سیر تکوّن عقاید شیعه – جلسه بیست و ششم

حجت الاسلام کاشانی بامداد روز پنجشنبه مورخ 8 اردیبهشت 1401 در مجموعه فرهنگی شهدای انقلاب اسلامی به سخنرانی در ادامه ی موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

برای دریافت فایل صوتی این جلسه، اینجا کلیک نمایید.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به ساحت مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

عنوان بحث «سیر تکوّن عقاید امامیّه» است.

یکی از سختی‌های این شیوه‌ی بحث این است که بسیاری از حرف‌هایی که آماده است و مدوّن شده است را نمی‌شود بیان کرد. علّت این امر این است که خیلی از مطالبی که می‌خواهیم مطرح کنیم، من می‌بینم هنوز به عصر تنزیل و تبلیغ آن نرسیده‌ایم، خیلی از این‌ها زمان امام صادق علیه الصلاة السلام بصورت تفصیلی مطرح شده است، ولی ما در نیمه‌ی اول قرن اول هستیم.

بنابراین از این جهت چون این کار نمونه‌ی مکتوبی ندارد مقداری دقّت لازم دارد و مقداری هم باید ملاحظه‌ی فضای جلسه را کنیم.

بحث را به جایی رساندیم که وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و آیات قرآن کریم می‌خواستند از وحدت و تفرّق صحبت کنند چه فضایی مطرح بود، اندکی عرض کردیم.

حال اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواستند… بعد از اینکه از حبّ هم گفتیم به دو عنصر بسیار مهم بپردازند چگونه می‌پرداختند؟ یکی از این عناصر مهم مسئله‌ی بغض است که در مقابل حبّ است، یکی هم مسئله‌ی امامت است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چطور به این عناوین پرداخته‌اند؟

ما می‌دانیم تفصیل این‌ها برای دوره‌ی امام باقر صلوات الله علیه و امام صادق علیه السلام است، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه بوده است؟

مسئله‌ی بغض در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

مثلاً زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در موضوع بغض، بغض به کفّار و منافقین مطرح است.

اگر ملاحظه‌ای به سوره مبارکه ممتحنه کنید، در آنجا حضرت حق می‌فرماید: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ»،[4] ای مؤمنین! بخاطر تعلّقات خودتان… گفته‌اند این آیه درباره‌ی «حاطب بن بلتعة» است که بدری است و از رزمندگان بدر است، ولی یا در دل او خالی شده بود که پیغام فرستاده بود، یا گفت نکند کفار پیروز شوند و مرا بعنوان یک عنصر انقلابی دستگیر کنند و اعدام کنند، پیغامی فرستاد که این پیغام لو رفت… ای مؤمنین! دشمن خدا را دوست خودتان نگیرید.

می‌گویند شأن نزول یا مورد هم مخصص نیست، درست هم هست. روی این آیه امروز به ما هم هست، «لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ»، حالا چقدر جامعه اسلامی و کشورهای مسلمین در مورد دشمنان خدا و مسلمین در اینجا رفاقت و خیانت می‌کنند، چه اقتصادی، چه اجتماعی، چه فرهنگی، چه سیاسی، بهر حال واضحات قرآن کریم را زیر پا می‌گذارند. یک چوب در دست خود گرفته است و در بقیع مدام فریاد شرک می‌زند، پدر جدّ شرک این است که تو نوکر صهیونیست هستی!

«لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ» این‌ها با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را شناختند کفر و عناد ورزیدند و زیر بار حقیقت نرفتند، «يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ» شما را از مکه اخراج کردند، یعنی شما را از خانه‌ی خودتان اخراج کردند، یعنی آنقدر ناامنی ایجاد کردند که شما مجبور شدید ترک وطن کنید.

وقتی نیروهای من می‌خواهند بروند و جهاد کنند، «خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي» مسلمین در راه من و برای رضای من بجنگند، شما سِرّی و مخفیانه «تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ» برای دشمنان نامه فدایت شوم بفرستید؟

این شخص مسلمان بود و از ترس این کار را کرد! بسیاری از آدم‌هایی که در برابر دشمن مقاومت نمی‌کنند ترسو هستند.

«وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ»، فکر کردی اگر کسی در اینجا هم نفهمد خدای متعال هم متوجه نمی‌شود؟ «وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ» خیلی گمراهی شدیدِ واضحی است.

«إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً»[5] اگر بیایند اول شماها که خیانت کرده‌اید را دستگیر و مجازات می‌کنند.

تاریخ شهادت می‌دهد که خائنین همواره خاک بر سر بوده‌اند.

عبدالله بن عمر در ابتدای کار با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیعت نکرد و هرگز در هیچ جنگی هم با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همراه نشد.

ما هنوز به آن بحث‌ها نرسیدیم که متأسفانه بعدها اصحاب حدیث معادل اهل سنّت را عبدالله بن عمر می‌دانند، یعنی کسانی که در جنگ میان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و معاویه کنار نشسته‌اند، می‌گویند این‌ها اهل سنّت هستند. یعنی کسانی که نه ناصر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند و نه در مقابل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند. یعنی اصحاب حدیث خاذلان را اهل سنّت می‌دانند. کسانی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را رها کرده‌اند را اهل سنّت می‌دانند. در صورتی که این‌ها نفرین شده‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستند! «وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ»… و گفتند بقیه اهل بدعت هستند، هم سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و هم سپاه معاویه و هم خوارج. ذهبی و امثال او از اصحاب حدیث چنین حرفی را زده‌اند.

اگر در یاد داشته باشید عرض کرده بودیم که اصحاب حدیث ریشه‌ی ناصبی‌گری دارند. خودِ همین حرف از علائم ناصبی‌گری است.

البته ما هنوز وارد بحث ناصبی‌گری نشده‌ایم، عرض کرده بودیم که این بحث ما حداقل سیصد جلسه می‌طلبد، تبیین ناصبی‌گری برای دوره‌ی حضرت صادق علیه السلام است و سه معنا دارد، باید بگوییم هر کسی که ناصبی باشد به او در دنیا کافر نمی‌گویند، اصلاً در ماجرای مرزبندی تکفیر این‌ها برای اینجا نیست، هنوز به این بحث نرسیده‌ایم.

این عبدالله بن عمر در هیچ جنگی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را همراهی نکرد. ما هم زمانی مفصل در مورد او حرف زده‌ایم و گفته‌ایم که او از مهم‌ترین منحرفان منحرف‌کننده‌ی مسلمین است.

وقتی حجاج ملعون می‌خواست بیاید، او از شهر بیرون آمد و خودش را نیمه‌شب رساند. از او پرسیدند علّت این کار تو چیست؟ گفت: من از پیغمبر شنیدم که «مَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»[6] اگر کسی بمیرد و بر گردن او بیعت با امام نباشد به مرگ جاهلیّت، یعنی مانند کفار از دنیا رفته است، من که نمی‌دانم آیا تا صبح زنده هستم یا نه که شما به شهر بیایید!

این قسمت را علامه امینی اعلی الله مقامه الشّریف نقل کرده‌اند و من از مصدر خاصی در خاطر ندارم، نمی‌گویم نیست، عرض می‌کنم فی الحال بجز الغدیر در خاطر ندارم. که می‌گوید: او هم پای خود را دراز کرد و گفت: حال ندارم، بیا و با پای من بیعت کن.

خذلان این است که همین حجاج عبدالله بن عمر را مسموم کرد، عبدالله بن عمر جزو آن کسانی است که آخر عمر خود مانند بعضی از سلف خود گفت: به هیچ چیزی اینقدر تأسّف نمی‌خورم که با علی بن ابیطالب همراه نشدم که با گروه ظالم بجنگم.

«إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ» این‌ها هم با دست خودشان، یعنی ظلم یدی، هم زبانشان، پدر شما را درمی‌آورند.

در همین روزگار خودمان قذافی به خودش «امیرالمومنینِ سیف الاسلام» می‌گفت!

این صریح قرآن کریم است، اگر شما را گیر بیاورند اول شما را ناکار می‌کنند، پدر شما را درمی‌آورند. بجز موارد خاص که ولی خدا، امام معصوم، یا مجتهد جامع الشرایطی که نیابت عام از او دارد، اگر دستور به تقیّه به دلیلی ندهد نمی‌شود در برابر طاغوت سکوت کرد.

«وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ» آن‌ها به دنبال این هستند که شما را از دین برگردانند و کافر کنند. به این راضی نمی‌شوند که مثلاً بگویند حجاب را بردارید، یا بگویند شراب خواری را آزاد کنید، به این‌ها راضی نمی‌شوند.

بعد آیاتی دارد که این را هم عرض می‌کنم که شما هم ببینید فضا چیست، بحث این بود که بغض در چه فضایی بوده است؟ بغض به چه کسانی بود؟ بغض به کفار بود، به منافقین بود، به بت‌ها بود، به مظاهر طاغوت بود.

درواقع بعداً در زمان امام صادق صلوات الله علیه هم ائمه کفر و نفاق به افرادی بازتبیین شدند، یعنی همان مسیر است، منتها زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم منافقین جزو مسلمان‌ها بودند، آن‌هایی که لو نرفته بودند را که اعلام نمی‌کردند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌فرمودند نسبت به منافقین بغض داشته باشید، اما رسماً نمی‌فرمودند که منافق چه کسی است. معمولاً بعداً معلوم شد.

بعد فرمود: «قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ»،[7] ابراهیم سلام الله علیه اسوه حسنه است، الگوی نیکوست، و آنان که همراه او بودند، «إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ» به بت پرستان گفتند ما از شما بیزار هستیم.

موضوع وحدت و توهین نکرده به معنای اینکه ما موضع‌گیری دینی نکنیم نیست. همان خدایی که در قرآن کریم می‌فرماید که سَبّ نکنید، همان خدا می‌فرماید: اسوه شما ابراهیم است «إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ» که گفت: ما از بت‌های شما بیزار هستیم، از خودتان هم بیزار هستیم.

البته موضوع در اینجا شرک است، ولی آنجا که می‌فرماید سَبّ نکنید که آن‌ها به خدا جسارت می‌کنند، فرموده است سَبّ نکنید نه اینکه اعلام موضع نکنید.

مخصوصاً در روزگار ما، که در روزگار ما نوع تقیّه تفاوت پیدا کرده است.

البته چون تفصیل تقیّه برای دوره‌ی امام صادق علیه السلام است در آنجا بحث می‌کنیم. امروز تقیّه این نیست که ما خیلی از چیزها را انکار کنیم، چون انکارِ غیردقیقِ خیلی چیزها در امروز توسط طرف مقابل نفاق برداشت می‌شود.

امروز روزگار گذشته نیست که شما چیزی را انکار کنید، امروز فیلم و عکس و تمام کتب اصلی ما در دست آن‌ها هست، و اعتقاد شیعه به همان چیزهایی است که در آن کتب آمده است. اگر امروز بخواهیم کتمان کنیم فقط نفاق برداشت می‌شود.

روزی که این کتاب‌ها منتشر نشده بود جان کسی در خطر بود و ما هم عقاید خودمان را کتمان می‌کردیم، اما امروز این است که شما تحریک و توهین نکنید، یا به بعضی از موضوعات دامن نزنید که جان کسی به خطر بیفتد. اما اینکه شیعیان عقایدی دارند… برای همین بعضی از مجتهدین، حتّی رهبر انقلاب می‌فرمایند که چه بسا مهر نگذاشتن در سرزمین وحی لزومی نداشته باشد، چون ما را می‌شناسند، مگر اینکه مانع بتراشند و قانون جدیدی گذاشته باشند و بخواهند گیر بدهند.

روزی برای اینکه به ما مشرک نگویند آقایان دستور می‌دادند و اجازه نمی‌دادند، اما الآن دیگر می‌دانند که شما مهر دارید. شما بدانید چرا به مهر و تربت سجده می‌کنید، اما دیگر کتمان معنا ندارد.

آنقدر فیلم‌های نماز جماعت‌های ما موجود است، شما می‌خواهید چه چیزی را کتمان کنید؟ پس جای کتمان نیست.

ما نباید تحریک کنیم، ما تحریک کردن را قبول نداریم، چون تحریک کردن طرف را از حق دور می‌کند و به حق نزدیک نمی‌کند.

می‌فرماید اسوه حسنه شما ابراهیم است که فرمود: «إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ» ما به آن چیزی که به آن ایمان دارید کافر هستیم.

البته اشتباه نشود، حضرت ابراهیم علیه السلام در اینجا با بت‌پرست‌ها صحبت می‌کنند.

«وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ» بین ما و شما دشمنی و بغض هست. یعنی بین ما و کافر حربی. «أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» ابداً… یعنی دشمنیِ ما با کافر حربی قید ندارد. ممکن است یک جایی یک نفر را گرفته‌اند و شکنجه می‌کنند، ما هم برای همین سکوت کنیم که او را نزنند، عمل ما متوقف می‌شود، اما بغض ما که یک امر دلی است متوقف نمی‌شود. «أَبَدًا حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ» ابداً.

بعد می‌فرماید: «لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ»،[8] با آن کسانی که با شما نمی‌جنگند و شما را از شهرهایتان بیرون نکرده‌اند خدای متعال نهی نمی‌کند که «أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ» با این‌ها به نیکی رفتار کنید. که ما بعنوان برادری انسانی از آن یاد کردیم؛ و به عدل و قسط با این‌ها رفتار کنید.

مسلمان نیست اما کاری به ما ندارد، جنگی ندارد، ما هم با او جنگی نداریم، با او با عدالت رفتار کنید، با او با احسان رفتار کنید.

«إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ»،[9] خدای متعال نهی می‌کند با کسانی که «قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ» و شما را از دیارتان بیرون کرده‌اند «وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُم».

دیگر از مصادیق بارزِ این آیه صهیونیست‌ها هستند!

«إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ» با شما می‌جنگند، «وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ» شما را از دیارتان بیرون کردند، «وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُم» همه چیز هم علنی است.

نمی‌توانی با این‌ها دست بدهی و بخندی. لعنت خدا بر هر حاکمی که به دنبال تنش‌زدایی با این صهیونیست‌ها هستند. اگر من هم لعنت نکنم ملعونِ خدا و ملائکه و انبیاء علیهم السلام است.

«وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» این‌ها از ظالمین هستند.

در دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وقتی راجع به بغض صحبت می‌کنند معیار داریم، از میان کفّار عمل بت پرستان مبغوض است، یعنی بت پرستی. اما خودِ غیرمسلمین اگر با ما در جنگ نیستند ما با آن‌ها در جنگ نیستیم.

مسئله‌ی منافقان در دوره پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

ما منافقان چطور؟ منافقان یعنی چه کسانی؟ منافقان یعنی کسانی که ایمان نیاورده‌اند و یا برای نفع مادیِ فردی و یا برای نفع یک گروهی، مثلاً برای نفع بت پرستان مکه، نفوذ کردند. اینجا «جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ»،[10] اما اینکه آیا مصادیق این‌ها را مشخص می‌کند؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بنا نداشتند مصادیق را مشخص کنند، هم نمی‌خواستند فرصت توبه‌ی این‌ها از بین برود، هم اینکه اگر این‌ها را معرّفی می‌کردند فایده‌ای نداشت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر کسی را که معرّفی می‌کردند نفوذی را تغییر می‌دادند، مهم‌ترین موضوع هم این است که جنگ داخلی بوجود می‌آمد.

دور از محضر شما اگر در این جمع چهارصد نفر نیروی داعشی در لباس بچه هیئتی نشسته باشند، دیگر اینجا نمی‌شود هر حرفی زد، چون اگر مجلس بهم بخورد تعداد زیادی از مسلمین و اهل حق کشته می‌شوند، پس دیگر در اینجا نمی‌شود هر حرفی را زد.

اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با اوصاف تحذیر می‌کردند، عامل معرّفی می‌فرمودند و منافقین از این موضوع می‌ترسیدند که آیه یا سوره‌ای بر علیه‌شان نازل بشود و لو بروند، منافقین هم به دنبال این نبودند که لو بروند، پای خودشان را از حد دراز نمی‌کردند، اما بالاخره آنقدر بود که خدای متعال در قرآن کریم راجع به مرجفون با آن شدّت صحبت می‌کند، چون این‌ها وضع جامعه را بهم می‌ریختند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تخطئه و تمسخر می‌کردند، ولی نه تمسخر به این معنا که من این پیغمبر را پیغمبر نمی‌دانم، از این حرف‌ها نمی‌زدند، بلکه در قرآن کریم می‌فرماید: شهادت می‌دهند تو پیغمبر هستی و خدای متعال قبول دارد تو پیغمبر هستی ولی این‌ها دروغ می‌گویند.

بعضی اوقات لب مرز حرف می‌زدند که مثلاً بگویند «تو همان کسی هستی که خیال می‌کنی پیغمبر هستی»، اما از این حرف آنطرف‌تر نمی‌رفتند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم بنا نداشتند که بخواهند این‌ها را لو بدهند، چون لو دادن آن‌ها جنگ داخلی بهمراه داشت و کار اسلام تمام می‌شد.

لذا چند مرتبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ترور کردند، یکی از آن‌ها ماجرای تبوک است، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اسامی را افشاء نکردند.

مثلاً وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌خواستند غدیر را مطرح کنند تا مکه رفتند، منافقان اجازه نمی‌‌دادند، هر مرتبه که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این‌ها را جمع کردند، وقتی به اینجا می‌رسیدند که «دوازده نفر امام هستند» مجلس را بهم می‌ریختند.

همانطور که پنجشنبه‌ای که دوشنبه‌ی بعد از آن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شهید شدند مجلس را بهم ریختند.

اینطور نبود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بتوانند راحت صحبت کنند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خیلی تدبیر به خرج داده‌اند، افشاءگری نکرده‌اند، چون در صورت افشاءگری جنگ داخلی پیش می‌آمد و کار تمام بود. بیشتر در این فضاست.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند اگر بخواهند در مکّه اعلام کنند مجلس را بهم می‌ریزند، یکی از مراکز اصلی تجمّع منافقان هم مکه بود، چون بعد از فتح مکه ظاهراً در آنجا اسلام آوردند، خیلی از آن‌ها منافق بودند.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از مکه بیرون آمدند، چند مرتبه خواستند این… این حدیث دوازده امام عمدتاً هرچه غیرشیعه نقل کرده‌اند ناقص است، چون مجلس را بهم ریختند. یکی از معزلات آن‌ها همین است.

ابن جوزی می‌گوید من سخت‌تر از این مسئله ندیده‌ام که پیغمبر چه معمایی طرح کرده است که دوازده امام هستند که اسلام با آن‌ها عزیز است و شکست‌ناپذیر، این‌ها چه کسانی هستند؟ نگفته است!

ابن حجر، ابن کثیر، همه در این روایت گیر کرده‌اند که این روایت می‌خواهد چه بگوید؟ چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نصفه فرموده‌اند؟

چون مجلس را بهم ریخته‌اند! نگذاشتند روایت تمام بشود، نگذاشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کامل بیان کنند.

مگر شما نمونه ندارید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ»،[11] این حرف خیلی مهمّی است! چیزی نوشته بشود که شما ابداً گمراه نشوید. نگذاشتند، آنجا هم نگذاشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بفرمایند، اجازه ندادند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیان کنند.

زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمی‌شد راجع به منافقان صحبت کرد، جنگ می‌شد.

خدای متعال فرمود: «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»،[12] بعد از فتح مکه کدام مردم هستند که بتوانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تهدید جانی کنند؟ چه کسانی هستند؟ این‌ها باید آنقدر در جامعه اسلامی قدرت داشته باشند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نتوانند صحبت کنند و خدای متعال بفرماید «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ».

باید خدای متعال این را بفرماید تا ما بفهمیم، وگرنه در ادبیات اصحاب حدیث که بعدها در بحث صحابی متخیَّل درست شد گفتند همه‌ی صحابی مؤمن و متّقی بودند، پس این «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» چیست؟ آیا این توهّم است؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از ترس چه کسی… نه اینکه معاذالله نستجیربالله پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ترسو باشند، عاقل همیشه احتیاط می‌کند، ترس همیشه بد نیست، کسی که با جهل از هیچ چیزی نمی‌ترسد عاقل نیست، آن کسی هم که شجاع است از این که عاقبت او به خیر نشود می‌ترسد، ترس که همیشه بد نیست، اگر انسان نترسد که به خطا می‌رود، آنجایی که باید شجاع باشد نباید بترسد.

خدای متعال فرمود: «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» خدا تو را حفظ می‌کند. «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ» اگر این را نگویی اصلاً رسالت تو ناقص است. آن چه چیزی است که اگر بیان نکنند رسالت ناقص است؟ برای چه نمی‌گویید؟ «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»! کاملاً واضح بیان شده است!

منتها وقتی فضا امنیتی است مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز. چون آن جاهایی که قدری راز از پرده برون افتاد چه شد؟ تجرّی شد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چند مرتبه در مکه خواستند بفرمایند اما دیدند آن‌ها نمی‌گذارند. برای همین راه افتادند. آن‌ها می‌خواستند در مدینه هم مدیریت کنند و مانند آن پنجشنبه نگذارند چنین اتفاقی بیفتد. ناگهان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میان راه ایستادند، وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در میان راه ایستادند بسیاری از منافقان ساکن مکّه دیگر نیامده بودند، منافقان شوکه شدند.

منافق تا جایی که بتواند خودش را لو نمی‌دهد، اما چون شوکه شدند یک نفر در آنجا انتحاری زد و گفت: اگر این حرف از جانب خداست سنگ از آسمان بیاید، که ناگهان سنگی از آسمان آمد!

قاعدتاً این منافق نباید خودش را لو می‌داد، این شخص پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را تکذیب کرد، منافق جاسوسِ حرفه‌ای است، می‌داند که نباید خودش را لو بدهد، چون شوکه شدند و فکر نمی‌کردند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در وسط راه بفرمایند. اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌توانستند کنار کعبه بفرمایند برای ایشان چه سودی داشت که وسط بیابان بفرمایند؟ آیا کنار کعبه بهتر نبود؟ آیا آنجا تجمع بیشتر نبود؟ آنجا نگذاشتند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بفرمایند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند اگر به مدینه هم بروند این منافقان مدینه را هم بهم می‌ریزند، این گفتن هم با گفتن‌های قبلی تفاوت داشت، من بعداً بحث امامت را عرض می‌کنم، چند نمونه را عرض می‌کنم تا ببینید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در چه فضای منسجمی بیان کرده‌اند، اما مانند زمان امام صادق علیه السلام تفسیر تئوریک ندارد که مثلاً اوصاف امام چیست، آن‌ها برای دوره‌ی امام صادق علیه السلام است، اما می‌توانید ببینید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اصل موضوع را چگونه بیان فرموده‌اند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راجع به بغض نسبت به منافقین و کفار فرمودند، اما اجازه نمی‌دادند تفصیل را بفرمایند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در غدیر رونمایی کردند، این رونمایی با بیانات قبلی تفاوت داشت. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بارها مطالبی راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده بودند که از نظر حقیقتِ فضیلت چه بسا بالاتر از غدیر است، اما غدیر یک ویژگی دارد که دوست و دشمن می‌فهمند.

قرآن کریم می‌فرماید: «الْيَوْمَ»[13] امروز «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»، پس یک تبلیغ خالی نیست. آن کسی که آمد تبریک بگوید گفت: «بَخٍ بَخٍ أصبَحتَ الیَوم مَولای وَ مَولا کُلِّ مُؤمِن»، آن روز چیست؟ آن روز چه شده است؟ آن روز فقط تبلیغ نشده است، وگرنه در عشیره أقربین تبلیغ شده بود. آن روز روزِ تنفیذ بود، بیعت گرفت، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عمامه‌ی امامت بر سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیچیدند، فرمودند: «سَلِّمُوا عَلَی عَلیٍ بِإمرَةِ المُؤمِنِین»،[14] دیگر وقتی سلام می‌دهید بگویید «السلامُ عَلَیکَ یَا أمیرَالمؤمِنِین».

این‌ها برای غدیر است، بیعت برای غدیر است. هنوز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زنده بودند و دستور این بود که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیدید بگویید: «السلامُ عَلَیکَ یَا أمیرَالمؤمِنِین».

شما باید در فضای این «امیرالمؤمنین» قرار بگیرد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اگر کسی جسارت کند با او نرم برخورد می‌کنند، در دوران حکومت خودشان اگر کسی از قبیل خوارج یا غیرخوارج می‌آمدند و «یا علی» می‌گفت، می‌فرمودند: خدا دهان تو را بشکند! «قُل یَا أمِیرَالمُؤمِنِین»، بگو یا امیرالمؤمنین!

بعدها هم غاصبین از این سوء استفاده می‌کردند، یعنی اگر در یک حکومتی مانند منصور دوانیقی ملعون یا متوکل ملعون کسی می‌آمد و می‌گفت: «ای منصور!» او را دستگیر می‌کردند و می‌کشتند. می‌گفتند یعنی تو من را حاکم مشروع نمی‌دانی، وگرنه باید بگویی «یا امیرالمومنین».

خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم بر این عنوان مواظبت می‌کردند، با اینکه مردم خیلی راحت جسارت می‌کردند، اگر «یا علی» می‌گفتند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه واکنش نشان می‌‌دادند و می‌فرمودند «قُل یَا أمیرَالمؤمِنِین».

درواقع از دفاع از کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، «سَلِّمُوا عَلَی عَلیٍ بِإمرَةِ المُؤمِنِین».

بیعت گرفتن و سایر چیزهایی که اتفاق افتاد.

آن روز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فقط تبلیغ نکردند، آن روز عملاً منصوب کردند. ولی تفصیلات برای بعد است. فردا آیاتی را می‌خوانم تا ببینید که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چگونه تفصیل و تبیین کردند. مانند زمان امام صادق علیه السلام تبیین تئوریک نیست که فرصت باشد جزء به جزء بیان بشود.

پرده‌برداری از منافقین

نسبت به کفار و منافقین بغض داشته باشید، بیزار باشید، دوست نباشید.

ما هنوز در همین اولیات گیر کرده‌ایم.

کجا از منافقین پرده‌برداری شد؟ در چند جا. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حداقل صد و هشتاد مرتبه به در خانه‌ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رفته‌اند…

بلاتشبیه بلاتشبیه یک جریان مدّعی انقلابی‌گری را درنظر بگیرید، حمله کنند و جماران را که خانه‌ی امام بوده است را آتش بزنند، همه می‌فهمند که این‌ها در ادّعای انقلابی‌گری دروغ می‌گویند.

روشنِ روشنِ روشن بود، «یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى»! اصلاً دیگر تبیین لازم نداشت، ولی تبیین هم کردند.

بنده عرض کردم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمی‌توانستند پرده‌برداری کنند، چون جنگ می‌شد.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای خطبه فدکیه به مسجد رفتند و فرمودند: «ظَهَرَ فيكُمْ حَسيكَةُ النِّفاقِ» نفاق شما لو رفت.

من به اندازه‌ی وقت امشب توضیح دادم که امکان افشاءگری توسط پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبود، ولی بعداً که کار از دست در رفت و حکومت گرفته شد، دیگر آب از سر گذشت، برای اینکه حق از باطل جدا بشود و با هم قاطی نشوند و حق روشن باشد و علم حق برافراشته باشد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به خط زدند و فرمودند: «سملَ جِلبَابِ الدِّين» دین نابود شد. در حالی که یک ساعت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یعنی کجای دین نابود شده بود؟ اصل دین نابود شد!

اگر زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نبوّت از بین برود اصل دین از بین می‌رود. بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خطّ نبوّت که خطّ وصایت بود را زدند، همه‌ی دین نابود شد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «سملَ جِلبَابِ الدِّين» لباس دین پوسید.

آن کسانی که جزو گروه دوم بودند، ممکن بود آن گروهی‌شان که هنوز نمی‌دانستند اوضاع از چه قرار است بگویند: آیا این افراط‌گرایی نیست؟ مگر چه شده است که دین پوسید؟

خط نفاق لو رفت، خیلی روشن. درگیری جدّی شد. آن اتفاقی که اگر زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، ایشان منافق را افشاء می‌کردند می‌افتاد، زمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها افتاد! برای همین هم ما قائل هستیم که بعد از خطبه فدکیه به خانه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کرده‌اند. چند دلیل داریم که یکی از آن‌ها این است. دیگر جنگ علنی شد، جبهه رو شد. گروه‌هایی که با نقاب در مقابل یکدیگر بودند، حالا نقاب برداشته شد، درگیری جدّی شد، درگیری واقعی شد. لذا اول خانه را زدند، بعد افشاءکننده را زدند.

برای همین به سیّد مرتضی گفتند: این‌ها همه‌ی مخالفان خود را یک به یک کشتند، چطور امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نکشتند؟ گفت: چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند میّت بین احیاء بودند… یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیست و پنج سال برای اینکه بتوانند حقیقت را بیان کنند و خط هدایت گُم نشود خون خوردند، «صَبَرتُ وَ فِی العَینِ قَذًی وَ فِی الحَلقِ شَجا»،[15] امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خون جگر خوردند، امکان این هم که بخواهند بیان کنند نبود. آخرین روزهای عمر دومین حاکم بعد از پیغمبر گفتند می‌خواهد امروز راجع به سقیفه صحبت کند، همه گفتند راجع به چیزی که کسی جرأت ندارد راجع به آن حرف بزند!

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دوره حکومت خود که بیست و پنج سال بعد است… یک نفر از حضرت پرسید: زمان شما آزادی شده است و دیگر همه حرف می‌زنند، آیا شما نمی‌خواهید صحبت کنید؟ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: آن چیزی که من راجع به آن حرف نمی‌زنم، شما هم راجع به آن حرف نزنید، اما اجمالاً من بگویم…

می‌دانید که تصرّف یعنی استفاده، این عبا برای من است و حق تصرّف آن برای من است، اگر شما بخواهید به آن دست بزنید، مثلاً اگر بخواهید آن را جابجا کنید باید از من اجازه بگیرید.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: من به حکومت از حق تصرّفم به پیراهن خودم اولَی بودم، ولی آن‌ها به تعهدی که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دادند عمل نکردند، بیش از این نمی‌توانم بگویم.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیش از این می‌فرمودند آن‌ها حضرت را می‌کشتند.

فقط در اینجاها داریم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بعضی از عبادات خود، در قنوت‌های خود بعضی را لعن می‌کردند. اما در جامعه معلوم نیست که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه کسانی را لعن می‌کردند. معلوم است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با چه کسانی زاویه دارند، بیش از این معلوم نیست.

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعداً به حکومت رسیدند بخش اعظم سربازان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسانی بودند که بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و افراد اولیه تفاوت جدّی قائل نبودند، یعنی از چیزی خبر نداشتند.

برای همین به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند: حال که شما به حکومت رسیده‌اید فدک را پس بگیرید. حضرت فرمودند: مشکلات زیادی هست که من را اذیت می‌کند. کسی ناموسِ کسی را غصب کرده است، الآن همسر کسی در خانه‌ی کس دیگری است، ولی من الآن نمی‌توانم پس بگیرم. چون کسی بجز شما چند نفر در اطراف من کسی نخواهد ماند.

بعداً باید تبیین شود، اگر تبیین نشود معلوم نیست صد سال بعد اصلاً چه نقلی می‌شود، حق چه بود؟ باطل چه بود؟ چه کسی چکار کرد؟

حضرت فرمودند: اگر حکومت من تثبیت بشود خیلی چیزها را تغییر خواهم داد، اما الآن قدم به قدم. نمی‌توان پس بگیرم.

فقط برای اینکه موضوع گم نشود در ماجرای عثمان بن حنیف فرمودند: امام شما چیزی ندارد، دو تکه پارچه (یعنی مثلاً یک بالاپوش و یک پایین‌پوش) و دو تکه نان.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با اینکه ثروت داشتند همه را وقت خاص کرده بودند و به فقرا می‌دادند.

بعد ناگهان فرمودند: «بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ اَلسَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ»[16] فدک داشتیم، اما عده‌ای بُخل ورزیدند و این را هم به ما ندید و من هم با سخاوت فعلاً گذشته‌ام.

آیا وقتی گذشته‌اند یعنی مسئله تمام شد یا موقت است؟ حضرت فرمودند: «وَ نِعْمَ اَلْحَكَمُ اَللَّهُ» روز قیامت دادخواهی خواهیم کرد.

«أَنَا أَوَّلُ مَنْ يَجْثُو بَيْنَ يَدَيِ اَلرَّحْمَنِ لِلْخُصُومَةِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»،[17] اولین کسی که در دادگاه خدای متعال زانو می‌زند و فریاد می‌زند و اعلام می‌کند به من ظلم شده است من هستم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از نظر تاریخی که اولین مظلوم نیستند، معلوم است این بزرگترین ظلمی است که در طول تاریخ است. پس اول رتبی است نه اول تاریخی.

در بعضی روایات دیگر ما هست که اولین کسی که در روز قیامت… موضوع پرونده چیست؟ محسن بن علی!

درباره فدک هم که ادامه آن بحث است فرمودند: «وَ نِعْمَ اَلْحَكَمُ اَللَّهُ». نمی‌شد واضح‌تر از این بیان کرد. حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها واضح بیان کردند اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمی‌توانستند واضح‌تر بفرمایند.

این گوشه‌ای از بحث بغض بود، زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور بود، بعداً که به دوره امام صادق علیه الصلاة و السلام برسیم، آنجا عرض می‌کنیم که حضرت بعد از نمازهای واجب خودشان بلافاصله چهار مرد و چهار زن را لعن می‌کردند. اینکه حضرت لعن می‌کردند هست، راوی می‌گوید اسم هم می‌بردند ولی من نمی‌گویم، یعنی راوی می‌فهمد که باید چکار کند.

این‌ها برای بعد است.

در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم داریم که حضرت در قنوت خودشان معاویه را لعن می‌کردند، اما اینکه آیا فقط معاویه را لعن می‌کردند یا نه… خیلی شرایط پیچیده است و آن دوره‌ی تاریخی حساس است.

بغض به مرور مصداق پیدا می‌کرد.

جدید

قرآن کریم می‌فرماید همسران پیغمبر مادران مؤمنین هستند، مؤمنان باید حرمت همسران پیغمبر را حفظ کنند. قرآن کریم می‌فرماید: «يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ»[18] اگر تقوا داشته باشید شما مانند باقیِ زن‌ها نیستید. شما عظیم الشأن هستید «إِنِ اتَّقَيْتُنَّ»، واجب الاحترام هستید «إِنِ اتَّقَيْتُنَّ»، البته امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای آن‌هایی هم که رعایت نمی‌کردند، به حرمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حریمشان را حفظ می‌کردند، اما نه اینکه موضع‌گیری نداشته باشند، در جمل نزدیک بود آن همسر کشته بشود، به سمت آن شتر هم تیراندازی شد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به محمد بن ابی‌بکر فرمودند: برو و ببین آیا خواهر تو زنده است یا نه؟ محمد دست خود را داخل برد، عایشه گفت: دست چه کسی داخل آمده است؟ محمد گفت: نزدیک‌ترین مردم به تو و دورترین مردم از تو. برادر تو هستم ولی در این جنگ مقابل هم هستیم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرموده‌اند که ببینم آیا سالم هستی یا نه و آیا چیزی می‌خواهی یا نه؟

می‌دانید که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عایشه را با نهایت احترام برگرداندند، رعایةً لِحُرمَة رَسول الله.

این‌ها که باید مادران مؤمنین باشد و مردم باید حرمتشان را حفظ کنند، این‌ها هم باید برای بقیه مادری کنند. از ایشان انتقاد می‌کردند که چرا در جمل بیست هزار فرزند خودت را کشتی؟

وقتی خواستند بدن مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را برای وداع با قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بیاورند، عایشه گفت: پسرتان…

در بعضی از نقل‌ها هست که از حسنین علیهما السلام با اینکه از نظر شرعی محرم بود حجاب می‌کرد، این‌ها را غریبه حساب می‌کرد.

ان شاء الله خدای متعال ما را با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین غریبه نداند.

گفت: پسرتان را ببرید، نمی‌گذارم نزدیک بشوید…

اینجا خیلی چیزها روشن می‌شد، اولاً محبوبیت امام حسن مجتبی صلوات الله علیه نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای همه روشن بود، ثانیاً کسی که از دنیا می‌رود، روایت فراوان مسلمین این است که دیگر نسبت به او کینه بکار نبرید. منظور در مسائل عادی است، مثلاً دو نفر با هم اختلافی دارند، وقتی او از دنیا رفت می‌گویند دیگر دعوا را کنار بگذارید.

در روایتی نقل است که راوی می‌گوید: نشسته بودم و آن مردم نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت می‌کردند، هرچه فکر کردم چه بگویم که این‌ها جسارت نکردند، دیدم هرچه بگویم جسارت این‌ها بیشتر می‌شود، در نهایت گفتم مگر پیغمبر نفرموده است که به اموات فحش ندهید؟ اگر صحابه بودن و ایمان و جهاد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را قبول ندارید او از دنیا رفته است. آن‌ها هم قبول کردند.

حتّی این را هم در مورد امام حسن مجتبی صلوات الله علیه رعایت نکردند، به پیکر مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه تیر انداختند، اجازه‌ی وداع این بدن را با قبر مبارک امام حسن مجتبی صلوات الله علیه ندادند، دیگر جای ادّعا نیست که آن فرد بگوید من امام حسن مجتبی صلوات الله علیه را دوست دارم که قطعاً محبوب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بوده است.

نفاق اینطور لو می‌رفت و به مرور مصادیق نفاق مشخص می‌شد، روشن بود.

روضه و توسّل

کربلا هم همینطور شد، بعضی چیزها آنقدر روشن بود که نیازی به استدلال نبود.

اگر شما این لامپ‌ها را ساعت 2 ظهر به وسط خیابان ببرید نور ندارد. خبرنگار دشمن هم بنا ندارد بیهوده از یاران حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه تعریف کند. در فتح‌نامه‌ای که نوشته است که بگوید ما چه کردیم، می‌گوید در حال نظاره کردن از دور بودم، نوجوانی آمد، مانند ماه‌پاره بود.

وسط آفتاب، در فاصله‌ی دور، فلقه‌ی قمر بود، ماه‌پاره بود…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خیلی زیبا بوده‌اند، به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شبیه بوده‌اند، معلوم است که آقازاده‌ی ایشان هم همینطور بوده است. دیدم یک ماه‌پاره آمد و مقابل حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قرار گرفت، همینکه مقابل حضرت قرار گرفت، هنوز حرفی نزده بودند، حضرت او را در آغوش کشیدند و شروع کردند به گریه کردن…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیش از همه می‌دانند که این میدان یعنی چه، برای کسی که لباس رزم داشته باشد چه می‌شود که برای این نوجوان چه بشود… نوجوانی که پدر او پهلوان جمل است، این قوم دشمن هم کینه‌ها را فراموش نمی‌کنند…

حضرت قاسم علیه السلام کار خود را بلد بودند، ان شاء الله خدای متعال به ما هم بلندهمّتی بدهد… حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قبول نکردند، خواست دست امام را ببوسد…

این امر خیلی برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخت است، حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به کسی نه نمی‌گویند، حال به یتیم برادر خودش…

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه در لحظات آخر عمر شریفشان به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمودند: برای فرزندانم پدری کن…

خیلی برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخت بود، حضرت قاسم علیه السلام درواقع پسرِ امامِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است!

اگر امام زمان ارواحنا فداه فرزند خود را به شما بسپارند چکار می‌کنید؟ کدام شیعه‌ای در این عالم مانند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شیعه‌ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است؟…

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه قبول نکردند… ولی این بزرگواران کار خود را بلد بودند… اگر حضرت قاسم سلام الله علیه زنده می‌ماندند باید اسارت می‌دیدند، زبان حال ایشان این بود که من نمی‌خواهم آن ابتلایی که پدرم به آن مبتلا شد مبتلا شوم، برای غیور زنده بودن سخت‌تر از کشته شدن بود…

حضرت قاسم سلام الله علیه به پای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه افتادند… تو را به خدا قسم می‌دهم اجازه بدهید که من هم بروم… اینجا نوشته‌اند حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آنقدر گریه کردند که فکر کردند از هوش رفته است…

واردِ میدان شد، اشک‌ها روی صورت ایشان جاری بود و به خط زد…

من همیشه این روضه را اینطور می‌خوانم… گفت: پدر! کجا هستی که جای شما خالی است که ببینید برادر شما و همه‌ی وجود شما و پاره‌ی تن شما اینطور غریب شده است، جای شما خالی است، من هم نام شما را در این بیابان می‌برم…

اشک روی صورت حضرت قاسم سلام الله علیه روان بود که به سمت میدان رفتند و فریاد زدند:

إن تنکرونی فأنا ابن الحسنِ           سِبطُ النَّبیِّ المُصطفی المؤتَمَن

از طرف امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به میدان رفت و میدان‌داری هم کرد، آنقدر که دیگر تن به تن جنگیدن را رها کردند… آن‌ها نامرد بودند، سنگباران کردند… اتفاقاتی افتاد که من توانِ بیانِ آن‌ها را ندارم، ناگهان حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند یک صدای خیلی نحیفی می‌گوید: «عَلَیکَ مِنِّی السَّلام یَا عَمّاه»

وقتی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را بالای سر حضرت قاسم بن الحسن صلوات الله علیه رساندند… می‌گوید نگاه کردم و دیدم حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خَم شد، وقتی سینه‌ی قاسم را به آغوش گرفته بود پاهای قاسم روی زمین بود…

اینجا تنها جایی است که من دیدم برای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سخت آمده است، فرمودند: «عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّكَ»[19] برای من سخت است این حال را ببینم که تو من را صدا می‌زنی و دیگر کاری از دست من برنمی‌آید…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه ممتحنه، آیه 1 (بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاءَ تُلْقُونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءَكُمْ مِنَ الْحَقِّ يُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِيَّاكُمْ ۙ أَنْ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِنْ كُنْتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِي سَبِيلِي وَابْتِغَاءَ مَرْضَاتِي ۚ تُسِرُّونَ إِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَيْتُمْ وَمَا أَعْلَنْتُمْ ۚ وَمَنْ يَفْعَلْهُ مِنْكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاءَ السَّبِيلِ)

[5] سوره مبارکه ممتحنه، آیه 2 (إِنْ يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاءً وَيَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَأَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَوَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ)

[6] صحیح مسلم، جلد 3، صفحه 1478 (حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اللهِ بْنُ مُعَاذٍ الْعَنْبَرِيُّ، حَدَّثَنَا أَبِي، حَدَّثَنَا عَاصِمٌ وَهُوَ ابْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زَيْدٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ نَافِعٍ، قَالَ: جَاءَ عَبْدُ اللهِ بْنُ عُمَرَ إِلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ مُطِيعٍ حِينَ كَانَ مِنْ أَمْرِ الْحَرَّةِ مَا كَانَ، زَمَنَ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ، فَقَالَ: اطْرَحُوا لِأَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ وِسَادَةً، فَقَالَ: إِنِّي لَمْ آتِكَ لِأَجْلِسَ، أَتَيْتُكَ لِأُحَدِّثَكَ حَدِيثًا سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُهُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «§مَنْ خَلَعَ يَدًا مِنْ طَاعَةٍ، لَقِيَ اللهَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ لَهُ، وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ، مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»)

[7] سوره مبارکه ممتحنه، آیه 4 (قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ وَبَدَا بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَحْدَهُ إِلَّا قَوْلَ إِبْرَاهِيمَ لِأَبِيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَمَا أَمْلِكُ لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ ۖ رَبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ)

[8] سوره مبارکه ممتحنه، آیه 8 (لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ)

[9] سوره مبارکه ممتحنه، آیه 9 (إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَأَخْرَجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ وَظَاهَرُوا عَلَىٰ إِخْرَاجِكُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ ۚ وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ فَأُولَٰئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)

[10] سوره مبارکه توبه، آیه 73 (يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ)

[11] صحیح بخاری، جلد 7، صفحه 120 (حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ مَعْمَرٍ، وحَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَفِي البَيْتِ رِجَالٌ، فِيهِمْ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «§هَلُمَّ أَكْتُبْ لَكُمْ كِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِيَّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَيْهِ الوَجَعُ، وَعِنْدَكُمُ القُرْآنُ، حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ. فَاخْتَلَفَ أَهْلُ البَيْتِ فَاخْتَصَمُوا، مِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ: قَرِّبُوا يَكْتُبْ لَكُمُ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ كِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَكْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلاَفَ عِنْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا» قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ: فَكَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، يَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِيَّةَ كُلَّ الرَّزِيَّةِ مَا حَالَ بَيْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَبَيْنَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُمْ ذَلِكَ الكِتَابَ، مِنَ اخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»)

[12] سوره مبارکه مائده، آیه 67 (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)

[13] سوره مبارکه مائده، آیه 3 (حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ۚ ذَٰلِكُمْ فِسْقٌ ۗ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ ۚ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا ۚ فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِإِثْمٍ ۙ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)

[14] إعلام الوری بأعلام الهدی ، جلد ۱ ، صفحه ۳۲۲

[15] خطبه شقشقیه

[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۲۹ ، صفحه ۶۲۲

[17] الصراط المستقيم إلی مستحقی التقديم ، جلد ۱ ، صفحه ۲۸۸

[18] سوره مبارکه احزاب، آیه 32

[19] لهوف، صفحه 115 (قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَ غُلَامٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ شِقَّةُ قَمَرٍ فَجَعَلَ يُقَاتِلُ فَضَرَبَهُ ابْنُ فُضَيْلٍ الْأَزْدِيُّ عَلَى رَأْسِهِ فَفَلَقَهُ فَوَقَعَ الْغُلَامُ لِوَجْهِهِ وَ صَاحَ يَا عَمَّاهْ فَجَلَّى الْحُسَيْنُ كَمَا يُجَلِّي الصَّقْرُ ثُمَّ شَدَّ شَدَّةَ لَيْثٍ أَغْضَبَ فَضَرَبَ ابْنَ فُضَيْلٍ بِالسَّيْفِ فَاتَّقَاهَا بِالسَّاعِدِ فَأَطَنَّهُ مِنْ لَدُنِ الْمِرْفَقِ فَصَاحَ صَيْحَةً سَمِعَهُ أَهْلُ الْعَسْكَرِ وَ حَمَلَ أَهْلُ الْكُوفَةِ لِيَسْتَنْقِذُوهُ فَوَطِئَتْهُ الْخَيْلُ حَتَّى هَلَكَ. قَالَ وَ انْجَلَتِ الْغُبْرَةُ فَرَأَيْتُ الْحُسَيْنَ قَائِماً عَلَى رَأْسِ الْغُلَامِ وَهُوَ يَفْحَصُ بِرِجْلَيْهِ وَ الْحُسَيْنُ يَقُولُ بُعْداً لِقَوْمٍ قَتَلُوكَ وَ مَنْ خَصْمُهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِيكَ جَدُّكَ وَ أَبُوكَ ثُمَّ قَالَ عَزَّ وَ اللَّهِ عَلَى عَمِّكَ أَنْ تَدْعُوَهُ فَلَا يُجِيبُكَ‏ أَوْ يُجِيبُكَ‏ فَلَا يَنْفَعُكَ صَوْتُهُ هَذَا يَوْمٌ وَ اللَّهِ كَثُرَ وَاتِرُهُ وَ قَلَّ نَاصِرُهُ ثُمَّ حَمَلَ الْغُلَامَ عَلَى صَدْرِهِ حَتَّى أَلْقَاهُ بَيْنَ الْقَتْلَى مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ. قَالَ وَ لَمَّا رَأَى الْحُسَيْنُ مَصَارِعَ فِتْيَانِهِ وَ أَحِبَّتِهِ عَزَمَ عَلَى لِقَاءِ الْقَوْمِ بِمُهْجَتِهِ وَ نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ مِنْ مُوَحِّدٍ يَخَافُ اللَّهَ فِينَا هَلْ مِنْ مُغِيثٍ يَرْجُو اللَّهَ بِإِغَاثَتِنَا هَلْ مِنْ مُعِينٍ يَرْجُو مَا عِنْدَ اللَّهِ فِي إِعَانَتِنَا فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ …)