«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص صدیقه طاهره و امیرالمؤمنین علیهما أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
ان شاء الله خدای متعال ما را با شهدای کربلا محشور کند، هدیه به ارواح طیّبهی شهدا از صدر اسلام تا شهدای اخیر، و بویژه نماد تشیّع در روزگار ما، مرد واقعاً منتظرِ حضرت حجّت ارواحنا فداه، عبد خدا، شهید نصرالله، صلوات دیگری محبّت کنید.
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
مرور جلسهی گذشته
موضوع بحث ما ادامهی هفتهی گذشته است که نام آن را «باتلاق حسد» قرار دادیم.
حسد جزو آن بیماریهای اخلاقی است که خطرات آن برای دارندهی این رذیله، بمراتب بیشتر از که حسد دربارهی او اتفاق میافتد.
حسود به دنبال این است که یک کمال توهّمی را از کسی بگیرند
حسد میل به از بین بردن یک کمال توهّمی است، یعنی من نمیتوانم وجود یک کمال توهّمی در شما را تحمّل کنم.
چرا «توهّمی»؟
گاهی کمالی در شما هست، مثلاً صفای باطن، علم، اخلاق، پول دارید و من نمیتوانم آن را تحمل کنم، همینها هم خیلی با یکدیگر تفاوت دارند، مثلاً علم و پول با هم تفاوت دارند، علم به ذات ما نزدیک است، ولی پول عارضی است؛ میتوانند پول مرا سرقت کنند اما نمیتوانند علم مرا سرقت کنند. البته با پول میتوان کار خیر کرد، میشود به کربلا رفت، میشود به فقیری کمک کرد، میشود زن و بچه را خوشحال کرد؛ اما گاهی این کمال «کمال» هم نیست، مثلاً کسی خیلی فحاش است، دوست او این عمل را بزرگی میبیند و نمیتواند همین موضوع را هم تحمل کند و دوست دارد طرف مقابل این ویژگی را نداشته باشد.
درواقع حسد یک خساستِ مضاعفی است، یعنی من نمیتوانم تحمل کنم کسی چیزی را به شخص دیگری بدهد!
یا مثلاً نام کسی را در یک لیست انتخاباتی مینویسند و فکر میکنند این کمالی است، بعد مدام به او حسادت میورزند، حال که ممکن است با قرار دادن نام آن شخص در آن لیست، او را جهنمی کرده باشند.
نوعاً سیاستها جهنمی هستند، سیاستِ سالمِ باپدر و مادر خیلی به ندرت است. این موضوع آنقدر خطر بزرگی است که آن عالمانی که میگفتند منبر را به سیاست آلوده نکنید، منظورشان این خطر بود، یعنی آنقدر خطر دارد که آن را رها کنید. وگرنه اگر کسی بتواند در مسیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قدم بردارد یا بخواهد اصلاح یک امّت کند که یک عاقل نمیگوید این کار بد است. منتها آنقدر نوعاً در این موضوع دروغ و حسد و غیبت و تهمت و… جدی است که از ترس میگفتند رها کنید.
حال اسم طرف را در یک لیست قرار دادهاند، به این کار هم حسادت میکنند! این که کمال نیست، بلکه باید ببینیم آن کسی که نامش در آن لیست رفت، اگر رأی آورد، باید دید که پول تبلیغات را از کجا آورده بود، بعد نسبت به چه کسانی وامدار است، آیا درست عمل میکند یا نه، آیا از عهدهی این موضوع برمیآید یا نه، آیا خدمت میکند یا نه؛ اگر همهی اینها را طی کرد یک کمال رخ داده است، اینجا هم نباید به این شخص حسادت کرد.
گاهی طرف قبل از این حرفها، با پول حرام تبلیغ کرده است، زد و بند دروغ کرده است، مرتکب حرام شده است، غیبت کرده است و تهمت زده است، به جایی راه پیدا کرده است و مسئولیتی بدست آورده است و خرابکاری کرده است و در آنجا هم ترک فعل کرده است و فساد رخ داده است؛ اینها که حسادت ندارد! جهنمِ کسی که حسادت ندارد.
برای همین در بحث حسد میگویند که حسود به دنبال این است که یک کمال توهمی را از کسی بگیرند، که آن موضوع یا کمال است و یا توهم کمال است، اما شخص حسود نمیتواند تحمل کند.
این یک بیماری است، آدمی که سعه صدر ندارد، به بیماری حسد دچار میشود و نمیتواند تحمل کند.
درمان علمی حسد در دعای ۲۲ صحیفه سجادیه
ببینید حضرت سجاد روحی فداه در دو جای دعای 22 صحیفه سجادیه چه میفرمایند. یعنی اگر کسی در خودش «حسد» را احساس کرد، یعنی یک خیر و کمال و رشد و فضیلتی در کسی دید و نتوانست تحمل کند… مرحلهی خطرناک این است که این حسادت به یک کلام یا عملی تبدیل شود، مثلاً میگویند دیشب فلانی اینجا منبر رفت، چقدر زحمت کشیده بود و منبر او پرمطلب بود، من میگویم اینطور هم نیست، همهی مطالب او کپی است!… یعنی این حسادت منجر به یک حرف و ظلم و غیبت و بهتانی تبدیل میشود، اگر این کار را هم نکنم، از درون بهم میریزم.
یعنی اگر کسی دچار حسد است، مانند کسی است که سرطان بدخیم پیشرفته دارد، این شخص باید نزد متخصص برود و ضجه بزند، آدمی که بیمار است بخاطر پُز دادن به دکتر مراجعه نمیکند، اینکه وقتی ما مریض میشویم به دکتر مراجعه میکنیم، پز نیست، سبک زندگی ماست!
حسود باید هزار برابر بیش از این به دکتر معنوی مراجعه کند، باید سریع هم به دکتر مراجعه کند، این از آن علاجهای فوری است.
چون اگر شما ببینید انبار پنبه آتش گرفته است، نمیگویید ان شاء الله فردا صبح اقدام میکنم، چون فردا صبح دیگر انبار و پنبهای در کار نیست.
اینکه در روایت فرمودند «إِنَّ اَلْحَسَدَ يَأْكُلُ اَلْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ»،[4] مانند آتش که وقتی به چوب میافتد، ناگهان میبینید گُر میگیرد و ضریب پیدا میکند، اگر کسی در خودش احساس حسد دارد، باید باسرعت به سراغ طبیب معنوی و طبیب نفس برود، باید سحرها در گوشهای امام زمان ارواحنا فداه را صدا کند و ضجه بزند، ان شاء الله خدای متعال روزی کند.
حال ببینید حضرت سجاد سلام الله علیه در دعای 22 صحیفه، در دو عبارت جدا از هم اینطور بیان میکنند که «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»… همینطور که مشخص است صلوات مدخلیت دارد، بعد عرض میکنند «وَ خَلِّصْنِی مِنَ الْحَسَدِ» خدایا! مرا از حسد نجات بده.
بعد با فاصلهی اندکی به خدای متعال عرض میکند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی سَلَامَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ» خدایا! سینهی سالمی به من روزی کن که بیماری نداشته باشد، این سینه از حسد بیشائبه باشد، «حَتَّی لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِک عَلَی شَیءٍ مِنْ فَضْلِک»، که اگر تو چیزی به کسی دادی، من بتوانم تحمل کنم.
در خود دعا، بخشی از درمان وجود دارد، بخش علمی درمان حسد، همین چیزی است که حضرت سجاد علیه السلام میفرمایند.
خدایا! به من روزی کن که سلامت سینه و قلب و صدر پیدا کنم و قلب من سلیم شود…
جلسهی گذشته عرض کردم که حسد یکی از بیماریهایی است که اگر او باشد، قلب سلیمی به کار نیست، و ما باید با قلب سلیم به قیامت برویم، یکی از شرایط قلب سلیم هم این است که باید در آن قلب «حسد» وجود نداشته باشد.
خدایا! به من سلامتی صدر روزی کن، «مِنَ الْحَسَدِ حَتَّی لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِک عَلَی شَیءٍ مِنْ فَضْلِک»؛ اگر تو به کسی لطفی کردی و فضلی دادی، من بتوانم تحمل کنم.
خیلی اوقات چون آدمها کوچک هستند، انسان نسبت به اقران خود اذیت میشود، انسان نسبت به زیردست خود اذیت میشود. گاهی معلم به شاگرد خود حسادت میکند، استاد به طلبه حسادت میکند که عجب استعدادی دارد! و نمیتواند تحمل کند. باجناقها، جاریها، برادرها…
«يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا»،[5] حضرت یعقوب به حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیهما السلام فرمود این خواب خودت را برای برادرانت بازگو نکن…
اینجا حضرت یوسف خواب ویژهای دیده است، این از آن خوابهایی است که ما هیچ تصوری از آن نداریم، چون حضرت یوسف به پدر خود عرض کرد: «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ»،[6] اینکه ستاره و ماه و خورشید سجده میکنند یعنی چه؟ آدمیزاد یک قدِ بلندِ ممتدی دارد، در رکوع خَم میشود، بعد به خاک میافتد که سجده میکند؛ اما کُره چطور سجده میکند؟ حضرت یوسف چه چیزی دیده است؟ لذا علم تعبیر خواب اصلاً آموزشی نیست؛ چیزی دیده است که وقتی میخواهد به زبان این دنیا ترجمه کند، میگوید: دیدم سجده میکنند!
اینکه ستاره و ماه خورشید سجده کردند یعنی چکار کردند؟ شما چه تصویری از این موضوع دارید؟
حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام گفت دیدم یازده ستاره و ماه و خورشید به من سجده کردند، حضرت یعقوب علی نبیّنا و آله و علیه السلام فرمود: «يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ»، این موضوع را به برادرانت نگو.
آنها اصلاً نمیتوانند تصوّر کنند سجدهی ماه و خورشید یعنی چه، اما توان تحمل کردن را هم ندارند!
«اقران» محل خطر است، طلبهها با هم، هیئتیها با هم، هیئتها با هم…
گاهی میخواهند ما را دعوت کنند میگویند: حاج آقا! ما جلسهای داریم که از این سر و صداها ندارد!
حال که تو میخواهی دعوت کنی، چرا بدگویی بقیه را میکنی؟
بگو ما مینشینیم و منبر را گوش میدهیم، چرا نسبت به بقیه بدگویی میکنی؟ چون یک رقابت ذهنی دارند.
حضرت سجاد علیه السلام به خدای متعال عرض میکند: خدایا! به من روزی کن، «وَ ارْزُقْنِی سَلَامَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ حَتَّی لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِک»، تا حسودی هیچ کسی را نکنم، «عَلَی شَیءٍ مِنْ فَضْلِک»، «وَ حَتَّی لَا أَرَی نِعْمَةً مِنْ نِعَمِک عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِک» من هیچ نعمتی از نعمتهای تو را نبینم که به کسی دادی، «فِی دِینٍ»، کسی حال عبادت دارد، کسی توفیق دارد و هر روز سحر زیارت عاشورا میخواند، به کسی یک نعمت دینی دادهای، «أَوْ دُنْیا»، یا یک نعمتِ مادیِ دنیایی به کسی دادهای، «أَوْ عَافِیةٍ» کسی سلامتی دارد، «أَوْ تَقْوَی» به کسی تقوا دادهای، «أَوْ سَعَةٍ» به کسی سعهای عطا کردهای، «أَوْ رَخَاءٍ» به کسی آسایشی عطا کردهای،… اگر از این چیزها در کسی دیدم «إِلَّا رَجَوْتُ لِنَفْسِی» من اینها را برای خودم بخواهم، «أَفْضَلَ ذَلِک» بالاتر از اینها را بخواهم، ولی «بِک وَ مِنْک»، اینها را به تو و از تو ببینم، «وَحْدَک لَا شَرِیک لَک» فقط از تو ببینم.
نگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به نعمات
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هر وقت خاطره تعریف میکرد اینطور میفرمود، مثلاً از حضرت میپرسیدند چه اتفاقی در خندق رخ داد؟ حضرت میفرمودند: آن زمانی که خدا خواست عمرو بن عبدود را به دست من بکشد!
وقتی میپرسیدند که مردم میگویند شما درِ قلعهی خیبر را از جا کندید، حضرت میفرمودند: خدا خواست این امر بدست من اتفاق بیفتد.
این موضوع را در فضائل حضرت گفتهاند، ضمن اینکه آقایی و بندگی حضرت هم هست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «وَ اَللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جِسْمَانِيَّةٍ لَكِنْ بِقُوَّةٍ إِلَهِيَّةٍ»،[7] با ماهیچههای بازو نمیشد درِ قلعه را از جای خود کَند، بلکه این قوّت الهی بود که خدای متعال روزی من کرد!
کسی که اینطور به دنیا نگاه میکند، چون چیزی را از خودش نمیبیند، دچار کبر نمیشود، ضمن اینکه اگر چیزی را در کسی ببیند، دچار حسد نمیشود، چون میگوید خدا عطا کرده است.
اگر حسود خودش را درمان نکند
اگر حسود خودش را درمان نکند، بین او و خدا غضب شدید پیدا میشود، از خدا انتقام میگیرد.
ابلیس دید ظاهراً آدم خیلی برای خدا مهم است، گفت: «بِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»،[8] من همهی اینها را اغوا میکنم.
وگرنه ابلیس به ما چکار داشت؟ درواقع اصلاً با ما کار نداشت، بلکه این احمق میخواهد تا روز قیامت نعوذبالله به خدا بفهماند که خدا اشتباه کرده است، وگرنه اصلاً با ما کاری نداشت! بهانهی ابلیس ای نبود…
انسان در حسد مرتکب گناهانی میشود که بهانه پیدا میکند، مثلاً میگویند چرا اینقدر فلانی را تخریب میکنی؟ میگوید: چون اصلاحطلب است! چون اصولگراست! چون هیئتی است! چون هیئتی نیست!
منتها اگر دقت کنید میبینید که گیر این شخص در جای دیگری است، نمیداند چه بگوید، برای همین بهانهتراشی میکند.
خدای متعال به ابلیس فرمود که چرا سجده نکردی؟ گفت: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»![9]
انصافاً شما با خودتان حساب و کتاب کنید و ببینید صورتِ استدلالِ شیطان چیست، میگوید چون مرا از آتش درست کردی و آدم را از خاک درست کردی، پس من بهترم!
آیا آتش اصالتِ افضلیتِ ذاتی بر خاک دارد؟ آیا هرگز قیمت آتش به اندازهی صد قیرات الماس میشود؟
درواقع ابلیس نمیداند چه بگوید، حسادت کرد، بعد که خواست جواب بدهد، باید چیزی میگفت، برای همین گفت: چون من از آتش هستم و آدم از خاک!
حال اگر برعکس بود و خدای متعال به او امر میکرد که سجده کن، سجده نمیکرد و میگفت چون من از خاک هستم و این از آتش است! یعنی درواقع استدلالی به کار نبود، فقط میخواست چیزی بگوید که توجیه کند.
مثلاً طرف براحتی غیبت باجناق و جاری و خواهرشوهر و شوهر خواهر و… خود را میکند، به او میگویند چرا غیبت میکنی؟ براحتی توجیه میکند.
مثلاً طرف به عروسی میرود و کاملاً هم سیر میشود، وقتی بیرون میآید میگوید: به ما که چیزی نرسید! برفرض که چیزی به تو نرسید، باید آبروی مؤمن را ببری؟
ریشهی خیلی از این مشکلات همین حسد است، این شخص در ظاهر متوجّه نیست و فکر میکند گیر در جای دیگری است، اما اگر به خودش مراجعه کند خواهد دید که نمیتواند فضل این شخص را تحمل کند.
مثلاً میگویند فلانی بصورت ناشناس، صد میلیون تومان به هیئتی کمک کرد، میگوید: خدا روزی کند که انسان روزی حلال بدست بیاورد!
آیا واقعاً تو در این حد از مال طرف خبر داشتی که چنین فسق کبیری را به او نسبت بدهی؟ نه! نمیتواند تحمل کند.
راه تشخیص حسد این است که انسان ببیند آیا میتواند تحمل کند یا نه.
البته به کسی که دچار حسد میشود خیلی آزار میسد، ولی آزار او قابل قیاس با آتشِ درونِ سینهی خودِ حسود نیست.
حسود نمیتواند بندگی کند
آن زنی که جمل درست کرده بود، زمانی چنان به امّ المؤمنین حضرت خدیجه سلام الله علیها جسارت کرد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کردند و گریهی ایشان بند نمیآمد.
گاهی آن کسی که مورد حسد واقع میشود، خیلی اذیت میشود، اما هیچ کسی به اندازهی حسود اذیت نمیشود. خود حسود میفهمد که چقدر میسوزد، و اگر این حسد را درمان نکند، هرچه میگذرد، اول با خدا دعوا میکند و نمیتواند تحمل کند.
حسود دیگر نمیتواند بندگی کند، چون با ربّ العالمین طرف نیست، بلکه نستجیربالله با یک ظالم طرف است.
اگر شما احساس کنید کسی اموال شما را غصب کرده است و پدر و مادرتان را کشته است، مگر میتوانید به او محبت کنید؟ مگر اینکه در جایی بترسید و ادا دربیاورید.
انسان حسود نسبت به خدا، این فرصت بندگی را از دست میدهد.
یکی از ویژگیهای اولیای خدا که حسد ندارند این است که خیلی با خدا حال میکنند!
چند منشأ حسد
اگر بخواهیم حسد را درمان کنیم، باید چکار کنیم؟ یک راه این است که بدانیم، گیر ما با خودمان است، باید بگردیم و گیر را در خودمان پیدا کنیم.
بعضی از علما، چند منشأ برای حسد پیدا کردهاند، البته اینها استقراء تام نیست.
مثلاً یکی از آنها کبر است. چون من بخاطر توهّمی که دارم، خودم را بزرگ میبینم، در حالی که هیچ چیزی نیستم، وقتی فضلی در کسی میبینم، نمیتوانم تحمّل کنم، احساس میکنم این شخص به بزرگی من تنه میزند، درحالی که من اصلاً بزرگی ندارم، بلکه توهمِ بزرگی دارم.
مورد دیگر «تعزز» است، طرف میگوید این شخص هم عزیز و گرامی شده است و از فردا مرا تحویل نمیگیرد! برای همین نمیتوانم تحمل کنم.
مورد دیگر «خبث باطن» است…
این موارد را میگویم که آدمی که مانند من نعوذبالله گرفتار حسد است، باید برای درمان عجله کند، چون این موضوع خطرناک است، و متأسفانه این خطری است که بین ما شایع است.
بعضی از عیوب، بعضی از حرامها، چون در جامعه به چشم میآید، خیلی راجع به آنها صحبت میشود، البته هر گناهی خطرناک است، اما بعضی گناهها مانند حسد، خطرِ ناگهانیِ سقوطکنندگی دارد ولی ممکن است انسان حرارت آن را حس نکند.
اگر انبار آتش بگیرد سنسورها کار میکنند، اما اگر حسودیِ انسان، او را آتش بزند، سنسورها متوجه این سوختگی نمیشوند.
وقتی حبّ و بغض در مسئلهی ولایت و برائت تراز نباشد
دشمنی «حسد» بهمراه خواهد داشت، اینکه اینقدر به ما گفتهاند که باید در دوستی و دشمنی «معیار» داشته باشید، تولّی و تبرّی «معیار» دارد.
جلسهی گذشته من مطلبی گفتم که به چند نفر از دوستان ما برخورده بود، که چرا تو میگویی دعواهای سیاسی ریشهی حسد دارد؟ حق و باطل است!
من انکار نمیکنم که ممکن است دعوا در موارد استثنائیِ معدودی حق و باطل باشد، ولی کلمات امام را در مورد دعوا ببینید. همینکه من خیال کنم حزب من همیشه حق است و حزب طرف مقابل باطل محض است، خود همین موضوع از کبر است. همینکه عیوب حزب مقابل را میبینم و عیوب خودم را نمیبینم، این از کبر است که ریشهی حسد است.
این نگاه برای آن داغها انقلابی همه را طاغوتی میداند، فقط رویشان نمیشود بگویند! میگوید آن فقهایی که اینها را تأیید کردهاند هم با آنها بودند و دست همگیشان در یک کاسه است!
براحتی به همه فحش میدهد، چون خیال میکند خودش حق است، در حالی که سادهترین مسائل را از هم تشخیص نمیدهد.
طرف میگوید چرا چنین گفتی؟ بعضی از دعواها حق و باطل است!
بله! دعواهای نادری حق و باطل است، ولی این دعواهایی که من در فضاهای رسانهای میبینم که عیبِ واضحِ گروه خود را نمیبیند و عیبِ دیگران را درشت میبیند، این برای حق و باطل نیست.
اگر دوست نداشته باشند هم، این واقعیت است.
انسان باید خیلی مراقب باشد که دین خود را برای سیاست ندهد، سیاستی که دینی نیست، خطرناک است، و نوعاً سیاستها دینی نیست. سیاستِ دینی استثنائی و نادر است.
شما فضاهای انتخاباتی را ببینید، حالا که الحمدلله فاصله داریم و معلوم هم نیست که بعداً چه کسی میخواهد نامزد شود، چند نامزد در مسئلهی ریاست جمهوری… اینها قبول کردهاند که یک شورای نگهبانی هست، اینها را در شورای نگهبان تأیید کردهاند؛ تو به صلاحیتِ طرف چکار داری؟ تو بگو من میتوانم این کار را کنم.
اصلاً شما تقریباً نمیبینید که کسی بگوید من میخواهم چکار کنم، بلکه یکدیگر را تخریب میکنند! در صورتی که تأیید صلاحیت این نامزدها به شورای نگهبان مربوط است، نه این نامزدها! تو نشان بده که اصلح هستی! مثلاً بگو من میتوانم این کارها را انجام دهم، من این سابقه را دارم، من این ایدهها را دارم، من اینجا فلان کار را اجرا کردهام…
اصلاً شما چنین چیزی را نمیبینید، بلکه فقط دشمنی میبینید؛ و هر کسی که بیشتر بزند، طرفداران او تشویق میکنند!
برای همین است که عرض میکنم این دعواها، دعواهای دینی نیست، دعواهای سیاسی است، نوعاً سیاستِ باطل است.
اگر کسی عرضه دارد باید بگوید اگر من بیایم این مورد را از نقطهی Aبه نقطهی B میبرم و فلان ایده را دارم، موارد اینچنینی را در اشلِ کوچکتر در فلان جا اجراء کردهام. اما اصلاً چنین چیزی نیست.
مشکل کجاست؟ مشکل این است که حبّ و بغض اینها تنظیم نیست.
طرف به من میگفت چطور تو در مسائل حق و باطل، مانند ولایت و برائت، ایستادهای؟
فلان فلان شده! آنجا حق محض در برابر باطلِ محض است! اینجایی که تو میگویی حق محض در برابر باطل محض نیست! آنجا معصوم در مقابل طاغوت و منافق قرار گرفته است، اینجا دو نفر که مثلاً فرض بفرمایید شورای نگهبان اینها را تأیید اولیه کرده است، یعنی اینجا مسئله حق محض و باطل محض نیست! قیاسِ این دو موضوع برای پرت بودنِ آدمی است که این کار را میکند.
تولّی و تبرّی را که در اینجاها خرج نمیکنند! حق و باطل را که در اینجاها خرج نمیکنند!
خیلی از اوقات، این کسانی که شما میبینید در فضاهای رسانهای دیگری را میزنند، برای این است که شبها خواب میبینند کاندیداهای دورههای بعدیِ بعضی از احزاب باشند، شما نمیدانید. بعضیها وقتی سه مرتبه به گفتگوی ویژهی خبری میآیند، دیگر خوابِ ریاست جمهوری میبینند.
حداقل من با خیلی از اینها ارتباط دارم، در بینشان آدم سالم هم هست، ولی آدمِ اینطور هم هست، این دعواها را به این راحتی، حق و باطل نبینید.
نمونه این است که ببینید در موارد گذشته، چقدر نامزد انتخاباتی داشتهایم که شما برای او رگ گذاشته بودید، دو سال بعد جرأت نمیکردید او را به گردن بگیرید.
این امور، امورِ نسبی هستند، مگر یک موارد استثنائی، یک آدمِ متّقیِ اهلِ تقوای، خبرهی کاربلدی؛ انسان نباید به این راحتی وارد دعوا شود.
کسانی وارد دعوا میشوند که سرِ جای خود، دعوای درست ندارند.
میگویند اگر بچه در بچگی، بچگی نکند، تا آخر عمر خود بچگی میکند.
اگر حبّ و بغض شما در ولایت و برائت، سر جای خود درست نباشد، با هر کس و ناکسی، بیخود محبّت یا بیخود دشمنی میکنید.
اگر ولایت و برائت شما درست باشد، زن و شوهر به خودشان اجازه نمیدهند که به پدر و مادر یکدیگر بیادبی کنند، یک حریمی برای دعوا نگه میدارند، چون میگویند این شخص که قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که نیست! این زنِ جملساز که نیست! این شخص شیعه است، این شخص خوبیهایی دارد و بدیهایی، مانند من که خوبی و بدی دارم، «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا»،[10] با این شخص طوری دشمنی نکنم که انگار با معاویه طرف هستم، این شخص اینطور نیست.
دعواهای سیاسی هم همینطور است، مگر در موارد استثنائی، مگر جایی که طرف باطلِ محض است. ما براحتی به دیگران برچسب میزنیم که مثلاً فلانی جاسوس است و فلانی نفوذی است و فلانی… و اگر همان لحظه ما را به دادگاه ببرند، چون سندی نداریم، لال میشویم.
عداوت، حسادت میسازد
عداوت، حسادت درست میکند و شخص نمیتواند تحمل کند.
اگر برای ابوذر سلام الله علیه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویند… وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مدح کرد، ابوذر بلند شد و گفت: «فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَلَأْتَ قَلْبِي فَرَحاً وَ سُرُوراً فَزِدْنِي»،[11] یا رسول الله! جگرم را خنک کردید و قلب مرا شاد کردید، باز هم بگویید…
این نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؛ مؤمن اگر نسبت به هر مؤمنی فضیلت بشنود، باید ذرهای از این حالت را داشته باشد، باید قلب مؤمن پُر از فرح و سرور شود، اینکه بشنود شیعهای خیری دارد.
یکی از راههای درمان عملیِ حسد
یکی از راههای عملی درمان حسد هم همین است.
اگر در خودم احساس میکنم ایشان یک خیر و فضیلت و کرامت و دارایی و لطفی از جانب خدا دارد، دل من برنمیدارد، طوری تظاهر و عمل کنم که خیلی دوست دارم. در ابتدا سخت است، حتّی ممکن است او نداند و فکر کند شما نسبت به او خیلی لطف دارید، اما درواقع شما لطف ندارید، ولی تمرین میکنید که به او محبت کنید.
کسی در جایی غیبت میکند، شما دوست دارید همراهی کنید، اما آنجا میگویید اینطور نیست، و از طرف تعریف میکند. اینجا این شخص میخواهد با خودش مبارزه کند که تحمل کند خوبیِ دیگران را بگوید.
دور از محضر شما ممکن است نود و پنج درصد ما به حسادت آلوده باشیم، به خدا پناه میبرم، این از آن بیچارگیهای خیلی رایج است، حتّی ممکن است شخصی به همسر خود که ارتقائی پیدا کرده است حسادت کند!
اینجا باید سعی کن بجای اینکه غیبت کند، پشت سر آن شخص خیر بگوید و به نفع او حرف بزند. ممکن است ابتدای کار از این موضوع اذیت شود، اما این موضوع بمرور در انسان سعه ایجاد میکند.
اولیای خدا در مواجهه با نعمات دیگران
اولیای خدا کلاً برعکس عمل میکنند، اولیای خدا چون عقلشان میرسد، آن لحظهای که چیزی در کسی میبینند و دلشان میخواهد…
البته به شما عرض کنم که من وارد بحث غبطه نشدم، ما اصلاً مثلاً نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غبطه هم نمیخوریم، چون در موضوع غبطه شما باید یک سنخیتی داشته باشید که غبطه بخورید، مثلاً شهدا به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام غبطه میخورند، اینها در «شهادت» یک سنخیتی با حضرت اباالفضل العباس علیه السلام دارند ولی میبینند خیلی فاصله دارند. اما من نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غبطه هم ندارم، چون نسبتی ندارم که بخواهم غبطه بخورم. مثلاً من به مالک اشتر و عمار غبطه میخورم، البته این بدین معنا نیست که بگویم با آنها هم سنخیتی دارم، اما مثلاً در تشیع یک خط ربطی داریم، اینجا جای غبطه دارد.
وقتی اولیای خدا خیری در جایی میبینند، میدانند که خدای متعال این خیر را عطا کرده است، و میگوید به سراغ خدای متعال میروم.
دیدهاید مثلاً در دعاهای عرفهای که منسوب به سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام است، این موضوع زیاد است: ای خدایی که ابراهیم را خلیل خودت قرار دادی…
حضرت ابراهیم علیه السلام خلیل شد، حال من هم یک بنده شوم…
مانند این است که بگویند تو که توانستهای بدون وسیله از کوه بالا بروی، دو قدم هم با ما همراه شو. اینجا کار دوم خیلی کوچکتر از کار اول است.
«یا رآدَّ یُوسُفَ عَلى یَعْقُوبَ»،[12]… اگر کسی چیزی گم کند میگوید: خدایی که یوسف را به یعقوب برگرداندی، آن هم با آن همه فاصله و دشمنی و مصیبت، این گمشدهی مرا هم به من برگردان.
یعنی اتفاقاً بجای حسد به سراغ آن کسی میرود که گنجینهدار است.
حضرت زکریا علی نبیّنا و آله و علیه السلام سینی غذا را برداشت و بر حضرت مریم سلام الله علیها وارد شد، اما دید که غذایی از بهشت برای حضرت مریم سلام الله علیها آمده است؛ «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا»،[13] این موضوع مدام تکرار شد.
همانطور که میدانید حضرت زکریا علی نبیّنا و آله و علیه السلام پدرِ شهیدِ بزرگِ تاریخ حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیه السلام است، که از امام حسین علیه السلام نور گرفته است. زکریا جزو گریهکنان امام حسین علیه السلام قبل از خلقت حضرت است، حضرت زکریا و حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیهما السلام جزو پیرغلامان حقیقیِ کریهکنان امام حسین علیه السلام هستند.
«هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ»،[14] حضرت زکریا علی نبیّنا و آله و علیه السلام گفت: خدایا! تو یک مریم به این دنیا آوردهای که غذای او را رسماً از بهشت میآوری، من هم یک بندهی بیچارهی تو هستم، تو که میتوانی یکی از این مریمها هم به من عطا کن.
وقتی انسان از خدا بخواهد، دیگر کاری به اسباب هم ندارد، چون میداند خدا تواناست.
حضرت زکریا در جای دیگری به خدای متعال عرض کرد که «رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ»،[15] خدایا! تو که میتوانی کسی مانند مریم بیاوری، یک فرزند هم به من بده.
اتفاقاً در آن موقعیتی که حسد بعضیها را وسوسه میکند، عبد خدا خوب کاسبی میکند.
قبلاً زیاد برای شما عرض کردهام که «أعمَش» میگوید در حال رفتن به حج بودم، زنی در گوشهای نشسته بود…
أعمش میگوید در آن روزگاری که جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سکهی رایج بود، دیدم این زن میگوید: «يَا رَادَّ اَلشَّمْسِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَيْضَاءَ نَقِيَّةً بَعْدَ مَا غَابَتْ»،[16] ای خدایی که به احترام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خورشید را برگرداندی، «رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي»؛ اگر بخواهی چشم مرا به من برگردانی که برای تو کاری ندارد!
یعنی مؤمن اینطور است که بجای اینکه نسبت به صاحب نعمت حسادت کند، اتفاقاً به سراغ نعمتهای بزرگ میرود، میگوید: «يَا رَادَّ اَلشَّمْسِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»! من هم محبّ علی هستم! این چشم مرا برگردان.
أعمش میگوید من مبهوت شدم، خواستم ببینم عاقبت این بانو چه خواهد شد، به حج رفتم و برگشتم، دیدم این بانو در کاروانی در حال خدمت کردن است، جلو رفتم و عرض کردم: آیا شما میبینید؟ فرمود: بله!
عرض کردم: چه اتفاقی رخ داد؟ فرمود: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در خواب دیدم، حضرت دست مبارک خود را روی چشم من گذاشت و مرا دعا کرد، از خواب بلند شدم، خدای متعال چشم مرا به حرمت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگرداند.
أعمش میگوید من خیلی لذّت بردم، با اینکه مسافر بودم و مبلغ زیادی همراه خود نداشتم، سکهی طلایی بهمراه خود داشتم که آن را به این بانو دادم، آن بانو این سکه را جلوی من پرت کرد و فرمود: آن امیرالمؤمنین که به من چشم داده است، نان مرا هم میدهد.
مؤمن اتفاقاً از این فرصتی که دیگران با حسد از آن سقوط میکنند.
لذا هرچه به ما فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگویند، خوش به حال ما میشود، چون میتوانیم با آن فضیلتها حرف بزنیم.
توسّل به امام زمان ارواحنا فداه
من در جایی ندیدهام اما مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه اینطور میگفتند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بین در و دیوار امام زمان ارواحنا فداه را صدا کردهاند… اگر اینطور باشد، آن لحظهای هم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را روی زمی میکشیدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم امام زمان ارواحنا فداه را صدا میکردند… اگر اینطور باشد، آن لحظهای هم که دختران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به سمت قتلگاه میدویدند، امام زمان ارواحنا فداه را صدا میکردند… آن لحظهای که میخواستند با لباس نامناسب وارد مجلس شوند، به دنبال امام زمان ارواحنا فداه میگشتند…
این همان چیزی است که بقیهی ائمه علیهم السلام هم دارند، اگر روزی دستمان به دامان ایشان برسد، عمر خود را به ایشان خدمت میکنند… این موضوع را به ما هم عطا کردهاند… آن کسی که اولیای خدا، بلکه ائمه علیهم السلام او را صدا زدهاند، اجازه دادهاند که ما هم او را صدا بزنیم… آن آقایی که پروندهی ما بدست ایشان است، همهی نعمات ما از جانب او رسیده است…
ما اینطور هستیم که اگر کسی یک چای بدست ما بدهد، قطعاً از او تشکر میکنیم، امکان ندارد که ما نسبت به کسی که به ما لطفی داشته است، بیادبی کنیم…
ما از صبح تا شب بر سرِ سفرهی امام زمان ارواحنا فداه هستیم و چقدر ایشان ما را گردن گرفته است، خدا شاهد است که با یقین میگویم، میشود قسم خورد که امام زمان ارواحنا فداه در سحرهایی برای ما استغفار کرده است… من حال ندارم سحر بلند شوم که به حال خودم گریه کنم ولی امام زمان ارواحنا فداه سحر بلند شده است و به حال من گریه کرده است…
نمونهی واضح این موضوع آن روایتِ امام صادق علیه الصلاة و السلام است که راوی میگوید وقتی به دیدن حضرت رفتم، عرض کردم: آقا! چهرهی شما بهم ریخته است، چه اتفاقی رخ داده است؟ حضرت فرمودند: دیشب تا صبح به یاد شیعیان دوران غیبتِ پسرم گریه کردم…
من خودم از حال خودم خبر ندارم و شبها تا صبح میخوابم، اما او سحر بلند شده است و برای ما واسطهگری کرده است…
شما قرآن کریم را نگاه کنید، یک طرف را میبینند که حضرت ابراهیم علیه السلام یک یا دو مرتبه دارد… که وقتی خدای متعال میخواست قوم لوط با آن حجم از کثافت و وقاحت عذاب کند، خدای متعال مدام عرض میکند که خدایا! اینها غلط کردند، شاید جبران کنند، به آنها وقت بده…
ولیّ خدا اینطور است، خودش گناه نمیکند، ولی برای گناهان ما گردن کج میکند و میگوید: خدایا! اینها به من منسوب هستند، اینها مرا ندیدهاند، اینها نماز مرا ندیدهاند، اینها عبادت مرا ندیدهاند…
ما واقعاً ندیده هستیم…
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن…
ما کجا دیدهایم؟ ما کجا اخلاقِ کریمانه و آقایی و عبادت امام زمان ارواحنا فداه را دیدهایم؟
«السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ»[17]… آن لحظهای که به نماز میایستید فدای شما شوم… آقا جان! ما ندیده هستیم… ای کاش از جانب ما به شما آزار نمیرسید…
هر وقت این روایت به یاد من میافتد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي»،[18] میبینم از ما به امام زمان ارواحنا فداه زیاد آزار رسیده است… آقاجان! من نفهم بودم، ندیدم، ندانستم، غافل بودم، گیر بودم، تیر دنیا به من اصابت کرده بود…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «دَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ»،[19] کسی که تیر دنیا به او اصابت کرده است را رها کن… یعنی کار او تمام است…
اینجا منظور امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعنوان اصلی «معاویه» بود، اما هر کسی به اندازهی خودش… حضرت فرمودند: کسی که تیر دنیا به او اصابت کرده است، دیگر درمان ندارد… مگر اینکه آب گوارا، پادزهر جان، طبیب نفوس، حبیب قلوب…
آقا جان! وقتی در این دنیا مستکبران به ما زور میگویند، بیشتر میفهمیم که ما صاحب داریم…
اگر ظلم این ظالمان ما را به آن جایی برساند که این مستکبران دنیا اینطور به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فشار میآورند… اگر این موضوع ما را بیدار کند که یکپارچه «أینَ بَقِیَّةُ الله؟» بگوییم، احمقها نفهمیدهاند که به ما خدمت کردهاند…
گاهی انسان یک بیماری پیدا میکند، بالاخره یک «یا رَبّ» هم میگوید…
روضه و توسّل به حضرت زهرا سلام الله علیها
یا صاحب الزّمان! این روضه را برای شما میخوانم…
نوشتهاند مادر شما بعد از این ایام، دیگر «ذَابَ لَحْمُهَا»،[20] گوشت بدن آب شد… سن و سالی نداشت، هجده سال داشت اما «ذَابَ لَحْمُهَا»…
«ذهبی» شیعه نیست، میگوید: «مَاتَت وَهِیَ تَذُوبُ»… آب شده بود… «نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا»… «نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ»… مانندِ شبهی… معلوم نبود پارچه روی زمین افتاده است یا روی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…
به یاد یک بیتِ مرحوم آیت الله خِرسان افتادم… ایشان میگوید وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کرده بود، میخواست با خجالت چیزهایی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگوید، آنجایی که دارد «قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ»،[21] اینطور میگوید…
خب قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نزدیک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، میگوید رو کرد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امین الله است، خطا و کمکاری نکرده است، ولی همانطور که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام کمکاری نکرده است و شرمنده است، کسی که همه روی او حساب میکنند، امین الله است، مرحوم آیت الله خرسان اینطور میگوید که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: «وَدِیعَتُکَ الزَّهرَاءُ عَادَت کَمَا تَرَی» همینطور که میبینید، ودیعهی شما برگشته است، «وَلَکِنَّهَا عَادَت وَلَیسَت کَمَا هِیَا» ولی این فاطمه دیگر آن فاطمه نیست…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الکافی، جلد 2، صفحه 306 (عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ اَلْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلْحَسَدَ يَأْكُلُ اَلْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ .)
[5] سوره مبارکه یوسف، آیه 5 (قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَىٰ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا ۖ إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ)
[6] سوره مبارکه یوسف، آیه 4 (إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِين)
[7] الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، الجزء ۲، الصفحة ۵۱۹
[8] سوره مبارکه ص، آیه 82 (قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)
[9] سوره مبارکه اعراف، آیه 12 (قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ)
[10] سوره مبارکه توبه، آیخ 102 (وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)
[11] تفسير فرات الکوفي، جلد ۱، صفحه ۳۷۰ (فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ اَلْأَحْمَسِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي ذَرٍّ اَلْغِفَارِيِّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ [رَحِمَهُ اَللَّهِ عَلَيْهِ] قَالَ : كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذَاتَ يَوْمٍ فِي مَنْزِلِ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهَا وَ رَسُولُ اَللَّهِ يُحَدِّثُنِي وَ أَنَا لَهُ مُسْتَمِعٌ إِذْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا أَنْ بَصُرَ [أَبْصَرَ] بِهِ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَشْرَقَ وَجْهُهُ نُوراً وَ فَرَحاً وَ سُرُوراً بِأَخِيهِ وَ اِبْنِ عَمِّهِ ثُمَّ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ تَعْرِفُ هَذَا اَلدَّاخِلَ إِلَيْنَا حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ أَبُو ذَرٍّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ هُوَ أَخُوكَ وَ اِبْنُ عَمِّكَ وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ وَ أَبُو اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ [فِي اَلْجَنَّةِ ] فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا اَلْإِمَامُ اَلْأَزْهَرُ وَ رُمْحُ اَللَّهِ اَلْأَطْوَلُ وَ بَابُ اَللَّهِ اَلْأَكْبَرُ فَمَنْ أَرَادَ اَللَّهَ فَلْيَدْخُلْ مِنَ اَلْبَابِ يَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا اَلْقَائِمُ بِقِسْطِ اَللَّهِ وَ اَلذَّابُّ عَنْ حَرِيمِ اَللَّهِ وَ اَلنَّاصِرُ لِدِينِ اَللَّهِ وَ حُجَّةُ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ فِي اَلْأُمَمِ كُلِّهَا كُلُّ أُمَّةٍ فِيهَا نَبِيٌّ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى كُلِّ رُكْنٍ مِنْ أَرْكَانِ عَرْشِهِ سبعون[سَبْعِينَ] أَلْفَ مَلَكٍ لَيْسَ لَهُمْ تَسْبِيحٌ وَ لاَ عِبَادَةٌ إِلاَّ اَلدُّعَاءُ لِعَلِيٍّ وَ اَلدُّعَاءُ عَلَى أَعْدَائِهِ يَا أَبَا ذَرٍّ لَوْ لاَ عَلِيٌّ مَا [لاَ] أَبَانَ اَلْحَقُّ مِنَ اَلْبَاطِلِ [بَاطِلٍ] وَ لاَ مُؤْمِنٌ مِنْ كَافِرٍ وَ مَا عُبِدَ اَللَّهُ لِأَنَّهُ ضَرَبَ عَلَى رُءُوسِ اَلْمُشْرِكِينَ حَتَّى أَسْلَمُوا و عبد [وَ عَبَدُوا] اَللَّهَ وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ مَا كَانَ ثَوَابٌ وَ لاَ عِقَابٌ لاَ يَسْتُرُهُ مِنَ اَللَّهِ سَتْرٌ وَ لاَ يَحْجُبُهُ عَنِ اَللَّهِ حِجَابٌ بَلْ هُوَ اَلْحِجَابُ وَ اَلسِّتْرُ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ « شَرَعَ لَكُمْ مِنَ اَلدِّينِ مٰا وَصّٰى بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِي أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ وَ مٰا وَصَّيْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِيمَ وَ مُوسىٰ وَ عِيسىٰ أَنْ أَقِيمُوا اَلدِّينَ وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى اَلْمُشْرِكِينَ مٰا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اَللّٰهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشٰاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ » يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ اَللَّهَ [تَبَارَكَ وَ] تَعَالَى تَعَزَّزَ بِمُلْكِهِ وَ وَحْدَانِيَّتِهِ فِي فَرْدَانِيَّتِهِ [وَ فَرْدَانِيَّتِهِ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ] فَعَرَّفَ عِبَادَهُ اَلْمُخْلَصِينَ [من] نَفْسَهُ فَأَبَاحَ لَهُ جَنَّتَهُ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَهْدِيَهُ عَرَّفَهُ وَلاَيَتَهُ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَطْمِسَ عَلَى قَلْبِهِ أَمْسَكَ عَلَيْهِ مَعْرِفَتَهُ يَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا رَايَةُ اَلْهُدَى وَ كَلِمَةُ اَلتَّقْوَى وَ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ اَلْكَلِمَةُ اَلَّتِي أَلْزَمْتُهَا اَلْمُتَّقِينَ فَمَنْ أَحَبَّهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَبْغَضَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ تَرَكَ وَلاَيَتَهُ كَانَ ضَالاًّ مُضِلاًّ وَ مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ كَانَ مُشْرِكاً يَا أَبَا ذَرٍّ يُؤْتَى بِجَاحِدِ حَقِّ عَلِيٍّ وَ وَلاَيَتِهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَصَمَّ وَ أَبْكَمَ وَ أَعْمَى يَتَكَبْكَبُ فِي ظُلُمَاتِ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ« يٰا حَسْرَتىٰ عَلىٰ مٰا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّٰهِ » وَ أُلْقِيَ [يُلْقَى] فِي عُنُقِهِ طَوْقٌ مِنْ نَارٍ [اَلنَّارِ] وَ لِذَلِكَ اَلطَّوْقِ ثَلاَثُمِائَةِ شُعْبَةٍ عَلَى كُلِّ شُعْبَةٍ شَيْطَانٌ يَتْفُلُ فِي وَجْهِهِ الكلح [وَ يَكْلَحُ] مِنْ جَوْفِ قَبْرِهِ إِلَى اَلنَّارِ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ قُلْتُ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَلَأْتَ قَلْبِي فَرَحاً وَ سُرُوراً فَزِدْنِي فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ لَمَّا أَنْ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ فَصِرْتُ فِي [اَلسَّمَاءِ] اَلدُّنْيَا أَذَّنَ مَلَكٌ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ أَقَامَ اَلصَّلاَةَ فَأَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ [عَلَيْهِ السَّلاَمُ] فَقَدَّمَنِي وَ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ صَلِّ بِالْمَلاَئِكَةِ فَقَدْ طَالَ شَوْقُهُمْ إِلَيْكَ فَصَلَّيْتُ بِسَبْعِينَ صَفّاً [كل] اَلصَّفُّ مَا بَيْنَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ لاَ يَعْلَمُ عَدَدَهُمْ إِلاَّ اَلَّذِي خَلَقَهُمْ فَلَمَّا اِنْتَفَلْتُ مِنْ صَلاَتِي وَ أَخَذْتُ فِي اَلتَّسْبِيحِ وَ اَلتَّقْدِيسِ أَقْبَلْتُ إِلَى شِرْذِمَةٍ بَعْدَ شِرْذِمَةٍ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ فَسَلَّمُوا عَلَيَّ وَ قَالُوا يَا مُحَمَّدُ لَنَا إِلَيْكَ حَاجَةٌ هَلْ تَقْضِيهَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَظَنَنْتُ أَنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ يَسْأَلُونَ اَلشَّفَاعَةَ عِنْدَ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ لِأَنَّ اَللَّهَ فَضَّلَنِي بِالْحَوْضِ وَ اَلشَّفَاعَةِ عَلَى جَمِيعِ اَلْأَنْبِيَاءِ قُلْتُ مَا حَاجَتُكُمْ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي قَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ إِذَا رَجَعْتَ إِلَى اَلْأَرْضِ فَأَقْرِئْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِأَنْ قَدْ طَالَ شَوْقُنَا إِلَيْهِ قُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ وَ كَيْفَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ أَنْتُمْ أَوَّلُ [مَا] خَلَقَ اَللَّهُ خَلَقَكُمْ أَشْبَاحَ نُورٍ مِنْ نُورٍ فِي نُورٍ مِنْ سَنَاءِ عِزِّهِ وَ مِنْ سَنَاءِ مُلْكِهِ وَ مِنْ نُورِ وَجْهِهِ اَلْكَرِيمِ وَ جَعَلَ لَكُمْ مَقَاعِدَ فِي مَلَكُوتِ سُلْطَانِهِ وَ« عَرْشُهُ عَلَى اَلْمٰاءِ » قَبْلَ أَنْ تَكُونَ اَلسَّمَاءُ مَبْنِيَّةً وَ اَلْأَرْضُ مَدْحِيَّةً وَ هُوَ فِي اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي يَتَوَفَّاهُ [ينوي فيه بنوا فِيهِ] ثُمَّ خَلَقَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ رَفَعَ اَلْعَرْشَ إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ فَاسْتَوَى عَلَى عَرْشِهِ وَ أَنْتُمْ إِمَامُ عَرْشِهِ تُسَبِّحُونَ وَ تُقَدِّسُونَ وَ تُكَبِّرُونَ ثُمَّ خَلَقَ اَلْمَلاَئِكَةَ مِنْ بَدْوِ مَا أَرَادَ مِنْ أَنْوَارٍ شَتَّى وَ كُنَّا نَمُرُّ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ تُسَبِّحُونَ وَ تُحَمِّدُونَ وَ تُهَلِّلُونَ وَ تُكَبِّرُونَ وَ تُمَجِّدُونَ وَ تُقَدِّسُونَ فَنُسَبِّحُ وَ نُقَدِّسُ وَ نُمَجِّدُ وَ نُكَبِّرُ وَ نُهَلِّلُ بِتَسْبِيحِكُمْ وَ تَحْمِيدِكُمْ وَ تَهْلِيلِكُمْ وَ تَكْبِيرِكُمْ وَ تَقْدِيسِكُمْ وَ تَمْجِيدِكُمْ فَمَا نَزَلَ مِنَ اَللَّهِ فَإِلَيْكُمْ وَ مَا صَعِدَ إِلَى اَللَّهِ فَمِنْ عِنْدِكُمْ فَلِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ أَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِأَنَّهُ قَدْ طَالَ شَوْقُنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلثَّانِيَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ فَسَلَّمُوا عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ يَا مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ كَيْفَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ أَنْتُمْ صَفْوَةُ اَللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ خُزَّانُ عِلْمِهِ وَ أَنْتُمُ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ أَنْتُمُ اَلْحُجَّةُ وَ أَنْتُمُ اَلْجَانِبُ وَ اَلْجَنْبُ وَ أَنْتُمُ اَلْكُرْسِيُّ [اَلْكَرَاسِيُّ وَ] أُصُولُ اَلْعِلْمِ قَائِمُكُمْ خَيْرُ قَائِمٍ بِكُمْ وَ نَاطِقُكُمْ خَيْرُ نَاطِقٍ بِكُمْ فَتَحَ اَللَّهُ دِينَهُ وَ بِكُمْ [وَ مَا] يَخْتِمُهُ فَأَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَخْبِرْهُ بِشَوْقِنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عَرَجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلثَّالِثَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ فَسَلَّمُوا [وَ سَلَّمُوا] عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ لِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ أَنْتُمْ بَابُ اَلْمَقَامِ وَ حُجَّةُ اَلْخِصَامِ وَ عَلِيٌّ دَابَّةُ اَلْأَرْضِ وَ فَاصِلُ اَلْقَضَاءِ وَ صَاحِبُ اَلْعَضْبَاءِ [اَلْعَصَا] وَ قَسِيمُ اَلنَّارِ غَداً وَ سَفِينَةُ اَلنَّجَاةِ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا فِي اَلنَّارِ يَتَرَدَّى كَمْ فَقَمَ اَلدَّعَائِمَ وَ اَلْأَقْطَارَ اَلْأَكْنَافَ وَ اَلْأَعْمِدَةُ فُسْطَاطُنَا اَلسَّحَابُ اَلْأَعْلَى كرامين [كَوَامِيرُ] أَنْوَارِكُمْ [الأنوار كم] فَلِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ فَأَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِشَوْقِنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلرَّابِعَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ فَسَلَّمُوا [وَ سَلَّمُوا] عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا لِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ أَنْتُمْ شَجَرَةُ اَلنُّبُوَّةِ وَ بَيْتُ اَلرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ عَلَيْكُمْ جَبْرَئِيلُ يَنْزِلُ بِالْوَحْيِ مِنَ اَلسَّمَاءِ مِنْ عِنْدِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ فَأَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِطُولِ شَوْقِنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلْخَامِسَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ وَ سَلَّمُوا [فَسَلَّمُوا] عَلَيَّ فَقَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ لَهُمْ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ لِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ نَحْنُ نَغْدُو وَ نَرُوحُ عَلَى اَلْعَرْشِ بِالْغَدَاةِ وَ اَلْعَشِيِّ فَنَنْظُرُ إِلَى [عَلَى] سَاقِ اَلْعَرْشِ مَكْتُوبٌ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ [صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ] أَيَّدَهُ اَللَّهُ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ [ فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ] وَلِيُّ اَللَّهِ وَ اَلْعَلَمُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ وَ هُوَ دَافِعُ اَلْمُشْرِكِينَ وَ مُبِيرُ اَلْكَافِرِينَ فَعَلِمْنَا عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيٌّ مِنْ أَوْلِيَاءِ اَللَّهِ فَأَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِشَوْقِنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلسَّادِسَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ فَسَلَّمُوا [وَ سَلَّمُوا] عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا بَلَى يَا نَبِيَّ اَللَّهِ لِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ قَدْ خَلَقَ اَللَّهُ جَنَّةَ اَلْفِرْدَوْسِ وَ عَلَى بَابِهَا شَجَرَةٌ لَيْسَ مِنْهَا وَرَقَةٌ إِلاَّ عَلَيْهَا مَكْتُوبَةٌ حَرْفَيْنِ بِالنُّورِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عُرْوَةُ اَللَّهِ اَلْوَثِيقَةُ وَ حَبْلُ اَللَّهِ اَلْمَتِينُ وَ عَيْنُهُ عَلَى اَلْخَلاَئِقِ أَجْمَعِينَ وَ سَيْفُ نَقِمَتِهِ عَلَى اَلْمُشْرِكِينَ فَأَقْرِئْهُ مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ قَدْ طَالَ شَوْقُنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ فَسَمِعْتُ اَلْمَلاَئِكَةَ يَقُولُونَ لَمَّا أَنْ رَأَوْنِي « اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِي صَدَقَنٰا وَعْدَهُ » ثُمَّ تَلَقَّوْنِي فَسَلَّمُوا عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي سَمِعْتُ وَ أَنْتُمْ تَقُولُونَ « اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِي صَدَقَنٰا وَعْدَهُ [وَ أَوْرَثَنَا اَلْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ اَلْجَنَّةِ حَيْثُ نَشٰاءُ] » فَمَا اَلَّذِي صُدِقْتُمْ قَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ إِنَّ اَللَّهَ [تَبَارَكَ وَ] تَعَالَى لَمَّا أَنْ خَلَقَكُمْ أَشْبَاحَ نُورٍ مِنْ سَنَاءِ نُورِهِ وَ مِنْ سَنَاءِ عِزِّهِ وَ جَعَلَ لَكُمْ مَقَاعِدَ فِي مَلَكُوتِ سُلْطَانِهِ وَ أَشْهَدَكُمْ عَلَى عِبَادِهِ عَرَضَ [أعرض] وَلاَيَتَكُمْ عَلَيْنَا وَ رَسَخَتْ فِي قُلُوبِنَا فَشَكَوْنَا مَحَبَّتَكَ إِلَى اَللَّهِ فَوَعَدَنَا رَبُّنَا أَنْ يُرِيَنَاكَ فِي اَلسَّمَاءِ مَعَنَا وَ قَدْ صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ هُوَ ذَا أَنْتَ [مَعَنَا] فِي اَلسَّمَاءِ فَجَزَاكَ اَللَّهُ مِنْ نَبِيٍّ خَيْراً ثُمَّ شَكَوْنَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ إِلَى اَللَّهِ فَخَلَقَ لَنَا فِي صُورَتِهِ مَلَكاً وَ أَقْعَدَهُ عَنْ يَمِينِ عَرْشِهِ عَلَى سَرِيرٍ مِنْ ذَهَبٍ مُرَصَّعٍ بِالدُّرِّ وَ اَلْجَوَاهِرِ قَوَائِمُهُ مِنَ اَلزَّبَرْجَدِ اَلْأَخْضَرِ عَلَيْهِ قُبَّةٌ مِنْ لُؤْلُؤَةٍ بَيْضَاءَ يُرَى بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا وَ ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنَهَا بِلاَ دِعَامَةٍ مِنْ تَحْتِهَا وَ عِلاَقَةٍ مِنْ فَوْقِهَا قَالَ لَهَا صَاحِبُ اَلْعَرْشِ قُومِي بِقُدْرَتِي فَقَامَتْ بِأَمْرِ اَللَّهِ فَكُلَّمَا اِشْتَقْنَا إِلَى رُؤْيَةِ عَلِيِّ [بْنِ أَبِي طَالِبٍ] فِي اَلْأَرْضِ نَظَرْنَا إِلَى مِثَالِهِ فِي اَلسَّمَاءِ .)
[12] دعای مشلول
[13] سوره مبارکه آل عمران، آیه 37 (فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا ۖ كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ)
[14] سوره مبارکه آل عمران، آیه 38 (هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ ۖ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً ۖ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ)
[15] سوره مبارکه انبیاء، آیه 89 (وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ)
[16] الأربعون حدیثا عن أربعین شیخا من أربعین صحابیا فی فضائل الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۷۷ (أَخْبَرَنَا اَلسَّيِّدُ اَلْأَصِيلُ أَبُو حَرْبٍ اَلْمُجْتَبَى بْنُ اَلدَّاعِي بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْحَسَنِيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ. حَدَّثَنَا اَلشَّيْخُ اَلْمُفِيدُ أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ أَحْمَدَ اَلْوَاعِظُ : أَخْبَرَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْخَطِيبُ ، بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي ذِي اَلْقَعْدَةِ، سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلاَثِينَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ . حَدَّثَنَا اَلشَّرِيفُ أَبُو عَقِيلٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِيُّ اَلْعَبَّاسِيُّ : حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلصَّوْلِيُّ بِبَغْدَادَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اَلْأَنْبَارِيُّ : حَدَّثَنَا اِبْنُ أَبِي غَرَزَةَ عَنْ وَكِيعٍ عَنِ اَلْأَعْمَشِ ، قَالَ : كُنْتُ حَاجّاً إِلَى بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ ، فَنَزَلْتُ فِي بَعْضِ اَلْمَنَازِلِ فَإِذَا أَنَا بِامْرَأَةٍ مَحْجُوبَةِ اَلْبَصَرِ وَ هِيَ تَقُولُ: يَا رَادَّ اَلشَّمْسِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَيْضَاءَ نَقِيَّةً بَعْدَ مَا غَابَتْ، رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي قَالَ اَلْأَعْمَشُ : فَأَعْجَبَنِي كَلاَمُهَا، فَأَخْرَجْتُ دِينَارَيْنِ وَ أَعْطَيْتُهَا فَلَمَسَتْهُمَا بِيَدِهَا ثُمَّ طَرَحَتْهُمَا فِي وَجْهِي وَ قَالَتْ: يَا رَجُلُ أَذْلَلْتَنِي بِالْفَقْرِ، أُفٍّ لَكَ، إِنَّ مَنْ تَوَلَّى آلَ مُحَمَّدٍ لاَ يَكُونُ ذَلِيلاً. قَالَ اَلْأَعْمَشُ : فَمَضَيْتُ إِلَى اَلْحَجِّ، وَ قَضَيْتُ مَنَاسِكِي، وَ أَقْبَلْتُ رَاجِعاً إِلَى مَنْزِلِي وَ كَانَتِ اَلْمَرْأَةُ مِنْ أَكْبَرِ هَمِّي حَتَّى صِرْتُ إِلَى ذَلِكَ اَلْمَكَانِ، فَإِذَا أَنَا بِالْمَرْأَةِ لَهَا عَيْنَانِ تُبْصِرُ بِهِمَا. فَقُلْتُ لَهَا: يَا اِمْرَأَةُ مَا فَعَلَ بِكِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ؟ فَقَالَتْ: يَا رَجُلُ إِنِّي أَقْسَمْتُ بِهِ عَلَى اَللَّهِ سِتَّ لَيَالٍ، فَلَمَّا كَانَ فِي اَللَّيْلَةِ اَلسَّابِعَةِ وَ هِيَ لَيْلَةُ اَلْجُمُعَةِ ، فَإِذَا أَنَا بِرَجُلٍ قَدْ أَتَانِي فِي نَوْمِي فَقَالَ [لِي] : يَا اِمْرَأَةُ أَ تُحِبِّينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ؟ [قَالَتْ] : قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: ضَعِي يَدَكِ عَلَى عَيْنَيْكِ وَ قَالَ: [اَللَّهُمَّ] إِنْ تَكُنْ هَذِهِ اَلْمَرْأَةُ تُحِبُّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مِنْ نِيَّةٍ صَادِقَةٍ، فَرُدَّ عَلَيْهَا عَيْنَهَا. ثُمَّ قَالَ: نَحِّي يَدَكِ. فَنَحَّيْتُهَا فَإِذَا أَنَا بِرَجُلٍ فِي مَنَامِي. فَقُلْتُ: مَنْ أَنْتَ اَلَّذِي مَنَّ اَللَّهُ بِكَ عَلَيَّ؟ قَالَ: أَنَا اَلْخَضِرُ ، أَحِبِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ، فَإِنَّ حُبَّهُ فِي اَلدُّنْيَا يَصْرِفُ عَنْكِ اَلْآفَاتِ، وَ فِي اَلْآخِرَةِ يُعِيذُكِ مِنَ اَلنَّارِ .)
[17] زیارت آل یاسین
[18] من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، صفحه ۱۲۵ (مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِي وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي)
[19] نهج البلاغه، نامه 28 (أَ لَا تَرَى -غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ- أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْهِ. أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِيلَ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْنِ؛ وَ لَوْ لَا مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَكَرَ ذَاكِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا تَمُجُّهَا آذَانُ السَّامِعِينَ؛ فَدَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ؛ فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا.)
[20] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۲، صفحه ۳۶۱ (دَعَائِمُ اَلْإِسْلاَمِ ، رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ إِلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ عَلَيْهَا السَّلاَمُ صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ .)
[21] أمالي شیخ طوسي، صفحه 109 (فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي، إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ الْحُزْنِ الَّذِي حَلَّ بِي لِفِرَاقِكَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّي، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي، وَ غَمَضْتُكَ بِيَدِي، وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي، نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، لَا يَبْرَحْ الْحُزْنُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي فِيهَا أَنْتَ مُقِيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو، وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ. سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ، الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ، فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً، وَ يُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ يُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلَقْ مِنْكَ الذِّكْرُ، فَإِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى، وَ فِيكَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.)

