«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمت حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص سیّدالشّهداء علیه آلاف التحیّة و الثّناء صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، عرض تسلیت به ساحتِ باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
هدیه به ارواح طیّبهی شهیدان از صدر اسلام، امام امّت، شهدای عظیم الشأن روزهای اخیر، تسلی دل بازماندگان و داغداران، سلامتی و عافیت جانبازان و مجروحان، سلامتی رزمندگان اسلام، نابودی دشمنان، سلامتی جمع حاضر، سلامتی رهبر معظم انقلاب صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
دین در شرایط بحرانی
به محضر عزیزان عرض شد که اتفاقاً فرصت بررسی کارآمدی دینداری و فهم از معارف دینی، برای جایی است که نیاز هست، وگرنه دینداری همیشه لازم است و حتّی یک لحظه هم متوقف نمیشود.
وقتی خدای متعال هم میخواهد برای ما مثال بزند میفرماید «إِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ»،[4] وقتی در کشتی مینشینند و گیر میکنند و متوجّه میشوند کاری از دستشان برنمیآید… البته هیچوقت کاری از دست ما برنمیآمده است، اما آن لحظهای که در حال غرق شدن است، میفهمد کار از دست کسی برنمیآید. اول ناخدا را صدا میزند، سپس به دنبال قایق امداد میگردد، میبیند نیست! قبل از آن هم نبود، قبل از آن هم منجی غیر از الله وجود نداشت، اما الآن میفهمد وجود ندارد، اینجا «دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ»، اینجا دیگر تمام تلاش خود را کرده است و به هر کسی که توانسته رو زده است و دیده است که نمیشود، اینجا یک «الله» میگوید.
اصلاً اتفاقاً در شرایط بحرانی میتوان راجع به دین صحبت کرد.
اگر شش ماه قبل میخواستیم با هم گفتگو کنیم، ممکن بود من یا کسی مانند من در خامی و تخیّل و تخدیر داشتههای خودم بگویم «بعداً»!
من الآن به مرگ همانقدر نزدیک هستم که شش ماه قبل نزدیک بودم، ولی الآن چون مرگ غیرمترقبه دیدهام، میگویم نکند برای من هم باشد!
درواقع همیشه این شرایط بود، اما من الآن بیشتر احساس و درک میکنم.
لذا جلوتر عرض خواهیم کرد که اتفاقاً خیلی از آیات مهم توحیدی در فضای جنگ صادر شده است، شبیه آیهی «فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ».
نقش باور ما به قرآن کریم
اساساً تفاوت ما با دیگران در باور ما به آن چیزی است که قرآن کریم فرموده است. اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به ما فرمودهاند که به قرآن پناه ببرید، و قرآن برای من است، بجز آیاتی که دلیل دارم به من مربوط نیست، که البته این آیات زیاد نیست.
ممکن است در این ایام سؤال شود که چه ذکری بگویم و چکار کنم؟
بالاترین ذکر، ذکر قلبی است، عقد ایمان است، باور است. یعنی یک نفر ذکری را با عجله میگوید… البته اگر کسی ذکر لسانی را باتوجه بگوید ارزشمند است و این کار کم کم تمرکز و توجّه و باور بهمراه خواهد داشت، اما خیلی تا باور کار دارد؛ تا اینکه کسی با همهی وجود ایمان دارد که فقط یک رَبّ وجود دارد، حتّی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم رَبّ نیست، مسلماً فرعون لاف زیادی زده است که «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَی»![5]
ما فقط یک رَبّ داریم
رَبّ یکی است، ما فقط یک رَبّ داریم، این رَبّ یعنی چه؟ یعنی مدبّر، مربّی، کارگردان، برنامهریز. او برنامه را نوشته است و برای هریک از ما هم نقشی تعریف کرده است.
در دنیا رقابتهای بیخود زیاد است، مثلاً میگویند فلانی نقش اول است و من سیاهی لشکر هستم. این دو با هم تفاوت دارند، همه تلاش میکنند که دیده شوند، چرا؟ چون در تخیّل هستند. حال اگر کسی مرا دید چه اتفاقی رخ میدهد؟
اما در نقشهای معنوی، خدای متعال برای سیاهی لشکر که فقط در صحنه باشد، اگر درست قرار گرفته باشد، او را کنارِ نقش اول قرار میدهد.
امام رضا علیه الصلاة و السلام میفرماید: ای فرزند شبیب! هر وقت امام حسین علیه السلام را یاد کردی…
نقش درجهی چند کربلا را رها کن، الآن که کربلا از ما گذشته است… حضرت فرمود: هر وقت امام حسین علیه السلام را یاد کردی، بگو: «یَا لَیتَنِی کُنتُ مَعَکُم».
اصلاً اینجا نقش کوچک معنا ندارد، چون ما در دنیا در رقابت و نسبت با یکدیگر بالا و پایین میشویم، در کنکور فقط یک نفر رتبهی یک را کسب میکند، ولی در کنکورهای خدا ممکن است همه رتبهی اول شوند، چون هر کسی با خودش مقایسه میشود.
در کنکور دنیا کسی که فرزند مناطق محروم است با فرزندان مناطق برخوردار تهران رقابت میکند، همه را با هم میسنجد و به همه یک کتاب میدهد. ما ضعیف هستیم و اصلاً عدالت آموزشی نداریم، البته حتّی اگر سیستم آموزشی خود را اصلاح کنیم هم نسبت به آن عدالت خیلی عقب هستیم، یعنی الآن منظور بنده اشکالات آموزش و پرورش که زیاد هم هست نیست.
ما مدام در نسبت با یکدیگر هستیم، یک نفر رئیس است، یک نفر نایبرئیس است، یک نفر معاون است، یک نفر آبدارچی است، اینطور ردهبندی میشود.
آن رَبّی که برای ما برنامه نوشته است، آبدارچی میتواند کنار خاتم انبیاء علیهم السلام قرار بگیرد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخَذَ بِيَدِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ قَالَ مَنْ أَحَبَّنِي وَ أَحَبَّ هَذَيْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ»،[6] اگر کسی حسن و حسین مرا باصدق دوست بدارد، من او را کنار خودم میبرم و در بهشت خودم قرار میدهم.
اینجا تفاوت دارد، چون اینجا رَبّ الله است، مدیر و کارگردان یک ظالم نیست که گاهی میگویند پولی گرفته است که به فلانی نقش بدهد.
آن رَبّ میگوید اگر تو فقط راست بگویی که حسن و حسینِ مرا دوست داری، تو را کنار خودم میبرم!
یعنی اصلاً نمیگوید چکار کن، میگوید تو باور کن من رَبّ هستم، آن هم ربّی که غفور و کریم و رئوف و رحمان و رحیم و شکور و علیم و قدیر است.
لذا اولین قدمی که پیش میآید این است که این باور مهم است، این باور «اعتقاد» است.
عزیز من! آن کسی که باور دارد رَبّ الله است، اگر یک «یا الله» بگوید، از ختمِ قرآنِ کسی که چنین باوری ندارد جلوتر است. اینکه فرمود اینقدر فقط به نماز و زکات و روزه و حج نگاه نکن… که البته اینها سر جای خود خیلی مهم هستند… فرمود: «أفضَلُکُم أفضَلُکُم مَعرِفَةً»!
این ایام ما در خانهی خود این قرآن را باز کنیم، خدا با ما صحبت میکند، خدا با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این مطالب را بیان کرده است.
خدای متعال همه چیز را لو داده است، فرموده است که در حال ضبط کردنِ دوربین مخفی هستیم، کمی حواس خودت را جمع کن، و مدام به این موضوع فکر نکن که مثلاً دیالوگ من کم است!
اگر دیالوگ کم داری، خدای متعال بار سبکتری به تو داده است، اما تو را نزد آن کسی میبرد که دوست داری. برای این موضوع شروطی فرموده است، یکی از آنها همدلیِ واقعی است.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند هر کسی که دلش با من بوده است که در آن مسیر با من باشد و با من همفکر است، من تأیید میکنم و در پروندهی قیامت او مینویسند «رزمندگی در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جمل»، «رزمندگی در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین»، «جنگ با خوارج»، «حضور در میدان کربلا»، «زندانی شدن کنار موسی بن جعفر علیه السلام»… فرمود اگر دل شما با ما باشد و همدل باشید…
واضح است که همدل چکار میکند، اگر میهمانی به خانهی شما بیاید و حوصله نداشته باشید، جواب سربالا میدهید و وارد اتاق میشوید، اما اگر همدل باشید میهمان را به اندازهی خودتان تحویل میگیرید. مادر غذا را پخته است، ولی شما غذا را میآورید. این کار به نسبت پختن تقریباً هیچ کاری نیست، اما همدلی را نشان میدهد.
به دنبال نقش بزرگ نگردیم، اگر خدای متعال بخواهد همان نقش کوچک ما را بزرگ میکند، اگر خدای متعال بخواهد کربلا را توسعه میدهد تا ما به کربلا برویم.
سلام خدا بر «عبدالله بن عفیف أزدی»
یک شهید عجیبی داریم که برای بعد از کربلاست، اما او جزو شهدای کربلا شده است. چرا به کربلا نرفته است؟ چون یک چشم خود را در جمل و چشم دیگر را در صفین از دست داده بود، این شخص چون جانباز نابینا بود نتوانست به کربلا برود، اما با امام حسین علیه السلام است و نسبت به حضرت غیور است. من خیلی حسرت این آدم را میخورم، چون او کاری کرده است که شهدای کربلا نتوانستند آن کار را کنند.
سلام خدا بر عبدالله بن عفیف أزدی…
او در کوفه ماند، خبر دادند که میخواهند سرها را بیاورند، عبیدالله ملعون رفت که خطبهای بخواند تا فضای کوفه را آماده کند که وقتی سرها آمدند، فتح و ظفر بخواند. چون جمعی از کوفه طرفداران اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودند.
من تابحال یک مرتبه این کار را انجام دادهام، گفتم من این خطبه را میخوانم تا ببینم آیا شما میتوانید این خطبه را تحمل کنید؟ یک خط و نیم از خطبه را خواندم، گریهی جمعیت اجازه نداد که ادامه دهم، بنده هم توان ادامه دادن نداشتم.
میخواستم بگویم ببینید چه فضایی رخ داد.
حدود پنجاه هزار نفر به مسجد کوفه آمده بودند، سران اصحاب پیامبر و امیرالمؤمنین هم بین آنها هستند، وقتی عبیدالله شروع کرد به اهانت به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، همه لال شده بودند و ناگهان همه خفه شدند!
چون حرف زدن در آنجا به معنای تکه تکه شدن بود، وقتی آن ملعون هانی را به دارالحکومه برد، آنقدر با انتهای عصای خود که آهن بود… کاری کرد که چهرهی هانی وحشتناک شد… عبیدالله ملعون آدم خیلی وحشیای بود…
گفت: سپاس خدای را که فتنه را خاموش کرد و کذاب را مشخص کرد… عبارات عربی بدتر از ترجمهی فارسی است و نمیتوانم بگویم…
اگر عبدالله بن عفیف أزدی که نابینا بود به کربلا رفته بود، با تیر اول از جا افتاده بود و نمیتوانست کاری کند. جهاد پیشین او مانع حضور پسین شد، یعنی کمکاری نکرده بود، او در کربلا نقش ایفا نکرد ولی صدق داشت.
عبدالله بن عفیف أزدی سلام الله علیه نابیناست ولی ناشنوا نیست، وقتی شنید بلند شد و گفت: ناپاکزاده! کذّاب بن کذّاب تو هستی و یزید!
مشخص است که با این جملات چه اتفاقی رخ داد، بالاخره مردم او را فراری دادند، مأمورین حکومت به دور خانهی او آمدند، به نقلی خودش شهید شد، به نقل دیگری خودش و دخترش شهید شدند.
اگر اهل صدق باشی، آن رَبّ کربلا را به کوفه میآورد و میگوید باید عبدالله بن عفیف أزدی را ببریم، عبدالله بن عفیف أزدی صلوات الله علیه هم میرود.
چگونه در سپاه اسلام باشیم؟
اگر ما باور کنیم که هر کدام از ما به اندازهی توان خود نقشی داریم، دوازه روز پیش، به اندازهی دوازده هزار روز میشود، تمام نمیشود، من سهم دارم… از یک دعای خالصانه…
ببینید اینها چقدر آسان است، سحر بیدار میشویم، بگوییم خدایا! عدّهای هستند که اینها شبانهروز برای امنیت شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تلاش میکنند، خدایا! پاسخهای نهایی را زودتر به ذهن اینها برسان. خدایا! آن کسی که شلیک میکند، شلیک او را به هدف بزن. اگر او اشتباه میزند هم تو تیر را بچرخان و به هدف بزن.
تو دعا میکنی، بعداً میبینی در پروندهی تو نوشتهاند با أشقی الأشقیاء صهیونیست جنایتکار جنگیده است.
این همان چیزی است که بانویی را نزد معاویه بردند… معاویه کسانی که به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خدمت میکردند را احضار میکرد، گاهی پول میداد، گاهی تحقیر میکرد، گاهی تحویل میگرفت، خلاصه اینکه تلاش میکرد بنحوی یا آن شخص را لِه کند و یا به خودش نزدیک کند.
این بانو از آن کسانی بود که وقتی لشکر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میخواست فرار کند، سخنرانی میکرد که این لشکریان برگردند. یک زن سخنرانی میکرد که مردها برگردند!
میگفت: از چه چیزی فرار میکنید؟
آیهی فرار سوره مبارکه احزاب برای زمانی است که آنقدر ماجرای احزاب شدید شد که «زَاغَتِ الْأَبْصَارُ»[7] چشمها در حال بیرون زدن بود، «بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ» جانها به حلقشان رسیده بود، «هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ»[8] مؤمنین مبتلا شدند، «وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا»…
انگار خدای متعال برای همین چند شب قبل که تهران مورد هجوم قرار گرفته بود فرموده است، بعد فرمود: «قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ»[9] ای پیغمبر بگو فرار نکنید!
توجّه کنید که در پناه پناهگاه قرار گرفتن برای آمادگی برای ضربه زدنِ ما را نمیگوید، فرار یعنی میدان نبردی که پیغمبر است را رها نکن و فرار کن! منظور این است که باید اول پیامبر را در امان قرار دهی. منظور فرار کردن از زیر بار مسئولیت است، وگرنه گاهی وظیفه برای ما این است که به پناهگاه برویم.
«فرار» یعنی اگر از میدان فرار کنی پیامبر تنها میماند، دشمن در حال حمله کردن است، اگر فرار کنی پیامبر تنها میماند، مانند ماجرای احد.
بگو از مرگ یا قتل فرار نکنید، چون آن کسی که باید جان تو را بگیرد، شما را با فرار گُم نمیکند.
اگر من باور کنم که این رَبّ مدبّر است…
من بیشتر به دنبال باور کردنِ این حرفها هستم، وگرنه این حرفها دانشی نیست، این حرفها باید از جنس باور باشد تا اثر کند، وگرنه شما همهی اینها را میدانید.
به خدای متعال حُسنِ ظن داشته باشیم
رَبّ خدای متعال است، یکی از اسرار بندگی این است که به این خدا اعتماد کن و سوءظن نداشته باش، حسنظن داشته باش.
این کتاب شریف کافی است، در چاپ جدید مجلد سوم، در چاپهای قدیمی مجلد دوم، صفحهی 72 است، کتاب «ایمان و کفر»کافی یک بابی به نام «بَابُ حُسنِ ظَنِّ بِاللهِ عَزِّ وَ جَلّ» دارد. چند روایت این باب را میخوانم تا ببینید.
میگویند بعضی از روایات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ارشاد به حکم عقل است، یعنی مطلب جدیدی نفرموده است، بلکه تذکّر داده است. زمانی حکمی را میفرمایند که ما نمیدانستیم، اما زمانی مطلبی میفرمایند که حتّی اگر من هم کمی فکر کنم میفهمم، اما میگوییم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نسبت به این موضوع تأکید کردهاند و راهنمایی فرمودهاند.
«بُرَید بن معاویه عِجلی» که خیلی باعظمت است و شاگرد امام باقر سلام الله علیه است، از امام باقر علیه السلام نقل میکند که «وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ»،[10] در آثار مکتوب از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدست ما رسیده است «أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ» که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرموده است، «وَ هُوَ عَلَى مِنْبَرِهِ» پیامبر روی منبر خود نشسته بود و این مطلب را فرمود، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نوشت، امام باقر علیه السلام از روی نوشتهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیان میفرماید، «وَ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ» قسم به آن کسی که جز او معبودی نیست، «مَا أُعْطِيَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَيْرَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ» هرگز خیر دنیا و آخرت اینطور به مؤمنی اعطا نشده است «إِلاَّ بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ».
البته روایت ادامه دارد.
طرف میپرسد چه ذکری بگویم؟ باید در ابتدا باور خودت به خدا را درست کنی، رَبّ خِبره است و از پس همه چیز میآید، قدیر و علیم و رحمان و رحیم و کریم و رئوف و شکور است، خدای متعال حداقل هزار اسم دارد، این اسامی اوصاف خدای متعال هستند، باید باور کنیم اینکه من در میان جنگ باشم یا در میان صلح، برای خدا بحران نیست، بحران برای من است که کوچک هستم، مثل این است که سؤال کنکور برای دانشآموز سخت است اما برای طراح سؤال اینگونه نیست.
ما هرچه ضعیف هستیم، ما ضعیف هستیم، او ضعف ندارد، او کوچک نیست.
بدون اینکه بیهوده بگویم دشمن ما هیچ چیزی نیست، میگویم آنها از نظر دنیایی، به نسبت قدرت دنیایی ما خیلی قوی هستند، اگر دنیایی نگاه کنید یک به صد هستیم، شاید هم با فاصلهی بیشتر، اگر دنیایی نگاه کنیم ما یک کشور هستیم که هیچ کسی پشت ما نایستاد، البته الحمدلله که کسی به میان نیامد، چون اگر کسی میآمد دوباره ما به تخیّل میرفتیم که فلانیها ما را کمک میکنند، در نهایت هم کسی نمیتوانست ما را کمک کند، ولی تخیّل میکردیم. خدا لطف کرد که ما تخیّل نکنیم، همه شانه خالی کردند، عدّهای از مؤمنین هم بر حسب ضربات قبلی، توان کمک کردن به ما را نداشتند.
حال به سر خط رسیدیم، ما و خدا، شما همه!
خدای متعال بارها در جنگها فرموده است که وقتی لجستیک خودتان را حساب میکنید، مرا هم حساب کنید، شما من را هم دارید. خدای متعال این موضوع را در جنگ احزاب فرموده است، جنگ احزاب چه جنگی است؟ همهی دنیای آن روز که اطراف مسلمین بودند، مسلمین را محاصره کردند! لجستیک سپاه اسلام طوری بود که حتّی دمپایی هم نداشتند! تمرین نکرده بودند و آموزشی ندیده بودند، عدّهای هم برای فرار آماده بودند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند در خندق آنقدر صحنه ترسناک بود که هیچ کسی طمع نکرد خودش را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نشان دهد! چون عمرو بن عبدود خیلی وحشتناک بود.
اینجا خدای متعال در جنگ یک پیام داده است… البته پیامهای خدا در جنگ را عرض میکنم، که همان پیامهای خدا در صلح است، ولی چون توهّم ما در جنگ کم میشود، اینجا متوجه میشوم که تنها هستم، اما درواقع من همیشه تنها هستم، من همیشه فقط خدا را دارم، جلوتر عرض خواهم کرد که خدای متعال ذیل ربوبیت خود «ولایت» را هم قرار داده است که ما را بصورت ویژه یاری کند، ولایت هم تدبیرِ آن رَبّ است و فرموده است کسی را میآورم که بین شما باشد که فقط نگویم نترسید، یک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم کنار شما قرار میدهم، در مرحلهی پایینتری یک عبد خدا را کنار شما قرار میدهم، یک رزمندهی ویژه را کنار شما قرار میدهم که شما نترسید؛ این هم لطفِ رَبّ است، اگر رَبّ نبود ولایتی در کار نبود، چون رَبّ است ولایت قرار داده است.
خدای متعال در جنگ احزاب فرمود «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ»،[11] اتفاقاً در جنگ معلوم میشود که «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ»، خدای متعال در جنگها سختیهای جنگ را میبرد، خدای متعال در جنگها شما را کفایت میکند.
البته در آن جنگ، برای اینکه ایمان مسلمین ضعیف بود، خدای متعال کفایت را عینی کرد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میداندار بود، لذا ابن مسعود گفت: ما شنیده بودیم «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ»، در احزاب از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یاد گرفتیم که «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ بِعَلِیّ بنِ أبِیطَالِب»، خدای متعال کفایت را با این امیرالمؤمنین صلوات الله علیه انجام داد. خدای متعال برای کفایت میتوانست مستقیم کفایت کند، میتوانست ملائکه بفرستد، میتوانست اعجاز کند، میتوانست أبابیل بفرستد، اما معجزه را در بازوی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قرار داد.
آن امیرالمؤمنین صلوات الله علیه الآن هم هست، پسرِ ایشان امام زمان ارواحنا فداه هم هست، حیّ و حاضر است، امام زمان ارواحنا فداه امامِ حیّ ماست.
میگوید اگر قبول داری من رَبّ هستم به من حسن ظن داشته باش.
البته من نمیگویم ما گیج باشیم و دوراندیشی را کنار بگذاریم، ما باید شبانهروز تلاش کنیم، برای اینکه قرار نیست ما خودکشی کنیم، ما وظیفهای داریم.
برای کسانی که کاری بدستشان نیست، مانند اکثر ما، ما میتوانیم دعا کنیم، باید عبادت ما تغییر کند، باید ذکر دعاهای ما اضافه شود، میتوانیم اعلام موضع کنیم، میتوانیم از مظلوم دفاع کنیم، میتوانیم ظالم را لعنت کنیم. تا اینکه کسی از ما تریبون هم دارد یا هنری هم دارد یا کسی توان علمی دارد، هر کسی هر کاری که میتواند را انجام دهد.
ما باید کار خودمان را انجام دهیم، رَبّ هم رَبّ است، «كَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ».
لذا شما نمیبینید در کربلای که امام حسین علیه السلام در محاصره است، بگویند امام حسین علیه السلام معاذالله مضطرب شد. اضطرار بود اما اضطراب نبود! فاجعهی شدّت دشمن بود، اما استرس نبود.
چون روز عاشورا، روز هجوم به خانهی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، روز حملهی موشکی، روز کنکور، با یک روز آرام آفتابی کنار ساحل، برای خدای متعال هیچ تفاوتی ندارد، و کار هم بدست اوست.
خدایی که با موشک کار از دست او دربرود که خاک بر سر است و خدا نیست، درواقع بت بوده است، الحمدلله رَبّ ما اینطور نیست.
رَبّ ما کسی است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیش از جنگ به او پناه میبرده است، اصلاً خدای متعال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را فرستاده است که ما بفهمیم خدا چقدر بزرگ است. خدای متعال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امام حسین علیه السلام را فرستاده است که ما او را بشناسیم.
وقتی این بزرگواران را میبینیم، گاهی بعضی به اشتباه به این حضرات «خدا» میگویند، ما میگوییم این بزرگواران «عبد» هستند، ببین الله کیست! چون ما نمیتوانیم خدای متعال را بشناسیم، اگر ما بتوانیم خیلی خوب خدا را بشناسیم، خیلی اوقات با صفات سلبی میتوانیم خدا را بشناسیم.
اگر من باور کنم که خدای متعال رَبّ است، لازم نیست پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بفرماید خیر دنیا و آخرت در حسنظن به خدای متعال است، اگر رَبّ است طبیعی است که شما باور دارید.
طرف یک فوتبالیست است و مثلاً سه مرتبه توپ طلا گرفته است، وقتی بخواهد پنالتی بزند، طرفداران او میگویند حتماً گل میزند.
این خدای ما رَبّ است، آیا نباید حسنظن داشته باشیم؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم میفرماید اگر به خدای متعال حسنظن داشته باشید خیر دنیا و آخرت است و این خودِ عبادت است. این موضوع مهمتر از نماز شب است، ان شاء الله خدای متعال روزی کند با ایمان نماز شب بخوانیم، و این باور است که عبادت را عبادت میکند.
این یک روایت، البته عرض کردم که این روایت ادامه دارد که بنده قصد نداشتم ادامهی روایت را بخوانم.
خدای متعال خیلی غیور است، حضرت رضا صلوات الله علیه فرمود: «أَحْسِنِ اَلظَّنَّ بِاللَّهِ»،[12] نسبت به خدا خوشگمان باش، باور کن، «فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ اَلْمُؤْمِنِ بِي» خود خدای متعال فرموده است من کنار گمان بنده به خودم هستم، «إِنْ خَيْراً فَخَيْراً»، اگر من به خدا خوشگمان باشم میفرماید من هم برای او آنطور که دوست دارد خیر پیش میآورم، حال یا بلافاصله و یا در نتیجه، «وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً».
حضرت صادق صلوات الله علیه فرمود که «حُسْنُ اَلظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لاَ تَرْجُوَ إِلاَّ اَللَّهَ»،[13] حسن ظن یعنی چه؟ یعنی مانند این بازیهای دنیایی نباشد که همزمان که با این مربی قرارداد میبندند، پشت پرده با چند مربی دیگر هم حرف میزنند، اینطور نباش، این شرک است، حسن ظن به خدا یعنی به خدا اطمینان داشته باش، «وَ لاَ تَخَافَ إِلاَّ ذَنْبَكَ» مگر از گناهت از چیزی نترس. گناه اثر وضعی دارد.
دعا
خدایا! بزرگترین جهادی که محضر امام زمان ارواحنا فداه، ممکن است به امضای امام زمان ارواحنا فداه برسد، در پروندهی ما، با شراکت عمل ما، مقدّر بفرما.
خدایا! باور و یقین ما را به ربوبیت خودت بیفزای.
خدایا! ما را جزو سربازان امام زمان ارواحنا فداه قرار بده.
خدایا! همبستگی و همراهی ما با هم در جبههی حق را مایهی کوری چشم دشمنانمان قرار بده.
خدایا! این دشمنان ما را نیست و نابود و هلاک بفرما.
خدایا! طمع دشمنان ما را از رهبر ما، از رزمندگان ما، به ناامیدی و بیچاره شدن بدل بگردان.
خدایا! شهدای ما را از مجلس ما بهرهمند بفرما.
خدایا! شهدای ما را محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شفیع ما قرار بده.
روضهی ورود به کربلا
ما هر کاری که انجام میدهیم، بعد از محاسبه انجام میدهیم، مثلاً اگر بخواهیم برای امام حسین علیه السلام پول بدهیم، اول خرج و مخارج خود را حساب میکنیم، اگر بخواهیم کاری کنیم نسبت به کارهای دیگرمان انجام میدهیم، اما وقتی آن بزرگواران خواستهاند برای ما کاری کنند، طوری این کار را انجام دادهاند که انگار آنها به ما نیاز داشتهاند.
اگر امام حسین علیه السلام میخواست بدنبال امنیت ظاهری باشد، میتوانست دست خانوادهی خود را بگیرد و به جایی برود که کسی ایشان را نشناسد، ولی به سمت خطر رفت.
البته چون ما اینجا کاری نداشتیم، بعضی از ما با خانواده به جایی رفتند که پناه بگیرند، البته چون کاری نداشتند وگرنه اگر پای جنگ بود میایستادند، ما این موضوع را با گوشت و پوست خود متوجّه شدیم.
ولی امام حسین علیه السلام با زن و بچهی خود به سمت ما آمد، خواست ما را نجات بدهد.
از هشتم ذی الحجّه تا دوم محرّم، بیست و چهار روز است که در راه هستند.
اگر شما بخواهید زن و بچهی خودتان را به یک سفر تفریحی ببرید، حوصلهی بچهها زود سر میرود، مدام میپرسند چه زمانی خواهیم رسید؟ آنجا چه چیزی دارد؟
اما این بچهها در مسیر میبینند امام حسین علیه السلام که با دیگران صحبت میکند میفرماید «مَنْ لَحِقَ بِي اُسْتُشْهِدَ»،[14] مدام خبر شهادت میدهد.
خبر شهادت حضرت مسلم علیه السلام آمد، دیدند امام حسین علیه السلام خواهرزادهی خود را در آغوش گرفت و دستی بر سر او کشید… این بچهها میدانستند نتیجهی این شهادت، بزودی شهادتِ پدرشان است…
برای آنها بیست و چهار روز خوف فراق از امام حسین علیه السلام است، آن هم با آن مهربانی که بین آن بزرگواران بود.
ما این موضوع را نچشیدهایم که امام چه پدرِ مهربانی است، فراق برای این بزرگواران که این موضوع را چشیدهاند خیلی سنگین است.
لذا نگاه کنید که عبیدالله حرّ جعفی چه روضهای خوانده است، میگوید وقتی خبر شهادت مسلم آمد، اکثر یاران امام فرار کردند، دلم برای کسی آنقدر نسوخت که برای حسین سوخت، به هر کجا که میرفت، دختربچهها و پسربچهها به دور او میدویدند، یعنی احساس کرده بودند بزودی فاصله میافتد و جدایی رخ میدهد…
سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به سمت ما آمد که ما را با خون خودش زنده کند، «بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِیکَ لِیَسْتَنْقِذَ عِبَادَکَ»،[15]…
آمدند، حرّ نه اجازه داد برگردند و نه اجازه داد جلو بروند، گفت همینطور بدون هدف حرکت کنید، اجازه نداد در جای خوش آب و هوا بایستند…
بچهها خسته و آفتابخورده و نگران جانِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بودند، آنها شیعیانِ حضرت هستند، همهی توجّهها به حضرت است و خوف از دست دادن امام حسین علیه السلام را داشتند، اصلاً ما نمیدانیم که در آن روزهای پراضطراب چه بلایی بر سر فرزندان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمده است.
حرّ اجازه داد در جایی بایستند، حضرت پرسید نام این منطقه چیست؟ گفتند نام آن نیزار نینواست، نام آن روستا غاضریه است، نام این دشت هم کربلاست، «أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الکَربِ وَالبَلَاء»…
وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در صفین، در کربلا متوقف شد، امام حسین علیه السلام را نگاه کرد… امیرالمؤمنینِ خیبرشکن فرمود: «صَبراً یَا أبَاعَبدِالله»… حسین جان! باید صبر کنی… در بعضی از نقلها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه با صورت به زمین افتاد و از حال رفت… اینجا هنوز اتفاقی رخ نداده بود، اما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میداند چه اتفاقی رخ خواهد داد… فرمود حسین جان! میبینم که اینجا خیمه میزنی، بارتان را اینجا میاندازید…
تا آن شخص گفت اینجا کربلاست، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه فرمود: «أعُوذُ بِاللهِ مِنَ الکَربِ وَالبَلَاء»… فرمود: «ههُنا مَناخُ رِکابِنا وَ مَحَطُّ رِحالِنا وَ مَقْتَلُ رِجالِنا»، باید اینجا خیمه بزنیم، باید اینجا بارها را به زمین بیندازیم، بعد سر خود را پایین انداخت و آرام فرمود که «هَهُنَا مَسفَکُ دِمَائِنَا» اینجا خون ما را…
همینکه حضرت زینب کبری سلام الله علیها شنید، دوید و به سینهی خود زد و فرمود: «ألیَوم مَاتَت أُمِّی فَاطِمَة»، وقتی مادرم شهید شد گفتم خدا حسین مرا نگه دارد… «ألیَوم مَاتَت أُمِّی فَاطِمَة وَ مَاتَ أبِی عَلِی وَ مَاتَ أخِی الحَسَن»…
من اینجا یک جمله را ذوقی میگویم، شاید امام حسین علیه السلام به حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرموده باشند که زینب جان! نزن… اینها بزودی خودشان…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] سوره مبارکه عنکبوت، آیه 65 (فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ)
[5] سوره مبارکه نازعات، آیه 24
[6] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۳۷، صفحه ۶۵ (وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ أَحْمَدُ بْنُ حَنْبَلٍ فِي مُسْنَدِهِ بِإِسْنَادِهِ: أَنَّ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَخَذَ بِيَدِ اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ وَ قَالَ مَنْ أَحَبَّنِي وَ أَحَبَّ هَذَيْنِ وَ أَبَاهُمَا وَ أُمَّهُمَا صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِمْ كَانَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ .)
[7] سوره مبارکه احزاب، آیه 10 (إِذْ جَاءُوكُمْ مِنْ فَوْقِكُمْ وَمِنْ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَإِذْ زَاغَتِ الْأَبْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ وَتَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا)
[8] سوره مبارکه احزاب، آیه 11 (هُنَالِكَ ابْتُلِيَ الْمُؤْمِنُونَ وَزُلْزِلُوا زِلْزَالًا شَدِيدًا)
[9] سوره مبارکه احزاب، آیه 16 (قُلْ لَنْ يَنْفَعَكُمُ الْفِرَارُ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنَ الْمَوْتِ أَوِ الْقَتْلِ وَإِذًا لَا تُمَتَّعُونَ إِلَّا قَلِيلًا)
[10] الکافي، جلد ۲، صفحه ۷۱ (اِبْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: وَجَدْنَا فِي كِتَابِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ وَ هُوَ عَلَى مِنْبَرِهِ وَ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ مَا أُعْطِيَ مُؤْمِنٌ قَطُّ خَيْرَ اَلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ إِلاَّ بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ رَجَائِهِ لَهُ وَ حُسْنِ خُلُقِهِ وَ اَلْكَفِّ عَنِ اِغْتِيَابِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لاَ يُعَذِّبُ اَللَّهُ مُؤْمِناً بَعْدَ اَلتَّوْبَةِ وَ اَلاِسْتِغْفَارِ إِلاَّ بِسُوءِ ظَنِّهِ بِاللَّهِ وَ تَقْصِيرِهِ مِنْ رَجَائِهِ وَ سُوءِ خُلُقِهِ وَ اِغْتِيَابِهِ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لاَ يَحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلاَّ كَانَ اَللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ اَلْمُؤْمِنِ لِأَنَّ اَللَّهَ كَرِيمٌ بِيَدِهِ اَلْخَيْرَاتُ يَسْتَحْيِي أَنْ يَكُونَ عَبْدُهُ اَلْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ اَلظَّنَّ ثُمَّ يُخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجَاءَهُ فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ اَلظَّنَّ وَ اِرْغَبُوا إِلَيْهِ .)
[11] سوره مبارکه احزاب، آیه 25 (وَرَدَّ اللَّهُ الَّذِينَ كَفَرُوا بِغَيْظِهِمْ لَمْ يَنَالُوا خَيْرًا ۚ وَكَفَى اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ الْقِتَالَ ۚ وَكَانَ اللَّهُ قَوِيًّا عَزِيزًا)
[12] الکافي، جلد ۲، صفحه ۷۲ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ أَبِي اَلْحَسَنِ اَلرِّضَا عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: أَحْسِنِ اَلظَّنَّ بِاللَّهِ فَإِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ أَنَا عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِيَ اَلْمُؤْمِنِ بِي إِنْ خَيْراً فَخَيْراً وَ إِنْ شَرّاً فَشَرّاً .)
[13] الکافي، جلد ۲، صفحه ۷۲ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْمِنْقَرِيِّ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ عُيَيْنَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: حُسْنُ اَلظَّنِّ بِاللَّهِ أَنْ لاَ تَرْجُوَ إِلاَّ اَللَّهَ وَ لاَ تَخَافَ إِلاَّ ذَنْبَكَ .)
[14] کامل الزيارات، جلد ۱، صفحه ۷۵ (وَ حَدَّثَنِي أَبِي رَحِمَهُ اَللَّهُ وَ جَمَاعَةُ مَشَايِخِي عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ عِيسَى وَ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي اَلْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ اَلزَّيَّاتِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ بُكَيْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ : كَتَبَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ مِنْ مَكَّةَ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ بِسْمِ اَللَّهِ اَلرَّحْمَنِ اَلرَّحِيمِ مِنَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ مَنْ قِبَلَهُ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مَنْ لَحِقَ بِي اُسْتُشْهِدَ وَ مَنْ لَمْ يَلْحَقْ بِي لَمْ يُدْرِكِ اَلْفَتْحَ وَ اَلسَّلاَمُ .)
[15] زیارت اربعین