مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی

9 آذر 1404

امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی؛ جلسه هشتم

حجت الاسلام کاشانی سحر روز پنجشنبه مورخ 10 فروردین ۱۴۰۲ مصادف با شب هشتم ماه مبارک رمضان در مسجد ارک به ادامه ی سخنرانی با موضوع «امام سجاد علیه السلام الگوی تراز در دوران دین گریزی» پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه با عظمت اهل بیت رسول مکرّم صلی الله علیه و آله و سلّم، خاصّه وجود مبارک امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین و أشبه الناس به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه، یعنی ححح علی بن الحسین زین العابدین صلوات الله علیه صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء و استغاثه به محضر مبارک حضرت بقیة‌ الله اعظم روحی و ارواحُ العالَمِینَ لَهُ الفِداه و عجّل الله تعالی فرجه الشریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم

مرور جلسات گذشته

به محضر شما عرض کردیم که باید همواره سیره‌ی امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه بر ما حاکم باشد و خودمان را با آن بسنجیم که بمرور انحراف خود را از معیار کم کنیم، در روزگاری که قدرت در دست ما قرار دارد، بمراتب بیشتر از سایر روزگاران به سیره­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیاز داریم.

کلمات امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه که بخشی از آن را سید رضی رحمه الله در نهج‌البلاغه آورده است، در دوران قدرت و حکومت حضرت است نه در دوران تبلیغات یا در دوران خودستایی کردن، بلکه در دورانی است که حضرت حاکم است.

امیرالمؤمنین صلوات الله علیه در همین دورانی که حاکم جامعه اسلامی است کاری انجام داد که معاویه گفت: او هم مردم را گستاخ کرد و هم کار را برای ما سخت کرده است!

این شیوه رفتاری امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.

عرض شد رفتار حیرت‌انگیز و مهربانی بی‌نظیر و آقایی غیر قابل تکرار زین العابدین صلوات ‌الله‌ علیه، مردم را بیچاره می‌کرد؛ البته مواقعی هم هست که از حضرت غضب هم دیده می‌شد! تا جایی که ممکن بود در این مواقع حضرت ایستادگی می‌کرد، البته واضح است که نمی‌گویم امام سجاد سلام الله علیه تقیّه نمی‌کرد، که خود بحث تقیّه از جمله مسائل پیچیده و بسیار مهم است، ولی موضوع بحث ما نیست.

یکی از آثارِ قیام امام حسین علیه السلام در بیان دشمنان

همانطور که می­دانید بنی‌امیه دو شاخه دارد: به شاخه اول بنی‌امیه سَخری یا سفیانی می‌گویند که پسران ابوسفیان، معاویه و یزید و پسر یزید هستند به آن‌ها بنی‌حرب هم گفته می‌شود. به شاخه دوم بنی‌امیه مروانی گویند که مروان و فرزندانش هستند.

مروان بعد از سقوط خانواده سفیانی به حکومت رسید، عبدالملک پسر مروان است، می‌داند چرا این حکومت به دست‌شان رسیده است و چرا حکومت یزید تضعیف شد.

عبدالملک مروان به حجاج می‌گوید: «جَنِّبني‏ دِماءَ اهل هذا البیت‏»[4] اگر قصد کشتن  اهل بیت پیامبر را داری، یا به اسم من نکش یا تعداد کمتری از آن‌ها را بُکش، «فأنّی رَأیتُ بنی حربٍ سُلبوا مُلکَهم لمّا قتلوا الحُسینَ» چون من خودم دیدم بنی‌حرب (شاخه­ی ابوسفیانِ بنی امیّه) حکومت را از دست دادند، «لَمّا قَتَلوا الحُسینَ» زمانی که حسین را کُشتند.

شیعه و سنی موضوع نامه عبدالملک را روایت کرده‌اند.

کسانی که می‌گویند قیام سیّد الشهداء صلوات‌ الله ‌علیه چه آثاری داشته است؟ که البته بحث بسیار مهم و مفصلی است، همین اندازه بدانند که عبدالملک که به حکومت رسید علت به حکومت رسیدن‌ خود را اینگونه بیان می‌کند: یزیدی‌ها به این علّت ساقط شدند که حسین بن علی را به قتل رساندند.

امام‌ سجاد علیه ‌السلام بعد از انتشار این اعلامیه، نامه تشکر به عبدالملک نوشت! زیرا افراد زیادی از اهل ‌بیت علیهم ‌السلام کشته می‌شدند.

اقدام عبدالملک از روی محبت به اهل ‌بیت پیامبر صلوات الله علیه وآله نبود، بلکه بدین علّت بود که نمی‌خواست حکومت خود را از دست بدهد.

کار دیگری که مروانیان کردند اقدام عمر بن ‌عبدالعزیز بود که تصمیم گرفت فدک را امام علیه السلام برگرداند تا بدین وسیله بتواند اصلاحاتی انجام دهند، این‌ها هیچ یک از روی محبّت نبود، بلکه برای حفظ حکومت‌شان بود.

با این وجود امام سجاد صلوات‌ الله‌ علیه برای عبدالملک نامه نوشت و از او تشکر کرد که در نوع خود هم تقیّه‌ بود هم آموزش برای برقراری ارتباط است.

ما باید در این زمینه خیلی کار کنیم، البته متأسفانه تحمل شنیدن هم نداریم، ما هم در بعضی از امور قصدِ بیان نداریم.

در نتیجه حضرت سجّاد سلام الله علیه اهل تقیه بود، امّا اگر جایی فرصت پیش می‌آمد،آ مخصوصاً اوقاتی که یک یا دو نفر اهل و خودی بودند، یا موردی بود که امکان داشت، گاهی حضرت حتّی اقدام عمومی هم می‌کردند.

اهل بیت علیهم السلام موضوع انسجام ما هستند

آنجایی که موضوع ولایت یا برائت مطرح است ما خشم زین العابدین صلوات ‌الله ‌علیه را می‌بینیم.

وقتی ما در این جلسات از رفتار مهربانانه‌ امام سجاد علیه السلام می‌گوییم و فرمایش ایشان مبنی بر اینکه با مردم مهربان باشید را می‌بینیم، آیا به این معناست که با دشمنان اهل بیت هم خوب باشید؟ خیر!

پس موضوع چیست؟ موضوع خود اهل‌بیت علیهم السلام هستند به عبارتی دیگر موضوعِ انسجامِ ما، «اهل‌البیت» است.

هر کسی به هر میزان که با اهل ‌بیت پیامبر اکرم صلی‌ الله ‌علیه ‌و آله‌ و‌ سلم ارتباط دارد، ولو دوستی بدون تبعیّت داشته باشد، ما هم به همان میزان دوستی با او رفتار مهربانانه داریم؛ و هر کسی با علم و آگاهی با دشمنان اهل ‌بیت علیهم ‌السلام ارتباط نزدیک دارد، ما نیز به همان میزان از او فاصله داریم.

البته با کسانی که علم و آگاهی ندارند کاری نداریم.

باید تولی و تبری داشته باشیم وگرنه چوب خدا هم هست… اگر برای قدرت زد و بند کنیم و در این میان مداهنه‌هایی هم صورت بگیرد، هیچ کسی نمی‌تواند موضوع را جمع کند.

ترازِ بیانِ فضیلتِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

حاکم نیشابوری و دیگران نقل کرده‌اند که حضرت سجاد علیه‌ السلام یک مرتبه در حضور «عُروه» پسر زبیر و یک مرتبه در حضور «زُهری» آخوند رسمی و رئیس شرطه‌های بنی‌امیه بسیار شدید برخورد کرد.

در گذشته «زهری» علاقه داشت شاگرد امام سجاد علیه ‌السلام باشد، زمان دیگری به این موضوع خواهم پرداخت که آیا او محب امام بود و بعداً ریزش کرد و ساقط شد یا نفوذی.

این­ها برای اینکه جایگاه حضرت زهرا سلام‌ الله‌ علیها را در جامعه پایین بیاورند روایتی را قریب به این مضمون جعل کردند که از پیامبر نقل کردند «افضَلُ بَناتی زَینَب»،[5] بهترین دختران من زینب است.

همانطور که می­دانید از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم دختران یا دخترخواندگان دیگری غیر از صدیقه طاهره سلام ‌الله ‌علیها نقل شده است، نام­هایی مانند «زینب» و «رقیه» و… ذکر شده است.

عروه بن زبیر و زُهری نیز برای اینکه ذهنیّت جامعه را نسبت به اهل ‌بیت علیهم‌ السلام خراب کنند، در مجالس رسمی حکومتی و تریبون‌های رسمی آخوندهای درباری بنی‌امیه یا جلساتی که پول‌ به حاضرین می‌دادند، باید برای خوشایند حاکم یک‌سری حرف‌ها می‌زدند.

حاکم نیشابوری می‌گوید: بعد از گذشت صدها سال هنوز در زمان ما که قرن چهارم است، هنوز مرسوم است که اگر کسی بخواهد مورد توجه و عنایت حاکمی قرار بگیرد تا امتیازاتی کسب کند، باید به امیرالمؤمنین ‌و فاطمه ‌سلام  ‌الله‌ علیهما توهین کند.

جهاد فقط شمشیر به دست گرفتن نیست، طرف کشته می­‌شود، بعداً مقتول را قاتل، قاتل را مقتول، جلاد را شهید، شهید را جلاد می‌کنند، همه چیز را تحریف می‌کنند، لذا باید برای مردم روایت صحیح هم بماند.

امام ‌سجاد علیه ‌السلام شنیدند «عروه» در مجلسی این روایت را به اسم پیامبر نقل کرده است، «فَانطلق»،[6] حضرت به سراغ عروه رفت و فرمود: این چه حدیثی است که «تَنتَقِصُ فیه حقّ فاطمه» مادر ما را تنقیص می‌کنی؟

درآن روایت نام حضرت زهرا سلام‌ الله ‌علیها نبود، می‌گفت: «افضَلُ بَناتی زَینَب» بهترین دخترم زینب است، منظور دخترخوانده‌ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، اما امام سجاد علیه‌ السلام این را جسارت به صدیقه طاهره سلام ‌الله ‌علیها تلقی کرد.

روش اهل ‌بیت علیهم‌ السلام این بود اگر کسی ائمه را «افضل» نمی‌گفت، توهین تلقی می‌کردند، اگر کسی می‌گفت: فاطمه سلام‌ الله ‌علیها خیلی خوب است، ولی سرور زنان عالم فرد دیگری است، این موضوع را توهین تلقی می‌کردند.

جریانی به ما می‌گفتند اگر شما می‌خواهید از امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه سخن بگویید، نگویید امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه افضل و اشجع است، بگویید: امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه هم خوب است.

اما این کار طبق نص اهل ‌بیت علیهم ‌السلام توهین است.

درواقع باید به او گفت که چرا فهم تو از دین به جایی رسیده است که دیگران را به توهین تشویق می‌کنی؟ کجا درس خوانده‌ای؟ می­خواهی دین را برای چه چیزی خرج کنی؟

پنجاه سال قبل یک بیچاره­ی بدبختی سنگ بنای غلط‌های زیادی را گذاشت و هنوز هم بعضی از دوستان ما، بعضی از مدعیان شش آتشه‌ی انقلاب، خواسته و ناخواسته پیرو او هستند؛ هرچه تلاش کردند تا امام خمینی رضوان الله تعالی علیه راجع ‌به آن فرد یک پیام تسلیت بنویسد، موفق نشدند. لذا حضوری خدمت ایشان آمدند و گفتند: آقا! این فرد طرفداران زیادی دارد، پیامی بنویسید، ایشان اینگونه نوشت: خطاب به این کسانی که به من تسلیت گفتند در «فَقد فلانی»… . حتی نگفت مرحوم فلانی! امام خمینی رضوان الله تعالی علیه که کینه‌توز نبود تا بخواهد به کسی توهین کند، پس موضوع چیز دیگری است.

این جریان یک جریان انحرافی سنگین است که به اقتضای زمان یک روزی با کروات و شش تیغ بودند و امروز با چفیه‌اند، البته همه کسانی که چفیه به گردن‌ دارند اینگونه نیستند.

در نتیجه به اسم انقلاب می‌گوید ترازِ بیان از امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه این است که شما نگویید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه افضل است.

طبق سیره ائمه علیم السلام اگر پایین‌تر بگوییم توهین‌آمیز است.

حضرت سجاد علیه السلام طبق همین سیره اهل‌ بیت علیه السلام فرمود: این چه غلطی است که می‌کنی؟ این چه روایتی است که راجع به مادر ما می‌گویی؟

عروه می‌توانست بگوید من راجع ‌به مادر شما حرفی نزدم! چه اینکه در روایت جعلی‌شان هم به نقل از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم می‌گوید: بهترین دختر من فلانی است و نامی از حضرت زهرا سلام الله نیست.

همین که بگوید بهترین دختر فلانی است، به این معناست که فاطمه ‌زهرا سلام‌ الله‌ علیها بهترین نیست در حالیکه «سیّده­ی نساء اهل الجنه» ایشان است، لذا چنان حضرت خشمگین شد که در جای دیگر فرمود: «تَنتَقِصُ فاطِمَه؟» به مادر ما جسارت می‌کنید؟

عروه عرض کرد: «و اللهِ ما اُحبُّ أنّ لی ما بَینَ المَشرقِ و المَغربِ» اگر مشرق و مغرب، یعنی همه­ی دنیا و هرچه هست را به من بدهند، دوست ندارم «و أنّی أنتَقِصُ فاطِمَه حقّاً هو لها» که به فاطمه زهرا [سلام ‌الله ‌علیها] توهین کنم. این عقب‌نشینی نشان از محبت او نبود.

پسر زبیر به امام سجاد علیه‌ السلام گفت: «و امّا بَعد ذلک فَلَک أن لا أُحَدِّثَ به أبَداً» از این به بعد به احترام شما اینطور نمی‌گویم؛ یعنی همچین غلطی را تکرار نخواهم کرد.

از رفتار حضرت متوجه می‌شویم که حضرت نفرمودند ما که حکومت نداریم، پس ساکت بنشینیم.

حضرت سجاد علیه السلام مبارزه با شمشیر نداشتند، اما در میدان دیگری، مبارزه گسترده فرهنگی کردند.

مبارزات گسترده زین‌العابدین علیه ‌السلام

در ادامه روایتی دیگر از نمونه‌ مبارزات گسترده‌ی فرهنگی حضرت سلام الله را به عرض می‌رسانم که اصل روایت به چند نقل مهم و معتبر در «رجال‌ِ کَشّی» است که اهمیت دارد و رهبر انقلاب هم در کتاب «همرزمان حسین علیه السلام» نقل کرده است، من به جهتی از کتاب «همرزمان حسین سلام الله علیه» رهبر انقلاب حفظه الله نقل می‌کنم.

ممکن است طلبه‌ای مثل من فکر کند جاهایی از کتاب إن‌ قُلت دارد؛ این را عمداً می‌گویم، چون در مباحث علمی باید دقیق بود و مباحث را محققانه پذیرفت.

لذا بی‌جهت عرض نمی‌کنم که کتاب همرزمان حسین کتاب خوب و خواندنی است، با آنکه ممکن است درجاهایی از کتاب حاشیه هم نوشته باشم، البته ممکن است برداشت من اشتباه بوده باشد، زمانی فرصتی پیش آمد و از طریق واسطه‌ای متنی در محضر ایشان نوشتیم.

این کتاب از ده جلسه‌ی سخنرانی رهبر انقلاب نوشته شده است، اگر بخواهند سخنرانی را متن کتاب کنند و آن کتاب خوب و خواندنی شود، کار آسانی نیست.

در بین شیعیان اهل بیت علیهم السلام اهل افغانستان می‌درخشند، ولو گاهی کسی مثل من، قدرشان را نداند و بگوید حضورشان در صف مدافعین حرم به این دلیل است که پول می‌گیرند.

البته در همه‌جا و در هر گروهی خوب و بد هست، ممکن است کسی مانند من بین شما که خوبان هستید باشد، اما بچه‌های افغانستان جان و ناموس‌شان را در راه اهل ‌بیت علیهم ‌السلام می‌دهند.

اوایل دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام فقط سه نفر جزو شیعیان حضرت بودند، به نقلی در قیامت وقتی امام می‌خواهند وارد بهشت شوند این سه نفر، حواریون و اطرافیان حضرت خواهند بود.

یک نفر از این‌ها «ابوخالد کابلی» روحی ‌له‌ الفداء و سلام ‌الله‌ علیه است، یک نفر «جُبیر بن مُطعم» است و یک نفر هم «یحیی بن ام طویل» است. «یحیی بن ام طویل» اهل فتوت و شجاع بود.

به تحقیق، ظاهراً مادر امام سجاد صلوات ‌الله ‌علیه بعد از ولادت حضرت یا هنگام وضع حمل از دنیا رفته است، حضرت سجاد علیه ‌السلام را به دایه سپردند که یک کنیز فرزنددار بود، عرب به کنیز فرزنددار «ام‌ولد» می‌گوید، «یحیی» پسر اوست، «ام طویل» هم دایه‌ی امام سجّاد علیه ‌السلام است.

در روایاتی آمده است که امام سجاد علیه ‌السلام به مادرشان خیلی احترام می‌گذارد، برای بعضی سؤال بود و می‌گفتند: چرا شما با مادرتان هم غذا نمی‌شوید؟ می‌فرمود: می‌ترسم چشم ایشان به لقمه‌ای بیفتد و من قبل از او لقمه‌ را بردارم.

در صحیفه دعایی از امام سجاد علیه السلام  برای پدر و مادر هست که حضرت برای این دایه از خداوند می‌خواهد که «هَيْبَةَ السُّلْطَانِ‏ الْعَسُوف»[7] خدایا! هیبت یک سلطان قَدَر قدرت چطور است؟ من را نسبت به پدر و مادرم اینطور خاشع کن.

پدر امام سجاد علیه السلام «امام» است اما مادرشان این دایه‌ی کنیز است؛ این بزرگواران اینقدر اهل وفا هستند.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما هم نسبت به پدر و مادرمان خاک و خاضع باشیم.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند برای اینکه چشم ما به ولایت اهل ‌بیت علیهم ‌السلام روشن شود، بفهمیم که باید خاک پای پدر و مادرمان باشیم.

یحیی برادر رضاعی یا برادرخوانده حضرت سجاد علیه السلام است و از آن کسانی است که از روز اول پای ‌کار حضرت بوده است، از کودکی با هم بزرگ شده‌اند و بیش از بقیه از حضرت زین العابدین صلوات ‌الله علیه رنگ گرفته است.

در هر زمانی سخنانی هست که خودِ امام نمی‌تواند بیان کند، چون باید جان امام حفظ شود که وظیفه هدایت‌گری انجام شود، ضمن اینکه نباید هدایت بقیه مردم که آگاهی نداشتند بهم بخورد، از جمله اینکه امام زین العابدین صلوات ‌الله ‌علیه نمی‌توانست کلمات زینب کبری سلام‌ الله ‌علیها را شام را در شام بیان کند، بنابراین زین العابدین صلوات‌ الله‌ علیه بیشتر مدح فرمود (که جلسه­ی قبل مواردی را ذکر کردیم) ولی زینب کبری سلام‌ الله‌ علیها کوبنده سخن گفتند.

در دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام سلام الله علیه، برادر خوانده امام «یحیی بن ام طویل» هم اینگونه عمل کرد، البته ادعا نمی‌کنم که امام دستور داد این کار را انجام دهد، ولی بالاخره زیر سایه‌ زین‌العابدین صلوات ‌الله‌ علیه بود و از کودکی با هم بزرگ شده بودند.

روزی «یحیی بن ام طویل» به وسط مسجد رفت و بخشی از آیه 4 سوره مبارکه ممتحنه را که حضرت ابراهیم علیه السلام فرمود، و خدای متعال هم به ما فرموده است که اسوه­ی شما ابراهیم است،‌ چه زمانی؟ آن زمانی که به وسط دشمنان رفت و صدا زد: «كَفَرْنا بِكُم‏» ما به شما کافریم ما یک دین داریم و شما یک دین، «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاء» بین ما و شما دشمنی و بغض و نفرت است چون پلیدی شما آشکار است، «أَبَداً حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّه‏» تا زمانی که ایمان بیاورید.

آنقدر بنی امیه در جامعه ادعا می‌کردند ما اهل ‌بیت پیغمبر هستیم و جامعه این را پذیرفته بود، لذا بعد از سقوط حکومت اموی چهل مرد سالخورده جمع شدند و به سلاطین بنی‌عباس گفتند به خدا ما تا امروز خیال می‌کردیم «ما للخَلیفهِ حِسابٌ و لا کتابٌ» برای خلیفه حساب و کتاب وجود ندارد، چون به هرکاری را به دلخواه خود می‌کند و خدا او را آزاد گذاشته است!

یا فکر می­کردند این­ها اهل بیت پیغمبر هستند.

این روایت را شنیده­اید که پیرمردی آمد به امام سجاد علیه ‌السلام نگاه کرد و نستجیر بالله گفت: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي قَتَلَكُمْ وَ أَهْلَكَكُم‏»[8] الحمدلله که خدا شما را خوار کرد، حضرت دید در این پیرمرد هنوز یک نور هدایت هست، تبلیغات این پیرمرد را بیچاره کرده است، لذا فرمود: ای پیرمرد! آیا قرآن هم خوانده‌ای؟ گفت: خوانده‌ام، من قاری قرآن هستم. سپس نستجیر بالله خاک به دهانم، او هم رو به امام عرضه داشت: مگر شما قرآن می‌‌دانی؟

حضرت فرمود: آیه­ی «قُلْ لا أَسْئَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى»[9] را خوانده‌ای؟ آیه­ی «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا»[10] را خوانده‌ای؟ آیه­ی «وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّه»[11] را خوانده‌ای؟

اینجا دیگر پیرمرد علّت را نپرسید! چون او هم مثل شامیان فکر می‌کرد این کاروان نستجیر بالله کافر حربی‌ هستند!

چون کسی با مسلمان نمی‌جنگید و اسیر نمی‌گرفت، اصلاً مسلمان را نمی‌توان اسیر گرفت و ناموس او را در بازار بچرخانند؛ این­ها خیال کرده بودند این یزیدیان خلفای اسلامی‌اند و با کافران جنگیده‌اند و در جنگ با کفار، اسیر گرفته‌اند.

لذا وقتی پیرمرد ادبیات فصیح و بلیغ امام را دید و متوجه شد حضرت این آیات را حفظ است، لذا وقتی حضرت فرمودند که «ما اهل‌ بیت هستیم»، پیرمرد فهمید فرمایش حضرت درست است، عِمامه را زمین زد و گفت خاک بر سر من!

این­ها فکر می­کردند بنی امیّه اهل بیت پیغمبر هستند، چون خواهرِ معاویه «ام‌حبیبه» همسر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بود و به معاویه «خال‌المؤمنین» می‌گفتند.

گاهی آنقدر مرز حق و باطل بقدری آمیخته و کم‌رنگ می‌شود که حق تشخیص داده نمی‌شود، لذا گاهی لازم است و باید یکی به خط بزند.

یحیی پسر دایه‌ی زین العابدین علیه ‌السلام و فدایی حضرت به وسط مسجد رفت و به تأسی از قرآن کریم بخشی از آیه‌ی چهار سوره‌ی مبارکه ممتحنه را تلاوت کرد.

این موضوع در صفحه 83 کتاب همرزمان حسین علیه ‌السلام هم آمده است.

«كَفَرْنا بِكُم‏» اصلاً دین شما دین نیست! «بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَ الْبَغْضاء ابداً» تا روز قیامت ما با شما دشمن هستیم، «حَتَّى تُؤْمِنُوا بِاللَّه وَحدَه‏».

«یحیی بن ام طویل» را دستگیر کردند و برای اینکه او را از کرده خود پشیمان کنند و در عین حال زجرکش کنند، به همین منظور دو دست و دو پای جناب یحیی را یک به یک قطع کردند تا زجر و درد بیشتری بکشد.

لذا خون‌ها به پای این معارف ریخته شده است تا امروز به ما برسد.

حال حضرت سجاد علیه السلام را ببینید.

و تبلیغات دروغین  بنی‌امیه و اینکه همواره خود را اهل بیت نبی مکرم اسلام صلوات الله علیه و آله معرفی می‌کردند، به قدری مردم شام را فریفته بود که بعد از واقعه عاشورا وقتی کاروان اسرا به شام رسید.

نقل شده است که؛ ابتدا یک دست جناب یحیی را قطع کردند تا ببینند پشیمان می‌شود یا نه، بعد دست دوم را هم قطع کردند بعد پای راست و سپس پای چپ را بریدند. اگر دو دست فرد را با هم قطع کنند، یک بار درد می‌کشد ولی خواستند به او زجر فراوانی دهند که خیلی‌ها با کمتر از این به غلط کردن می‌افتادند.

مواجهه ابوحمزه با امام سجاد خارج از کوفه

قدیم‌ها کوفه بزرگ بود و نجف یک قریه‌ای محسوب می‌شد بعد که قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه آشکار شد، نجف توسعه پیدا کرد و کوفه کوچک‌تر از نجف شد. مثل ری و تهران.

ابوحمزه ثمالی اهل کوفه بود، می‌گوید: روزی بیرون کوفه رفته بودم ولی به نجف نرسیده بودم که یک آقایی را دیدم که یک غلام سیاه و یک ناقه‌ی شتر همراهش بود، با هیبت عجیبی که داشت روی خود را پوشانده بود.

هیبت عجیب! ابوحمزه اهل عبادت است و اولیای خدا از دور هم نور را می‌فهمند ولی می‌گوید نشناختم و رفتم نزدیک‌تر «فَدَنَوْتُ مِنْهُ لِأَسْمَعَ‏ مَا يَقُول‏»[12] ببینم چه می‌گوید.

همواره این سؤال بوده است مبنی بر اینکه قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه در کجا قرار دارد؟ بر اساس این موضوع، غیر شیعه توهین‌های زیادی به ما کردند، اینجا نمی‌خواهم در این مورد چیزی بیان کنم.

علمای ما برای اثبات مکان قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه کتاب‌ها و مطالب زیادی دارند، از جمله کتاب «فرحه‌ الغریِ» صاحب این کتاب سید عبدالکریم فرزند سید الفقها و ربانیین، سید احمد است، سید احمد  فقیه و رئیس شیعه زمان خود است، علامه حلّی از شاگردان ایشان است.

قدما وقتی در فقه می‌گفتند: «قال سید» یعنی سید احمد. سیّد احمد برادر سید علی صاحب لهوف و اقبال و … است، صاحب اقبال به معنویّت و سید احمد به فقاهت مشهورتر است.

غَریِ به آن منطقه‌ای گویند که قبر مبارک حضرت امیرالمؤمنین صلوات‌ الله‌ علیه است. کتاب «فرحه‌ الغریِ» کتاب خیلی خواندنی است.

علامه مجلسی که فدایش بشوم و دعا می‌کنم که خدای متعال علمایی همچون علامه مجلسی و علامه طباطبائی را زیاد کند، در اوج اقتدار علمی بودند ولی برای عوام کتاب می‌نوشتند.

علامه مجلسی با آن عظمتی که دارند کتاب «فرحه ‌الغری» را به فارسی ترجمه کرده است، ایشان مترجم  نیست بلکه شیخ‌الاسلام است، ولی کتاب سیّد عبدالکریم بن احمد از خاندان ابن طاووس را برای عموم مردم ترجمه کرده است. اکنون ترجمه‌ ایشان چاپ شده است و عربی‌ آن هم در دسترس هست.

این خاندان 700 سال پیش از دنیا رفته‌اند ولی به واسطه آثارشان در سحرها و در مجالس بیان فضیلت‌های امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه شریک‌اند.

خدایا! ما را هم در مجالس ذکر و عبادت 700 سال بعد شریک کن، در راه محبّت امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه یک کاری هم به دست ما بده، تا یک قدمی با پاهای ناقابل و زبان الکن و دست ناقابل و جیب خالی و اراده ضعیف مان بتوانیم انجام دهیم.

او می­گوید جلو رفتم تا ببینم این آقا که اینقدر هیبت دارد چه می­گوید، دیدم در حال گفتن این جملات است «إِلَهِي إِنْ كَانَ قَدْ عَصَيْتُك‏» خدایا! اگر من تو را نافرمانی کردم «فَإِنِّي قَدْ أَطَعْتُكَ فِي أَحَبِّ الْأَشْيَاءِ إِلَيْك‏» امّا یک اطاعتی کردم که به آن امید دارم، که آن چیست؟ «الْإِقْرَارِ بِوَحْدَانِيَّتِك‏»…   خود ابوحمزه خِریط‌ فن است و از زُهاد مشهور و عبّاد معروف کوفه است، کوفه هم یعنی مرکز تشیع؛ او متعجب و حیرت زده است و می‌خواهد ببیند او کیست، چون این حال را ندیده‌ است و این‌طور حرف زدن را هم در کسی ندیده بود.

ان شاء الله خدا روزی کند که ما هم بتوانیم حال بندگان خوب خدا را ببینیم.

جناب ابوحمزه می‌گوید: حال این آقا را دیدم، جلوتر رفتم «فَتَبِعْتُهُ إِلَى مُنَاخِ الْكُوفَة» پشت سرش ایشان راه افتادم، «فَوَجَدْتُ عَبْداً أَسْوَدَ مَعَهُ نَجِيبٌ وَ نَاقَة» یک بنده­ی سیاه لاغری دنبال او بود و یک ناقه‌ای داشت، گفتم: غلام! «مَن الرجل» این مرد کیست؟

بَه‌بَه به معرفت این غلام، در پاسخ گفت: «أَ وَ تَخْفَى عَلَيْكَ شَمَائِلُه؟‏» نشناختی؟! در عصر ما چه کسی ‌می‌تواند اینگونه عبادت کند؟ که تو می‌گویی ایشان چه کسی است؟

در ذهن ابوحمزه نبود، چون امام سجاد سلام الله علیه در مدینه بودند اما آن روز برای زیارت آمده است.

آن غلام گفت: «هُوَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْن‏»، ابوحمزه می‌گوید «فَأَكْبَبْتُ عَلَى قَدَمَيْه‏» خودم را روی پای حضرت انداختم، «أُقَبِّلُهَا» پای حضرت را بوسیدم، حضرت سر مرا بلند کرد و فرمود: این کار را نکن، سجده فقط برای خداست.

البته او سجده نکرده بود، بلکه حضرت می‌دانند بعداً بهتان‌هایی به شیعیان خواهند زد، لذا جلوگیری می‌کنند.

خدایا! آیا می‌شود روزی ما هم باشد امام زمان ارواحنا فداه را ببینیم و بعد خود حضرت سؤال در دهان ما بگذارد؟!

امام سجاد علیه السلام فرمود به من بگو: «یا ابا حمزه قُل یا بنَ رَسولِ الله» ای پسر رسول خدا «مَا أَقْدَمَكَ إِلَيْنَا» چطور اینجا تشریف آورده‌اید؟

توجه داشته باشید که آن ایام  قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات‌ الله‌ علیه مخفی است.

ابوحمزه می­گوید عرض کردم: آقاجان! چرا اینجا تشریف آوردید؟

حضرت سجاد علیه السلام فرمود: دیدم چیزی را که «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِيهِ مِنَ الْفَضْل‏» اگر مردم بدانند چه گنج معنوی آنجا هست، «لَأَتَوْهُ وَ لَوْ حَبْواً» می‌روند ولو اینکه با صورت بروند، ولو اینکه با دست بروند، کسانی که پا ندارند خود را بِکِشند و بروند.

یعنی به کجا آمده‌اید؟ «هَلْ لَكَ أَنْ تَزُورَ مَعِي قَبْرَ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ» می‌آیی با هم برویم قبر جدم را زیارت کنیم؟ «قُلْتُ أَجَل‏» گفت: فدایت شوم بله!

در سایه ناقه‌ی آقا حرکت کردیم، «يُحَدِّثُنِي حَتَّى أَتَيْنَا الْغَرِيَّيْن‏» در مسیر آقا برای من صحبت می­کرد.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند اشراقی شود که ما هم بفهمیم که به خود حضرت قسم امام زمان ارواحنا فداه بیشتر دوست دارند با ما حرف بزنند، تا ما با ایشان. ما با اعمالمان مدام دوری می‌کنیم.

«يُحَدِّثُنِي حَتَّى أَتَيْنَا الْغَرِيَّيْن‏» در مسیر آقا برای من صحبت می­کرد… توجّه کنید که اهل ‌بیت علیهم ‌السلام اینطور نیستند که زیاد صحبت کنند…

«وَ هِيَ بُقْعَةٌ بَيْضَاء» دیدم یک بقعه‌ی سفیدی است که نور افشانی می‌کند، آقا پیاده شد، «مَرَّغَ خَدَّيْهِ عَلَيْهَا» دیدم صورت به دیوارهایش می‌کشد. بعد فرمود: «يَا أَبَا حَمْزَةَ هَذَا قَبْرُ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب‏» این قبر جدّ من علی ابن ابی طالب علیه ‌السلام است. بعد حضرت این زیارت معروف را خواندند.

صلوات بر امیرالمؤمنین صلوات الله علیه

جلسه قبل وعده داده بودم قسمتی از این زیارت را در این جلسه بخوانم، بعد از اینکه من از دنیا رفتم، این را زیاد بخوانید.

این صلواتی برای امیرالمؤمنین صلوات‌ الله‌ علیه است که خوب است انسان که آن را حفظ کنیم.

ابوحمزه می‌گوید امام سجاد سلام الله رو به قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه کرد و عرض کرد: «السَّلَامُ عَلَى اسْمِ اللَّهِ الرَّضِي‏»[13] سلام بر نام پسندیده­ی خدا «وَ وَجْهِهِ الْمُضِي‏ء» چهره درخشان خداوند «وَ جَنْبِهِ الْعلیِ وَ صِرَاطِهِ السَّوِي‏»…

از این نوع بیان معلوم است که امام سجاد می‌خواهد انسان اهل آن را با گنج عالم آشنا کند.

نقل است که «فَغَضِبَ‏ ثُمَ‏ جَلَس‏»[14] حضرت از خشم جابه‌جا شد و فرمود «ثُمَّ قَالَ سَارَ وَ اللَّهِ فِيهِمْ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ ص يَوْمَ الْفَتْح‏» به سیره پیامبر اکرم صلی ‌الله علیه و آله و سلم در روز فتح مکّه عمل کرد.

همین اندازه کافی است و برای وقت دیگری باشد.

امام زین‌العابدین در زیارت امیرالمؤمنین علیهما السلام

از این نقل بالاتر را شهید اول در کتاب المزار خود نقل کرده است که زیارت‌نامه است.

شهید اول سال 786هجری  تقریباً 660 سال پیش از دنیا رفته است با تهمت و بهتان او را به شهادت رساندند.

اگر بخواهم بگویم چه بهتان‌هایی به ایشان زده­اند جگرها می‌سوزد. بخاطر اینکه او شیعه‌ امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه بود، تقریباً ششصد و شصت سال قبل او را به بدترین شکل کشتند.

ما امشب از شما یاد می‌کنیم و شما هم ما را آنجا یاد کنید.

ایشان کتابی به اسم «المزار» دارد که مجموعه‌ای از زیارت‌نامه‌ها است، شهید اول افقه فقهاء شیعه­ی است که با چه بهتان‌هایی او را به نامردی کشتند.

بعضی از این آقایان غیر شیعه خیلی ادعا دارند ولی خیلی کذّابند. گفتند ما شهید اول را به این دلیل کشتیم که می‌گفت: شراب خواری اشکالی ندارد!!!

اما ما می‌گوییم: شهید این همه کتاب فقهی دارد، حدّ بر شراب‌خوار دارد بی‌انصاف!!!

اگر می­خواهید دروغ هم بگویید، کتاب‌های ایشان هست! کتاب لمعه­ی ایشان را طلبه‌ها می‌خوانند! اگر در لمعه هست، کجای این کتاب است؟ یعنی دروغ اینقدر بزرگ بود.‌

این دروغ‌های بزرگ نشان می‌دهد که چه دروغ‌هایی را به اهل ‌بیت علیهم‌ السلام می‌بستند.

من سربسته به شما بگویم که ان شاء الله خدای متعال روزیمان کند یک شب خواب ببینیم حضرت سجاد علیه ‌السلام را  که از قبر مبارک حضرت امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه زیارت می‌کنند.

شهید اول در المزار این زیارتنامه را نقل کرده است و امام باقر علیه‌ السلام حال امام سجاد علیه ‌السلام را بیان فرموده است.

حضرت باقر علیه‌ السلام می‌فرماید: «مَضَيْتُ‏ مَعَ‏ وَالِدِي‏ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْن‏»[15] با پدرم علی بن‌ حسین عع از مدینه «إِلَى قَبْرِ جَدِّي أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ علیه السلام بِالنَّجَف‏» به نجف رفتیم، «فَوَقَفَ عَلَيْه‏» آقا ایستاد، «ثُمَّ بَكَى‏»، همینکه زین‌العابدین صلوات ‌الله ‌علیه قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه را که دیدند، شروع کردند به گریه کردن و گفت…

از اینجا به بعد هر چه می‌گویم عبادت است، هر یک جمله‌ آن یک فضیلت از امیرالمؤمنین صلوات‌ الله‌ علیه است که امام سجاد علیه‌ السلام در زیارت خوانده است. وقت سحر باید عبادت کرد.

ان ‌شاء الله ما را امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه زائر خودشان قبول کند. به کرمتان یک زیارت در معیّت زین‌العابدین صلوات‌ الله‌ علیه برای ما بنویسید.

امام باقر فرمودند امام سجاد صلوات ‌الله‌ علیه رو به قبر حضرت امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه ایستاد در حالی که اشک‌ریزان بود صدا زد: «السَّلَامُ عَلَى أَبِي الْأَئِمَّة» سلام بر پدر امامان، «وَ خَلِيلِ النُّبُوَّة» رفیق نبوت، «وَ الْمَخْصُوصِ بِالْأُخُوَّة» کسی که تنها او برادر پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله و سلم بود.

اگر قرار باشد عنوان برادری را برای کسی «فضیلت» بگویند، معلوم است که این برادری از یک مادر نبوده است.

حتی ابن تیمیه هم می‌فهمد که وقتی تنها یک نفر برای پیامبر اکرم صلی ‌الله علیه و آله و سلم برادر باشد، یعنی کسی که از همه بیشتر شبیه پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله و سلم است.

ابوتمام هزار و صد سال قبل می‌گوید: «اخوه اذا عُدَّ الفَخارُ و صِهرُه» برادر و داماد پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله و سلم بود، «فَلا مِثلُه اخٌ و لا مِثلُه صِهر» تاریخ دیگر نه چنین برادری و نه چنین دامادی به خود دیده است.

«السَّلَامُ عَلَى يَعْسُوبِ الْإِيمَانِ وَ مِيزَانِ الْأَعْمَال‏»، امام سجاد صلوات‌ الله‌ علیه هم میزان اعمال خودشان را حضرت امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه می‌داند، «وَ سَيْفِ ذِي الْجَلَال‏» شمشیر خدا…

از ابوتمام هزار و صد یا دویست سال قبل از دنیا رفته است، در مورد امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه می‌گوید: «هو السَیفُ سَیفِ اللهِ فی کلِّ مَشهَدٍ» علی در همه‌ی جنگ‌ها شمشیر خدا بود «و سَیفُ الرسولِ لا ددانٌ و لا دَثر» و شمشیر پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم که نه زنگ زد و نه غبار گرفت.‌

یک سکولار تونسی غیرشیعه می‌گوید: ما خیال می‌کردیم امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه که بعد از پیامبر اکرم صلی ‌الله علیه و آله و سلم بیست و پنج سال خانه‌نشین بود و نجنگید….

در جنگ جمل دو چهره از علی [علیه السلام] دیدیم، یک چهره «علیٌ الشجاع»، دیدیم وقتی از میمنه می‌رفت، از میسره بیرون می‌آمد، ما این قدرت علی صلوات ‌الله‌ علیه را دیدیم…

جمعیّت اینجا را با افراد یک لشگر مقایسه کنید، قبول دارید که خیلی تفاوت دارد، در جنگِ با اسلحه، همه با یکدیگر حرکت کنند، کسی نمی‌تواند مقاومت کند، یا زیر دست و پا می‌ماند و یا باید با جمع جابه‌جا شوند، یا تصور کنید در اینجا همه به سمت درب می‌روند، یک نفر از میان جمع بخواهد خلاف حرکت بقیه افراد برود، چه اتفاقی خواهد افتاد؟

فردی در میان جنگ برای امیرالمؤمنین صلوات‌ الله‌ علیه پیغام آورد، سپس گفت: اگر بروم، دوباره شما را کجا ببینم؟ حضرت سلام الله فرمود: من اینجا هستم! خودِ من صف‌ها را جابه‌جا می‌کنم، خودم که جابه‌جا نمی‌شوم!

«هو السَیفُ سَیفِ اللهِ فی کلِّ مَشهَدٍ *** و سَیفُ الرسولِ لا ددانٌ و لا دَثر»… شمشیری که زنگ نمی‌زند.

این فرد تونسی در ادامه می‌گوید: یک چیز عجیب دیگر هم دیدیم، آن هم «علیٌ الحلیم» بود، علی بردبار و علی صبور. کسانی را در جمل بخشید که می‌دانست اگر لحظه‌ای غافل شود، او را تکه تکه می‌کنند.

امام سجاد صلوات ‌الله ‌علیه عرض می‌کند به امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه «وَ سَيْفِ ذِي الْجَلَالِ السَّلَامُ عَلَى صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ عِلْمِ النَّبِيِّينَ الْحَاكِمِ فِي يَوْمِ الدِّين‏»، ما خیالمان راحت است که تو حاکمی.

ابن ابی‌الحدید می‌گوید: اگر بخواهم خودم را به شما نشان دهم چه اوصافی را به شما بگویم؟ «أ أقولُ فیک سُمَیدَعٌ»  بگویم تو آقایی، بزرگی، شجاعی… این­ها چه هستند؟ تو به همه‌ی این اوصاف آبرو داده‌ای، بلکه می‌گویم «بَل انتَ فی یَوم القیامهِ حاکم» تو حاکم روز قیامت هستی. «فی العالمینِ و شافِعٌ و مُشَفّع» صاحب ما هستی. «و الیه فی یَومِ المَعادِ حِسابُنا» سرانجام کار ما با توست.

این نیست که یک شاعر بگوید، بلکه او از امام سجاد صلوات ‌الله‌ علیه آموخته­اند که فرمود: «الْحَاكِمِ فِي يَوْمِ الدِّين‏»…

اینجا حکومت او را غصب کردید، ولی در قیامت برای جهنم نرفتن‌ گدای همین حاکم‌‌ هستید! «الْحَاكِمِ فِي يَوْمِ الدِّينِ السَّلَامُ عَلَى شَجَرَةِ التَّقْوَى السَّلَامُ عَلَى حُجَّةِ اللَّهِ الْبَالِغَةِ وَ نِعْمَتِهِ السَّابِغَة» نعمت فراوان خدا «وَ نِقْمَتِهِ الدَّامِغَة» و عذاب خدا.

«أَرْحَمُ‏ الرَّاحِمِينَ‏ فِي‏ مَوْضِعِ‏ الْعَفْوِ وَ الرَّحْمَةِ وَ أَشَدُّ الْمُعَاقِبِينَ فِي مَوْضِعِ النَّكَالِ وَ النَّقِمَة»[16]

این­ها را خواند و چند عبارت دیگر هم گفت.

شاید  باید خداوند یک سنسور یا نرم‌افزاری در امثال من تعبیه می‌کرد که همینکه می‌خواهند اسم مبارک حضرت فاطمه سلام ‌الله ‌علیها و امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه را ببرند، لال می‌شدند؛ آقایی کرده است و اجازه داده است.

اگر آن مناجات الذاکرین برای امام سجاد صلوات‌ الله‌ علیه باشد، به خدا عرض کرد: «مِنْ‏ أَعْظَمِ‏ النِّعَمِ‏ عَلَيْنَا»[17] از بزرگ‌ترین نعمت‌های تو به ما «جَرْيَانُ ذِكْرِكَ عَلَى أَلْسِنَتِنَا» این است که اجازه می‌دهی اسم تو را ببریم.

ما چه کسی هستیم که اسم شما را ببریم؟

«به حشر هم که برانی مرا ز خویش هنوز *** از این که نام تو بردم، به تو بدهکارم».

چون نتوانستم اسم تو را درست بگویم، بی‌ادبی بود که کسی مثل من اسم شما را بیاورد.

قرآن کریم می­فرماید اگر آن قذارات را خوردی، «لا تَقْرَبُوا الصَّلاةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى‏»[18]… من که قذارات خودم را می‌فهمم…

مقام امیرالمؤمنین نزد سایر ائمه علیهم ‌السلام

ما باید بدانیم که اگر یکایک ائمه علیهم‌ السلام را کنار قبرامیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه می‌بردند، چطور ضجه می‌زدند و دستشان را به سمت حضرت دراز می‌کردند. آن موقع می‌فهمیدیم چه گنجی را به ما هم داده‌اند.

حضرت سجاد سلام الله به امیرالمؤمنین عرض کردند: «أَنْتَ وَسِيلَتِي إِلَى اللَّه‏» وسیله من برای تقرب به خدا تو هستی، «وَ ذَرِيعَتِي وَ لِيَ حَقُّ مُوَالاتِي‏» من حقی ندارم نسبت به تو، جز اینکه تو را دوست دارم، بالاخره من را هم جزو محبان خودت حساب کن…

زین‌العابدین صلوات ‌الله ‌علیه به امیرالمؤمنین عرض می‌کند: «وَ لِيَ حَقُّ مُوَالاتِي وَ تَأْمِيلِي‏ فَكُنْ لِي شَفِيعِي إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَل‏» شفیع من باش!

حضرت سجاد سلام الله علیه طلبِ شفاعت می‌کند، چون شفاعت فقط برای جهنم نرفتن نیست، برای ارتقاء و ثبات قدم هم است.

از مرجع تقلید و عظیم‌الشأن و شیخ زاهدان نجف و از زمره‌ی شاگردان مهم سیّد بحرالعلوم رضوان الله علیه، که دو بیت از شعر ایشان را کنار ورودی قبر امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه در حرم هم نوشته‌اند، نقل است که: «کلُّ قَومٍ تَوَسَّلت بِنَبِیٌّ *** وَ بِهِ قَد تَوسَّلت أنبِیَاء» هر قومی برای اینکه دستشان را بگیرند، گدای یک نبی است، تا شاهد اعمال‌شان باشند و شفاعت‌شان کنند، اما «بِه» یعنی به امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه «تَوسَّلت انبیاء»… قیامت دست انبیاء دست به سمت اوست، «وَ بِهِ الرُّسلُ» و به برکت او رسولان «کلَّ ما اشتَدَّ أمرٌ» اگر گرفتار شوند «دَعَوُا اللهَ فَاستَجَابَ دُعَاهَا» به اسم او دعا می‌کنند.

آن زیارت را در روز ولادت پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله و سلم بخوانید که می‌گوید: سلام خدا بر تو که به برکت تو کشتی نوح با امان و امنیّت نشست.

این حالت فقط برای زین‌العابدین صلوات ‌الله‌ علیه نیست.

وقتی امام ‌هادی روحی ‌له‌ الفداء برای زیارت قبر مبارک امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه در روز عید غدیر آمده بود به امیرالمؤمنین نگاه کرد…

قرآن می‌فرماید: «لَوْ أَرادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّة»،[19] عبارت عُده یعنی چه؟ به عنوان مثال اگر کسی می‌خواست سفر برود بار و بُنِه‌ی خود را برمی‌داشت، اگر شما هم بخواهید از این شهر به شهر دیگری بروید که هزار کیلومتر فاصله دارد چه چیزی با خودت می‌برید؟ مسلماً خانه‌ را نمی­برید بلکه بعضی وسایل را هم می‌فروشید و نقد می‌کنید، آن وسایلی که مهم است را می‌برید به این بخش مهم «عُدّه» می‌گویند.

امام ‌هادی علیه ‌السلام کنار قبر امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه عرض کرد: «مَوْلَايَ أَنْتَ الْحُجَّةُ عَلَى الْعِبَاد … وَ الْعُدَّةُ لِلْمَعَاد»،[20] مولای من! تو همه‌ی دار و ندار من در قیامت هستید.

امام هادی علیه ‌السلام می‌فرماید من فکر می‌کنم در قیامت هیچ چیزی بجز تو ندارم!

ببینید چقدر بر سر ما منّت گذاشته‌اند، آن هم منّت عُظمی، که ما هم همین عبارت‌ها را می‌گوییم.

ان شاء الله خدا عابد تبریزی را رحمت کند، من ندیده­ام کسی تابحال اینطور بگوید… اصلاً دوست دارم بدانم جایگاه عابد در قیامت چگونه است؛ او می‌گوید: یا امیرالمؤمنین! شما بر دشمنانت هم منّت گذاشتید، بر هر بنی‌بشری منّت گذاشتید، «ای کعبه ز فیض نقش پایت *** بر اهل جهان مَطاف و مسجود»، شما آمدی و در کعبه پا گذاشتی، آن خانه حرمت و تشریف و شرافت پیدا کرد، مطاف و مسجود شد.

این مضمون در روایت هم هست، «السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَنْ شُرِّفَتْ‏ بِهِ‏ مَكَّةُ وَ مِنًى»،[21] یعنی به مکه و منا شرافت بخشید.

«ای کعبه ز فیض نقش پایت *** بر اهل جهان مَطاف و مسجود»… چند بیت دیگر هم هست تا به این یک مصرع می‌رسد و می‌گوید: «تشریف جهان آدمی را»، برای اینکه به جهان آدمیّت شرافت بدهید…

جهان آدمیّت یعنی مسلمان و مسیحی و بودایی و… ما در آدمیّت هم ‌جنس امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه هستیم، «إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُم‏»،[22] شما که به جلوه‌ی آدم در این دنیا وارد شدید بر همه عالم منّت گذاشتید.

«تشریف جهان آدمی را» برای شرافت بخشیدن به جهان آدمیّت «در کوْن قدم زدی زهی جود» به همه بخشیدی…

این عبارت‌ها ادامه دارد اما مجال اندک است…

ضرورت سعه‌صدر در مسیر کمال و قرب الهی

ممکن است برای هرکسی در زندگی پیش نیامده باشد که جمعیّت فراوانی در یک لحظه به او بهتان بزنند و دروغ ببندند، ضمن اینکه اگر دشمن‌ها دروغ بگویند آنقدر دردناک نیست که دوستان دروغ بگویند.

شاید من اندازه­ای بیشتر از شما در این زمینه تجربه داشته باشم.

الحمدلله تا امروز منبر را جهت دفاع از خودم خراب نکرده‌ام و الان هم نمی‌خواهم این کار را بکنم، ولی تجربه­ی این موضوع را دارم که ناگهان دو هزار نفر دروغی به آدم می‌بندند، اگر بخواهیم دفاع کنیم که اینگونه نیست…

اگر خودی‌ها بگویند، جگر انسان آتش می‌گیرد.

همیشه یکی از دعاهای من در حرم امیرالمؤمنین و امام رضا صلوات‌ الله‌ علیهما این است که به ما سعه ‌صدر بدهید تا بتوانیم تحمل کنیم.

در روزگار ما به دو نفر از غیرمعصومین خیلی تهمت‌ زذند و تا زنده بودند کسی قدرشان را نمی‌دانست. یکی از آن دو «ع ص» یا علی صفایی حائری است، تقریباً امروز هر کسی را می‌شناسم  که کاری در کارهای تربیتی دارد و تقریباً موفق است، ارتباط مستقیم یا غیر مستقیم با «ع ص» یا کتاب‌ها یا شاگردان او داشته است، اما در زمان حیات او کاری کرده بودند که کسی نتواند بر سر سفره‌ی ایشان بنشیند؛ چه کسانی به او نسبت‌های ناروا زدند؟ ریش‌دارها و دینداران!

نفر دوم شهید بروجردی روحی ‌له‌ الفداء است کسی که مسیح‌ کردستان است. کسی که گزینه فرماندهی کل سپاه بود، سرانجام مثل سرباز صفر جان داد.

همیشه از خدا می‌خواستم ما هم مثل این افراد باشیم، چون این بزرگواران بی­وقفه کار می‌کردند‍‌‌ و برایشان مهم نبود دیگران چه می‌گویند.

این همه به امیرالمؤمنین صلوات‌ الله ‌علیه ناسزا می­گفتند و می‌کوبیدند، حضرت می‌فرمود اگر از آن علی که «لَوْ كُشِفَ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ‏ يَقِيناً»[23] علم نمی‌خواهند، چاه می‌کَنَم و آب‌ آن‌ها را وقف می‌کنم، این‌ها که به حج می‌روند استفاده کنند.

یعنی کار را تعطیل نمی‌کردند.

این ایام فیلمی به اسم «غریب» هست که گوشه‌ای از زندگی شهید بروجردی را به تصویر کشیده است. اقل، این است که این فیلم اندازه آشغال‌های مبتذل دیده شود.

ان شاء الله خدا به همه ما غیرت بدهد تا کسانی را که در این دوران از این کارها می‌سازند را تشویق کنیم. ببینیم یک آدمی چهل سال قبل کجا درس گرفته است که این شخص همه بیچاره‌ی خدمت به مسلمین است با وجود اینکه او را تخریب می­کنند یا فحاشی می‌کنند و بهتان می‌زنند؟!

ان شاء الله خدا به ما سعه‌ی‌ صدر بدهد و این نور نگاه را به ما هم عطا کند.

امیدوارم ان شاء الله مدتی که این فیلم را می‌بینید جزو عمرتان حساب نشود.

اگر شیعه هستیم باید همچون ائمه علیهم السلام، خود را آماده این ابتلائات کنیم، چنانکه بعضی از اقوام امام سجاد علیه ‌السلام هم با او بد بودند.

بسیاری از اوقات به دلیل خیلی خوب بودن فرد است که با او بد می‌شوند چراکه نمی‌توانند تحمل کنند.

اما افرادی هم بودند که تحمل دیدن خوبی دیگران داشتند؛ علی بن جعفر پسر امام صادق صلوات ‌الله ‌علیه  پیرمرد هشتاد یا نود ساله‌‌ای بود، وقتی امام جواد علیه ‌السلام شش یا هفت  ساله بودند، آن زمان آقا امام جواد سلام الله امام بودند وقتی علی بن جعفر حضرت جواد علیه ‌السلام را می‌دید چنان  به سمت حضرت می‌دوید که عمامه‌ از سرش می‌افتاد، آنچنان احترام برای امام جواد سلام الله قائل بود که کفش حضرت را جفت می‌کرد.

دیگران می‌گفتند: شما عموی پدر ایشان هستید! اگر ادعای امامت کنید همه قبول می‌کنند، در جواب می‌گفت: من چکار کنم که خدا این ریش سفید را قبول ندارد و این آقا، امامِ بر حق است.

ان شاء الله خدا به ما سعه‌ی صدر بدهد تا خوبی خوبان را ببینیم.

«كَانَ‏ لَهُ‏ ابْنُ‏ عَم‏»[24] امام سجاد علیه ‌السلام پسرعمویی داشتند، یا از فرزندان امام حسن مجتبی صلوات ‌الله ‌علیه بود یا فرزند یکی دیگر از برادران سید الشهداء صلوات‌ الله ‌علیه بود، این پسر عمو با امام سجاد خوب نبود و به حضرت هتاکی می‌کرد و حضرت این موضوع را می‌دانستند.

امام «يَأْتِيهِ بِاللَّيْلِ مُتَنَكِّرا» شبها با روی پوشیده برای او «فَيُنَاوِلُهُ شَيْئاً مِنَ الدَّنَانِير» طلا می‌آورد، حضرت روی مبارک خود را می‌پوشاندند برای اینکه  شناسایی نشوند و این کار مخفیانه باشد و نیز اگر خودشان را معرفی می‌کردند، پسر عموی هتاک‌شان ‌ کمک حضرت را نمی‌پذیرفت.

لذا حضرت بی توجه به رفتار توهین‌آمیز پسر عمویشان به او کمک می‌کردند.

این آموزه‌ی حضرت زین العابدین سلام الله است که اگر به فقیری که می‌دانید فقیر است اما به شما فحش می‌دهد کمک کنید مرد هستید، وگرنه به فقیری که تعریف و تمجید می‌کند کمک کنید هنر نیست، او بخواهید به او که می‌گوید: ارباب، مهندس، دکتر، خاک پایت هستیم کمک کنید باید پول زیادی بابت این تمجیدها بدهید.

حضرت شبانه می‌رفتند، «مُتَنَكِّرا» با روی پوشیده و به او پول می‌دادند، او هم می‌گفت: دریغ از این که «لَكِنَّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ لَا يُوَاصِلُنِي‏» علی بن حسین به ما سری نمی­زند! و دعا می‌کرد خدا به او جزای خیر ندهد!!!

راوی می‌گوید حضرت می‌شنیدند و تحمل می‌کردند، «يَصْبِرُ عَلَيْه‏» صبر می‌کردند، «وَ لَا يَعْرِفُهُ بِنَفْسِه‏» اما خودشان را معرفی نمی‌کردند، «فَلَمَّا مَاتَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ» وقتی حضرت سجاد صلوات ‌الله ‌علیه از دنیا رفت، او فهمید آن ناشناسی که هرشب برایش پول می‌آورد امام سجاد صلوات ‌الله‌ علیه بوده‌اند، اما او به ایشان هتاکی می‌کرده است.

بعد از آن بر سر مزار مبارک امام سجاد علیه‌ السلام می‌نشست و گریه می‌کرد!

این کار فایده­ای ندارد!

هنگامی که «ع ص» از دنیا رفت، امثال بروجردی ها رفتند، بعداً یک عده بروند سر قبرشان و حلالیت هم بطلبند دیگر فایده‌ای ندارد.

لذا تا کسی زجر نکشد سیر صعودی نخواهد داشت. همه این فشارها برای آن­ها خیر بود و به نفعشان بود، بروجردی رضوان الله در سِمَت فرمانده بمیرد یا سرباز باشد، برای خودش تفاوتی نمی‌کند، ان شاء الله ما در پیشگاه خدا آدم حساب شویم، وگرنه یک لشگر از او محروم شدند.

روضه و توسل به حضرت علی اکبر علیه السلام

هرچه ما امروز به امام سجاد صلوات ‌الله‌ علیه محبت پیدا کرده‌ایم، همه را مدیون حضرت علی اکبر علیه‌ السلام هستید.

اگر قرار بود یک دهم این چیزهایی که درباره امام سجاد صلوات ‌الله ‌علیه گفته شده است را دشمن در کربلا بداند، ایشان را زنده نمی­گذاشتند.

امام سجاد صلوات ‌الله ‌علیه به اذن الهی در خفا هستند، بیمار هم هستند و درد شدیدی دارند، ضمن اینکه نمی­شود هر کسی را بجای ایشان معرفی کنند، اگر امثال مرا معرفی کنند، قبای تن ایشان در تن امثال ما خیلی عظیم است، ما هیچ ربطی به ایشان نداریم.

نمی­شود جناب حبیب یا جناب عابس یا جناب زهیر بن قین را بجای امام سجاد علیه السلام معرفی کنند، لذا باید به تحقیق جناب علی اکبر صلوات ‌الله ‌علیه، پسر بزرگ سیّدالشهداء صلوات ‌الله ‌علیه معرفی می‌شدند.

ایشان خیلی آقا و عظیم‌الشأن بودند، به اذن الهی عمداً تلألو هم داشتند، برای اینکه ذهن‌ها به سمت این آقا برود تا وقتی که به شهادت رسیدند، خیال دشمن راحت شود که امام بعدی را هم کشته است.

لذا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه به صورت ایذایی به دشمن گرا داد.

حمله­ی ایذایی چیست؟ یعنی یک حمله بزرگ و مهم در سمت غرب با دشمن داریم اما در جنوب یک عملیات مختصر تدارک می‌بینیم تا حواس‌ها پرت شود، تا آن عملیات مهم موفق شود. در اغلب اوقات این عملیات ایذایی کشته می‌دهد، لذا به یاران می‌گویند: اگر امشب به عملیات بروید، کسی برنمی‌گردد؛ برای اینکه باید یک اتفاق بزرگ‌تری بیفتد.

روایت می‌گوید: سید الشهداء صلوات‌ الله‌ علیه در مسیر کربلا، سر مبارک خود را روی پای مبارک علی اکبر گذاشتند و اندکی خوابیدند. وقتی بلند شدند، اشک مبارک‌شان جاری بود، چرا؟ توضیح بدهم متوجه می‌شوید.

تابحال کجا دیده‌اید فرمانده‌ای را به میدان بفرستند و پشت بی‌سیم اعلام کنند این آقا که به میدان می‌آید فرمانده است؟ هرگز اعلام نمی‌کنند، بلکه مخفی می‌کنند.

برای اینکه حواس دشمن جمع می‌شود و با همه وجود حمله می‌کند بلکه بدتر و وحشیانه‌تر حمله می‌کند.

اما یک زمانی این کار را می‌کنند، آن چه زمانی است؟ وقتی می‌خواهند گرای اشتباه بدهند، اما نه اینکه گرای اشتباه بدهند و دروغ بگویند.

امام حسین علیه السلام هم حقیقت را گفتند، چون به اذن الهی باید جان زین العابدین صلوات ‌الله‌ علیه حفظ می‌شد.

به جناب علی اکبر سلام الله علیه فرمود: باید مثل جدّ بزرگوارت امیرالمؤمنین صلوات ‌الله ‌علیه که در «لیله المبیت» جای پیامبر اکرم صلی ‌الله علیه و آله و سلم خوابیدند عمل کنی، همانطور که پیامبر صلوات الله علیه و آله فرمود: یا علی صبر می‌کنی؟ و امیرالمؤمنین صلوات‌ الله‌ علیه به پیامبر اکرم صلی‌ الله علیه و آله و سلم عرض کرد «لَيْسَ هَذَا مِنْ مَوَاطِنِ‏ الصَّبْر»[25] اینجا که جای صبر نیست، جای شوق است، وقتی قرار است جانم را فدای وجود نازنین شما کنم، در اشتیاق به این کار منّت می‌کشم.

جناب علی اکبر هم به حضرت سید الشهداء صلوات ‌الله ‌علیه عرض کرد که: «أَ لَسْنَا عَلَى‏ الْحَق‏»[26] مگر ما حق نیستیم؟ پس چرا می‌گویید صبر کنیم؟ حضرت سید الشهداء صلوات ‌الله ‌علیه ایشان را در آغوش کشید و فرمود: بهترین پسر عالم، خدا بهترین اجری را که از یک پدر به پسر می‌دهد به تو عطا کند، آن با عظمت پدر، با بهترین  پسر غیرمعصوم عالَم، قول و قرار گذاشت.

این همه شهید به میدان رفته بود، قمر بنی هاشم علیه السلام رفته بودند، هیچ جا سیّدالشّهداء صلوات الله علیه این‌طور اعلام نکردند، چون نباید اعلام کرد، مگر جایی که قرار است ذهن‌ها را برگردانند.

وقتی انصار کشته شدند، «فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ‏»،[27] آمد تا از پدر اذن بگیرد، «فَأَذِنَ لَه»، این «فا» یعنی «فور»، یعنی حضرت فوری فرمود: برو.

درواقع  با هم وداع نکردند، علی اکر صلوات ‌الله ‌علیه به سمت میدان رفت…

راوی می‌گوید: «نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَ آيِسٍ مِنْه‏»[28] با ناامیدی از پشت نگاهی به قد و قامت علی کرد و گویی حضرت نمی‌توانست رفتن او را ببیند، «أَرْخَى عَيْنَه‏» سر مبارک خود را به پایین انداختند… «در رفتن جان از بدن گویند هر نوعی سخن *** من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می‌رود»[29]… سپس رو به عمر سعد کرد و فرمود: خدا رَحِم تو را قطع کند.

می‌گویند: وقتی عرب مضطر می‌شود، مسن‌ترها دست به محاسن می‌گیرند و رو به آسمان می‌کنند…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه دست به محاسن گرفتند و رو به آسمان کردند، هم اضطرار خود را بیان کردند، هم به دشمن آدرس دادند…

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه حقیقت را گفتند، اما باید جان امام سجاد صلوات ‌الله‌ علیه را حفظ کنند.

علی را طُرس زین‌العابدین صلوات ‌الله ‌علیه کرد، سپر کردند و عرض کردند «اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِك‏»…

در این جلسات صحبت کردیم که ائمه علیه السلام فرمودند حاشا که ما شبیه امیرالمؤمنین صلوات ‌الله‌ علیه باشیم. کلمه «أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِك» امضای عصمت است، اگر علی اکبر سلام الله علیه زنده می‌ماند همه فکر می‌کردند ایشان بعد از سیّدالشّهداء صلوات الله علیه «امام» است، این عبارت سنگین است.

سپس آیه اصطفی را خواندند «إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‏ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْراهيمَ وَ آلَ عِمْرانَ عَلَى الْعالَمين‏»[30]… این فرمایشات حضرت یعنی چه؟ یعنی اینکه دشمن حواس خود را جمع کند که خوب صیدی دارد، یعنی شدیدتر بزنند، برای همین هم جگر حضرت آنقدر سوخت، خود حضرت فرزند خود را اینطور میدان فرستاد…

ما یک چیزی می‌گوییم، [خیلی حسین‌ صلوات ‌الله‌ علیه زحمت ما را کشیده است)، ما برای خودمان یک چیزی می‌گوییم…

علی صلوات ‌الله ‌علیه به میدان رفت، دشمن هم می‌جنگید «فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيرا»، آنقدر حضرت علی اکبر از آن‌ها زیاد کشت که ضجه دشمن بلند شد…

تا شرایط جنگ بگونه‌ای شد که من نمی‌توانم این بخش‌ها را بیان کنم…

مقاتل یک عبارتی نوشته‌اند، عرب روزی که می‌خواهد قربانی کند و آن قربانی را تقسیم کند و به درِ خانه مردم بفرستد، از آن فعل استفاده می‌کند که من نمی‌توانم اصلاً به زبانم بیاورم تا که بیان کنم.

کار به جایی رسید که ضربه‌ای به پهلوی مبارک علی اصابت کرد… اسب وارد لشکر دشمن شد… گفتند بگذارید بیاید و به همه برسد…

علی اکبر صلوات ‌الله ‌علیه جلو آمد، به ‌قدری که در دل دشمن قرار گرفت… بعد اتفاقاتی افتاد…

خدا نکند انسان در یک هفته سه داغ عزیز ببیند، مصیبت‌های بعدی اندکی از داغ مصیبت اول کم می‌کند و فرد آرام می‌شود.

دوستی در شهر بم داشتم، ده یا پانزده نفر از بستگان درجه یک او از دنیا رفتند، می‌گفت: وقتی پدرم از دنیا رفت، سوختم، اما بعد که خبر موت مادرم آمد اندکی مصیبت پدر را تحت‌الشعاع قرار داد، تا خبر از دنیا رفتن برادرم آمد.

امام صادق صلوات ‌الله ‌علیه به حضرت علی اکبر علیه السلام می‌فرماید: پدر تو بعد از تو زیاد داغ دید، داغ شیرخوار، داغ عبدالله، داغ قاسم، داغ قمر بنی‌هاشم علیه ‌السلام امّا « لَا تَسْكُنُ‏ عَلَيْكَ مِنْ أَبِيكَ زَفْرَة»[31]… طوری برای تو از درون آتش گرفته بود که آرام نشد…

یعنی وقتی بالای سر حضرت عباس در علقمه هم رفت، به یاد تو بود، وقتی خون شیرخوار را به آسمان پاشید، به یاد تو بود، همه وجود امام می‌سوخت… وقتی امام بالای سر قاسم رفت هم به یاد تو بود، «لَا تَسْكُنُ‏ عَلَيْكَ مِنْ أَبِيكَ زَفْرَة»…

کاری کردند که با صدای خفیفی صدا زد «فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ ُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا»… نقل است که سیّدالشّهداء صلوات الله علیه خود را مانند باز شکاری به بالای سر علی رساند، علی دست و پایی زد… طوری شد که وقتی حضرت از اسب پایین آمد، اول نشست… بعضی حرف‌ها را گفته‌اند که من نمی‌توانم بگویم «ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ ع حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوك».‏..


[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] العقد الفرید، جلد 5، صفحه 134

[5] البدایه و النهایه، جلد 3، صفحه 331

[6]. المستدرک علی الصحیحین، جلد 2، صفحه 201

[7] الصحیفه السجادیه، صفحه 116 (دعای 24)

[8] اللهوف، صفحه 176

[9] سوره مبارکه شوری، آیه 23

[10] سوره مبارکه احزاب، آیه 33

[11] سوره مبارکه اسراء، آیه 26

[12]. فرحه الغری فی تعیین قبر امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام فی النجف، ص47

[13] المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص209

[14]. الکافی، ج5، ص33

[15] مستدرک الوسائل، جلد 10، صفحه 222 (به نقل از «المزار القدیم» شهید اول)

[16]. مصباح المتهجد، جلد 2، صفحه 578 (دعای افتتاح)

[17]. مفاتیح الجنان، مناجات الذاکرین

[18]. سوره مبارکه نساء، آیه 43 (يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَأَنْتُمْ سُكَارَىٰ حَتَّىٰ تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ وَلَا جُنُبًا إِلَّا عَابِرِي سَبِيلٍ حَتَّىٰ تَغْتَسِلُوا ۚ وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ كَانَ عَفُوًّا غَفُورًا)

[19]. سوره مبارکه توبه، آیه 46 (وَلَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً وَلَٰكِنْ كَرِهَ اللَّهُ انْبِعَاثَهُمْ فَثَبَّطَهُمْ وَقِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ)

[20]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، صفحه 269 (زیارت غدیریه)

[21]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، صفحه 206

[22]. سوره مبارکه کهف، آیه 110

[23]. مناقب آل ابیطالب، جلد 2، صفحه 38

[24]. کشف الغمه، جلد 2، صفحه  107

[25]. نهج البلاغه، صفحه 220 (خطبه 156)

[26]. الارشاد، جلد 2، صفحه 82

[27]. مثیرالاحزان، صفحه 68

[28]. اللهوف، صفحه 113

[29]. سعدی، غزل شماره 268

[30]. سوره مبارکه آل عمران، آیه 33

[31]. کامل الزیارات، ص239

مطالب مرتبط

مناظره حامد کاشانی و عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
الهیات شکست؛ جلسه پنجم (جلسه آخر)
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه چهارم
الهیات شکست؛ جلسه چهارم
فاطمیه در برابر طغیان کفر؛ جلسه سوم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *