مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی؛ جلسه نهم

حجت الاسلام کاشانی سحر روز جمعه مورخ 11 فروردین ۱۴۰۲ مصادف با نهم هشتم ماه مبارک رمضان در مسجد ارک به ادامه ی سخنرانی با موضوع «امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت پیغمبر مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان علیهم السلام، وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین و أشبه الناس به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، یعنی علی بن الحسین زین العابدین صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ العالَمِینَ لَهُ الفِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

به محضر شما عرض کردیم در روزگاری که ممکن است خیال کنیم که دین­گریزی سرعت گرفته است و بی­اعتنایی به دین زیاد شده است، در این روزگاری که بین دینداران و دیگران چالش­هایی هست، بخش مهمی از اینکه چه چیزی اولویت دارد و ما باید چکار کنیم، به خود ما برمی­گردد.

در این جلسات سعی کردیم با تمسّک به سیره­ی زین العابدین صلوات الله علیه به این موضوع بپردازیم.

اگر در جامعه مشکلاتی هست، أقل این است که یکی از این علّت­ها، رفتار ماست. منتها برای اینکه بصورت ایجابی صحبت کرده باشیم و سلبی سخن نگفته باشیم… البته انسان باید گاهی سلبی هم صحبت کند، ولی چون خیر در این بود که ما در ایجابی سخن گفتن، در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه می­رسیدیم، عرض کردیم که امام سجاد علیه الصلاة و السلام که به نظر حقیر می­تواند الگوی تام و تمام روزگار ما باشد، نوع نگاه حضرت در این سه رابطه­ای که در این جلسات به آن پرداخته­ایم، یعنی رابطه­ی انسان با خودش، رابطه­ی انسان با دیگران از قبیل مردم و خانواده و همسایه­ها و…، رابطه­ی انسان با خدای متعال… باید این سه رابطه اصلاح شود، اگر اصلاح صورت نگیرد، اتفاقی رخ نخواهد داد.

بدترین بحران­ها و بدعت­ها در روزگار زین العابدین علیه السلام رخ داده است، حضرت بیش از اینکه بخواهد عیب را در دیگران پیدا کند، سعی کرده است که بروز از خودش را، آنطور که باید، قرار دهد.

البته در بعضی جلسات عرض کردیم که زین العابدین صلوات الله علیه با همه­ی مهربانی عجیبی که داشتند، گاهی تغیّر و غضب هم داشتند، منتها تغیّر و غضب حضرت عمدتاً در ولایت و برائت بود. یعنی در آن نقاط اصلی و خطوط قرمز اعتقادی بود، در بقیه­ی موارد اینطور نبود.

مثلاً در جایی که قدری در بیان به صدیقه طاهره سلام الله علیها بی­اعتنایی شده بود، حضرت در آنجا تغیّر می­فرمود؛ اما در بقیه­ی موارد اینگونه نبودند، حتّی نسبت به مخالفان هم نرمی داشت.

آدمی که مدام از صبح تا شب درشتی دارد، دیگر کسی خریدارِ درشتی­های او نیست.

قانونی که اگر شما آن را بنویسید، یا قابل عمل نیست یا آنقدر به آن عمل نمی­شود که از قانون بودن بیفتد؛ ننوشتن چنین قانونی از نوشتن آن بهتر است. نوشتن قانونی که اکثر مردم در آن «مجرم» باشند، چون قابل عمل نیست، فقط به بی­اعتبار شدنِ اصل قانون می­انجامد.

اینجا بحث­های مهمی وجود دارد که ما بنای ورود به این قسمت را نداریم، جلسه­ی قبل هم عرض کردم که بدلیل کمبود فرصت به بخش­های حاکمیتی وارد نمی­شویم.

در این بحثی که زین العابدین صلوات الله علیه الگوی رفتاری ماست… ضمن اینکه در این موضوع هم تسالم داریم، یعنی کسی در جمع مؤمنان و شیعیان نیست که مثلاً در این موضوع شک داشته باشد که زین العابدین صلوات الله علیه نقطه­ی اوج تعالی و رأس کمال است.

نکاتی از این زین العابدین صلوات الله علیه در ارتباط با مردم عرض کردیم که در این جلسه می­خواهم به بخش دیگری از این موضوع بپردازیم، قصد داریم چند جمله از صحیفه­ی حضرت را بخوانیم.

نکته­ای در مورد صحیفه سجادیه

به احتمال خیلی زیاد صحیفه سجادیه در روزگار زین العابدین صلوات الله علیه منتشر نشده است.

گاهی می­خواهند از «اصلاحات فرهنگی امام سجاد علیه السلام» بگویند، سریع از صحیفه سجادیه نام می­برند!

یکی از اصلاحات فرهنگی امام سجاد علیه السلام «صحیفه سجادیه» هست، ولی نه برای عصر خودشان.

مثلاً کسی کتابی می­نویسد که در عصر خود او منتشر می­شود، مثلاً نهج البلاغه اینطور است، «شافی» سیّد مرتضی رضوان الله تعالی علیه که کتاب اعتقادی امامت ما شیعیان است، اینطور است که در زمان حیات مؤلف به اقطار عالم رسیده است.

اما بعضی اوقات طرف کتاب می­نویسد ولی مثلاً سیصد سال بعد اثر می­گذارد.

از شدت خفقان و تقیّه، «صحیفه سجادیه» قابلیت انتشار نداشته است. حتّی در روزگار امام صادق صلوات الله علیه هم وقتی می­خواستند این دعاهای صحیفه را بخوانند، بصورت پنهانی این کار را می­کردند.

خطرِ کارِ گزارشی

امام به دنبال این نیست که بخواهد صرفاً در روزگار ایشان اتفاقی رخ دهد.

این موضوع باید قابل توجّه کسانی باشد که می­خواهند کار فرهنگی کنند، ان شاء الله خدای متعال ما را از کارِ گزارشیِ فرهنگی نجات دهد. من معتقد هستم یکی از مواردی که بسیج را به این روز انداخته است، این گزارش­سازی­هایی است که در آن انجام دادند.

اگر کسی شصت سال کار کند، پسر او هم شصت سال کار کند، نوه­ی او هم شصت سال کار کند، یعنی این سه نفر در مجموع صد و هشتاد سال کار کنند، اگر این­ها بتوانند یک نفر را به اسلام تقدیم کنند، برنده هستند و تا قیامت هم از سفره­ی دین بهره­مند خواهند بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «لَأَنْ يَهْدِيَ اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلًا»،[4] علی جان! اگر تو که امیرالمؤمنین و معلم انبیاء بتوانی یک نفر را هدایت کنی، «خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ اَلشَّمْسُ»!

معمولاً گزارش به بالادستی­ها یک دروغ ساختاری و بزرگنمایی است، انسان باید در معمولِ گزارش کارها دقّت کند که در آن­ها دروغ نباشد و صدق داشته باشد.

ان شاء الله خدای متعال به همه­ی ما کمک کند که کارِ کیفیِ بااخلاص انجام دهیم، وگرنه می­بینید که دولت­ها هر سال گزارش می­دهند، نزدیک انتخابات، نفر بعدی تخلف­ها را می­گوید!

یکی از بزرگترین مشکلات جامعه­ی امروز ما این است که بعضی از ساختارها «دروغ» دوست دارند، گزارشِ غیرواقعی دوست دارند. من هم که حوصله ندارم مقاومت و ایستادگی داشته باشم، از ترس اینکه مرا اخراج کنند، همراهی می­کنم!

«دروغ» روحِ کفر است و بی­اعتمادی و دل­شکستگی و دل­زدگی بهمراه خواهد داشت.

تکمله­ی نکته­ای در مورد صحیفه سجادیه

امام سجاد علیه الصلاة و السلام سی و چهار سال شب­ها به درِ خانه­ی فقرا می­رفت و کمک می­کرد، وقتی ایشان از دنیا رفت، از نیامدن ایشان متوجّه شدند که حضرت این کار را انجام می­داده است؛ اثری هم که این کار حضرت گذاشت، تا امروز باقی است.

اگر به دنبال اثر و بقاء هم هستیم، باید کار را برای خدا انجام دهیم، باید کار را بدون توجّه به نتیجه انجام دهیم. ان شاء الله خدای متعال این موضوع را روزی ما کند.

اثر بدست خدای متعال است، عزّت و ذلّت بدست خدای متعال است.

دعاهای وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه زیاد بود، ما در جلسات گذشته از غیر صحیفه سجادیه­ی حضرت هم خواندیم که بگوییم مجموعه­ی دعاهای حضرت زیاد است، بسیاری از این­ها را کسی در دوران حیات حضرت ندیده بود، لذا کتب تاریخی که در اصلاحات فرهنگی و سیره­ی فرهنگی زین العابدین صلوات الله علیه می­نویسند، عمدتاً اشتباه کرده­اند، این جزو اصلاحات فرهنگی حضرت هست ولی برای نسل­های آینده! یعنی نقش حدیث دارد نه نقشِ تاریخ!

تاریخ یعنی اینکه شما می­خواهید بررسی کنید که اثر این دعا بر مردم مدینه در زمان بیان چه بوده است؟ مسلماً چنین چیزی نبود. این دعاها عمدتاً عمومی نیست و خصوصی است و بعدها منتشر شده است.

اینطور نیست که ما خیال کنیم مثلاً امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خطبه خوانده­اند و سیّد رضی رضوان الله تعالی علیه هم نوشته است و ما مردم ایران هم آن­ها را خوانده­ایم. نخیر! مرحوم علامه سید رضا راوندی رضوان الله تعالی علیه تقریباً قرن ششم نهج البلاغه را در ایران منتشر کرده است و همه­ی ما بر سر سفره­ی سید رضا راوندی رضوان الله تعالی علیه هستیم، اگر او این کار را نکرده بود الآن نهج البلاغه اینطور منتشر نشده بود.

توجّه به این موضوع مهم است.

زمانی شما می­گویید می­دیدند نمی­توانند سخنرانی کنند و خطبه بخوانند، فرمایشات خود را در قالب دعا می­فرمود که مردم بشنوند. این برای زمانی است که مردم در همان زمان بصورت زنده، دعای حضرت را می­دیدند. واضح است که اینگونه نبود، بلکه اصلاً کسی جرأت نمی­کرد به حضرت نزدیک شود، حضرت هم بصورت عمومی نمی­فرمودند.

اتفاقاً این موضوع یک نکته دارد؛ اگر حضرت بعضی از این دعاها را در حضور مردم می­فرمود، به نظر بنده اینقدر جذاب نبود، چون ممکن بود در ذهن کسی اینطور خطور کند که حضرت برای آدم شدن و دلگرمی آن مردم این جملات را فرموده­اند؛ اما وقتی معلوم شود هنگامی که حضرت این دعاها را می­فرمود، واقعاً این دعاها را برای مردم عصر خود می­خواند، بدون اینکه لازم باشد کسی بداند یا نداند.

در این موضوع هم خلوص و هم نگاه حضرت روشن است.

راوی می­گوید می­رفتیم تا موسی بن جعفر [سلام الله علیه] را در زندان نگهداریم، می­دیدیم هرچقدر ایشان را در زندان شکنجه کردند، حضرت حتّی یک کلمه هم بر علیه این­ها نفرین نفرمود!

ممکن است کسی خیال کند که موسی بن جعفر علیه السلام می­دانست که این­ها حضرت را می­بینند، اما دعاهای صحیفه اینطور نبود که همه­ی آن­ها زمان خود امام سجاد علیه السلام منتشر شود. یعنی حضرت این دعاها را بر حسب اعتقاد خود می­فرمودند، نه برای دیدنِ مردم.

کرامت امام سجاد علیه السلام در دعای هشتم صحیفه سجادیه

در صحیفه سجادیه دعایی به نام دعای هشتم داریم که دعای خیلی مهمی است، عنوان این دعا این است: «وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الِاسْتِعَاذَة»، یعنی دعای حضرت در پناه بردن به خدای متعال «مِنَ الْمَكَارِه‏».

حضرت سجاد علیه السلام یک دعای مکارم اخلاق دارند که دعای بیستم صحیفه سجادیه است. یک دعای مکاره اخلاق دارد که ضد آن است.

یعنی زمانی از توحید حرف می‌زنیم، اما زمانی از شرک حرف می­زنیم؛ زمانی از ولایت می‌گوییم و زمانی از برائت؛ زمانی از مکارم اخلاق است و زمانی از مکاره اخلاق.

مکاره یعنی «مکروهات»، مکروهات اخلاق یعنی آن کارهایی که نباید انجام داد.

حضرت اینطور شروع می‌کنند: «اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَيَجَانِ الْحِرْصِ، وَ سَوْرَةِ الْغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الْحَسَدِ»‏ خدایا! از طغیان حرص و طمع و تندی خشم و غلبه‌ی حسادت به تو پناه می­برم، «وَ قِلَّةِ الْقَنَاعَةِ، وَ شَكَاسَةِ الْخُلُقِ، وَ إِلْحَاحِ الشَّهْوَةِ، وَ مَلَكَةِ الْحَمِيَّةِ وَ مُتَابَعَةِ الْهَوَى، وَ مُخَالَفَةِ الْهُدَى» خدایا! از کم بودن قناعت، بدی اخلاق، اصرار بر خواسته‌های نفس، غلبه‌ی عصبیّت و تعصب بی‌جا، هواپرستی، بی‌خیالی هدایت به تو پناه می­برم. «وَ مُبَاهَاةِ الْمُكْثِرِين‏»، اینکه اگر کسانی نفر دور هم جمع شدند، لذّت ببرند…

اگر ما اگر خیال کنیم جلسه برگزار کنیم و ده هزار نفر بیایند، آن جلسه عزیز و مورد عنایت است، ولی جلسه­ی خانگیِ پنج نفری مورد عنایت نیست، این تفکر یزید است.

وقتی یزید ملعون دست حضرت زینب کبری سلام الله علیها را بسته بود این آیه را خواند که «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ»[5]

ما در جلساتی توضیح داده­ایم که قرآن کریم این منطق را قبول دارد یا ندارد؟

حضرت در ادامه اینطور به محضر خدای متعال عرض می­کنند که «وَ نَعُوذُ بِكَ أَنْ نَنْطَوِيَ عَلَى غِشِّ أَحَد» پناه می‌برم به تو از اینکه با یک برادری که معامله‌ای می‌کنم، در آن معامله فریب‌کاری کنم، «وَ أَنْ نُعْجِبَ بِأَعْمَالِنَا»، یا اینکه من به عمل خود عُجب پیدا کنم، «وَ نَمُدَّ فِي آمَالِنَا» آرزوهای دراز داشته باشم و مرگ را فراموش کنم، «وَ احْتِقَارِ الصَّغِيرَة» از اینکه گناه را کوچک بشمارم، «وَ نَعُوذُ بِكَ مِنْ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاء» از اینکه دشمن‌شاد شوم و دشمنان مرا شماتت کنند، «وَ مِنَ الْفَقْرِ إِلَى الْأَكْفَاءِ… وَ نَعُوذُ بِكَ مِنَ الْحَسْرَةِ الْعُظْمَى، وَ الْمُصِيبَةِ الْكُبْرَى، وَ أَشْقَى الشَّقَاءِ، وَ سُوءِ الْمَآبِ، وَ حِرْمَانِ الثَّوَابِ، وَ حُلُولِ الْعِقَاب»‏ از حسرت عظمی، مصیبت کبری، دچار شقاوت شدن، عاقبت به شری، سوء مآب، حرمان ثواب،‌ حلول عقاب به تو پناه می­برم.

حضرت برای خود دعا می‌کنند. ببینید در انتها به خدای متعال چه عرض می­کنند.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَعِذْنِي مِنْ كُلِّ ذَلِكَ بِرَحْمَتِكَ وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‏»، خدایا! همه­ی این‌هایی که عرض کردم، خدایا! مرا در پناه خودت بگیر تا از این­ها من دور باشم، «وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات»…

حضرت سجاد صلوات الله علیه در این دعای هشتم تمام مؤمنان از عصر خودشان تا امروز، تا قیام یوم الساعه، شریک کردند و کسی هم نمی‌دیده است!

زمانی می‌گوییم دوستمان مرتبه­ی قبل که به حرم آمد یک عکس انداخت که به یاد تو هستم، من هم یک عکس می­اندازم که به یادت هستم. اما زمانی کار نداریم که کسی ما را یاد کرده است یا نه، وقتی به حرم مشرّف می­شویم، قبل از اینکه سلام بدهید می‌گوییم: «السَّلامُ عَلَیکَ وَ صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا مَولای»… ان شاء الله به مدینه بروید و بگویید «یَا عَلی بنِ الحُسَین عَن جَمِیعِ المُؤمِنِینَ وَالمُؤمِنَات، حَیِّهِم وَ مَیِّتِهِم».

انسنا باید بزرگ شود! حال بقیه می­خواهند ببینند یا نبینند.

وقتی حضرت این دعا را که می‌خوانند، در انتها به خدای متعال عرض می‌کنند: خدایا! همه­ی این­ها را برای خودم می‌خواهم «وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات» و برای همه‌ی مؤمنین و مومنات؛ چون مطلق است، یعنی حیّ و میت ندارد.

حضرت اصلاً به این موضوع کاری ندارد که آیا بقیه می‌بینند یا نمی‌بینند!

جامعه‌ای که مردم دلشان برای همه می‌تپد، در آن جامعه اصلاً احتکار معنا پیدا نمی‌کند، در آن جامعه زورگویی صاحب‌خانه به مستأجر، یا نابود کردنِ خانه توسط مستأجر بر علیه صاحب‌خانه رخ نمی‌دهد؛ چرا که همه خیرخواه یکدیگر هستند.

یکی از نشانه­های مؤمن بودن این است که رابطه‌ی فرد با بقیه چطور است.

سیره­ی امام سجاد علیه السلام در دعا کردن

دعای هفدهم صحیفه سجادیه را نگاه کنید، حضرت سجاد علیه السلام به محضر خدای متعال عرض می­کنند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه وَ اجْعَلْ آبَاءَنَا‏»، حضرت اینجا تفصیل می‌دهند، بعد به محضر خدای عزّ و جلّ عرض می­کنند که خدایا! «وَ اجْعَلْ آبَاءَنَا وَ أُمَّهَاتِنَا وَ أَوْلَادَنَا وَ أَهَالِيَنَا وَ ذَوِي أَرْحَامِنَا وَ قَرَابَاتِنَا وَ جِيرَانَنَا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِنْهُ فِي حِرْزٍ حَارِز» پدران‌مان، مادران‌مان، فرزندان‌مان، اهل‌مان، هم‌رَحِم‌های من، نزدیکان من، همسایه‌های من را از شر شیطان حفظ کن.

یعنی درواق حضرت بصورتِ کلی می‌بینند و کار هم ندارد آیا دیگران می‌بینند یا نمی‌بینند.

«وَ أَعِذْنَا وَ أَهَالِيَنَا وَ إِخْوَانَنَا وَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ مِمَّا اسْتَعَذْنَا مِنْه‏»، دعا کلی است…

حضرت در جای دیگر دعا دارند که بسیار عجیب است، حضرت در دعای 25 است فرزندان خود را کرده است.

گاهی اوقات ما حتّی حال نداریم برای فرزند خودمان دعا کنیم. حضرت در دعای 25 دعا برای فرزندان خود دعا کرده­اند که «اللَّهُمَّ وَ مُنَّ عَلَيَّ بِبَقَاءِ وُلْدِي‏» خدایا! منت بگذار که عمر فرزندانم کوتاه نباشد، «وَ بِإِصْلَاحِهِمْ لِي» این­ها را نیکوکار گردان، «و بِإِمْتَاعِي بِهِمْ» من خیر این­ها را ببینم، «إِلَهِي امْدُدْ لِي فِي أَعْمَارِهِمْ» عمر فرزندانم را طولانی کن، «وَ زِدْ لِي فِي آجَالِهِم وَ رَبِّ لِي صَغِيرَهُم … اشْدُدْ بِهِمْ عَضُدِي‏» پشت مرا به این­ها گرم کن، «وَ اجْعَلْهُمْ لِي مُحِبِّين‏» رابطه­ی ما با هم دوستانه باشد، رابطه­ی پدر و فرزندی عاشقانه باشد، «وَ أَعِنِّي عَلَى تَرْبِيَتِهِمْ وَ تَأْدِيبِهِمْ، وَ بِرِّهِمْ، وَ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ مَعَهُمْ أَوْلَاداً ذُكُوراً، وَ اجْعَلْ ذَلِكَ خَيْراً لِي‏» کمک کن تا من این­ها را درست تربیت کنم، از این­ها سرباز هم روزی من کن.

دعا بیست و پنجم صحیفه سجادیه خیلی زیباست، حضرت در نهایت اینطور بیان می‌کنند «اللَّهُمَّ أَعْطِنَا جَمِيعَ ذَلِكَ بِتَوْفِيقِكَ وَ رَحْمَتِكَ، وَ أَعِذْنَا مِنْ عَذَابِ السَّعِير» همه این­ها که خواستم را به ما عطا کن و ما را از عذاب جهنم نجات بده…

ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم بزرگ شویم…

هم امام حسین و هم امام حسن علیهما السلام در آن روایت که می‌گوید یک گوشه‌ای ایستادند و دیدند یک بنده­ی سیاهی به یک سگی غذا می‌دهد… یک نفر با یک قرص نان می‌تواند سخاوتمند باشد، یک نفر بیشتر، یک نفر کمتر.

ائمه علیهم السلام به دنبال این بودند که ما را بزرگ کنند و سینه‌مان را گشاده کنند که اینقدر کوچک نبینیم؛ پناه بر خدا از حقارت حرص.

بعد حضرت سجاد علیه السلام به محضر خدای متعال عرض می‌کنند:‌ خدایا! همه این دعاهایی که کردم به من عطا کن، «وَ أَعْطِ جَمِيعَ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِمَاتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَات‏» برای همه‌ی مسلمین و مسلمات، مؤمنین و مؤمنات «مِثْلَ الَّذِي سَأَلْتُكَ لِنَفْسِي وَ لِوُلْدِي‏» همانطور که برای خودم و فرزندانم خواستم، برای مسلمین و مسلمات و مؤمنین و مؤمنات هم بخواه!

یعنی امام زین العابدین صلوات الله علیه برای یکایک فرزندان شما دعا کرده­اند!

اگر بخواهد سیره­ی حضرت سجاد علیه السلام زنده باشد، باید بزرگ دید.‌

امام زین العابدین صلوات الله علیه آنقدر ضجه می‌زدند که روایت می‌گوید گاهی حضرت به سجده می‌افتاد و گریه می‌کرد، وقتی سر مبارک خود را بلند می‌کرد، انگار ایشان سر مبارک خود را در کاسه‌ی آب کرده بودند. حضرت در آن اوج عبادت، ما را فراموش نکردند، فرزندان ما را فراموش نکردند.

مسلماً اگر کسی بخواهد از حضرت سجاد علیه السلام رنگ بگیرد، باید به اندازه­ی خودش به سمت حضرت برود.

خودتان دعای بیست و ششم صحیفه سجادیه را هم ملاحظه بفرمایید، همه­ی دعا راجع به همسایه­هاست. «فاطمی» بودن یعنی همه­ی دعا برای همسایه­هاست! همسایه­های حضرت چه کسانی هستند؟

همسایه­ی مؤمن که دو حق دارد! همسایه­ی شیعه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که اهل هیئت است و گریه­کن است و نورانی است… همه­ی این­ها باعث می­شود که حقوق این همسایه اضافه شود، وگرنه خودِ همسایه حق دارد.

همه­ی دعای بیست و ششم صحیفه سجادیه راجع به همسایه­هاست!

حال اگر حضرت راجع به همسایه­ها و مردم و غیرمحبان اینگونه هستند، مسلماً هرچه آن شخص جلوتر بیاید، حقوق او اضافه می­شود.

اهمیّت به همسر در سیره­ی امام سجاد علیه السلام

ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند و عیدی ما را در این ماه مبارک رمضان، تغییر رفتار ما با زن و بچه­مان به نسبت غیرمؤمنان قرار بدهد.

بخدا قسم اگر همین یک فقره باشد و مردم بگویند درصد طلاق بین کسانی که اهل هیئت هستند بصورت معنادار با بقیه متفاوت است، این یعنی دفاع از مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، این یعنی جهاد تبیین.

حضرت سجاد علیه السلام فرمودند: «أَرْضَاكُمْ عِنْدَ اَللَّهِ»،[6] آن کسی که خدا بیشتر از بقیه از او راضی است، «أَسْبَغُكُمْ عَلَى عِيَالِه» آن کسی است که هر چیزی که دارد برای زن و بچه­ی خود خرج می­کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم فرمود: «خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ»،[7] بهترین شما آن کسی است که برای زن و بچه­اش خوب باشد، «وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي».

یعنی درواقع پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­فرمایند وقتی من حتّی با عایشه هم زندگی می­کنم، من خوب رفتار می­کنم. نه اینکه فقط با حضرت خدیجه سلام الله علیها خوب رفتار می­کنم، بلکه اگر لازم باشد عایشه را تحمل می­کنم و از طرف من شرّی نمی­رسد.

ممکن است پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در جایی غضب کنند، اما همانطور که در مورد حضرت سجاد علیه السلام عرض کردیم، آنجا غضب الهی است، بالاخره جایی حکم خداست، اما در بقیه­ی اوقات تحمّل می­کنند.

لذا گاهی حضرت را در لباس خشن و شدید می­دیدند که عبادات سنگین می­کردند.

اما روزی ابوخالد کابلی حضرت سجاد علیه السلام را با یک لباس رنگی دیدند، تعجّب کرد و به محضر حضرت رفت و علّت را جویا شد، حضرت فرمودند: «يَا أَبَا خَالِدٍ إِنِّي قَرِيبُ اَلْعَهْدِ بِعَرُوسٍ»،[8] همسر من این لباس را دوست داشت!

ایشان همان زین العابدین صلوات الله علیه هستند که هیچوقت غذا مقابل ایشان نگذاشتند الا اینکه گریه کرد. جگر حضرت سوخته است اما وقتی با مردم زندگی می­کنند…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بالای قبر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض کرد: دگر این جگر خنک نخواهد شد. اما وقتی حضرت با مردم زندگی می­کرد، نمی­خواست مردم از شدّت غم ایشان خفه شوند.

اینطور نبود که مدام روضه بخوانند، روضه­ها را در سحر برای خود می­خواندند، عمدتاً در تنهایی خود روضه­ها را می­خواندند، اصلاً اینطور نبود که مردم از اینکه کنار حضرت هستند ناراحت باشند.

حضرت سجاد علیه السلام به ابوخالد کابلی فرمود: «مِنْ رَأْيِ اَلْمَرْأَةِ»، همسرم خواسته است که من این لباس را به تن کنم.

طلبه­ها این موضوع را بخوبی می­فهمند که امام سجاد علیه السلام خیلی با ما تفاوت دارند، ما ملاحظه­های بسیار زیادی داریم.

حضرت سجاد علیه السلام در ادامه فرمودند: «وَ لَمْ أُرِدْ مُخَالَفَتَهَا»، دوست نداشتم با او مخالفت کنم.

سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در ارتباط با برده­ها و کنیزان

روزی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با قنبر به بازار رفتند. قنبر برده­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، عرب حتّی اگر برده­ی خود را می­کشت هم در بیشتر اوقات اعمال نفوذ می­کردند و کسی با او کار نداشت، اعراب برده­ی خود را حتّی در حد حیوان هم حساب نمی­کردند.

اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه احتمالاً حاکم مسلمین هم بودند، بهمراه قنبر به بازار رفتند و دو لباس خریدند. حضرت به قنبر فرمودند: تو این لباس گران را به تن کن، تو جوان هستی.

خدا شاهد است که این ما هستیم که با کج­خلقی­های خودمان خیلی­ها را از دین دور کرده­ایم، اگر ما از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین رنگ می­گرفتیم، وضع­مان بهتر از الآن بود.

امام سجاد علیه السلام اواخر عمر خود، ماه به ماه این برده­ها و کنیزان را جمع می­کرد، به کنیزها می­فرمودند: «فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُنَّ التَّزْوِيجَ زَوَّجْتُهَا»[9] هرکدام از شما (خانم‌ها) که تمایل دارید ازدواج کنید، بگویید تا من شما را به عقد کسی که می‌خواهید یا من می‌خواهم در بیاورم، «أَوِ الْبَيْعَ بِعْتُهَا» اگر دوست دارید خانه­تان عوض شود بگویید تا بگویم شما را بفروشند، «أَوْ الْعِتْقَ» اگر می‌خواهید آزاد شوید «أعتَقتُها» آزادتان می‌کنم.

اگر بعضی از این خانم‌ها نمی‌خواهیم، حضرت سه مرتبه می‌گفتند «اللَّهُمَّ اشْهَد» خدایا! من این­ها را گرفتار نکرده­ام، خدایا! تو شاهد باش.

بعضی از این خانم‌ها خجالت می­کشیدند بگویند ما را شوهر بدهید، «وَ إِنْ‏ سَكَتَتْ‏ وَاحِدَةٌ مِنْهُن‏» حضرت یک به یک می‌پرسیدند!

کار کردن در خانه امام سجاد صلوات الله علیه بندگی نیست، بلکه آزادگی است.

«وَ إِنْ‏ سَكَتَتْ‏ وَاحِدَةٌ مِنْهُن‏» اگر یکی از این­ها ساکت می شد و خجالت می­کشید که حرف بزند، حضرت به همسران خود می‌فرمودند: «قَالَ لِنِسَائِهِ سَلُوهَا مَا تُرِيدُ وَ عَمِلَ عَلَى مُرَادِهَا» ببینید او چه می‌خواهد، آن‌طور که می‌خواهد با او رفتار کنید.

این بود که شما در کربلا می­بینید…

کسی در کربلا با برده­ها کاری نداشت، برده مانند اموال بود، همانطور که اموال را غارت کردند، برده­ها را هم کنار می­گذاشتند و می­فروختند، سپس پول حاصل از فروش برده را تقسیم می­کردند.

بعضی از برده­ها مانند «عُقبَة بن سِمعان» که غلام حضرت رباب  سلام الله علیها بود در کربلا نجنگیدند و سالم هم ماندند و راوی کربلا شدند.

چرا در کربلا برخی از این برده­ها منّت کشیدند و به میدان رفتند؟ بعضی­ها که مانند جناب جَون چند مرتبه بازنشست شده بودند، اما نمی­خواستند از درِ خانه­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بروند.

لذا اگر کسی منطق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در این فضا را نداند، ممکن است خیال کنند این برده­ها را اسیر کرده­اند.

روضه­ی غلام امام حسین علیه السلام را غلط می­خوانند، به اشتباه می­گویند امام حسین علیه السلام صورتی که به صورت پسر خود گذاشتند، به صورت غلام خود هم گذاشتند. اینطور نیست، اول انصار شهید شده­اند و بعد از آن­ها حضرت علی اکبر علیه السلام شهید شدند. پس درواقع امام حسین علیه السلام صورتی که به صورت غلام خود گذاشتند که گویی پسر خود ایشان بودند، سپس این صورت را روی صورتِ فرزند دیگر خود یعنی حضرت علی اکبر علیه السلام گذاشتند.

وقتی غلام­ها به زمین می­افتادند، در ذهنشان اینطور می­آمد که اگر من الآن سلام کنم و قرار باشد امام حسین علیه السلام به وسط میدان بیایند، حضرت در تیررس دشمن قرار می­گیرند…

وقتی غلام امام حسین علیه السلام که «واضح» نام داشت به زمین افتاد، هیچ چیزی نگفت، اما ناگهان دید زیر سر او نرم شد و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را در آغوش گرفت و «و وَضَعَ خَدَّهُ‏ عَلَى‏ خَدِّه‏»،[10] صورت به صورت او گذاشت.

مقتل نوشته است که او چشمان خود را باز کرد و «فَتَبَسم ضاحکاً» یک لبخندی زد و گفت «مَن مِثلی»؟… یعنی درواقع شما بروید و با دنیای خودتان خوش باشید، پسر پیغمبر بالای سر من آمده است و برای من گریه می­کند! «مَن مِثلی»؟…

اهمیّتِ تشبّه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

وقتی کسی آمد و به وجود مبارک امام مجتبی صلوات الله علیه عرض ادب کرد و ایشان را مدح کرد، حضرت پولی به آن شخص داد و فرمودند: «وَاللهُ مَا أخَافُ أن یَقُولَ لَستَ بِابنِ رَسُولِ اللهِ وَ لَابنَ عَلِیٍ وَ لَابنِ فَاطِمَه»،[11] من از این موضوع نمی­ترسم که یک آدم عادی باشم، آن چیزی که دستمایه­ی من است این نیست که من پسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم، «وَلَکِنِّی أخَافَ أن یَقُول إنَّکَ لَا تُشبِهُ رَسُولَ اللهِ وَ لَا علیّاً وَ لَا فَاطِمَه» من می‌ترسم شبیه پدرم عمل نکنم.

یعنی دغدغه­ی من این است که به پدرم شبیه شوم، آنوقت مهم است که من پسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستم.

مدح اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را می­گفتند و می­شنیدند که مردم بخواهند خودشان را به آن بزرگواران شبیه کنند.

اگر مردم از یک فوتبالیست خوششان بیاید، جزئیات زندگی اور را می‌دانند، می­دانند کجا درس خوانده است، نامزد او کیست، شماره کفش او چند است، مارک کفش او چیست!

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه محبوب در دل­ها باشد، فقط اینطور نیست که مردم نام فرزندشان را «علی» بگذارند، بلکه هر کسی دوست دارد به اندازه­ی خودش به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شباهت پیدا کند، هر جایی که گیر کند… می­گوید: «إِلَهِي لَمْ‏ يَكُنْ‏ لِي‏ حَوْل‏»،[12] من توان دارم که آدم شوم، مدام توبه می­کنم… ما هم دوست داشتیم به سمتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برویم، ما را به سمت معاویه نبر!

اهمیت بیان فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

برای همین مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برایشان مهم بود، برای اینکه وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قطب و محبوب باشد، مردم دوست دارند شبیه او شوند.

به امام سجاد علیه السلام عرض کردند پیرزنی به نام «زیدة» شاهدِ ولادتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، حضرت فرمودند: او را صدا کنید تا بیاید.

آن پیرزن آمد و عرض کرد: من بودم و اتفاقاتی رخ داد و حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها کنار کعبه رفت و وارد کعبه شد و چند روز طول کشید تا بیرون آمد، ایشان نورانی بود، «فَسَمَّاهُ أَبُوطَالِبٍ عَلِيّاً»[13] جدّ شما جناب ابوطالب [علیه السلام] نام او را «علی» گذاشت، «وَ حَمَلَهُ النَّبِيُّ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را در آغوش گرفت و تا خانه آورد…

در نقل دیگری می­گوید طفل چشم خود را به روی هیچ کسی باز نکرد، اما همینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را در آغوش گرفت، چشم خود را باز کرد…

«حَتَّى أَدَّاهُ إِلَى مَنْزِلِهَا» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را تا خانه آورد.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «فَوَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِشَيْ‌ءٍ قَطُّ» هیچوقت چیزی نشنیدم «إِلَّا وَ هَذَا أَحْسَنُ مِنْهُ‌» مگر اینکه این مطلب دلِ مرا شاد کرد!

اگر فضیلتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگویید، هم دل خودتان شاد می­شود، هم دل مبارک امام سجاد علیه السلام شاد می­شود.

صلوات بر امیرالمؤمنین علیه السلام

امام صادق صلوات الله علیه یک صلواتی دارد که این زیارت در جاهای متعددی آمده است، در مفاتیح مرحوم حاج شیخ عباس قمی، زیارت مطلق ششم است، ولی منابع قدیمی هم دارد.

اواخر این زیارت یک صلواتی دارد، این صلوات را یاد بگیریم و حفظ کنیم، هنگامی که من هم از دنیا رفتم هم مرا یاد کنید.

هر جمله­ی این صلوات یک عبادت و یک گنج است، خود خدای متعال می‌داند که این چه گنجی است، گرفتارها! از گنج می‌گویم! چه کسانی به دنبال نقشه گنج هستند؟

امام صادق صلوات الله علیه اینطور فرمودند…

من می‌خوانم، ولی خودتان پایان زیارت مطلق ششم مفاتیح الجنان را نگاه کنید و این قسمت را بخوانید.

هرچه حرف‌های من به درد نمی‌خورد، این مطلبی که می‌گویم لُبّ‌ لُبّ و گوشت لخم عبادت است.

«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، وَ صَلِّ عَلَى أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ‏ عَبْدِكَ‏ الْمُرْتَضَى»[14] بنده پسندیده‌ات، «وَ أَمِينِكَ الْأَوْفَى‏» امین باوفایت، «وَ عُرْوَتِكَ الْوُثْقَى، وَ يَدِكَ الْعُلْيَا»…

طرف به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نامه نوشت که وقتی شما به جمل می‌روید، خیال ما راحت است که تو «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم‏»،[15]… تو یَد عُلیا و دست بالا هستی…

«وَ جَنْبِكَ‏ الْأَعْلَى، وَ كَلِمَتِكَ الْحُسْنَى، وَ حُجَّتِكَ عَلَى الْوَرَى، وَ صِدِّيقِكَ الْأَكْبَرِ، وَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ، وَ رُكْنِ الْأَوْلِيَاءِ، وَ عِمَادِ الْأَصْفِيَاء، أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ يَعْسُوبِ الدِّينِ، وَ قُدْوَةِ الصَّالِحِينَ، وَ إِمَامِ الْمُخْلِصِينَ، وَ الْمَعْصُومِ مِنَ الْخَلَلِ، الْمُهَذَّبِ مِنَ الزَّلَلِ، الْمُطَهَّرِ مِنَ الْعَيْب‏»…

یعنی هم فضیلت بگو و هم بدان با چه کسی طرف هستی…

«الْمُنَزَّهِ مِنَ الرَّيْبِ، أَخِي نَبِيِّكَ وَ وَصِيِّ رَسُولِكَ، الْبَائِتِ عَلَى فِرَاشِهِ» جای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم خوابید، «وَ الْمُوَاسِي‏ لَهُ بِنَفْسِهِ» همه‌ی عمر خودش را فدای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کرد، «وَ كَاشِفِ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِهِ»، همینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم او را می‌دید، غم‌های خود را فراموش می‌کرد، «الَّذِي جَعَلْتَهُ سَيْفاً لِنُبُوَّتِه‏» کسی که او را شمشیرِ قَدَر قدرت نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قرار دادی، «وَ آيَةً لِرِسَالَتِه»‏ معجزه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بود، «وَ شَاهِداً عَلَى أُمَّتِه»… قیامت همه گرفتاریم و او باید امضا کند… «وَ دَلَالَةً لِحُجَّتِه»‏ او دلالت‌کننده همه برای حجت الهی است، «وَ حَامِلًا لِرَايَتِه»‏ پرچمدارِ همیشگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ وِقَايَةً لِمُهْجَتِه»‏ سپر بلای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ هَادِياً لِأُمَّتِه»‏… الحمدلله کار هدایت ما دست اوست، «وَ يَداً لِبَأْسِه‏» دستِ قَدَر قدرت خدای متعال برای حفاظت از جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ تَاجاً لِرَأْسِه»‏ تاج سر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، «وَ بَاباً لِسِرِّه»‏، اگر کسی بخواهد سِرّ اسلام را بفهمد، راه علی است، «وَ مِفْتَاحاً لِظَفَرِه»‏ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کلید پیروزی‌هاست، «حَتَّى هَزَمَ جُيُوشَ الشِّرْكِ بِإِذْنِك»‏ تا اینکه لشکرهای شرک را درهم کوبید، «وَ أَبَادَ عَسَاكِرَ الْكُفْرِ بِأَمْرِك‏» لشکرهای کفر را نابود کرد، «وَ بَذَلَ نَفْسَهُ فِي مَرْضَاةِ رَسُولِك»‏ خودش را خرج کرد که لبخند به لب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بنشاند، «وَ جَعَلَهَا وَقْفاً عَلَى طَاعَتِه»‏ خودش را وقف اطاعت از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کرد.

خدایا! ما را وقف اطاعت از امام‌زمان (عج) بگردان. «فَصَلِّ اللَّهُمَّ عَلَيْهِ صَلَاةً دَائِمَةً بَاقِيَة».

روضه و توسّل به قمر بنی هاشم علیه السلام

هنگامی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌خواست با «عمرو بن عبدوَد» بجنگد، «عمرو بن عبدود» رجز خواند، کسی جرأت نمی‌کرد بلند شود…

خود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل کرده است که هیچ کسی انگیزه نداشت شجاعت خود را نشان دهد…

شاید اگر در مدینه بودند می‌گفتند ما می‌توانیم، اما آنجا همه لال شدند و ترسیدند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: کسی انگیزه نداشت قد عَلَم کند، همه قد کوتاه شدند تا به چشم نیایند، تا اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مرا بلند کرد و عمامه­ی خود را به سر من بست، شمشیر خودش را به دست من داد و مرا فرستاد…

این حال را ببینید، همینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را سمت «عَمرو بن عبدود» فرستاد به محضر خدای متعال عرض کرد: «رَبِّ لا تَذَرْني‏ فَرْدا»،[16] خدایا! من را تنها نگذار، «وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثين‏».

اینجا پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم لشکر داشت، عمار داشت، سلمان داشت، ابوذر داشت، مقداد داشت، خیلی‌ها بودن و آدم خوب هم در لشکر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زیاد بود، ولی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند خدایا! کَسِ من علی است! «رَبِّ لا تَذَرْني‏ فَرْدا» خدایا! من را تنها نگذار…

تمام آن روضه‌هایی که برای قمر بنی هاشم علیه السلام شنیده­اید که «رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ الْعَبَّاس… يَغْبِطُهُ بِهَا جَمِيعُ الشُّهَدَاء‏»،[17] همه­ی این­ها از زین العابدین صلوات الله علیه است، چون حضرت حضور داشته است و همین حادثه را دیده است.

روزی پسر قمر بنی هاشم علیه السلام نزد حضرت رفت، حضرت او را دید و گریه کرد و فرمود: هیچ زمانی برای پدر من سخت‌تر از آن لحظه‌ای که اسد خدا، شیر خدا حمزه یا جعفر شهید شدند نبود… بعد نگاهی به پسر قمر بنی هاشم کردند و فرمودند «رَحِمَ‏ اللَّهُ‏ الْعَبَّاس»…

وقتی قمر بنی هاشم علیه السلام خواست به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیاید….

مرحوم آیت الله ‌غروی اصفهانی که استاد آقای بهجت هستند در یک مصرع گفته­اند چه اتفاقی رخ داده است، ایشان می‌گویند: «وَاحِدَةٌ»[18]… دیگر فقط یک نفر مانده بود و همه شهید شده بودند، «وَاحِدَةٌ لَکِنَّهُ کُلُّ القُوَی» او همه­ی لشکر بود….

قمر بنی هاشم علیه السلام به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد، جگر ایشان خیلی سوخته بود، فرمانده‌ای که سه مسئولیّت داشت و این مسئولیت­ها خیلی او را اذیّت کرد…

چون حافظ خیام بود باید نزدیک خیمه‌ها می­بود…

من در روضه شب گذشته نگفتم که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و حضرت زینب کبری سلام الله علیها به دل دشمن رفتند که به علی اکر علیه السلام برسند، اما چطور رفتند و خیمه را چکار کردند؟ حافظ الخیام داشت!

تا زمانی که قمر بنی هاشم علیه السلام زنده بود به خیمه‌ها حمله نشد.

اولین مرتبه که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه زنده بود به خیمه‌ها حمله شد، بعد از شهادت قمر بنی هاشم بود، آنجا که فرمود: «إِنْ لَمْ‏ يَكُنْ‏ لَكُمْ‏ دِين‏… فَكُونُوا أَحْرَاراً فِي دُنْيَاكُم‏»[19]

«تا تو بودی خیمه‌ها آرام بود»…

یکی از وظایف قمر بنی هاشم علیه السلام «حافظ الخیام» بود، وظیفه­ی دیگر ایشان «ابوالقِربَه» بود، یعنی پدر مشک بود… این بچه‌ها مشک خالی را به چه کسی نشان دهند؟ نه به کسی امید دارند و نه مسئولیّت کسی است، پس‌ مشک را به عمو نشان می‌دادند…

مسئولیت سوم حضرت اباالفضل العباس علیه السلام هم محافظ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بود.

هنگامی که این سربازها یک به یک شهید شدند، قمر بنی هاشم فرزندان حضرت امّ‌البنین سلام الله علیها را جمع کرد و فرمود: مادرتان روی شما سرمایه‌گذاری کرده است، دوست دارم قبل از اینکه من بروم، داغ شما را هم ببینم، نمی‌خواهم هیچ چیزی داشته باشم، می‌خواهم همه چیز خود را فدای مولایم کنم…

لذا قمر بنی هاشم علیه السلام همه را فرستاد، «جَعَلُوا یَقُونَه بِوُجُوهِهِم وَ نُحُورِهِم»… فرزندان حححح امّ‌البنین سلام الله علیها کار حیرت‌انگیزی کردند…

این­ها مقابل سیّدالشّهداء صلوات الله علیه ایستادند، اینجا تنها مرتبه­ای است که در عمرشان پشت به حضرت ایستاده بودند، هنگامی که تیر می‌آمد صورت را به سمت تیر می‌بردندو با صورت‌هایشان و گردن‌هایشان از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حفاظت می‌کردند…

وقتی این برادران شهید شدند، حضرت اباالفضل العباس علیه السلام به محضر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رفت و عرض کرد که «قَد ضَاقَ صَدرِی» خیلی سینه‌ام تنگ شده است…

اینجا دارد که «فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام بُكَاءً شَدِيدا»[20] آقا بشدت گریه کرد… «أنتَ صَاحِبُ لِوائِی و إذَا مَضَیتَ تَفرَّقَ عَسکَری»…

اما سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دیدند که دیگر پاهای قمر بنی هاشم علیه السلام روی زمین نیست، فرمود: اگر می‌خواهی بروی، این­ها دیگر بعد از تو خیلی دردسر دارند، فرار دارند… «فَاطْلُبْ لِهَؤُلَاءِ الْأَطْفَالِ قَلِيلًا مِنَ الْمَاء» کمی آب برای این­ها بیاور…

من در این جلسه وقتی می­خواهم بیرون بروم، ده دقیقه طول می‌کشد، همه هم به احترام اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به من احترام می‌گذارند، من که خاک پای شما هم نیستم…

اگر شما با همین جمعیتی که کمتر از کسانی است که شریعه را حفظ می‌کردند و اسلحه هم ندارید و من هم خاک پای شما هستم و شما محب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین هستید، نخواهید اجازه بدهید من بیرون بروم، من نمی­توانم بیرون بروم.

مرحوم آیت الله غروی اصفهانی می‌گوید: تو چطوری به آب رسیدی؟

بعد خود ایشان جواب می‌دهد و می‌گوید: چون شما وعده داده بودید…

رفت به آب رسید و مشک را پر کرد و برگشت، حرفه‌ای بود و می‌دانست برای اینکه زنده بماند باید دائم مارپیچ حرکت کند تا دشمنان نتوانند تیر بزنند، ولی وقت نبود و وضع شیرخوار وخیم بود، لذا راه مستقیم را آمد… آن هیکل تنومند به یک هدفی تبدیل شد که حتّی ناشی‌ها هم می­توانستند به او تیر بزنند…

من نمی­توانم این قسمت­ها را بگویم…

تا اینکه اتفاقی رخ افتاد و ضربتی رسید، ابن شهرآشوب نقل کرده که «فَقَتَله»… وقتی ضربه­ی آخر رسید، کار را تمام کرد… ولی آن­ها کار را تمام نکردند و ایستادند، تا هر قومی بهره‌­ی خود را گرفت…

هر شهیدی می‌خواست در میدان بیفتد، تا جان نداده بود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را مانند باز شکاری به او می‌رساند، الا یک جا…

حدود دو سال است کهمن بیچاره‌ی دو بیت شعر یک مجتهد نجفی هستم، می‌گوید اینجا استثنائاً… چون کار تمام شده بود… «فَمَشَی لِمَصرَعِه الحُسَینُ وَ طَرفُهُ» آقا آرام‌آرام به سمت علقمه می‌رفت، اما مدام برمی‌گشت و خیمه‌ها را نگاه می‌کرد… یعنی باید به این­ها چه جوابب بدهم؟

«فَمَشَی لِمَصرَعِه الحُسَینُ و طَرفُهُ *** بَینَ الخِیَامِ و بَینَه مُتقَّسِمُ» آرام آرام رفت و بالای سر قمر بنی هاشم علیه السلام ایستاد… صحنه‌ای که از ریخت  پاش دید، دست به کمر گرفت، بعد یک گله­ی برادرانه کرد…

صدا زد: «اَ أُخیَّ» برادر جان! «یَهنِیکَ النَّعِیمُ وَلَم أخَل» بهشت بر تو مبارک، ولی هیچوقت فکر نمی‌کردم مرا در چنین وضعیتی تنها بگذاری…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الکافی، جلد 5، صفحه 28 (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلنَّوْفَلِيِّ عَنِ اَلسَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ بَعَثَنِي رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِلَى اَلْيَمَنِ وَ قَالَ لِي يَا عَلِيُّ لاَ تُقَاتِلَنَّ أَحَداً حَتَّى تَدْعُوَهُ وَ اَيْمُ اَللَّهِ لَأَنْ يَهْدِيَ اَللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ رَجُلاً خَيْرٌ لَكَ مِمَّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ اَلشَّمْسُ وَ غَرَبَتْ وَ لَكَ وَلاَؤُهُ يَا عَلِيُّ .)

[5] سوره مبارکه آل عمران، آیه 26 (قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشَاءُ وَتَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشَاءُ وَتُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)

[6] الکافي، جلد ۴، صفحه ۱۱ (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَرْضَاكُمْ عِنْدَ اَللَّهِ أَسْبَغُكُمْ عَلَى عِيَالِهِ.)

[7] من لا يحضره الفقيه، جلد ۳، صفحه ۵۵۵ (قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : خَيْرُكُمْ خَيْرُكُمْ لِأَهْلِهِ وَ أَنَا خَيْرُكُمْ لِأَهْلِي.)

[8] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۳، صفحه ۲۵۲ (اَلشَّيْخُ اَلْجَلِيلُ حُسَيْنُ بْنُ عَبْدِ اَلْوَهَّابِ اَلشَّعْرَانِيُّ فِي عُيُونِ اَلْمُعْجِزَاتِ وَ رُبَّمَا يُنْسَبُ إِلَى اَلسَّيِّدِ اَلْمُرْتَضَى عَنْ أَبِي خَالِدٍ كَنْكَرٍ اَلْكَابُلِيِّ ره أَنَّهُ قَالَ: لَقِيَنِي يَحْيَى اِبْنُ أُمِّ اَلطَّوِيلِ رَفَعَ اَللَّهُ دَرَجَتَهُ وَ هُوَ اِبْنُ دَايَةِ زَيْنِ اَلْعَابِدِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَأَخَذَ بِيَدِي وَ صِرْتُ مَعَهُ إِلَيْهِ فَرَأَيْتُهُ جَالِساً فِي بَيْتٍ مَفْرُوشٍ بِالْمُعَصْفَرِ مُكَلَّسِ اَلْحِيطَانِ عَلَيْهِ ثِيَابٌ مُصْبَغَةٌ فَلَمْ أُطِلْ عَلَيْهِ اَلْجُلُوسَ فَلَمَّا نَهَضْتُ قَالَ لِي صِرْ إِلَيَّ فِي غَدٍ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ تَعَالَى فَخَرَجْتُ مِنْ عِنْدِهِ وَ قُلْتُ لِيَحْيَى أَدْخَلْتَنِي إِلَى رَجُلٍ يَلْبَسُ اَلْمُصْبَغَاتِ وَ عَزَمْتُ عَلَى أَنْ لاَ أَرْجِعَ إِلَيْهِ ثُمَّ إِنِّي فَكَّرْتُ فِي أَنَّ رُجُوعِي إِلَيْهِ غَيْرُ ضَائِرٍ فَصِرْتُ إِلَيْهِ فِي غَدٍ فَوَجَدْتُ اَلْبَابَ مَفْتُوحاً وَ لَمْ أَرَ أَحَداً فَهَمَمْتُ اَلرُّجُوعَ فَنَادَانِي مِنْ دَاخِلِ اَلدَّارِ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ يُرِيدُ غَيْرِي حَتَّى صَاحَ بِي يَا كَنْكَرُ اُدْخُلْ وَ هَذَا اِسْمٌ كَانَتْ أُمِّي سَمَّتْنِي بِهِ وَ لاَ عَلِمَ أَحَدٌ بِهِ غَيْرِي فَدَخَلْتُ إِلَيْهِ فَوَجَدْتُهُ جَالِساً فِي بَيْتٍ مُطَيَّنٍ عَلَى حَصِيرٍ مِنَ اَلْبَرْدِيِّ وَ عَلَيْهِ قَمِيصُ كَرَابِيسَ وَ عِنْدَهُ يَحْيَى فَقَالَ لِي يَا أَبَا خَالِدٍ إِنِّي قَرِيبُ اَلْعَهْدِ بِعَرُوسٍ وَ إِنَّ اَلَّذِي رَأَيْتَ بِالْأَمْسِ مِنْ رَأْيِ اَلْمَرْأَةِ وَ لَمْ أُرِدْ مُخَالَفَتَهَا اَلْخَبَرَ .)

[9] المناقب، جلد ۴، صفحه ۱۶۳ (عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُسْكَانَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : أَنَّهُ كَانَ يَدْعُو خَدَمَهُ كُلَّ شَهْرٍ وَ يَقُولُ إِنِّي قَدْ كَبِرْتُ وَ لاَ أَقْدِرُ عَلَى اَلنِّسَاءِ فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُنَّ اَلتَّزْوِيجَ زَوَّجْتُهَا أَوِ اَلْبَيْعَ بِعْتُهَا أَوْ اَلْعِتْقَ أَعْتَقْتُهَا فَإِذَا قَالَتْ إِحْدَاهُنَّ لاَ قَالَ اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ حَتَّى يَقُولَ ثَلاَثاً وَ إِنْ سَكَتَتْ وَاحِدَةٌ مِنْهُنَّ قَالَ لِنِسَائِهِ سَلُوهَا مَا تُرِيدُ وَ عَمِلَ عَلَى مُرَادِهَا .)

[10] لهوف، صفحه 114

[11] انساب الاشراف، جلد 3، صفحه 24

[12] مناجات شعبانیه

[13] الطرائف، جلد 1، صفحات 16 و 17 (وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ الْفَقِيهُ الشَّافِعِيُّ ابْنُ الْمَغَازِلِيِّ فِي كِتَابِ الْمَنَاقِبِ فِي حَدِيثٍ يَرْفَعُهُ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع قَالَ: كُنْتُ جَالِساً مَعَ أَبِي وَ نَحْنُ زَائِرُونَ قَبْرَ جَدِّنَا ع وَ هُنَاكَ نِسْوَانٌ كَثِيرَةٌ إِذْ أَقْبَلَتِ امْرَأَةٌ مِنْهُنَّ فَقُلْتُ لَهَا مَنْ أَنْتِ يَرْحَمُكِ اللَّهُ قَالَتْ أَنَا زَيْدَةُ بِنْتُ قُرَيْبَةَ بْنِ الْعَجْلَانِ مِنْ بَنِي سَاعِدَةَ فَقُلْتُ لَهَا فَهَلْ عِنْدَكِ شَيْ‌ءٌ تُحَدِّثِينَّا فَقَالَتْ إِي وَ اللَّهِ حَدَّثَتْنِي أُمِّي‌ أُمُّ عُمَارَةَ بِنْتُ عُبَادَةَ بْنِ نَضْلَةَ بْنِ مَالِكِ بْنِ الْعَجْلَانِ السَّاعِدِيِّ أَنَّهَا كَانَتْ ذَاتَ يَوْمٍ فِي نِسَاءٍ مِنَ الْعَرَبِ إِذْ أَقْبَلَ أَبُو طَالِبٍ كَئِيباً حَزِيناً فَقُلْتُ لَهُ مَا شَأْنُكَ يَا أَبَا طَالِبٍ قَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ فِي شِدَّةِ الْمَخَاضِ ثُمَّ وَضَعَ يَدَيْهِ عَلَى وَجْهِهِ فَبَيْنَا هُوَ كَذَلِكَ إِذْ أَقْبَلَ مُحَمَّدٌ ص فَقَالَ لَهُ مَا شَأْنُكَ يَا عَمِّ فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ أَسَدٍ تَشْتَكِي الْمَخَاضَ فَأَخَذَ بِيَدِهِ وَ جَاءَ وَ هِيَ مَعَهُ فَجَاءَ بِهَا إِلَى الْكَعْبَةِ فَأَجْلَسَهَا فِي الْكَعْبَةِ ثُمَّ قَالَ اجْلِسِي عَلَى اسْمِ اللَّهِ قَالَتْ فَطَلِقَتْ طَلْقَةً فَوَلَدَتْ غُلَاماً مَسْرُوراً نَظِيفاً مُنَظَّفاً لَمْ أَرَ كَحُسْنِ وَجْهِهِ فَسَمَّاهُ أَبُو طَالِب1 عَلِيّاً وَ حَمَلَهُ النَّبِيُّ ص حَتَّى أَدَّاهُ إِلَى مَنْزِلِهَا قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع فَوَ اللَّهِ مَا سَمِعْتُ بِشَيْ‌ءٍ قَطُّ إِلَّا وَ هَذَا أَحْسَنُ مِنْهُ‌)

[14] المزار الکبیر (لابن المشهدی)، صفحه 220

[15] سوره مبارکه فتح، آیه 10 (إِنَّ الَّذینَ یبایعُونَک إِنَّما یبایعُونَ اللَّهَ یدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیدیهِمْ فَمَنْ نَکثَ فَإِنَّما ینْکثُ عَلی‌ نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفی‌ بِما عاهَدَ عَلَیهُ اللَّهَ فَسَیؤْتیهِ أَجْراً عَظیما)

[16] سوره مبارکه انبیاء، آیه 89

[17] الخصال، ج1، ص68

[18] الانوار القدسیه، ص80

[19] اللهوف، ص120

[20] بحارالانوار، جلد 45، صفحه 41

مطالب مرتبط

بعضی از انحرافات بنیادین سقیفه؛ جلسه 4 (جلسه آخر)
بعضی از انحرافات بنیادین سقیفه؛ جلسه 3
بعضی از انحرافات بنیادین سقیفه؛ جلسه 2
بعضی از انحرافات بنیادین سقیفه؛ جلسه 1
جلسه دهم “دین و عقلانیت؛ بررسی تاریخ حسینی علیه السلام” – جلسه آخر
جلسه دهم “دینداری در بحران؛ ما و قرآن کریم”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *