کدام حسین (علیه السلام)؟ کدام کربلا؟ (جلسه یازدهم)

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و تسلیت به پیشگاهِ مقدّس حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف وَ رَزَقَنا الله تعالی رؤیَتَهُ وَ زِیارَتَهُ و الشَّهادَةَ بَینَ یَدَیه صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

ان شاء الله خدای متعال به همه‌ی کسانی که توفیق پیدا کردند قدمی بردارند، قلمی، کلامی، قطره‌ی اشکی، درهمی، در حد جابجا کردن یک نعلبکی، اجر بدهد و سایه‌ی آن کسانی که بزرگتر هستند و زحمت کشیدند، مخصوصاً حاج آقای اهری با این روضه‌ی وزین و مؤدّبانه‌شان، ان شاء الله خدای متعال همه را بر سر سفره‌ی باکرامتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، در دنیا و آخرت با عزّت حفظ کند، متعلّقه‌شان هم که به رحمت خدا رفته است و همچنین اموات شما با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها محشور باشد، صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

بحثی را شروع کردیم که طبعاً می‌دانستیم به اتمام نمی‌رسد، ولی به اندازه‌ای که می‌شود بحث را پیش می‌بریم تا بشود این بحث را در فرصت دیگری ادامه داد.

موضوع این بود که نقل از حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مختلف و متعدد و متکاثر است، هر کسی از ظنّ خودش چیزی فهمیده است، هم پیچیدگی در رفتار حضرت زیاد است، اولاً ما نمی‌توانیم همه‌ی حرکات حضرت را تحلیل کنیم، چون بواطنی دارد که غیرقابل فهم است، مثل همین که شما روز عاشورا به صورت محسوس یک حزن مضاعفی دارید که این حزن دوباره سال بعد تجدید می‌شود. این موضوع با تحلیل تاریخ حل نمی‌شود. این یک بواطنی دارد که ما خبر نداریم. حال آیا این حزن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است که شمّه‌ای از آن هم به ما اصابت می‌کند و حال ما هم متفاوت می‌شود، آیا آثار تکوینی خون مطهّر حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، نمی‌دانیم چیست.

لذا تحلیل حرکت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دو جنبه ظاهری و باطنی دارد، قسمت‌های باطنی آن را (آن چیزهایی که در روایات معتبر گفته‌اند) شاید ما هم بفهمیم، ولی لزوماً همه‌ی اسرار را نفرموده‌اند، بنابراین ما قطعاً نمی‌توانیم همه‌ی حرکت حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را تحلیل کنیم، کسی چنین ادّعایی را هم ندارد.

منتها بحث این است که بالاخره آیا به اندازه‌ی خودمان قابل فهم هست یا نه.

در همان قسمت ظاهری آن دعوا و اختلاف و تفاوت نگاه زیاد است، بالاخره آیا حضرت قیام کرده‌اند یا نشسته‌اند یا فرار کرده‌اند یا نستجیربالله اشتباه محاسباتی بوده است یا می‌خواسته‌اند برای شفاعت امّت اقدام کنند یا حادثه است یا فرهنگ است یا… صدها گزاره‌ای که قبلاً به بعضی از آن‌ها اشاره کرده‌ایم.

برای اینکه این مسئله تحلیل بشود که چه شد… یعنی یک حادثه استثنائی رخ داده است.

لعنت خدا بر صدام، وقتی صدام ملعون می‌خواست علمای شیعه را بکشد، چند موتور سوار او را بعد از نماز صبح به رگبار می‌بستند و فرار می‌کردند.

شهید صدر رضوان الله تعالی علیه که اگر صدام ملعون هیچ گناهی بجز شهادت شهید صدر نکرده بود هم جای او در انتهای جهنّم است.

شهید صدر نابغه‌ای است که می‌توانست سرنوشت جهان اسلام را به سمت خیر و برکت تغییر بدهد، صدام ملعون کمر تشیّع را شکست، ان شاء الله که خدای متعال کمر صدام و طرفداران او را بشکند.

ولی وقتی صدام ملعون شهید صدر را کشت، محل دفن شهید صدر را لو نمی‌داد، که بگوید شاید زندان است و شاید… یعنی زیر بار نمی‌رفت.

اتفاقی که در کربلا افتاده است از این لحاظ استثنائی است که از قبل اعلام کردند و پسر پیغمبر را محاصره کردند و بعد آب را قطع کردند و با الله اکبر کشتند، یعنی اینطور نبوده است که ترور کنند و فرار کنند، بعد هم همین مسیر را نسبت به ناموس رسول خدا ادامه دادند.

این تقریباً یک حرکت استثنائی از این جهت است که این میزان قرآن زیر پا گذاشته بشود و به قرآن لگد زده بشود… باید این را تحلیل کرد و در آن دقّت کرد.

کسانی که دقّت ندارند می‌گویند یزید شراب می‌خورد و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم برای ظلم‌ستیزی قیام کردند. حتماً حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ظلم‌ستیز هستند، ولی کوچک دیدنِ مسئله باعث می‌شود که نتوانیم مسئله را حل کنیم. همه‌ی شاهان بعد از یزید ملعون هم شرابخوار بودند، ولی ائمه‌ی ما علیهم السلام نخواستند به این شکل وارد میدان بشوند. همین باعث می‌شود که ما فکر کنیم که موضوع چه بوده است. نباید مسئله را ساده و یک خطی و یک بُعدی دید.

تحریف معنوی کربلا

اگر کسی فقط عزاداری کند و به این موضوع توجّه نکند که حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای امر به معروف قیامی فرموده‌اند، برای مبارزه با ظلم قیام کرده‌اند، ظلم است. به قول شهید مطهری این تحریف معنوی است. در این‌ها که شک نیست، اما آیا فقط این‌هاست؟

اینکه شما بیایید و از صد موضوع، فقط یک موضوع را برجسته کنید، تحرف معنوی است.

قدرت گرفتنِ جریانِ نفاق

دو گروه مقابل یکدیگر قرار گرفتند، یک گروه چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دوست نداشتند حرف‌های منافقان را می‌شنیدند، این‌ها زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با یکدیگر دائماً در تنازع بودند، با یکدیگر مبارزه می‌کردند، آیات قرآن کریم هم تحذیر می‌فرمود. می‌فرمود: اگر ببینم کسی ارجاف می‌کند، مرجف است، حرفی می‌زند که دل مسلمین خالی بشود…

وقتی به دنبال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم راه افتاده‌ای کار را انجام بده…

مدام حرف‌هایی می‌زدند، این پیغمبر زودباور است، او را فریب می‌دهند، برای او تصمیم می‌سازند، ببین با چه کسانی طرف است، کانال‌های خبری او را بررسی کنید… درواقع به دنبال این بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تضعیف شوند، اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را عرفی ببینند کلمات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بی‌دقّت نگاه می‌کنند، در مورد «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّی ‏فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی» می‌گویند: خب فاطمه دختر اوست! دخترِ من هم بضعه‌ی من است! دیگر دقّت نمی‌کند که چرا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از این لفظ استفاده کردند، در چه موقعیتی از این لفظ استفاده کردند، چه رفتاری کردند، می‌خواستند راجع به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها چه بفرمایند. آیا همینطور «فاطِمَةُ سَيِّدَةُ نِساءِ أهلِ الجَنَّةِ» فرمودند یا می‌خواستند معیار بفرمایند که او ملاک است؟ عرفی نگاه می‌کردند.

این دو گروه دائماً با یکدیگر درگیر بودند.

وقتی ماجرای سقیفه شد، این گروه دوم قدرت پیدا کرد، وقتی این گروه قدرت پیدا کرد، آن فکری که «باید برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بمیریم» را در محاق برد و تضعیف کرد، اصلاً در همان ماه‌های اولیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند، و انصافاً نفاقِ لو رفته دیگر بیش از این نمی‌شود! کشتنِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مانند این بود که کسی خودِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بکشد.

البته این‌ها خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را هم کشتند و بارها هم ترور کرده بودند.

ولی وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند، دیگر جایی برای نفاق باقی نماند، آشکارِ آشکار بود، اما آن جریانِ مسلمینی که من مدام عرض می‌کردم پُرجمعیت بودند و تحت تأثیر این‌ها بودند، چون با کانال خبریِ این‌ها پیش می‌رفتند، مگر مدینه چقدر جمعیت داشت؟ مگر آن روز چند نفر در مدینه بودند؟ این‌ها با کانال‌های خبری مدیریت می‌کردند.

دائماً ما را مهندسی خبری می‌کنند

آیا الآن شما از متروپل خبر دارید؟ هر چه می‌دانید از اخبار می‌دانید، آیا مگر شاهد عینی از ساخت آن، تا پروانه گرفتن آن، تا فرو ریختن آن بوده‌اید؟ این شما هستید و این اخبار، و شما را با اخبار مدیریت می‌کنند، حال ممکن است راست بگویند، یا بیشتر اوقات که دروغ می‌گویند. کارِ کانال‌های خبری، خبرگزاری‌ها، اخبارگویان دروغ گفتن است، حال ممکن است که موردی هم پیش بیاید و راست بگویند، اما قاعده بر این است که اخبار دروغ است، یا اصل خبر دروغ است، یا اعتبار به خبر دروغ است، یا توجه به خبر دروغ است.

روزانه چند نفر با رانندگی از دنیا می‌روند؟ صدا و سیما هر روز اعلام نمی‌کند. ولی اگر سه نفر هم با کرونا از دنیا بروند صدا و سیما اعلام می‌کند. این بخاطر یک توجّه است، اصلاً به این موضوع هم کاری ندارم که قصد خیر است یا شر. وقتی شما از طریق آنتن صدا و سیما به موضوعی ضریب می‌دهید، درواقع به آن موضوع اهمیّت می‌دهی. کشته‌های جاده‌ای در روز چقدر است؟ آیا به اندازه‌ی سه نفرِ کرونا نیست؟ چرا آن را اعلام نمی‌کنی؟ چون سیاست خبری بر این است که آن را اعلام نکند و این را اعلام کند. درواقع می‌خواهم بگویم که ماهیتِ اخبار «واقع» نیست، ماهیت اخبار «توجه دادن و اعتبار دادن به آن چیزی است که خبرگزاری بنا دارد به آن بپردازد»، حال اینکه آیا راست است یا دروغ است، ممکن است راست باشد.

بعنوان مثال؛ شما در دهه اول محرم ده روز راجع به ده نفر روضه می‌خوانید، آیا وقتی روضه‌ی بقیه را نمی‌خوانید معنیِ آن این است که بی‌اهمیّت هستند و شجاعت و معرفت کمتری دارند؟ نه! شما به یک دلیلی، حتّی به دلیل عرفیِ سنّتیِ عادتی این کار را کنید.

لزوماً بنای خبرگزاری‌ها بر واقعِ لخم نیست، اصلاً نمی‌توانند این کار را کنند، اصلاً امکان ندارد این کار را کنند.

کتاب زندگینامه‌ی یک عالمی را می‌نویسند، آیا می‌گویند سی سال با برادر خود که او هم عالم بوده است قهر بوده است؟ نه! هرگز نمی‌نویسند. از کرامت‌های او می‌نویسند و اینکه اجتهاد خود را از چه کسی گرفته است و… یعنی خوبی‌های او را می‌گویند. نمی‌گویم آن خوبی‌ها نیست، ممکن است باشد و ممکن است نباشد، اگر کتاب معتبر باشد خوبی‌ها درست است، ولی بدی‌ها را نمی‌نویسند.

قاعده بر این است که در گزارش کردن، سلیقه نقش دارد.

وقتی شما از این جلسه بیرون می‌روید، من هفتاد دقیقه با شما صحبت کرده‌ام، از شما می‌پرسند فلانی چه می‌گفت؟ شما یک جمله می‌گویید، آن جمله‌ای که پسندیده‌اید را می‌گویید، اصلاً من به این موضوع کار ندارم که آیا قصد شما خیر است یا قصد شما شرّ است، درواقع در حال گزینش کردن هستید. اصلاً بنای اخبار بر گزینش است. حال اگر خبرنگار تقوا نداشته باشد، که معمولاً باتقواها کم هستند، دیگر آن گزینش یا برای پول است، یا برای تقویتِ یک جناح سیاسی است، یا برای تقویتِ یک جبهه‌ی فکری است.

یعنی باید خیلی به اخبار دقّت کرد، خیلی از اوقات حبّ و بغض‌های ما بر اساس گزارش‌هایی است که هنوز نمی‌دانیم واقع چیست، خیلی از این دعواهایی که بین ما هست همینطور است، و رسانه‌های خارجی هم از همین جهل خبری ما و نوع تعامل ما با رسانه‌ها استفاده می‌کنند و فضای فکری ما را خراب می‌کنند، می‌داند که چطور باید بزک کند که یک نقل و خبری بین ما بپیچد، یعنی درواقع دائماً ما را مهندسی خبری می‌کنند. این اتفاق دائماً بصورت مثبت و منفی در حال رخ دادن است.

مهندسی خبری در موضوع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

در موضوع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم همینطور بوده است، آن جریان آنقدر مهندسی می‌کردند که بدنه باور می‌کرد، لذا نگویید که چطور وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند هنوز بدنه‌ی طرفداران منافق نبودند. آن‌ها منافق نبودند، تحت تأثیر آن حرف‌ها بودند. سران منافق بودند ولی بدنه تحت تأثیر بودند.

بدنه نمی‌داند، بدنه در حال زندگی کردن در روستای خود بود، به او گفته بودند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها با مرگ طبیعی از دنیا رفتند.

همه که محقق نیستند که بروند اسناد معارض را نگاه کنند، تحت تأثیر آن‌ها هستند و قبول می‌کنند.

وقتی «معیار انسانی معصوم» را حذف کردند

جریانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را مطلق نمی‌دید به قدرت رسید، شاخص سوم ایجاد کرد که خودش بود، و گفت دیگر حق ندارید احادیثی که در زمان دو خلیفه اول گفته نشده است را بگویید. وقتی مردم گفتند این‌ها کلام پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، گفتند: کلام پیامبر باشد! از فیلتر این‌ها نگذشته است!

بعد این موضوع مدام تقویت شد.

این‌ها در زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مدام در حال تنازع با یکدیگر بودند، وقتی عمر گفت که «درد غلبه کرده است و معلوم نیست می‌خواهد چه بگوید»، در همان خانه اختلاف شد. همه‌ی کسانی که آن ماجرا را نقل کرده‌اند، این اختلاف را گفته‌اند که دو گروه در خانه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با هم دعوا کردند. عده‌ای می‌گفتند که بگذارید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمایش خود را بفرمایند تا مکتوب کنیم، عده‌ی دیگری می‌گفتند نعوذبالله چرند است. با هم بحث کردند.

چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از معیار بودن افتاده است، اصل این است که بگویند «یا رسول الله! شما بفرمایید که ما چه بگوییم»، اما وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از معیار بودن افتادند اختلاف شد، تفرقه شد، دعوا شد. این مسلّم است که اگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از میان برداری دعوا می‌شود.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «جَعَلَ اللهُ طاعَتَنا نظاماً لِلملَّةِ و اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرَْقَةِ»[4] خدای متعال امامت ما را برای اینکه بین مسلمین وحدت بشود و تفرّق پیش نیاید قرار داد.

درواقع خدای متعال می‌گوید «اتفاق امّت، عدم افتراق امّت، منوط به معیارِ انسانیِ معصوم است»، حال کسی می‌گوید من این را نمی‌خواهم، کار دیگری بگویید که ما با هم تفرّق نکنیم!

علّت عدم تفرّق را گرفته‌ای و بعد می‌گویی کاری کن که تفرّق نکنیم؟ مسلّماً تفرّق می‌شود.

امروز هم اگر ما بخواهیم وحدت و اتفاق نظر پیش بیاید، ولو نخواهند امامت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را بپذیرند، اقل آن «محبّتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین» است، اگر از این پایینتر بیاییم هیچ اتفاقی نمی‌افتد. قبلاً هم توضیح داده‌ام، اگر همه‌ی شیعیان هم شهید بشوند، باز هم این‌ها با یکدیگر دعوای جدّی دارند، کمااینکه الآن هم همینطور است.

اصلاً تفرق خاصیّتِ حذفِ معیارِ معصوم است، اگر معیار معصوم را حذف کنی تفرّق می‌شود. بعد حذف می‌کند و می‌گوید کار دیگری کنیم. نمی‌شود. راه دیگری ندارد. داروی جایگزین ندارد.

آن جریانی که بر سر کار آمده بود و قوّت گرفته بود «معیار انسانی معصوم» را حذف کرده بود، مدام در امّت افتراق شد، از همان روز اول کشتار شد، مسلمین را بعنوان کافر کشتند، بالاتر از این حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را کشتند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در عسرت کامل قرار گرفتند.

این جریان گفت: اسلام این چیزی است که من می‌گویم، اسلام آن چیزی است که پیغمبر پُر از نقص است، این اسلام است!

آیا تفرّق تمام شد؟ نه.

زمان خلیفه دوم آنقدر تفرّق بود، زمانی مفصل به این موضوع پرداخته‌ام، خلیفه دوم مجبور شد اواخر عمر خود یک سخنرانی کند و از ترس افتراق امّت جانشین تعیین نکرد.

چرا خلیفه دوم مستقیم جانشین تعیین نکرد؟ چون کسی قبول نمی‌کرد! چون در امّت تفرّق صورت گرفته بود. چون منتظر بودند او بمیرد. اختلاف شده بود.

وقتی خلیفه دوم ترور شد، قدری فضای افکار عمومی تلطیف شد، بالاخره بالاتشبیه، تشبیه من معکوس است، به شهید بهشتی رضوان الله تعالی علیه فحش می‌دادند، وقتی ایشان شهید شدند عده‌ای شروع کردند به گریه کردن! آدم‌ها احساسی هستند.

خلیفه دوم جرأت نکرد خلیفه تعیین کند، با اینکه او را تحت فشار قرار دادند، گفتند کار خیلی خطرناک است، منتها وقتی ترور شد قدری فضا تلطیف شد و توانست شورایی تشکیل بدهد، که خروجی آن شورا معلوم باشد، ولی ظاهر آن شورا باشد. ولی باز هم آن کسی که با یک پولتیک بر سر کار آورد، کار به جایی رسید که چهل روز یا بیشتر خانه حاکم مسلمین محاصره شد!

این یعنی چه؟ این یعنی افتراق!

خلیفه سوم این همه پول و امکانات به معاویه داده بود که شامات و ثغور و مرزها را حفظ کند، اگر هر اندازه آرام هم می‌آمدند می‌توانستند در این چهل روز خود را به مدینه برسانند، معاویه نخواست بیاید. این برای تفرّق است.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «جَعَلَ اللهُ طاعَتَنا نظاماً لِلملَّةِ و اِمامَتَنا اَماناً لِلْفُرَْقَةِ» خدای متعال امامت ما را برای اینکه بین مسلمین وحدت بشود و تفرّق پیش نیاید قرار داد.

باید به سراغ معصوم بروید، به سراغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یا نَفسُ رسول الله که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، غیر از این تفرّق پیش می‌آید.

کاری به این موضوع ندارم که در این طرف گفتند که شیعیان عثمان را کشتند، اصلاً شیعیان کشتند، اصلاً یهودیان شیعیان را فریب دادند تا عثمان را بکشند، اما در آن چهل روزی که عثمان محاصره بود، بقیه کجا بودند؟ اصحاب پیامبر کجا هستند؟ معاویه که در صفین با صد و بیست هزار نفر آمده است، چهل روز وقت داشته است، مگر نمی‌گویید عثمان خلیفه رسول خداست؟

مثلاً فرض بفرمایید به ما بگویند امام زمان ارواحنا فداه هزار کیلومتر دورتر از ما در محاصره است، آیا ما همینطور بی‌تفاوت می‌نشینیم؟

کربلا هم که کربلا بود و تحت تأثیر این حرف‌هاست، باز هم عدّه‌ای آمدند!

برای عثمان حتّی دویست نفر هم دور منزل او نیامدند، با اینکه او در مدینه بود!

اصلاً فرض می‌کنیم که شیعیان تحت تأثیر یهود محاصره کردند، مابقی مردم کجا بودند؟ خودِ همین یعنی تفرقه و تفرّق.

هر چه بین یاران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تشتت شد، روزی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ترور شدند سی هزار نفر در نُخَیله آماده بودند.

آیا دویست نفر برای عثمان آمدند؟ امّت از بین رفته‌اند! آن موردی که موجب وحدت امّت می‌شود را گرفته‌ای، اگر خودت هم به عسرت بیفتی… وقتی گیر می‌کرد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواست که با مردم صحبت کنند.

خلیفه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را از شهر بیرون کرده بود و گفته بود اگر تو در شهر باشی فتنه می‌شود و کسی حرف مرا گوش نمی‌دهد! یعنی درواقع حق شهروندی را از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گرفته بود. گفته بود تو در باغ‌های مدینه‌ات زندگی کن. بعد گیر می‌کرد و می‌گفت: علی را صدا بزنید تا این‌ها را آرام کند!

چرا خودش نمی‌توانست آرام کند؟ چون امامت معصوم باعث جلوگیری از اختلاف می‌شود.

وقتی عثمان محاصره شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند مرتبه تلاش کردند، دیگر کار از کار گذشت…

در دوره خلیفه سوم فتوحات خیلی زیادی داریم، خیلی پول درآوردند، آن همه پول، آن همه لشگر فاتحان کجا بودند؟ از هر کجای جهان اسلام که می‌خواست لشگر بیاید، می‌توانست به مدینه بیاید، مگر چند نفر آدم در مدینه بود که می‌خواستند خانه‌ی عثمان را محاصره کنند.

خودشان هم شکست خوردند.

چند سالی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر سر کار آمدند، خیلی به این‌ها فشار آمد، چون آن جریانی که بیست و پنج سال حاکم بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را خطاکار می‌دید، حالا دیدند یک نفری آمد…

اگر شما با این نگاهی که بنده عرض کردم، نهج البلاغه یا کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینید خواهید یافت که یکی از کارویژه‌های اصلی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «اعاده حیثیت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم» است. «فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ»[5] به سراغ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بروید، مسائل را با همان شاخص زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حل می‌کردند، توزیع غنائم و ثروت بیت المال با رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم. وقتی نهروانی‌ها مخالفت می‌کردند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ابن عباس فرمودند: این آیات را بخوان و بگو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به این آیه چنین عمل کردند، این آیا را بخوان و بگو پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به این آیه چنان عمل کردند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ترور شدند، بالاخره این‌ها بیست و پنج سال مستحکم حاکم شده بودند، بعد کار این‌ها به شهوات و غرایز نزدیک بود.

چون این‌ها روی شهوات برنامه‌ریزی کرده بودند.

عثمان گفت: چقدر این مردم گیر می‌دهند و هر روز می‌خواهند ما را نهی از منکر کنند، عبدالله بن عمر گفت: باب فتوحات را در سمتی باز کن، هم پول دارد، هم این‌ها ساکت می‌شوند! هم کنیز هست، هم پارچه‌ی زربافت هست، هم غنیمت هست، جهاد در راه خدا هم هست، دین و دنیاست! در اینصورت از تو فارغ می‌شوند.

ولی با مسکّن نمی‌شود جامعه را به وحدت رساند، در نهایت هم ریختند و او را کشتند و نگذاشتند او را در قبرستان مسلمین دفن کنند.

خون به جگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کردند ولی وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کشته شدند همه یکصدا می‌دانستند غلط رفته‌اند که کم‌کاری کرده‌اند، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خطبه خواندند و همه گریه می‌کردند.

در همان کوفه، وقتی حضرت زین العابدین صلوات الله علیه سخنرانی می‌کردند همه گریه می‌کردند، عدّه‌ای ناصبی بودند ولی بقیه گریه می‌کردند.

آن زمان را هم کنار بگذارید.

وقتی قدری از موضوع فاصله بگیریم، صد سال دیگر، دویست سال دیگر که نه چیزی از ترامپ ملعون مانده است و نه چیزی از شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه، اگر آنوقت بررسی کنند، ممکن است شهید سلیمانی رضوان الله تعالی علیه هنوز یک اسطوره باقی مانده باشند، و دیگر نامی از آن ملعون نبرند. وقتی فاصله بگیرد خیلی چیزها معلوم می‌شود.

وقتی آن جریان اصلی پیش می‌رفت، خودش را اسلام معرّفی می‌کرد. به جنگ‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رسید. تقریباً همه‌ی اصحاب بدر که زنده مانده بودند در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، یعنی قدیمی‌های مسلمانی که از مجاهدان اولیه هستند، سابقه‌داران جهاد در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند.

معاویه به پسردایی خود گفت: چرا تو با من نیستی؟ گفت: برای اینکه «خَرَجَ مَعَ عَلِيٍّ كُلُّ صَوَّامٍ قَوَّامٍ مُهَاجِرِيٍّ وَ أَنْصَارِيٍّ»[6] هرچه آدم حسابی و اهل عبادت است در سپاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، هرچه پدرسوخته‌ی حرامزاده‌ی ابناء منافقین و ابناء طلقاء و ابناء عطتقاء در سپاه تو هستند.

انتخاب در جنگ بین فواحش و هیئتی‌ها خیلی راحت است، ولی در آنجا باز هم آسان نبود، برای اینکه بیست و پنج سال تقویت شده بود، وگرنه پسردایی معاویه که «مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي حُذَيْفَة» نام داشت گفت که وضع خیلی روشن است! شما قابل قیاس با یکدیگر نیستید، حق خیلی روشن است. ولی حق برای همه روشن نبود، چرا؟ برای اینکه وقتی این‌ها قدرت داشتند…

تلاش برای انحراف اسلام!

این کتاب «الأخبار الموفقيات» است که برای «زُبیر بن بَکّار» است که سال 256 مُرده است، خود «زبیر بن بکار» ناصبی است، می‌گوید: «سلیمان بن عبدالملک» ولیعهد بود و به مکه و مدینه آمده بود، به پسر عثمان گفت که در اینجا چه دارید؟ گفت چیزهایی از انصار داریم.

البته منظور از «انصار» این نیست که من حرف‌های خوب در مورد اهل مدینه بزنم، چون در آن گفته‌ایم «مَا صَنَعُوا بِالشَّهِيدِ الْمَظْلُومِ مِنْ خُذْلانِهِ»[7] به اهل مدینه گفته‌ایم که چطور ما را خفیف کردند و عثمان کشته شد و از او دفاع نکردند، اما بالاخره اسم‌شان هست، بایکوت نکرده‌ایم، آورده‌ایم و گفته‌ایم که در اینجا خلیفه را یاری نکرده‌اند.

گفت: این‌ها را می‌خواهیم چه کنیم؟ باید استعلام بگیرم تا ببینم آیا می‌شود اسم این‌ها را آورد یا نه، همه را آتش بزنید، از پدرم «عبدالملک» اجازه می‌گیرم، اگر اجازه داد می‌آیم.

به پدر خود رجوع کرد و گفت: اخباری در مدینه هست، ببین آیا این‌ها لازم است؟

عبدالملک گفت: ما به این‌ها چکار داریم؟ شامی‌ها هیچ چیزی را نمی‌دانند، حال به آن‌ها بگوییم انصار که بودند و به عثمان ظلم کردند؟ اصلاً چکار دارید که اسم کسانی را می‌آورید که نمی‌شناسند؟ رها کنید.

گفت: من هم به همین جهت دستور دادم همه را از بین ببرند.

عبدالملک گفت: کار خوبی کردی!

این‌ها برای حدود 15 سال بعد از کربلاست. یا کتمان و یا از آن طرف…

می‌گوید به حاکم مکه «خالد بن عبدالله قسری» لعنت الله علیه گفتم: لطفا پروژه‌ای برای مدرسه ما تعریف می‌کنید که سودی هم برای ما داشته باشد؟ پرسید: چه دارید؟ گفتیم: سیره داریم، می‌توانم راجع به عمر و عثمان و علی بنویسم. پرسید: از علی هم داری؟ گفتم: بله! بنویسم؟ گفت: نه! مگر اینکه چیزی بنویسی که هر کسی خواند بگوید جای او در انتهای جهنّم است.

یعنی هم تحریف و هم کتمان!

تلاش برای اینکه آن جریانِ منحرفِ تحتِ تأثیرِ منافقان آهسته آهسته به اسلام اصلی تبدیل بشود، و حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواستند بفرمایند که اسلام این نیست، نخواستند بفرمایند که نماز بخوانید، نخواستند بفرمایند یزید ملعون شراب می‌خورد… هم شرابخواری بد است، هم فسق علنی بد است، هم نماز خیلی مهم است، اما اصلِ دین نیست.

مانند این است که این جلسه به یک حسینیه‌ی دیگری منتقل شود، بعد شما در مورد پارچه‌های سیاه اینجا بحث کنید!

اصل اسلام نیست، او می‌گوید یزید شراب می‌خورد و نماز او اول وقت نیست!

مرحوم امام خمینی رضوان الله تعالی علیه اینطور می‌فرمودند: به بهائی‌ها چکار دارید؟ اگر شاه برود بهائیت هم می‌رود.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌فرمودند اصل دین نیست! «عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَم»،[8] با این کاری که یزید را آورده‌اند به دنبال این هستند که آن اسلام منحرفی که رئوس آن منافقین هستند به اسلام تبدیل بشود و در هیچ کجا هم صدایی بلند نشود که شاید این هم اسلام باشد.

می‌خواستند هیمنه ایجاد کنند و بگوید اسلام این است، و اگر اسلام این بود، یعنی پیروزی کاملِ منافقین.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواستند بفرمایند اسلام آن نیست، شاید یک اسلام دیگری هم باشد.

حق را بدانیم و به وظیفه‌ی خود عمل کنیم

کلمه «اهل سنّت و جماعت» چه زمانی بوجود آمد؟

عموم مردم اهل سنّت جزو مظلوم‌ترین و مستضعف‌ترین مردم عالم هستند، صد برابرِ بیشتر از ما به این‌ها اجحاف شده است، چون ما حداقل بیشتر بر سر سفره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم، آن‌ها که اصلاً خبر ندارند. حال اگر شما هم بفرمایید بزرگوار! عظیم الشّأن! نماز شب می‌خوانی، زکات می‌دهی، دیندار هستی، آن امامی که تو فکر می‌کنی امام است مثلاً منافق است، در اینصورت ناراحت می‌شود و سخت قبول می‌کند، انگار کسی بیاید و در مورد ائمه شما اینطور بگوید.

این‌ها از این جهت خیلی مظلوم هستند، یعنی اگر ما شیعیان و خدا از سر تقصیرات آن منافقان بگذریم، این‌ها روز قیامت از سر تقصیر آن منافقان نخواهند گذشت، چون نمی‌داند، برای او باورنکردنی است، برای همین ما اصلاً با اهل سنّت دعوا نداریم، ما با سنّی دعوا نداریم.

ما با عالمی بحث داریم که معاند است و حق را زیر پای خود می‌گذارد، منتها اصلاً با عوام اهل سنّت کاری نداریم، بلکه جای دلسوزی دارد، از نظر ما مهم‌ترین دیکتاتوری رسانه‌ای دنیا بر علیه این‌ها اتفاق افتاده است. آن‌ها نمی‌دانند، به آن‌ها سیاه را بجای سفید داده‌اند و این‌ها هم خیال می‌کنند سفید است، بعد از مدّتی دیگر سفید می‌بیند.

ما با این‌ها اصلاً دعوایی نداریم، ما نسبت به این‌ها بغضی نداریم، احساس دلسوزی داریم، برای این‌ها دعا می‌کنیم که روزی حق برایشان روشن بشود، اما دعوا نداریم.

حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌خواستند بفهمانند که اسلام آن نیست.

«جماعت» چه زمانی بوجود آمد؟ از زمانی که معاویه بعد از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه حاکم کل مسلمین شد و «عام الجماعة» شد.

«سنّت و جماعت» چه زمانی بوجود آمد؟

وقتی من به شما عرض می‌کنم بسیاری از اوقات سنّت پیغمبر زیر پای سنّت کس دیگری رفت، «سنّت و جماعت» زمان متوکّل بوجود آمد. ریشه‌ی فکری این آقایان از نواصب گرفته شده است، منتها با تلاش ائمه علیهم السلام به مرور ریزش کرده است، نواصب با نفاق روی خودشان پرده انداختند و گفتند که ما محبّ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستیم، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم تلاش کردند و مدام از بدنه‌ی این‌ها در طول قرون ریزش کرده است، حال دیگر عموم این‌ها دیگر اصلاً دشمن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیستند، البته پیرو هم نیستند، ولی دیگر دشمن نیستند، این هم برای تلاش ائمه علیهم السلام است، ما هم باید با این‌ها روی همین خط محبّت پیش برویم، روی همین چیزی که همه مسلّم می‌دانند، امروز در دنیا کسی نیست که حرف قابل دفاعی بزند، در حالی که بگوید من اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست ندارم، بلکه آن‌هایی هم که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست ندارند با نفاق می‌گویند که ما اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را دوست داریم! یعنی ما گروه‌هایی از علمای اهل سنّت داریم که فریاد می‌زنند از نصبِ پنهان! یعنی دشمنیِ مخفی با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین. می‌گویند عدّه‌ای هستند که دشمن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند و در میانِ ما «نفوذی» هستند!

حال شما ببینید که آیا «لعن علنی» به نفع حق هست یا نه. به نفع حق نیست. فقط کسی را که از حق خبر ندارد را تحریک می‌کند که به آن سمت باطل برود، چون بدبین می‌شود. پرده‌دری کردن، توهین کردن (نه نقد کردن)، فحاشی کردن، فقط به نفع این است که آن آدمی که محب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است و خبر ندارد که چه بلایی بر سر آن چیزهایی که به او گفته‌اند آمده است، وقتی این آدم با این طرف دشمن بشود به آن طرف متمایل شود.

ما همیشه در طول تاریخ شیعیانی داشته‌ایم که گل به خودی می‌زدند. یعنی اصلاً تبلیغ نمی‌کند، آنجایی هم که تبلیغ می‌کند درواقع در حالِ هُل دادن به دیگران است! یعنی درواقع ضدّتبلیغ است.

ریشه‌ی فکری این برادران از نواصب گرفته شده است، ائمه علیهم السلام تلاش بسیار زیادی کردند که این‌ها را از آن دشمنی محض جدا کنند که به این وسط بیایند و حداقل محب شوند.

واقعاً محب هستند، اگر شما به خیلی از این کشورها بروید، بدنه‌ی اجتماع از اهل سنّت محبِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند، پیرو نیستند، هر کسی که می‌گوید پیرو اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستند دروغ می‌گوید، اگر پیرو بودند که کار تمام بود.

شما نگاه کنید از کجا شروع کرده‌اند، باید شاکر باشید، این زحمتِ ائمه علیهم السلام است، بخاطر کمبود وقت نمی‌توانم جزئیات این موضوع را بگویم.

این عجیب است که ما تلاش می‌کنیم دوباره این‌ها را از «محبّت» به سمت «بغض» ببریم! نباید این‌ها را تحریک کرد. اگر هیچ چیزی نگوییم تبلیغ بهتری از این است که فحش بدهیم، چون فحش دادن یعنی «دوباره به سمت باطل برو».

بدنه‌ی مسلمین امروز برای متوکل جان می‌دهند، نمی‌دانند چه خبر است، ما مدام به این‌ها سند می‌دهیم.

بر طبق ادعای بعضی، روز اول، «اهل سنّت» چه زمانی شروع شد؟ از آنجایی که در جنگ بین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و معاویه عقب نشستند، یعنی به یک نقلی خاذلان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «اهل سنّت» شدند، مانند «سعد بن ابی وقاص» و «محمد بن مسلمه» و… این واضح است که این‌ها محبّانِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبودند، پدرجدّ این تفکّر اصلاً محبِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبوده است، بلکه امروز معاویه و امثال معاویه را هم مسلمان می‌دانند، یعنی پدرجدّ این تفکّر یا نواصب بودند و یا خاذلان.

ائمه ما علیهم السلام خیلی تلاش کردند که از بدنه‌ی این‌ها ریزش صورت بگیرد، الآن ریزشِ نود و هشت درصدی کرده است، از آن بغض به سمت محبّت آمده‌اند و وسط ایستاده‌اند. وظیفه‌ی ما این است که یا این‌ها را به سمت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سوق بدهیم و یا اجازه ندهیم عقب بروند، منتها مشکل ما این است که باید روشنگری کنیم، چون یک قُلی‌هایی هستند که مدام گل به خودی می‌زنند.

در ابتدا ما خودمان باید بدانیم که حق چیست، اتفاقاً اگر حق را بدانیم بیشتر به این موضوع توجّه می‌کنیم که به وظیفه‌ی خودمان عمل کنیم.

روضه و توسّل به اسرای کربلا

روضه‌ی امروز به نوعی از روضه‌ی دیروز شاید سخت‌تر است، انسان واقعاً نمی‌داند که از کجا بگوید…

بیایید با هم سیر مختصری کنیم، وقتی دیروز غروب شد، «تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُيُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ اَلْبَتُولِ»[9] با هم مسابقه دادند… علّتِ مسابقه این بود که این طرف سی هزار حرامی بودند، اما آن طرف که آنقدر وسیله برای غارت نبود… برای همین عجله داشتند… آدمی که عجله دارد نمی‌گوید خودت دستبندت را باز کن، چون بعدی می‌رسد… سی هزار حرامی هستند، مگر آنجا چند دختربچه بود؟…

«تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُيُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ اَلْبَتُولِ»… آنقدر عجله داشتند… اسب بر حسب عادت کسی را لگد نمی‌زند، باید چشم‌های اسب را ببندند و سوار هم عجول باشد…

دختربچه‌هایی جلوی خیمه‌ها…

خیمه‌ها را سوزاندند…

خیلی از جاها را نمی‌شود گفت، من چه بگویم؟…

وقتی با موتور کیف می‌قاپند، چون سرعت دارد، اگر آن بانو کیف را نگه دارد نقشِ زمین می‌شود، سطح اتکاء اسب با موتور تفاوت دارد، اسب کاملاً تعادل دارد، وقتی با آن سرعت و وزن حمله می‌کردند، دست به سمت هر چادری که می‌رفت، آن باحیاء چادر را نگه می‌داشت، روی زمین کشیده می‌شدند… فکر نکنید که خانم‌ها تیر نخوردند، این‌ها در غارتی که صورت گرفت بدتر از تیر خوردن شدند، حتّی یک نفر هم سالم نمانده بودند… خیمه‌ها را آتش زدند…

این بانوان که قبل از این تجربه‌ی ترسیدن نداشتند، مخدّراتِ حرم هستند، با چند محرم به جایی می‌رفتند، تنها به جایی نمی‌رفتند…

دیده‌اید وقتی شب می‌خواهید بخوابید، اگر فرزندتان یک اتاق جدایی داشته باشد، وقتی چراغ را خاموش می‌کنید، خیلی از شب‌ها، بچه در داخلِ خانه‌ای که در قفل است و پدر و مادر هستند مشوّش می‌شود؛ دخترهای حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه با پای برهنه در بیابان… شب… از پشت سر نگرانِ تعدّیِ دشمنان… پیش رو هم گرگ‌های بیابان… به کجا رفتند…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها چقدر گشته‌اند که این‌ها را یک به یک… هر یک را که سالم پیدا می‌کردند یا نیمه‌جان پیدا می‌کردند چقدر خوشحال می‌شدند… گاهی هم به کنار بوته‌ی خاری می‌رفتند و دو نفر را پیدا می‌کردند و می‌دیدند آن‌ها از ترس دست به گردن یکدیگر انداخته‌اند، یا از شدّت جراحت و یا از شدّت ترس شدید از دنیا رفته‌اند…

این‌ها را با سختی بسیار زیادی جمع کردند…

«سُبِيَ اَهلُکَ کَالعَبِيدِ وَ صُفِدُوا بِالحَديِدِ»… از راه دور که نمی‌شود این دخترها را با زنجیر بست، باید آنقدر نزدیک می‌شد… این بزرگواران که تجربه‌ی چنین چیزی را نداشتند که حرامزاده‌ها اینقدر نزدیک بشوند که دست این‌ها را با زنجیر ببندند…

مرحوم کاظمی می‌گوید که اگر حال این‌ها را نگاه می‌کردی، از سکوتشان بین این حرامی‌ها، و اشک جاری‌شان که از حیای این‌ها بود، می‌فهمیدی که این‌ها در چه فشار روحی هستند…

امروز تازه زخم دل این‌ها را تازه کردند، کشته‌های خودشان را دفن کردند… این بچه‌ها می‌بینند… «سُبِيَ اَهلُکَ کَالعَبِيدِ وَ صُفِدُوا بِالحَديِدِ»… دست‌ها به گردن‌ها بسته… چطور این‌ها را سوار مرکب کردند… روی شترهای برهنه… این‌ها نمی‌توانستند روی این شترها بنشینند…

وقتی لیلة المبیت تمام شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فاطمیات را از مکه به مدینه می‌آوردند، «ابوواقد» بلدِ راه بود، مسلمان هم نبود، پول گرفته بود که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با این بانوان، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها، حضرت فاطمه بنت عبدالمطلب سلام الله علیها را به مدینه بیاورند. آن بلدِ راه می‌ترسید که ابوسفیان ملعون و لشگر راه برسند، برای همین سرعت می‌دادند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: آرام! بانو نشسته است…

جایی هم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در حال بردن خانم‌ها بودند، دید خواستند سرعت شترها را کمی زیاد کنند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: در حال حمل کردن شکستنی هستی!

اما اینجا… این‌ بانوان را در چه حالتی روی شتر برهنه نشاندند… این بانوان نمی‌توانستند آن بالا بند بشوند، همینطور هم ماندنِ روی شترِ بی‌جهاز سخت است، ولی حرامزاده‌ها برای اینکه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انتقام بگیرند، وقتی این بانوان را به سختی سوار کردند… این بانوان همه داغدار بودند، آنقدر داغ روی داغ دیده بودند، دل‌ها آب شده است، آوردند و این‌ها را از کنار قتلگاه عبور دادند و دوباره این بانوان مانند برگ خزان روی زمین ریختند…

شاعری می‌گوید: اینجا امام سجّاد علیه السلام در حال رد شدن بودند… الهی برای شما بمیرم! اگر کسی فقط به این موضوع فکر کند، اگر کسی صدای استغاثه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را بشنود و حضرت را یاری نکند که جهنّمی است، باید طوری در بر بدن مبارک حضرت زین العابدین صلوات الله علیه مستولی شده باشد که مسقط تکلیفِ جهاد و کمک و نصرتِ حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه باشد، اگر یک دست انسان جدا بشود، هنوز تکلیف از او ساقط نیست و باید برود و دفاع کند، با یک پا باید برود و دفاع کند، فقط خدا می‌داند که چه دردی بر بدن مبارک حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بوده است که وقتی صدای استغاثه‌ی حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را می‌شنوند و به سختی تا جلوی خیمه می‌آیند، ایشان را برمی‌گردانند، یعنی درد به قدری مستولی است که تکلیف از حضرت سجّاد علیه السلام برداشته شده است، اصلاً لازم نبود حضرت سجّاد سلام الله علیه را به زنجیر ببندند…

آن شاعر می‌گوید: وقتی در حال رد شدن بودند، حضرت سجّاد علیه السلام نگاهی به این کشته‌ها کردند و فرمودند: دلم اینجاست ولی باید علی رغم میل خود بروم! با اشاره و اشک نگاهی کردند… اگر حضرت بی‌تابی می‌کردند که این بچه‌ها جان می‌دادند…

یکی از مظلومیت‌های حضرت زین العابدین صلوات الله علیه این است که هم شب عاشورا با حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وداع نکردند، هم روز عاشورا وداع نکردند، هم روزی که از کربلا بیرون می‌رفتند…

حضرت سجّاد علیه السلام امامِ این کاروان بودند، این بچه‌ها تمام شده بودند…

حضرت سجّاد علیه السلام با یک دلِ سوخته‌ای… چون چاره نیست…

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه شبیه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستند، در عبادت، در عسرت هجوم به ناموس، در این موضوع هم شبیه هستند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالای قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشسته بودند، ولی باید تا صبح چهل صورت قبر درست می‌کردند، همینطور که در حال نگاه کردند بودند، رو کردند به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و عرض کردند که «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ اِبْنَتِكَ»[10] یا رسول الله! از طرف خودم و دخترت به شما سلام می‌کنم، «قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي» صبرم کم شده است…

آدمی که صبرش کم بشود یعنی بی‌تاب است و گویی نمی‌تواند تحمّل کند…

«وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي» دیگر نمی‌توانم روی پای خود بایستم…

بعد نگاهی به قبر مبارک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کردند، یک گله کردند و یک اعتذار… اینطور عرض کردند: «سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا»[11] خیلی زود تو را از من گرفتند… بعد اعتذار کردند، خودت فرمودی که باید این قبر مخفی باشد، باید تا صبح چهل صورت قبر بِکَنَم… فرمودند: «لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا» اگر این‌ها به ما مستولی نشده بودند «لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً» من سرم را روی قبر تو می‌گذاشتم تا از این دنیا بروم…

آنجا هم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: چون چاره نیست…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] خطبه فدکیه

[5] نهج البلاغه، خطبه 160 (فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ، فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى، وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ؛ قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً، أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحاً وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً. عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا، فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا؛ وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَ حَقَّرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ، وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ؛ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظِيمُنَا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ.)

[6] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی) ، جلد ۱ ، صفحه ۷۰ (وَ أَخْبَرَنِي بَعْضُ رُوَاةِ اَلْعَامَّةِ ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ ، قَالَ حَدَّثَنِي رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ ، قَالَ: كَانَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي حُذَيْفَةَ عَنْ ابْنِ عُتْبَةَ بْنِ رَبِيعَةَ مَعَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) وَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ أَشْيَاعِهِ، وَ كَانَ اِبْنُ خَالِ مُعَاوِيَةَ ، وَ كَانَ رَجُلاً مِنْ خِيَارِ اَلْمُسْلِمِينَ ، فَلَمَّا تُوُفِّيَ عَلِيٌّ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) أَخَذَهُ مُعَاوِيَةُ وَ أَرَادَ قَتْلَهُ فَحَبَسَهُ فِي اَلسِّجْنِ دَهْراً، ثُمَّ قَالَ مُعَاوِيَةُ ذَاتَ يَوْمٍ أَ لاَ نُرْسِلُ إِلَى هَذَا اَلسَّفِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي حُذَيْفَةَ فَنُبَكِّتَهُ وَ نُخْبِرَهُ بِضَلاَلِهِ وَ نَأْمُرَهُ أَنْ يَقُومَ فَيَسُبَّ عَلِيّاً قَالُوا نَعَمْ. فَبَعَثَ إِلَيْهِ مُعَاوِيَةُ فَأَخْرَجَهُ مِنَ اَلسِّجْنِ، فَقَالَ لَهُ مُعَاوِيَةُ يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي حُذَيْفَةَ أَ لَمْ يَأْنِ لَكَ أَنْ تُبْصِرَ مَا كُنْتَ عَلَيْهِ مِنَ اَلضَّلاَلَةِ بِنُصْرَتِكَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ اَلْكَذَّابَ، أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ عُثْمَانَ قُتِلَ مَظْلُوماً وَ أَنَّ عَائِشَةَ وَ طَلْحَةَ وَ اَلزُّبَيْرَ خَرَجُوا يَطْلُبُونَ بِدَمِهِ، وَ أَنَّ عَلِيّاً هُوَ اَلَّذِي دَسَّ فِي قَتْلِهِ، وَ نَحْنُ اَلْيَوْمَ نَطْلُبُ بِدَمِهِ قَالَ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي حُذَيْفَةَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ أَنِّي أَمَسُّ اَلْقَوْمِ بِكَ رَحِماً وَ أَعْرَفُهُمْ بِكَ، قَالَ أَجَلْ، قَالَ فَوَ اَللَّهِ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ غَيْرُهُ مَا أَعْلَمُ أَحَداً أَشْرَكَ فِي دَمِ عُثْمَانَ وَ أَلَّبَ عَلَيْهِ غَيْرُكَ، لِمَا اِسْتَعْمَلَكَ وَ مَنْ كَانَ مِثْلَكَ، فَسَأَلَهُ اَلْمُهَاجِرُونَ وَ اَلْأَنْصَارُ أَنْ يَعْزِلَكَ فَأَبَى، فَفَعَلُوا بِهِ مَا بَلَغَكَ، وَ وَ اَللَّهِ مَا أَحَدٌ اِشْتَرَكَ فِي قَتْلِهِ بَدْئِيّاً وَ أَخِيراً إِلاَّ طَلْحَةُ وَ اَلزُّبَيْرُ وَ عَائِشَةُ ، فَهُمُ اَلَّذِينَ شَهِدُوا عَلَيْهِ بِالْعَظِيمَةِ وَ أَلَّبُوا عَلَيْهِ اَلنَّاسَ، وَ شَرِكَهُمْ فِي ذَلِكَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ وَ اِبْنُ مَسْعُودٍ وَ عَمَّارٌ وَ اَلْأَنْصَارُ جَمِيعاً، قَالَ قَدْ كَانَ ذَاكَ قَالَ وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأَشْهَدُ أَنَّكَ مُنْذُ عَرَفْتُكَ فِي اَلْجَاهِلِيَّةِ وَ اَلْإِسْلاَمِ لَعَلَى خُلُقٍ وَاحِدٍ مَا زَادَ اَلْإِسْلاَمُ فِيكَ قَلِيلاً وَ لاَ كَثِيراً، وَ أَنَّ عَلامَةَ ذَلِكَ فِيكَ لَبَيِّنَةٌ، تَلُومُنِي عَلَى حُبِّي عَلِيّاً ! خَرَجَ مَعَ عَلِيٍّ كُلُّ صَوَّامٍ قَوَّامٍ مُهَاجِرِيٍّ وَ أَنْصَارِيٍّ، وَ خَرَجَ مَعَكَ أَبْنَاءُ اَلْمُنَافِقِينَ وَ اَلطُّلَقَاءُ وَ اَلْعُتَقَاءُ خَدَعْتَهُمْ عَنْ دِينِهِمْ وَ خَدَعُوكَ عَنْ دُنْيَاكَ، وَ اَللَّهِ يَا مُعَاوِيَةُ مَا خَفِيَ عَلَيْكَ مَا صَنَعْتَ وَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مَا صَنَعُوا إِذْ أَحَلُّوا أَنْفُسَهُمْ بِسَخَطِ اَللَّهِ فِي طَاعَتِكَ، وَ اَللَّهِ لاَ أَزَالُ أُحِبُّ عَلِيّاً لِلَّهِ وَ أُبْغِضُكَ فِي اَللَّهِ وَ فِي رَسُولِهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ، قَالَ مُعَاوِيَةُ وَ إِنِّي أَرَاكَ عَلَى ضَلالِكَ بَعْدُ رُدُّوهُ فَرَدُّوهُ وَ هُوَ يَقْرَأُ فِي اَلسِّجْنِ رَبِّ اَلسِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمّٰا يَدْعُونَنِي إِلَيْهِ  فَمَاتَ فِي اَلسِّجْنِ .)

[7] الأخبار الموفقيات ، صفحه 125 (حَدَّثَنِي عَمِّي مُصْعَبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ الْوَاقِدِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي سَبْرَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ: ” قَدِمَ عَلَيْنَا سُلَيْمَانُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ حَاجًّا، سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَثَمَانِينَ وَهُوَ وَلِيُّ عَهْدٍ، فَمَرَّ بِالْمَدِينَةِ، فَدَخَلَ عَلَيْهِ النَّاسُ، فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، وَرَكِبَ إِلَى مَشَاهِدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، الَّتِي صَلَّى فِيهَا، وَحَيْثُ أُصِيبَ بِأُحُدٍ، وَمَعَهُ أَبَانُ بِنُ عُثْمَانَ، وَعَمْرُو بِنُ عُثْمَانَ، وَأَبُو بَكْرِ بِنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَحْمَدَ، فَأَتَوْا بِهِ قُبَاءً، وَمَسْجِدَ الْفَضِيخِ، وَمَشْرَبَةَ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ، وَأُحُدًا، وَكُلُّ ذَلِكَ يَسْأَلُهُمْ، وَيُخْبِرُونَهُ عَمَّا كَانَ. ثُمَّ أَمَرَ أَبَانَ بْنَ عُثْمَانَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُ سِيَرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَمَغَازِيَهُ، فَقَالَ أَبَانٌ: هِيَ عِنْدِي، قَدْ أَخَذْتُهَا مُصَحَّحَةً مَمَّنْ أَثِقُ بِهِ. حَدَّثَنِي عَمِّي مُصْعَبُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ الْوَاقِدِيِّ، قَالَ: حَدَّثَنِي ابْنُ أَبِي سَبْرَةَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ يَزِيدَ، قَالَ: ” قَدِمَ عَلَيْنَا سُلَيْمَانُ بْنُ عَبْدِ الْمَلِكِ حَاجًّا، سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَثَمَانِينَ وَهُوَ وَلِيُّ عَهْدٍ، فَمَرَّ بِالْمَدِينَةِ، فَدَخَلَ عَلَيْهِ النَّاسُ، فَسَلَّمُوا عَلَيْهِ، وَرَكِبَ إِلَى مَشَاهِدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، الَّتِي صَلَّى فِيهَا، وَحَيْثُ أُصِيبَ بِأُحُدٍ، وَمَعَهُ أَبَانُ بِنُ عُثْمَانَ، وَعَمْرُو بِنُ عُثْمَانَ، وَأَبُو بَكْرِ بِنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِي أَحْمَدَ، فَأَتَوْا بِهِ قُبَاءً، وَمَسْجِدَ الْفَضِيخِ، وَمَشْرَبَةَ أُمِّ إِبْرَاهِيمَ، وَأُحُدًا، وَكُلُّ ذَلِكَ يَسْأَلُهُمْ، وَيُخْبِرُونَهُ عَمَّا كَانَ. ثُمَّ أَمَرَ أَبَانَ بْنَ عُثْمَانَ أَنْ يَكْتُبَ لَهُ سِيَرَ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ، وَمَغَازِيَهُ، فَقَالَ أَبَانٌ: هِيَ عِنْدِي، قَدْ أَخَذْتُهَا مُصَحَّحَةً مَمَّنْ أَثِقُ بِهِ. فَقَالَ: لِأَنَّهُمْ قَتَلُوا قَوْمًا مِنْ قَوْمِهِمْ، وَمَا كَانَ مِنْ خُذْلانِهِمْ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ، فَحَقَدُوهُ عَلَيْهِمْ، وَحَنَقُوهُ وَتَوَارَثُوهُ، وَكُنْتُ أُحِبُّ لِأَمِيِرِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْ يَكُونَ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ لَهُمْ، وَأَنْ أُخْرِجَ مِنْ مَالِي، فَكَلِّمْهُ، فَقَالَ سُلَيْمَانُ: أَفْعَلُ وَاللَّهِ. فَكَلَّمَهُ وَقَبِيصَةُ حَاضِرٌ، فَأَخْبَرَهُ قَبِيصَةُ بِمَا كَانَ مِنْ مُحَاوَرَتِهِمْ. فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِكِ: وَاللَّهِ مَا أَقْدِرُ عَلَى غَيْرِ ذَلِكَ، فَدَعُونَا مِنْ ذِكْرِهِمْ، فَأَسْكَتَ الْقَوْمَ)

[8] لهوف، صفحه 21 (قَالَ: وَ كَانَ اَلنَّاسُ يَتَعَاوَدُونَ ذِكْرَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَسْتَعْظِمُونَهُ وَ يَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ذَلِكَ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ كَتَبَ يَزِيدُ إِلَى اَلْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ كَانَ أَمِيرَ اَلْمَدِينَةِ يَأْمُرُهُ بِأَخْذِ اَلْبَيْعَةِ عَلَى أَهْلِهَا عام[عَامَّةً]وَ خَاصَّةً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُولُ لَهُ إِنْ أَبَى عَلَيْكَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ اِبْعَثْ إِلَيَّ بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ اَلْوَلِيدُ مَرْوَانَ وَ اِسْتَشَارَهُ فِي أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّهُ لاَ يَقْبَلُ وَ لَوْ كُنْتُ مَكَانَكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ اَلْوَلِيدُ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَهُ فِي ثَلاَثِينَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَوَالِيهِ فَنَعَى اَلْوَلِيدُ إِلَيْهِ مَوْتَ مُعَاوِيَةَ وَ عَرَضَ عَلَيْهِ اَلْبَيْعَةَ لِيَزِيدَ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّ اَلْبَيْعَةَ لاَ تَكُونُ سِرّاً وَ لَكِنْ إِذَا دَعَوْتَ اَلنَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ. فَقَالَ مَرْوَانُ لاَ تَقْبَلْ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ عُذْرَهُ وَ مَتَى لَمْ يُبَايِعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَيْلٌ لَكَ يَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِي كَذَبْتَ وَ اَللَّهِ وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَةِ وَ اَلْبَيْعَةِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ. فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِيدِ عَصَيْتَنِي فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّكَ أَشَرْتَ إِلَيَّ بِذَهَابِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْكَ اَلدُّنْيَا بِأَسْرِهَا لِي وَ أَنَّنِي قَتَلْتُ حُسَيْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً يَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِيفُ اَلْمِيزَانِ لاَ يَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ لاَ يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ. قَالَ وَ أَصْبَحَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يَسْتَمِعُ اَلْأَخْبَارَ فَلَقِيَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّي لَكَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِي تُرْشَدْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا ذَاكَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّي آمُرُكَ بِبَيْعَةِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ فِي دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  » وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ طَالَ اَلْحَدِيثُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَرْوَانَ حَتَّى اِنْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ .)

[9] لهوف، صفحه 127 (وَ رُوِيَ: أَنَّ سِنَاناً هَذَا أَخَذَهُ اَلْمُخْتَارُ فَقَطَعَ أَنَامِلَهُ أَنْمُلَةً أَنْمُلَةً ثُمَّ قَطَعَ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ أَغْلَى لَهُ قِدْراً فِيهَا زَيْتٌ وَ رَمَاهُ فِيهَا وَ هُوَ يَضْطَرِبُ قَالَ اَلرَّاوِي فَارْتَفَعَتْ فِي اَلسَّمَاءِ فِي ذَلِكَ اَلْوَقْتِ غُبْرَةٌ شَدِيدَةٌ سَوْدَاءُ مُظْلِمَةٌ فِيهَا رِيحٌ حَمْرَاءُ لاَ تُرَى فِيهَا عَيْنٌ وَ لاَ أَثَرٌ حَتَّى ظَنَّ اَلْقَوْمُ أَنَّ اَلْعَذَابَ قَدْ جَاءَهُمْ فَلَبِثُوا كَذَلِكَ سَاعَةً ثُمَّ اِنْجَلَتْ عَنْهُمْ. وَ رَوَى هِلاَلُ بْنُ نَافِعٍ قَالَ: إِنِّي كُنْتُ وَاقِفاً مَعَ أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ إِذْ صَرَخَ صَارِخٌ أَبْشِرْ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ فَهَذَا شِمْرٌ قَتَلَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ فَخَرَجْتُ بَيْنَ اَلصَّفَّيْنِ فَوَقَفْتُ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَيَجُودُ بِنَفْسِهِ فَوَ اَللَّهِ مَا رَأَيْتُ قَطُّ قَتِيلاً مُضَمَّخاً بِدَمِهِ أَحْسَنَ مِنْهُ وَ لاَ أَنْوَرَ وَجْهاً وَ لَقَدْ شَغَلَنِي نُورُ وَجْهِهِ وَ جَمَالُ هَيْئَتِهِ عَنِ اَلْفِكْرَةِ فِي قَتْلِهِ فَاسْتَسْقَى فِي تِلْكَ اَلْحَالِ مَاءً فَسَمِعْتُ رَجُلاً يَقُولُ وَ اَللَّهِ لاَ تَذُوقُ اَلْمَاءَ حَتَّى تَرِدَ اَلْحَامِيَةَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمِيمِهَا فَسَمِعْتُهُ يَقُولُ يَا وَيْلَكَ أَنَا لاَ أَرِدُ اَلْحَامِيَةَ وَ لاَ أَشْرَبُ مِنْ حَمِيمِهَا بَلْ أَرِدُ عَلَى جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَسْكُنُ مَعَهُ فِي دَارِهِ« فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ  » وَ أَشْرَبُ« مِنْ  »  « مٰاءٍ غَيْرِ آسِنٍ  » وَ أَشْكُو إِلَيْهِ مَا اِرْتَكَبْتُمْ مِنِّي وَ فَعَلْتُمْ بِي قَالَ فَغَضِبُوا بِأَجْمَعِهِمْ حَتَّى كَأَنَّ اَللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ فِي قَلْبِ أَحَدٍ مِنْهُمْ مِنَ اَلرَّحْمَةِ شَيْئاً فَاجْتَزُّوا رَأْسَهُ وَ إِنَّهُ لَيُكَلِّمُهُمْ فَتَعَجَّبْتُ مِنْ قِلَّةِ رَحْمَتِهِمْ وَ قُلْتُ وَ اَللَّهِ لاَ أُجَامِعُكُمْ عَلَى أَمْرٍ أَبَداً. قَالَ ثُمَّ أَقْبَلُوا عَلَى سَلْبِ اَلْحُسَيْنِ فَأَخَذَ قَمِيصَهُ إِسْحَاقُ بْنُ حُوَيَّةَ اَلْحَضْرَمِيُّ فَلَبِسَهُ فَصَارَ أَبْرَصَ وَ اِمْتَعَطَ شَعْرُهُ. وَ رُوِيَ أَنَّهُ وُجِدَ فِي قَمِيصِهِ مِائَةٌ وَ بِضْعَ عَشْرَةَ مَا بَيْنَ رَمْيَةٍ وَ طَعْنَةِ سَهْمٍ وَ ضَرْبَةٍ. وَ قَالَ اَلصَّادِقُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وُجِدَ بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثَلاَثٌ وَ ثَلاَثُونَ طَعْنَةً –  وَ أَرْبَعٌ وَ ثَلاَثُونَ ضَرْبَةً وَ أَخَذَ سَرَاوِيلَهُ بَحْرُ بْنُ كَعْبٍ اَلتَّيْمِيُّ لَعَنَهُ اَللَّهُ تَعَالَى فَرُوِيَ أَنَّهُ صَارَ زَمِناً مُقْعَداً مِنْ رِجْلَيْهِ وَ أَخَذَ عِمَامَتَهُ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدِ بْنِ عَلْقَمَةَ اَلْحَضْرَمِيُّ وَ قِيلَ جَابِرُ بْنُ يَزِيدَ اَلْأَوْدِيُّ لَعَنَهُمَا اَللَّهُ فَاعْتَمَّ بِهَا فَصَارَ مَعْتُوهاً وَ أَخَذَ نَعْلَيْهِ اَلْأَسْوَدُ بْنُ خَالِدٍ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ أَخَذَ خَاتَمَهُ بَجْدَلُ بْنُ سُلَيْمٍ اَلْكَلْبِيُّ وَ قَطَعَ إِصْبَعَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَعَ اَلْخَاتَمِ وَ هَذَا أَخَذَهُ اَلْمُخْتَارُ فَقَطَعَ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ تَرَكَهُ يَتَشَحَّطُ فِي دَمِهِ حَتَّى هَلَكَ وَ أَخَذَ قَطِيفَةً لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَتْ مِنْ خَزٍّ قَيْسُ بْنُ اَلْأَشْعَثِ وَ أَخَذَ دِرْعَهُ اَلْبَتْرَاءَ عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فَلَمَّا قُتِلَ عُمَرُ وَهَبَهَا اَلْمُخْتَارُ لِأَبِي عَمْرَةَ قَاتِلِهِ وَ أَخَذَ سَيْفَهُ جُمَيْعُ بْنُ الخلق اَلْأَوْدِيُّ وَ قِيلَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ يُقَالُ لَهُ أَسْوَدُ بْنُ حَنْظَلَةَ وَ فِي رِوَايَةِ اِبْنِ أَبِي سَعْدٍ أَنَّهُ أَخَذَ سَيْفَهُ الفلافس اَلنَّهْشَلِيُّ وَ زَادَ مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا أَنَّهُ وَقَعَ بَعْدَ ذَلِكَ إِلَى بِنْتِ حَبِيبِ بْنِ بُدَيْلٍ وَ هَذَا اَلسَّيْفُ اَلْمَنْهُوبُ اَلْمَشْهُورُ لَيْسَ بِذِي اَلْفَقَارِ فَإِنَّ ذَلِكَ كَانَ مَذْخُوراً وَ مَصُوناً مَعَ أَمْثَالِهِ مِنْ ذَخَائِرِ اَلنُّبُوَّةِ وَ اَلْإِمَامَةِ وَ قَدْ نَقَلَ اَلرُّوَاةُ تَصْدِيقَ مَا قُلْنَاهُ وَ صُورَةَ مَا حَكَيْنَاهُ. قَالَ اَلرَّاوِي وَ جَاءَتْ جَارِيَةٌ مِنْ نَاحِيَةِ خِيَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهَا رَجُلٌ يَا أَمَةَ اَللَّهِ إِنَّ سَيِّدَكِ قُتِلَ قَالَتِ اَلْجَارِيَةُ فَأَسْرَعْتُ إِلَى سَيِّدَتِي وَ أَنَا أَصِيحُ فَقُمْنَ فِي وَجْهِي وَ صِحْنَ. قَالَ وَ تَسَابَقَ اَلْقَوْمُ عَلَى نَهْبِ بُيُوتِ آلِ اَلرَّسُولِ وَ قُرَّةِ عَيْنِ اَلْبَتُولِ حَتَّى جَعَلُوا يَنْتَزِعُونَ مِلْحَفَةَ اَلْمَرْأَةِ عَلَى ظَهْرِهَا وَ خَرَجَ بَنَاتُ آلِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ حَرِيمُهُ يَتَسَاعَدْنَ عَلَى اَلْبُكَاءِ وَ يَنْدُبْنَ لِفِرَاقِ اَلْحُمَاةِ وَ اَلْأَحِبَّاءِ. وَ رَوَى حُمَيْدُ بْنُ مُسْلِمٍ قَالَ رَأَيْتُ اِمْرَأَةً مِنْ بَنِي بَكْرِ بْنِ وَائِلٍ كَانَتْ مَعَ زَوْجِهَا فِي أَصْحَابِ عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ فَلَمَّا رَأَتِ اَلْقَوْمَ قَدِ اِقْتَحَمُوا عَلَى نِسَاءِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ فُسْطَاطِهِنَّ وَ هُمْ يَسْلُبُونَهُنَّ أَخَذَتْ سَيْفاً وَ أَقْبَلَتْ نَحْوَ اَلْفُسْطَاطِ وَ قَالَتْ يَا آلَ بَكْرِ بْنِ وَائِلٍ أَ تُسْلَبُ بَنَاتُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لاَ حُكْمَ إِلاَّ لِلَّهِ يَا لَثَارَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَخَذَهَا زَوْجُهَا وَ رَدَّهَا إِلَى رَحْلِهِ. قَالَ اَلرَّاوِي ثُمَّ أُخْرِجَ اَلنِّسَاءُ مِنَ اَلْخَيْمَةِ وَ أَشْعَلُوا فِيهَا اَلنَّارَ فَخَرَجْنَ حَوَاسِرَ مُسَلَّبَاتٍ حَافِيَاتٍ بَاكِيَاتٍ يَمْشِينَ سَبَايَا فِي أَسْرِ اَلذِّلَّةِ وَ قُلْنَ بِحَقِّ اَللَّهِ إِلاَّ مَا مَرَرْتُمْ بِنَا عَلَى مَصْرَعِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا نَظَرَ اَلنِّسْوَةُ إِلَى اَلْقَتْلَى صِحْنَ وَ ضَرَبْنَ وُجُوهَهُنَّ قَالَ فَوَ اَللَّهِ لاَ أَنْسَى زَيْنَبَ بِنْتَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ تَنْدُبُ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ تُنَادِي بِصَوْتٍ حَزِينٍ وَ قَلْبٍ كَئِيبٍ يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلاَئِكَةُ اَلسَّمَاءِ هَذَا اَلْحُسَيْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ اَلْأَعْضَاءِ وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا إِلَى اَللَّهِ اَلْمُشْتَكَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِيٍّ اَلْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَةَ اَلزَّهْرَاءِ وَ إِلَى حَمْزَةَ سَيِّدِ اَلشُّهَدَاءِ يَا مُحَمَّدَاهْ هَذَا حُسَيْنٌ بِالْعَرَاءِ تَسْفِي عَلَيْهِ اَلصَّبَا قَتِيلُ أَوْلاَدِ اَلْبَغَايَا وَا حُزْنَاهْ وَا كَرْبَاهْ اَلْيَوْمَ مَاتَ جَدِّي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلاَءِ ذُرِّيَّةُ اَلْمُصْطَفَى يُسَاقُونَ سَوْقَ اَلسَّبَايَا وَ فِي رِوَايَةٍ يَا مُحَمَّدَاهْ بَنَاتُكَ سَبَايَا وَ ذُرِّيَّتُكَ مَقْتَلَةً تَسْفِي عَلَيْهِمْ رِيحُ اَلصَّبَا وَ هَذَا حُسَيْنٌ مَجْزُوزُ اَلرَّأْسِ مِنَ اَلْقَفَا مَسْلُوبُ اَلْعِمَامَةِ وَ اَلرِّدَاءِ بِأَبِي مَنْ أَضْحَى عَسْكَرُهُ فِي يَوْمِ اَلْإِثْنَيْنِ نَهْباً بِأَبِي مَنْ فُسْطَاطُهُ مُقَطَّعُ اَلْعُرَى بِأَبِي مَنْ لاَ غَائِبٌ فَيُرْتَجَى وَ لاَ جَرِيحٌ فَيُدَاوَى بِأَبِي مَنْ نَفْسِي لَهُ اَلْفِدَاءُ بِأَبِي اَلْمَهْمُومُ حَتَّى قَضَى بِأَبِي اَلْعَطْشَانُ حَتَّى مَضَى بِأَبِي مَنْ شَيْبَتُهُ تَقْطُرُ بِالدِّمَاءِ بِأَبِي مَنْ جَدُّهُ مُحَمَّدٌ اَلْمُصْطَفَى بِأَبِي مَنْ جَدُّهُ رَسُولُ إِلَهِ اَلسَّمَاءِ بِأَبِي مَنْ هُوَ سِبْطُ نَبِيِّ اَلْهُدَى بِأَبِي مُحَمَّدٌ اَلْمُصْطَفَى بِأَبِي خَدِيجَةُ اَلْكُبْرَى بِأَبِي عَلِيٌّ اَلْمُرْتَضَى عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِأَبِي فَاطِمَةُ اَلزَّهْرَاءُ سَيِّدَةُ اَلنِّسَاءِ بِأَبِي مَنْ رُدَّتْ لَهُ اَلشَّمْسُ صَلَّى. قَالَ اَلرَّاوِي: فَأَبْكَتْ وَ اَللَّهِ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِيقٍ ثُمَّ إِنَّ سُكَيْنَةَ اِعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِيهَا اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَاجْتَمَعَتْ عِدَّةٌ مِنَ اَلْأَعْرَابِ حَتَّى جَرُّوهَا عَنْهُ. قَالَ اَلرَّاوِي: ثُمَّ نَادَى عُمَرُ بْنُ سَعْدٍ فِي أَصْحَابِهِ مَنْ يَنْتَدِبُ لِلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيُوَاطِئُ اَلْخَيْلَ ظَهْرَهُ وَ صَدْرَهُ فَانْتَدَبَ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ وَ هُمْ إِسْحَاقُ بْنُ حرية[حُوَيَّةَ] اَلَّذِي سَلَبَ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَمِيصَهُ وَ أَخْنَسُ بْنُ مَرْثَدٍ وَ حَكِيمُ بْنُ طُفَيْلٍ اَلسِّنْبِسِيُّ وَ عُمَرُ بْنُ صَبِيحٍ اَلصَّيْدَاوِيُّ وَ رَجَاءُ بْنُ مُنْقِذٍ اَلْعَبْدِيُّ وَ سَالِمُ بْنُ خُثَيْمَةَ اَلْجُعْفِيُّ وَ وَاحظُ بْنُ نَاعِمٍ وَ صَالِحُ بْنُ وَهْبٍ اَلْجُعْفِيُّ وَ هَانِي بْنُ شَبَثٍ اَلْحَضْرَمِيُّ وَ أُسَيْدُ بْنُ مَالِكٍ لَعَنَهُمُ اَللَّهُ تَعَالَى فَدَاسُوا اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِحَوَافِرِ خَيْلِهِمْ حَتَّى رَضُّوا صَدْرَهُ وَ ظَهْرَهُ. قَالَ اَلرَّاوِي: وَ جَاءَ هَؤُلاَءِ اَلْعَشَرَةُ حَتَّى وَقَفُوا عَلَى اِبْنِ زِيَادٍ فَقَالَ أُسَيْدُ بْنُ مَالِكٍ أَحَدُ اَلْعَشَرَةِ عَلَيْهِمْ لَعَائِنُ اَللَّهِ -)

[10] نهج البلاغه، خطبه 202 (اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنِّي وَ عَنِ اِبْنَتِكَ اَلنَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ وَ اَلسَّرِيعَةِ اَللَّحَاقِ بِكَ قَلَّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي وَ رَقَّ عَنْهَا تَجَلُّدِي إِلاَّ أَنَّ فِي اَلتَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ مَوْضِعَ تَعَزٍّ فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ فَ‍ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  فَلَقَدِ اُسْتُرْجِعَتِ اَلْوَدِيعَةُ وَ أُخِذَتِ اَلرَّهِينَةُ أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ إِلَى أَنْ يَخْتَارَ اَللَّهُ لِي دَارَكَ اَلَّتِي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ وَ سَتُنَبِّئُكَ اِبْنَتُكَ بِتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا اَلسُّؤَالَ وَ اِسْتَخْبِرْهَا اَلْحَالَ هَذَا وَ لَمْ يَطُلِ اَلْعَهْدُ وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ اَلذِّكْرُ وَ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمَا سَلاَمَ مُوَدِّعٍ لاَ قَالٍ وَ لاَ سَئِمٍ فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلاَ عَنْ مَلاَلَةٍ وَ إِنْ أُقِمْ فَلاَ عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اَللَّهُ اَلصَّابِرِينَ .)

[11] امالی شیخ مفید، صفحات 281 تا 283 (فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي، إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ الْحُزْنِ الَّذِي حَلَّ بِي لِفِرَاقِكَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّي، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي، وَ غَمَضْتُكَ بِيَدِي، وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي، نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ‏ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، لَا يَبْرَحْ الْحُزْنُ‏ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي فِيهَا أَنْتَ مُقِيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو، وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ‏. سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ، الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ، فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً، وَ يُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ يُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلَقْ مِنْكَ الذِّكْرُ، فَإِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى، وَ فِيكَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.)