زینب کبری سلام علیها؛ تربیت‌یافته‌ی مکتب قرآن – جلسه سوم از سه جلسه

حجت الاسلام کاشانی روز یکشنبه مورخ 29 مردادماه 1402 در هیئت بضعة الرسول سلام الله علیها به ادامه سخنرانی با موضوع «زینب کبری سلام علیها؛ تربیت‌یافته‌ی مکتب قرآن» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم میشود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه باعظمت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلّم و اهل بیت مکرّم ایشان، بویژه سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام، و سیّدالسّاجدین سلام الله علیه، و عقیله‌ی بنی هاشم دخترِ امیرالمؤمنین زینت کبری سلام الله علیهما صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب و ارادت و خاکساری و التجاء و استغاثه و عرض تسلیت به پیشگاه مقدّس و مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواح مَن سِواهُ فِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسه‌ی گذشته

عرض کردیم خدای متعال که این گنجِ بی‌نظیرِ بی‌بدیلِ کلام الله را به برکتِ نفسِ قدسیِ حضرت ختمی‌مرتبت به عالم داد، فقط برای این نبود که عدّه‌ای ضعفا را درمان کند، کتاب کتابِ هدایت و ارشاد و علم و پشتیبانی و پشت و پناهِ وجود مبارک خاتم انبیاء است، پشت و پناهِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، پشت و پناهِ صدیقه طاهره سلام الله علیها است و ما. این هم از عجایب است که کتابی بتواند این میزان رده‌بندی‌های مختلف را اداره کند. کتاب معارفی اول دبستان و اول دانشگاه و مجتهد و مفسر یکی نیست، ولی قرآن کریم اینگونه است.

ان شاء الله خدای متعال به ما روزی کند وقتی قرآن کریم را تلاوت می‌کنیم، خودمان را مخاطب آن قرار بدهیم، بعد می‌بینیم که ما را نجات می‌دهد و راهبری می‌کند، ما را سیر می‌دهد، ما را رشد می‌دهد.

به یک معنا محصولاتِ قرآن کریم همین آل الله هستند که ما روضه‌شان را می‌خوانیم، با یکدیگر مراوده دارند.

حضرت حق در پایان سوره مبارکه تحریم فرمود که «وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ»،[4] خدا برای مؤمنان همسر فرعون را بعنوان ضرب المثل ایمان قرار داده است.

در موضوعات و مناسبات گذشته هم چند مرتبه این موضوع را عرض کرده‌ایم که قرآن کریم یک موضوع یا یک مفهومی را بیان می‌کند، این موضوع یا مفهوم قابل تطبیق به مصادیقِ بالاتر و پایین‌تر و هم‌عرض است.

این بانو چه کرده است که ضرب المثلِ اهلِ ایمان است؟

آنجایی که یک نفر بینِ مردانی گیر کرده است، در بین فرعون و لشگریان فرعون گیر کرده است، به او جسارت شد و شکنجه شد، عرض کرد: «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ» خدایا! من این قصرِ فرعون را به تو نفروختم، من تو را انتخاب کردم.

همه‌ی نعمات مادی را داشت، از آن‌ها گذشت، به فشارِ فرعون و سربازان فرعون گرفتار شد. وقتی تحت فشار قرار گرفت گفت: «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ».

خدای متعال کلام او را بازنشر کرده است!

خدای متعال در قرآن کریم می‌فرماید: اگر برای شما مؤمنین ضرب المثل یا الگو لازم است، بروید و همسرِ فرعون را ببینید، آن لحظه‌ای که در ابتلا قرار گرفت.

یک لحظه همه‌ی دنیایی که زیر پای او جزو ریزه‌کاری‌های نعمات به او بود، ملکه‌ی یک قصر بود، اما وقتی ایمان آورد همه چیز برگشت. همان قصر به زندان و شکنجه‌گاه حضرت آسیه سلام الله علیها تبدیل شد. او آن لحظه خودش را به غیرخدا نفروخت، گفت: «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ» خدایا! به من خانه‌ای در بهشت بده. بلکه بالاتر، «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ»، در «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ»![5]

خدای متعال این موضوع را بازنشر کرد، آن لحظه‌ی ابتلاء، لحظه‌ی فشار، لحظه‌ی اضطرار، لحظه‌ی تنهایی، لحظه‌ی بی‌کسی، ظاهرش آزار و تلخ است، اولاً کسی ضرر نمی‌کند، چون ضارّ و نافع خداست.

هیچ چیزی از مسیرِ تربیتِ الهی بیرون نیست

ممکن است ابتلائات ما را در دنیا اذیت کند، مثلاً مریض شویم و دردمان بیاید، ممکن است کسی ظلم کند و جگر ما را بسوزاند، ممکن است اذیت بشویم و آزار ببینیم، ولی ضرر نمی‌کنیم. ضرر برای آن کسی است که جبران نمی‌شود، نه اینکه هرچه از او بگیرند بناست که چند میلیارد برابر به او بدهند، در اینصورت که ضرری در کار نیست. پناه بر خدا از اینکه خدا بخواهد ضرر بزند، او ضارّ است، وگرنه باقی کاره‌ای نیستند.

لذا وقتی در فشار افتاد، تازه در اینجا گفت «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ».

این ابتلا برای همه‌ی ما هست، کوچک و بزرگ… به اندازه‌ی سعه‌ی وجودی ما، ابتلاء هم کوچک و بزرگ است.

ان شاء الله خدای متعال این باور را به ما بدهد که ما ضرر نمی‌کنیم، بلکه این لطف خداست. اگر کسی به ما ظلم کرده است، او که ظلم کرده است بیچاره است ولی لطف خداست که ما یک لحظه مضطر بشویم.

روز قیامت اگر بفهمیم کسی به ما ظلم کرد و جگر ما را سوزاند و ما در آن حال اضطرار یک «یا الله» گفتیم، چه سودی کرده‌ایم، دوست داریم برویم و دستِ ظالم را ببوسیم. البته واضح است که ظالم بدبخت می‌شود.

اضطرار خیلی قیمتی است، در اضطرار گفت «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ»، خدا این کلام را جاوید و خالد کرد و تا روز قیامت باقی گذاشت. از همه‌ی اطرافیانِ حضرت آسیه سلام الله علیها و فرعون، کدام جمله اینطور بر تارک عرش مانده است که آن بانوی مبتلا که پای کار ایستاد گفت «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ»؟

خدای متعال این را نگه داشت و به تارک عرش زرکوب کرد.

خدمتی که فرعون به آسیه کرد، هیچ کسی نتوانست به دیگری کند. البته فرعون خودش را بدبخت کرد.

این همان چیزی است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ»،[6] هیچ کسی نمی‌تواند به شما ضرر بزند، دست و پای همه‌ی ما سربازِ خداست، دست و پای صدامِ ملعونِ بدبخت هم سربازِ خداست، آن حیوانِ وحشی نمی‌فهمید که چه جوانانی را با آزارِ او تا عرش بردند. مسلّم است که صدام مجازات خواهد شد، کمااینکه ابلیس مجازات خواهد شد. خودش این نقش را بر عهده گرفته است، اما کار از دستِ خدا خارج نمی‌شود، در کارگردانی خدا اینطور نیست که کسی بخواهد بیاید و خودش سکانسی را بازی کند. اگر صدام هم بخواهد صدامی کند، در منظومه‌ی مدیریتیِ خدا هیچ اتفاقی رخ نمی‌دهد، بلکه برای عده‌ای فرصت فراهم می‌شود که عرشی شوند.

قاتلِ زهرای مرضیه سلام الله علیها، و لعنتِ خدا بر قاتلِ زهرای مرضیه، او خیلی آسیب زد و اذیت کرد و جگر سوزاند، ولی نفهمید که چقدر انسان با بغضِ او رشد می‌کنند!

هیچ چیزی از مسیرِ تربیتِ الهی بیرون نیست، کار از دستِ خدا در نمی‌رود. و اگر ما بفهمیم که کار از دستِ خدا در نمی‌رود، آرامش خود را از دست نمی‌دهیم. ما اگر بفهمیم کار به دستِ خداست که با یکدیگر رقابت نمی‌کنیم. رقابت برای آن جایی است که انحصار است، برای کمبود است. مثلاً پنج غذا موجود است و هشت نفر برای این پنج غذا رقابت می‌کنند. گنج خدا که تمام نمی‌شود، کار هم بدستِ اوست، الحمدلله که کار به دستِ خدای متعال است.

یک جمله‌ی «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ» گفته است، خدای متعال او را نگه داشته است.

درنگی در خطبه‌ی حضرت زینب کبری سلام الله علیها

زبان ما هم در این ایام بسته است، بروید و عصر خودمان که تکنولوژی فیلمبرداری موجود است، داعش اینقدر اسیر گرفت، همین الآن که فیلمبرداری هست و دوربین است و تلفن همراه هم فیلمبرداری می‌کند، خطبه‌ی کدام اسیری در این طرف و آن طرف منتشر شده است؟

دهان ما هم بسته است، اگر وحشی‌ها بانویی را اسیر کنند، آن بانو نمی‌تواند حرف بزند.

آن صرب‌های حرامی ملعون‌های وحشی آنقدر در بوسنی و هرزگوین جنایت کردند، کدام خطبه به یادگار مانده است؟ الآن که باقی ماندن خیلی آسان است!

بعضی‌ها به دنبال اعجاز می‌گردند، این اعجاز است!

هرچه زن عفیف‌تر باشد، وقتی در این شرایط قرار بگیرد، شرایط برای او سخت‌تر است. اگر همه‌ی عالم هم به اسارت می‌رفت، هیچکدام قابل قیاس با حضرت زینب کبری سلام الله علیها نبودند.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها دو خطبه خوانده است که هزار و سیصد و هشتاد سال است که باقی است!

«ابن دِحیه کَلبی» که یک ادیب بزرگ است هشتصد سال قبل، یعنی تقریباً پانصد و هفتاد سال بعد از واقعه می‌گوید: «وَ لِزینَبٍ خُطبَةٌ عَظِیمَة» زینب کبری خطبه‌ی عظیمی گفته است…

چند روز است که می‌خواهم قسمت‌هایی از خطبه‌ی حضرت زینب کبری سلام الله علیها را بخوانم، امیدوار هستم که امروز بتوانم این کار را کنم. خطبه طوری است که جگرِ انسان پاره می‌شود، نمی‌شود به این راحتی از روی خطبه خواند.

اگر خدا با جمله‌ی حضرت آسیه سلام الله علیها، یعنی «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ» ضرب المثلِ ایمان درست می‌کند، ببینید آن مصداق برتر است یا مثالِ اعلای آن، این خطبه است. البته با آن توضیحی که قبلاً عرض کرده‌ایم.

اصلاً شرایط طوری است که انسان دوست ندارد توضیح بدهد که موضوع چه بوده است و در کجا بوده است.

طرف گفت که کتاب خدا برای ما کافی است، ولی وقتی در برابر زهرای مرضیه سلام الله علیها قرار گرفتند نتوانستند یک آیه بخوانند! چون همه‌ی وجودِ زهرای مرضیه سلام الله علیها آیه است.

«حَسبُنَا کِتابُ الله» از دهانِ گشادِ خیلی‌ها بزرگتر است. اگر هم بنا بود کسی این حرف را بزند، باید زهرای مرضیه سلام الله علیها می‌فرمود، نه آن کسی که نمی‌توانست از روی قرآن بخواند.

نواصب هر وقت می‌خواستند با مسلمین روبرو شوند، چون اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ناطق بودند، و نواصب هم قرآن را به ظاهر صامت می‌دیدند، می‌گفتند قرآن کافی است. یک مرتبه در مقابل چشمان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور گفتند. چون این‌ها که به دنبال حقیقت نبودند. یک مرتبه در صفین وقتی در حال شکست خوردنِ نظامی بودند، گفتند: «بَینَنَا وَ بَینَکُم کِتابُ الله». اگر تو به دنبال کتاب هستی که حقیقتِ کتاب همین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که در وسطِ میدان است، همان امیرالمؤمنینی که آنقدر پرچمدار…

به قول همین «ابن دحیه کلبی» که می‌گوید فقط در شب لیلة الهریر پانصد نفر از رجال را زد، نه سربازها را! بعد دیگر وسط میدان ایستاده بود و حریف می‌طلبید، فرمانده‌های معاویه به یکدیگر تعارف می‌زدند، چون کسی جرأت نمی‌کرد بیاید! حال آیا معجزه می‌خواهید؟

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خودِ معاویه را دعوت می‌کرد، عمروعاص هم می‌گفت: راست می‌گوید!

چون عمروعاص می‌دانست که اگر معاویه نخواهد برود، این عمروعاص است که باید برود! در نهایت هم دیدید چه شد! در آنجا چند نفر شلوار از پای خود درآوردند!

تو به دنبال آیت و یقین و حق هستی یا به دنبالِ بازیگری؟

اگر کسی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دیده باشد مگر به آیت بودنِ او شک دارد؟ وقتی وارد میدان می‌شد که از میمنه وارد شود و از میسره بیرون بیاید، دشمن می‌گفت که عزرائیل بهمراهِ علی است!

آیت می‌خواستید؟ به دنبال چه چیزی می‌گشتید؟ «بَینَنَا وَ بَینَکُم کِتابُ الله» را برای این می‌گفتند که نخواهند به حق عمل کنند، وگرنه حق که روشن بود، حق که واضح بود. دیگر راجع به اینکه اهل بیت پیغمبر مورد اهتمام و احترام و شدّتِ علاقه‌ی پیامبر بودند که شک نبود.

اصلاً بگویید نعوذبالله حسین بن علی مهدورالدّم و اهل بغی بود، برای چرخاندنِ زن و بچه‌ی او که درواقع زن و بچه‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بودند چه پاسخی دارید؟ حتّی نواصب هم نمی‌توانند از این موضوع دفاع کنند. به دنبال آیت هستند؟

گاهی طرف آنقدر معاند است که در میان روز هم می‌گوید هوا تاریک است، مسلّم است که این شخص به دنبالِ آیت نیست.

این‌ها عبارات حضرت زینب کبری سلام الله علیها است، هرچقدر که توان داشته باشم خطبه را خواهم خواند. این حیرت انگیز است که دوربینی در کار نبود که بخواهد خطبه‌ی این بانوی به ظاهر اسیر را ضبط کند، چنان سیلی به عاطفه‌ی این بی‌عاطفه‌ها زده است، چنان با تیر کلمات وجدان‌ها را آتش زده است، که منابع مختلف نوشته‌اند. با اینکه خیلی جاها بخاطر اینکه انگیزه‌ی تحریف داشتند ننوشتند، خیلی جاها هم نصفه نوشته‌اند و نخواسته‌اند بگویند.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها کاری کرده‌اند که هیچ بانویی، هرچقدر هم که در آرمان‌گرایی بلندپرواز باشد، بعد از حضرت زینب کبری سلام الله علیها نیازی به الگوی دیگری پیدا نکند.

دخترِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و صدیقه طاهره سلام الله علیها کاری کرده است که هیچ زنی به خود نمی‌بیند که بخواهد لزوماً الگوی مردانه پیدا کند. منظور بنده الگوی جنسیتی است. وگرنه هم الگوی ما مردان حضرت زینب کبری سلام الله علیها و زهرای مرضیه سلام الله علیها است، هم الگوی بانوان ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.

نکته‌ای هم در این بین عرض کنم، چون ابتلاء به این موضوع خیلی زیاد است.

نود و پنج درصد مشکلاتی که بانوان ما دارند از مردان ماست، در خانه‌ای که مادریِ مادر در نهایتِ احترام است، هیچ وقت بچه جرأت نمی‌کند که به مادر خود بی‌احترامی کند. اگر دیدید بچه‌ای به مادر خود بی‌احترامی می‌کند، نود درصد اوقات یعنی پدر خانه به مادر خانواده درست احترام نگذاشته است و حقیقتاً تکریم کند.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم طوری به حضرت خدیجه سلام الله علیها محبّت می‌کرد که نستجیربالله گویی بیچاره‌ی او بود، اصلاً هر کسی که می‌خواست دلِ پیامبر را نرم کند نامی از حضرت خدیجه سلام الله علیها می‌آوردند.

وقتی می‌گفتند: چقدر از خدیجه حرف می‌زنی؟ می‌فرمود: «إنِّی قَد رُزِقةُ حُبَّهَا» حبّ خدیجه روزی من است!

آنقدری که حسادت بعضی‌ها تحریک می‌شد!

اگر دختر ما ببیند که مادر او مورد تکریم حقیقیِ دائمی است، به دنبال جای دیگری نخواهد رفت. هر عیبی که هست از مدلِ همسرداری و دخترداری ماست.

جامعه سی سال این‌ها را رها می‌کند و الگوی غلط می‌دهد، نماد موفقیت را چیز دیگری معرّفی می‌کند، بعد که این‌ها قدری به آن سمتی که ما گفته‌ایم بروند می‌روند، می‌گوییم: عجب! هیچ وقت هم ما مقصّر نیستیم!

حضرت زینب کبری سلام الله علیها را به مجلسی برده‌اند که خدای متعال شاهد است اگر زن و بچه‌ی همه‌ی ما را به کنیزی برده بودند، اینقدر فاجعه نبود که فقط دخترِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها را به این مجلس ببرند؛ مستوره‌ی خلقت را، پرده‌نشینِ عالم وجود را به ملأ عام بردند. کنار مسجد سکویی بود که در آنجا کنیز می‌فروختند، خدا اجازه نداد که این‌ها خیلی غلط‌ها را کنند، ولی به نقلی می‌گوید که این‌ها را روی آن سکّو بردند… الآن گفتم که در روضه نگفته باشم، انسان باید برای بعضی از حرف‌ها تا آخر صفر با خود گریه کند. تا توانستند بی‌ادبی کردند، در این شدّتِ بی‌ادبی، آن عفیفه‌ای که صدای او بین مردان نجیب هم درنمی‌آید، مانند مادرش نقش ایفاء کرد، دید اگر قرار باشد حضرت زین العابدین سلام الله علیه این حرف‌ها را بگویند که ایشان را تکه تکه می‌کنند، اما اگر یک زن این حرف‌ها را بزند، حتّی اگر کشته بشود هم امام نیست. اینطور شروع کرد…

وقتی وارد کاخ شدند، آن ملعون عزل و ابد بالا نشسته بود، همه چیز برای تخریب و تضعیف و اهانت و جسارت و ترساندن مهیّا بود، وقتی این‌ها را وارد کردند سفره انداختند و تشت سر را در میان سفره گذاشتند و آن ملعون شروع کرد به غذا خوردن، باقی‌مانده‌ی غذا یا…

حضرت زینب کبری سلام الله علیها در این شرایط سخن گفته است…

«فَقَامَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» حضرت زینب کبری سلام الله علیها بلند شد، دست‌ها به گردن بسته شده بود، «وَ اُمُّهَا بِنْتَ رَسُولُ الله»

فرمود: «الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ» سلام و درود خدا بر جدّم، «صَدَقَ اللهُ سُبْحَانَهُ كَذَلِكَ يَقُولُ» خدا درست فرمود که: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةَ الَّذِينَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ كَذَّبُوا بِآياتِ الله وَ كانُوا بِها يَسْتَهْزِؤُنَ»،[7] آن‌هایی که گناه و غلط را به حد اعلی رساندند و کار را از کار رساندند تا به تکذیب خدا رسیدند و خدا را مسخره کردند.

«أَ ظَنَنْتَ يَا يَزِيدُ» ای یزید! تو خیال کرده‌ای «حَيْثُ أَخَذْتَ عَلَيْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ» عالم را به ما تنگ گرفته‌ای، «وَ ضَيَّقْتَ عَلَيْنَا آفَاقَ اَلسَّمَاءِ» آنقدر به ما فشار آورده‌ای که آسمان را روی سر ما خراب کرده‌ای، «فَأَصْبَحْنَا لَكَ فِي إِسَارٍ» خواستی ما را مانند بردگان ذلیل بیاوری، «نُسَاقُ إِلَيْكَ سَوْقاً فِي قِطَارٍ» ما را اینطور به یکدیگر بستی و وارد جلسه کردی، «وَ أَنْتَ عَلَيْنَا ذُو اِقْتِدَارٍ» فکر کردی الآن زور تو زیاد است، «أَنَّ بِنَا مِنَ اَللَّهِ هَوَاناً» تو خیال کرده‌ای ما نزد خدای متعال ذلیل شده‌ایم؟ «وَ عَلَيْكَ مِنْهُ كَرَامَةً وَ اِمْتِنَاناً» و کسی تو را آدم حساب می‌کند؟ «وَ أَنَّ ذَلِكَ لِعِظَمِ خَطَرِكَ» ای بدبخت! تو فکر کرده‌ای که کسی شده‌ای؟ «وَ جَلاَلَةِ قَدْرِكَ» آیا فکر کرده‌ای قدرتی داری؟ «فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ» باد به بینی خود انداخته‌ای «وَ نَظَرْتَ فِي عِطْفٍ» و مدام پس و پیش خودت را بررسی می‌کنی، «تَضْرِبُ أَصْدَرَيْكَ فَرِحاً» مدام به این سر نگاه می‌کنی و لبخند می‌زنی؟ «وَ تَنْفُضُ مِدْرَوَيْكَ مَرِحاً حِينَ رَأَيْتَ اَلدُّنْيَا لَكَ مُسْتَوْسِقَةً» خیال می‌کنی الآن دنیا با تو است؟ «وَ اَلْأُمُورَ لَدَيْكَ مُتَّسِقَةً» خیال کرده‌ای که همه چیز درست شد؟ «فَمَهْلاً مَهْلاً لاَ تَطِشْ جَهْلاً» قدری صبر کن، «أَ نَسِيتَ قَوْلَ اَللَّهِ» آیا آیه‌ی قرآن را فراموش کرده‌ای؟ «وَ لا يَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»،[8] خدا به تو فرمود که کفّار خیال نکنند به آن‌ها مهلت دادیم، خدا خواست پرونده‌ی تو را به جایی برساند که تو را بدبخت کند.

«أَ مِنَ اَلْعَدْلِ يَا اِبْنَ اَلطُّلَقَاءِ» شما که به برکتِ شمشیرِ پدرِ من زنده هستید و او شمشیر از گردن شما برداشت، آیا این از عدالت تو است که «تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ» زن‌ها و کنیزهایت را پشت پرده نشانده‌ای، «وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ اَللَّهِ سَبَايَا» ما را مانند… به جلسه آورده‌ای؟

«قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ» پرده‌های این‌ها را کنار زده‌ای، «وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ» سابقه نداشته است که کسی به صورت این‌ها نگاه کند، «يَحْدُو بِهِنَّ اَلْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ» هر ناپاک‌زاده‌ای جلوداریِ کاروانِ این‌ها را کرده است و این‌ها را از این شهر به آن شهر برده است، «وَ يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ اَلْمَنَاقِلِ» هر بی‌کس و کاری بالای سرِ این‌ها ایستاده است و از بالا به این‌ها نگاه کرده است، «وَ يَبْرُزْنَ لِأَهْلِ اَلْمَنَاهِلِ» ناموسِ پیغمبر را برای هر بی‌کس و کاری به میدان آوردی…

از اینجاها رد می‌شوم و توانِ بیان ندارم، جلو می‌روم… اینجا انگار فدکیه‌ی دوم است…

«أَلاَ إِنَّهَا نَتِيجَةُ خِلاَلِ اَلْكُفْرِ» این‌ها اوصافِ کفرِ تو است، «وَ ضَبٌّ يُجَرْجِرُ فِي اَلصَّدْرِ لِقَتْلَى يَوْمِ بَدْرٍ» این‌ها انتقامِ از پدرِ من، برای کشته‌های بدرِ شماست، «فَلاَ يَسْتَبْطِئُ فِي بُغْضِنَا أَهْلَ اَلْبَيْتِ» اگر کسی بغضِ ما اهل البیت را داشته باشد «مَنْ كَانَ نَظَرُهُ إِلَيْنَا شَنَفاً وَ شَنْآناً وَ أَحَناً وَ ضَغَناً» اینطور با نگاه حقارت به سمت ما نگاه می‌کند، «يُظْهِرُ كُفْرَهُ بِرَسُولِهِ» بدبخت! تو کفرِ خودت را نسبت به پیامبر در مقابل اطرافیان خودت آشکار می‌کنی، آن بدبخت‌ها را ببین که به تو امیرمومنان می‌گویند!

هرچه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «عَلَى الاِسْلامِ ألسَّلامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الاُمَّةُ بِراع مِثْلَ یَزِیدَ»، بیچاره‌ها، حتّی آخوندهایشان نفهمیدند که دین نابود شده است، با این بی‌ادبی که به ناموس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شد فهمیدند که نتیجه‌ی طبیعیِ سقیفه اینطور کفرورزی است.

فرمود: این‌ها همه «يُظْهِرُ كُفْرَهُ بِرَسُولِهِ».

جلوتر فرمود: «لَعَمْرِي لَقَدْ نَكَأْتَ اَلْقُرْحَةَ» زخمی را باز کردی…

«إِنَّ لِقَتْلِ‏ الْحُسَیْنِ حَرَارَةً مَکْنُونَةً فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ لَا تَبْرُدُ أَبَداً» دیگر این آتش خاموش نمی‌شود…

«وَ اِسْتَأْصَلْتَ اَلشَّافَةَ بِإِرَاقَتِكَ دَمَ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ»

ما خیال می‌کنیم کاری کرده‌ایم، ناموسِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با لباسِ دونِ شأن در مجلس یزید، مدحِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گفت…

فرمود: «وَ اِبْنِ يَعْسُوبِ اَلْعَرَبِ» پسرِ شاه عرب، «وَ شَمْسِ آلِ عَبْدِ اَلْمُطَّلِبِ» خورشیدِ فرزندانِ عبدالمطلب، «وَ هَتَفْتَ بِأَشْيَاخِكَ وَ تَقَرَّبْتَ بِدَمِهِ إِلَى اَلْكَفَرَةِ مِنْ أَسْلاَفِكِ» باباهای کشته‌شده‌ی کافرت را صدا کردی، تو کفرِ خودت را فریاد کشیدی، «ثُمَّ صَرَخْتَ بِنِدَائِكَ» صدا زدی این‌ها کجا هستند؟ «وَ لَعَمْرِي قَدْ نَادَيْتَهُمْ لَوْ شَهِدُوكَ» اگر این‌ها را می‌دیدی «تَشْهَدُهُمْ وَ يَشْهَدُوكَ» آن‌ها به سمت تو نمی‌آیند، که تو خیال کنی جای تو غیر از جهنّم است، بلکه تو به سمت آن‌ها به درک خواهی رفت، «وَ لَتَوَدُّ يَمِينُكَ كَمَا زَعَمْتَ شُلَّتْ بِكَ عَنْ مِرْفَقِهَا» گفتی که از من تشکر می‌کنند، همین دست راست تو که الآن چوب‌دستی به آن داری، روز قیامت می‌گویی ای کاش از مِرفَق قطع شده بود و چنین غلطی نمی‌کردم، «وَ أَحْبَبْتَ أُمَّكَ لَمْ تَحْمِلْكَ» می‌گفتی ای کاش مادرم مرا نزاییده بود.

حضرت زینب کبری سلام الله علیها در حضور این وحشی دست بلند کرد: «اَللَّهُمَّ خُذْ بِحَقِّنَا» خدایا! حق ما را از این… «وَ اِنْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا» خدایا! انتقام ما را از این ظالمِ وحشی بگیر، «وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ نَقَصَ ذِمَامَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا» این‌هایی که حامیان ما را کشتند…

وقتی سیّدالسّاجدین علیه السلام همین خطبه را در شام می‌خواند، می‌خواست بگوید شما شرف ندارید و به ناموسِ پیغمبر بی‌ادبی کردید، فرمود: «أنَا بنُ المُحَامِی عَن حَرَمِ المُسلِمِین» پدر من همان علی است که از ناموس مسلمان‌ها دفاع کرده است…

«وَ هَتَكَ عَنَّا سُدُولَنَا» چادر از سرِ ما برداشتید، «وَ فَعَلْتَ فَعْلَتَكَ اَلَّتِي فَعَلْتَ» غلطِ زیادی کردید، «وَ مَا فَرَيْتَ إِلاَّ جِلْدَكَ» ای بدبخت! تو هر چه شکافتی، درواقع پوستِ تنِ خودت بود، تو که نمی‌توانی به ما ضرر بزنی، «وَ مَا جَزَزْتَ إِلاَّ لَحْمَكَ» هرچه بریدید گوشت خودتان بود، «وَ سَتَرِدُ عَلَى رَسُولِ اَللَّهِ بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِ» اگر تو را با این پرونده‌ات که به ذرّیه‌ی پیامبر اهانت کرده‌ای نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم ببرند، «وَ اِنْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ» که حرمتش را شکستی، «وَ سَفَكْتَ مِنْ دِمَاءِ عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَيْثُ يَجْمَعُ بِهِ شَمْلَهُمْ وَ يَلُمُّ بِهِ شَعَثَهُمْ وَ يَنْتَقِمُ مِنْ ظَالِمِهِمْ وَ يَأْخُذُ لَهُمْ بِحَقِّهِمْ مِنْ أَعْدَائِهِمْ وَ لاَ يَسْتَفِزَّنَّكَ اَلْفَرَحُ بِقَتْلِهِ» اینقدر به من لبخند نزن، «وَ لا تَحْسَبَنَّ اَلَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اَللّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اَللّهُ مِنْ فَضْلِهِ»،[9] «حَسْبُكَ بِاللَّهِ وَلِيّاً وَ حَاكِماً» ما خدا داریم، «وَ بِرَسُولِ اَللَّهِ خَصِيماً» وقتی پیغمبر بیاید و از ما دادخواهی کند…

ای بیچاره! تو الآن خیال می‌کنی چند نفر اطراف تو را گرفته‌اند، اما حتّی عرضه نداری جواب مرا بدهی…

بعد اینجا اشاره‌ای به پدر یزید و سقیفه کرد، «وَ سَيَعْلَمُ مَنْ بَوَّأَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقَابِ اَلْمُسْلِمِينَ» ای بدبخت! نه تو، بلکه آن کسانی که تو را در این جایگاه نشانده‌اند، بزودی خواهند فهمید که «أَنْ بِئْسَ لِلظّالِمِينَ بَدَلاً»،[10] «وَ أَنَّكُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضَلُّ سَبِيلاً»،[11] آن کسانی که بمرور کاری کردند تا تو را در اینجا بنشانند، روز قیامت خواهند فهمید که چه غلطی کرده‌اند.

«وَ مَا اِسْتِصْغَارِي قَدْرَكَ وَ لاَ اِسْتِعْظَامِي تَقْرِيعَكَ تَوَهُّماً لاِنْتِجَاعِ اَلْخِطَابِ فِيكَ» ای بدبخت! نگاه نکن با اینکه تو را آدم حساب نمی‌کنم، رو به تو حرف می‌زنم، «بَعْدَ أَنْ تَرَكْتَ عُيُونَ اَلْمُسْلِمِينَ بِهِ عَبْرَى» می‌گویم که عالَم بشنود، وگرنه تو کسی نیستی که بخواهم با تو مخاطبه کنم، «فَالْعَجَبُ كُلُّ اَلْعَجَبِ لِقَتْلِ اَلْأَتْقِيَاءِ» عجیب است که پسرِ آقای متّقین را کشتید و اینجا بعنوان امیر مسلمین نشسته‌ای!

روضه و توسّل

می‌گوید آن‌ها آنطرف مجلس نشسته بودند، او جشن گرفته بود، این طرفِ مجلس حضرت زینب کبری سلام الله علیها سخنرانی می‌کرد، او کم آورد… این هم روایت دارد، هم شاعری به شعر گفته است، هم معصومی در روایت گفته است، نمی‌توانم بیان کنم…

اصلاً ماند که باید چه بگوید، دو کار کرد، اولاً این درست نیست که می‌گوییم حضرت زینب کبری سلام الله علیها خطبه خواند و او چوب‌دستی به دست گرفت و خطبه تمام شد، اینطور نیست، اگر خطبه را نگاه کنید فرمود: یا یزید! هرچه بزنی من این حرف‌ها را می‌زنم… باید معلوم بشود که تو کافرِ منافق‌زاده هستی… فرمود: من می‌گویم و تو هم بزن… امیرالمؤمنین بود که در قامتِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها با شمشیرِ کلمات خود، کافران را می‌زد… حضرت زینب کبری سلام الله علیها او را بیچاره کرد… مضطر شد… دیگر نفهمید که باید چکار کند…

برای دخترِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امکانِ استقامت بود، هرچه کلماتِ حضرت زینب کبری سلام الله علیها تندتر می‌شد، این ملعون هم…

دختر که سن و سالی نداشت، دخترِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نبود، دل او کوچکتر بود، مدام روی پنجه‌ی پای خود می‌ایستاد… این ملعون چکار می‌کند؟… جلسه بهم خورد…

این بزرگواران را به خرابه برگرداندند، وارد خرابه شدند، هر بانویی به سمتی رفت و سر را به دامان گرفت، دوست نداشتند با یکدیگر صحبت کنند…

اگر خدای نکرده به عفیفه‌ای جسارت بشود، اصلاً دوست ندارد در این مورد حرفی بزند…

هر کسی در گوشه‌ای نشست، ولی انگار این بی بی سه ساله را مار گزیده بود، او مانند بزرگترها نبود و نمی‌توانست آرام بنشیند، زیر و رو شده بود، دل او می‌جوشید…

ان شاء الله خدای متعال ما را شرمنده‌ی دختران شهدا نکند…

هر کاری که کرد آرام نشد…

ما اینطور دیده‌ایم، وقتی دختربچه‌ها خیلی ناراحت می‌شوند به گوشه‌ای می‌روند و قهر می‌کنند و می‌خوابند…

رفت و صورت خود را در گوشه‌ای از خاک خرابه گذاشت، چشم‌ها را بست، نمی‌دانم آیا خوابید یا نخوابید، به نقلی خوابید و بلند شد و گفت: من بابای خود را دیدم، دیدم چه کردند… بی‌تابی کرد…

آن ملعون که دید نتوانست از حضرت زینب کبری سلام الله علیها انتقام بگیرد، گفت حال نوبت من است، جگرتان را آتش می‌زنم، سر را بِبَرید… وقتی سر را مقابل دختر گذاشتند، شب بود و خرابه تاریک بود و ظاهراً چشمان این دختر هم کم‌سو بود و… اما وقتی روبند را کنار زد، وقتی صحنه را دید عقب عقب رفت… باورنکردنی بود… اما «اِنّی اَشَمُّ عِنْدَک راَّئِحَةً طَیبَةً»… بابا را استشمام کرد… آمد و سر را به آغوش گرفت، با همان دستِ کوچکِ زخمی به صورتِ شریف کشید، «مَنِ الَّذِی أیتَمَنِی»


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه تحریم، آیه 11 (وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ)

[5] سوره مبارکه قمر، آیه 55

[6] نهج البلاغه، خطبه 199 (إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مَا الْعِبَادُ مُقْتَرِفُونَ فِي لَيْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ، لَطُفَ بِهِ خُبْراً وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً؛ أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُه.)

[7] سوره مبارکه روم، آیه 10

[8] سوره مباکه آل عمران، آیه 178

[9] سوره مبارکه آل عمران، آیه 169

[10] سوره مبارکه کهف، آیه 50

[11] سوره مبارکه فرقان، آیه 34