مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی؛ جلسه پنجم

حجت الاسلام کاشانی سحر روز دوشنبه مورخ 7 فروردین ۱۴۰۲ مصادف با شب پنجم ماه مبارک رمضان در مسجد ارک به  ادامه ی سخنرانی با موضوع «امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین و امام بی­نظیر شبیه به امیرالمؤمنین، سیّدالسّاجدین صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله الأعظم روحی و ارواحُ العالَمِینَ لَهُ الفِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

در جلسات گذشته به محضر شما عرض کردیم برای اینکه ما در جامعه به بلیّه­ای گرفتار هستیم و آن هم این است که خیلی اوقات برخی مانند من به دنبال این هستند که مدام عیب را در دیگران پیدا کنند، یا مدام به مردم تذکّر بدهند، برای اینکه اولاً تذکّری به خودمان داده باشیم و ثانیاً بخش زیادی از ابتلائات ما در جامعه، برای رفتارِ‌ توده­ی مؤمنین است، ما در مقدّمه­ی آن بحث نقد اجتماعی، به بررسی این موضوع می­پردازیم که ما باید چگونه عمل کنیم، درواقع این قسمت نقدِ دینداری فردی ماست، منتها بجای اینکه من بخواهم دینداری فردی خودمان را نقد کنم که در اینصورت به جلسات زیادی نیاز بود، و بعد هم شاید مقداری بحث تلخ می­شد، گفتیم بصورت ایجابی بحث کنیم و آن نمونه­ی عالیِ مَثَلِ اعلی و الگوی جامعی که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین از رفتار فردی را برای ما آورده­اند را با یکدیگر واکاوی کنیم، خیلی واضح است که هرچقدر نسبت به آن فاصله داشته باشیم، درواقع انحراف از معیار داریم.

درواقع در این جلسات بجای بحث سلبی، ایجابی بحث می­کنیم.

اینکه رفتار زین العابدین صلوات الله علیه را با یکدیگر مباحثه می­کنیم، چند جهت دارد. یکی اینکه ما در ماه مبارک رمضان، بیش از سایر ماه­ها بر سرِ سفره­ی این حضرت هستیم، ولی این بزرگوار بین ما غریب و ناشناخته است.

نمونه­ی این موضوع هم این است که هر کسی به خودش رجوع کند و ببیند اولین جایی که گیر می­کند، آیا به امام زین العابدین صلوات الله علیه متوسّل می­شود یا نه؟ مسلّم است که آن امام عظیم الشأن به ما نیاز ندارد، اما عدم توسّل ما درواقع بخاطر عدم شناخت ماست، گنج کنار ما هست و ما با این گنج کار نداریم و از نظر معنوی بصورت فقیرانه زندگی می­کنیم، در حالی که گنج عظما داریم!

بخش بعدی هم این است که زین العابدین صلوات الله علیه نمونه­ی عالیه­ی انسانِ ترازِ دورانی است که مردم نسبت به دینداران، فاصله گرفته­اند. حال این امر یا به حق صورت گرفته است و یا به ناحق، من در این جلسات به حق و ناحق بودن موضوع کاری ندارم.

اگر نگاه جامعه و گروهی نسبت به دینداران منفی است، چه به حق باشد و چه ناحق باشد، آن جامعه باید بیشتر در سیره­ی زین العابدین صلوات الله علیه غور کند.

ما هم اندکی به این موضوع پرداختیم.

بعد از مقدماتی که گذشت به اینجا رسیدیم که وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه که در بین روایات ما استثنائاً ایشان را علی الاطلاق شبیه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معرّفی کرده­­اند… خود همین موضوع برای اینکه انسان متوجه شود که چقدر حضرت را نمی­شناسد کافی است!

شباهتِ شروع امامتِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام سجاد علیه السلام

وقتی از امام صادق علیه السلام سؤال می­پرسند که آیا شما که اینقدر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیان می­فرمایید، به امیرالمؤمنین شبیه هستید؟ حضرت می­فرمایند: هیهات! هیهات! جدّی به نام علی بن الحسین [علیه السلام] داشتم که او به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه شبیه بود.

همین جمله برای اینکه ما متوجه شویم از مرحله پرت هستیم کافی است!

جهات شباهت این آقای عظیم الشأن به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم مختلفه است. شروع امامت امام سجاد علیه السلام در سخت­ترین دوران بود.

شروع امامت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تقریباً به جسارت به ناموس خدا و عصمت الله الکبری حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها نزدیک بود، چه بسا برای وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه از این هم سخت­تر بود، اصلاً انسان دوست ندارد راجع به برخی از اتفاقات صحبت کند.

به قول آن شاعر که می­گوید: امام سجاد علیه السلام هم فارِس و پهلوان بود ولی لشکر او لشکرِ بانوانِ اسیر بود.

یکی از مشکلات شروع امامتِ امام سجاد علیه السلام

امام زین العابدین علیه السلام شروع خیلی سختی داشت، ضمن اینکه در این شروع سخت، هیچ مخاطبی هم نداشت، کسی نگاهِ امامت به حضرت نداشت.

امام سجاد علیه السلام یک آقای حدود بیست و چهار ساله بودند که به جهت امنیتی، فضای افکار عمومی هم اصلاً او را نمی­شناسد، به این جهت حضرت را نمی­شناختند که حضرت کشته نشود. لذا امکان استناد وجود نداشت. امام سجاد علیه السلام هم نمی­تواند یک کار عجیب و غریب یا معجزه کند، چون همینکه حکومت متوجّه شود، حضرت را خواهد کشت. پس حضرت امکان بیان ندارد.

ما هیچ کاری نمی­کنیم و از همه جا ناامید هستیم، آن بزرگواران اصلاً شرایط بیان نداشتند و از همه چیز استفاده می­کردند که حقیقت را به دیگران برسانند.

منطق اعمال ائمه علیهم السلام

امام سجاد علیه السلام نه درس داشت، نه در حد یک نماز جماعت، امام جماعت بود؛ نه حلقه­ی مباحثه داشت، نه می­توانست زیاد خود را معرّفی کند، جامعه هم از لحاظ زمانی بعد از حادثه­ی کربلا قرار گرفته بود، تازه چه بسا مردم او را نعوذبالله منفعل هم می­دیدند، چون توقع داشتند امام سجاد علیه السلام هم بعد از حادثه­ی عاشورا جزو قیام­کنندگان بر علیه یزید در واقعه­ی حرّه باشد، اما اولاً نه تنها زین العابدین علیه السلام بدلیل قبول نداشتن جریان حرّه چنین نکرد، ثانیاً اینطور نیست که امام همیشه قیام کند. چون امام همزمان هم امامِ عصرِ خود است و هم برای آیندگان کار می­کند، اینطور نیست که هر وقت اتفاقی رخ داد، یا هر وقت یزیدی باشد، حتماً امام قیام کند.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه آن کاری که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در برابر دستگاه سقیفه انجام داد را انجام نداد، امام سجاد علیه السلام آن کاری که امام حسین علیه السلام انجام داد را انجام نداد.

خلاصه اینطور نیست که خیال کنیم… زیاد به ائمه علیهم السلام این گیر را می­دادند، مثلاً به امام صادق علیه السلام می­گفتند: آقا! شما که اینقدر علم دارید، وقتی همه قیام کرده­اند، چرا شما قیام نمی­کنید؟

مسلّم است که معاذالله طرفدار حکومتِ جور نبودند، اما اینطور نیست که همه­ی معصومین علیهم السلام به یک شکل عمل کنند، موضوع به این سادگی نیست.

امام سجاد صلوات الله علیه تنها امامی است که مدّتی از جامعه بیرون رفته است.

یعنی ما بعد از به غار رفتنِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم قبل از نبوّت، دیگر تا غیبت، در دوره­ی ائمه علیهم السلام عزلت­نشینی نداریم، بجز همین مورد که امام سجاد علیه السلام بعد از حادثه­ی کربلا که به مدینه آمدند، حضرت در بیرون از مدینه بودند، که به نقل شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه در «علل الشرایع» حتّی در خانه هم زندگی نمی­کرد، بلکه در چادری که از موی سیاه شتر بافته بودند زندگی می­کرد و در آنجا مشغول عزاداری بودند. یعنی بعد از مدّت اندکی از شهر خارج شدند و مشغول عزاداری بودند.

مردم توقع داشتند حضرت سجاد علیه السلام انقلابیون حرّه را تقویت و حمایت کند، برعکس حضرت به نوامیس بنی امیّه امان داد.

البته این موضوع واضح است که حضرت سجاد علیه السلام نستجیربالله طرفدار بنی امیّه نبود، بلکه حضرت به دنبال این بود که حال که جامعه بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه از هم پاشیده شده است و معنویت نابود شده است، راهی باز کند که بشود دوباره خدا را عبادت کرد.

امام سجاد علیه السلام در برابرِ والیِ دست­بسته­ی بنی­امیّه

این مناجاتی که ما در این شب­ها می­خوانیم، قرار نیست فقط رابطه­ی ما با خدا را اصلاح کند، بلکه باید سه رابطه را اصلاح کند، و اگر این سه رابطه را اصلاح نکند، معلوم است که دینداری ما هنوز دینداری نیست.

پیروزهای انقلاب حرّه، مردم را صف کردند و گفتند برخی از شاهزاده­های بنی امیّه را دستگیر کرده­ایم، مخصوصاً خود والی را. در صف بایستید تا از آن­ها انتقام بگیرید. هر کسی طلب مالی دارد، بیاید و بگیرد، چه کسی کتک خورده است؟ بیاید و قصاص کند، به ناموس چه کسی جسارت شده است؟ امروز روز تقاص است. باید همه در صف بایستند.

در این میان حضرت زین العابدین علیه السلام را هم به صف آوردند.

والی مدینه که تا قبل از این از بنی امیّه بود را دستگیر کرده بودند و دستان او را بسته بودند، یک نفر به او آب دهان می­انداخت، کسی به او فحش می­داد، کسی سیلی می­زد، کسی لگد می­زد، کسی می­گفت من فلان اندازه طلب مالی دارم. وقتی این والی سابق کتک می­خورد یا فحش می­شنید هم به فکر این بود که اگر نوبت به علی بن الحسین برسد، چه اتفاقی رخ خواهد داد!

سر مبارک حضرت سجاد علیه السلام پایین بود، اصلاً حضرت غرق عبادت بود، تا اینکه نوبت به امام سجاد علیه السلام رسید…

اگر ما کمی قدرت بدست بیاوریم، اولین چیزی که به ذهن ما خطور می­کند «انتقام از همه» و «ابراز قدرت به همه» است!

نوبت به امام سجاد علیه السلام رسید، دیگر این نهایت مهربانی است که حضرت اینطور صحبت کردند، حضرت فرمود: پسرعمو! (از این جهت که همه­ی ما از قریش هستیم)، بخدا سوگند که دوست نداشتم تو را با دست بسته ببینم، اگر کاری داری به من بگو تا برای تو انجام دهم.

یعنی دستان ما را بستید و ما را با ناموس­مان تا شام بردید، ولی ما اهل مقابله به مثل نیستیم.

سپس حضرت سجاد علیه السلام به پشت سر برگشت و فرمود: اگر کسی برای من حرمتی قائل است، چون دستان او بسته است تقاص نکند.

این یک مرام است.

امام باقر علیه السلام فرمود: یکی از آخرین جملات پدرم در آخرین لحظات زندگی این بود که به من وصیت کرد و فرمود پسرم! اگر با کسی درگیر شدی و مقابله کردی و به نزاع برخواست که او در برابر تو کسی را بجز خدا نداشت، به او رحم کن.

اولین قدم اصلاح در بهره­بردن از دین: رابطه­ی ما با خودمان

اگر سه رابطه­ی ما اصلاح نشود، ما بهره­ای از دینداری خود نبرده­ایم.

یک: باید وضع ما نسبت به خودمان تغییر کند.

دینداری که از زندگی خود راضی نیست… البته منظور بنده از این «راضی نیست» این نیست که وضع مالی زندگی او خوب است یا خوب نیست، یعنی ممکن است فقیر یا غنی باشد، ممکن است کار خوبی داشته باشد و ممکن است کار او دون شأن او باشد، ممکن است سرایدار یک ساختمان باشد، ممکن است مدیر یک اداره باشد، تفاوتی ندارد، اما اگر از زندگی راضی نباشد، اگر از خدا راضی نباشد، چیزی از دینداری نصیب این شخص نشده است.

هر وقت شما خواستید ببینید آیا عالمی عالم هست یا نه، آیا مؤمنی مؤمن هست یا نه، آیا دینداری دیندار هست یا نه، آیا در این حد می­شود به او تکیه کرد یا نه، باید ببینید آیا این شخص از خدا راضی است یا نه؟

البته این بدین معنا نیست که بگوید هرچه دلار گران شد برای من مهم نیست، بلکه برای او مهم است، اگر بتواند هم تلاش می­کند که وضع اقتصاد جامعه را اصلاح کند، الآن هم ما فقط با اشخاص فردی کار داریم، نه با افراد حکومتی. اما از خدا گله ندارد و راضی است.

اگر می­خواهی من فقیر باشم، چشم! اگر می­خواهی من غنی باشم، چشم! اگر اجازه بدهی دعا کنم، از تو رزق حلالِ طیّبِ واسع می­خواهم، اما آن چیزی که تو می­خواهی و تو آن را مقدّر کرده­ای، من به نسبت آن راضی هستم.

رضایت هم بالاتر از شکر و صبر است. صبر لازم است، اما در صبر اینطور است که به انسان فشار می­آید ولی انسان دَم فرو بسته است. گاهی انسان دَم فرو بسته است و فشار زیادی را هم تحمّل می­کند، اما تشکر هم می­کند؛ اما راضی به معنای راضی است! یعنی من به آن چیزی که تو می­خواهی راضی هستم، تو أرحم الرّاحمین و أحکم الحاکمین و کسی حکیم­تر و مهربان­تر از تو نیست، لابد این مسیر برای رشد من، بهترین مسیر است.

اینکه من تلاش خود را انجام می­دهم یک بحث دیگری است، اما نتیجه هرچه شد، راضی است.

شما در زندگی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نمی­بینید جایی اتفاقی رخ دهد… مگر اینکه در جایی بخواهند مظلومیتی را به دیگران ابلاغ کنند، در غیر اینصورت ابداً از رضایت خارج نمی­شود.

مشهورترین موضوع که همه­ی شما بارها آن را شنیده­اید این است که آن ملعون به حضرت زینب کبری سلام الله علیها گفت: «كَيْفَ رَأَيْتِ‏ صُنْعَ‏ اللَّهِ‏ بِأَخِيك؟‏»،[4] آیا دیدی خدا با برادرت چکار کرد؟ حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود: «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»!

این جواب یعنی درواقع خدا می­خواست برادرم را سرور عالم کند، و این کار را انجام داد. خدای متعال می­خواست برادرم را باب نجات امّت کند و این کار را انجام داد. خدا می­خواست تا قیامت اگر انبیاء و غیرانبیاء و مؤمنین و غیرمؤمنین در جایی گیر کردند، جایی باشد که به آنجا امید داشته باشند، آن محل امید هم برادر من باشد، و این اتفاق رخ داد. خدای متعال می­خواست برادرم را عزیز کند و این کار را انجام داد، «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلا»!

مسلّم است که حضرت زینب کبری سلام الله علیها این جمله را از قبل حفظ نکرده بود که کسی بگوید حساب و کتاب کرده بود که این پاسخ را بدهد که حال آن ملعون را بگیرد، بلکه این نگاه حضرت زینب کبری سلام الله علیها بود.

اگر ما اهل عبادت شویم، که ان شاء الله بشویم، یک اثر آن این است که باید نسبت به رابطه­ی خودمان با خدا، در رضایت باشیم.

دومین قدم اصلاح در بهره­بردن از دین: رابطه­ی ما با مردم

دومین مورد: باید رابطه­ی ما با مردم اصلاح شود.

وگرنه سحرخیزِ اهل مناجات که هر روز صبح با مردم درگیر است و پرونده­های زیادی هم در دادگاه دارد… البته من با مورد استثناء کاری ندارم که همزمان چندین نفر به انسان ظلم می­کنند، واضح است که ما نمی­خواهیم در اینجا برای کسی حکم صادر کنیم…

انسانی که نمی­تواند با دیگران زندگی کند و اهل مدارا نیست، اهل خیرخواهی برای همه نیست، اگر متوجه شود جنسی گران شده است، هر اندازه که بتواند می­خرد و نسبت به مردم فکری نمی­کند، این انسان از مناجات سحر خود بهره­ای نبرده است.

وقتی انسان به بیچارگی خودش توجّه می­کند و در برابر ربّ الأرباب اعتراف می­کند و می­گوید این خدا اجازه می­دهد منِ بیچاره­ی روسیاه با او حرف بزنم؛ من چطور «یَا أرحَمَ الرّاحِمین» بگویم و بعد خودم وحشی باشم؟ چطور «یَا أرحَمَ الرَّاحِمین» بگویم و خودم به کسی رحم نکنم؟

این کار مسخره است که من خدا را به اسامی­ای قسم بدهم که خودم ضدّ آن اسامی بروز دارم! اصلاً این کار معنا ندارد!

برخی می­پرسند برای درس اخلاق به کجا برویم؟ یکی از دروس اخلاق این است که سحر با کلمات اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با خدا حرف بزنیم.

نتیجه­ی قهری این است که اگر درست رفتار کرده باشیم، باید نسبت به مردم… مردم هم به معنای مردم است، نه خوبان! بلکه خوبان حقوق بیشتری دارند… باید نسبت به مردم مهربان باشد، باید با مسلمین مهربان باشد. حال اگر کسی شیعه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است که حقوق بیشتر پیدا می­کنند، این بدین معنا نیست که دیگران حقوق ندارند.

وجود مبارک زین العابدین علیه السلام که شیعه­ای در مدینه نداشتند و این کارها را انجام داده­اند!

سومین قدم اصلاح در بهره­بردن از دین: رابطه­ی ما با خدای متعال

رابطه­ی سوم هم رابطه­ی با خداست.

اگر ما سی ماه رمضان هم بیاییم و هر ماه مبارک رمضان بمدت سی شب ضجّه بزنیم، در نهایت خودمان را نسبت به خدای متعال بدهکار نمی­دانیم!

اگر سحر به خودمان مراجعه کنیم، نستجیربالله نسبت به خودمان مُعجب هستیم.

من دو جمله از زین العابدین علیه السلام بخوانم، بعد می­خواهم بگویم امام باقر علیه السلام چطور امام سجاد علیه السلام را وصف کرده است.

چند جمله از دعای پنجاه و سوم صحیفه سجادیه را می­خوانم.

اگر شخص بیچاره‌ای را دیدید که فکر می‌کند باید هروقت خودش را گنهکار دید اینطور با خدا حرف بزند، یعنی این شخص هیچ چیز از مناجات نفهمیده است.

اگر زنده باشم، یک جلسه عرض می‌کنم که خودِ همین حس حضور در محضر رب‌ّ الارباب خجالت‌آور است؛ اگر محضر شما صدای من بگیرد و خروسک شود، می‌گویم: «عذر می‌خواهم»؛ مگر من چه خطایی کرده­ام که می­گویم عذر می‌خواهم؟

حضور شما شرافت دارد، لذا من می‌گویم عذر‌ می‌خواهم، چرا که در محضر شما هستم.

اگر دو دوربین رفتار مرا ضبط کنند، رفتار من با حالت عادی تغییر می‌کند، نوع پوشش من تغییر می‌کند.

حال آدمی را بدون هیچ استحقاقی به محضر رب‌ّ الأرباب راه دهند، قاعده این است که اصلاً نمی­تواند حرف بزند.

شاید یک جهت اینکه دهان ما در قیامت بسته‌ است این نباشد که دهان ما را می‌بندند، بلکه شاید هر کسی از شدت شرم و علم به پرونده خود نمی­تواند حرف بزند.

مثلاً زمانی خدای نکرده کسی یک قتلی انجام می‌دهد که قاتل حرفه‌ای هم نیست، مثلاً عصبانی می‌شود و ناگهان یک مشت به اقوام خود می‌زند و طرف می‌افتد. وقتی مادر متوفی می‌آید و می‌پرسد چه اتفاقی رخ داده است؟ دیگر زبان این شخص از شدّت شرم بند آمده است.

اگر من بفهمم چه کسی هستم…

حضرت سجّاد علیه السلام ابتدای دعای پنجاه و سوم صحیفه سجادیه اینطور به محضر خدای متعال عرض می­کند که «رَبِّ أَفْحَمَتْنِي ذُنُوبِي‏» خدایا! گناهانم دهان مرا بسته است، «وَ انْقَطَعَتْ مَقَالَتِي‏» نمی‌توانم حرف بزنم، «فَلَا حُجَّةَ لِي‏» هیچ توجیهی هم ندارم، «فَأَنَا الْأَسِيرُ بِبَلِيَّتِي‏» من اسیر بیچارگی‌های خودم شدم، «الْمُرْتَهَنُ بِعَمَلِي‏» گرفتار اعمال خود هستم، «الْمُتَرَدِّدُ فِي خَطِيئَتِي‏» سرگردان خطاهای خود شده­ام، «الْمُتَحَيِّرُ عَنْ قَصْدِي‏» دیگر نمی‌دانم باید چکار کنم، «قَدْ أَوْقَفْتُ نَفْسِي مَوْقِفَ الْأَذِلَّاءِ الْمُذْنِبِين‏» مثل ذلیل‌های گنهکار آمده­ام و مقابل تو قرار گرفته­ام، «مَوْقِفَ الْأَشْقِيَاءِ الْمُتَجَرِّينَ عَلَيْك‏» مانند آن گستاخ‌هایی که بیچاره شدند و به تو بی‌ادبی کردند، «الْمُسْتَخِفِّينَ بِوَعْدِك‏» وعده­ی تو را سبک شمردند، «سُبْحَانَكَ! أَيَّ جُرْأَةٍ اجْتَرَأْتُ عَلَيْك‏» من چقدر بی‌ادبی کردم، «مَوْلَايَ ارْحَمْ كَبْوَتِي لِحُرِّ وَجْهِي وَ زَلَّةَ قَدَمِي‏» خدایا! به من رحم کن و مرا با صورت به آتش نینداز.

همه­ی این صحیفه سجادیه و ادعیه­ی مختلفی که از امام سجاد علیه السلام در این زمینه داریم که زیاد و متعدد هم هست… باید اولین قدم این باشد که من با همه­ی بیچارگی خود بتوانم چنین حرف­هایی را بزنم، چون من حتّی در این حد هم به خودم امید ندارم که با تکرار این کلمات، آنقدر که برای خودم شأن قائل هستم راست بگویم.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در بیان امام باقر علیه السلام

اگر الآن به ما بگویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا امام سجاد علیه السلام را وصف کن، می­رویم و مقامات ملکوتی آن بزرگواران را عرض می­کنیم، ما هم ولایت وجودی آن بزرگواران را باور داریم و به ولایت وجودی­شان ایمان داریم.

اما اگر به امام باقر علیه السلام بگویند که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه یا پدرتان را توصیف بفرمایید… امام باقر علیه السلام درباره­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: این سیره­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود که از پول بیت المال مصرف نمی­کرد.

وای بحال مدعیان دینداری که وقتی به پول بیت المال می­رسند، انگار می­خواهند مال از یاغی پس بگیرند، بی­مبالات می­شوند.

امام باقر علیه السلام فرمودند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تا زمانی که مجبور نمی­شد از بیت المال ارتزاق نمی­کرد.

با اینکه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه وقتی حاکم بود، شبانه­روز درگیر حکومت بود، اگر حقوق اندکی اخذ می­کرد که کسی حرف نمی­زد، اما تا زمانی که مجبور نمی­شد از بیت المال ارتزاق نمی­کرد.

وقتی اموال امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از نخلستان­ها می­رسید، نه تنها پول­ها را می­بخشید، حتّی در مورد خرماها هم اینطور بود که خرماهای خوب را می­بخشید و وازده­ها را نگه می­داشت.

این یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نه تنها از بیت المال ارتزاق نمی­کرد، حتّی خرماهای خوب باغ خود را هم میل نمی­کرد.

به امام باقر علیه السلام می­گویند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را برای ما توصیف کنید، ایشان نمی­فرمایند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی است که اگر اشاره کند، زمین و آسمان بهم دوخته می­شود، بلکه می­فرماید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه کسی است که تا زمانی که مجبور نمی­شد از بیت المال مصرف نمی­کرد. آن خرمایی هم که حاصل زحمت خود ایشان بود و از داغ حرارت مصیبت صدیقه طاهره سلام الله علیها در آن باغ چاه حفر کرده بود و زمین را شخم زده بود و نخلستان درست کرده بود، وقتی خرماهای این نخلستان­ها هم می­آمد، خرماهای خوب آن­ها را به فقرا می­بخشید و خود حضرت از خرماهای وازده استفاده می­کرد.

بعد امام باقر علیه السلام اینطور فرمودند: «کَانَ يُطْعِمُ النَّاسَ اللَّحْم‏» … امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در زمان حکومت خود وقتی می­خواست به مردم اطعام کند، به آن­ها گوشت می­داد، «وَ یَأْکُلُ الْخُبْز»، خود حضرت نان میل می­کرد، آن هم عمدتاً نان خشکیده از جوی غیرمرغوب.

این وصفِ امام باقر علیه السلام از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، پس مهم است، یعنی باید به این موارد توجّه کرد.

امام سجّاد علیه السلام در بیان امام باقر علیه السلام

به امام باقر علیه السلام عرض کردند که لطفاً پدرتان را توصیف بفرمایید، حضرت بیست و سه خصلت شمرده­اند. من به اندازه­ای که فرصت باشد این خصلت­ها را اشاره خواهم کرد.

این موضوع برای این است که هم ما بیشتر با امام سجاد علیه السلام آشنا شویم، هم برای اینکه از خدای متعال بخواهیم که ان شاء الله به حرمت امام سجاد علیه الصلاة و السلام، ما را هم نسبت به مردم و خدا و خودمان اصلاح کند.

از امام باقر علیه السلام خواستند امام سجاد علیه السلام را توصیف کنند، ایشان فرمودند: «كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ علیه‌السلام یُصَلِّی»[5]

تمام جملات اینگونه است که این خصلت­ها، اخلاق دائمی امام سجاد علیه السلام بود.

مثلاً اگر کسی در طول عمر خود یک مرتبه کاری انجام دهد، عرب در ادبیات به این کار «کَانَ یَفعَلُ» نمی­گوید. «کَانَ یَفعَلُ» برای مواردی است که همیشه استمرار دارد، مانند «کَانَ یَاْکُلُ» که یعنی من هر روز نهار می­خورم، یا «کَانَ یُصَلِّی الظُّهْر» یعنی من هر روز نماز ظهر می­خوانم.

این بیست و سه خصلت، خصلت­های دائمی حضرت زین العابدین علیه السلام است.

«کَانَ عَلِیُّ بنُ الحُسَین يُصَلِّي‏ فِي‏ الْيَوْمِ‏ وَ اللَّيْلَةِ أَلْفَ رَكْعَة» علی بن الحسین [علیه السلام] روزانه هزار رکعت نماز می‌خواند، «كَمَا كَانَ يَفْعَلُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه‌السلام» همانطور که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اینطور بود.

البته لازم به ذکر است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دوران غیر از حکومت خود اینگونه بودند، چون در دوران حکومت اینقدر فرصت نداشتند.

«كَانَتْ لَهُ خَمْسُمِائَةِ نَخْلَةٍ فَكَانَ يُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ نَخْلَةٍ رَكْعَتَيْن‏» در باغ مدینه پانصد نخل داشت، حضرت در کنار هر نخل دو رکعت نماز می­خواند، «كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلَاتِهِ» ‏ برای هر دو رکعت که می‌ایستاد «غَشِيَ لَوْنَه» رنگ حضرت می‌پرید، «وَ كَانَ قِيَامُهُ فِي صَلَاتِهِ قِيَامَ الْعَبْدِ الذَّلِيل‏» مثل یک برده‌ی گنهکار «بَيْنَ يَدَيِ الْمَلِكِ الْجَلِيل‏» که در برابر سلطان قرار گرفته است، اینطور خاضع بود! «كَانَتْ أَعْضَاؤُهُ تَرْتَعِدُ مِنْ خَشْيَةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏»… حضرت در همه­ی هزار رکعت اینطور بودند، نه اینکه در چهار رکعت نماز ظهر خود… بدن حضرت می‌لرزید، «وَ كَانَ يُصَلِّي صَلَاةَ مُوَدِّع‏»، هر دو رکعت نماز را که اقامه می­کرد، مانند اینکه این آخرین دو رکعت نماز عمر حضرت است!

ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که یک مرتبه دو رکعت نمازِ صلاة مودّع داشته باشیم.

ما ذرّه­ای زیارت مودّع داشته­ایم، سخت به کربلا می­رویم، لحظات خود را هم تلف می­کنیم، وقتی لحظه­ی آخر می­خواهیم از حرم سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیرون بیاییم، هنوز دل ما آنجاست اما مجبور هستیم که برگردیم. در آن سلام آخر که می­ترسیم که نکند دیگر ما را نطلبد چطور است؟ تازه این به اندازه­ی فهم ماست.

امام سجاد علیه السلام در این هزار رکعت اینطور بود که هر نمازی که می­خواند، «كَانَ يُصَلِّي صَلَاةَ مُوَدِّعٍ يَرَى أَنَّهُ لَا يُصَلِّيَ بَعْدَهَا أَبَدا» اینطور بود که گویی این دو رکعت، دو رکعت آخر است، «وَ لَقَدْ صَلَّى ذَاتَ يَوْمٍ فَسَقَطَ الرِّدَاءُ عَنْ أَحَدِ مَنْكِبَيْه‏»، وقتی به نماز می‌ایستاد عبای حضرت کج می‌شد و بهم می‌ریخت، «كَانَ علیه‌السلام لَيَخْرُجُ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاء»، هنگامی که شب فرا می­رسید و هیچ کسی پیدا نبود، «فَيَحْمِلُ الْجِرَابَ عَلَى ظَهْرِه‏» کیسه­ی بزرگی بر دوش خود می‌گرفت «وَ فِيهِ الصُّرَرُ مِنَ الدَّنَانِيرِ وَ الدَّرَاهِمِ» که آن کیسه مملو از درهم و دینار بود.

اگر یک کیسه سکه روی دوش خود بگذارید خواهید دید که سنگین می­شود؛ شما این موضوع را با رفتار خودمان قیاس کنید! به اسم اینکه دیگران را تشویق کنیم، معمولاً هرچه داریم را می‌بازیم.

هنگامی که شب فرا می­رسید حضرت کیسه­ی طلا و نقره یا همان درهم و دینار را روی دوش خود می‌گرفت و در مدینه‌ای که اصلاً محب نداشت حرکت می­کرد، «وَ رُبَّمَا حَمَلَ عَلَى ظَهْرِهِ الطَّعَامَ أَوِ الْحَطَب‏» گاهی می‌دید یک خانه‌ای زن بیوه‌ دارد، برای اینها هیزم می‌کشید و می‌بُرد، برای یک خانه غذا می‌برد، بعضی اوقات هم برای آن­ها درهم و دینار می‌برد، «حَتَّى يَأْتِيَ بَاباً بَاباً» حضرت دربِ یکایک این خانه­ها را می‌زد، «فَيَقْرَعُهُ ثُمَّ يُنَاوِلُ مَنْ يَخْرُجُ إِلَيْهِ» وقتی بیرون می­آمدند «كَانَ يُغَطِّي وَجْهَه‏» حضرت صورت مبارک خود را می‌پوشاند، «إِذَا نَاوَلَ فَقِيراً لِئَلَّا يَعْرِفَه‏» که آن فقیر ایشان را نشناسد.

سی و چهار سال کمکِ مخفیانه امام زین العابدین علیه السلام به غیرشیعیانی که حتّی محبّ حضرت هم نبودند!

ما هر کسی را که دیدیم یک کار جهادی با فقرا کرد، از هر ده نفر، نُه نفر در انتخابات بعدی شرکت کردند! هر کسی را که دیدیم گفتند با فقرا دم‌خور است، از هر ده نفر، نُه نفر در انتخابات بعدی شرکت کردند!

حضرت صورت مبارک خود را می‌پوشاند تا معلوم نشود ایشان چه کسی هستند، «فَلَمَّا تُوُفِّيَ علیه‌السلام فَقَدُوا ذَلِكَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ كَانَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ علیه‌السلام»، شبی که حضرت را ندیدند (متوجه شدند که این فرد امام سجاد علیه‌السلام بود) چون حضرت در این سی و چهار سال هر شب به خانه­هایی سر می­زدند…

بلکه یک کار استثنایی برای امام سجاد علیه السلام نوشته­اند که من این موضوع را حتّی برای امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم ندیده­ام.

آنقدر پُرتکرار به درِ خانه­ی فقرای غیرمحبی که او را نمی‌شناختند و توقعی از او نداشتند می‌رفت، بلکه عرض خواهم کرد که روزها پشت سر حضرت حرف می‌زدند و حضرت شب­ها به درِ خانه­ی این­ها می‌رفت! آنقدر شب­ها به صورت ناشناس به درِ خانه­ی مردم فقیر رفته بود…

فرض بفرمایید مثلاً کرونا رخ می­دهد و ما یک مرتبه یک بسته‌ای می‌دهیم و از آن هم خوب استفاده و بهره‌برداری تبلیغاتی می‌کنیم و می‌رود… مگر آن فقیر با یک بسته می­تواند چند روز زندگی کند؟

این کار حضرت برای هر روز بود، ضمن اینکه حضرت هر روز هم ناشناس بودند!

برخی می­پرسیند که چرا بصورت ناشناس کمک می­کنید؟ حضرت می­فرمودند: «صَدَقَةُ السِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ الرَّب‏»[6] صدقه­ی مخفیانه و بخشش مخفیانه غضب خدا را خاموش می‌کند؛ من گرفتار آتش غضب خدا هستم و می‌خواهم خودم را نجات دهم، نمی‌خواهم خودم را به کسی نشان دهم!

آنقدر حضرت این کار را کرده بود و رأس ساعت مشخص به درِ خانه‌ها می‌رفت، مسلماً نمی‌دانستند که آقا… توجّه کنید که حضرت سی و چهار سال لو نرفته است! آیا می­شود شما سی سال به یک خانواده‌ای کمک کنید و او نداند شما چه کسی هستید؟

آنقدر حضرت این کار را تکرار کرده بود، کسانی که گرفتار بودند در مدینه، مثلاً اگر طلبکار به در خانه‌شان می‌آمد، می‌گفتند تا شب صبر کن، می‌رسد! مانند کاسبی که می‌خواهد جنس خود را بفروشد!

«كَثِيراً مَا كَانُوا قِيَاماً عَلَى أَبْوَابِهِمْ يَنْتَظِرُونَه‏»،[7] شب که می‌شد، مثلاً بعضی‌ها می‌دانستند آقا ساعت یازده به در خانه‌شان می‌آید، برای همین ساعت یازده جلوی در خانه می‌ایستادند و دیگر منتظر در زدن هم نمی‌ماندند… یک ناشناس می‌آید…

یعنی آنقدر حضرت این موضوع را تکرار کرده بود که می‌دانستند حتماً‌ می‌آید!

لذا شبی که حضرت نیامد، عده‌ی زیادی – در بعضی نقل‌ها تا صد نفر هم نقل شده است – جلوی خانه‌هایشان منتظر ایستاده بودند… تا زمان نماز صبح که دیدند نیامد… گفتند اگر ایشان می­خواست به حج برود هم خبر می‌داد، پس لابد از دنیا رفته است!

امروز چه کسی در مدینه از دنیا رفته که می‌شود این کار را به او نسبت داد؟

گفتند امروز علی‌ بن الحسین علیه السلام از دنیا رفته است!

«فَلَمَّا تُوُفِّيَ علیه‌السلام فَقَدُوا ذَلِكَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ كَانَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ علیه‌السلام» وقتی از دنیا رفت، فهمیدند که این شخص علی‌ بن الحسین علیه السلام بوده است.

اثر این موضوع را عرض خواهم کرد.

شروع امامت امام سجاد علیه السلام خیلی خلوت بود، اما با اینکه زمان امام باقر علیه السلام فشار حکومت زیاد بود، از روز اول درِ خانه­ی امام باقر علیه السلام شلوغ بود.

چون وقتی مردم فهمیدند علی بن الحسین علیه السلام که روزها به او دشنام می­دادند، شب­ها حواس او به نان شب این مردم بوده است و سی و چهار سال هیچ توقعی هم نداشته است، این مردم خیلی منفعل و خجل شدند؛ لذا درِ خانه­ی امام باقر علیه السلام از روز اول، به نسبت امام سجاد علیه السلام، شلوغ بود، چون می­گفتند این خانواده بدون توقع می­بخشند.

«وَ لَمَّا وُضِعَ علیه‌السلام عَلَى الْمُغْتَسَل‏» وقتی امام سجاد علیه السلام را روی سنگ مغتسل گذاشتند که برای دفن آماده کنند، «نَظَرُوا إِلَى ظَهْرِه‏» پشت حضرت را نگاه کردند «وَ عَلَيْهِ مِثْلُ رُكَبِ الْإِبِل‏» و دیدند زخم است… «مِمَّا كَانَ يَحْمِلُ عَلَى ظَهْرِه‏» آنقدر بر پشت خود بار کشیده بود «إِلَى مَنَازِلِ الْفُقَرَاءِ وَ الْمَسَاكِين‏»…

خداترسیِ حیرت­انگیزِ امام سجاد علیه السلام

البته واضح است که این‌طور نبود که حضرت بخواهند گدا درست کنند، بلکه می‌خواست نگاه‌ها را اصلاح کند.

«وَ لَقَدْ نَظَرَ علیه‌السلام يَوْمَ عَرَفَةَ إِلَى قَوْمٍ يَسْأَلُونَ النَّاس‏»…

امام سجاد علیه السلام یک دعای عرفه‌ هم دارند، دعای چهل و هفتم یا چهل و هشتم صحیفه سجادیه، دعای عرفه امام سجاد علیه السلام است. اعتبار این دعا از دعای عرفه سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بیشتر است، یعنی انتساب این دعا به امام سجاد علیه السلام قوی‌تر است، البته واضح است که نمی­خواهم بگویم آن دعا درست نیست‌، بلکه عرض می­کنم این دعا اقواست.

امام سجاد علیه السلام روز عرفه دیدند که عده­ای گدایی می‌کنند، «فَقَالَ وَيْحَكُمْ‏ أَ غَيْرَ اللَّهِ تَسْأَلُونَ فِي مِثْلِ هَذَا الْيَوْم»‏، دیگر امروز گدایی نکنید! حیف می‌شوید! «إِنَّهُ لَيُرْجَى فِي هَذَا الْيَوْمِ لِمَا فِي بُطُونِ الْحَبَالَى أَنْ يَكُونُوا سُعَدَاء» بدبخت‌هایی که  در رحم مادرشان شقی هستند، ممکن است امروز که روز عرفه است، به عنایت الهی سعید شوند، پس گدایی نکنید!

امام باقر علیه السلام نقل می­کنند که روزی یک نفر آمد به امام سجاد علیه السلام عرض کرد: یابن رسول الله! «إِنِّي‏ لَأُحِبُّكَ‏ فِي اللَّهِ حُبّاً شَدِيداً» آقا! از بس که شما مرد خدا هستید، ما خیلی شما را دوست داریم. ناگهان دیدند حال حضرت دگرگون شد و به قبله رو کرد و عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أُحَبَّ فِيك‏» خدایا! من پناه می‌برم به تو که مرا بخاطر تو دوست بدارند «وَ أَنْتَ لِي مُبْغِض‏» تو از من بیزار باشی، چرا که تو باطن مرا می­دانی.

امام وجه الله است

وقتی ما در کربلا ماجرای حرّ را می‌بینیم از عظمت سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حیرت می‌کنیم، حرّ یک عذرخواهی لفظی کرد!

اینجا دارد امام باقر علیه السلام فرمود: «لَقَدِ انْتَهَى ذَاتَ يَوْمٍ إِلَى قَوْمٍ يَغْتَابُونَه‏»،[8] امام سجاد علیه السلام در حال رد شدن از جایی بودند که دیدند عدّه­ای دارند پشت سر ایشان حرف می‌زنند و نعوذبالله ایشان را مسخره می‌کنند و نسبت به ایشان جسارت می‌کنند، «فَوَقَفَ عَلَيْهِمْ فَقَال‏» ایستاد و فرمود: «إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَغَفَرَ اللَّهُ لِي‏» اگر شما راست می‌گویید دعا کنید خدا من را ببخشد و من هم استغفار می‌کنم.

اینها که عذرخواهی نکردند، بلکه در حال بدگویی کردن پشت سر امام بودند و عذرخواهی هم نکردند، حضرت در ادامه فرمودند: «وَ إِنْ كُنْتُمْ كَاذِبِين‏» اگر راجع به من درست نمی‌گویید هم «فَغَفَرَ اللَّهُ لَكُم‏» خدا از شما بگذرد.

«يَا مَنْ يُعْطِي مَنْ‏ لَمْ‏ يَسْأَلْهُ‏ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْه‏».[9] امام وجه الله است و بی توقع کار انجام می‌دهد.

یتیم­ها و مساکین در محضر امام سجاد علیه السلام

«لَقَدْ كَانَ يَعُولُ مِائَةَ أَهْلِ بَيْتٍ مِنْ فُقَرَاءِ الْمَدِينَة» امام سجاد علیه السلام صد خانواده­ی فقیر را سرپرستی می‌کرد، «وَ كَانَ يُعْجِبُه‏»… امام سجاد علیه السلام چه می‌پسندید؟

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: خدا به تو زینتی داده است که به احدی در این عالم اینگونه زینت نداده است.

من همیشه وقتی به این موضوع فکر می‌کنم… امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی تلاش می‌کرد که مردم فقیر نباشند، اما اگر به ایشان می‌گفتند که مثلاَ مخیّر شوید که جایی در مسجد بنشینید، دوست دارید کجا بنشینید؟ حضرت دوست داشت کنار یک فقیر بنشیند.

البته واضح است که نه برای اینکه عکس ایشان را بگیرند، نه برای اینکه بخواهد به آن فقیر شأن و منزلتی ببخشد؛ بلکه چون می‌دانست که در روایت هست که در قیامت همه از خدا عذرخواهی می‌کنند، خدا از فقرا عذرخواهی می‌کند و می‌فرماید: اینطور نبود که شما لایق نباشید که بیشتر دنیا را به شما بدهم، بلکه شما را برای خودم نگه داشته بودم.

سائل رسول الله صلی‌الله علیه و آله و سلم است که فرستاده خداست، لذا در اخلاق امام سجاد علیه السلام هست که وقتی فقیری می‌آمد و کمکی می‌خواست، وقتی حضرت به او پول می‌داد، چنان او را در آغوش می­کشید و فشار می‌داد و می‌بوسید که آن فقیر احساس می‌کرد کاری برای حضرت انجام داده است.

یک شاعر در مورد امام حسن علیه السلام می‌گوید: هم می‌بخشید و هم طوری لبخند می‌زد که انگار فقیر کمکی به او کرده است؛ سائل خوشحال بود که من هم یک کاری برای آقا کردم و ایشان را خوشحال کردم، مدتی بود لبخند به لب مبارک ایشان نیامده بود…

«كَانَ يُعْجِبُهُ أَنْ يَحْضُرَ طَعَامَهُ الْيَتَامَى‏» حضرت دوست داشت که یتیمان بر سر سفره­ی ایشان بنشینند، «وَ الْأَضِرَّاءُ وَ الزَّمْنَى‏» بیچاره‌ها، مفلوک‌ها،‌ معلولین، گرفتارها، مساکین، بعضی از اینها دست و بالشان شکسته بود و نمی‌توانستند لقمه بردارند، «كَانَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِه‏» خود حضرت  لقمه می‌گرفت و در دهان این­ها می‌گذاشت.

مظلومیت امام سجاد علیه السلام در بیان برده­ها

امام سجاد علیه السلام خادمی داشت، خادم­های حضرت خیلی ایشان را دوست داشتند، حضرت خیلی این خادم­ها را نگه نمی‌داشت، آن­ها را می‌خرید و در اولین عید آزاد می‌کرد. اینطور این برده­ها تربیت می‌شدند.

بروید و عبارات این­ها را در کتاب وسائل (الشیعه) ببینید، این کتاب بخش بخش است، اسم هر بخش کتاب است، نام یک کتاب، «کتاب العتق»[10] است، یعنی کتاب آزادکردن بنده.

امام سجاد علیه السلام این برده­ها را از بازار می‌خرید و این­ها را تربیت می‌کرد، هنگام آزاد کردن هم پولی به آن­ها می‌داد که دیگر به کسی نیاز نداشته باشند.

وقتی حضرت می­خواست سند آزادی بنویسد، حضرت نمی‌نوشت این سندِ آزادی برده من است…

در ادبیات عرب غلام به معنای «جوان» است، در مورد حضرت علی‌اکبر علیه‌السلام هم داریم که «قَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَام‏»[11]

امام سجاد علیه السلام می‌نوشت: این سند آزادی جوان من یا برادر من است.

بعضی از این برده‌ها و کنیزان خیلی حضرت را دوست داشتند.

روزی جگر یکی از این برده­ها به حال حضرت سوخت، چون امام باقر علیه السلام می‌فرماید: «لَقَدْ بَكَى‏ عَلَى‏ أَبِيهِ‏ الْحُسَيْنِ‏ علیه السلام عِشْرِينَ سَنَة» پدرم در این 20 سال… یعنی عدد کثرت، یعنی تا زنده بود برای امام حسین علیه السلام گریه کرد، «وَ مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلَّا بَكَى‏» غذا دید گریه کرد، آب دید گریه کرد، «حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَه‏» روزی یکی از این خادم‌ها گفت: «يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِي؟‏» این حزن شما تمام نمی‌شود؟ حضرت فرمود: «فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ النَّبِيَّ علیه السلام كَانَ لَهُ اثْنَا عَشَرَ ابْناً فَغَيَّبَ اللَّهُ عَنْهُ وَاحِداً مِنْهُم‏» یعقوب دوازده پسر داشت، خدا یکی از این­ها را غایب کرد و آن پسر هم از دنیا نرفته بود، «فَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنْ كَثْرَةِ بُكَائِهِ عَلَيْهِ وَ شَابَ رَأْسُهُ مِنَ الْحُزْن‏» آن‌قدر گریه کرد که چشمان او سفید شد «وَ أَنَا نَظَرْتُ إِلَى أَبِي وَ أَخِي وَ عَمِّي وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مَقْتُولِينَ حَوْلِي فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي؟‏» من در یک روز داغ پدر و برادر و عمویم و هجده نفر از اهل بیت خود را دیدم…

روضه و توسّل به حضرت عبدالله بن الحسن علیهما السلام

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه که احدی در این عالم نمی‌فهمد او چقدر فرزندان خود را دوست می‌داشته است، هر اندازه­ای که فرزندان خود را دوست داشت، به چند دلیل بچه‌های برادر را بیشتر دوست داشت.

این­ها یتیم‌های امام ایشان بودند، عبدالله از یک سالگی در آغوش امام حسین علیه السلام بزرگ شده است… ضمن اینکه وصیّت امامِ امام حسین علیه السلام هم بودند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به امام حسین صلوات الله علیه وصیّت کرد: «تَكُونَ لَهُمْ خَلَفاً وَ وَالِداً»،[12] برای فرزندانم پدری کن…

امام حسین علیه السلام می‌خواست این­ها را داماد کند، نه اینکه این­ها را بیاورد و پرپر کند…

امام حسنی علیه السلام این­ها را به کربلا آورد، آن لحظه‌ای که حضرت در وسط میدان تنهای تنها شد، چپ و راست را نگاه کرد و دید کسی نمانده است، این آخرین امتحان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، قمر بنی‌هاشم علیه السلام شهید شده است، شیرخوار شهید شده است، ضرباتی خورد و روی زمین افتاد، به خیمه‌ها حمله کردند، اعتراض کرد و آن­ها را برگرداند و فرمود: تا زمانی که من زنده هستم حمله نکنید…

این آخرین امتحان است؛ حتماً آخرین امتحان سخت‌ترین امتحان است…

حضرت وقتی چپ و راست و نگاه کرد و دید تنهای تنها شده است، یک دغدغه داشت…

حسین جان! خود شما اینطور فرمودید… این بچه نمی‌خواست مثل پدرش تجربه پیدا کند…

وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چپ و راست را که نگاه کرد و دید که تنهای تنها است، صدای حضرت بلند شد: «هَلْ‏ مِنْ‏ ذَابٍ‏ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّهِ‏؟»…[13] دغدغه­ی خود را به زبان آورد… حرم پیامبر تنها است…

«ارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيلِ وَالبُکَاء» گریه خانم‌ها از مظلومیّت آقا که دیدند حضرت نگران آن­هاست بلند شد…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برگشت، وقتی حضرت برگشت که این بانوان را آرام کند، وداع کرد، لباس پاره به تن کرد، فرمود: زینب جان! این عبدالله‌ را رها نکنی! پدر او شیر جمل بود، نمی­تواند تحمل کند…

ماندن یعنی دیدنِ اسارتِ عمه… ماندن یعنی دیدنِ کشاندنِ ناموس خدا به بازار…

قدری سن حضرت عبدالله علیه السلام بیشتر از پدرش در آن روز هجوم بود، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه برای هیچ کس دیگری چنین چیزی نفرمود، معلوم است که از بس این آقازاده غیور است، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خوف این را داشت که این بچه به وسط میدان بیاید…

بزرگ‌ها و پهلوان‌ها فرار می‌کردند، اما اینجا باید پسر امام حسن علیه‌السلام را می­گرفتند!

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرمود: هر کجا که رفتی دست عبدالله را رها نکن.

حضرت برگشت و به وسط میدان رفت ، آقای ما پنجاه و چند ساله بود، از صبح تا عصر چند ده مرتبه به میدان رفته و برگشت و شهید آورد، بالای سر شهدا گریه کرده و اشک ریخته است و داغ دیده است…

الآن که حضرت تنها شده است، تمام این تیراندازها فقط به سمت او تیر می‌اندازند… دائماً مارپیچ حرکت می‌کرد که در تیررس قرار نگیرد…

خدا حاج آقا مجتبی را رحمت کند، او این روضه را می‌خواند: «فَوَقَفَ يَسْتَرِيحُ‏ سَاعَة»[14] یک لحظه ایستاد تا نفس بگیرد، «إِذْ أَتَاهُ حَجَرٌ» سنگی رسید… وقتی این سنگ را به مرکب می‌زدند، مرکب از جا بلند نمی‌شد… یک سنگ در اُحُد به پیشانی مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم اصابت کرد، ایشان تا پایان اُحُد از جای خود بلند نشد… در زدنِ سنگ بی‌ادبی بود… نمی‌توانم بگویم یعنی چه… همین‌قدر به شما می‌گویم که وقتی سنگ زدند و خون جاری شد، حضرت فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَى مِلَّةِ رَسُولِ اللَّه‏» من مسلمانم…

هنوز فارغ نشده بود که تیری هم رسید، وقتی تیر رسید هر چه تلاش کرد، دیگر نتوانست روی اسب باقی بماند… «فَسَقَطَ الْحُسَيْنُ‏ علیه السلام عَنْ فَرَسِه عَلَى خَدِّهِ الْأَيْمَن‏» از سمت راستِ صورت به زمین افتاد…

وقتی روی خاک افتاد، چند مرتبه تلاش کرد تا بنشیند، اما دوباره برمی‌گشت… توان از دست رفته بود…

کسانی را مثل «كَعْب‏ بن أَبْجَرَ» ملعون نوشتند که جلو آمدند… فاصله‌شان کم شد، وقتی فاصله نزدیک شد، من نمی‌توانم بگویم که مقتل چه گفته است… می‌گویم جسارت کرد، هم به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و هم به سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جسارت کرد…

زینب کبری سلام الله علیها که شاید از دور نگاه می‌کرد… وقتی آن ملعون خواست شمشیر خود را بالا ببرد، دیگر فاصله خیلی کم بود، همینکه شمشیر را بالا بُرد، حضرت زینب کبری سلام الله علیها هم دستانش را روی سر خود گذاشت… دست حضرت عبدالله علیه السلام آزاد شد و دوید… اگر روزی پدرم نتوانست از مادرش دفاع کند…

«وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ‏ عَمِّي‏» من عمویم را رها نمی‌‌کنم… خودش را مانند باز شکاری رساند… وقتی شمشیر در حال فرود آمدن بود، عبدالله چیزی نداشت… «فَاتَّقَاهَا الْغُلَامُ بِيَدِه‏» دست خود را سپر کرد…

وقتی ضربه اصابت کرد، راوی نوشته است: «فَأَطَنَّهَا إِلَى الْجِلْد» به پوست آویزان شد…

بعضی مقاتل اینجا را اینطور نوشته‌اند که تا صدای شکستن استخوان به گوشش رسید، همه وجود او سوخت، «فَنَادَى الْغُلَامُ يَا أُمَّاه‏» وای مادرم…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] لهوف، صفحه 160

[5] الخصال، جلد 2، صفحه 517 (حَدَّثَنَا اَلْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ اَلْمُظَفَّرِ بْنِ اَلْعَلَوِيِّ اَلسَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ اَلْعَيَّاشِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ اَلطَّيَالِسِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ اَلْأَزْدِيِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِيهِ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: كَانَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ يُصَلِّي فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ أَلْفَ رَكْعَةٍ كَمَا كَانَ يَفْعَلُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَتْ لَهُ خَمْسُمِائَةِ نَخْلَةٍ فَكَانَ يُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ نَخْلَةٍ رَكْعَتَيْنِ وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلاَتِهِ غَشِيَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرُ وَ كَانَ قِيَامُهُ فِي صَلاَتِهِ قِيَامَ اَلْعَبْدِ اَلذَّلِيلِ بَيْنَ يَدَيِ اَلْمَلِكِ اَلْجَلِيلِ كَانَتْ أَعْضَاؤُهُ تَرْتَعِدُ مِنْ خَشْيَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ يُصَلِّي صَلاَةَ مُوَدِّعٍ يَرَى أَنَّهُ لاَ يُصَلِّيَ بَعْدَهَا أَبَداً وَ لَقَدْ صَلَّى ذَاتَ يَوْمٍ فَسَقَطَ اَلرِّدَاءُ عَنْ أَحَدِ مَنْكِبَيْهِ فَلَمْ يُسَوِّهِ حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلاَتِهِ فَسَأَلَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ وَيْحَكَ أَ تَدْرِي بَيْنَ يَدَيْ مَنْ كُنْتُ إِنَّ اَلْعَبْدَ لاَ يُقْبَلُ مِنْ صَلاَتِهِ إِلاَّ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ فَقَالَ اَلرَّجُلُ هَلَكْنَا فَقَالَ كَلاَّ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُتَمِّمُ ذَلِكَ بِالنَّوَافِلِ وَ كَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَيَخْرُجُ فِي اَللَّيْلَةِ اَلظَّلْمَاءِ فَيَحْمِلُ اَلْجِرَابَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ فِيهِ اَلصُّرَرُ مِنَ اَلدَّنَانِيرِ وَ اَلدَّرَاهِمِ وَ رُبَّمَا حَمَلَ عَلَى ظَهْرِهِ اَلطَّعَامَ أَوِ اَلْحَطَبَ حَتَّى يَأْتِيَ بَاباً بَاباً فَيَقْرَعُهُ ثُمَّ يُنَاوِلُ مَنْ يَخْرُجُ إِلَيْهِ وَ كَانَ يُغَطِّي وَجْهَهُ إِذَا نَاوَلَ فَقِيراً لِئَلاَّ يَعْرِفَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَدُوا ذَلِكَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ كَانَ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ لَمَّا وُضِعَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى اَلْمُغْتَسَلِ نَظَرُوا إِلَى ظَهْرِهِ وَ عَلَيْهِ مِثْلُ رُكَبِ اَلْإِبِلِ مِمَّا كَانَ يَحْمِلُ عَلَى ظَهْرِهِ إِلَى مَنَازِلِ اَلْفُقَرَاءِ وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ لَقَدْ خَرَجَ ذَاتَ يَوْمٍ وَ عَلَيْهِ مِطْرَفُ خَزٍّ فَعَرَضَ لَهُ سَائِلٌ فَتَعَلَّقَ بِالْمِطْرَفِ فَمَضَى وَ تَرَكَهُ وَ كَانَ يَشْتَرِي اَلْخَزَّ فِي اَلشِّتَاءِ فَإِذَا جَاءَ اَلصَّيْفُ بَاعَهُ فَتَصَدَّقَ بِثَمَنِهِ وَ لَقَدْ نَظَرَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْمَ عَرَفَةَ إِلَى قَوْمٍ يَسْأَلُونَ اَلنَّاسَ فَقَالَ وَيْحَكُمْ أَ غَيْرَ اَللَّهِ تَسْأَلُونَ فِي مِثْلِ هَذَا اَلْيَوْمِ إِنَّهُ لَيُرْجَى فِي هَذَا اَلْيَوْمِ لِمَا فِي بُطُونِ اَلْحَبَالَى أَنْ يَكُونُوا سُعَدَاءَ وَ لَقَدْ كَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَأْبَى أَنْ يُؤَاكِلَ أُمَّهُ فَقِيلَ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنْتَ أَبَرُّ اَلنَّاسِ وَ أَوْصَلُهُمْ لِلرَّحِمِ فَكَيْفَ لاَ تُؤَاكِلُ أُمَّكَ فَقَالَ إِنِّي أَكْرَهُ أَنْ تَسْبِقَ يَدِي إِلَى مَا سَبَقَتْ عَيْنُهَا إِلَيْهِ وَ لَقَدْ قَالَ لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّكَ فِي اَللَّهِ حُبّاً شَدِيداً فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أُحَبَّ لَكَ وَ أَنْتَ لِي مُبْغِضٌ وَ لَقَدْ حَجَّ عَلَى نَاقَةٍ لَهُ عِشْرِينَ حِجَّةً فَمَا قَرَعَهَا بِسَوْطٍ فَلَمَّا تَوَفَّتْ أَمَرَ بِدَفْنِهَا لِئَلاَّ تَأْكُلَهَا اَلسِّبَاعُ وَ لَقَدْ سُئِلَتْ عَنْهُ مَوْلاَةٌ لَهُ فَقَالَتْ أُطْنِبُ أَوْ أَخْتَصِرُ فَقِيلَ لَهَا بَلِ اِخْتَصِرِي فَقَالَتْ مَا أَتَيْتُهُ بِطَعَامٍ نَهَاراً قَطُّ وَ مَا فَرَشْتُ لَهُ فِرَاشاً بِلَيْلٍ قَطُّ وَ لَقَدِ اِنْتَهَى ذَاتَ يَوْمٍ إِلَى قَوْمٍ يَغْتَابُونَهُ فَوَقَفَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَغَفَرَ اَللَّهُ لِي وَ إِنْ كُنْتُمْ كَاذِبِينَ فَغَفَرَ اَللَّهُ لَكُمْ فَكَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِذَا جَاءَهُ طَالِبُ عِلْمٍ فَقَالَ مَرْحَباً بِوَصِيَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ يَقُولُ إِنَّ طَالِبَ اَلْعِلْمِ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ لَمْ يَضَعْ رِجْلَهُ عَلَى رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ مِنَ اَلْأَرْضِ إِلاَّ سَبَّحَتْ لَهُ إِلَى اَلْأَرَضِينَ اَلسَّابِعَةِ وَ لَقَدْ كَانَ يَعُولُ مِائَةَ أَهْلِ بَيْتٍ مِنْ فُقَرَاءِ اَلْمَدِينَةِ وَ كَانَ يُعْجِبُهُ أَنْ يَحْضُرَ طَعَامَهُ اَلْيَتَامَى وَ اَلْأَضِرَّاءُ وَ اَلزَّمْنَى وَ اَلْمَسَاكِينُ اَلَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ وَ كَانَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ وَ مَنْ كَانَ لَهُمْ مِنْهُمْ عِيَالٌ حَمَلَهُ إِلَى عِيَالِهِ مِنْ طَعَامِهِ وَ كَانَ لاَ يَأْكُلُ طَعَاماً حَتَّى يَبْدَأَ فَيَتَصَدَّقَ بِمِثْلِهِ وَ لَقَدْ كَانَ يَسْقُطُ مِنْهُ كُلَّ سَنَةٍ سَبْعُ ثَفِنَاتٍ مِنْ مَوَاضِعِ سُجُودِهِ لِكَثْرَةِ صَلاَتِهِ وَ كَانَ يَجْمَعُهَا فَلَمَّا مَاتَ دُفِنَتْ مَعَهُ وَ لَقَدْ كَانَ بَكَى عَلَى أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِشْرِينَ سَنَةً وَ مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلاَّ بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ اَلنَّبِيَّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ لَهُ اِثْنَا عَشَرَ اِبْناً فَغَيَّبَ اَللَّهُ عَنْهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنْ كَثْرَةِ بُكَائِهِ عَلَيْهِ وَ شَابَ رَأْسُهُ مِنَ اَلْحُزْنِ وَ اِحْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ كَانَ اِبْنُهُ حَيّاً فِي اَلدُّنْيَا وَ أَنَا نَظَرْتُ إِلَى أَبِي وَ أَخِي وَ عَمِّي وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مَقْتُولِينَ حَوْلِي فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي .)

[6] الکافی، جلد 4، صفحه 7 (عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيِّ عَنِ اِبْنِ اَلْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : صَدَقَةُ اَلسِّرِّ تُطْفِئُ غَضَبَ اَلرَّبِّ.)

[7] المناقب، جلد ۴، صفحه ۱۵۳ (أَنَّهُ كَانَ إِذَا جَنَّ اَللَّيْلُ وَ هَدَأَتِ اَلْعُيُونُ قَامَ إِلَى مَنْزِلِهِ فَجَمَعَ مَا يَبْقَى فِيهِ مِنْ قُوتِ أَهْلِهِ وَ جَعَلَهُ فِي جِرَابٍ وَ رَمَى بِهِ عَلَى عَاتِقِهِ وَ خَرَجَ إِلَى دُورِ اَلْفُقَرَاءِ وَ هُوَ مُتَلَثِّمٌ وَ يُفَرِّقُ عَلَيْهِمْ وَ كَثِيراً مَا كَانُوا قِيَاماً عَلَى أَبْوَابِهِمْ يَنْتَظِرُونَهُ فَإِذَا رَأَوْهُ تَبَاشَرُوا بِهِ وَ قَالُوا جَاءَ صَاحِبُ اَلْجِرَابِ .)

[8] الخصال، جلد ۲، صفحه ۵۱۷ (حَدَّثَنَا اَلْمُظَفَّرُ بْنُ جَعْفَرِ بْنِ اَلْمُظَفَّرِ بْنِ اَلْعَلَوِيِّ اَلسَّمَرْقَنْدِيُّ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ مَسْعُودٍ اَلْعَيَّاشِيُّ عَنْ أَبِيهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ اَلطَّيَالِسِيُّ قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِيَادٍ اَلْأَزْدِيِّ عَنْ حَمْزَةَ بْنِ حُمْرَانَ عَنْ أَبِيهِ حُمْرَانَ بْنِ أَعْيَنَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: كَانَ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ يُصَلِّي فِي اَلْيَوْمِ وَ اَللَّيْلَةِ أَلْفَ رَكْعَةٍ كَمَا كَانَ يَفْعَلُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَتْ لَهُ خَمْسُمِائَةِ نَخْلَةٍ فَكَانَ يُصَلِّي عِنْدَ كُلِّ نَخْلَةٍ رَكْعَتَيْنِ وَ كَانَ إِذَا قَامَ فِي صَلاَتِهِ غَشِيَ لَوْنَهُ لَوْنٌ آخَرُ وَ كَانَ قِيَامُهُ فِي صَلاَتِهِ قِيَامَ اَلْعَبْدِ اَلذَّلِيلِ بَيْنَ يَدَيِ اَلْمَلِكِ اَلْجَلِيلِ كَانَتْ أَعْضَاؤُهُ تَرْتَعِدُ مِنْ خَشْيَةِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ كَانَ يُصَلِّي صَلاَةَ مُوَدِّعٍ يَرَى أَنَّهُ لاَ يُصَلِّيَ بَعْدَهَا أَبَداً وَ لَقَدْ صَلَّى ذَاتَ يَوْمٍ فَسَقَطَ اَلرِّدَاءُ عَنْ أَحَدِ مَنْكِبَيْهِ فَلَمْ يُسَوِّهِ حَتَّى فَرَغَ مِنْ صَلاَتِهِ فَسَأَلَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ وَيْحَكَ أَ تَدْرِي بَيْنَ يَدَيْ مَنْ كُنْتُ إِنَّ اَلْعَبْدَ لاَ يُقْبَلُ مِنْ صَلاَتِهِ إِلاَّ مَا أَقْبَلَ عَلَيْهِ مِنْهَا بِقَلْبِهِ فَقَالَ اَلرَّجُلُ هَلَكْنَا فَقَالَ كَلاَّ إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ مُتَمِّمُ ذَلِكَ بِالنَّوَافِلِ وَ كَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ لَيَخْرُجُ فِي اَللَّيْلَةِ اَلظَّلْمَاءِ فَيَحْمِلُ اَلْجِرَابَ عَلَى ظَهْرِهِ وَ فِيهِ اَلصُّرَرُ مِنَ اَلدَّنَانِيرِ وَ اَلدَّرَاهِمِ وَ رُبَّمَا حَمَلَ عَلَى ظَهْرِهِ اَلطَّعَامَ أَوِ اَلْحَطَبَ حَتَّى يَأْتِيَ بَاباً بَاباً فَيَقْرَعُهُ ثُمَّ يُنَاوِلُ مَنْ يَخْرُجُ إِلَيْهِ وَ كَانَ يُغَطِّي وَجْهَهُ إِذَا نَاوَلَ فَقِيراً لِئَلاَّ يَعْرِفَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَدُوا ذَلِكَ فَعَلِمُوا أَنَّهُ كَانَ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ وَ لَمَّا وُضِعَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عَلَى اَلْمُغْتَسَلِ نَظَرُوا إِلَى ظَهْرِهِ وَ عَلَيْهِ مِثْلُ رُكَبِ اَلْإِبِلِ مِمَّا كَانَ يَحْمِلُ عَلَى ظَهْرِهِ إِلَى مَنَازِلِ اَلْفُقَرَاءِ وَ اَلْمَسَاكِينِ وَ لَقَدْ خَرَجَ ذَاتَ يَوْمٍ وَ عَلَيْهِ مِطْرَفُ خَزٍّ فَعَرَضَ لَهُ سَائِلٌ فَتَعَلَّقَ بِالْمِطْرَفِ فَمَضَى وَ تَرَكَهُ وَ كَانَ يَشْتَرِي اَلْخَزَّ فِي اَلشِّتَاءِ فَإِذَا جَاءَ اَلصَّيْفُ بَاعَهُ فَتَصَدَّقَ بِثَمَنِهِ وَ لَقَدْ نَظَرَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْمَ عَرَفَةَ إِلَى قَوْمٍ يَسْأَلُونَ اَلنَّاسَ فَقَالَ وَيْحَكُمْ أَ غَيْرَ اَللَّهِ تَسْأَلُونَ فِي مِثْلِ هَذَا اَلْيَوْمِ إِنَّهُ لَيُرْجَى فِي هَذَا اَلْيَوْمِ لِمَا فِي بُطُونِ اَلْحَبَالَى أَنْ يَكُونُوا سُعَدَاءَ وَ لَقَدْ كَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَأْبَى أَنْ يُؤَاكِلَ أُمَّهُ فَقِيلَ لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَنْتَ أَبَرُّ اَلنَّاسِ وَ أَوْصَلُهُمْ لِلرَّحِمِ فَكَيْفَ لاَ تُؤَاكِلُ أُمَّكَ فَقَالَ إِنِّي أَكْرَهُ أَنْ تَسْبِقَ يَدِي إِلَى مَا سَبَقَتْ عَيْنُهَا إِلَيْهِ وَ لَقَدْ قَالَ لَهُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَجُلٌ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّي لَأُحِبُّكَ فِي اَللَّهِ حُبّاً شَدِيداً فَقَالَ اَللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أُحَبَّ لَكَ وَ أَنْتَ لِي مُبْغِضٌ وَ لَقَدْ حَجَّ عَلَى نَاقَةٍ لَهُ عِشْرِينَ حِجَّةً فَمَا قَرَعَهَا بِسَوْطٍ فَلَمَّا تَوَفَّتْ أَمَرَ بِدَفْنِهَا لِئَلاَّ تَأْكُلَهَا اَلسِّبَاعُ وَ لَقَدْ سُئِلَتْ عَنْهُ مَوْلاَةٌ لَهُ فَقَالَتْ أُطْنِبُ أَوْ أَخْتَصِرُ فَقِيلَ لَهَا بَلِ اِخْتَصِرِي فَقَالَتْ مَا أَتَيْتُهُ بِطَعَامٍ نَهَاراً قَطُّ وَ مَا فَرَشْتُ لَهُ فِرَاشاً بِلَيْلٍ قَطُّ وَ لَقَدِ اِنْتَهَى ذَاتَ يَوْمٍ إِلَى قَوْمٍ يَغْتَابُونَهُ فَوَقَفَ عَلَيْهِمْ فَقَالَ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ فَغَفَرَ اَللَّهُ لِي وَ إِنْ كُنْتُمْ كَاذِبِينَ فَغَفَرَ اَللَّهُ لَكُمْ فَكَانَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِذَا جَاءَهُ طَالِبُ عِلْمٍ فَقَالَ مَرْحَباً بِوَصِيَّةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ثُمَّ يَقُولُ إِنَّ طَالِبَ اَلْعِلْمِ إِذَا خَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ لَمْ يَضَعْ رِجْلَهُ عَلَى رَطْبٍ وَ لاَ يَابِسٍ مِنَ اَلْأَرْضِ إِلاَّ سَبَّحَتْ لَهُ إِلَى اَلْأَرَضِينَ اَلسَّابِعَةِ وَ لَقَدْ كَانَ يَعُولُ مِائَةَ أَهْلِ بَيْتٍ مِنْ فُقَرَاءِ اَلْمَدِينَةِ وَ كَانَ يُعْجِبُهُ أَنْ يَحْضُرَ طَعَامَهُ اَلْيَتَامَى وَ اَلْأَضِرَّاءُ وَ اَلزَّمْنَى وَ اَلْمَسَاكِينُ اَلَّذِينَ لاَ حِيلَةَ لَهُمْ وَ كَانَ يُنَاوِلُهُمْ بِيَدِهِ وَ مَنْ كَانَ لَهُمْ مِنْهُمْ عِيَالٌ حَمَلَهُ إِلَى عِيَالِهِ مِنْ طَعَامِهِ وَ كَانَ لاَ يَأْكُلُ طَعَاماً حَتَّى يَبْدَأَ فَيَتَصَدَّقَ بِمِثْلِهِ وَ لَقَدْ كَانَ يَسْقُطُ مِنْهُ كُلَّ سَنَةٍ سَبْعُ ثَفِنَاتٍ مِنْ مَوَاضِعِ سُجُودِهِ لِكَثْرَةِ صَلاَتِهِ وَ كَانَ يَجْمَعُهَا فَلَمَّا مَاتَ دُفِنَتْ مَعَهُ وَ لَقَدْ كَانَ بَكَى عَلَى أَبِيهِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِشْرِينَ سَنَةً وَ مَا وُضِعَ بَيْنَ يَدَيْهِ طَعَامٌ إِلاَّ بَكَى حَتَّى قَالَ لَهُ مَوْلًى لَهُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ أَ مَا آنَ لِحُزْنِكَ أَنْ يَنْقَضِيَ فَقَالَ لَهُ وَيْحَكَ إِنَّ يَعْقُوبَ اَلنَّبِيَّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ كَانَ لَهُ اِثْنَا عَشَرَ اِبْناً فَغَيَّبَ اَللَّهُ عَنْهُ وَاحِداً مِنْهُمْ فَابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنْ كَثْرَةِ بُكَائِهِ عَلَيْهِ وَ شَابَ رَأْسُهُ مِنَ اَلْحُزْنِ وَ اِحْدَوْدَبَ ظَهْرُهُ مِنَ اَلْغَمِّ وَ كَانَ اِبْنُهُ حَيّاً فِي اَلدُّنْيَا وَ أَنَا نَظَرْتُ إِلَى أَبِي وَ أَخِي وَ عَمِّي وَ سَبْعَةَ عَشَرَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي مَقْتُولِينَ حَوْلِي فَكَيْفَ يَنْقَضِي حُزْنِي .)

[9] اقبال الاعمال، جلد 2، صفحه 644 (دعای ماه رجب)

[10] وسایل الشیعه، جلد 23، صفحه 9

[11] مثیرالاحزان، صفحه 68

[12] الامالی (للطوسی)، صفحه 160 (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْحَسَنِ عَلِيُّ بْنُ بِلاَلٍ اَلْمُهَلَّبِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُزَاحِمُ بْنُ عَبْدِ اَلْوَارِثِ بْنِ عَبَّادٍ اَلْبَصْرِيُّ بِمِصْرَ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ زَكَرِيَّا اَلْغَلاَبِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلْعَبَّاسُ بْنُ بَكَّارٍ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرٍ اَلْهُذَلِيُّ ، عَنْ عِكْرِمَةَ ، عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ . قَالَ اَلْغَلاَبِيُّ : وَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْوَاسِطِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحِ بْنِ اَلنَّطَّاحِ وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلصَّلْتِ اَلْوَاسِطِيُّ ، قَالاَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ يُونُسَ اَلْيَمَامِيُّ ، عَنِ اَلْكَلْبِيِّ ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ ، عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ . قَالَ: وَ حَدَّثَنَا أَبُو عِيسَى عُبَيْدُ اَللَّهِ بْنُ اَلْفَضْلِ اَلطَّائِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ) ، قَالَ: حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ سَلاَمٍ اَلْكُوفِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْوَاسِطِيُّ ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ صَالِحٍ ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ اَلصَّلْتِ ، قَالاَ: حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ يُونُسَ اَلْيَمَامِيُّ ، عَنِ اَلْكَلْبِيِّ ، عَنْ أَبِي صَالِحٍ ، عَنِ اِبْنِ عَبَّاسٍ ، قَالَ: دَخَلَ اَلْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ) عَلَى أَخِيهِ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ (عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ) فِي مَرَضِهِ اَلَّذِي تُوُفِّيَ فِيهِ، فَقَالَ لَهُ: كَيْفَ تَجِدُكَ يَا أَخِي قَالَ: أَجِدُنِي فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ اَلْآخِرَةِ وَ آخِرِ يَوْمٍ مِنْ أَيَّامِ اَلدُّنْيَا، وَ اِعْلَمْ أَنِّي لاَ أَسْبِقُ أَجَلِي، وَ أَنِّي وَارِدٌ عَلَى أَبِي وَ جَدِّي (عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ) ، عَلَى كُرْهٍ مِنِّي لِفِرَاقِكَ وَ فِرَاقِ إِخْوَتِكَ وَ فِرَاقِ اَلْأَحِبَّةِ، وَ أَسْتَغْفِرُ اَللَّهَ مِنْ مَقَالَتِي هَذِهِ وَ أَتُوبُ إِلَيْهِ، بَلْ عَلَى مَحَبَّةٍ مِنِّي لِلِقَاءِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) وَ لِقَاءِ فَاطِمَةَ وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ (عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ) ، وَ فِي اَللَّهِ (عَزَّ وَ جَلَّ) خَلَفٌ مِنْ كُلِّ هَالِكٍ، وَ عَزَاءٌ مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ، وَ دَرَكٌ مِنْ كُلِّ مَا فَاتَ. رَأَيْتَ يَا أَخِي كَبِدِي آنِفاً فِي اَلطَّسْتِ، وَ لَقَدْ عَرَفْتَ مَنْ دَهَانِي، وَ مِنْ أَيْنَ أُتِيتُ، فَمَا أَنْتَ صَانِعٌ بِهِ يَا أَخِي فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) : أَقْتُلُهُ وَ اَللَّهِ. قَالَ: فَلاَ أُخْبِرُكَ بِهِ أَبَداً حَتَّى نَلْقَى رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، وَ لَكِنِ اُكْتُبْ: ‘هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ اَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ إِلَى أَخِيهِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ ، أَوْصَى أَنَّهُ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وَ أَنَّهُ يَعْبُدُهُ حَقَّ عِبَادَتِهِ، لاَ شَرِيكَ لَهُ فِي اَلْمُلْكِ، وَ لاَ وَلِيَّ لَهُ مِنْ اَلذُّلِّ، وَ أَنَّهُ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً  ، وَ أَنَّهُ أَوْلَى مَنْ عُبِدَ وَ أَحَقُّ مَنْ حُمِدَ، مَنْ أَطَاعَهُ رَشَدَ، وَ مَنْ عَصَاهُ غَوَى، وَ مَنْ تَابَ إِلَيْهِ اِهْتَدَى. فَإِنِّي أُوصِيكَ يَا حُسَيْنُ بِمَنْ خَلَّفْتُ مِنْ أَهْلِي وَ وُلْدِي وَ أَهْلِ بَيْتِكَ، أَنْ تَصْفَحَ عَنْ مُسِيئِهِمْ، وَ تَقْبَلَ مِنْ مُحْسِنِهِمْ، وَ تَكُونَ لَهُمْ خَلَفاً وَ وَالِداً، وَ أَنْ تَدْفِنَنِي مَعَ جَدِّي رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَإِنِّي أَحَقُّ بِهِ وَ بِبَيْتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَيْتَهُ بِغَيْرِ إِذْنِهِ وَ لاَ كِتَابٍ جَاءَهُمْ مِنْ بَعْدِهِ، قَالَ اَللَّهُ (تَعَالَى) فِيمَا أَنْزَلَهُ عَلَى نَبِيِّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي كِتَابِهِ : «يٰا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا لاٰ تَدْخُلُوا بُيُوتَ اَلنَّبِيِّ إِلاّٰ أَنْ يُؤْذَنَ لَكُمْ»  فَوَ اَللَّهِ مَا أُذِنَ لَهُمْ فِي اَلدُّخُولِ عَلَيْهِ فِي حَيَاتِهِ بِغَيْرِ إِذْنِهِ، وَ لاَ جَاءَهُمُ اَلْإِذْنُ فِي ذَلِكَ مِنْ بَعْدِ وَفَاتِهِ، وَ نَحْنُ مَأْذُونٌ لَنَا فِي اَلتَّصَرُّفِ فِيمَا وَرِثْنَاهُ مِنْ بَعْدِهِ، فَإِنْ أَبَتْ عَلَيْكَ اَلاِمْرَأَةُ فَأَنْشُدُكَ بِالْقَرَابَةِ اَلَّتِي قَرَّبَ اَللَّهُ (عَزَّ وَ جَلَّ) مِنْكَ، وَ اَلرَّحِمِ اَلْمَاسَّةِ مِنْ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) أَنْ لاَ تُهَرِيقَ فِيَّ مِحْجَمَةً مِنْ دَمٍ حَتَّى نَلْقَى رَسُولَ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فَنَخْتَصِمَ إِلَيْهِ، وَ نُخْبِرَهُ بِمَا كَانَ مِنَ اَلنَّاسِ إِلَيْنَا بَعْدَهُ’ .ثُمَّ قُبِضَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ). قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ : فَدَعَانِي اَلْحُسَيْنُ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) وَ عَبْدَ اَللَّهِ بْنَ جَعْفَرٍ وَ عَلِيَّ بْنَ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ اَلْعَبَّاسِ فَقَالَ: اِغْسِلُوا اِبْنَ عَمِّكُمْ، فَغَسَلْنَاهُ وَ حَنَّطْنَاهُ وَ أَلْبَسْنَاهُ أَكْفَانَهُ، ثُمَّ خَرَجْنَا بِهِ حَتَّى صَلَّيْنَا عَلَيْهِ فِي اَلْمَسْجِدِ ، وَ إِنَّ اَلْحُسَيْنَ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) أَمَرَ أَنْ يُفْتَحَ اَلْبَيْتُ، فَحَالَ دُونَ ذَلِكَ مَرْوَانُ بْنُ اَلْحَكَمِ وَ آلُ أَبِي سُفْيَانَ وَ مَنْ حَضَرَ هُنَاكَ مِنْ وُلْدِ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ ، وَ قَالُوا: أَيُدْفَنُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عُثْمَانُ اَلشَّهِيدُ اَلْقَتِيلُ ظُلْماً بِالْبَقِيعِ بِشَرِّ مَكَانٍ وَ يُدْفَنُ اَلْحَسَنُ مَعَ ! رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ اَللَّهِ لاَ يَكُونُ ذَلِكَ أَبَداً حَتَّى تُكْسَرَ اَلسُّيُوفُ بَيْنَنَا وَ تَنْقَصِفَ اَلرِّمَاحُ وَ يَنْفَدَ اَلنَّبْلُ. فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) : أَمَا وَ اَللَّهِ اَلَّذِي حَرَّمَ مَكَّةَ – لَلْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ اِبْنُ فَاطِمَةَ أَحَقُّ بِرَسُولِ اَللَّهِ وَ بَيْتِهِ مِمَّنْ أُدْخِلَ بَيْتَهُ بِغَيْرِ إِذْنِهِ، وَ هُوَ وَ اَللَّهِ أَحَقُّ بِهِ مِنْ حَمَّالِ اَلْخَطَايَا، مُسَيِّرِ أَبِي ذَرٍّ (رَحِمَهُ اَللَّهُ)، اَلْفَاعِلِ بِعَمَّارٍ مَا فَعَلَ، وَ بِعَبْدِ اَللَّهِ مَا صَنَعَ، اَلْحَامِي اَلْحِمَى، اَلْمُؤْوِي لِطَرِيدِ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، لَكِنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَهُ اَلْأُمَرَاءَ، وَ بَايَعَكُمْ عَلَى ذَلِكَ اَلْأَعْدَاءُ وَ أَبْنَاءُ اَلْأَعْدَاءِ. قَالَ: فَحَمَلْنَاهُ، فَأَتَيْنَا بِهِ قَبْرَ أُمِّهِ فَاطِمَةَ (عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ) فَدَفَنَّاهُ إِلَى جَنْبِهَا (رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ). قَالَ اِبْنُ عَبَّاسٍ : وَ كُنْتُ أَوَّلَ مَنِ اِنْصَرَفَ فَسَمِعْتُ اَللَّغْطَ وَ خِفْتُ أَنْ يُعَجِّلَ اَلْحُسَيْنُ (عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ) عَلَى مَنْ قَدْ أَقْبَلَ، وَ رَأَيْتُ شَخْصاً عَلِمْتُ اَلشَّرَّ فِيهِ، فَأَقْبَلْتُ مُبَادِراً فَإِذَا أَنَا بِعَائِشَةَ فِي أَرْبَعِينَ رَاكِباً عَلَى بَغْلٍ مُرَحَّلٍ تَقْدُمُهُمْ وَ تَأْمُرُهُمْ بِالْقِتَالِ، فَلَمَّا رَأَتْنِي قَالَتْ: إِلَيَّ إِلَيَّ يَا اِبْنَ عَبَّاسٍ ، لَقَدْ اِجْتَرَأْتُمْ عَلَيَّ فِي اَلدُّنْيَا تُؤْذُونَنِي مَرَّةً بَعْدَ أُخْرَى، تُرِيدُونَ أَنْ تُدْخِلُوا بَيْتِي مَنْ لاَ أَهْوَى وَ لاَ أُحِبُّ. فَقُلْتُ: وَا سَوْأَتَاهْ! يَوْمٌ عَلَى بَغْلٍ، وَ يَوْمٌ عَلَى جَمَلٍ، تُرِيدِينَ أَنْ تُطْفِئِي نُورَ اَللَّهِ، وَ تُقَاتِلِي أَوْلِيَاءَ اَللَّهِ، وَ تَحُولِي بَيْنَ رَسُولِ اَللَّهِ (صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) وَ بَيْنَ حَبِيبِهِ أَنْ يُدْفَنَ مَعَهُ، اِرْجِعِي فَقَدْ كَفَى اَللَّهُ (تَعَالَى) اَلْمَئُونَةَ، وَ دُفِنَ اَلْحَسَنُ إِلَى جَنْبِ أُمِّهِ، فَلَمْ يَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ (تَعَالَى) إِلاَّ قُرْباً، وَ مَا اِزْدَدْتُمْ مِنْهُ وَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً، يَا سَوْأَتَاهْ! اِنْصَرِفِي فَقَدْ رَأَيْتِ مَا سَرَّكِ. قَالَ: فَقَطَبَتْ فِي وَجْهِي، وَ نَادَتْ بِأَعْلَى صَوْتِهَا: أَمَا نَسِيتُمُ اَلْجَمَلَ يَا اِبْنَ عَبَّاسٍ ، إِنَّكُمْ لَذَوُو أَحْقَادٍ. فَقُلْتُ: أَمَا وَ اَللَّهِ مَا نَسِيَهُ أَهْلُ اَلسَّمَاءِ، فَكَيْفَ يَنْسَاهُ أَهْلُ اَلْأَرْضِ! فَانْصَرَفَتْ وَ هِيَ تَقُولُ: فَأَلْقَتْ عَصَاها فَاسْتَقَرَّتْ بِهَا اَلنَّوَى كَمَا قَرَّ عَيْناً بِالْإِيَابِ اَلْمُسَافِرُ)

[13] لهوف، صفحه 116

[14] لهوف، صفحه 120

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *