مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

باتلاقِ حسد؛ جلسه اول

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 8 مهرماه 1404 در مسجد گیاهی تجریش به سخنرانی با موضوع “باتلاقِ حسد” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌گردد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص پدرِ باعظمتِ حضرت بقیّة الله، حضرت امام عسکری علیهما آلاف التحیّة و الثناء صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

اهمیت قلب سلیم در قیامت

وقتی ما بخواهیم وارد قیامت شویم، هیچ چیزی از دارایی­های ما به درد ما نمی­خورد، الا اینکه با قلب سلیم وارد شویم.

خدای متعال در سوره مبارکه شعراء از زبان حضرت ابراهیم علیه السلام بیان می­کند که «خدایا! مرا در روز قیامت خوار و ذلیل نکن»، «يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ»،[4] روز قیامتی که مال و عدّه و فرزند و… دیگر سودی ندارد، «إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»،[5] مگر اینکه کسی با قلب سلیم بیاید.

الآن بحث من «قلب سلیم» نیست، بلکه می­خواهم هندسه­ی بحث را عرض کنم.

اجمالاً «قلب سلیم» یعنی قلبِ سالم، قلب عاری از ایرادات و مشکلات و بیماری­ها، اشکالات رفتاری، اشکالات فکری، وسوسه­ها، پاک از شرک، عدمِ ریا، عدمِ عُجب، عدمِ حسد.

تا زمانی که قلب سلیم نباشد، این زبانِ بیانِ حضرت ابراهیم علیه السلام در قرآن کریم است که در قیامت اینگونه است که انگار ما هیچ چیزی نداریم؛ و خدای متعال در مورد خودش فرموده است که «وَإِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ».[6] بعد از جناب نوح علی نبیّنا و آله و علیه السلام، یکی از آن کسانی که دنباله­روی او بود، جناب ابراهیم علیه السلام بود، بعد می­فرماید: «وقتی به سوی ما آمد، با قلب سلیم آمد»، یعنی همان چیزی که خودش فرموده بود، خودش داشت.

عظمت حضرت ابراهیم علیه السلام

البته حضرت ابراهیم علیه السلام که خیلی پهلوان است، اگر ما امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نداشتیم، آن حسی که وقتی از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیان می­کنیم دلمان غنج می­رود و دوست داریم بلند شویم و فریاد بزنیم، باید نسبت به حضرت ابراهیم علیه السلام می­داشتیم، البته الآن هم باید همینطور باشد، منتها تلألوی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و کم­کاری ما باعث شده است که حضرت ابراهیم علیه السلام را کم ببینیم. چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دیگر گل سرسبد است و نمونه­ی بارز و مصداق أتَم است…

البته حواس ما در جاهایی هست، مثلاً وقتی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هستند، باعث نشده است که حضرت معصومه سلام الله علیها را رها کنیم، با اینکه روشن است جایگاه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تفاوت دارد، اما متأسفانه نسبت به بعضی­ها کم­ارادت هستیم، منشأ آن هم نادانی است.

یکی از بزرگوارانی که نسبت به آن­ها کم­ارادت هستیم، حضرت ابراهیم علیه السلام است.

اگر انسان با حضرت ابراهیم علیه السلام مأنوس شود، حالی شبیه همان حالی به انسان دست می­دهد که هنگام شنیدنِ فضیلتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به انسان دست می­دهد.

ضمن اینکه حضرت ابراهیم علیه السلام پدر ماست، خدای متعال در قرآن کریم فرموده است که «مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ»،[7] یعنی آن قهرمان پدر ماست، و بالاخره پدرِ انسان هوای انسان را دارد.

منتها ما پدرِ دیگری هم مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داریم که از یک جهت الحمدلله، و از یک جهت هم متأسفانه نسبت به بقیه کم­کار شده­ایم.

اهمیت مباحث اخلاقی

این قلب سلیم است که نتیجه­بخش است، و بایستی مباحثی راجع به این «قلب سلیم» باشد، منتها در این چند هفته از همه­ی مباحث «قلب سلیم»، می­خواهم یکی از آن بیماری­هایی که مزاحم قلب سلیم است را عرض کنم، که این بیماری خیلی مهم و خطرناک و مبتلابه است، و آن هم بیماری «حسد» است.

شاید اگر بخواهم برای بحث تیتر بگویم، شاید «باتلاق حسد» مناسب باشد.

مباحث اخلاقی در اسلام هم برای این نیست که برای ما توصیه­های اخلاقی کند، بلکه ریشه­ی همه­ی مباحث اخلاقی «عقاید» است، یک جهت آن هم «درست زندگی کردن ما» است.

ممکن است حسود دیگران را اذیت کند، ولی هیچ کسی را به اندازه­ی خودش اذیت نمی­کند.

اگر انسان بخواهد سالم باشد و در همین دنیا لذت ببرد، نباید بعضی از اخلاق­ها را داشته باشد، آن هم بعضی از اخلاق­هایی که حتّی با وجود بعضی از عبادات از بین نمی­رود و به مراقبت خاص نیاز دارد؛ یکی از آن­ها هم حسد است.

هرچه شما اهل عبادت باشید، معلوم نیست حسد شما کمرنگ شده باشد. حتّی اگر اهل علم باشید و در حال ربّانی شدن باشید، مادامی که ربّانی نشده­اید، حسد هست، ولو در حال مرجع شدن باشید هم باید مدام مراقبت کنید که حسد نداشته باشید.

وقتی دین داری، اتفاقاً ممکن است حسد پررنگ شود، یعنی این از آن نقاطی است که انسان را با مغز به زمین می­زند. وقتی عالم هستی ممکن است حسد داشته باشی، وقتی نعمتی داری، اتفاقاً ممکن است حسد داشته باشی.

حسد بدتر از خساست

در بین رذیله­ها «حسد» رذیله­ی خیلی پستی است.

زمانی هست که من چیزی می­خواهم، مثلاً نگاه می­کنم ایشان خیلی بااستعداد است، می­گویم خدایا من هم استعداد می­خواهم. این کار غبطه خورد است، این بیماری خیلی نرمی است، در بعضی جاها اصلاً بد نیست، چون گیر من در اینجا نیست که مثلاً ایشان بااستعداد است یا نماز زیبایی دارد یا اخلاق خوبی دارد یا به پدر و مادر خود خدمت می­کند، بلکه می­گویم من هم از این­ها می­خواهم. مانند بچه­هایی که هرچه در میهمانی می­بینند می­خواهند؛ اما حسد از این بدتر است، حسد می­گوید استعداد او را از او بگیر، من کاری کنم که معلوم شود او استعداد ندارد، اصلاً نمی­تواند نماز بخواند، اصلاً به پدر و مادر خود خدمت نمی­کند. آنوقت دیگر لزومی هم ندارد که بگوید این را از او بگیر و به من بده، بلکه می­گوید مرا رها کن، فعلاً از این بگیر!

یعنی نمی­تواند نعمتی را در کسی ببیند. این موضوع خیلی کثیف­تر از خساست است. چون انسان خسیس چیزی را برای خودش می­خواهد…

مثلاً زمانی شما از من قرض می­خواهید، من هم توان پرداخت دارم، اما این کار را نمی­کنم. این کار بد است، اما زمانی می­بینم وقتی من به شما قرض ندادم، رأی کسی هم می­خواهد به شما قرض بزند را می­زنم! این یک خساست مضاعفی است.

منشأ خساست نوع اول به حبّ ذات برمی­گردد که من می­خواهم پول برای خودم باشد، این بد است اما می­گویید خودخواه است، اما وقتی جلوی کار شخص دیگر را هم می­گیرد…

حسادت انسان را ابله می‌کند

این موضوع در امور عبادی هم هست! طرف می­گوید: یعنی چه که اگر فلان روز روزه بگیری فلان اندازه ثواب می­دهند؟

تو چکار داری؟ خدا می­خواهد ثواب بدهد، چرا تو اذیت شدی؟ یک نفر روزه می­گیرد، اجر هم کس دیگری می­دهد، این شخص نمی­تواند تحمّل کند!

امام حسین علیه الصلاة و السلام به فرزدق پول می­داد، طرف از حضرت می­پرسید چرا به او پول می­دهید؟ تو چکار داری؟ این خساستِ مضاعف است.

حسد چیزی در این سطح است، یعنی من به خودم کار ندارم، بلکه می­گویم چرا چهره­ی این شخص خوب است؟ چرا قد این شخص بلند است؟ چرا آن شخص سواد دارد؟ چرا آن شخص خوش­اخلاق است؟ این ویژگی­ها را نداشته باشند!

انسان از چنین پلیدی مضاعفی تعجّب می­کند، ولی دور از محضر شما، اگر من مراقبت نکنم، این پلیدی به سراغ من می­آید.

اتفاقاً حسادت بین اهل دارایی پررنگ و خطرناک می­شود، یعنی بین اهل علم و اهل ثروت، هر کسی چیز کلانی داشته باشد، حسادتش تقویت می­شود. یعنی مثلاً کسانی که هر کدام یک پتروشیمی دارند، یکدیگر را تخریب می­کنند، فلانی که در سطح علمای تراز یک است و متأسفانه تربیت نشده است دیگری را تخریب می­کند، یعنی در مسائل مالی و علمی و موارد ارزشمند دیگر اینطور است.

مثلاً دو نفر قهرمان المپیک هستند، طرف می­بیند امسال بخاطر عدم آمادگی بدنی نمی­تواند به المپیک برود، اما کاری می­کند که آن شخص دیگر هم نرود!

الآن قصد بحث سیاسی ندارم، در این ایام دعوای دو جناح کشور ما بر سر موضوع «اسنپ بک» هم از این جنس بود، هر دو به دنبال این بودند که یکدیگر را بزنند، مردم و وضع کشور و دشمن خیلی مهم نبودند، این­ها می­گفتند تقصیر شماست، چون آن روزی که وقت موضوع بود، کاغذپاره خواندید، آن­ها هم به این­ها می­گفتند شما گیج بودید که قرارداد محکمی نبستید؛ در این میان کسی هم کاری به دشمن ندارد!

حسادت است که این کار را با آدم می­کند، حسادت انسان را ابله می­کند.

اثر حسادت در ماجرای سقیفه

اگر انسان بخواهد واقعه­ی سقیفه را تحلیل کند، یکی از جهات اینکه هجوم به خانه­ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها رخ داد، با اینکه برای آن حکومتِ تازه­پاگرفته­ی سقیفه ریسک خیلی بزرگی بود…

الآن شما جولانی را که الآن مسئول دولت سوریه شده است را نگاه کنید، همین شخص قدیم با سر شهدا فوتبال بازی می­کرد، الآن سعی می­کند ظاهر خود را حفظ کند، مثلاً بسکتبال بازی می­کند که بگوید من الان جزو آدمیزاد شده­ام و دیگر وحشی نیستم!

قاعده این است که ظواهری را رعایت کنند، حمله به خانه­ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هزینه­ی سنگینی بوده است، به خانه­ای حمله کردند که همه حرمتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به آن خانه را دیده بودند، اهل مدینه حرمتِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به آن خانه را می­دانستند، همه می­دانستند که جبرئیل حرمتِ آن خانه را دارد.

این­ها اول کمی مدارا کردند که ببینند چه اتفاقی رخ می­دهد، بعد که دیدند دیگر قابل تحمل نیست…

یکی از جهاتی که باعث شد این­ها به خانه­ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کنند، این حسد بود که این­ها را هُل داد.

این­ها هر فضیلتی که می­شناختند، اوج آن فضیلت را در این خانه می­دیدند و نمی­توانستند تحمّل کنند.

حسد آفتِ دین است

همینطور که می­بینید حسادت اینقدر خطرناک است، البته بین ما هم خیلی یافت می­شود، بین مسجدی­­ها، بین طلبه­ها، بین هیئتی­ها، بین دینداران، بین ذاکرین، بین مبلغین…

این موضوعی نیست که بگوییم مثلاً بعضی­ها فلان کوفت را می­نوشند، الحمدلله میانگین عدم ارتکاب اهل این جلسه به این موضوع خیلی با جامعه تفاوت دارد؛ در موضوع حسد اینطور نیست، حسد خطرناک است، ممکن است حسد ما از جامعه بیشتر باشد.

در روایت هست که حسد آفتِ دین است. یعنی زمینه­ی رشد حسد برای دینداران بیشتر هم هست.

اگر ابلیس مثلاً شش هزار سال عبادت طولانی نکرده بود و سجده­های مفصل نرفته بود، ممکن بود حسد او را اینقدر اذیت نکند، وقتی خدای متعال فرمود: «إِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ»،[8] خیلی به ابلیس برخورد و نتوانست تحمل کند.

جلوتر عرض خواهم کرد که حسد درواقع فحش به خداست، کمااینکه ابلیس گفت: خدایا! ظاهراً متوجّه نیستی که «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»،[9] من از آتش هستم و انسان از خاک است، پس من بهتر هستم! دستور خودت را اصلاح کن.

یعنی درواقع ابلیس در ابتدای کار به خدای متعال جسارت کرد.

اثر حسادت در ماجرای جنگ احزاب

اهل کتاب، یعنی یهودی و مسیحی و امثال این­ها خدا را قبول دارند، یک پیامبری هم قبول دارند. ما هم خدا را قبول داریم و فدای پیامبر آن­ها را هم می­شویم و قبول داریم، ابتدای زیارتنامه­های ما، مانند زیارتنامه حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها «السَّلامُ عَلَى آدَمَ صِفْوَهِ اللهِ، السَّلامُ عَلَى نُوحٍ نَبِیِّ اللهِ، السَّلامُ عَلَى إِبْراهِیمَ خَلِیلِ اللهِ، السَّلامُ عَلَى مُوسَى کَلِیمِ اللهِ، السَّلامُ عَلَى عِیسى رُوحِ اللهِ» است، ما پیامبر آن­ها را پیامبر می­دانیم و روی چشم خود قرار می­دهیم و فدایشان می­شویم، علاوه بر اینکه ما چیزهای دیگری هم قبول داریم، مثلاً ما پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم را هم قبول داریم؛ آن­ها هم می­دانند که بعد از حضرت موسی و حضرت عیسی علیهما السلام پیامبر خواهد بود، الآن فرض کنید که پیامبر ما را نپذیرفته­اند، اما بهرحال ما اشتراکات زیادی با اهل کتاب به نسبت بت­پرست­ها داریم، اما نگاه کنید، خدای متعال می­فرماید: «وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ»[10] آرزوی خیلی از اهل کتاب این بود که «لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا» شما را بعد از اینکه از بت­پرستی به خدا ایمان آوردید، کفار کنند! چرا؟ «حَسَدًا» چون حسود هستند!

یعنی درواقع می­گوید این انسان حسود دوست دارد این مسلمان­ها بت­پرست باشند اما مسلمان نباشند.

برای همین هم در جنگ احزاب با بت­پرست­ها همدست شدند که بر علیه ما مسلمین بجنگند، در صورتی که قاعده این بود که باید با مسلمین بر علیه بت­پرست­ها همدست می­شدند، چون اولاً بت­پرست­ها به مسلمین ظلم کرده بودند و اموال مسلمین را غصب کرده بودند و آن­ها را شکنجه کرده بودند، ثانیاً اینکه مسلمین موحد بودند و پیامبر آن­ها را قبول داشتند؛ اما اهل کتاب به بت­پرست­ها کمک کردند؛ چرا؟ خدای متعال می­فرماید که یک جهت این امر «حسد» بود، این­ها حسود بودند و نمی­خواهند آن فضیلت را در کسی ببینند.

حسادت منافقین در ماجرای غدیر

اگر حسد را تحلیل کنیم، درمی­یابیم که درواقع حسد یک اشکال توحیدی است.

اگر مشکل توحید ما در جامعه­مان حل شود، که توحید ربط وثیقی به ولایت دارد، تقریباً همه­ی مشکلات ما حل می­شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نخواستند یک نمونه بگویند، واقعاً وقتی می­فرمود «قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا»،[11] یعنی اگر واقعاً با اعتقاد لا اله الا الله بگویی و معتقد باشی، واقعاً رستگار می­شوی؛ چون معال و نتیجه­ی همه­ی مشکلات به این موضوع برمی­گردد.

حتّی ما با سایر مسلمینی که اختلاف نظر داریم، اگر برویم و ریشه­ی موضوع را استخراج کنیم، می­بینیم در بسیاری از اوقات، مشکل توحیدی دارند که نمی­دانند.

اگر بخواهیم تحلیل کنیم که حسود چکار می­کند، اینطور است که نعمتی را در کسی می­بیند، یک فضلی را در کسی می­بیند، لطف خدا را در کسی می­بیند، و بعد در ذهن خود می­گوید که چرا این فضیلت را به این شخص داده­ای؟ این فضیلت را از او بگیر.

این شبیه همان خسیسِ مضاعف.

روز غدیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک پلیتیک زد، قرار بود امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در ایام حج، در منا معرّفی کند، اما منافقین مجلس را بهم می­زدند، چون منافقین حدس می­زدند که این اتفاق رخ خواهد داد؛ چون این حج پیامبر حجِ بلاغ بود و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به همه فرموده بودند که بیایید، حتّی «أسماء بنت عُمیس» به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد که من باردار هستم و بزودی وضع حمل می­کنم، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به او هم فرمودند بیا، و فرزند او «محمد بن ابی­بکر» در مسیر به دنیا آمد.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هیچ کسی را معاف نکردند، همه متوجّه شدند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم می­خواهند مطالبی بفرمایند که باید همه حضور داشته باشند.

لذا منافقینی که اهل مکه بودند و بعد از فتح مکه ایمان آورده بودند، آماده­باش صد در صد بودند، منافقین مدینه هم که از اول آماده بودند و با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم همراه بودند. لحظه به لحظه کشیک می­کشیدند، بارها مجلس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را بهم زدند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند بدلیل مزاحمت این منافقین نمی­شود در مکه اعلام کرد.

همین الآن هم در گزارشاتی که موجود است، مثلاً می­گوید پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود تا وقتی که دوازده نفر حاکم یا امیر یا امام یا خلیفه (در نقل اختلاف است) باشند، اسلام شکست­ناپذیر است و… بعد دیگر نشنیدیم چه فرمودند!

یعنی چه که نشنیدیم چه فرمودند؟

اگر بروید و نگاه کنید، می­بینید سر و صدا می­کردند و مجلس را بهم می­زدند، یعنی درست مانند همان کاری که چند روز قبل از شهادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در خانه­ی حضرت کردند و اجازه ندادند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم صحبت کنند؛ این منافقین چند مرتبه این کارها را کرده بودند، و بنحوی هم دندان تیز کرده بودند که پیامبر متوجّه شود اگر بخواهد خبر دهد، ممکن است ایشان یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بکشند.

مسلماً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نمی­ترسد، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اعقلِ عقلاست. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که نمی­ترسد، در جنگ­ها سپر بدست دارد. درست است که تاریخ کسی را مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در جنگ­ها ندیده است، ولی حضرت سپر بدست می­گیرد. کسی تأیید نمی­کند که کسی بی­جهت سپر را زمین بگذارد، چون این کار عقلایی نیست.

لذا این حریم گرفتنِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هم عینِ عقلِ ایشان است.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دیدند ممکن است یا خود ایشان را بکشند و یا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را، و این امر به ضرر اسلام است. لذا به امر الهی تبلیغ را عقب انداخت، تا آنجایی که خدای متعال فرمود: حال بگو، «وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ»،[12] دیگر خدا تو را حفظ می­کند، اینجا می­شود اوضاع را کنترل کرد.

هنگامی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم از مکه بیرون آمد، دیگر منافقین مکه در همان مکه ماندند و بنابراین جمعیت منافقین کم شد، منافقین مدینه هم فکر می­کردند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مسجد می­فرمایند، کسی فکر نمی­کرد خبر به این مهمی در چنین جایی بیان شود.

وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود، ناگهان طرف دید که کار از کار گذشت و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود و خبر را ابلاغ کرد، این شخص هم دید برای کودتا آماده نیستند و نتوانستند مجلس را بهم بزنند و اوضاع را بدست بگیرند.

اگر گربه را در جایی که راه فرار ندارد گیر بیندازید، حمله می­­کند؛ منافق هم اگر گیر بیفتد انتحاری می­زند.

یک نفر از این منافقین که آنجا بود و ناگهان گیر کرد و نتوانست این امر الهی را تحمل کند، گفت: این­هایی که گفتی از طرف خداست یا از طرف خودت؟

اگر مسئله عادی بود که این منافق می­گفت «اگر از طرف خداست که می­پذیریم»، اما گفت: اگر از طرف خداست بگو تا سنگی بر سر من اصابت کند!

حسود اینطور است، یعنی وقتی این وصف را در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دید، نگفت ای کاش برای من هم بود، بلکه گفت: چرا این شخص این وصف را دارد؟ من نمی­توانم تحمّل کنم که او چنین وصفی داشته باشد!

یکی از آثار حسد «کینه» است

حسد بهمراه خود «کینه» می­آورد.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند عایشه می­دانست اگر جنگ جمل درست کند، آبروی او تا قیامِ قیامت خواهد رفت، چون بعنوان یک مادر مهربان تبلیغ شده است، اما اینکه ناگهان بیاید و دستور مثله کردن بدهد، مسلماً چهره­ی او بهم می­ریزد، پس نباید این کار را کند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند عایشه می­دانست که نباید این چهره­ی خود را ضایع کند، اما این کینه اجازه نداد.

این کینه از کجاست؟ در منابع ما نیست، در منابع غیرشیعیان است که روزی ابوبکر دید که صدای جیغ عایشه در خانه­ی پیامبر بلند است و بر سرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داد می­زند و می­گوید: من می­دانم که تو علی را از پدرم و فاطمه را از من بیشتر دوست داری!

وقتی خدا غنی است، حسادت معنا ندارد

حسادت انسان را نابود می­کند. یعنی اگر دین آمده است و بعضی از امور اخلاقی را به ما گفته است، اول خواسته است که ما راحت زندگی کنیم و دنیا برای ما زهرمار نشود. آدمی که حسادت ندارم، اول خودش لذت می­برد.

اجازه بدهید نمونه­ای که شما حس کرده­اید را بگویم.

الحمدلله ما نسبت به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین حسادت نداریم، یعنی ما آن توهّم رقابت را نداریم، درواقع اینطور است که هیچ کسی با دیگری رقابت ندارد، من با شما هم رقابت ندارم. اگر قرار است خدای متعال به من عطیه و فضل و لطفی کند، لازم نیست به شما بدهد یا ندهد، چون یک تفاوت خدای متعال با من در این است که خدای متعال غنی است.

لذا اگر من حسادت نداشته باشم، می­دانم که اگر خدای متعال بخواهد هر فضلی به من عطا کند، مانعِ آن فضل این نیست که به شما داده است یا نه. پس درواقع تمام رقابت­ها توهمی است.

تفاوت نگاه به اهل بیت علیهم السلام

اما دیگر توهم رقابت با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی عجیب است، ما الحمدلله بدون اینکه تلاشی کرده باشیم، این توهم را نداریم، لذا ویژگی ما این است که وقتی فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بیان می­کنند، ما لذّت می­بریم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به ابوذر فرمود: حبّ علی برای تو چطور است؟ ابوذر عرض کرد: مانند تشنه­ای که در بیابان گیر کرده است و ناگهان به او آب گوارایی بدهند، جگر آن تشنه چطور خنک می­شود؟ یا آدمی که همه­ی وجود او ضعف کرده است، به او عسل مصفا بدهید که بخورد، چطور جان می­گیرد؟ یا رسول الله! وقتی نام علی را می­برید جگر من اینطور خنک می­شود و جان می­گیرم و قوّت پیدا می­کنم.

همینطور که می­بینید شما این موضوع را حس کرده­اید، چرا این اتفاق رخ می­دهد؟ چون شما نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه توهم رقابت ندارید، بلکه تازه می­گوییم الحمدلله مولای ما اینگونه بافضیلت است. امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همان کسی است که اگر چیزی داشته باشد، هوای مرا دارد.

زمانی آدمی سخی است… آقایی بود هرجا پاکت می­گرفت، بعد از جلسه آن پاکت را با دوستان خود تقسیم می­کرد. مثلاً یک دهه منبر می­رفت، شب دهم شبِ تقسیم بود، شب آخر دوستان او در جلسه حاضر می­شدند، وقتی از جلسه می­رفتند، این­ها از پاکت آن شخص خوشحال بودند، چرا؟ چون سهم داشتند و می­دانستند این آقا بین آن­ها هم تقسیم می­کند.

هرچه فضائل امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به ما بگویند، ما خوشحال می­شویم، چون مولای ما را می­گویند.

دیده­اید مثلاً دو تیم هستند و ما یک تیم را دوست داریم، وقتی مجری راجع به گل­زنِ تیمِ ما حرف می­زند، ما خوشحال هستیم، دوست نداریم راجع به گل­زنِ تیم حریف حرف بزند، چون می­گوییم گل­زنِ تیم ما را می­گوید.

الحمدلله ما در مورد خودمان یک نسبت ربطی به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داده­ایم و هرچه راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویند، ما خوشحال می­شویم، لذا بین ما و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حسادت نیست، بلکه دل ما غنج می­رود، چون امثال این روایت را شنیده­ایم:

شاید تابحال کسی این روایت را روی منبر نگفته باشد، کتابی به نام «المُخَلِّصیات» است که برای «ابوطاهر مُخَلِّص» است که مربوط به هزار سال قبل است، این کتاب تازه به کتابخانه رسیده است، طرف گفته است: «كُنَّا حَمَّالِينَ»،[13]

عرب به باربر «حمال» می­گوید، ما حمال را بد و توهین می­دانیم، ولی در زبان عربی این لفظ بدی نیست و درواقع شغل باربری است…

اینجا طرف می­گوید: کار ما باربری بود، باغ­های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میوه داده بود، ما را اجیر کرد که میوه­ها را برای حضرت بیاوریم. وقتی میوه­ها را برای حضرت می­بردیم، حضرت به میوه­ها دست نمی­زدند، اول ما را بر سر سفره می­نشاند و می­فرمود هرچه میل دارید بخورید؛ ما اول میوه می­خوردیم و بعد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به میوه­ها دست می­برد.

اگر فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را به ما می­گویند، چون ما اخلاق آن بزرگواران را می­شناسیم…

ما خبر داریم وقتی قیامت می­شود و می­خواهند حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را وارد بهشت کنند، صدا می­آید «يَا أَهْلَ الْمَحْشَرِ نَكِسُوا رُؤُوسَكُمْ وَغَضُّوا أَبْصَارَكُمْ حَتَّى تَجُوزَ فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللهِ إلَی الْجَنَّة»، آنجا حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها کنار عرش می­ایستد و وارد نمی­شود.

اگر «ابوطاهر مُخَلِّص» برای میوه­های نوبر گفته است، این­ها اخلاق اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است.

قیامت صدیقه طاهره سلام الله علیها گریه می­کند، خطاب می­آید: «یَا فَاطِمُ! لَکِ عِندِی الرِّضا»، اینجا دیگر روز گریه­ی تو نیست، قیامت هرچه تو بخواهی حاضر است، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها عرض می­کند: «یَا رَبِّ! شِیعَتِی»، من تنهاخور نیستم که تنها وارد بهشت شوم.

وقتی ما فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را می­شنویم، چون هم توهّم رقابت نداریم و هم چون خودمان را شریک می­دانیم، چون می­دانیم با کریم و سخی طرف هستیم، لذا آن بزرگواران هرچه دارند، می­گوییم به ما هم می­رسد، مولای ماست، حفاظ ماست، سپر ماست، عون ماست، معاذ ماست، قوام ماست.

مثل اینکه ما خانه­ای خریده باشیم و اندر فضائل معمار آن خانه بگویند که این معمار طوری خانه را ساخته است که ساختمان با زلزله­ی نُه ریشتری هم تکان نمی­خورد.

درست است که راجع به معمار می­گویند، ولی چون ما یک واحد او را خریده­ایم، پس ما هم بهره­مند هستیم.

ما نسبت به فضائلِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اینگونه هستیم و می­گوییم مولای ماست.

اما به «احمد حنبل» می­گویند که آیا علی افضل است یا فلان کس؟ او دوست دارد کس دیگری را بگوید، می­گوید: ولی علی یک فضیلتی دارد که پوست را جمع می­کند!

منظور او حدیث منزلت است، یعنی احمد حنبل اذیت شده است! چرا پوست تو جمع می­شود؟ چرا لذت نمی­بری؟ چرا تو مثل ابوذر نیستی که بگویی علی فضیلتی دارد که شنیدن آن مانند آب خنک یا عسل مصفاست. چون امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دوست نداری، پوست تو جمع می­شود. پس درواقع احمد حنبل توهم رقابت دارد، یا توهم دارد محبوب او با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رقابت دارد، لذا هرچه فضیلت بگویید اذیت می­شود و نمی­تواند تحمل کند.

اهمیت تنظیم کردنِ حبّ و بغض

دین آمده است تا کاری کند که ما راحت زندگی کنیم و در این دنیا لذّت ببریم، نه اینکه فقط در قیامت لذت ببریم، بلکه در قیامت هم لذت ببریم، ولی اگر در دنیا لذت نبریم، آن دین به درد نمی­خورد.

یکی از آن چیزهایی که ما را از درون آتش می­زند، هم خودمان و هم ایمانمان را آتش می­زند، حسد است.

این روایتی که شما زیاد از حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها شنیده­اید که جمله­ای از خطبه­ی فدکیه است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند: هر وقت آتش جنگ گرم می­شد، پدرم شما را سپر نمی­کرد، «قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها»، علی را سپر می­کرد.

یک جهت این است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینقدر برای شما زحمت کشیده است، اما آنطرف را نگاه کنید، هر اتفاقی که در این عالم اسلام افتاد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شاگرد اول بود.

پس یا باید ابوذر می­بودی و لذت می­بردی، یا اگر توهم رقابت بود، کینه بیداد می­کرد.

هر اتفاقی که می­افتاد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بصورت غیر قابل قیاس از بقیه جلوتر بود. اگر مانند ابوذر بودی که می­گفتی الحمدلله مولای ماست، ثانیاً از مولای ما به ما می­رسد؛ اینجا لذت می­بردی. اما اگر مانند ابوذر نبودی چه اتفاقی رخ می­داد؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند: «ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ»،[14] در دل­ها کینه می­شود و نمی­توانند تحمل کنند.

یکی از دلایل هجوم به خانه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، با اینکه یقین داشتند با این کار بدبخت دنیایی می­شوند، همین موضوع بود.

این عبیدالله ملعون وقتی غلط زیادی کربلا را مرتکب شد، برای غلط بعدی که حمله به اهل مدینه بود، قبول نکرد. یعنی از این جهت می­گویم که می­فهمیدند اگر به خانه­ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها حمله کنند بدبخت می­شوند و این ننگ ابدی خواهد بود، اما کینه باعث می­شد که نتوانند تحلیل کنند.

بلاتشبیه دقیقاً مانند همین اتفاقی که الآن در کشور ما رخ می­دهد و دو جریان سیاسی بر سر موضوع اسنپ بک با یکدیگر انجام می­دهند. بخاطر کینه­ی از یکدیگر، دشمن اصلی را رها کرده­اند و یقه­ی یکدیگر را رها نمی­کنند، این می­گوید تو آن روز گفتی کاغذپاره است، آن هم می­گوید تو گیج بودی و قرارداد محکمی نبستی. یعنی طوری رفتار می­کنند که انگار حق و مصلحت بزرگتر مهم نیست.

کینه باعث می­شود که انسان برخلاف عقل خود عمل کند.

اینقدر به ما گفته­اند که حبّ و بغض خودتان را تنظیم کنید، برای همین است. کسانی که در آن حبّ و بغض اولیه گیر دارند، در حبّ و بغض ثانویه هم گیر دارند، با کسانی دشمنی می­کنند که این­ها دشمن اصلی نیستند، و با کسانی دوست می­شوند که این­ها دوست اصلی نیستند.

اگر انسان یاد بگیرد که روز اول باید با چه کسی دشمنی کند و با چه کسی دوستی کند، می­فهمد همیشه ملاکی وجود دارد و نمی­شود با هر کسی دشمنی کرد، نمی­شود بخاطر یک توییت، یک نفر را بی­حیثیت کرد، این میزان از دشمنی مجاز نیست، دشمنی باید با دشمن اصلی باشد، دوستی هم با دوست اصلی.

اثرِ کینه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت زهرا سلام الله علیها

این­ها می­دانستند که حمله به خانه­ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها آبرویشان را می­برد و حتّی دنیایشان را هم خراب می­کند باید عمری لاپوشانی و کتمان کنند، اما کینه اجازه نمی­دهد، بویژه اینکه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم کینه­ی پیشین داشتند…

ساده درنظر نگیرید، این روایات ماست، آن روزی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم یک نفر را فرستاد که آیات سوره توبه را برای مردم بخواند، آن شخص در میان راه بود که به او گفتند برگرد که تو اهلیت خواندن آیات را نداری، علی برود و این آیات را برای مردم بخواند… آیا شما فکر می­کنید دختر این شخص آرام نشسته و تحمّل کرده و ایمان عظیم و دل پاک و قلب سلیمی داشت؟ نخیر! صریح است که نمی­تواند تحمّل کند. او محبّت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نمی­تواند تحمّل کند، حال پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم اینطور پدر او را ببرد و برگرداند و بجای او امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بفرستند، آیا آرام می­نشیند؟

یا اینکه همین شخص می­گفت من زن پیامبر شده­ام… همسر انسان اهلِ بیت اوست، از نظر اهل خانه بودن و وجوب نفقه همسر پیامبر است، اما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم برای «اهل البیت» یک معنای خاصی قرار دادند، که ممکن بود حتّی پسرِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم زنده باشد اما جزو این اهل بیت نباشد، ممکن بود حضرت خدیجه سلام الله علیها زنده باشند و در این عنوان اهل البیت بودند، یعنی این «اهل البیت» یک عنوان و معنا و طهارت خاص است.

حال عایشه همسر پیامبر شده است، به او گفتند تو جزو خانه­ی پیامبر هستی و به تو نفقه هم می­دهند و مردم به تو احترام می­گذارند، اما تو آل عبا نیستی.

گوشه‌ای از معرفت امّ المؤمنین حضرت امّ سلمه سلام الله علیها

باید پهلوانی در دین باشی که مانند حضرت امّ المؤمنین امّ سلمه سلام الله علیها باشی، که هم قبول کنی جزو اهل البیت نیستی، هم همه جا بیان کنی که من جزو این اهل البیت نبودم، پیامبر به من فرمودند که من جزو اهل البیت نیستم. یعنی ایشان روشنگری هم کردند.

بروید و ببینید چرا حضرت امّ سلمه سلام الله علیها اینقدر بزرگ هستند.

روایت دارد که هر نُه روز یک مرتبه نوبت امّ المؤمنین حضرت امّ سلمه سلام الله علیها بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به خانه­ی او بروند، حضرت امّ سلمه سلام الله علیها آن هشت روز دیگر را به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و فرزندان ایشان خدمت می­کرد، نمی­گفتند من همسر پیامبر هستم، بلکه می­گفتند من خادمه­ی شما هستم.

آنقدر حسنین علیهما السلام او را دوست داشتند که در روایت هست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کردند: آنقدر این بچه­ها امّ سلمه را دوست دارند و امّ سلمه هم این­ها را دوست دارد که دل من برای حسنین تنگ می­شود، آن­ها مدام در خانه­ی امّ سلمه هستند!

این موضوع برای این است که حسنین علیهما السلام هم متوجه می­شدند که خانه­ی دیگران مانند خانه­ی امّ سلمه نیست، هم اینکه حضرت امّ سلمه سلام الله علیها برای این­ها جان می­داد.

وقتی خواست جنگ جمل شود، حضرت امّ سلمه سلام الله علیها به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نامه نوشت که آقا جان! اگر می­شد و من مانع نداشتم، خودم می­آمدم و جان خود را فدای شما می­کردم، ولی همانطور که می­دانید قرآن کریم به ما فرموده است که «وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ»،[15] من مجبور هستم که در خانه باشم، چون همین در خانه ماندنِ من، علامتِ عدمِ حقانیتِ آن دیگری است که در خانه نمانده است. پسرم نور چشم من است، او را می­فرستم که در خدمت شما باشد.

بعد به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض کرد: گوشه­ای از آن عنایتی که به حسنین علیهما السلام دارید را به این پسر من هم داشته باشید.

حضرت امّ سلمه سلام الله علیها اهل محبّت است، حسود اهل محبّت نیست.

اگر حسد کنترل نشود

مادری که فرزند خود را دوست دارد، اگر متوجه شود در جایی به فرزند او مثلاً یک میوه­ی نوبری داده­اند و او را تحویل گرفته­اند، خوشحال می­شود.

مادر باید خیلی بیچاره شود که بفهمد فرزند او را در جایی تحویل گرفته­اند، بعد این مادر اذیت شود؛ این خلافِ ارتکاز است، البته پیش می­آید. اگر پدر یا مادر تربیت نشده باشند، وقتی فرزندشان ازدواج کند، ممکن است اگر محبت زن و شوهر را ببینند، نتوانند تحمّل کنند.

این حسد چیز خطرناکی است، یعنی ناگهان پدر یا مادر را زمین می­زند؛ این موضوع برای دیندار و غیردیندار هم نیست.

یکی از جهاتی که حضرت حق در روایت فرموده است که کسی که حسادت دارد از من نیست و من هم از او نیستم… گفته شده است که مؤمن حسود نیست، منافق حسود است…

چرا؟ چون من عمری ظاهری مسلمین را داشته­ام و لباس پیغمبر به تن داشته­ام و ظاهر دینی داشته­ام، اما وقتی یک فضل و لطف و عنایتی در شما یا کسی یا در یک هم­صنفی خود یا در یک رقیب وهمی خودم ببینم…

بعضی­ها این اخلاق را دارند، مثلاً برای خرید به مغازه­ای می­روید و یک کیسه بدست دارید، فروشنده می­پرسد این جنس را به چه قیمتی خریده­ای؟

روزی­رسان کس دیگری است! اگر بخواهد به تو روزی بدهد، می­دهد! چکار داری من این جنس را از کجا و به چه قیمتی خریده­ام؟

برای این است که این شخص قبول ندارد که خدا روزی­رسان است، مشکل حسود هم همین است، قبول ندارد که خدا گنجِ لایزال دارد، قبول ندارد خدا غنی است، قبول ندارد خدا حکیم است.

درواقع حسود چند فحش به خدا می­دهد، می­گوید نه حکیم هستی، نه عادل هستی… باید به من عطا می­کردی نه به این شخص!… نه غنی هستی… یعنی درواقع حسود چند وصف خدا را قبول ندارد، ولو ممکن است عمامه­ی پانزده متری و محاسن سی سانتی و علم زیاد و عبادت طولانی داشته باشد.

ردپای حسادت در ماجرای هجوم به حضرت زهرا سلام الله علیها

در ماجرای هجوم به خانه­ی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها هم نتوانستند فضائل اولیه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را تحمل کنند، هم بعد هم که دیدند کار تمام شد و یک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که در ظاهر یک زن خانه­دار است، ناگهان بین مردان برود و طرف مقابل را بیچاره کند؟

همانطور که در ماجرای غدیر عرض کردم وقتی آن منافق گیر کرد گفت: اگر اینطور است سنگی از آسمان به سر من اصابت کند…

این گزارش که می­گوید بعد از اینکه خطبه فدکیه اتفاق افتاد و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بعد از آن قباله­ فدک را گرفت، آن بی­ادبِ دست­شکسته غلط زیادی کرد، برای این بود که نتوانست تحمل کند، نتوانست این همه عظمت را ببیند. وگرنه راه ساده­تر و بهتری برای ندادن قباله وجود داشت، اما نتوانست تحمل کند.

چطور حسد را کنترل کنیم؟

اولین راه حل کنترل حسد این است که ما این اوصاف خدا را قبول کنیم، اولین راه حل این است که ما قبول کنیم خدا غنی است. هرچه خدا به شما بدهد، اگر بخواهد می­تواند به من هم بدهد، غنی بودن خدا تمام نمی­شود.

دومین موضوع این است که خدا بالاتر از استحقاق من به من عطا می­کند، هرچه می­دهد زیاد می­دهد، جای دعوا کردن با خدا وجود ندارد، خدا عادل است، خدا حکیم است، همانطور که عرض کردم خدای متعال هرچیزی که به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین داده است، درواقع جیب ما را پُر کرده است؛ اگر به ما بگویند دست زهرای اطهر سلام الله علیها در قیامت باز است، یعنی برای ما باز است، پس جای حسادت نیست.

ما برگردیم آیات قرآن کریم را در مورد حضرت حق ببینیم، بعد ببینیم آیا باور داریم یا نه، مانند اینکه او رازق است.

حساسیت نسبت به نگاه ها

یکی از مشکلات حسود این است که به جایی می­رود، مثلاً ماشین و ساعت و کفش طرف را نگاه می­کند، خدای متعال می­فرماید: «وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ»،[16] مدام چشم نینداز، زشت است! بزرگ باش!

بعضی­ها طوری هستند که بقیه مجبور هستند که دارایی­های مادی و معنوی خود را از او مخفی کنند. البته خوب است که انسان کلاً پوشیده عمل کند، مدام تختر نداشته باشد و نمایش ندهد، اما از آنطرف هم انسان باید بزرگ شده باشد.

همانطور که یکی از علائم عفونت بدن تب است، حسادت هم علائمی دارد، یکی از آن­ها این است که اگر به من بگویند یک منبری در تهران پیدا شده است که وقتی حرف می­زند درّ و گوهر است، یا آیه می­گوید، یا روایت معتبر می­گوید، مطابق موازین توضیح می­دهد؛ اینجا من باید ببینم که آیا من خوشحال می­شوم که یک نوکر به نوکران اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اضافه شده است، آن هم نوکرِ علمدارِ موفق؛ یا اذیت می­شوم. این علامت حسادت است.

در مابقی امور هم همینطور است، بایستی مدام به خودمان دقت کنیم، وگرنه می­بینیم من هم به یک داوی افتاده­ام که از صبح تا شب با کسی می­جنگم، فکر می­کنم چون از نظر سیاسی با او اختلاف نظر دارم، فکر می­کنم چون از نظر فکری با او اختلاف نظر دارم، فکر می­کنم چون از نظر مذهبی با او اختلاف نظر دارم… اما خوب دقت کنم، می­بینم نسبت به او حسادت دارم! بعد من مواردی را بهانه کرده­ام که او را بزنم، وگرنه دعوا بر سر حسد است، و شاید این از مبتلابه­ترین بیماری­ها باشد.

یکی از جهاتی که امام عسکری سلام الله علیه و روحی فداه آقازاده­ی خود را مخفی می­کردند همین موضوع بود، چون همه نمی­توانستند تحمّل کنند که کسی پسری داشته باشد که همه­ی عالم بیچاره­ی یک نظر دیدنِ او باشند.

در «پناه می­برم»های قرآن کریم، یکی از موارد این است که «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ»،[17] چون حاسد خطرناک است.

لذا بخواهیم یا نخواهیم، این برنامه­هایی که شما می­بینید آدم­ها خودشان را نشان می­دهند، این مانند کسی است که در میان جنگ گرا بدهیم که کجا را بزنند.

طرف یک جفت جوراب هم بخرد نمایش می­دهد! اما اگر عقل او برسد بخاطر «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» این کار را نمی­کند.

من دوستی داشتم که ماشین گرانی داشت، با اینکه جوان بود ناگهان ماشین خود را فروخت، از او پرسیدم چرا این کار را کردی؟ گفت: دو روز بود که می­دیدم این کاسبِ مغازه­ی کناری من، وقتی من از ماشین پیاده می­شوم، طولانی این ماشین را نگاه می­کند، این ماشین به چشم او آمده بود، دیدم دل او می­سوزد. من بخاطر اینکه دل او نسوزد این ماشین را فروختم.

این فقط «باید مسئولان ساده­زیست باشند» نیست، مسئولان باید ساده­زیست باشند، اما این موضوع برای همه است، تفاوتی ندارد که در دولت مؤمنین باشیم یا در دولت کفار، ما نباید کاری کنیم که دل بقیه را بسوزاند، چون اگر آن شخص درست تربیت نشده باشد، با حسد خودش ما را می­زند، پس یک جهت این است که آسیب می­خوریم.

زمانی آقایی به من فرمودند که برای هر برنامه­ی تلویزیونی یک گوسفند قربانی کن. من عرض کردم مثلاً در سال بیش از صد برنامه دارم، اینطور باید یک دامداری تأسیس کنم! من چنین درآمدی ندارم!

ایشان فرمودند: پس آماده باش که ضربه بخوری!

نشان دادن خطرناک است.

نعمت‌های خدا را ببینیم

از آنطرف هم خدا دوست ندارد وقتی فضلی به شما عطا کرده است، ممسک باشید.

طرف سود بسیار زیادی کرده است، ولی می­گوید بازار خراب است! «وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ»،[18] بگو الحمدلله، خدا را شکر، خیلی خوب هستیم.

من یک مؤمن ربّانی را می­شناسم که در کهولت سن بسر می­برد و در ظاهر امر اینگونه است که بیشتر حافظه­ی خود را از دست داده است، مثلاً وقتی می­خواهد نماز بخواند، اطرافیان می­خوانند و او تکرار می­کند. توقع دارید خیلی چیزها را فراموش کرده باشد، ولی وقتی از او می­پرسید حال شما چطور است؟ می­گوید: الحمدلله! از این بهتر نمی­شود.

یعنی این را فراموش نکرده است که باید شکرگزار باشد!

زمانی از ایشان پرسیدم که شما در هفته، چند روز درس می­خواندید؟ گفتند: زمان ما فقط روز عاشورا و شهادت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تعطیل بود، 363 روز در سال درس می­خواندیم.

ایشان می­فرمودند که ما در فیضیه بودیم، دو ساعت به اذان صبح بیدار می­شدیم، چراغ نبود، برای مباحثه نمی­توانستیم متن را ببینیم، پول هم نداشتیم چراغ بخریم، همینطور در تاریکی بحث می­کردیم، من بحث را ارائه می­کردم، هم­مباحثه­ی من هم بحث را نقد و رد می­کرد، یک ساعت مانده بود به اذان صبح، چراغ حیاط فیضیه را روشن می­کردند، ما از روی کتاب تطبیق می­کردیم که آیا درست گفته­ایم یا نه!

مؤمن خودش را غرق در رحمت خدا می­داند، لذا اگر سرطان بگیرد می­گوید: الحمدلله بهتر از این نمی­شود… البته واضح است که به دنبال شفاء می­رود، اما می­گوید الحمدلله بهتر از این نمی­شود. تیر خورده است اما می­گوید الحمدلله بهتر از این نمی­شود.

راست هم می­گوید، برای همین هم اذیت نمی­شود.

توسّل به حضرت زهرا سلام الله علیها

چون شب ولادت است به همین یک جمله اکتفا می­کنم که راوی می­گوید به محضر امام صادق علیه الصلاة و السلام رفتم، صبح بود و حضرت در حال میل کردن صبحانه یا چیزی بودند، حضرت فرمودند: چه خبر؟

عرض کردم: امروز صحنه­ای دیدم که اذیت شدم.

حضرت فرمودند: چرا؟

راوی می­گوید وقتی من خواستم عرض کنم، حضرت می­خواستند لقمه را بر دهان مبارک خود بگذارند که من عرض کردم: وقتی در حال آمدن بودم، پیرزنی به زمین افتاد و گفت: «لَعَنَ اللهُ ظَالِمیِکِ یَا فَاطِمَة»…

یعنی عجیب است که وقتی این خانم به زمین افتاد، ناگهان به یاد بانوی اول و آخر عالم وجود افتاد که به زمین افتاد…

راوی می­گوید: حضرت دست خود را به پیشانی مبارکشان زدند و دیگر این لقمه را میل نفرمودند و فرمودند بیا تا به مسجد برویم که برای آزادی آن زن دعا کنیم.

دعا

خدایا! شب ولادت پدر امام زمان ارواحنا فداه است، با ظهور امام زمان ارواحنا فداه ما را هم از بند گناهان و بند علقه­ی دنیا نجات بده.

خدایا! نجات ما، حیات ما، ایمان ما، دنیا و آخرت ما را با ظهور امام زمان ارواحنا فداه آباد بگردان.

خدایا! امشب سلام و عرض ادب ما را به محضر امام زمان ارواحنا فداه ابلاغ بفرما.

خدایا! به برکت ولادت پدرِ بزرگوار حضرت حجّت ارواحنا فداه، قلب نازنین ایشان را از ما راضی و خشنود بگردان.

صلواتی مرحمت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه شعراء، آیه 88

[5] سوره مبارکه شعراء، آیه 89

[6] سوره مبارکه صافات، آیه 83

[7] سوره مبارکه حج، آیه 78 (وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ)

[8] سوره مبارکه بقره، آیه 34 (وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبَىٰ وَاسْتَكْبَرَ وَكَانَ مِنَ الْكَافِرِينَ)

[9] سوره مبارکه ص، آیه 76 (قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ ۖ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ)

[10] سوره مبارکه بقره، آیه 109 (وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ ۖ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّىٰ يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ)

[11] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۱۸، صفحه ۲۰۲ (طَارِقٌ اَلْمُحَارِبِيُّ : رَأَيْتُ اَلنَّبِيَّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي سُوَيْقَةِ ذِي اَلْمَجَازِ عَلَيْهِ حُلَّةٌ حَمْرَاءُ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ قُولُوا لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ تُفْلِحُوا وَ أَبُو لَهَبٍ يَتْبَعُهُ وَ يَرْمِيهِ بِالْحِجَارَةِ وَ قَدْ أَدْمَى كَعْبَهُ وَ عُرْقُوبَيْهِ وَ هُوَ يَقُولُ يَا أَيُّهَا اَلنَّاسُ لاَ تُطِيعُوهُ فَإِنَّهُ كَذَّابٌ .)

[12] سوره مبارکه مائده، آیه 67 (يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ)

[13] المخلصيات، جلد 3 ، صفحه 163 (حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ: حَدَّثَنَا ابْنُ مَنِيعٍ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ: حَدَّثَنَا يُوسُفُ، عَنْ كَثِيرِ بْنِ مُسْلِمٍ الْمُرَادِيِّ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: كُنَّا حَمَّالِينَ نَحْمِلُ الْفَاكِهَةَ إِلَى ابْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَكُنَّا إِذَا أَتَيْنَاهُ بِهَا أَمَرَنَا أَنْ نَضَعَهَا، ثُمَّ أَمَرَنَا أَنْ نَبْدَأَ فَنَأْكُلَ قَبْلَ أَنْ يَأْكُلَ مِنْهَا.)

[14] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۲، صفحه ۶۷ (وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : إِذَا مِتُّ ظَهَرَتْ لَكَ ضَغَائِنُ فِي صُدُورِ قَوْمٍ يَتَمَالَئُونَ عَلَيْكَ وَ يَمْنَعُونَكَ حَقَّكَ.)

[15] سوره مبارکه احزاب، آیه 33 (وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِينَ الزَّكَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا)

[16] سوره مبارکه طه، آیه 131 (وَلَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلَىٰ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنَهُمْ فِيهِ ۚ وَرِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ وَأَبْقَىٰ)

[17] سوره مبارکه فلق، آیه 5

[18] سوره مبارکه ضحی، آیه 11

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *