درنگی بر نهج البلاغه ـ جلسه هجدهم

روز جمعه مورخ 8 بهمن 1400، آخرین جلسه از سلسله جلسات درنگی بر نهج البلاغه با موضوع «قرآن در بیان امیرالمؤمنین سلام الله علیه با تأکید بر خطبه 145» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح آن تقدیم حضورتان می گردد.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

خداوند همه‌ی اموات مؤمنین و مؤمنات از گذشتگان و از یاد رفتگان و محبّان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را بیامرزد، اخیراً مادر سه شهید به رحمت خدا رفت، امروز صبح پیغام آمد مادر شهید دیگری که یکی از فرزندان دیگر ایشان از دوستان ماست به رحمت خدا رفت، مادر برادر عزیزمان آقای طاهری که بی سر و صدا و بی‌حاشیه خدمت می‌کرد و ان شاء الله خدای متعال عمر خدمت ایشان را در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دراز کند به رحمت خدا رفته است و روز گذشته تشییع ایشان بوده است، بیماران فراوانی هم التماس دعا گفته‌اند، برای شادی ارواح همه‌شان، ارواح طیّبه‌ی شهدا و امام شهدا، ان شاء الله سلامتی بیماران صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

قرآن در بیان امیرالمؤمنین سلام الله علیه با تأکید بر خطبه ۱۴۵

اگر کسی با نهج البلاغه شریف آشنا باشد می‌داند چند موضوع برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محوری است و مدام تکرار می‌کنند، البته کتاب نهج البلاغه نمونه‌ی جامعی از بیانات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، نمونه بایستی نماینده‌ی همه‌ی اهتمامات و بیانات باشد، قبلاً عرض کرده‌ایم که چون سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه کتاب را به جهت قوّت ادبی آن جمع‌آوری کرده است و گاهی ممکن است در یک موضوع چند نقل از حضرت باشد، یعنی چون دیده است همه فاخر هستند همه را آورده است، گاهی خود او هم به این معنا اشاره کرده است، کتاب نهج البلاغه نماینده‌ی همه‌ی سخنان حضرت نیست، یعنی اینطور نیست که مثلاً اگر چیزی در نهج البلاغه کم‌تکرار است، یعنی در کل بیانات حضرت کم‌تکرار است، نمی‌شود از این طرف این نتیجه را گرفت، قبلاً هم چند مرتبه تکرار کرده‌ایم، چون برخی دچار این مغالطه شده‌اند.

مثلاً آقایی زمانی می‌گفت که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه به مسئله خلافت خودشان کم پرداخته‌اند، پس معلوم است اهمیت این موضوع فلان است.

در میان کلمات حضرت بصورت کلّی خیلی پرداخته شده است، نهج البلاغه نماینده‌ی همه‌ی کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، اما از آن طرف اگر چیزی در نهج البلاغه زیاد تکرار شده است این علامت هست که این عنصر پرتکرار و پایداری در کلمات حضرت است.

در شعر بعضی از شعرا عنصر پایدار داریم، مثلاً خرابات مغان، معلوم است که دل شاعر بالاخره در آنجا بنحوی گیر کرده است.

عنصر پایدار در کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه چند چیز هست، یکی یادِ مرگ است، حضرت بعنوان طبیب نفوس به دنبال آگاهی‌بخشی و درمان نفوس ما هستند، حضرت خیلی به یاد مرگ پرداخته‌اند، معلوم است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یادِ مرگ را مؤثر می‌دیده‌اند. وقتی خبر می‌آید لشگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غارت شده است حضرت از مرگ سخن می‌فرمایند، وقتی خبر می‌آید به بانوی مسلمان در جایی و به معاهده در جای دیگری جسارت شده است حضرت از یاد مرگ سخن می‌فرمایند.

موضوع دیگری که حضرت در نهج البلاغه خیلی به آن پرداخته‌اند، با اینکه زمان آن نسبت به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم… این کلمات عمدتاً برای سال 35 تا 40 است، و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در سال 11 به شهادت رسیده‌اند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زیاد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سخن فرموده‌اند، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مهجور شده‌اند و بلکه شناخت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دچار انحراف شدید شده است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه خیلی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده‌اند، یا اینطور دقیق‌تر بگوییم که در نهج البلاغه کلمات زیادی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه راجع به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جمع شده است. سومین چیزی که خیلی زیاد است قرآن کریم است. از سال 35 تا 40 چیزی از پایان نزول قرآن کریم نگذشته است، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی به قرآن کریم استناد می‌کنند و راجع به قرآن کریم بیان می‌کنند، انواع مختلف بیانات، که من در این چند سال خیلی صبر کردم که آیا این بحث را شروع کنیم یا نکنیم، به جهاتی شروع نمی‌کردم، شاید بخواهید وارد این بحث بشویم.

اگر بخواهند با تحریف و تخریب جابجا کنند، آیات قرآن کریم دست نمی‌خورد، یعنی این خطر برای آیات قرآن کریم نبود، کسی نمی‌توانست آیات را دستکاری کند، حساسیت روی لفظ قرآن کریم زیاد بود، نمونه‌هایی هم داریم که وقتی خواستند یک «و» را کم کنند تا مرز جنگ رفتند، بزرگان اسلام نگذاشتند که یک «و» از قرآن کریم جا بماند، یکی از جهات این است که بنده حقیر خیل بیان بزرگان شیعه را می‌پسندم که این قرآنی که امروز در دست ماست یک «و» هم نسبت به قرآنی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نازل شده است کم یا زیاد ندارد، نکاتی هست که در تفاسیر بحث شده است ولی اینکه حرفی از قرآن کریم جا افتاده باشد یا زیاد شده باشد را نمی‌پذیریم، اما یک مسیر برای اینکه جامعه را نسبت به قرآن کریم دچار انحراف کنند این است که قرآن کریم دچار تحریف بشود، راه اصلی این است که مردم از قرآن کریم فاصله بگیرند، استفاده مردم از قرآن کریم از بین برود.

فرض بفرمایید بهترین آمپول برای درمان باشد اما سرنگ نباشد، در این صورت آن آمپول عملاً قابل استفاده نیست، متأسفانه نسبت به قرآن کریم چنین شد، با اینکه فاصله کمی از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داشت، ولی کار به جایی رسید که قرآن کریم عملاً از دسترس جامعه اسلامی خارج شد، نه اینکه ترویج نمی‌شد، نه اینکه خوانده یا قرائت یا حفظ نمی‌شد یا گعده‌ی قرآنی و جلسات قرائت قرآن کم بود، ولی قرآن کریم مهجور شد.

ما در اربعین اخیر سه جلسه راجع به این موضوع عرض کردیم که به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض می‌کنیم «وَاَصْبَحَ كِتابُ اللهِ بِفَقْدِكَ مَهْجُوراً».[4]

اینکه قرآن کریم مهجور شد به این معنا نبود که قرآن کریم را کنار گذاشتند، قرآن کریم را کنار نگذاشتند بلکه در عصر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرآن کریم در اوج رواج بود، به معنای اینکه تلاوت کنند و بخوانند و حفظ کنند و تحویل بدهند، این امر بسیار رواج داشت، مخصوصاً کوفه مرکز تلاوت قرآن کریم بود.

در دوره خلیفه دوم اصلاً در کوچه‌ها کوفه زمزمه‌ی قرآن کریم مشهود بود، قرآن را می‌خواندند ولی وقتی شما می‌روید و نگاه می‌کنید می‌بینید که قرآن کریم را می‌خواندند اما اولاً کسی به معانی قرآن توجه نداشت و ثانیاً اگر می‌خواست توجه کند راه به معنا نداشت!

قرآن خوانی آباد بود و عمل به قرآن کریم ویران بود.

در آن روزگار هم ابراز به حب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آباد نبود و هم تمسّک به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین. ابراز محبت به قرآن کریم فراوان بود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی به قرآن کریم تشویق کرده‌اند، اگر کسی تاریخ را ندارد خیال می‌کند مثلاً انگار حضرت در جامعه‌ای هستند که آن جامعه با قرآن قهر هستند، انسان خیال می‌کند که حضرت در جامعه ما راجع به قرآن کریم صحبت می‌کنند، چون رواج ظاهری قرآن کریم متأسفانه در روزگار ما بهم خورده است، نعوذبالله قرآن کریم برای خیلی‌ها کتاب تزئینی است، آنجا واقعاً اینطور نبود، قرآن کریم کاملاً رواج داشت، شاید کمتر خانه‌ای بوده است که روزانه با قرآن کریم سر و کار نداشته باشند.

مسعودی در مروج الذهب می‌گوید وقتی می‌خواستند در سپاه شام در صفین قرآن به نیزه کنند پانصد قرآن در کاروان شام بود که این‌ها را ورق ورق کردند و به نیزه کردند!

قرآن کریم بین مردم بود، به معنای ظاهری غریب نبود، قرآن کریم را می‌خواندند، اما چیزی که نبود «فهم» بود، و اگر آن روز فهم مختل شده باشد که شده است، به طبع آن بقیه هم شده است.

لذا از بین خطبه‌های فراوان بنده به یک خطبه‌ای اشاره می‌کنم، اگر فرصت شد یک تضاد ظاهری که در بیان ظاهری هست که تضاد نیست، به آن می‌پردازیم که ببینیم ان شاء الله در ادامه چه می‌شود.

خطبه 145 نهج البلاغه اینطور شروع می‌شود: «فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً صَلَّى اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالْحَقِّ»،[5] از همین جمله معلوم است که این ابتدای خطبه نیست، قدری قبل‌تر از این، قسمت دیگری از این خطبه هست، حوالی خطبه 87 است، «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ اَلرُّسُلِ»، اگر شما این را در مجلد آخر کافی شریف نگاه کنید مفصل‌تر است، این خیلی طبیعی است که خطبه را تقطیع کنند و قسمتی از آن را بیاورند، اگر تقطیع مخل نباشد اشکالی ندارد، یعنی لازم نیست شما همه‌ی خطبه را بیاورید، اگر قسمتی از آن را هم طوری نقل کنید که مخل نباشد ایراد ندارد. این خطبه‌ها اینطور است، احمالاً خود مرحوم سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه تقطیع کرده است، قسمتی را که لازم دانسته است تقطیع کرده است، قبل از سید رضی رضوان الله تعالی علیه هم خیلی‌های دیگر این کار را کرده‌اند، جهتِ کار سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه روشن است، چون کتاب ایشان نهج البلاغه است. مثلاً مرحوم شیخ حرّ رضوان الله تعالی علیه در وسائل الشیعه موضوع مورد نیاز از روایت را آورده است.

بر طبق این روایت حضرت اینطور شروع می‌کنند: خدای متعال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مبعوث کرد «لِیُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَی عِبَادَتِهِ» برای اینکه مردم را از بت پرستی نجات بدهد.

توحید از آن چیزهایی است که ما خیلی کار داریم تا به آن برسیم، الحمدلله در لفظ زبان ما متنعم به لا اله الا الله است، از موارد اولیه هم خبر داریم، هرچه پیش برویم بیشتر… یعنی تقریباً همه‌ی دردهای ما ریشه در توحید دارد.

«وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّیْطَانِ إِلَی طَاعَتِهِ» بجای اینکه شیطان را اطاعت کنند خدای متعال را اطاعت کنند.

خدای متعال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را با چه چیزی فرستاد؟ «بقُرْآنٍ قَدْ بَیَّنَهُ وَ أَحْکَمَهُ»، قرآنی که هم بیان کرد و هم جای آن را محکم کرد، بفهمند که این کتاب الله است، تنزیل است، احسن القصص است، احسن تأویل است، احسن الکلام است، عربی مبین است، بهترین تکیه‌گاه پیغمبر است و… «لِیَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ» برای اینکه مردم قدری پروردگار خود را بشناسند، «وَ لِیُقِرُّوا بهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ» به خدای متعال اقرار کنند که قبلاً انکار می‌کردند، «وَ لِیُثْبتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْکَرُوهُ» خدای متعال را بپذیرند که قبلاً انکار می‌کردند.

خدا می‌داند که انسان باید برای این جمله هم از شوق بمیرد و هم از غصه! که «فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ» خدا در کتاب خود نمایش داده شد و تجلّی پیدا کرد و متجلی شد.

اگر به دنبال خدای متعال می‌گردید قرآن کریم را ببینید. الآن اگر به ما بگویند که من یک عکس از امام زمان ارواحنا فداه دارم، انسان برای دیدن آن عکس هرچه دارد می‌دهد، اگر بگوید صوتی از امام زمان ارواحنا فداه دارم…

اینجا کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی عظیم است که خدا در این کتاب تجلّی کرده است، یعنی اگر می‌خواهی خدای متعال را ببینید باید قرآن کریم را ببینید، وای بحال من که اینقدر دور هستم. انسان باید یک مرتبه از شوق بمیرد که اگر می‌خواهیم خدا را ببینیم اینجا هست و به دست ما رسیده است.

مرحوم حاج آقا مجتبی می‌فرمودند اگر فکر می‌کنید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست دارید و با قرآن کریم انس ندارید بدانید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را هم دوست ندارید، برای اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حقیقتِ قرآن کریم است، اگر با قرآن کریم انس ندارید معلوم است که با حقیقتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه انس ندارید.

انسان باید هم از شوق قالب تهی کند، هم از غصه، که خدای متعال در این کتاب تجلی کرده است و متجلّی شده است، اما فهم ما نسبت به این کتاب مختل است.

«فَتَجَلَّی لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِی کِتَابهِ مِنْ غَیْرِ أَنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ» بدانید که خدای متعال در این کتاب متجلّی شده است. خدای متعال را که نمی‌شود با چشم دید، اگر انسان بخواهد با فهم خود و چشم دل خود خدای متعال را ببیند، اگر این قرآن را نگاه کند می‌بیند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ادّعای خیلی مهمّی کرده‌اند، آن هم کسی که حقیقتِ قرآن کریم است، او تشخیص می‌دهد، اصلاً بقیه فهمِ این حرف‌ها را ندارند، متوهمینی که فکر می‌کردند رقیب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند اصلاً نمی‌توانستند از روی این کتاب بخوانند، در کلاس روخوانی و روانخوانی گیر کردند و مردند! در کلاس مفردات گیر کردند و مردند، معنای این الفاظ را نمی‌دانستند.

«خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ» این کتاب از خشم الهی می‌ترساند «وَ کَیْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بالْمَثُلَاتِ» که خدا چگونه عقوبت می‌کند، «وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بالنَّقِمَاتِ» چطور با بلاها و ابتلائات درو می‌کند.

بعد فرمودند: «إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي» بعد از من وضع بدتر هم می‌شود، «إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ اَلْحَقِّ» زمانی می‌آید که کار به جایی می‌رسد که هیچ چیزی پنهان‌تر از حق نیست، یعنی باید در به در به دنبال حق گشت، «وَ لاَ أَظْهَرَ مِنَ اَلْبَاطِلِ» و هیچ چیزی آشکارتر از باطل نیست، دیگر باید با ذره‌بین به دنبال حق گشت، «وَ لاَ أَكْثَرَ مِنَ اَلْكَذِبِ عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ» چیزی بیشتر از دروغ بستن به خدا و رسول نیست، «وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ اَلْكِتَابِ» نزد مردم آن زمان کالایی کسادتر از قرآن نیست، «إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ» که اگر تلاوت بشود حق تلاوت آن بجا آورده بشود. هیچ کالایی بی‌ارزش‌تر از مفاهیم و دستورات قرآن کریم نیست.

دل انسان از این موضوع می‌سوزد که برای عقب‌افتادگی‌های معنوی احساس درد نیست و برای رشد معنوی هم احساس شادی نیست.

فرمود هیچ کالایی کسادتر نیست، قرآن خوانده می‌شود، هیچ دوره‌ای نبوده است که مثلاً چاپ قرآن کریم فاخر نباشد، همیشه نگارش قرآن نسبت به کتب دیگر خاص است، یعنی احترامات ظاهری هست، ولی اینکه چقدر قرآن کریم سر جای خود است خدای متعال می‌داند.

«وَ لاَ سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَيْعاً وَ لاَ أَغْلَى ثَمَناً مِنَ اَلْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ» قرآن خوانده می‌شود اما عمل نمی‌شود. در عمل از همه کسادتر است، در تحریف معانی از همه پرمشتری‌تر است، یعنی همه قرآن می‌خوانند و به قرآن استناد می‌کنند ولی استناد دروغین و با تحریف معنوی، یعنی می‌خواهد چیزی بگوید آن را به قرآن نسبت می‌دهد.

تمام ملل و نحل، از خوارج و نواصب گرفته تا شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به قرآن کریم استناد می‌کنند ولی حرف‌هایشان از زمین تا آسمان با هم تفاوت دارد، هیچ کالایی بی‌ارزش‌تر و کسادتر از قرآن کریم نیست اگر قرار باشد به حق آن عمل شود، و هیچ کالایی پرطرفدار نیست مانند قرآنی که در حال تحریف معنوی است!

«وَ لاَ فِي اَلْبِلاَدِ شَيْءٌ هُوَ أَنْكَرَ مِنَ اَلْمَعْرُوفِ» هیچ منکری مانند معروف منکر نیست، «وَ لاَ أَعْرَفَ مِنَ اَلْمُنْكَرِ» و هیچ معروفی مانند منکرها معروف نیست.

در روایات هم می‌گوید به مردم گیر ندهید، ناگهان اصل موضوع را هم کنار می‌گذارند، این «گیر نده» به این معنا نیست که آن خطا خلاف نیست، به این معناست که تحمل این موضوع را ندارند، چیزی که جامعه ناگهان برنمی‌تابد را رها کن.

نمونه‌ی بارزِ این امر حرکت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است که هر کسی از راه رسید آمد و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را نستجیربالله نهی از منکر کردند که به کربلا نرو! این کار را بجای این انجام دادند که به سراغ یزید ملعون بروند!

در روزگار ما که این امر خیلی زیاد است، «وَ لاَ فِي اَلْبِلاَدِ شَيْءٌ هُوَ أَنْكَرَ مِنَ اَلْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفَ مِنَ اَلْمُنْكَرِ» معروف منکر نمی‌شود بلکه منکر مهم‌ترین معروف می‌شود و معروف هم مهم‌ترین منکر می‌شود!

«فَقَدْ نَبَذَ اَلْكِتَابَ حَمَلَتُهُ» حفاظ قرآن و علمایی که اهل قرآن هستند کتاب را پشت سر می‌اندازند، چون بقیه که اصلاً نمی‌دانند چطور می‌شود تحریف معنوی کرد، عالمِ غیرمتّقیِ منحرفِ باسواد است که بیشتر از بقیه می‌تواند به قرآن کریم ضربه بزند.

«وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ» همان حفاظ و عالمانی که الفاظ قرآن کریم را حفظ هستند معانی را فراموش می‌کنند و بلکه به دست فراموشی می‌سپارند، کأنّه کمپین حذف قرآن است، «فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُ اَلْكِتَابِ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ» حقیقتِ قرآن دورافتاده‌ترین چیز نزد مردم است.

اینجا یعنی چه می‌شود که اینطور می‌شود؟

درنگی بر خطبه 156 نهج البلاغه

یک جمله را عرض می‌کنم، خطبه‌ی دیگری هست که من همه‌ی این جملات را عرض کردم که دو جمله از این خطبه عرض کنم، حوالی خطبه 156 نهج البلاغه است، اینطور شروع می‌شود: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ اَلرُّسُلِ».

یک عبارتی داریم، این را زیاد شنیده‌ایم که قرآن کتاب صامت است. مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین فرمودند «من قرآن ناطق هستم»، روایات زیادی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داریم که قرآن کتاب ناطق است. بالاخره قرآن صامت است یا ناطق؟

در روایات قرآن کریم هم صامت است و هم ناطق، مرحوم آیت الله مصباح رضوان الله تعالی علیه یک کتابی به نام «قرآن در آینه نهج البلاغه» دارند. ایشان در آنجا به این موضوع پرداخته‌اند.

خیلی از مدّعیان ذیل توضیح همین کلمه که می‌خواهم الآن عرض کنم چیزی نگفته‌اند اما ایشان مفصل به این موضوع پرداخته‌اند. نه تعارض دارند و نه خطا شده است، بلکه دو معنا دارد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در نهج البلاغه دارند که قرآن ناطق است و از نطق خسته نمی‌شود، دائم بیان دارد، راجع به همه چیز هم بیان دارد.

قرآن کریم هم ما را فراوان امر به دقّت در کتاب و تدبّر و تلاوت کرده است، نه فقط قرائت، البته آن هم خوب است ولی به فهم و تدبّر و فکر در آیات هم باید پرداخت.

تقریباً بصورت کلّی عمده‌ی کلمات قرآن کریم راحت قابل فهم است، از این جهت هم ناطق است، «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا»[6] خدا بیع را حلال و ربا را حرام کرده است. این ناطق است.

اما اگر برگردیم و بگوییم بیع در «أَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا» چیست؟ طلبه‌ها مدّتِ مدیدی بحث می‌کنند که اصلاً بیع چیست؟ چه چیزهایی خرید و فروش محسوب می‌شود، تا به این موضوع برسیم که خرید و فروش‌هایی که اشکال دارد کجاست.

مثلاً در بحث خرید و فروش، چیزی که منفعت قابل ملاحظه‌ای ندارد یا برای حرام استفاده می‌شود، آیا می‌شود خرید و فروش کرد یا نه؟

مثلاً قدیم چون خون را می‌خوردند، خرید و فروش خون حرام بود، چون منفعت این امر خون خوردن بود.

ربا چیست؟ در چه موضوعی است؟ در چه شرایطی است؟ مثلاً اینکه تورم داریم یا نداریم تفاوتی دارد یا نه؟

این‌ها دیگر در متن آیه نیست و محل اختلاف است.

«وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»،[7] من ابراهیم را به کلماتی امتحان کرد. این کلمات چیست؟ آیا الفاظ هستند؟ حقایق وجودی هستند؟ چه چیزی هستند؟ «قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»، امام چیست؟ آیا امام به معنای پیغمبر است یا نبی یا رسول یا اولوالعزم یا چیز دیگری؟

اگر کسی عرب زبان و فصیح و شاعر هم باشد بر سر این موضوع اختلاف دارند که امام یعنی چه.

«قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»، عهد چیست؟ ظالم یعنی چه؟ ظالم یعنی کسی که یک مرتبه ظلم کرده است؟ یا کسی است که بالفعل ظالم نیست؟

دیدید که در چند جای یک آیه بحث است! در نتیجه آیه ابتلای حضرت ابراهیم علیه السلام و آیه امامت حضرت ابراهیم علیه السلام… تفاسیر را ببینید، مرحوم علامه طباطبایی اعلی الله مقامه الشّریف که گزیده‌گو هستند در اینجا شاید حدود بیست صفحه بحث کرده‌اند، بعضی دیگر دویست صفحه بحث کرده‌اند.

اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند: «أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ اَلرُّسُلِ» بعد از اینکه مدّتی بود که رسولی نیامده بود… نه اینکه حجّت نداشتند، حضرت ابوطالب علیه السلام و حضرت عبدالمطلب علیه السلام حجّت بودند… مدّتی رسولی نبود، بعد از حضرت عیسی سلام الله علیه تا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسولی نبود، «وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ اَلْأُمَمِ وَ اِنْتِقَاضٍ مِنَ اَلْمُبْرَمِ»، از این جهت انگار یک خواب طولانی مدّتی بود، دسترسی به وحی نبود، «فَجَاءَهُمْ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به سراغ امّت خودش رفت «بِتَصْدِيقِ اَلَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَ اَلنُّورِ اَلْمُقْتَدَى بِهِ»، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با یک قرآن و نور و ذکر و وحی به سراغ مردم رفت، «ذَلِكَ اَلْقُرْآنُ» این همان قرآن است، کتابی که ادعا بشود یک واو آن تغییر نکرده است مانند قرآن نداریم، حتّی ادّعای آن هم وجود ندارد، فرمود: «ذَلِكَ اَلْقُرْآنُ فَاسْتَنْطِقُوهُ» قرآن را استنطاق کنید، یعنی قرآن را به نطق دربیاورید.

همان آقایی که در جایی می‌فرماید قرآن ناطق است و در جای دیگری می‌فرماید قرآن صامت است، می‌فرماید باید آن را استنطاق کنید، «وَ لَنْ يَنْطِقَ» ولی نطق نمی‌کند.

یعنی شما مدام از او بپرسید که اینجا این یعنی چه؟ خیلی جاها ممکن است دست شما نرسد که حجّت عمومی هم داشته باشید، چون نکته این است که اگر شما بخواهید قرآن را در جامعه پیاده کنید، مثلاً فرض بفرمایید بر اساس یک قانونی عمل کنید، ولی باید بالاخره بر اساس یک تفسیری از آن قانون عمل کنید، وقتی قانون نوشته می‌شود، مانند قانون انتخابات، مدام بحث می‌شد نظارت باشد یا نباشد، بالاخره این که متن دارد، مثلاً «رجل سیاسی» یک متن است، رجل سیاسی یعنی چه؟ روی یک متن است دیگر! قاعدتاً وقتی در مصادیق و تطبیق مورد این متن اختلاف می‌شود بایستی همه به یک فهمی بپذیرند.

«فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ»، خود قرآن که نمی‌گوید، «وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ» من از آن خبر می‌دهم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به این معنا می‌فرمایند که من قرآن ناطق هستم، یعنی آنجایی که شما در فهم کتاب می‌مانید که کدامیک منظور خدای متعال بود، آنجایی که گیر می‌کنید باید به سراغ من بیایید.

من به باطن و لایه‌های بعدی کار ندارم، همین ظاهر را عرض می‌کنم.

حضرت فرمودند: «فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ»، یعنی قدر بدانید، «فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ»، قرآن را استنطاق کنید ولی به شما نمی‌گوید، به شما نمی‌گوید چون دسترسی ندارید، آن کسی می‌داند که به او وحی شده است، «وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ» من از آن خبر می‌دهم.

آیات فراوانی از این نور مبین، احسن قصص، احسن حدیث، ذکر، مهم‌ترین پناهگاه پیغمبر هست که حتّی راجع به فهم اولیه‌ی آن هم اختلاف هست، کمااینکه نمونه‌ی این موضوع این است که با همین آیات قرآن امام توحید را تکفیر کردند و کشتند و گفتند «لا حکم الا لله»، یعنی مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آیه خواندند، وقتی هم آن ملعون شمشیر زد «الله اکبر» گفت! وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را کشتند تکبیر گفتند، یعنی از الفاظ و متن که عقب ننشستند که بگویید مهجور شده است، این‌ها که بود!

اگر کسی به دنبال فهم کتاب خدا برود، با همه‌ی وجود درد غیبت را حس می‌کند. خدا در این کتاب تجلّی کرده است، اگر کسی با قرآن انس بگیرد نور قرآن کریم را درک می‌کند، اما همان‌ها هم بعضی جاها گیر می‌کنند.

من این را نگفتم که بگویم نمی‌شود از این قرآن استفاده کرد، اما فهم در بعضی از جاهای قرآن کریم مختل است، اگر در یاد داشته باشید عرض کردم با تسامح می‌گویم قرآن همه را فرمود و ما هم همه را می‌فهمیم، ولی آنجاهایی که در فهم دچار اختلاف می‌شویم بایستی چکار کنیم؟

آیت الله جوادی در حال تفسیر سوره مبارکه طه بودند، به اینجا رسیدند که «إِنَّ لَكَ أَلَّا تَجُوعَ فِيهَا وَلَا تَعْرَى»،[8] نسبت به آیه سؤالی مطرح شد، بعضی جواب‌هایی که داده بودند هم گفتند و رد کردند، بعد پرسیدند که جواب چیست؟

ایشان جزو آن معدود افرادی هستند که اگر کسی گیر کند باید به سراغ ایشان برود، ناگهان ایشان گریه کردند، فرمودند: ما فقط برای این موضوع گریه نمی‌کنیم که درِ آن خانه را آتش زدند، ما گریه می‌کنیم که فهم ما را از کتاب مختل کردند. الآن من سؤال دارم، باید از چه کسی بپرسم؟ الآن من نسبت به متن این آیه دچار تناقض در فهم هستم، می‌فهمم اگر به هر سمتی بروم گیری دارم، اصلاً از چه کسی بپرسم؟ اصلاً می‌خواهم بدانم که آیا این سوال درست هست یا نه، نمی‌دانم!

فرمودند: «فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ»، حال دست من که به دامان امام زمان ارواحنا فداه نمی‌رسد، البته عدّه‌ای هستند که خوشا بحالشان که دستشان می‌رسد، آن کسی که دستش نمی‌رسد، اگر با قرآن انس بگیرد بیشتر احساس غربت می‌کند، یعنی ندبه‌ی او پررنگ‌تر می‌شود و بیشتر می‌فهمد و این «أینَ»ها را با همه‌ی وجود می‌گوید.

ان شاء الله خدای متعال به ما انس با قرآن کریم و فهمی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین عنایت می‌کنند بدهد.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

آقای طاهری اینجا می‌نشستند و صوت را تنظیم می‌کردند، بنده‌ی خدا این چند هفته‌ی اخیر پریشان بودند، وضع مادرشان وخیم بود و ما هم از حال و احوال خجالت می‌کشیدیم، هر وقت من می‌خواستم با او حال و احوال کنم یادِ این موضوع می‌افتادم که می‌خواستند به عیادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیایند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: وضع او وخیم است و شرایط عیادت نداریم…

آخرین مرتبه هم که آقای طاهری را دیدم و احوال مادرشان را پرسیدم گفتند: الحمدلله بهتر هستند…

وضع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وخیم شد، البته اصلاً خیلی کسی راغ نمی‌گرفت… بچه‌ها در خانه بودند، همه آب شدنِ مادر را می‌دیدند، روز به روز وضع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وخیم‌تر شد، دیگر صدا جوهره نداشت، دیگر تحرّک نداشتند، ذابَ لَحمُها… نَحِلَ جِسمُهَا… اصلاً جسم از بین رفت…

روز آخر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به سختی به حالت نیمه‌نشسته درآمدند و لباس مبارکشان را عوض کردند و خون‌ها را شستند و… ظاهرِ آن بزرگواران خردسال بود ولی معلم انبیاء بودند، به ظاهر اینطور بود که این اطفال خوشحال شدند و امیدی پیدا کردند و به مسجد رفتند، وقتی برگشتند دیدند روی صورت مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ملحفه کشیده شده است، در یک گزارشی می‌گوید همینکه وارد شدند و دیدند ملحفه روی صورت مبارک حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها کشیده شده است… معمولاً در این شرایط بزرگترها کوچکترها را اداره می‌کنند، اینجا دارد که برعکس شد و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض کردند: به شما تسلیت می‌گویم…

همینکه صحنه را دیدند انگار مدّتی است که با یکدیگر راجع به این موضوع صحبت نکرده‌اند، انسان دوست ندارد هر حرفی را بزند، حتّی وقتی به بیمارستان می‌روند و بالای سر بیمار بدحال هم می‌روند یکدیگر را نگاه می‌کنند ولی حرف نمی‌زنند… حال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها وخیم بود، دیدند امروز مادر به حالت نیمه‌نشسته درآمده است، به مسجد رفتند و نماز خواندند و برگشتند، همینکه برگشتند و دیدند ملحفه روی صورت مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، بعداً امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اعتراض‌گونه‌ای فرمودند: مادر ما در این لحظات نمی‌خوابیدند… ولی در یک نقلی هست که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه عرض کردند: حسن جان! تسلیت عرض می‌کنم…

اینجا با اینکه در اوج غربت بودند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرصت کردند یک تسلیت به امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بگویند، لا یوم کیومک یا اباعبدالله…

اینجا فرصت پیدا شد که دو برادر رفتند و بالای سر مادر نشستند، دو جمله با ایشان صحبت کردند، اما برای خودِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، وقتی دخترشان با حضرت زینب کبری سلام الله علیها به قتلگاه رفتند در ابتدا اصلاً تشخیص ندادند، اول حیران بودند… از هیچ جهتی اصلاً هیچ آثار شناسایی پیدا نبود… نه صورت و نه… اینجا همینکه شروع کردند به عزاداری کردن، در آن وضعی که اینقدر بی‌ادبی شده بود «فَجاء عِدَّةٌ مِنَ الأعرَاب»

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] زیارت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در روز عرفه

[5] الکافي ، جلد ۸ ، صفحه ۳۸۶ (أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَعْدِ بْنِ اَلْمُنْذِرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ أَبِيهِ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ [وَ رَوَاهَا غَيْرُهُ بِغَيْرِ هَذَا اَلْإِسْنَادِ وَ ذَكَرَ أَنَّهُ خَطَبَ بِذِي قَارٍ ] فَحَمِدَ اَللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ اَللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إِلَى عِبَادَتِهِ وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إِلَى عُهُودِهِ وَ مِنْ طَاعَةِ عِبَادِهِ إِلَى طَاعَتِهِ وَ مِنْ وَلاَيَةِ عِبَادِهِ إِلَى وَلاَيَتِهِ «بَشِيراً وَ نَذِيراً»  «وَ دٰاعِياً إِلَى اَللّٰهِ بِإِذْنِهِ وَ سِرٰاجاً مُنِيراً»  عَوْداً وَ بَدْءاً وَ عُذْراً وَ نُذْراً بِحُكْمٍ قَدْ فَصَّلَهُ وَ تَفْصِيلٍ قَدْ أَحْكَمَهُ وَ فُرْقَانٍ قَدْ فَرَقَهُ وَ قُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ لِيَعْلَمَ اَلْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ وَ لِيُقِرُّوا بِهِ إِذْ جَحَدُوهُ وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ فَأَرَاهُمْ حِلْمَهُ كَيْفَ حَلُمَ وَ أَرَاهُمْ عَفْوَهُ كَيْفَ عَفَا وَ أَرَاهُمْ قُدْرَتَهُ كَيْفَ قَدَرَ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ كَيْفَ خَلَقَ مَا خَلَقَ مِنَ اَلْآيَاتِ وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ مِنَ اَلْعُصَاةِ بِالْمَثُلاَتِ وَ اِحْتَصَدَ مَنِ اِحْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ وَ كَيْفَ رَزَقَ وَ هَدَى وَ أَعْطَى وَ أَرَاهُمْ حُكْمَهُ كَيْفَ حَكَمَ وَ صَبَرَ حَتَّى يَسْمَعَ مَا يَسْمَعُ وَ يَرَى فَبَعَثَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِذَلِكَ ثُمَّ إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ شَيْءٌ أَخْفَى مِنَ اَلْحَقِّ وَ لاَ أَظْهَرَ مِنَ اَلْبَاطِلِ وَ لاَ أَكْثَرَ مِنَ اَلْكَذِبِ عَلَى اَللَّهِ تَعَالَى وَ رَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذَلِكَ اَلزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ اَلْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ وَ لاَ سِلْعَةٌ أَنْفَقَ بَيْعاً وَ لاَ أَغْلَى ثَمَناً مِنَ اَلْكِتَابِ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَ لَيْسَ فِي اَلْعِبَادِ وَ لاَ فِي اَلْبِلاَدِ شَيْءٌ هُوَ أَنْكَرَ مِنَ اَلْمَعْرُوفِ وَ لاَ أَعْرَفَ مِنَ اَلْمُنْكَرِ وَ لَيْسَ فِيهَا فَاحِشَةٌ أَنْكَرَ وَ لاَ عُقُوبَةٌ أَنْكَى مِنَ اَلْهُدَى عِنْدَ اَلضَّلاَلِ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ فَقَدْ نَبَذَ اَلْكِتَابَ حَمَلَتُهُ وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ حَتَّى تَمَالَتْ بِهِمُ اَلْأَهْوَاءُ وَ تَوَارَثُوا ذَلِكَ مِنَ اَلْآبَاءِ وَ عَمِلُوا بِتَحْرِيفِ اَلْكِتَابِ كَذِباً وَ تَكْذِيباً فَبَاعُوهُ بِالْبَخْسِ «وَ كٰانُوا فِيهِ مِنَ اَلزّٰاهِدِينَ »  ، – فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُ اَلْكِتَابِ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لاَ يَأْوِيهِمَا مُؤْوٍ فَحَبَّذَا ذَانِكَ اَلصَّاحِبَانِ وَاهاً لَهُمَا وَ لِمَا يَعْمَلاَنِ لَهُ فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُ اَلْكِتَابِ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ فِي اَلنَّاسِ وَ لَيْسُوا فِيهِمْ وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسُوا مَعَهُمْ وَ ذَلِكَ لِأَنَّ اَلضَّلاَلَةَ لاَ تُوَافِقُ اَلْهُدَى وَ إِنِ اِجْتَمَعَا وَ قَدِ اِجْتَمَعَ اَلْقَوْمُ عَلَى اَلْفُرْقَةِ وَ اِفْتَرَقُوا عَنِ اَلْجَمَاعَةِ قَدْ وَلَّوْا أَمْرَهُمْ وَ أَمْرَ دِينِهِمْ مَنْ يَعْمَلُ فِيهِمْ بِالْمَكْرِ وَ اَلْمُنْكَرِ وَ اَلرِّشَا وَ اَلْقَتْلِ كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ اَلْكِتَابِ وَ لَيْسَ اَلْكِتَابُ إِمَامَهُمْ لَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنَ اَلْحَقِّ إِلاَّ اِسْمُهُ وَ لَمْ يَعْرِفُوا مِنَ اَلْكِتَابِ إِلاَّ خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ يَدْخُلُ اَلدَّاخِلُ لِمَا يَسْمَعُ مِنْ حِكَمِ اَلْقُرْآنِ فَلاَ يَطْمَئِنُّ جَالِساً حَتَّى يَخْرُجَ مِنَ اَلدِّينِ يَنْتَقِلُ مِنْ دِينِ مَلِكٍ إِلَى دِينِ مَلِكٍ وَ مِنْ وَلاَيَةِ مَلِكٍ إِلَى وَلاَيَةِ مَلِكٍ وَ مِنْ طَاعَةِ مَلِكٍ إِلَى طَاعَةِ مَلِكٍ وَ مِنْ عُهُودِ مَلِكٍ إِلَى عُهُودِ مَلِكٍ فَاسْتَدْرَجَهُمُ اَللَّهُ تَعَالَى «مِنْ حَيْثُ لاٰ يَعْلَمُونَ »  وَ إِنَّ كَيْدَهُ مَتِينٌ بِالْأَمَلِ وَ اَلرَّجَاءِ حَتَّى تَوَالَدُوا فِي اَلْمَعْصِيَةِ وَ دَانُوا بِالْجَوْرِ وَ اَلْكِتَابُ لَمْ يَضْرِبْ عَنْ شَيْءٍ مِنْهُ صَفْحاً ضُلاَّلاً تَائِهِينَ قَدْ دَانُوا بِغَيْرِ دِينِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَدَانُوا لِغَيْرِ اَللَّهِ مَسَاجِدُهُمْ فِي ذَلِكَ اَلزَّمَانِ عَامِرَةٌ مِنَ اَلضَّلاَلَةِ خَرِبَةٌ مِنَ اَلْهُدَى قَدْ بُدِّلَ فِيهَا مِنَ اَلْهُدَى فَقُرَّاؤُهَا وَ عُمَّارُهَا أَخَائِبُ خَلْقِ اَللَّهِ وَ خَلِيقَتِهِ مِنْ عِنْدِهِمْ جَرَتِ اَلضَّلاَلَةُ وَ إِلَيْهِمْ تَعُودُ فَحُضُورُ مَسَاجِدِهِمْ وَ اَلْمَشْيُ إِلَيْهَا كُفْرٌ بِاللَّهِ اَلْعَظِيمِ إِلاَّ مَنْ مَشَى إِلَيْهَا وَ هُوَ عَارِفٌ بِضَلاَلِهِمْ فَصَارَتْ مَسَاجِدُهُمْ مِنْ فِعَالِهِمْ عَلَى ذَلِكَ اَلنَّحْوِ خَرِبَةً مِنَ اَلْهُدَى عَامِرَةً مِنَ اَلضَّلاَلَةِ قَدْ بُدِّلَتْ سُنَّةُ اَللَّهِ وَ تُعُدِّيَتْ حُدُودُهُ وَ لاَ يَدْعُونَ إِلَى اَلْهُدَى وَ لاَ يَقْسِمُونَ اَلْفَيْءَ وَ لاَ يُوفُونَ بِذِمَّةٍ يَدْعُونَ اَلْقَتِيلَ مِنْهُمْ عَلَى ذَلِكَ شَهِيداً قَدْ أَتَوُا اَللَّهَ بِالاِفْتِرَاءِ وَ اَلْجُحُودِ وَ اِسْتَغْنَوْا بِالْجَهْلِ عَنِ اَلْعِلْمِ وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ كُلَّ مُثْلَةٍ وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اَللَّهِ فِرْيَةً وَ جَعَلُوا فِي اَلْحَسَنَةِ اَلْعُقُوبَةَ اَلسَّيِّئَةَ وَ قَدْ بَعَثَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكُمْ رَسُولاً «مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مٰا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُفٌ رَحِيمٌ »  صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَنْزَلَ عَلَيْهِ كِتَاباً عَزِيزاً «لاٰ يَأْتِيهِ اَلْبٰاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لاٰ مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ »  «قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ »  «لِيُنْذِرَ مَنْ كٰانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ اَلْقَوْلُ عَلَى اَلْكٰافِرِينَ »  فَلاَ يُلْهِيَنَّكُمُ اَلْأَمَلُ وَ لاَ يَطُولَنَّ عَلَيْكُمُ اَلْأَجَلُ فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَمَدُ أَمَلِهِمْ وَ تَغْطِيَةُ اَلْآجَالِ عَنْهُمْ حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ اَلْمَوْعُودُ اَلَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ اَلْمَعْذِرَةُ وَ تُرْفَعُ عَنْهُ اَلتَّوْبَةُ وَ تَحُلُّ مَعَهُ اَلْقَارِعَةُ وَ اَلنَّقِمَةُ وَ قَدْ أَبْلَغَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْكُمْ بِالْوَعْدِ وَ فَصَّلَ لَكُمُ اَلْقَوْلَ وَ عَلَّمَكُمُ اَلسُّنَّةَ وَ شَرَحَ لَكُمُ اَلْمَنَاهِجَ لِيُزِيحَ اَلْعِلَّةَ وَ حَثَّ عَلَى اَلذِّكْرِ وَ دَلَّ عَلَى اَلنَّجَاةِ وَ إِنَّهُ مَنِ اِنْتَصَحَ لِلَّهِ وَ اِتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلاً هَدَاهُ «لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ »  وَ وَفَّقَهُ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ وَ يَسَّرَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اَللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَغْرُورٌ فَاحْتَرِسُوا مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكَثْرَةِ اَلذِّكْرِ وَ اِخْشَوْا مِنْهُ بِالتُّقَى وَ تَقَرَّبُوا إِلَيْهِ بِالطَّاعَةِ فَإِنَّهُ قَرِيبٌ مُجِيبٌ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «وَ إِذٰا سَأَلَكَ عِبٰادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ اَلدّٰاعِ إِذٰا دَعٰانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ »  فَاسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ آمِنُوا بِهِ وَ عَظِّمُوا اَللَّهَ اَلَّذِي لاَ يَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ اَللَّهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ فَإِنَّ رِفْعَةَ اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَةُ اَللَّهِ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ وَ عِزَّ اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا جَلاَلُ اَللَّهِ أَنْ يَذِلُّوا لَهُ وَ سَلاَمَةَ اَلَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَةُ اَللَّهِ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ فَلاَ يُنْكِرُونَ أَنْفُسَهُمْ بَعْدَ حَدِّ اَلْمَعْرِفَةِ وَ لاَ يَضِلُّونَ بَعْدَ اَلْهُدَى فَلاَ تَنْفِرُوا مِنَ اَلْحَقِّ نِفَارَ اَلصَّحِيحِ مِنَ اَلْأَجْرَبِ وَ اَلْبَارِئِ مِنْ ذِي اَلسُّقْمِ وَ اِعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا اَلرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي تَرَكَهُ وَ لَمْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ اَلْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي نَقَضَهُ وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي نَبَذَهُ وَ لَنْ تَتْلُوا اَلْكِتَابَ حَقَّ تِلاَوَتِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي حَرَّفَهُ وَ لَنْ تَعْرِفُوا اَلضَّلاَلَةَ حَتَّى تَعْرِفُوا اَلْهُدَى وَ لَنْ تَعْرِفُوا اَلتَّقْوَى حَتَّى تَعْرِفُوا اَلَّذِي تَعَدَّى فَإِذَا عَرَفْتُمْ ذَلِكَ عَرَفْتُمُ اَلْبِدَعَ وَ اَلتَّكَلُّفَ وَ رَأَيْتُمُ اَلْفِرْيَةَ عَلَى اَللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ اَلتَّحْرِيفَ لِكِتَابِهِ وَ رَأَيْتُمْ كَيْفَ هَدَى اَللَّهُ مَنْ هَدَى فَلاَ يُجْهِلَنَّكُمُ اَلَّذِينَ لاَ يَعْلَمُونَ إِنَّ عِلْمَ اَلْقُرْآنِ لَيْسَ يَعْلَمُ مَا هُوَ إِلاَّ مَنْ ذَاقَ طَعْمَهُ فَعُلِّمَ بِالْعِلْمِ جَهْلَهُ وَ بُصِّرَ بِهِ عَمَاهُ وَ سُمِّعَ بِهِ صَمَمَهُ وَ أَدْرَكَ بِهِ عِلْمَ مَا فَاتَ وَ حَيِيَ بِهِ بَعْدَ إِذْ مَاتَ وَ أَثْبَتَ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ ذِكْرُهُ اَلْحَسَنَاتِ وَ مَحَا بِهِ اَلسَّيِّئَاتِ وَ أَدْرَكَ بِهِ رِضْوَاناً مِنَ اَللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فَاطْلُبُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ خَاصَّةً فَإِنَّهُمْ خَاصَّةً نُورٌ يُسْتَضَاءُ بِهِ وَ أَئِمَّةٌ يُقْتَدَى بِهِمْ وَ هُمْ عَيْشُ اَلْعِلْمِ وَ مَوْتُ اَلْجَهْلِ هُمُ اَلَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ لاَ يُخَالِفُونَ اَلدِّينَ وَ لاَ يَخْتَلِفُونَ فِيهِ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ فَهُمْ مِنْ شَأْنِهِمْ شُهَدَاءُ بِالْحَقِّ وَ مُخْبِرٌ صَادِقٌ لاَ يُخَالِفُونَ اَلْحَقَّ وَ لاَ يَخْتَلِفُونَ فِيهِ قَدْ خَلَتْ لَهُمْ مِنَ اَللَّهِ اَلسَّابِقَةُ وَ مَضَى فِيهِمْ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ حُكْمٌ صَادِقٌ وَ فِي ذَلِكَ «ذِكْرىٰ لِلذّٰاكِرِينَ »  فَاعْقِلُوا اَلْحَقَّ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَةٍ وَ لاَ تَعْقِلُوهُ عَقْلَ رِوَايَةٍ فَإِنَّ رُوَاةَ اَلْكِتَابِ كَثِيرٌ وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ «وَ اَللّٰهُ اَلْمُسْتَعٰانُ»)

[6] سوره مبارکه بقره، آیه 275 (الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا ۗ وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا ۚ فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَىٰ فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ ۖ وَمَنْ عَادَ فَأُولَٰئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ ۖ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ)

[7] سوره مبارکه بقره، آیه 124 (وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ)

[8] سوره مبارکه طه، آیه 118