مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی؛ جلسه دوم

حجت الاسلام کاشانی سحر روز جمعه مورخ 4 فروردین ۱۴۰۲ مصادف با شب دوم ماه مبارک رمضان در مسجد ارک به  ادامه ی سخنرانی با موضوع «امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ العالَمِینَ لَهُ الفِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسه گذشته

عرض کردیم دو عنوان کلّی هست که اگر فرصت شود می­خواهیم در این جلسات یک برخورد مناسبی از سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، خاصه از سیره­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدست بیاوریم.

یک مورد که مقدّمه­ی آن را در جلسه­ی گذشته عرض کردیم این است که برخلاف شاید ارتکاز ذهنی ما یا اینکه چه بسا ممکن است گاهی برای مچ­گیری از نهج البلاغه استفاده شده باشد، مثلاً زمانی در دوره­ی پهلوی بیچاره­ی طاغوت، یا مثلاً زمانی در دولت غرب­گراها؛ اما توضیح دادیم که نهج البلاغه عمدتاً گوشه­ای از رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دوران قدرت و حاکمیت است، و اتفاقاً اگر جریانی ادعای دینداری و پای کار بودن دارد، باید دائم خودش را با نهج البلاغه، بعنوان تقریباً یک نمونه­ای از رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حکمرانی، تراز و بررسی کند؛ مخصوصاً اگر مشکلاتی داشته باشیم که بشدت داریم، اگر به دنبال اصلاح باشیم می­شود خیلی از این ریشه­ها را با رفتار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدست آورد.

اگر بین مردم و اهل قدرت فاصله­ی معنادار ایجاد می­شود، یک جهت آن فاصله­ی ما از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است… مسلماً کسی از ما توقعِ آن بخشی که فاصله­ی طبیعیِ ما از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است و عدم امکان رسیدن به حضرت وجود دارد را ندارد، یعنی اینطور نیست که مثلاً منتقدی به ما بگوید که چرا مسئولین شما لباس پاره نمی­پوشند و نان خشک نمی­خورند… مسلماً کسی چنین توقعی ندارد، این موضوع برای فاصله­ی طبیعی بین ما و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که همه­ی عالم با حضرت فاصله دارند؛ اما بخشی از آنجایی است که باید تبعیّت می­کردیم یا باید تبعیّت کنیم و درواقع اصلاً نان این ادّعا را خورده­ایم و تابلوی این ادّعا را هم بر سرِ دست گرفته­ایم، می­توانستیم این کار را نکنیم، می­توانستیم بر سرِ قدیمی­ها نزنیم، حال که این کار را کرده­ایم، البته واضح است که من به نیّت قبلی­ها کاری ندارم، این شعاری که ما بر سر دست گرفته­ایم و شعار مهم و درستی است، حال باید خودمان اولین پایبندهای به آن شعار باشیم، و اگر به آن پایبند نباشیم هم نارضایتی مضاعف ایجاد می­کند.

یعنی فرض بفرمایید اگر یک دولت بی­دینی در یک کشور لائیک بر سر کار بیاید و مثلاً مشکلاتی هم پیدا شود، مردم هم از او توقعاتی دارند و ممکن است او را خیلی هم تحمّل نکنند، اما الآن اشکال مضاعف است و اینطور نیست، می­گوید باید هم خدماتی که وظیفه داری را بدهی و هم اینکه شما یک تابلویی را بر سر دست گرفته­اید و ما به آن تابلو نگاه کرده­ایم؛ بعضی­ها اصلاً فرزندانشان را برای آن تابلو فدا کرده­اند، یعنی اینطور نیست که ما فقط یک تابلویی بر سر دست گرفته باشیم و بگوییم این شعار ما بوده است، اینطور نیست! عده­ای فرزندان خود را برای این تابلویی که ما بر سر دست گرفته­ایم قربانی کرده­اند، یعنی آن تابلو را باور کرده­اند.

لذا حتّی اگر ما پشیمان شویم، که ان شاء الله اینطور نمی­شود، دیگر آن طرف ما را رها نمی­کند، یعنی موضوع با یک عذرخواهی حل نمی­شود، چون طرف می­گوید پسر من با عذرخواهی تو زنده نمی­شود!

در این شرایط باید چکار کرد؟

کارهایی را باید حاکمیت انجام دهد، که اگر فرصت شود ما برخی از آن­ها را با استفاده از کلمات امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض خواهیم کرد؛ کارهایی هم غیر از حاکمیت باید انجام دهند، یعنی غیر از کسانی که قدرت در دست دارند، که درواقع ما هستیم، ما هم باید کارهایی انجام دهیم.

فکر کردم و دیدم اگر در ابتدا از خودمان شروع کنیم، به انصاف و عدالت نزدیک­تر است.

یعنی دینداران از نظر فردی باید چکار کنند؟

لذا چند جلسه مقدمه­ی دوم را نگه می­دارم، برای اینکه اینطور نباشد که ما هم اینجا نشسته باشیم و بخواهیم فقط دیگران را مورد خطاب خود قرار دهیم، اول خودمان را مورد خطاب قرار می­دهیم.

اهمیت رجوع به سیره­ی حضرت سجاد علیه السلام

در روزگاری که خیلی­ها خیال می­کنند دین­گریزی جدی و زیاد شده است، که البته بنده جلسه گذشته اجمالاً عرض کردم به این شکلی که می­گویند را قبول ندارم، البته واضح است که نمی­گویم اوضاع خوب است، اما اینکه بگویم اوضاع الآن نسبت به دویست سال قبل بدتر است یا بهتر است، به این سادگی و یک خطی نیست و باید ملاک­های این موضوع بحث شود؛ در روزگاری که فرضاً دین­گریزی زیاد شده باشد، یعنی در روزگاری که جامعه نسبت به دین بدبین است، مخصوصاً اینکه کسانی مانند من وعده­هایی داده­اند و عمل نکرده­اند، کسانی حرف­هایی زده­اند و خودشان برای فرزندانشان طور دیگری عمل کردند، کسانی به تجربه­ی دیگران توجّه نکردند؛ مسلماً در جامعه هم واکنش­هایی هست، اینجا باید چکار کرد؟ اینجا الگو چه زمانی است؟

این حرف دقیق نیست اما زیاد به این موضوع پرداخته می­شود که می­پرسند الآن چه عرصه و زمانی است؟ مثلاً آیا الآن دوره­ی صلح حدیبیه است؟ آیا الآن دوره­ی جنگ خیبر است؟ آیا الآن دوره­ی عاشوراست؟ آیا الآن دوره­ی صلح امام حسن مجتبی صلوات الله علیه است؟ آیا الآن دوره­ی زندان موسی بن جعفر علیه السلام است؟ الآن چه دوره­ای است؟

حرف به این شکل هم خیلی دقیق نیست، ولی چون به ذهن نزدیک است عرض می­کنم که الآن چه زمانی است.

برای دیندارانی که دلشان به حال دین می­سوزد و دوست دارند حاکمیت دین الهی هم با موفقیت پیش برود و دل در گروی شهدا هم دارند و احتمالاً مانند من و شما مسئول هم نیستند، باید بصورت فرد به فرد چکار کرد؟

این موضوع را مقدمه­ی بحث قرار می­دهم که انصاف را هم رعایت کرده باشم.

اگر ما بخواهیم دوره­ای را پیدا کنیم که در آن دوره مردم نفرتی از بعضی از حکمرانان (بخاطر رفتار بدشان) پیدا کرده بودند و به دین بدبین شده بودند، چون همان حکمرانان دین را بر سر دست گرفته بودند، ضمن اینکه آن حکمرانان اهل نفاق و این موارد هم بودند… اینجا دینداران باید چکار کنند؟ کسانی که تابلو دارند و اهل سحر هستند و لباس پیامبر به تن دارند و یا ظاهر دیندار دارند، این­ها باید چکار کنند؟ این­ها باید چه چیزی را تابلو کنند و بر سر دست بگیرند؟

برای اینکه زود وارد بحث شوم و نخواهم دقت زیادی به خرج دهم که بحث مبهم شود، عرض می­کنم اگر بنا باشد در روزگار ما برای دینداران بصورت فردی، یعنی بدون توجه به اینکه آیا شما مسئولیتی در قدرت دارید، اگر بخواهیم مثالی در روزگار ائمه علیهم السلام پیدا کنیم، بنده عرض می­کنم که باید به سراغ دوران حضرت زین العابدین صلوات الله علیه برویم و سیره­ی حضرت سجّاد علیه السلام را ببینیم.

روزگار زین العابدین صلوات الله علیه از جهاتی خیلی برای مطالعه برای روزگار ما مناسب است، شاید ده سال است که من این موضوع را در جلساتی عرض کرده­ام که اگر به من بگویند آخوند تراز در دوران پست­مدرن کیست؟… منظور ما از «تراز» آن قلّه است که کسی به او نمی­رسد، او حضرت زین العابدین علیه الصلاة و السلام است.

اگر من مدیر حوزه علمیه بودم نماد زین العابدین سلام الله علیه را در همه­ی حوزه­ها بعنوان نماد تراز قرار می­دادم. علت این موضوع را عرض خواهم کرد.

حُسن این موضوع این است که شما هر نگاهی به دولت داشته باشید، چه منتقد باشید، چه محب باشید، چه طرفدار باشید، چه غیرطرفدار باشید، این موضوع یک استفاده­ی فردی دارد.

دینداری دوران زین العابدین صلوات الله علیه برای طرفداران ایشان یک شاخصه­هایی دارد که خیلی برجسته شده است، حضرت به بعضی از این شاخصه­ها خیلی توجّه داشته است، و این موضوع اثر جدّی هم بر جامعه گذاشته است.

مرحوم علامه سید جعفر مرتضی رضوان الله تعالی علیه کتاب و مقاله­ای در مورد امام زین العابدین صلوات الله علیه دارد که عنوان آن «الإمَام عَلی بن الحُسَین عَلَیهِمَا السَّلام بَاعِثُ الإسلام مِن جَدِیدٍ» است، یعنی امام سجاد علیه السلام کسی است که اسلام را دوباره از ابتدا برپا کرد.

اگر چند جلسه تحمل بفرمایید خواهید دید برای کسی که بخواهد در این وادی وارد شود، تکالیفی ایجاد می­شود، رفتار زین العابدین سلام الله علیه رفتار شخصی نیست که بگوییم هر امامی یک مدل است و زین العابدین صلوات الله علیه این مدل است، دیگر مناجات سحر یک کار فردیِ صرف نیست، بلکه این مناجات سحر برای تغییر روابط بین انسان­ها هم اثر دارد.

امام سجاد علیه السلام در سخت­ترین شرایط به امامت رسیدند

دوره­ی امام سجاد علیه الصلاة و السلام چه دوره­ای است؟ وقتی حضرت از کربلا برگشته است… همانطور که می­دانید امام سجاد علیه السلام در سخت­ترین شرایط به امامت رسیده است، در بین دوازده امام، هیچ امامتی اینقدر سنگین نیست، حضرت سجاد علیه السلام در میان اسارت خاندان پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم به امامت رسید، آنقدری که تا شهر شام هم ابراز نداشته است، بلکه در دوران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه هم سعی کرده­اند او را مخفی کنند، حکومت هم هر کسی که احساس کند می­تواند جای سیّدالشّهداء صلوات الله علیه را پُر کند را بشدّت سعی می­کند از بین ببرد، مظاهر ادعایی دینداری هم در جامعه زیاد است. تا زمانی که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهید شد، بزن و بکوب و رقص و آواز و کنسرت شبانه­ی شخصی در مدینه نبود، این­ها برای بعد از شهادت حضرت است. یعنی وقتی سدّ شهادت سبطین علیهما السلام شکسته شد، اتفاقات بعدی رخ داد که عرض خواهم کرد.

امام سجاد علیه السلام در روزگار خیلی سختی به امامت رسید، وقتی خواستند بگویند چقدر دوران امام سجاد علیه السلام سخت بود، وقتی بعضی از محدثان و علما و فهرست­نگاران ما شاگردان حضرت را جمع کرده­اند، در ابتدای کار به سه یا چهار نفر رسیدند. روایاتی هم دارد که «اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ إِلاَّ ثَلاَثَةً».[4] البته اینجا منظور از «ارتداد»، معنای لغوی آن است، یعنی از دین برگشتند.

«از دین برگشتند» یعنی چه؟ یعنی زمانی که شما به خواستگاری می­روید، شعارهایی می­دهید و ادعاهایی می­کنید، ممکن است ده سال بعد به آن پایبند باشی اما نعوذبالله ممکن است به آن پایبند نباشی. این ارتداد به این معناست که «أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ»،[5] یعنی درواقع از آن حرف­ها برگشتید.

ابتذال دین بعد از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

جامعه بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دچار مشکلاتی شده بود، بمرور مردم از آن حرف­های زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برگشته بودند.

مثلاً مردم دیندار بودند و نگاه می­کردند و می­دیدند حاکمان و فرزندانشان و اقوامشان ناگهان آنقدر ثروتمند شدند که حیرت­انگیز بود. آن زمان که اوضاع فاجعه­بار و بدتر بود، مردم این­ها را می­دیدند، می­دیدند یک پسر شانزده ساله­ای که پسردایی عثمان است، همه چیز دارد.

پس مردم بسرعت یاد گرفتند که برای اینکه از قافله عقب نمانند، با یکدیگر رقابت کردند، وقتی رقابت مالی کردند و مسابقه­ی در ثروت رخ داد، دیگر پول است که اخلاق و اولویت و شکل زندگی درست می­کند. فرصتی نگذشت که مردم بعضی از امّهات مؤمنین را می­دیدند که وقتی آن­ها می­خواستند به جایی بروند، سیصد نفر اطراف را بررسی می­کردند و آن­ها هم با شترهای ویژه جابجا می­شدند و تاج ملکه­ی ایران را هم بر سر خود می­گذاشتند.

زمانی وقتی در دوره­ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم وارد می­شدند، باید دقت می­کردند که متوجه شوند کدامیک از این­ها پیغمبر هستند، یعنی به این زودی تشخیص نمی­دادند. یعنی پیغمبری که عرش­نشین بود و معلم انبیاء بود، لباس چندان متفاوتی نسبت به بقیه نداشت. آن زمان پوشش سر و عمامه هم یک موضوع عمومی بود، اینطور نبود که زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صنفی عمامه داشته باشند.

آن چیزی که پیغمبر را پیغمبر کرده بود، مقامات ایشان بود، نه تیپ و لباس ایشان.

در دوره­ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر کسی می­خواست بر حسب مُد حرکت کند، باید از نماز شب سؤال می­پرسید، چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کوه معنویت و دریای معارف بود.

اگر کسی وارد می­شد و نسبت به دیگران با تبختر برخورد می­کرد، این شخص توسط افکار عمومی و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم تخطئه می­شد. اگر کسی در دل خود هم آدم متکبّری بود، مُد نبود که بخواهد خودش را با دیگران مقایسه کند و بر سر مردم بزند، یعنی خودش را نگه می­داشت که لو نرود.

در دوره­ی حکومت خلفا که شعار اسلام را بشدت بر سر دست گرفته بودند که ای کاش بر سر دست نگرفته بودند و مشکل هم همین بر سر دست گرفته شدن اسلام بود، کم کم نشانه­هایی آمد، چون آن فردی که حاکم شد، اصلاً فرض کنید آدم خوبی بود، اما جایگاه او با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قابل مقایسه نبود، حتّی نمی­توانست از روی قرآن کریم بخواند! خبری از معنویت که نبود، حتّی اولیات احکام را نمی­دانست و اولیات رفتار انسانی او گیر داشت. این شخص مجبور بود وقتی سخنرانی می­کند بگوید پیامبر فرموده است که هرچه همسرتان را بزنید ایراد ندارد، چون خودش هر شب آنقدر همسر خود را می­زد که خسته می­شد، لذا از پیامبر روایت کرده است که «لَا يُسْأَلُ الرَّجُلُ فِيمَ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ»،[6] مرد هرچه همسر خودش را بزند ایراد ندارد!!! این خزعبل را به اسم پیامبر روایت می­کرد!

کم کم اولویت­های جامعه به آن نسبتی که آن فردی که حکومت و قدرت و عنوان خلافت از پیامبر داشت می­چرخید، اگر مدنظر او این بود که باید به کشورهای دیگر حمله کند، جهاد ابتدایی به مسئله­ی اول مسلمین تبدیل می­شد و حرف از فتوحات می­زدند!

وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به حکومت رسید، این راهکار تکراری بود، برای اینکه معترضین انتقاد نکنند و مخالفین نخواهند خرابکاری کنند، حضرت می­توانست دوباره جریان فتوحات را عَلَم کند و به همان طلحه و زبیر هم بگوید شما فرمانده هستید و بخشی از غنائم هم برای شما، این­ها هم با کمال میل در خدمت بودند و فتوحات انجام می­دادند، آن زمان این موضوع یکی از روش­های کسب درآمد محسوب می­شد و می­شد آدم­ها را با این روش جذب کرد. این موضوع در زمان خلفا بشدّت رواج پیدا کرده بود و بعنوان «جهاد» این کار را می­کردند. عنوان پولدار شدن سربازها هم «برکت مال مجاهد» نام گرفت!

اینطور مسئله­ی اول جهان اسلام «جهاد» شد که منظورشان فتوحات بود. این فتوحات سبک زندگی مردم را تغییر داد.

زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گاهی می­شد که پیامبر خدا دو روز یا یک روز یا سه روز گرسنه بود، گاهی می­شد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای یک دانه­ی خرما باید ظرف آبی را از چاه بیرون می­کشید که هر یک مرتبه که این ظرف را بیرون می­آورد، آن ظرف آنقدر سنگین بود دست­های مبارک حضرت پاره پاره می­شد، و به ازای هر یک مرتبه، یک دانه­ی خرما دریافت می­کرد، زهرای اطهر سلام الله علیها از گرسنگی می­لرزید…

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از دین و معنویت سخن می­فرمود، مردم اول به لباس خود پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و تنها دخترش نگاه می­کردند. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حاکم شده بود، مردم نگاه می­کردند که لباس حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها چگونه است.

این موارد هم تک­موردی نبود که مثلاً برای یک مناسبت و ثبت در تاریخ و تصویر خبری باشد، اینطور نبود که از صدیقه طاهره سلام الله علیها شب عروسی خود مالی را بخشید، فقط همین یک مرتبه باشد، بلکه هر کسی فقیر بود، می­دانست این خانه خانه­ای است که حاضر است لقمه را از دهان فرزند خود هم بزند و به فقیر بدهد، عادت و مدل و سبک این خانواده اینطور است.

در این روزگار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اگر کسی می­خواست بیش از حد به دنبال مال دنیا باشد، باید از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مخفی می­کرد.

کسی فقیر بود و به دعای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ثروتمند شد و نیامد زکات بدهد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: من اصلاً از تو زکات اخذ نمی­کنم!

«خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ»،[7] ای پیامبر! از اموال این­ها زکات بگیر تا این­ها را تزکیه و پاک کنی، سپس این­ها را دعا کن.

حال طرف منّت بگذارد؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: دیگر از تو زکات اخذ نمی­کنم؛ به نقلی حضرت فرمودند تا آخر عمرت از تو زکات قبول نمی­کنم.

چون پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گرفتارِ مال آن شخص نبود. مردم زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­دیدند که پیامبر گرفتارِ درهم و دینار و امثال این­ها نیست.

زمان پیامبر، منافق و… بودند، اما این­ها نمی­توانستند تبلیغات کنند، چون این کار آن­ها در آن جامعه «زشت» تلقّی می­شد.

در دوره­ی حاکمان بعدی اینطور نبود، مردم باید به دور چه چیزی جمع می­شدند؟ معنویت؟ عبادت؟ حسن خلق؟

لذا بمرور چیزهای دیگری اولویت پیدا کرد.

وقتی دین در دست اشرار گرفتار بود

یعنی اگر شما بخواهید بروید و دوره­ی زین العابدین صلوات الله علیه را نگاه کنید، باید ببینید چه مسیری از کجا پیدا شده است.

در همین نهج البلاغه شریف، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در آن نامه­ی منسوب حضرت به مالک اشتر هست که ای مالک! «إِنَّ هَذَا الدِّينَ»[8]

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه زمانی به حکومت رسیده است؟ 25 سال بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم. پس واضح است که چه کسانی قبل از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند، حضرت فرمودند: «إِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ کَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الاَْشْرَارِ» دین به دست اشرار اسیر شده بود، «يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى» هواپرستی می­کردند «وَتُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا» و به دنبال دنیا رفتند.

وقتی به دنبال دنیا رفتند… «اگر ز باغ رعیت مَلِک خورد سیبی *** بر آورند غلامان او درخت از بیخ»!

زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که حضرت طُهرِ طاهرِ مطهّر و معصوم و عدل محض است، ممکن بود کارگزاری غلطی کند و حضرت او را عزل کند؛ حال در جای دیگر، کسی خودش هم میل داشته باشد…

چون معنویتی به کار نبود، باید اولویت عوض می­شد، یکی از اولویت­ها فتوحات شد، منتها اینکه بگویند برای کسب درآمد به فتوحات برویم، عنوان خوبی نبود، برای همین اسم آن «جهاد ابتدایی» شد.

البته این بدین معنا نیست که آیا «جهاد ابتدایی» در اسلام، عنوان فقهی دارد یا نه، اما آن زمان این­ها این شعار را بر سرِ دست گرفتند.

سوء استفاده از سیره­ی معصومین علیهم السلام

شما هم در کشور خود ما دیده­اید که گاهی ناگهان چند سالی چیزی را بر سرِ دست می­گیرند و سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را فقط از آن زاویه نگاه می­کنند. مثلاً از امام حسن مجتبی صلوات الله علیه درس مذاکره می­گیرند، از امام حسین صلوات الله علیه درس مذاکره می­گیرند، شما هم هرچه بگویید، آن­ها همان درسی را می­گیرند که می­خواهند، یعنی نگاه می­کند چه چیزی را نیاز دارد.

این موضوع به جریان خاصی هم اختصاص ندارد، اگر جریانی منضبط و پایبند به تقوا نباشد، از دین استفاده می­کند.

علّت درونگرا بودن حکومت خلیفه سوم

وقتی نزدیک حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شد، این موضوع خیلی شدّت گرفت و دیگر کم کم هم از افزایش این پول­ها نگران بودند.

این موضوع را ساده درنظر نگیریم که خلیفه سوم در دوران خودش، پست را فقط به اطرافیان خودش می­داد، وقتی مسابقه­ی سرعت و قدرت رخ بدهد، دیگر کسی به دیگری اعتماد ندارد، دیگر عثمان باید پسردایی شانزده ساله­ی خود را به بصره بفرستد، برای اینکه در همان بصره بر علیه او کودتا رخ ندهد، برای اینکه اگر ما در اینجا مشغول چپاول هستیم، او هم در آنجا چپاول کند که به ما گیر ندهد، وگرنه من نمی­توانم به او حرف بزنم. اینطور مدام درونگراتر می­شوند، درواقع سیستم هرچه فاسدتر باشد درونگراتر می­شود.

اینکه شما می­بینید هرچه می­گذرد بیشتر به اقوام درجه یک خود قدرت می­دهند، برای این است که می­خواهند به کسانی قدرت بدهند که می­دانند مانند خودشان فاسد هستند، اینطور مدام درونگراتر می­شوند.

این هنگام دیگر جایی برای نهی از منکر وجود ندارد، وقتی مردم هم می­بینند این­ها حرف دین می­زنند، ولو اینکه به روی خودشان نیاورند، می­فهمیدند که این شخص وقتی حرف از دین می­زند، نهایتاً نفع خود را می­بیند، لذا این­ها دَم از حقوق مردم می­زدند ولی منظورشان این بود که هوای ما را هم داشته باشید!

یعنی یک جریان عدالتخواه که حاکمیت خلیفه سوم را تمام نکرد، شاید بخشی از آن­ها به دنبال عدالت بودند، اما بخشی می­گفتند سهم ما چه می­شود؟

وقتی این جریان به دولت بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مانند معاویه و یزید و… رسید، بیشتر شدّت گرفت، مردمی که نگاه می­کردند، یاد گرفته بودند که حرف زدن از دین… چون معاویه هم روی منبر حرف از تقوا می­زد، مردم فهمیده بودند که در این حرف­ها نان وجود دارد!

نتیجه­ی دورویی والیان

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این موضوع را در مورد دوران خلیفه دوم تصریح کرده است که دورویی باب و عادت شد، یعنی اینکه حرف از دین بزنی، در آن نان وجود دارد.

حال شما یک زین العابدین سلام الله علیه دارید که امامِ برحق است، ولی جامعه جامعه­ی بی­تربیت است، بخشی از این بی­تربیتی هم بخاطر اثری است که دیگران به اسم خلفای پیامبر بنا کرده­اند.

اجازه بدهید مثالی عرض کنم.

الآن شما به مسجد آمده­اید و برنامه­ی سحر است و منتظر هستید که حاج آقا بیایند و مناجات بخوانند، ممکن است در گوشه­ای از مسجد تسبیح بدست بگیرید و ذکر بگویید، اینجا کسی به شما توهین نمی­کند. اما اگر در بند جیب­بُرها تسبیح بدست بگیرید و راه بیفتید، می­گویند ببینید او می­خواهد کلاه چه کسی را بردارد! چون در بند جیب­بُرها تسبیح بدست گرفتن و ذکر گفتن، جایی ندارد؛ برای همین می­گویند معلوم نیست این شخص می­خواهد کلاه چه کسی را بردارد که اینجا تمرین می­کند.

در دوران کودکی من، در محل زندگی­مان، آقایی در مسجد اذان می­گفت، ابتدا هم­محلی­های ما فکر می­کردند که رادیو دو مرتبه اذان می­گوید، یعنی اینقدر خوب اذان می­گفت. سال 1370 همین شخص حدود 64 میلیون تومان اموال مسجدی­ها را برد! یعنی درواقع این شخص یک اذان یاد گرفته بود و اذان را هم خوب می­گفت.

اگر کسی در بند جیب­بُرها تسبیح بدست بگیرد و در گوشه­ای بنشیند و ذکر بگوید، بقیه این کار او را بازیگری می­فهمند.

اینجا دین ویترینی برای تضییع مال مردم شد، این دینداری عمق نداشت. این دین سَر خَم بودن در برابر طاغوت و مَجیز گفتن بود، طیّب الله گفتن برای یزید و معاویه بود، نه برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه.

حضرت زین العابدین صلوات الله علیه بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بعنوان امام منصوب شد، دید مردم در شرایطی هستند که تظاهر به دینداری جدی بود، همه در نماز جماعت شرکت می­کردند، چون حکومت عدم شرکت در نماز جماعت را یک عمل سیاسی و برخلاف امنیت ملّی تلقّی می­کرد، برای همین هم همه در نماز شرکت می­کردند.

در یاد دارید که اوایل زمانی که طالبان مطرح شده بودند، کسانی که هنگام اذان در خیابان­ها بودند را شلاق می­زدند که چرا شما در مسجد نیستید؟ یعنی عدم شرکت در نماز جماعت و عدم پرداخت زکات یک عمل سیاسی محسوب می­شد، لذا مردم هم زکات می­دادند و هم در نماز جماعت شرکت می­کردند؛ اما اینکه چقدر عمق داشت و چه کسی امام جماعت بود، مهم نبود، حال یزید باشد یا والیان یزید، معاویه باشد یا ولات معاویه باشند. مسجد کوفه زمان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ظرفیت چهل هزار نفری داشت، زیاد در دوران معاویه، این مسجد را صد هزار نفری کرد! نماز پرجمعیت بود، زکات هم آباد بود، چون زکات درآمد حکومت بود، قرائت قرآن هم رواج داشت، ولی شما در منطق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین می­بینید که در زیارت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه عرض می­کنیم: «أَصْبَحَ كِتَابُ اللَّهِ بِفَقْدِكَ مَهْجُوراً».[9]

آن زمان خیلی قرآن می­خواندند، نماز هم بود، اما در این عمل آن­ها نان بود و عمق نداشت، از روی باور نبود، کأنّه بر سر خدا منّت می­گذاشتند. همه­ی این مظاهر ظاهری دینداری بود، اما عمقی وجود نداشت. هر کسی هم که می­خواست حرف دین بزند، ابتدا فکر می­کردند که این شخص می­خواهد چطور کلاه مردم را بردارد؟!

به نقلی در دوران زین العابدین صلوات الله علیه، در مدینه می­گفتند عبدالملک مروان أفقه فقهاست، تا اینکه خبر دادند مروان مرد، عبدالملک مروان قرآن را بست و گفت: «هَذَا فِرَاقٌ بَینِی وَ بَینَک»، الآن توفیق پیش آمده است که برویم و به مردم خدمت کنیم!

همانند همین ادبیات برای یزید هم هست، به یزید گفتند چرا تو آمده­ای که حکومت کنی؟ گفت: من از پیامبر شنیده­ام که اعمال یک ساعت حاکم عادل از پانصد سال عبادت برتر است، من هم که خیلی اهل عبادت نیستم، اگر بیایم و حکومت کنم، هر یک ساعت حکومت من معادل پانصد سال عبادت است، این کار من بخاطر قیامت است!

یعنی «ادبیات دین» خرج هوای نفس شد، حال خدا می­داند آن کسی که می­خواهد پرچم دین بدست بگیرد باید چقدر خون دل بخورد، که او وجود مبارک زین العابدین سلام الله علیه است.

کار به جایی رسید که اگر مردم جرأت پیدا می­کردند و می­توانستند، رسماً مرتد می­شدند. این امر هم کاملاً طبیعی بود. یعنی چون اسلام را در لباس مروان و عبدالملک مروان و یزید می­دیدند، می­گفتند برای چه دیندار شدیم؟ تفاوت معناداری بین این­ها و سلاطین روم و فارس و دیلم و ترک دیده نمی­شد، بلکه گاهی اوقات بمراتب وحشتناک­تر هم عمل می­کردند، زهدی هم به کار نبود، پس چرا مردم باید دیندار می­شدند؟

لذا بعد از شهادت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه مدینه بسرعت به سمت فسق و فجور رفت، انگار سد شکسته شد. صبح­ها در نماز صبح شرکت می­کردند، ولی سحر بجای خواندن نماز شب، کنسرت خصوصی داشتند. این موضوع آنقدر رواج پیدا کرد که حتّی بعضی از شیعیان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هم کنیز رقاصه می­خریدند.

طرف آمد و از امام سؤال کرد که مثلاً من برای خرید به بازار رفته بودم، کنیز رقاصه­ای را ارزان خریدم… اینجا بحث است که آیا این بیع «بیع» است یا نه، آیا باطل است یا نه، منفعت این کنیز رقاصه چیست؟ پس حکم خرید و فروش این کنیز رقاصه چیست؟

متأسفانه این موضوع بین مردم باب شد، حتّی وقتی زمانی رد شد، آخوندهای بنی امیّه هم کنیز رقاصه داشتند.

آن چیزی که سر بریده می­شود «حقیقت دین» است، وای بحال ما اگر خدای نکرده و نستجیربالله به این حرف­ها بخندیم، بعد اگر کسی ما را از بالا نگاه کند بگوید، بعضی اوقات جهت­گیری بعضی از شما همینطور می­شود.

روش امام زین العابدین علیه السلام در معرفی دین به جامعه­ی دین­گریز

زین العابدین صلوات الله علیه در این شرایط امام است، می­خواهد چه کسی را نهی از منکر کند؟ از بالا تا پایین شهر همه این­کاره هستند، می­خواهد چه کسی را نهی از منکر کند؟

اینجا زین العابدین صلوات الله علیه شروع به رفتاری کرد که جلسه­ی بعد عرض خواهم کرد؛ بیش از اینکه به دیگران کار داشته باشد، سعی کرد با یک صبر عجیبی یک دینداری به مردم نشان بدهد، که این امر سی و چهار سال طول کشید تا کمی نتیجه داد. برای اینکه بفرمایند آن دینی که شما می­خواهید پای آن استقامت کنید، اصلاً ربطی به این چیزی ندارد که الآن در جامعه مطرح است.

لذا برای مردم عجیب بود که زین العابدینی را می­دیدند که شبانه روز هزار رکعت نماز می­خواند، در حالی که این­ها می­گفتند آدمی که پدر او را اینطور کشته­اند و ناموس او را به اسارت برده­اند، باید با خدا قهر کند!

جامعه­ای که دینداری آن عمق ندارد، برای نماز و روزه­ی خود هم بر سر خدا منّت می­گذارد و نمی­فهمد نماز و روزه یعنی چه.

همین جامعه می­دیدند زین العابدینی هست که اجازه نمی­دهد بخاطر اینکه از اهل بیت پیغمبر است، کسی به او خدمتی کند. چون مردم فکر می­کردند بنی امیه اهل بیت هستند، به اسم اهل بیت به بنی امیه خدمت می­کردند. جامعه تصوّر می­کرد چون امّ حبیبه که خواهر معاویه است، همسر پیامبر بود، بنی امیّه اهل بیت پیغمبر هستند.

امام سجاد علیه السلام حاکم نبود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حاکم بود و اینطور رفتار می­کرد، اما زین العابدین علیه السلام حاکم نبود، ولی از جای آشنا خرید نمی­کرد، می­فرمود نمی­خواهم به عنوان اینکه من اهل بیت پیغمبر هستم، به من تخفیف دهند.

زین العابدین صلوات الله علیه کاری کرد که مردم از سلام کردن به ایشان نترسند.

چرا به خودمان بدبین نیستیم؟

در روزگاری که ما احساس می­کنیم دین­گریزی هست، باید دینداران یکپارچه خدمت به مردم باشند، البته نه برای حضور مردم در انتخابات بعدی.

بسیاری از رفتار زین العابدین صلوات الله علیه بعد از شهادت ایشان لو رفته است، حضرت کار انتخاباتی و تبلیغاتی نکرده است.

یعنی ما برای جامعه چکار کرده­ایم که می­گوییم این­­ها دین­گریز هستند؟ مسلماً وقتی مرا می­بینند باید دین­گریز باشند، چرا نباید دین­گریز باشند؟ بعد تو چکار کرده­ای؟ تو که تا آنجا که توانسته­ای فقط زیر پای او را کشیده­ای! کجا ظنّ او را به سمت حقیقت به یقین تبدیل کرده­ای؟ چرا به خودت بدبین نیستی؟

امام سجاد علیه السلام تقریباً هر روز نهار عمومی می­داد، در حالی که خود ایشان بیشتر روزها روزه بودند.

مردم با یک پدیده­ای مواجه شدند که دیدند یک نفر هست که در این تسبیحی که بدست گرفته است، از کسی طلب ندارد.

چقدر شک دارند؟ شش ماه؟ یک سال؟ دو سال؟ پنج سال؟ ده سال؟ اما می­دیدند او چیزی از کسی نمی­خواهد، بلکه هر کس و ناکسی، هر دوست و دشمنی گیر می­کرد، اولین جایی که طلب کمک می­کرد، خانه­ی زین العابدین علیه السلام بود، اما زین العابدین صلوات الله علیه چیزی از کسی نمی­خواست.

پانزده سال گذشت، بیست سال گذشت، دیدند اخلاق عوض نشده است، بمرور متوجه شدند قرار نیست امام زین العابدین علیه السلام جریانی درست کند، ولو با نیّت خیر، بر علیه بنی امیّه اقدام کند، و این کارهای او برای جمع کردن آدم باشد. مردم متوجه شدند امام زین العابدین علیه السلام می­خواست دین مردم را درست کند.

لذا در مدینه یک خانه­ای بود که همیشه درِ آن به روی فقرا باز بود.

در بعضی از نقل­ها می­گوید زین العابدین سلام الله علیه تنها غذا میل نمی­کرد، اگر می­خواست غذا میل کند، که معمولاً غذا میل کردن ایشان نزدیک غروب بود، اگر کسی را پیدا نمی­کردند، صبر می­کرد تا کسی را پیدا کنند، یعنی حضرت یک نفری غذا میل نمی­کرد. چون همیشه درِ خانه باز بود و سفره هم باز بود، راوی می­گوید بعضی اوقات باید جستجو می­کردیم تا کسی را پیدا کنیم که کسی را کنار حضرت بنشانیم تا با حضرت غذا بخورد، چون حضرت تنها غذا میل نمی­فرمود.

اگر جهت­گیری جامعه­ی دینداران به سمت امام سجاد علیه السلام باشد، آیا مردم از این شخص گریزان می­شوند؟

متأسفانه ما به دنبال آسانترین کار هستیم، مردم که برده­ی ما نیستند، «النَّاس عَبِدُ الإحسَان».

او که زین العابدین صلوات الله علیه بود که حقیقتِ حق بود، مدام خدمات بود!

خیلی از رفتارهایی که زین العابدین صلوات الله علیه دارد، در ادبیات امروز ما منفی تلقّی می­شود، جلسات بعدی به این موضوع اشاره خواهم کرد.

فعلاً بحث من این است که این قسمت از بحث ما برای نگاه فردی است، نه نگاه حاکمیتی.

ما دینداران وظایفی داریم و باید همان وظایف خود را به اندازه­ای که می­توانیم انجام دهیم. اگر سحر دعا می­کنیم و یکایک مردم ایران را دعا نمی­کنیم، اگر یکایک شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دعا نمی­کنیم، ما خیلی با نگاه زین العابدین صلوات الله علیه فاصله داریم.

زمانی رهبر انقلاب فرموده بودند من به این موضوع کاری ندارم که شما بدانید یا ندانید، اما من یکایک شما را دعا می­کنم، هم آن دولت را دعا می­کنم و هم این دولت را دعا می­کنم، من هرکسی که بتواند خدمتی کند را دعا می­کنم، چون همه را از خودم می­بینم، نه فقط این گروه و این چند نفر و دوستان خودم را.

تا زمانی که ما بزرگ نشویم که دل ما برای همه بتپد، اصلاً ربطی به نگاه به زین العابدین علیه السلام نداریم. این نقل نماد است که منسوب است امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کرد که چقدر همسایه­ها را دعا می­کنی؟

این شیوه­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، حرّ و نگاه به همسایه و خدمت به دیگران، استثناء نیست، این مرام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، اگر صد حرّ دیگر هم بیاید، جواب سیّدالشّهداء صلوات الله علیه همان است. این موضوع از سرِ صدق و باور است.

اگر من می­خواهم به گرانی اعتراض کنم و بگویم مردم موقعیت مالی درستی ندارند، باید نگاه کنم آیا در خانه­ی خود دارم یا ندارم؟ اگر در خانه­ی من گوشت به اندازه­ی کافی هست، من نمی­توانم اعتراض کنم، با اینکه مسئولیتی هم ندارم. دین می­گوید تو به اندازه­ی خودت چکار کردی؟

آسانترین کار، اشکال گرفتن از دیگران است، و ان شاء الله راست بگویم، والله مخاطب هرچه عرض کردم خودم بودم و کاری به شما نداشتم.

دعا

خدایا! عیدی ما را در این ماه مبارک رمضان، اینکه ما رنگ و بویی از زین العابدین سلام الله علیه بگیریم قرار بده.

خدایا! ما را به این فهم و باور برسان که وقتی تو ما را در این سحرها دور هم جمع می­کنی، بزرگترین منّت تو بر ماست.

اصلاً اگر کارتن­خواب را به مجلس سلطان ببرند که نمی­گویند چه حاجتی داری؟ همینکه اجازه بدهی ما هم در این میهمانی سحرهایت بین سحرخیزان تو و سحرخیز بیت حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها یعنی حضرت حجّت ارواحنا فداه قرار بگیریم و روزه­ای بگیریم و نخوری بچشیم و دور یکدیگر جمع شویم و یک «الهی العفو» بگوییم… خدا می­داند می­ارزید که بگویند یک دست شما را از شما بگیرند که شما را هم راه بدهند.

خدایا! ما را قدردان این میهمانی قرار بده.

خدایا! ما را نسبت به این میهمانی، نمک به حرام قرار نده.

روضه و توسّل

شب جمعه است…

به خادم زین العابدین علیه السلام عرض کردند که حال آقا را برای ما توصیف کن، بگو شب­ها و روزهای حضرت چگونه بود؟ او فرمود: مفصل بگویم یا مختصر؟ گفتند: مختصر بگو. گفت: هیچ شبی برای او بستر خواب پهن نکردم…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کرد و بالای سر او نشسته بود، فرمود: «أَمَّا حُزْنِي‏ فَسَرْمَد»،[10] دگر این جگر خنک نخواهد شد، «أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»، دیگر هیچ شبی خواب به چشم من نمی­آید، به یاد دفن تو و حال زینب تو و گریه­های حسن تو و تاریکی و تیرگی روی دست و بازوی تو می­افتم…

مرحوم آیت الله غروی اصفهانی رضوان الله تعالی علیه می­گوید: «و مِن سَوَادِ مَتنِهَا اسْودَ الفضا» اگر بخواهند به من بگویند که شب و روز چطور بوجود آمد… با ادبیات خودش می‌گوید «و مِن سَوَادِ مَتنِهَا» از آن سیاهی که روی پشت او ایجاد شد، «اسْودَ الفضا» آسمان تاریک شد… «يا ساعدَ اللهُ الإمامَ المرتضى» خدا به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رحم کند که هروقت شب را نگاه می‌کند…

لذا وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نگاه کرد فرمود: «أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ»، من دیگر نمی‌توانم شب بخوابم…

وجود مبارک زین العابدین سلام الله علیه هم، هم شب­ها اهل عبادت بود، هم آن شام عاشورایی که با حضرت زینب کبری سلام الله علیها در بیابان­ها گشتند که این بچه­ها را پیدا کنند…

لذا به خادم حضرت عرض کردند که آقا را برای ما توصیف کن، او گفت: اگر بخواهم مختصر بگویم همین اندازه می­گویم که هیچ شبی برای او بستر خواب پهن نکردم، هیچ روزی هم برای او سفره­ی غذا پهن نکردم، یا روزه بود و یا تا نزدیک غروب چیزی میل نمی­فرمود، سپس سفره­ی مختصری برای ایشان پهن می­کردم، هنگامی که بر سر سفره می­نشست، وقتی در ظرفی غذای مختصری برای حضرت می­گذاشتند، حضرت ظرف غذا را برمی­داشت و نگاه می­کرد و بعد گریه می­کرد… گاهی اشک چشم حضرت در غذا می­چکید… می­فرمود پدر مرا بین دو نهر آب…

عبیدالله حرّ جعفی که او را می­شناسید، او بیچاره­ای است که فرصت او سوخت و به کربلا نیامد، می­گوید: «ما رَقَقتُ لِأحدٍ کَما رَقَقتُ لِلحُسَین»، در طول عمرم دلم برای هیچکس آنطور نسوخت که برای حسین سوخت…

وقتی خبر شهادت مسلم آمد، هر کسی به هر طمعی به دنبال او آمده بود رفت… اینجا خلوت­ترین زمان لشکر امام حسین علیه السلام است… همه بجز عده­ی کمی رفتند، تقریباً بجز خانواده­ی حضرت و چند نفر مانند عابس و سعید بن عبدالله حنفی و… رفتند، اینجا سپاه حضرت خیلی کم­جمعیت شد.

زن و بچه و دختران امام حسین علیه السلام که می­دانند این سفر چه سفری است و از بچگی برای این کربلا گریه کرده­اند… ان شاء الله خدای متعال شهدای مدافع حرم را رحمت کند، شما چقدر از این عکس و فیلم­ها دیده­اید که بعد از چند ماه عملیات، مدافع حرم نیمه­ی شب به خانه آمده است، بچه از خواب بلند می­شود و می­بیند بعد از چند وقت پدر آمده است، کنار پدر می­رود و دیگر پدر را رها نمی­کند. دیگر پدر که می­خواند برای خرید نان هم از خانه بیرون برود، این بچه اجازه نمی­دهد و پای پدر را می­گیرد و می­گوید من هم می­آیم… چرا؟ چون بوی فراق می­فهمد، می­گوید نکند که دوباره برود و نیاید… ان شاء الله برای فرزندان شهدای مدافع حرم بمیرم… چقدر شما برای آن دو دختربچه گریه کردید که پای شهید را گرفته بودند… چون می­دانستند اگر پدر برود، احتمال دارد که دیگر برنگردد…

این اتفاق در کربلا افتاد، وقتی خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام آمد، دختربچه­ها فهمیدند که ممکن است امام را از دست بدهند…

برای همین عبیدالله حرّ جعفی می­گوید «ما رَقَقتُ لِأحدٍ کَما رَقَقتُ لِلحُسَین»، در طول عمرم دلم برای هیچکس آنطور نسوخت که برای حسین سوخت… وقتی خبر شهادت مسلم را شنیدند، دیدم به هر سمتی که می­رفت، دختربچه­های او هم به دنبال او حرکت می­کردند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] اختیار معرفة الرجال (رجال الکشی)، جلد ۱، صفحه ۱۲۳ (مُحَمَّدُ بْنُ نُصَيْرٍ ، قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى ، عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عِيسَى ، عَنْ صَفْوَانَ ، عَمَّنْ سَمِعَهُ ، عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) قَالَ: اِرْتَدَّ اَلنَّاسُ بَعْدَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) إِلاَّ ثَلاَثَةً أَبُو خَالِدٍ اَلْكَابُلِيُّ وَ يَحْيَى اِبْنُ أُمِّ اَلطَّوِيلِ وَ جُبَيْرُ بْنُ مُطْعِمٍ ، ثُمَّ إِنَّ اَلنَّاسَ لَحِقُوا وَ كَثُرُوا . وَ رَوَى يُونُسُ ، عَنْ حَمْزَةَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلطَّيَّارِ ، مِثْلَهُ وَ زَادَ فِيهِ: وَ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيُّ .)

[5] سوره مبارکه آل عمران، آیه 144 (وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ۚ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَىٰ أَعْقَابِكُمْ ۚ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَىٰ عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا ۗ وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ)

[6] حاشية السندي على سنن ابن ماجه، جلد 1 ، صفحه 612 (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى والْحَسَنُ بْنُ مُدْرِكٍ الطَّحَّانُ قَالَا حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ حَمَّادٍ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنْ دَاوُدَ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْأَوْدِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْمُسْلِيِّ عَنْ الْأَشْعَثِ بْنِ قَيْسٍ قَالَ «ضِفْتُ عُمَرَ لَيْلَةً فَلَمَّا كَانَ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ قَامَ إِلَى امْرَأَتِهِ يَضْرِبُهَا فَحَجَزْتُ بَيْنَهُمَا فَلَمَّا أَوَى إِلَى فِرَاشِهِ قَالَ لِي يَا أَشْعَثُ احْفَظْ عَنِّي شَيْئًا سَمِعْتُهُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَا يُسْأَلُ الرَّجُلُ فِيمَ يَضْرِبُ امْرَأَتَهُ وَلَا تَنَمْ إِلَّا عَلَى وِتْرٍ وَنَسِيتُ الثَّالِثَةَ» حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ خَالِدِ بْنِ خِدَاشٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ مَهْدِيٍّ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ بِإِسْنَادِهِ نَحْوَهُ)

[7] سوره مبارکه توبه، آیه 103 (خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِمْ بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ ۖ إِنَّ صَلَاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ ۗ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

[8] نهج البلاغه، نامه 53

[9] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام ، جلد ۹۸ ، صفحه ۳۵۹

[10] نهج البلاغه، خطبه 202

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *