روز جمعه مورخ 20 اسفند 1400، جلسه ششم از سلسله جلسات «در محضر قرآن کربم» در مسجد و حسینیه مهدویه با سخنرانی «حجت الاسلام کاشانی» برگزار گردید که مشروح این جلسه تقدیم حضورتان می گردد.
برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت ححح امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مروری بر جلسه گذشته
در محضر آیه 61 سوره مبارکه آل عمران هستیم، وقتی مسیحیانی آمده بودند و ادّعاهایی داشتند، حضرت حق از ابتدای سوره مبارکه تفصیلاً ادلّه و بیانات آنها را نقد و رد کرد، در آخر آنها را منفعل کرد.
بعد از اینکه عدّهای از آنها مدّعی شدند که حضرت عیسی علیه السلام پسر خداست یا مشابهِ این را گفتند، البته همه اینطور نمیگفتند، بیانات متعددی داشتند و نظراتشان مختلف بود.
بعد از اینکه حضرت حق جلّ و اعلی فرمود که مَثَلِ عیسی بن مریم مانند مَثَلِ حضرت آدم است، «خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ»،[4] بعد برای اینکه آنها را منکوب کند، هم برای مشخص شدن صحّت نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، هم جهاتی که بعداً از آیه عرض خواهیم کرد، فرمود: «فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ»[5] حال اگر کسی آمد و در این مورد احتجاج کرد، در حقانیت خدا یا اینکه حضرت عیسی علیه السلام پسر خدا نیست، مثلاً اگر آمدند و درباره عیسی احتجاج کردند بگو که ما پسرانمان را دعوت میکنیم، شما هم پسرانتان را، یا مردانمان را و شما هم مردانتان را، زنانمان را و شما هم زنانتان را، نفسهایمان را و شما هم نفسهایتان را، «ثُمَّ نَبْتَهِلْ»، بعد هم ابتهال میکنیم، تضرّع و زاری و نفرین میکنیم که دروغگو از رحمت خدا دور شود، «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ» و لعنت الهی را برای دروغگوها قرار میدهیم.
آنچه مسلّم است این است که علی رغم اختلاف نظرهایی که بین مسلمین هست، مشخص و مسلّم و واضح است که آن گروه نمایندگی مسیحیان وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و همراهان ایشان را که پنج تن هستند را دیدند قبول نکردند که مباهله صورت بگیرد و گفتند که ما مباهله نمیکنیم، جنگ هم نمیکنیم، جزیه میدهیم، مالیات میدهیم، قبول میکنیم که پول بدهیم.
همن پول دادن یعنی قبول کردهاند که فی الجمله شکست خوردهاند اما نمیخواهند ادامه بدهند.
آیه از جهتی اهمّیتِ حقانیتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و اسلام است. این همه در طول تاریخ دعوا و درگیری بوده است، دیگران نیامدند بگویند که آن گروه نجران بیخود کردهاند که مباهله نکردهاند، ما میآییم و مباهله میکنیم.
همانطور که قرآن کریم تحدّی کرده است که «وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ»[6] سورهای بیاورید، نه فقط به آن زمانیها بلکه به الآنیها هم فرموده است، میتوانستند قومی بیایند و بگویند ما مباهله را انجام میدهیم، چون مباهله دعوتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، آنجایی که کفار گفتند «وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا»،[7] پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند «كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»، آنها هم میتوانستند بگویند بیا تا مباهله کنیم، در اینصورت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حتماً میپذیرفتند.
اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند بیایید تا مباهله کنیم، این دستورِ خدای متعال است که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است که به آنها بگوید بیایید تا مباهله کنیم، آنها هم ترسیدند و مباهله نکردند.
حقانیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در آیه واضح است و خیلی موضوعات دیگر، سرنوشت امّت اسلام هم در این آیه روشن است، از واضحات هم هست.
عجز مفسران از تفسیر آیه 61 سوره مبارکه آل عمران
ما فعلاً تفاسیری که عجزشان را در این موضوع آشکار کردهاند را میخوانیم، تا معلوم بشود که متأسفانه برخی نخواستهاند این آیه باهره نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را… نکند که خرجِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا حقانیت تشیّع بشود، متأسفانه بنحوی کم و زیاد کردهاند.
انسان به یاد آن دورهای میافتد که یهودیان برای کمک به کفّار در جنگ احزاب یا خندق، به نفع بتپرستها وارد میدان شدند نه به نفع جبهه توحیدی. حال ما با یهودیها در اینکه خدای متعال ربّ الارباب است که مشترک هستیم! در اینکه حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام پیغمبر خدا هستند که مشترک هستیم، در اینکه حضرت هارون علی نبیّنا و آله و علیه السلام پیغمبر خدا هستند که مشترک هستیم، اینقدر اشتراکات زیاد داریم، ما به حضرت موسی علیه السلام و حضرت هارون علیه السلام و خاندان حضرت موسی سلام الله علیه و آل هارون علیهم السلام عشق میورزیم، این همه اشتراک!
بتپرستها چه اشتراکی با شما دارند؟ بتپرستها از ابتدا ربوبیتِ خدای شما و نبوّت پیغمبر شما را قبول ندارند.
متأسفانه فِرَقِ متعددی از مسلمین همان کار را در اینجا با آیه کردهاند، برای اینکه نکند زمانی شیعیان برهانی داشته باشند، یعنی برهان روشن را انکار کردهاند.
ما اینها را یک به یک با یکدگیر میبینیم، شیوهی ما هم این نیست که در ابتدای کار یک روایت بخوانیم و سعی کنیم اثبات کنیم این روایت درست است، چون باید معنای آیه روشن باشد، اگر قرار بر این باشد که معنای آیه روشن نباشد که فایدهای ندارد.
آنجایی که اختلاف کردیم و نشد با معنای آیه موضوع را حل کنیم، در این صورت به روایت مراجعه میکنیم، یا اگر آن چیزی که از آیه فهمیدیم بر خلاف روایات قطعی الصدور بود در فهم خودمان شک میکنیم، اما این کار را نمیکنیم که بخواهیم از ابتدا آیه را رها کنیم و به سراغ روایت برویم.
این کتاب مختصر تهذیب تفسیر شوکانی است. شوکانی زیدی سلفی است، زیدی است منتها وهابیها آثار او را هدیه میدادند. زیدیه گروههایی هستند، این شوکانی از تندروهایی است که مورد عنایت سلفیهاست، این کتابی هم که در دست من است چاپ اول 2020 است که در عربستان چاپ شده است، در صفحه 323 جلد اول این کتاب اینطور میگوید: از این آیه جواز مباهله صادر میشود، «نَدْعُ أَبْنَاءَنَا»، این پسرانمان را دعوت کنیم، یا مردانمان را دعوت کنیم، «لیدع کل منا و منکم ابنائه و نسائه و نفسه الی المباهله»، ابناء و نساء و نفسمان را برای مباهله دعوت کنیم.
در ادامه میگوید: روایتی در بخاری و مسلم هست که میگوید این دو نفر آمدند و آن پنج تن را دیدند (نام پنج تن را نمیبرد) و گفتند «لَئِنْ كَانَ نَبِيًّا»[8] اگر پیغمبر باشد و «فَلاَعَنَّا» ما را لعن کند «لاَ نُفْلِحُ نَحْنُ، وَلاَ عَقِبُنَا مِنْ بَعْدِنَا» ما دیگر رستگار نمیشویم و بدبخت میشویم و نسل ما هم بیچاره میشویم، «قَالاَ: إِنَّا نُعْطِيكَ مَا سَأَلْتَنَا» ما میگوییم شما امر کنید ما چکار کنیم؟ پول بدهیم؟ «وَابْعَثْ مَعَنَا رَجُلًا أَمِينًا» و یک مرد امین را هم بین ما بفرست که ما دستور تو را اجرا کنیم. پیغمبر هم فرمود که «قُمْ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ بْنَ الجَرَّاحِ» ای ابو عبیده جرّاح (یکی از بانیان سقیفه) «فَلَمَّا قَامَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: هَذَا أَمِينُ هَذِهِ الأُمَّةِ»، این امین این امّت است!
حال در این میان «أبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ» چه شدند؟ اصلاً ابوعبیده در این میان کیست؟
بعداً عرض خواهیم کرد که مشهور مسلمین چه میگویند، ولی اینها راههای فرار است.
این چه پاسخی برای این آیه بود؟ ابوعبیده نقش چه کسی را در این میان بازی میکند؟
بعد میگوید: یک روایت دیگر هم هست که وقتی این آیه نازل شد پیغمبر اکرم علی و فاطمه و حسن و حسین (سلام الله علیهم أجمعین) را صدا زد و گفت: خدایا! اینها اهلِ من هستند.
در ادامه هم هیچ توضیح دیگری نمیدهد! بالاخره میخواستی در این میان چه بگویی؟ اگر نکتهای در متن آیه نیست چرا برای «نِسَاء» فقط یک زن هست؟ به «أنفُسَنَا» هم خواهیم رسید. ابوعبیده در این میان نقش چه کسی را بازی میکند؟ اصلاً چرا آن روایت را مقدّم کردی؟ میخواستی چه بگویی؟ هیچ چیزی روشن نیست!
از نمونههایی که هیچ چیزی روشن نیست این تفسیر بسیار مبسوط بسیار مفصل «المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز» است که برای «ابن عطيه عبدالحق بن غالب بن عبدالرحمن اندلسی» است، ابن تیمیه هم او را خیلی دوست داشت.
رسم اینها این است که وقتی آیه را میآورند کلمه به کلمه توضیح میدهند. در مورد همین آیه هم همینطور است، میگوید: «فَمَنْ حَاجَّكَ» یعنی با تو احتجاج میکنیم، «فِيهِ» محتمل است که منظور عیسی باشد، ممکن است منظور حقانیت خدا باشد، «مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ» «العلم»… یعنی کلمه به کلمه معنا میکند، اما وقتی به این قسم میرسد: «فَقُلْ تَعَالَوْا» یعنی دعوت به مباهله کرد، «تَعَالَوْا» یعنی «تفاعلوا من العلو»… توضیح میدهد، سپس از «نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ» میپرد و بعد «نَبْتَهِلْ» را توضیح میدهد!
تو باید کلمه به کلمه بگویی که این «نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ» یعنی چه؟ مبسوط هم حرف میزند.
بعد روایاتی را میآورد، اولین روایتی که میآورد این است که میگوید دیدند پیغمبر اکرم امام حسین علیه السلام را در آغوش گرفته است و دست امام حسن سلام الله علیه را هم گرفته است و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها پشت سرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند!
یعنی نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را حذف میکند!
اگر شما نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را حذف کنید باز هم در معنای آیه میمانید، شما باید بتوانید آیه را معنا کنید. اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را حذف کنی باید «أنفُسَنا» را پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در نظر بگیری و بعد باید به اشکالات آیه پاسخ بدهی! غیر از اینکه بعداً توضیح میدهیم که روایات شیعه و سنّی در این باره آنقدر زیاد است که تقریباً قابل انکار نیست.
لذا او هم اول این روایت را میآورد، بعنوان اینکه شعبی اینطور گفته است!
همه شعبی را میشناسند، او یک ناصبی به تمام معناست، این ملعون کسی است که میگویم علی بن ابیطالب از دنیا رفت در حالی که قرآن نمیخواند یا قرآن را حفظ نبود. شعبی کسی است که زمان سقیفه اصلاً نبوده است اما میگوید حضرت زهرا آشتی کرد! یعنی جایگاه شعبی مشخص است، هر کسی با شعبی آشنا باشد او را میشناسد. شعبی در این روایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را حذف کرده است، اصلاً همین حذفِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نشان میدهد که چه معنایی در آیه وجود دارد!
بعد میگوید البته یک روایت دیگر هم هست… اینها چند روایت را میآورند که بگویند موضوع اختلافی است، اما ما حرفی نداریم، شما بیایید و آیه را بدون روایت معنا کنید.
روایت دیگری میآورد که در آن روایت «علی و فاطمه و حسن و حسین» است.
اگر اینها بخواهند در اینجا خیلی به روایت مقیّد باشند باید روایت مسلم را بیاورند، که آنجا هم عرض خواهیم کرده که در صحیح مسلم آمده است که وقتی معاویه ملعون به سعد بن ابیوقاص (پدر عمر بن سعد ملعون) میگویند چرا سبّ علی نمیکنی؟ میگوید: چون چند فضیلت دارد که با هیچ چیزی قابل قیاس نیست، در ادامه میگوید وقتی آیه مباهله نازل شد پیغمبر علی را صدا زد. یعنی سعد بن ابیوقاص بعنوان اینکه این آیه فضیلت باهره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است میگوید من جرأت نمیکنم علی را سبّ کنم.
اما این شخص دو نوع روایت میآورد که موضوع مبهم بشود. یک نقل دیگری را میآورد که نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم هست.
از بین این همه زن چرا یک زن؟ از بین این همه مرد چرا دو پسربچه ظاهرا؟ «أنفُسَنَا» را چه کنیم؟
میگوید: پیغمبر میخواست بگوید که من در دعوتِ خودم مُصِرّ هستم و من میخواهم زن و بچهی خودم را بیاورم، چون در این صورت معلوم میشود که منِ پیغمبر خیلی به خودم مطمئن هستم که عزیزانم را میآورم!
البته ما راجع به این حرف میزنیم، اما اینها چه هستند؟ بالاخره تو در حال نوشتن تفسیر هستی، فرض بفرمایید اگر الآن ما بخواهیم مباهله کنیم باید چکار کنیم و باید چه کسانی را دعوت کنیم؟
یک عبارتی از تفسیر بَغَوی میخوانم که ببینید کسانی را داریم که فراوان بدون اینکه شک و شبهه داشته باشند آیه را معنا کردهاند، البته مختصر، منتها باز هم پایشان لغزیده است و دیدهاند نمیشود درست گفت.
مثلاً وقتی بغوی به «نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ» میگوید که منظور از «أبنَاءَنَا» حسن و حسین، «نِسَاءَنَا» فاطمه، «أنفُسَنَا» علی و پیغمبر است…
البته باید توضیح بدهد که چرا از بین زنان فقط حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند؟ یعنی آیا حتّی یک مستجاب الدعوهی دیگر نبود؟ یک آیا حتّی یک محترمِ دیگر نبود؟ آیا اگر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبودند میشد زن دیگری بیاید؟
حال سؤال پیش میآید که چرا باید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفسِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشند؟
میگوید عرب به پسرعموی خود «نفس» میگوید!!!
پس عرب به عمو چه میگوید؟ عباس که زنده بوده است! امان از نفس… یعنی همین شخص هم که میگوید علی نفس است نمیداند باید چکار کند، باید چه بگوید؟
بعد هم روایت را ذکر میکند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در مباهله بودهاند، تقریباً همه همین را گفتهاند.
الآن ما در اینجا چند مسئله داریم. منظور از «أبنَاءَنَا» این است که مردانمان را بیاوریم یا پسرانمان را؟ به هر کدام بگیرید باید دلیل بیاوریم و توضیح بدهیم که پس چرا فقط امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمدهاند؟ منظور از «نِسَاءَنَا» چیست؟ چرا فقط حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدهاند؟ اگر بگوید «دخترانش»، من میگویم مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نوههای خود را نیاوردهاند؟ چرا حضرت زینب کبری سلام الله علیها را نیاوردهاند؟ چون آیه زمانی نازل شده است که حضرت زینب کبری سلام الله علیها تشریف دارند. چرا حضرت زینب کبری سلام الله علیها در دایرهی «نِسَاءَنَا» نیستند؟
ناگزیر است که بگوید طفل است.
در این صورت میگوییم پس امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چطور؟
گفتهاند: برای اینکه آنها کمالِ عقل دارند!
آیا پسر هفت ساله کمال عقل دارد که او را به یک صحنه خطرناک ببریم که نفرین کنیم و بر آن کسی که دروغ گفته است عذاب نازل شود؟ آیا امروز در ادبیات روز به این امر «کودک آزاری» و «سوء استفاده از کودکان» نمیگویند که بچه را در موضع خطر قرار بدهیم؟
مجبور است که بگوید کمال عقل دارند.
آیا بچه هفت ساله انتخاب کرده است که به این مهلکه بیاید یا او را آوردهاند؟
اینجا مجبور است بگوید که کمال عقل دارد، یا بگوید تکلیف که فقط بلوغ نیست، یا بگوید تشخیص میدهد، آنقدر که حقانیت پیغمبر را میداند، دعا میکند، میفهمد که مباهله چیست و نفرین چیست و حضرت عیسی علیه السلام کیست و آیا پسر خدا هست یا نه؟
بعد میگوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هنگام اسلام آوردن چند سال داشتند؟
در اینجا میگویند که اسلامِ علی اسلامِ سَبی است! اسلامِ ابوبکر درست است!!!
میخواهم اینها را کنار یکدیگر قرار بدهیم که شما توجّه کنید، وقتی میخواهند حرف بزنند… چون امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در حضور معاویه ملعون فرمودند که پدر من یک ویژگیای دارند که هیچ کسی در این امّت ندارد و آن هم این است که تمام مؤمنین از امّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم الی یوم القیامه موظف به دعا برای پدر من هستند، بر طبق آیه «رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ»،[9] خدایا ما را مورد مغفرت خودت قرار بده و برادرانی که قبل از ما در ایمان سبقت گرفتند.
آنها میگویند غباری که داخل بینی اسب معاویه هست از عمر بن عبدالعزیز و فلان تابعی و… برتر است! توجه بفرمایید معاویهای را میگویند که بیست و یک سال با اسلام جنگیده است!
حال آن کسی که اولین مسلمان است (بغیر از مابقی نقشهایی که دارد)، آنجا نووی میگوید که به ورع نزدیکتر این است که بگوییم اولین مسلمان از زنان خدیجه سلام الله علیها است، از بچهها علی است، از مردان رشید آزاده هم ابوبکر!
چرا اینطور میگوید؟ چون اگر بگوید اولین مسلمان چه کسی است گیر میکند. چرا تفصیل قائل است؟ چون میگوید اسلام کودک است!
یعنی آنجا که میخواهد اولین مسلمان را بزند اینطور میگوید، وقتی به اینجا برسیم گیر میکند.
اگر قرار بود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرزندان و نوههای خود را بیاورند باید حضرت زینب کبری سلام الله علیها را هم ذیل «نِسَاءَنا» میآوردند ولی این کار را نکردهاند، ضمناً چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ذیل «نِسَاءَنا» همسران خود را نیاوردهاند؟
میگوید پیامبر آن کسانی را آورده است که برای ایشان عزیزتر هستند! اگر حضرت خدیجه سلام الله علیها زنده بودند آیا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ایشان را میآوردند یا نه؟ نمیدانم. این «نمیدانم» به جهت اهمیّت پنج تن است، وگرنه شاید میآوردند.
لذا اینجا گیر کردهاند، بعضی به دنبال بهانههای دیگری رفتهاند.
«ابن عاشور» میگوید که وقتی میگوییم «زنان» یعنی همسران.
پاسخ این است که میپرسیم آیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همسران خود را بردند؟ آیا حتّی یک قیل در این زمینه دارید؟ حتّی اگر دروغگویی مانند ابوهریره گفته باشد!
ابن عاشور میگوید: این در عرب معروف است که اگر لفظ نساء به کسی اضافه بشود، مانند «نِسَاءَنَا» یا «نِسَاءَکُم»، اینها یعنی همسران.
میگوییم اصلاً قبول میکنیم که زنان یعنی همسران، اما آیا یعنی همسران آمدند؟
میبیند اولاً هیچ نقلی، حتّی نقل ضعیف برای این نداریم. شما آیه را چطور معنا میکنید، آیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند یا نه؟ احدی شک نکرده است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدهاند. حال بگوییم ببینیم آیا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها همسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند که تو میگوییم مراد «همسران» است.
ضمناً این آیات را با یکدیگر ببینیم، آیت الله جوادی اینطور میفرمایند: استعمال «نساء» در عرف چند جا هست، یک زمانی زن در برابر مرد است، یعنی جنس زن و جنس مرد. زمانی خواهر است در برابر برادر، زمانی دختر است در برابر پسر، زمانی زن است در برابر شوهر. حال آیات را هم ببینید:
«وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ»،[10] ای بنی اسرائیل! ما را در برابر عذاب و اذیت آل فرعون نجات دادیم، پسرانتان را سر میبریدند و… حال اینجا بگوییم زنانتان را نگه میداشتند یا دخترانتان را؟ اینجا دختر است در برابر پسر.
آیا آقای ابن عاشور اینقدر نمیفهمد؟ نخیر! بهانهی دیگری پیدا نکرده است، وگرنه او هم این را میفهمد، اینها حافظ قرآن هستند، کلمات قرآن کریم را حفظ هستند، اینطور نیست که نفهمند.
دو چیز برای اینها معزل است، یک: نکند اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین افضل من فی الأرض بشوند، دو: نکند شیعیان به این استدلال کنند.
آلوسی خیلی واضح گفته است، چرندیات گفته است و در نهایت هم برای اینکه متّهم به ناصبیگری نشود فحشی به نواصب داده است که بگوید من ناصبی نیستم، اما نمیتواند این آیه را معنا کند، چون اگر بخواهد این آیه را معنا کند یکی از این دو مورد اتفاق میافتد، یا افضلیتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، یا استدلالی برای شیعه. برای اینکه نمیخواهد یکی از این دو امتیاز را بدهد مجبور است بهانهی واهی بیاورد!
«يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْ»،[11] برای فرزندانتان، پسرها دو برابرِ دخترها ارث میبرند.
این خواهر در برابر برادر، مورد قبلی هم دختر در برابر پسر بود.
گاهی برای زن و شوهر است، مانند: «يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ».[12]
گاهی مطلقِ زن نسبت به مرد است، دور از محضر شما، قوم لوط که بیتربیت بودند، «إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ»[13] شما به سراغ مردان رفتهاید بجای زنان.
این این مثال نه همسر کسی منظور است، نه دختر کسی، نه خواهر کسی.
شما از طبیعت خودتان خارج شدهاید و بجای اینکه به سراغ زنان بروید به سراغ مردان رفتهاید.
«لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ»،[14] برای مردها بهرهشان است و برای زنان هم بهرهشان.
آیا واقعا این مفسر نفهمیده بود که نه در عرف عرب که در همین آیات قرآن برای زن استعمالات مختلفی وجود دارد؟ چرا! میفهمد ولی اسلام خودش و اسلام بنی امیه دست و پای او را بسته است.
این کتاب تفسیر ایجی است با تحقیق آقای هنداوی، ایجی از متکلمان مشهور اشعری است، ذیل این آیه اینطور میگوید: «أنفُسَنَا» یعنی رسول الله و علی بن ابیطالب؛ با اینکه بعد از آن میگوید عرب به پسرعموی خود «نفس» میگوید!…
در حدیث غدیر میگویند عرب به پسر عموی خود «مولا» میگوید! اینجا میگویند عرب به پسر عموی خود «نفس» میگوید!!!
با این حال هنداوی در پاورقی مینویسد که شایسته این است که بگوییم علی بن ابیطالب مانند سایر اصحاب است! اینکه اینجا ایجی گفته است که «أنفُسَنَا» یعنی رسول الله و علی بن ابیطالب علیهما الصلاة و السلام، نباید این را گفت، علی یکی از اصحاب پیغمبر است، نباید اینطور گفت که شیعیان توهم کنند که علی نبی است!
کدام شیعهای گفته است که علی نبی است؟
ولی خودِ این موضوع نشان میدهد که «أنفُسَنَا» چه بار معنایی در خود دارد که اینجا اینطور گفتهای.
کسی نگفته است امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبی است، گفتهایم معلم انبیاء هستند ولی نگفتهایم نبی هستند، مقام نبوّت را نگفتهایم، بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبی نیست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خاتم انبیاء هستند.
رشید رضا در «المنار» میگوید وقتی میگوید «فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ» یعنی ما همهی امّت را میآوریم و شما هم همهی امّت را بیاورید.
مرحوم علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه که انصافاً معمولاً ادبیات عفیفانهای دارند، در اینجا نامی از رشید رضا هم نمیبرند، میفرمایند: این جفنگیات شایستهی کتاب علمی نیست!
چون این مباهله در کدام عرصه صورت بگیرد که همهی دو طرف بیایند؟ بعد چه رخ داده است؟ اگر بگویی این پنج نفر به نمایندگی آمدهاند که باز هم به سر جای اول برمیگردیم که علّت اینکه این پنج نفر آمدند چیست؟ اگر بگویی همه بیایند هم میگویند این چه حرفی است؟ نه تاریخ بر این حرف دلالت دارد و نه ممکن است. یعنی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سال آخر نبوّتشان بفرمایند به تمام مسلمین تمام اقطار عالم فراخوان بزنید که همه به مدینه بیایند که مباهله کنیم؟! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همسران خود را که در مدینه بودند را نیاوردهاند، حال تو اینطور میگویی؟ اصلاً اینکه کسی در کتابی اینطور حرف بزند زشت است، آن هم زمانی که مفسّران شیعه و سنّی و محدّثان شیعه و سنّی فراوان در این زمینه روایت آوردهاند که پنجتن هستند.
علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه نبودهاند ببینند که معاصران چه کردهاند.
این کتاب «الكنز الثمين في تفسير بن عثيمين» است، این شخص از بزرگان وهابیت عربستان است که الحمدلله سال 1421 هجری قمری از دنیا رفته است. او در مکه و مدینه بخاری و مسلم و قرآن را تدریس میکرده است، کتب او رایج است، مجموعه رسائل و فتاوای او حوالی سی جلد چاپ شده است.
اول به سراغ این باب رفته است که چرا پیغمبر گفته است «پسرانمان»؟ همه میفهمند که وقتی مثلاً من و شما میگوییم پسرانمان را بیاوریم، من یک نفر هستم ولی میتوانم از «ما» استفاده کنم، چون هر دو را میگوییم، چون یعنی من فرزندان خودم را دعوت میکنم و شما هم فرزندان خودت را دعوت کن.
اصلاً الآن چه کسی در این میان روی این موضوع سؤال داشت که تو این را توضیح میدهی؟ آیا مسئلهی آیه این است؟ آیا کسی چیز دیگری فهمیده است؟
اینجاها را مفصل توضیح میدهد، بعد میگوید: بعضی از مفسران گفتهاند که «أبناءنا و أبناءکم» یعنی حسن و حسین (علیهما السلام)، «نساءنا و نساءکم» یعنی فاطمه بنت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلّم، مراد از «أنفسنا» هم علی بن ابیطالب علیه السلام است. این جمع با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پنج نفر میشوند.
بعد میگوید: اما آن نصاری که آمده بودند زن و بچهای بهمراه خود نداشتند.
اولاً تو از کجا میدانی که آنها زن و بچهای بهمراه خود داشتند یا نداشتند؟ این حرف را از کجا میگویی؟ به فرض اینکه نبود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که زن و بچه بهمراه خود داشتند، پیغمبر زن و بچه داشتند و آوردند، آنها نداشتند و نیاوردند!
اما آیا مسئله این بود؟
معنای آیه روشن است و هرچه جلوتر هم برویم روشنتر میشود.
خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینها را معنا کردهاند، کمااینکه مانند زمخشری و دیگران این را فهمیدهاند، ذیل آیه حدیث کساء نقل کردهاند، فهمیدهاند، فهمیدهاند که فضیلتِ ویژه است، اینکه یک جا وقتی کفّار میگویند «لَسْتَ مُرْسَلًا»، میفرماید که «قُلْ كَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ»، اینجا هم که حمله میکند به اینکه ای مسیحیان شما دروغ میگویید که حضرت عیسی علیه السلام کذا و کذا هستند، بیایید نفرین کنیم، اگر قبول ندارید درواقع لجاجت میکنید، باز هم نفس و پسر و نساءنا را آورده است، این نفس یعنی چه؟ همه میدانند نفس که خودِ خودِ خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نیست، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دار دنیا دو نفر هستند نه یک نفر، این واضح است، پس برای چه از نفس استفاده کرده است؟ چون انسان نفس را به خودش اطلاق میکند، این نفس به چه معناست؟ یعنی کسی که آنقدر شباهت دارد که بمنزلهی نفس است.
به قول سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه، میگوید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند که برترین اصحاب شما چه کسانی هستند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند. در ادامه پرسیدند پس علی چطور؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «إِنَّمَا سَأَلْتَنِي عَنِ اَلنَّاسِ وَ لَمْ تَسْأَلْنِي عَنْ نَفْسِي»،[15] شما از من بهترین صحابه را پرسیدید و من هم پاسخ دادم، از نفس من که نپرسیدید، علی خود من است نه صحابهی من!
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم معنا کردهاند؛ ان شاء الله عرض خواهم کرد که شاید نزدیک به صد تعبیر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داریم که «لَحْمَكَ لَحْمِي»،[16] مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند؟ ثانیاً مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میخواهند بیایند و اولیاتی که عرف میفهمند را بفرمایند؟
پدری به پسر خود بگوید خون تو از خون من است و گوشت تو از گوشت من است، مسلّماً ما این موضوع را میدانستیم.
مگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند؟ «لَحْمَكَ لَحْمِي وَ دَمَكَ دَمِي» یعنی چه؟ «حَرْبُكَ حَرْبِي»، «سَبُّکَ سَبِّی»، همه هم این را میفهمیدند.
حضرت امّ سلمه سلام الله علیها فرمودند من از شما ناراحت هستم، مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بالای منبر سَبّ میکنند؟ آنها گفتند: نه! ما چنین کاری نمیکنیم. حضرت امّ سلمه سلام الله علیها فرمودند: از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنیدم هر کسی علی را سَبّ کند مرا سَبّ کرده است. «حَرْبُكَ حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي»…
«ابن ابی لیلا» نزد امام صادق علیه السلام آمد، حضرت فرمودند: تو چطور قضاوت میکنی؟ عرض کرد: من از آنچه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رسیده است قضاوت میکنم. حضرت فرمودند: اگر در جایی چیزی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نرسیده باشد چکار میکنی؟ عرض کرد: آنجا به نظر خودم عمل میکنم، حضرت فرمودند: اگر آنجا قضاوتی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسیده باشد که بر خلاف نظر تو باشد چکار میکنی؟ عرض کرد: به نظر خودم عمل میکنم. حضرت فرمودند: اگر با عملِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مخالفت کنی با قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مخالفت کردهای.
یعنی معلوم میشود که در هر عمل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دستورِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هست، با اینکه اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نفرموده بودند.
یعنی «یا علی! قَولُکَ قَولی وَ فِعلُکَ فِعلی» بلکه «فِعلُکَ قَولِی»، کم کم معنا پیدا میکند که نفس یعنی چه. در این زمینه بیش از صد روایت وجود دارد که نفس یعنی چه، به چه چیزی نفس میگویند، این که همان نیست که بگویی یکی بود، یکی نیستند، در این دنیا و دار کثرت دو نفر هستند، پس نفس یعنی چه؟ خودِ حضرت معنا کردهاند.
شاید از این تعابیری که عرض کردم صد مورد پیدا شود، ان شاء الله زمانی عرض خواهم کرد که خودِ حضرت نفس را معنا کرده باشند، وقتی نفس معنا بشود «نِسَاءَنَا» معنا میشود، چون او را باید کنار این بگذارید، به چه معناست؟ اصلاً این مباهله چند وجهی است، یک وجه آن اثبات نبوّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، یک وجه آن اثباتِ امامتِ بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، یک وجه آن معرّفیِ کشتی نجات است.
روضه و توسّل
لذا آنهایی که اهل درایت هستند میدانند اگر روزی پدر و پسری در یک جنگی گرفتار بشوند و ضرورتی ایجاب کند که پدر زنده بماند، مثلاً فرض بفرمایید پدر اطلاعاتی دارد که باید برگردد و اطلاعات را بدهد که اسرایی آزاد بشوند، باید یک نفر خود را به خطر بیندازد و در تیررس قرار بدهد که دیگری به جهتی زنده بماند، هرگز پدر پسرِ خود را فدای خود نمیکند، مگر اینکه یک ضرورتی ایجاب کند، و این موضوع چقدر برای یک پدر سنگین است؟
فرض کنید در موقعیتی از جنگ قرار بگیرد که قرار باشد پسر روی مینها بخوابد و پدر عبور کند، این موضوع برای پدر از صد مرتبه کشته شدن پدر سختتر است.
آنجایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دستور دادند که تو باید در بستر من بخوابی، برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مراتب سختتر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، و خدای متعال میداند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چه کشیدهاند، برای همین هم نوشتهاند که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به مدینه رسیدند، هر کاری کردند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به داخل مدینه بروند حضرت نرفتند و فرمودند: من منتظر هستم تا علی بیاید، تا زمانی که علی نیاید من به داخل مدینه نمیآیم.
بعضیها اعتراض کردند و طعنه زدند اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داخلِ مدینه نشدند و منتظر بودند.
وقتی همهی انصار شهید شدند حضرت علی اکبر علیه السلام مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار گرفتند، عرض کردند: آمدهام که جان خود را فدای شما کنم…
خدای متعال میداند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه حالی داشتند، ولی واضح است که مصلحت امّت این است که باید پدر حفظ بشود، ولی این کار برای آن پدر از همه کار سختتر است.
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند که باید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فدای تو بشود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به زمین افتادند، اینجا هم از آن جنس است، میخواهد به دستور عمل کند، محذور دارد ولی بالاخره این دل…
«اسْتَأْذَنَ أَبَاهُ»،[17] آمد از پدر اذن بگیرد… یا رحمة الله الواسعه… اینها برای نجات ماست… امام صادق علیه السلام فرمودند… «بَذَلَ مُهجَتَهُ فيكَ لِيَستَنقِذَ عِبادَكَ مِنَ الجَهالَةِ وحَيرَةِ الضَّلالَةِ»،[18] یک معنای اینکه خود دل خود را داد این است که حضرت علی اکبر علیه السلام را دادند… برای اینکه بقیه را از جهالت نجات بدهند…
بلافاصله فرمودند: برو… «ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ» بعد با یک ناامیدی که میدانستند اگر برود دیگر برنمیگردد به او نگاه کردند…
در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن
من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
قدیمیها اینطور میگفتند که حضرت علی اکبر علیه السلام راه افتادند و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم پشت سرِ او…
حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با ناامیدی نگاهی کردند، بعد دیگر نتوانستند رفتن او را تحمّل کنند، سپس سر مبارک خود را پایین انداختند… نتوانستند ببینند… چشم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از اشک خیس شد، اشک از محاسن حضرت جاری شد، بعد با حال اضطرار محاسن خود را بدست گرفتند…
اگر بروید و نگاه کنید میبینید وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در خندق خواستند به جنگ عمرو بن عبدود بروند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دست به آسمان گرفتند…
در جاهایی هست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گفتهاند که خدایا! مرا با رفتنِ علی تنها نگذار…
اینجا هم همینطور شد، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دست به محاسن خود گرفتند، آسمان را نگاه کردند و «ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ»…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه آل عمران، آیه 59 (إِنَّ مَثَلَ عِيسَىٰ عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ ۖ خَلَقَهُ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ قَالَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ)
[5] سوره مبارکه آل عمران، آیه 61 (فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ)
[6] سوره مبارکه بقره، آیه 23 (وَإِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَىٰ عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)
[7] سوره مبارکه رعد، آیه 43 (وَيَقُولُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا ۚ قُلْ كَفَىٰ بِاللَّهِ شَهِيدًا بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ وَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْكِتَابِ)
[8] صحیح بخاری، جلد 5، صفحه 171 (4380 – حَدَّثَنِي عَبَّاسُ بْنُ -[172]- الحُسَيْنِ، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ آدَمَ، عَنْ إِسْرَائِيلَ، عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ، عَنْ صِلَةَ بْنِ زُفَرَ، عَنْ حُذَيْفَةَ، قَالَ: جَاءَ العَاقِبُ وَالسَّيِّدُ، صَاحِبَا نَجْرَانَ، إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُرِيدَانِ أَنْ يُلاَعِنَاهُ، قَالَ: فَقَالَ أَحَدُهُمَا لِصَاحِبِهِ: لاَ تَفْعَلْ، فَوَاللَّهِ لَئِنْ كَانَ نَبِيًّا فَلاَعَنَّا لاَ نُفْلِحُ نَحْنُ، وَلاَ عَقِبُنَا مِنْ بَعْدِنَا، قَالاَ: إِنَّا نُعْطِيكَ مَا سَأَلْتَنَا، وَابْعَثْ مَعَنَا رَجُلًا أَمِينًا، وَلاَ تَبْعَثْ مَعَنَا إِلَّا أَمِينًا. فَقَالَ «§لَأَبْعَثَنَّ مَعَكُمْ رَجُلًا أَمِينًا حَقَّ أَمِينٍ»، فَاسْتَشْرَفَ لَهُ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «قُمْ يَا أَبَا عُبَيْدَةَ بْنَ الجَرَّاحِ» فَلَمَّا قَامَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «هَذَا أَمِينُ هَذِهِ الأُمَّةِ»)
[9] سوره مبارکه حشر، آیه 10 (وَالَّذِينَ جَاءُوا مِنْ بَعْدِهِمْ يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِينَ سَبَقُونَا بِالْإِيمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلًّا لِلَّذِينَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّكَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ)
[10] سوره مبارکه بقره، آیه 49 (وَإِذْ نَجَّيْنَاكُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ يَسُومُونَكُمْ سُوءَ الْعَذَابِ يُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَكُمْ وَيَسْتَحْيُونَ نِسَاءَكُمْ ۚ وَفِي ذَٰلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ)
[11] سوره مبارکه نساء، آیه 11 (يُوصِيكُمُ اللَّهُ فِي أَوْلَادِكُمْ ۖ لِلذَّكَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَيَيْنِ ۚ فَإِنْ كُنَّ نِسَاءً فَوْقَ اثْنَتَيْنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَكَ ۖ وَإِنْ كَانَتْ وَاحِدَةً فَلَهَا النِّصْفُ ۚ وَلِأَبَوَيْهِ لِكُلِّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ مِمَّا تَرَكَ إِنْ كَانَ لَهُ وَلَدٌ ۚ فَإِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ وَلَدٌ وَوَرِثَهُ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ الثُّلُثُ ۚ فَإِنْ كَانَ لَهُ إِخْوَةٌ فَلِأُمِّهِ السُّدُسُ ۚ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِي بِهَا أَوْ دَيْنٍ ۗ آبَاؤُكُمْ وَأَبْنَاؤُكُمْ لَا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا ۚ فَرِيضَةً مِنَ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَلِيمًا حَكِيمًا)
[12] سوره مبارکه احزاب، آیه 32 (يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ ۚ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفًا)
[13] سوره مبارکه اعراف، آیه 81 (إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّسَاءِ ۚ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ)
[14] سوره مبارکه نساء، آیه 32 (وَلَا تَتَمَنَّوْا مَا فَضَّلَ اللَّهُ بِهِ بَعْضَكُمْ عَلَىٰ بَعْضٍ ۚ لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا ۖ وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ ۚ وَاسْأَلُوا اللَّهَ مِنْ فَضْلِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا)
[15] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۲۱ ، صفحه ۲۷۹ (مَا صَحَّ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ فَعَلِيٌّ فَقَالَ إِنَّمَا سَأَلْتَنِي عَنِ اَلنَّاسِ وَ لَمْ تَسْأَلْنِي عَنْ نَفْسِي)
[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۳۸ ، صفحه ۲۴۷ (وَ مِنْهُ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ : قَالَ لِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَوْمَ فَتَحْتُ خَيْبَرَ لَوْ لاَ أَنْ تَقُولَ فِيكَ طَوَائِفُ مِنْ أُمَّتِي مَا قَالَتِ اَلنَّصَارَى فِي عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ لَقُلْتُ اَلْيَوْمَ فِيكَ مَقَالاً لاَ تَمُرُّ عَلَى مَلَإٍ مِنَ اَلْمُسْلِمِينَ إِلاَّ أَخَذُوا مِنْ تُرَابِ رِجْلَيْكَ وَ فَضْلِ طَهُورِكَ يَسْتَشْفُونَ بِهِ وَ لَكِنَّ حَسْبَكَ أَنْ تَكُونَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ تَرِثُنِي وَ أَرِثُكَ وَ أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلاَّ أَنَّهُ لاَ نَبِيَّ بَعْدِي وَ أَنْتَ تُؤَدِّي دَيْنِي وَ تُقَاتِلُ عَلَى سُنَّتِي وَ أَنْتَ فِي اَلْآخِرَةِ أَقْرَبُ اَلنَّاسِ مِنِّي وَ إِنَّكَ غَداً عَلَى اَلْحَوْضِ خَلِيفَتِي تَذُودُ عَنْهُ اَلْمُنَافِقِينَ وَ أَنْتَ أَوَّلُ مَنْ يَرِدُ عَلَيَّ اَلْحَوْضَ وَ أَنْتَ أَوَّلُ دَاخِلِ اَلْجَنَّةِ مِنْ أُمَّتِي وَ إِنَّ شِيعَتَكَ عَلَى مَنَابِرَ مِنْ نُورٍ رِوَاءً مرويون [مَرْوِيِّينَ] مُبْيَضَّةً وُجُوهُهُمْ حَوْلِي أَشْفَعُ لَهُمْ فَيَكُونُونَ غَداً فِي اَلْجَنَّةِ جِيرَانِي وَ إِنَّ عَدُوَّكَ غَداً ظِمَاءٌ مُظْمَئُونَ مُسْوَدَّةٌ وُجُوهُهُمْ مُفْحَمُونَ حَرْبُكَ حَرْبِي وَ سِلْمُكَ سِلْمِي وَ سِرُّكَ سِرِّي وَ عَلاَنِيَتُكَ عَلاَنِيَتِي وَ سَرِيرَةُ صَدْرِكَ كَسَرِيرَةِ صَدْرِي وَ أَنْتَ بَابُ عِلْمِي وَ إِنَّ وُلْدَكَ وُلْدِي وَ لَحْمَكَ لَحْمِي وَ دَمَكَ دَمِي وَ إِنَّ اَلْحَقَّ مَعَكَ وَ اَلْحَقَّ عَلَى لِسَانِكَ وَ فِي قَلْبِكَ وَ بَيْنَ عَيْنَيْكَ وَ اَلْإِيمَانَ مُخَالِطٌ لَحْمَكَ وَ دَمَكَ كَمَا خَالَطَ لَحْمِي وَ دَمِي وَ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِي أَنْ أُبَشِّرَكَ أَنَّكَ وَ عِتْرَتَكَ فِي اَلْجَنَّةِ وَ أَنَّ عَدُوَّكَ فِي اَلنَّارِ لاَ يَرِدُ عَلَيَّ اَلْحَوْضَ مُبْغِضٌ لَكَ وَ لاَ يَغِيبُ عَنْهُ مُحِبٌّ لَكَ قَالَ قَالَ عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَرَرْتُ لِلَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى سَاجِداً وَ حَمِدْتُهُ عَلَى مَا أَنْعَمَ بِهِ عَلَيَّ مِنَ اَلْإِسْلاَمِ وَ اَلْقُرْآنِ وَ حَبَّبَنِي إِلَى خَاتَمِ اَلنَّبِيِّينَ وَ سَيِّدِ اَلْمُرْسَلِينَ .)
[17] لهوف، صفحه 113 (فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ سِوَى أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه السلام وَ كَانَ مِنْ أَصْبَحِ النَّاسِ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام وَ قَالَ وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً ص فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ.)
[18] زیارت اربعین