منطقی کنند، در معنا گیر کرده‌اند، آیه را مجمل کرده‌اند.

بیشتر تفاسیر برادران اهل سنّت بجای تفصیل و پرده‌برداری و روشن‌کردن، بیشتر تاریک کردن و مبهم کردن است، قیل و قیل کردن است، چون گیر کرده است و نمی‌داند معنا چیست.

سری به تفسیر شوکانی بزنید، به هر آیه‌ای می‌رسد فقط قیل و قیل می‌کند، بعد می‌گوید مثلاً پنج احتمال است! خسته نباشید! این کتاب تفسیر است یا کتاب اقوال و مبهمات و مشکلات و معزلات؟ بالاخره نظر شما چیست؟ مفسر باید کشف حقیقت کند، نه فهرست اقوال!

می‌گوید مؤمنانِ اهل کتاب، بعد خود او جواب می‌دهد، اعتراض شده است که آیه مکّی است، مومنان اهل کتاب بعد از هجرت ایمان آوردند. بعد می‌گوید خدا می‌داند!!

بن عثیمین علیه ما علیه و فیه ما فیه، از مشهورین علمای وهابی معاصر است، درس‌های مکه و مدینه‌ی او را پیاده کرده‌اند، در مجلد ششم می‌گوید: کفار تو را تکذیب کردند و گفتند تو پیغمبر نیستی و ما ادعای تو را قبول نداریم، اگر از تو سند و شاهد و گواه خواستند بگو خدا شاهد است…

شما توجه کنید که اختلاف کجاست، در قسمت اول کمتر اختلاف هست، تا معلوم بشود برای چه می‌گوید «مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِكُمْ وَ مَنْ وَحَّدَهُ قَبِلَ عَنْكُمْ‏ وَ مَنْ قَصَدَهُ تَوَجَّهَ بِكُم»،[14] اگر کسی بخواهد توحید پیدا کند باید به در خانه‌ی شما بیاید، اگر بخواهد به سمت خدا بیاید باید از شما شروع کند، نه اینکه نستجیربالله ما اهل غلو هستیم و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را عدل خدا می‌دانیم، اگر به جای دیگری برویم به گیجی می‌افتیم.

بعد می‌گوید: شهادت خدا به قول خداست، به فعل خداست، یعنی تو را نصرت می‌کند، مانند جنگ بدر، اقرار خداست، یعنی به این موضوع خبر می‌دهد که تو پیغمبر هستی، «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» چطور؟ می‌گوید: منظور همه‌ی علمای یهود و نصاری است!

علمای یهود و نصاری که بعضی‌شان بعدا در مدینه ایمان آوردند که در مکه اقرار نمی‌کنند، کافی نیست که یک نفر علم داشته باشد، به معنای شهود و دیدن شاهدِ یک ماجرایی باشد، اینجا باید بیاید و شهادت بدهد.

می‌گوید: همه‌ی علمای یهود و نصاری می‌دانند، بعضی از آن‌ها ایمان می‌آورند و بعضی دیگر هم کتمان می‌کنند.

می‌گوییم فعلاً که مقام احتجاج است هنوز کسی اقرار نکرده است، دست خدا را از این موضوع خالی می‌کنی که خدا به چیزی احتجاج کرده است که بعداً می‌خواهد رخ بدهد!

مسئله این است که این سوره مکی است و علمای اهل کتاب در کار نیست، آیا تو اشکالات قبلی‌ها را ندیده بودی؟ این چه درسی بود که می‌دادی؟

یک شرح هم از علمای معاصر داخلی به نام ملا عمر سربازی بگویم، از جلد چهاردهم «تفسیر تبیین الفرقان» او می‌گویم.

می‌گوید: آیه آخر سوره رعد به آن شبهه و اعتراض کفار اشاره می‌فرماید که به پیامبر گفتند ما معتقد هستیم تو رسول خدا نیستی، اگر واقعاً رسول هستی دعا کن کوه‌های مکه طلا گردد، ریگ‌ها گوهر شوند و… یعنی سند و معجزه و شاهد و آیت خواستند…

من اصلاً قبل از اینکه بخواهم بحث کنم که آیه در شأن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، خواستم عرض کنم که غیر از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نتوانستند آیه را معنا کنند و در یک ابهام و گیجی مانده‌اند، خودِ همین نشان می‌دهد که آیه مبیّن لازم دارد، نتوانستند بفهمند که یعنی چه.

… گفته‌اند که این معترضان عده‌ی مخصوصی بودند، به نظر برخی از این اعتراضات و تقاضا از طرف مشرکان مکه و خصوصاً ابوجهل و چند نفر دیگر مطرح شده است، برخی دیگر از مفسران قائل هستند که این اتفاق در مدینه از طرف منافقان اهل کتاب پیش آمد و آیه برای تمهید آنان نازل شد، خداوند متعال این جواب را به پیامبرش وحی فرمود که بگو ما را شهادت خداوند متعال کافی است، او خود به رسالت من گواهی داده است، با وجود او تعالی اگر شما گواهی ندهید به آن احتیاجی ندارم، «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» یعنی همچنین کسانی که در نزدشان کتاب آسمانی هست.

این هم دلیل می‌خواهد.

… آن‌ها گواهی می‌دهند، بنابراین انکار شما نمی‌تواند رسالت من را مخدوش کند.

کفار قریش می‌گویند از کجا معلوم که تو پیغمبر هستی؟ پاسخ این است که خدا می‌داند و مؤمنین اهل کتاب؛ یعنی هنوز به آن‌ها پاسخی نداده است، در مورد مصداق «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» چند قول وجود دارد، یک: عده‌ای گفته‌اند که منظور اهل کتاب هستند، به نظر این گروه مراد از «الکتاب» کتاب آسمانی پیشین یعنی تورات و انجیل است، یعنی موضوع رسالت من در کتب گذشته موجود است.

در این اشکالات فراوان است، حتی اینکه نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در کتب قبلی اشاره شده باشد، اینکه این آدم مصداق آن است دلیل می‌خواهد، عالم اهل کتاب می‌گوید راجع به پیغمبر بعد حرف‌هایی زده شده است، اما اینکه شخصی که ادعا می‌کند آیا همان است یا نه را از کجا تشخیص می‌دهد؟

… منصفان اهل کتاب که آن‌ها را خوانده‌اند به رسالت من گواهی می‌دهند.

معلوم است که اینجا بالفعل چنین چیزی وجود ندارد.

… به نظر این گروه مصداق معین این آیه حضرات عبدالله بن سلام یا سلمان فارسی و امثال آنان است، متدینان رسولان آسمانی پیشین بودند و بعد به رسول خدا ایمان آوردند.

سوال: این سوره مکی است، در حالی که اصحاب فوق الذکر در مدینه مسلمان شده‌اند، پس چگونه می‌توان این آیات را مصداق آیه فوق دانست؟

جواب: این یک پیشگویی است، گویا سوره پیشاپیش نوید این شهادت را داده است!

یعنی مؤمنین شبانه روز دعا کنید که خدا نستجیربالله گیر کرده است و پیغمبر هم کم آورده است، دعا کنید یک نفر بیاید کار خدا را حل کند و به اینجا بیاید و شهادت بدهد!!! یعنی اگر کلا کسی از اهل کتاب ایمان نمی‌آورد دلیلی قابل ملاحظه بر نبوّت پیغمبر نداشتیم!

جواب دوم: جز همین آیه بقیه‌ی سوره تماماً مکی است! این آیه در مدینه نازل شده است!!!

ممکن است سوره‌ای مکی باشد و آیه‌ای از آن مدنی باشد، اما تو چه دلیلی داری؟ آیا اینجا چون به تنگ آمده‌ای این حرف را زده‌ای؟ چه دلیلی برای این موضوع داری که این آیه مدنی است؟ طبعاً رد می‌شود.

اگر سؤال را هم پاک کنید و بگویید این آیه مدنی است، اشکالات سر جای خود باقی می‌ماند، یعنی اگر بعداً ده سال بعد دو نفر از اهل کتاب شهادت دادند علامت حقانیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و پاسخ به سؤال ده سال قبل است؟! از کجا معلوم است که مسلمین این‌ها را نخریده‌اند؟

در ادامه می‌گوید: بعضی‌ها قائل هستند که مقصودِ «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» ذات الله است، یعنی بگو گواهی و شهادت الله تعالی برای من کافی است، او تعالی ذاتی است که علم الکتاب نزد اوست.

ان شاء الله بعداً در تفسیر آیه توضیح می‌دهیم که این از نظر ادبی اشکالات خیلی زیادی دارد.

یک نظر می‌ماند که آن نظر قدمی به سمت حق آمده است، می‌گوید یک نظر هم این است که بگوییم «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» مؤمنان اهل حق، مراد از «کتاب» هم قرآن است، یعنی ای پیامبر! بگو برای شهادت رسالت من الله و مؤمنان کافی هستند، «يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ»،[15] بگو خدا برای تو و مؤمنینی که از تو تبعیت می‌کنند کافی است.

آنجا می‌شد این را بگوید، یعنی خدا کافی است و مؤمنین هم تو را نصرت می‌کنند، اینجا می‌گوید: خدا شاهد است و مؤمنان.

آیا همه‌ی مؤمنان علم الکتاب دارند؟ آقای سربازی! آیا خودت علم الکتاب داری؟ نداری که سه وجه می‌گویی و در نهایت هم نمی‌دانی.

پس چه کسی است؟ امثال شما که نیستند، امثال ایجی و بن عثیمین و طبری هم نیستند، چون می‌گویید مؤمنان، آیا شما مؤمن هستید یا نه؟ چه کسانی بر نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شاهد هستند؟ آن‌هایی که علم الکتاب دارند. عمده که به همین آیه هم علم ندارند، علمی به کار نیست.

… زیرا مؤمنان اهل حق هستند و قرآن را شناخته و به آن ایمان دارند.

بله! اما علم الکتاب ندارند!

… و مطابق با دستور قرآن ایمان آورده‌اند، ولی شما هیچ چیز نمی‌دانید.

این جواب هم واضح است، خود نویسنده اهل علم الکتاب نیست. هیچ کدام از این مفسرین بزرگواری که نام بردیم نمی‌دانند، تا ان شاء الله جلسه بعد چند نمونه‌ی دیگر از این ابهامات عرض کنیم تا ببینید که نتوانستند موضوع را حل کنند، آیه به این روشنی، همه‌ی الفاظ واضح، بعداً نگویند که «مولا» معانی مختلف دارد، کتاب که کتاب است شما سه احتمال دادید، قرآن است، تورات است، علم الله است، نمی‌توانید موضوع را حل کنید.

می‌گویند شما برای امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از قرآن کریم دلیل بیاورید؛ شما اصلاً قرآن کریم را درست معنا کنید تا ما به استدلال برسیم.

مسئله این نیست که ما با هم اختلاف داریم، مسئله این است که شما اگر از در خانه فاصله بگیرید… البته ما هم غصه می‌خوریم، ما هم به همه‌ی کتاب علم نداریم، منتها صاحب علم الکتاب را پیش خودمان نداریم، مگر بعضی از کلمات نورانی که از آن بزرگواران به ما رسیده است، اگر ان شاء الله خود علم الکتاب تشریف بیاورند تازه معلوم می‌شود که… «سَلامٌ عَلى آلِ يس، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ»،[16] معلوم می‌شود که ترجمان قرآن یعنی چه، الآن در همین ترجمه ساده گیر کرده‌ایم، می‌بینید که ترجمه روشن نیست، چون ترجمه طوری است که باید روشن بشود.

ولی الله دهلوی این آیه را ترجمه کرده است، می‌گوید: کفار می‌گویند که تو رسول نیستی، بگو گواه بین من شما یکی خداست که کافی است و یکی کسی که علم کتاب نزد اوست.

این «علم کتاب نزد اوست» یعنی چه کسی؟ علم کدام کتاب؟ توجه کن به خدایی که شهادت او کافی است عطف شده است، تو با این ترجمه‌ات چه چیزی به مطلب اضافه کردی؟ خودِ متن عربی اینقدر پیچیده نبود، مردم در همین حد الفاظ را متوجه می‌شوند، اصلاً آیه کلمه‌ی خاصی ندارد، حتی فارس‌ها هم متوجه می‌شوند، بحث بر سر همین عبارات است، بحث بر سر همین تطبیقات است، بحث بر سر همین تعیین مصداق است.

روضه و توسّل

آغاز ماه رجب هم رحمت خدا واسعه است، هم اضطراب زیاد است، کسانی در ماه رمضان به جایی می‌رسند که در رجب و شعبان اندوخته داشته باشند، خوشا بحال آن‌هایی که دارند و بدا به حال امثال من.

ما از بزرگترهایمان یاد گرفته‌ایم در آنجاهایی که بارش رحمت الهی سنگین است، حجم رحمت وسیع است، اما کسی مانند من دست خالی دارد، به یک جایی پناه می‌برند، من هم به همانجا پناه می‌برم.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به وسط میدان رفته بودند، تشنگی به همه غلبه کرده بود، هم به خودِ حضرت غلبه کرده بود و هم به اهل حرم، آفتاب هم بالا آمده بود، نماز ظهر شده بود، داغ پشت داغ دیده بود، حضرت این پیکرها را از وسط میدان آورده بودند، حضرت برای یکایک این شهدا گریه کردند و بالای سر آن‌ها نشستند.

انسان یک داغ می‌بیند ده نفر اطراف انسان می‌نشینند، زیر بغل آدم را می‌گیرند، تسلیت می‌گویند، اینجا تسلیتی هم به کار نبود، هلهله بود… برای امام شهادت کاری نداشت، آنقدر این موضوع مهم است که در آن کلام منسوب در بین همه‌ی ابتلائات کربلا دو چیز آمده است، «إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلاً»،[17] خودت کشته می‌شوی، دیگر همه را کنار گذاشته است و «إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا»، قرار است این بانوان اسیر بشوند، آنقدر بزرگ است که در آن کلام منسوب حضرت زینب کبری سلام الله علیها رو کردند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اینطور عرض کردند: «يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَاءِ هَذَا اَلْحُسَيْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ»،[18] اوصاف حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را گفتند، اصلاً مابقی را نگفتند، بعد گفتند: «وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا»

به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خبر دادند به یک زنی در الأنبار جسارت کرده‌اند، آنقدر حال حضرت بد شد که وقتی خواستند خطبه بخوانند نتوانستند به زبان بیاورند، حضرت نوشتند و کس دیگری خطبه خواند.

وقتی مولای ما حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به وسط میدان می‌روند هم خوف این اسارت هست، هم علمِ این اسارت، لذا هم داغ دیدند، هم تشنه بودند، هم می‌دانند چه اتفاقی برای این زن و بچه خواهد افتاد…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط میدان بودند، همه شهید شده بودند، به این قوم صدا زد، «هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» کسی هست که از حریم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و ناموس خدا دفاع کند؟ صدای هلهله بلند شد، «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اَلنِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ وَالبُکَاء» صدای گریه‌ی بانوان بلند شد، وقتی انسان ببیند امامش نگران اوست بیشتر اذیت می‌شود، این بانوان و مخدّرات حرم هم غیور بودند، «ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ اَلنِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ وَالبُکَاء» صدای گریه‌ی بانوان بلند شد، مولای ما تحمل اینکه این نامحرمان صدای گریه‌‌ی این بانوان را بشنوند را نداشتند، چون به آن‌ها توصیه کردند که دوست ندارم این‌ها صدای گریه‌ی شما را بشنوند…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به سمت خیمه‌ها برگشتند و دیدند خانم‌ها در حال گریه کردن هستند، وقتی برگشتند دیدند یک آقازاده‌ای را دست به دست می‌کنند، مضطر شده‌اند، نمی‌دانند باید چکار کنند…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدند و حال آن طفل را دیدند از اینکه با بانوان صحبت کنند منصرف شدند، فرمودند: «نَاوِلِينِي وَلَدِيَ اَلصَّغِيرَ حَتَّى أُوَدِّعَهُ»، این طفل را به خودم بدهید…

چند نقل است، یک نقل این است که حضرت بچه را زیر عباء گرفتند، به وسط میدان برگشتند… مظهر عزّت خدا، پسرِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…

این خیلی عجیب است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینقدر خدمت کردند و فرمودند من از شما اجر نمی‌خواهم، هر وقت هم چیزی خواستند مردم بر خلاف آن عمل کردند… «لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»،[19] ولی گوش نکردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هیچ وقت در مدینه به هیچ کسی رو نزدند، هنگامی که شب‌ها هم به در خانه‌های آن‌ها رفتند، آنجا هم آن مردم قبول نکردند…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به وسط میدان رفتند، «يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ»[20]… نگذاشتند صحبت حضرت تمام بشود، حضرت هنوز در حال صحبت کردن بودند، صبر نکردند حضرت به کلام خود پایان بدهند، کلام منعقد نشده بود، حضرت در حال صحبت کردن بودند، خودشان متوقف شدند، دیدند دیگر گفتگو فایده‌ای ندارد، بچه تکان خورد، حضرت نگاه کردند و دیدند کار از کار گذشته است، حضرت خواستند برگردند…

قدیمی‌ها روضه می‌خواندند، حضرت خواستند برگردند، نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که حضرت برگشتند و آسمان را نگاه کردند، عرض کرد: خدایا! اگر نصر نازل نمی‌شود به ما صبر عطاء کن…

ما در کربلا هیچ کجای دیگری نداریم که با این همه مصیبتی که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند، که این جزو آخرین مصیبت‌ها هم هست، خداوند به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تسلیت گفته باشند، اما اینجا طوری دلِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را سوزانده بودند، با اینکه حضرت وسط ابتلاء بودند پیغام رسید «دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ»… معلوم است که دل حضرت از چه سوخته است، چون پاسخ این است که الآن او را سیراب می‌کنیم…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه فتح، آیه 29 (مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ ۚ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ۖ تَرَاهُمْ رُكَّعًا سُجَّدًا يَبْتَغُونَ فَضْلًا مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا ۖ سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ۚ ذَٰلِكَ مَثَلُهُمْ فِي التَّوْرَاةِ ۚ وَمَثَلُهُمْ فِي الْإِنْجِيلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغِيظَ بِهِمُ الْكُفَّارَ ۗ وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَأَجْرًا عَظِيمًا)

[5] سوره مبارکه رعد، آیه 1

[6] سوره مبارکه رعد، آیه 7 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)

[7] سوره مبارکه رعد، آیه 12

[8] سوره مبارکه رعد، آیه 13 (وَيُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَالْمَلَائِكَةُ مِنْ خِيفَتِهِ وَيُرْسِلُ الصَّوَاعِقَ فَيُصِيبُ بِهَا مَنْ يَشَاءُ وَهُمْ يُجَادِلُونَ فِي اللَّهِ وَهُوَ شَدِيدُ الْمِحَالِ)

[9] سوره مبارکه رعد، آیه 27 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ قُلْ إِنَّ اللَّهَ يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ أَنَابَ)

[10] سوره مبارکه رعد، آیه 28

[11] سوره مبارکه رعد، آیه 43 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)

[12] سوره مبارکه آل عمران، آیه 18 (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ وَالْمَلَائِكَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ ۚ لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ)

[13] سوره مبارکه رعد، آیه 7 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ مِنْ رَبِّهِ ۗ إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ)

[14] زیارت جامعه کبیره

[15] سوره مبارکه انفال، آیه 64

[16] زیارت آل یاسین

[17] اللهوف علی قتلی الطفوف ، جلد ۱ ، صفحه ۶۳ (وَ رَوَيْتُ مِنْ كِتَابِ أَصْلِ اَلْأَحْمَدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عُمَرَ بْنِ بُرَيْدَةَ اَلثِّقَةِ وَ عَلَى اَلْأَصْلِ أَنَّهُ كَانَ لِمُحَمَّدِ بْنِ دَاوُدَ اَلْقُمِّيِّ بِالْإِسْنَادِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: سَارَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَنَفِيَّةِ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي اَللَّيْلَةِ اَلَّتِي أَرَادَ اَلْخُرُوجَ صَبِيحَتَهَا عَنْ مَكَّةَ فَقَالَ يَا أَخِي إِنَّ أَهْلَ اَلْكُوفَةِ مَنْ قَدْ عَرَفْتَ غَدْرَهُمْ بِأَبِيكَ وَ أَخِيكَ وَ قَدْ خِفْتُ أَنْ يَكُونَ حالُكَ كَحَالِ مَنْ مَضَى فَإِنْ رَأَيْتَ أَنْ تُقِيمَ فَإِنَّكَ أَعَزُّ مَنْ فِي اَلْحَرَمِ وَ أَمْنَعُهُ فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ خِفْتُ أَنْ يَغْتَالَنِي يَزِيدُ بْنُ مُعَاوِيَةَ فِي اَلْحَرَمِ فَأَكُونَ اَلَّذِي يُسْتَبَاحُ بِهِ حُرْمَةُ هَذَا اَلْبَيْتِ فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْحَنَفِيَّةِ فَإِنْ خِفْتَ ذَلِكَ فَصِرْ إِلَى اَلْيَمَنِ أَوْ بَعْضِ نَوَاحِي اَلْبَرِّ فَإِنَّكَ أَمْنَعُ اَلنَّاسِ بِهِ وَ لاَ يَقْدِرُ عَلَيْكَ فَقَالَ أَنْظُرُ فِيمَا قُلْتَ فَلَمَّا كَانَ فِي اَلسَّحَرِ اِرْتَحَلَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَبَلَغَ ذَلِكَ اِبْنَ اَلْحَنَفِيَّةِ فَأَتَاهُ فَأَخَذَ زِمَامَ نَاقَتِهِ اَلَّتِي رَكِبَهَا فَقَالَ لَهُ يَا أَخِي أَ لَمْ تَعِدْنِي اَلنَّظَرَ فِيمَا سَأَلْتُكَ قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا حَدَاكَ عَلَى اَلْخُرُوجِ عَاجِلاً فَقَالَ أَتَانِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بَعْدَ مَا فَارَقْتُكَ فَقَالَ يَا حُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ اُخْرُجْ فَإِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاكَ قَتِيلاً فَقَالَ لَهُ اِبْنُ اَلْحَنَفِيَّةِ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  » فَمَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلاَءِ اَلنِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ اَلْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اَللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ وَ مَضَى .)

[18] اللهوف علی قتلی الطفوف  ,  جلد۱  ,  صفحه۱۲۷

[19] سوره مبارکه شوری، آیه 23 (ذَٰلِكَ الَّذِي يُبَشِّرُ اللَّهُ عِبَادَهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ۗ قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ ۗ وَمَنْ يَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِيهَا حُسْنًا ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَكُورٌ)

[20] تذكرة الخواص، صفحه ٢٥٢ (لَمّا رَآهُمُ الحُسَينُ عليه السلام مُصِرّينَ عَلى قَتلِهِ، أخَذَ المُصحَفَ ونَشَرَهُ، وجَعَلَهُ عَلى رَأسِهِ، ونادى: بَيني وبَينَكُم كِتابُ اللّه، وجَدّي مُحَمَّدٌ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله، يا قَومِ! بِمَ تَستَحِلّونَ دَمي؟!… فَالتَفَتَ الحُسَينُ عليه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ يَبكي عَطَشاً، فَأَخَذَهُ عَلى يَدِهِ، وقالَ: يا قَومِ ، إن لَم تَرحَموني فَارحَموا هذَا الطِّفلَ، فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَينُ عليه السلام يَبكي ويَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَينَنا وبَينَ قَومٍ دَعَونا لِيَنصُرونا فَقَتَلونا. فَنودِيَ مِنَ الهَوا: دَعهُ يا حُسَينُ؛ فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِي الجَنَّةِ.)