ریشه تمام انحرافات تاریخ اسلام؛ جلسه سوم

حجت الاسلام کاشانی روز شنبه مورخ 3 دی ماه 1401 در آستان مقدّس امامزاده صالح علیه السلام (هیئت ریحانة النّبی سلام الله علیها) به ادامه سخنرانی با موضوع «ریشه تمام انحرافات تاریخ اسلام» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت حضرت صدّیقه طاهره سلام الله علیها صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب به پیشگاه مقدّس حضرت بقیّة‌ الله اعظم روحی و ارواح العالمین له الفداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

هدیه به پیشگاه همه‌ی فرزندان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، امامزادگان عظیم الشأن علیهم السلام، حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها، حضرت صالح بن موسی علیه السلام، امام امّت، شهدای صدر اسلام تا شهدای اخیر، شهدای جنگ تحمیلی، شهدای مدافع حرم و حریم و امنیت و شهدای هسته‌ای و شهدای پزشکی، تمام عزیزانی که دلشان اینجا بود و آب و هوا اجازه نداد اینجا باشند، ان شاء الله شریک ما باشند صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات قبل

خدمت شما عرض کردیم که تمام بلاهای عالم ریشه در یک انحراف اصلی از روز سقیفه دارد، به نص قرآن کریم اصلاً کفار و منافقین و شیاطین مأیوس شده بودند، باب انحراف را باز کردند و انحراف بسته نشد. در این زمینه محتوای فراوانی وجود دارد. گزارش‌ها و روایات مختلف و متعدد داریم، مثلاً کنیزکی پشت سر پیکر امام هادی صلوات الله علیه که در حال تشییع پیکر مطهر حضرت بودند گریه می‌کرد و رو به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت می‌کرد… خود این موضوع نشان می‌دهد که این کنیزک آموزش دیده است، خطاب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هنگام عزا «پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله» است، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم صاحب اصلی عزا هستند، هم اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پناهگاه هستند. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند ما به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پناه می‌بردیم، یعنی پناه عالم می‌فرماید که ما به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پناه می‌بردیم. شبی هم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کردند همین کار را کردند و به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم سلام عرض کردند…

آن جاریه‌ای که نوشته‌اند، که یا دخترِ کم سن و سال است، یا احتمالاً کنیزک است، پشت پیکر امام هادی علیه السلام که در حال تشییع بودند گریه می‌کردند و می‌گفت:  «مَاذا لَقینا فی یوم الاثنَین قَدیماً وَ حَدیثاً»،[4] یا رسول الله! ما از قدیم تا بحال از این روز دوشنبه چه چیزها که نکشیده‌ایم!

قتل امام هادی علیه السلام چه ربطی به آن روز دارد؟

این یک فرهنگِ عمومیِ شیعیان بوده است. کلاً وقتی می‌پرسیدند «چه خبر؟»، از آن دوشنبه حرف می‌زدند. طرف می‌گفت چیزی گران شده است، می‌گفتند از آنجاست. طرف می‌گفت زمین مرا غصب کرده‌اند، می‌گفتند اول فدک را غصب کردند؛ یعنی به آنجا آدرس می‌دادند.

ما به تحلیل این امر هم خواهیم رسید. یک نمونه که از نمونه‌های جالب است عرض کنم، ما این شعر را تازه پیدا کرده‌ایم، این اشعار اینطور است که گاهی کسانی سال‌ها جستجو می‌کنند تا بیتی را پیدا کنند. یک ویژگی که این اشعار دارد این است که ما کار تاریخی و تحلیل علمی و دیدن منابع و مصادر را انجام می‌دهیم، بعد می‌رویم و می‌بینیم که شعرای دوره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و نزدیک به دوره‌ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، لبّ لباب یا خلاصه‌ای از روایات را که فهمیده‌اند، یا آموزش مستقیم گرفته‌اند، چه گفته‌اند. خیلی از اوقات می‌بینیم که دقیقاً همان تیتری که ما با تحقیق به آن رسیده‌ایم را گفته‌اند، این موضوع هم خیلی دلگرمی بهمراه دارد. درواقع این‌ها منبرِ زمان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، یعنی مثلاً ما می‌خواهیم ببینیم که منبریِ زمان امام هادی علیه السلام چه می‌‌فرمود. جلسه گذشته عرض کردم که می‌فرمودند بروید و شعر عبدی را یاد بگیرید. باید رفت و این‌ها را نگاه کرد، یعنی ارزشی غیر از ارزش ادبی که همان شعر است، ارزش تاریخی هم دارد، اینکه در مقابل امام چه بیتی خوانده‌اند، چه روضه‌ای خوانده‌اند، چه عبارتی گفته‌اند.

عقیده شیعیان قرن پنجم

شخصی به نام «ابن جبر» یا «ابن جبری» که برای قرن پنجم است می‌گوید: (قبیله‌ی بنی‌تیم قبیله‌ی خلیفه اول است، بنی‌عَدی هم قبیله‌ی خلیفه دوم است، بنی‌عبدشمس هم قبیله‌ی بنی‌امیه است) «یَا تَیمُ تَیِّمَکَ الهَـوَی فَأَطَعتِهِ» ای ابوبکر! هوا و هوس تو، تو را منحرف کرد و تو هم اطاعت کردی…

«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ»[5]

«وَعَنِ البَصِیرَةِ یَا عَدیُّ عَدَاکِ» ای عمر! تو را از مسیر حق جدا کرد…

«وَمَنَعتِ إرثَ المُصطَفَی وَتُرَاثَهُ» میراث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را از اهل آن منع کردی…

«وَوَلِیتَهُ ظُلماً، فَمَن وَلّاکِ؟!» و آمدی بر صندلی خلافت و ولایت نشستی، چه کسی شما را دعوت کرده بود که به اینجا بیایید؟

حال توجّه کنید که آدرس می‌دهد، من در بین اشعار از این واضح‌تر ندیده‌ام.

«وَبَسَطتِ أیدِی عَبدِ شَمسٍ فَاغتَدَت» تو راه دادی، بسط ید دادی، راه دادی، اول شام را دادی، بعد مصر را دادی، بعد سیزده سال همه را دادی، چون عثمان از بنی امیه است، تو این کار را کردی…

«بِالظُّلمِ جَارِیَةً عَلَی مَغنَاکِ» ظلمی که همینطور تا امروز جاری است…

«لَا تَحسَبِیکَ بَرِیئَةً مِمَّا جَرَی» ای ابوبکر! فکر نکن ما تو را تبرئه می‌کنیم…

«والله مَا قَتَلَ الحُسَین سِوَاکِ» تو قاتل حسین [علیه السلام] هستی… نه یزید و شمر و عمر سعد!

از بین بیش از پانصد موردی که ما پیدا کردیم به این موضوع اشاره کرده‌اند، این یک نمونه است.

اینکه مهم‌ترین انحراف، انحرافِ جاری، انحرافِ ساری، فرهنگِ انحراف ایجاد شده از یک روز، قبح بعضی از قبح‌ها شکسته شد که کسی جرأت نمی‌کرد به سمت آن برود، آن روز اول شد.

جایگاه حضرت ابوطالب صلوات الله علیه

چرا عرب در جاهلیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را نکشت؟ چون یک کسی به نام «ابوطالب» سلام الله علیه بود که شیخ الاباطح بود، وصی الأوصیاء بود، بطل الأبطال بود، فارِس و پهلوان بود…

دیده‌اید در روزگار ما، فرض کنید اگر کسی پنج هزار میلیارد تومان پول داشته باشد، نود درصد مردم به او احترام می‌گذارند. در نهج البلاغه هم نقل شده است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: اگر به کسی بخاطر قدرت یا پول او احترام کنی، دو سوم دین تو از بین رفته است. این کار نحوی از شرک است.

اگر کسی محترم است که محترم است، اگر محترم نیست هم محترم نیست.

عرب دوره‌ی جاهلی به پول و جایگاه قبیله‌ای طرف امتیاز می‌دادند، جناب ابوطالب سلام الله علیه فقیر بودند، البته اشتباه نشود، فقیر به معنای گرسنه نیست. جناب ابوطالب صلوات الله علیه همان زمانی هم که ثروت نداشتند وقتی سفره می‌انداختند، دیگر آن روز کسی سفره‌داری نمی‌کرد، یعنی بخاطر هیبت و آقایی ایشان با ایشان رقابت نمی‌کردند. جناب ابوطالب صلوات الله علیه ثروتمند نبودند، ایشان تنها رئیس قبیله‌ای بودند که بی‌ثروت رئیس قبیله شدند.

شما تصوّر کنید که کسی واقعاً بدون حمایت احزاب و بدون وابستگی به یک جریان سیاسی ناگهان رئیس جمهور بشود. این کار کالمحال است، بالاخره حمایت و رسانه و پول و… می‌خواهد. این کار خیلی عجیب و سخت است.

جناب ابوطالب صلوات الله علیه ثروت نداشتند و رئیس همه‌ی قریش شدند، کلیددار کعبه شدند، این نشان می‌دهد که جناب ابوطالب صلوات الله علیه خیلی عظمت داشته‌اند.

اگر جناب ابوطالب صلوات الله علیه نبودند حتما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را می‌کشتند.

جناب ابوطالب صلوات الله علیه بعنوان رئیس قبیله‌ی قریش و بنی‌هاشم کاری کردند که جرأت نکنند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بکشند. گفتند اگر پیامبر را بکشیم بنی هاشم تا زمانی که یکایک ما را قصاص نکند رها نمی‌کند.

بنا به نقلی روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را دزدیدند، بنا به نقلی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم جایی رفته بودند و جناب ابوطالب صلوات الله علیه فکر کردند که ایشان را دزدیده‌اند. جناب ابوطالب صلوات الله علیه بلافاصله بنی هاشم را تجهیز کردند، هر یک نفر یا دو نفر کنار یک رئیس قبیله نشستند.

جناب ابوطالب صلوات الله علیه آمدند و صحبت کردند و فرمودند: محمد را پیدا نمی‌کنم، اگر تا فلان لحظه نیاید، کسی زنده نخواهد ماند.

وقتی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را آوردند یا ایشان آمدند، جناب ابوطالب صلوات الله علیه صدا زدند: جعفر!

جناب جعفر سلام الله علیه خنجر خود را نشان دادند.

جناب ابوطالب صلوات الله علیه صدا زدند: حمزه!

حضرت حمزه سلام الله علیه خنجر خود را نشان دادند.

هر کسی از این رؤسای قبیله نشسته بود دید که کنار او یک نفر مسلح نشسته است. جناب ابوطالب صلوات الله علیه فرمودند: اگر گوشه‌چشمی به محمد داشته باشید زنده نمی‌مانید.

جناب ابوطالب صلوات الله علیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را حفظ کرد.

آن روزی هم که خواستند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ترور کنند به این علت چهل نفر جمع شدند که بگویند طوری بزنیم که معلوم نباشد کدام قبیله این کار را کرده است.

تا زمانی که جناب ابوطالب صلوات الله علیه زنده بودند که این ترور هم انجام نشد، زمانی که جناب ابوطالب صلوات الله علیه از دنیا رفت اینطور عمل کردند و گفتند شاید کسی در بنی هاشم نباشد که بتواند جای او را پُر کند.

یعنی زمان قبل از اسلام می‌فهمیدند که نمی‌شود همینطور بیهوده افراد مهم قبیله را کشت، آدم‌هایی که عضو قبیله نبودند وقتی به شهر می‌آمدند حَلیفِ یک قبیله می‌شدند.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دنیا رفت اول دختر ایشان را کشتند، در حالی که نسبت به مخالفین دیگر که مهم بودند، نمی‌توانستند به این راحتی این کار را کنند.

این‌ها به مسیری آنطرف‌تر از جاهلیت رفته‌اند.

سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ

جلسه‌ی گذشته عرض کردیم که این‌ها یک آداب و سنن و فرهنگی به نام دین درست کردند…

اگر کسی به نام دین کار کند… جلسه‌ی گذشته بخشِ «ظلم» را عرض کردم، این خیلی خطرناک است. اجازه بدهید مثال بزنم تا ببینید.

طرف نمی‌تواند یک سوسک را بکشد، یا اگر در مقابل ما یک گوسفند را بکشند اذیت می‌شویم. اما اگر به شما بگویند که یکی از قتله‌ی امام حسین علیه السلام هنوز زنده است، مثلاً حرمله ملعون زنده است و الآن او را گرفته‌اند، بعد بفهمید دست او را جدا کرده‌اند.

شما آدمی هستید که نمی‌توانید یک سوسک را بکشید، اما می‌گویید الحمدلله که دست حرمله را کشتند.

می‌گوید نیروهای حزب الله لبنان موشک زدند و پنج اسرائیلی به هلاکت رسیدند، شما می‌گویید الحمدلله.

اگر نگاه دینی باشد، شما انسان خشنی نیستید، ولی می‌گویید خدا را شکر که دست حرمله را جدا کردند، ان شاء الله که پای او را هم جدا کنند! در حالی که در حالت عادی شما نمی‌توانید موی یک نفر را بکشید. البته نباید هم ظلم کرد، کسی که اهل ظلم است بداند که در دنیا ذلیل می‌میرد. ظالم در دنیا با ذلت می‌میرد. خدای متعال بخشی از ظلم را در دنیا تسویه می‌کند و اصل را برای قیامت نگه می‌دارد.

حال این چیزی که بنده عرض کردم تدیّن بود.

تاریخ که مهربان‌تر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خود ندیده است، ان شاء الله فدای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بشوم، ولی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شب لیلة الهریر به دستور خدای متعال پانصد و بیست و سه نفر را با شمشیر خود به درک واصل کرده‌اند. این کار بخاطر دین و به نام دین بود.

انسان با اعتقاد به دین، از لاک دفاعی خودش بیرون می‌آید.

خیلی از رزمنده‌های ما تمرین نکرده بودند، به جنگ می‌رفتند و می‌جنگیدند. اگر شما می‌خواستید اخلاق تربیت‌شده‌های رزمندگان مانند شهید علی اصغر رنجبران و شهید کاوه و شهید بروجردی را ببینید، باید آنجایی را می‌دیدید که این‌ها مشغول نبرد بودند، ناگهان کسی اسیر می‌شد، وقتی طرف اسیر می‌شد، رزمنده‌ی ما سلاح خود را غلاف می‌کرد و طرف را به آغوش می‌کشید.

این یعنی تا زمانی که در جنگ بودیم ممکن بود تیر سلاح من به سر تو هم اصابت کند، اما حالا که اسیر شده‌ای میهمان هستی، میهمان محترم است.

یعنی اگر دین دین باشد، به وقت خودش خشونت دارد، به وقت خودش رحم و مروت دارد، ملاک هم «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» است، خدای متعال اینطور است، همیشه رحمت خدای متعال بر غصب خدای متعال سبقت دارد، الا اینکه شرایط این امر نباشد.

اگر ما مخالف عنوان این «اسلام رحمانی» هستیم برای این است که نفی آن موارد خاص را می‌کند، وگرنه اگر منظور کسی این باشد که همیشه رحمت خدا بر غضب خدا (بجز موارد خاص) سبقت می‌گیرد، ما هم قبول داریم.

آن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اینقدر مهربان است، اگر لازم باشد و مجبور باشند و راه دیگری نباشد و با مُشتی وحشی طرف باشند و نخواهند امنیت را رها کنند و بخواهند آدم بکشند، آن‌ها را می‌کشد، اما این خیلی طول می‌کشد که به اینجا برسد که مقابله کنند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه صد روز صفین را معطل کردند، باید به نزدیک به صد هزار نفر لشگر خود غذا می‌دادند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمی‌خواستند جنگ را شروع کنند، تا زمانی هم که مجبور نشدند جنگ را شروع نکردند. وقتی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مجبور شدند و جنگ را شروع کردند، خودشان در یک شب بیش از پانصد نفر را کشتند، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به دنبال این بودند تا جایی که می‌شود جنگ نشود. اما اگر جنگ بشود و جنگ هم حکم خدا باشد که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از کسی ترس نداشتند، اما بنای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بر این بود که جنگ نشود و کار به جنگ نرسد.

حال اگر این عنوان منحرف بشود، اگر انسان بخواهد به نام دین خشونت کند… البته نه حقیقتِ دین، چون حقیقتِ دین که «سَبَقَتْ رَحْمَتُهُ غَضَبَهُ» است، دین بر اساس رحمت است، حتّی آنجایی هم که غضب است بر اساس رحمت است، آن عامل مخل امنیت را حذف می‌کند که دیگران بتوانند زندگی کنند.

نقل شده است که در بدر کسی را اسیر گرفته بودند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: چند دختر داری؟ عرض کرد: سه دختر. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: او آزاد است.

نقل شده است که همان شخص دوباره در احد اسیر شد، می‌گویند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند او را اعدام کنید.

یعنی در اسلام بنا بر خشونت نیست، اما اگر در جایی هم خشونت کند، خشونت از سر رحم است.

وقتی هک معرفتی صورت بگیرد

حال اگر انحراف ایجاد بشود، انسان‌ها به نام دین راحت می‌توانند خشونت کنند، دیگر وحشیگری می‌کند، داعشی به نام دین چند بچه را داخل یک قفس می‌گذارد و آتش می‌زند!

در اینجا بی‌دین‌ها هم تعجّب می‌کنند.

چون در مقابل دینی مانند داعش، صد رحمت به بی‌دینی!

انحرافی که ایجاد می‌کند، معلّم منحرفین می‌شود. ما در جایی بصورت مفصل توضیح داده‌ایم. انحرافی که معاویه ایجاد کرده است، و کار رسانه‌ای انحرافی‌ای که ایجاد کرده است، هنوز رسانه‌های دشمن دین نمی‌توانند انجام بدهند. خیلی خبره است.

اگر کسی انحرافی به نام دین ایجاد کند، راحت ظالم می‌شود، راحت وحشی می‌شود، قربة الی الله وحشی می‌شود، نمونه‌ی این امر هم همین داعش است، نمونه‌ی این امر «حَجاج».

شما تاریخ دقیق حَجاج را نمی‌دانید و فکر می‌کنید او ظاهر عجیب و غریب داشت! حجاج از صبح تا شب کار می‌کرد و از شب تا صبح زار می‌زد! چون بالاخره باید به نام دین آدم جذب کند.

اگر بنی امیه ساقط نشده بود حجاج جزو رؤسای مفسران تاریخ اسلام بود و شاید ما او را رئیس المفسرین می‌شناختیم. حافظ قرآن بود، مشغول قرآن بود، آیه تفسیر می‌کرد. وگرنه این‌ها که نمی‌توانستند حکومت کنند.

بعد می‌گفت: روز جمعه است، امروز یکی از محبان علی را بکشیم تا ثوابی برده باشیم!

به نام دین این کار را می‌کرد و دیگران هم خدا را شکر می‌کردند!!!

او به یک بی‌گناهی که ولی خدا بود، مانند قنبر، ظلم می‌کرد.

وقتی دین منحرف بشود، انسان‌ها خطرناک می‌شوند. دین منحرف از بی‌دینی بدتر است. اگر من ندانم آدرس اینجا کجاست، آنقدر در مسیر می‌ایستم و می‌پرسم تا راه را پیدا کنم، چون می‌دانم که نمی‌دانم. اما اگر با یک نرم افزار بیایم و آن نرم افزار به من آدرس غلط بدهد، چون خیال می‌کنم درست می‌گوید، هر چه بگوید انجام می‌دهم. وقتی ندانی که نمی‌دانی، با خیال راحت پیش می‌روی.

با خیال راحت آدم می‌کشد، با خیال راحت ظلم می‌کند، با خیال راحت…

لذا این موضوع خیلی مهم است که ما این دین را از کجا آورده‌ایم، خیلی مهم است که ما چه کتابی بخوانیم، خیلی مهم است که پای صحبت چه کسی می‌نشینیم.

اولین انحرافی که این‌ها ایجاد کردند این بود که آمدند و به نام دین ظلم کردند.

ابوتمام می‌گوید:

«هَراقوا دَمَي سِبطَيهم وتمَسَّكوا» خون پسران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ریختند و چنگ زدند، «بِحبلِ عُرى» به یک طناب سستی که «لا المَحضُ فتلا وَلا الشَّزرُ»… دیده‌اید که طناب را می‌پیچانند، این نه کامل پیچیده بود که محکم باشد و نه کامل باز بود که بفهمی طناب محکم نیست که آن را نگیری، ظاهر پیچیده بود و آن را می‌گرفتی، اما همینکه می‌گرفتی و قدری فشار می‌آمد، پاره می‌شدی و می‌افتادی.

می‌گوید این‌ها رفتند دینداری کنند، یعنی ظاهر امر این بود.

در نهج البلاغه است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: دین را پوستین وارونه کردند. یعنی ظاهر دین بود ولی هیچ چیزی سر جای خود نبود.

عمر به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گفت: خانه‌ی تو را آتش می‌زنم که دین پدرت تقویت بشود!!!

یعنی این کار را به نام دین انجام داد.

این بیت را تازه از همین «ابن جبر» پیدا کردیم، ببینید چه می‌گوید:

«يا أمةً ضلّت سبيلَ رَشادِها» ای امّتی که راه خودتان را گم کردید، «إنَّ الذي استَرشدتِه أغواكِ»

مثلاً قاتلی می‌خواهد شما را پیدا کند و بکشد، شما هم در حال فرار کردن از دست او هستید، به دنبال سرپناهی می‌گردید که از دست او فرار کنید، به سراغ قاتل می‌روید و می‌گویید من فلانی هستم، به نظر شما کجا بروم؟

می‌گوید: «إنَّ الذي استَرشدتِه» از آن کسی که می‌خواهی تو را هدایت و راهنمایی کند، و فکر می‌کنی او خلیفه است «أغواكِ»، همان او تو را گمراه می‌کند!

ظاهر امر دین است ولی دین نیست. آداب و سنن دارد، اخلاق دارد… شما فکر نکنید که شما روضه می‌خوانید، کعب الاحبار که یهودی الاصل بود روی منبر پیامبر می‌نشست و برای عمر از قیامت می‌گفت و عمر غش می‌کرد! «عمرو بن عُبید» می‌آمد و برای منصور دوانیقی روضه می‌خواند و از قبر و قیامت می‌گفت و منصور دوانیقی غش می‌کرد! اینطور نبود که ظاهر وحشتناک عجیب و غریب داشته باشند، بلکه به نام دین، دین را منحرف کردند و کاری کردند که به سمت آن چیزی می‌رفتند که باید از آن فرار می‌کردند! یعنی هک صورت گرفته بود.

خیال می‌کند حق محض است و حتّی کمی هم به خودش شک نمی‌کند!

«تفاوت علمای شیعه با علمای دیگران» از زبان دیگران!

یک نمونه بگویم تا شما تفاوت علمای شیعه با سایر علما را ببینید.

نام این شخص «شمس الدین ذهبی» است، آدم خیلی مهمی است، پانصد نوشته و کتاب دارد. آثار او هنوز ساری و جاری است، بنده حدود هفتاد کتاب او را در کتابخانه دارم.

تفاوت علمای ما با این‌ها در این است، می‌گوید باید حواس خودتان را جمع کنید… اطمینانی به طرف می‌دهد که طرف با خیال راحت غرق در فساد باشد. یک نمونه از بلایی که سقیفه آورده است این است.

ذهبی در جلد 17 کتاب «سیر اعلام النّبلاء» می‌نویسد: «الشَّيْخُ المُفِيْدُ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ النُّعْمَانِ البَغْدَادِيُّ * عَالِمُ الرَّافِضَة»،[6] شیخ مفید آخوند شیعه‌هاست، «صَاحِبُ التَّصَانِيْفِ» زیاد کتاب داشته است، نام او «مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ النُّعْمَانِ البَغْدَادِيُّ، الشِّيْعِيُّ» است، صاحب فنون و ادب بوده است. یکی از شیعیان راجع به او اینطور گفته است: «كَانَ أَوْحَدَ فِي جَمِيْع فُنُوْن العِلْمِ» یگانه‌ی همه‌ی علوم بود، در اصول عقاید، در اصول فقه، در فقه، در اخبار، در تاریخ، در حدیث، در اعتبارسنجی روایات، در تفسیر، در نحو، در ادبیات، در شعر، «كَانَ يُنَاظِرُ أَهْلَ كُلِّ عَقِيْدَةٍ مَعَ العَظَمَة فِي الدَّوْلَة البُوَيْهِيَّة» بزرگ هر مکتبی را که می‌آوردند این با او بحث می‌کرد و پشت او را می‌خواباند، «كَانَ قَويَّ النَّفْسِ» نفس او قوی بود، «كَثِيْرَ البِرِّ، عَظِيْمَ الخُشُوعِ» اهل خشوع بود، «كَثِيْرَ الصَّلاَةِ وَالصَّوْمِ» اهل عبادت بود، «يَلْبَسُ الخَشِنَ مِنَ الثِّيَابِ» ساده‌زیست بود و لباس خشن به تن می‌کرد، «وَكَانَ مُدِيْماً للمُطَالعَة وَالتَّعلِيم» دائماً مشغول مطالعه یا آموزش دادن بود، «وَمِنْ أَحْفَظِ النَّاسِ» حافظه‌ی حیرت‌انگیزی داشت.

«مَا تَرَكَ لِلمُخَالفين كِتَاباً إِلاَّ وَحَفِظَه»

نگاه کنید تفاوت علمای ما با آن‌ها در چیست، نه فقط آثار خودمان را می‌خواند، هیچ کتابی از آثار آن‌ها نبود که در دسترس باشد، الا اینکه چنان آن کتب را خوانده بود که تمام محتوا در ذهن او بود. برای همین هم می‌توانست با همه بحث کند.

یک مورد دیگر را هم بگویم، بعد شما همانطور که ذهبی گفته است، تفاوت ایشان با ذهبی را ببینید.

ذهبی می‌گوید: کتابی از کتب ما نبود الا اینکه شیخ مفید آن را حفظ بود!

«يَدُورُ عَلَى المكَاتبِ وَحوَانيتِ الحَاكَةِ» هر زمان فرصت داشت همه‌ی بازارها جستجو می‌کرد و «فَيَتَلَمَّحُ الصَّبيَّ الفَطِنَ» به دنبال بچه‌های باهوش بود، «فَيستَأْجِرُهُ مِنْ أَبَويه»

به پدر بچه می‌گفت این بچه که کار می‌کند هر روز چقدر دستمز می‌گیرد؟ پول کارکرد او را می‌داد و می‌گفت اجازه بده او بیاید و درس بخواند.

«بِذَلِكَ كَثُرَ تَلاَمِذَتُهُ» خیلی شاگرد تربیت کرد.

سلام بر حوزه علمیه، سلام بر وزارت آموزش و پرورش، سلام بر آموزش عالی!

سلام خدا بر شیخ مفید اعلی الله مقامه الشّریف.

اینجا می‌گوید بیش از دویست کتاب داشت، شیخ نجاشی که شاگرد شیخ مفید اعلی الله مقامه الشّریف است می‌گوید بیش از چهارصد کتاب داشت.

از این چهارصد کتاب شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه حتی سی جلد کتاب به ما نرسیده است. هم دشمنان این کتب را سوزانده‌اند و هم ما حال جمع‌آوری نداریم.

شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه در چه شرایطی این چهارصد جلد کتاب را نوشته‌اند؟ در شرایطی که هر سال دو مرتبه در ایام غدیر و ایام محرم، خاک منطقه‌ی زندگی او را در کرخه و بغداد به توبره می‌کشیدند و آدم می‌کشتند.

شیخ مفید رضوان الله تعالی علیه دستور داده بود که تئاتر بازی کنند، مانند تعزیه یک نفر نقش پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بازی می‌کرد و یک نفر نقش امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بازی می‌کردند و واقعه غدیر را اجرا می‌کردند که بچه‌ها ببینند چطور غدیر شد.

خانمی را بر شتر سوار می‌کردند و دو آدمِ دیگر را بر الاغ سوار می‌کردند و می‌گفتند این‌ها عایشه و طلحه و زبیر هستند و جمل اینطور رخ داده است.

آن‌ها هم حمله می‌کردند و سر می‌بریدند و آدم‌ها کشته می‌شدند، اما سال بعد هم این کار را می‌کردند. چون باید این عقاید به بعدی‌ها می‌رسید.

بعد هم اینطور نبود که شیخ مفید اعلی الله مقامه الشّریف فقط کتب خودمان را بخوانند.

ذهبی می‌گوید: شیخ مفید دویست کتاب داشت، «لَمْ أَقِفْ عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا وَلله الحَمْدُ» الحمدلله من حتی یک مورد از آن‌ها را هم ندیده‌ام!

خیلی ممنون که از جهل خودت خوشحال هستی!!!

مسلّماً این جهل مرکّب است.

اگر کسی را به نام دین منحرف کنند، چون متعصب می‌شود، هیچ وقت در خلاف گفتنِ خودش حتّی شک هم نمی‌کند. به راحتی ظلم می‌کند، به راحتی آدم می‌کشد، به راحتی خطا می‌کند، به راحتی توهین و بی‌ادبی می‌کند.

ابن تیمیّه در کتاب ردّی که نوشت به علامه حلّی اعلی الله مقامه الشّریف فحاشی می‌کرد، به علامه حلّی رضوان الله تعالی علیه می‌گفتند جواب او را بده، علامه حلّی رضوان الله تعالی علیه فرمودند: کتاب را نگاه کردم، او شعوری ندارد که من بخواهم به او جواب بدهم، وقت من ارزش دارد.

غیرشیعیان گفته‌اند علامه حلّی مؤدّت بود ولی ابن تیمیّه بی‌ادب بود.

ظلم به نام دین!

یک بابی باز کردند، به نام دین اولویت‌سازی کردند، اول هم جنگ با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها!

به نام دین می‌زدند و می‌کشتند.

طرف آمد و سؤال کرد که معنای این آیه چیست، قاتل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گفت: «نُهِينَا عَنْ التَّعَمُّقِ» ما نهی شده‌ایم، به تو چه ربطی دارد؟

دوباره سؤال کرد و عمر گفت: «نُهِينَا عَنْ التَّعَمُّقِ» ما نهی شده‌ایم، به تو چه ربطی دارد؟

دوباره معنای آیه را پرسید، او را به بصره تبعید کردند!

به چه عنوان این کار را کردند؟ مگر چه خطایی کرده بود؟ در مورد قرآن کریم سؤال کرده بود!

ظلم کردن را سنّت کردند، به نام اینکه «به شما چه ربطی دارد؟»، «حرام است»، «چون و چرا نکن»، «بخوان و برو».

تحمل کردنِ ظالم را هم واجب کردند.

وزیر اوقاف امروز عربستان که «شیخ صالح آل شیخ» نام دارد یک کتاب اعتقادی دارد… معاصر می‌گویم که تصوّر نکنید موضوع برای هزار و چهارصد سال قبل است، مسئله این است که همان چیزهایی که آن روز بود، تابحال جاری است…

از «شیخ صالح آل شیخ» سؤال می‌کنند و می‌گویند نظر شما در مورد داعش چیست؟ می‌گوید: کمک به داعش حرام است. چرا؟ آیا چون ظلم می‌کنند؟ نه! می‌گوید: چون شاه عربستان را قبول ندارد!

در ادامه می‌گوید: اگر امام (منظور او شاه عربستان است) همه‌ی اولیای خدا را کشته باشد و گناهی نباشد که در پرونده‌ی او نباشد، وقتی شاه شده است، اطاعتِ او واجب است. چون داعشی‌ها شاه عربستان را قبول ندارند بد هستند!

یعنی داعش را بخاطر جنایات آن بد نمی‌داند، می‌گوید چون شاه عربستان را قبول ندارد بد هستند!

یعنی مفهوم «امام هدایت» تغییر کرد و به «شاه» تبدیل شد و در ادامه هم گفتند «شاه» هرچه باشد باید او را اطاعت کرد.

اگر شما در اینترنت جستجو کنید خواهید دید که چقدر از کشورهای اسلامی وقتی صدام مُرد، عزای عمومی اعلام کردند.

دیگر وقتی عمروعاص مقدس است، صدام که در مقابل او طاهر است! مادر عمروعاص در عرب جاهلی نمادِ بی‌ادبی بود!

طرف می‌گوید عمروعاص برای ما مقدس است!

جلسه‌ی گذشته هم عرض کردم، اصلاً همینکه این جرثومه‌ی فساد، نماد دروغ، نماد حرام، نماد آم‌کشی، نماد رشوه، مقدّس است، یعنی همین چیزی است که ما عرض می‌کنیم، شما هک شده‌اید!

پدری کردن اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین برای همه

ما بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم «امام هدایت» داشتیم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غایتِ هدایت هستند. در افکار این «امام هدایت» را برداشتند و به «شاه» تبدیل کردند، یعنی هر کسی که زور بیشتری دارد!

این انحراف خیلی بزرگی است، مسلمین تا همین امروز هم درگیر هستند، عمدتاً در جایی کشتار رخ نمی‌دهد مگر برای قدرت. یعنی برای همان روز است، از آن روز شروع شده است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم دوره‌ی خودشان هدایت می‌کردند، با اینکه معاذالله به حضرت «کذّاب» می‌گفتند، چرا؟ چون مردم آن دیگری‌ها را دیده بودند که حتّی نمی‌توانستند از روی قرآن بخوانند، بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از آینده خبر می‌دادند. برای همین جامعه نمی‌توانست تحمّل کند.

انگار که در زندان، آن هم قسمتِ جیب‌بُرها، ببینند که قنوت نماز یک نفر نیم ساعت طول می‌کشد، مسلّماً می‌گویند معلوم نیست که می‌خواهد کلاه چه کسی را بردارد! چون این‌ها اصلاً غیر از دزد ندیده‌اند.

جامعه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هر کسی را دیده بودند طوری بود که وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمودند در فلان جا فلان خواهد شد، می‌گفتند کذاب است! چون نمی‌توانستند تحمّل کنند و برای همین نسبتِ دروغ می‌دادند و این واکنش را داشتند.

بعضی از پیشگویی‌های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همان زمان محقق شد، بعضی دیگر همانطور که در جلسه‌ی قبل عرض کردم ششصد سال بعد محقق شد، بخشی هم مانند این‌هاست که عرض می‌کنم و برای منابع ما نیست.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین یک ویژگی دارند که امام همه هستند، حتّی اگر همه این حضرات را نشناسند، «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ»… خدا خداست، اگر بندگان خدا را نشناسند و خدا را نخواهند هم، باز هم روزی می‌دهد. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ولیّ هستند، تا جایی که بشود دست می‌گیرند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای رقاصه‌ی کالیفرنیا هم امام هستند، ولو اینکه او نشناسد، زمینه‌ی هدایت را برای همه فراهم می‌کند، امام است، حجّت باطنی است، اصلِ امامتِ امام «حجّت باطنی» امام است، اصلاً لازم نیست حضور ظاهریِ فیزیکی داشته باشد.

طرف روزی در خانه نشسته بود و سر او درد می‌کرد و تب و لرز داشت، گفت می‌خوابم و نماز خود را در خانه می‌خوانم. بعد گفت حیف است، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امام جماعت هستند و منبر هم می‌روند. به مسجد آمد و بعد از نماز هم عقبِ مجلس نشست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به او اشاره کردند و فرمودند: جلو بیا. گفت: آقا! حالم خیلی بد بود و سر درد و تب و لرز داشتم، ولی به عشق شما آمده‌ام. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: این من بودم که تو را آوردم، دل من برای تو تنگ شده بود.

بخدا قسم اگر کسی غیر از این فکر کند باخته است. هر وقتی که شما به حضرت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه سلام می‌دهید، باید یقین کنید که حضرت خواسته‌اند که شما سلام کنید. این امام زمان ارواحنا فداه است که فرموده‌اند به مجلس مادر ما بیا.

امشب به هر بهانه‌ای می‌شد امشب به جلسه نیامد، گاهی کرامت آن بزرگواران که به استحقاق ما ربطی ندارد، آن بزرگواران پدری می‌کنند…

آن شخص عرض : آقا! یعنی شما به اطراف مسجد اشراف دارید؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: ما به شرق و غرب عالم اشراف داریم.

نوبت رقاصه‌ای بود که او برای متوکل برقصد، بزم آماده بود و دیدند او نیست، مدّتی بعد آمد. به او گفتند: متوکل دهان تو را می‌شکند، برو که متوکل تو را کار دارد. متوکل ملعون گفت: کجا بودی؟ آن زن گفت: حج بودم…

ممکن است انسان خیال کند که مگر می‌شود رقاصه‌ی بزم طاغوت هم…

اگر کورسویی از حق‌طلبی در باطن کسی مانده باشد، آن بزرگواران ما را نجات می‌دهند، «يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ»،[7] اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین راه را به ما نشان می‌دهد که ما با داشتن اختیار، حق را بشناسیم و به آن عمل کنیم.

متوکل ملعون پرسید: ای زن! کجا بودی؟

آن زن گفت: حج بودم.

عرب به حج اصلی «حج» می‌گوید و به حج عمره هم «عمره» می‌گوید.

متوکل گفت: آیا مرا مسخره می‌کنی؟ الآن که ماه شعبان است.

آن زن گفت: «حَجَجتُ اِلى قَبرِ الحُسَينِ» رفته بودم به دور قبر امام حسین علیه السلام بگردم…

آن کنیزی که رقاص بود شجاع هم شده بود!

متوکل ملعون گفت: تو را می‌کشم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: من به شرق و غرب عالم تسلّط دارم.

این روایت فقط هم برای شیعیان نیست، «ابن حِبّان» در دو کتاب خودش به امام رضا صلوات الله علیه و امام جواد صلوات الله علیه جسارت کرده است، می‌گوید هر وقت به قبر علی بن موسی الرضا رفتم و حاجت داشتم، از خدا خواستم، خدا به حرمت او به من داده است.

طرف شیعه نیست، می‌گوید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در خواب دیدم، گفتم: فتح مکه شد و شما گفتید هر کسی به خانه‌ی ابوسفیان برود در امان است، هر کسی به مسجد الحرام برود در امان است، ولی وقتی این‌ها به کربلا رسیدند با فرزندان شما چه کردند؟ زن و بچه را اسیر گرفتند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: برو و شعر دوست خودت یعنی پسرِ سِیفی را ببین.

او از خواب بیدار شد و دوست خود را پیدا کرد و از او پرسید: آیا راجع به اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در فتح مکه آقایی کردند و در مقابل هم ابوسفیان و فرزندانش نمک به حرامی کردند شعر داری؟ گفت: تو از کجا می‌دانی؟ گفت: من امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در خواب دیدم و حضرت فرمودند بیایم و از تو بپرسم. آن شاعر گفت: علی به تو گفته است که بیایی و شعر مرا ببینی؟

این موضوع الآن در «دیوان حیص بیص» هست، این شعری که الآن می‌خوانم هم برای هشتصد سال قبل است، همان زمان خواب دیده است.

خیلی از اوقات خواب حجّت نیست، ولی خواب‌های اینطوری رؤیای صادقه است، چون طرف می‌گوید من هنوز این شعر خودم را در جایی نخوانده‌ام.

شاعر شعر را خواند و گفت:

«مَلکْنا فَکانَ الْعَفْوُ مِنّا سَجیةً» اگر ما حاکم بشویم، بنای ما بر بخشش است.

«فَلَمّا مَلِکْتُمْ سالَ بِالدَّمِ اَبْطَحُ‏» اگر شما (بنی امیّه) حاکم بشوید، سرزمین حجاز را دریای خون می‌کنید.

«وَحَلَّلْتُمْ قَتْلَ الاُْساری وَطالَما» شما می‌گویید ریختنِ خونِ اسیر حلال است.

«غَدَوْنا علی(علیه السلام) الاَْسْری نَمُّنُ وَنَصْفَحُ‏» امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به پسر خود فرمودند: تو هم مانند من زاهد هستی و نان خشک می‌خوری، این ابن ملجم میهمان است، «أطِيبُوا طَعَامَهُ وَ ألِينُوا فرَاشَهُ»،[8] اگر خودت جای سخت می‌خوابی، برای او جای نرم پهن کن، به او غذای خوب بده.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

حال این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که با دشمن خود مهربان است، با حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که همه‌ی وجود ایشان است، به قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رکنِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، چطور است؟ مسلّماً حاضر است تکه پاره بشود ولی خراشی بر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نیفتد.

بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به شرایطی مضطر شدند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سپر شدند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را زدند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نزنند…

یک مرد غیور به خانه برود و ببیند همسر او که بخاطر او… چه حالی می‌شود؟

دقیقاً برای همین ایام است، برای روزهای پایانی عمر شریف حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه آمدند و دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر نمی‌توانستند از جای خود بلند شوند، دیگر گریه‌های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم صدا نداشت، چون گریه‌ی با صدا هم انرژی می‌خواهد، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیگر انرژی نداشتند، گریه می‌کردند ولی بی‌صدا…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیدند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در بستر در حال گریه کردن هستند، آسمان روی سر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خراب شد. برای چه گریه می‌کند؟ آیا دست او درد می‌کند؟ آیا پهلوی او درد می‌کند؟…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باسرعت رفتند و سر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به دامان گرفتند، عرض کردند: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ»،[9] ای سیّده‌ی من! چرا گریه می‌کنی؟

ادب را ببینید، انگار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با امام خود حرف می‌زنند، برده به صاحب خود «یا سیّدی و مولای» می‌گوید، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌گویند: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ»، ای سیّده‌ی من! چرا گریه می‌کنی؟

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیدند ذهن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به سمت درد و شدّت درد رفته است، بلافاصله با همان صدای خفیف فرمودند: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي» برای غربت تو بعد از خودم گریه می‌کنم.

خدا می‌داند که اگر به دورِ خانه‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ریخته بودند و صد ضربه‌ی شمشیر زده بودند و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را تکه تکه کرده بودند، والله برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آسان بود. برای کسی مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیدنِ این صحنه سخت بود.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بلافاصله برای اینکه دل حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به دست بیاورند… چون حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگران امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، حضرت می‌دانند که مدّت زیادی از عمر ایشان نمانده است، می‌دانند که بعد از ایشان با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه می‌کنند، می‌دانند جامعه با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه طوری برخورد می‌کند که انگار حضرت را نمی‌شناسد…

بخاری می‌گوید: «اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ النَّاسِ»،[10] اصلاً انگار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نمی‌شناختند، انگار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شهر نبودند…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: برای غربت تو گریه می‌کنم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم عرض کردند: «إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ»، این موضوع برای من کوچک است، تو غصه نخور، من تحمّل می‌کنم، غربت چیزی نیست…

بعد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دیدند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غریب شده‌اند، اشاره کردند که می‌خواهم وصیّت کنم، «فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا»[11] امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالای سر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نشستند، «وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي اَلْبَيْتِ» غیر از بچه‌های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کسی نماند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «يَا اِبْنَ عَمِّ»

در این جمله «يَا اِبْنَ عَمِّ» خیلی خیلی محبّت است، توضیح این موضوع برای جلسه‌ی دیگری.

تا زمانی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این «من پسرعموی تو هستم» را نگفتند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در آن لحظه‌ی آخر چشم باز نکردند.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: «يَا اِبْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً» از وقتی با هم زندگی کردیم من به تو دروغ نگفتم…

درواقع حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در اینجا کوچکی و تواضع کردند… علی جان! به تو بی‌احترامی می‌کنند؟ من کنیز تو هستم… «يَا اِبْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لاَ خَائِنَةً وَ لاَ خَالَفْتُكَ» من به تو خیانت نکردم، «مُنْذُ عَاشَرْتَنِي» از وقتی با من زندگی کردی، سعی کردم که در همه جا مدافع تو باشم، سعی کردم وظایف خود را انجام بدهم، مرا حلال کن…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «عَزَّ عَلَيَّ» وقتی اینطور حرف می‌زنی من اذیّت می‌شوم و نمی‌توانم تحمّل کنم…

بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کردند: «فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا» بخدا قسم کسی مصیبتی بالاتر از این ندیده است، «وَ آلَمَهَا» کسی بیشتر از این درد نکشیده است، «هَذِهِ وَ اَللَّهِ مُصِيبَةٌ لاَ عَزَاءَ عَنْهَا» فاطمه جان! این مصیبتی است که هیچ چیزی جای آن را نمی‌گیرد، دیگر این دل آرام نمی‌گیرد… «ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً» هر دو شروع کردند به گریه کردن…

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رو می‌گرفتند و خود را می‌پوشاندند، حتّی نمی‌گفتند درد دارم…

اینجا شروع کردند به گریه کردن، متن روایت علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه می‌گوید: «وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ» امیرالمؤمنین صلوات الله علیه او را به سینه‌ی خود چسباند، وقتی او را بغل گرفت، اوضاع بدن را دید که «ذَابَ لَحْمُهَا»[12] گوشت آب شده است، «نَحَلَ جِسْمُهَا» جسم از بین رفته است، «وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ» انگار پارچه را روی زمین انداخته‌اند، نه روی بدن…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الأنوار البهية ، صفحه 298 (وخرج أبو محمد عليه السلام في جنازته، وقميصه مشقوق وصلى عليه ودفنه. وقال المسعودي: وكانت وفاة أبي الحسن عليه السلام في خلافة المعتز بالله، وذلك في يوم الاثنين لأربع بقين من جمادى الآخرة سنة أربع وخمسين ومائتين، وهو ابن أربعين سنة، وقيل: ابن اثنتين وأربعين، وقيل: أكثر من ذلك، وسمع في جنازته جارية، تقول: ماذا لقينا في يوم الاثنين قديما وحديثا ؟ وصلى عليه أحمد بن المتوكل على الله في شارع أبي أحمد وفي داره بسامراء، ودفن هناك، انتهى. أقول: أشارت الجارية بهذه الكلمة الى يوم وفاة النبي صلى الله عليه وآله، وجلافة المنافقين الطغام، والبيعة التي عم شؤمها الإسلام، وأخذت الجارية هذه عن عقيلة الهاشميين زينب بنت أمير المؤمنين عليهما السلام، في ندبتها على الحسين عليه السلام: بأبي من أضحى عسكره يوم الاثنين نهبا. وقال في إثبات الوصية: حدثنا جماعة كل واحد منهم يحكي، أنه دخل الدار – أي دار أبي الحسن عليه السلام يوم وفاته – وقد اجتمع فيها جل بني هاشم من الطا لبيين والعباسيين، واجتمع خلق من الشيعة ولم يكن ظهر عندهم أمر أبي محمد عليه السلام، ولا عرف خبره إلا الثقات الذين نص أبو الحسن عليه السلا م عندهم عليه، فحكوا أنهم كانوا في مصيبة وحيرة، فهم في ذلك إذ خرج من الدار الداخلة خادم فصاح بخادم آخر: يا رياش خذ هذه الرقعة وامض بها الى دار أمير المؤمنين وادفعها الى فلان، وقل له: هذه رقعة الحسن بن علي، فاستشرف الناس لذلك، ثم فتح من صدر الرواق باب، وخرج خادم اسود)

[5] سوره مبارکه جاثیه، آیه 23 (أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَىٰ عِلْمٍ وَخَتَمَ عَلَىٰ سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَىٰ بَصَرِهِ غِشَاوَةً فَمَنْ يَهْدِيهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ ۚ أَفَلَا تَذَكَّرُونَ)

[6] سير أعلام النبلاء – ط الرسالة ، جلد 17 ، صفحه 344 (الشَّيْخُ المُفِيْدُ مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ النُّعْمَانِ البَغْدَادِيُّ * عَالِمُ الرَّافِضَة، صَاحِبُ التَّصَانِيْفِ، الشَّيْخُ المُفِيْد، وَاسْمُهُ: مُحَمَّدُ بنُ مُحَمَّدِ بنِ النُّعْمَانِ البَغْدَادِيُّ، الشِّيْعِيُّ، وَيُعْرَفُ: بِابْنِ المُعَلِّمِ. كَانَ صَاحِبَ فُنُوْنٍ وَبُحُوثٍ وَكَلاَمٍ، وَاعْتِزَالٍ وَأَدَبٍ. ذَكَرَهُ ابْنُ أَبِي طَيٍّ فِي (تَاريخ الإِمَامِيَّة) ، فَأَطْنَبَ وَأَسْهَبَ، وَقَالَ: كَانَ أَوْحَدَ فِي جَمِيْع فُنُوْن العِلْمِ: الأَصْلَين، وَالفِقْهِ، وَالأَخْبَارِ، وَمَعْرِفَةِ الرِّجَال، وَالتَّفْسِيْرِ، وَالنَّحْوِ، وَالشِّعرِ. وَكَانَ يُنَاظِرُ أَهْلَ كُلِّ عَقِيْدَةٍ مَعَ العَظَمَة فِي الدَّوْلَة البُوَيْهِيَّة، وَالرُّتبَةِ الجَسِيْمَةِ عِنْدَ الخُلَفَاء، وَكَانَ قَويَّ النَّفْسِ، كَثِيْرَ البِرِّ، عَظِيْمَ الخُشُوعِ، كَثِيْرَ الصَّلاَةِ وَالصَّوْمِ، يَلْبَسُ الخَشِنَ مِنَ الثِّيَابِ، وَكَانَ مُدِيْماً للمُطَالعَة وَالتَّعلِيم، وَمِنْ أَحْفَظِ النَّاسِ. قِيْلَ: إِنَّهُ مَا تَرَكَ لِلمُخَالفين كِتَاباً إِلاَّ وَحَفِظَه، وَبهَذَا قَدَر عَلَى حَلِّ شُبَه القَوْم، وَكَانَ مِنْ أَحرصِ النَّاسِ عَلَى التَّعْلِيمِ، يَدُورُ عَلَى المكَاتبِ وَحوَانيتِ الحَاكَةِ، فَيَتَلَمَّحُ الصَّبيَّ الفَطِنَ، فَيستَأْجِرُهُ مِنْ أَبَويه – يَعْنِي فَيُضِلُّهُ – قَالَ: وَبِذَلِكَ كَثُرَ تَلاَمِذَتُهُ. وَقِيْلَ: رُبَّمَا زَارَهُ عَضُدُ الدَّوْلَة، وَيَقُوْلُ لَهُ: اشْفَعْ تُشَفَّعْ. وَكَانَ رَبعَةً نَحِيْفاً أَسمرَ، عَاشَ سِتاً وَسَبْعِيْنَ سَنَةً، وَلَهُ أَكْثَرُ مِنْ مائَتَي مُصَنَّف – إِلَى أَنْ قَالَ: مَاتَ سَنَةَ ثَلاَثَ عَشْرَةَ وَأَرْبَع مائَة، وَشَيَّعَهُ ثَمَانُوْنَ أَلْفاً. وَقِيْلَ: بَلَغَتْ تَوَالِيفُهُ مائَتَيْنِ ، لَمْ أَقِفْ عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا – وَلله الحَمْدُ -، يُكْنَى أَبَا عَبْدِ اللهِ.)

[7] نهج البلاغه، خطبه 1 (وَ اصْطَفَى سُبْحَانَهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِيَاءَ، أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثَاقَهُمْ وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرِّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ؛ فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِيَاءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكِّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمْ آيَاتِ الْمَقْدِرَةِ مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ وَ مِهَادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ [تَتَتَابَعُ] تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ وَ لَمْ يُخْلِ اللَّهُ سُبْحَانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيٍّ مُرْسَلٍ أَوْ كِتَابٍ مُنْزَلٍ أَوْ حُجَّةٍ لَازِمَةٍ أَوْ مَحَجَّةٍ قَائِمَةٍ، رُسُلٌ لَا تُقَصِّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ وَ لَا كَثْرَةُ الْمُكَذِّبِينَ لَهُمْ مِنْ سَابِقٍ سُمِّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ. عَلَى ذَلِكَ نَسَلَتِ الْقُرُونُ و مَضَتِ الدُّهُورُ وَ سَلَفَتِ الْآبَاءُ وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ.)

[8] الإمامة والسياسة ، جلد 1 ، صفحه 181 (ماذا لقيت من أمتك من الأود واللدد ؟ فقال : ادع عليهم ، فقلت : اللهم أبدلني بهم خيرا لي منهم ، وأبدلهم بي شرا لهم مني ، وخرج إلى الصلاة فاعترضه ابن ملجم ، وأدخل ابن ملجم على علي بعد ضربه إياه ، فقال : أطيبوا طعامه ، وألينوا فراشه ، فإن أعش فأنا ولي دمي ، إما عفوت ، وإما اقتصصت ، وإن أمت فالحقوه بي ، ولا تعتدوا ، إن الله لا يحب المعتدين )

[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۴۳ ، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ يُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ .)

[10] صحيح البخاري ، جلد 5 ، صفحات 139 و 140 (حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ، بِنْتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ، وَفَدَكٍ وَمَا بَقِيَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «§لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، إِنَّمَا يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ – صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ – فِي هَذَا المَالِ»، وَإِنِّي وَاللَّهِ لاَ أُغَيِّرُ شَيْئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ حَالِهَا الَّتِي كَانَ عَلَيْهَا فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلَأَعْمَلَنَّ فِيهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. فَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ مِنْهَا شَيْئًا، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا، وَكَانَ لِعَلِيٍّ مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ النَّاسِ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِي بَكْرٍ وَمُبَايَعَتَهُ، وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ، فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَنِ ائْتِنَا وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ، فَقَالَ عُمَرُ: لاَ وَاللَّهِ لاَ تَدْخُلُ عَلَيْهِمْ وَحْدَكَ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَمَا عَسَيْتَهُمْ أَنْ يَفْعَلُوا بِي، وَاللَّهِ لآتِيَنَّهُمْ، فَدَخَلَ عَلَيْهِمْ أَبُو بَكْرٍ، فَتَشَهَّدَ عَلِيٌّ، فَقَالَ: إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا فَضْلَكَ وَمَا أَعْطَاكَ اللَّهُ، وَلَمْ نَنْفَسْ عَلَيْكَ خَيْرًا سَاقَهُ اللَّهُ إِلَيْكَ، وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالأَمْرِ، وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَصِيبًا، حَتَّى فَاضَتْ عَيْنَا أَبِي بَكْرٍ، فَلَمَّا تَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَبُّ إِلَيَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِي، وَأَمَّا الَّذِي شَجَرَ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ مِنْ هَذِهِ الأَمْوَالِ، فَلَمْ آلُ فِيهَا عَنِ الخَيْرِ، وَلَمْ أَتْرُكْ أَمْرًا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَصْنَعُهُ فِيهَا إِلَّا صَنَعْتُهُ، فَقَالَ عَلِيٌّ لِأَبِي بَكْرٍ: مَوْعِدُكَ العَشِيَّةَ لِلْبَيْعَةِ، فَلَمَّا صَلَّى أَبُو بَكْرٍ الظُّهْرَ رَقِيَ عَلَى المِنْبَرِ، فَتَشَهَّدَ، وَذَكَرَ شَأْنَ عَلِيٍّ وَتَخَلُّفَهُ عَنِ البَيْعَةِ، وَعُذْرَهُ بِالَّذِي اعْتَذَرَ إِلَيْهِ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ وَتَشَهَّدَ عَلِيٌّ، فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِي بَكْرٍ، وَحَدَّثَ: أَنَّهُ لَمْ يَحْمِلْهُ عَلَى الَّذِي صَنَعَ نَفَاسَةً عَلَى أَبِي بَكْرٍ، وَلاَ إِنْكَارًا لِلَّذِي فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ، وَلَكِنَّا نَرَى لَنَا فِي هَذَا الأَمْرِ نَصِيبًا، فَاسْتَبَدَّ عَلَيْنَا، فَوَجَدْنَا فِي أَنْفُسِنَا، فَسُرَّ بِذَلِكَ المُسْلِمُونَ، وَقَالُوا: أَصَبْتَ، وَكَانَ المُسْلِمُونَ إِلَى عَلِيٍّ قَرِيبًا، حِينَ رَاجَعَ الأَمْرَ المَعْرُوفَ)

[11] روضة الواعظین ، جلد ۱ ، صفحه ۱۵۰ (وَ رُوِيَ: أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ لاَ زَالَتْ بَعْدَ اَلنَّبِيِّ مُعَصَّبَةَ اَلرَّأْسِ نَاحِلَةَ اَلْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ اَلرُّكْنِ مِنَ اَلْمُصِيبَةِ بِمَوْتِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ هِيَ مَهْمُومَةٌ مَغْمُومَةٌ مَحْزُونَةٌ مَكْرُوبَةٌ كَئِيبَةٌ حَزِينَةٌ بَاكِيَةُ اَلْعَيْنِ مُحْتَرِقَةُ اَلْقَلْبِ يُغْشَى عَلَيْهَا سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ فِي كُلِّ سَاعَةٍ وَ حِينَ تَذْكُرُهُ وَ تَذْكُرُ اَلسَّاعَاتِ اَلَّتِي كَانَ يَدْخُلُ فِيهَا عَلَيْهَا فَيَعْظُمُ حُزْنُهَا وَ تَنْظُرُ مَرَّةً إِلَى اَلْحَسَنِ وَ مَرَّةً إِلَى اَلْحُسَيْنِ وَ هُمَا بَيْنَ يَدَيْهَا عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ فَتَقُولُ أَيْنَ أَبُوكُمْا اَلَّذِي كَانَ يُكْرِمُكُمَا وَ يَحْمِلُكُمَا مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ أَيْنَ أَبُوكُمَا اَلَّذِي كَانَ أَشَدَّ اَلنَّاسِ شَفَقَةً عَلَيْكُمَا فَلاَ يَدَعُكُمَا تَمْشِيَان عَلَى اَلْأَرْضِ فَ إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  فُقِدَ وَ اَللَّهِ جَدُّكُمَا وَ حَبِيبُ قَلْبِي وَ لاَ أَرَاهُ يَفْتَحُ هَذَا اَلْبَابَ أَبَداً وَ لاَ يَحْمِلُكُمَا عَلَى عَاتِقِهِ كَمَا لَمْ يَزَلْ يَفْعَلُ بِكُمَا ثُمَّ مَرِضَتْ مَرَضاً شَدِيداً وَ مَكَثَتْ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً فِي مَرَضِهَا إِلَى أَنْ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا فَلَمَّا نُعِيَتْ إِلَيْهَا نَفْسُهَا دَعَتْ أُمَّ أَيْمَنَ وَ أَسْمَاءَ بِنْتَ عُمَيْسٍ وَ وَجَّهَتْ خَلْفَ عَلِيٍّ وَ أَحْضَرَتْهُ فَقَالَتْ يَا اِبْنَ عَمِّ إِنَّهُ قَدْ نُعِيَتْ إِلَيَّ نَفْسِي وَ إِنَّنِي لَأَرَى مَا بِي لاَ أَشُكُّ إِلاَّ أَنَّنِي لاَحِقَةٌ بِأَبِي سَاعَةً بَعْدَ سَاعَةٍ وَ أَنَا أُوصِيكَ بِأَشْيَاءَ فِي قَلْبِي قَالَ لَهَا عَلِيٌّ أَوْصِينِي بِمَا أَحْبَبْتِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ فَجَلَسَ عِنْدَ رَأْسِهَا وَ أَخْرَجَ مَنْ كَانَ فِي اَلْبَيْتِ ثُمَّ قَالَتْ يَا اِبْنَ عَمِّ مَا عَهِدْتَنِي كَاذِبَةً وَ لاَ خَائِنَةً وَ لاَ خَالَفْتُكَ مُنْذُ عَاشَرْتَنِي فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَعَاذَ اَللَّهِ أَنْتِ أَعْلَمُ بِاللَّهِ وَ أَبَرُّ وَ أَتْقَى وَ أَكْرَمُ وَ أَشَدُّ خَوْفاً مِنَ اَللَّهِ أَنْ أُوَبِّخَكِ غَداً بِمُخَالَفَتِي فَقَدْ عَزَّ عَلَيَّ بِمُفَارَقَتِكِ وَ بِفَقْدِكِ إِلاَّ أَنَّهُ أَمْرٌ لاَ بُدَّ مِنْهُ وَ اَللَّهُ جَدَّدَ عَلَيَّ مُصِيبَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ قَدْ عَظُمَتْ وَفَاتُكَ وَ فَقْدُكَ فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ مِنْ مُصِيبَةٍ مَا أَفْجَعَهَا وَ آلَمَهَا وَ أَمَضَّهَا وَ أَحْزَنَهَا هَذِهِ وَ اَللَّهِ مُصِيبَةٌ لاَ عَزَاءَ عَنْهَا وَ رَزِيَّةٌ لاَ خَلَفَ لَهَا ثُمَّ بَكَيَا جَمِيعاً سَاعَةً وَ أَخَذَ عَلِيٌّ رَأْسَهَا وَ ضَمَّهَا إِلَى صَدْرِهِ ثُمَّ قَالَ أَوْصِينِي بِمَا شِئْتِ فَإِنَّكِ تَجِدِينِي وَفِيّاً أُمْضِي كُلَّ مَا أَمَرْتِنِي بِهِ وَ أَخْتَارُ أَمْرَكِ عَلَى أَمْرِي ثُمَّ قَالَتْ جَزَاكَ اَللَّهُ عَنِّي خَيْرَ اَلْجَزَاءِ يَا اِبْنَ عَمِّ أُوصِيكَ أَوَّلاً أَنْ تَتَزَوَّجَ بَعْدِي بِابْنَةِ أُمَامَةَ فَإِنَّهَا تَكُونُ لِوُلْدِي مِثْلِي فَإِنَّ اَلرِّجَالَ لاَ بُدَّ لَهُمْ مِنَ اَلنِّسَاءِ قَالَ فَمِنْ أَجْلِ ذَلِكَ قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَرْبَعَةٌ لَيْسَ إِلَى فِرَاقِهِنَّ سَبِيلٌ بِنْتُ أُمَامَةَ أَوْصَتْنِي بِهَا فَاطِمَةُ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ يَا اِبْنَ عَمِّ أَنْ تَتَّخِذَ لِي نَعْشاً فَقَدْ رَأَيْتُ اَلْمَلاَئِكَةَ صَوَّرُوا صُورَتَهُ فَقَالَ لَهَا صِفِيهِ إِلَيَّ فَوَصَفَتْهُ فَاتَّخَذَهُ لَهَا فَأَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ فِي وَجْهِ اَلْأَرْضِ ذَلِكَ وَ مَا رَأَى أَحَدٌ قَبْلَهُ وَ لاَ عَمِلَ أَحَدٌ ثُمَّ قَالَتْ أُوصِيكَ أَنْ لاَ يَشْهَدَ أَحَدٌ جِنَازَتِي مِنْ هَؤُلاَءِ اَلَّذِينَ ظَلَمُونِي وَ أَخَذُوا حَقِّي فَإِنَّهُمْ أَعْدَائِي وَ أَعْدَاءُ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ أَنْ لاَ يُصَلِّيَ عَلَيَّ أَحَدٌ مِنْهُمْ وَ لاَ مِنْ أَتْبَاعِهِمْ وَ اِدْفِنِّي فِي اَللَّيْلِ إِذَا هَدَأَتِ اَلْعُيُونُ وَ نَامَتِ اَلْأَبْصَارُ ثُمَّ تُوُفِّيَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَى أَبِيهَا وَ بَعْلِهَا وَ بَنِيهَا فَصَاحَتْ أَهْلُ اَلْمَدِينَةِ صَيْحَةً وَاحِدَةً وَ اِجْتَمَعَتْ نِسَاءُ بَنِي هَاشِمٍ فِي دَارِهَا فَصَرَخْنَ صَرْخَةً وَاحِدَةً كَادَتِ اَلْمَدِينَةُ أَنْ تَزَعْزَعَ مِنْ صُرَاخِهِنَّ وَ هُنَّ يَقُلْنَ يَا سَيِّدَتَاهْ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ وَ أَقْبَلَ اَلنَّاسُ مِثْلَ عُرْفِ اَلْفَرَسِ إِلَى عَلِيٍّ وَ هُوَ جَالِسٌ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ بَيْنَ يَدَيْهِ يَبْكِيَانِ فَبَكَى اَلنَّاسُ لِبُكَائِهِمَا وَ خَرَجَتْ أُمُّ كُلْثُومٍ وَ عَلَيْهَا بُرْقُعَةٌ وَ تَجُرُّ ذَيْلَهَا مُتَجَلِّلَةً بِرِدَاءٍ عَلَيْهَا تَسْحَبُهَا وَ هِيَ تَقُولُ يَا أَبَتَاهْ يَا رَسُولَ اَللَّهِ اَلْآنَ حَقّاً فَقَدْنَاكَ فَقْدًا لاَ لِقَاءَ بَعْدَهُ أَبَداً وَ اِجْتَمَعَ اَلنَّاسُ فَجَلَسُوا وَ هُمْ يَرْجُونَ وَ يَنْظُرُونَ أَنْ تُخْرَجَ اَلْجِنَازَةُ فَيُصَلُّونَ عَلَيْهَا وَ خَرَجَ أَبُو ذَرٍّ فَقَالَ اِنْصَرِفُوا فَإِنَّ اِبْنَةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَدْ أُخِّرَ إِخْرَاجُهَا فِي هَذِهِ اَلْعَشِيَّةِ فَقَامَ اَلنَّاسُ وَ اِنْصَرَفُوا فَلَمَّا أَنْ هَدَأَتِ اَلْعُيُونُ وَ مَضَى مِنَ اَللَّيْلِ أَخْرَجَهَا عَلِيٌّ وَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ وَ عَمَّارٌ وَ اَلْمِقْدَادُ وَ عَقِيلٌ وَ اَلزُّبَيْرُ وَ أَبُو ذَرٍّ وَ سَلْمَانُ وَ بُرَيْدَةُ وَ نَفَرٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ خَوَاصِّهِ صَلُّوا عَلَيْهَا وَ دَفَنُوهَا فِي جَوْفِ اَللَّيْلِ وَ سَوَّى عَلِيٌّ حَوَالَيْهَا قُبُوراً مُزَوَّرَةً مِقْدَارَ سَبْعَةٍ حَتَّى لاَ يُعْرَفَ قَبْرُهَا .)

[12] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۷۸ ، صفحه ۲۸۲ (دَعَائِمُ اَلْإِسْلاَمِ ، رُوِّينَا عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أُولَى مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ عَلَى رِقَابِ اَلرِّجَالِ مَكْشُوفَةً وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ عَلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلَ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ)