مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی؛ جلسه ششم

حجت الاسلام کاشانی سحر روز سه شنبه مورخ 8 فروردین ۱۴۰۲ مصادف با شب ششم ماه مبارک رمضان در مسجد ارک به ادامه ی سخنرانی با موضوع «امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین و أشبه الناس به امیرالمؤمنین، سیّدالسّاجدین و قرّة عین النّاظرین صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله الأعظم روحی و ارواحُ العالَمِینَ لَهُ الفِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

مرور جلسات گذشته

به محضر شما عرض کردیم که ما باید خودمان را دائماً با معیار بسنجیم، که انحراف از معیار پیدا نکنیم.

برای اینکه فکر نکنیم، می‌خواهیم در این جلسات قبل از مناجات، در سایه­ی این بحثی که دور یکدیگر جمع شده‌ایم، انتقادی هم به چهار نفر داشته باشیم، ابتدا می­خواهیم در این جلسات قدری دینداری خودمان را نسبت به معیار بسنجیم.

اینگونه نیست که فقط فلان آقا که مسئولیتی دارد، طبق کلمات و سیره امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این وظایف را دارد… بله او هم وظیفه دارد و ان شاء الله خدا برای این بار سنگین به او رحم کند؛  اما ما چه وظیفه‌ای داریم؟ ما به عنوان کسانی که دوست داریم و آرزویمان این است که در زمره‌ی سربازان اهل بیت علیهم السلام باشیم هم یک وظایفی داریم، لذا فعلاً به بخش فردی می‌پردازیم.

در این روزگار الگو چیست؟ به نظر ما الگو حضرت سیّدالسّاجدین علیه السلام است، در روزگاری که اینطور برداشت می­شود که جمع زیادی از مردم…. البته من در جلسات اول کمی إن قُلت به این موضوع وارد کردم که از جامعه این‌طور برداشت می‌شود که مردم نوعاً نسبت به دین، گریز دارند و نسبت به بعضی از مناسک یا احکام التزام ندارند؛ قبل از آنکه مظاهر دین‌گریزی را در اغیار و دیگران ببینیم، باید ابتدا این موضوع  را در دینداران آن جامعه رصد کنیم. اول باید ببینیم که سحرخیزان و اهل مسجد و اهل هیئت و چفیه به دوش‌ها و امثالهم را چه‌کار می‌کنند.

برای اینکه بحث تلخ و سلبی صِرف نشود، روی سیره زین العابدین علیه السلام به عنوان اینکه توافق همگانی داریم که حضرت الگوی قطعی همه ماست و قطعاً بهترین کار را می‌کند، بصورت ایجابی صحبت می‌کنیم. وقتی عرض می­کنیم ایشان چنین عمل می‌کرد، طبعاً معلوم است که ما هم باید چنان عمل کنیم، و اگر این کار را نمی‌کنیم هم خودمان می‌دانیم، لذا باید خودمان قضاوت کنیم و ببینیم آیا اینگونه عمل می‌کنیم یا نه.

وجود مبارک زین العابدین علیه السلام در روزگاری به مراتب سخت تر از امروز و همیشه، به امامت رسید.

اگر امروز چهار نفر به کسانی که در کسوت لباس پیغمبر هستند جسارت می‌کنند، چهارصد نفر هم احترام می‌گذارند؛ در روزگار زین‌ العابدین صلوات الله علیه، جسارت لفظی رکیک در حضور زن و بچه‌ی حضرت به ایشان می‌کردند!

گزارش‌ها زیاد است که حتی بعضی از خودی‌ها یا بعضی از امامزاده‌ها بر سر موضوعاتی مثل مسائل مالی و شیوه زندگی و هزار مورد دیگر به محضر امام بی‌ادبی می‌کردند.

جلسه قبل به یکی از آن موارد را اشاره کردم، فردی در حال عبور از جایی بود که دید عده­ای غیبت امام را می‌کنند! مگر امام سجاد سلام الله چه دارند که غیبت کنند؟!

علت بدگویی دشمنان پشت امام سجاد علیه السلام

«اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا»، یعنی بعضی اوقات که کلمات بصورت تک استفاده می‌شود معنایش عام است، مثل اینکه وقتی کلمات «قضا» یا «قَدَر» استفاده شود، منظور «قضا و قَدَر» است، اما وقتی باهم بیاید، معلوم می­شود که یک دقتی مدنظر هست.

صدقه که «خُذْ مِنْ أَمْوالِهِمْ صَدَقَة»،[4] این آیه بدین معنا نیست که صدقات مردم را جمع کن، اینجا به معنای اخذ زکات است. «صدقه» به معنای اخراج مالی است، یعنی پولی که شما می‌دهید، حال ممکن است زکات باشد، مالیات باشد، نذر واجب باشد، یا چیزهای دیگر باشد.

مسلماً امام سجاد علیه السلام که عیب نداشت، اینجا وقتی می‌گوید غیبت می‌کردند، یعنی پشت سر حضرت بدگویی می‌کردند. برای همین هم حضرت فرمود: اگر درست می­گویید خدا مرا ببخشد و اگر صادق نیستید خدا شما را ببخشد.

واقعاً پشت امام سجاد علیه السلام چه مطلب بدی می­شود گفت؟

اگر من نعوذبالله یک آدم گیجی باشم که بخواهم با زین العابدین صلوات الله علیه رقابت کنم، مسلماً هیچ وقت در این رقابت پیروز نیستم، لذا مجبور می­شوم پشت سر ایشان حرف بزنم و برچسبی بزنم.

تمام مدعیان دینداری در زمان امام سجاد علیه السلام از رونق افتادند، بعضی از زهاد ثمانیه جلای وطن کردند و از مدینه رفتند، چون دیگر مراجعی نداشتند.

اگر می­گفتند فلانی زاهد است، آن شخص اصلاً در برابر رفتار زین العابدین علیه السلام چه چیزی برای ابراز داشت؟ چون چیزی نداشتند و قابل رقابت نبودند، لذا سعی می‌کردند بدگویی کنند.

چند نفر را هم اجیر کرده بودند که همیشه کنار حضرت باشند که مبادا حضرت جریان حکومت یا بانیان سقیفه را نقد کند که در ادامه به آن خواهم پرداخت.

بعد عرض کردیم که شخص دیندار باید سه رابطه­ی خود را اصلاح کند. اول: رابطه خودش با خودش، یعنی تکلیفش را با خودش معلوم کند. دوم: رابطه خودش با مردم. سوم: رابطه خودش با خدا.

اینکه بخواهد رابطه خودش با مردم را تنظیم کند، باید ملاک‌هایی در رابطه خودش با مردم داشته باشد، اینجاست که ولایت و برائت پای کار می‌آید، یعنی آن چیزی که مانع است، مانع انسجام است مانع هدایت است، باید دید امام اینجا چکار می‌کند؟ متأسفانه آن زمان کسی با حضرت کاری نداشت.

امام سجاد علیه السلام در برخورد با مساکین

این از آن روایاتی است که بنده این روایت را هم نسبت به احدی از ائمه علیهم‌السلام نشنیده‌ام که ذکر شده باشد.

جلسه قبل عرض کردیم که وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه شب‌ها بار به دوش می‌کشید، گاهی بار، طلا و نقره بود که درب خانه­ی فقرا ببرد، حضرت این پول‌ها را از کجا می‌آورد؟

زمانی که ذره­ای فشار به ما می‌آید یا زمانی ذره­ای مانع پیدا می‌شود، ما خسته می‌شویم؛ که البته وای به حال آنها که مانع درست می‌کنند.

وقتی امیرالمؤمنین دید جامعه نمی‌خواهد ایشان حاکم باشد، شروع به ساخت نخلستان و کندن چاه کردند، و در آن بیست و پنج سال بمرور به یک سرمایه‌داری تبدیل شد که درآمد نقد سالانه­ی حضرت چهل هزار مثقال بود.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه همه را وقف خاص می‌کرد، همه‌ی این درآمد عمدتاً برای فقرا بود اما در اختیار خود امام بود، گاهی هم از آن مصرف شخصی داشتند.

این سرمایه بعد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بدست امام حسن مجتبی علیه السلام، بعد به دست امام حسین علیه السلام رسید و بعد از امام حسین بدست امام سجاد علیه السلام رسید.

همینجا بعضی از پسر‌های امیرالمؤمنین نزد شاه بنی‌امیه رفتند و شکایت کردند که من پسر امیرالمؤمنین هستم و این شخص پسرِ برادرم است، لذا باید اموال در اختیار من باشد!

یعنی غربت امام سجاد علیه السلام ساده نبود، بعضی از بچه‌های امام حسن علیه السلام إن‌قُلت داشتند، بعضی بچه‌های امیرالمؤمنین إن­قُلت داشتند، چرا که می‌گفتند سن ما بیشتر است!

وضع مالی زین العابدین صلوات الله علیه خوب بود، البته عرض کردیم که ایشان چگونه زندگی می‌کرد، شب‌ها عمده­ی این پول­ها را به فقرا کمک می­کردند.

گاهی حکومت اموال را مصادره می‌کرد، مثل این است حساب یک نفر را ببندند، یعنی درواقع حضرت پول داشتند اما حکومت آن پول­ها را مصادره می‌کرد، مسلماً حضرت  در زمان مصادره­ی حکومت پول نداشت.

جلسه قبل یک روایت عرض کردم که جز برای امام سجاد علیه السلام هیچ جا نشنیده بودم، حتی برای امیرالمؤمنین هم نگفته بودند. این هم یک روایت دیگر که هیچ جا نشنیده‌ام.

امام سجاد علیه السلام با یک نفر حرکت می‌کرد که فردی نزد حضرت آمد و عرض کرد: آقا! من فقیر و گرفتار هستم.

امام سجاد علیه السلام روی خاک‌ها نشست و شروع کرد به گریه کردن.

آن شخص که همراه حضرت بود، گفت: الان آقا پول ندارد… و توضیح داد که آقا چرا پول ندارد. یعنی به احتمال زیاد این موضوع برای آن ایامی است که اموال امام را مصادره کرده بودند.

اما اینطور نیست که حضرت بفرماید پس الآن تکلیف ساقط است، بلکه حضرت روی خاک‌ها نشست و شروع به گریه کرد؛ همراهِ حضرت به آن فقیر گفت: الان آقا پول ندارد اما تحمل شنیدن فقر مردم را هم ندارد، شما را به خدا قسم می­دهم که اگر گرفتار هستید الان به آقا نگویید، ایشان نمی­تواند تحمل کند.

اگر این سیره زین العابدین صلوات الله علیه بین دینداران یک جامعه باشد، که اگر دینداران جامعه فقر و درد و بیماری کسی را بشنوند، انگار فقر و درد و بیماری بر آن­ها عارض شده است، آیا دیگران در آن جامعه نسبت به دینداران با کینه رفتار می‌کنند؟ آیا در آن جامعه دیگران از دین‌داران بدشان می‌آید؟

این شب‌ها غیر از اینکه من برای باید گناهانم «لَکَ العُتبَی»[5] بگویم، باید برای این همه فاصله نسبت به وجود مبارک زین العابدین علیه السلام هم «لَکَ العُتبَی» بگویم، البته واضح است که قرار نیست کسی خود زین العابدین صلوات الله علیه بشود.

ما چه بخواهیم و چه نخواهیم نخواهیم، امروز در جهان هر فکر و هر مسلکی را به طرفدارانش می‌شناسند. اگر شما بخواهید ببینید مارکسیسم موفق است یا نیست، می‌روید کسانی که منتحل‌اند و کسانی که به آن تفکر تدین دارند را نگاه می‌کنید؛ اگر بخواهید ببینید زندگی غربی‌ها خوب است یا بد است، می­بینید در زندگی غربی‌ها ازدواج، طلاق و محبتشان نست به هم چگونه است؛ لذا اگر دیگران هم بخواهند ببینند زین العابدین سلام الله چه کسی بوده است، ما را نگاه می‌کنند.

لذا در این جلسات برای همین موضوع هم باید «لَکَ العُتبَی» بگوییم، حق دارید ما را از این موضوع مؤاخذه کنید که ما از قِبَلِ شما خوردیم و بردیم و به گنج‌هایی رسیدیم، اما معلوم نیست چقدر به شما نزدیک شدیم.

خفقان عجیب بنی امیّه

روزگار حضرت زین العابدین علیه السلام روزگاریست که روی منبر بصورت رسمی و علنی، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را نعوذبالله لعن می­کردند، کسی هم جرأت ندارد از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه دفاع کند، ضمن اینکه کسی جرأت ندارد با حکومت مقابله کند.

در روایتی که در تاریخ الخلفای سیوطی آمده است، عبدالملک مروان می‌گوید: اگر از امروز کسی مرا نهی از منکر کند، گردن او را می‌زنم!

یعنی درواقع اصلاً حکومت تحمل شنیدن حرف نداشت.

زمانی مثل الان، اگر کسی انتقاد کند و بخواهند سخت بگیرند هم زبان منتقد را از حلقوم او بیرون نمی‌کشند یا به خاطر یک جمله گردن او را نمی‌زنند، البته گاهی با منتقدین هم خوب رفتار نمی‌کنند، یعنی فاصله خیلی زیاد است و قابل قیاس نیست، انسان باید انصاف داشته باشد.

وقتی حاکم اموی گفت: اگر کسی مرا نهی از منکر کند گردن او را می‌زنم؛ واضح است که در این شرایط نقد حاکمیت بنی‌امیه خیلی مشکل است.

چند نمونه از آن را عرض می‌کنم تا شما ببینید.

جهادِ امام زین العابدین علیه السلام

ما در زیارت ائمه علیهم السلام داریم و برای امام سجاد هم می‌گوییم: «جَاهَدْتَ‏ فِي‏ اللَّهِ‏ حَقَ‏ جِهادِه‏».[6] سؤال: امام چه جهادی کرد و کجا شمشیر کشیده است؟

«جهاد» یعنی مبارزه­ی همه جانبه با دشمن تا پای جان برای پیشبرد اهداف عالیه.

زمانی شما مجبور هستید که شمشیر بکشید، اما زمانی سخت‌تر از شمشیر کشیدن است.

جلسه قبل عرض کردم؛ می‌گوید: «وَ لَم أرَ مِن قَبلِکَ فارساً» قبل از این پهلوانی را ندیدیم که لشکرش لشکر اسیران باشد، «غَذَا فَانتَصَر» اما بجنگد و پیروز شود.

امام حسین علیه السلام حمله به خیام را تحمل نکرد و اعتراض کرد!

دو امام مبتلای به این بلیه شدند که به ناموسشان جسارت شد، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و اشبه الناس به امیرالمؤمنین که زین العابدین صلوات الله علیه است.

لذا زین العابدین سلام الله علیه امیرالمؤمنین علیه السلام را طور دیگری می‌شناسد.

امام سجاد علیه السلام خطاب به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه عرض می‌کند: «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا وَلِيَّ اللَّهِ أَنْتَ‏ أَوَّلُ‏ مَظْلُوم‏»، امام سجاد علیه السلام می‌داند که با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چه کرده­اند و ایشان به چه چیزی مبتلا شده است.

حال کسی بگوید: خب حال که گوش نمی‌دهند و طرفدار و محب ندارید، و حتّی افراد بیست خانه هم شما را دوست ندارند، پشت سرتان حرف هم می‌زنند و جسارت هم می‌کنند و فحش هم می‌دهند، آقا با این شرایط تعطیل کنیم؟

اما حضرت سلام الله اگر از کوچک‌ترین کار تا بزرگترین کاری که در توان داشته باشد را انجام می­دهد و اگر بتواند مبارزه کند دست برنمی‌دارد.

آقایی و بزرگواری امام سجاد علیه السلام در پسرِ طلحه

روزگار امام سجاد علیه السلام روزگاری است که قبر امیرالمؤمنین علیه السلام مخفی است و نستجیربالله لعن و جسارت به حضرت علنی است!

همانطور که می‌دانید اگر من بخواهم کسی را در این مسجد لعن کنم، باید کسی را لعن کنم که شما قبول دارید مستحق لعن است، اگر کسی که شما او را مقدس می­دانید را لعن کنم، از مسجد بیرون زنده نخواهم رفت.

اینکه شنیده‌اید امیرالمؤمنین علیه السلام را روی هزاران هزار منبر لعن می‌کردند، به این معناست که مردم را به باوری رسانده بودند که می‌شود علی بن ابیطالب [علیه السلام] را لعن کرد، وگرنه مردم تحمل نمی‌کردند.

وقتی در ذهن آن­ها می‌شود امیرالمؤمنین را نستجیربالله لعن کرد، پس مسلماً هر جسارتی به حضرت برای آن­ها مجاز به نظر می­آید.

حضرت سجاد علیه السلام طرفدار ندارد و گوش شنوایی هم نیست، اما حضرت از همان مقاماتی که… مانند عبادت حضرت که حیرت انگیز بود و ایشان را تماشایی کرده بود و همه تعجب می‌کردند، مثل آقایی و بخشش ایشان  که یک نمونه عرض می­کنم تا بهتر متوجه ‌شوید…

وقتی امام زین العابدین علیه السلام می‌شنید کسی در مدینه بیمار شده است، چه آن شخص مخالف بود چه آن شخص موافق بود، حضرت به عیادت او می‌رفت. از جمله پسر طلحه یا پسر اُسامه، این‌ها طرفدار نیستند و حتی بعضی‌ها دشمن هستند.

حضرت به عیادت پسر طلحه رفت، تا او دید زین العابدین علیه السلام با آن وجنات و عظمت و هیبت الهی وارد شد، گریه کرد!

این گریه یا از خجالت بود که این خاندان طلحه با امیرالمؤمنین و فرزندانش چه کردند، یا از اینکه چون بیمار بود، یا شاید شبه­محتضر بود و از بیچارگی خودش گریه کرد، امام سجاد علیه السلام که تحمل گریه ندارد، فرمود: چرا گریه می‌کنی؟ پسر طلحه یا بهانه کرد و خجالت کشید بگوید که از آقایی شما خجالت می­کشم یا حقیقت گفت، به آقا عرض کرد که من بدهکارم.

حضرت دو عبارت دارد؛ اول فرمود: بدهی‌ات بعهده­ی من. دوم فرمود: بدهی تو چقدر است؟

هم به پسر طلحه هم به پسر اسامه اول فرمود: گردن من، بعد فرمود: چقدر است؟

پسر طلحه عرض کرد: دوازده هزار درهم (یعنی تقریباً حقوق سالانه بیست و چهار خانواده در کوفه بود). بالاخره عدد قابل ملاحظه‌ای است.

مسلّم است که این شخصی که هیچ وقت هیچ توقعی از هیچ کس ندارد، عجیب تماشایی بود.

مانند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که در زمان حکومت خود از آشنا خرید نمی‌کرد، امام سجاد علیه السلام از آشنا خرید نمی‌کرد و می‌فرمود: نمی‌خواهم به خاطر علاقه‌ای که به من دارند یا محذور واقع بشوند یا رودربایستی کنند و مجبور شوند حق زن و بچه‌شان را به من تخفیف بدهند.

ما به خودمان نگاه کنیم که آیا ما هم اینگونه هستیم؟

گوشه­ای از مبارزه­ی امام سجاد علیه السلام با بنی امیه

این آقای عظیم‌الشأن کلاس درس نداشت.

بنی‌امیه که هیچ چیزی نداشتند، نه سابقه‌ای و جهادی داشتند، نه مادران سالمی و نه پدران بافضیلتی داشتند، لذا باید روی چه چیزی حساب می‌کردند؟ هیچ چیزی نداشتند!

تنها چیزی که بنی‌امیه داشتند که بتوانند روی آن جامعه را اداره کنند این بود که «ما از بنی امیه هستیم، ما از سران قریش هستیم و قریش هم آقای عالم است و ما سرور عرب هستیم»، چیز دیگری نداشتند.

حالا به این موضوع هم کاری نداریم که آیا اصلاً آیا این‌ها از قریش بودند یا الصاقی بودند، ولی اینگونه تبلیغات می‌کردند. اگر اصل بر حلال­زاده بودن است، بنی‌امیه خیلی از قریش نیست، چون پاکزاده در بین آن­ها خیلی سخت پیدا می‌شد، باید خیلی جستجو کنید تا شاید چیزی پیدا کنید!

هر چند به وجود مبارک زین العابدین علیه السلام جسارت می‌کردند ولی نمی‌توانستند روی نَسَبِ حضرت بی‌ادبی کنند، چرا؟ چون نَسَبِ حضرت زین العابدین علیه السلام، نَسَبِ پیغمبر صلوات الله علیه و آله است.

هرچه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت می­کردند، نمی­توانستند به نَسَبِ ایشان حرف بزنند! نَسَب، نَسَبِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

حضرت سجاد علیه السلام از همین قدرِ اندک استفاده می‌کرد.

در دوره‌ی بنی‌امیه اینطور بود که اگر سفره‌ای پهن می‌کردند و یک عرب قریشی بر سر سفره می‌نشست، نباید غیرعرب یا برده یا برده آزاد شده سر این سفره می‌نشست و باید به جای دیگری می‌رفت، مثل شهروند درجه یک، دو، سه.

اصلاً عرب، دختر به غیرعرب نمی‌داد، مثلاً اگر یک ایرانی یا یک برده آزاد شده یا یک عجم و یا یک عرب غیراصیل از یک عرب اصیل، دختر او را خواستگاری می‌کرد، انگار فحش ناموس به او داده باشند به او برمی­خورد!

این موضوع خیلی گسترده است و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در زمان حکومت خود خیلی تلاش کرد که این نگاه را اصلاح کند، چون این نگاه در دوره‌ی خلفا درست شد دوباره به آن دمیدند و بنی‌امیه هم تا آنجا که توانستند این نگاه را پروار کردند.

دو نمونه عرض می‌کنم شما نگاه کنید زین العابدین صلوات الله چگونه با کارهای فرهنگی غلط بنی‌امیه می‌جنگید.

به امام سجاد علیه السلام اجازه نمی‌دادند جلسه درس داشته باشد، یک سری آخوند حکومتی هم بودند که این‌ها جلسات درس داشتند، فقهای سبعه هم بودند، یعنی هفت فقیه که می­گفتند این­ها افقه فقهای زمان امام سجاد علیه السلام بودند، این‌ها هم جلسه درس داشتند، اما اجازه نمی‌دادند امام سجاد جلسه درس داشته باشد، اصلاً اجازه­ی بروز به حضرت نمی‌دادند.

درست است به حضرت اجازه نمی‌دادند که تدریس کند اما نمی­توانستند بگویند نمی‌توانی در مسجد راه بروی؛ پس حضرت با آن عظمتی که داشت و نمازش را از دور تماشا می‌کردند چه‌کار می‌کرد؟ گاهی به این حلقه‌های متعددی که در مسجد پیامبر و اطراف بود می­رفت که یک برده آزاد شده‌ای یک حلقه‌ی درس داشت و چهار عجم هم نشسته بودند می­نشست.

می­گفتند: یا بن رسول الله! شما که خودت آقای عالم هستی! حال اگر خواستید در درسی بنشینید، در حلقه درسی بنشینید که فلانی از بنی‌امیه هست، جناب عبدالملک بن مروان هم حلقه دارد، آنجا را مشرف بفرمایید!

حضرت می‌فرمود: باید جایی نشست که در آن علم هست!

یعنی حتّی در نشست و برخاست امام هم «مبارزه» بود. درست است که حضرت سجاد علیه السلام ظاهراً کربلا نداشت، اما اینگونه نبود که مبارزه تعطیل شود، البته باید زمان دیگری توضیح داد، البته ما بصورت مفصل در جلساتی گفته‌ایم و نوشته‌ایم که حرکت امام سجاد علیه السلام کاملاً ادامه حرکت سیّدالشهدا صلوات الله علیه است.

مقاله‌ی این موضوع https://www.hkashani.com/?p=1984 در موجود است.

ازدواج امام سجاد علیه السلام با یک کنیز

روزی امام سجاد علیه السلام کنیز خود را آزاد کرد و با او ازدواج کرد.

در فقه مرد با کنیز خود مانند همسر خود است، نیازی نیست که حضرت کنیز را آزاد کند و از او خواستگاری کند؛ ولی در منطق بنی‌امیه این کار خیلی رذالت و پستی و بیچارگی بود، و اتفاقاً حضرت می‌خواست به این‌ها‌ بفهماند که پستی در آن چیزی نیست که شما فکر می‌کنید، پستی در آن مادران شماست، نه در فردی که مسلمان است.

وقتی ما می‌خواهیم ببینیم یک کاری واکنش افکار عمومی را در پی داشته است یا نه، آیا خبر آن  صدا کرده است یا نه؟… نگاه می‌کنیم یک روزنامه محلی خبری منتشر می‌کند که مثلاً در مازندران چنین شد، اما زمانی شما می­بینید خبر 20:30 می‌گوید، اخبار دیگر می‌گوید، تمام شبکه‌های محلی می‌گویند، مجازی می‌گویند، روزنامه‌ها می‌گویند، سیصد جای مختلف در مورد آن موضوع می‌نویسند، آن موقع می‌فهمیم که همه فهمیدند.

این موردی که عرض می‌کنم را تقریباً همه‌ی منابع نوشته‌اند، هر منبعی مطلبی راجع به امام سجاد علیه السلام نوشته است، به این موضوع هم اشاره کرده است؛ یعنی درواقع خبر این موضوع مانند بمب ترکید که امام علی بن الحسین [علیه السلام] کنیز خود را آزاد کرده و بعد از او خواستگاری کرد و سپس با او ازدواج کرده است!

مثلاً اگر کسی در قم ازدواج کند، خبر این ازدواج که دو هزار کیلومتر آن طرف‌تر به کسی نمی‌رسد، ببینید چقدر این اتفاق بمب خبری بود، چقدر این موضوع شکستن خط قرمزهای ساخته‌ی حکومت بود که عبدالملک مروان در شام به علی بن الحسین علیه السلام در مدینه نامه نوشت که این چه پستی و لئامتی است! (نعوذبالله)؛ تو آبروی ما را بردی! تو علی بن الحسین هستی، اگر تو اراده کنی هر کسی از بهترین عرب، دختر خود را به تو تقدیم تو می‌کند، این چه کار پستی است که تو انجام داده­ای؟!

پسر عبدالملک گفت: بابا! ننویس.

عبدالملک گفت: نه! الان زمان این کار است.

ملعون فکر کرد که الان به حرمت امام سجاد علیه السلام یک سیلی می‌زند، نستجیربالله کأنه امام مرتکب فحشا شده است!

می‌خواهم فضای افکار آن زمان را ببینید که این­ها اینقدر نسبت به بدعت‌هایشان محکم و سخت بودند.

حضرت پاسخ نامه را داد: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم، «إِنَّمَا اللُّؤْمُ‏ لُؤْمُ‏ الْجَاهِلِيَّة»،[7] پستی، پستیِ تفکر جاهلیت است، پستی یعنی تو!

بعد فرمود: اگر این کار پستی بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم کنیز خود «صفیّه» را آزاد نمی‌کرد که بعد از خواستگاری کند و با او ازدواج کند.

حالا تو می‌خواهی چه بگویی! هر فحشی بدهی به سنّت برمی‌گردد! تو چه دین و چه تفکر و چه حکومتی داری که رفتار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را آبروریزی می‌دانی؟!

پسر عبدالملک به پدرش گفت: من به تو گفتم اگر نامه بنویسی آبرویت می‌رود! چکار داشتی که گیر بیهوده دادی؟

نباید این مبارزات را ساده درنظر گرفت، حکومت مقابله می‌کرد.

خطبه­ی شقشقیه­ی امام سجاد علیه السلام

در ایامی که امیرالمؤمنین را لعن می‌کنند و قبر حضرت مخفی است، اگر قبر مبارک حضرت آشکار می­شد، قبر مطهّر ایشان را نبش می‌کردند؛ یعنی مثل الان نبود که اگر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویید، مردم از شما تشکر کنند.

این روایت در کتاب تاریخ دمشق و به طرق متعدده ذکر شده است و تقریباً از امام سجاد علیه السلام مسلّم است.

در زمان امام سجاد علیه السلام، در شرایطی که حرف زدن مشکل بود و دائماً یک نفر به محضر می‌آمد و از حضرت سؤال می‌کرد که نظر شما راجع به آن بعضی‌ها چیست؟

به زین العابدین صلوات الله علیه می­گفتند که مردم در عراق می‌گویند: فلانی و فلانی از علی برتر هستند، نظر شما چیست؟

حضرت فرمود: «فَكَيْفَ أَصْنَعُ بِحَدِيثٍ حَدَّثَنِي سَعِيدٌ بْنُ الْمُسَيْبِ عَنْ سَعِيدِ بْنِ أَبِي وَقَّاصٍ».[8] آیا فلانی یا فلانی برترند؟! من با این روایت چکار کنم که از پیغمبر مسلّم است…

البته خود این موضوع به یک جلسه توضیح از آیات قرآن نیاز دارد که این روایت یعنی چه؟ درواقع این روایت روحِ آیه مباهله است.

در حالی به امام عرض می­کردند که فلانی و فلانی برترند که همان روز به عدد دفعات نماز، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را روی منبر نعوذبالله لعن می‌کردند!

حضرت سجاد علیه السلام فرمود: آیا آن دو نفر از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برتر هستند؟ پس با این روایت قطعی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چکار کنم که فرمود: «أَنْتَ‏ مِنِّي‏ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي‏»؟

به قول یکی از اساتید ما که البته من بیشتر بصورت مجازی از او بهره‌مند شدم و شأن ایشان اجلّ است که بگویم «استاد ما»، چون من شاگرد خوبی نیستم که بگویم «استاد ما می‌گوید»… ایشان می­فرمودند: هر امامی شقشقیه‌ای دارد؛ یعنی اگر فرصتی پیش بیاید گاهی گله‌ای می‌کند که از حقیقت پرده بردارد.

شقشقیه امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه آمده است، البته در فرصتی دیگر به این موضوع خواهیم پرداخت که آیا انتشار عمومی کتاب صحیفه سجادیه در زمان حیات امام سجاد سلام الله بوده است یا نه، اما به نظر این استاد عظیم‌الشأن، دعای چهل و هشت صحیفه سجادیه، شقشقیه­ی امام سجاد علیه السلام است.

امام سجاد علیه السلام در این دعا به خدای متعال عرض می­کند: «اللَّهُمَ‏ إِنَ‏ هَذَا الْمَقَام‏» خدایا! این حکومت «لِخُلَفَائِكَ وَ أَصْفِيَائِك‏» برای خلفا و برگزیدگان تو است، «وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِك‏»…

وای به حال هر کسی که در هر سطحی مسئولیت می‌پذیرد، این شخص باید بداند چه کوهی از سنگینی روی دوش او می‌گذارند، وگرنه بین افراد مختلف تفاوت زیادی نیست…

حضرت به خدای متعال عرض می­کند: این مقام برای خلفای توست، این جایگاه برای امینان توست، «قَدِ ابْتَزُّوهَا» این‌ها این مقام را غصب کردند، «وَ أَنْتَ الْمُقَدِّرُ لِذَلِكَ، لَا يُغَالَبُ أَمْرُك‏» مسلماً امرِ تو با غصب این­ها شکست نمی‌خورد، دست تو بالاتر از بقیه است، «يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِم‏»[9]

«حَتَّى عَادَ صِفْوَتُكَ وَ خُلَفَاؤُكَ مَغْلُوبِين‏» کار را به جایی رساندند… وقتی قدرت بدست نااهل رسید، خلفا و برگزیدگان تو «مَغْلُوبِينَ مَقْهُورِينَ مُبْتَزِّين‏» شدند، شکست خوردند و گوشه‌گیر شدند و حق‌شان غصب شد، «يَرَوْنَ حُكْمَكَ مُبَدَّلا» احکام را تغییر دادند، «وَ كِتَابَكَ مَنْبُوذا» کتاب تو را به گوشه‌ای پرت کردند… زیاد قرآن می‌خواندند ولی با حقیقتِ قرآن فرسنگ‌ها فاصله گرفتند! «فَرَائِضَكَ مُحَرَّفَة» احکام و واجبات تحریف شدند، «سُنَنَ نَبِيِّكَ مَتْرُوكَة» سنّت نبی تو را از بین بردند، «اللَّهُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِين‏» خدایا! دشمنان اهل بیت پیغمبرت را لعن کن.

توجّه کنید که هزینه­ی این طور سخن گفتن در این دوره خیلی سنگین بوده است.

جایگاه اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و پیروانشان در دعای امام سجاد علیه السلام

دعای بعدی دعای چهل و هفت است، دعای چهل و هفت صحیفه سجادیه دعای عرفه امام سجاد علیه السلام است و چون این طولانی است من بخشی از آن را می‌خوانم.

در صفحات اواخر دعای چهل و هفت که دعای عرفه سیّدالساجدین است، بحث «امامت و ولایت» است که نکات زیادی دارد و بنده بنای اطاله کلام ندارم.

حضرت از اینجا شروع می‌کنند که «رَبِّ صَلِّ عَلَى أَطَايِبِ‏ أَهْلِ‏ بَيْتِه‏» خدایا! بر پاکان از اهل بیت پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] درود فرست، «الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِك‏» کسانی که تو آنها را برای امر امامت و ولایت و حکومت خود انتخاب کردی، «وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ» این­ها خازن­ها و نگهبانان و گنجینه‌داران علم تو هستند، «وَ حَفَظَةَ دِينِكَ» این‌ها حافظ دین تو هستند، «وَ خُلَفَاءَكَ فِي أَرْضِكَ» این‌ها جانشینان تو روی زمین هستند، «وَ حُجَجَكَ عَلَى عِبَادِكَ» حجت‌های تو بر بندگان هستند، «وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ» این‌ها را تطهیر کردی و پاک کردی.

درواقع اینجا امام سجاد علیه السلام اوصاف اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را بیان می­کنند.

حضرت جلوتر اینطور عرضه می‌دارند که «اللَّهُمَّ إِنَّكَ أَيَّدْتَ دِينَكَ فِي كُلِّ أَوَانٍ بِإِمَام‏» خدایا! دین خودت را در هر دوره‌ای با امامی تأیید کردی.

هر کسی این دعا را بخواند، چه زمان خود حضرت سجاد علیه السلام بخواند، چه صد سال بعد بخواند، باید بگوید که امام عصر من کیست؟ امام عصر من که طاهر است و حجت است و خازن است و خلیفه است، کیست؟

«أَقَمْتَهُ عَلَماً لِعِبَادِك‏» او عَلَم و شاخص و پرچم برافراشته‌ای است که از دور برای بندگان دیده می‌شود، «وَ مَنَاراً فِي بِلَادِك‏» در بلاد «مناره» از دور پیدا است، چون شاخص است! «بَعْدَ أَنْ وَصَلْتَ حَبْلَهُ بِحَبْلِك‏» دست او دست توست، و ریسمان او ریسمان توست، او عروه وثقی است، «أَمَرْتَ بِامْتِثَالِ أَوَامِرِه‏» دستور دادی امر او را اطاعت کنیم.

«اللَّهُمَّ فَأَوْزِعْ لِوَلِيِّكَ شُكْرَ مَا أَنْعَمْتَ بِهِ عَلَيْهِ» خدایا! همین امامت را شاکر قرار بده، «وَ أَوْزِعْنَا مِثْلَهُ فِيهِ» ما را هم شاکر وجود امام عصرمان قرار بده.

توجّه کنید امام سجاد علیه السلام که امامِ عصر خود است اینطور بیان می­فرماید!

«وَ آتِهِ‏ مِنْ لَدُنْكَ سُلْطاناً نَصِيراً، وَ افْتَحْ لَهُ فَتْحاً يَسِيراً، وَ أَعِنْهُ بِرُكْنِكَ الْأَعَزِّ» خدایا! او را کمک کن که پیروز شود، «وَ أَقِمْ بِهِ كِتَابَكَ»… کتاب چه شد؟ کتاب «مَنْبُوذْ» است، یعنی کتاب را پرت کردند؛ خدایا! به برکت این امام، کتاب خودت را اقامه کن، «وَ حُدُودَكَ وَ شَرَائِعَكَ» دین و شریعت را با این امام حفظ کن، «وَ سُنَنَ رَسُولِكَ»…

حضرت در دعای چهل و هشت فرموده بودند که فلانی­ها سنت­های پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم را از بین بردند متروک کردند، اینجا می‌فرماید: آن امام می‌آید و سنت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم را برمی‌گرداند.

«وَ أَحْيِ بِهِ مَا أَمَاتَهُ الظَّالِمُون‏» خدایا! آنچه ظالمان از دین را میراندند، به برکت امام‌مان احیا کن.

مخاطب این چند فراز ما امت زمان غیبت هستیم که ببینیم چقدر نسبت به امام زمان ارواحنا فداه نَدیده هستیم؛ امام سجاد علیه السلام بیان می‌کنند ولی برای هر امامی است.

«وَ أَلِنْ جَانِبَهُ لِأَوْلِيَائِك‏» خدایا! او را با دوستدارانت مهربان کن.

یعنی خدایا امثال من غلط می‌کنند و خوب هم توبه نمی‌کنند، امام زمان ارواحنا فداه زود از آن‌ها دلگیر نشود، زود از آن‌ها جدا نشود، خدایا! تحمل امام زمان ارواحنا فداه را برای اصلاح امثال من زیاد کن. یعنی درواقع اینجا امام سجاد علیه السلام برای همه بیان می‌کنند.

«وَ ابْسُطْ يَدَهُ عَلَى أَعْدَائِك‏» خدایا! او را بر دشمنانت پیروز کن.

این دعا از آن دعاهایی است که گنج است.

اگر به ما بگویند یک دعای مستجاب دارید، چه می‌خواهیم؟ کسی می­گوید حج می‌خواهم، کسی می‌گوید بچه‌ام عاقبت بخیر بشود، کسی می‌گوید خودم عاقبت بخیر بشوم، و یا هر دعای دیگری.

وقتی ما دعای مستجاب داشته باشیم از خدای متعال چه می­خواهیم؟

اینجا امام سجاد علیه السلام محضر خدای متعال اینطور بیان می‌کند: «وَ هَبْ لَنَا رَأْفَتَهُ، وَ رَحْمَتَه‏» خدایا مهربانی امام زمان‌مان را (یعنی امام هر عصر را) روزی ما بگردان، مهربانی و رحمت و تعطّف و عطوفت او را به ما بچشان.

ما در دعای ندبه هم یک مورد اضافه می‌کنیم و می‌گوییم: او را دعاگوی ما قرار بده. یعنی درواقع اگر من بخواهم یک دعا کنم، من که نمی‌فهمم باید چه دعایی کنم، او من را دعا کند!

«وَ اجْعَلْنَا لَهُ سَامِعِينَ مُطِيعِين‏» خدایا! ما را گوش به فرمان و مطیع او قرار بده، «وَ فِي رِضَاهُ سَاعِين‏» ما را در طلب رضایت او کوشا بگردان، «وَ إِلَى نُصْرَتِهِ وَ الْمُدَافَعَةِ عَنْهُ مُكْنِفِين‏».

سپس حضرت من و شما و شیعیان را دعا می­کنند.

عرض شد یکی از سه رابطه‌ای که باید در جامعه اصلاح شود ،رابطه بین ما با مردم است؛ اما هر سه رابطه وقتی اصلاح می‌شود که رابطه ما با امام زمانمان اصلاح شو؛ اوست که محور است و همه را تنظیم می‌کند.

من بعنوان فروشنده مغازه که یک جای پارک خودرو هم به شما نمی‌دهم یا از یک پفک بی‌ارزش هم نمی‌گذرم، اما اگر به من بگویند این شخص پسر امام زمان ارواحنا فداه است یا ایشان خود امام زمان سلام الله است، امیدوار هستم که ان شاء الله جنس قلابی به امام زمان ندهم.

در روایات ما که فراوان است می‌فرماید: شیعیان ما به منزله‌ی ما هستند.

یعنی اگر کسی از مغازه شما خرید کرد، یا ارباب رجوع به شما مراجعه کرد، انگار امام زمان سلام الله مراجعه کرده است.

در حالت عادی آدم‌ها یک قدم برای هم برنمی‌دارند، اما اگر کسی این نگاه را در خودش احیا کند، آن زمان کار سختی نیست که به عشق امام زمان ارواحنا فداه ندید بگیرد و کوتاه بیاید.

اگر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از ما درخواستی کنند که جان می‌دهیم، حضرت فرمود: این شیعه­ی من هم که می‌آید، گویی خودِ من هستم. اتفاقاً اگر خیلی خوب و تحفه هم نیست، بخاطر ما ندید بگیر، ما هم خیلی جاها تو را ندید می‌گیریم.

لذا امام سجاد علیه السلام دارد: «اللَّهُمَّ وَ صَلِّ عَلَى أَوْلِيَائِهِم‏» خدایا! بر یاران این‌ها درود فرست «الْمُعْتَرِفِينَ بِمَقَامِهِم‏» خدایا! بر یارانشان که به مقام ائمه علیهم السلام معترف هستند درود فرست.

ما در صلوات تنبلی می‌کنیم، ولی امام سجاد علیه السلام برای شیعیان صلوات فرستاده است!

«الْمُتَّبِعِينَ مَنْهَجَهُم‏» خدایا! بر پیروان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین درود فرست… یعنی هر کسی در این عالم پیرو مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشد، مشمول این دعا است که امام سجاد علیه السلام بر او صلوات فرستاده است.

«الْمُقْتَفِينَ آثَارَهُم‏» به دنبال آثار اهل‌بیت علیهم‌السلام راه می‌روند، «الْمُسْتَمْسِكِينَ بِعُرْوَتِهِمُ، الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلَايَتِهِمُ، الْمُؤْتَمِّينَ بِإِمَامَتِهِمُ، الْمُسَلِّمِينَ لِأَمْرِهم» تسلیم آنها هستند، «الْمُجْتَهِدِينَ فِي طَاعَتِهِم‏» کسانی که در اطاعت از او کوشا هستند.

امام سجاد علیه السلام خود را وقف معرّفی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نمود

یکی از ویژگی‌هایی که زین العابدین صلوات الله در بین همه‌ی این ویژگی‌ها دارد این است که از آن روزی که او را نمی‌شناختند تا روزی که در اوج توجه افکار عمومی قرار ‌گرفت، همه شخصیت خود را برای معرفی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خرج کرد.

همه می‌دانند در روزگاری که امیرالمؤمنین را لعن می‌کردند حضرت در اذان بعد از «حَیَّ عَلَی الفَلاح» می‌فرمود: «حَیَّ عَلَی خَیرِالعَمَل»، چون این‌ها فصولی است که دستور است، پس نباید تغییر داد و همه می‌دانند چه کسی بعضی از فصول اذان را تغییر داد.

لذا حضرت سجاد علیه السلام فرمود: «حَیَّ عَلَی خَیرِ العَمَل وَ هُو الأذَانُ الأوَّل» این اذان اول است.

امام سجاد علیه السلام در یک روایت دیگری فرمود: ما فرزندان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها، پیرو امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هستیم. یعنی ما به مادرمان اقتدا می‌کنیم!

بیان این جملات در آن روزگار هزینه داشت.

بعضی از زیارت‌ها هم از امام سجاد علیه السلام رسیده است.

ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که در دنیا و آخرت، در خواب یا مکاشفه یا در صحنه محشر ببینیم امام سجاد علیه السلام چگونه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را زیارت می‌کرده است.

زیارت امین الله، زیارتی است که زین العابدین علیه السلام در محضر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داشته است.

یک گزارش هم داریم که امام باقر علیه السلام می‌فرماید: با پدرم امام سجاد علیه السلام، مخفیانه به زیارت قبر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه رفتیم، آنجا امام سجاد علیه السلام این عبارت‌ها را فرمود.

امام سجاد علیه السلام برای اینکه مردم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را بشناسند، خود را وقف کرد.

خدایا! در این شب­ها ما را جزو کسانی قرار بده که حبّ امیرالمؤمنین علیه الصلاة و السلام را به اقطار عالم ببریم. 41

خطبه امام سجاد علیه السلام در مجلس یزید ملعون

سختی همه این موردی که عرض کردم یک طرف، یک طرف هم سخت‌ترین زمانی که حضرت خواست ارتباط میان مردم را درست کند و مستلزم این بود که رابطه‌شان با امامشان را درست کند؛ آن منبری بود که کسی حرمت آن منبر را رعایت نکرد و دستان حضرت به گردن مبارکشان بسته شده بود.

وقتی ناموس انسان غیور در شرایط بدی باشد، جلسه را زود ختم می‌کند.

اگر شما خیلی توانمند هم باشید، اگر کسی مقابل زن و بچه­ی شما جسارت کند، با اینکه توانهم هستید، به او می‌گوید: ببخشید شما بفرمایید. چون دوست ندارید مردم جمع بشوند و ناموس شما در توجهِ انظار قرار بگیرد.

در شام، اوضاع بگونه‌ای بود که باید زودتر جلسه را تمام می‌کردند. سفرا بودند و شرایطی بود که قصد ندارم در مورد آن صحبت کنم.

وقتی حضرت سجاد علیه السلام خواست خود را معرفی کند، از طریق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه این کار را کرد، تقریبا هفتاد یا هشتاد درصد خطبه راجع به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.

امام سجاد علیه السلام نفرمود چرا ما قیام کردیم و کربلا رفتیم و چه اتفاقاتی رخ داد. بلکه حضرت خود را معرّفی کرد و فرمود: شما چند ده سال است که در اینجا، روی منبر این منبر شامِ نحسبه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه جسارت کرده­اید، من می‌آیم و روی همان منبر کثیف مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را می‌گویم.

امام سجاد علیه السلام به یزید فرمود: «يَا يَزِيدُ ائْذَنْ‏ لِي‏ حَتَّى أَصْعَدَ هَذِهِ الْأَعْوَاد»[10] بگذار من روی این تخته پاره بروم و بایستم…

جلسه قبل آن کلماتی که از امام باقر راجع به امام سجاد علیهما السلام خواندم، فراموش کردم که بگویم شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه نزدیک هزار و هشتاد سال قبل نوشته است…

ان شاء الله خدای متعال روزی ما کند که ما هم کاری کنیم که وقتی پانصد سال بعد هم نام امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌آید، ما هم یک قدمی برداشته باشیم. آن زمان که نیستیم، ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما با چنگ زدن به دامان اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باقی بمانیم، چون پرونده ما برای قیامت کوچک است و ما به باقیات صالحات نیاز داریم.

بعد از هزار سال «ابن سنان خفاجی رحمه الله علیه» می‌گوید: «أعَلَی المَنَابِرَ تُعلِنُونَ بِسَبّه»[11] آیا روی منبرهای علی را لعن کردید که «و بِسَیفه نُصبت لکم اعوادُها» که این چوبه‌ها را با شمشیر علی بر هم ساختید؟! اصلاً دین با شمشیر او اقامه شد و منبر درست شد، روی همان منبر علی را لعن کردید؟!

در مجلس یزید ملعون هم ناموس خدا روی پا ایستاده است و امام سجاد علیه السلام هم می‌داند که اگر این حرف‌ها را بزند آن‌ها جسارت می‌کنند و انتقام می‌گیرند، اما حضرت سجاد علیه السلام در سخت­ترین شرایط خطبه خواند.

ابتدا مختصراً فرمود: ما خصائصی داریم، ما میراثی داریم… بعد فرمود: من پسر پیغمبر مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله هستم.

قصد دارم چند جمله از خطبه حضرت را بخوانم و امیدوارم حضرت زین العابدین صلوات الله علیه نگاهی به ما کنند. به یکی از جملات هم اشاره‌ای می‌کنم، زیرا اگر بخواهم روی هر جمله توضیح دهم، زمان به درازا می‌کشد.

ضمن اینکه از این به بعد هر جمله­ای من بگویم و هر جمله‌ای که شما بخوانید و بشنوید، عین عبادت است و این از قطعیات دین ماست.

حضرت سجاد در شرایطی که زنجیر به گردن ایشان بسته شده است و با تمسخر او را نگاه می‌کنند خطبه را شروع کرد.

اگر کسی بگوید مضمون این خطبه چه ربطی به کربلا دارد؟ شاید باید در پاسخ گفت که حضرت می‌خواهد بفرماید که موضوع واقعه کربلا چیست.

حضرت در خطبه اینگونه فرمود: «أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ‏ الْخَلْقِ‏ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّه‏»[12] او بود که جنگید تا لااله‌الاالله در عالم اقامه شد، «أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْن‏» با دو دست می‌جنگید، «وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْن‏»… «با دو دست» یعنی دست بیکار نداشت…

امام صادق علیه السلام دارند که «وَ جَعَلَهَا وَقْفاً عَلَى‏ طَاعَتِه‏»،[13] امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خودش را وقف طاعت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم کرد.

خدایا! ما را هم وقف طاعت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگردان.

«وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ وَ صَلَّی عَلَی قِبْلَتَیْنَ و قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْن‏» کسی را که ایمان به او آبرو گرفته است را لعن می‌کنید، «أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِين‏» او درهم شکننده ملحدان است، «وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ» او شاه دین است، «وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ» او نور مجاهدین است، «وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِين‏».

«أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيل‏» من پسر آن آقایی‌ هستم که جبرئیل نوکر او بود، «الْمَنْصُورِ بِمِيكَائِيل‏»…

این عبارت خیلی مرا می‌سوزاند که بگویم «أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِين‏» من پسر آن آقایی‌ هستم که او حریم مسلمین و نوامیس مسلمین را حفظ کرد.

هزار و صد سال قبل «ابوتَمّام» می‌گوید: «ثَوی و لِاَهلُ الدّینِ امنٌ بِحَدِّه»[14] تا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود دینداران یک آرامش و امنیتی زیر سایه­ی شمشیرش داشتند، «و لِلواصمینَ الدّینِ فی حدِّه ذُعر» دشمنان دین بودند که از او می‌ترسیدند.

این از شباهت‌های قمر بنی هاشم علیه السلام با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است؛ تا تو بودی حرم رسول خدا صلوات الله علیه و آله در امنیت بود…

زین العابدین علیه السلام می‌فرماید: «وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِين‏»…

این گونه خطبه خواندن در شام نسبت به قاسطان و یاران معاویه جگر می‌خواهد…

حضرت فرمود: من پسر آن کسی هستم که ناکثان (جملی‌ها)، قاسطان (شامیان) و مارقین (خوارج) را کشت، «وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِينَ وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِين‏» در کل قریش کسی به افتخار او نبود، «وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ‏ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ وَ مُبِيدِ الْمُشْرِكِين»‏ نابود کننده مشرکان، «وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِي اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِين‏» تیر خدا بر چشم منافقین، «وَ لِسَانِ حِكْمَةِ الْعَابِدِين‏» زبان حکمت بندگان، «وَ نَاصِرِ دِينِ اللَّهِ وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِكْمَةِ اللَّه‏» باغ حکمت خدا، «وَ عَيْبَةِ عِلْمِه‏» ظرف علم خدا، «سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ زَكِيٌّ أَبْطَحِيٌّ رَضِي‏».

شما با شنیدن این عبارت‌ها «یا علی»‌ می‌گویید اما آن ملعون چوب خیزران به دست گرفته بود…

«مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ قَاطِعُ الْأَصْلَابِ‏» نسل شما را از بین برد، «وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَاب» به تنهایی لشکرها را می‌َدرید، «أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَكِيمَةً أَسَدٌ بَاسِل‏» شیرخدا و باران رحمت الهی، احدی در شجاعت به او نرسید، «لَيْثُ الْحِجَاز» شیر حجاز «صاحب الاعجاز»، «وَ كَبْشُ الْعِرَاق‏» پهلوان عراق، «مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا» از عرب هم آقای عرب بود، «وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا» وقتی لشکر را نگاه می‌کنی، آن پهلوانی که افتخارات او از همه بلندتر است و او را از دور می‌بینند، «وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْن‏، مَظهرِالعَجائب و مُفَرِّقُ الکَتائب و الشِّهابُ الثاقِب».

آن حنفی می‌گوید: «شَیَاطِینُ الوَغَی دَهَرُوا دُهُوراً» شیاطین یعنی پهلوان‌های یکه‌بزن میدان، وقتی در میدان به او می‌رسیدند، مانند جرقه‌ای که از روی زغال پرتاب می‌شود، پرتاب می‌شدند، «بِهِ إذ سَلَّ سَیفاً کَالشَِّهابِ» وقتی شمشیر او مثل یک شهاب‌سنگ بر سر این‌ها وارد می‌شد.

«و النّور العاقِب، أسدُ اللّهِ‏ الغالب‏، مطلوبُ كلِّ طالب،‏ ذاك جدّي عليّ بن أبي طالب‏».

این خطبه‌ی امام سجاد علیه السلام در شام است، ولی آخرین کلمات سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در کربلا در حضور جمع، (نه در قتلگاه)، آخرین مرتبه­ای که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه رجز خواند هم در مدح امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.

انسان باید حساب و کتاب کند.

زمانی با بعضی از خواننده‌ها مصاحبه می‌کردند و می‌گفتند اگر به شما بگویند ده دقیقه بعد خواهید مُرد چکار می‌کنید؟ هر کسی در پاسخ چیزی می‌گفت.

اگر به شما بگویندفقط نیم ساعت دیگر زنده هستید، چکار می‌کنید؟

یک نفر می‌گوید بدهی‌هایم را پرداخت می­کنم، یک نفر می‌گوید قرآن می‌خوانم.

وقتی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه می‌دانست بیشتر از نیم ساعت زنده نیست چکار کرده است؟ مدح امیرالمؤمنین گفته است!

من چند عبارت از آن را اشاره می‌کنم. می‌فرماید: «كَفَرَ الْقَوْمُ‏ وَ قِدْماً رَغِبوا»[15] این‌ها کافر شدند و از اول هم اینطور بودند و رو برگرداندند، «عن ثَوابِ اللهِ ربِّ الثَقَلین» این‌ها از دستور خدا، از دستور پروردگار جن و انس فاصله گرفتند.

توجّه کنید! سیّدالشّهداء صلوات الله علیه در میدان شمشیر می‌زند و بجای اینکه خود را معرفی کند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را مدح می‌کند!

یعنی دوست دارم در این چند دقیقه‌ی باقی مانده از پدرم بگویم، شما لعن می‌کنید و من هم مدح می‌گویم!

بعد می‌فرماید: «عَبَدَ الله غُلاماً یافعاً» هنوز پدرم بالغ نشده بود که عبدِ الهی بود «و قُریشٌ یَعبدونَ الوَثَنَین» قریش بت‌پرست بود! «یَعبُدون اللّاتَ و العُزّی مَعاً» آنها لات و عزی را می‌پرستیدند، «وَ عَلِیٌ کَانَ صَلَّی القِبلَتَین» امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم به بیت‌المقدس و هم به مسجدالحرام سجده کرد.

بعد فرمود: «لَا لِشَیءٍ کَانَ مِنِّی قَبلَ ذَا» من گناهی ندارم که بخواهید به من گیر بدهید، «غَیرَ فَخرِی بِضِیاءِ النَّیِّرَین» بجز اینکه من به این دو نور نیّر افتخار می‌کنم، شما برای همین با من می‌جنگید که  «فاطِمَةُ الزَّهْراءُ أُمِّي، وَأَبِي *** قاصِمُ الْكُفْرِ بِبَدْرٍ وَحُنَيْنٍ».

خدایا! به حرمت زین العابدین علیه السلام در این سحر که گدایان جمع شدند، از قلم و زبان و توان و دارایی و استعداد ما یک کاری قرار بده که در این عالم از ما هم چیزی در راه دفاع از امام زمان ارواحنا فداه و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چیزی باقی بماند، عیدی امشب ما قرار بده.

روضه و توسّل به حضرت قاسم بن الحسن علیهما السلام

آدم‌های ترسو مدام می‌گویند خطر دارد، اگر جنگ شود چه خواهد شد؟ از این موضوع خوشحال می‌شود که بگویند به شما آسیبی نخواهد رسید.

اما پسر شیر جمل که می‌گفت: عمو! اوضاع من چطور می­شود؟ یعنی نکند من بین اسیران  بمانم و مانند پدرم به بعضی از چیزها مبتلا بشوم… من تحمل ندارم…

وقتی حضرت علی اکبرسلام الله علیه به شهادت رسید، سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خیلی آتش گرفت، طوری سوخت که امام صادق علیه السلام می‌فرماید: امام حسین علیه السلام تا زمانی که از این دنیا رفت، هنوز جگر ایشان سرد نشده بود، تازه علی اکبر را به خیمه‌ها آورده بود…

«حُمَید بن مُسلم اَزْدی» خبرنگار دشمن است، خبرنگار دشمن هم ظفرنامه­نویس است، یعنی بنا ندارد که از دشمن خود تعریف کند، چگونگی رفتن و پیروزی لشکر خود را ثبت می‌کند.

«حُمَید بن مُسلم اَزْدی» می‌گوید: وسط روز عاشورا، در حالی حسین را نگاه می‌کردم که تازه داغ علی اکبر را دیده بود و در جایی ایستاده بود، «قَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ» نوجوانی آمد، من که از دور نگاه کردم، صورت این نوجوان مثل شِقِّه‌ی قمر و ماه پاره بود، گویی یک تکه از ماه را می‌ماند که نزد سیّدالشّهداء صلوات الله علیه آمد.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم خیلی زیبا بود، چهره امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شبیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بود…

از اینجا شما ذهنتان را به آنجا ببرید که حضرت با آن کوه غم برگشت و آن نوجوان را نگاه کرد، دید او با یک لباس عربی، بدون لباس رزم است! و شمشیر او به زمین می‌کشد…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه او را نگاه کرد و اجازه نداد که حضرت قاسم علیه السلام به میدان برود، حضرت فرمود: برگرد برو.

جلسه­ی قبل عرض کردم که امام حسن مجتبی صلوات الله علیه فرمود: حسین جان! «وَ تَكُونَ لَهُمْ خَلَفاً وَ وَالِدا»[16] برای فرزندانم پدری کن.

این «پدری کن» یعنی چه؟ یعنی باید آن­ها را عاقبت به خیر کنی.

بعضی از پسرهای بزرگتر امام حسن علیه السلام (یعنی آن­ها که از حالت تربیت خارج شده بودند) به کربلا نیامدند، سه پسر شهیدِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه همه نوجوان هستند، آن‌هایی که در دامان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه بزرگ شدند!

معلوم است پدری کردن برای بچه‌ی شهید، یعنی او را عاقبت به خیر کردن.

خدایا! خون ما را هم در راه دفاع از دین خودت، قبل از اینکه با مرگ طبیعی از دنیا برویم، با شهادت ما را به اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین ملحق بفرما.

این آقازاده آمد، سیّدالشهدا علیه السلام هیچ کس را راحت به میدان نمی‌فرستاد، همینکه امام حسین علیه السلام حضرت قاسم علیه السلام را نگاه کرد اشک، در چشمان او حلقه زد… حضرت قاسم علیه السلام از سه سالگی در دامان سیّدالشّهداء صلوات الله علیه است، حضرت فرمود: برگرد!

سابقه نداشت که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به بچه یتیم «نه» بگوید…

ولی «همت بلند دار که مردان روزگار *** از همت بلند به جایی رسیده‌اند»… این‌ها می­دانستند که نقطه ضعف حضرت کجاست، لذا «جَعَلا یُقَبِّلُ یَدَیه» روی دست آقا افتاد…

خدا می‌داند که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه چه کشیده است ولی مقاومت کرد…

اما حضرت قاسم علیه السلام می­دانست که باید چکار کند، «فَلَم يَزَل الغُلام يُقَبِّلُ‏ يَدَيهِ‏ وَ رِجلَيه‏»[17]… به پای حضرت افتاد… وقتی به پای حضرت افتاد، کار تمام شد و مقاومت سیّدالشهدا شکست…

نوشته است که «فاعتَنَقَه»‏ او را در آغوش گرفت به سینه­ی خود چسباند و «وَ جَعَلا يَبكِيانِ حَتّى غُشِيَ عَلَيهِما» شروع کردند به گریه کردن… خبرنگار دشمن می‌گوید: آنقدر این گریه طول کشید که گمان کردم غش کرده‌اند…

گویی در ذهن حضرت قاسم علیه السلام گذشت امروز که عمویم تنها شده است، جای پدرم خالی است، از اول صبح کسی اسم پدرم را نبرده است… رزم پدرم را در جمل دیده بودند، این کوفیان از رزم پدرم خاطراتی دارند، جای پدرم در کربلا خالی است…

نوشته‌اند وقتی از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه جدا شد: «فَخَرج و دُموعُه تَسيلُ عَلَى خَدَّيه‏» در حالی که اشک‌های ایشان روی صورت روان بود به میدان رفت و شروع به رجزخوانی کرد: «انْ تَنْکُرونى فَانَا فرعُ الْحَسَن *** سِبْطُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفَى و الْمُؤْتَمَن»… «هذَا حُسَیْنٌ کَالاسیرِ الْمُرْتَهَن»، عمویم را تنها گیر آورده­اید…

معلوم است اگر کسی این رجز را بخواند، با او چه می‌کنند…

طاقت ندارم بیش از این بگویم… همینقدر به شما عرض می­کنم که رفت و جنگید، ولی اتفاقاتی افتاد…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک صدای خفیفی شنید… «عَلَیکَ مِنِّی السَّلاَم یَا عَمَّاه»… وقتی حضرت خود را مانند باز شکاری به بالای سر او رساند، صحنه­هایی دید که نگفتنی است…

من هیچ جایی ندیده­ام… حتی بالای سر علی اکبر علیه السلام هم این جملات را نفرمود، من نمی‌دانم چه بلایی بر سر حضرت قاسم علیه السلام آورده بودند…. یا از شدّت میزان محبّت حضرت بود که وقتی آن بدن را نگاه کرد فرمود: برای عمویت سخت است که تو را این‌طور ببیند…


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] سوره مبارکه توبه، آیه 103

[5]. مفاتیح الجنان، مناجات خمس عشر، مناجات التائبین

[6] مصباح المتهجد، جلد2، صفحه 738

[7] الکافي، جلد ۵، صفحه ۳۴۵ (عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَمَّنْ يَرْوِي عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ : أَنَّ عَلِيَّ بْنَ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ تَزَوَّجَ سُرِّيَّةً كَانَتْ لِلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَبَلَغَ ذَلِكَ عَبْدَ اَلْمَلِكِ بْنَ مَرْوَانَ فَكَتَبَ إِلَيْهِ فِي ذَلِكَ كِتَاباً أَنَّكَ صِرْتَ بَعْلَ اَلْإِمَاءِ فَكَتَبَ إِلَيْهِ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ أَنَّ اَللَّهَ رَفَعَ بِالْإِسْلاَمِ اَلْخَسِيسَةَ وَ أَتَمَّ بِهِ اَلنَّاقِصَةَ فَأَكْرَمَ بِهِ مِنَ اَللُّؤْمِ فَلاَ لُؤْمَ عَلَى مُسْلِمٍ إِنَّمَا اَللُّؤْمُ لُؤْمُ اَلْجَاهِلِيَّةِ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنْكَحَ عَبْدَهُ وَ نَكَحَ أَمَتَهُ فَلَمَّا اِنْتَهَى اَلْكِتَابُ إِلَى عَبْدِ اَلْمَلِكِ قَالَ لِمَنْ عِنْدَهُ خَبِّرُونِي عَنْ رَجُلٍ إِذَا أَتَى مَا يَضَعُ اَلنَّاسَ لَمْ يَزِدْهُ إِلاَّ شَرَفاً قَالُوا ذَاكَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ مَا هُوَ ذَاكَ قَالُوا مَا نَعْرِفُ إِلاَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ قَالَ فَلاَ وَ اَللَّهِ مَا هُوَ بِأَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنَّهُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ)

[8] تاريخ دمشق، جلد 42 ، صفحه 154

[9] سوره مبارکه فتح، آیه 10

[10] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، جلد ۱۷، صفحه ۴۳۸

[11]. لهوف (ترجمه میر ابوطالبی)، ص192

[12]. بحارالانوار، جلد 45، صفحه 138

[13]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، صفحه220

[14]. دیوان ابوتمام الطائی، قصیده 73

[15]. مناقب آل ابی طالب، ج4، ص79

[16]. الامالی للطوسی، ص160

[17] تسلیه المجالس و زینه المجالس، جلد 2، صفحه 304

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *