مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی؛ جلسه هفتم

حجت الاسلام کاشانی سحر روز چهارشنبه مورخ 9 فروردین ۱۴۰۲ مصادف با شب هفتم ماه مبارک رمضان در مسجد ارک به ادامه ی سخنرانی با موضوع «امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

متأسفانه دقایق ابتدایی این جلسه ضبط نشده است…

از جهت فردی آرمانمان را در جهت‌گیری گُم نکنیم، ان شاء الله اگر از این موضوع فارغ شدیم، سعی کنیم جهت اجتماعی و حکومتی آن را هم، خودمان را با سیره‌ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه تنظیم کنیم.

مرور جلسات گذشته

امامت وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه در روزگاریست که حضرت در نهایت غربت بودند علاوه بر اینکه امکان گفتگو با وجود نداشت، نستجیربالله روی منابر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بصورت علنی لعن می‌شدند، همچنین جسارت و شتم نسبت به صدیقه طاهره سلام الله علیها علنی و عمومی و دائمی بود، ضمن اینکه قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات الله علیه از عموم مخفی مانده بود، چون اگر قبر مبارک آشکار می‌شد نبش قبر صورت می‌گرفت.

در چنین شرایطی که امام سجاد علیه السلام تریبون و منبر و جلسه‌ی درسی نداشت، مخاطب و محبّی هم نبود، حضرت حرکت عظیمی را شروع کرد که یک نوع رفتار انسانی و اسلامی بود و تا قبل از آن دیده نشده بود.

ابتدا این حرکت عظیم خود را در شدت و کیفیت عبادت نشان داد، حضرت عاشقانه عبادت می‌کردند، امام سجاد علیه السلام در شبانه‌روز هزار رکعت نماز می‌خواندند که هر دو رکعت نمازِ مُوَدّع بود.

نماز مودع یعنی: نماز دو رکعتی را به گونه‌ای می‌خوانید که انگار آخرین نماز شماست و قرار است بعد از آن دنیا بروید؛ حضرت سلام الله علیه با این کیفیت، پانصد نماز دو رکعتی می‌خواند.

در این زمینه کلام امام باقر سلام الله علیه را با یکدیگر خواندیم.

آقایی که این‌طور عاشقانه عبادت می‌کردند و خودشان را در محضر پروردگار «أَقَلُ‏ الْأَقَلِّينَ‏»[1] می‌دیدند و نستجیرُ بالله‌ گنهکار روسیاه معرفی می‌کردند، تقریباً هر روز به عموم مردم در همان شهری که با ایشان کاری نداشتند، غذا می‌دادند.

برای امام محب و غیرمحب بودن افراد تفاوتی نداشت.

اگر کسی در مدینه بیمار می‌شد حضرت به عیادت او می‌رفت، این سیره‌ی دائمی حضرت آقایی بود، با اینکه ایشان را تخریب می‌کردند و دشنام می‌دادند.

وجود مبارک زین العابدین صلوات الله علیه تا امکان داشت به طور عجیبی گذشت و مهربانی می‌کردند.

یک جا خلافِ آن رفتار مهربانانه‌ حضرت سجاد علیه السلام دیده می‌شود، البته نیاز به توضیح است که کجا و چرا رفتار حضرت بغض شدید دارد.

ضمن اینکه حضرت دوست ندارد کسی آب دهان به آدم دست‌بسته بیندازد، ولو این فرد والی اموی مدینه باشد، اما حضرت در بیزاری از دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گذشت ندارند؛ که ان شاء الله در ذیل عنوان بعدی به عرض شما خواهد رسید.

درضمن عرض کردیم که ما در سه بخش نیازمند اصلاح روابط‌مان هستیم.

۱. رابطه ما نسبت به خودمان؛ یعنی باید تکلیف ما با خودمان باید معلوم شود.

۲. باید رابطه ما با مردم طبق یک نرم‌افزاری اصلاح شود؛ یعنی رابطه ما با حکومت و‌ اجتماع و رفتار فردی ما در اجتماع و رفتار حاکمیّت در اجتماع.

۳.  رابطه‌ی ما با خدا.

تکریم بردگان توسط امام سجاد علیه السلام

حضرت سجاد علیه السلام در خانه خادمان و بردگانی داشتند و تأکید کرده بودند که این خادم­ها، بچه­ها را روی پشت بام و نزدیک چاه و کنار تنور نبرند…

این که برده‌داری چه بود و یعنی چه؟  امروزه چه سازمانی در دنیا کارهایی شبیه آن را انجام می‌دهد؟ آیا برده‌ها اسیر جنگی بودند؟ یا  اصلاً این  جنگ درست بود یا غلط بود یا شرایطش چه بود؟ اکنون خارج از بحث ماست و اگر بخواهم وارد موضوع برده‌داری هم بشوم باید چند جلسه راجع‌ به آن صحبت کنم، چون در این باب نکات زیاد است.

به طور خلاصه عرض می‌کنم این افراد که در جنگ اسیر‌ می‌شدند با دستان بسته وارد جامعه می‌شدند، اگر این‌ها را آزاد می‌کردند ممکن بود انتحاری‌ یا هر کار دیگری انجام دهند، چون اسیر جنگی بودند، شرایط نگهداری هم نبود و بالاخره امکان نداشت در جامعه به همین صورت رها شوند.

حضرت تعدادی از این اسیران را می‌خرید و در اولین عید مثلاً عید قربان یا عید فطر یا عید غدیر آن‌ها را آزاد می‌کرد، پول زیادی هم به آن‌ها می‌داد تا به گدایی نیفتند، برای آزادی‌‌شان سند می‌نوشت و درواقع تربیت‌ هم شده بود.

ای کاش روزی جامعه‌ی انسانی ما هم به جایی برسد که وقتی دزد و جنایتکار را به زندان می‌برد شش ماه، یک سال، چنان تربیت کند که دیگر برای جامعه خطری نداشته باشد و با سرمایه‌ای که در اختیار او می‌گذاشتند بتواند در جامعه زندگی کند.

زمانی که حضرت این کار را انجام می‌دادند «حاکم اسلامی» نبودند، اما به اندازه­ی خودشان این کار را انجام می­دادند، حتی در بعضی نَقل‌ها نوشته‌اند که ایشان صد هزار برده آزاد کرده است، اگر به قول طلبه‌ها عدد خیلی مفهومی هم نداشته باشد، اما عدد صد هزار به معنای خیلی زیاد است.

برای حضرت مهم بود، پولی که از موقوفات خاص امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در دست ایشان است را در این راه خرج کند، این برده‌ها از قبائل و اقوام و گروه‌های مختلف از اقطار عالم بودند لذا تربیت این برده‌ها آثار فراوانی داشت.

جلسه قبل یک یا دو مورد در خصوص رفتار حضرت با بردگان عرض کردم، برای اینکه برده‌ها را تکریم کند و بنی‌امیه را ذلیل کند، یکی از این کنیزها را آزاد کرد، خواستگاری کرد و طبعاً او هم پذیرفت و همسر امام علیه السلام شد.

مورد بعدی که عرض کردم این بود که حضرت پای درسِ بعضی از برده‌های آزاد شده می‌نشست…

بلاتشبیه، بلاتشبیه، در این عالم هیچ کسی با زین العابدین علیه السلام قابل قیاس نیست ولی فرض کنید الان آقای بهجت رحمت الله ‌علیه پای منبر من بنشیند؛ مسلّم است که اگر چنین اتفاقی رخ دهد، او نیامده است تا استفاده کند، بلکه همه می‌گویند: عجب! این بچه طلبه را چه تکریمی کرد!

صد هزار آیت الله ‌بهجت فدای خاک پای زین العابدین علیه السلام و من هم فدای خاک پای آقای بهجت رحمت الله ‌علیه…

امام سجاد علیه السلام به مسجد می­رفت و در حلقه‌های درس یک برده آزاد شده می‌نشست (آن شخص از خوشحالی تا آخر عمر گویی در ابرها راه می‌رفت) و می‌فرمود: باید به جایی رفت که علم هست.

حضرت با این رفتار هم آخوندهای بی‌ارزش حکومتیِ طرف‌دار بنی‌امیه را تخریب می‌کرد و هم مظلومان و مقهوران حکومت روحیه‌ می‌گرفتند، هم حضرت کار فرهنگی ضد حکومت کرده بود و هم این فرد را تکریم کرده بود.

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین معدن وفا هستند

به خدا قسم در این دنیا کسی بجز اهل بیت علیهم السلام قدر ما را نمی‌داند، ما خودمان هم قدر خودمان را نمی‌دانیم.

امروز صبح که از خواب بلند شدیم تا الان، وقت خود را صرف چه کاری کرده‌ایم؟ ما به همان اندازه قدر خودمان را می‌دانی! من از صبح چه کارهایی کرده‌ام؟ حرف‌هایی که زده‌ام راجع به چه چیزهایی بوده است؟ اقدام‌هایی که کرده‌ام چقدر با ارزش بوده است؟ هرکسی خودش را ببیند، من خودم را عرض می­کنم.

ما قدر خودمان را نمی­دانیم، دیگران هم قدر ما را نمی‌دانند، تقریباً قاطبه‌ی انسان‌ها از بقیه استفاده ابزاری می‌کنند، تا موقعی که پول یا اعتبار دارید رفیق هستند، معمولاً انسان نباید به کسی دل خوش کند، آن کسی که قدر ما را می‌داند پدرِ حقیقی ما است.

در آن جلسه این موضوع را عرض کردم، نه حبیب می‌توانست فرزدق باشد و نه فرزدق می‌توانست حبیب باشد، امام نگفت حالا که فرزدق، حبیب و شهید کربلا نمی‌شود، او را دور بیندازیم، بلکه برای او هم صحنه‌ای درست می‌کند تا روزی در کنار کعبه از ولایت امام سجاد علیه السلام دفاع کند، تحمل او به اندازه‌ایست که می‌تواند دو ماه زندان را تحمل کند و قدری در فشار بیفتد، پس برای او به همین اندازه صحنه امتحان طراحی می‌کند.

پانصد سال بعد نام امثال من هم به گوش کسی نخواهد رسید که بگویند «کاشانی می‌گوید»، کاشانی کیست؟! آیا شهر کاشان را می­گویید؟

ولی تا دنیا، دنیا است اسم فرزدق را می‌شناسند، دیوان او را ببینید، مگر او چند شعر در مورد اهل ‌بیت دارد که به او «شاعر اهل بیت» بگویند، اما اهل بیت علیهم السلام معدن وفا هستند.

طرف همه عمر خود را صرف کار دیگری کرده است، اگر فقط یک مرتبه در راه اهل بیت علیهم السلام و برای خودِ اهل بیت یک‌ قدم برداشته باشد، اگر قدمی را برای آن­ها بردارد «وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْق‏»[2] او را نگه‌ می‌دارند که باشد، اینطور فرزدق شاعر اهل بیت می‌شود.

ما که دستمان خالی است، ان شاء الله خود امام زمان ارواحنا فداه یک کاری به دست ما دهد که از ما هم باقیات صالحاتی بماند، تا اگر دویست سال بعد اسم ما آم، مردم حبّ به اهل بیت علیهم السلام پیدا کنند.

من امروز عمداً این کتاب‌ها را با خودم ‌آورده‌ام که هم دل شما هم دل خودم بسوزد،‌ امشب مطلب از سیّد بن طاووس رضوان الله تعالی علیه در مورد امام سجاد علیه السلام خواهم خواند، از هفتصد سال قبل تاکنون چقدر اولیای خدا در سحرهای ماه مبارک رمضان با این کتاب اقبالِ سیّد زار زده‌اند؛ اینگونه انسان زنده می‌ماند، امثال من بیچاره‌ مرده‌اند ولی سیّد بن طاووس رضوان الله تعالی علیه زنده است!

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین در مواجهه به بردگانِ خطاکار

بعضی از این برده‌های آزاد شده یا آزاد نشده ممکن بود نسبت به امام شبهه داشته باشند، چون  تهمت‌هایی پشت سر امام سجاد علیه السلام بود و ممکن بود بخواهند برای انتقام‌گیری کاری کنند، مثلاً بچه‌ی امام را در تنور بیندازند یا از پشت‌بام پایین بیندازند یا در چاه بیندازند.

تا آنجا که در یاد دارم این اتفاق برای فرزندان امام سجاد وامام باقر و امام صادق و امام کاظم صلوات ‌الله ‌علیهم ‌اجمعین افتاده است.

حضرت تأکید کرده بودند، خادم‌ها بچه‌ها را روی پشت‌بام یا لب چاه  و کنار تنور نبرند.

آن زمان راه ارتباط با پشت‌بام فقط یک نردبان بود، خبر دادند که خادم بچه را به پشت‌بام برده‌ است و بچه افتاده است، ضمن اینکه وانمود کردند این فرزند شش‌ماهه یا یک‌ساله اتفاقی پایین افتاده است، اما واقع این بود که استخوان‌های این کودک در هم شکسته بود.

وقتی نماز حضرت تمام شد، بچه‌ی غرق به خون و در هم شکسته را در آغوش حضرت گذاشتند.

توجّه کنید که عاطفه‌ی پدری ما چقدر است، عاطفه امام را هم ببینید، آیا می­شود عاطفه‌ی ما را با عاطفه امام قیاس کرد؟

نعوذبالله آیا آن برده می­توانست سیلی بالاتر از این به امام بزند؟

کودک در هم شکسته را در آغوش امام گذاشتند، تصور کنید امام چه حالی دارد؟ ضمن اینکه آقا چند مرتبه تأکید کرده بود بچه را با خود به پشت بام نبرید! چکار دارید که بچه را جای خطرناک می‌برید؟!

حضرت سر مبارکشان را بلند کردند و دیدند دست‌های این خادم که الان قاتل است را بسته‌اند و او می‌لرزد؛ فرمود: دست‌های این غلام را باز کنید، چون از ما ترسیده است بر ما حق پیدا کرده است.

بعد حضرت رو به برده فرمود: تو را در راه خدا آزاد کردم، به جبران اینکه از من ترسیدی که در عقوبت قتل فرزندم با تو چه‌ خواهم کرد. من دوست ندارم کسی از من بترسد.

سیره‌ی امام اینطور نبود که بدون اینکه پولی به او بدهد او را آزاد کند، لذا به او پول هم ‌داد.

در آداب آزاد کردن بنده این است که نمی‌شود یک آدم بی دست و پا یا بی کس و کار یا بی‌پول یا از کار افتاده را بدون پشتوانه مالی آزاد کرد، چون اینطور او برای گذران امور خود به گدایی بیفتد.

بنحوی اگر کسی از امام علیه السلام خسته می‌شد، کافی بود مرتکب جرمی شود! اینطور حضرت متوجّه می­شد که او نمی‌خواهد در خدمت حضرت باشد و اینطور حضرت او را آزاد می‌کرد.

در سیره‌ی امام حسن مجتبی علیه السلام که پدر همسر حضرت سجاد علیه السلام است هم همینگونه نقل شده است.

حضرت مجتبی سلام الله علیه یک برّه‌ای را دوست داشت… البته حضرت همه را دوست داشت، حال نمی‌دانم علّت چه بود که امام به این برّه توجه داشت؟ زیبایی داشت یا هر چیز دیگری…

روزی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه به خانه آمد و دید که پای این برّه شکسته است، فرمود: چه شده است؟ یکی از این غلام‌ها آمد به امام حسن علیه السلام گفت: چون می‌دانستم دوستش داری، پایش را شکستم!

حضرت فرمود: من تو را در راه خدا آزاد می‌کنم.

البته این آزادی یک توبیخ بود، یعنی تو باید از این خانه بروی و خودت هم با این کار اعلام می­کنی که می‌خواهی از این خانه بروی.

درنگی بر خطبه شقشقیه­ی امام سجاد علیه السلام

چند نمونه از این رفتار مهربانانه‌ی امام بیان شد، اما شما در مواقعی هم از امام تندی می‌بینید، گرچه برای امام امکان بیان راحت نبود، اما مردم باید بدانند.

در نهج البلاغه از امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نقل شده است که شما رشد و صلاح و هدایت را نمی‌شناسید، جز اینکه بدانید چه کسی منحرف است.

حضرت صادق علیه السلام فرمود: حاکمان بنی‌امیه اجازه می‌دهند راجع به خدا حرف بزنید، ولی اجازه نمی­دهند راجع به شرک حرف بزنید! چون اگر بخواهید راجع به شرک حرف بزنید و صبح تا شب رفتار اموی‌ها را رصد کنید، متوجّه می­شوید که این­ها مشرک هستند، یعنی اسمشان حاکم اسلامی است ولی رئیس مشرکان هستند!

در صفین امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و یاران ایشان به معاویه و یارانش «بقیةُ ‌الأحزاب» می‌گفتند؛ یعنی امروز ادامه جنگ خندق است! یعنی این همان تفکر است و این­ها دنباله‌رو آن‌ها هستند.

در دوره امام ‌سجاد علیه السلام با آنکه شرایط بیان خیلی سخت بود، مطالبی دارد که خیلی عجیب است.

از امام سجاد علیه السلام زیاد دعا بدست ما رسیده است، کتاب صحیفه‌ای که دست شما رسیده است یک گوشه‌ای از آن است.

قبلاً عرض کردم، هر امامی خطبه‌ی شقشقیه دارد.

خطبه‌های شقشقیه امام سجاد علیه السلام، یعنی ابراز انحرافات دشمنان خدا در دعاها بیان شده است، ممکن بود خیلی از این خطبه‌ها زمان خود حضرت به گوش مردم نرسد و پنجاه یا صد سال بعد برسد.

همانطور که خدمت شما عرض شد فکر نکنید صحیفه زمان خود امام سجاد علیه السلام پخش ‌شده است، ولی این‌طور نبود که حضرت بفرماید حال که قرار نیست پخش شود، حال که تلویزیون آن زمان پخش نمی‌کند، روزنامه‌ها پخش نمی‌کنند، من چیزی نگویم، بلکه من می‌گویم.

کتاب «اقبال» سیّد بن‌ طاووس رضوان الله تعالی علیه خیلی مهم است، قدیمی‌ها و بزرگ‌ترها وقتی می‌خواستند بدانند یک طلبه، طلبه است یا نیست، از رفقایش می‌پرسیدند او با اقبال چقدر رفیق است؟ سطح اقبال با مفاتیح قابل قیاس نیست، منتهی برای اهل علم مناسب است، یعنی مفصل است و مفاتیح مختصر است.

در کتاب شریف «اقبال» در دعای سیزده و دعای نوزده ماه مبارک رمضان از امام سجاد علیه السلام مطالبی آورده است که من دو یا سه مورد را اشاره می‌کنم.

نثار روح سیدبن‌طاووس و پسرش، برادر و پسر بردارش و خاندان ایشان صلوات بفرستید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

این خاندان چقدر کتاب نوشتند و چقدر جناب سیدبن‌طاووس حقایقی را در کتاب‌های خود، حتی در وصیّت‌نامه‌ خودش آورده است که آن کتاب‌ها از بین رفته‌اند و فقط نقل ‌قول سیّد از آن کتاب مانده است، آنچه از موضوع مباهله بدست شیعه رسیده است، تقریباً آن چیزی است که سیّد در این کتاب اقبال از مباهله ذکر کرده است، بقیه کتاب‌ها از بین رفته‌اند ولی مطالب سیّد مانده است.

آن امامی که در مهربانی حیرت‌انگیز است، در یک جا خون حضرت می­جوشد، آن هم در بدترین شرایط و خفقان که نمی‌شود از کسی نامی آورد.

سیّد در دعای روز سیزده ماه مبارک رمضان می‌گوید، یک دعای دیگری برای روز سیزدهم ماه مبارک «مِنْ مَجْمُوعَةِ مَوْلاَنَا زَيْنِ اَلْعَابِدِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ»[3]

مجموعه دعا از امام سجاد علیه السلام هست، صحیفه سجادیه یکی از آنهاست، یک نسخه از صحیفه‌ هم داریم که در کتابخانه‌ آستان قدس امام رضا صلوات الله علیه نگهداری می‌شود و به روایت اهل سنّت است و یک تفاوت‌هایی هم با این صحیفه ما دارد.

ماجرا این است که یک سری کتاب را پشت دیواری پنهان کردند، تا امثال مغول نتوانند بسوزانند یا بر اثر حمله افراد این کتاب‌ها آسیب نبیند، بعداً که تیغه را برمی‌دارند، کتاب‌ها پیدا می‌شود.

من این کتاب را از نزدیک دیده‌ام، کتابت آن برای سال چهارصد و شانزده هجری است، امروز که سال 1444 هجری است، یعنی حدود هزار و سی سال قبل نوشته شده است.

مجموعه‌های دیگر هم از امام سجاد علیه السلام رسیده است که الحمدالله مردم به برکت این جلسات سحر با یکی از آن‌ها بیشتر آشنا هستند که دعای ابوحمزه ثمالی است.

در دعای سیزده ماه مبارک رمضان حضرت می‌فرماید: «اللَّهُمَّ إِنَّ الظَّلَمَةَ جَحَدُوا آيَاتِك‏» خدایا! ظالمان، آیاتت را انکار کردند.

حال یک نفر بپرسد که بنی‌امیه کدام آیه قرآن را انکار کردند؟ آیات بود، بله، مثلاً آیات را روی کتیبه‌های مساجد هم می‌نوشتند، ولی به آن عمل نمی‌شد؛ ضمن اینکه معلوم بود با مهم‌ترین مفسّران و مبیّننان و عاملان به آن، که اهل بیت علیهم السلام ‌اند هم چکار می‌کنند. یعنی در جامعه قرآن خوانده می‌شد ولی بر خلاف آن عمل می‌شد.

حضرت وقتی خطاب به خدا عرضه می‌دارد ظالمان آیات تو را انکار می‌کنند، یعنی اینجا حضرت کشف سِرّ می‌کنند… تمام حکام بنی‌امیه امام جماعت بودند، حتی یزید امام جماعت بود، خطبه جمعه و خطبه عیدین می‌خواندند، همه­ی آن­ها این کارها را می‌کردند، اما می‌فرمود: «كَفَرُوا بِكِتَابِك‏ وَ كَذَّبُوا رُسُلَك‏»، یعنی فریب خطبه خواندن و اعمال ظاهری این­ها را نخورید.

اگر بتوانند در جلسه­ی خصوصی اینطور می­گویند که «لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلاَ *** خَبَرٌ جَاءَ وَ لاَ وَحْيٌ نَزَلَ»،[4] یعنی کفر می­گویند. اما این مطالب را در جلسات خصوصی می­گفتند و جرأت بیان آن در جلسه عمومی را نداشتند. پس «كَفَرُوا بِكِتَابِك‏ وَ كَذَّبُوا رُسُلَك‏».

روزی کار به جایی رسید عده‌ای دیدند مغیره که خیلی آدم پستی است به معاویه فحش می­دهد و می­گوید: او می‌خواهد اسم پیغمبر را از بین ببرد!

پس «كَفَرُوا بِكِتَابِك‏ وَ كَذَّبُوا رُسُلَك‏».

اگر کسی منطق این فراز‌ها را متوجه نشود دچار اشتباه می‌شود. وقتی شنیدند ده روز از شهادت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم نگذشته است که سیده­ی نساء اهل الجنه صدیقه طاهره سلام الله علیها خطبه فدکیه خواند و فرمود: «سَمَلَ جِلْبَابُ‏ الدِّين‏»، دین پوسید و رفت!

حضرت سیّدالشهداء صلوات الله علیه هم فرمود: «وَ عَلَى‏ الْإِسْلَامِ‏ السَّلَام‏»،[5] برخی گفتند: آقا! همه چیز که سر جای خودش هست!

سومین معصوم هم زین العابدین علیه السلام است که فرمود: «وَ اسْتَنْكَفُوا عَنْ عِبَادَتِك‏» این‌ها عبادت نمی‌کنند. یعنی این کاری که این­ها می‌کنند مثل بت‌پرستی است.

آیا آن کسانی که اطراف سامری می‌چرخیدند عبادت کردند؟ مسلماً خیر.

«وَ رَغِبُوا عَنْ مِلَّةِ خَلِيلِك‏» این‌ها از دین خلیل تو یعنی پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم دور شدند، «وَ بَدَّلُوا مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُك‏» هر چیزی که از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم رسیده بود را جا‌به‌جا کردند، «وَ شَرَّعُوا غَيْرَ دِينِك‏» احکام را بهم زدند.

ان شاء الله فرصتی باشد زمانی در مکانی خواهیم گفت که این‌ها، از آن نفرات اول به بعد، چه چیزهایی از دین را یک به یک جابجا کردند.

«وَ اسْتَنُّوا بِغَيْرِ سُنَّتِك‏» مقابل سنّت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم سنّت درست کردند «وَالَوْا أَعْدَاءَك‏» با دشمنان تو رفاقت کردند.

چه کسی برای آن‌ها عزیز بود؟ ابوهریره و مغیره و…

«عَادَوْا أَوْلِيَاءَك‏» با دوستان تو دشمنی کردند…

بلکه به قول «دیکُ الجِن حِمصِی» «و یُکَبِّرون بِأن قُتِلتَ»[6] تکبیر هم می‌گفتند… این عبارت را ایام دهه اول محرم در حرم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌نویسند، روی ایوان حضرت پارچه می‌زنند و در مورد حضرت سیّدالشهداء صلوات الله علیه است که «و یُکَبِّرون بِأن قُتِلتَ» تو را که می‌کشتند الله‌اکبر می‌گفتند «و یُکَبِّرون بِأن قُتِلتَ و إنّما *** قَتَلوا بِک التَّکبیرَ و التَّهلیلَا» اینها با کشتن تو، «الله اکبر» را کشتند.

اهمیّت ولایت و برائت در دعای امام سجاد علیه السلام

زین العابدین صلوات الله علیه در روز نوزدهم ماه مبارک رمضان دعای دیگری دارند، باید آنجا را دید، همه­ی وجود انسان با دیدنِ آن آتش می­گیرد، من همیشه این موضوع را اینطور عرض می­کنم که به یک نقلی امام زین العابدین صلوات الله علیه در کربلا مجروح شد، که البته من به این نقل خیلی به این نقل اعتماد ندارم، آن چیزی که مشهور است این است که آنقدر بیماری حضرت شدید بود که جهاد از ایشان ساقط شد.

شما فرض کنید جنگ می‌شود، همین جهادی که مدافعان حرم داشتند، ما هم از یک طریقی سعی کردیم سؤال کنیم که آیا اجازه­ی حضور داریم یا نه، گفتند: شما کارتان را بکنید، اگر به آنا بروید مزاحمت هم درست می‌کنید، این وظیفه‌ شما نیست و به کار نمی‌آیید.

امّا اگر خدای نکرده به شهرمان حمله کردند یا اگر به همین مسجد حمله کردند اوضاع فرق می‌کند.

در چه شرایطی جهاد از یک نفر ساقط می‌شود؟ ما روضه زین العابدین علیه السلام را شنیده­ایم ولی نفهمیدیم که سید الشهداء صلوات الله علیه که امام است و بر امام سجاد علیه السلام واجب است که از امام خود دفاع کند، اما بیماری و درد حضرت به قدری شدید بود که دفاع از حضرت سیّدالشهداء از عهده امام سجاد ساقط شد. اصلاً لازم نبود دست و پای ایشان را ببندند، ما نمی‌دانیم آن ایام امام سجاد چه دردی کشید و چقدر شدید بود که دفاع از جان امام حسین علیه السلام و ناموس پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم از ایشان ساقط شد!

امام و هر غیوری ذیل امام حاضر است هزار مرتبه تکه تکه شود ولی بعضی اتفاق‌ها مقابل چشم او رخ ندهد.

از این دعا معلوم است که حضرت در آن ایام چقدر سختی کشیده­اند.

سیّد بن‌ طاووس رضوان الله تعالی علیه در پایان دعای روز نوزدهم می‌گوید: «مِنْ مَجْمُوعَةِ مَوْلاَنَا زَيْنِ اَلْعَابِدِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ» که در صحیفه نیست، (صحیفه بخشی از دعاهای امام است)، حضرت بعد از بیان چند فراز این‌طور بیان می­کنند که خدایا! «أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِي قَتْلًا فِي سَبِيلِك»[7] وفات من را کشته شدن در راه خودت قرار بده، «مَعَ أَوْلِيَائِك‏» با دوستان تو، «تَحْتَ رَايَةِ الْحَقِّ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّك‏» من را در لشگری قرار بده که امامی از اهل بیت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آن را قیادت می‌کند، و مرا در آنجا به شهادت برسان.

با شنیدن این‌ قسمت دعا عرض کردم که همه وجود انسان آتش می‌گیرد، وقتی عرضه می‌دارد «وَ تَجْعَلَنِي‏» خدایا! از تو می‌خواهم من را قرار دهی (یا در این دوره حیات من و یا در رجعت من) «مِمَّنْ تَقْتُلُ بِهِ أَعْدَاءَكَ وَ أَعْدَاءَ آلِ رَسُولِك‏» که به دست من دشمنان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم را بکُشی، یعنی من جزء قاتلان دشمنان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم باشم.

امامی که تا این اندازه مهربان است، نسبت به دشمنان خدا و رسول تا زمانی که به ذلّت نیفتاده‌اند، تا این حد شدید است که اگر من این موضوع را بیان نکنم تحریف است.

اگر بیزاری قلبی و شدت عمل با دشمن خدا، لحظه‌ای از قلب انسان زائل شود، ایمان انسان دیگر ایمان نیست، لذا حضرت به محضر خدای متعال عرضه می‌دارد: خدایا! دشمنانت را به دست من بکُش.

در «احتجاج» طبرسی است که از حضرت در مورد «وَ لَكُمْ فِي الْقِصاصِ حَياةٌ يا أُولِي الْأَلْباب‏»،[8] سؤال کردند و گفتند این آیه قصاص چیست؟ حضرت ضمن توضیحاتی، فرمود: کسی را بکشند و ولیّ دَم بخواهد قصاص ‌کند، قصاص می­کنند.

بعد از مدتی یک نفر سؤال کرده است، چون خیلی از این‌ ملاقات‌ها پنهانی و دونفری بود حضرت فرصت را غنیمت می‌شمارد.

آن شخص از امام سجاد علیه السلام درباره قصاص سوال کرد و این سؤال را از اموی‌ها نپرسیده است، شرایط هم مناسب است، لذا حضرت فرمود: «أَ فَلَا أُنَبِّئُكُمْ بِأَعْظَمَ‏ مِنْ‏ هَذَا الْقَتْل‏»[9] بالاتر از این قتل بالاتر بگویم؟ و بگویم اگر کسی دیگری را بکشد، انگار در قتل همه آدم‌ها شریک است؟ «فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعا»،[10] بالاتر از این قتل را بگویم؟

آن شخص عرض کرد: بله! بفرمایید.

حضرت فرمودند: آیا بگویم که قتل بالاتر از این، چه بدبختی‌هایی در بر دارد؟

آن شخص عرض کرد: بله! بفرمایید.

حضرت فرمود: «أَعْظَمُ مِنْ هَذَا الْقَتْل‏» بالاتر از اینکه کسی یک نفری را از روی ظلم بُکشد، «أَنْ يَقْتُلَهُ قَتْلًا لَا يُجْبَرُ وَ لَا يَحْيَا بَعْدَهُ أَبَدا» این است که او را طوری بُکشد که جایی برای جبران نماند.

اگر کسی یک نفری را بکشد، مقتول مظلوم است و وضع او در قیامت بد نیست، اما بدتراز این قتل این است که یک نفری را بکشد و مقتول هم بدبخت شود.

پرسید: آقا! چگونه است که جبران هم نمی‌شود؟

«أَنْ يُضِلَّهُ عَنْ نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ وَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب‏» اینکه او را از اسلام یا ولایت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گمراه کنند.

اگر این کار را کند گرچه به ظاهر آن شخص زنده‌ است، اما مُرده است، این نص صریح قرآن کریم است، قرآن کافر را میّت حساب می‌کند، در آخر سوره مبارکه یاسین می‌فرماید: «لِيُنْذِرَ مَنْ كانَ حَيًّا وَ يَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكافِرين‏»[11] یا «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏»[12] یعنی «إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْکَافِر العَنود»، آیه در این باب زیاد هست.

فرمود اگر کسی یک نفر را از ولایت علی بن ‌ابیطالب علیه السلام دور کند، آن فرد الان هم مُرده است، بمیرد هم باز مرده است، «وَ يَسْلُكَ‏ بِهِ‏ غَيْرَ سَبِيلِ‏ اللَّه‏» یعنی او را در یک وادی دیگر بیندازند.

دوست در سرنوشت ما خیلی مهم است و اینکه با چه کسی دوستی می‌کنیم خیلی اهمیت دارد، گاهی رفیق ما از قاتل‌مان خطرناک‌تر می‌شود!

«وَ يُغَيِّرَ بِهِ بِاتِّبَاعِ طَرِيقِ أَعْدَاءِ عَلِي‏» او را به سمتی ببرد که از دشمنان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه پیروی کند، «وَ الْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِم‏» تا جایی برود که بگوید دیگران امام هستند، «وَ دَفْعِ عَلِيِّ عَنْ حَقِّه‏» جزو کسانی باشد که حق امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را غصب می‌کنند، «وَ جَحْدِ فَضْلِه‏» و فضائل او را انکار کند، «فَهَذَا هُوَ الْقَتْلُ الَّذِي هُوَ تَخْلِيدُ الْمَقْتُولِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِداً مُخَلَّدا» مقتول را در آتش جهنم جاودان می‌کند، این قتل بزرگ است.

لذا گاهی رفیق ما بدتر از قاتل ما است، قاتل ما باعث می‌شود ما مظلوم واقع شویم و یک چیزی دستمان باشد و امیدوار باشیم خدا ما را ببخشد.

نظر امام سجاد علیه السلام در مورد غاصبان فدک

در «تقریبُ ‌المعارف» که کتاب خیلی مهمی است آمده است که یکی از غلام‌های حضرت که خادم حضرت هم بود، می‌خواست از حضرت  سؤال کند، وقتی دید کسی اطراف امام نیست و خلوت است عرض کرد: «إِنَ‏ لِي‏ عَلَيْكَ‏ حَقّا»[13] آقا! من حق جوار دارم، من نوکر شما هستم، همسایه شما هستم و با شما زندگی می‌کنم، من یک حقی دارم.

چرا اینجا این غلام اینطور عرض کرد؟ چون حضرت همیشه به اینطور سوالات جواب نمی‌دادند، چون همیشه شرایط جواب دادن نیست.

«أَ لَا تُخْبِرُنِي عَنْ هَذَيْنِ الرَّجُلَيْن‏» آیا نمی­خواهید چیزی از آن دو نفر به من بگویید؟

معلوم نیست دین این برده چه بود و وقتی به محضر حضرت آمد هم هیچ چیز نمی‌دانست.

دین را حکومت بنی‌امیه در جامعه معرفی می‌کرد، اما ظاهراً شما چیز دیگری می­فرمایید، آیا نمی‌خواهید راجع به آن دو فرد به من جواب بدهید؟

او اسم آن دو نفر را هم گفت، من اسم نمی‌برم.

حضرت فرمود: «كَافِرَانِ، كَافِرٌ مَنْ أَحَبَّهُمَا» کافرند و کسی که آن­ها را بشناسد و دوستشان بدارد کافر است.

واضح است ما با کسانی که نمی‌شناسند کاری نداریم.

به شرط حیات عرض خواهم کرد کسی که نمی‌شناسد و باخبر نیست مشکلی ندارد، همه‌ی دعوا سر کسی است که حق را فهمیده ولی نمی‌خواهد آن را بپذیرد.

چرا کفر گناه نابخشودنی است؟ چون طرف حق را فهمیده ولی نمی‌خواهد بپذیرد، کسی که نفهمیده است که مشکلی ندارد، همیشه امید نجات کسی که نفهمیده است هست.

در آن دوره نمی‌توانستند این حرف‌ها را در هر جایی بگویند، اگر می‌خواستند از امام علیه السلام یک تحفه خاص بگیرند می‌گفتند: آقا! من حق جوار دارم و نوکر شما هستم، لطفاً یک جوابی به من بدهید. این گفت‌وگوها بصورت خصوصی بود.

یک مرتبه هم ابوحمزه به محضر امام آمد، ابوحمزه همین فردی است که شما تقریباً هر شب ماه رمضان دعای او را می‌خوانید.

می‌گوید وقتی دیدم اطراف حضرت خلوت شد، عرض کردم: آقاجان! «أَخْبِرْنِي‏ عَنْ‏ هَذَيْنِ‏ الرَّجُلَيْن‏»[14]

اگر امروز شما جواب را می‌دانید، برای این است که یک کسی در جایی به شما گفته است، اگر نگفته باشد و نشنیده باشید، می‌گویید: نمی‌دانم.

ولی در جامعه‌ی آن روز می­گفتند اگر پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم «پیغمبر» نمی‌شد، فلانی پیغمبر می‌شد! یعنی شأن فلانی را اینقدر بالا می­دیدند!

با اینکه جناب ابوحمزه شأن خیلی بالاتری از آن برده و خادم داشت، ولی حتّی او هم همین سؤال را دارد! چرا؟ چون این حرف‌ها بیان نمی‌شد.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «هُمَا أَوَّلُ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا» اولین کسی که حق ما را غصب کرد آنها هستند.

منظور از این «اول»، اولِ ابتدای تاریخی نیست، بلکه این عظمتِ شدتِ غصب است، توضیح این قسمت هم سر جای خود.

امام سجاد علیه السلام فرمود: «هُمَا أَوَّلُ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا» اولین کسی که حق ما را غصب کرد آنها هستند، «أَخَذَا مِيرَاثَنَا» با مادرمان چه کردند… جایی نشستند که نباید می‌نشستند، «لَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُمَا» خدا آن­ها را مورد مغفرت قرار ندهد، «وَ لَا رَحِمَهُمَا، كَافِرَانِ، كَافِرٌ مَنْ تَوَلَّاهُمَا» هرکس بداند این‌ها چه کسی هستند و دوستشان بدارد از دین خارج است.

وقتی کُمِیت درسِ خود را پس می­دهد

این واقعه در ایامی است که حکومت، اموال امام را مصادره کرده‌ بود، جلسه قبل هم عرض کردم که حکومت گهگاهی این کار را می‌کرد، در این ایام جناب کُمِیت محضر حضرت باقر صلوات الله علیه آمد و شعر خواند و حضرت هم خیلی تشکر کرد.

ای خدا! می‌شود روز قیامت ائمه علیهم السلام ما را بین گنهکاران پیدا کنند و کنار بکشند و بگویند: «هذا فُلانی یُحِبُّنا»… یا بگویند: «احَبَّنا و احبَّ مَوالینا» این ما را دوست داشت و رفقای ما را دوست داشت…

در کافی شریف نقل شده است که حضرت خطاب به خانم‌های بنی‌هاشم فرمود: «هَذَا کُمَیت»، این شخص در روزگاری که همه پول می‌گیرند که برای حکومت بنی‌امیه شعر بگویند، جان خود را به خطر انداخته و برای ما شعر گفته است.

خانم‌ها زیورآلات در خانه را جمع کرده و در یک کیسه مقابلِ کمیت گذاشتند.

کمیت عرض کرد: آقا! من نمی‌توانم طلاهای ناموس شما را بگیرم، من که مثل آن ملعون‌های در کربلا نیستم، وقتی حضرت اصرار کرد، کمیت عرض کرد: قبول نمی‌کنم؛ من وضع شما را می‌دانم، اطلاع دارم که اموالتان مصادره است، من این شعر را برای قیامت خود گفته‌ام.

کمیت به امام باقر علیه السلام عرض کرد: اگر ممکن است از من بپذیرید که این هدیه را برگردانم ولی به جای آن یک هدیه دیگر از شما می‌خواهم؛ حضرت فرمودند: بگو.

کمیت عرض کرد لطفاً از آن دو نفر یک مطلبی به من بفرمایید.

حضرت می‌توانست به او بفرماید که مگر نمی‌دانی الان اوضاع چگونه است؟!

واضح است اینکه کسی در بعضی از فضاهای عمومی پرده‌دری کنند و یک جملات خاصی بگویند یا مسلمین را درگیر کنند، آن یک بحث دیگر است؛ اما الآن فعلاً این بحث در اعتقاد در دل است است.

حضرت فرمود: هر قطره­ی خونی در این عالم ریخته شده است، مسئولیت این خون‌ها بعهده­ی آنهاست.

فاطمیه امسال توضیح دادم که صدها شاعر و عالِم با انواع تفکر، صوفی و فیلسوف و ضد فلسفه و تفکیکی و انقلابی و ضدانقلاب و اخباری و اصولی، یعنی همه‌ی نِحَل‌ شیعه این موضوع را قبول دارند که هیچ اتفاقی در این عالم نیفتاد، جز اینکه روز شروع آن اتفاق، آن روز خاص بود و فتنه آن روز بود، ایامی که سقیفه را شکل دادند.

به عبارتی صدها عالم از اول تا امروز و علمایی که با هم اختلافات زیادی دارند این مطلب را گفته‌اند.

کمیت جواب سؤال خود را شنید و رفت سال بعد آمد و عرض کرد: آقا! می‌خواهم شعر بخوانم.

حضرت فرمود: ایام حج که شعر نمی‌خوانند.

کمیت عرض کرد: این شعر راجع به شما و دشمنان شماست.

امام باقر علیه السلام فرمود: بخوان.

کمیت آن ابیات معروف ‌به «هاشمیّات» خود را خواند، تا به این بیت رسید و گفت: «يُصيبُ بِهِ الرّامونَ عَن قَوسِ غَیرِهِمْ» این‌ها که در کربلا به جدّ شما تیر انداختند، کمان بدست کسی غیر از حرمله بود، «فَيا آخِرًا اسْدَي لَهُ الغَيُّ أَوَّلُ» او که تیر انداخت، خرج تیر و کمان تیر را نفر اول داده بود.

همینکه کمیت این بیت را عرض کرد: «رَفَعَ أَبوجَعفَرٍ عليهِ السّلامُ يَدَيْهِ إِلَى السَّماءِ فَقالَ: اللَّهُمَّ اغفِرْ لِلكُمَيْتِ» [15]حضرت دست‌هایش را بلند کرد و عرض کرد: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لِلكُمَيْتِ».

کمیت تا اینجا ده‌ها بیت شعر خوانده بود، فضیّلت گفت، رذیلت آن­ها را هم گفت، روضه خواند و حضرت گریه کرد، ولی همینکه به اینجا رسید، حضرت دست‌های مبارک خود را بلند کرد و عرض کرد: «اللَّهُمَّ اغفِرْ لِلكُمَيْتِ».

توجّه کنید که این ملاقات کمیت و امام باقر علیه السلام خصوصی بود.

تائیه­ی دِعبِل در محضر امام رضا علیه السلام

ما یک غدیر علنی داریم که ولایت است، یک شقشقیه­ی علنی داریم که زمان امام رضا علیه السلام است.

دِعبِل نزد امام رضا علیه السلام آمد و آن تائیه­ی معروف خود را خواند.

امام رضا علیه السلام بصورت خیلی ویژه او را مورد مرحمت قرار داد، هم پول داد و هم لباس خود را داد و فرمود: این لباس به پوست تنم چسبیده بوده و هزار شب در آن نماز شب خوانده‌ام.

آنقدر این قضیه معروف بود که وقتی دِعبل به قم رسید و جوان‌های قم لباس را دزدیدند! گفتند: یک تکه از لباس را برای خودت بردار و مابقی را به ما بفروش، می‌خواهیم آن را در قبر خود بگذاریم. دعبل لباس را نفروخت، لذا از او دزدیدند!

آن­ها گفتند این لباس را به تو پس نمی‌دهیم، باید پول آن را از ما بگیری!

دِعبل گفت: پس لااقل یک آستین آن لباس را هم به خودم بدهید که من هم آن را در قبر خود بگذارم!

گفتند: یک آستین این لباس را به تو برمی­گردانیم، صد هزار سکه هم می‌دهیم.

این یعنی پول لباس را می‌دهیم ولی خودش را نمی‌دهیم! چون در آن نماز امام رضا علیه السلام خوانده است.

دعبل به محضر امام رضا علیه السلام آمد و تائیه معروف خود را خواند، «مَدارِسُ آیاتٍ خَلَت مِن تِلاوَهٍ»[16] جاهایی که مدرسه تدریس قرآن بود، حال دیگر از قاری خالی شده و اجازه نمی‌دهند امام منبر برود، «و مَنزِلُ وَحیٍ مُقفِرُ العَرَصات» خانه وحی را بسته­اند…

هر وقت انسان به مدینه می‌رود، می‌بیند درب خانه حضرت زهرا سلام الله علیها را قفل‌زده‌اند…

تا به اینجا رسید که برای حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها روضه خواند، به مداح­ها آموزش داد که می­شود هم زبان حال خواند و هم می­شود معصوم را در جلسه حاضر دید.

در حال شعر خواندن برای امام رضا علیه السلام بود که ناگهان خطاب را به حضرت زهرا سلام الله علیها برگرداند و عرض کرد: «أ فاطِمُ لَو خِلت الحُسینَ مُجَدَّلا»[17] فاطمه جان! اگر در کربلا بودی می‌دیدی چطور حسین تو را غرق به خون کردند…

دیگر نمی­توانم مابقی شعر را عرض کنم…

در حضور امام رضا علیه السلام گفت: «إذن لَلَطِمتِ»… اگر می‌دیدی با پسرت چه‌ها کردند به صورت خود می‌زدی…

در حضور امام رضا علیه السلام برای حضرت زهرا سلام الله علیها و خطاب به حضرت زهرا سلام الله علیها روضه خواند، حضرت رضا هم تحویل گرفتند.

بعد چند بیت حساس خواند که من یکی از آن­ها که ساده­تر است را عرض خواهم کرد.

حضرت فرمودند این تائیه را در هیچ مجلسی نخوان.

دعبل عرض کرد: چشم آقا!

امام رضا روحی له ‌الفداء غدیر را یک مرتبه­ی دیگر در نیشابور علنی کرد، کسی جرأت نداشت درباره غدیر بگوید، اینکه حتّی توحید شما هم به ما بستگی دارد، دویست سال بعد در نیشابور از غدیر دوباره بیان شد.

حضرت رضا علیه السلام از این بالاتر انجام داد، به دعبل فرمود: این شعر را هیچ جا نخوان، تا من به تو بگویم.

دعبل عرض کرد: چشم!

دعبل شاعر بسیار معروفی بوده است، زمان نیست که بخواهم بگویم دعبل که بود و ابیاتش چطور بود و زبان گزنده داشت. بعد هم فکر نکنید همیشه مدح اهل بیت علیهم السلام می‌گفت، بالاخره او شاعر بود.

والله اگر کسی برای اهل بیت علیهم السلام یک قدم بردارد، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین فراموش نمی‌کنند.

فکر نکنید باید صد هزار بیت شعر گفت یا صد هزار قدم برداشت، بلکه با کریمان کارها دشوار نیست! ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما یک قدم برداریم که بپذیرند.

این خبر که دعبل به محضر امام رضا علیه السلام رفته است و شعر خوانده است و امام هم صد سکه‌ی طلا که به اسم خودشان ضرب شده بود را به او صله داده است، منتشر شد.

سکه‌هایی در زمان ولایتعهدی امام رضا علیه السلام به اسم حضرت ضرب شده است، نقره‌ آن موجود است، می‌گویند: طلای آن هم  هست ولی ما هنوز پیدا نکرده‌ایم.

ارزش هرکدام از این سکه‌ها چقدر است؟ شیعیان حاضر بودند زندگی‌شان را بدهند و تبرک بگیرند، به عشق اینکه اسم امام رضا‌ علیه السلام روی آن حک شده است.

این‌ها نشان از ارزشمندی حکومت است، چون حکومت مهم است، هم باید کمک کرد و هم باید اگر کسی خواست کج­روی کند، باید جلوی او را گرفت.

دعبل شاعر قدَرَی بود، به مأمون خبر رسید که امام رضا علیه السلام از تائیه دعبل خیلی خوششان آمده است. تائیه یعنی شعری که قافیه‌ آن حرف «ت» بوده است.

لذا دعبل به مجلس سلطانی دعوت شد، سلاطین قدیم فرهنگی بودند، مأمون عباسی گفت: شنیده‌ام یک شعر جدید گفته‌ای و این شعر تائیه است و علی‌ بن‌ موسی الرضا هم تحویل گرفته است، این شعر را بخوان تا ببینم.

چه کسی جرأت دارد نخواند؟

اما دعبل گفت: مولای من علی‌ بن‌ موسی الرضا علیه السلام فرموده است که این شعر را بی اذن من نخوان.

اینطور دعبل مأمون را تحریک کرد، مأمون گفت: ولیعهد ما علی بن موسی الرضا را به جلسه دعوت کنید.

دعبل به امام رضا علیه السلام عرض کرد: آقا! آیا اجازه می‌دهید بخوانم؟ حضرت فرمود: بله! بخوان.

امام رضا روحی فداه با این فرمان چه کرده است!

در آن روایت حدیث لوح آمده است: «أَضَعُ‏ عَلَيْهِ‏ أَعْبَاءَ النُّبُوَّة»،[18] بار نبوّت را هم روی دوش امام رضا علیه السلام گذاشته­ایم.

یعنی امام رضا علیه السلام یک کاری کردند غدیرِ فراموش شده، چه از جهت ولایتی‌ و چه از جهت برائتی‌ آن را، دوباره زنده کردند، آن هم علنی و عمومی، بصورت زنده و جهانی! چون همه مجلسِ سلطان را ذکر می­کردند.

حضرت فرمود: دعبل بخوان!

دعبل شروع کرد: «مَدارِسُ آیاتٍ خَلَت مِن تِلاوَهٍ»… همینطور خواند و خواند، روضه­ی سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خواند، از روضه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خواند و ائمه علیهم السلام را یک به یک جلو آمد، تا «وَ قَبرٌ بِبَغداد لِنَفسٍ زَکیّهٍ»،[19] به روضه موسی‌ بن جعفر علیه السلام رسید، در ادامه بیتی خواند که تا قبل از این زمان، حرفِ پنهانیِ شیعیان در آب‌انبارها بود، یعنی حرفی که در جلسات دو نفری بیان می­شد!

گفت: «و ما سَهَّلَت تِلکَ المَذاهِبَ فِیهِمُ»[20] برای مردم هیچکس راه ظلم به اهل بیت علیهم السلام را هموار و تسهیل نکرد، «عَلی النّاسِ الّا بَیعَهَ الفَلَتاتِ» مگر آن بیعت فَلتَه‌ی سقیفه!

شعر تمام شد، امام رضا علیه السلام بلند شدند و پنجاه هزار سکه صله دادند! مأمون که نمی‌تواند توبیخ کند، تأدّباً برای اینکه بیشتر از امام رضا علیه السلام صله ندهد، بلند شد پنجاه هزار سکه داد!

اهل این موضوع باید فکر کنند که امام رضای حکیم چرا این فرمایش را به دعبل بیان می‌کند؟

عظمت ولایت و خطر پیروی از طاغوت

گاهی می‌گویند ممکن است حرف‌هایی بزنید که به دیگران توهین شود، ما در این زمینه حرف زیاد داریم، یک قسمت کوچک آن این است سازمان‌های جهانی که ملاک بی‌سوادی را معرفی می‌کنند و مثلاً می‌گویند: ملاک بی‌سوادی در سال دو هزار و بیست و سه این است که کسی ICDL نداند و دو زبان نداند، رانندگی نداند، لذا به این فرد بی‌سواد می‌گویند.

حال کسی بگوید: من این‌ها را نمی­شناسم، بی‌تربیت، پدرت بی‌سواد است!

آن سازمان در پاسخ می­گوید: آقا! من این را می‌گویم که تو خودت را روزآمد کنی، می‌گویم که رشد کنی، نمی‌خواهم توهین کنم، می‌گویم: آقا! امروز کف و اقل سواد این است!

وگرنه این همه آدم در دنیا هستند که چند زبان بلد نیستند، چرا کسی به آن‌ها بی‌سواد بگوید، فحش حساب نمی‌کنند؟ چون قصد او توهین نیست، بلکه آدرس می‌دهد.

وقتی از عظمت ولایت و خطر پیروی از طاغوت می‌گویند، نمی‌خواهند به کسی فحش بدهند، بلکه می‌گویند: آقا، خودت را اصلاح کن.

کسی خبر می‌دهد که آقا ببخشید! این آبی که شما می‌خورید و این چشمه، محل فضولات یک قومی است، اگر بگوید: بی‌تربیت! خودت از این آب می‌خوری، در جواب می‌شنود: آقا! فعلاً که تو داری می‌خوری، من می‌خواهم تو آب گوارا بخوری، قصد من که فحش دادن نیست!

امام هادی علیه السلام در بدترین شرایط که زمان متوکل و امثال اوست، در زیارت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که در روز غدیر است و خیلی معارف در آن وجود دارد، یک جمله دارند که می‌فرماید: «ضَلَ‏ وَ اللَّهِ‏ وَ أَضَل‏»[21] هم گمراه است و هم خطرناک است و گمراه می‌کند، سؤال؟ چه کسی؟ «مَنِ اتَّبَعَ سِوَاك‏» کسی که از غیر تو پیروی کند.

کسی که از غیر تو پیروی کند، هم گمراه است و هم اگر با او رفیق بشوی تو را بدبخت می‌کند، این همان قتلی است که حضرت سجاد علیه السلام فرمود.

در ادامه حضرت هادی علیه السلام کسی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با غیر ایشان قیاس کند را لعن کردند.

قیاس با امیرالمؤمنین صلوات الله علیه؟

یک شاعر قرن ششمی در مورد امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و آن اقرانی که فکر می‌کردند می‌توانند با حضرت رقابت کنند می‌گوید: «کَم بَینَ مَن فی الصَلاهِ مُعتَکِفا» چقدر فرق است بین آن کسی که دائماً در عبادت است، یعنی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، «و عاکِفٍ العُمرَه علی الهبلِ» و کسی که هُبَل پرست است! این‌ها یکی نیستند… Sقَاسُوکَ أبا حَسَنٍ بِسِوَاکَ *** وَ هَل بِالطَّودِ یُقَاسُ الذَّر» تو را با چه کسی قیاس می‌کنند؟ آیا کسی ذره را با کوه قیاس می‌کند؟! «أنَّي سَاوَوکَ بِمَن نَاوَوک *** وَ هَل سَاوَوا نَعلَي قَنبَر» آیا خواستند تو را با دشمنانت تسویه کنند و تراز کنند؟ آیا این‌ها به اندازه کفش قنبر می‌ارزیدند؟ «أقسَمتُ لَو خُیِّرتُ بَعدَ المُصطَفی» به خدا قسم اگر قرار باشد من را بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مخیر کنند «فِی ذَا الوَری وَ العَقلُ کَانَ مُخَیِّری» و قرار باشد عقل من تصمیم بگیرد، «مَا اختَرتُ الّا المُرتَضی و بَنیه» من غیر از مرتضی و پسرانش را انتخاب نمی‌کنم، «بَل لَم أشتَرِ الدُّنیَا بِنَعلِ الأشتَرِ» بلکه من کل دنیا را با یک لنگه­ی کفشِ مالک اشتر او هم عوض نمی‌کنم، چه برسد به اینکه بخواهم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را با دیگران قیاس کنم.

Sعَقِمَت فَلَم تَلِدِ الحَرَائِرُ مِثلَهُ» زنان کنیز که هیچ، زنان حرّه و آزاده هم عقیم‌اند مثل او را به دنیا بیاورند، «بَل قَد عَقِمنَ فَلَم يَلِدنَ كَقَنبَرِ» بلکه عقیم‌اند مثل قنبر او را به این دنیا بیاورند!

این همان است که صادق آل پیغمبر علیهم السلام فرمود: «فَزَيَّنَ‏ اللَّهُ‏ بِهِ‏ الْمَحَافِل‏»،[22] وقتی که نام او بیاید، مجلس رونق می‌گیرد.

این موضوع محسوس است!

ان شاء الله جلسه بعد صلواتی از امام صادق علیه السلام برایتان یادگاری عرض می‌کنم که اگر امام صادق علیه السلام نفرماید شاید انسان جرأت نکند بگوید، وقتی حضرت صادق علیه السلام می‌خواهند امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را معرفی کنند، می‌فرماید: تاج سر پیغمبر!

دعا

خدایا! آتش دل ما را از دشمنان اهل بیت علیهم السلام از، آن اولین دشمنان تا این اذناب بدبخت‌شان، تا صهیونیست و آمریکا و این آشغال‌های زائل­شدنی که این‌ها همه دنباله‌روی آن­ها‌ هستند، آن­ها طاغوت اعظم هستند و این­ها طاغوتچه.

خدایا! حرارت دل ما را نسبت به دشمنان اهل بیت علیهم السلام روز به روز شعله‌ورتر بفرما.

خدایا! شوق ما را نسبت به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و امام زمان ارواحنا فداه، شوق ما را نسبت به شیعیان امام زمان ارواحنا فداه ، شوق ما را نسبت به خانواده‌های شهدا، نسبت به شهدا و کسانی که در راه دفاع از اهل بیت علیهم السلام جلوتر از ما و پیش‌قراول بودند، روز به روز زیادتر بفرما.

روضه و توسل

من از جلسه اول دوست داشتم روضه­ی امشب را بخوانم.

پنج شب در فاطمیه نزد عالمی منبر می‌رفتم، هر روز به من می‌فرمود که روضه علی‌اصغر علیه ‌السلام را بخوان… بنحوی روضه‌ی حضرت علی ‌اصغر علیه ‌السلام یادآور روضه حضرت محسن علیه السلام است…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه وسط میدان بود و همه شهید شده بودند، قمر بنی هاشم شهید شده بود، حضرت سید الشهداء صلوات الله علیه در حال رفتن به معراج بود، چیزی برای حضرت دغدغه نبود، ولی همه نسبت به ناموس پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم وظیفه دارند…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه یک نگرانی داشت که آن هم برای خودِ حضرت نبود، وسط میدان «نَظَراً یَمیناً و شِمالاً» چپ و راست را نگاهی کرد و دید همه افتاده‌اند، نگرانی خود را به زبان آورد: «هَلْ‏ مِنْ‏ ذَابٍ‏ يَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّه‏»[23]… آیا کسی هست که بخواهد از ناموس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم دفاع کند؟… دشمن هلهله کرد…

پشت‌ سر، بانوان که هم شیعه حضرت هستند و هم از برترین شیعیان حضرت هستند، وقتی دیدند که سیّدالشهداء صلوات الله علیه نگران ایشان است، «فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُ النِّسَاءِ بِالْعَوِيل‏» صدای گریه‌شان  بلند شد و به گوش حضرت رسید، حضرت برگشت تا این بانوان را آرام کند، ناگهان دید آقا‌زاده‌ای را دست به دست می‌کنند… کار از کار گذشته است و گریه بی‌صدا است، لب باز و بسته می‌شود ولی صدا ندارد… سر افتاده و کار تمام است…

اینجا چند نقل وجود دارد، من نقل سبط ابن جوزی را می‌گویم.

عجیب است! من هرچه مقاتل معتبر را جستجو کردم، مادر حضرت علی اصغر سلام الله علیه نه در آوردن بچه و نه در گرفتن او جلو نیامده است، وقتی می‌بیند سیّدالشهداء صلوات الله علیه نسبت به عطش این طفل خجل است، اصلاً از خیمه بیرون نیامد…

لذا سیّدالشهداء صلوات الله علیه به حضرت زینب سلام الله علیها فرمود: «وَ قَالَ لِزَيْنَبَ نَاوِلِينِي وَلَدِيَ الصَّغِير حَتَّى أُوَدِّعَه‏» این طفل را به من بده تا با او وداع کنم…

حضرت این طفل را در آغوش گرفت، دید احتمالاً این طفل قبل از ایشان رفتنی است، لذا طفل را به میان میدان بُرد…

هیچوقت نمی‌شود این روضه را کامل خواند…

سه یا چهار مرتبه حضرت سیّدالشهداء صلوات الله علیه در کربلا، در حال صحبت کردن بود، اتفاقی افتاد که فرمایش خود را ادامه نداد… اگر ما وسط کلام همدیگر بپریم، بی‌ادبی است! این‌ها وسط کلام تیر انداختند…

فرمود «يا قوم إن‏ لَم‏ تَرحَموني»[24]… این اوج کرامت است، آن کسی است که در کل عالم و زیر این آسمان کسی در مناعت طبع مثل او نیست، برای نجات یک فرد دیگر به میدان رفت، همان‌طور که مادرشان سلام الله علیها که در نهایت مناعت طبع بود برای دفاع از حضرت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می‌رفت و درب یکایک خانه‌ها را می‌زد…

فرمود «يا قوم إن‏ لَم‏ تَرحَموني» اگر نمی‌خواهید به من رحم کنید «فَارحَموا هَذا الطفل‏» به این طفل رحم کنید «اَما تَرَونَ…» می‌بینید این طفل در چه حالی است…

حضرت در حال صحبت کردن بود که ناگهان این طفل پرپر زد… نگاه کرد، خون پاشید… دست را به زیر گلوی این طفل برد و خون او را به آسمان پاشید…

من جایی در کربلا این عبارت را از حضرت ندیده‌ام… عرض کرد: خدایا! اگر به ما نصر نازل نمی‌کنی، صبر عطا کن…

همین اندازه بدانید که عطش طوری جگر حضرت را سوزاند که برای بریده شدن گلو نسوخت… طوری جگر حضرت را سوزاندند که روایت دارد هاتفی از غیب صدا زد و تسلیت داد: «دَعهُ یَا حُسَین» حسین جان دل بِکَن… «فَانَّ لَه مُرضعاً فی الجَنَّه» الان این طفل را می‌کنند…

قدیمی‌ها می‌گویند آقا یک قدم می‌آمد و یک قدم برمی‌گشت… من در مقتل اینگونه ندیده­ام، ولی شبیه آن را دیده‌ام.

اگر حضرت خجل نبود که باید بچه را می‌بُرد تا مادرِ طفل، او را ببیند، ولی این طفل را به پشت خیمه‌ها برد…

مرحوم آیت الله غروی اصفهانی که استاد آقای بهجت است می‌گوید: مادر هم ادب کرد و از خیمه بیرون نیامد.

ولی آیت الله غروی اصفهانی یک زبان حال گفت، می­گوید: این طفل در سِنّی بود که دلشان می‌خواست کم‌کم به او غذای کمکی بدهند و او را از شیر بگیرند، برای این طفل آرزو داشتند…

می‌گوید: مادر از خیمه بیرون نیامد و از شکاف خیمه نگاهی کرد، وقتی دید این اتفاق افتاد و حضرت خون این طفل را به آسمان پاشید، گفت: «ما خِلتُ أنَّ السَهمَ لِلفِطامِ» با همه چیز بچه را از شیر می‌گرفتند، اما من فکر نمی‌کردم بچه­ی من را با تیر از شیر بگیرند…


[1]. الصحیفه السجادیه، صفحه 222 (دعای 47)

[2]. سوره مبارکه شعراء، آیه 84 (وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ)

[3] اقبال الاعمال، جلد 1، صفحه 145

[4]. الاحتجاج، جلد 2، صفحه 307

[5] اللهوف علی قتلی الطفوف، صفحه ۲۱ (قَالَ: وَ كَانَ اَلنَّاسُ يَتَعَاوَدُونَ ذِكْرَ قَتْلِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَسْتَعْظِمُونَهُ وَ يَرْتَقِبُونَ قُدُومَهُ فَلَمَّا تُوُفِّيَ مُعَاوِيَةُ بْنُ أَبِي سُفْيَانَ لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ ذَلِكَ فِي رَجَبٍ سَنَةَ سِتِّينَ مِنَ اَلْهِجْرَةِ كَتَبَ يَزِيدُ إِلَى اَلْوَلِيدِ بْنِ عُتْبَةَ وَ كَانَ أَمِيرَ اَلْمَدِينَةِ يَأْمُرُهُ بِأَخْذِ اَلْبَيْعَةِ عَلَى أَهْلِهَا عام[عَامَّةً]وَ خَاصَّةً عَلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ يَقُولُ لَهُ إِنْ أَبَى عَلَيْكَ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ وَ اِبْعَثْ إِلَيَّ بِرَأْسِهِ فَأَحْضَرَ اَلْوَلِيدُ مَرْوَانَ وَ اِسْتَشَارَهُ فِي أَمْرِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقَالَ إِنَّهُ لاَ يَقْبَلُ وَ لَوْ كُنْتُ مَكَانَكَ لَضَرَبْتُ عُنُقَهُ فَقَالَ اَلْوَلِيدُ لَيْتَنِي لَمْ أَكُ شَيْئاً مَذْكُوراً ثُمَّ بَعَثَ إِلَى اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَجَاءَهُ فِي ثَلاَثِينَ رَجُلاً مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَوَالِيهِ فَنَعَى اَلْوَلِيدُ إِلَيْهِ مَوْتَ مُعَاوِيَةَ وَ عَرَضَ عَلَيْهِ اَلْبَيْعَةَ لِيَزِيدَ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّ اَلْبَيْعَةَ لاَ تَكُونُ سِرّاً وَ لَكِنْ إِذَا دَعَوْتَ اَلنَّاسَ غَداً فَادْعُنَا مَعَهُمْ. فَقَالَ مَرْوَانُ لاَ تَقْبَلْ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ عُذْرَهُ وَ مَتَى لَمْ يُبَايِعْ فَاضْرِبْ عُنُقَهُ فَغَضِبَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ ثُمَّ قَالَ وَيْلٌ لَكَ يَا اِبْنَ اَلزَّرْقَاءِ أَنْتَ تَأْمُرُ بِضَرْبِ عُنُقِي كَذَبْتَ وَ اَللَّهِ وَ لَؤُمْتَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى اَلْوَلِيدِ فَقَالَ أَيُّهَا اَلْأَمِيرُ إِنَّا أَهْلُ بَيْتِ اَلنُّبُوَّةِ وَ مَعْدِنُ اَلرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفُ اَلْمَلاَئِكَةِ وَ بِنَا فَتَحَ اَللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ اَللَّهُ وَ يَزِيدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ اَلْخَمْرِ قَاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلْمُحَرَّمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلِي لاَ يُبَايِعُ بِمِثْلِهِ وَ لَكِنْ نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ أَيُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلاَفَةِ وَ اَلْبَيْعَةِ ثُمَّ خَرَجَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ. فَقَالَ مَرْوَانُ لِلْوَلِيدِ عَصَيْتَنِي فَقَالَ وَيْحَكَ إِنَّكَ أَشَرْتَ إِلَيَّ بِذَهَابِ دِينِي وَ دُنْيَايَ وَ اَللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ مُلْكَ اَلدُّنْيَا بِأَسْرِهَا لِي وَ أَنَّنِي قَتَلْتُ حُسَيْناً وَ اَللَّهِ مَا أَظُنُّ أَحَداً يَلْقَى اَللَّهَ بِدَمِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ إِلاَّ وَ هُوَ خَفِيفُ اَلْمِيزَانِ لاَ يَنْظُرُ اَللَّهُ إِلَيْهِ وَ لاَ يُزَكِّيهِ وَ لَهُ عَذَابٌ أَلِيمٌ. قَالَ وَ أَصْبَحَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَخَرَجَ مِنْ مَنْزِلِهِ يَسْتَمِعُ اَلْأَخْبَارَ فَلَقِيَهُ مَرْوَانُ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ إِنِّي لَكَ نَاصِحٌ فَأَطِعْنِي تُرْشَدْ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ وَ مَا ذَاكَ قُلْ حَتَّى أَسْمَعَ فَقَالَ مَرْوَانُ إِنِّي آمُرُكَ بِبَيْعَةِ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ فَإِنَّهُ خَيْرٌ لَكَ فِي دِينِكَ وَ دُنْيَاكَ فَقَالَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ « إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ  » وَ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ اَلسَّلاَمُ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ اَلْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ يَقُولُ اَلْخِلاَفَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلَى آلِ أَبِي سُفْيَانَ وَ طَالَ اَلْحَدِيثُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَرْوَانَ حَتَّى اِنْصَرَفَ مَرْوَانُ وَ هُوَ غَضْبَانُ .)

[6] روضه الواعظین و بصیره المتعظین، جلد 1، صفحه 195

[7] اقبال الاعمال، جلد 1، صفحه 190

[8] سوره مبارکه بقره، آیه 179 (وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)

[9] الاحتجاج، جلد ۲، صفحه ۳۱۹ (وَ بِالْإِسْنَادِ اَلْمُتَقَدِّمِ ذِكْرُهُ عَنْ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا السَّلاَمُ : فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ تَعَالَى وَ لَكُمْ فِي اَلْقِصٰاصِ حَيٰاةٌ  اَلْآيَةَ – وَ لَكُمْ  يَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ فِي اَلْقِصٰاصِ حَيٰاةٌ  لِأَنَّ مَنْ هَمَّ بِالْقَتْلِ فَعَرَفَ أَنَّهُ يُقْتَصُّ مِنْهُ فَكَفَّ لِذَلِكَ عَنِ اَلْقَتْلِ كَانَ حَيَاةً لِلَّذِي هَمَّ بِقَتْلِهِ وَ حَيَاةً لِهَذَا الجافي [اَلْجَانِي] اَلَّذِي أَرَادَ أَنْ يَقْتُلَ وَ حَيَاةً لِغَيْرِهِمَا مِنَ اَلنَّاسِ إِذَا عَلِمُوا أَنَّ اَلْقِصَاصَ وَاجِبٌ لاَ يَجْسُرُونَ عَلَى اَلْقَتْلِ مَخَافَةَ اَلْقِصَاصِ – يٰا أُولِي اَلْأَلْبٰابِ  أُوْلِي اَلْعُقُولِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ  ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ عِبَادَ اَللَّهِ هَذَا قِصَاصُ قَتْلِكُمْ لِمَنْ تَقْتُلُونَهُ فِي اَلدُّنْيَا وَ تُفْنُونَ رُوحَهُ أَ فَلاَ أُنَبِّئُكُمْ بِأَعْظَمَ مِنْ هَذَا اَلْقَتْلِ وَ مَا يُوحِيهِ اَللَّهُ عَلَى قَاتِلِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا اَلْقِصَاصِ قَالُوا بَلَى يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ أَعْظَمُ مِنْ هَذَا اَلْقَتْلِ أَنْ يَقْتُلَهُ قَتْلاً لاَ يُجْبَرُ وَ لاَ يَحْيَا بَعْدَهُ أَبَداً قَالُوا مَا هُوَ؟ قَالَ أَنْ يُضِلَّهُ عَنْ نُبُوَّةِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْ وَلاَيَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ وَ يَسْلُكَ بِهِ غَيْرَ سَبِيلِ اَللَّهِ وَ يُغَيِّرَ بِهِ بِاتِّبَاعِ طَرِيقِ أَعْدَاءِ عَلِيٍّ وَ اَلْقَوْلِ بِإِمَامَتِهِمْ وَ دَفْعِ عَلِيِّ ٍّ عَنْ حَقِّهِ وَ جَحْدِ فَضْلِهِ وَ أَنْ لاَ يُبَالِيَ بِإِعْطَائِهِ وَاجِبَ تَعْظِيمِهِ فَهَذَا هُوَ اَلْقَتْلُ اَلَّذِي هُوَ تَخْلِيدُ اَلْمَقْتُولِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِداً مُخَلَّداً أَبَداً فَجَزَاءُ هَذَا اَلْقَتْلِ مِثْلُ ذَلِكَ اَلْخُلُودِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ .)

[10] سوره مبارکه مائده، آیه 32 مِنْ أَجْلِ ذَٰلِكَ كَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَيْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِي الْأَرْضِ فَكَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِيعًا وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَيِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِكَ فِي الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ)

[11] سوره مبارکه یاسین، آیه 70

[12] سوره مبارکه نمل، آیه 80

[13] تقریب المعارف، صفحه 244 (عَنْ أَبِي عَلِيٍّ اَلْخُرَاسَانِيِّ ، عَنْ مَوْلًى لِعَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ قَالَ: كُنْتُ مَعَ عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ فِي بَعْضِ خَلَوَاتِهِ، فَقُلْتُ: إِنَّ لِي عَلَيْكَ حَقّاً، أَ لاَ تُخْبِرُنِي عَنْ هَذَيْنِ اَلرَّجُلَيْنِ، عَنْ أَبِي بَكْرٍ وَ عُمَرَ فَقَالَ: كَافِرَانِ، كَافِرٌ مَنْ أَحَبَّهُمَا .)

[14] تقریب المعارف، صفحه 244 (وَ عَنْ أَبِي اَلْجَارُودِ قَالَ: سُئِلَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ عَنْهُمَا وَ أَنَا جَالِسٌ فَقَالَ: هُمَا أَوَّلُ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا، وَ حَمَلاَ اَلنَّاسَ عَلَى رِقَابِنَا، وَ أَخَذَا مِنْ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ عَطِيَّةَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَدَكَ بِنَوَاضِحِهَا، فَقَامَ مُيَسِّرٌ فَقَالَ: اَللَّهُ وَ رَسُولُهُ مِنْهُمَا بَرِيئَانِ، فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ: . [شعر] لِذِي اَلْحِلْمِ قَبْلَ اَلْيَوْمِ مَا تُقْرَعُ اَلْعَصَا وَ مَا عُلِّمَ اَلْإِنْسَانُ إِلاَّ لِيَعْلَمَا)

[15] کفاية الأثر في النص على الأئمة الإثنی عشر، جلد ۱، صفحه ۲۴۸ (حَدَّثَنَا أَبُو اَلْمُفَضَّلِ قَالَ حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْقَاسِمِ اَلْعَلَوِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اَللَّهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ نَهِيلٍ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ عَنِ اَلْوَرْدِ بْنِ اَلْكُمَيْتِ عَنْ أَبِيهِ اَلْكُمَيْتِ بْنِ أَبِي اَلْمُسْتَهِلِّ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى سَيِّدِي أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْتُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ إِنِّي قَدْ قُلْتُ فِيكُمْ أَبْيَاتاً أَ فَتَأْذَنُ لِي فِي إِنْشَادِهَا فَقَالَ إِنَّهَا أَيَّامُ اَلْبَيْضِ قُلْتُ فَهُوَ فِيكُمْ خَاصَّةً قَالَ هَاتِ فَأَنْشَأْتُ أَقُولُ أَضْحَكَنِي اَلدَّهْرُ وَ أَبْكَانِي وَ اَلدَّهْرُ ذُو صَرْفٍ وَ أَلْوَانٍ لِتِسْعَةٍ بِالطَّفِّ قَدْ غُودِرُوا صَارُوا جَمِيعاً رَهْنَ أَكْفَانٍ فَبَكَى عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ بَكَى أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ وَ سَمِعْتُ جَارِيَةً تَبْكِي مِنْ وَرَاءِ اَلْخِبَاءِ فَلَمَّا بَلَغْتُ إِلَى قَوْلِي وَ سِتَّةٌ لاَ يُتَجَارَى بِهِمْ بَنُو عَقِيلٍ خَيْرُ فِتْيَانٍ ثُمَّ عَلِيُّ اَلْخَيْرِ مَوْلاَكُمْ ذِكْرُهُمْ هَيَّجَ أَحْزَانِي فَبَكَى ثُمَّ قَالَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ مَا مِنْ رَجُلٍ ذَكَرَنَا أَوْ ذُكِرْنَا عِنْدَهُ فَخَرَجَ مِنْ عَيْنَيْهِ مَاءٌ وَ لَوْ قَدْرَ مِثْلِ جَنَاحِ اَلْبَعُوضَةِ إِلاَّ بَنَى اَللَّهُ لَهُ بَيْتاً فِي اَلْجَنَّةِ وَ جَعَلَ ذَلِكَ حِجَاباً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اَلنَّارِ فَلَمَّا بَلَغْتُ إِلَى قَوْلِي مَنْ كَانَ مَسْرُوراً بِمَا مَسَّكُمْ أَوْ شَامِتاً يَوْماً مِنَ اَلْآنِ فَقَدْ ذَلَلْتُمْ بَعْدَ عِزٍّ فَمَا أَدْفَعُ ضَيْماً حِينَ يَغْشَانِي أَخَذَ بِيَدِي وَ قَالَ اَللَّهُمَّ اِغْفِرْ لِلْكُمَيْتِ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ فَلَمَّا بَلَغْتُ إِلَى قَوْلِي مَتَى يَقُومُ اَلْحَقُّ فِيكُمْ مَتَى يَقُومُ مَهْدِيُّكُمُ اَلثَّانِي قَالَ سَرِيعاً إِنْ شَاءَ اَللَّهُ سَرِيعاً ثُمَّ قَالَ يَا أَبَا اَلْمُسْتَهِلِّ إِنَّ قَائِمَنَا هُوَ اَلتَّاسِعُ مِنْ وُلْدِ اَلْحُسَيْنِ لِأَنَّ اَلْأَئِمَّةَ بَعْدَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ اِثْنَا عَشَرَ وَ هُوَ اَلْقَائِمُ قُلْتُ يَا سَيِّدِي فَمَنْ هَؤُلاَءِ اَلاِثْنَا عَشَرَ قَالَ أَوَّلُهُمْ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ بَعْدَهُ اَلْحَسَنُ وَ اَلْحُسَيْنُ وَ بَعْدَ اَلْحُسَيْنِ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ وَ أَنَا ثُمَّ بَعْدِي هَذَا وَ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى كَتِفِ جَعْفَرٍ قُلْتُ فَمَنْ بَعْدَ هَذَا قَالَ اِبْنُهُ مُوسَى وَ بَعْدَ مُوسَى اِبْنُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ اِبْنُهُ مُحَمَّدٌ وَ بَعْدَ مُحَمَّدٍ اِبْنُهُ عَلِيٌّ وَ بَعْدَ عَلِيٍّ اِبْنُهُ اَلْحَسَنُ وَ هُوَ أَبُو اَلْقَائِمِ اَلَّذِي يَخْرُجُ فَيَمْلَأُ اَلدُّنْيَا قِسْطاً وَ عَدْلاً وَ يَشْفِي صُدُورَ شِيعَتِنَا قُلْتُ فَمَتَى يَخْرُجُ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ قَالَ لَقَدْ سُئِلَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَنْ ذَلِكَ فَقَالَ إِنَّمَا مَثَلُهُ كَمَثَلِ اَلسَّاعَةِ لاٰ تَأْتِيكُمْ إِلاّٰ بَغْتَةً  .)

[16] عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد 2، صفحه 142

[17] کشف الغمة في معرفة الأئمة، جلد ۲، صفحه ۳۱۸

[18] الکافي، جلد ۱، صفحه ۵۲۷ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اَللَّهِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ جَعْفَرٍ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ وَ عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ: قَالَ أَبِي لِجَابِرِ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ اَلْأَنْصَارِيِّ إِنَّ لِي إِلَيْكَ حَاجَةً فَمَتَى يَخِفُّ عَلَيْكَ أَنْ أَخْلُوَ بِكَ فَأَسْأَلَكَ عَنْهَا فَقَالَ لَهُ جَابِرٌ أَيَّ اَلْأَوْقَاتِ أَحْبَبْتَهُ فَخَلاَ بِهِ فِي بَعْضِ اَلْأَيَّامِ فَقَالَ لَهُ يَا جَابِرُ أَخْبِرْنِي عَنِ اَللَّوْحِ اَلَّذِي رَأَيْتَهُ فِي يَدِ أُمِّي فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ بِنْتِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ مَا أَخْبَرَتْكَ بِهِ أُمِّي أَنَّهُ فِي ذَلِكَ اَللَّوْحِ مَكْتُوبٌ فَقَالَ جَابِرٌ أَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي دَخَلْتُ عَلَى أُمِّكَ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَهَنَّيْتُهَا بِوِلاَدَةِ اَلْحُسَيْنِ وَ رَأَيْتُ فِي يَدَيْهَا لَوْحاً أَخْضَرَ ظَنَنْتُ أَنَّهُ مِنْ زُمُرُّدٍ وَ رَأَيْتُ فِيهِ كِتَاباً أَبْيَضَ شِبْهَ لَوْنِ اَلشَّمْسِ فَقُلْتُ لَهَا بِأَبِي وَ أُمِّي يَا بِنْتَ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَا هَذَا اَللَّوْحُ فَقَالَتْ هَذَا لَوْحٌ أَهْدَاهُ اَللَّهُ إِلَى رَسُولِهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِيهِ اِسْمُ أَبِي وَ اِسْمُ بَعْلِي وَ اِسْمُ اِبْنَيَّ وَ اِسْمُ اَلْأَوْصِيَاءِ مِنْ وُلْدِي وَ أَعْطَانِيهِ أَبِي لِيُبَشِّرَنِي بِذَلِكَ قَالَ جَابِرٌ فَأَعْطَتْنِيهِ أُمُّكَ فَاطِمَةُ عَلَيْهَا اَلسَّلاَمُ فَقَرَأْتُهُ وَ اِسْتَنْسَخْتُهُ فَقَالَ لَهُ أَبِي فَهَلْ لَكَ يَا جَابِرُ أَنْ تَعْرِضَهُ عَلَيَّ قَالَ نَعَمْ فَمَشَى مَعَهُ أَبِي إِلَى مَنْزِلِ جَابِرٍ فَأَخْرَجَ صَحِيفَةً مِنْ رَقٍّ فَقَالَ يَا جَابِرُ اُنْظُرْ فِي كِتَابِكَ لِأَقْرَأَ أَنَا عَلَيْكَ فَنَظَرَ جَابِرٌ فِي نُسْخَةٍ فَقَرَأَهُ أَبِي فَمَا خَالَفَ حَرْفٌ حَرْفاً فَقَالَ جَابِرٌ فَأَشْهَدُ بِاللَّهِ أَنِّي هَكَذَا رَأَيْتُهُ فِي اَللَّوْحِ مَكْتُوباً «بِسْمِ اَللّٰهِ اَلرَّحْمٰنِ اَلرَّحِيمِ»  هَذَا كِتَابٌ «مِنَ اَللّٰهِ اَلْعَزِيزِ اَلْحَكِيمِ»  ، – لِمُحَمَّدٍ نَبِيِّهِ وَ نُورِهِ وَ سَفِيرِهِ وَ حِجَابِهِ وَ دَلِيلِهِ «نَزَلَ بِهِ اَلرُّوحُ اَلْأَمِينُ »  مِنْ عِنْدِ رَبِّ اَلْعَالَمِينَ عَظِّمْ يَا مُحَمَّدُ أَسْمَائِي وَ اُشْكُرْ نَعْمَائِي وَ لاَ تَجْحَدْ آلاَئِي إِنِّي «أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا»  قَاصِمُ اَلْجَبَّارِينَ وَ مُدِيلُ اَلْمَظْلُومِينَ وَ دَيَّانُ اَلدِّينِ إِنِّي «أَنَا اَللّٰهُ لاٰ إِلٰهَ إِلاّٰ أَنَا»  فَمَنْ رَجَا غَيْرَ فَضْلِي أَوْ خَافَ غَيْرَ عَدْلِي عَذَّبْتُهُ «عَذٰاباً لاٰ أُعَذِّبُهُ أَحَداً مِنَ اَلْعٰالَمِينَ»  فَإِيَّايَ فَاعْبُدْ وَ عَلَيَّ فَتَوَكَّلْ إِنِّي لَمْ أَبْعَثْ نَبِيّاً فَأُكْمِلَتْ أَيَّامُهُ وَ اِنْقَضَتْ مُدَّتُهُ إِلاَّ جَعَلْتُ لَهُ وَصِيّاً وَ إِنِّي فَضَّلْتُكَ عَلَى اَلْأَنْبِيَاءِ وَ فَضَّلْتُ وَصِيَّكَ عَلَى اَلْأَوْصِيَاءِ وَ أَكْرَمْتُكَ بِشِبْلَيْكَ وَ سِبْطَيْكَ حَسَنٍ وَ حُسَيْنٍ فَجَعَلْتُ حَسَناً مَعْدِنَ عِلْمِي بَعْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّةِ أَبِيهِ وَ جَعَلْتُ حُسَيْناً خَازِنَ وَحْيِي وَ أَكْرَمْتُهُ بِالشَّهَادَةِ وَ خَتَمْتُ لَهُ بِالسَّعَادَةِ فَهُوَ أَفْضَلُ مَنِ اُسْتُشْهِدَ وَ أَرْفَعُ اَلشُّهَدَاءِ دَرَجَةً جَعَلْتُ كَلِمَتِيَ اَلتَّامَّةَ مَعَهُ وَ حُجَّتِيَ اَلْبَالِغَةَ عِنْدَهُ بِعِتْرَتِهِ أُثِيبُ وَ أُعَاقِبُ أَوَّلُهُمْ عَلِيٌّ سَيِّدُ اَلْعَابِدِينَ وَ زَيْنُ أَوْلِيَائِيَ اَلْمَاضِينَ وَ اِبْنُهُ شِبْهُ جَدِّهِ اَلْمَحْمُودِ مُحَمَّدٌ اَلْبَاقِرُ عِلْمِي وَ اَلْمَعْدِنُ لِحِكْمَتِي سَيَهْلِكُ اَلْمُرْتَابُونَ فِي جَعْفَرٍ اَلرَّادُّ عَلَيْهِ كَالرَّادِّ عَلَيَّ حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي لَأُكْرِمَنَّ مَثْوَى جَعْفَرٍ وَ لَأَسُرَّنَّهُ فِي أَشْيَاعِهِ وَ أَنْصَارِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ أُتِيحَتْ بَعْدَهُ مُوسَى فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ حِنْدِسٌ لِأَنَّ خَيْطَ فَرْضِي لاَ يَنْقَطِعُ وَ حُجَّتِي لاَ تَخْفَى وَ أَنَّ أَوْلِيَائِي يُسْقَوْنَ بِالْكَأْسِ اَلْأَوْفَى مَنْ جَحَدَ وَاحِداً مِنْهُمْ فَقَدْ جَحَدَ نِعْمَتِي وَ مَنْ غَيَّرَ آيَةً مِنْ كِتَابِي فَقَدِ اِفْتَرَى عَلَيَّ وَيْلٌ لِلْمُفْتَرِينَ اَلْجَاحِدِينَ عِنْدَ اِنْقِضَاءِ مُدَّةِ مُوسَى عَبْدِي وَ حَبِيبِي وَ خِيَرَتِي فِي عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ مَنْ أَضَعُ عَلَيْهِ أَعْبَاءَ اَلنُّبُوَّةِ وَ أَمْتَحِنُهُ بِالاِضْطِلاَعِ بِهَا يَقْتُلُهُ عِفْرِيتٌ مُسْتَكْبِرٌ يُدْفَنُ فِي اَلْمَدِينَةِ اَلَّتِي بَنَاهَا اَلْعَبْدُ اَلصَّالِحُ إِلَى جَنْبِ شَرِّ خَلْقِي حَقَّ اَلْقَوْلُ مِنِّي لَأَسُرَّنَّهُ بِمُحَمَّدٍ اِبْنِهِ وَ خَلِيفَتِهِ مِنْ بَعْدِهِ وَ وَارِثِ عِلْمِهِ فَهُوَ مَعْدِنُ عِلْمِي وَ مَوْضِعُ سِرِّي وَ حُجَّتِي عَلَى خَلْقِي لاَ يُؤْمِنُ عَبْدٌ بِهِ إِلاَّ جَعَلْتُ اَلْجَنَّةَ مَثْوَاهُ وَ شَفَّعْتُهُ فِي سَبْعِينَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ كُلُّهُمْ قَدِ اِسْتَوْجَبُوا اَلنَّارَ وَ أَخْتِمُ بِالسَّعَادَةِ لاِبْنِهِ عَلِيٍّ وَلِيِّي وَ نَاصِرِي وَ اَلشَّاهِدِ فِي خَلْقِي وَ أَمِينِي عَلَى وَحْيِي أُخْرِجُ مِنْهُ اَلدَّاعِيَ إِلَى سَبِيلِي وَ اَلْخَازِنَ لِعِلْمِيَ اَلْحَسَنَ وَ أُكْمِلُ ذَلِكَ بِابْنِهِ محمد رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ عَلَيْهِ كَمَالُ مُوسَى وَ بَهَاءُ عِيسَى وَ صَبْرُ أَيُّوبَ فَيُذَلُّ أَوْلِيَائِي فِي زَمَانِهِ وَ تُتَهَادَى رُءُوسُهُمْ كَمَا تُتَهَادَى رُءُوسُ اَلتُّرْكِ وَ اَلدَّيْلَمِ فَيُقْتَلُونَ وَ يُحْرَقُونَ وَ يَكُونُونَ خَائِفِينَ مَرْعُوبِينَ وَجِلِينَ تُصْبَغُ اَلْأَرْضُ بِدِمَائِهِمْ وَ يَفْشُو اَلْوَيْلُ وَ اَلرَّنَّةُ فِي نِسَائِهِمْ أُولَئِكَ أَوْلِيَائِي حَقّاً بِهِمْ أَدْفَعُ كُلَّ فِتْنَةٍ عَمْيَاءَ حِنْدِسٍ وَ بِهِمْ أَكْشِفُ اَلزَّلاَزِلَ وَ أَدْفَعُ اَلْآصَارَ وَ اَلْأَغْلاَلَ «أُولٰئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَوٰاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولٰئِكَ هُمُ اَلْمُهْتَدُونَ»  :’ قَالَ عَبْدُ اَلرَّحْمَنِ بْنُ سَالِمٍ قَالَ أَبُو بَصِيرٍ لَوْ لَمْ تَسْمَعْ فِي دَهْرِكَ إِلاَّ هَذَا اَلْحَدِيثَ لَكَفَاكَ فَصُنْهُ إِلاَّ عَنْ أَهْلِهِ .)

[19] عیون اخبار الرضا، جلد 2، صفحه 263

[20] کشف الغمه، جلد 2، صفحه 320

[21] المزار الکبیر (لابن المشهدی)، صفحه 266

[22]. الامالی (للصدوق)، ص9

[23] لهوف، صفحه 116

[24] سفینه البحار، جلد 5، صفحه 57

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *