مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

باتلاقِ حسد؛ جلسه دوم

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 15 مهرماه 1404 در مسجد گیاهی تجریش به ادامه‌ی سخنرانی با موضوع “باتلاقِ حسد” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌گردد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص صدیقه طاهره و امیرالمؤمنین علیهما أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

ان شاء الله خدای متعال ما را با شهدای کربلا محشور کند، هدیه به ارواح طیّبه­ی شهدا از صدر اسلام تا شهدای اخیر، و بویژه نماد تشیّع در روزگار ما، مرد واقعاً منتظرِ حضرت حجّت ارواحنا فداه، عبد خدا، شهید نصرالله، صلوات دیگری محبّت کنید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسه­ی گذشته

موضوع بحث ما ادامه­ی هفته­ی گذشته است که نام آن را «باتلاق حسد» قرار دادیم.

حسد جزو آن بیماری­های اخلاقی است که خطرات آن برای دارنده­ی این رذیله، بمراتب بیشتر از که حسد درباره­ی او اتفاق می­افتد.

حسود به دنبال این است که یک کمال توهّمی را از کسی بگیرند

حسد میل به از بین بردن یک کمال توهّمی است، یعنی من نمی­توانم وجود یک کمال توهّمی در شما را تحمّل کنم.

چرا «توهّمی»؟

گاهی کمالی در شما هست، مثلاً صفای باطن، علم، اخلاق، پول دارید و من نمی­توانم آن را تحمل کنم، همین­ها هم خیلی با یکدیگر تفاوت دارند، مثلاً علم و پول با هم تفاوت دارند، علم به ذات ما نزدیک است، ولی پول عارضی است؛ می­توانند پول مرا سرقت کنند اما نمی­توانند علم مرا سرقت کنند. البته با پول می­توان کار خیر کرد، می­شود به کربلا رفت، می­شود به فقیری کمک کرد، می­شود زن و بچه را خوشحال کرد؛ اما گاهی این کمال «کمال» هم نیست، مثلاً کسی خیلی فحاش است، دوست او این عمل را بزرگی می­بیند و نمی­تواند همین موضوع را هم تحمل کند و دوست دارد طرف مقابل این ویژگی را نداشته باشد.

درواقع حسد یک خساستِ مضاعفی است، یعنی من نمی­توانم تحمل کنم کسی چیزی را به شخص دیگری بدهد!

یا مثلاً نام کسی را در یک لیست انتخاباتی می­نویسند و فکر می­کنند این کمالی است، بعد مدام به او حسادت می­ورزند، حال که ممکن است با قرار دادن نام آن شخص در آن لیست، او را جهنمی کرده باشند.

نوعاً سیاست­ها جهنمی هستند، سیاستِ سالمِ باپدر و مادر خیلی به ندرت است. این موضوع آنقدر خطر بزرگی است که آن عالمانی که می­گفتند منبر را به سیاست آلوده نکنید، منظورشان این خطر بود، یعنی آنقدر خطر دارد که آن را رها کنید. وگرنه اگر کسی بتواند در مسیر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه قدم بردارد یا بخواهد اصلاح یک امّت کند که یک عاقل نمی­گوید این کار بد است. منتها آنقدر نوعاً در این موضوع دروغ و حسد و غیبت و تهمت و… جدی است که از ترس می­گفتند رها کنید.

حال اسم طرف را در یک لیست قرار داده­اند، به این کار هم حسادت می­کنند! این که کمال نیست، بلکه باید ببینیم آن کسی که نامش در آن لیست رفت، اگر رأی آورد، باید دید که پول تبلیغات را از کجا آورده بود، بعد نسبت به چه کسانی وامدار است، آیا درست عمل می­کند یا نه، آیا از عهده­ی این موضوع برمی­آید یا نه، آیا خدمت می­کند یا نه؛ اگر همه­ی این­ها را طی کرد یک کمال رخ داده است، اینجا هم نباید به این شخص حسادت کرد.

گاهی طرف قبل از این حرف­ها، با پول حرام تبلیغ کرده است، زد و بند دروغ کرده است، مرتکب حرام شده است، غیبت کرده است و تهمت زده است، به جایی راه پیدا کرده است و مسئولیتی بدست آورده است و خرابکاری کرده است و در آنجا هم ترک فعل کرده است و فساد رخ داده است؛ این­ها که حسادت ندارد! جهنمِ کسی که حسادت ندارد.

برای همین در بحث حسد می­گویند که حسود به دنبال این است که یک کمال توهمی را از کسی بگیرند، که آن موضوع یا کمال است و یا توهم کمال است، اما شخص حسود نمی­تواند تحمل کند.

این یک بیماری است، آدمی که سعه صدر ندارد، به بیماری حسد دچار می­شود و نمی­تواند تحمل کند.

درمان علمی حسد در دعای ۲۲ صحیفه سجادیه

ببینید حضرت سجاد روحی فداه در دو جای دعای 22 صحیفه سجادیه چه می­فرمایند. یعنی اگر کسی در خودش «حسد» را احساس کرد، یعنی یک خیر و کمال و رشد و فضیلتی در کسی دید و نتوانست تحمل کند… مرحله­ی خطرناک این است که این حسادت به یک کلام یا عملی تبدیل شود، مثلاً می­گویند دیشب فلانی اینجا منبر رفت، چقدر زحمت کشیده بود و منبر او پرمطلب بود، من می­گویم اینطور هم نیست، همه­ی مطالب او کپی است!… یعنی این حسادت منجر به یک حرف و ظلم و غیبت و بهتانی تبدیل می­شود، اگر این کار را هم نکنم، از درون بهم می­ریزم.

یعنی اگر کسی دچار حسد است، مانند کسی است که سرطان بدخیم پیشرفته دارد، این شخص باید نزد متخصص برود و ضجه بزند، آدمی که بیمار است بخاطر پُز دادن به دکتر مراجعه نمی­کند، اینکه وقتی ما مریض می­شویم به دکتر مراجعه می­کنیم، پز نیست، سبک زندگی ماست!

حسود باید هزار برابر بیش از این به دکتر معنوی مراجعه کند، باید سریع هم به دکتر مراجعه کند، این از آن علاج­های فوری است.

چون اگر شما ببینید انبار پنبه آتش گرفته است، نمی­گویید ان شاء الله فردا صبح اقدام می­کنم، چون فردا صبح دیگر انبار و پنبه­ای در کار نیست.

اینکه در روایت فرمودند «إِنَّ اَلْحَسَدَ يَأْكُلُ اَلْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ»،[4] مانند آتش که وقتی به چوب می­افتد، ناگهان می­بینید گُر می­گیرد و ضریب پیدا می­کند، اگر کسی در خودش احساس حسد دارد، باید باسرعت به سراغ طبیب معنوی و طبیب نفس برود، باید سحرها در گوشه­ای امام زمان ارواحنا فداه را صدا کند و ضجه بزند، ان شاء الله خدای متعال روزی کند.

حال ببینید حضرت سجاد سلام الله علیه در دعای 22 صحیفه، در دو عبارت جدا از هم اینطور بیان می­کنند که «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ»… همینطور که مشخص است صلوات مدخلیت دارد، بعد عرض می­کنند «وَ خَلِّصْنِی مِنَ الْحَسَدِ» خدایا! مرا از حسد نجات بده.

بعد با فاصله­ی اندکی به خدای متعال عرض می­کند: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ ارْزُقْنِی سَلَامَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ» خدایا! سینه­ی سالمی به من روزی کن که بیماری نداشته باشد، این سینه از حسد بی­شائبه باشد، «حَتَّی لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِک عَلَی شَیءٍ مِنْ فَضْلِک»، که اگر تو چیزی به کسی دادی، من بتوانم تحمل کنم.

در خود دعا، بخشی از درمان وجود دارد، بخش علمی درمان حسد، همین چیزی است که حضرت سجاد علیه السلام می­فرمایند.

خدایا! به من روزی کن که سلامت سینه و قلب و صدر پیدا کنم و قلب من سلیم شود…

جلسه­ی گذشته عرض کردم که حسد یکی از بیماری­هایی است که اگر او باشد، قلب سلیمی به کار نیست، و ما باید با قلب سلیم به قیامت برویم، یکی از شرایط قلب سلیم هم این است که باید در آن قلب «حسد» وجود نداشته باشد.

خدایا! به من سلامتی صدر روزی کن، «مِنَ الْحَسَدِ حَتَّی لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِک عَلَی شَیءٍ مِنْ فَضْلِک»؛ اگر تو به کسی لطفی کردی و فضلی دادی، من بتوانم تحمل کنم.

خیلی اوقات چون آدم­ها کوچک هستند، انسان نسبت به اقران خود اذیت می­شود، انسان نسبت به زیردست خود اذیت می­شود. گاهی معلم به شاگرد خود حسادت می­کند، استاد به طلبه حسادت می­کند که عجب استعدادی دارد! و نمی­تواند تحمل کند. باجناق­ها، جاری­ها، برادرها…

«يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا»،[5] حضرت یعقوب به حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیهما السلام فرمود این خواب خودت را برای برادرانت بازگو نکن…

اینجا حضرت یوسف خواب ویژه­ای دیده است، این از آن خواب­هایی است که ما هیچ تصوری از آن نداریم، چون حضرت یوسف به پدر خود عرض کرد: «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ»،[6] اینکه ستاره و ماه و خورشید سجده می­کنند یعنی چه؟ آدمیزاد یک قدِ بلندِ ممتدی دارد، در رکوع خَم می­شود، بعد به خاک می­افتد که سجده می­کند؛ اما کُره چطور سجده می­کند؟ حضرت یوسف چه چیزی دیده است؟ لذا علم تعبیر خواب اصلاً آموزشی نیست؛ چیزی دیده است که وقتی می­خواهد به زبان این دنیا ترجمه کند، می­گوید: دیدم سجده می­کنند!

اینکه ستاره و ماه خورشید سجده کردند یعنی چکار کردند؟ شما چه تصویری از این موضوع دارید؟

حضرت یوسف علی نبیّنا و آله و علیه السلام گفت دیدم یازده ستاره و ماه و خورشید به من سجده کردند، حضرت یعقوب علی نبیّنا و آله و علیه السلام فرمود: «يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ»، این موضوع را به برادرانت نگو.

آن­ها اصلاً نمی­توانند تصوّر کنند سجده­ی ماه و خورشید یعنی چه، اما توان تحمل کردن را هم ندارند!

«اقران» محل خطر است، طلبه­ها با هم، هیئتی­ها با هم، هیئت­ها با هم…

گاهی می­خواهند ما را دعوت کنند می­گویند: حاج آقا! ما جلسه­ای داریم که از این سر و صداها ندارد!

حال که تو می­خواهی دعوت کنی، چرا بدگویی بقیه را می­کنی؟

بگو ما می­نشینیم و منبر را گوش می­دهیم، چرا نسبت به بقیه بدگویی می­کنی؟ چون یک رقابت ذهنی دارند.

حضرت سجاد علیه السلام به خدای متعال عرض می­کند: خدایا! به من روزی کن، «وَ ارْزُقْنِی سَلَامَةَ الصَّدْرِ مِنَ الْحَسَدِ حَتَّی لَا أَحْسُدَ أَحَداً مِنْ خَلْقِک»، تا حسودی هیچ کسی را نکنم، «عَلَی شَیءٍ مِنْ فَضْلِک»، «وَ حَتَّی لَا أَرَی نِعْمَةً مِنْ نِعَمِک عَلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِک» من هیچ نعمتی از نعمت­های تو را نبینم که به کسی دادی، «فِی دِینٍ»، کسی حال عبادت دارد، کسی توفیق دارد و هر روز سحر زیارت عاشورا می­خواند، به کسی یک نعمت دینی داده­ای، «أَوْ دُنْیا»، یا یک نعمتِ مادیِ دنیایی به کسی داده­ای، «أَوْ عَافِیةٍ» کسی سلامتی دارد، «أَوْ تَقْوَی» به کسی تقوا داده­ای، «أَوْ سَعَةٍ» به کسی سعه­ای عطا کرده­ای، «أَوْ رَخَاءٍ» به کسی آسایشی عطا کرده­ای،… اگر از این چیزها در کسی دیدم «إِلَّا رَجَوْتُ لِنَفْسِی» من این­ها را برای خودم بخواهم، «أَفْضَلَ ذَلِک» بالاتر از این­ها را بخواهم، ولی «بِک وَ مِنْک»، این­ها را به تو و از تو ببینم، «وَحْدَک لَا شَرِیک لَک» فقط از تو ببینم.

نگاه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به نعمات

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هر وقت خاطره تعریف می­کرد اینطور می­فرمود، مثلاً از حضرت می­پرسیدند چه اتفاقی در خندق رخ داد؟ حضرت می­فرمودند: آن زمانی که خدا خواست عمرو بن عبدود را به دست من بکشد!

وقتی می­پرسیدند که مردم می­گویند شما درِ قلعه­ی خیبر را از جا کندید، حضرت می­فرمودند: خدا خواست این امر بدست من اتفاق بیفتد.

این موضوع را در فضائل حضرت گفته­اند، ضمن اینکه آقایی و بندگی حضرت هم هست، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «وَ اَللَّهِ مَا قَلَعْتُ بَابَ خَيْبَرَ بِقُوَّةٍ جِسْمَانِيَّةٍ لَكِنْ بِقُوَّةٍ إِلَهِيَّةٍ»،[7] با ماهیچه­های بازو نمی­شد درِ قلعه را از جای خود کَند، بلکه این قوّت الهی بود که خدای متعال روزی من کرد!

کسی که اینطور به دنیا نگاه می­کند، چون چیزی را از خودش نمی­بیند، دچار کبر نمی­شود، ضمن اینکه اگر چیزی را در کسی ببیند، دچار حسد نمی­شود، چون می­گوید خدا عطا کرده است.

اگر حسود خودش را درمان نکند

اگر حسود خودش را درمان نکند، بین او و خدا غضب شدید پیدا می­شود، از خدا انتقام می­گیرد.

ابلیس دید ظاهراً آدم خیلی برای خدا مهم است، گفت: «بِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»،[8] من همه­ی این­ها را اغوا می­کنم.

وگرنه ابلیس به ما چکار داشت؟ درواقع اصلاً با ما کار نداشت، بلکه این احمق می­خواهد تا روز قیامت نعوذبالله به خدا بفهماند که خدا اشتباه کرده است، وگرنه اصلاً با ما کاری نداشت! بهانه­ی ابلیس ای نبود…

انسان در حسد مرتکب گناهانی می­شود که بهانه پیدا می­کند، مثلاً می­گویند چرا اینقدر فلانی را تخریب می­کنی؟ می­گوید: چون اصلاح­طلب است! چون اصول­گراست! چون هیئتی است! چون هیئتی نیست!

منتها اگر دقت کنید می­بینید که گیر این شخص در جای دیگری است، نمی­داند چه بگوید، برای همین بهانه­تراشی می­کند.

خدای متعال به ابلیس فرمود که چرا سجده نکردی؟ گفت: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»![9]

انصافاً شما با خودتان حساب و کتاب کنید و ببینید صورتِ استدلالِ شیطان چیست، می­گوید چون مرا از آتش درست کردی و آدم را از خاک درست کردی، پس من بهترم!

آیا آتش اصالتِ افضلیتِ ذاتی بر خاک دارد؟ آیا هرگز قیمت آتش به اندازه­ی صد قیرات الماس می­شود؟

درواقع ابلیس نمی­داند چه بگوید، حسادت کرد، بعد که خواست جواب بدهد، باید چیزی می­گفت، برای همین گفت: چون من از آتش هستم و آدم از خاک!

حال اگر برعکس بود و خدای متعال به او امر می­کرد که سجده کن، سجده نمی­کرد و می­گفت چون من از خاک هستم و این از آتش است! یعنی درواقع استدلالی به کار نبود، فقط می­خواست چیزی بگوید که توجیه کند.

مثلاً طرف براحتی غیبت باجناق و جاری و خواهرشوهر و شوهر خواهر و… خود را می­کند، به او می­گویند چرا غیبت می­کنی؟ براحتی توجیه می­کند.

مثلاً طرف به عروسی می­رود و کاملاً هم سیر می­شود، وقتی بیرون می­آید می­گوید: به ما که چیزی نرسید! برفرض که چیزی به تو نرسید، باید آبروی مؤمن را ببری؟

ریشه­ی خیلی از این مشکلات همین حسد است، این شخص در ظاهر متوجّه نیست و فکر می­کند گیر در جای دیگری است، اما اگر به خودش مراجعه کند خواهد دید که نمی­تواند فضل این شخص را تحمل کند.

مثلاً می­گویند فلانی بصورت ناشناس، صد میلیون تومان به هیئتی کمک کرد، می­گوید: خدا روزی کند که انسان روزی حلال بدست بیاورد!

آیا واقعاً تو در این حد از مال طرف خبر داشتی که چنین فسق کبیری را به او نسبت بدهی؟ نه! نمی­تواند تحمل کند.

راه تشخیص حسد این است که انسان ببیند آیا می­تواند تحمل کند یا نه.

البته به کسی که دچار حسد می­شود خیلی آزار می­سد، ولی آزار او قابل قیاس با آتشِ درونِ سینه­ی خودِ حسود نیست.

حسود نمی‌تواند بندگی کند

آن زنی که جمل درست کرده بود، زمانی چنان به امّ المؤمنین حضرت خدیجه سلام الله علیها جسارت کرد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها گریه کردند و گریه­ی ایشان بند نمی­آمد.

گاهی آن کسی که مورد حسد واقع می­شود، خیلی اذیت می­شود، اما هیچ کسی به اندازه­ی حسود اذیت نمی­شود. خود حسود می­فهمد که چقدر می­سوزد، و اگر این حسد را درمان نکند، هرچه می­گذرد، اول با خدا دعوا می­کند و نمی­تواند تحمل کند.

حسود دیگر نمی­تواند بندگی کند، چون با ربّ العالمین طرف نیست، بلکه نستجیربالله با یک ظالم طرف است.

اگر شما احساس کنید کسی اموال شما را غصب کرده است و پدر و مادرتان را کشته است، مگر می­توانید به او محبت کنید؟ مگر اینکه در جایی بترسید و ادا دربیاورید.

انسان حسود نسبت به خدا، این فرصت بندگی را از دست می­دهد.

یکی از ویژگی­های اولیای خدا که حسد ندارند این است که خیلی با خدا حال می­کنند!

چند منشأ حسد

اگر بخواهیم حسد را درمان کنیم، باید چکار کنیم؟ یک راه این است که بدانیم، گیر ما با خودمان است، باید بگردیم و گیر را در خودمان پیدا کنیم.

بعضی از علما، چند منشأ برای حسد پیدا کرده­اند، البته این­ها استقراء تام نیست.

مثلاً یکی از آن­ها کبر است. چون من بخاطر توهّمی که دارم، خودم را بزرگ می­بینم، در حالی که هیچ چیزی نیستم، وقتی فضلی در کسی می­بینم، نمی­توانم تحمّل کنم، احساس می­کنم این شخص به بزرگی من تنه می­زند، درحالی که من اصلاً بزرگی ندارم، بلکه توهمِ بزرگی دارم.

مورد دیگر «تعزز» است، طرف می­گوید این شخص هم عزیز و گرامی شده است و از فردا مرا تحویل نمی­گیرد! برای همین نمی­توانم تحمل کنم.

مورد دیگر «خبث باطن» است…

این موارد را می­گویم که آدمی که مانند من نعوذبالله گرفتار حسد است، باید برای درمان عجله کند، چون این موضوع خطرناک است، و متأسفانه این خطری است که بین ما شایع است.

بعضی از عیوب، بعضی از حرام­ها، چون در جامعه به چشم می­آید، خیلی راجع به آن­ها صحبت می­شود، البته هر گناهی خطرناک است، اما بعضی گناه­ها مانند حسد، خطرِ ناگهانیِ سقوط­کنندگی دارد ولی ممکن است انسان حرارت آن را حس نکند.

اگر انبار آتش بگیرد سنسورها کار می­کنند، اما اگر حسودیِ انسان، او را آتش بزند، سنسورها متوجه این سوختگی نمی­شوند.

وقتی حبّ و بغض در مسئله‌ی ولایت و برائت تراز نباشد

دشمنی «حسد» بهمراه خواهد داشت، اینکه اینقدر به ما گفته­اند که باید در دوستی و دشمنی «معیار» داشته باشید، تولّی و تبرّی «معیار» دارد.

جلسه­ی گذشته من مطلبی گفتم که به چند نفر از دوستان ما برخورده بود، که چرا تو می­گویی دعواهای سیاسی ریشه­ی حسد دارد؟ حق و باطل است!

من انکار نمی­کنم که ممکن است دعوا در موارد استثنائیِ معدودی حق و باطل باشد، ولی کلمات امام را در مورد دعوا ببینید. همینکه من خیال کنم حزب من همیشه حق است و حزب طرف مقابل باطل محض است، خود همین موضوع از کبر است. همینکه عیوب حزب مقابل را می­بینم و عیوب خودم را نمی­بینم، این از کبر است که ریشه­ی حسد است.

این نگاه برای آن داغ­ها انقلابی همه را طاغوتی می­داند، فقط رویشان نمی­شود بگویند! می­گوید آن فقهایی که این­ها را تأیید کرده­اند هم با آن­ها بودند و دست همگی­شان در یک کاسه است!

براحتی به همه فحش می­دهد، چون خیال می­کند خودش حق است، در حالی که ساده­ترین مسائل را از هم تشخیص نمی­دهد.

طرف می­گوید چرا چنین گفتی؟ بعضی از دعواها حق و باطل است!

بله! دعواهای نادری حق و باطل است، ولی این دعواهایی که من در فضاهای رسانه­ای می­بینم که عیبِ واضحِ گروه خود را نمی­بیند و عیبِ دیگران را درشت می­بیند، این برای حق و باطل نیست.

اگر دوست نداشته باشند هم، این واقعیت است.

انسان باید خیلی مراقب باشد که دین خود را برای سیاست ندهد، سیاستی که دینی نیست، خطرناک است، و نوعاً سیاست­ها دینی نیست. سیاستِ دینی استثنائی و نادر است.

شما فضاهای انتخاباتی را ببینید، حالا که الحمدلله فاصله داریم و معلوم هم نیست که بعداً چه کسی می­خواهد نامزد شود، چند نامزد در مسئله­ی ریاست جمهوری… این­ها قبول کرده­اند که یک شورای نگهبانی هست، این­ها را در شورای نگهبان تأیید کرده­اند؛ تو به صلاحیتِ طرف چکار داری؟ تو بگو من می­توانم این کار را کنم.

اصلاً شما تقریباً نمی­بینید که کسی بگوید من می­خواهم چکار کنم، بلکه یکدیگر را تخریب می­کنند! در صورتی که تأیید صلاحیت این نامزدها به شورای نگهبان مربوط است، نه این نامزدها! تو نشان بده که اصلح هستی! مثلاً بگو من می­توانم این کارها را انجام دهم، من این سابقه را دارم، من این ایده­ها را دارم، من اینجا فلان کار را اجرا کرده­ام…

اصلاً شما چنین چیزی را نمی­بینید، بلکه فقط دشمنی می­بینید؛ و هر کسی که بیشتر بزند، طرفداران او تشویق می­کنند!

برای همین است که عرض می­کنم این دعواها، دعواهای دینی نیست، دعواهای سیاسی است، نوعاً سیاستِ باطل است.

اگر کسی عرضه دارد باید بگوید اگر من بیایم این مورد را از نقطه­ی  Aبه نقطه­ی B می­برم و فلان ایده را دارم، موارد اینچنینی را در اشلِ کوچکتر در فلان جا اجراء کرده­ام. اما اصلاً چنین چیزی نیست.

مشکل کجاست؟ مشکل این است که حبّ و بغض این­ها تنظیم نیست.

طرف به من می­گفت چطور تو در مسائل حق و باطل، مانند ولایت و برائت، ایستاده­ای؟

فلان فلان شده! آنجا حق محض در برابر باطلِ محض است! اینجایی که تو می­گویی حق محض در برابر باطل محض نیست! آنجا معصوم در مقابل طاغوت و منافق قرار گرفته است، اینجا دو نفر که مثلاً فرض بفرمایید شورای نگهبان این­ها را تأیید اولیه کرده است، یعنی اینجا مسئله حق محض و باطل محض نیست! قیاسِ این دو موضوع برای پرت بودنِ آدمی است که این کار را می­کند.

تولّی و تبرّی را که در اینجاها خرج نمی­کنند! حق و باطل را که در اینجاها خرج نمی­کنند!

خیلی از اوقات، این کسانی که شما می­بینید در فضاهای رسانه­ای دیگری را می­زنند، برای این است که شب­ها خواب می­بینند کاندیداهای دوره­های بعدیِ بعضی از احزاب باشند، شما نمی­دانید. بعضی­ها وقتی سه مرتبه به گفتگوی ویژه­ی خبری می­آیند، دیگر خوابِ ریاست جمهوری می­بینند.

حداقل من با خیلی از این­ها ارتباط دارم، در بین­شان آدم سالم هم هست، ولی آدمِ اینطور هم هست، این دعواها را به این راحتی، حق و باطل نبینید.

نمونه این است که ببینید در موارد گذشته، چقدر نامزد انتخاباتی داشته­ایم که شما برای او رگ گذاشته بودید، دو سال بعد جرأت نمی­کردید او را به گردن بگیرید.

این امور، امورِ نسبی هستند، مگر یک موارد استثنائی، یک آدمِ متّقیِ اهلِ تقوای، خبره­ی کاربلدی؛ انسان نباید به این راحتی وارد دعوا شود.

کسانی وارد دعوا می­شوند که سرِ جای خود، دعوای درست ندارند.

می­گویند اگر بچه در بچگی، بچگی نکند، تا آخر عمر خود بچگی می­کند.

اگر حبّ و بغض شما در ولایت و برائت، سر جای خود درست نباشد، با هر کس و ناکسی، بیخود محبّت یا بیخود دشمنی می­کنید.

اگر ولایت و برائت شما درست باشد، زن و شوهر به خودشان اجازه نمی­دهند که به پدر و مادر یکدیگر بی­ادبی کنند، یک حریمی برای دعوا نگه می­دارند، چون می­گویند این شخص که قاتلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که نیست! این زنِ جمل­ساز که نیست! این شخص شیعه است، این شخص خوبی­هایی دارد و بدی­هایی، مانند من که خوبی و بدی دارم، «خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا»،[10] با این شخص طوری دشمنی نکنم که انگار با معاویه طرف هستم، این شخص اینطور نیست.

دعواهای سیاسی هم همینطور است، مگر در موارد استثنائی، مگر جایی که طرف باطلِ محض است. ما براحتی به دیگران برچسب می­زنیم که مثلاً فلانی جاسوس است و فلانی نفوذی است و فلانی… و اگر همان لحظه ما را به دادگاه ببرند، چون سندی نداریم، لال می­شویم.

عداوت، حسادت می‌سازد

عداوت، حسادت درست می­کند و شخص نمی­تواند تحمل کند.

اگر برای ابوذر سلام الله علیه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویند… وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مدح کرد، ابوذر بلند شد و گفت: «فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَلَأْتَ قَلْبِي فَرَحاً وَ سُرُوراً فَزِدْنِي»،[11] یا رسول الله! جگرم را خنک کردید و قلب مرا شاد کردید، باز هم بگویید…

این نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؛ مؤمن اگر نسبت به هر مؤمنی فضیلت بشنود، باید ذره­ای از این حالت را داشته باشد، باید قلب مؤمن پُر از فرح و سرور شود، اینکه بشنود شیعه­ای خیری دارد.

یکی از راه‌های درمان عملیِ حسد

یکی از راه­های عملی درمان حسد هم همین است.

اگر در خودم احساس می­کنم ایشان یک خیر و فضیلت و کرامت و دارایی و لطفی از جانب خدا دارد، دل من برنمی­دارد، طوری تظاهر و عمل کنم که خیلی دوست دارم. در ابتدا سخت است، حتّی ممکن است او نداند و فکر کند شما نسبت به او خیلی لطف دارید، اما درواقع شما لطف ندارید، ولی تمرین می­کنید که به او محبت کنید.

کسی در جایی غیبت می­کند، شما دوست دارید همراهی کنید، اما آنجا می­گویید اینطور نیست، و از طرف تعریف می­کند. اینجا این شخص می­خواهد با خودش مبارزه کند که تحمل کند خوبیِ دیگران را بگوید.

دور از محضر شما ممکن است نود و پنج درصد ما به حسادت آلوده باشیم، به خدا پناه می­برم، این از آن بیچارگی­های خیلی رایج است، حتّی ممکن است شخصی به همسر خود که ارتقائی پیدا کرده است حسادت کند!

اینجا باید سعی کن بجای اینکه غیبت کند، پشت سر آن شخص خیر بگوید و به نفع او حرف بزند. ممکن است ابتدای کار از این موضوع اذیت شود، اما این موضوع بمرور در انسان سعه ایجاد می­کند.

اولیای خدا در مواجهه با نعمات دیگران

اولیای خدا کلاً برعکس عمل می­کنند، اولیای خدا چون عقلشان می­رسد، آن لحظه­ای که چیزی در کسی می­بینند و دلشان می­خواهد…

البته به شما عرض کنم که من وارد بحث غبطه نشدم، ما اصلاً مثلاً نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غبطه هم نمی­خوریم، چون در موضوع غبطه شما باید یک سنخیتی داشته باشید که غبطه بخورید، مثلاً شهدا به حضرت اباالفضل العباس علیه السلام غبطه می­خورند، این­ها در «شهادت» یک سنخیتی با حضرت اباالفضل العباس علیه السلام دارند ولی می­بینند خیلی فاصله دارند. اما من نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه غبطه هم ندارم، چون نسبتی ندارم که بخواهم غبطه بخورم. مثلاً من به مالک اشتر و عمار غبطه می­خورم، البته این بدین معنا نیست که بگویم با آن­ها هم سنخیتی دارم، اما مثلاً در تشیع یک خط ربطی داریم، اینجا جای غبطه دارد.

وقتی اولیای خدا خیری در جایی می­بینند، می­دانند که خدای متعال این خیر را عطا کرده است، و می­گوید به سراغ خدای متعال می­روم.

دیده­اید مثلاً در دعاهای عرفه­ای که منسوب به سیّدالشّهداء علیه الصلاة و السلام است، این موضوع زیاد است: ای خدایی که ابراهیم را خلیل خودت قرار دادی…

حضرت ابراهیم علیه السلام خلیل شد، حال من هم یک بنده شوم…

مانند این است که بگویند تو که توانسته­ای بدون وسیله از کوه بالا بروی، دو قدم هم با ما همراه شو. اینجا کار دوم خیلی کوچکتر از کار اول است.

«یا رآدَّ یُوسُفَ عَلى یَعْقُوبَ»،[12]… اگر کسی چیزی گم کند می­گوید: خدایی که یوسف را به یعقوب برگرداندی، آن هم با آن همه فاصله و دشمنی و مصیبت، این گمشده­ی مرا هم به من برگردان.

یعنی اتفاقاً بجای حسد به سراغ آن کسی می­رود که گنجینه­دار است.

حضرت زکریا علی نبیّنا و آله و علیه السلام سینی غذا را برداشت و بر حضرت مریم سلام الله علیها وارد شد، اما دید که غذایی از بهشت برای حضرت مریم سلام الله علیها آمده است؛ «كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا»،[13] این موضوع مدام تکرار شد.

همانطور که می­دانید حضرت زکریا علی نبیّنا و آله و علیه السلام پدرِ شهیدِ بزرگِ تاریخ حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیه السلام است، که از امام حسین علیه السلام نور گرفته است. زکریا جزو گریه­کنان امام حسین علیه السلام قبل از خلقت حضرت است، حضرت زکریا و حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیهما السلام جزو پیرغلامان حقیقیِ کریه­کنان امام حسین علیه السلام هستند.

«هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ»،[14] حضرت زکریا علی نبیّنا و آله و علیه السلام گفت: خدایا! تو یک مریم به این دنیا آورده­ای که غذای او را رسماً از بهشت می­آوری، من هم یک بنده­ی بیچاره­ی تو هستم، تو که می­توانی یکی از این مریم­ها هم به من عطا کن.

وقتی انسان از خدا بخواهد، دیگر کاری به اسباب هم ندارد، چون می­داند خدا تواناست.

حضرت زکریا در جای دیگری به خدای متعال عرض کرد که «رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ»،[15] خدایا! تو که می­توانی کسی مانند مریم بیاوری، یک فرزند هم به من بده.

اتفاقاً در آن موقعیتی که حسد بعضی­ها را وسوسه می­کند، عبد خدا خوب کاسبی می­کند.

قبلاً زیاد برای شما عرض کرده­ام که «أعمَش» می­گوید در حال رفتن به حج بودم، زنی در گوشه­ای نشسته بود…

أعمش می­گوید در آن روزگاری که جسارت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سکه­ی رایج بود، دیدم این زن می­گوید: «يَا رَادَّ اَلشَّمْسِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَيْضَاءَ نَقِيَّةً بَعْدَ مَا غَابَتْ»،[16] ای خدایی که به احترام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خورشید را برگرداندی، «رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي»؛ اگر بخواهی چشم مرا به من برگردانی که برای تو کاری ندارد!

یعنی مؤمن اینطور است که بجای اینکه نسبت به صاحب نعمت حسادت کند، اتفاقاً به سراغ نعمت­های بزرگ می­رود، می­گوید: «يَا رَادَّ اَلشَّمْسِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»! من هم محبّ علی هستم! این چشم مرا برگردان.

أعمش می­گوید من مبهوت شدم، خواستم ببینم عاقبت این بانو چه خواهد شد، به حج رفتم و برگشتم، دیدم این بانو در کاروانی در حال خدمت کردن است، جلو رفتم و عرض کردم: آیا شما می­بینید؟ فرمود: بله!

عرض کردم: چه اتفاقی رخ داد؟ فرمود: امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را در خواب دیدم، حضرت دست مبارک خود را روی چشم من گذاشت و مرا دعا کرد، از خواب بلند شدم، خدای متعال چشم مرا به حرمت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برگرداند.

أعمش می­گوید من خیلی لذّت بردم، با اینکه مسافر بودم و مبلغ زیادی همراه خود نداشتم، سکه­ی طلایی بهمراه خود داشتم که آن را به این بانو دادم، آن بانو این سکه را جلوی من پرت کرد و فرمود: آن امیرالمؤمنین که به من چشم داده است، نان مرا هم می­دهد.

مؤمن اتفاقاً از این فرصتی که دیگران با حسد از آن سقوط می­کنند.

لذا هرچه به ما فضائل اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بگویند، خوش به حال ما می­شود، چون می­توانیم با آن فضیلت­ها حرف بزنیم.

توسّل به امام زمان ارواحنا فداه

من در جایی ندیده­ام اما مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه اینطور می­گفتند که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بین در و دیوار امام زمان ارواحنا فداه را صدا کرده­اند… اگر اینطور باشد، آن لحظه­ای هم که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را روی زمی می­کشیدند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم امام زمان ارواحنا فداه را صدا می­کردند… اگر اینطور باشد، آن لحظه­ای هم که دختران سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به سمت قتلگاه می­دویدند، امام زمان ارواحنا فداه را صدا می­کردند… آن لحظه­ای که می­خواستند با لباس نامناسب وارد مجلس شوند، به دنبال امام زمان ارواحنا فداه می­گشتند…

این همان چیزی است که بقیه­ی ائمه علیهم السلام هم دارند، اگر روزی دستمان به دامان ایشان برسد، عمر خود را به ایشان خدمت می­کنند… این موضوع را به ما هم عطا کرده­اند… آن کسی که اولیای خدا، بلکه ائمه علیهم السلام او را صدا زده­­اند، اجازه داده­اند که ما هم او را صدا بزنیم… آن آقایی که پرونده­ی ما بدست ایشان است، همه­ی نعمات ما از جانب او رسیده است…

ما اینطور هستیم که اگر کسی یک چای بدست ما بدهد، قطعاً از او تشکر می­کنیم، امکان ندارد که ما نسبت به کسی که به ما لطفی داشته است، بی­ادبی کنیم…

ما از صبح تا شب بر سرِ سفره­ی امام زمان ارواحنا فداه هستیم و چقدر ایشان ما را گردن گرفته است، خدا شاهد است که با یقین می­گویم، می­شود قسم خورد که امام زمان ارواحنا فداه در سحرهایی برای ما استغفار کرده است… من حال ندارم سحر بلند شوم که به حال خودم گریه کنم ولی امام زمان ارواحنا فداه سحر بلند شده است و به حال من گریه کرده است…

نمونه­ی واضح این موضوع آن روایتِ امام صادق علیه الصلاة و السلام است که راوی می­گوید وقتی به دیدن حضرت رفتم، عرض کردم: آقا! چهره­ی شما بهم ریخته است، چه اتفاقی رخ داده است؟ حضرت فرمودند: دیشب تا صبح به یاد شیعیان دوران غیبتِ پسرم گریه کردم…

من خودم از حال خودم خبر ندارم و شب­ها تا صبح می­خوابم، اما او سحر بلند شده است و برای ما واسطه­گری کرده است…

شما قرآن کریم را نگاه کنید، یک طرف را می­بینند که حضرت ابراهیم علیه السلام یک یا دو مرتبه دارد… که وقتی خدای متعال می­خواست قوم لوط با آن حجم از کثافت و وقاحت عذاب کند، خدای متعال مدام عرض می­کند که خدایا! این­ها غلط کردند، شاید جبران کنند، به آن­ها وقت بده…

ولیّ خدا اینطور است، خودش گناه نمی­کند، ولی برای گناهان ما گردن کج می­کند و می­گوید: خدایا! این­ها به من منسوب هستند، این­ها مرا ندیده­اند، این­ها نماز مرا ندیده­اند، این­ها عبادت مرا ندیده­اند…

ما واقعاً ندیده هستیم…

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنیدن…

ما کجا دیده­ایم؟ ما کجا اخلاقِ کریمانه و آقایی و عبادت امام زمان ارواحنا فداه را دیده­ایم؟

«السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَتَقْنُتُ»[17]… آن لحظه­ای که به نماز می­ایستید فدای شما شوم… آقا جان! ما ندیده هستیم… ای کاش از جانب ما به شما آزار نمی­رسید…

هر وقت این روایت به یاد من می­افتد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در مورد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها فرمودند «مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي»،[18] می­بینم از ما به امام زمان ارواحنا فداه زیاد آزار رسیده است… آقاجان! من نفهم بودم، ندیدم، ندانستم، غافل بودم، گیر بودم، تیر دنیا به من اصابت کرده بود…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمودند: «دَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ»،[19] کسی که تیر دنیا به او اصابت کرده است را رها کن… یعنی کار او تمام است…

اینجا منظور امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بعنوان اصلی «معاویه» بود، اما هر کسی به اندازه­ی خودش… حضرت فرمودند: کسی که تیر دنیا به او اصابت کرده است، دیگر درمان ندارد… مگر اینکه آب گوارا، پادزهر جان، طبیب نفوس، حبیب قلوب…

آقا جان! وقتی در این دنیا مستکبران به ما زور می­گویند، بیشتر می­فهمیم که ما صاحب داریم…

اگر ظلم این ظالمان ما را به آن جایی برساند که این مستکبران دنیا اینطور به شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فشار می­آورند… اگر این موضوع ما را بیدار کند که یکپارچه «أینَ بَقِیَّةُ الله؟» بگوییم، احمق­ها نفهمیده­اند که به ما خدمت کرده­اند…

گاهی انسان یک بیماری پیدا می­کند، بالاخره یک «یا رَبّ» هم می­گوید…

روضه و توسّل به حضرت زهرا سلام الله علیها

یا صاحب الزّمان! این روضه را برای شما می­خوانم…

نوشته­اند مادر شما بعد از این ایام، دیگر «ذَابَ لَحْمُهَا»،[20] گوشت بدن آب شد… سن و سالی نداشت، هجده سال داشت اما «ذَابَ لَحْمُهَا»…

«ذهبی» شیعه نیست، می­گوید: «مَاتَت وَهِیَ تَذُوبُ»… آب شده بود… «نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا»… «نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ‏ كَالْخَيَال‏ِ»… مانندِ شبهی… معلوم نبود پارچه روی زمین افتاده است یا روی حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها…

به یاد یک بیتِ مرحوم آیت الله خِرسان افتادم… ایشان می­گوید وقتی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را دفن کرده بود، می­خواست با خجالت چیزهایی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم بگوید، آنجایی که دارد «قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ»،[21] اینطور می­گوید…

خب قبر مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نزدیک حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است، می­گوید رو کرد به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم…

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه امین الله است، خطا و کم­کاری نکرده است، ولی همانطور که حضرت اباالفضل العباس علیه السلام کمکاری نکرده است و شرمنده است، کسی که همه روی او حساب می­کنند، امین الله است، مرحوم آیت الله خرسان اینطور می­گوید که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم عرض کرد: «وَدِیعَتُکَ الزَّهرَاءُ عَادَت کَمَا تَرَی» همینطور که می­بینید، ودیعه­ی شما برگشته است، «وَلَکِنَّهَا عَادَت وَلَیسَت کَمَا هِیَا» ولی این فاطمه دیگر آن فاطمه نیست…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الکافی، جلد 2، صفحه 306 (عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ وَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ اَلنَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ جَرَّاحٍ اَلْمَدَائِنِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: إِنَّ اَلْحَسَدَ يَأْكُلُ اَلْإِيمَانَ كَمَا تَأْكُلُ اَلنَّارُ اَلْحَطَبَ .)

[5] سوره مبارکه یوسف، آیه 5 (قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَىٰ إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا ۖ إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ)

[6] سوره مبارکه یوسف، آیه 4 (إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِين)

[7] الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، الجزء ۲، الصفحة ۵۱۹

[8] سوره مبارکه ص، آیه 82 (قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)

[9] سوره مبارکه اعراف، آیه 12 (قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ ۖ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ)

[10] سوره مبارکه توبه، آیخ 102 (وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلًا صَالِحًا وَآخَرَ سَيِّئًا عَسَى اللَّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)

[11] تفسير فرات الکوفي، جلد ۱، صفحه ۳۷۰ (فُرَاتٌ قَالَ حَدَّثَنِي جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ اَلْأَحْمَسِيُّ مُعَنْعَناً عَنْ أَبِي ذَرٍّ اَلْغِفَارِيِّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ [رَحِمَهُ اَللَّهِ عَلَيْهِ] قَالَ : كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ذَاتَ يَوْمٍ فِي مَنْزِلِ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهَا وَ رَسُولُ اَللَّهِ يُحَدِّثُنِي وَ أَنَا لَهُ مُسْتَمِعٌ إِذْ دَخَلَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَلَمَّا أَنْ بَصُرَ [أَبْصَرَ] بِهِ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَشْرَقَ وَجْهُهُ نُوراً وَ فَرَحاً وَ سُرُوراً بِأَخِيهِ وَ اِبْنِ عَمِّهِ ثُمَّ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ قَبَّلَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ اِلْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ تَعْرِفُ هَذَا اَلدَّاخِلَ إِلَيْنَا حَقَّ مَعْرِفَتِهِ قَالَ أَبُو ذَرٍّ يَا رَسُولَ اَللَّهِ هُوَ أَخُوكَ وَ اِبْنُ عَمِّكَ وَ زَوْجُ فَاطِمَةَ وَ أَبُو اَلْحَسَنِ وَ اَلْحُسَيْنِ سَيِّدَيْ شَبَابِ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ [فِي اَلْجَنَّةِ ] فَقَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا اَلْإِمَامُ اَلْأَزْهَرُ وَ رُمْحُ اَللَّهِ اَلْأَطْوَلُ وَ بَابُ اَللَّهِ اَلْأَكْبَرُ فَمَنْ أَرَادَ اَللَّهَ فَلْيَدْخُلْ مِنَ اَلْبَابِ يَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا اَلْقَائِمُ بِقِسْطِ اَللَّهِ وَ اَلذَّابُّ عَنْ حَرِيمِ اَللَّهِ وَ اَلنَّاصِرُ لِدِينِ اَللَّهِ وَ حُجَّةُ اَللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ فِي اَلْأُمَمِ كُلِّهَا كُلُّ أُمَّةٍ فِيهَا نَبِيٌّ يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى كُلِّ رُكْنٍ مِنْ أَرْكَانِ عَرْشِهِ سبعون[سَبْعِينَ] أَلْفَ مَلَكٍ لَيْسَ لَهُمْ تَسْبِيحٌ وَ لاَ عِبَادَةٌ إِلاَّ اَلدُّعَاءُ لِعَلِيٍّ وَ اَلدُّعَاءُ عَلَى أَعْدَائِهِ يَا أَبَا ذَرٍّ لَوْ لاَ عَلِيٌّ مَا [لاَ] أَبَانَ اَلْحَقُّ مِنَ اَلْبَاطِلِ [بَاطِلٍ] وَ لاَ مُؤْمِنٌ مِنْ كَافِرٍ وَ مَا عُبِدَ اَللَّهُ لِأَنَّهُ ضَرَبَ عَلَى رُءُوسِ اَلْمُشْرِكِينَ حَتَّى أَسْلَمُوا و عبد [وَ عَبَدُوا] اَللَّهَ وَ لَوْ لاَ ذَلِكَ مَا كَانَ ثَوَابٌ وَ لاَ عِقَابٌ لاَ يَسْتُرُهُ مِنَ اَللَّهِ سَتْرٌ وَ لاَ يَحْجُبُهُ عَنِ اَللَّهِ حِجَابٌ بَلْ هُوَ اَلْحِجَابُ وَ اَلسِّتْرُ ثُمَّ قَرَأَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ « شَرَعَ لَكُمْ مِنَ اَلدِّينِ مٰا وَصّٰى بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِي أَوْحَيْنٰا إِلَيْكَ وَ مٰا وَصَّيْنٰا بِهِ إِبْرٰاهِيمَ وَ مُوسىٰ وَ عِيسىٰ أَنْ أَقِيمُوا اَلدِّينَ وَ لاٰ تَتَفَرَّقُوا فِيهِ كَبُرَ عَلَى اَلْمُشْرِكِينَ مٰا تَدْعُوهُمْ إِلَيْهِ اَللّٰهُ يَجْتَبِي إِلَيْهِ مَنْ يَشٰاءُ وَ يَهْدِي إِلَيْهِ مَنْ يُنِيبُ  » يَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّ اَللَّهَ [تَبَارَكَ وَ] تَعَالَى تَعَزَّزَ بِمُلْكِهِ وَ وَحْدَانِيَّتِهِ فِي فَرْدَانِيَّتِهِ [وَ فَرْدَانِيَّتِهِ فِي وَحْدَانِيَّتِهِ] فَعَرَّفَ عِبَادَهُ اَلْمُخْلَصِينَ [من] نَفْسَهُ فَأَبَاحَ لَهُ جَنَّتَهُ فَمَنْ أَرَادَ أَنْ يَهْدِيَهُ عَرَّفَهُ وَلاَيَتَهُ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ يَطْمِسَ عَلَى قَلْبِهِ أَمْسَكَ عَلَيْهِ مَعْرِفَتَهُ يَا أَبَا ذَرٍّ هَذَا رَايَةُ اَلْهُدَى وَ كَلِمَةُ اَلتَّقْوَى وَ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ إِمَامُ أَوْلِيَائِي وَ نُورُ مَنْ أَطَاعَنِي وَ هُوَ اَلْكَلِمَةُ اَلَّتِي أَلْزَمْتُهَا اَلْمُتَّقِينَ فَمَنْ أَحَبَّهُ كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَبْغَضَهُ كَانَ كَافِراً وَ مَنْ تَرَكَ وَلاَيَتَهُ كَانَ ضَالاًّ مُضِلاًّ وَ مَنْ جَحَدَ حَقَّهُ كَانَ مُشْرِكاً يَا أَبَا ذَرٍّ يُؤْتَى بِجَاحِدِ حَقِّ عَلِيٍّ وَ وَلاَيَتِهِ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَصَمَّ وَ أَبْكَمَ وَ أَعْمَى يَتَكَبْكَبُ فِي ظُلُمَاتِ يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ يُنَادِي مُنَادٍ« يٰا حَسْرَتىٰ عَلىٰ مٰا فَرَّطْتُ فِي جَنْبِ اَللّٰهِ  » وَ أُلْقِيَ [يُلْقَى] فِي عُنُقِهِ طَوْقٌ مِنْ نَارٍ [اَلنَّارِ] وَ لِذَلِكَ اَلطَّوْقِ ثَلاَثُمِائَةِ شُعْبَةٍ عَلَى كُلِّ شُعْبَةٍ شَيْطَانٌ يَتْفُلُ فِي وَجْهِهِ الكلح [وَ يَكْلَحُ] مِنْ جَوْفِ قَبْرِهِ إِلَى اَلنَّارِ فَقَالَ أَبُو ذَرٍّ قُلْتُ فِدَاكَ أَبِي وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَلَأْتَ قَلْبِي فَرَحاً وَ سُرُوراً فَزِدْنِي فَقَالَ يَا أَبَا ذَرٍّ لَمَّا أَنْ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ فَصِرْتُ فِي [اَلسَّمَاءِ] اَلدُّنْيَا أَذَّنَ مَلَكٌ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ أَقَامَ اَلصَّلاَةَ فَأَخَذَ بِيَدِي جَبْرَئِيلُ [عَلَيْهِ السَّلاَمُ] فَقَدَّمَنِي وَ قَالَ لِي يَا مُحَمَّدُ صَلِّ بِالْمَلاَئِكَةِ فَقَدْ طَالَ شَوْقُهُمْ إِلَيْكَ فَصَلَّيْتُ بِسَبْعِينَ صَفّاً [كل] اَلصَّفُّ مَا بَيْنَ اَلْمَشْرِقِ وَ اَلْمَغْرِبِ لاَ يَعْلَمُ عَدَدَهُمْ إِلاَّ اَلَّذِي خَلَقَهُمْ فَلَمَّا اِنْتَفَلْتُ مِنْ صَلاَتِي وَ أَخَذْتُ فِي اَلتَّسْبِيحِ وَ اَلتَّقْدِيسِ أَقْبَلْتُ إِلَى شِرْذِمَةٍ بَعْدَ شِرْذِمَةٍ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ فَسَلَّمُوا عَلَيَّ وَ قَالُوا يَا مُحَمَّدُ لَنَا إِلَيْكَ حَاجَةٌ هَلْ تَقْضِيهَا يَا رَسُولَ اَللَّهِ فَظَنَنْتُ أَنَّ اَلْمَلاَئِكَةَ يَسْأَلُونَ اَلشَّفَاعَةَ عِنْدَ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ لِأَنَّ اَللَّهَ فَضَّلَنِي بِالْحَوْضِ وَ اَلشَّفَاعَةِ عَلَى جَمِيعِ اَلْأَنْبِيَاءِ قُلْتُ مَا حَاجَتُكُمْ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي قَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ إِذَا رَجَعْتَ إِلَى اَلْأَرْضِ فَأَقْرِئْ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِأَنْ قَدْ طَالَ شَوْقُنَا إِلَيْهِ قُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ وَ كَيْفَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ أَنْتُمْ أَوَّلُ [مَا] خَلَقَ اَللَّهُ خَلَقَكُمْ أَشْبَاحَ نُورٍ مِنْ نُورٍ فِي نُورٍ مِنْ سَنَاءِ عِزِّهِ وَ مِنْ سَنَاءِ مُلْكِهِ وَ مِنْ نُورِ وَجْهِهِ اَلْكَرِيمِ وَ جَعَلَ لَكُمْ مَقَاعِدَ فِي مَلَكُوتِ سُلْطَانِهِ وَ« عَرْشُهُ عَلَى اَلْمٰاءِ  » قَبْلَ أَنْ تَكُونَ اَلسَّمَاءُ مَبْنِيَّةً وَ اَلْأَرْضُ مَدْحِيَّةً وَ هُوَ فِي اَلْمَوْضِعِ اَلَّذِي يَتَوَفَّاهُ [ينوي فيه بنوا فِيهِ] ثُمَّ خَلَقَ اَلسَّمَاوَاتِ وَ اَلْأَرَضِينَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ رَفَعَ اَلْعَرْشَ إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ فَاسْتَوَى عَلَى عَرْشِهِ وَ أَنْتُمْ إِمَامُ عَرْشِهِ تُسَبِّحُونَ وَ تُقَدِّسُونَ وَ تُكَبِّرُونَ ثُمَّ خَلَقَ اَلْمَلاَئِكَةَ مِنْ بَدْوِ مَا أَرَادَ مِنْ أَنْوَارٍ شَتَّى وَ كُنَّا نَمُرُّ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ تُسَبِّحُونَ وَ تُحَمِّدُونَ وَ تُهَلِّلُونَ وَ تُكَبِّرُونَ وَ تُمَجِّدُونَ وَ تُقَدِّسُونَ فَنُسَبِّحُ وَ نُقَدِّسُ وَ نُمَجِّدُ وَ نُكَبِّرُ وَ نُهَلِّلُ بِتَسْبِيحِكُمْ وَ تَحْمِيدِكُمْ وَ تَهْلِيلِكُمْ وَ تَكْبِيرِكُمْ وَ تَقْدِيسِكُمْ وَ تَمْجِيدِكُمْ فَمَا نَزَلَ مِنَ اَللَّهِ فَإِلَيْكُمْ وَ مَا صَعِدَ إِلَى اَللَّهِ فَمِنْ عِنْدِكُمْ فَلِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ أَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِأَنَّهُ قَدْ طَالَ شَوْقُنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلثَّانِيَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ فَسَلَّمُوا عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ يَا مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ كَيْفَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ أَنْتُمْ صَفْوَةُ اَللَّهِ مِنْ خَلْقِهِ وَ خُزَّانُ عِلْمِهِ وَ أَنْتُمُ اَلْعُرْوَةُ اَلْوُثْقَى وَ أَنْتُمُ اَلْحُجَّةُ وَ أَنْتُمُ اَلْجَانِبُ وَ اَلْجَنْبُ وَ أَنْتُمُ اَلْكُرْسِيُّ [اَلْكَرَاسِيُّ وَ] أُصُولُ اَلْعِلْمِ قَائِمُكُمْ خَيْرُ قَائِمٍ بِكُمْ وَ نَاطِقُكُمْ خَيْرُ نَاطِقٍ بِكُمْ فَتَحَ اَللَّهُ دِينَهُ وَ بِكُمْ [وَ مَا] يَخْتِمُهُ فَأَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَخْبِرْهُ بِشَوْقِنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عَرَجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلثَّالِثَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ فَسَلَّمُوا [وَ سَلَّمُوا] عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ لِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ أَنْتُمْ بَابُ اَلْمَقَامِ وَ حُجَّةُ اَلْخِصَامِ وَ عَلِيٌّ دَابَّةُ اَلْأَرْضِ وَ فَاصِلُ اَلْقَضَاءِ وَ صَاحِبُ اَلْعَضْبَاءِ [اَلْعَصَا] وَ قَسِيمُ اَلنَّارِ غَداً وَ سَفِينَةُ اَلنَّجَاةِ مَنْ رَكِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا فِي اَلنَّارِ يَتَرَدَّى كَمْ فَقَمَ اَلدَّعَائِمَ وَ اَلْأَقْطَارَ اَلْأَكْنَافَ وَ اَلْأَعْمِدَةُ فُسْطَاطُنَا اَلسَّحَابُ اَلْأَعْلَى كرامين [كَوَامِيرُ] أَنْوَارِكُمْ [الأنوار كم] فَلِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ فَأَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِشَوْقِنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلرَّابِعَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ فَسَلَّمُوا [وَ سَلَّمُوا] عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا لِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ أَنْتُمْ شَجَرَةُ اَلنُّبُوَّةِ وَ بَيْتُ اَلرَّحْمَةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ عَلَيْكُمْ جَبْرَئِيلُ يَنْزِلُ بِالْوَحْيِ مِنَ اَلسَّمَاءِ مِنْ عِنْدِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ فَأَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِطُولِ شَوْقِنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلْخَامِسَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ وَ سَلَّمُوا [فَسَلَّمُوا] عَلَيَّ فَقَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ لَهُمْ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ لِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ نَحْنُ نَغْدُو وَ نَرُوحُ عَلَى اَلْعَرْشِ بِالْغَدَاةِ وَ اَلْعَشِيِّ فَنَنْظُرُ إِلَى [عَلَى] سَاقِ اَلْعَرْشِ مَكْتُوبٌ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ [صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ] أَيَّدَهُ اَللَّهُ بِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ [ فَعَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ] وَلِيُّ اَللَّهِ وَ اَلْعَلَمُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِهِ وَ هُوَ دَافِعُ اَلْمُشْرِكِينَ وَ مُبِيرُ اَلْكَافِرِينَ فَعَلِمْنَا عِنْدَ ذَلِكَ أَنَّ عَلِيّاً وَلِيٌّ مِنْ أَوْلِيَاءِ اَللَّهِ فَأَقْرِئْ عَلِيّاً مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ أَعْلِمْهُ بِشَوْقِنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلسَّادِسَةِ فَتَلَقَّتْنِي اَلْمَلاَئِكَةُ فَسَلَّمُوا [وَ سَلَّمُوا] عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي هَلْ تَعْرِفُونَّا حَقَّ مَعْرِفَتِنَا فَقَالُوا بَلَى يَا نَبِيَّ اَللَّهِ لِمَ لاَ نَعْرِفُكُمْ وَ قَدْ خَلَقَ اَللَّهُ جَنَّةَ اَلْفِرْدَوْسِ وَ عَلَى بَابِهَا شَجَرَةٌ لَيْسَ مِنْهَا وَرَقَةٌ إِلاَّ عَلَيْهَا مَكْتُوبَةٌ حَرْفَيْنِ بِالنُّورِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اَللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عُرْوَةُ اَللَّهِ اَلْوَثِيقَةُ وَ حَبْلُ اَللَّهِ اَلْمَتِينُ وَ عَيْنُهُ عَلَى اَلْخَلاَئِقِ أَجْمَعِينَ وَ سَيْفُ نَقِمَتِهِ عَلَى اَلْمُشْرِكِينَ فَأَقْرِئْهُ مِنَّا اَلسَّلاَمَ وَ قَدْ طَالَ شَوْقُنَا إِلَيْهِ ثُمَّ عُرِجَ بِي إِلَى اَلسَّمَاءِ اَلسَّابِعَةِ فَسَمِعْتُ اَلْمَلاَئِكَةَ يَقُولُونَ لَمَّا أَنْ رَأَوْنِي « اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِي صَدَقَنٰا وَعْدَهُ  » ثُمَّ تَلَقَّوْنِي فَسَلَّمُوا عَلَيَّ وَ قَالُوا لِي مِثْلَ مَقَالَةِ أَصْحَابِهِمْ فَقُلْتُ [يَا] مَلاَئِكَةَ رَبِّي سَمِعْتُ وَ أَنْتُمْ تَقُولُونَ « اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ اَلَّذِي صَدَقَنٰا وَعْدَهُ [وَ أَوْرَثَنَا اَلْأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ اَلْجَنَّةِ حَيْثُ نَشٰاءُ]  » فَمَا اَلَّذِي صُدِقْتُمْ قَالُوا يَا نَبِيَّ اَللَّهِ إِنَّ اَللَّهَ [تَبَارَكَ وَ] تَعَالَى لَمَّا أَنْ خَلَقَكُمْ أَشْبَاحَ نُورٍ مِنْ سَنَاءِ نُورِهِ وَ مِنْ سَنَاءِ عِزِّهِ وَ جَعَلَ لَكُمْ مَقَاعِدَ فِي مَلَكُوتِ سُلْطَانِهِ وَ أَشْهَدَكُمْ عَلَى عِبَادِهِ عَرَضَ [أعرض] وَلاَيَتَكُمْ عَلَيْنَا وَ رَسَخَتْ فِي قُلُوبِنَا فَشَكَوْنَا مَحَبَّتَكَ إِلَى اَللَّهِ فَوَعَدَنَا رَبُّنَا أَنْ يُرِيَنَاكَ فِي اَلسَّمَاءِ مَعَنَا وَ قَدْ صَدَقَنَا وَعْدَهُ وَ هُوَ ذَا أَنْتَ [مَعَنَا] فِي اَلسَّمَاءِ فَجَزَاكَ اَللَّهُ مِنْ نَبِيٍّ خَيْراً ثُمَّ شَكَوْنَا عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ إِلَى اَللَّهِ فَخَلَقَ لَنَا فِي صُورَتِهِ مَلَكاً وَ أَقْعَدَهُ عَنْ يَمِينِ عَرْشِهِ عَلَى سَرِيرٍ مِنْ ذَهَبٍ مُرَصَّعٍ بِالدُّرِّ وَ اَلْجَوَاهِرِ قَوَائِمُهُ مِنَ اَلزَّبَرْجَدِ اَلْأَخْضَرِ عَلَيْهِ قُبَّةٌ مِنْ لُؤْلُؤَةٍ بَيْضَاءَ يُرَى بَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا وَ ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنَهَا بِلاَ دِعَامَةٍ مِنْ تَحْتِهَا وَ عِلاَقَةٍ مِنْ فَوْقِهَا قَالَ لَهَا صَاحِبُ اَلْعَرْشِ قُومِي بِقُدْرَتِي فَقَامَتْ بِأَمْرِ اَللَّهِ فَكُلَّمَا اِشْتَقْنَا إِلَى رُؤْيَةِ عَلِيِّ [بْنِ أَبِي طَالِبٍ] فِي اَلْأَرْضِ نَظَرْنَا إِلَى مِثَالِهِ فِي اَلسَّمَاءِ .)

[12] دعای مشلول

[13] سوره مبارکه آل عمران، آیه 37 (فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا ۖ كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا ۖ قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّىٰ لَكِ هَٰذَا ۖ قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ ۖ إِنَّ اللَّهَ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ)

[14] سوره مبارکه آل عمران، آیه 38 (هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ ۖ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً ۖ إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاءِ)

[15] سوره مبارکه انبیاء، آیه 89 (وَزَكَرِيَّا إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِي فَرْدًا وَأَنْتَ خَيْرُ الْوَارِثِينَ)

[16] الأربعون حدیثا عن أربعین شیخا من أربعین صحابیا فی فضائل الإمام أمیر المؤمنین علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۷۷ (أَخْبَرَنَا اَلسَّيِّدُ اَلْأَصِيلُ أَبُو حَرْبٍ اَلْمُجْتَبَى بْنُ اَلدَّاعِي بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْحَسَنِيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ. حَدَّثَنَا اَلشَّيْخُ اَلْمُفِيدُ أَبُو مُحَمَّدٍ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ أَحْمَدَ اَلْوَاعِظُ : أَخْبَرَنَا اَلْحَسَنُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ اَلْحَسَنِ اَلْخَطِيبُ ، بِقِرَاءَتِي عَلَيْهِ فِي ذِي اَلْقَعْدَةِ، سَنَةَ سَبْعٍ وَ ثَلاَثِينَ وَ أَرْبَعِمِائَةٍ . حَدَّثَنَا اَلشَّرِيفُ أَبُو عَقِيلٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِيُّ اَلْعَبَّاسِيُّ : حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ جَعْفَرٍ اَلصَّوْلِيُّ بِبَغْدَادَ حَدَّثَنَا أَبُو عَلِيٍّ مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اَلْأَنْبَارِيُّ : حَدَّثَنَا اِبْنُ أَبِي غَرَزَةَ عَنْ وَكِيعٍ عَنِ اَلْأَعْمَشِ ، قَالَ : كُنْتُ حَاجّاً إِلَى بَيْتِ اَللَّهِ اَلْحَرَامِ ، فَنَزَلْتُ فِي بَعْضِ اَلْمَنَازِلِ فَإِذَا أَنَا بِامْرَأَةٍ مَحْجُوبَةِ اَلْبَصَرِ وَ هِيَ تَقُولُ: يَا رَادَّ اَلشَّمْسِ عَلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ بَيْضَاءَ نَقِيَّةً بَعْدَ مَا غَابَتْ، رُدَّ عَلَيَّ بَصَرِي قَالَ اَلْأَعْمَشُ : فَأَعْجَبَنِي كَلاَمُهَا، فَأَخْرَجْتُ دِينَارَيْنِ وَ أَعْطَيْتُهَا فَلَمَسَتْهُمَا بِيَدِهَا ثُمَّ طَرَحَتْهُمَا فِي وَجْهِي وَ قَالَتْ: يَا رَجُلُ أَذْلَلْتَنِي بِالْفَقْرِ، أُفٍّ لَكَ، إِنَّ مَنْ تَوَلَّى آلَ مُحَمَّدٍ لاَ يَكُونُ ذَلِيلاً. قَالَ اَلْأَعْمَشُ : فَمَضَيْتُ إِلَى اَلْحَجِّ، وَ قَضَيْتُ مَنَاسِكِي، وَ أَقْبَلْتُ رَاجِعاً إِلَى مَنْزِلِي وَ كَانَتِ اَلْمَرْأَةُ مِنْ أَكْبَرِ هَمِّي حَتَّى صِرْتُ إِلَى ذَلِكَ اَلْمَكَانِ، فَإِذَا أَنَا بِالْمَرْأَةِ لَهَا عَيْنَانِ تُبْصِرُ بِهِمَا. فَقُلْتُ لَهَا: يَا اِمْرَأَةُ مَا فَعَلَ بِكِ حُبُّ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ؟ فَقَالَتْ: يَا رَجُلُ إِنِّي أَقْسَمْتُ بِهِ عَلَى اَللَّهِ سِتَّ لَيَالٍ، فَلَمَّا كَانَ فِي اَللَّيْلَةِ اَلسَّابِعَةِ وَ هِيَ لَيْلَةُ اَلْجُمُعَةِ ، فَإِذَا أَنَا بِرَجُلٍ قَدْ أَتَانِي فِي نَوْمِي فَقَالَ [لِي] : يَا اِمْرَأَةُ أَ تُحِبِّينَ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ؟ [قَالَتْ] : قُلْتُ: نَعَمْ. قَالَ: ضَعِي يَدَكِ عَلَى عَيْنَيْكِ وَ قَالَ: [اَللَّهُمَّ] إِنْ تَكُنْ هَذِهِ اَلْمَرْأَةُ تُحِبُّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ مِنْ نِيَّةٍ صَادِقَةٍ، فَرُدَّ عَلَيْهَا عَيْنَهَا. ثُمَّ قَالَ: نَحِّي يَدَكِ. فَنَحَّيْتُهَا فَإِذَا أَنَا بِرَجُلٍ فِي مَنَامِي. فَقُلْتُ: مَنْ أَنْتَ اَلَّذِي مَنَّ اَللَّهُ بِكَ عَلَيَّ؟ قَالَ: أَنَا اَلْخَضِرُ ، أَحِبِّي عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ ، فَإِنَّ حُبَّهُ فِي اَلدُّنْيَا يَصْرِفُ عَنْكِ اَلْآفَاتِ، وَ فِي اَلْآخِرَةِ يُعِيذُكِ مِنَ اَلنَّارِ .)

[17] زیارت آل یاسین

[18] من لا يحضره الفقيه، جلد ۴، صفحه ۱۲۵ (مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي وَ مَنْ غَاظَهَا فَقَدْ غَاظَنِي وَ مَنْ سَرَّهَا فَقَدْ سَرَّنِي)

[19] نهج البلاغه، نامه 28 (أَ لَا تَرَى -غَيْرَ مُخْبِرٍ لَكَ وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ- أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْهِ. أَ وَ لَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ قِيلَ الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَ ذُو الْجَنَاحَيْنِ؛ وَ لَوْ لَا مَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ لَذَكَرَ ذَاكِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا تَمُجُّهَا آذَانُ السَّامِعِينَ؛ فَدَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ؛ فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا.)

[20] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۲، صفحه ۳۶۱ (دَعَائِمُ اَلْإِسْلاَمِ ، رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ إِلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ عَلَيْهَا السَّلاَمُ صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ .)

[21] أمالي شیخ طوسي، صفحه 109 (فَلَمَّا نَفَضَ يَدَهُ مِنْ تُرَابِ الْقَبْرِ هَاجَ بِهِ الْحُزْنُ، وَ أَرْسَلَ دُمُوعَهُ عَلَى خَدَّيْهِ، وَ حَوَّلَ وَجْهَهُ إِلَى قَبْرِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَقَالَ: السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، عَنِّي وَ عَنِ ابْنَتِكَ وَ حَبِيبَتِكَ، وَ قُرَّةِ عَيْنِكَ وَ زَائِرَتِكَ، وَ الثَّابِتَةِ فِي الثَّرَى بِبُقْعَتِكَ، الْمُخْتَارِ اللَّهُ لَهَا سُرْعَةَ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَ ضَعُفَ عَنْ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ تَجَلُّدِي، إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِسُنَّتِكَ وَ الْحُزْنِ الَّذِي حَلَّ بِي لِفِرَاقِكَ لَمَوْضِعَ التَّعَزِّي، وَ لَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودِ قَبْرِكَ بَعْدَ أَنْ فَاضَتْ نَفْسُكَ عَلَى صَدْرِي، وَ غَمَضْتُكَ بِيَدِي، وَ تَوَلَّيْتُ أَمْرَكَ بِنَفْسِي، نَعَمْ وَ فِي كِتَابِ اللَّهِ نِعْمَ الْقَبُولُ، وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏. قَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهِينَةُ، وَ اخْتُلِسَتِ‏ الزَّهْرَاءُ، فَمَا أَقْبَحَ‏ الْخَضْرَاءَ وَ الْغَبْرَاءَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ، لَا يَبْرَحْ الْحُزْنُ‏ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي فِيهَا أَنْتَ مُقِيمٌ، كَمَدٌ مُقَيِّحٌ، وَ هَمٌّ مُهَيِّجٌ، سَرْعَانَ مَا فَرَّقَ بَيْنَنَا وَ إِلَى اللَّهِ أَشْكُو، وَ سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَاهُرِ أُمَّتِكَ عَلَيَّ وَ عَلَى هَضْمِهَا حَقَّهَا، فَاسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا، وَ سَتَقُولُ وَ يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنا وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ‏. سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، سَلَامَ مُوَدِّعٍ لَا سَئِمٍ وَ لَا قَالٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِمَا وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرِينَ، الصَّبْرُ أَيْمَنُ وَ أَجْمَلُ، وَ لَوْ لَا غَلَبَةُ الْمُسْتَوْلِينَ عَلَيْنَا لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ عِنْدَ قَبْرِكَ لِزَاماً، وَ التَّلَبُّثَ عِنْدَهُ مَعْكُوفاً، وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّةِ، فَبِعَيْنِ اللَّهِ تُدْفَنُ بِنْتُكَ سِرّاً، وَ يُهْتَضَمُ حَقَّهَا قَهْراً، وَ يُمْنَعُ إِرْثَهَا جَهْراً، وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلَقْ مِنْكَ الذِّكْرُ، فَإِلَى اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ الْمُشْتَكَى، وَ فِيكَ أَجْمَلُ الْعَزَاءِ، فَصَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا وَ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ.)

مطالب مرتبط

درنگی بر جایگاه مادر و تربیت انسان
مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *