در محضر قرآن کریم ـ جلسه پنجم

روز جمعه مورخ 13 اسفند 1400، جلسه پنجم از سلسله جلسات «در محضر قرآن کربم» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.

 

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت سلام الله أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فَاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَ نَبِيِّكَ وَ أُمِّ أَحِبَّائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ الَّتِي انْتَجَبْتَهَا وَ فَضَّلْتَهَا وَ اخْتَرْتَهَا عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ كُنِ الطَّالِبَ لَهَا مِمَّنْ ظَلَمَهَا وَ اسْتَخَفَّ بِحَقِّهَا وَ كُنِ الثَّائِرَ اللَّهُمَّ بِدَمِ أَوْلَادِهَا اللَّهُمَّ وَ كَمَا جَعَلْتَهَا أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدَى وَ حَلِيلَةَ صَاحِبِ اللِّوَاءِ وَ الْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلَإِ الْأَعْلَى فَصَلِّ عَلَيْهَا وَ عَلَى أُمِّهَا خَدِيجَةَ الْكُبْرَى صَلَاةً تُكْرِمُ بِهَا وَجْهَ أَبِيهَا مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ تُقِرُّ بِهَا أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِهَا وَ أَبْلِغْهُمْ عَنِّي فِي هَذِهِ السَّاعَةِ أَفْضَلَ التَّحِيَّةِ وَ السَّلَامِ.

هدیه به پیشگاه حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی عنایت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مروری بر جلسه گذشته

بعد از چند جلسه‌ای که در محضر آیه آخر سوره مبارکه رعد بودیم، در جلسه آخر به این موضوع اشاره‌ای کردیم که «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلاً»[4] کفار دائماً می‌پرسند، یعنی هم زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌پرسند، هم بعد از ایشان، هم الآن، و عناد دارند، چون کفار یعنی کسانی که حق را می‌دانند، الآن بحث ما کلاً با کسانی که نمی‌دانند نیست، «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ».

عرض کردیم یکی از آیاتی که شهادت را نسبت به «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» اثبات می‌کند، از جهتی آیه مباهله است، لذا آیه بعدی که در محضر آن هستیم آیه مباهله است.

وقتی ما به سراغ تفاسیر می‌رویم، که یک عده که در موضوع آیه مباهله جلوتر خواهید دید، ما اهل فحش دادن نیستیم ولی انصافاً ذیل آیه مباهله چه بسا بشود جواز سبّ مفسّرین را صادر کرد، از بس که با انگیزه چرند گفته‌اند.

اصلاً یکی از آیات روشن حقانیت مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و از آیات روشن بطلان دیگران است، چون نتوانستند آیه را معنا کنند، همانطور که دیدید در آیه قبلی هم نمی‌توانستند معنا کنند.

ما نیامدیم در آیه مباهله روایات ذیل آن را بخوانیم، روایات زیادی را می‌توانستیم بخوانیم، بنای من بر این نیست که در بحث آیات بیایم و بگویم چون این آیه چنین گفته است اینطور بفهمید، ما در مواجهه با متن کلام الله، هر آدمی در هر جای دنیا که عربی می‌داند، باید یک فهم اولیه‌ای از کتاب داشته باشد.

سعی کردیم در آیه آخر سوره مبارکه رعد نشان بدهیم که دیگران فهم قابل ملاحظه‌ای که خودشان قبول کنند هم ندارند، هرچه می‌گویند در نهایت یک الله الاعلم، و الله العالم بحقائق الامور می‌گوید، یا اینکه پنج احتمال می‌گوید که اصلاً خود او معنای درست آیه را نمی‌داند، معلوم است در این صورت خود او هم نفهمیده است که چه گفته است.

انکار هم نمی‌کنم که در بین پیروان مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم، در فهم آیه اختلاف نظرهایی هست، گرچه خیلی مختصرتر و در موضوعات محدودتر است.

خودِ همین موضوع نشان می‌دهد که ما به مبیّن نیاز داریم، خودِ همین نشان می‌دهد که قرآن کافی نیست، روایات فراوانی ذیل آیه 43 سوره مبارکه رعد بود، ولی ما باید ببینیم که از خود آیات، این روایات فهم می‌شود یا نه، که به نظر می‌آمد که می‌شود، لذا دیگر روایات مربوط به آن را نخواندیم، که روایات هم دو دسته است، زمانی روایات معهود ذیل آیه را می‌بینند، که مثلاً ذیل آیه «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» فرموده‌اند: منظور ما هستیم؛ که ما سعی کردیم توضیح بدهیم که چرا می‌فرمایند «ما هستیم» و چرا نفرمودند «امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند». بعضی از روایات گفته‌اند که منظور امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و بعضی دیگر از روایت هم گفته‌اند منظور «ما اهل بیت» هستیم. آنجا توضیح دادیم برای اینکه «يَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا» کفار بعد از پیغمبر هم می‌توانند این سؤال را بپرسند و اعجاز قرآن کریم که «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ» است باقی است، اگر امروز هم کسی برود و بررسی کند می‌فهمد. اما باید به «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» مراجعه کرد، روشن است که زمانِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مصداق «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» چه کسی بوده است، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید به سراغ «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» می‌رفتند، لذا فرموده‌اند «منظور ما اهل بیت هستیم»، یعنی زمان امام باقر علیه السلام باید به سراغ امام باقر علیه السلام می‌رفتند، یعنی از دیدنِ او و علم او که توضیح دادیم منشأ آن با «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ» یکی است، تشخیص می‌دادند که این کلام مُعجز است و او هم نبی است.

شبیه اینکه زمانی که حضرت صادق علیه السلام شهید شدند هشام بن سالم و مؤمن طاق به مدینه رفتند تا ببینند امام کیست، چون نص تواتری نشنیده بودند، مانند غدیر نشنیده بودند، نص بود اما در دست خواص بود. این‌ها اول به عبدالله رجوع کردند و دیدند چیزی نمی‌داند، بعد به سراغ امام کاظم علیه الصلاة و السلام رفتند، در آن مجلسی که دو عالم شیعه نزد امام کاظم علیه الصلاة و السلام رفتند، در گفتگو فهمیدند که این بزرگوار امام هستند. این همان «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» است.

اگر ما الآن خاطره‌اش را تعریف کنیم بلاتشبیه مانند این است که من خاطره‌ی خوردن یک غذای خوشمزه را برای شما بگویم، در این صورت طعم آن غذا منتقل نمی‌شود، بلکه خاطره منتقل می‌شود، طعم در ذهن شما نمی‌آید، شیرینی و شوری آن را درک نمی‌کنید، لذّت طعام را درک نمی‌کنید، فقط خاطره منتقل می‌شود.

در آن روایاتی که می‌گوید سی هزار سؤال از امام جواد علیه الصلاة و السلام در یک مجلس پرسیدند، حال اینکه آیا واقعاً در یک مجلس سی هزار سوال پرسیدند یا منظور این است که خیلی سوال پرسیده‌اند، آیا عدد کثرت است، شاید منظور این است که هر کسی که آمد حضرت را سوال‌پیچ کرد و حضرت جواد علیه السلام که ظاهرا کودک بودند جواب دادند، یا منظور عدد کثرت است، مانند اینکه بگوییم مجالس جمعه صبح، یعنی یک جایی جمع شدند و سوال کردند، تعداد زیادی در یک جلسه سوال کردند یا تعداد سوال بیشتری را در یک مکان و جلسه‌ای با زمان مشخص پرسیده‌اند…

خلاصه اینکه آنجا از کجا فهمیدند که امام جواد سلام الله علیه امام هستند؟

اگر شما خبره باشید در همین جلسه با دو سوال متوجه می‌شوید که کاشانی چیزی نمی‌داند و فقط چند کلام حفظ کرده است، تا اینکه یک نفر هست که «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» است، اصلاً جنس پاسخِ او تفاوت دارد.

این برای ما قابل درک نیست ولی در مورد ائمه علیهم السلام اینطور بود که شیعیان اینطور به یقین می‌رسیدند. ما بعد از غدیر نص تواتری عمومی برای ائمه علیهم السلام نداریم، نصوصی داریم، یعنی اگر الآن نصوص را جمع کنیم یک مجلد قطور بیش از هفتصد صفحه و بلکه بیشتر می‌شود که نصوص امامت ائمه علیهم السلام است، که این‌ها بخاطر حفظ جان امام و موارد دیگر مخفی بوده است، در دوره غیبت صغری که تعداد ائمه علیهم السلام به سرانجام رسیده است علمای شیعه آزاد کرده‌اند.

مثلاً شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه می‌فرماید رفتند و بررسی کردند و فهمیدند علی بن الحسین زین العابدین صلوات الله علیه امام بعد از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هستند. نصوص هم تأیید می‌کند ولی آن‌ها فقط نص نداشتند و رفتند و تحقیق کردند. چطور یقین کردند که امام سجّاد علیه السلام امام هستند؟ یا چطور یقین کردند که امام جواد علیه السلام امام هستند؟

این آن چیزی است که ان شاء الله وقتی امام زمان ارواحنا فداه هم بیایند خواهید دید که همینطور می‌شود.

یعنی الآن تعداد زیادی مدّعی امامت داریم، تعدادی از آن‌ها در زندان هستند و تعداد دیگری در عراق هستند. الآن چند امام زمان در عراق داریم، فعالیت در آنجا آزادتر است، عده‌ای از آن‌ها مسلح بودند، برای اینکه آن‌ها را نگیرند اسلحه را کنار گذاشته‌اند و الآن آزاد هستند و فعالیت می‌کنند، یکی از آن‌ها درس خارج داشت که من درس خارج او را گوش می‌کردم، بعد دید نان در مرجعیت نیست و در کار امام زمانی زد! در اربعین هم غرفه دارند!!! این‌ها چند گروه هستند.

آیا این شخص امام زمان ارواحنا فداه است؟ اگر ظهور کرده‌ای، مردم هزار و چهارصد سال صبر کردند که حالا بیایی و پنهان شوی؟ اگر غایب بودی که غایب بودی، اما حال که آمده‌ای دیگر آمده‌ای و پنهان شدن ندارد، حال که می‌گویی آمده‌ای بسم الله یک جلسه‌ای بگذار، طبیعتاً همه از علم تو خاضع خواهند شد، اما تو این کاره نیستی، ان شاء الله وقتی خودِ حضرت تشریف بیاورند تفوق حضرت فی المجلس بر جمیع مؤمنین و علماء… اصلاً با کسی قابل قیاس نیستند، کسی به اندازه‌ی کفش حضرت هم نیست، کسی به اندازه‌ی بند کفش حضرت هم نیست، یعنی روشن می‌شود.

همین مسیری که آیه فرموده است ما نسبت به ائمه علیهم السلام داشته‌ایم، بعداً هم نصوص تأیید کرده است.

به سراغ امام معصوم می‌رفتند، وقتی سؤال می‌کردند به یقین می‌رسیدند.

نگاه کلی بر سوره مبارکه آل عمران؛ با تکیه بر آیه مباهله

وقتی به این آیه مباهله می‌رسیم می‌بینیم که اصلاً آنقدر انگیزه برای چرندگویی زیاد است که خیلی روشن است که حق معلوم است، اما از این جهت هم که ما با یک متن سر و کار داریم که هر کسی می‌تواند زخمی به این متن بزند، که من نصوصی از مدّعیان تفسیر می‌خوانم که ببینید.

سوره مبارکه آل عمران که آیه مباهله در آن است، ما فکر می‌کنیم وقتی می‌خواهیم راجع به آیه‌ای با یکدیگر گفتگو کنیم باید حتماً بافت سوره را ببینیم، حتماً باید معنایی که در نهایت انتخاب می‌کنیم، بشود بدون روایت هم از ظاهر آیه فهمید، من روایت را فقط اشاره‌کننده و پیشنهاددهنده می‌بینم، برای اینکه قاعدتاً این متن باید قابل فهم باشد. حال من خوب تشخیص نمی‌دهم، روایتی می‌آید و می‌گوید این معنا، من باید ببینم که آیا این معنا با متن منطبق هست یا نه، اگر با هم منطبق نیستند باید راه دیگری برای فهم آیه پیدا کرد، وگرنه چه لزومی داشته است که آیاتی نازل بشود و بعداً فقط صرفاً با روایت فهمیده بشود، حتماً باید فهمیده بشود، حتماً باید قرآن قابل فهم باشد.

جایی من در فهم با شما اختلاف پیدا می‌کنم یا تشخیص نمی‌دهم، ممکن است روایت بیاید و تصحیح کند، یعنی باید حتماً وقتی روایت را می‌خوانیم بشود با آیات تطبیق کرد و متوجه شویم که آیه می‌خواست همین را بفرماید.

در سوره مبارکه آل عمران که سوره مدنی است که آیات اینطور شروع می‌شود که «الم * اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ»،[5] از همین حروف مقطعه معلوم است که همه‌ی قرآن برای همه براحتی قابل فهم نیست، همه‌ی قرآن همین ظاهر نیست.

درست است که حداقل بیست و هفت نظریه هست که این حروف مقطعه یعنی چه، اما هیچ کدام قطعی نیست، این‌ها حدس است، هر کسی حدسی زده است، خودِ همین موضوع نشان می‌دهد که قرآن سطوحی از فهم دارد که باید ان شاء الله حضرت تشریف بیاورند، و ما نسبت به آن‌ها محروم هستیم.

از اینجا شروع می‌شود که «اللَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ * نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ»،[6] «نَزَّلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ» به تو کتاب نازل می‌کند و کرده است، «وَأَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَالإنْجِیلَ»، حال چون نمی‌خواهم به این آیات بپردازم، بالاخره تورات و انجیل را هم نازل کرده است.

در آیه بعد می‌فرماید: «مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ»،[7] یعنی قبل از اینکه قرآن باشد تورات و انجیل هم بود و هدایت می‌کرد.

همینطور جلو می‌آید و توضیح می‌دهد، چون در آن منازعه‌ای با نصاری هست. بعد در آیه هفتم می‌فرماید: «هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ»،[8] این از آن آیات مهمی است که بعداً اگر دیدم حوصله بیشتر است، خودِ این آیه یک سال بحث دارد که تفسیر چیست یا تأویل چیست، ما اصلاً جرأت نکردیم نام بحث‌های خودمان را تفسیر بگذاریم، ما دور یکدیگر نشسته‌ایم و قرآن می‌خوانیم، در محضر قرآن کریم هستیم، فهم کتاب که از آنِ «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» است و «لَا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»،[9] حالا علمایی هم پیدا شده‌اند و چیزهایی نوشته‌اند، خودِ آن‌ها هم مانند علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه در مقدمه المیزان، جرأت نمی‌کنند که این کلماتشان را به خدای متعال نسبت بدهند، می‌گویند این فهم ماست، بالاخره دسترسی که نیست.

یکی از آن جاهایی که خیلی مهم است و زیاد خطا صورت می‌گیرد، آنجایی است که قرآن کریم کتابی است که خدای متعال بر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرو فرستاده است تا قیامت، و اگر بنا بر این بود که چهار لفظ بگوید که چیزی بیش از ظاهر کلمات برداشت نشود، اولاً نمی‌توانست راجع به خیلی چیزها صحبت کند، ثانیاً محدودیت پیدا می‌کرد.

لذا آیات محکمات و متشابهاتی دارد، خیلی از اوقات خاصیت این متشابهات این است که بارِ معنایی گسترده‌ای در آن باشد که بشود برای آیندگان گفت.

مانند: «وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ»،[10] این «عرش خدا بر آب است» آیا یعنی عرش خدا مانند یک کشتی بر آب است؟ آیا خودِ خدا هم ناخدای آن کشتی است؟

بعضی از اهل حدیث و اخباریین و مدّعیان سلفی‌گری همین را می‌گویند، یعنی می‌گویند خدا عرشی دارد و کرسی‌ای در این عرش دارد و کرسی تنها چیزی است که از خدا بزرگتر است، چون وقتی خدا می‌خواهد بنشیند باید پیغمبر هم کنار او بنشیند و برای پیغمبر هم جایی به اندازه‌ی چهار انگشت لازم است! یعنی می‌شود ضخامت انگشت‌های خدا را با این حرف حدس زد! چون اگر می‌گفت یک انگشت برای پیغمبر لازم است می‌فهمیدیم عرض انگشت خدا نستجیربالله و معاذالله و سبحان الله عما یصفون به اندازه‌ی عرض یک انسان است…

این آیه محکم نیست، این آیه متشابه است، و می‌شود خیلی روی این آیه حرف زد و چه بسا وقتی حضرت حجّت ارواحنا فداه تشریف بیاورند در مورد این آیه خیلی سخن داشته باشند.

بعضی آیات هم محکم است، مانند «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»،[11] خدا مانند چیزی نیست، «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ»،[12] چشم‌ها نمی‌تواند او را ببیند. وقتی چشم‌ها نمی‌تواند او را ببیند یعنی فیزیکی نیست، تا اینقدر از آیه محکم است، حال علّت اینکه چشم‌ها او را نمی‌بیند چیست، این است که ماده نامحسوس است، مادی نیست یا… چه بسا این دیگر از محکمِ آیه بیرون باشد، بلکه برخی از همین بفهمند و برخی نفهمند.

آن‌هایی که مرض دارند، خدای متعال در این آیه هفتم می‌فرماید که «فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ» آن‌هایی که مرض دارند «فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ» به این متشابهات می‌پردازند، در حالی که تا زمانی که دسترسی به علم پیدا نکرده است، می‌گوید اول محکمات را داشته باش، «لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ» قابل مشاهده‌ی با چشم نیست، «لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ» مانند هیچ چیزی نیست، چه برسد به بندگان خودش.

در ادامه‌ی سوره بعد از کلماتی… آیاتی در این سوره داریم که ان شاء الله خدای متعال روزی کند که یک مرد خدا بیاید و برای ما بگوید، مثلاً در آیه هجده می‌گوید «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ قَائِمًا بِالْقِسْطِ لا إِلَهَ إِلا هُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»،[13] حال من فقط یک نکته از این آیه که استادی می‌فرمود و به دل ما نشست را بگویم، آیه از آن آیاتی است که ان شاء الله پای منبر امام زمان ارواحنا فداه باشیم و حیرت‌زده بشویم.

آن استاد در مقام علم بیان می‌کرد که خدا می‌داند و شاهد است که لا اله الا الله، ملائکه هم می‌دانند، صاحبان علم هم می‌دانند. حال به این موضوع کار ندارم که این صاحبان علم چه کسانی هستند.

اینجا در مقام علم می‌گفت و حرف زیبایی زد، گفت: خدا ما را آورده است تا به اینجا برسیم، حداقل بعضی از بنی بشر رسیده‌اند که «و اولوالعلم» می‌گوید، حال اگر آن بنی بشر انبیاء هم هستند حرفی نیست، بالاخره عده‌ای رسیده‌اند.

وقتی خدای متعال راجع به آیات مادی صحبت می‌کند، حور هست، فاکهه هست، میوه هست و… در نهایت می‌فرماید «مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ»،[14] وقتی به نعمت‌های مادی اشاره می‌کند در نهایت می‌گوید که این برای شما و خرتان و اسبتان و بزتان است، وقتی همه‌ی نعمت‌های مادی را بیان می‌کند در نهایت می‌گوید… چون مشابه تمام این نعمت‌های مادی که ما داریم خرمان هم می‌تواند داشته باشد، همه چیز می‌خورد و آنقدر هم لذّت می‌برد که وقتی می‌خواهند از اوجِ لذّت بردن مثال بزنند به خر تمثل می‌کنند. وقتی خدای متعال نعمت‌های مادی را اشاره می‌کند در نهایت می‌گوید «مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ»، این‌ها که برای شما و خر شماست!

ما را به اینجا نیاورده است که ما را در کنار خر قرار بدهد، نه اینکه از آن نعمت‌ها استفاده نکنید، «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»،[15] همانطور که معمولاً بعداً از این خر سوال نمی‌کنند که چه خوردی و…، «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ» برای ماست و برای این خر نیست، برای بز نیست، این برای انعام نیست.

ایشان می‌فرمودند خدای متعال ما را آورده است که به آنجا برسیم که «شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلا هُوَ وَالْمَلائِکَةُ وَأُولُو الْعِلْمِ»، یک جا انسان را کنار شهادت خودش قرار داده است و یک جا در کنار مادیات می‌فرماید «مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ»، ولی ظاهراً جذابیت انعام بیشتر است و معمولاً جامعه به دنبال همین «مَتَاعًا لَكُمْ وَلِأَنْعَامِكُمْ» است.

آیات مبارکه سوره آل عمران جلو می‌آید، تا به ماجرای حضرت عیسی بن مریم سلام الله علیه می‌رسد. عرض کردم که آیات سوره مبارکه آل عمران فوق العاده است، ما فقط می‌خواهیم بافتارِ سوره را ببینیم تا به آیه 61 که محل بحث ماست برسیم.

تا به آنجایی می‌رسد که «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِینَ»،[16] خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر عالمیان انتخاب کرده است، «ذُرِّیَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ»،[17] بعد ماجرای مادر حضرت مریم سلام الله علیها و چگونگی بارداری و نذر او، بعد حضرت مریم سلام الله علیها به دنیا آمدند، حضرت مریم سلام الله علیها چه مقاماتی داشتند و برای ایشان غذای بهشتی می‌آمد و «هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ»[18] حضرت زکریا علیه السلام کفیل ایشان شد، بحث‌های خیلی زیبای مفصلی است.

سوره مبارکه آل عمران از آن سوره‌هایی است که تصویر ترتیبی آن هم جذاب است، چون آیات خیلی عجیبی دارد. همه‌ی آیات قرآن عجیب است اما بعضی از آن‌ها برای سطوح پایین مانند من هم عجیب جلوه می‌کند.

بعد از اینکه این بحث‌ها مطرح می‌شود و حضرت عیسی سلام الله علیه چگونه می‌آیند و «وَیُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلا وَمِنَ الصَّالِحِینَ»[19] در گهواره سخن گفت و «وَرَسُولا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ»[20] گفت من پیغمبر هستم و آیه آورده‌ام، آیه چیست؟ «أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ» اگر من به گِل فوت کنم این به اذن خدا پرنده می‌شود و پرواز می‌کند «وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ» به شما می‌گویم که در خانه‌های خودتان چه چیزهایی پنهان کرده‌اید، یعنی از آن چیزهایی علم دارم که کسی خبر ندارد، «وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ»[21] آنچه قبلاً از تورات گفته شده است را تأیید می‌کنم.

مسیر انبیاء الهی این است که گذشتگان خودشان را نسخ نمی‌کنند.

تا اینکه به اینجا می‌رسد که «إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُسْتَقِیمٌ»[22] پروردگار من و شما خداست که این صراط مستقیم است و او رَبّ است، «فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ»[23] وقتی دید بنی اسرائیل نپذیرفتند. گاهی کفر کفرِ به خدای متعال است، گاهی کفر به پیغمبر خداست، کافر به پیغمبر خدا علی الاطلاق کافر است، یعنی ما بعنوان مسلمان، نصرانی و یهودی را هم کافر می‌دانیم، حال اینکه کافر می‌دانیم یعنی چه، نمی‌خواهم به این بحث وارد بشوم.

بعد خدای متعال می‌فرماید و این‌ها آمدند و گوش نکردند و… تا به آیه 59 می‌رسد، «إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ».[24]

این‌ها خیال می‌کردند حال که حضرت عیسی سلام الله علیه بدون پدر به دنیا آمده‌اند پسرِ خداست و داستان‌های شنیع عجیبی هم ذکر کرده‌اند و گفته‌اند.

خدای متعال می‌فرماید مثل خدا عندالله مثل آدم است، مگر آدم پدر داشت؟ آدم از خاک خلق شده بود، مشیّت و اراده‌ی خدا به این گِل تعلّق گرفت که آدم بشود، آن گل هم آدم شد.

این‌ها این موضوع را توهین حساب می‌کردند، این از آن مباحث مهم است، عده‌ای از نصرانی‌ها که حضرت عیسی علیه السلام را خدا می‌دانستند، البته شایان ذکر است که نصرانی تعدیل شده هم داریم که حضرت عیسی علیه السلام را وجه الله بدانند، البته همین الآن هم کسانی را داریم که حضرت عیسی علیه السلام را خدا و پسر خدا می‌دانند… این‌هایی که حضرت عیسی علیه السلام را خدا می‌دانستند این موضوع که حضرت عیسی علیه السلام عبدالله باشد را توهین می‌دانستند.

اگر ملاک این بود که ما خزعبل هر قومی را تکرار کنیم که توهین نکنیم قرآن کریم نباید راجع به این موضوع صحبت می‌کرد. قرآن کریم فحش نمی‌دهد اما می‌فرماید حضرت عیسی علیه السلام بنده‌ی خداست و نه پسرِ خدا.

این را برای این عرض می‌کنم که دیگرانی هم که بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیال کردند کسی هستند، هر نظری که دارند، بنا بر این نیست که ما آنچه آن‌ها قبول دارند را تکرار کنیم که این احترام محسوب بشود، بلکه ما فحش نمی‌دهیم، وگرنه ما قبول نداریم، ما می‌دانیم که یک نفر شجاع بوده است و نفرِ دیگری ترسو، یک نفر عالِم بوده است و کس دیگری جاهل بوده است، یک نفر حلالزاده و پاکزاده بوده است و یک نفر دیگر نبوده است، اما فحش نمی‌دهیم، اگر بنا بر این بود که خزعبلِ هر قومی را تکرار کنیم که احترام گذاشته باشیم، اینجا هم خدای متعال نباید نسبت به حضرت عیسی علیه السلام برای مسیحیان چیزی می‌فرمود، اما خدای متعال حق را در مورد حضرت عیسی علیه السلام می‌فرماید، اصلاً «إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ» از نظر آن‌ها توهین محسوب می‌شد.

آن چیزی که هست این است که ما فحش نمی‌دهیم، بلکه حضرت عیسی علیه السلام را خیلی هم دوست داریم.

مسئله به اینجا رسید که شروع آیه مباهله است، که «إِنَّ مَثَلَ عِیسَى عِنْدَ اللَّهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ»، مثل عیسی نزد خدا مانند آدم است، خلق اول چگونه است؟ پدر نیاز نیست.

بعد خدای متعال به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرماید: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَلا تَکُنْ مِنَ الْمُمْتَرِینَ»،[25] این حقیقتی است که از جانب خدای متعال به تو بیان می‌شود، تو تردید و شک نکن، حق همین است.

مسیحیانی گفتند این چه حرف‌هایی است؟ در ذهن آن‌ها اینطور بود که الآن کسی به شیعیان بگوید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نعوذبالله معصوم نیستند، یعنی انگار فکر می‌کردند که مقامی را از این‌ها می‌گیرند، می‌گویند شما ابن الله را به عبدالله تبدیل می‌کنید، بلاتشبیه مانند این است که کسی به ما بگوید عصمت ندارند، مسلّماً ما واکنش نشان می‌دهیم. عیسویان واکنش نشان دادند.

اینجا بر خلاف آیه 43 سوره مبارکه رعد که بحث آن گذشت، که آن‌ها آمدند و منکر شدند و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم فرمودند «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»، و کفار ادعای مباهله و ابتهال نکردند، کفار می‌توانستند بگویند باور نمی‌کنیم، در این صورت حتماً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌پذیرفتند که مباهله کنند.

آن‌ها بعد از آیه رها کردند و رفتند، چه پذیرفتند و چه نپذیرفتند، اما اینجا حداقل عده‌ای از نصرانی‌ها گفتند که حضرت عیسی علیه السلام نعوذبالله ابن الله است، خدای متعال هم فرمود اینطور نیست. بعد از جانب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چالشی ایجاد می‌شود.

این ورود به آیه مباهله است، «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ»،[26] کسی آمد و با تو احتجاج و مجادله کرد و دلیل آورد و بحث کرد و صحبت کرد و گفتگو کرد، در این مورد… در چه موردی؟ در این موضوع که عیسی ابن الله است یا عبدالله، که خدای متعال در این آیات قصه حضرت عیسی علیه السلام را از ولادتِ مادر ایشان فرمود… اگر آمدند و با تو احتجاج کردند، «مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ» علم به تو رسید که عیسی عبدالله است نه ابن الله، حال اگر آمدند و گفتند که عیسی ابن الله است، دیگر اینجا بحث پیش نمی‌رود، اینجا از طرف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیشنهاد داده شده است، «فَقُلْ تَعَالَوْا» امر کرد تو بگو بیایید، این «تَعَالَوْا» می‌تواند مقام علوّ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم باشد، بالا بیایید، من می‌خواهم شما را به بالا بیاورم، «تَعَالَوْا نَدْعُ» بیایید دعوت کنیم، چه کسانی را؟ «أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ» پسرانمان و پسرانتان و زنانمان و زنانتان و نفس‌هایمان و نفس‌هایتان را دعوت می‌کنیم، «ثُمَّ نَبْتَهِلْ» بعد ابتهال می‌کنیم، یعنی لعن می‌کنیم، می‌گوییم لعنت خدا بر دروغگو، یعنی ما این را می‌گوییم و شما آن را می‌گویید، بعد هم بر دروغگو لعنت، یعنی از رحمت خدا دور باد، لعنت یعنی دوری از رحمت خدا، این نبتهل که ریشه‌ی آن است به معنای رها کردن و رها شدن است. این لعنت هم یعنی از رحمت خدا رها و دور شده است، به این جهت لعن می‌گویند.

موضوع لعنت هم این است که «فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ» لعنت را بر دروغگو قرار می‌دهیم.

دو آیه دیگر را مختصر بخوانم تا ببینید مجموعه‌ی این آیات به کجا می‌رسد.

«إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ»،[27] این‌ها سرگذشت‌های واقعی است، «إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلا اللَّه» و اصلاً الهی بجز خدای کریم نیست «وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ»، چون در مقام مباهله و نفرین است می‌گوید خدا عزیزِ حکیم است، نستوه است، شکست‌ناپذیر است، «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ بِالْمُفْسِدِینَ»،[28] ای پیغمبر! اگر این‌ها پس زدند و نپذیرفتند و سر باز زدند و روی گرداندند و مباهله را قبول نکردند خدا مفسد را می‌شناسد، بقیه هم می‌فهمند.

اگر الآن بیایند و به شما بگویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیرالبشر بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند، اگر قبول ندارید مباهله کنید. آیا مباهله می‌کنید یا نه؟

البته به این موضوع کار ندارم که آیا شرایط مباهله داریم یا نه.

آیا می‌ترسید؟ اگر می‌ترسید یعنی یقین ندارید.

اگر گردنمان را بگذارند و بگویند این گیوتین تشخیص می‌دهد و یقین‌سنج است، سرتان را بگذارید و بعد بگویید علیٌ خیر البشر و مَن شَکَّ فیهِ فَقَد کَفَر، اگر یقین نداشته باشی سر تو از بدنت جدا می‌شود. این شبه مباهله است، آیا می‌گویید یا نه؟

ما جرأت نمی‌کنیم خیلی از جزئیات گزاره‌های اعتقادی‌مان را بگوییم، می‌گوییم باید بررسی بشود، اما اینکه آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام الخلق بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند یا نه؟

درنگی بر تفسیر آیه مباهله در آثار دیگران

ان شاء الله می‌خواهیم راجع به آیه مباهله با یکدیگر گفتگو کنیم، آیه از آن جهت که آنچه رخ داده است، که برای مسلمین مشخص است که چه رخ داده است، باعث شده است که آقایان حرف‌های گزاف بزنند، ما چند جلسه حرف‌های آن‌ها را می‌آوریم و می‌خوانیم تا شما ببینید فارغ از اینکه ما چه می‌گوییم آیا این‌ها توانسته‌اند آیه را در کتب خودشان معنا کنند یا نه.

این کتاب که خدمت شما آورده‌ام کتاب «تبیین الفرقان» ملا عمر سربازی است، تفسیر بسیار مبسوط مفصلی است، اما وقتی به این آیه رسیده است… یعنی گاهی ده صفحه و بلکه بیشتر راجع به برخی آیات دیگر حرف زده است، هفده جلد از این کتاب منتشر شده است اما هنوز به وسط قرآن نرسیده است، اما وقتی به آیه مباهله می‌رسد کلاً هیچ چیزی نمی‌گوید، چون می‌داند اگر بخواهد بگوید چه می‌شود.

ابتدا شروع می‌کند به بیان قصه، می‌گوید مفسران نوشته‌اند وقتی نمایندگان نجران نزد رسول خدا آمدند و با ایشان در مورد حضرت عیسی بحث و گفتگو کردند، می‌گفتند چرا به عیسی توهین می‌کنی؟ پیغمبر فرمود من توهین نمی‌کنم، گفتند: تو می‌گویی او عبد خداست اما او پسر خداست. نامه‌نگاری صورت گرفت و… این فهمِ اولیه، بعد مباهله هم صورت نگرفت.

گزارش این است که آن‌ها گفتند ما جزیه می‌دهیم و مباهله هم نمی‌کنیم، یعنی علوّ شما را پذیرفتیم.

تفسیر ملا عمر سربازی همین مقدار بسیار کم است، اصلاً یکی از جاهایی که روشن است آقایان حرفی برای گفتن ندارند این است که هفده جلد کتاب دارند اما وقتی به آن جای حساس می‌رسد، تفسیر ملا عمر سربازی در مورد این آیه کمتر از یک صفحه است!

با اینکه اگر کسی تفسیر ملا عمر سربازی را بشناسد می‌داند که او اهل تفصیلی سخن گفتن است.

می‌گوید: «حاجَّ» در «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ» یعنی حجّت آوردن و حجّت‌آرایی در جنگ و مجادله و مخاصمه. «قُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ» می‌گوید اگر نه پس بیایید و دعوت کنید، «ثُمَّ نَبْتَهِلْ» ابتهال است، یک معنای ابتهال در لغت تضرّع و زاری است، یعنی ما تضرّع و زاری می‌کنیم و هر کسی که دروغگو باشد را نفرین می‌کنیم…

در مورد «أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ» هیچ چیزی نمی‌گوید! اصلاً در حد لغت هم اشاره نمی‌کند!!! خودِ این نوع بیان مشخص است که نوعی فرار است.

ان شاء الله خدای متعال مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه را رحمت کند که وقتی کتاب حیدرعلی فیض‌آبادی را جواب داد و او فرار کرد… حیدرعلی فیض‌آبادی می‌گفت از کلینی تا معاصرین نمی‌توانند جواب مرا بدهند… غیرت مرحوم میرحامدحسین رضوان الله تعالی علیه قبول نمی‌کند در بیست و شش سالگی به سر قبر قاضی نورالله شوشتری رضوان الله تعالی علیه می‌رود و بعد آنجا می‌گوید: خدایا! به حرمت این شهید یک نفر را بفرست تا جواب این حیدرعلی فیض‌آبادی را بدهد.

چند کتاب در پاسخ می‌نویسند که خوب نیست، این دعا در مورد خود مرحوم میرحامدحسین رضوان الله تعالی علیه قبل از سی سالگی مستجاب می‌شود.

اگر انسان با نیّت خیر و به نیّت دفاع از مکتب قدم بردارد، ما کاره‌ای نیستیم؛ در بیست و شش سالگی این درخواست را از خدای متعال دارد و در بیست و نه سالگی او کتاب چاپ می‌شود.

مرحوم میرحامد حسین رضوان الله تعالی علیه بیست صفحه از آن کتاب را جواب می‌دهند، قریب به هزار و هشتصد صفحه منتشر می‌شود، حیدرعلی فیض‌آبادی از هند به حجاز می‌رود!!!

مرحوم میرحامد حسین رحمت الله تعالی علیه در جلد دوم می‌گوید: «المقتفی به آثار الفارّین»، به امام خودش که اهل فرار بود پیوسته است و الگو گرفته است.

این عزیزان هم همینطور هستند، «المقتفی به آثار الفارّین» هستند. شما در اینجا نظرتان را بیان کنید، کسی که تفسیر مبسوط دارد و آیه به آیه نکات ادبی و نکات بلاغی و نکات قرائتی را بحث می‌کند و بعد بصورت مفصل وارد لغت و تفسیر می‌شود وقتی که به اینجا رسیده است هیچ چیزی نگفته است!

ان شاء الله جلسه بعد آثار دیگران را می‌خوانم.

خودِ همین هیچ نگفتن مشخص است که به مصلحت نبوده است که این آیه بیان بشود.

درست است که ما می‌گوییم برای فهم کامل و جامع متون حتماً به امام زمان ارواحنا فداه نیاز است، ولی نمی‌خواهیم بگوییم که آیات معنا ندارند.

عجز آقایان کاملاً روشن است و نمی‌دانند باید چکار کنند. ایشان که کلاً هیچ چیزی نگفته است، جلوتر خواهیم دید بعضی‌ها خیلی نرم از روی «أنفُسَنَا» پریده‌اند و فرار کرده‌اند، اما ملا عمر سربازی کلاً رها کرده است. در حالی که این روش روشِ یهود است.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جنگ احزاب با بت‌پرست‌ها درگیر بودند یهود رفت و در جبهه بت‌پرست‌ها قرار گرفت. یهود باید در جبهه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌آمد، چون ما حضرت موسی سلام الله علیه و حضرت هارون سلام الله علیه را دوست داریم، ما انبیاء بنی اسرائیل را دوست داریم، سلام الله علیهم أجمعین، ما خدا و قیامت و پیغمبران آن‌ها را قبول داریم، بلکه نگاه ما به پیغمبران بنی اسرائیل بسیار بالاتر از آن چیزی است که آن‌ها نسبت به انبیاء خودشان می‌گویند، ما آن خزعبلاتی که آن‌ها در مورد انبیاءشان می‌گویند را قبول نداریم، ما برای حضرت موسی سلام الله علیه عصمت قائل هستیم.

یعنی اگر روزی بحث بشود که توحید یهود بهتر است یا توحید بت‌پرست ها؟ درست است که توحید یهود اشکال دارد، خدای متعال هم می‌فرماید: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ»،[29] اما قابل قیاس با بت‌پرستی نیست. اما این‌ها در احزاب چکار کردند؟ در احزاب به بت‌پرست‌ها کمک کردند و جمعیتشان منسجم شد که با اسلام بجنگند، البته آنجا هم از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شکست خوردند.

اینجا برعکس شد، آقایان را ببینید، آیا مباهله آیه اسلامی است، بحث بین عیسی سلام الله علیه و فهم مسیحیان و عیسی سلام الله علیه و فهم مسلمین است، مسئله دفاع از اسلام است، آن چیزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد حضرت عیسی علیه السلام می‌فرمایند درست است یا آنچه که انجیل تحریف‌شده می‌گوید.

آقای ملاعمر! اینجا اگر قرار بر این است که یک جهتی را بگیری باید بیایی و آیه را بحث کنی که مشخص بشود این آیه روشن در حقیقت اسلام است.

ولی چون اگر بخواهند توضیح بدهند باید بالاخره تکلیف أبناء و نساء و أنفس را معلوم کنند رد می‌شوند، «المقتفی به آثار الفارّین»، به شیوه قدمایی که در جنگ فرار می‌کردند…

این برای من تکراری است که همین روایت که ذیل آیه مباهله است در صحیح مسلم آمده است که بعداً می‌خوانیم، معمولاً شارحین از روی آن پریده‌اند! هر کجا که مسئله حساس است از روی آن می‌پرند، کأنّه تعصب به چیزی بیش از تعصّب به حق است.

ان شاء الله بعداً به بحث خواهیم پرداخت.

آن چیزی که عجیب است از آیه مباهله مانده است این است که این کسانی که با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همراه شدند که ما راجع به آن بزرگواران صحبت می‌کنیم، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند «أبناء»، ولی اگر منظور أبناء مسلمین بود باید تمام پسربچه‌ها را می‌آوردند، منظور از «أبناء» هم بالغ و غیربالغ نیست، در «أبناء» می‌تواند بالغ باشد یا غیربالغ هم باشد، این همه پسر در مدینه بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این‌ها را نیاوردند و فقط چند نفر را آوردند.

اینطور نبود که مثلاً مرکب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چهار نفر ظرفیت داشته باشد، بلکه چهار نفر قابلیت این را داشتند که بیایند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حضرت زینب کبری سلام الله علیها و حضرت امّ سلمه سلام الله علیها را هم نیاوردند، فقط چهار نفر را آورده‌اند. این موضوع بین مسلمین اختلافی نیست، بجز این‌هایی که بخواهند فرار کنند، آن‌هایی که حرف زده‌اند و اسناد و مدارک را دیده‌اند، تقریباً از آن موارد غیراختلافی است. یعنی بیش از چهار نفر مصداقِ این آیه نبودند، در آیه «نِسَاءَنَا» آمده است ولی فقط یک زن آمده است.

روضه و توسّل

این عنود و معاند و مکابری که جلوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایستاده است، اواخر عمر شریف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، احتمالاً سال نهم یا دهم است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند بیایید تا نفرین کنیم، این‌ها پای عیسایی که فکر می‌کردند هست نایستادند، چرا؟ این‌ها که اهل فضیلت‌گویی نبودند.

همان چیزی که من ابتدای جلسه عرض کردم که ان شاء الله امام زمان ارواحنا فداه تشریف بیاورند ببینیم و سخن بفرمایند یقین می‌کنیم، آن چیزی که ابتدای جلسه عرض کردم که برای ما قابل فهم نیست، وقتی رفتند و امام کاظم سلام الله علیه را دیدند گفتند معلوم است ایشان امام بودند نه عبدالله، چرا آنجا چنین یقینی صورت نگرفت؟ اما وقتی به امام کاظم سلام الله علیه رسیدند یقین کردند.

همان چیزی که توضیح دادم اگر به محضر «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» برویم یقین می‌کنیم.

لذا در برخی از روایات ذیل آیه «وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ» می‌گویند منظور ما هستیم، در زیارات تفسیر کرده‌اند که «وَ مُعجِزً لِرِسَالَتِه»، «وَ آیَةً لِرِسَالَتِه»، آیت رسالت هستند. اگر کسی به آیه نگاه کند یقین می‌کند.

این چهار نفر با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمدند، این گروهِ نمایندگی که اینقدر هم مدّعی بودند و آمده بودند مکابره کنند و لجوج بودند و آمده بودند از نظر فکری کشتی بگیرند جا زدند!

آن چیزی که بین مسلمین مسلّم است این است که مباهله صورت نگرفت، یعنی حق روشن شد، یعنی چیزی دیدند که جا زدند، چه چیزی دیدند که ترسیدند؟

یعنی اگر کسی ولو عنود بخواهد حق را ببیند، حق را در چهره آن پنج تن می‌دید.

نگاه کردند و در وجود خودشان چیزی ندیدند و جرأت نکردند این الفاظ را بگویند، گفتند جزیه می‌دهیم. این‌ها ذلیل شدند، بالاخره این‌ها خیلی ادّعا داشتند و می‌گفتند عیسی پسر خداست و ما حاضر هستیم نفرین کنیم، اما بعد از مباهله گفتند حاضر هستیم جزیه بدهیم، ذلیل شدند، چه شد که این ذلّت را پذیرفتند؟ همینکه چهره‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیدند، تازه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را مستوره دیدند، در پرده دیدند، در حجاب دیدند، جرأت نکردند مباهله کنند و با اینکه خیلی ضایع می‌شدند گفتند ما مباهله نمی‌کنیم و مالیات می‌دهیم.

اما در اسلام ورق برگشت، «وَ يُكَبِّرُونَ بِأَنْ قُتِلْتَ»،[30] عدّه‌ای وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را کشتند تکبیر گفتند… «وَ يُكَبِّرُونَ بِأَنْ قُتِلْتَ»

یکی از تلخ‌ترین خاطرات من این است که در ایام محرم روی نرده‌های ایوان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌نویسند «وَ يُكَبِّرُونَ بِأَنْ قُتِلْتَ وَ إِنَّمَا                    قَتَلُوا بِكَ اَلتَّكْبِيرَ وَ اَلتَّهْلِيلاَ»، این‌ها الله اکبر و لا اله الا الله را سر بریدند.

چون آغاز ماه شعبان است، ماه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، من مسیر روضه را به جای دیگری می‌برم.

اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در حجاب کامل بودند، صدایی از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشنیدند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سخنی نفرمودند و ناله‌ای نزدند و گریه‌ای نکردند، اما آن‌ها جرأت نکردند…

چند ماه بعد از این، به نقلی سه ماه بعد، به نقلی پانزده ماه بعد از حادثه مباهله به درِ خانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آمدند و گفتند باید بیایید و بیعت کنید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: ای شیعیان من که حال مرا می‌شنوید، مؤمن اگر ماجرای من را بشنود تا زمانی که زنده است جگر او می‌سوزد، دیگر به فاطمیه و محرّم و شعبان و رجب نیست…

گروهی به در خانه آمدند و گفتند: بیرون بیایید که باید بیعت کنید، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت در آمدند و فرمودند ما عزادار هستیم.

الآن اگر در محله‌ی ما پدری از دنیا برود و فردا کسی بیاید و بگوید طلبکار هستم، همسایه‌ها می‌گویند این‌ها عزادار هستند و چند روز صبر کنید…

این‌ها گریه‌کنان برگشتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای غیرمسلمان آیه روشن هستند، غیرمسلمان حاضر شد ذلیل بشود و از نظرِ خود دست کشید…

این‌ها برگشتند و گروه دوم آمدند، وقتی گروه دوم آمدند بی‌ادبی کردند… نصاری نجران بی‌ادبی نکردند، اما این‌ها بی‌ادبی کردند، اینجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با آن‌ها سخن نفرمودند، رو کردند به سمت قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و صدا زدند: «يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اللَّهِ هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ»، این حرف‌ها را راجع به دخترِ تو می‌زنند…

این‌ها هم گریه‌کنان برگشتند…

تا اینکه خودِ آن ملعون مشعل بدست آمد، در اوج وقاحت… غلامِ آن ملعون به او گفت: در این خانه فاطمه است… این مشعل را به کجا می‌بری؟… ملعون گفت: مهم نیست…

بالاخره در باز شد… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با طناب کشان کشان به مسجد بردند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: نفرین می‌کنم…

اینجا هر کسی بود می‌گفت حق است، اصلاً جای نفرین همینجاست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به سلمان اشاره کردند که به فاطمه بگو به امّت پیغمبر رحم کن…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه رعد، آیه 43 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)

[5] سوره مبارکه آل عمران، آیات 1 و 2

[6] سوره مبارکه آل عمران، آیات 2 و 3

[7] سوره مبارکه آل عمران، آیه 4 (مِنْ قَبْلُ هُدًى لِلنَّاسِ وَأَنْزَلَ الْفُرْقَانَ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ وَاللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انْتِقَامٍ)

[8] سوره مبارکه آل عمران، آیه 7 (هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلا أُولُو الألْبَابِ)

[9] سوره مبارکه بقره، آیه 79

[10] سوره مبارکه هود، آیه 7 (وَهُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ وَكَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاءِ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا ۗ وَلَئِنْ قُلْتَ إِنَّكُمْ مَبْعُوثُونَ مِنْ بَعْدِ الْمَوْتِ لَيَقُولَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِينٌ)

[11] سوره مبارکه شوری، آیه 11 (فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۚ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا وَمِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجًا ۖ يَذْرَؤُكُمْ فِيهِ ۚ لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ ۖ وَهُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ)

[12] سوره مبارکه انعام، آیه 103 (لَا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ ۖ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ)

[13] سوره مبارکه آل عمران، آیه 18

[14] سوره مبارکه نازعات، آیه 33

[15] سوره مبارکه تکاثر، آیه 8

[16] سوره مبارکه آل عمران، آیه 33

[17] سوره مبارکه آل عمران، آیه 34

[18] سوره مبارکه آل عمران، آیه 38

[19] سوره مبارکه آل عمران، آیه 46

[20] سوره مبارکه آل عمران، آیه 49 (وَرَسُولا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنِّی قَدْ جِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ أَنِّی أَخْلُقُ لَکُمْ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ فَأَنْفُخُ فِیهِ فَیَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الأکْمَهَ وَالأبْرَصَ وَأُحْیِی الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُکُمْ بِمَا تَأْکُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِی بُیُوتِکُمْ إِنَّ فِی ذَلِکَ لآیَةً لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ)

[21] سوره مبارکه آل عمران، آیه 50 (وَمُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلأحِلَّ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُمْ وَجِئْتُکُمْ بِآیَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَأَطِیعُونِ)

[22] سوره مبارکه آل عمران، آیه 51

[23] سره مبارکه آل عمران، آیه 52 (فَلَمَّا أَحَسَّ عِیسَى مِنْهُمُ الْکُفْرَ قَالَ مَنْ أَنْصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصَارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَاشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ)

[24] سوره مبارکه آل عمران، آیه 59

[25] سوره مبارکه آل عمران، آیه 60

[26] سوره مبارکه آل عمران، آیه 61 (فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَکُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ)

[27] سوره مبارکه آل عمران، آیه 62 (إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَمَا مِنْ إِلَهٍ إِلا اللَّهُ وَإِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ)

[28] سوره مبارکه آل عمران، آیه 63

[29] سوره مبارکه مائده، آیه 64 (وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ۚ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ ۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا ۚ وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ۚ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ ۚ وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا ۚ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ الْمُفْسِدِينَ)

[30] اللهوف علی قتلی الطفوف ، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۴