«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص صدیقه طاهره و امیرالمؤمنین علیهما أفضل صلوات المصلین صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
تبیین بحث
بنا شده است که چند هفته نظری به ساحت قدسی حضرت حجّت سلام الله علیها داشته باشیم.
حقیقت این است که به چند جهت سخن گفتن از حضرت مشکل است، یکی اینکه سیرهی چندانی از حضرت موجود نیست، یعنی حضرت بین مردم زندگی نکردهاند که دیده شوند؛ وجه هدایت باطنیِ حضرت خیلی پررنگ است.
نکتهی دوم اینکه ما با مثل زیارت جامعه کبیره و امثال این زیارت، اندکی به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معرفت داریم، و بیان از آن حقیقت در قامتِ رعنای حضرت حجّت سلام الله علیه خیلی جرأت میخواهد.
جهت دیگری هم دارد که اگر به آن رسیدیم اشاره خواهم کرد.
اما با این حال، با اینکه مدتهاست میخواستیم راجع به این موضوع یک بحث مبسوط داشته باشیم، که الآن هم هنوز فیگورِ بحث مبسوط نگرفتهایم، اما ناگهان به این نتیجه رسیدیم که در حد عرض ادب و توجّه به حضرت… مگر اینکه خود حضرت اجازه بدهند، با اینکه من نااهل و ناشایسته هستم و زبان پاکی برای گفتن از حضرت نیست، شاید حضرت اجازه دادند.
از جهت دیگر بحث حضرت حجّت سلام الله علیه از نظر علمی، پیچیدهترین بحث در میان ائمه علیهم السلام است.
یک جهت فرعی هم دارد و آن هم این است که درک و تحلیل ما با آنچه در منقولات دربارهی حضرت به ما رسیده است فاصله دارد، و چون نقد آن قدری حساسیت زیادی دارد، خود همین موضوع هم کمک میکند که انسان این موضوع را مطرح نکند.
جامعه نسبت به امام زمان ارواحنا فداه انحراف در ادراک دارد
از نظر بنده جامعهی ما نسبت به امام زمان ارواحنا له الفداه دچار انحراف در ادراک است.
یکی از آنها همین چیزی است که شما میبینید، ما صبح از خواب بیدار میشویم، تا شب که میخواهیم بخوابیم، کمبودهایی را احساس میکنیم. اگر هوا آلوده شود و نفس ما بگیرد، متوجّه میشویم که الآن اکسیژن به اندازهی کافی نیست. وقتی برق میرود همه متوجه میشوند که برق نیست. ولی نبودِ ظاهرِ حضرت محسوس نیست، این هم برای ضعف ادراکی ما در ادبیات دینی ماست، نه در منابع دینی، ما احساس نبود نداریم.
مثلاً اینکه پولی در کارت بانکی من نباشد یا حساب من مسدود شده باشد و از مقابل مغازهای رد شوم و توانایی خرید نداشته باشم، این محسوس است، ولی نبودِ امام زمان ارواحنا فداه محسوس نیست.
یا امام زمانی نیست، یا اگر هست که من معتقد هستم که هست، چرا طوری زندگی میکنم که انگار نیست؟
متأسفانه ما امام زمان ارواحنا فداه را ندید گرفتهایم
یعنی عدهای اعتقادی به امام زمان ارواحنا فداه ندارند، اما من اعتقاد دارم، ولی چرا طوری زندگی میکنم که انگار امام زمان ارواحنا فداه نیستند؟ در حد همین مثالهای محسوس آب و برق که مثال زدم، امام زمان ارواحنا فداه در زندگی ما نیست. البته این «نیست» از نبودِ او نیست، از درکِ من است؛ من اینطور هستم که از صبح تا شب حاجات و انگیزههایی دارم و چیزهایی میخواهم و چیزهایی نمیخواهم، اینها را میدانم. مثلاً قیمت دلار و طلا را میدانم، چون اینها قدرتِ خرید را در دنیای ما کم یا زیاد میکند و امکان سرمایهگذاری وجود دارد و میفهمم چیزی هست.
اما برای من انگار امام زمان ارواحنا فداه نیست!
خوب دقت کنید چه عرض میکنم، بحث من بود یا نبودِ امام زمان ارواحنا فداه در حقیقت نیست، من الآن در یک هیئت حرف میزنم، بین مسیحیان نیستم که بخواهم در اثبات وجود حضرت حرف بزنم، درواقع این نقد به خودمان است، درواقع ما طوری زندگی میکنیم که انگار امام زمان ارواحنا فداه نیست، ما او را ندید گرفتهایم، تقریباً یاد او بین ما مُرده است، البته بدین معنا که من نسبت به او احساس نیاز کنم.
زمان من در ماجراهای وعدهی صادق این تذکر را به خودم و مخاطبانم دادم که من این موضوع را خیلی خطای فاحش میدانم که همینکه ما ضربه میخوریم، جامعه زود به سمت بایستگی انتقام میروم. کشور در این موضوعات رئیس دارد، ولی امر مسلمین دارد، ارتش و سپاه دارد که تصمیم بگیرند که اگر در جایی به نفع ما باشد دفاع کنند و بزنند، موضوع من به این قسمتها مربوط نیست؛ اما ما که پای دستگاه لانچر و موشک نیستیم، وقتی ما ضربه میخوریم باید «أینَ بَقِیَّةُ الله» بگوییم، نه «أینَ موشک؟»!
واضح است که نمیگویم آنها نباشد، روشن است که آنها باید سر جای خود باشد و این امر هم مسئول دارد و آنها هم باید کار خود را انجام دهند؛ این برای حسِ ندید گرفتنِ امام زمان ارواحنا فداه است.
اگر ما نمیتوانیم با همسر خود زندگی کنیم و بوی طلاق میآید و زندگی از جهت عاطفی پاشیده است، اینجا باید اول «یا بقیّة الله» بگوییم، نه «یا وکیل» و «یا مشاور»؛ البته اگر آنها هم باید سر جای خود باشد هم حرفی ندارم، من نمیخواهم زندگی عادی کسی را بهم بزنم. زندگی عادی ابزاری و اسباب و اموری دارد، آنها سر جای خود است؛ اما اینکه وقتی من در یک تنگنایی قرار میگیرم و دل من شکسته میشود، به دنبالِ درمانی غیر از امام زمان ارواحنا فداه هستم، این همان مشکلی است که ما داریم؛ این به بودنِ امام زمان ارواحنا فداه مربوط نیست، این به نگاه ما به بودنِ امام زمان ارواحنا فداه مربوط است.
اگر من میخواستم بین غیرمسلمین یا بین شُلدینها صحبت کنم، قبل از این بحث، ابتدا بحثی راجع به وجود حقیقیِ حضرت صحبت میکردم، اما به نظر من آن بحث برای اینجا ضروری نیست، چون اینجا هیئتی در یک مسجد است؛ البته اگر کسی خواست در آن فضا کار کند که حرفی نیست، ولی پیشفرض آن موضوع برای ما مسلّم است. همین الآن که دعای توسّل خواندند، وقتی نام مبارک حضرت آمد، ایستادید، پس در وجود حضرت بحث نیست، بلکه بحث در کیفیتِ وجودِ حضرت در نگاه ماست.
توجّه کنید که چند مرتبه تکرار کردم که نقد به حضرت نیست.
کمااینکه گاهی ما طوری زندگی میکنیم که گویی قرآن نیست، گاهی طوری زندگی میکنیم که گویی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیستند، گاهی طوری زندگی میکنیم که گویی احکامی وجود ندارد. آن هم ادامهی همین است، این هم برای اشکال ماست.
انصافاً ما صبح از خواب بیدار میشویم تا شب، هیچ جایی احساس نیاز به امام زمان ارواحنا فداه نداریم. گاهی اوقات تعارف میکنیم که از سرِ شکمسیری یک «اللهم عجّل لولیک الفرج» میگوییم، اما واقعاً من چه زمانی به حضرت مراجعه میکنم؟
اگر کسی انصاف بدهد میبیند که طوری زندگی میکنم که گویی حضرت نیست! حتّی خیلی اوقات خیلی از متفکرین برجستهی ما که زندگی ائمه علیهم السلام را تحلیل میکنند، تا امام عسکری علیه السلام را بحث میکنند و «دورهی امامت» میگویند؛ در صورتی که الآن هم دورهی امامت است! مردم روزگار امام عسکری علیه السلام چه تفاوتی با ما داشتند؟ الآن هم دورهی امامت است.
گاهی میگوییم «در دوران ائمه اینطور بود»؛ این میزان از ندید گرفتن عجیب است! الآن هم دوران ائمه است! آیا الآن امام هست یا نیست؟
ممکن است کسی شبههی فکری و اعتقادی داشته باشد، مثلاً به کلاسی رجوع میکند که ادلهی اسلامی در اصل وجود حضرت حجّت ارواحنا فداه چیست؟
توجّه کردید که نگفتم در ادلهی شیعه در اصل وجود حضرت حجّت ارواحنا فداه، چون اسلامِ بدونِ امام زمان ارواحنا فداه اسلام نیست؛ این موضوع را سر جای خود بحث میکنند، و مسلمین فی الجمله به اصل موضوع یک منجی معتقد هستند. در جزئیات اختلاف دارند اما در اصل موعود اختلاف نیست، اگر هم به ندرت باشد، آنها مورد نقد هستند و کسی آنها را نمیپسندد. بالاخره ممکن است در جایی هم کسی پیدا شود که اصلاً منکر خدا باشد!
«بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى»
یک غربتِ حضرت این است که مثلاً ما از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «اُحُد» دیدهایم، «خندق» دیدهایم، «خیبر» دیدهایم، «رساندنِ کیسهی نان بصورتِ ناشناس به درِ خانهی فقرا» دیدهایم، ولی ناشناسی که هر روز روزیِ ما را میرساند را ندیدهایم!
همانطور که در دورهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا امام سجاد صلوات الله علیه، آن مردم هم نمیدانستند که چه کسی این روزیها را آورده است. اینها نوعاً شیعه نبودند، فقط میدیدند کسی پول میدهد و میرود.
در این روزگار ما قدری تفاوت پیدا کرده است و در گونی نیست، به حساب ما واریز میشود، رزق داریم. آدرس هم دادهاند، مثلاً اینکه ما در ادعیه میگوییم، البته شاید مأثور نباشد اما حرف درستی است که «بِیُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى»،[4] ناشناس هم هست، یعنی واضح نیست؛ از این جهت ما هم شبیه همان مردم… ضمن اینکه ضعف ما پررنگتر است، چون آنها اصلاً به وجود این امام علم نداشتند، مثلاً اینها امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را یک صحابهای کنار فلانی و فلانی میپنداشتند، امام سجاد علیه السلام را حتّی بزرگترین فقیه مدینه هم نمیدانستند! اما ما میدانیم و اگر من «بِیُمْنِهِ» بگویم، شما «رُزِقَ الْوَرَى» میگویید، یعنی ما میدانیم، اما آنها نمیدانستند آن کسی که شبها به آنها روزی میرساند چه کسی است، اما به ما گفتهاند که رزق شما با اوست؛ چه کسی هست که به این موضوع علم نداشته باشد؟
ولی ما از این موضوع تعجّب میکنیم که زین العابدین صلوات الله علیه سی و چهار سال بصورت ناشناس برای فقرای مدینه غذا برد، اما باز هم ملتفت وجود حضرت نشدند!
شما همینجا را ببینید، امام زمان ارواحنا فداه به ما رزق مادی و معنوی داد.
منظومهی فکر شیعه یک بایستههایی دارد، کسی که شیعه نیست باید برود و آن مقدّمات را ببیند، اما کسی که شیعه است میداند که در این عالم اتفاقی بدون امر امام رخ نمیهد، رزق از دریچهی او تقسیم میشود، امام پشت صحنهی همهی خیرات و برکات است.
حال اگر انسان خود را بررسی کند و انصاف داشته باشد، میبیند که من هم نسبت به امام زمان ارواحنا فداه بیتوجّه هستم.
ما اینطور هستیم که اگر کسی یک چای مقابل ما قرار دهد، از او تشکر میکنیم، و اگر نعمت کسی را ندید بگیریم، بیادبی میبینیم.
او که همهی رزق مادی و معنوی ما… این حبّ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که در شما هست رزق است، رزق از ناحیهی امام است.
ما طوری زندگی میکنیم که انگار او نیست، درواقع خودمان را از وجود امام زمان ارواحنا فداه محروم کردهایم.
چون اگر من بدانم این امام هست، باید بدانم به چه معنا هست.
شباهت شیعیانِ دورهی امامت امام کاظم علیه السلام با ما
اگر مردمی که زمان حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه، زمانی که حضرت در زندان بودند، زندگی میکردند؛ به نظر شما آنها چطور زندگی میکردند؟ طوری که انگار امام از دنیا رفته است؟ یا طوری که انگار امامی نیست؟ یا اینکه امامی هست اما در زندان است؟
آیا میشد به این موضوع فکر نکنند؟ آیا شما میپذیرید شیعهای باشد و به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام معرفت هم داشته باشد، اما نسبت به زندانی بودنِ حضرت بیخیال باشد؟ آیا چنین چیزی امکانپذیر است؟
گفته نشده است که حضرت حجّت سلام الله علیه در نشئات دیگریست، که مثلاً رفته است که بعداً برگردد. چون در اینصورت اشکال اعتقادی پیدا میشود، چون زمین نمیتواند بدون حجّت خدا باقی بماند.
ما بعضی حرفها را ساده میگوییم و ساده از کنار آنها رد میشویم.
نمیشود که حضرت در بهشت زندگی کند و بعداً برگردد، چون آنوقت ما بیحجّت میشویم. اگر جلوتر فرصت شود عرض میکنم که باید این «حجّت» را معنا کنیم، یعنی از لفظ به معنا برویم که ملموس شود.
امام زمان ارواحنا فداه در دنیا زندگی میکنند، اینکه در دنیا زندگی میکنند یعنی چه؟ در دنیاست، وقتی در دار دنیاست یعنی ابتلا هست، ممکن است خدای نکرده حضرت بیمار شوند یا عزیزان ایشان بیمار شوند، ممکن است در سختی قرار بگیرند، ممکن است داغ ببینند.
چیزی که در مورد امام زمان ارواحنا فداه هست، این است که حضرت خیلی داغ دیدهاند، آدمی که هزار سال زندگی کرده است، زیاد داغ دیده است.
ممکن است داغ دیدن برای آدمِ بیعاطفه خیلی اهمیت نداشته باشد، اما آن بزرگواران چطور هستند؟
چند روایت میخوانم که کمی دلمان به حال خودمان بسوزد.
امام «عاطفهی محض» است
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در حال تشریف بردن به جنگ بودند، دیدند جُویریه نیست. به حضرت اطلاع دادند که او انتهای لشکر است، حضرت فرمودند: به او بگویید جلو بیاید. وقتی آمد حضرت او فرمودند: جویریه! آیا تو نمیدانی که من نمیتوانم دوری تو را تحمل کنم؟
این موضوع ابعاد عجیبی دارد!
مثلاً فرض بفرمایید بچهی کوچک نمیتواند دوری مادر خود را تحمل کند، چون بچه نیازِ محض است، وقتی بچه کمی بزرگتر میشود، اگر درست تربیت نشده باشد یا اهل شکر نباشد دیگر نمیتواند پدر و مادر خود را تحمل کند! یعنی هرچه نیاز کم میشود، فاصله میگیرد.
امامی که نیاز ندارد، وقتی میفرماید نمیتوانم دوری تو را تحمل کنم، یعنی همهی موضوع «محبّت» است، آن هم محبّتِ بیشائبه، محبّتِ بینیاز.
گاهی شما رفیقی دارید که به او نیازی دارید، ممکن است به سراغ او بروید، اما کم پیدا میشود که انسان به کسی هیچ نیازی نداشته باشد ولی رفاقت خود را حفظ کند، معمولاً رفاقتهای ما «معامله» است، بسیاری از محبتهای زناشویی معامله است، حتّی وقتی زن و شوهر با هم خوب هستند! چون درواقع نیازهایی از یکدیگر را برطرف میکنند. البته نمیخواهم بگویم این بد است، اما روشن است که این کمال نیست.
آن روزی که «محبت» فارغ از نیاز به هم قرار بگیرد، کمی رنگ حقیقت پیدا میکند.
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه نیازی به جویریه دارد؟ جویریه کیست؟ چه کاری میتواند برای حضرت انجام دهد؟ حضرت نظر به این موضوع ندارد که چه کاری میتواند انجام دهد، حضرت بدین دلیل میفرمایند که من نمیتوانم دوری تو را تحمل کنم، چون حضرت عاطفهی محض است!
امام باقر علیه الصلاة و السلام و روحی فداه فرمودند: «أَمَا وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّ رِيحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُمْ»،[5] من دوست دارم شما را ببینم، من حتّی بوی تنِ شما را هم دوست دارم، من بوی روح شما را هم دوست دارم.
یعنی اگر مثلاً بر سیّدالشّهداء صلوات الله علیه گریه کردهاید، روح شما عطری پیدا کرده است، من شما را دوست دارم!
چه کسی این بیان را دارد؟ مگر میشود خاک و افلاک را قیاس کرد؟
به امام صادق علیه الصلاة و السلام منسوب است که فرمودند: «إِنِّي لَأُحِبُّ رُؤْيَتَكُمْ»،[6] من دوست دارم شما را ببینم.
گاهی ارتباط ائمه علیهم السلام در دوران بنی امیه و بنی عباس با مردم سخت میشد، امام صادق علیه السلام به زراره فرمودند: حال برادرت چطور است؟ دل من برای او تنگ شده است!
توجّه کنید که امام میفرماید «دل من برای او تنگ شده است»! «إِنِّي لَأُحِبُّ رُؤْيَتَكُمْ»، من دوست دارم شما را ببینم.
واضح است که اینجا موضوع نیاز نیست، وگرنه امام صادق علیه السلام چه نیازی به کسی دارند؟ اصلاً حضرت به بهترین یاران خود چه نیازی دارند؟ این محبت یکطرفه است.
حضرت صادق علیه السلام در ادامه فرمودند: «وَ أَشْتَاقُ إِلَى حَدِيثِكُمْ»، خیلی دوست دارم با شما صحبت کنم.
این مثال غلطی است، برای نزدیک شدن به ذهن عرض میکنم، این موضوع مانند هم سخن شدن یک عالم ربّانی با یک طفل است، این هم سخن شدن که این عالم ربّانی را از نظر علمی و معرفتی بالا نمیبرد؛ منتها در اینجا هم نیازی در عواطف ما هست، اما امام نیازی به ما ندارد و عاطفه دارد.
ابراز عاطفهی امام زمان ارواحنا فداه به علی بن مهزیار
علی بن مهزیار یک مرتبه حضرت حجّت ارواحنا فداه را در کودکیِ حضرت دیده است، بعد میگوید میخواستم حضرت را ببینم اما نمیشد… اینجا نقلهای زیادی هست، مثلاً به مسجد غدیر رفتم، یعنی وقتی از مکه به سمت مدینه برمیگشتم… از همان اوایلِ بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم، قسمتی از جادهی مکه به مدینه را منحرف کردند که گزارشهای تاریخی این موضوع موجود است… در «غدیر» آب بود، مسلماً وقتی آب باشد کاروان توقف میکند، وقتی توقف کند میپرسند که نام این مکان چیست و چه خبر بوده است، اینطور موضوع غدیر و «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیُ مَولاه» مطرح میشود، بخاطر همین هم مسیر را عوض کردند.
شیعیان در طول تاریخ مدام به آنجا میرفتند و آنجا را آباد میکردند، بنی امیه و بنی عباس و قبلیهایشان مدام اینجا را خراب میکردند. گزارشهایی برای زمان شهید و قرن 10 و 11 موجود است که همیشه آنجا را خراب میکردند که این یاد از بین برود، و شیعیان اینجا را آباد میکردند.
مثلاً وقتی حضرت صادق سلام الله علیه از حج برمیگشتند، مسیر خود را کج کردند و به سمت غدیر رفتند شروع کردند به نماز خواندن، عدّهای از حضرت پرسیدند که اینجا کجاست؟ حضرت و فرمودند: اینجا همان جایی است که جدّم پدرم امیرالمؤمنین را عَلَم قرار داد و فرمود: «مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِیُ مَولاه»!
یعنی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین سعی میکردند اینجا از بین نرود.
علی بن مهزیار میگوید وقتی من از حج برمیگشتم، راه خود را عوض کردم و به مسجد غدیر رفتم و نماز خواندم، آنجا توسّل کردم و به خدای متعال عرض کردم که میخواهم امام زمانم را ببینم. حضرت را پیدا نکردم، در جایی نشسته بودم، کسی به سراغ من آمد و پرسید که آیا تو فلانی هستی؟ اینجا چکار میکنی؟ نشانههایی به من داد که من متوجّه شدم این شخص از من خبر دارد، سپس به من گفت که با من همراه شو.
با او همراه شدم و او مرا به محضر حضرت برد.
علی بن مهزیار از آن قدمایی که است که به محضر حضرت رسیدهاند و کنیهی او ابواسحاق است، اینجا میگوید وقتی حضرت را دیدم، حضرت به من فرمودند: «يَا أَبَا إِسْحَاقَ لَقَدْ كَانَتِ اَلْأَيَّامُ تَعِدُنِي وُشْكَ لِقَائِكَ».[7]
اگر من بخواهم به زبانِ فارسیِ باتسامح به شما عرض کنم که برای شما ملموس باشم، یعنی آنقدر من روزها را شمردهام تا تو را ببینم… توجّه کنید که امام زمان ارواحنا فداه این جمله را میفرمایند!
«وَ اَلْمَعَاتِبُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَلَى تَشَاحُطِ اَلدَّارِ وَ تَرَاخِي اَلْمَزَارِ تَتَخَيَّلُ لِي صُورَتَكَ»، دائم تصویر تو در ذهن من هست، هر روز به تو فکر میکنم.
وقتی فرزند مادری به مدرسه برود، آن مادر مدام به او فکر میکند، اگر این بچه به دانشگاه شهر دیگری برود، این مادر دائم به او فکر میکند؛ مهربانی مادر کجا و مهربانی حضرت حجّت ارواحنا فداه کجا؟
«تَتَخَيَّلُ لِي صُورَتَكَ حَتَّى كَأَنَّا لَمْ نَخْلُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ طِيبِ اَلْمُحَادَثَةِ»، از لذّت گفتگو با یکدیگر آنقدر به یاد تو بودم که انگار ما حتّی یک لحظه هم از هم جدا نشدهایم.
توجّه کنید که اینها فرمایشات امام زمان ارواحنا فداه است نه عرایض علی بن مهزیار! شاید علی بن مهزیار هم بگوید، ولی اگر علی بن مهزیار بگوید معلوم است که نقص محض در برابر کمال محض اینطور است، اما آنطرف عجیب است! اصلاً این یعنی چه؟
اشتیاق امام زمان ارواحنا فداه نسبت به ما
خدا امامی برای ما قرار داده است که هر کمبودی که داریم… ما با کسی طرف هستیم که اگر با او حرف بزنیم، قرار نیست سودی به او برسد، قرار نیست پولی به او برسد، قرار نیست حرف جدیدی به او برسد؛ و بعد فرمود: «وَ أَشْتَاقُ إِلَى حَدِيثِكُمْ»!
همیشه شما دوست دارید با تراپیست حرف بزنید، اگر سودی برای تراپیست نداشته باشد، تراپیست چنین علاقهای به شما ندارد.
خدای متعال در این عالم کسی را برای ما قرار داده است که اگر با او حرف بزنیم، او مشتاق شنیدن است! کجا چنین چیزی پیدا میکنید؟
زمانی است که شما نزد عالمی میروید و آن عالم بخاطر علم و حلم خود و بخاطر اینکه وظیفهی خودش میداند حال که نوکرِ حضرت است و شما هم شیعهی امام زمان ارواحنا فداه هستید، همصحبتی با شما را تحمل میکند، بر شنیدن صبر میکند و میگوید این یک شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که گرفتار است، ببینم چه میگوید!
ولی امام زمان ارواحنا فداه به شنیدن اشتیاق دارد، در حالی که با کسی قابل قیاس هم نیست! شأن امام زمان ارواحنا فداه با هیچ کسی قابل قیاس نیست ولی به شنیدن شوق دارد، و گاهی ما یک سال…
دیدهاید گاهی پدر و مادرها دوست دارند با فرزند خود صحبت کنند، با فرزند خود تماس میگیرند اما فرزندشان میگوید کاری دارم و نمیتوانم صحبت کنم، در حالی که این فرزند حال صحبت کردن ندارد. یعنی پدر و مادر شوق دارند اما این بچه حال ندارد.
ما نوعاً با حضرت اینطور هستیم، او که نقص ندارد، او که کمال محض است، او که گنج الهی است، او که نسبت به ما بینیاز محض است، اتفاقاً او شوق دارد اما ما اینطور نیستیم؛ میبینید یک سال گذشته است… شاید به زیارت یک امام برویم و با آن امام حرف بزنیم، در صورتی که من بعنوان پیشنهاد به شما عرض میکنم، یکی از کارهایی که میتوانید انجام دهید این است که به محضر هر امامی رسیدید، آن امام را واسطه کنید و در گوشهای با امام زمان ارواحنا فداه صحبت کنید، چون پروندهی ما بدست امام زمان ارواحنا فداه است، کارهای ما بدست حضرت است، شاهد و دادستان ما در روز قیامت هم امام زمان ارواحنا فداه است، همان کسی که اتفاقاً به ما شوق دارد.
اگر جایی از ما کسر و کمبود و نقص و آبروریزی باشد… اگر فرزند پدری در محل شیشهای را بشکند، آن پدر خجالت میکشد…
استغفارِ امام زمان ارواحنا فداه برای ما
طبق روایات، این امام زمان ارواحنا فداه هزاران مرتبه بخاطر من گردن کج کرده است و به خدای متعال التماس کرده است؛ خدا شاهد است که در این مورد هم آیه و هم روایت داریم، چون حضرت هم أقلاً عدلِ حضرت باقر علیه السلام است و هم قطعاً اشرف و اعظم و افضل از حضرت ابراهیم روحی فداه است.
حضرت ابراهیم علیه السلام را ببینید، وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام فهمید چه اتفاقی افتاده است، قرآن کریم میفرماید: به او بشارت دادیم، گفت میخواهید به کجا بروید؟ گفتیم میرویم قوم لوط را (که هم به پیامبرشان ایمان نیاوردند و هم در وقاحت و کثافت قوطهور بودند) عذاب کنیم، «يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ»،[8] گفت: کمی وقت بدهید، شاید توانستیم کاری کنیم. برای این موضوع التماس کرد!
ابراهیم غیور که وقتی خواستند خود ایشان را آتش بزنند، آرام نشسته بود…
گاهی اوقات وقتی ما میخواهیم ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام در آن موضوع که پسرشان قربانی نشد را بگوییم، نمیفهمیم و به حضرت ابراهیم علیه السلام طعنه میزنیم! بله آنجا نشد و سیّدالشّهداء صلوات الله علیه شهید شد، ولی شما اینجا را ببینید، پدرِ ما حضرت ابراهیم علیه السلام به همه چیز راضی بود، خدای متعال در مورد حضرت ابراهیم علیه السلام میفرماید که او پدر شماست، «مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ»،[9]…
زبان حال حضرت ابراهیم علیه السلام این بود که اگر خدا میخواهد مرا بسوزاند که مردم بفهمند هدف من از دعوت مردم به توحید، منفعت شخصی نبود؛ من حاضر هستم، و اگر بخواهد مرا نجات بدهد و با این نجات دادن بگوید که من بالاخره موحدان را نجات میدهم؛ من راضی هستم، خدای متعال هر کاری که کند، من راضی هستم.
آن آقایی که در مورد خودش دست و پا نزد، اینجا «يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ»، برای قوم لوط التماس کرد که کمی به آنها وقت بدهید!
اینها برای ما خیلی بشارت است، وقتی حضرت ابراهیم علیه السلام برای قوم لوط التماس میکند، به تناسب حکم و موضوع، امام زمان ارواحنا فداه خیلی برای ما استغفار کرده است.
قرآن کریم قبل از امام زمان ارواحنا فداه نازل شده است و بنا بر این بوده است که در آن نوعاً از انبیاء گذشته سخن بگوید؛ بعداً که ما پشت پرده را ببینیم، این موضوع را خواهیم فهمید.
این مطلبی که خواندم آیه بود، روایت هم داریم.
امام صادق علیه الصلاة و السلام روحی فداه از قول مادرشان نقل کردند، چون میخواستند مادرشان را تجلیل کنند، وگرنه لازم نبود امام صادق صلوات الله علیه نقل کنند، اینجا میخواستند نام مادرشان را ببرند، فرمودند: «قَالَتْ أُمِّي قَالَ أَبِي يَا أُمَّ فَرْوَةَ إِنِّي لَأَدْعُو اَللَّهَ لِمُذْنِبِي شِيعَتِنَا فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ أَلْفَ مَرَّةٍ»[10] مادر میگفت پدرم هر شب تا صبح، یا شبانه روز، هزار مرتبه برای گنهکاران شیعیان استغفار میکردند!
اگر میگفتند دعا میکردند، ما میگفتیم برای خوبها و زرارهها دعا میکردند، اما اینجا میفرمایند که برای گنهکاران شیعیان دعا میکردند.
سنخ محبّت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ورای محبّتِ پدر و مادری است، اما در محبتِ پدر و مادری اینطور است که مادر بچهی منحرف خود را هم دعا میکند و نسبت به او نگران است.
امام به مراتب ارحم و عطوفتر و رئوفتر از مادر است، و من با او حرف نمیزنم، واقعاً این از عجایب است.
امام زمان ارواحنا فداه دستگیرِ ما
خوشا به حال شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه، او یک کتابی دارد که گنج است و نام آن کتاب «کمال الدین» است، این کتاب کتابِ خیلی خواندنیای است، البته قدری فنی است و باید مباحثه شود، اما کتاب بسیار جذابی است.
شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه خیلی توفیق داشته است، البته مسلّم است که او معصوم نبوده است، او سال 381 از دنیا رفته است، یعنی 1066 سال قبل از دنیا رفته است، و کتب او رایج است، درواقع او زنده است که چنین باقیات صالحاتی دارد.
ما باید برای خودمان کاری کنیم، این عمر کوتاه ما جوابِ این پروندهی بزرگ را نمیدهد.
شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه این روایت را نقل کرده است، در این مضمون روایات زیادی داریم.
راوی که مربوط به غیبت صغری است میگوید: «دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ اَلزَّمَانِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ»[11] به محضر حضرت رسیدم، «فَقَالَ عَلَيَّ بِالصَّنْدَلِ اَلْأَحْمَرِ» حضرت به من فرمودند که آن را بیاور، به محضر حضرت آوردم، حضرت فرمودند: «أَ تَعْرِفُنِي» آیا مرا میشناسی؟ من خیال کردم که منظور حضرت شناسنامهای است، عرض کردم: بله! حضرت فرمودند: من چه کسی هستم؟ عرض کردم: «أَنْتَ سَيِّدِي وَ اِبْنُ سَيِّدِي» تو آقای من هستی و من نوکر پدر شما هم بودهام، من شیعهی شما هستم، حضرت فرمودند: «لَيْسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُكَ» من که میدانم مرا میشناسی، منظور من این نبود، یعنی آیا تو میدانی که من برای چه هستم؟ «فَقُلْتُ جَعَلَنِيَ اَللَّهُ فِدَاكَ فَبَيِّنْ لِي» عرض کردم: جانم فدای شما، شما بفرمایید.
حضرت فرمودند: «أَنَا خَاتَمُ اَلْأَوْصِيَاءِ» من نقطهی جمع الجمعیِ اوصیاء و اولیاء هستم، گل سرسبد اولیاء هستم.
در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میگوییم هر فضیلتی در هر پیغمبری هست، در امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جمع است، «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»،[12] «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ فِي بَطْشِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»،[13] «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»، تا در آن روایت «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى مُحَمَّدٍ فِی تَمَامِهِ وَ کَمَالِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ»؛ این فقط امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است.
از مجموع روایات برداشت میشود آنچه در امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام حسن مجتبی صلوات الله علیه و صولت و شجاعت و علم حیدر کرار و، کرامت و آقایی امام مجتبی صلوات الله علیه، و کَرَم و رحمتِ سیّدالشّهداء صلوات الله علیه، عبادتِ زین العابدین صلوات الله علیه، تا وجود مبارک امام عسکری علیه السلام، همه در امام زمان ارواحنا فداه جمع است.
یعنی اینطور است که «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى أمِیرَالمُؤمِنِینَ فِی تَمَامِهِ وَ کَمَالِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى المَهدِی»، «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى حَسَنِ بنِ عَلِیٍ فِی کَرَامَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى المَهدِی»، یعنی روایت میگوید هرچه همه دارند در او هست.
امام زمان ارواحنا فداه فرمودند: «أَنَا خَاتَمُ اَلْأَوْصِيَاءِ» من نقطهی جمع الجمعیِ اوصیاء و اولیاء هستم، «وَ بِي يَدْفَعُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْبَلاَءَ عَنْ أَهْلِي وَ شِيعَتِي» و خدای متعال با من بلا را از شیعیان برمیدارد.
یعنی اگر گیر کردی باید نزد من بیایی، خدای متعال مرا برای بیچاره قرار داده است، در آن لحظهای که کاملاً بیچاره است، برای مضطر در آن وقتی که دیگر راه به جایی ندارد، برای بیمار در آن لحظهای که دیگر از درمان ناامید شدهاند، برای محتضر در آن لحظهای که دیگر امیدی برای نجات از مرگ ندارند، برای هر کسی که در هر جهتی بیچاره است.
امام زمان ارواحنا فداه فرمودند که خدا مرا برای دستگیریِ شما قرار داده است.
واقعاً این عجیب است که صبح میآید و شب میشود، ما هم هزاران نیاز داریم و به هر کسی هم التماس دعا میگوییم و رو میزنیم، ولی به آن کسی که اگر رو بزنیم به روی ما نمیزند و تحویل میگیرد، بلکه طبق روایتی که خواندم مشتاق است رو نمیزنیم!
من عمداً از گفتنِ بعضی حرفها ابا دارم، ولی اهل این موضوع میدانند که مجربترین توسل برای شیعیان عصر غیبت، توسل و توجه و انکسار و مسکنت در محضرِ خودِ امام زمان ارواحنا فداه است، برای همین عرض کردم وقتی به زیارت هر امامی رفتید، آنجا آن امام را واسطه کنید و بگویید ما به پسر شما امام زمان ارواحنا فداه خیلی بد کردهایم، کاری کنید که او به ما توجّه کند؛ بعد با امام زمان ارواحنا فداه صحبت کنید.
خدای متعال میداند که همهی عالمِ وجود نسبت به او با افتخار گدایی میکنند، خدای متعال هم او را آقای ما قرار داده است، ایشان هم به دستگیری از ما شوق دارند، اما من توجّه ندارم. به خدا پناه میبرم.
روضه و توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
خدایا! ما امشب حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را واسطه میکنیم، بیبی جان! من هم جزو آن کسانی هستم که دلِ پسرِ شما را شکستهام، ایشان خیلی برای من رو زدهاند، من خیلی قول و قرار گذاشتهام اما قول خود را شکستهام.
از غیرتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، اینکه میبینیم وقتی ائمه علیهم السلام میخواهند مطلبی را بفرمایند… مثلاً به حضرت رضا علیه السلام گفتند که نظر شما در مورد آن دو نفر چیست؟ حضرت فرمودند: الآن وقت این حرفها نیست، به دنبال کار خودتان بروید. طرف حضرت را وادار کرد، عرض کرد: آقا جان! شما حجّت خدا هستید، من از چه کسی بپرسم؟ شما حجّت خدا هستید، من باید حبّ و بغض خود را با شما تنظیم کنم.
آن شخص ابراز انکسار کرد و عرض کرد: من به حقیقت راه ندارم، کسی برای من حجیّت ندارد، من باید حرف شما را قبول کنم، من شما را امام میدانم.
آنجا حضرت میتوانستند جواب بدهند، اما فرمودند: «كَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ»،[14] مادر صالحهای داشتیم، وقتی از دنیا رفت، دل او از آنها گرفته بود.
این جمله یعنی اینکه معلوم است که ما هم فرزند آن مادر هستیم، مادرمان هم از آنها ناراحت بوده است…
من این موضوع را فهمیدهام و برای همین هم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را واسطه کردهام، زمانی رفیقی داریم که جایی به زیارت رفته است، میگوید فلانی! من سلام دادم، از طرف مادر تو هم سلام دادم.
انسان اینجا انفعال پیدا میکند و دوست دارد اگر کاری از دستش برمیآید برای این شخص انجام دهد، دوست دارد جبران کند.
آقا جان! ما با بیلیاقتی جزو محبّان مادر شما هستیم، دیدهاید که وقتی نام مادر شما بیاید، دل ما میشکند…
همین ایام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه آمد و دید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بستری است…
یک بانوی هجده ساله، دیگر نمیتوانست روی پای خود بنشیند، «ذَابَ لَحْمُهَا»،[15] لاغر شده بود، گوشت بدن آب شده بود، «نَحَلَ جِسْمُهَا»، جسم از دست رفته بود، «حَتَّی صَارَتْ كَالْخَيَالِ»…
اینجا چون به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام امید دارم، گریزی میزنم و برمیگردم.
اگر میخواهید بدانید «حَتَّی صَارَتْ كَالْخَيَالِ» یعنی چه، آمده بودند به زندان موسی بن جعفر علیهما السلام سر بزنند، هارون با فضل بن ربیع آمدند و دهانهی نور را به سمت پایین گرفتند و نگاه کردند، هارون گفت: این پارچه چیست؟ فضل بن ربیع گفت: این پارچه نیست! این موسی بن جعفر است… بدن حضرت آب شده بود، معلوم نبود پارچه روی زمین است یا روی حضرت موسی بن جعفر صلوات الله علیه…
اینجا هم همین است، «نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ»… فقط شبهی از جسم این مادرِ جوان مانده بود…
عباس عموی پیامبر پیام داد که میخواهم برای عیادت بیایم، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیغام دادند که وضع او وخیم است، دوست ندارم کسی فاطمهام را در این حالت ببیند…
حال ببینید حالِ خودِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چگونه است…
امیرالمؤمنین صلوات الله علیه به خانه آمد و دید حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بیصدا گریه میکند، قاعدتاً دنیا در چشم حضرت تیره و تار شد، آمد و سر حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به دامان گرفت و فرمود: «يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ»[16] چرا اینطور گریه میکنی؟
صدیقه طاهره سلام الله علیها فرمود: «أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي» برای غربت تو گریه میکنم…
اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای اینکه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آرام کند فرمود: خیال تو راحت باشد، تو آنقدر درد داری که نیازی نیست غصهی مرا بخوری، «إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ»، برای من آسان است و من صبر میکنم… درواقع امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینجا میخواست دلِ حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها را آرام کند…
روزگار گذشت و یک قبر مخفی پیدا شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبها به مزار حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها سر میزد، اما روزها دلِ حضرت تنگ میشد، بین قبور بقیع راه میرفت، «مالِي وَقَفتُ عَلى القُبورِ مُسَلِّماً *** قَبرَ الحَبيبِ فَلَم يَرُدَّ جَوابي»… بین قبرها راه میروم و به حبیبم سلام میکنم… آیا میدانی چند روز است که صدای تو را نشنیدهام؟!…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] زاد المعاد، جلد ۱، صفحه ۴۲۲
[5] الکافي، جلد ۲، صفحه ۱۸۷ (عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنِ اِبْنِ مُسْكَانَ عَنْ مُيَسِّرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ لِي أَ تَخْلُونَ وَ تَتَحَدَّثُونَ وَ تَقُولُونَ مَا شِئْتُمْ فَقُلْتُ إِي وَ اَللَّهِ إِنَّا لَنَخْلُو وَ نَتَحَدَّثُ وَ نَقُولُ مَا شِئْنَا فَقَالَ أَمَا وَ اَللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّي مَعَكُمْ فِي بَعْضِ تِلْكَ اَلْمَوَاطِنِ أَمَا وَ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّ رِيحَكُمْ وَ أَرْوَاحَكُمْ وَ إِنَّكُمْ عَلَى دِينِ اَللَّهِ وَ دِينِ مَلاَئِكَتِهِ فَأَعِينُوا بِوَرَعٍ وَ اِجْتِهَادٍ .)
[6] المحاسن، جلد ۱، صفحه ۱۶۳ (عَنْهُ عَنْ صَالِحِ بْنِ اَلسِّنْدِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ بَشِيرٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْوَلِيدِ قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَقُولُ وَ نَحْنُ جَمَاعَةٌ إِنِّي لَأُحِبُّ رُؤْيَتَكُمْ وَ أَشْتَاقُ إِلَى حَدِيثِكُمْ)
[7] کمال الدين و تمام النعمة، جلد ۲، صفحه ۴۴۵ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ اَلْمُتَوَكِّلِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ اَلْحِمْيَرِيُّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مَهْزِيَارَ قَالَ: قَدِمْتُ مَدِينَةَ اَلرَّسُولِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَبَحَثْتُ عَنْ أَخْبَارِ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْأَخِيرِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَلَمْ أَقَعْ عَلَى شَيْءٍ مِنْهَا فَرَحَلْتُ مِنْهَا إِلَى مَكَّةَ مُسْتَبْحِثاً عَنْ ذَلِكَ فَبَيْنَمَا أَنَا فِي اَلطَّوَافِ إِذْ تَرَاءَى لِي فَتًى أَسْمَرُ اَللَّوْنِ رَائِعُ اَلْحُسْنِ جَمِيلُ اَلْمَخِيلَةِ يُطِيلُ اَلتَّوَسُّمَ فِيَّ فَعُدْتُ إِلَيْهِ مُؤَمِّلاً مِنْهُ عِرْفَانَ مَا قَصَدْتُ لَهُ فَلَمَّا قَرُبْتُ مِنْهُ سَلَّمْتُ فَأَحْسَنَ اَلْإِجَابَةَ ثُمَّ قَالَ مِنْ أَيِّ اَلْبِلاَدِ أَنْتَ قُلْتُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ اَلْعِرَاقِ قَالَ مِنْ أَيِّ اَلْعِرَاقِ قُلْتُ مِنَ اَلْأَهْوَازِ فَقَالَ مَرْحَباً بِلِقَائِكَ هَلْ تَعْرِفُ بِهَا جَعْفَرَ بْنَ حَمْدَانَ اَلْحُصَيْنِيَّ قُلْتُ دُعِيَ فَأَجَابَ قَالَ رَحْمَةُ اَللَّهِ عَلَيْهِ مَا كَانَ أَطْوَلَ لَيْلَهُ وَ أَجْزَلَ نَيْلَهُ فَهَلْ تَعْرِفُ إِبْرَاهِيمَ بْنَ مَهْزِيَارَ قُلْتُ أَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ فَعَانَقَنِي مَلِيّاً ثُمَّ قَالَ مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ مَا فَعَلْتَ بِالْعَلاَمَةِ اَلَّتِي وَشَجَتْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ لَعَلَّكَ تُرِيدُ اَلْخَاتَمَ اَلَّذِي آثَرَنِيَ اَللَّهُ بِهِ مِنَ اَلطَّيِّبِ أَبِي مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ مَا أَرَدْتُ سِوَاهُ فَأَخْرَجْتُهُ إِلَيْهِ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ اِسْتَعْبَرَ وَ قَبَّلَهُ ثُمَّ قَرَأَ كِتَابَتَهُ فَكَانَتْ يَا اَللَّهُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ ثُمَّ قَالَ بِأَبِي يَداً طَالَمَا جُلْتَ فِيهَا – وَ تَرَاخَى بِنَا فَنُونُ اَلْأَحَادِيثِ إِلَى أَنْ قَالَ لِي يَا أَبَا إِسْحَاقَ أَخْبِرْنِي عَنْ عَظِيمِ مَا تَوَخَّيْتَ بَعْدَ اَلْحَجِّ قُلْتُ وَ أَبِيكَ مَا تَوَخَّيْتُ إِلاَّ مَا سَأَسْتَعْلِمُكَ مَكْنُونَهُ قَالَ سَلْ عَمَّا شِئْتَ فَإِنِّي شَارِحٌ لَكَ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ قُلْتُ هَلْ تَعْرِفُ مِنْ أَخْبَارِ آلِ أَبِي مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ شَيْئاً قَالَ لِي وَ اَيْمُ اَللَّهِ إِنِّي لَأَعْرِفُ اَلضَّوْءَ بِجَبِينِ مُحَمَّدٍ وَ مُوسَى اِبْنَيِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ إِنِّي لَرَسُولُهُمَا إِلَيْكَ قَاصِداً لِإِنْبَائِكَ أَمْرَهُمَا فَإِنْ أَحْبَبْتَ لِقَاءَهُمَا وَ اَلاِكْتِحَالَ بِالتَّبَرُّكِ بِهِمَا فَارْتَحِلْ مَعِي إِلَى اَلطَّائِفِ وَ لْيَكُنْ ذَلِكَ فِي خُفْيَةٍ مِنْ رِجَالِكَ وَ اِكْتِتَامٍ قَالَ إِبْرَاهِيمُ فَشَخَصْتُ مَعَهُ إِلَى اَلطَّائِفِ أَتَخَلَّلُ رَمْلَةً فَرَمْلَةً حَتَّى أَخَذَ فِي بَعْضِ مَخَارِجِ اَلْفَلاَةِ فَبَدَتْ لَنَا خَيْمَةُ شَعَرٍ قَدْ أَشْرَفَتْ عَلَى أَكَمَةِ رَمْلٍ تَتَلَأْلَأُ تِلْكَ اَلْبِقَاعُ مِنْهَا تَلَأْلُؤاً فَبَدَرَنِي إِلَى اَلْإِذْنِ وَ دَخَلَ مُسَلِّماً عَلَيْهِمَا وَ أَعْلَمَهُمَا بِمَكَانِي فَخَرَجَ عَلَيَّ أَحَدُهُمَا وَ هُوَ اَلْأَكْبَرُ سِنّاً محمد بْنُ اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ هُوَ غُلاَمٌ أَمْرَدُ نَاصِعُ اَللَّوْنِ وَاضِحُ اَلْجَبِينِ أَبْلَجُ اَلْحَاجِبِ مَسْنُونُ اَلْخَدَّيْنِ أَقْنَى اَلْأَنْفِ أَشَمُّ أَرْوَعُ كَأَنَّهُ غُصْنُ بَانٍ وَ كَأَنَّ صَفْحَةَ غُرَّتِهِ كَوْكَبٌ دُرِّيٌّ بِخَدِّهِ اَلْأَيْمَنِ خَالٌ كَأَنَّهُ فُتَاتُ مِسْكٍ عَلَى بَيَاضِ اَلْفِضَّةِ وَ إِذَا بِرَأْسِهِ وَفْرَةٌ سَحْمَاءُ سَبِطَةٌ تُطَالِعُ شَحْمَةَ أُذُنِهِ لَهُ سَمْتٌ مَا رَأَتِ اَلْعُيُونُ أَقْصَدَ مِنْهُ وَ لاَ أَعْرَفَ حُسْناً وَ سَكِينَةً وَ حَيَاءً – فَلَمَّا مَثُلَ لِي أَسْرَعْتُ إِلَى تَلَقِّيهِ فَأَكْبَبْتُ عَلَيْهِ أَلْثِمُ كُلَّ جَارِحَةٍ مِنْهُ فَقَالَ لِي مَرْحَباً بِكَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ لَقَدْ كَانَتِ اَلْأَيَّامُ تَعِدُنِي وُشْكَ لِقَائِكَ وَ اَلْمَعَاتِبُ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ عَلَى تَشَاحُطِ اَلدَّارِ وَ تَرَاخِي اَلْمَزَارِ تَتَخَيَّلُ لِي صُورَتَكَ حَتَّى كَأَنَّا لَمْ نَخْلُ طَرْفَةَ عَيْنٍ مِنْ طِيبِ اَلْمُحَادَثَةِ وَ خَيَالِ اَلْمُشَاهَدَةِ وَ أَنَا أَحْمَدُ اَللَّهَ رَبِّي وَلِيَّ اَلْحَمْدِ عَلَى مَا قَيَّضَ مِنَ اَلتَّلاَقِي وَ رَفَّهَ مِنْ كُرْبَةِ اَلتَّنَازُعِ وَ اَلاِسْتِشْرَافِ عَنْ أَحْوَالِهَا مُتَقَدِّمِهَا وَ مُتَأَخِّرِهَا فَقُلْتُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي مَا زِلْتُ أَفْحَصُ عَنْ أَمْرِكَ بَلَداً فَبَلَداً مُنْذُ اِسْتَأْثَرَ اَللَّهُ بِسَيِّدِي أَبِي مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَاسْتَغْلَقَ عَلَيَّ ذَلِكَ حَتَّى مَنَّ اَللَّهُ عَلَيَّ بِمَنْ أَرْشَدَنِي إِلَيْكَ وَ دَلَّنِي عَلَيْكَ وَ اَلشُّكْرُ لِلَّهِ عَلَى مَا أَوْزَعَنِي فِيكَ مِنْ كَرِيمِ اَلْيَدِ وَ اَلطَّوْلِ ثُمَّ نَسَبَ نَفْسَهُ وَ أَخَاهُ مُوسَى وَ اِعْتَزَلَ بِي نَاحِيَةً ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَبِي عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَهِدَ إِلَيَّ أَنْ لاَ أُوَطِّنَ مِنَ اَلْأَرْضِ إِلاَّ أَخْفَاهَا وَ أَقْصَاهَا إِسْرَاراً لِأَمْرِي وَ تَحْصِيناً لِمَحَلِّي لِمَكَايِدِ أَهْلِ اَلضَّلاَلِ وَ اَلْمَرَدَةِ مِنْ أَحْدَاثِ اَلْأُمَمِ اَلضَّوَالِّ فَنَبَذَنِي إِلَى عَالِيَةِ اَلرِّمَالِ وَ جُبْتُ صَرِائِمَ اَلْأَرْضِ يُنْظِرُنِي اَلْغَايَةَ اَلَّتِي عِنْدَهَا يَحُلُّ اَلْأَمْرُ وَ يَنْجَلِي اَلْهَلَعُ – وَ كَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنْبَطَ لِي مِنْ خَزَائِنِ اَلْحِكَمِ وَ كَوَامِنِ اَلْعُلُومِ مَا إِنْ أَشَعْتُ إِلَيْكَ مِنْهُ جُزْءاً أَغْنَاكَ عَنِ اَلْجُمْلَةِ وَ اِعْلَمْ يَا أَبَا إِسْحَاقَ أَنَّهُ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا بُنَيَّ إِنَّ اَللَّهَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ لَمْ يَكُنْ لِيُخْلِيَ أَطْبَاقَ أَرْضِهِ وَ أَهْلَ اَلْجِدِّ فِي طَاعَتِهِ وَ عِبَادَتِهِ بِلاَ حُجَّةٍ يُسْتَعْلَى بِهَا وَ إِمَامٍ يُؤْتَمُّ بِهِ وَ يُقْتَدَى بِسَبِيلِ سُنَّتِهِ وَ مِنْهَاجِ قَصْدِهِ وَ أَرْجُو يَا بُنَيَّ أَنْ تَكُونَ أَحَدَ مَنْ أَعَدَّهُ اَللَّهُ لِنَشْرِ اَلْحَقِّ وَ وَطْءِ اَلْبَاطِلِ وَ إِعْلاَءِ اَلدِّينِ وَ إِطْفَاءِ اَلضَّلاَلِ فَعَلَيْكَ يَا بُنَيَّ بِلُزُومِ خَوَافِي اَلْأَرْضِ وَ تَتَبُّعِ أَقَاصِيهَا فَإِنَّ لِكُلِّ وَلِيٍّ لِأَوْلِيَاءِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَدُوّاً مُقَارِعاً وَ ضِدّاً مُنَازِعاً اِفْتِرَاضاً لِمُجَاهَدَةِ أَهْلِ اَلنِّفَاقِ وَ خَلاَعَةِ أُولِي اَلْإِلْحَادِ وَ اَلْعِنَادِ فَلاَ يُوحِشَنَّكَ ذَلِكَ وَ اِعْلَمْ أَنَّ قُلُوبَ أَهْلِ اَلطَّاعَةِ وَ اَلْإِخْلاَصِ نَزَعَ إِلَيْكَ مِثْلَ اَلطَّيْرِ إِلَى أَوْكَارِهَا وَ هُمْ مَعْشَرٌ يَطَّلِعُونَ بِمَخَائِلِ اَلذِّلَّةِ وَ اَلاِسْتِكَانَةِ وَ هُمْ عِنْدَ اَللَّهِ بَرَرَةٌ أَعِزَّاءُ يَبْرُزُونَ بِأَنْفُسٍ مُخْتَلِفَةٍ مُحْتَاجَةٍ وَ هُمْ أَهْلُ اَلْقَنَاعَةِ وَ اَلاِعْتِصَامِ اِسْتَنْبَطُوا اَلدِّينَ فَوَازَرُوهُ عَلَى مُجَاهَدَةِ اَلْأَضْدَادِ خَصَّهُمُ اَللَّهُ بِاحْتِمَالِ اَلضَّيْمِ فِي اَلدُّنْيَا لِيَشْمُلَهُمْ بِاتِّسَاعِ اَلْعِزِّ فِي دَارِ اَلْقَرَارِ وَ جَبَلَهُمْ عَلَى خَلاَئِقِ اَلصَّبْرِ لِتَكُونَ لَهُمُ اَلْعَاقِبَةُ اَلْحُسْنَى وَ كَرَامَةُ حُسْنِ اَلْعُقْبَى فَاقْتَبِسْ يَا بُنَيَّ نُورَ اَلصَّبْرِ عَلَى مَوَارِدِ أُمُورِكَ تَفُزْ بِدَرْكِ اَلصُّنْعِ فِي مَصَادِرِهَا وَ اِسْتَشْعِرِ اَلْعِزَّ فِيمَا يَنُوبُكَ تُحْظَ بِمَا تُحْمَدُ غِبَّهُ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ وَ كَأَنَّكَ يَا بُنَيَّ بِتَأْيِيدِ نَصْرِ اَللَّهِ وَ قَدْ آنَ وَ تَيْسِيرِ اَلْفَلْجِ وَ عُلُوِّ اَلْكَعْبِ وَ قَدْ حَانَ وَ كَأَنَّكَ بِالرَّايَاتِ اَلصُّفْرِ وَ اَلْأَعْلاَمِ اَلْبِيضِ تَخْفِقُ عَلَى أَثْنَاءِ أَعْطَافِكَ مَا بَيْنَ اَلْحَطِيمِ وَ زَمْزَمَ وَ كَأَنَّكَ بِتَرَادُفِ اَلْبَيْعَةِ وَ تَصَافِي اَلْوَلاَءِ يَتَنَاظَمُ عَلَيْكَ تَنَاظُمَ اَلدُّرِّ فِي مَثَانِي اَلْعُقُودِ وَ تَصَافُقَ اَلْأَكُفِّ عَلَى جَنَبَاتِ اَلْحَجَرِ اَلْأَسْوَدِ تَلُوذُ بِفِنَائِكَ مِنْ مَلَإٍ بَرَأَهُمُ اَللَّهُ مِنْ طَهَارَةِ اَلْوِلاَدَةِ وَ نَفَاسَةِ اَلتُّرْبَةِ مُقَدَّسَةً قُلُوبُهُمْ مِنْ دَنَسِ اَلنِّفَاقِ مُهَذَّبَةً أَفْئِدَتُهُمْ مِنْ رِجْسِ اَلشِّقَاقِ لَيِّنَةً عَرَائِكُهُمْ لِلدِّينِ خَشِنَةً ضَرَائِبُهُمْ عَنِ اَلْعُدْوَانِ وَاضِحَةً بِالْقَبُولِ أَوْجُهُهُمْ نَضِرَةً بِالْفَضْلِ عِيدَانُهُمْ يَدِينُونَ بِدِينِ اَلْحَقِّ وَ أَهْلِهِ فَإِذَا اِشْتَدَّتْ أَرْكَانُهُمْ وَ تَقَوَّمَتْ أَعْمَادُهُمْ فَدَّتْ بِمُكَانَفَتِهِمْ طَبَقَاتُ اَلْأُمَمِ إِلَى إِمَامٍ إِذْ تَبِعَتْكَ فِي ظِلاَلِ شَجَرَةِ دَوْحَةٍ تَشَعَّبَتْ أَفْنَانُ غُصُونِهَا عَلَى حَافَاتِ بُحَيْرَةِ اَلطَّبَرِيَّةِ فَعِنْدَهَا يَتَلَأْلَأُ صُبْحُ اَلْحَقِّ وَ يَنْجَلِي ظَلاَمُ اَلْبَاطِلِ وَ يَقْصِمُ اَللَّهُ بِكَ اَلطُّغْيَانَ وَ يُعِيدُ مَعَالِمَ اَلْإِيمَانِ يَظْهَرُ بِكَ اِسْتِقَامَةُ اَلْآفَاقِ وَ سَلاَمُ اَلرِّفَاقِ يَوَدُّ اَلطِّفْلُ فِي اَلْمَهْدِ لَوِ اِسْتَطَاعَ إِلَيْكَ نُهُوضاً وَ نَوَاشِطُ اَلْوَحْشِ لَوْ تَجِدُ نَحْوَكَ مَجَازاً تَهْتَزُّ بِكَ أَطْرَافُ اَلدُّنْيَا بَهْجَةً وَ تَنْشُرُ عَلَيْكَ أَغْصَانُ اَلْعِزِّ نَضْرَةً وَ تَسْتَقِرُّ بَوَانِي اَلْحَقِّ فِي قَرَارِهَا وَ تَئُوبُ شَوَارِدُ اَلدِّينِ إِلَى أَوْكَارِهَا تَتَهَاطَلُ عَلَيْكَ سَحَائِبُ اَلظَّفَرِ فَتَخْنُقُ كُلَّ عَدُوٍّ وَ تَنْصُرُ كُلَّ وَلِيٍّ فَلاَ يَبْقَى عَلَى وَجْهِ اَلْأَرْضِ جَبَّارٌ قَاسِطٌ وَ لاَ جَاحِدٌ غَامِطٌ وَ لاَ شَانِئُ مُبْغِضٌ وَ لاَ مُعَانِدٌ كَاشِحٌ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اَللّٰهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اَللّٰهَ بٰالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اَللّٰهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْراً ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ لِيَكُنْ مَجْلِسِي هَذَا عِنْدَكَ مَكْتُوماً إِلاَّ عَنْ أَهْلِ اَلتَّصْدِيقِ وَ اَلْأُخُوَّةِ اَلصَّادِقَةِ فِي اَلدِّينِ إِذَا بَدَتْ لَكَ أَمَارَاتُ اَلظُّهُورِ وَ اَلتَّمَكُّنِ فَلاَ تُبْطِئْ بِإِخْوَانِكَ عَنَّا وَ بَاهِرِ اَلْمُسَارَعَةَ إِلَى مَنَارِ اَلْيَقِينِ وَ ضِيَاءِ مَصَابِيحِ اَلدِّينِ تَلْقَ رُشْداً إِنْ شَاءَ اَللَّهُ قَالَ إِبْرَاهِيمُ بْنُ مَهْزِيَارَ فَمَكَثْتُ عِنْدَهُ حِيناً أَقْتَبِسُ مَا أُؤَدِّي إِلَيْهِمْ مِنْ مُوضِحَاتِ اَلْأَعْلاَمِ وَ نَيِّرَاتِ اَلْأَحْكَامِ وَ أَرْوِي نَبَاتَ اَلصُّدُورِ مِنْ نَضَارَةِ مَا اِدَّخَرَهُ اَللَّهُ فِي طَبَائِعِهِ مِنْ لَطَائِفِ اَلْحِكَمِ وَ طَرَائِفِ فَوَاضِلِ اَلْقِسَمِ حَتَّى خِفْتُ إِضَاعَةَ مُخَلَّفِي بِالْأَهْوَازِ لِتَرَاخِي اَللِّقَاءِ عَنْهُمْ فَاسْتَأْذَنْتُهُ بِالْقُفُولِ وَ أَعْلَمْتُهُ عَظِيمَ مَا أَصْدُرُ بِهِ عَنْهُ مِنَ اَلتَّوَحُّشِ لِفُرْقَتِهِ وَ اَلتَّجَرُّعِ لِلظَّعْنِ عَنْ مَحَالِّهِ فَأَذِنَ وَ أَرْدَفَنِي مِنْ صَالِحِ دُعَائِهِ مَا يَكُونُ لِي ذُخْراً عِنْدَ اَللَّهِ وَ لِعَقِبِي وَ قَرَابَتِي إِنْ شَاءَ اَللَّهُ فَلَمَّا أَزِفَ اِرْتِحَالِي وَ تَهَيَّأَ اِعْتِزَامُ نَفْسِي غَدَوْتُ عَلَيْهِ مُوَدِّعاً وَ مُجَدِّداً لِلْعَهْدِ وَ عَرَضْتُ عَلَيْهِ مَالاً كَانَ مَعِي يَزِيدُ عَلَى خَمْسِينَ أَلْفَ دِرْهَمٍ وَ سَأَلْتُهُ أَنْ يَتَفَضَّلَ بِالْأَمْرِ بِقَبُولِهِ مِنِّي فَابْتَسَمَ وَ قَالَ يَا أَبَا إِسْحَاقَ اِسْتَعِنْ بِهِ عَلَى مُنْصَرَفِكَ فَإِنَّ اَلشُّقَّةَ قُذْفَةٌ وَ فَلَوَاتِ اَلْأَرْضِ أَمَامَكَ جُمَّةٌ وَ لاَ تَحْزَنْ لِإِعْرَاضِنَا عَنْهُ فَإِنَّا قَدْ أَحْدَثْنَا لَكَ شُكْرَهُ وَ نَشْرَهُ وَ رَبَضْنَاهُ عِنْدَنَا بِالتَّذْكِرَةِ وَ قَبُولِ اَلْمِنَّةِ فَبَارَكَ اَللَّهُ فِيمَا خَوَّلَكَ وَ أَدَامَ لَكَ مَا نَوَّلَكَ وَ كَتَبَ لَكَ أَحْسَنَ ثَوَابِ اَلْمُحْسِنِينَ وَ أَكْرَمَ آثَارِ اَلطَّائِعِينَ فَإِنَّ اَلْفَضْلَ لَهُ وَ مِنْهُ وَ أَسْأَلُ اَللَّهَ أَنْ يَرُدَّكَ إِلَى أَصْحَابِكَ بِأَوْفَرِ اَلْحَظِّ مِنْ سَلاَمَةِ اَلْأَوْبَةِ وَ أَكْنَافِ اَلْغِبْطَةِ بِلِينِ اَلْمُنْصَرَفِ وَ لاَ أَوْعَثَ اَللَّهُ لَكَ سَبِيلاً وَ لاَ حَيَّرَ لَكَ دَلِيلاً وَ اِسْتَوْدِعْهُ نَفْسَكَ وَدِيعَةً لاَ تَضِيعُ وَ لاَ تَزُولُ بِمَنِّهِ وَ لُطْفِهِ إِنْ شَاءَ اَللَّهُ يَا أَبَا إِسْحَاقَ قَنَّعَنَا بِعَوَائِدِ إِحْسَانِهِ وَ فَوَائِدِ اِمْتِنَانِهِ وَ صَانَ أَنْفُسَنَا عَنْ مُعَاوَنَةِ اَلْأَوْلِيَاءِ لَنَا عَنِ اَلْإِخْلاَصِ فِي اَلنِّيَّةِ وَ إِمْحَاضِ اَلنَّصِيحَةِ وَ اَلْمُحَافَظَةِ عَلَى مَا هُوَ أَنْقَى وَ أَتْقَى وَ أَرْفَعُ ذِكْراً قَالَ فَأَقْفَلْتُ عَنْهُ حَامِداً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى مَا هَدَانِي وَ أَرْشَدَنِي عَالِماً بِأَنَّ اَللَّهَ لَمْ يَكُنْ لِيُعَطِّلَ أَرْضَهُ وَ لاَ يُخَلِّيَهَا مِنْ حُجَّةٍ وَاضِحَةٍ وَ إِمَامٍ قَائِمٍ وَ أَلْقَيْتُ هَذَا اَلْخَبَرَ اَلْمَأْثُورَ وَ اَلنَّسَبَ اَلْمَشْهُورَ تَوَخِّياً لِلزِّيَادَةِ فِي بَصَائِرِ أَهْلِ اَلْيَقِينِ وَ تَعْرِيفاً لَهُمْ مَا مَنَّ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنْ إِنْشَاءِ اَلذُّرِّيَّةِ اَلطَّيِّبَةِ وَ اَلتُّرْبَةِ اَلزَّكِيَّةِ وَ قَصَدْتُ أَدَاءَ اَلْأَمَانَةِ وَ اَلتَّسْلِيمَ لِمَا اِسْتَبَانَ لِيُضَاعِفَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْمِلَّةَ اَلْهَادِيَةَ وَ اَلطَّرِيقَةَ اَلْمُسْتَقِيمَةَ اَلْمَرْضِيَّ ةَ قُوَّةَ عَزْمٍ وَ تَأْيِيدَ نِيَّةٍ وَ شِدَّةَ أُزُرٍ وَ اِعْتِقَادَ عِصْمَةٍ وَ اَللّٰهُ يَهْدِي مَنْ يَشٰاءُ)
[8] سوره مبارکه هود، آیه 74 (فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَىٰ يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ)
[9] سوره مبارکه حج، آیه 78 (وَجَاهِدُوا فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ ۚ هُوَ اجْتَبَاكُمْ وَمَا جَعَلَ عَلَيْكُمْ فِي الدِّينِ مِنْ حَرَجٍ ۚ مِلَّةَ أَبِيكُمْ إِبْرَاهِيمَ ۚ هُوَ سَمَّاكُمُ الْمُسْلِمِينَ مِنْ قَبْلُ وَفِي هَٰذَا لِيَكُونَ الرَّسُولُ شَهِيدًا عَلَيْكُمْ وَتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ ۚ فَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَاعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلَاكُمْ ۖ فَنِعْمَ الْمَوْلَىٰ وَنِعْمَ النَّصِيرُ)
[10] الکافي، جلد ۱، صفحه ۴۷۲ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ اَلْحَسَنِ قَالَ حَدَّثَنِي وَهْبُ بْنُ حَفْصٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : كَانَ سَعِيدُ بْنُ اَلْمُسَيَّبِ وَ اَلْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ وَ أَبُو خَالِدٍ اَلْكَابُلِيُّ مِنْ ثِقَاتِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ وَ كَانَتْ أُمِّي مِمَّنْ آمَنَتْ وَ اِتَّقَتْ وَ أَحْسَنَتْ «وَ اَللّٰهُ يُحِبُّ اَلْمُحْسِنِينَ» قَالَ وَ قَالَتْ أُمِّي قَالَ أَبِي يَا أُمَّ فَرْوَةَ إِنِّي لَأَدْعُو اَللَّهَ لِمُذْنِبِي شِيعَتِنَا فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ أَلْفَ مَرَّةٍ لِأَنَّا نَحْنُ فِيمَا يَنُوبُنَا مِنَ اَلرَّزَايَا نَصْبِرُ عَلَى مَا نَعْلَمُ مِنَ اَلثَّوَابِ وَ هُمْ يَصْبِرُونَ عَلَى مَا لاَ يَعْلَمُونَ.)
[11] کمال الدين و تمام النعمة، جلد ۲، صفحه ۴۴۱ (وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْعَلَوِيِّ قَالَ حَدَّثَنِي طَرِيفٌ أَبُو نَصْرٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى صَاحِبِ اَلزَّمَانِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ عَلَيَّ بِالصَّنْدَلِ اَلْأَحْمَرِ فَأَتَيْتُهُ بِهِ ثُمَّ قَالَ أَ تَعْرِفُنِي قُلْتُ نَعَمْ فَقَالَ مَنْ أَنَا فَقُلْتُ أَنْتَ سَيِّدِي وَ اِبْنُ سَيِّدِي فَقَالَ لَيْسَ عَنْ هَذَا سَأَلْتُكَ قَالَ طَرِيفٌ فَقُلْتُ جَعَلَنِيَ اَللَّهُ فِدَاكَ فَبَيِّنْ لِي قَالَ أَنَا خَاتَمُ اَلْأَوْصِيَاءِ وَ بِي يَدْفَعُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلْبَلاَءَ عَنْ أَهْلِي وَ شِيعَتِي .)
[12] کشف اليقين في فضائل أمير المؤمنين علیه السلام، جلد ۱، صفحه ۵۳
[13] شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، جلد ۱، صفحه ۱۰۳ (حَدَّثَنَاهُ اَلْحَاكِمُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ اَلْحَافِظُ إِمْلاَءً، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ اَلرَّازِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمِ بْنِ وَارَةَ ، قَالَ: حَدَّثَنَا عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ مُوسَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو عُمَرَ ، عَنْ أَبِي رَاشِدٍ عَنْ أَبِي اَلْحَمْرَاءِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ فِي فَهْمِهِ – وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ وَ إِلَى يَحْيَى فِي زُهْدِهِ – وَ إِلَى مُوسَى فِي بَطْشِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ .)
[14] الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف، جلد ۱، صفحه ۲۵۲ (وَ مِنْ ذَلِكَ مَا رَوَاهُ عَلِيُّ بْنُ أَسْبَاطٍ رَفَعَهُ إِلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ : أَنَّ رَجُلاً مِنْ أَوْلاَدِ اَلْبَرَامِكَةِ عَرَضَ لِعَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ لَهُ مَا تَقُولُ فِي أَبِي بَكْرٍ قَالَ لَهُ سُبْحَانَ اَللَّهِ وَ اَلْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ اَللَّهُ أَكْبَرُ فَأَلَحَّ اَلسَّائِلُ عَلَيْهِ فِي كَشْفِ اَلْجَوَابِ فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَتْ لَنَا أُمٌّ صَالِحَةٌ مَاتَتْ وَ هِيَ عَلَيْهِمَا سَاخِطَةٌ وَ لَمْ يَأْتِنَا بَعْدَ مَوْتِهَا خَبَرٌ أَنَّهَا رَضِيَتْ عَنْهُمَا .)
[15] مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، جلد ۲، صفحه ۳۶۱ (دَعَائِمُ اَلْإِسْلاَمِ ، رُوِّينَا عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَسَرَّ إِلَى فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ أَنَّهَا أَوَّلُ مَنْ يَلْحَقُ بِهِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ فَلَمَّا قُبِضَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ نَالَهَا مِنَ اَلْقَوْمِ مَا نَالَهَا لَزِمَتِ اَلْفِرَاشَ وَ نَحَلَ جِسْمُهَا وَ ذَابَ لَحْمُهَا وَ صَارَتْ كَالْخَيَالِ وَ عَاشَتْ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سَبْعِينَ يَوْماً فَلَمَّا اُحْتُضِرَتْ قَالَتْ لِأَسْمَاءَ بِنْتِ عُمَيْسٍ كَيْفَ أُحْمَلُ وَ قَدْ صِرْتُ كَالْخَيَالِ وَ جَفَّ جِلْدِي عَلَى عَظْمِي قَالَتْ أَسْمَاءُ يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنْ قَضَى اَللَّهُ إِلَيْكِ بِأَمْرٍ فَسَوْفَ أَصْنَعُ لَكِ شَيْئاً رَأَيْتُهُ فِي بَلَدِ اَلْحَبَشَةِ قَالَتْ وَ مَا هُوَ قَالَتِ اَلنَّعْشُ يَجْعَلُونَهُ مِنْ فَوْقِ اَلسَّرِيرِ عَلَى اَلْمَيِّتِ يَسْتُرُهُ قَالَتْ لَهَا اِفْعَلِي فَلَمَّا قُبِضَتْ عَلَيْهَا السَّلاَمُ صَنَعَتْهُ لَهَا أَسْمَاءُ فَكَانَ أَوَّلُ نَعْشٍ عُمِلَ لِلنِّسَاءِ فِي اَلْإِسْلاَمِ .)
[16] بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار علیهم السلام، جلد ۴۳، صفحه ۲۱۸ (وَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ: لَمَّا حَضَرَتْ فَاطِمَةَ اَلْوَفَاةُ بَكَتْ فَقَالَ لَهَا أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ يَا سَيِّدَتِي مَا يُبْكِيكِ قَالَتْ أَبْكِي لِمَا تَلْقَى بَعْدِي فَقَالَ لَهَا لاَ تَبْكِي فَوَ اَللَّهِ إِنَّ ذَلِكِ لَصَغِيرٌ عِنْدِي فِي ذَاتِ اَللَّهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ أَنْ لاَ يُؤْذِنَ بِهَا اَلشَّيْخَيْنِ فَفَعَلَ)

