«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه با عظمت پیغمبر مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان علیهم السلام، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین و أشبه الناس به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، یعنی علی بن الحسین زین العابدین صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة الله اعظم روحی و ارواحُ العالَمِینَ لَهُ الفِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم
مرور جلسات گذشته
به محضر شما عرض کردیم در روزگاری که ممکن است خیال کنیم که دینگریزی سرعت گرفته است و بیاعتنایی به دین زیاد شده است، در این روزگاری که بین دینداران و دیگران چالشهایی هست، بخش مهمی از اینکه چه چیزی اولویت دارد و ما باید چکار کنیم، به خود ما برمیگردد.
در این جلسات سعی کردیم با تمسّک به سیرهی زین العابدین صلوات الله علیه به این موضوع بپردازیم.
اگر در جامعه مشکلاتی هست، أقل این است که یکی از این علّتها، رفتار ماست. منتها برای اینکه بصورت ایجابی صحبت کرده باشیم و سلبی سخن نگفته باشیم… البته انسان باید گاهی سلبی هم صحبت کند، ولی چون خیر در این بود که ما در ایجابی سخن گفتن، در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه میرسیدیم، عرض کردیم که امام سجاد علیه الصلاة و السلام که به نظر حقیر میتواند الگوی تام و تمام روزگار ما باشد، نوع نگاه حضرت در این سه رابطهای که در این جلسات به آن پرداختهایم، یعنی رابطهی انسان با خودش، رابطهی انسان با دیگران از قبیل مردم و خانواده و همسایهها و…، رابطهی انسان با خدای متعال… باید این سه رابطه اصلاح شود، اگر اصلاح صورت نگیرد، اتفاقی رخ نخواهد داد.
بدترین بحرانها و بدعتها در روزگار زین العابدین علیه السلام رخ داده است، حضرت بیش از اینکه بخواهد عیب را در دیگران پیدا کند، سعی کرده است که بروز از خودش را، آنطور که باید، قرار دهد.
البته در بعضی جلسات عرض کردیم که زین العابدین صلوات الله علیه با همهی مهربانی عجیبی که داشتند، گاهی تغیّر و غضب هم داشتند، منتها تغیّر و غضب حضرت عمدتاً در ولایت و برائت بود. یعنی در آن نقاط اصلی و خطوط قرمز اعتقادی بود، در بقیهی موارد اینطور نبود.
مثلاً در جایی که قدری در بیان به صدیقه طاهره سلام الله علیها بیاعتنایی شده بود، حضرت در آنجا تغیّر میفرمود؛ اما در بقیهی موارد اینگونه نبودند، حتّی نسبت به مخالفان هم نرمی داشت.
آدمی که مدام از صبح تا شب درشتی دارد، دیگر کسی خریدارِ درشتیهای او نیست.
قانونی که اگر شما آن را بنویسید، یا قابل عمل نیست یا آنقدر به آن عمل نمیشود که از قانون بودن بیفتد؛ ننوشتن چنین قانونی از نوشتن آن بهتر است. نوشتن قانونی که اکثر مردم در آن «مجرم» باشند، چون قابل عمل نیست، فقط به بیاعتبار شدنِ اصل قانون میانجامد.
اینجا بحثهای مهمی وجود دارد که ما بنای ورود به این قسمت را نداریم، جلسهی قبل هم عرض کردم که بدلیل کمبود فرصت به بخشهای حاکمیتی وارد نمیشویم.
در این بحثی که زین العابدین صلوات الله علیه الگوی رفتاری ماست… ضمن اینکه در این موضوع هم تسالم داریم، یعنی کسی در جمع مؤمنان و شیعیان نیست که مثلاً در این موضوع شک داشته باشد که زین العابدین صلوات الله علیه نقطهی اوج تعالی و رأس کمال است.
نکاتی از این زین العابدین صلوات الله علیه در ارتباط با مردم عرض کردیم که در این جلسه میخواهم به بخش دیگری از این موضوع بپردازیم، قصد داریم چند جمله از صحیفهی حضرت را بخوانیم.
نکتهای در مورد صحیفه سجادیه
به احتمال خیلی زیاد صحیفه سجادیه در روزگار زین العابدین صلوات الله علیه منتشر نشده است.
گاهی میخواهند از «اصلاحات فرهنگی امام سجاد علیه السلام» بگویند، سریع از صحیفه سجادیه نام میبرند!
یکی از اصلاحات فرهنگی امام سجاد علیه السلام «صحیفه سجادیه» هست، ولی نه برای عصر خودشان.
مثلاً کسی کتابی مینویسد که در عصر خود او منتشر میشود، مثلاً نهج البلاغه اینطور است، «شافی» سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه که کتاب اعتقادی امامت ما شیعیان است، اینطور است که در زمان حیات مؤلف به اقطار عالم رسیده است.
اما بعضی اوقات طرف کتاب مینویسد ولی مثلاً سیصد سال بعد اثر میگذارد.
از شدت خفقان و تقیّه، «صحیفه سجادیه» قابلیت انتشار نداشته است. حتّی در روزگار امام صادق صلوات الله علیه هم وقتی میخواستند این دعاهای صحیفه را بخوانند، بصورت پنهانی این کار را میکردند.
خطرِ کارِ گزارشی
امام به دنبال این نیست که بخواهد صرفاً در روزگار ایشان اتفاقی رخ دهد.
این موضوع باید قابل توجّه کسانی باشد که میخواهند کار فرهنگی کنند، ان شاء الله خدای متعال ما را از کارِ گزارشیِ فرهنگی نجات دهد. من معتقد هستم یکی از مواردی که بسیج را به این روز انداخته است، این گزارشسازیهایی است که در آن انجام دادند.
اگر کسی شصت سال کار کند، پسر او هم شصت سال کار کند، نوهی او هم شصت سال کار کند، یعنی این سه نفر در مجموع صد و هشتاد سال کار کنند، اگر اینها بتوانند یک نفر را به اسلام تقدیم کنند، برنده هستند و تا قیامت هم از سفرهی دین بهرهمند خواهند بود.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا»،[4] علی جان! اگر تو که امیرالمؤمنین و معلم انبیاء بتوانی یک نفر را هدایت کنی، «خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ اَلشَّمْسُ»!
معمولاً گزارش به بالادستیها یک دروغ ساختاری و بزرگنمایی است، انسان باید در معمولِ گزارش کارها دقّت کند که در آنها دروغ نباشد و صدق داشته باشد.
ان شاء الله خدای متعال به همهی ما کمک کند که کارِ کیفیِ بااخلاص انجام دهیم، وگرنه میبینید که دولتها هر سال گزارش میدهند، نزدیک انتخابات، نفر بعدی تخلفها را میگوید!
یکی از بزرگترین مشکلات جامعهی امروز ما این است که بعضی از ساختارها «دروغ» دوست دارند، گزارشِ غیرواقعی دوست دارند. من هم که حوصله ندارم مقاومت و ایستادگی داشته باشم، از ترس اینکه مرا اخراج کنند، همراهی میکنم!
«دروغ» روحِ کفر است و بیاعتمادی و دلشکستگی و دلزدگی بهمراه خواهد داشت.
تکملهی نکتهای در مورد صحیفه سجادیه
امام سجاد علیه الصلاة و السلام سی و چهار سال شبها به درِ خانهی فقرا میرفت و کمک میکرد، وقتی ایشان از دنیا رفت، از نیامدن ایشان متوجّه شدند که حضرت این کار را انجام میداده است؛ اثری هم که این کار حضرت گذاشت، تا امروز باقی است.
اگر به دنبال اثر و بقاء هم هستیم، باید کار را برای خدا انجام دهیم، باید کار را بدون توجّه به نتیجه انجام دهیم. ان شاء الله خدای متعال این موضوع را روزی ما کند.
اثر بدست خدای متعال است، عزّت و ذلّت بدست خدای متعال است.
دعاهای وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه زیاد بود، ما در جلسات گذشته از غیر صحیفه سجادیهی حضرت هم خواندیم که بگوییم مجموعهی دعاهای حضرت زیاد است، بسیاری از اینها را کسی در دوران حیات حضرت ندیده بود، لذا کتب تاریخی که در اصلاحات فرهنگی و سیرهی فرهنگی زین العابدین صلوات الله علیه مینویسند، عمدتاً اشتباه کردهاند، این جزو اصلاحات فرهنگی حضرت هست ولی برای نسلهای آینده! یعنی نقش حدیث دارد نه نقشِ تاریخ!
تاریخ یعنی اینکه شما میخواهید بررسی کنید که اثر این دعا بر مردم مدینه در زمان بیان چه بوده است؟ مسلماً چنین چیزی نبود. این دعاها عمدتاً عمومی نیست و خصوصی است و بعدها منتشر شده است.
اینطور نیست که ما خیال کنیم مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خطبه خواندهاند و سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه هم نوشته است و ما مردم ایران هم آنها را خواندهایم. نخیر! مرحوم علامه سید رضا راوندی رضوان الله تعالی علیه تقریباً قرن ششم نهج البلاغه را در ایران منتشر کرده است و همهی ما بر سر سفرهی سید رضا راوندی رضوان الله تعالی علیه هستیم، اگر او این کار را نکرده بود الآن نهج البلاغه اینطور منتشر نشده بود.
توجّه به این موضوع مهم است.
زمانی شما میگویید میدیدند نمیتوانند سخنرانی کنند و خطبه بخوانند، فرمایشات خود را در قالب دعا میفرمود که مردم بشنوند. این برای زمانی است که مردم در همان زمان بصورت زنده، دعای حضرت را میدیدند. واضح است که اینگونه نبود، بلکه اصلاً کسی جرأت نمیکرد به حضرت نزدیک شود، حضرت هم بصورت عمومی نمیفرمودند.
اتفاقاً این موضوع یک نکته دارد؛ اگر حضرت بعضی از این دعاها را در حضور مردم میفرمود، به نظر بنده اینقدر جذاب نبود، چون ممکن بود در ذهن کسی اینطور خطور کند که حضرت برای آدم شدن و دلگرمی آن مردم این جملات را فرمودهاند؛ اما وقتی معلوم شود هنگامی که حضرت این دعاها را میفرمود، واقعاً این دعاها را برای مردم عصر خود میخواند، بدون اینکه لازم باشد کسی بداند یا نداند.
در این موضوع هم خلوص و هم نگاه حضرت روشن است.
راوی میگوید میرفتیم تا موسی بن جعفر [سلام الله علیه] را در زندان نگهداریم، میدیدیم هرچقدر ایشان را در زندان شکنجه کردند، حضرت حتّی یک کلمه هم بر علیه اینها نفرین نفرمود!
ممکن است کسی خیال کند که موسی بن جعفر علیه السلام میدانست که اینها حضرت را میبینند، اما دعاهای صحیفه اینطور نبود که همهی آنها زمان خود امام سجاد علیه السلام منتشر شود. یعنی حضرت این دعاها را بر حسب اعتقاد خود میفرمودند، نه برای دیدنِ مردم.
کرامت امام سجاد علیه السلام در دعای هشتم صحیفه سجادیه
در صحیفه سجادیه دعایی به نام دعای هشتم داریم که دعای خیلی مهمی است، عنوان این دعا این است: «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الِاسْتِعَاذَة»، یعنی دعای حضرت در پناه بردن به خدای متعال «مِنَ الْمَكَارِه».
حضرت سجاد علیه السلام یک دعای مکارم اخلاق دارند که دعای بیستم صحیفه سجادیه است. یک دعای مکاره اخلاق دارد که ضد آن است.
یعنی زمانی از توحید حرف میزنیم، اما زمانی از شرک حرف میزنیم؛ زمانی از ولایت میگوییم و زمانی از برائت؛ زمانی از مکارم اخلاق است و زمانی از مکاره اخلاق.
مکاره یعنی «مکروهات»، مکروهات اخلاق یعنی آن کارهایی که نباید انجام داد.
حضرت اینطور شروع میکنند: «اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ» خدایا! از طغیان حرص و طمع و تندی خشم و غلبهی حسادت به تو پناه میبرم، «وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ، وَ شَكَاسَةِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ، وَ مَلَكَةِ الْحَمِيَّةِ وَ مُتَابَعَةِ الْهَوَى، وَ مُخَالَفَةِ الْهُدَى» خدایا! از کم بودن قناعت، بدی اخلاق، اصرار بر خواستههای نفس، غلبهی عصبیّت و تعصب بیجا، هواپرستی، بیخیالی هدایت به تو پناه میبرم. «وَ مُبَاهَاةِ الْمُكْثِرِين»، اینکه اگر کسانی نفر دور هم جمع شدند، لذّت ببرند…
اگر ما اگر خیال کنیم جلسه برگزار کنیم و ده هزار نفر بیایند، آن جلسه عزیز و مورد عنایت است، ولی جلسهی خانگیِ پنج نفری مورد عنایت نیست، این تفکر یزید است.
وقتی یزید ملعون دست حضرت زینب کبری سلام الله علیها را بسته بود این آیه را خواند که «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[5]…
ما در جلساتی توضیح دادهایم که قرآن کریم این منطق را قبول دارد یا ندارد؟
حضرت در ادامه اینطور به محضر خدای متعال عرض میکنند که «وَ نَعُوذُ بِكَ أَنْ نَنْطَوِيَ عَلَى غِشِّ أَحَد» پناه میبرم به تو از اینکه با یک برادری که معاملهای میکنم، در آن معامله فریبکاری کنم، «وَ أَنْ نُعْجِبَ بِأَعْمَالِنَا»، یا اینکه من به عمل خود عُجب پیدا کنم، «وَ نَمُدَّ فِي آمَالِنَا» آرزوهای دراز داشته باشم و مرگ را فراموش کنم، «وَ احْتِقَارِ الصَّغِيرَة» از اینکه گناه را کوچک بشمارم، «وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاء» از اینکه دشمنشاد شوم و دشمنان مرا شماتت کنند، «وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الْأَكْفَاءِ… وَ نَعُوذُ بِكَ مِنَ الْحَسْرَةِ الْعُظْمَى، وَ الْمُصِيبَةِ الْكُبْرَى، وَ أَشْقَى الشَّقَاءِ، وَ سُوءِ الْمَآبِ، وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ، وَ حُلُولِ الْعِقَاب» از حسرت عظمی، مصیبت کبری، دچار شقاوت شدن، عاقبت به شری، سوء مآب، حرمان ثواب، حلول عقاب به تو پناه میبرم.
حضرت برای خود دعا میکنند. ببینید در انتها به خدای متعال چه عرض میکنند.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعِذْنِي مِنْ كُلِّ ذَلِكَ بِرَحْمَتِكَ وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات»، خدایا! همهی اینهایی که عرض کردم، خدایا! مرا در پناه خودت بگیر تا از اینها من دور باشم، «وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات»…
حضرت سجاد صلوات الله علیه در این دعای هشتم تمام مؤمنان از عصر خودشان تا امروز، تا قیام یوم الساعه، شریک کردند و کسی هم نمیدیده است!
زمانی میگوییم دوستمان مرتبهی قبل که به حرم آمد یک عکس انداخت که به یاد تو هستم، من هم یک عکس میاندازم که به یادت هستم. اما زمانی کار نداریم که کسی ما را یاد کرده است یا نه، وقتی به حرم مشرّف میشویم، قبل از اینکه سلام بدهید میگوییم: «السَّلامُ عَلَیکَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا مَولای»… ان شاء الله به مدینه بروید و بگویید «یَا عَلی بنِ الحُسَین عَن جَمِیعِ المُؤمِنِینَ وَالمُؤمِنَات، حَیِّهِم وَ مَیِّتِهِم».
انسنا باید بزرگ شود! حال بقیه میخواهند ببینند یا نبینند.
وقتی حضرت این دعا را که میخوانند، در انتها به خدای متعال عرض میکنند: خدایا! همهی اینها را برای خودم میخواهم «وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات» و برای همهی مؤمنین و مومنات؛ چون مطلق است، یعنی حیّ و میت ندارد.
حضرت اصلاً به این موضوع کاری ندارد که آیا بقیه میبینند یا نمیبینند!
جامعهای که مردم دلشان برای همه میتپد، در آن جامعه اصلاً احتکار معنا پیدا نمیکند، در آن جامعه زورگویی صاحبخانه به مستأجر، یا نابود کردنِ خانه توسط مستأجر بر علیه صاحبخانه رخ نمیدهد؛ چرا که همه خیرخواه یکدیگر هستند.
یکی از نشانههای مؤمن بودن این است که رابطهی فرد با بقیه چطور است.
سیرهی امام سجاد علیه السلام در دعا کردن
دعای هفدهم صحیفه سجادیه را نگاه کنید، حضرت سجاد علیه السلام به محضر خدای متعال عرض میکنند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه وَ اجْعَلْ آبَاءَنَا»، حضرت اینجا تفصیل میدهند، بعد به محضر خدای عزّ و جلّ عرض میکنند که خدایا! «وَ اجْعَلْ آبَاءَنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَوْلَادَنَا وَ أَهَالِيَنَا وَ ذَوِي أَرْحَامِنَا وَ قَرَابَاتِنَا وَ جِيرَانَنَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنْهُ فِي حِرْزٍ حَارِز» پدرانمان، مادرانمان، فرزندانمان، اهلمان، همرَحِمهای من، نزدیکان من، همسایههای من را از شر شیطان حفظ کن.
یعنی درواق حضرت بصورتِ کلی میبینند و کار هم ندارد آیا دیگران میبینند یا نمیبینند.
«وَ أَعِذْنَا وَ أَهَالِيَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِمَّا اسْتَعَذْنَا مِنْه»، دعا کلی است…
حضرت در جای دیگر دعا دارند که بسیار عجیب است، حضرت در دعای 25 است فرزندان خود را کرده است.
گاهی اوقات ما حتّی حال نداریم برای فرزند خودمان دعا کنیم. حضرت در دعای 25 دعا برای فرزندان خود دعا کردهاند که «اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِبَقَاءِ وُلْدِي» خدایا! منت بگذار که عمر فرزندانم کوتاه نباشد، «وَ بِإِصْلَاحِهِمْ لِي» اینها را نیکوکار گردان، «و بِإِمْتَاعِي بِهِمْ» من خیر اینها را ببینم، «إِلَهِي امْدُدْ لِي فِي أَعْمَارِهِمْ» عمر فرزندانم را طولانی کن، «وَ زِدْ لِي فِي آجَالِهِم وَ رَبِّ لِي صَغِيرَهُم … اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِي» پشت مرا به اینها گرم کن، «وَ اجْعَلْهُمْ لِي مُحِبِّين» رابطهی ما با هم دوستانه باشد، رابطهی پدر و فرزندی عاشقانه باشد، «وَ أَعِنِّي عَلَى تَرْبِيَتِهِمْ وَ تَأْدِيبِهِمْ، وَ بِرِّهِمْ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ مَعَهُمْ أَوْلَاداً ذُكُوراً، وَ اجْعَلْ ذَلِكَ خَيْراً لِي» کمک کن تا من اینها را درست تربیت کنم، از اینها سرباز هم روزی من کن.
دعا بیست و پنجم صحیفه سجادیه خیلی زیباست، حضرت در نهایت اینطور بیان میکنند «اللَّهُمَّ أَعْطِنَا جَمِيعَ ذَلِكَ بِتَوْفِيقِكَ وَ رَحْمَتِكَ، وَ أَعِذْنَا مِنْ عَذَابِ السَّعِير» همه اینها که خواستم را به ما عطا کن و ما را از عذاب جهنم نجات بده…
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم بزرگ شویم…
هم امام حسین و هم امام حسن علیهما السلام در آن روایت که میگوید یک گوشهای ایستادند و دیدند یک بندهی سیاهی به یک سگی غذا میدهد… یک نفر با یک قرص نان میتواند سخاوتمند باشد، یک نفر بیشتر، یک نفر کمتر.
ائمه علیهم السلام به دنبال این بودند که ما را بزرگ کنند و سینهمان را گشاده کنند که اینقدر کوچک نبینیم؛ پناه بر خدا از حقارت حرص.
بعد حضرت سجاد علیه السلام به محضر خدای متعال عرض میکنند: خدایا! همه این دعاهایی که کردم به من عطا کن، «وَ أَعْطِ جَمِيعَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات» برای همهی مسلمین و مسلمات، مؤمنین و مؤمنات «مِثْلَ الَّذِي سَأَلْتُكَ لِنَفْسِي وَ لِوُلْدِي» همانطور که برای خودم و فرزندانم خواستم، برای مسلمین و مسلمات و مؤمنین و مؤمنات هم بخواه!
یعنی امام زین العابدین صلوات الله علیه برای یکایک فرزندان شما دعا کردهاند!
اگر بخواهد سیرهی حضرت سجاد علیه السلام زنده باشد، باید بزرگ دید.
امام زین العابدین صلوات الله علیه آنقدر ضجه میزدند که روایت میگوید گاهی حضرت به سجده میافتاد و گریه میکرد، وقتی سر مبارک خود را بلند میکرد، انگار ایشان سر مبارک خود را در کاسهی آب کرده بودند. حضرت در آن اوج عبادت، ما را فراموش نکردند، فرزندان ما را فراموش نکردند.
مسلماً اگر کسی بخواهد از حضرت سجاد علیه السلام رنگ بگیرد، باید به اندازهی خودش به سمت حضرت برود.
خودتان دعای بیست و ششم صحیفه سجادیه را هم ملاحظه بفرمایید، همهی دعا راجع به همسایههاست. «فاطمی» بودن یعنی همهی دعا برای همسایههاست! همسایههای حضرت چه کسانی هستند؟
همسایهی مؤمن که دو حق دارد! همسایهی شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اهل هیئت است و گریهکن است و نورانی است… همهی اینها باعث میشود که حقوق این همسایه اضافه شود، وگرنه خودِ همسایه حق دارد.
همهی دعای بیست و ششم صحیفه سجادیه راجع به همسایههاست!
حال اگر حضرت راجع به همسایهها و مردم و غیرمحبان اینگونه هستند، مسلماً هرچه آن شخص جلوتر بیاید، حقوق او اضافه میشود.
اهمیّت به همسر در سیرهی امام سجاد علیه السلام
ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند و عیدی ما را در این ماه مبارک رمضان، تغییر رفتار ما با زن و بچهمان به نسبت غیرمؤمنان قرار بدهد.
بخدا قسم اگر همین یک فقره باشد و مردم بگویند درصد طلاق بین کسانی که اهل هیئت هستند بصورت معنادار با بقیه متفاوت است، این یعنی دفاع از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، این یعنی جهاد تبیین.
حضرت سجاد علیه السلام فرمودند: «أَرْضَاكُمْ عِنْدَ اَللَّهِ»،[6] آن کسی که خدا بیشتر از بقیه از او راضی است، «أَسْبَغُكُمْ عَلَى عِيَالِه» آن کسی است که هر چیزی که دارد برای زن و بچهی خود خرج میکند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم فرمود: «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ»،[7] بهترین شما آن کسی است که برای زن و بچهاش خوب باشد، «وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي».
یعنی درواقع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرمایند وقتی من حتّی با عایشه هم زندگی میکنم، من خوب رفتار میکنم. نه اینکه فقط با حضرت خدیجه سلام الله علیها خوب رفتار میکنم، بلکه اگر لازم باشد عایشه را تحمل میکنم و از طرف من شرّی نمیرسد.
ممکن است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جایی غضب کنند، اما همانطور که در مورد حضرت سجاد علیه السلام عرض کردیم، آنجا غضب الهی است، بالاخره جایی حکم خداست، اما در بقیهی اوقات تحمّل میکنند.
لذا گاهی حضرت را در لباس خشن و شدید میدیدند که عبادات سنگین میکردند.
اما روزی ابوخالد کابلی حضرت سجاد علیه السلام را با یک لباس رنگی دیدند، تعجّب کرد و به محضر حضرت رفت و علّت را جویا شد، حضرت فرمودند: «يَا أَبَا خَالِدٍ إِنِّي قَرِيبُ اَلْعَهْدِ بِعَرُوسٍ»،[8] همسر من این لباس را دوست داشت!
ایشان همان زین العابدین صلوات الله علیه هستند که هیچوقت غذا مقابل ایشان نگذاشتند الا اینکه گریه کرد. جگر حضرت سوخته است اما وقتی با مردم زندگی میکنند…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالای قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کرد: دگر این جگر خنک نخواهد شد. اما وقتی حضرت با مردم زندگی میکرد، نمیخواست مردم از شدّت غم ایشان خفه شوند.
اینطور نبود که مدام روضه بخوانند، روضهها را در سحر برای خود میخواندند، عمدتاً در تنهایی خود روضهها را میخواندند، اصلاً اینطور نبود که مردم از اینکه کنار حضرت هستند ناراحت باشند.
حضرت سجاد علیه السلام به ابوخالد کابلی فرمود: «مِنْ رَأْيِ اَلْمَرْأَةِ»، همسرم خواسته است که من این لباس را به تن کنم.
طلبهها این موضوع را بخوبی میفهمند که امام سجاد علیه السلام خیلی با ما تفاوت دارند، ما ملاحظههای بسیار زیادی داریم.
حضرت سجاد علیه السلام در ادامه فرمودند: «وَ لَمْ أُرِدْ مُخَالَفَتَهَا»، دوست نداشتم با او مخالفت کنم.
سیرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در ارتباط با بردهها و کنیزان
روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با قنبر به بازار رفتند. قنبر بردهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، عرب حتّی اگر بردهی خود را میکشت هم در بیشتر اوقات اعمال نفوذ میکردند و کسی با او کار نداشت، اعراب بردهی خود را حتّی در حد حیوان هم حساب نمیکردند.
اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه احتمالاً حاکم مسلمین هم بودند، بهمراه قنبر به بازار رفتند و دو لباس خریدند. حضرت به قنبر فرمودند: تو این لباس گران را به تن کن، تو جوان هستی.
خدا شاهد است که این ما هستیم که با کجخلقیهای خودمان خیلیها را از دین دور کردهایم، اگر ما از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رنگ میگرفتیم، وضعمان بهتر از الآن بود.
امام سجاد علیه السلام اواخر عمر خود، ماه به ماه این بردهها و کنیزان را جمع میکرد، به کنیزها میفرمودند: «فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُنَّ التَّزْوِيجَ زَوَّجْتُهَا»[9] هرکدام از شما (خانمها) که تمایل دارید ازدواج کنید، بگویید تا من شما را به عقد کسی که میخواهید یا من میخواهم در بیاورم، «أَوِ الْبَيْعَ بِعْتُهَا» اگر دوست دارید خانهتان عوض شود بگویید تا بگویم شما را بفروشند، «أَوْ الْعِتْقَ» اگر میخواهید آزاد شوید «أعتَقتُها» آزادتان میکنم.
اگر بعضی از این خانمها نمیخواهیم، حضرت سه مرتبه میگفتند «اللَّهُمَّ اشْهَد» خدایا! من اینها را گرفتار نکردهام، خدایا! تو شاهد باش.
بعضی از این خانمها خجالت میکشیدند بگویند ما را شوهر بدهید، «وَ إِنْ سَكَتَتْ وَاحِدَةٌ مِنْهُن» حضرت یک به یک میپرسیدند!
کار کردن در خانه امام سجاد صلوات الله علیه بندگی نیست، بلکه آزادگی است.
«وَ إِنْ سَكَتَتْ وَاحِدَةٌ مِنْهُن» اگر یکی از اینها ساکت می شد و خجالت میکشید که حرف بزند، حضرت به همسران خود میفرمودند: «قَالَ لِنِسَائِهِ سَلُوهَا مَا تُرِيدُ وَ عَمِلَ عَلَى مُرَادِهَا» ببینید او چه میخواهد، آنطور که میخواهد با او رفتار کنید.
این بود که شما در کربلا میبینید…
کسی در کربلا با بردهها کاری نداشت، برده مانند اموال بود، همانطور که اموال را غارت کردند، بردهها را هم کنار میگذاشتند و میفروختند، سپس پول حاصل از فروش برده را تقسیم میکردند.
بعضی از بردهها مانند «عُقبَة بن سِمعان» که غلام حضرت رباب سلام الله علیها بود در کربلا نجنگیدند و سالم هم ماندند و راوی کربلا شدند.
چرا در کربلا برخی از این بردهها منّت کشیدند و به میدان رفتند؟ بعضیها که مانند جناب جَون چند مرتبه بازنشست شده بودند، اما نمیخواستند از درِ خانهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بروند.
لذا اگر کسی منطق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در این فضا را نداند، ممکن است خیال کنند این بردهها را اسیر کردهاند.
روضهی غلام امام حسین علیه السلام را غلط میخوانند، به اشتباه میگویند امام حسین علیه السلام صورتی که به صورت پسر خود گذاشتند، به صورت غلام خود هم گذاشتند. اینطور نیست، اول انصار شهید شدهاند و بعد از آنها حضرت علی اکبر علیه السلام شهید شدند. پس درواقع امام حسین علیه السلام صورتی که به صورت غلام خود گذاشتند که گویی پسر خود ایشان بودند، سپس این صورت را روی صورتِ فرزند دیگر خود یعنی حضرت علی اکبر علیه السلام گذاشتند.
وقتی غلامها به زمین میافتادند، در ذهنشان اینطور میآمد که اگر من الآن سلام کنم و قرار باشد امام حسین علیه السلام به وسط میدان بیایند، حضرت در تیررس دشمن قرار میگیرند…
وقتی غلام امام حسین علیه السلام که «واضح» نام داشت به زمین افتاد، هیچ چیزی نگفت، اما ناگهان دید زیر سر او نرم شد و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را در آغوش گرفت و «و وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّه»،[10] صورت به صورت او گذاشت.
مقتل نوشته است که او چشمان خود را باز کرد و «فَتَبَسم ضاحکاً» یک لبخندی زد و گفت «مَن مِثلی»؟… یعنی درواقع شما بروید و با دنیای خودتان خوش باشید، پسر پیغمبر بالای سر من آمده است و برای من گریه میکند! «مَن مِثلی»؟…
اهمیّتِ تشبّه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه
وقتی کسی آمد و به وجود مبارک امام مجتبی صلوات الله علیه عرض ادب کرد و ایشان را مدح کرد، حضرت پولی به آن شخص داد و فرمودند: «وَاللهُ مَا أخَافُ أن یَقُولَ لَستَ بِابنِ رَسُولِ اللهِ وَ لَابنَ عَلِیٍ وَ لَابنِ فَاطِمَه»،[11] من از این موضوع نمیترسم که یک آدم عادی باشم، آن چیزی که دستمایهی من است این نیست که من پسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم، «وَلَکِنِّی أخَافَ أن یَقُول إنَّکَ لَا تُشبِهُ رَسُولَ اللهِ وَ لَا علیّاً وَ لَا فَاطِمَه» من میترسم شبیه پدرم عمل نکنم.
یعنی دغدغهی من این است که به پدرم شبیه شوم، آنوقت مهم است که من پسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم.
مدح اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را میگفتند و میشنیدند که مردم بخواهند خودشان را به آن بزرگواران شبیه کنند.
اگر مردم از یک فوتبالیست خوششان بیاید، جزئیات زندگی اور را میدانند، میدانند کجا درس خوانده است، نامزد او کیست، شماره کفش او چند است، مارک کفش او چیست!
اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محبوب در دلها باشد، فقط اینطور نیست که مردم نام فرزندشان را «علی» بگذارند، بلکه هر کسی دوست دارد به اندازهی خودش به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شباهت پیدا کند، هر جایی که گیر کند… میگوید: «إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْل»،[12] من توان دارم که آدم شوم، مدام توبه میکنم… ما هم دوست داشتیم به سمتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برویم، ما را به سمت معاویه نبر!
اهمیت بیان فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
برای همین مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برایشان مهم بود، برای اینکه وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قطب و محبوب باشد، مردم دوست دارند شبیه او شوند.
به امام سجاد علیه السلام عرض کردند پیرزنی به نام «زیدة» شاهدِ ولادتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، حضرت فرمودند: او را صدا کنید تا بیاید.
آن پیرزن آمد و عرض کرد: من بودم و اتفاقاتی رخ داد و حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها کنار کعبه رفت و وارد کعبه شد و چند روز طول کشید تا بیرون آمد، ایشان نورانی بود، «فَسَمَّاهُ أَبُوطَالِبٍ عَلِيّاً»[13] جدّ شما جناب ابوطالب [علیه السلام] نام او را «علی» گذاشت، «وَ حَمَلَهُ النَّبِيُّ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را در آغوش گرفت و تا خانه آورد…
در نقل دیگری میگوید طفل چشم خود را به روی هیچ کسی باز نکرد، اما همینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را در آغوش گرفت، چشم خود را باز کرد…
«حَتَّى أَدَّاهُ إِلَى مَنْزِلِهَا» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را تا خانه آورد.
امام سجاد علیه السلام فرمود: «فَوَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِشَيْءٍ قَطُّ» هیچوقت چیزی نشنیدم «إِلَّا وَ هَذَا أَحْسَنُ مِنْهُ» مگر اینکه این مطلب دلِ مرا شاد کرد!
اگر فضیلتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگویید، هم دل خودتان شاد میشود، هم دل مبارک امام سجاد علیه السلام شاد میشود.
صلوات بر امیرالمؤمنین علیه السلام
امام صادق صلوات الله علیه یک صلواتی دارد که این زیارت در جاهای متعددی آمده است، در مفاتیح مرحوم حاج شیخ عباس قمی، زیارت مطلق ششم است، ولی منابع قدیمی هم دارد.
اواخر این زیارت یک صلواتی دارد، این صلوات را یاد بگیریم و حفظ کنیم، هنگامی که من هم از دنیا رفتم هم مرا یاد کنید.
هر جملهی این صلوات یک عبادت و یک گنج است، خود خدای متعال میداند که این چه گنجی است، گرفتارها! از گنج میگویم! چه کسانی به دنبال نقشه گنج هستند؟
امام صادق صلوات الله علیه اینطور فرمودند…
من میخوانم، ولی خودتان پایان زیارت مطلق ششم مفاتیح الجنان را نگاه کنید و این قسمت را بخوانید.
هرچه حرفهای من به درد نمیخورد، این مطلبی که میگویم لُبّ لُبّ و گوشت لخم عبادت است.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ صَلِّ عَلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عَبْدِكَ الْمُرْتَضَى»[14] بنده پسندیدهات، «وَ أَمِينِكَ الْأَوْفَى» امین باوفایت، «وَ عُرْوَتِكَ الْوُثْقَى، وَ يَدِكَ الْعُلْيَا»…
طرف به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نامه نوشت که وقتی شما به جمل میروید، خیال ما راحت است که تو «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم»،[15]… تو یَد عُلیا و دست بالا هستی…
«وَ جَنْبِكَ الْأَعْلَى، وَ كَلِمَتِكَ الْحُسْنَى، وَ حُجَّتِكَ عَلَى الْوَرَى، وَ صِدِّيقِكَ الْأَكْبَرِ، وَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ، وَ رُكْنِ الْأَوْلِيَاءِ، وَ عِمَادِ الْأَصْفِيَاء، أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ يَعْسُوبِ الدِّينِ، وَ قُدْوَةِ الصَّالِحِينَ، وَ إِمَامِ الْمُخْلِصِينَ، وَ الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ، الْمُهَذَّبِ مِنَ الزَّلَلِ، الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْب»…
یعنی هم فضیلت بگو و هم بدان با چه کسی طرف هستی…
«الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ، أَخِي نَبِيِّكَ وَ وَصِيِّ رَسُولِكَ، الْبَائِتِ عَلَى فِرَاشِهِ» جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابید، «وَ الْمُوَاسِي لَهُ بِنَفْسِهِ» همهی عمر خودش را فدای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کرد، «وَ كَاشِفِ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِهِ»، همینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را میدید، غمهای خود را فراموش میکرد، «الَّذِي جَعَلْتَهُ سَيْفاً لِنُبُوَّتِه» کسی که او را شمشیرِ قَدَر قدرت نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرار دادی، «وَ آيَةً لِرِسَالَتِه» معجزهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، «وَ شَاهِداً عَلَى أُمَّتِه»… قیامت همه گرفتاریم و او باید امضا کند… «وَ دَلَالَةً لِحُجَّتِه» او دلالتکننده همه برای حجت الهی است، «وَ حَامِلًا لِرَايَتِه» پرچمدارِ همیشگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ وِقَايَةً لِمُهْجَتِه» سپر بلای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ هَادِياً لِأُمَّتِه»… الحمدلله کار هدایت ما دست اوست، «وَ يَداً لِبَأْسِه» دستِ قَدَر قدرت خدای متعال برای حفاظت از جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ تَاجاً لِرَأْسِه» تاج سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ بَاباً لِسِرِّه»، اگر کسی بخواهد سِرّ اسلام را بفهمد، راه علی است، «وَ مِفْتَاحاً لِظَفَرِه» امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کلید پیروزیهاست، «حَتَّى هَزَمَ جُيُوشَ الشِّرْكِ بِإِذْنِك» تا اینکه لشکرهای شرک را درهم کوبید، «وَ أَبَادَ عَسَاكِرَ الْكُفْرِ بِأَمْرِك» لشکرهای کفر را نابود کرد، «وَ بَذَلَ نَفْسَهُ فِي مَرْضَاةِ رَسُولِك» خودش را خرج کرد که لبخند به لب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بنشاند، «وَ جَعَلَهَا وَقْفاً عَلَى طَاعَتِه» خودش را وقف اطاعت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کرد.
خدایا! ما را وقف اطاعت از امامزمان (عج) بگردان. «فَصَلِّ اللَّهُمَّ عَلَيْهِ صَلَاةً دَائِمَةً بَاقِيَة».
روضه و توسّل به قمر بنی هاشم علیه السلام
هنگامی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواست با «عمرو بن عبدوَد» بجنگد، «عمرو بن عبدود» رجز خواند، کسی جرأت نمیکرد بلند شود…
خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل کرده است که هیچ کسی انگیزه نداشت شجاعت خود را نشان دهد…
شاید اگر در مدینه بودند میگفتند ما میتوانیم، اما آنجا همه لال شدند و ترسیدند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: کسی انگیزه نداشت قد عَلَم کند، همه قد کوتاه شدند تا به چشم نیایند، تا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مرا بلند کرد و عمامهی خود را به سر من بست، شمشیر خودش را به دست من داد و مرا فرستاد…
این حال را ببینید، همینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سمت «عَمرو بن عبدود» فرستاد به محضر خدای متعال عرض کرد: «رَبِّ لا تَذَرْني فَرْدا»،[16] خدایا! من را تنها نگذار، «وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثين».
اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لشکر داشت، عمار داشت، سلمان داشت، ابوذر داشت، مقداد داشت، خیلیها بودن و آدم خوب هم در لشکر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زیاد بود، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند خدایا! کَسِ من علی است! «رَبِّ لا تَذَرْني فَرْدا» خدایا! من را تنها نگذار…
تمام آن روضههایی که برای قمر بنی هاشم علیه السلام شنیدهاید که «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاس… يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاء»،[17] همهی اینها از زین العابدین صلوات الله علیه است، چون حضرت حضور داشته است و همین حادثه را دیده است.
روزی پسر قمر بنی هاشم علیه السلام نزد حضرت رفت، حضرت او را دید و گریه کرد و فرمود: هیچ زمانی برای پدر من سختتر از آن لحظهای که اسد خدا، شیر خدا حمزه یا جعفر شهید شدند نبود… بعد نگاهی به پسر قمر بنی هاشم کردند و فرمودند «رَحِمَ اللَّهُ الْعَبَّاس»…
وقتی قمر بنی هاشم علیه السلام خواست به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیاید….
مرحوم آیت الله غروی اصفهانی که استاد آقای بهجت هستند در یک مصرع گفتهاند چه اتفاقی رخ داده است، ایشان میگویند: «وَاحِدَةٌ»[18]… دیگر فقط یک نفر مانده بود و همه شهید شده بودند، «وَاحِدَةٌ لَکِنَّهُ کُلُّ القُوَی» او همهی لشکر بود….
قمر بنی هاشم علیه السلام به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، جگر ایشان خیلی سوخته بود، فرماندهای که سه مسئولیّت داشت و این مسئولیتها خیلی او را اذیّت کرد…
چون حافظ خیام بود باید نزدیک خیمهها میبود…
من در روضه شب گذشته نگفتم که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها به دل دشمن رفتند که به علی اکر علیه السلام برسند، اما چطور رفتند و خیمه را چکار کردند؟ حافظ الخیام داشت!
تا زمانی که قمر بنی هاشم علیه السلام زنده بود به خیمهها حمله نشد.
اولین مرتبه که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زنده بود به خیمهها حمله شد، بعد از شهادت قمر بنی هاشم بود، آنجا که فرمود: «إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دِين… فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم»[19]…
«تا تو بودی خیمهها آرام بود»…
یکی از وظایف قمر بنی هاشم علیه السلام «حافظ الخیام» بود، وظیفهی دیگر ایشان «ابوالقِربَه» بود، یعنی پدر مشک بود… این بچهها مشک خالی را به چه کسی نشان دهند؟ نه به کسی امید دارند و نه مسئولیّت کسی است، پس مشک را به عمو نشان میدادند…
مسئولیت سوم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم محافظ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود.
هنگامی که این سربازها یک به یک شهید شدند، قمر بنی هاشم فرزندان حضرت امّالبنین سلام الله علیها را جمع کرد و فرمود: مادرتان روی شما سرمایهگذاری کرده است، دوست دارم قبل از اینکه من بروم، داغ شما را هم ببینم، نمیخواهم هیچ چیزی داشته باشم، میخواهم همه چیز خود را فدای مولایم کنم…
لذا قمر بنی هاشم علیه السلام همه را فرستاد، «جَعَلُوا یَقُونَه بِوُجُوهِهِم وَ نُحُورِهِم»… فرزندان حححح امّالبنین سلام الله علیها کار حیرتانگیزی کردند…
اینها مقابل سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ایستادند، اینجا تنها مرتبهای است که در عمرشان پشت به حضرت ایستاده بودند، هنگامی که تیر میآمد صورت را به سمت تیر میبردندو با صورتهایشان و گردنهایشان از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حفاظت میکردند…
وقتی این برادران شهید شدند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفت و عرض کرد که «قَد ضَاقَ صَدرِی» خیلی سینهام تنگ شده است…
اینجا دارد که «فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام بُكَاءً شَدِيدا»[20] آقا بشدت گریه کرد… «أنتَ صَاحِبُ لِوائِی و إذَا مَضَیتَ تَفرَّقَ عَسکَری»…
اما سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند که دیگر پاهای قمر بنی هاشم علیه السلام روی زمین نیست، فرمود: اگر میخواهی بروی، اینها دیگر بعد از تو خیلی دردسر دارند، فرار دارند… «فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاء» کمی آب برای اینها بیاور…
من در این جلسه وقتی میخواهم بیرون بروم، ده دقیقه طول میکشد، همه هم به احترام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به من احترام میگذارند، من که خاک پای شما هم نیستم…
اگر شما با همین جمعیتی که کمتر از کسانی است که شریعه را حفظ میکردند و اسلحه هم ندارید و من هم خاک پای شما هستم و شما محب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستید، نخواهید اجازه بدهید من بیرون بروم، من نمیتوانم بیرون بروم.
مرحوم آیت الله غروی اصفهانی میگوید: تو چطوری به آب رسیدی؟
بعد خود ایشان جواب میدهد و میگوید: چون شما وعده داده بودید…
رفت به آب رسید و مشک را پر کرد و برگشت، حرفهای بود و میدانست برای اینکه زنده بماند باید دائم مارپیچ حرکت کند تا دشمنان نتوانند تیر بزنند، ولی وقت نبود و وضع شیرخوار وخیم بود، لذا راه مستقیم را آمد… آن هیکل تنومند به یک هدفی تبدیل شد که حتّی ناشیها هم میتوانستند به او تیر بزنند…
من نمیتوانم این قسمتها را بگویم…
تا اینکه اتفاقی رخ افتاد و ضربتی رسید، ابن شهرآشوب نقل کرده که «فَقَتَله»… وقتی ضربهی آخر رسید، کار را تمام کرد… ولی آنها کار را تمام نکردند و ایستادند، تا هر قومی بهرهی خود را گرفت…
هر شهیدی میخواست در میدان بیفتد، تا جان نداده بود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را مانند باز شکاری به او میرساند، الا یک جا…
حدود دو سال است کهمن بیچارهی دو بیت شعر یک مجتهد نجفی هستم، میگوید اینجا استثنائاً… چون کار تمام شده بود… «فَمَشَی لِمَصرَعِه الحُسَینُ وَ طَرفُهُ» آقا آرامآرام به سمت علقمه میرفت، اما مدام برمیگشت و خیمهها را نگاه میکرد… یعنی باید به اینها چه جوابب بدهم؟
«فَمَشَی لِمَصرَعِه الحُسَینُ و طَرفُهُ *** بَینَ الخِیَامِ و بَینَه مُتقَّسِمُ» آرام آرام رفت و بالای سر قمر بنی هاشم علیه السلام ایستاد… صحنهای که از ریخت پاش دید، دست به کمر گرفت، بعد یک گلهی برادرانه کرد…
صدا زد: «اَ أُخیَّ» برادر جان! «یَهنِیکَ النَّعِیمُ وَلَم أخَل» بهشت بر تو مبارک، ولی هیچوقت فکر نمیکردم مرا در چنین وضعیتی تنها بگذاری…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الکافی، جلد 5، صفحه 28 (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ عَنِ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ بَعَثَنِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى اَلْيَمَنِ وَ قَالَ لِي يَا عَلِيُّ لاَ تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اَللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلاً خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ اَلشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلاَؤُهُ يَا عَلِيُّ .)
[5] سوره مبارکه آل عمران، آیه 26 (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)
[6] الکافي، جلد ۴، صفحه ۱۱ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَرْضَاكُمْ عِنْدَ اَللَّهِ أَسْبَغُكُمْ عَلَى عِيَالِهِ.)
[7] من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، صفحه ۵۵۵ (قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي.)
[8] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۳، صفحه ۲۵۲ (اَلشَّيْخُ اَلْجَلِيلُ حُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اَلْوَهَّابِ اَلشَّعْرَانِيُّ فِي عُيُونِ اَلْمُعْجِزَاتِ وَ رُبَّمَا يُنْسَبُ إِلَى اَلسَّيِّدِ اَلْمُرْتَضَى عَنْ أَبِي خَالِدٍ كَنْكَرٍ اَلْكَابُلِيِّ ره أَنَّهُ قَالَ: لَقِيَنِي يَحْيَى اِبْنُ أُمِّ اَلطَّوِيلِ رَفَعَ اَللَّهُ دَرَجَتَهُ وَ هُوَ اِبْنُ دَايَةِ زَيْنِ اَلْعَابِدِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَأَخَذَ بِيَدِي وَ صِرْتُ مَعَهُ إِلَيْهِ فَرَأَيْتُهُ جَالِساً فِي بَيْتٍ مَفْرُوشٍ بِالْمُعَصْفَرِ مُكَلَّسِ اَلْحِيطَانِ عَلَيْهِ ثِيَابٌ مُصْبَغَةٌ فَلَمْ أُطِلْ عَلَيْهِ اَلْجُلُوسَ فَلَمَّا نَهَضْتُ قَالَ لِي صِرْ إِلَيَّ فِي غَدٍ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ تَعَالَى فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ لِيَحْيَى أَدْخَلْتَنِي إِلَى رَجُلٍ يَلْبَسُ اَلْمُصْبَغَاتِ وَ عَزَمْتُ عَلَى أَنْ لاَ أَرْجِعَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِنِّي فَكَّرْتُ فِي أَنَّ رُجُوعِي إِلَيْهِ غَيْرُ ضَائِرٍ فَصِرْتُ إِلَيْهِ فِي غَدٍ فَوَجَدْتُ اَلْبَابَ مَفْتُوحاً وَ لَمْ أَرَ أَحَداً فَهَمَمْتُ اَلرُّجُوعَ فَنَادَانِي مِنْ دَاخِلِ اَلدَّارِ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يُرِيدُ غَيْرِي حَتَّى صَاحَ بِي يَا كَنْكَرُ اُدْخُلْ وَ هَذَا اِسْمٌ كَانَتْ أُمِّي سَمَّتْنِي بِهِ وَ لاَ عَلِمَ أَحَدٌ بِهِ غَيْرِي فَدَخَلْتُ إِلَيْهِ فَوَجَدْتُهُ جَالِساً فِي بَيْتٍ مُطَيَّنٍ عَلَى حَصِيرٍ مِنَ اَلْبَرْدِيِّ وَ عَلَيْهِ قَمِيصُ كَرَابِيسَ وَ عِنْدَهُ يَحْيَى فَقَالَ لِي يَا أَبَا خَالِدٍ إِنِّي قَرِيبُ اَلْعَهْدِ بِعَرُوسٍ وَ إِنَّ اَلَّذِي رَأَيْتَ بِالْأَمْسِ مِنْ رَأْيِ اَلْمَرْأَةِ وَ لَمْ أُرِدْ مُخَالَفَتَهَا اَلْخَبَرَ .)
[9] المناقب، جلد ۴، صفحه ۱۶۳ (عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُسْكَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : أَنَّهُ كَانَ يَدْعُو خَدَمَهُ كُلَّ شَهْرٍ وَ يَقُولُ إِنِّي قَدْ كَبِرْتُ وَ لاَ أَقْدِرُ عَلَى اَلنِّسَاءِ فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُنَّ اَلتَّزْوِيجَ زَوَّجْتُهَا أَوِ اَلْبَيْعَ بِعْتُهَا أَوْ اَلْعِتْقَ أَعْتَقْتُهَا فَإِذَا قَالَتْ إِحْدَاهُنَّ لاَ قَالَ اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ حَتَّى يَقُولَ ثَلاَثاً وَ إِنْ سَكَتَتْ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ قَالَ لِنِسَائِهِ سَلُوهَا مَا تُرِيدُ وَ عَمِلَ عَلَى مُرَادِهَا .)
[10] لهوف، صفحه 114
[11] انساب الاشراف، جلد 3، صفحه 24
[12] مناجات شعبانیه
[13] الطرائف، جلد 1، صفحات 16 و 17 (وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ الْفَقِيهُ الشَّافِعِيُّ ابْنُ الْمَغَازِلِيِّ فِي كِتَابِ الْمَنَاقِبِ فِي حَدِيثٍ يَرْفَعُهُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: كُنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِي وَ نَحْنُ زَائِرُونَ قَبْرَ جَدِّنَا ع وَ هُنَاكَ نِسْوَانٌ كَثِيرَةٌ إِذْ أَقْبَلَتِ امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ فَقُلْتُ لَهَا مَنْ أَنْتِ يَرْحَمُكِ اللَّهُ قَالَتْ أَنَا زَيْدَةُ بِنْتُ قُرَيْبَةَ بْنِ الْعَجْلَانِ مِنْ بَنِي سَاعِدَةَ فَقُلْتُ لَهَا فَهَلْ عِنْدَكِ شَيْءٌ تُحَدِّثِينَّا فَقَالَتْ إِي وَ اللَّهِ حَدَّثَتْنِي أُمِّي أُمُّ عُمَارَةَ بِنْتُ عُبَادَةَ بْنِ نَضْلَةَ بْنِ مَالِكِ بْنِ الْعَجْلَانِ السَّاعِدِيِّ أَنَّهَا كَانَتْ ذَاتَ يَوْمٍ فِي نِسَاءٍ مِنَ الْعَرَبِ إِذْ أَقْبَلَ أَبُو طَالِبٍ كَئِيباً حَزِيناً فَقُلْتُ لَهُ مَا شَأْنُكَ يَا أَبَا طَالِبٍ قَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ فِي شِدَّةِ الْمَخَاضِ ثُمَّ وَضَعَ يَدَيْهِ عَلَى وَجْهِهِ فَبَيْنَا هُوَ كَذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَ مُحَمَّدٌ ص فَقَالَ لَهُ مَا شَأْنُكَ يَا عَمِّ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ تَشْتَكِي الْمَخَاضَ فَأَخَذَ بِيَدِهِ وَ جَاءَ وَ هِيَ مَعَهُ فَجَاءَ بِهَا إِلَى الْكَعْبَةِ فَأَجْلَسَهَا فِي الْكَعْبَةِ ثُمَّ قَالَ اجْلِسِي عَلَى اسْمِ اللَّهِ قَالَتْ فَطَلِقَتْ طَلْقَةً فَوَلَدَتْ غُلَاماً مَسْرُوراً نَظِيفاً مُنَظَّفاً لَمْ أَرَ كَحُسْنِ وَجْهِهِ فَسَمَّاهُ أَبُو طَالِب1 عَلِيّاً وَ حَمَلَهُ النَّبِيُّ ص حَتَّى أَدَّاهُ إِلَى مَنْزِلِهَا قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع فَوَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِشَيْءٍ قَطُّ إِلَّا وَ هَذَا أَحْسَنُ مِنْهُ)
[14] المزار الکبیر (لابن المشهدی)، صفحه 220
[15] سوره مبارکه فتح، آیه 10 (إِنَّ الَّذینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِمْ فَمَنْ نَکثَ فَإِنَّما ینْکثُ عَلی نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتیهِ أَجْراً عَظیما)
[16] سوره مبارکه انبیاء، آیه 89
[17] الخصال، ج1، ص68
[18] الانوار القدسیه، ص80
[19] اللهوف، ص120
[20] بحارالانوار، جلد 45، صفحه 41


