مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی؛ جلسه دهم (جلسه آخر)

حجت الاسلام کاشانی سحر روز شنبه مورخ 12 فروردین ۱۴۰۲ مصادف با دهم هشتم ماه مبارک رمضان در مسجد ارک به ادامه ی سخنرانی با موضوع «امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت پیغمبر مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان علیهم السلام، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین و أشبه الناس به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، یعنی علی بن الحسین زین العابدین صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر پُربرکت حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ العالَمِینَ لَهُ الفِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

به محضر شما نکاتی در این مورد عرض کردیم اگر ما در روزگار خودمان مشکلاتی در عرصه­ی دینداری داریم، فعلاً در بخش فردی بایستی چکار کنیم؟

بجای بحث سلبی که بخواهیم اشکالاتی را مطرح کنیم، عرض کردیم ان شاء الله خدای متعال روزی کند که الگوی ما و ملجأ ما و پناه ما و متصل­کنند­ی ما به حضرت ولی عصر ارواحنا فداه در این روزگار، حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام باشند.

جلسه قبل اشاره کردیم که حضرت در سحرها و عبادات خود، در پیشگاه الهی ضجه می‌زدند و برای ما هم دعا می کردند. وقتی حضرت به سجده می‌رفتند، وقتی سر مبارکشان را بلند می‌کردند، اطرافیان فکر می‌کردند که حضرت سر مبارک خود را در کاسه آب فرو کرده است، آنقدر اشک ریخته بودند که صورت ایشان خیس بود.

در اینباره  فرازهایی را خواندیم که حضرت در میان همان اشک‌ها و عبادات برای یکایک ما و فرزندان­مان هم دعا کرده‌اند.

درباره مهربانی حضرت و عبادت حضرت، و علت این عبادت سنگین، مطالبی بیان شد که بخشی از آن توحیدی بود و بخشی از آن برای نجات جامعه بود.

تتمه‌ای از بحث مانده است که در ادامه به عرض می‌رسانم و برای حسن ختام دو جمله در مورد حضرت خدیجه روحی له الفدا می‌خواهم عرض کنم تا اخلاق اهل بیت علیهم السلام اندکی برایمان معلوم شود.

در این جلسات چند مرتبه عرض کردم که وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه هزار رکعت نماز در شبانه روز می‌خواندند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم همینطور بودند.

وقتی از حضرت سجاد سلام الله علیه می‌پرسیدند که اینطور شما خودتان را به کشتن می دهید، چرا این کار را می­کنید؟

در روایاتی آمده است که می‌فرمود: می­خواهم به جدّم امیرالمؤمنین تأسّی کنم که روز قیامت با او غریبه نباشم و از ایشان رنگ گرفته باشم، دوست دارم با جدّم باشم، دوست دارم با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشم، لذا تلاش خود را می کنم تا آن­ها مرا رد نکنند.

ان شاء الله خدای متعال عیدی ما در این ماه مبارک رمضان این قرار دهد که ما را از خودمان بگیرد و خودمان را نبینیم.

متأسفانه خیلی اوقات قدردان نیستیم

ان شاء الله خدای متعال مرحوم راوندی را رحمت کند، نهصد سال قبل این مطلب را نقل کرده است که می‌گوید امام سجّاد علیه الصلاة و السلام راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «مَا اُصِیبَ أمِیرَالمُؤمِنِین»…

قبلاً عرض کردیم که وقتی امام سجاد سلام الله علیه از کربلا به مدینه برگشتند، بسیاری از مردم فکر می کردند که باید او با خدا قهر کرده باشد، اما دیدند حضرت شدّت عبادت دارند!

منطق بعضی از ما هم اینگونه است که مثلاً می‌گوییم این بچه لاغر و ضعیف است، شانس هم نیاورده است و یک هفته قبل از ماه رمضان به تکلیف رسیده است! چقدر بدشانس است!

اولاً اگر این بچه نتواند روزه بگیرد، خدا بر او واجب نکرده است اما باید از این سو نگاه کنیم که خدا او را آدم حساب کرده است و به پیشگاه خود دعوت کرده است.

مثلاً مجلسی در شهر قم تشکیل شود و فقط اولیای خدا و مراجع تقلید در آن مجلس دعوت باشند، آدم بی­مقداری مثل من هم دعوت شود،  کسی نمی‌گویند بیچاره کاشانی! باید تا قم هم برود!

بلکه می‌گویند: خیلی او را آدم حساب کرده‌اند.

یا بگویند امام زمان ارواحنا له الفداه در کوچه کناری افطار می‌دهند و شما را هم دعوت کرد‌ه‌اند، کسی نمی‌گوید: باید با دهان روزه تا کوچه کناری هم برویم!

مسلماً کسی این حرف را نمی­زند.

اینجا میهمانی خداست، اما چون رایگان و بدون پرداخت بها و بدون داشتن استحقاق ما را راه داده‌اند قدردان نیستیم.

اگر کسی به خانه‌ی ما بیاید که خیلی هم عزیز نباشد، ممکن است به ساعت نگاه کنید که چه زمانی تشریف می‌برد! اما اگر یک نفر برای ما خیلی عزیز باشد به او می‌گوییم: باید شام بمانید و خدا شاهد است اگر شام نمانید ناراحت می‌شوم. این گونه سخن می‌گوییم.

شما دو روز اول اعتکاف هستید، روز سوم که فرا می­رسد به شما می‌گویند اگر بروید ناراحت می‌شوم. اینکه اجازه نمی‌دهند خارج بشوید از التفات اوست.

گاهی ما بزرگترین الطاف را نمی‌فهمیم و نمی‌بینیم.

در مواجهه با بلا

بلا نوعی رحمت از جانب خداست، کسی به جایی نمی‌رسد مگر اینکه دچار بلا می‌شود، قاعده‌ی دنیا این است. فرض کنید اگر سیصد کیلو وزن هم داشته باشید سه متر از یک مسیر صاف را می‌توانید بروید. اما یک قهرمان سنگ نوردی اینطور نیست باید سختی‌های فراوانی بکشد. اگر نمی خواهید سختی بکشید این مسیر را هم نروید. اگر قرار باشد دستتان به خورشید برسد باید کارهایی انجام دهید، ساده نیست.

اگر بخواهید در قیامت در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جایی داشته باشید، بی بلا ممکن نیست که نیست.

هر چیزی قیمتی دارد، ما هم نمی‌توانیم بهای آن را پرداخت کنیم، لذا هر بلایی بر سر مؤمن می‌آید، می‌داند که آن ارحم الرحمین خواست است دست او را بگیرد و بالا ببرد.

دانه‌ی گندم تا زمانی که داخل کیسه و در مغازه است، کسی با آن کاری ندارد، اما اگر بخواهند آن را برویانند و رشد دهند و تربیت کنند باید وارد خاک شود، سرما و گرما ببیند، فشار خاک ببیند، تا رویشی از آن صورت گیرد. هیچ رویشی براحتی اتفاق نمی‌افتد.

لذا مؤمن اگر مؤمن باشد برخلاف منافق عمل می‌کند. چون منافق وقتی به سختی و تنگنا می‌افتد فحش می‌دهد.

سوره مبارکه احزاب را ببینید: «مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا»،[4] می‌گویند خدا و رسول سر ما کلاه گذاشتند و ما را داغ کردند و گفتند بیایید و به جبهه بروید، حالا بیایید و ببینید، جلویمان را دشمن  بسته است از  پشت سر هم محاصره شده‌ایم، فریب خورده‌ایم!

اما اگر مؤمن در جایی تحت محاصره‌ی شدید قرار بگیرد، آنجا که دیگر کاری از انسان برنمی‌آید، این را بشارت حساب می‌کند و می‌گوید: تا کار از عهده من بربیاید انجام می‌دهم، اما اگر کار بسته بشود، این به معنای نصرت الهی است.

لذا همان سوره مبارکه احزاب می‌گوید وقتی مؤمنین دیدند احزاب آمدند و محاصره تنگ شد و جنگ صددرصدی شد، به جای اینکه فحش بدهند گفتند: «هَذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ»،[5] این همان وعده خداست، حال که کاری از دست ما بر نمی­آید، این یعنی بشارت و «صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ»، خدا و رسول راست می­گویند.

لذا اگر به کسی مصیبت برسد، هرچه جگر او بیشتر بسوزد، این موضوع را رحمت بزرگتری از جانب خدا حساب می‌کند.

امام سجاد علیه الصلاة والسلام در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «مَا اُصِیبَ إمِیرَالمُومِنِین بِمُصِیبَة» مصیبتی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمی‌رسید «إلَّا صَلَّی فِی ذَلِکَ الیَومِ ألفِ رَکعَة» مگر اینکه ایشان هزار رکعت نماز می‌خواندند، «وَتَصَدَّق عَلَی سِتِّینَ مِسکِیناً» و به شصت مسکین غذا می دادند، «وَ صَامَ ثَلاثَ أیَّامَ» سه روز هم روزه می گرفتند و به فرزندانشان می‌فرمود: «إذَا اَصَبتُم بِمُصِیبَة فَفعَلُوا» وقتی به شما هم مصیبت رسید اینگونه که من عمل کردم عمل کنید.

بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌فرمایند: «فَإنِّی رَأیتُ رَسُولَ اللهِ هَکَذَا ألفِ رَکعَت» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم اینگونه عمل می‌کردند، «فَتَّبِعُوا أثَرَ نَبِیِّکُم» دنباله‌روی پیغمبرتان باشید، «وَلَا تُخَالِفُوه» با او مخالفت نکنید که از دستتان برود.

بعد این آیه را می‌خواندند: Sوَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُور»[6] بعضی از کارها عزم امور می‌خواهد، عزم راسخ می‌خواهد.

در ادامه امام سجاد علیه السلام می‌فرمود: «فَمَاذِلتُ بِعَمَلِ أمِیرَالمُؤمِنِین» برای همین من به عملِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عمل می‌کنم.

امام سجاد سلام الله علیه در مواجهه با مصیبت

اول اینکه مصیبت‌هایی که به ما می‌رسد مثل مصیبت کربلا نیست و ناموسمان به اسارت نرفته است، اگر ناموس ما هم به اسارت برود، مصیبت ما اینگونه نیست، چون‌ آن‌ها ناموس فاطمه سلام الله علیها بودند، ناموس صدیقه طاهره بودند، آن سر مطهر هم سر مطهر سبط پیغمبر صلوات الله علیه و آله بود، حتّی اگر به ظاهر شبیه آن مصیبت‌ها برای دیگران هم اتفاق بیفتد، مثل مصیبت کربلا نمی‌شود.

یک جهت این شدّت عبادت هم این بود که عبادت می‌کردند که طغیان نکنند.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند ما قدری به حال خودمان واقف شویم.

همانطور که قبلاً عرض کردم زین العابدین سلام الله علیه همه جا نرم­خو بودند، بجز آن‌جا که بحث ولایت امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام بود یا راجع به دشمنان حق بود. چون نمی‌خواستند خط گم بشود یا حق زیر پا برود، لذا تا جایی که در شرایط تقیّه امکان داشت بروز داشتند و بلکه گاهی تند می‌شدند.

اضافه بر آنچه قبلاً گفته شد موارد دیگر را هم عرض می‌کنم.

«نافع» یکی از محدثان مشهورِ تابعین است، خبر رسید به حضرت که نافع گفته است: «إِنَّ مُعَاوِيَةَ يُسْكِتُهُ اَلْحِلْمُ وَ يُنْطِقُهُ اَلْعِلْمُ»[7] معاویه اگر سکوت می‌کرد از روی حلم و بردباری او بود و اگر حرف می‌زد از روی علم حرف می‌زد؛ توجه کنید که حکومت هم حکومت بنی امیه.

حضرت فرمود: «کَذَبَ» دروغ می‌گوید، «بَلْ كَانَ يُنْطِقُهُ اَلْبَطَرُ وَ يُسْكِتُهُ اَلْحَصَرُ» اگر ساکت بود چون حرفی بلد نبود بزند و اگر حرف می‌زد از روی هوا و هوس و فساد حرف می‌زد.

علم کجا بود!

«مِنهال» از تابعین اهل کوفه است و روضه­ی او را شنیده‌اید که می‌گوید من به مدینه رفتم و امام زین العابدین صلوات الله علیه را دیدم و بعد از سلام و احوال پرسی، حضرت فرمود: اهل کجا هستی؟ آن موقع آقا، به ظاهر منهال را نمی‌شناختند، اهل بیت علیهم السلام  گاهی به ظاهر عمل می‌کنند تا بتوانند با مردم حرف بزنند، وگرنه هیچ وقت گفتگو رخ نمی‌داد.

آنجا حضرت به او فرمود: چه کسی هستی؟ گفت: منهال بن عمرو هستم. حضرت به او فرمود: از کجا آمده­ای؟ منهال عرض کرد: از کوفه؛ حضرت فرمود: چه خبر از کوفه؟ او عرض کرد: از کوفه بیرون آمدم در حالی که مختار قیام کرده بود و قَتَله‌ی پدر شما را می‌کشت.

حضرت از وضعیت هیچ کس سوال نکردند و فقط فرمود: حرمله چه شد؟ منهال می‌گوید: عرض کردم وقتی که آمدم هنوز حرمله زنده بود.

حضرت سجاد علیه السلام همان آقایی است که از نرمی‌ها و مهربانی‌هایشان ولو با دشمنان قبلاً به شما عرض کردیم، ولی اینجا در سجده به خدای متعال عرض کرد: «اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ اَلْحَدِيدِ»[8] خدایا! حرارت و تیزی آهن را بر او بچشان، «اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ اَلنَّارِ» آتش جهنم خود را به او بچشان.

منهال می‌گوید: وقتی به کوفه برگشتم، دیدم مختار روی اسب ایستاده است و جنازه‌ی حرمله را جلوی او انداخته‌اند، به او گفتم: مختار! اینکه می‌گویم اولین جمله‌ای است که تا الان می‌گویم، چون از کنار علی بن الحسین آمده‌ام، دعای علی بن الحسین به دست تو اجابت شد.

وقتی این خبر را به او گفتم، مختار از آن بالا با صورت خود را به زمین پرت کرد و به سجده رفت و گفت: من امروز چیزی نخورده‌ام و قصد روزه کرده بودم.

سپس به سجده افتاد که دعای امام به دست من اجابت شده است.

می خواهم بگویم که دغدغه حضرت چیست.

منهال می‌گوید: سال بعد مجدد به محضر آقا رفتم. مسلّماً حضرت او را می­شناخت.

عرب می‌گوید: «کَیفَ أصبَحتَ؟»، این عبارت یعنی شب تا صبح را چطور گذراندی؟ به فکر چه بودی؟ دغدغه‌تان چه بوده است؟

دغدغه مهم است؛ وقتی از حرم ائمه علیهم السلام بیرون می‌آییم، یک دعای آخر دارد و یک زیارت بسیار زیبا.

آن لحظه‌ای که می‌خواهید از حرم امام رضا علیه السلام بیرون بیایید ولی دلتان هنوز در حرم است اما بلیط دارید و مجبورید که برگردید، دعایی می‌خوانید که در زیارت وداع اهل بیت علیهم السلام است می‌گوید: Sاجْعَلُونِي مِنْ هَمِّكُمْ»[9] مرا جزو دغدغه‌هایتان مد نظر قرار بدهید؛ وگرنه من سقوط می‌کنم، نه اینکه هفته‌ای یک مرتبه مرا دعا کنید، مرا مد نظرتان قرار بدهید، من جزو همّ شما باشم.

«کَیفَ أصبَحتَ؟» یعنی دیشب تا الان در چه فکری بودید؟ اما ساده و عامیانه آن یعنی «چطوری؟».

شخص خدمت حضرت آمد و عرض کرد، «کَیْفَ أصْبَحْتَ یَابْنَ رَسُولِ الله؟» حضرت فرمود: «اَصْبَحْنا خائِفينَ بِرَسُولِ اللّهِ وَ اَصْبَحَ جَميعُ اَهْلِ الاْسْلامِ آمِنينَ بِهِ»، وقتی مردم مسلمان شوند به برکت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در امنیت هستند، اما جان ما به علت انتساب به پیامبر در خطر است! یعنی شب تا صبح جانمان در خطر است، اینگونه نیست که براحتی بخوابیم.

این را یک فرد عادی پرسید.

اما منهال عالم است عرض کرد: «کَیْفَ أصْبَحَت؟»،[10] راوی می­گوید: «فَرَفَعَ رَأسَهُ عَلَیه» حضرت سر مبارکشان را سمت ما بلند کرد و فرمود: «مَا كُنْتُ أَرَى شَيْخًا مِنْ أَهْلِ الْمِصْرِ»…

اینجا «مصر» به معنای «شهر» است.

چطور شیخی مانند تو که اهل کوفه  است که «لا يَدْرِي كَيْفَ أَصْبَحْنَا» نمی‌داند دغدغه من چیست؟

«فَإنْ كُنْتَ لَا تَدْرِي فَاجْلِسْ حَتَّى أًخْبِرَكَ» اگر نمی‌دانی بنشین تا برای تو بگویم، «أَصْبَحْنَا بِمَنْزِلَةِ بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ»،[11]ما مانند بنی اسرائیل میان آل فرعون شده‌ایم، «إِذْ كَانُوا يُقَتِّلُونَ أَبْنَاءَهُمْ وَ يَسْتَحْيُونَ نِسَاءَهُمْ»… مردان را می‌کشتند و زن‌ها را زنده نگه می‌داشتند تا به کنیزی یا امور دیگر ببرند… «وَأَصْبَحَ شَيْخُنَا وَسَيِّدُنَا عَلِیّ بن أبِیطَالِ یُسَبُّ وَ یُشتَم عَلَى الْمَنَابِرِ» به آقای ما و شیخ ما علی بن ابی طالب بر روی منابر جسارت می­کنند.

آیا خبر دیگری می‌خواهی که به من می‌گویی: «کَیْفَ أصْبَحَت؟»؟

منطق شیعه در برابر کفار و منافقین

فردی به محضر حضرت عرض کرد اگر اینگونه است که شما می‌گویید، اصلاً چرا این‌ها اینقدر با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مشکل داشتند؟

حضرت سجاد علیه السلام فرمود: چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اَسلاف و اجداد آن‌ها را مبتلا به نار و آتش کرد، چون آن‌ها را کُشت لذا جهنمی شدند، و هم عصران خود را مبتلا به عار کرد، یعنی آبروی اهل جمل و صفین را برد، با اینکه خیلی ادعای مسلمانی داشتند، اما چنان مفتضح و رسوا شدند که تا زنده بودند نمی توانستند سر بلند کنند. برای همین با ایشان مشکل دارند.

در روایت دیگر می‌گوید: اگر اینگونه است چرا از علی بن ابیطالب سلام الله علیه در جمل یا در صفین نقل شده است که «إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَيْنَا»،[12] این برادران ما بغی کردند.

در منطق شیعه اینطور است که هر کسی که با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جنگیده است کافر است، ولکن کفر معانی دارد، حکم کفار هم مختلف است.

با اینکه اهل کتاب به رسالت رسول الله کافرند اما ازدواج با آن‌ها در شرایطی مجاز ‌می‌شود. بعضی از فقها عقد موقت با این‌ها را اجازه داده‌اند؛ به احکام مراجعه کنید… اما بیشتر فقها به کافر بت­پرست اجازه عقد موقت را نداده‌اند، چون حکم کفار مختلف است.

از اهل کتاب جزیه می‌گیرند که امنیت داشته باشند و حکم مابقی به گونه‌ی دیگری است، بعضی‌ها در دنیا جزو مسلمان‌ها هستند تا مسلمان‌ها به زحمت نیفتند.

مثلا اگر می­گفتند افرادی که متولد سال هفتاد تا هفتاد و چهار هستند پاک نیستند، اگر به مسجد بیایند حتی گریه هم بکنند باز اطرافیان می­ترسند که آقا متولد چه سالی است؟ اینطور بقیه به دردسر می‌افتند.

ما در دنیا با مسلمان‌هایی که شهادتین می‌گفتند مثل مسلمان رفتار می‌کنیم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم با آن‌ها در دنیا مانند مسلمان رفتار کرده­اند، یک جهت این امر آسایش بقیه مردم است، چون اگر قرار بود این­ها حکم بت­پرست­ها را داشته باشند، مسلمین   در مسجد و بازار و… گرفتار می شدند؛ البته جهات دیگری هم دارد.

ما در دنیا به کسی که شهادتین بگوید و آن را نقض نکند مانند مسلمان رفتار می‌کنیم، اما در قیامت بهره‌ای از این اسلام ظاهری نمی‌برند.

شیعیان از این جهت به کسانی که با امیرالمؤمنین جنگیدند کافر می‌گویند، یعنی این ایمان این­ها در قیامت به درد نمی‌خورد، ایمان این­ها در دنیا به دردشان می­خورد.

اگر کسی هم علّت این امر را بپرسد، می‌گویند حکم کفار مختلف است.

ما با این­ها مانند مسلمان رفتار می­کنیم، ناموسشان ناموسمان است، مرزشان مرزمان است، امنیتشان امنیتمان است، بازارشان بازارمان است، در مورد ایشان احکام مسلمانی جاری می‌کنیم، مهربانی می‌کنیم و جان می‌دهیم و برایشان آبرو می‌گذاریم و دعا می‌کنیم؛ اما در قیامت اگر کسی با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین جنگیده باشد دلایل بسیاری دارد از جمله اینکه پیامبر فرمود: «يَا عَلِيُّ حَرْبُكَ حَرْبِي»[13]جنگ با تو جنگ با من است، لذا هر کسی با پیغمبر صلوات الله علیه و آله بجنگد حُکم او معلوم است.

به امام سجاد سلام الله عرض کردند اگر اینگونه است چرا علی بن ابیطالب علیه السلام فرموده­اند که Sإِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَيْنَا»؟ «برادرهای ما بر ما بغی کردند»؟!

«برادری» حداقل سه معنا دارد؛ معنای اول برادری ایمانی است که حقوق متقابل زیادی دارند، کسانی هستند که هم ایمان و هم کیش‌اند؛ اوجِ این نوع برادری، برادریِ استثنائی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

نوع دوم؛ برادری اسلامی است، یعنی هر کسی که شهادتین بگوید برادر ماست، این مورد هم حقوق زیادی دارد، اما به نسبت مورد اول کمتر است.

نوع سوم پایین‌ترین سطح آن است، هر انسانی برادر هر انسانی است، لذا حقوقی متقابل دارد، چون در خلقت یکسانند. اگر فرد کافری هم گرسنه باشد، حقوقی دارد که نمی­توانید نسبت به او بی­تفاوت باشید.

البته حقوق مسلمان نسبت به کافر بیشتر است و حقوق مؤمن نسبت به حقوق مسلمان بیشتر است.

محضر امام سجاد علیه السلام عرض کردند: آقا! پس چرا علی بن ابیطالب گفته‌اند: Sإِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَيْنَا»؟ گویی حضرت می‌خواهند در پاسخ  بفرمایند که منظور این برادری از نوع سوم است که شرط ایمان ندارد.

حضرت فرمودند: آیا شما قرآن کریم را می‌خوانید؟ «وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا»،[14] برادرشان هود به سمت قوم عاد رفت و بر قوم عاد عذاب نازل شد.

این «أَخَاهُم» یعنی چه؟ یعنی برادر انسانی.

برادری او اینگونه بود که به سوی آن‌ها رفت تا آن­ها را هدایت کند بعد فرمود: «وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا».

سپس حضرت فرمود: خدا قوم عاد و ثمود را هلاک کرد ولی این دو پیامبر را نجات داد، این دو قوم  به اسلام آن انبیاء مسلمان نشده بودند.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آن جمله را فرموده باشند، این برادری برادریِ انسانی است.

منزلت امّ المؤمنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها

در بین افراد بی­نظیرِ تاریخ، از این جهت که می‌خواهم عرض کنم، دو نفر از بین مسلمین استثناء هستند. یک نفر از آن‌ها حضرت خدیجه سلام الله علیها است، ایشان آنقدر عظمت داشتند که وقتی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می‌گفتند: چرا اینقدر خدیجه را دوست دارید؟…

ایشان مادر دوازده امام است، مادر حضرت زهرا سلام الله است و مادر یازده امام است، و از نوباوگی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه مادری کرده است، پس مادر دوازده امام هستند.

امام حسن عسکری صلوات الله علیه صلواتی برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها دارند، این صلوات بسیار عجیب و عظیم الشأن است.

مرحوم حاج شیخ این صلوات را در مفاتیح الجنان، بعد از زیارت جامعه صلوات برای حجج طاهره است، این یک گنج عظمی از امام حسن عسکری سلام الله علیه است، شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه آن را در کتاب مصباح المتهجد خود نقل کرده است.

همین اندازه عرض کنم که اگر کسی می‌خواهد توجه امامی را به خود جلب کند، از طرف آن امام این صلوات را برای حضرت زهرا سلام الله بخواند، ائمه علیهم السلام نسبت به حضرت زهرا سلام الله خیلی تعصب دارند.

اشتباه نشود ما هم چیزی نداریم تا به آن‌ها هدیه بدهیم.

روزی کنیز سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از باغِ خود حضرت گلی چید و به حضرت هدیه داد و عرض کرد: من چیزی ندارم، فقط آمده‌ام که بگویم دوستتان دارم و اینگونه به شما عرض ادب کنم. حضرت هم او را آزاد کردند و باغ را هم به او بخشیدند.

در آخر صلوات اینطور عرض می­کنیم که خدایا! بر فاطمه زهرا به گونه‌ای صلوات و درود بفرست «فَصَلِّ عَلَيْها»  که «تُكْرِمُ بِها وَجْهَ أَبِيها» چهره­ی پدر ایشان باز شود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حظ کنند، «وَتُقِرُّبِها أَعْيُنَ ذُرِّيَّتِها» چشم فرزندان ایشان روشن شود.

برای همین است که این دعا برای هدیه دادن خوب است.

در این صلوات عرض می­کنیم: خدایا! بگونه‌ای به فاطمه زهرا سلام الله علیها عنایت کن که جگر فرزندان ایشان خنک شود.

ما که چیزی نداریم، این هدیه هم گلی از باغ کلمات امام حسن عسکری سلام الله علیه است که  می‌خواهیم هدیه بدهیم.

بعد از اینکه مختصری از مقامات حضرت زهرا سلام الله علیها را  بیان می‌کند عرضه می‌دارد: «جَعَلْتَها أُمَّ أَئِمَّةِ الْهُدى، وَحَلِيلَةَ صاحِبِ اللِّواءِ، وَالْكَرِيمَةَ عِنْدَ الْمَلإِ الْأَعْلى فَصَلِّ عَلَيْها وَعَلَى أُمِّها» بر خود حضرت و مادر عظیم الشأن‌شان این درود را بفرست که چشم فرزندان ایشان روشن بشود و پدرشان لذت ببرند.

صلوات برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به حضرت خدیجه سلام الله علیها وصل کرده است! در حالی که می‌توانست بگوید: «صَلِّ عَلَیهَا وَ صَلِّ عَلَی اُمِّهَا»، که بگویید دو مرتبه است؛ اما همان صلوات و درود و عنایتی که به فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌فرستید، به مادر ایشان هم بفرستید.

امام حسن عسکری می‌دانند که دعای بدون استحقاق معنا ندارد، حکیم باید دعای درست و حسابی بکند، همین جمله برای عظمت حضرت خدیجه سلام الله علیها کافی است و معلوم است اگر کسی بخواهد دل اهل بیت علیهم السلام را شاد کند، توجه و عنایت به حضرت خدیجه و حضرت زهرا سلام الله علیهما سبب این شادی است.

محبت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امّ المؤمنین حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها

به محضر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض می‌کردند: چرا این همه خدیجه را دوست دارید؟

پیامبری که انبیاء به نوکر بودن محضر ایشان افتخار می­کنند، می‌فرمود: «إِنِّي قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا»[15]حبّ خدیجه روزی من است! نه اینکه محبت من روزی خدیجه باشد، البته آن هم هست؛ ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با یک تواضعی می‌فرماید: «إِنِّي قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا» روزی من شده است که این همه خدیجه را دوست دارم.

وقتی مردم می‌خواستند اسلام بیاورند نزد پیامبر می‌آمدند و می‌گفتند: چه دلیلی برای پیامبریتان دارید؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باید برای بعضی از آن‌ها آیه می‌خواندند، برای بعضی دیگر معجزه می‌آوردند، بعضی خودشان طلب معجزه می‌کردند، پذیرش نبوت آسان هم نبود.

امروزه بعضی‌ها هستند که ادعا می کنند پسر امام زمان ارواحنا فداه یا خود حضرت هستند. مسلماً هر کسی هرچه بگوید که شما قبول نمی‌کنید، باید چیزی بگوید که دلتان را محکم کند.

ان شاء الله همه‌ی ما منتظر حضرت حجت صلوات الله علیه روحی له الفدا و عجل الله تعالی فرجه الشریف هستیم، اما هر کسی که ادعا کند ما به دنبال او راه نمی‌افتیم. این همه مدعی هست، این همه زندانی داریم که مدعی امام زمان بودن هستند، در یک سلول چند امام زمان با هم زندگی می‌کنند!

هرکس ادعا کند که امام زمان نیست، باید اعجازی باشد. از کجا بفهمیم که امام زمان است؟

این درخواست­ها از حضرت رسول صلوات الله علیه و آله طبیعی بود، نمی‌خواهم این موضوع را تخطئه کنم، دیگران می‌گفتند: معجزه بیاورید، یا رسول الله از کجا بدانیم که شما رسول خدا هستید؟

دو نفر اصلاً طلب معجزه و دلیل نکردند، قبل از اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به نبوّت برسند، ایشان می‌دانستند.

زمانی وارد یک خانه می‌شوید، گوشه‌ای از آن یک تابلو از اسم اهل بیت علیهم السلام است و بسیار زیباست، و طرف دیگر یک آلودگی است مثلاً یک پرده پاره است، کدام را می‌بینید؟

«قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ»[16] کلام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، «جاحظ» که دشمن امیرالمؤمنین است می‌گوید: من در کتاب خودم که پنج جلد چاپ شده است، یک جمله را می‌نوشتم و بقیه را سفید می‌گذاشتم برنده بودم. این یک جمله عرش کلمات عالم است که «قیمت هر آدمی انتخاب اوست».

وقتی به مسجد می‌آیید نگاه­ها متفاوت است، یک نفر می‌گوید: امشب یک یارَبّ گفتیم، دیگری می‌گوید: عجب باقالی‌هایی بود!

«قِيمَةُ كُلِّ امْرِئٍ مَا يُحْسِنُهُ»، هر کسی یک چیزی می‌گوید.

در روزگاری که ظاهراً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هنوز پیغمبر نشده بودند و اعلام رسمی نشده بود، بعضی‌ها می‌‌گفتند او فقیر و یتیم است.

حضرت خدیجه سلام الله علیها خودشان به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پیشنهاد ازدواج دادند که من آمادگی دارم ،پولی هم نمی‌خواهم، خودم کنیز شما هستم و اموالم همه اموال شماست.

در روزگاری که فسق و فجور بیداد می‌کرد و مادران بسیاری از این مشاهیر و رقبای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همه کاسب بودند، به حضرت خدیجه سلام الله علیها «طاهره» می‌گفتند.

شما تصوّر کنید در بند جیب­بُرها، در محله قاچاقچی‌ها که همه یک لقبِ فحشی دارند و اوضاع خراب بود، به ایشان «طاهره» می‌گفتند.

لذا ایشان در آنجا فقر و یتیمی نمی‌ببیند، حضرت خدیجه سلام الله علیها در آنجا دیدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم پدرِ عالَم است، آن هم قبل از اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم   به نبوت برسند.

ولایتمداریِ امّ المؤمنین حضرت خدیجه سلام الله علیها

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سلام الله اولین مردی بود که از حضرت رسول صلوات الله علیه و آله معجزه و دلیل نخواستند. حضرت فرمودند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هنوز پیامبر نشده بود، وقتی راه می‌رفتند «أرى نُورَ الوَحيِ»[17]من نور وحی را در او می‌دیدم.

فرض کنید شما یک نفر را ببینید، آیا نور وحی می‌بینید؟ مگر می‌دانید نور وحی چیست که بخواهید ببینید؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «وَ أشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ» من عطر نبوت را از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم استشمام می‌کردم، قبل از اینکه ایشان پیامبر شوند، «وَ لَقَد سَمِعتُ رَنَّةَ الشَّيطانِ حينَ نَزَلَ الوَحيِ» وقتی وحی نازل شد، من نعره­ی شیطانرا شنیدم و گفتم: عجب نعره‌ای!

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «یَا عَلِی! إنّكَ تَسمَعُ ما أسمَعُ و تَرى ما أرى» تو می‌شنوی آنچه من می‌شنوم و می‌بینی آنچه را من می‌بینم.

لذا برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که نور وحی را می‌بیند، نیازی به معجزه و دلیل نیست.

لذا به امام سجاد سلام الله علیه عرض کردند جدّتان امیرالمؤمنین از چه زمانی اسلام آورد؟ (چون بحث این بود که چه کسی چه زمانی اسلام آورده است) حضرت سجّاد علیه السلام فرمود: اینکه می‌گویند چه زمانی اسلام آورد، مربوط به بت پرستان بود که بعد از آن مسلمان شدند، اما جدّ ما از اول مؤمن بود! قبل از نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به پیامبر ایمان داشت.

امّ المؤمنین حضرت خدیجه سلام الله علیها و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با هیچ کس قابل مقایسه نبودند.

حال نگاه کنید وقتی پیامبر فرمود: خدیجه! من به نبوّت رسیدم، یعنی وقت آن شد و باید اعلام کنم، وگرنه حضرت خدیجه سلام الله علیها از قبل می‌دانستند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت خدیجه سلام الله علیها بیعت کرد و از آن­ها بیعت گرفت و به حضرت خدیجه سلام الله علیها امر کرد «أن تُبَایَعَ عَلیاً» حالا با علی هم بیعت کن، «وَ قَالَ هُوَ مَولاکِ» این علی مولای توست «وَ مَولَی المُؤمِنِین» و مولای مؤمنان است، «إمَامُهُم بَعدِی وَ بَایَعتُ لَه عَلَیه»،[18] ایشان هم بیعت کرد.

توجه کنید اگر مردی ازدواج کند، بعد پسر فامیل خود را با خود به خانه ببرد، آیا عروس این کار را می‌پسندد؟

«عبدالمسیح أنطاکی» شاعر مسیحی است بعد از مطالعه‌ی تاریخ، حدود پنج هزار بیت شعر درباره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفته است و به فهم درستی رسیده بود، می‌گوید: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نزد حضرت خدیجه سلام الله علیها رفت و فرمود: «هُوَ العَلی بِهِ وَافَی خَدِیجَتَهُ *** هَدیةً قَالَ بُشرَی جِئتُ أُهدِیهَا» ای خدیجه! این علی است که برای تو هدیه آورده‌ام، این هدیه عظمی را برایت آورده‌ام تا زندگی تو را نورانی کنم.

لذا حضرت خدیجه سلام الله علیها عجیب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست داشت و تحویل می‌گرفت.

ما هم باید اینگونه باشیم، اگر مولای ما کسی را دوست دارد، ما هم باید برای او جان بدهیم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «يَا جُوَيْرِيَةُ أَحْبِبْ حَبِيبَنَا مَا أَحَبَّنَا»[19] ای جویریه! حبیب ما را دوست بدار تا وقتی که با ما رفیق است، «وَ أَبْغِضْ بَغِيضَنَا مَا أَبْغَضَنَا» با دشمن ما هم دشمن باش تا زمانی که دشمن ماست.

یعنی اگر دوست ما دشمن شد، تو هم تغییر کن، اگر دشمن ما دوست شد، تو هم تغییر می­کنی.

شما در کربلا بعضی از افراد را لعن و نفرین می کنید، اما اگر یکباره توبه ‌کنند شما می‌گویید: «بِاَبی اَنْتَ و اُمّی»، یعنی ملاک اهل بیت علیهم السلام هستند.

خدا مرحوم «کراجکی» را رحمت کند که هزار سال قبل این موضوع را نقل کرده است: «فَلَمَّا تَزَوَّجَ النَّبِی صَلَی الله عَلَیهِ و آلِهِ خَدِیجَة عَلَیهَا السَّلام»[20] وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم با حضرت خدیجه سلام الله علیها ازدواج کرد، «أخبَرَهَا بِوَجدِهِ بِعَلِیٍ وَ مَحَبَّتِهِ» فرمود: ای خدیجه! من خیلی علی را دوست دارم، وقتی علی را می­بینم خیلی به وجد می‌آیم.

همین موضوع برای حضرت خدیجه سلام الله علیها کافی بود و دیگر نیازی به امر نبود، همین موضوع کافی بود تا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قصد هر کاری را دارند، حضرت خدیجه سلام الله علیها مانند یک خادم در خدمتشان باشد، «فَكَانَت تَسَتزيَدَهُ فَتَزَيَّنَهُ وَتُحَلِّيهِ وَتُلبِسُهُ وَتُرسِلُهُ مَعَ وَلائِدِهَا»، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواست بیرون برود، لباس ایشان را آراسته می‌کرد یا لباس تن او می‌کرد یا هنگام خروج از خانه خادم‌ها را همراه ایشان می­فرستاد، گویی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شاهِ او بود، با اینکه تفاوت سنی داشتند، «يَحمِلُهُ خَدَمُهَا» می‌فرمود خدمه‌ها او را ببرند و بیاورند، وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کوچکتر بودند، حضرت خدیجه سلام الله علیها به خادمان دستور می‌داد که او را بر دوش می‌گرفتند و می‌بردند.

آن زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هنوز مبعوث نشده نبودند اما توجه حضرت خدیجه سلام الله علیها به اندازه‌ای در بین عموم مشهود بود که وقتی مردم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در شهر می‌دیدند، می‌گفتند: «هَذَا أخُوا مُحَمَّد صَلَواتُ الله وَ سَلامُهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ» این برادر پیامبر است «وَ أحَبُّ الخَلقِ إلَیه» پیامبر هیچ کسی را به اندازه او دوست ندارد، این برادرِ پیغمبر است، «وَ قُرَّةُ عَینِ خَدِیجَة» و نور چشم خدیجه [سلام الله علیها] است.

آنقدر که حضرت خدیجه سلام الله علیها این محبّت را ابراز کرده بودند! صبح و عصر، شب و روز، هر زمان فرصتی بود هدیه‌ای درب خانه جناب ابوطالب علیه السلام می‌فرستاد، چون حضرت ابوطالب علیه السلام پدرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!

خدایا! روزیِ ما کن که دل‌هایمان و محور محبت‌هایمان حول محور اهل بیت علیهم السلام باشد.

خدایا! ما را با دوستان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین دوست و با دشمنانشان دشمن خونین بگردان.

ایشان یک ام المؤمنین است، ام المؤمنینی که زمان حیات پیامبر صلوات الله علیه و آله از دنیا رفت و مُهر حسن ختام خورد؛ و دیگری هم ادعا داشت، وقتی اسرار خانه­ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را فاش کرد، در سوره تحریم نقل شده است که به دیگران گزارش داد و پیامبر بخشی از اسراری که فاش شده بود را به او فرمود، که چرا این موارد را فاش کردی؟ ضمن اینکه قرآن کریم می‌فرماید: پیامبر همه آن اسراری را که آن خانم فاش کرده بود را به او نفرمود، و نفرمود که از آن بخش هم خبر دارد، همان مقدار را که حضرت رسول اعلام کردند که مطلع شده‌اند، آن خانم گفت: «مَن أنبَئَکَ هَذَا؟» این‌ها را چه کسی به شما گفته است؟ حضرت فرمود: «نَبَّئَنِی العَلِیمُ الخَبِیر» آن علیم خبیر خبر داده است.

خدایا! ما را با مادرمان ام المؤمنین حضرت خدیجه سلام الله علیها محشور بگردان.

خدایا! ما را با آن کسانی که در دوره‌ی جاهلیت با طهارت زندگی کردند محشور بفرما.

خدایا! مادر ما حضرت خدیجه سلام الله علیها را دعاگوی ما قرار بده.

خدایا! بهره‌ای از این ولایتمداری حضرت خدیجه کبری سلام الله علیها و از عبادت ایشان و از دلسوزی ایشان و از ایثار وی نصیب ما بگردان.

روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

می­خواهم برای حضرت خدیجه سلام الله علیها روضه‌ی دخترشان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را بخوانم.

خیلی داغ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سنگین بود، این روضه را برای حضرت خدیجه می‌خوانم چراکه حضرت خدیجه سلام الله علیها هم مادر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند و هم مادر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها.

ان شاء الله خدا برای هیچ خانه‌ای روزی را نیاورد که مادر جوانی مریض شود، وقتی مادر جوان مریض شود، بچه‌ها حال و حوصله هیچ کاری را ندارند، از کنار بستر بلند نمی‌شوند و هیچ چیز حواس آن­ها را پرت نمی‌کند، دیگر چیزی دلشان را خوش نمی‌کند، اگر با او حرف بزنید، صد مرتبه در میان صحبت‌های شما برمی‌گردد و وضع وخیم مادر را نگاه می‌کند، می‌ترسد هر زمانی که روی خود را برگرداند، دیگر مادر نباشد.

بچه‌های پژمرده دور مادر نشسته بودند، مادر هم آب شده بود؛ «ذهبی» که از علمای عامه است می‌گوید: «مَاتَت وَ هِیَ تَذُوب»[21] وقتی از دنیا رفت آب شده بود… «ذَابَ لَحمُهَا»… آنقدر برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تلاش کرد و آسیب دید که گوشت بدن آب شد… «نَحِلَ جِسمُهَا» دیگر جسمی باقی نمانده بود… «حَتّی صَارَت کَالخَیَال» مانند شَبَحی…

اگر کسی نمی‌دانست و نمی‌شناخت و پارچه‌ی که روی زمین بور را می‌دید، نمی‌دانست آیا پارچه روی فاطمه است یا روی زمین افتاده است…

این روزهای آخر صدای حضرت جوهر نداشت، نمی‌توانستند صحبت کنند، با اشاره سخن می‌گفتند، طفلانِ نگران دور ایشان نشسته بودند، روزهای آخر اوضاع او بگونه‌ای بود که عباس عموی امیرالمؤمنین و پیامبر سلام الله علیهما پیغام داد می‌خواهم به عیادت بیایم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نپذیرفتند و فرمود: «إنَّهَا ثَقِیلَه»[22] وضع ایشان وخیم است، نمی‌خواهم کسی در این حالت ایشان را ببیند… بعضی اوقات اوضاع بیمار بگونه­ای است که خانواده می‌گویند نمی‌خواهیم کسی او را در این حال ببیند…

روز آخر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها می‌دانستند که امشب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کار خیلی سنگینی پیش روی خود دارند…

نقل‌ها متفاوت است، بعضی می‌گویند: «أسماء بنت عُمَیس» یا خواهر او «سَلمَی بنت عُمَیس» بود، که طبق نظر شیعه به احتمال زیاد «سَلمَی» بوده است… ایشان دو خواهر عظیم الشأن ولایی‌اند، سَلمَی در اوقاتی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیرون از خانه بودند خدمت و پرستاری می‌کرد.

حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به سَلمَی اشاره کردند و با یک سختی با آن بدن در هم شکسته به صورت نیمه­نشسته شد، لباس‌های حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را عوض کردند، دوباره بدن مبارک خود را شست، طهرِ طاهرِ مطهر نه شست وشو لازم دارد نه هیچ چیز دیگری…

به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند وصیت‌ کرده بودند که وصیت‌های سیاسی الهی بودند، مثل اینکه فرمود: مرا شبانه دفن کن، نمی‌خواهم آن دو نفر در نماز من حاضر باشند…

اما کنار این‌ها وصیت دیگری هم کردند که فقط برای مراعات حال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، فرمود: باید از زیر لباس دست بکشی… تا زنده بودم مخفی کردم، علی جان! تو هم پرده­برداری نکن…

چون می‌دانست امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید شب روی زخم‌ها دست بکشد، خود حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز نیمه نشسته شد و به کمک سَلمَی زخم‌های خود را شست… خون‌ها را شست تا کار امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در شب سبک شود…

لباس‌های بچه‌ها را هم عوض کرد، ننوشته‌اند که دست به سر این بچه‌ها کشید یا نکشید…

بچه‌های او پناه‌های عالم‌اند، امام حسن و امام حسین علیهما السلام گفتند: بعد از مدتی امروز مادرمان نشسته است، شاید ان شاء الله خدا می‌خواهد مادر ما را شفا بدهد، به مسجد برویم و دو رکعت نماز شکر بخوانیم، دلشان در خانه بود ولی به مسجد رفتند، خانه هم گوشه مسجد است…

فهم من این است که فاطمه زهرا سلام الله علیها نمی خواست جلوی چشم بچه‌ها جان بدهد، لذا بعد از اینکه حسنین سلام الله علیهما بیرون رفتند، به سَلمَی فرمود: پاهای مرا رو به قبله کن و پارچه‌ای روی صورتم بکش، برو عقب بایست، لحظاتی که گذشت، بیا و مرا صدا بزن، اگر جواب دادم که هیچ، اگر نه، علی را خبر کن… بقیه را خود علی می‌داند… خود او می­­داند باید چکار کند…

سَلمَی مضطرب عقب ایستاد، لحظاتی بعد جلو آمد، هنگامی که پارچه برداشت، یک نقل متأخر می‌گوید: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دید که دست راست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هنوز روی صورتشان است…

صدا زد: «یَا فَاطِمَة الزَّهرَا، یَا بِنتَ رَسُولِ الله، کَلِّمِینِی»… دید جواب نمی‌دهند، روبند را سرجایش گذاشت، مضطرب بود که باید چه کار کند؟

این دو آقازاده سریع نماز را خواندند و برگشتند، چون نگران بودند…

ان شاء الله خدا برای کسی نیاورد اگر کسی  بیمار وخیم داشته باشد، هر تلفنی به او بزنند، دل او به صد راه می‌رود…

چشم دلتان را به ورودی درب خانه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ببرید، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه جلوتر بودند، سر مبارکشان را وارد اتاق کردند، اول بستر را نگاه کردند، توقع داشتند مادر نشسته باشند، اما مادر خوابیده بود، پارچه‌ای روی صورت مادر بود، فرمود: «یَا سَلمَی! مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ السَّاعَةِ»،[23] مادر ما به طور معمول خواب ندارد، چطور به این سرعت خوابشان برده است؟ چرا روی صورت او پارچه کشیده‌ای؟

سَلمَی نتوانست خیلی آرام آرام بگوید، گفت: «مَاتَتْ اُمُّکُمَا فَاطِمَة»، مادرتان راحت شد…

می‌گوید بعد نگاه کردم دیدم امام حسن جلو و امام حسین پشت سر ایشان، آرام آرام آمدند، این‌ دو آقازاده مؤدبند، آرام آرام آمدند، امام حسن روبند را کنار زد، یک مرتبه آرام صورت را بوسید، درد داشته است… شاید هنوز باور نکرده است و نمی‌خواهد قبول کند… «كَلِّمِينِي يَا أُمَّاهْ فَأَنَا اِبْنُكِ اَلْحَسَنُ»…

چند مرتبه صدا زد، همیشه امام حسن مجتبی صلوات الله علیه خود را جلو می‌انداخت و فدایی امام حسین علیه السلام بود…

وقتی چند مرتبه صدا زد و ناامید شد، برگشت به امام حسین علیه السلام متوسل شد، حسین جان! تو بیا… تو عزیز و دردانه‌ی مادر هستی، شاید جواب تو را بدهد…

«فَجَاءَ الحُسَیْن، فَوَضَعَ خَدَّهُ تَحْتَ قَدَمَیْهَا» سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، صورت را کفِ پای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گذاشت، صدا زد: «كَلِّمِينِي يَا أُمَّاهْ فَأَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ»…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه احزاب، آیه 12 (وَإِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ إِلَّا غُرُورًا)

[5] سوره مبارکه احزاب، آیه 22 (وَلَمَّا رَأَى الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزَابَ قَالُوا هَٰذَا مَا وَعَدَنَا اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَصَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ۚ وَمَا زَادَهُمْ إِلَّا إِيمَانًا وَتَسْلِيمًا)

[6]. سوره مبارکه شوری، آیه 43 (وَلَمَنْ صَبَرَ وَغَفَرَ إِنَّ ذَٰلِكَ لَمِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ)

[7] کنز الفوائد، جلد ۲، صفحه ۳۲ (وَ بَلَغَهُ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَلاَمُ نَافِعِ بْنِ جير [جُبَيْرٍ] فِي مُعَاوِيَةَ قَوْلُهُ إِنَّهُ كَانَ يُسْكِتُهُ اَلْحِلْمُ وَ يُنْطِقُهُ اَلْعِلْمُ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بَلْ كَانَ يُنْطِقُهُ اَلْبَطَرُ وَ يُسْكِتُهُ اَلْحَصَرُ .)

[8] المناقب، جلد ۴، صفحه ۱۳۳ (اَلْمِنْهَالُ بْنُ عَمْرٍو فِي خَبَرٍ قَالَ: حَجَجْتُ فَلَقِيتُ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَقَالَ مَا فَعَلَ حَرْمَلَةُ بْنُ كَاهِلٍ قُلْتُ تَرَكْتُهُ حَيّاً بِالْكُوفَةِ فَرَفَعَ يَدَيْهِ ثُمَّ قَالَ اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ اَلْحَدِيدِ اَللَّهُمَّ أَذِقْهُ حَرَّ اَلنَّارِ فَتَوَجَّهْتُ نَحْوَ اَلْمُخْتَارِ فَإِذَا بِقَوْمٍ يَرْكُضُونَ وَ يَقُولُونَ اَلْبِشَارَةَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ قَدْ أُخِذَ حَرْمَلَةُ وَ قَدْ كَانَ تَوَارَى عَنْهُ فَأَمَرَ بِقَطْعِ يَدَيْهِ وَ رِجْلَيْهِ وَ حَرْقِهِ بِالنَّارِ .)

[9]. مفاتیح الجنان دعای وداع ائمه

[10] الطبقات الكبرى – ط العلميه، جلد 5، صفحه 170

[11]. الاحتجاج طبرسی جلد 2 صفحه 29

[12]. تفسير فرات الکوفي، جلد ۱، صفحه ۱۹۲ (فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ اَلْأَحْمَسِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ يَحْيَى بْنِ مُسَاوِرٍ قَالَ : أَتَى رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ اَلشَّامِ إِلَى [عَلَى] عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ أَنْتَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ نَعَمْ قَالَ أَبُوكَ قَتَلَ اَلْمُؤْمِنِينَ فَبَكَى عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ قَالَ ثُمَّ مَسَحَ وَجْهَهُ [وَ] قَالَ وَيْلَكَ وَ بِمَا قَطَعْتَ عَلَى أَبِي أَنَّهُ قَتَلَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ بِقَوْلِهِ إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَيْنَا فَقَاتَلْنَاهُمْ عَلَى بَغْيِهِمْ قَالَ أَ مَا تَقْرَأُ اَلْقُرْآنَ قَالَ إِنِّي أَقْرَأُ قَالَ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَهُ [قَوْلَ اَللَّهِ] « وَ إِلىٰ عٰادٍ أَخٰاهُمْ هُوداً  » « وَ إِلىٰ مَدْيَنَ أَخٰاهُمْ شُعَيْباً  » « وَ إِلىٰ ثَمُودَ أَخٰاهُمْ صٰالِحاً  » قَالَ بَلَى قَالَ كَانَ أَخَاهُمْ فِي عَشِيرَتِهِمْ أَوْ فِي دِينِهِمْ قَالَ فِي عَشِيرَتِهِمْ [ثُمَّ] قَالَ فَرَّجْتَ عَنِّي فَرَّجَ اَللَّهُ عَنْكَ .)

[13] الإفصاح في الإمامة،  جلد۱,  صفحه۱۲۸

[14] سوره مبارکه اعراف، آیه 65 (وَإِلَىٰ عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا ۗ قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرُهُ ۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ)

[15] صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1888، حدیث 2435 (حَدَّثَنَا سَهْلُ بْنُ عُثْمَانَ، حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ غِيَاثٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَائِشَةَ، قَالَتْ: مَا غِرْتُ عَلَى نِسَاءِ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، إِلَّا عَلَى خَدِيجَةَ وَإِنِّي لَمْ أُدْرِكْهَا، قَالَتْ: وَكَانَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ إِذَا ذَبَحَ الشَّاةَ، فَيَقُولُ: «أَرْسِلُوا بِهَا إِلَى أَصْدِقَاءِ خَدِيجَةَ» قَالَتْ: فَأَغْضَبْتُهُ يَوْمًا، فَقُلْتُ: خَدِيجَةَ فَقَالَ: رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ «إِنِّي قَدْ رُزِقْتُ حُبَّهَا»)

[16] نهج البلاغه، حكمت٨١

[17] نهج البلاغه، خطبه 192

[18] الصراط المستقيم إلى مستحقي التقديم نویسنده : النباطي، الشيخ علي جلد : 2  صفحه : 88

[19] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۱، صفحه ۳۴۲ (قَالَ إِسْمَاعِيلُ بْنُ أَبَانٍ فَحَدَّثَنِي اَلصَّبَّاحُ عَنْ مُسْلِمٍ عَنْ حَبَّةَ اَلْعُرَنِيِّ قَالَ: سِرْنَا مَعَ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْماً فَالْتَفَتَ فَإِذَا جُوَيْرِيَةُ خَلْفَهُ بَعِيداً فَنَادَاهُ يَا جُوَيْرِيَةُ اِلْحَقْ بِي لاَ أَبَا لَكَ أَ لاَ تَعْلَمُ أَنِّي أَهْوَاكَ وَ أُحِبُّكَ قَالَ فَرَكَضَ نَحْوَهُ فَقَالَ لَهُ إِنِّي مُحَدِّثُكَ بِأُمُورٍ فَاحْفَظْهَا ثُمَّ اِشْتَرَكَا فِي اَلْحَدِيثِ سِرّاً فَقَالَ لَهُ جُوَيْرِيَةُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِنِّي رَجُلٌ نس [نَسِيٌّ] فَقَالَ أَنَا أُعِيدُ عَلَيْكَ اَلْحَدِيثَ لِتَحْفَظَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ فِي آخِرِ مَا حَدَّثَهُ إِيَّاهُ يَا جُوَيْرِيَةُ أَحْبِبْ حَبِيبَنَا مَا أَحَبَّنَا فَإِذَا أَبْغَضَنَا فَأَبْغِضْهُ وَ أَبْغِضْ بَغِيضَنَا مَا أَبْغَضَنَا فَإِذَا أَحَبَّنَا فَأَحِبَّهُ قَالَ فَكَانَ نَاسٌ مِمَّنْ يَشُكُّ فِي أَمْرِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُونَ أَ نَرَاهُ جَعَلَ جُوَيْرِيَةَ وَصِيَّهُ كَمَا يَدَّعِي هُوَ مِنْ وَصِيَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ يَقُولُونَ ذَلِكَ لِشِدَّةِ اِخْتِصَاصِهِ لَهُ حَتَّى دَخَلَ عَلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْماً وَ هُوَ مُضْطَجِعٌ وَ عِنْدَهُ قَوْمٌ مِنْ أَصْحَابِهِ فَنَادَاهُ جُوَيْرِيَةُ أَيُّهَا اَلنَّائِمُ اِسْتَيْقِظْ فَلَتُضْرَبَنَّ عَلَى رَأْسِكَ ضَرْبَةً تُخْضَبُ مِنْهَا لِحْيَتُكَ قَالَ فَتَبَسَّمَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَ أُحَدِّثُكَ يَا جُوَيْرِيَةُ بِأَمْرِكَ أَمَا وَ اَلَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتُعْتَلَنَّ إِلَى اَلْعُتُلِّ اَلزَّنِيمِ فَلَيَقْطَعَنَّ يَدَكَ وَ رِجْلَكَ وَ لَيَصْلِبَنَّكَ تَحْتَ جِذْعِ كَافِرٍ قَالَ فَوَ اَللَّهِ مَا مَضَتِ اَلْأَيَّامُ عَلَى ذَلِكَ حَتَّى أَخَذَ زِيَادٌ جُوَيْرِيَةَ فَقَطَعَ يَدَهُ وَ رِجْلَهُ وَ صَلَبَهُ إِلَى جانبه [جِذْعِ ] اِبْنِ مُعَكْبَرٍ وَ كَانَ جِذْعاً طَوِيلاً فَصَلَبَهُ عَلَى جِذْعٍ قَصِيرٍ إِلَى جَانِبِهِ .)

[20] کنز الفوائد للکراجکی، صفحه 117 (فلما تزوج النبي صلى الله عليه واله خديجة عليه السلام اخبرها بوجده بعلي ومحبته فكانت تستزيده فتزينه وتحليه وتلبسه وترسله مع ولائدها ويحمله خدمها فيقول الناس هذا اخو محمد واحب الخلق إليه وقرة عين خديجة ومن اشتملت السعادة عليه وكانت الطاف خديجة تطرق منزل أبي طالب ليلا ونهارا وصباحا ومساء)

[21] البحار81/282 ح 40، عن دعائم الاسلام

[22] الكوثر في أحوال فاطمة بنت النبي الأعظم(ع) (الموسوي، السيد محمد باقر) ، جلد : 4 ، صفحه : 454

[23] کشف الغمة في معرفة الأئمة ، جلد ۱ ، صفحه ۵۰۰ (وَ رُوِيَ: أَنَّهَا بَقِيَتْ بَعْدَ أَبِيهَا أَرْبَعِينَ صَبَاحاً وَ لَمَّا حَضَرَتْهَا اَلْوَفَاةُ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ إِنَّ جَبْرَئِيلَ أَتَى اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ لَمَّا حَضَرَتْهُ اَلْوَفَاةُ بِكَافُورٍ مِنَ اَلْجَنَّةِ فَقَسَمَهُ أَثْلاَثاً ثُلُثٌ لِنَفَسِهِ وَ ثُلُثٌ لِعَلِيٍّ وَ ثُلُثٌ لِي وَ كَانَ أَرْبَعِينَ دِرْهَماً فَقَالَتْ يَا أَسْمَاءُ اِئْتِنِي بِبَقِيَّةِ حَنُوطِ وَالِدِي مِنْ مَوْضِعِ كَذَا وَ كَذَا فَضَعِيهِ عِنْدَ رَأْسِي فَوَضَعَتْهُ ثُمَّ تَسَجَّتْ بِثَوْبِهَا وَ قَالَتْ اِنْتَظِرِينِي هُنَيْهَةً ثُمَّ اُدْعِينِي فَإِنْ أَجَبْتُكِ وَ إِلاَّ فَاعْلَمِي أَنِّي قَدْ قَدِمْتُ عَلَى أَبِي فَانْتَظَرَتْهَا هُنَيْهَةً ثُمَّ نَادَتْهَا فَلَمْ تُجِبْهَا فَنَادَتْ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ اَلْمُصْطَفَى يَا بِنْتَ أَكْرَمَ مَنْ حَمَلَتْهُ اَلنِّسَاءُ يَا بِنْتَ خَيْرِ مَنْ وَطِئَ اَلْحَصَى يَا بِنْتَ مَنْ كَانَ مِنْ رَبِّهِ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ  قَالَ فَلَمْ تُجِبْهَا فَكَشَفَتِ اَلثَّوْبَ عَنْ وَجْهِهَا فَإِذَا بِهَا قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَتْ عَلَيْهَا تُقَبِّلُهَا وَ هِيَ تَقُولُ فَاطِمَةُ إِذَا قَدِمْتِ عَلَى أَبِيكِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَأَقْرِئِيهِ عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ اَلسَّلاَمَ فَبَيْنَا هِيَ كَذَلِكِ دَخَلَ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ فَقَالاَ يَا أَسْمَاءُ مَا يُنِيمُ أُمَّنَا فِي هَذِهِ اَلسَّاعَةِ قَالَتْ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لَيْسَتْ أُمُّكُمَا نَائِمَةً قَدْ فَارَقَتِ اَلدُّنْيَا فَوَقَعَ عَلَيْهَا اَلْحَسَنُ يُقَبِّلُهَا مَرَّةً وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ تُفَارِقَ رُوحِي بَدَنِي قَالَ وَ أَقْبَلَ اَلْحُسَيْنُ يُقَبِّلُ رِجْلَهَا وَ يَقُولُ يَا أُمَّاهْ أَنَا اِبْنُكِ اَلْحُسَيْنُ كَلِّمِينِي قَبْلَ أَنْ يَنْصَدِعَ قَلْبِي فَأَمُوتَ قَالَتْ لَهُمَا أَسْمَاءُ يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ اِنْطَلِقَا إِلَى أَبِيكُمَا عَلِيٍّ فَأَخْبِرَاهُ بِمَوْتِ أُمِّكُمَا فَخَرَجَا حَتَّى إِذَا كَانَا قُرْبَ اَلْمَسْجِدِ رَفَعَا أَصْوَاتَهُمَا بِالْبُكَاءِ فَابْتَدَرَهُمْ جَمِيعُ اَلصَّحَابَةِ فَقَالُوا مَا يُبْكِيكُمَا يَا اِبْنَيْ رَسُولِ اَللَّهِ لاَ أَبْكَى اَللَّهُ أَعْيُنَكُمَا لَعَلَّكُمَا نَظَرْتُمَا إِلَى مَوْقِفِ جَدِّكُمَا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَبَكَيْتُمَا شَوْقاً إِلَيْهِ فَقَالاَ لاَ أَ وَ لَيْسَ قَدْ مَاتَتْ أُمُّنَا فَاطِمَةُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهَا قَالَ فَوَقَعَ عَلِيٌّ عَلَى وَجْهِهِ يَقُولُ بِمَنِ اَلْعَزَاءُ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ كُنْتُ بِكِ أَتَعَزَّى فَفِيمَ اَلْعَزَاءُ مِنْ بَعْدِكِ ثُمَّ قَالَ لِكُلِّ اِجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِيلَيْنِ فُرْقَةٌ وَ كُلٌّ اَلَّذِي دُونَ اَلْفِرَاقِ قَلِيلٌ وَ إِنَّ اِفْتِقَادِي فَاطِمَا بَعْدَ أَحْمَدَ دَلِيلٌ عَلَى أَنْ لاَ يَدُومَ خَلِيلٌ ثُمَّ قَالَ عَلِيٌّ يَا أَسْمَاءُ غَسِّلِيهَا وَ حَنِّطِيهَا وَ كَفِّنِيها قَالَ فَغَسَّلُوهَا وَ كَفَّنُوهَا وَ حَنَّطُوهَا وَ صَلَّوْا عَلَيْهَا لَيْلاً وَ دَفَنُوهَا بِالْبَقِيعِ وَ مَاتَتْ بَعْدَ اَلْعَصْرِ .)

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *