«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواحُ العالَمِینَ لَهُ الفِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسه گذشته
عرض کردیم دو عنوان کلّی هست که اگر فرصت شود میخواهیم در این جلسات یک برخورد مناسبی از سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصه از سیرهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدست بیاوریم.
یک مورد که مقدّمهی آن را در جلسهی گذشته عرض کردیم این است که برخلاف شاید ارتکاز ذهنی ما یا اینکه چه بسا ممکن است گاهی برای مچگیری از نهج البلاغه استفاده شده باشد، مثلاً زمانی در دورهی پهلوی بیچارهی طاغوت، یا مثلاً زمانی در دولت غربگراها؛ اما توضیح دادیم که نهج البلاغه عمدتاً گوشهای از رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دوران قدرت و حاکمیت است، و اتفاقاً اگر جریانی ادعای دینداری و پای کار بودن دارد، باید دائم خودش را با نهج البلاغه، بعنوان تقریباً یک نمونهای از رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حکمرانی، تراز و بررسی کند؛ مخصوصاً اگر مشکلاتی داشته باشیم که بشدت داریم، اگر به دنبال اصلاح باشیم میشود خیلی از این ریشهها را با رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدست آورد.
اگر بین مردم و اهل قدرت فاصلهی معنادار ایجاد میشود، یک جهت آن فاصلهی ما از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است… مسلماً کسی از ما توقعِ آن بخشی که فاصلهی طبیعیِ ما از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و عدم امکان رسیدن به حضرت وجود دارد را ندارد، یعنی اینطور نیست که مثلاً منتقدی به ما بگوید که چرا مسئولین شما لباس پاره نمیپوشند و نان خشک نمیخورند… مسلماً کسی چنین توقعی ندارد، این موضوع برای فاصلهی طبیعی بین ما و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که همهی عالم با حضرت فاصله دارند؛ اما بخشی از آنجایی است که باید تبعیّت میکردیم یا باید تبعیّت کنیم و درواقع اصلاً نان این ادّعا را خوردهایم و تابلوی این ادّعا را هم بر سرِ دست گرفتهایم، میتوانستیم این کار را نکنیم، میتوانستیم بر سرِ قدیمیها نزنیم، حال که این کار را کردهایم، البته واضح است که من به نیّت قبلیها کاری ندارم، این شعاری که ما بر سر دست گرفتهایم و شعار مهم و درستی است، حال باید خودمان اولین پایبندهای به آن شعار باشیم، و اگر به آن پایبند نباشیم هم نارضایتی مضاعف ایجاد میکند.
یعنی فرض بفرمایید اگر یک دولت بیدینی در یک کشور لائیک بر سر کار بیاید و مثلاً مشکلاتی هم پیدا شود، مردم هم از او توقعاتی دارند و ممکن است او را خیلی هم تحمّل نکنند، اما الآن اشکال مضاعف است و اینطور نیست، میگوید باید هم خدماتی که وظیفه داری را بدهی و هم اینکه شما یک تابلویی را بر سر دست گرفتهاید و ما به آن تابلو نگاه کردهایم؛ بعضیها اصلاً فرزندانشان را برای آن تابلو فدا کردهاند، یعنی اینطور نیست که ما فقط یک تابلویی بر سر دست گرفته باشیم و بگوییم این شعار ما بوده است، اینطور نیست! عدهای فرزندان خود را برای این تابلویی که ما بر سر دست گرفتهایم قربانی کردهاند، یعنی آن تابلو را باور کردهاند.
لذا حتّی اگر ما پشیمان شویم، که ان شاء الله اینطور نمیشود، دیگر آن طرف ما را رها نمیکند، یعنی موضوع با یک عذرخواهی حل نمیشود، چون طرف میگوید پسر من با عذرخواهی تو زنده نمیشود!
در این شرایط باید چکار کرد؟
کارهایی را باید حاکمیت انجام دهد، که اگر فرصت شود ما برخی از آنها را با استفاده از کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض خواهیم کرد؛ کارهایی هم غیر از حاکمیت باید انجام دهند، یعنی غیر از کسانی که قدرت در دست دارند، که درواقع ما هستیم، ما هم باید کارهایی انجام دهیم.
فکر کردم و دیدم اگر در ابتدا از خودمان شروع کنیم، به انصاف و عدالت نزدیکتر است.
یعنی دینداران از نظر فردی باید چکار کنند؟
لذا چند جلسه مقدمهی دوم را نگه میدارم، برای اینکه اینطور نباشد که ما هم اینجا نشسته باشیم و بخواهیم فقط دیگران را مورد خطاب خود قرار دهیم، اول خودمان را مورد خطاب قرار میدهیم.
اهمیت رجوع به سیرهی حضرت سجاد علیه السلام
در روزگاری که خیلیها خیال میکنند دینگریزی جدی و زیاد شده است، که البته بنده جلسه گذشته اجمالاً عرض کردم به این شکلی که میگویند را قبول ندارم، البته واضح است که نمیگویم اوضاع خوب است، اما اینکه بگویم اوضاع الآن نسبت به دویست سال قبل بدتر است یا بهتر است، به این سادگی و یک خطی نیست و باید ملاکهای این موضوع بحث شود؛ در روزگاری که فرضاً دینگریزی زیاد شده باشد، یعنی در روزگاری که جامعه نسبت به دین بدبین است، مخصوصاً اینکه کسانی مانند من وعدههایی دادهاند و عمل نکردهاند، کسانی حرفهایی زدهاند و خودشان برای فرزندانشان طور دیگری عمل کردند، کسانی به تجربهی دیگران توجّه نکردند؛ مسلماً در جامعه هم واکنشهایی هست، اینجا باید چکار کرد؟ اینجا الگو چه زمانی است؟
این حرف دقیق نیست اما زیاد به این موضوع پرداخته میشود که میپرسند الآن چه عرصه و زمانی است؟ مثلاً آیا الآن دورهی صلح حدیبیه است؟ آیا الآن دورهی جنگ خیبر است؟ آیا الآن دورهی عاشوراست؟ آیا الآن دورهی صلح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است؟ آیا الآن دورهی زندان موسی بن جعفر علیه السلام است؟ الآن چه دورهای است؟
حرف به این شکل هم خیلی دقیق نیست، ولی چون به ذهن نزدیک است عرض میکنم که الآن چه زمانی است.
برای دیندارانی که دلشان به حال دین میسوزد و دوست دارند حاکمیت دین الهی هم با موفقیت پیش برود و دل در گروی شهدا هم دارند و احتمالاً مانند من و شما مسئول هم نیستند، باید بصورت فرد به فرد چکار کرد؟
این موضوع را مقدمهی بحث قرار میدهم که انصاف را هم رعایت کرده باشم.
اگر ما بخواهیم دورهای را پیدا کنیم که در آن دوره مردم نفرتی از بعضی از حکمرانان (بخاطر رفتار بدشان) پیدا کرده بودند و به دین بدبین شده بودند، چون همان حکمرانان دین را بر سر دست گرفته بودند، ضمن اینکه آن حکمرانان اهل نفاق و این موارد هم بودند… اینجا دینداران باید چکار کنند؟ کسانی که تابلو دارند و اهل سحر هستند و لباس پیامبر به تن دارند و یا ظاهر دیندار دارند، اینها باید چکار کنند؟ اینها باید چه چیزی را تابلو کنند و بر سر دست بگیرند؟
برای اینکه زود وارد بحث شوم و نخواهم دقت زیادی به خرج دهم که بحث مبهم شود، عرض میکنم اگر بنا باشد در روزگار ما برای دینداران بصورت فردی، یعنی بدون توجه به اینکه آیا شما مسئولیتی در قدرت دارید، اگر بخواهیم مثالی در روزگار ائمه علیهم السلام پیدا کنیم، بنده عرض میکنم که باید به سراغ دوران حضرت زین العابدین صلوات الله علیه برویم و سیرهی حضرت سجّاد علیه السلام را ببینیم.
روزگار زین العابدین صلوات الله علیه از جهاتی خیلی برای مطالعه برای روزگار ما مناسب است، شاید ده سال است که من این موضوع را در جلساتی عرض کردهام که اگر به من بگویند آخوند تراز در دوران پستمدرن کیست؟… منظور ما از «تراز» آن قلّه است که کسی به او نمیرسد، او حضرت زین العابدین علیه الصلاة و السلام است.
اگر من مدیر حوزه علمیه بودم نماد زین العابدین سلام الله علیه را در همهی حوزهها بعنوان نماد تراز قرار میدادم. علت این موضوع را عرض خواهم کرد.
حُسن این موضوع این است که شما هر نگاهی به دولت داشته باشید، چه منتقد باشید، چه محب باشید، چه طرفدار باشید، چه غیرطرفدار باشید، این موضوع یک استفادهی فردی دارد.
دینداری دوران زین العابدین صلوات الله علیه برای طرفداران ایشان یک شاخصههایی دارد که خیلی برجسته شده است، حضرت به بعضی از این شاخصهها خیلی توجّه داشته است، و این موضوع اثر جدّی هم بر جامعه گذاشته است.
مرحوم علامه سید جعفر مرتضی رضوان الله تعالی علیه کتاب و مقالهای در مورد امام زین العابدین صلوات الله علیه دارد که عنوان آن «الإمَام عَلی بن الحُسَین عَلَیهِمَا السَّلام بَاعِثُ الإسلام مِن جَدِیدٍ» است، یعنی امام سجاد علیه السلام کسی است که اسلام را دوباره از ابتدا برپا کرد.
اگر چند جلسه تحمل بفرمایید خواهید دید برای کسی که بخواهد در این وادی وارد شود، تکالیفی ایجاد میشود، رفتار زین العابدین سلام الله علیه رفتار شخصی نیست که بگوییم هر امامی یک مدل است و زین العابدین صلوات الله علیه این مدل است، دیگر مناجات سحر یک کار فردیِ صرف نیست، بلکه این مناجات سحر برای تغییر روابط بین انسانها هم اثر دارد.
امام سجاد علیه السلام در سختترین شرایط به امامت رسیدند
دورهی امام سجاد علیه الصلاة و السلام چه دورهای است؟ وقتی حضرت از کربلا برگشته است… همانطور که میدانید امام سجاد علیه السلام در سختترین شرایط به امامت رسیده است، در بین دوازده امام، هیچ امامتی اینقدر سنگین نیست، حضرت سجاد علیه السلام در میان اسارت خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به امامت رسید، آنقدری که تا شهر شام هم ابراز نداشته است، بلکه در دوران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم سعی کردهاند او را مخفی کنند، حکومت هم هر کسی که احساس کند میتواند جای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را پُر کند را بشدّت سعی میکند از بین ببرد، مظاهر ادعایی دینداری هم در جامعه زیاد است. تا زمانی که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهید شد، بزن و بکوب و رقص و آواز و کنسرت شبانهی شخصی در مدینه نبود، اینها برای بعد از شهادت حضرت است. یعنی وقتی سدّ شهادت سبطین علیهما السلام شکسته شد، اتفاقات بعدی رخ داد که عرض خواهم کرد.
امام سجاد علیه السلام در روزگار خیلی سختی به امامت رسید، وقتی خواستند بگویند چقدر دوران امام سجاد علیه السلام سخت بود، وقتی بعضی از محدثان و علما و فهرستنگاران ما شاگردان حضرت را جمع کردهاند، در ابتدای کار به سه یا چهار نفر رسیدند. روایاتی هم دارد که «اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِلاَّ ثَلاَثَةً».[4] البته اینجا منظور از «ارتداد»، معنای لغوی آن است، یعنی از دین برگشتند.
«از دین برگشتند» یعنی چه؟ یعنی زمانی که شما به خواستگاری میروید، شعارهایی میدهید و ادعاهایی میکنید، ممکن است ده سال بعد به آن پایبند باشی اما نعوذبالله ممکن است به آن پایبند نباشی. این ارتداد به این معناست که «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ»،[5] یعنی درواقع از آن حرفها برگشتید.
ابتذال دین بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
جامعه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دچار مشکلاتی شده بود، بمرور مردم از آن حرفهای زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برگشته بودند.
مثلاً مردم دیندار بودند و نگاه میکردند و میدیدند حاکمان و فرزندانشان و اقوامشان ناگهان آنقدر ثروتمند شدند که حیرتانگیز بود. آن زمان که اوضاع فاجعهبار و بدتر بود، مردم اینها را میدیدند، میدیدند یک پسر شانزده سالهای که پسردایی عثمان است، همه چیز دارد.
پس مردم بسرعت یاد گرفتند که برای اینکه از قافله عقب نمانند، با یکدیگر رقابت کردند، وقتی رقابت مالی کردند و مسابقهی در ثروت رخ داد، دیگر پول است که اخلاق و اولویت و شکل زندگی درست میکند. فرصتی نگذشت که مردم بعضی از امّهات مؤمنین را میدیدند که وقتی آنها میخواستند به جایی بروند، سیصد نفر اطراف را بررسی میکردند و آنها هم با شترهای ویژه جابجا میشدند و تاج ملکهی ایران را هم بر سر خود میگذاشتند.
زمانی وقتی در دورهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد میشدند، باید دقت میکردند که متوجه شوند کدامیک از اینها پیغمبر هستند، یعنی به این زودی تشخیص نمیدادند. یعنی پیغمبری که عرشنشین بود و معلم انبیاء بود، لباس چندان متفاوتی نسبت به بقیه نداشت. آن زمان پوشش سر و عمامه هم یک موضوع عمومی بود، اینطور نبود که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صنفی عمامه داشته باشند.
آن چیزی که پیغمبر را پیغمبر کرده بود، مقامات ایشان بود، نه تیپ و لباس ایشان.
در دورهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر کسی میخواست بر حسب مُد حرکت کند، باید از نماز شب سؤال میپرسید، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کوه معنویت و دریای معارف بود.
اگر کسی وارد میشد و نسبت به دیگران با تبختر برخورد میکرد، این شخص توسط افکار عمومی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تخطئه میشد. اگر کسی در دل خود هم آدم متکبّری بود، مُد نبود که بخواهد خودش را با دیگران مقایسه کند و بر سر مردم بزند، یعنی خودش را نگه میداشت که لو نرود.
در دورهی حکومت خلفا که شعار اسلام را بشدت بر سر دست گرفته بودند که ای کاش بر سر دست نگرفته بودند و مشکل هم همین بر سر دست گرفته شدن اسلام بود، کم کم نشانههایی آمد، چون آن فردی که حاکم شد، اصلاً فرض کنید آدم خوبی بود، اما جایگاه او با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قابل مقایسه نبود، حتّی نمیتوانست از روی قرآن کریم بخواند! خبری از معنویت که نبود، حتّی اولیات احکام را نمیدانست و اولیات رفتار انسانی او گیر داشت. این شخص مجبور بود وقتی سخنرانی میکند بگوید پیامبر فرموده است که هرچه همسرتان را بزنید ایراد ندارد، چون خودش هر شب آنقدر همسر خود را میزد که خسته میشد، لذا از پیامبر روایت کرده است که «لَا يُسْأَلُ الرَّجُلُ فِيمَ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ»،[6] مرد هرچه همسر خودش را بزند ایراد ندارد!!! این خزعبل را به اسم پیامبر روایت میکرد!
کم کم اولویتهای جامعه به آن نسبتی که آن فردی که حکومت و قدرت و عنوان خلافت از پیامبر داشت میچرخید، اگر مدنظر او این بود که باید به کشورهای دیگر حمله کند، جهاد ابتدایی به مسئلهی اول مسلمین تبدیل میشد و حرف از فتوحات میزدند!
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حکومت رسید، این راهکار تکراری بود، برای اینکه معترضین انتقاد نکنند و مخالفین نخواهند خرابکاری کنند، حضرت میتوانست دوباره جریان فتوحات را عَلَم کند و به همان طلحه و زبیر هم بگوید شما فرمانده هستید و بخشی از غنائم هم برای شما، اینها هم با کمال میل در خدمت بودند و فتوحات انجام میدادند، آن زمان این موضوع یکی از روشهای کسب درآمد محسوب میشد و میشد آدمها را با این روش جذب کرد. این موضوع در زمان خلفا بشدّت رواج پیدا کرده بود و بعنوان «جهاد» این کار را میکردند. عنوان پولدار شدن سربازها هم «برکت مال مجاهد» نام گرفت!
اینطور مسئلهی اول جهان اسلام «جهاد» شد که منظورشان فتوحات بود. این فتوحات سبک زندگی مردم را تغییر داد.
زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گاهی میشد که پیامبر خدا دو روز یا یک روز یا سه روز گرسنه بود، گاهی میشد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای یک دانهی خرما باید ظرف آبی را از چاه بیرون میکشید که هر یک مرتبه که این ظرف را بیرون میآورد، آن ظرف آنقدر سنگین بود دستهای مبارک حضرت پاره پاره میشد، و به ازای هر یک مرتبه، یک دانهی خرما دریافت میکرد، زهرای اطهر سلام الله علیها از گرسنگی میلرزید…
وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دین و معنویت سخن میفرمود، مردم اول به لباس خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و تنها دخترش نگاه میکردند. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حاکم شده بود، مردم نگاه میکردند که لباس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چگونه است.
این موارد هم تکموردی نبود که مثلاً برای یک مناسبت و ثبت در تاریخ و تصویر خبری باشد، اینطور نبود که از صدیقه طاهره سلام الله علیها شب عروسی خود مالی را بخشید، فقط همین یک مرتبه باشد، بلکه هر کسی فقیر بود، میدانست این خانه خانهای است که حاضر است لقمه را از دهان فرزند خود هم بزند و به فقیر بدهد، عادت و مدل و سبک این خانواده اینطور است.
در این روزگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر کسی میخواست بیش از حد به دنبال مال دنیا باشد، باید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مخفی میکرد.
کسی فقیر بود و به دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ثروتمند شد و نیامد زکات بدهد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: من اصلاً از تو زکات اخذ نمیکنم!
«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ»،[7] ای پیامبر! از اموال اینها زکات بگیر تا اینها را تزکیه و پاک کنی، سپس اینها را دعا کن.
حال طرف منّت بگذارد؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: دیگر از تو زکات اخذ نمیکنم؛ به نقلی حضرت فرمودند تا آخر عمرت از تو زکات قبول نمیکنم.
چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گرفتارِ مال آن شخص نبود. مردم زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میدیدند که پیامبر گرفتارِ درهم و دینار و امثال اینها نیست.
زمان پیامبر، منافق و… بودند، اما اینها نمیتوانستند تبلیغات کنند، چون این کار آنها در آن جامعه «زشت» تلقّی میشد.
در دورهی حاکمان بعدی اینطور نبود، مردم باید به دور چه چیزی جمع میشدند؟ معنویت؟ عبادت؟ حسن خلق؟
لذا بمرور چیزهای دیگری اولویت پیدا کرد.
وقتی دین در دست اشرار گرفتار بود
یعنی اگر شما بخواهید بروید و دورهی زین العابدین صلوات الله علیه را نگاه کنید، باید ببینید چه مسیری از کجا پیدا شده است.
در همین نهج البلاغه شریف، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در آن نامهی منسوب حضرت به مالک اشتر هست که ای مالک! «إِنَّ هَذَا الدِّينَ»[8]…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه زمانی به حکومت رسیده است؟ 25 سال بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم. پس واضح است که چه کسانی قبل از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، حضرت فرمودند: «إِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ کَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الاَْشْرَارِ» دین به دست اشرار اسیر شده بود، «يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى» هواپرستی میکردند «وَتُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» و به دنبال دنیا رفتند.
وقتی به دنبال دنیا رفتند… «اگر ز باغ رعیت مَلِک خورد سیبی *** بر آورند غلامان او درخت از بیخ»!
زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که حضرت طُهرِ طاهرِ مطهّر و معصوم و عدل محض است، ممکن بود کارگزاری غلطی کند و حضرت او را عزل کند؛ حال در جای دیگر، کسی خودش هم میل داشته باشد…
چون معنویتی به کار نبود، باید اولویت عوض میشد، یکی از اولویتها فتوحات شد، منتها اینکه بگویند برای کسب درآمد به فتوحات برویم، عنوان خوبی نبود، برای همین اسم آن «جهاد ابتدایی» شد.
البته این بدین معنا نیست که آیا «جهاد ابتدایی» در اسلام، عنوان فقهی دارد یا نه، اما آن زمان اینها این شعار را بر سرِ دست گرفتند.
سوء استفاده از سیرهی معصومین علیهم السلام
شما هم در کشور خود ما دیدهاید که گاهی ناگهان چند سالی چیزی را بر سرِ دست میگیرند و سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را فقط از آن زاویه نگاه میکنند. مثلاً از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه درس مذاکره میگیرند، از امام حسین صلوات الله علیه درس مذاکره میگیرند، شما هم هرچه بگویید، آنها همان درسی را میگیرند که میخواهند، یعنی نگاه میکند چه چیزی را نیاز دارد.
این موضوع به جریان خاصی هم اختصاص ندارد، اگر جریانی منضبط و پایبند به تقوا نباشد، از دین استفاده میکند.
علّت درونگرا بودن حکومت خلیفه سوم
وقتی نزدیک حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شد، این موضوع خیلی شدّت گرفت و دیگر کم کم هم از افزایش این پولها نگران بودند.
این موضوع را ساده درنظر نگیریم که خلیفه سوم در دوران خودش، پست را فقط به اطرافیان خودش میداد، وقتی مسابقهی سرعت و قدرت رخ بدهد، دیگر کسی به دیگری اعتماد ندارد، دیگر عثمان باید پسردایی شانزده سالهی خود را به بصره بفرستد، برای اینکه در همان بصره بر علیه او کودتا رخ ندهد، برای اینکه اگر ما در اینجا مشغول چپاول هستیم، او هم در آنجا چپاول کند که به ما گیر ندهد، وگرنه من نمیتوانم به او حرف بزنم. اینطور مدام درونگراتر میشوند، درواقع سیستم هرچه فاسدتر باشد درونگراتر میشود.
اینکه شما میبینید هرچه میگذرد بیشتر به اقوام درجه یک خود قدرت میدهند، برای این است که میخواهند به کسانی قدرت بدهند که میدانند مانند خودشان فاسد هستند، اینطور مدام درونگراتر میشوند.
این هنگام دیگر جایی برای نهی از منکر وجود ندارد، وقتی مردم هم میبینند اینها حرف دین میزنند، ولو اینکه به روی خودشان نیاورند، میفهمیدند که این شخص وقتی حرف از دین میزند، نهایتاً نفع خود را میبیند، لذا اینها دَم از حقوق مردم میزدند ولی منظورشان این بود که هوای ما را هم داشته باشید!
یعنی یک جریان عدالتخواه که حاکمیت خلیفه سوم را تمام نکرد، شاید بخشی از آنها به دنبال عدالت بودند، اما بخشی میگفتند سهم ما چه میشود؟
وقتی این جریان به دولت بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند معاویه و یزید و… رسید، بیشتر شدّت گرفت، مردمی که نگاه میکردند، یاد گرفته بودند که حرف زدن از دین… چون معاویه هم روی منبر حرف از تقوا میزد، مردم فهمیده بودند که در این حرفها نان وجود دارد!
نتیجهی دورویی والیان
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این موضوع را در مورد دوران خلیفه دوم تصریح کرده است که دورویی باب و عادت شد، یعنی اینکه حرف از دین بزنی، در آن نان وجود دارد.
حال شما یک زین العابدین سلام الله علیه دارید که امامِ برحق است، ولی جامعه جامعهی بیتربیت است، بخشی از این بیتربیتی هم بخاطر اثری است که دیگران به اسم خلفای پیامبر بنا کردهاند.
اجازه بدهید مثالی عرض کنم.
الآن شما به مسجد آمدهاید و برنامهی سحر است و منتظر هستید که حاج آقا بیایند و مناجات بخوانند، ممکن است در گوشهای از مسجد تسبیح بدست بگیرید و ذکر بگویید، اینجا کسی به شما توهین نمیکند. اما اگر در بند جیببُرها تسبیح بدست بگیرید و راه بیفتید، میگویند ببینید او میخواهد کلاه چه کسی را بردارد! چون در بند جیببُرها تسبیح بدست گرفتن و ذکر گفتن، جایی ندارد؛ برای همین میگویند معلوم نیست این شخص میخواهد کلاه چه کسی را بردارد که اینجا تمرین میکند.
در دوران کودکی من، در محل زندگیمان، آقایی در مسجد اذان میگفت، ابتدا هممحلیهای ما فکر میکردند که رادیو دو مرتبه اذان میگوید، یعنی اینقدر خوب اذان میگفت. سال 1370 همین شخص حدود 64 میلیون تومان اموال مسجدیها را برد! یعنی درواقع این شخص یک اذان یاد گرفته بود و اذان را هم خوب میگفت.
اگر کسی در بند جیببُرها تسبیح بدست بگیرد و در گوشهای بنشیند و ذکر بگوید، بقیه این کار او را بازیگری میفهمند.
اینجا دین ویترینی برای تضییع مال مردم شد، این دینداری عمق نداشت. این دین سَر خَم بودن در برابر طاغوت و مَجیز گفتن بود، طیّب الله گفتن برای یزید و معاویه بود، نه برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.
حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بعنوان امام منصوب شد، دید مردم در شرایطی هستند که تظاهر به دینداری جدی بود، همه در نماز جماعت شرکت میکردند، چون حکومت عدم شرکت در نماز جماعت را یک عمل سیاسی و برخلاف امنیت ملّی تلقّی میکرد، برای همین هم همه در نماز شرکت میکردند.
در یاد دارید که اوایل زمانی که طالبان مطرح شده بودند، کسانی که هنگام اذان در خیابانها بودند را شلاق میزدند که چرا شما در مسجد نیستید؟ یعنی عدم شرکت در نماز جماعت و عدم پرداخت زکات یک عمل سیاسی محسوب میشد، لذا مردم هم زکات میدادند و هم در نماز جماعت شرکت میکردند؛ اما اینکه چقدر عمق داشت و چه کسی امام جماعت بود، مهم نبود، حال یزید باشد یا والیان یزید، معاویه باشد یا ولات معاویه باشند. مسجد کوفه زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ظرفیت چهل هزار نفری داشت، زیاد در دوران معاویه، این مسجد را صد هزار نفری کرد! نماز پرجمعیت بود، زکات هم آباد بود، چون زکات درآمد حکومت بود، قرائت قرآن هم رواج داشت، ولی شما در منطق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین میبینید که در زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض میکنیم: «أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِكَ مَهْجُوراً».[9]
آن زمان خیلی قرآن میخواندند، نماز هم بود، اما در این عمل آنها نان بود و عمق نداشت، از روی باور نبود، کأنّه بر سر خدا منّت میگذاشتند. همهی این مظاهر ظاهری دینداری بود، اما عمقی وجود نداشت. هر کسی هم که میخواست حرف دین بزند، ابتدا فکر میکردند که این شخص میخواهد چطور کلاه مردم را بردارد؟!
به نقلی در دوران زین العابدین صلوات الله علیه، در مدینه میگفتند عبدالملک مروان أفقه فقهاست، تا اینکه خبر دادند مروان مرد، عبدالملک مروان قرآن را بست و گفت: «هَذَا فِرَاقٌ بَینِی وَ بَینَک»، الآن توفیق پیش آمده است که برویم و به مردم خدمت کنیم!
همانند همین ادبیات برای یزید هم هست، به یزید گفتند چرا تو آمدهای که حکومت کنی؟ گفت: من از پیامبر شنیدهام که اعمال یک ساعت حاکم عادل از پانصد سال عبادت برتر است، من هم که خیلی اهل عبادت نیستم، اگر بیایم و حکومت کنم، هر یک ساعت حکومت من معادل پانصد سال عبادت است، این کار من بخاطر قیامت است!
یعنی «ادبیات دین» خرج هوای نفس شد، حال خدا میداند آن کسی که میخواهد پرچم دین بدست بگیرد باید چقدر خون دل بخورد، که او وجود مبارک زین العابدین سلام الله علیه است.
کار به جایی رسید که اگر مردم جرأت پیدا میکردند و میتوانستند، رسماً مرتد میشدند. این امر هم کاملاً طبیعی بود. یعنی چون اسلام را در لباس مروان و عبدالملک مروان و یزید میدیدند، میگفتند برای چه دیندار شدیم؟ تفاوت معناداری بین اینها و سلاطین روم و فارس و دیلم و ترک دیده نمیشد، بلکه گاهی اوقات بمراتب وحشتناکتر هم عمل میکردند، زهدی هم به کار نبود، پس چرا مردم باید دیندار میشدند؟
لذا بعد از شهادت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مدینه بسرعت به سمت فسق و فجور رفت، انگار سد شکسته شد. صبحها در نماز صبح شرکت میکردند، ولی سحر بجای خواندن نماز شب، کنسرت خصوصی داشتند. این موضوع آنقدر رواج پیدا کرد که حتّی بعضی از شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم کنیز رقاصه میخریدند.
طرف آمد و از امام سؤال کرد که مثلاً من برای خرید به بازار رفته بودم، کنیز رقاصهای را ارزان خریدم… اینجا بحث است که آیا این بیع «بیع» است یا نه، آیا باطل است یا نه، منفعت این کنیز رقاصه چیست؟ پس حکم خرید و فروش این کنیز رقاصه چیست؟
متأسفانه این موضوع بین مردم باب شد، حتّی وقتی زمانی رد شد، آخوندهای بنی امیّه هم کنیز رقاصه داشتند.
آن چیزی که سر بریده میشود «حقیقت دین» است، وای بحال ما اگر خدای نکرده و نستجیربالله به این حرفها بخندیم، بعد اگر کسی ما را از بالا نگاه کند بگوید، بعضی اوقات جهتگیری بعضی از شما همینطور میشود.
روش امام زین العابدین علیه السلام در معرفی دین به جامعهی دینگریز
زین العابدین صلوات الله علیه در این شرایط امام است، میخواهد چه کسی را نهی از منکر کند؟ از بالا تا پایین شهر همه اینکاره هستند، میخواهد چه کسی را نهی از منکر کند؟
اینجا زین العابدین صلوات الله علیه شروع به رفتاری کرد که جلسهی بعد عرض خواهم کرد؛ بیش از اینکه به دیگران کار داشته باشد، سعی کرد با یک صبر عجیبی یک دینداری به مردم نشان بدهد، که این امر سی و چهار سال طول کشید تا کمی نتیجه داد. برای اینکه بفرمایند آن دینی که شما میخواهید پای آن استقامت کنید، اصلاً ربطی به این چیزی ندارد که الآن در جامعه مطرح است.
لذا برای مردم عجیب بود که زین العابدینی را میدیدند که شبانه روز هزار رکعت نماز میخواند، در حالی که اینها میگفتند آدمی که پدر او را اینطور کشتهاند و ناموس او را به اسارت بردهاند، باید با خدا قهر کند!
جامعهای که دینداری آن عمق ندارد، برای نماز و روزهی خود هم بر سر خدا منّت میگذارد و نمیفهمد نماز و روزه یعنی چه.
همین جامعه میدیدند زین العابدینی هست که اجازه نمیدهد بخاطر اینکه از اهل بیت پیغمبر است، کسی به او خدمتی کند. چون مردم فکر میکردند بنی امیه اهل بیت هستند، به اسم اهل بیت به بنی امیه خدمت میکردند. جامعه تصوّر میکرد چون امّ حبیبه که خواهر معاویه است، همسر پیامبر بود، بنی امیّه اهل بیت پیغمبر هستند.
امام سجاد علیه السلام حاکم نبود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاکم بود و اینطور رفتار میکرد، اما زین العابدین علیه السلام حاکم نبود، ولی از جای آشنا خرید نمیکرد، میفرمود نمیخواهم به عنوان اینکه من اهل بیت پیغمبر هستم، به من تخفیف دهند.
زین العابدین صلوات الله علیه کاری کرد که مردم از سلام کردن به ایشان نترسند.
چرا به خودمان بدبین نیستیم؟
در روزگاری که ما احساس میکنیم دینگریزی هست، باید دینداران یکپارچه خدمت به مردم باشند، البته نه برای حضور مردم در انتخابات بعدی.
بسیاری از رفتار زین العابدین صلوات الله علیه بعد از شهادت ایشان لو رفته است، حضرت کار انتخاباتی و تبلیغاتی نکرده است.
یعنی ما برای جامعه چکار کردهایم که میگوییم اینها دینگریز هستند؟ مسلماً وقتی مرا میبینند باید دینگریز باشند، چرا نباید دینگریز باشند؟ بعد تو چکار کردهای؟ تو که تا آنجا که توانستهای فقط زیر پای او را کشیدهای! کجا ظنّ او را به سمت حقیقت به یقین تبدیل کردهای؟ چرا به خودت بدبین نیستی؟
امام سجاد علیه السلام تقریباً هر روز نهار عمومی میداد، در حالی که خود ایشان بیشتر روزها روزه بودند.
مردم با یک پدیدهای مواجه شدند که دیدند یک نفر هست که در این تسبیحی که بدست گرفته است، از کسی طلب ندارد.
چقدر شک دارند؟ شش ماه؟ یک سال؟ دو سال؟ پنج سال؟ ده سال؟ اما میدیدند او چیزی از کسی نمیخواهد، بلکه هر کس و ناکسی، هر دوست و دشمنی گیر میکرد، اولین جایی که طلب کمک میکرد، خانهی زین العابدین علیه السلام بود، اما زین العابدین صلوات الله علیه چیزی از کسی نمیخواست.
پانزده سال گذشت، بیست سال گذشت، دیدند اخلاق عوض نشده است، بمرور متوجه شدند قرار نیست امام زین العابدین علیه السلام جریانی درست کند، ولو با نیّت خیر، بر علیه بنی امیّه اقدام کند، و این کارهای او برای جمع کردن آدم باشد. مردم متوجه شدند امام زین العابدین علیه السلام میخواست دین مردم را درست کند.
لذا در مدینه یک خانهای بود که همیشه درِ آن به روی فقرا باز بود.
در بعضی از نقلها میگوید زین العابدین سلام الله علیه تنها غذا میل نمیکرد، اگر میخواست غذا میل کند، که معمولاً غذا میل کردن ایشان نزدیک غروب بود، اگر کسی را پیدا نمیکردند، صبر میکرد تا کسی را پیدا کنند، یعنی حضرت یک نفری غذا میل نمیکرد. چون همیشه درِ خانه باز بود و سفره هم باز بود، راوی میگوید بعضی اوقات باید جستجو میکردیم تا کسی را پیدا کنیم که کسی را کنار حضرت بنشانیم تا با حضرت غذا بخورد، چون حضرت تنها غذا میل نمیفرمود.
اگر جهتگیری جامعهی دینداران به سمت امام سجاد علیه السلام باشد، آیا مردم از این شخص گریزان میشوند؟
متأسفانه ما به دنبال آسانترین کار هستیم، مردم که بردهی ما نیستند، «النَّاس عَبِدُ الإحسَان».
او که زین العابدین صلوات الله علیه بود که حقیقتِ حق بود، مدام خدمات بود!
خیلی از رفتارهایی که زین العابدین صلوات الله علیه دارد، در ادبیات امروز ما منفی تلقّی میشود، جلسات بعدی به این موضوع اشاره خواهم کرد.
فعلاً بحث من این است که این قسمت از بحث ما برای نگاه فردی است، نه نگاه حاکمیتی.
ما دینداران وظایفی داریم و باید همان وظایف خود را به اندازهای که میتوانیم انجام دهیم. اگر سحر دعا میکنیم و یکایک مردم ایران را دعا نمیکنیم، اگر یکایک شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دعا نمیکنیم، ما خیلی با نگاه زین العابدین صلوات الله علیه فاصله داریم.
زمانی رهبر انقلاب فرموده بودند من به این موضوع کاری ندارم که شما بدانید یا ندانید، اما من یکایک شما را دعا میکنم، هم آن دولت را دعا میکنم و هم این دولت را دعا میکنم، من هرکسی که بتواند خدمتی کند را دعا میکنم، چون همه را از خودم میبینم، نه فقط این گروه و این چند نفر و دوستان خودم را.
تا زمانی که ما بزرگ نشویم که دل ما برای همه بتپد، اصلاً ربطی به نگاه به زین العابدین علیه السلام نداریم. این نقل نماد است که منسوب است امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کرد که چقدر همسایهها را دعا میکنی؟
این شیوهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، حرّ و نگاه به همسایه و خدمت به دیگران، استثناء نیست، این مرام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، اگر صد حرّ دیگر هم بیاید، جواب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همان است. این موضوع از سرِ صدق و باور است.
اگر من میخواهم به گرانی اعتراض کنم و بگویم مردم موقعیت مالی درستی ندارند، باید نگاه کنم آیا در خانهی خود دارم یا ندارم؟ اگر در خانهی من گوشت به اندازهی کافی هست، من نمیتوانم اعتراض کنم، با اینکه مسئولیتی هم ندارم. دین میگوید تو به اندازهی خودت چکار کردی؟
آسانترین کار، اشکال گرفتن از دیگران است، و ان شاء الله راست بگویم، والله مخاطب هرچه عرض کردم خودم بودم و کاری به شما نداشتم.
دعا
خدایا! عیدی ما را در این ماه مبارک رمضان، اینکه ما رنگ و بویی از زین العابدین سلام الله علیه بگیریم قرار بده.
خدایا! ما را به این فهم و باور برسان که وقتی تو ما را در این سحرها دور هم جمع میکنی، بزرگترین منّت تو بر ماست.
اصلاً اگر کارتنخواب را به مجلس سلطان ببرند که نمیگویند چه حاجتی داری؟ همینکه اجازه بدهی ما هم در این میهمانی سحرهایت بین سحرخیزان تو و سحرخیز بیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یعنی حضرت حجّت ارواحنا فداه قرار بگیریم و روزهای بگیریم و نخوری بچشیم و دور یکدیگر جمع شویم و یک «الهی العفو» بگوییم… خدا میداند میارزید که بگویند یک دست شما را از شما بگیرند که شما را هم راه بدهند.
خدایا! ما را قدردان این میهمانی قرار بده.
خدایا! ما را نسبت به این میهمانی، نمک به حرام قرار نده.
روضه و توسّل
شب جمعه است…
به خادم زین العابدین علیه السلام عرض کردند که حال آقا را برای ما توصیف کن، بگو شبها و روزهای حضرت چگونه بود؟ او فرمود: مفصل بگویم یا مختصر؟ گفتند: مختصر بگو. گفت: هیچ شبی برای او بستر خواب پهن نکردم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کرد و بالای سر او نشسته بود، فرمود: «أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَد»،[10] دگر این جگر خنک نخواهد شد، «أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»، دیگر هیچ شبی خواب به چشم من نمیآید، به یاد دفن تو و حال زینب تو و گریههای حسن تو و تاریکی و تیرگی روی دست و بازوی تو میافتم…
مرحوم آیت الله غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه میگوید: «و مِن سَوَادِ مَتنِهَا اسْودَ الفضا» اگر بخواهند به من بگویند که شب و روز چطور بوجود آمد… با ادبیات خودش میگوید «و مِن سَوَادِ مَتنِهَا» از آن سیاهی که روی پشت او ایجاد شد، «اسْودَ الفضا» آسمان تاریک شد… «يا ساعدَ اللهُ الإمامَ المرتضى» خدا به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رحم کند که هروقت شب را نگاه میکند…
لذا وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگاه کرد فرمود: «أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»، من دیگر نمیتوانم شب بخوابم…
وجود مبارک زین العابدین سلام الله علیه هم، هم شبها اهل عبادت بود، هم آن شام عاشورایی که با حضرت زینب کبری سلام الله علیها در بیابانها گشتند که این بچهها را پیدا کنند…
لذا به خادم حضرت عرض کردند که آقا را برای ما توصیف کن، او گفت: اگر بخواهم مختصر بگویم همین اندازه میگویم که هیچ شبی برای او بستر خواب پهن نکردم، هیچ روزی هم برای او سفرهی غذا پهن نکردم، یا روزه بود و یا تا نزدیک غروب چیزی میل نمیفرمود، سپس سفرهی مختصری برای ایشان پهن میکردم، هنگامی که بر سر سفره مینشست، وقتی در ظرفی غذای مختصری برای حضرت میگذاشتند، حضرت ظرف غذا را برمیداشت و نگاه میکرد و بعد گریه میکرد… گاهی اشک چشم حضرت در غذا میچکید… میفرمود پدر مرا بین دو نهر آب…
عبیدالله حرّ جعفی که او را میشناسید، او بیچارهای است که فرصت او سوخت و به کربلا نیامد، میگوید: «ما رَقَقتُ لِأحدٍ کَما رَقَقتُ لِلحُسَین»، در طول عمرم دلم برای هیچکس آنطور نسوخت که برای حسین سوخت…
وقتی خبر شهادت مسلم آمد، هر کسی به هر طمعی به دنبال او آمده بود رفت… اینجا خلوتترین زمان لشکر امام حسین علیه السلام است… همه بجز عدهی کمی رفتند، تقریباً بجز خانوادهی حضرت و چند نفر مانند عابس و سعید بن عبدالله حنفی و… رفتند، اینجا سپاه حضرت خیلی کمجمعیت شد.
زن و بچه و دختران امام حسین علیه السلام که میدانند این سفر چه سفری است و از بچگی برای این کربلا گریه کردهاند… ان شاء الله خدای متعال شهدای مدافع حرم را رحمت کند، شما چقدر از این عکس و فیلمها دیدهاید که بعد از چند ماه عملیات، مدافع حرم نیمهی شب به خانه آمده است، بچه از خواب بلند میشود و میبیند بعد از چند وقت پدر آمده است، کنار پدر میرود و دیگر پدر را رها نمیکند. دیگر پدر که میخواند برای خرید نان هم از خانه بیرون برود، این بچه اجازه نمیدهد و پای پدر را میگیرد و میگوید من هم میآیم… چرا؟ چون بوی فراق میفهمد، میگوید نکند که دوباره برود و نیاید… ان شاء الله برای فرزندان شهدای مدافع حرم بمیرم… چقدر شما برای آن دو دختربچه گریه کردید که پای شهید را گرفته بودند… چون میدانستند اگر پدر برود، احتمال دارد که دیگر برنگردد…
این اتفاق در کربلا افتاد، وقتی خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام آمد، دختربچهها فهمیدند که ممکن است امام را از دست بدهند…
برای همین عبیدالله حرّ جعفی میگوید «ما رَقَقتُ لِأحدٍ کَما رَقَقتُ لِلحُسَین»، در طول عمرم دلم برای هیچکس آنطور نسوخت که برای حسین سوخت… وقتی خبر شهادت مسلم را شنیدند، دیدم به هر سمتی که میرفت، دختربچههای او هم به دنبال او حرکت میکردند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، جلد ۱، صفحه ۱۲۳ (مُحَمَّدُ بْنُ نُصَيْرٍ ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عِيسَى ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَمَّنْ سَمِعَهُ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) قَالَ: اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) إِلاَّ ثَلاَثَةً أَبُو خَالِدٍ اَلْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى اِبْنُ أُمِّ اَلطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ، ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا . وَ رَوَى يُونُسُ ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلطَّيَّارِ ، مِثْلَهُ وَ زَادَ فِيهِ: وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ .)
[5] سوره مبارکه آل عمران، آیه 144 (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ)
[6] حاشية السندي على سنن ابن ماجه، جلد 1 ، صفحه 612 (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى والْحَسَنُ بْنُ مُدْرِكٍ الطَّحَّانُ قَالَا حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَوْدِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُسْلِيِّ عَنْ الْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ «ضِفْتُ عُمَرَ لَيْلَةً فَلَمَّا كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قَامَ إِلَى امْرَأَتِهِ يَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَيْنَهُمَا فَلَمَّا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ لِي يَا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّي شَيْئًا سَمِعْتُهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا يُسْأَلُ الرَّجُلُ فِيمَ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَلَا تَنَمْ إِلَّا عَلَى وِتْرٍ وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ» حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ خِدَاشٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِيٍّ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ بِإِسْنَادِهِ نَحْوَهُ)
[7] سوره مبارکه توبه، آیه 103 (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)
[8] نهج البلاغه، نامه 53
[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۹۸ ، صفحه ۳۵۹
[10] نهج البلاغه، خطبه 202


