سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه بیست و پنجم

حجت الاسلام کاشانی بامداد روز چهارشنبه مورخ 7 اردیبهشت 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

برای دریافت فیلم این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

موضوع بحث «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است. یعنی چگونه عقاید و احکام و امور اخلاقی فردی و اجتماعی در جامعه اسلامی تبیین شد.

مباحثی گذشت. قبلا هم عرض کردیم که این بحث یک بحث گسترده و مفصلی است و ما از عمر و عاقبت خودمان خبر نداریم ولی این بحث باید مثلاً سیصد جلسه باشد. فعلاً هم امّهات بحث را هم از دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌گوییم، موضوعات زیادی هم وجود دارد که بگوییم. بعضی از موضوعات هم که مطلب آن آماده است به جهاتی نمی‌توانیم بگوییم، مانند نگاه به انبیاء علیهم السلام که بحث بسیار مهمّی است، خیلی از مباحث هم فرصت نشده است بیان کنیم.

یکی از آن چیزهایی که خیلی مهم است و زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، کلید فهم خیلی از موضوعات هم هست مسئله‌‌ی دعوت به عدم تفرّق در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود.

آیات نشان می‌داد انتقاد اصلی به این بود که بعد از اینکه علم و بیّنات به شما رسید تفرّق نکنید، یعنی بر خلاف علم خودتان عمل نکنید.

«وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا»،[4] کیفیت اعتصام به حبل الله باید جمیعاً باشد، نه اینکه همه مؤمن باشند ولی «تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّى»[5] باشند و دل‌ها پراکنده باشد.

هر کسی که اخلاقِ تفرّقی دارد، این یک عارضه‌ی اخلاقی است، مسئله‌ی چنین شخصی شیعه و سنّی نیست. انسانی که اهل تفرّق است کلاً اهل تفرّق است، اگر به یک هیئت برود انشعاب ایجاد می‌کند، اگر به یک شراکت برود شراکت را از بین می‌برد، اگر به بحث شیعه و سنّی برسد یقه‌کشی می‌کند، اگر به بحث قومی و قبیله‌ای برسد بر سر یک مسابقه‌ی فوتبال جلسه‌ی میهمانی را بهم می‌زند.

مغالطه‌ای به نام «این بحث اختلافی است»

اختلاف به معنای اینکه تفاوت فکر داشته باشیم اصلاً اجتناب ناپذیر است، خیلی‌ها چون نمی‌دانند می‌گوید بحثی بگویید که اختلافی نباشد، یا اینکه اینطور می‌گویند، یکی از مغالطه‌ها این است که وقتی می‌خواهند بحثی را تضعیف کنند می‌گویند این بحث اختلافی است و بعضی‌ها به این بحث انتقاد دارند.

آقا! بعضی‌ها به خدا هم انتقاد دارند! این مهم است که آیا این انتقاد وارد است یا وارد نیست. وگرنه شما یک مسئله پیدا کنید که بعضی‌ها به آن انتقاد نداشته باشند، یک مسئله‌ی انسانی پیدا کنید که اختلافی نباشد. برای اینکه نمی‌خواهد استدلال کند… مثلاً ما می‌گوییم نگاه ما در موضوع وحدت این است، می‌گوید: این اختلافی است. معلوم است که اختلافی است، تو استدلال من را ببین و نقد کن، وگرنه بالاخره ممکن است کسی چیزی گفته باشد. بالاتر از این موضوع بگویید تا ببینم کدام پیغمبر اختلافی نیست؟ خود خدا اختلافی نیست؟ راجع به فصاحت و بلاغت قرآن کریم نقد نشده است؟ اینکه آیا وارد است یا وارد نیست بحث دیگری است.

اختلاف به معنای اینکه ما تفاوت فکری داشته باشیم لازمه‌ی ماست، خدا ما را طور به طور آفریده است، لذا مشربمان فرق می‌کند. لذا فرض بفرمایید که من روضه‌ی یک روضه‌خوانی را بیشتر می‌پسندم و شما هم روضه‌ی روضه‌خوان دیگری را بیشتر می‌پسندید. این طبع و سلیقه‌ی شماست.

خیلی از انتخاب‌های ما که از سر علم و یقین و محاسبه نیست، خیلی از انتخاب‌های ما به طبع ما برمی‌گردد.

دو نفر می‌خواهد با یکدیگر زندگی کنند، آنقدر دعوا می‌کنند که از یکدیگر جدا می‌شوند، هر کدام از آن‌ها با شخص دیگری ازدواج می‌کند و دو زندگی موفق اتفاق می‌افتد.

وجود اختلاف چیز خیلی طبیعی‌ای است، اصلاً لاجرم است. چه چیزی بد است؟ اینکه ما در این اختلافی که داریم اولاً اختلاف را توسعه بدهیم. من با دوست خودم بر سر شرایک یک مغازه اختلاف پیدا می‌کنم، می‌گویم این بی‌دین است! نخیر، ایشان بی‌دین نیستند بلکه نتوانستند با شما در اینجا کار کنند. چرا توسعه می‌دهی؟ دشمن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست، نتوانسته است با تو کار کند. دزد نیست بلکه نتوانسته است با تو کار کند. مثلاً مدل سلیقه‌ی ما در خرج کردن متفاوت است.

اینکه این موضوع را به یقه‌کشی و جدال و مراء تبدیل کند و به دنبال این باشد که معلوم بشود کت تن کیست.

اسلامِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تک‌بُعدی نیست

زراره سلام الله علیه رئیس متکلمین شیعه است، معلّم متکلمان شیعه است، ولی مناظره‌ای از ایشان ثبت نیست، از بس که احتیاط می‌کرد که برای علوّ خودش بحث کند مناظره نمی‌کرده است. اگر ما از شاگردان ایشان نشنیده بودیم که می‌گویند ما شاگرد زراره هستیم فکر می‌کردیم زراره فقط در فقه متبهّر است. بزرگان شیعه شاگرد زراره بودند، ولی چیزی از زراره ثبت نشده است. احتیاط می‌کردند.

ما خیلی از اوقات برای تشفّی دل خودمان، برای اینکه معلوم بشود کت تن کیست، نه برای دفاع از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هر وقتی که جنگ می‌کردند با سرباز صفرها کار نداشتند، هر کسی را می‌زدند لشگرها اسم او را می‌دانستند، از بس غیور بود تحمّل هم نداشت.

طلحه در احد، نه طلحه‌ای که در جمل مرد، طلحه در احد رجز خواند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از جا می‌جَست، اصلاً تحمّل نمی‌کرد کسی بیاید و در مقابل مسلمین رجز بخواند. این یک نوع بی‌غیرتی هم هست که یک نفر جلوی یک سپاه بیاید و رجز بخواند و هیچ کسی از این سپاه بلند نشود. این خیلی بی‌آبرویی است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در هر جایی که بودند از جا می‌جست و تحمّل نمی‌کرد.

در جنگ جمل وقتی رفت و با زبیر صحبت کرد که آیا در یاد داری که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند روزی مقابل علی قرار می‌گیری ولی تو ظالم هستی؟ زبیر به یاد آورد…

ماجرای زبیر ماجرای خیلی تلخی است، دوازده سال این به این طرف و آن طرف می‌رفت و می‌گفت حق با علی است، آن زمانی که هیچ کسی جرأت چنین کاری را نداشت! در عرض ده دوازده سال چنان برگشت که هم اتّهام قتل به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه زد، هم اتّهامِ دروغگویی نستجیربالله، هم اتّهام ظلم، هم گفت بیعت زوری بوده است و با شمشیر از من بیعت گرفتند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به او فرمودند: این داستان را که در یاد داری؟ ناگهان او جا خورد. آنقدر مرد نبود که از میدان به این طرف بیاید، اگر به این طرف می‌آمد شاید اصلاً جنگ صورت نمی‌گرفت، ولی عقب ایستاد. پسر او آمد و او را تحریک کرد و گفت: پیرمرد! ترسیده‌ای؟ زبیر شمشیر خود را کشید و به سمت میدان حمله کرد و شمشیر را چرخاند و مبارز طلبید.

اگر زبیر مبارز بطلبد از این لشگر باید حداقل مالک اشتر برود، وگرنه باید خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به میدان بروند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: هیچ کسی جواب زبیر را ندهد، زبیر قصدِ جنگ ندارد، خواسته است مقابل فرزند خود ضایع نشود.

اصلاً جای خشم فی الله در جنگ است، این شخص که دیگر مهدورالدّم است، این شخص که دیگر لشگری را به مقابل شما آورده است.

قبل از این موضوع وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواستند بروند و زبیر را صدا بزنند، با اسب نرفتند و با شتر رفتند، با لباس جنگی نرفتند، به وسط میدان رفتند و فرمودند: «أینَ زُبَیر؟»؛ خیمه‌ی خانم‌ها که عایشه و خواهر او که همسر زبیر بود شروع کردند به گریه کردن و گفتند: زبیر مُرد! یعنی می‌دانستند کسی نمی‌تواند مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بایستد.

حالا زبیر به وسط میدان آمد و مبارز طلبید، در ادبیات عرف جنگی، غیرت اقتضاء می‌کند به خط بزنی.

اسلامِ تک بُعدی این است، نام این کار را «مبارزه با کفر» می‌گذارد و وحشی داعشی می‌شود. اسلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اسلامِ یک بُعدی نیست، اینجا جای غیرت دینی نیست، اینجا جای وفا است.

ان شاء الله این محبّت ما را فراموش نکنند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: زبیر روزی به ما خدمت کرده است… الآن زبیر اینقدر ظلم هم کرده است، لشگر آورده است! حضرت فرمودند: هیچ کسی جواب زبیر را ندهد، زبیر قصد جنگ ندارد، آمده است خودی نشان بدهد که بگوید من ترسو نیستم. حالا بگذارید سپاه دشمن هم چیزی بگوید.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مقابل هر کسی قرار بگیرند و ضربه بزنند، این شخص بدون حساب و کتاب جهنّمی است و کار او تمام است و این نهایتِ شقاوت است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تا زمانی که مجبور نشوند کسی را نمی‌زنند.

زبیر اگر بیرون از جنگ بمیرد، ولو اینکه عاقبت به شرّ بشود، تفاوت دارد تا اینکه با دست یدالله زمین بخورد. برای همین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: جواب او را ندهید.

خیلی سعی کرده‌اند به خیلی‌ها عنوان «سیف الاسلام» بدهند، مثلاً به خالد بن ولید ملعون. اصلاً افق‌ها کجاست؟ چقدر فاصله است؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای پیروز شدن به دنبال این نیستند که انتقام بگیرند.

من بارها این مطلب را عرض کرده‌ام، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عمرو بن عبدود را زمین زدند در روزگاری بودند که گاهی وقتی به خانه می‌آمدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از گرسنگی می‌لرزیدند.

زره‌ای که به تن عمرو بن عبدود بود… زره ماننده عبا است، نه همه‌ی لباس‌ها، زره‌ای که بر تن عمرو بن عبدود بود حداقل سه هزار درهم می‌ارزید، یعنی می‌شد با آن ده سال زندگی خوب کرد. وقتی او زمین خورد دیدند وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگشتند به او دست نزده بودند، با اینکه غنیمتِ جنگ تن به تن برای او بود.

وقتی علّت را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پرسیدند حضرت فرمودند: او به من گفت مرا برهنه نکن.

او چه کسی بود که از تو خواست؟ چقدر مسلمین را مسخره کرد؟ می‌گفت: خسته شدم! کدامیک از شما حوری می‌خواستید؟ بیایید تا همین الآن شما را به سمت حوری‌ها بفرستم! کافرِ حربیِ بت‌پرست مسلمین مسخره کرد، همه چیز محیا است…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌کشند ولی بی‌رحم نیستند، می‌کشتند ولی نه نمی‌گویند.

حال می‌شود شیعه‌ای که می‌خواهد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کند به بحث برود و طرف مقابل را طوری بکوبد و اعصاب او را بهم بریزد که بگوید ما پیروز شدیم؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هیچ وقت به دنبال چنین پیروزی‌ای نبودند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هیچ وقت از اوج اخلاق پایین نیامدند. شما هیچ لحظه‌ای در جنگ پیدا نمی‌کنید که بگویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تحت فشار قرار دادند و ایشان اندکی از کَرَمِ خود کوتاه آمدند.

این خیلی عجیب است.

در حالت عادی من نشسته‌ام و پولی هم در جیب من است، اگر فقیری بیاید و کمک کنم، با این موضوع تفاوت دارد که آن لحظه‌ای که زن و بچه‌ی من گرسنه هستند.

آن زمانی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خشم الهی دارند، آن دو نفر گفتند: فاطمه ما را راه نمی‌دهد. آن کسی که کهف و پناهگاه است همیشه پناهگاه است، پناهگاه دائمی است، پناهگاه اگر دائمی نباشد که به درد نمی‌خورد، باید مدام آمار بگیرید که چه زمانی پناه می‌دهد و چه زمانی پناه نمی‌دهد.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کهف هستند، حتّی برای دشمنانشان، اگر دشمنان به ایشان پناه ببرند، اگر راست بگویند و رو بزنند اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نه نمی‌گویند.

حال آیا می‌شود ما برای دفاع از تشیّع به هر آب و آتشی بزنیم؟ نه!

«ولایت» امرِ موضوعی است، نه طریقی!

لذا اگر کسی بیاید و بحث وحدت را به این سمت ببرد که… که متأسفانه می‌برند، می‌گوید هیچ چیزی نگویید و اصلاً از حق صحبت نکنید! رها کنید! این مسائل گذشته است و قدیمی بوده است و به مسائل روز بپردازید!

دیگر آنقدر به این حرف‌ها جواب داده‌ایم نمی‌خواهم تکرار کنم، هدایت که قدیمی و جدید ندارد، ولایت امرِ طریقی نیست، ولایت امرِ موضوعی است.

این همه روایت که می‌گوید اگر از صبح تا شب و از شب تا صبح عبادت کنید و ولایت نداشته باشید به درد نمی‌خورد یعنی چه؟

می‌گوید شما می‌خواستید طرف دین‌دار بشود که زکات بدهد، می‌دهد، که خمس بدهد، می‌دهد، که جهاد کند، به جهاد می‌رود، که به حج برود، می‌رود، که صدقه بدهد، می‌دهد، که نماز بخواند، می‌خواند، که روزه بگیرد، می‌گیرد؛ دیگر به او چکار دارید؟ می‌گوید: به درد نمی‌خورد!

قبله‌ی عارفین وجه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، کسی که از او رو برگرداند چون رو به قبله نیست نمازی ندارد.

خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه موضوع است. بالاتر از این که یک نفر افعال خیر انجام بدهد، این است که باید حسن فاعلی داشته باشد.

تفاوت دو نفر که یک کلید را می‌زنند، یک نفر ناکازاکی را منفجر می‌کند، دیگری مرکز طاغوت و مستکبر را می‌زند، تفاوت در نیّت شلّیک کننده است، وگرنه هر دو کلید زده‌اند.

بین داعشی و مدافع حرم که هر دو به سمت یکدیگر تفنگ گرفته‌اند، هر دو در حال شلیک هستند، ارزش فعل کجاست؟ ارزش فعل در نیّت فاعل است، حسن فاعلی مهم است.

این مسئله موضوعیت دارد.

لذا هم زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور نبود، هم ما نباید فراموش کنیم. آن چیزی که مسئله است هدایت است، این همیشه هست، از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی به این موضوع اهمیّت می‌دادند، تا زمانی که حضرت حجّت ارواحنا فداه تشریف بیاورند.

بقیه اگر هم اصل بشوند عارضی اصل می‌شوند، در یک دوره‌ای اصل هستند، اتفاقی افتاده است، بعد هم برطرف می‌شوند.

آن کسی که می‌آید و در موضوع وحدت به دنبال این است که بگوید مذهب طریقیت دارد (کسانی گفته‌اند)، این برای رسیدن به اسلام از این مسیر رفته است و او از مسیر دیگر، و مهم نیست!

روایات قبول نمی‌کند که ولایت طریقیت دارد. روایات را توحید را از غیر از این مسیر نمی‌پذیرند، عبادت را از غیر از این مسیر نمی‌پذیرند. اعمال را لایق و مستحق پاداش یا عِقاب نمی‌دانند، همه‌ی اعمال عِقابی می‌شود. یک یا دو روایت هم نیست.

سیره اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم اینطور نیست، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به شعرایی که اشعار تند بر علیه طواغیت می‌گفتند را تجلیل می‌کردند.

مجلس تراز چیست؟ هیئت تراز چیست؟ شعر تراز چیست؟ از کجا بفهمیم؟ یک راه این است که ببینیم زمان امام صادق علیه السلام، زمان امام باقر علیه السلام، زمان امام رضا علیه السلام چه شعری را تحویل گرفته‌اند؟ چه مجلسی را تحویل گرفته‌اند؟

تمام شعرایی را که تحویل گرفته‌اند، این‌ها در بغض به دشمنان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در قلّه بوده‌اند، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم حتّی یک مرتبه به این‌ها تذکّر نداده‌اند که مثلاً بفرمایند اینقدر مناقب کافی است و اینقدر هم بغض کافی است، هرگز چنین چیزی نداریم. خیر و کمال که اصلاً حدّ کافی ندارد.

ممکن است مصلحت نباشد که ابراز بشود، آن یک بحث دیگری است. ممکن است احکام دچار تغییر عارضی بشوند، مثلاً آب برای من مضرّ است و می‌گویند دیگر وضو نگیر و تیمّم کن، اما نه تا پنجاه سال بعد! تا زمانی که این بیماری رفع شود، بعد از آن باید دوباره وضو بگیرم.

الآن در جایی هستی که امکان بروز این عقاید نیست، بروز نده! موقتاً.

ما سالی عمره مشرّف بودیم، بزرگواری هم سیّد اولاد پیامبر هم جزو روحانیون کاروان‌ها بود، در هتل هم که خودمان بودیم و روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روضه خواندیم، ایشان باز هم بدون مهر نماز می‌خواند!

حالا اگر هم عارضی هست، مثلاً در مسجد الحرام است، نه آنجایی که در حال خواندن روضه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند! اینجا که دیگر عارضی نیست! در فرودگاه امام هم… گفتم: حاج آقا! دیگر خیلی محکم گرفته‌ای! اینجا که دیگر برگشته‌ایم و فرودگاه خودمان است، اما شما هنوز از حس بیرون نیامده‌اید! این عارضی است.

در جایی ممکن است عارضی باشد و مصلحت اقتضاء کند و حکمی صادر بشود، اما این عارضی و موقتی است.

ولایت موضوعیت دارد.

محبّان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دور نکنیم!

آن چیزی که در اختلاف بد است اختلاف عملی است، یعنی هر چیزی که انسان را مانعِ وظیفه‌ی برادری در آن سه سطحی که جلسه گذشته عرض کردیم. ما نسبت به هر انسانی نباید ظلم را بپذیریم، به نسبت هر مسلمان خیلی بیشتر، جان خود را هم به خطر می‌اندازیم. عرض کردیم جان و مال و ناموس و آبروی او محترم و است ما وظیفه داریم به اندازه‌ی خودمان در حفظ آن‌ها کوشا باشیم. هر چیزی مانع بشود که ما این وظیفه‌ی خودمان را انجام بدهیم، نسبت به شیعیان بیش از این، جلسه گذشته عرض کردیم…

این آن اختلاف عملی بد است، یعنی چه؟ یعنی بی‌جهت دشمنی کردن با کسی که دشمن نیست.

ما چقدر شنیده‌ایم حتّی کسانی که در بدو امر ناصبی هستند، ولی چون این‌ها جهلاً بر اساس تبلیغات سوء اینطور بودند اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با این‌ها خوب رفتار کرده‌اند تا معلوم بشود که دشمنی او برای ژنتیک اوست یا عارضی است و بر اثر تبلیغات است.

نزد امام کاظم و امام باقر و امام سجاد و امام حسن مجتبی سلام الله علیهم أجمعین آمده است و می‌گوید: من از شام آمده‌ام و نستجیربالله حال من از علی بهم می‌خورد، آمدم و دیدم اطراف کسی شلوغ است، پرسیدم او کیست؟ گفتند: حسن بن علی!

از اینکه در اینجا هم اطراف پسر او شلوغ بود بشدّت ناراحت شدم. این شخص بغض دارد اما بر اثر تبلیغاتی که شنیده است و بر اثر دینی که به او یاد داده‌اند.

می‌گوید جلو رفتم و جسارت کردم، ولی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به من فرمودند: ظاهراً برای شهر ما نیستی و مسافر هستی، اگر آشنا نداری امکان ندارد اجازه بدهم میهمان شخص دیگری باشی، باید میهمان خودم باشی تا از این شهر بروی.

می‌گوید من اصلاً دیدم آنطور که می‌گفتند نبود.

شخصی نزد امام سجّاد علیه السلام رسید و فحش داد و حضرت مبارک روی خود را برگرداندند. آن شخص گفت: به تو می‌گویم و منظور من تو هستی. حضرت فرمودند: من هم از تو رو برمی‌گردانم.

همین امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به مغیره و عمروعاص عباراتی فرموده‌اند که عمروعاص که بسیار بی‌ادب است گفته است: من دیگر در مجلسی که حسن بن علی باشد حاضر نمی‌شوم؛ البته شایان ذکر است که بگویم امام حسن مجتبی صلوات الله علیه معاذالله بی‌ادبی نکرده‌اند ولی اوصاف عمروعاص و مادر او بی‌ادبی است.

باید توجّه کرد که عمروعاص با آن فرد بی‌اطلاع تفاوت دارد، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حتّی نسبت به کسی که جسارت می‌کند تفکیک قائل بودند، چون بنا بر هدایت است، بنا بر دست‌گیری است.

فرعون هم که فرعون است در مقام هدایت «قُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا».[6]

یک جریانی در هیئت‌های ما یک جریان بسیار انحرافی است، و کأنّه بیزار است از اینکه محبّان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را زیاد کنیم! مدام انشعاب می‌زند، به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نسبت‌های مختلف می‌دهد.

چون قالباً با جَو ورود کرده‌اند دچار خوداجتهادی هم هستند.

در جایی بودیم که بزرگواری می‌فرمود: مرجع آن کسی است که وسط بیاید و سینه بزند! گفتم: طرف بجای اینکه هفتاد سال درس بخواند به وسط می‌آید و سینه می‌زند و تو فکر می‌کنی مرجع است! تو را خوب گیر می‌آورد.

مرجع تشخیص می‌دهد، اگر قرار بود تو به مرجع یاد بدهی که تو مرجع بودی!

تو چه می‌فهمی که چه چیزی درست است و چه چیزی غلط است؟ اگر می‌فهمیدی که تو مرجع بودی.

قالب این جریان‌ها بخاطر بی‌سوادی هر کاری که دوست داشته باشند انجام می‌دهند.

می‌گویند کسی در دستگاه امام حسین علیه السلام حرف نزند.

امام صادق علیه السلام به دستگاه امام حسین علیه السلام حرف زده‌اند! فرموده‌اند: شنیده‌ام به زیارت جدّم می‌روید و در آنجا گوشت می‌خورید و بگو بخند می‌کنید، اگر اینطور نروید بهتر است!

آیا جرأت می‌کنی به امام صادق علیه السلام هم حرف بزنی؟

اگر منظور این است که کسی خزعبل نگوید، معلوم است که کسی نباید خزعبل بگوید؛ اما مرجع راجع به اعتقاد به توحید نظر می‌دهد، این باید باشد و این نباید باشد، راجع به احکام نظر می‌دهد، راجع به چگونگی عزاداری نظر می‌دهد.

چیزی که بر خلاف شرع است، واضح است که بر خلاف شرع است. چه کسی جرأت می‌کند خلاف شرع را به دستگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نسبت بدهد و بعد هم بگوید حرف نزن؟ این حرف را از کجا آورده‌اید؟ کدام دلیل دینی می‌گوید اگر یک نفر خواست در دستگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نستجیربالله با غذا شراب پخش کند بگوییم در دستگاه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حرف نزنید؟ آیا قبول می‌کنید؟ اگر قبول نمی‌کنید پس قبول ندارید که حرف نزن، آن چیزی را که حرام بدانی قبول نداری. پس بحث این است که چه چیزی حرام است، پس به سراغ مرجع خودت برو، یا اینکه باید مجتهد باشی.

ما دچار یک افراط و تفریط هستیم که مسئله‌ی وحدت مسلمین اینقدر بهم خورده است، عدّه‌ای نمی‌گذارند اوّلیات مطرح بشود. جلسه قبل عرض کردیم که در قرآن کریم می‌فرماید «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا»، حبل الله چیست؟ این چیزی که به آن متمسّک شده‌ایم حبل الشیطان نباشد!

در جمل، در کربلا، در صفین، دو طرف مدّعی اسلام هستند، هر دو طرف می‌گویند ما به حبل الله متمسّک هستیم، خیلی روشن است که هر دو طرف که نمی‌توانند با هم حبل الله باشند، پس اول محل بحث اینجاست که حبل الله چیست، پس باید گفت و بحث کرد، منتها مؤدّبانه، بدون فحاشی، بدون تکفیر، تکفیر کارِ فقیه است، تکفیر که کار عموم جامعه نیست!

هر کسی که بیاید و حرف بزند جماعت هیئتی به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم رحم نکنند! لعن کنند! در کروموزوم‌های او تحلیل کنند…

یک جریانی که هیچ کسی را بجز چهار نفرِ خودشان را قبول ندارند! چه کسی شما را قبول دارد؟ از کجا معلوم که کار شما مورد رضای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است؟ چه کسی تأیید کرده است؟ هر کسی هر کاری که دوست دارد انجام بدهد و رگ گردن او باد کند و داد بزند که معلوم نیست حق با او باشد!

از نظر او مثلاً یک وفات «شهادت» است، هر کسی بر خلاف او حرف بزند می‌گوید باید در نطفه‌ی خود شک کند! اصلاً تو چه کسی هستی که راجع به این موضوعات حرف می‌زنی؟ اگر تاریخی بحث کنی که اصلاً چیزی نمی‌داند، اگر فقهی بحث کنی چیزی نمی‌داند، اگر اعتقادی بحث کنی هم چیزی نمی‌داند.

تو این همه اعتقاد و علم و یقین را از کجا آورده‌ای؟ «وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا».[7]

اگر هیئتیِ ما و هیئت ما تولّی را افزایش ندهد معلوم است غلط پیش می‌رود، اگر هیئت‌ها چند کار نکند معلوم است درست پیش نمی‌روند، نمی‌خواهم بگویم ثواب ندارند، اما انگار یک نفر با یک میلیارد تومان پول فقط پفک بخرد، یعنی چیزی که باارزش است را کم‌ارزش می‌کند. یکی اینکه هیئتی باید نسبت به عبادات فردی خودش روز به روز رشد کند، اگر رشد نمی‌کند یعنی این هیئتی که می‌رود یک گیری دارد. باید دل او نسبت به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نرم‌تر باشد. باید تا دیروز روضه‌ی قتلگاه می‌خواندند، امروز اگر روضه‌ی حضرت علی اصغر علیه السلام بخوانند گریه می‌کند، اگر جلو برود باید وقتی نام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد گریه کند، «أنا قتيل العَبرة، لا يذكرني مؤمنٌ إلاّ اسْتَعبَرَ». در حالی که جلسات خطا جلساتی است که برای اینکه گریه‌ی مردم را دربیاورند مدام روضه‌ی دروغِ حادتر می‌خوانند و مردم دیگر با روضه‌های عادی ارتباط نمی‌گیرند، در حالی که اگر انس کسی بیشتر می‌شود باید دل او رقیق‌تر بشود. من کسی را در تهران می‌شناسم که الآن در مجلس او اینطور است که وقتی می‌خواهد روضه بخواند حتّی نام حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را هم نمی‌برد، می‌گوید: می‌خواهم روضه بخوانم… همه شروع می‌کنند به گریه کردن. اصلاً چیزی اضافه‌تر از این لازم نیست.

مجلس به این سمت برود که حتماً باید روضه قتلگاه با چه ویژگی‌هایی بیان بشود… خاک بر فرق گوینده و شنونده.

انسان باید رشد کند و رقیق‌القلب بشود.

باید نسبت به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مدام متواضع‌تر و محب‌تر بشود. چه کسی اجازه داده است که ما مدام نسبت به این و آن انگ بزنیم؟ البته انگ زدن متأسفانه کار همه‌ی گروه‌هاست. این‌ها به آن‌ها دزد می‌گویند و آن‌ها به این‌ها عدالتخوار می‌گویند! آن‌ها به این‌ها خوارج می‌گویند و این‌ها به آن‌ها مال مردم خور می‌گویند. در بقیه‌ی جاها هم همینطور است، انواع برچسب‌ها! روز قیامت یک یک این برچسب‌ها را با ما حساب می‌کنند! می‌گوید: گفتی فلانی فلان است، استدلال تو کجاست؟

حلالیت طلبیدن برای دعواهای شخصی دردسر دارد، حال براحتی می‌گوید این‌ها که آنطوری هستند! آن‌ها هم که اینطوری هستند! راحت!

جامعه‌ای که اینطور باشد اصلاً مسئله‌ی وحدت شیعه و سنّی در آن مسخره است، چون این‌ها هنوز دینداران هستند. مگر چقدر آدم از میان دینداران هیئتی هستند؟ چند درصد شیعیان بغیر از شب‌های قدر ساعت یک نیمه شب به هیئت می‌روند؟ نسبت به آن‌ها که می‌گویند ول‌معطل هستند، نسبت به خودشان هم اینطور هستند که خودشان را هم قبول ندارند! بعد ما به این‌ها در مورد وحدت جهان اسلام بگوییم؟

مسیر چیز دیگری است، تولّیِ او ایراد دارد. این‌ها از این طرف و آن‌ها هم از آن طرف. آن‌ها می‌گویند اصلاً مسئله‌ای نبود!

ما بین افراط و تفریط گیر کرده‌ایم.

زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نگاه این بود که وقتی شیعیان خیلی با هم رفیق هستند، باید آنقدر رفیق باشند که جیبشان جیب هم باشد. امام صادق علیه السلام حاکم نبودند، اگر می‌دیدند دو شیعه اختلاف مالی دارند نمی‌گذاشتند این‌ها به دادگاه بروند، حضرت مبلغ مورد توافق را پرداخت می‌کردند و می‌فرمودند با هم دعوا نکنید و بروید.

به دادگاه نروید. روز قیامت به پای ما حساب می‌کنند، اینجا قاضی نمی‌داند، تا زمانی که مجبور نشده‌ایم نباید به دادگاه برویم، تعداد پرونده‌های دادگاه ما خیلی مسخره است! خجالت‌آور است. این همه شکایت بر علیه یکدیگر.

از احکام خرید و فروش این است که وقتی جنس فروختی وزنِ جنسی که می‌فروشی را بیشتر بده، آن کسی هم که می‌خرد کمتر بگیرد. مثلاً تو که خرید کردی یک کیلو نخود را نهصد و پنجاه گرم بگیر، آن کسی هم که فروخته است هزار و پنجاه گرم بدهد.

طرف به دادگاه می‌رود و چه چیزهایی به یکدیگر می‌بندند، بعد هم وقتی قاضی حکم می‌دهد این شخص خیال می‌کند که قاضی خداست! قاضی هم اشتباه می‌کند، قاضی که نبوده است، قاضی پرونده‌ای که ما ساخته‌ایم را نگاه می‌کند. این چه وضع دادگاه است؟ این همه حکم! این همه شکایت!

از آن طرف شرایط زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین که با شرایط الآن در سختی قابل قیاس نیست.

سیّد حمیری می‌گوید وقتی پدر و مادر من می‌فهمیدند من به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین محبّت دارم آدم می‌گذاشتند که من را ترور کنند! ما الآن اینطور نداریم. آن زمان خطر خیلی بیشتر بود، هم دشمن بیرونی بود و هم اختلاط داخلی. مثلاً یک نفر فرزند دو ناصبی بود.

در این شرایط آیا امام می‌فرمودند که شرایط خیلی پیچیده است و دشمن بیرونی مانند منصور ملعون وجود دارد و در خانه‌ی خودت هم که پدر و مادرت ناصبی هستند…

می‌گوید: خدا پدر و مادرم را لعنت کند!

مسئله این بود که حبّ و بغض تو باید بر مدار ولایت باشد.

ما آن همه راجع به پدر و مادر حرف داریم که داریم، (البته شما این روایت را با پدر و مادر محترم خودتان تطبیق نکنید، این روایت راجع به ناصبی است) حالا به اینجا رسیده است که می‌گوید وقتی می‌فهمیدند من در جایی محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دارم کسی را می‌گماردند که من را بکشند! یعنی اینقدر درگیر بودند.

حالا اینجا چطور؟ آیا تعطیل کنیم؟ نه! اصلاً تعطیل نیست. چون اگر هویت ما بشکند اصلاً کار تمام است.

یعنی کاری کنیم سی سال بعد معلوم نباشد که بیت مکتب اهل بیتی‌ها و دیگران چه فرقی وجود دارد؟

یکی از خطرات کسانی که به دنبال این هستند که می‌گویند فرق نیست، این است.

ائمه‌ی ما بعضی از ائمه‌ی مذاهب دیگر را با سند معتبر لعن کرده‌اند. حال آیا این را باید سر خیابان بگوییم؟ نه! من هم به تصریح نگفتم، اما اجازه هم نمی‌دهند که مرض قاطی بشود. اگر حق گم بشود دیگر پیدا نمی‌شود، نباید حق گم بشود، با اینکه شرایط از الآن سخت‌تر بود، قدرت نبود، پول نبود، حکومت نبود.

بارها این مطلب را مفصل عرض کرده‌ایم که هر مذهبی که حاکم از آن حمایت می‌کرد مذهب رسمی می‌شد. ما در این زمینه خیلی کم‌کار هستیم، چون موانعی وجود دارد که نگفتنی است، چون عدّه‌ای خطرناک در جاهایی نفوذ دارند.

این زمان ائمه علیهم السلام است که هیچ وقت نهی نکرده‌اند. همین کسی که این کار را می‌کند مدح اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را پیش منصور می‌خواند و می‌گوید: منظورم شما هستید که از اهل بیت هستید! منصور نواده عباس عموی پیغمبر است.

یعنی سر جای خود تقیّه دارد، ولی برای جامعه شیعه باید مرزبندی باشد.

ان شاء الله خدای متعال مرحوم آیت الله مصباح را رحمت کند. حضرت آقا از او دفاع کرده‌اند و امروز هم از او بعنوان استاد تفکّر اسم برده است، می‌فرماید: اگر شما مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را حتّی به غیر مکتب اهل بیتی‌ها با زبان خوش معرّفی نکنید به اسلام و مسلمین خیانت کرده‌اید!

یعنی برای اینکه خیانت نکنیم باید چکار کنیم؟ ما باید مبانی خودمان را روشن و منصفانه و مؤدّبانه بیان کنیم.

متأسفانه این امر مانع دارد.

کسی در این شرایط که می‌گوید «خدا پدر و مادر من را لعنت کند و به وسط جهنّم بروند، آن‌ها بعد از نماز صبحشان شروع کردند به لعنِ وصی».

غیرت والای سیّد حمیری سلام الله علیه

حبّ و بغض ما نباید بر اساس نسب و قومیّت و ملیت و هر تعلق دیگری باشد، مدار اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند.

خیلی زیبا گفته است، ان شاء الله روز قیامت این را در مورد ما هم تأیید کنند، ان شاء الله برای شما حتماً تأیید کنند.

می‌گوید گفتند: تو اینقدر کتک و فرار و بی‌پولی کشیدی، اگر یک بیت از این‌ها را برای سلطان می‌گفتی از سر تا پای تو را طلا می‌گرفت.

مروان بن ابی حفصه ملعون که در شعر به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت کرده است صد هزار درهم گرفته است، شعرهای سیّد حمیری… سیّد حمیری سیّد نیست، مادر او نام او را سیّد اسماعیل گذاشته بود، در نقلی منسوب به امام صادق علیه السلام است که مادر تو نام تو را سیّد گذاشت و تو هم سیّد الشعرا هستی.

مروان بن ابی حفصه ملعون ناصبی پول می‌گرفت که به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها جسارت کند، هر وقت می‌شنوید کسی شعر سیّد حمیری را حفظ است، با اینکه شعرهای سیّد حمیری یا در ولایت است و یا در برائت، می‌گفت برای هر بیت آن «سبحان الله»! سیّد حمیری رضوان الله تعالی علیه فقط مدح اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می‌گفت و می‌گفت: من جایزه می‌دهم اگر کسی روایتی در فضیلت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیاورد که من مدح آن را نسروده باشم!

مدح الملوك ذوو الغنى لعطائهم      والمدح منك لهم بغير عطاء

اگر ملوک را مدح می‌کنند برای آن پولی است که می‌دهند، تو را که برای پول مدح نمی‌کنند…

آن علامه به من اینطور گفت:

فأبشر فإنك فائز في حبهم             ولقد وردت عليهم بجزاء

بشارت باد بر تو که وقتی با محبّت آن‌ها وارد روز جزاء می‌شوی…

ما تعدل الدنيا جميعا كلها              من حوض أحمد شربة من ماء

همه‌ی دنیا معادل این نیست که آنجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از حوض پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تو را به دو دست خود سیراب کنند… می‌گوید من می‌خواهم اجر خودم را در آنجا بگیرم…

ان شاء الله خدای متعال این حرارت را از ما نگیرد و این حرارت و حبّ و بغض را با معرفت بیشتر و عمیق‌تر و خالص‌تر روز به روز در ما زیادتر کند.

ان شاء الله خدای متعال ما را از اینکه دلمان هرجایی و چشممان به هر سو باشد به سوی امام زمان ارواحنا فداه برگرداند و اعمال ما را مورد رضا حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشّریف قرار بدهد.

روضه و توسّل به حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه

امشب به غریب عزیز متوسّل هستیم، مظهر عزّت.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در احد که کار تمام شد و دید هر کسی دور پیکر شهید خود نشسته است و گریه می‌کند، نگاه کردند و فرمودند: حمزه گریه‌کن ندارد، همسران شهدا همه از بالای عزیزشان بلند شدند و به کنار حمزه سیّدالشهداء علیه السلام گریه کردند…

هرچه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه غریب هستند که غریب الغرباء هستند، با همه‌ی سختی خواهر و دختر حضرت خودشان را به قتلگاه رساندند و گریه کردند…

به قول آن شاعر به حضرت مسلم علیه السلام عرض می‌کند: «اتقضی و لم تبکک الباکیات»، تو غریب در کوفه از بالای قصر بی‌سر زمین افتادی و کسی بر تو گریه نکرد، «اما لک فی المصر من نائحة» کسی نبود که به او پول بدهند و بیاید و کنار بدن تو بنشیند و شروع کند به گریه کردن که تو اینطور غریب نباشی؟

بعد می‌گوید: زمینی‌ها لیاقت نداشتند که به تو گریه کنند، ولی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آسمان بر تو گریه می‌کردند…

حضرت مسلم بن عقیل سلام الله علیه داماد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، رقیّه بنت امیرالمؤمنین همسرِ ایشان است.

کم داریم که کسی اینطور باشد، چهار پسر حضرت ام البنین سلام الله علیها در کربلا شهید شدند. همسر حضرت مسلم سلام الله علیها جزو اسرای در راه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، دختر حضرت مسلم علیه السلام به نقلی در غارت خیام لگدکوبِ اسب‌ها شد… دو پسر ایشان در کربلا به میدان رفته‌اند و شهید شده‌اند، به نقلی آن دو نوجوان هم که غریب و مظلوم شهید شدند فرزندانِ ایشان هستند.

حضرت مسلم علیه السلام هرچه داشتند دادند، ظاهراً نسلی از ایشان باقی نمانده است، همه را تقدیم کردند… بَه‌بَه…

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به مردم کوفه نامه نوشتند فرمودند: «أَنَا بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي»،[8] وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه اینطور بیان می‌کنند ما می‌دانیم که ایشان برادر حضرت نبودند، شما در آنجایی که می‌گویید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برادر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبودند بلکه شدّت شباهت باعث شد که فرمودند: «یَا عَلِی! أَنْتَ أَخِي‌ فِي‌ الدُّنْيَا والآخِرَةِ» چه استدلالی می‌کنید؟

حضرت مسلم علیه السلام خیلی عظیم الشأن هستند، زیارتی که شهید اول برای ایشان ذکر کرده است مشابه زیارت حضرت اباالفضل العباس علیه السلام است.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: «أَنَا بَاعِثٌ إِلَيْكُمْ أَخِي» کسی که برادر من است، «وَ اِبْنَ عَمِّي» پسرعموی من است «وَ ثِقَتِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي» مورد اعتماد من از اهل من است. اگر مسلم تأیید کند می‌آیم.

در آن کوفه حبیب بن مظاهر هست، مسلم بن عوسجه هست، بریر هست، عابس هست، سعید بن عبدالله حنفی هست، شهدای کربلا در کوفه هستند و همه نامه نوشته‌اند، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: اگر مسلم تأیید کند من می‌آیم!

اصلاً چه کسی تشخیص می‌دهد که مقام حضرت مسلم علیه السلام چیست؟ حضرت مسلم علیه السلام نسبت به این شهدا اینقدر بزرگ هستند نه نسبت به مردم کوفه!

حبیب بن مظاهر به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نامه نوشته است و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در پاسخ به او فرموده‌اند که مسلم را می‌فرستم و اگر او تأیید کند می‌آیم!

وقتی حضرت مسلم بن عقیل علیه السلام آمد و نامه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را خواند که آقا فرموده است اگر من تأیید کنم شما پای کار باشید می‌آیم، مردم زار زار گریه می‌کردند، از اینکه حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بالاخره پاسخ نامه را دادند شوق داشتند.

بیست هزار نفر آمدم با حضرت مسلم سلام الله علیه به کنار دارالحکومه و مقابل عبیدالله زیاد که فقط سی نفر آدم در کاخ داشت، بعضی جاها هم دویست یا سیصد نفر نوشته‌اند.

هیچ جنگی صورت نگرفت، از یک صبح تا غروب بیست هزار نفر به صفر تبدیل شدند!

حضرت مسلم صلوات الله علیه کوفه را زیاد بلد نبودند، وقتی به کوفه آمدند هم مخفی بودند. همان کسانی که با او بودند، همان کسانی که نامه نوشته بودند، همان کسانی که پای نامه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه می‌کردند را که می‌شناخت. اگر حکومت این‌ها را گزارش کرده بود که ایشان را دستگیر می‌کردند. اگر سربازان عبیدالله می‌دانستند حضرت مسلم علیه السلام نیمه‌ی شب کجا هستند که ایشان را دستگیر می‌کردند. همان‌هایی که با ایشان آمده بودند و در نماز و جاهای دیگر فرار کرده بودند دلشان نیامد خیلی فاصله بگیرند، از دور غربتِ ایشان را تماشا می‌کردند، همان‌ها نوشته‌اند: «فَمَضَى عَلَى وَجْهِهِ مُتَلَدِّداً فِي أَزِقَّةِ الْكُوفَةِ»،[9] از این کوچه به آن کوچه می‌رفت و مقصد نداشت و نمی‌دانست باید به کجا برود، همان‌ها که ایشان را می‌شناختند ایشان را تعقیب می‌کردند که ببینند در نهایت چه می‌شود…

حضرت مسلم علیه السلام تنها شدند، بعد از حضرت مسلم علیه السلام دیگر کسی تنها نشد، تا حضرت اباالفضل العباس علیه السلام کنار علقمه و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه…

بالاخره سرِ او را به دامان می‌گرفتند…

وقتی روز شد برای اینکه خانه‌ی طوعه مورد تاخت و تاز قرار نگیرد از خانه بیرون آمد… جنگ شهری کار خیلی مشکلی است، یک نفر در برابر چند صد نفر… از بالا سنگ می‌زدند و تیر می‌انداختند و از پایین هم درگیر بودند… یک آدم چقدر توان دارد؟ شمشیر و ضربه‌ای به لب بالایی اصابت کرد… دندان‌های پیشین ایشان افتاد… دهان ایشان مملو از خون شد… این یک شباهت حضرت مسلم صلوات الله علیه به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است…

نوشته‌اند سنگباران شدید شد، حضرت مسلم علیه السلام لبخندی زدند… یعنی مسلم! کربلا نیستی ولی سنگ‌ها پیش از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به صورت تو می‌خورد…

بدن غرقِ به خون شد، مدام برای دشمن نیروی کمکی آمد… تا اینکه رمقِ حضرت مسلم سلام الله علیه تمام شد، یک هدف و غرض داشت و برای آن می‌خواست زنده بماند، وگرنه حضرت مسلم علیه السلام مردِ جنگ بودند، آنقدر از ایشان خون رفت که زمین زیر پای ایشان از خون ایشان گِل شد… آسان‌تر این بود که در همان جنگ کشته بشوند… ولی حضرت مسلم علیه السلام به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه نوشته بودند: پیش قراولی که فرستادید به شما خلاف نمی‌گوید، تشریف بیاورید… حال می‌خواست هرطور که شده است پیکی به سمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بفرستد…

اینجا عزّت خود را هم فدای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه کردند، وقتی امان دادند، وقتی دیگر توان جنگ نداشت، آسانتر این بود که همانجا شهید می‌شد، امان را پذیرفت که هم حال کوفیان و وضع نامردیشان معلوم باشد، هم اینکه به دنبال فرصت می‌گشت…

ایشان را به دارالحکومه آوردند و عبیدالله ملعون شروع کرد به فحاشی، حضرت مسلم سلام الله علیه هم با دست و پای بسته چپ و راست را نگاه می‌کرد، به کدامیک از این‌ها می‌توانم یک پیغام بدهم؟ به پسر اشعث ملعون فرمود: بیا من با تو کار دارم… آن ملعون هم طعنه زد و خندید، عبیدالله ملعون گفت:…

خیلی زشت است که عرب به کسی اینطور رو بزند و جواب سربالا بدهند… آن حرامزاده به این موضوع تعجّب کرد و گفت: آیا حاجتی داری؟ فرمود: اول با اموال خودم برایم کفن تهیّه کنید، دوم اینکه ظرف آبی به من بدهید…

آب را آوردند، سر مبارک خود را خَم کردند که آب را بنوشند، خون داخل ظرف آب ریخت، آب را برگرداند، ظرف دوم هم همینطور شد، گفت: مسلم! ظاهراً تو نباید آب بنوشی… این هم از الطاف خفیّه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود…

یک حاجت دیگر هم دارم، آن هم این است که می‌خواهم وصیت کنم، وصیت در غربت. به این جماعت نگاه کرد و دید در بین این همه آدم ناپاک‌زاده به محمد بن اشعث گفت: من از ارث خود پولی می‌دهم، تو پیغام‌بری را به سوی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برسان و بگو مسلم سلام رساند گفت زن و بچه‌ی خودت را به سمت…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه آل عمران، آیه 103 (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًا وَكُنْتُمْ عَلَىٰ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهَا ۗ كَذَٰلِكَ يُبَيِّنُ اللَّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ)

[5] سوره مبارکه حشر، آیه 14 (لَا يُقَاتِلُونَكُمْ جَمِيعًا إِلَّا فِي قُرًى مُحَصَّنَةٍ أَوْ مِنْ وَرَاءِ جُدُرٍ ۚ بَأْسُهُمْ بَيْنَهُمْ شَدِيدٌ ۚ تَحْسَبُهُمْ جَمِيعًا وَقُلُوبُهُمْ شَتَّىٰ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْقِلُونَ)

[6] سوره مبارکه طه، آیه 44 (فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَى)

[7] سوره مبارکه کهف، آیه 104 (الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا)

[8] روضة الواعظین ، جلد ۱ ، صفحه ۱۷۱

[9] روضة الواعظين و بصيرة المتعظين ، جلد ‏1 ، صفحه 175 (ثُمَّ خَرَجَ‏ مِنَ‏ الْبَابِ‏ فَإِذَا لَيْسَ مَعَهُ إِنْسَانٌ فَالْتَفَتَ فَإِذَا هُوَ لَا يَحِسُّ أَحَداً يَدُلُّهُ عَلَى الطَّرِيقِ وَ لَا يَدُلُّهُ عَلَى مَنْزِلِهِ وَ لَا يُوَاسِيهِ بِنَفْسِهِ إِنْ عَرَضَ لَهُ عَدُوٌّ. فَمَضَى عَلَى وَجْهِهِ مُتَلَدِّداً فِي أَزِقَّةِ الْكُوفَةِ لَا يَدْرِي أَيْنَ يَذْهَبُ حَتَّى خَرَجَ إِلَى دُورِ بَنِي جَبَلَةَ مِنْ كِنْدَةَ فَمَشَى حَتَّى انْتَهَى إِلَى بَابِ امْرَأَةٍ يُقَالُ لَهَا طَوْعَة…)