«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم»
«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري * وَ يَسِّرْ لي أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني * يَفْقَهُوا قَوْلي».[2]
«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]
مقدّمه
هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و وجود نورانی باقرالعلوم امام محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام صلواتی هدیه بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.
اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
«امام» در نگاه سایر مسلمین
یکی از خصائص مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین (خصیصه یعنی ویژگی اختصاصی) نوع نگاه به مسئلهی امامت، از جهات مختلف است؛ که میخواهم یک جهت از آنها را عرض کنم.
در جهان اسلام، بجز چند گروه فرعی که منقرض شدهاند، همگی قائل به مسئلهی «امامت» هستند، اما تعاریف و فهمشان از امامت متفاوت است، سطح برداشتشان هم مختلف است، نوعاً امامت را ریاست بر جامعه و حاکمیت بر جامعه و حکومت میدانند. بعضی از فرقهها هم مسئلهی امامت را رئیس فرقه و حزب میدانند، برای امامت یا اصلاً به شروط لازمی قائل نیستند، کأنّه که شروط مستحب هستند، یا اگر هم قائل باشند، فضا فضای ریاست حزب است.
مثلاً اخیراً امام شصت و چندم اسماعیلیها از دنیا رفت، اگر شما ایشان را میدیدید، اگر نمیگفت من امام هستم، متوجه نمیشدید که به ادّعای خودشان امام است. یعنی شما خصائص امامت که جلوتر عرض خواهم کرد را در او نمیدیدید، یعنی بنحوی امامتشان شبیه ولایتعهدی است، یعنی ارثی است. کمااینکه در زیدیه هم همینطور است. البته زیدیه شروطی مانند اینکه «اهل دیانت» و «اهل قیام در برابر ظالم باشد» را دارند، اما اینطور نیست که باید علم و ویژگی خاصی در تقوا و… داشته باشد.
وضع سایر مذاهب که از این هم سادهتر است، بعضی از فرقهها حتّی شرط حلالزادگی هم ندارند، به این جهت که امام آن فرقه از این موهبت برخوردار نیست. یعنی نهایتاً اوصاف کلّی مانند اجتهاد و عدالت و… دارند، یعنی بنحوی پایینتر از آن چیزی که ما راجع به ولی فقیه میگوییم.
ما که «ولی فقیه» را امام نمیدانیم، ما قائلیم که امام اصلاً با کسی قابل قیاس نیست.
«امام» در نگاه مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
تقریباً فقط مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بصورت اختصاصی چنین فکر و اعتقادی دارد که امام عصمت و علم دارد.
«عصمت دارد» یعنی اینکه در پناه حضرت حق است و گناه نمیکند و به دستور خدا عمل میکند.
وقتی به دستور خدا عمل میکند، یعنی چطور به دستور خدا عمل میکند؟ آیا یعنی مجبور است؟ نخیر! علم دارد.
«علم دارد» یعنی چه؟ آیا منظور علم اکتسابی است؟ نخیر! هیچیک از ائمهی ما علیهم السلام شاگرد کسی نبودهاند.
این درسهایی که ما طلاب میخوانیم خوب است و شرافت دارد، ولی اصلاً ربطی به علم امام ندارد. علمی که ما میخوانیم، چون ما ضعف داریم، پُر از حدس و گمان است، پُر از خطاست، پُر از عدول است، یعنی الآن یک چیزی میگویم، اما بعداً نظر من عوض میشود، چون فهم من تغییر پیدا میکند. مثلاً الآن با کسی دوست هستم، اما فردا با او دشمن میشوم، چون شناخت من نسبت به او عوض میشود، ضمن اینکه ممکن است دوباره این نظر هم تغییر کند.
امام اینطور نیست، ما با امام به حکم خدا میرسیم، ما با امام به حقیقت میرسیم، بلکه بالاتر از اینها، امام طوری امام است که انگار برای یک نفر امام است.
معلم در کلاس برای چهل نفر معلمی میکند، اما بخشی از آموزههای ما اینطور نیست که ظاهری باشد، امام که امام است، ممکن است برای من یک نفر زمینهی توفیق یا نعوذبالله سلب توفیق فراهم کند. اگر کار خوبی کنم ممکن است امام اراده کند که من نیم ساعت مانده به اذان صبح از خواب بیدار شوم، این موضوع دیگر با علوم عادی رخ نمیدهد. امام زمان ارواحنا فداه و سلام الله علیه انگار فقط امام من است، لحظهای از من غافل نیست، انگار فقط امام ایشان است و لحظهای از ایشان غافل نیست. این موضوع علمی فراتر از علم ما میخواهد.
با این دو توصیف مختصری که عرض کردم که در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین امام «عصمت» و «علم» دارد؛ چه کسی عصمت و این علم را دارد؟
ضرورت نصب الهی «امام»
مثلاً کسی هفت سال درس میخواند و پزشک عمومی میشود، بعد چند سال درس میخواند و پزشک متخصص میشود، نظام پزشکی هم تشخیص میدهد که آیا این شخص دانش مورد نظر را دارد یا نه.
نظام «امامت شناسی» کجاست که ببینیم چه کسی عصمت و علم دارد؟
لذا مرحلهی سوم اتفاق میافتد، و آن ضرورت نصب الهی امام است.
یعنی مثلاً ما نمیتوانیم امام را تعیین کنیم، ما نهایتاً میتوانیم مبصر یا مدیر داخلی را معین کنیم، اما امام به این معنا که عالم است و به همهی ظاهر و باطن و ضمائر ما احاطه دارد، آن هم ضمائر همهی عالم نه ضمائر یک نفر! پس لاجرم بایستی خدای متعال او را معرفی کند و نصب با خدای متعال است. جهات ادلّه هم مختلف است.
یک تفاوتی که ما با بقیهی مسلمین داریم این است که قائل به نصب هستیم، که غدیر اولین نصب و تنفیذ امامت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.
در بین سایر مسلمین از این خبرها نیست، چرا؟ یک: چون نصب فلانیها در کار نبود و کسی آنها را نصب نکرد. سقیفه که نصب نیست! لذا قائل به نصب هم نیستند. شورای شش نفره که نصب نیست، چرا؟ چون ده سال بعد همان کسانی که نصب کرده بودند، مثلاً طلحه و زبیر بین آنها بودند، با عایشه که طرفدار بود، همه بر علیه عثمان تلاش کردند و عثمان را کشتند! پس نصبی در کار نبود.
در بین سایر فرق اسلامی کسی هم طرفدار مسئلهی نصب نیست، چون تا وقتی که نصب نباشد من میتوانم ادعا کنم، اگر مسئلهی نصب باشد که میگویند دلیل و شاهد و قرینهی نصب شما چیست؟ لذا قائل به نصب نشدند و میگویند مردم انتخاب کردهاند. طبعاً در اینجا به حرفهای عجیب و غریبی گرفتار شدهاند. آیا مردم ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید را نصب کردهاند؟
البته ما هم به جهت اینکه موضوع بحثمان چیز دیگری است، در صدد نقد این موضوع نیستیم.
برای همین سایرین قائل شدند که اگر کودتا کنی و به قدرت برسی «امام» میشوی، اگر آنقدر آدم بکشی که نسل زمین را از آدمیزاد قطع کنی و به قدرت برسی، باز هم «امام» میشوی!
اقوام اهل بیت مانند زیدیه و اسماعیلیه و کیسانیه که ادعای امامت میکردند، آیا قائل به نصب هستند؟ نه! چرا؟ چون نصب به خبر نیاز دارد، مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در غدیر از طرف خدای متعال بیان میکند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه میفرماید: علی جان! اگر من روز غدیر امامت تو از طرف خدا را ابلاغ نمیکردم، اعمال من حَبط میشد، یعنی کأنّه یک کافر بودم، کأنّه این بیست و سه سال کلاً هیچ کاری نکرده بودم و همهی رسالت من منوط به این ابلاغ بود.
نصب الهی به یک «اعلام» نیاز دارد که به آن «نص» میگویند، یعنی متن صریح روشنی که همه متوجه شوند خدا آن فرد را نصب کرده است. مثلاً خدای متعال در غدیر اعلام فرموده است.
گروههای مختلف شیعه، غیر از امامیه که ما هستیم، آیا قائل به مسئلهی نصب هستند؟ نخیر! چرا؟ چون هم نصبی ندارند و هم اعلام و نصّی ندارند.
اهمیتِ مسئلهی علم امام
نکتهی بالاتر این است که اگر بروید و یک نفر از اینها را نگاه کنید، میبینید علم ویژههای هم ندارد، حتّی خود آن شخص هم ادّعای علم ویژه ندارد.
در طول تاریخ «ادّعای امامت» بسیار زیاد رخ داده است، حتّی معاویه و یزید هم میگفتند ما امام هستیم، که همانطور که عرض کردیم منظورشان از امامت «حاکم» بودن است، اما آیا معاویه گفته است که من علم الهی دارم؟ چون در صورت چنین ادعایی، با یک سؤال، کذب او برملا میشود.
برای همین نه ائمهی اسماعیلیه، نه ائمهی زیدیه و نه ائمهی سایر فرق اسلامی، ادّعای علم الهی نکردهاند. اینها نه ادّعای نصب داشتند و نه ادّعای علم. بلکه آنها میگفتند من از اولاد پیامبر و سادات هستم، یا لشکر بزرگتری دارم. یعنی ادلّهشان در این سطح است.
مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مکتبِ عصمت و علم و نصب است، که نصب به اعلامیه نیاز دارد که ما آن را نص مینامیم.
مسئلهی «وراثت» در موضوع امامت
در شرایطی که خفقان بود، تقیّه وحشتناک سنگین بود…
سیّد حمیری، شاعر برجستهی مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، که دو هزار قصیده در مدح اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گفته است، تا مدّت زیادی قائل به امامت محمد بن حنفیه و فرزندان او بوده است، احتمالاً هیچوقت امامت امام باقر علیه السلام را قبول نداشته است، اما امام صادق علیه السلام او را هدایت کرده است و او به مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آمده است؛ چرا؟ چون در جامعه، جایی که فضای عمومی باشد و شما بتوانید راحت راجع به این موضوعات صحبت کنید، وجود نداشته است.
تمام مساجد در اختیار آخوندهای بنی امیّه بوده است، همه چیز زیرزمینیِ مخفیِ پنهانی بوده است، از طرف امام برحق هم بیان صریح نبوده است.
لذا اگر عدّهای میپرسیدند چه کسانی امام هستند، مردم میگفتند: فرزندان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه! اول امام حسن علیه السلام، بعد امام حسین علیه السلام، در کربلا هم فرزندان امیرالمؤمنین شهید شدند، پس محمد بن حنفیه که پسر بعدی امیرالمؤمنین است، امام است!
آیا نصب الهی بود؟ نه! میگفتند پسرِ امام قبلی است، و موضوع را وراثتی میدیدند. آیا محمد بن حنفیه علم ویژهای داشته است؟ نه! نه خودش ادعا کرده است و نه طرفدارانش چنین ادعایی دارند.
کسی مانند سید حمیری هم در این میان نگاه میکرد، جایی هم اعلام نمیکردند امام کیست، جایی هم اعلام نمیکردند امامت چیست… اگر به مساجد برود که همه به بنی امیه و بعد هم به بنی عباس ارجاع میدهند، اگر جلسات زیرزمینی را پیدا کند، میگویند یک نفر میگوید فلانی امام است، چون پسرِ امیرالمؤمنین است، و چون چیز دیگری هم نمیدانستند، به سراغ اینها میرفتند.
بعد از محمد حنفیه گفتند کدام پسر او امام است؟ بعد از پسر او گفتند این نوه یا آن نوه؟ چون ملاک «وراثت» است، دعوا میشود. دقیقاً مانند همین دعواهای ولیعهدی که الآن هم رخ میدهد، یک نفر ولیعهد میشود و مابقی نوهها را به زندان میاندازد. چرا؟ چون به اندازهای که دلیل برای حاکم بودن این شخص هست، دلیل برای حاکم بودن آن شخص هم هست، چون ملاک علم و عصمت و تقوا و توانایی نیست، ملاک ریشهی خانوادگی است.
یک نفر از فرزندان امیرالمؤمنین آمد و به امام سجّاد علیه السلام عرض کرد: عمو جان! من پیر شدهام، ناگهان میمیرم، سن شما کم است، اجازه بده چند سال من امامت کنم، بعد از من هم برای شما فرصت زیاد است!
یعنی فکر میکرد که امامت «وراثت بدون استحقاق» است.
فرض کنید اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه پسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبود، باز هم «امام» امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود، اگر در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وراثت هست، برای این است که دیگران امام را راحت پیدا کنند، ولی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بخاطرِ اینکه پسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند «امام» نشدند، بلکه بخاطر علم و عصمت و اعلام الهی به نصب ایشان امام شده است، وگرنه اگر پدرِ ایشان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نبود، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه «امام» بود، منتها خدای متعال برای راحت شدن کار ما مسئلهی وراثت را قرار داده است، این امر جهاتی داشته است، یکی اینکه ما تشخیص بدهیم، یکی اینکه این امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با این عظمت باید زیر سایهی کدام پدر باشد؟ چه کسی لیاقت پیدا میکند که پدرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه باشد؟ باید مسئله را از این جهت دید.
وگرنه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیش از بیست فرزند داشتند، آیا همهی اینها امام هستند؟ نه! امام کاظم سلام الله علیه بیش از سی فرزند داشتند، اما فقط یک نفر از آنها امام است، مابقی امام نیستند.
علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نزد امام معصوم است
مسئلهی امامت در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، یعنی نشستن بجای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.
حال این روایت از امام باقر صلوات الله علیه را ببینید.
حضرت باقر سلام الله علیه فرمود جبرئیل آمد و دو انار (بصورت نمادین) به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داد. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دید فرمود: یکی از اینها نبوّت است که یک منصب الهی است، که تو نبی نیستی. یکی دیگر از اینها…
چون ریشهی امامت چند چیز است، یک: مسئلهی معنوی قرب به خدای متعال است که موضوع بحث ما نیست، دو: علم.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «أَمَّا هَذِهِ فَالْعِلْمُ»،[4] این انار نماد و نمایندهی علم است.
بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این انار را نصف کرد و نیمی از آن را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داد و فرمود: «أَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ» تو در این علم شریک من هستی، «وَ أَنَا شَرِيكُكَ فِيهِ» و من هم شریک تو هستم.
این یعنی تساوی.
اینجا امام باقر علیه السلام میفرمایند: «فَلَمْ يَعْلَمْ وَ اَللَّهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَرْفاً مِمَّا عَلَّمَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حتّی یک حرف هم از آنچه خدا به او یاد داده است را نمیدانست، «إِلاَّ وَ قَدْ عَلَّمَهُ عَلِيّاً» الا اینکه آن علم را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم یاد داد، یعنی علمشان یکسان بود، «ثُمَّ اِنْتَهَى اَلْعِلْمُ إِلَيْنَا» بعد این علم به ما رسیده است، «ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ» حضرت به سینهی مبارک خود اشاره کردند و فرمودند که آن علم اینجاست.
عاقل اگر این علم را نداشته باشد که این ادعای علم را نمیکند! چون اگر دروغ بگوید سریع برملا میشود.
ادعای علم از کسی سر میزند که اول مردم او را باور کنند، یعنی گویندهای که بخواهد ادّعا کند، باید شأنی داشته باشند. اصلاً کسی از این حرفها نمیزد.
علم الهیِ امام باقر علیه السلام
امام باقر سلام الله علیه که اجازهی برگزاری مجلس و درس و منبر نداشتند، اما گاهی وقتی کسی بصورت خصوصی میآمد، مانند همین موردی که عرض کردم، میفرمودند که آن علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که نزدِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، بی کم و کاست نزد من هم هست.
اگر شما چنین گزارهای را باور کنید، چه اتفاقی رخ میدهد؟ این خبر بصورت آهسته و آهسته به همهی عالم میرسد.
اینطور چه کسی میتوانست با امام رقابت کند؟
برای همین وقتی بعضیها به سراغ امام میآمدند، دشمنان هم میخواستند آنها را تخریب کنند، به آنها میگفتند: پیغمبر شما چطور است؟ منظورشان امام باقر علیه السلام بود.
مسلماً این شیعیان که نمیگفتند امام باقر علیه السلام پیغمبر هستند، ولی چه کسی بجز «امام» میتوانم ادّعای این علم را داشته باشد؟
خودِ علم امام باقر سلام الله علیه، یکی از علائم امامت ایشان بود، آن هم در شرایطی که حضرت اجازه و امکان بیان نداشتند، چون اگر حکومت متوجه میشد که به حضرت آسیب میزد.
نقل شده است که حضرت باقر علیه السلام فرمود: اگر امروز کسی بتپرست شود یا به نوامیس مردم تجاوز کند یا آدم بکشد، برای عقوبت فعل خود، اینقدر نمیترسد که به حبّ ما متّهم شود.
تخریب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و شیعیان توسط بنی امیّه
بنی امیّه خیلی اذیّت میکردند، اگر فقط نام کسی «علی» بود، او را بشدّت اذیت میکردند، بلکه اگر در جایی دزدی رخ میداد، میگفتند بررسی کنید چه در آن محل چه کسی شیعه است؟ یعنی تخریب میکردند.
«زید بن صوحان» که از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و جانباز جنگ است و دست چپ خود را از قسمت آرنج در جنگ یرموک از دست داده بود، وقتی میآمد، بنی امیّه میگفتند این دزد آمد. فقط بخاطر اینکه او شیعهی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.
علمِ الهیِ امام محفوف به رفتار الهی است
یک مورد این علم بود، یک مورد هم اوصاف اخلاقی که باعث میشد مردم باور کنند آقا این علم را دارند.
لذا نقل شده است که کسی در خورجین مرکب خود گشت و دید پولهایش نیست، به تشویش افتاد و داد و بیداد راه انداخت. طرفداران بنی امیه گفتند دزد آن شخص است (نعوذبالله). امام صادق علیه السلام در حال نماز خواندن بود.
این شخص شروع کرد به داد و بیداد کردن، وقتی نماز حضرت تمام شد فرمود: چه اتفاقی رخ داده است؟ آن شخص گفت: پول مرا بده! حضرت دیدند این بیچاره به تشویش افتاده است و مثلاً فقط همین دارایی را داشته و الآن دیوانه شده است، دیگران هم که تخریب کردهاند، برای همین حضرت به خادم خود فرمودند که به این شخص هزار سکه بدهید. آن شخص هم رفت.
وقتی خواست سکهها را در خورجین مرکب خود بگذارید، دید که سکههای خودش آنجاست و اشتباه کرده است. برگشت و کیسه را آورد و عرض کرد: پول خود را پیدا کردم و آمدهام پول شما را پس بدهم.
حضرت فرمودند: من که پول تو را به تو نداده بودم، من دیدم حال تو بخاطر گم شدن پولی که داشتی خوب نیست، آن پول را به تو هدیه دادم، ما هدیه را پس نمیگیریم.
علمی که آنقدر اوصاف در رفتار امام بود که هم از جهت علمی و هم از جهت وزانت اخلاقی باورپذیر بود.
علمی که پاسخ سؤالات را میداد کافی نبود، بلکه این علم محفوف به رفتار الهی امام بود، برای همین همه از اقطار عالم میآمدند که امام را زیارت کنند.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما بتوانیم زمانی به محضر امام زمان ارواحنا فداه برسیم، اصلاً انسان از عظمت حضرت حیرت میکند.
تبلیغ امام باقر علیه السلام در اوج تهدید
حاکم بنی امیّه پیغام داد که امام باقر علیه السلام را دستبند بزنید و به شام بیاورید.
استاندار مدینه نامه نوشت که من زیردست شما هستم و شما هم حاکم ما هستید و من نمیخواهم با شما مخالفت کنم، من برای شما دلسوزی میکنم، اینکه گفتی ایشان را با دست بسته به سوی شما در شام بیاورم، عفیفتر و باورعتر از او کسی روی زمین پای نگذاشته است، «مِنْ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ»[5] او کوه علم است.
یعنی اگر من او را با دست بسته به سمت شما بیاورم، برای شما بد است و برای او بد نمیشود، اتفاقاً برای او خوب میشود، چون مردم از تو بیزار هستند و اگر متوجه شوند به او دستبند زدهای، متوجه میشوند که این آقا با شما نیست و اتفاقاً محبوب میشود و برای تو بد است.
یعنی وقتی انسان تاریخ را نگاه میکند، میبیند فشاری که بر سر ائمه علیهم السلام آوردهاند، باید دین از بین میرفت، اما این بزرگواران با مقامات و زحماتشان اتفاقاً تبلیغ کردند، آن هم در شرایطی که همه چیز تهدید بود.
این موضوع از کودکی حضرت بود، چون مسئلهی امامت که علم اکتسابی نیست، همانطور که حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام در گهواره سخن میگفت و حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیه السلام در کودکی پیامبر بود، مقامات ائمهی ما علیهم السلام از کودکی است و فقط تاریخ شروع امامتشان تفاوت دارد.
شباهت امام باقر علیه السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم
لذا اگر من اینجا صحبت میکنم، کسی نمیگوید این شخص چقدر شبیه علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه است.
شاید امام باقر علیه السلام پنج سال نداشتند، وقتی شاید جابر بن عبدالله انصاری برای اولین مرتبه حضرت را دید، چون آن زمان امام را مخفی میکردند… وقتی جابر بن عبدالله انصاری وزانت امام باقر علیه السلام در پنج سالگی دید، جابر که صحابهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، دید بیان و وقار و علم و ادب ایشان مانند بیان و وقار و علم و ادب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، لذا وقتی مقداری نگاه کرد، دید امام باقر علیه السلام در حال صحبت با خادمشان جلوی درب منزل هستند، عرض کرد: آیا شما امام باقر علیه السلام هستید؟ چقدر شما شبیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستید!
بعد به محضر امام باقر علیه السلام عرض کرد: جدّ شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دوست داشت شما را ببیند، به من فرمود که من نمیتوانم او را ببینم، تو نوهی من یعنی محمد بن علی [علیه السلام] را میبینی، سلام مرا به او برسان.
عظمت از سر و روی امام باقر علیه السلام میبارید.
تا زمانی که کسی این موضوع را درک نکند… سه سالهی امام با سی سالهی امام تفاوتی ندارد، ولی از کسی که به ظاهر کودک است کمتر توقع میرود و عجیبتر است که یکپارچهی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در یک آقازادهی پنج ساله ببینند.
امام باقر علیه السلام وارث علم انبیاء علیهم السلام
برای همین وقتی امام باقر علیه السلام بصورت متعدد ادّعای علم کرد… فرمود علم که از این عالم نمیرود، آن علمی که خدای متعال فرموده است «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»،[6] آن علمی که در اختیار حضرت آدم بود که از بین نمیرود، این علم روی زمین میماند و به اهل آن میرسد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ».[7]
یکی از اوصاف ائمه علیهم السلام «ارث» است، همانطور که دیدهاید ما در زیارت وارث میخوانیم که «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَهِ اللَّهِ». اینجا منظور از «وارثِ آدم» چیست؟ منظور علم آدم است، یعنی اوصافشان به ارث میرسد.
وزانت و علم را در امام باقر علیه السلام میدیدند. یعنی مردم باور کردند گنجی مانند علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در اختیار دارد. مثلاً عدّهای به امام صادق علیه السلام عرض کردند که پدرش شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ندیده بود، ولی وقتی میفرمود «قَالَ رَسُولُ الله»، ما یقین میکردیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چنین فرموده است.
لذا ابوزهره که استاد برجستهی دانشگاه الأزهر مصر بود و حدود پنجاه سال است که از دنیا رفته است، میگوید: مردم از سراسر کشور اسلام، یعنی از مصر و مغرب و آذربایجان امروزی و هند و ایران و… به مدینه میآمدند که امام باقر علیه السلام را ببینند و از ایشان کسب فیض کنند.
البته اینجا یک بحث مفصل وجود دارد و آن هم این است که امام سجاد علیه السلام اقدامات مفصلی انجام دادند تا دست مردم به امام صادق علیه السلام برسد.
وقتی مردم باور کردند که امام محمد باقر علیه السلام «امام» هستند، حال اگر شخصی مانند منصور دوانیقی یا فلان امامزادهای ادعا میکرد که من هم امام هستم، مردم به ریش او میخندیدند، چون امامت «علم» میخواهد.
اهمیّتِ تقیّه
اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این علم را حفظ کردند و بعد فرمودند: ما دوست داریم این علم را به شما هم بگوییم، ولی برخی از شما راز را حفظ نمیکنید.
در یک روایت از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام هست که امام حسین علیه السلام اندکی از این علم را شب عاشورا به اصحاب خود فرمودند، چون قرار بود آنها هم شهید شوند و آن علم را لو نمیدادند.
این بحث مقدّمهی این موضوع بود که ما با تقیّه، فاصلهی وحشتناک داریم.
تقیّه یعنی شیعهی عاقل، شیعهی تشکیلاتی، شیعهای که میداند چه مطلبی را در کجا بگوید و چه مطلبی را در کجا نگوید، به چه کسی چقدر بگوید، از چه کسی چه چیزی بپرسد.
معصوم فرمود اگر راز را حفظ میکردید، مطالب زیادی به شما میگفتیم.
همین الآن هم امام حیّ ما، حضرت حجّت ارواحنا فداه و سلام الله علیه آن علم را دارد، من لایق نیستم، وگرنه اگر من لایق بودم، یعنی هم صفحهی نفس من پاک بود و هم راز را حفظ میکردم، لازم نبود علم را بصورت درسی از محضرشان دریافت کنم، افاضه میفرمودند.
ما خیلی اوقات به دنبال این هستیم که برویم و کار کنیم که پول دربیاوریم، یا برویم و درس بخوانیم تا علم پیدا کنیم. البته ما باید وظیفهی خودمان را انجام بدهیم، اما اگر آن بزرگواران بخواهند، افاضه میفرمایند.
این موضوع با گنج تفاوت دارد، چون گنج یک مسئلهی نادر است، قانونی نیست، بر سر گنج یکدیگر را میکشند، اما اینجا اینطور نیست، کسی نمیتواند این علم را از انسان بدزدد.
دلم برای خودم و مردم میسوزد
امام باقر علیه السلام با این عظمت و هیبت و علم عجیب خود، طوری با مردم رفتار میکرد که همه دوست داشتند ایشان را تماشا کنند.
خدا شاهد است همیشه دلِ من از این موضوع میسوزد که مردم کسی مانند مرا نگاه کنند و فکر کنند که عالمِ دینی اینطوری است، ان شاء الله خدای متعال آن کسانی را که زمینهسازی کردند تا دست مردم از امام زمان ارواحنا فداه کوتاه بشود، مردم باید پای منبر امام زمان ارواحنا فداه مینشستند، مردم باید بر سر سفرهی خود علم مینشستند، اما غاصبین، همه را گرفتار کردند.
غدیر در پیش است، ما بعد از هزار و چهارصد سال هنوز در نقطهی اول گیر کردهایم، اگر بر سر سفرهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودیم، الآن باید میپرسیدیم که چطور ملکوت را سیر کنیم؟ چطور باطن قرآن کریم را متوجه شویم؟
علم و اخلاق الهیِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین
شما اخلاق امام باقر علیه السلام با آن عظمت علمی را ببینید. این روایت خیلی زیباست، رو زدن به مردم خیلی سخت است، ان شاء الله خدای متعال هیچیک از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به این موضوع مبتلا نکند که به کسی غیر از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و خدای متعال رو بزنند. خدایا! ما را بجز درِ خانهی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، محتاج هیچ کسی قرار نده.
کسانی بودند که از شهرهای مختلف به مدینه میآمدند تا هزینهی سال خودشان را از امام بگیرند. حضرت برای اینکه اینها اذیت نشوند، حضرت کیسهای درست میکردند، وقتی شخص مورد نظر میآمد، حضرت او را در آغوش میگرفت و تحویل میگرفت و میفرمود: یک سال است که منتظر تو بودیم، کجا بودی که میخواستم این امانتی را به تو بدهم، خوب شد آمدی که خیال من راحت شد.
توجّه کنید کسی که میخواهد امانت خود را تحویل بگیرد، ظاهراً مستحق است و حق دارد، پس بنابراین دیگر خجل و شرمسار نیست.
همانطور که میدانید امام باقر سلام الله علیه نوهی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم هستند، در بین ائمهی ما بنحوی امام باقر علیه الصلاة و السلام خودشان محل التقاء دو دریاست، پدربزرگ پدری ایشان امام حسین علیه السلام است و پدربزرگ مادری ایشان حضرت مجتبی علیه السلام است. از امام باقر علیه السلام به بعد، همهی ائمه علیهم السلام از نسل هر دو امام هستند.
امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اینطور بود که هنگامی که میبخشید آنقدر خوشحال بود که گدا فکر میکرد کاری برای امام کرده است.
این بزرگواران اینطور هستند و اگر چیزی به ما بدهند، با کرامت به ما عطا میکنند.
آن زمان اینطور بود که شعرا شعر میخواندند و پول میگرفتند، مثلاً مدح شاه و فلان سرمایهدار و صاحب منصب و یک عالم را میگفتند و پول میگرفتند.
شاعری آمد که محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شعر بخواند، حضرت فرمودند: صبر کن!
سپس به خادم خود فرمودند: چقدر پول داریم؟
خادم مثلاً فرمود: دو هزار سکه داریم. حضرت آن پول را به این شاعر دادند.
اطرافیان به حضرت عرض کردند: ای کاش اجازه میدادید ابتدا شعر میخواند!
حضرت که به تجمید او احتیاجی نداشتند فرمودند: من همین مقدار پول داشتم، اگر این شاعر شعر بخواند، درواقع رو زده است، من نمیتوانم پول آبروی او را بدهم، بخاطر همین قبل از اینکه بخواند این سکهها را به او دادم.
آن علم با اخلاق الهی طوری بود که شخصیت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با کسی قابل قیاس نبود، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین واقعاً بینظیر بودند.
لابد این روایت که در کافی شریف است را زیاد شنیدهاید، این بزرگواران با میهمان چگونه بودند؟
راوی میگوید به خانهی امام باقر سلام الله علیه رفتیم و دیدیم حضرت مضطرب و نگران هستند، متوجه شدیم که وضع یک فرزند کوچک امام وخیم است، حضرت مدام به اندرونی میروند و میآیند، ناگهان دیدیم طفل از دنیا رفت و صدای شیون بلند شد.
حضرت تشریف آوردند و سفره پهن کردند و لبخند زدند و فرمودند: بفرمایید!
برای اینکه ما بتوانیم غذا بخوریم، خود حضرت لقمهی اول را میل نمودند.
عرض کردیم: آقا چه اتفاقی افتاده است؟
حضرت فرمودند: فرزندم به رحمت خدا رفت، اما شما میهمان ما هستید. حضرت از ما پذیرایی کردند، بعد نمازِ آن طفل را خواندند و او را دفن کردند.
این بزرگواران طوری گدا را تحویل میگیرند که ما حتّی پدر و مادرمان را هم آنطور تحویل نمیگیریم، اگر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشند ما عزّت داریم، طوری ما را تحویل میگیرند… اگر کسی ما را نشناسد که تحویلمان نمیگیرد.
آن علم عظیم یک تواضع حیرتانگیز بهمراه داشت.
وقتی کنار امام باقر علیه السلام مینشستند، اگر گوش میدادند، میشنیدند که حضرت در حال گفتن ذکر «لا اله الا الله» هستند، هم ذکر به زبان دارد، هم خودِ امام ذکرالله است.
روضه و توسّل به امام باقر علیه السلام
امام باقر سلام الله علیه خیلی عظمت داشتند، برای همین هم حکومت بنی امیّه نمیخواست قتلِ حضرت را به گردن بگیرد، لذا طوری سَم دادند که کسی متوجّه نشود چطور امام را کشتهاند.
لذا من از این موضوع که جزئیات سَم دادن به حضرت را بیان کنم، معذور هستم؛ مشخص نیست، چون حکومت نمیخواست این قتل را به گردن بگیرد.
اما یک بیحرمتی به امام باقر علیه السلام شده است که امام صادق علیه السلام این روضه را خواندهاند، من هم همان روضه را تقدیم میکنم.
قبل از ورود به روضه، با خاکساری پیشنهادی به شما تقدیم میکنم.
ما غدیر را در پیش داریم، یک روایت طولانی در «تهذیب الأحکام» شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه است که باید یک مرتبه خود آن روایت را خواند، آن روایت خیلی مهم است، در جایی از آن روایت حضرت صادق علیه السلام فرمودند: کأنّه تو خیال میکنی خدا روزی باعظمتتر و باحرمتتر از غدیر خلق کرده است! «لاَ وَ اَللَّهِ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ وَ اَللَّهِ».[8]
همانطور که دیدهاید گاهی پدر غذای مرغوبی به خانه میآورد، به فرزند خود التماس میکند که یک لقمه بخورد. مسلماً پدر که به خوردنِ فرزند خود نیازی ندارد، اما پدر بر حسب مهربانی که دارد، درخواست میکند که فرزند یک لقمهی دیگر هم بخورد.
اینجا چرا پدر التماس میکند؟ محبّت باعث میشود اینطور شود.
حال ببینید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر به ما محبّت دارند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی مناعت طبع دارند، اما در مواردی به ما رو زده است، فرمود: اگر کسی روز غدیر اطعام کند یا افطاری بدهد، من تضمین میکنم که فقیر نشود.
در عید غدیر حتّی اگر شده است فقط یک غذا بدهید.
اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای ما پدری کرده است، بعد فرمود: من تضمین میکنم که ایمان او به کفر و نفاق تبدیل نشود. یعنی من شما را در قیامت مانند یک مؤمن تحویل میگیرم.
در ادامه فرمودند: من تضمین میدهم آن مقدار که خرج کردید به شما برمیگردد.
ان شاء الله خدای متعال روزی کند و به ما باور بدهد.
به قول آن مرد خدا «علی مرد است»!
ان شاء الله خدای متعال روزی کند غدیر امسال، کاری هم از دست ما بربیاید.
امام صادق علیه الصلاة والسلام اینطور فرموده است که یکی از دفعاتی که حاکم بنی امیه در شام دستور داد که باید پدر من به شام برود، من هم بهمراه پدرم بودم.
دو مرد که عقل کل و علم کل و بالغ و رشید بودند… نقل شده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: برای اینکه ما را تحقیر کند، سه روز ما را در ورودی شهر شام نگه داشتند.
ظاهراً از امام صادق علیه السلام نقل شده است: من تلخی این موضوع که به پدرم بیادبی شد را فراموش نمیکنم.
من عرض میکنم: آجرک الله فی مصیبت أبیک! یا امام صادق به شما تسلیت عرض میکنیم.
حق هم همین است که شما بیادبی بنیامیّه به پدرتان را فراموش نمیکنید، اما ما از نوهی شما امام رضا علیه السلام یاد گرفتهایم که «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ»،[9]…
دختران پیامبر را هم پشت این دروازه نگه داشتند، آنجا فقط معطل نکردند، کاری نبود که در بیادبی به ذهنشان برسد و انجام ندهند…
آنجا ناموس خدا بود، مرد بالغ نبود… «صُفِدُوا فِي اَلْحَدِيدِ»،[10] یعنی ناپاکزادهها آنقدر نزدیک شدند که بتوانند دستهای این بزرگواران را به گردنهایشان ببندند…
این قسمتها را عرض نمیکنم، اتفاقاً چون این اتفاقات در ملأ عام رخ داده است، خیلی از مورخان جزئیاتی را گفتهاند که نگفتنی است و انسان نمیتواند بیان کند…
اینجا پدر شما را معطل کردند، آنجا سر مطهّر به نیزه بود…
به این موضوع کاری ندارم که چطور وارد کاخ شدند، از این قسمتها رد میشوم، اما وقتی وارد کاخ شدند، مسلماً لباسهایشان مناسب آن مجلس نبود…
علمای نجف، مخصوصاً علامه امینی رضوان الله تعالی علیه معتقد بودند اگر این قصیده را در مجلسی بخوانند، امام زمان ارواحنا فداه به آن مجلس نظر میکند، بلکه در آن مجلس حضور پیدا میکند؛ من هم با اینکه استحقاق ندارم، امام زمان ارواحنا فداه را اینطور به مجلس دعوت میکنم…
میگوید: شما هم با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وارد شوید، آن ملعون چوبدستی بدست گرفته است، آن انتهای جلسه خیمهای زده بودند، میگوید: «وَ رَمْلَةِ فِی ظِلِّ الْقُصُورِ مَصُونَةٌ» خواهر معاویه که عمهی یزید بود در پناه امنیت این سربازان که نگهبان بودند بود، «یُنَاطُ عَلَى أقرَاطُهَا الدُّرُّ وَ التِّبْرِ» به گوشهای او گوشواره و طلا و جواهر آویزان است…
بعد میگوید: حال برگرد و اینطرف را ببین، «وَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ تُسْبَى نِسَائِهِمْ» ببین دختران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را چطور وارد این جلسه کردند…
[1]– سوره مبارکه غافر، آیه 44.
[2]– سوره مبارکه طه، آیات 25 تا 28.
[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.
[4] الکافي، جلد ۱، صفحه ۲۶۳ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنِ اِبْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُمَّانَتَيْنِ مِنَ اَلْجَنَّةِ فَلَقِيَهُ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ مَا هَاتَانِ اَلرُّمَّانَتَانِ اَللَّتَانِ فِي يَدِكَ فَقَالَ أَمَّا هَذِهِ فَالنُّبُوَّةُ لَيْسَ لَكَ فِيهَا نَصِيبٌ وَ أَمَّا هَذِهِ فَالْعِلْمُ ثُمَّ فَلَقَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِنِصْفَيْنِ فَأَعْطَاهُ نِصْفَهَا وَ أَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نِصْفَهَا ثُمَّ قَالَ أَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ وَ أَنَا شَرِيكُكَ فِيهِ قَالَ فَلَمْ يَعْلَمْ وَ اَللَّهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَرْفاً مِمَّا عَلَّمَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاَّ وَ قَدْ عَلَّمَهُ عَلِيّاً ثُمَّ اِنْتَهَى اَلْعِلْمُ إِلَيْنَا ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ .)
[5] معاني الأخبار، جلد ۱، صفحه ۱۹۵ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيِّ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلاِشْتِهَارُ بِالْعِبَادَةِ رِيبَةٌ إِنَّ – أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: أَعْبَدُ اَلنَّاسِ مَنْ أَقَامَ اَلْفَرَائِضَ وَ أَسْخَى اَلنَّاسِ مَنْ أَدَّى زَكَاةَ مَالِهِ وَ أَزْهَدُ اَلنَّاسِ مَنِ اِجْتَنَبَ اَلْحَرَامَ وَ أَتْقَى اَلنَّاسِ مَنْ قَالَ اَلْحَقَّ فِيمَا لَهُ وَ عَلَيْهِ وَ أَعْدَلُ اَلنَّاسِ مَنْ رَضِيَ لِلنَّاسِ مَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ وَ كَرِهَ لَهُمْ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ وَ أَكْيَسُ اَلنَّاسِ مَنْ كَانَ أَشَدَّ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَغْبَطُ اَلنَّاسِ مَنْ كَانَ تَحْتَ اَلتُّرَابِ قَدْ أَمِنَ اَلْعِقَابَ يَرْجُو اَلثَّوَابَ وَ أَغْفَلُ اَلنَّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ اَلدُّنْيَا مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ وَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ فِي اَلدُّنْيَا خَطَراً مَنْ لَمْ يَجْعَلْ لِلدُّنْيَا عِنْدَهُ خَطَراً وَ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ اَلنَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ وَ أَشْجَعُ اَلنَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ – وَ أَكْثَرُ اَلنَّاسِ قِيمَةً أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ قِيمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ لَذَّةً اَلْحَسُودُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ رَاحَةً اَلْبَخِيلُ وَ أَبْخَلُ اَلنَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِمَا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْحَقِّ أَعْمَلُهُمْ بِهِ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ حُرْمَةً اَلْفَاسِقُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ وَفَاءً اَلْمُلُوكُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ صَدِيقاً اَلْمَلِكُ وَ أَفْقَرُ اَلنَّاسِ اَلطَّمَّاعُ وَ أَغْنَى اَلنَّاسِ مَنْ لَمْ يَكُنْ لِلْحِرْصِ أَسِيراً وَ أَفْضَلُ اَلنَّاسِ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أَكْرَمُ اَلنَّاسِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ قَدْراً مَنْ تَرَكَ مَا لاَ يَعْنِيهِ وَ أَوْرَعُ اَلنَّاسِ مَنْ تَرَكَ اَلْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ مُرُوءَةً مَنْ كَانَ كَاذِباً وَ أَشْقَى اَلنَّاسِ اَلْمُلُوكُ وَ أَمْقَتُ اَلنَّاسِ اَلْمُتَكَبِّرُ وَ أَشَدُّ اَلنَّاسِ اِجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ اَلذُّنُوبَ وَ أَحْكَمُ اَلنَّاسِ مَنْ فَرَّ مِنْ جُهَّالِ اَلنَّاسِ وَ أَسْعَدُ اَلنَّاسِ مَنْ خَالَطَ كِرَامَ اَلنَّاسِ وَ أَعْقَلُ اَلنَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُدَارَاةً لِلنَّاسِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالتُّهَمَةِ مَنْ جَالَسَ أَهْلَ اَلتُّهَمَةِ وَ أَعْتَى اَلنَّاسِ مَنْ قَتَلَ غَيْرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَيْرَ ضَارِبِهِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى اَلْعُقُوبَةِ وَ أَحَقُّ اَلنَّاسِ بِالذَّنْبِ اَلسَّفِيهُ اَلْمُغْتَابُ وَ أَذَلُّ اَلنَّاسِ مَنْ أَهَانَ اَلنَّاسَ وَ أَحْزَمُ اَلنَّاسِ أَكْظَمُهُمْ لِلْغَيْظِ وَ أَصْلَحُ اَلنَّاسِ أَصْلَحُهُمْ لِلنَّاسِ وَ خَيْرُ اَلنَّاسِ مَنِ اِنْتَفَعَ بِهِ اَلنَّاسُ.)
[6] سوره مبارکه بقره، آیه 31 (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)
[7] إرشاد القلوب، جلد ۲، صفحه ۲۱۷ (رُوِيَ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ فِي تَقْوَاهُ وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ وَ إِلَى مُوسَى فِي هَيْبَتِهِ وَ إِلَى عِيسَى فِي عِبَادَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ .)
[8] تهذيب الأحکام، جلد ۳، صفحه ۱۴۳ (اَلْحُسَيْنُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْحُسَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اَلْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ اَلْوَاسِطِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْعَبْدِيُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: «صِيَامُ يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ يَعْدِلُ صِيَامَ عُمُرِ اَلدُّنْيَا لَوْ عَاشَ إِنْسَانٌ ثُمَّ صَامَ مَا عَمَرَتِ اَلدُّنْيَا لَكَانَ لَهُ ثَوَابُ ذَلِكَ وَ صِيَامُهُ يَعْدِلُ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كُلِّ عَامٍ مِائَةَ حَجَّةٍ وَ مِائَةَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلاَتٍ وَ هُوَ عِيدُ اَللَّهِ اَلْأَكْبَرُ وَ مَا بَعَثَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً قَطُّ إِلاَّ وَ تَعَيَّدَ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ وَ عَرَفَ حُرْمَتَهُ وَ اِسْمُهُ فِي اَلسَّمَاءِ يَوْمُ اَلْعَهْدِ اَلْمَعْهُودِ وَ فِي اَلْأَرْضِ يَوْمُ اَلْمِيثَاقِ اَلْمَأْخُوذِ وَ اَلْجَمْعِ اَلْمَشْهُودِ مَنْ صَلَّى فِيهِ رَكْعَتَيْنِ يَغْتَسِلُ عِنْدَ زَوَالِ اَلشَّمْسِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَزُولَ مِقْدَارَ نِصْفِ سَاعَةٍ يَسْأَلُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ سُورَةَ اَلْحَمْدِ مَرَّةً وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ آيَةَ اَلْكُرْسِيِّ وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ» عَدَلَتْ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ حَجَّةٍ وَ مِائَةَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ مَا سَأَلَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ اَلدُّنْيَا وَ حَوَائِجِ اَلْآخِرَةِ إِلاَّ قُضِيَتْ كَائِنَةً مَا كَانَتِ اَلْحَاجَةُ وَ إِنْ فَاتَتْكَ اَلرَّكْعَتَانِ وَ اَلدُّعَاءُ قَضَيْتَهُمَا بَعْدَ ذَلِكَ وَ مَنْ فَطَّرَ فِيهِ مُؤْمِناً كَانَ كَمَنْ أَطْعَمَ فِئَاماً وَ فِئَاماً وَ فِئَاماً فَلَمْ يَزَلْ يَعُدُّ إِلَى أَنْ عَقَدَ بِيَدِهِ عَشْراً» ثُمَّ قَالَ «أَ تَدْرِي كَمِ اَلْفِئَامُ» قُلْتُ لاَ قَالَ «مِائَةُ أَلْفٍ كُلُّ فِئَامٍ كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَطْعَمَ بِعَدَدِهَا «مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ» فِي حَرَمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَقَاهُمْ «فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ» وَ اَلدِّرْهَمُ فِيهِ بِأَلْفِ أَلْفِ دِرْهَمٍ» قَالَ «لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ يَوْماً أَعْظَمَ حُرْمَةً مِنْهُ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ وَ اَللَّهِ» ثُمَّ قَالَ «وَ لْيَكُنْ مِنْ قَوْلِكُمْ إِذَا اِلْتَقَيْتُمْ أَنْ تَقُولُوا اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِهَذَا اَلْيَوْمِ وَ جَعَلَنَا مِنَ اَلْمُوفِينَ بِعَهْدِهِ إِلَيْنَا وَ مِيثَاقِهِ اَلَّذِي وَاثَقَنَا بِهِ مِنْ وَلاَيَةِ وُلاَةِ أَمْرِهِ وَ اَلْقُوَّامِ بِقِسْطِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْنَا مِنَ اَلْجَاحِدِينَ وَ اَلْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ » ثُمَّ قَالَ «وَ لْيَكُنْ مِنْ دُعَائِكَ فِي دُبُرِ هَاتَيْنِ اَلرَّكْعَتَيْنِ أَنْ تَقُولَ «رَبَّنٰا إِنَّنٰا سَمِعْنٰا مُنٰادِياً يُنٰادِي لِلْإِيمٰانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّٰا رَبَّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ كَفِّرْ عَنّٰا سَيِّئٰاتِنٰا وَ تَوَفَّنٰا مَعَ اَلْأَبْرٰارِ `رَبَّنٰا وَ آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلىٰ رُسُلِكَ وَ لاٰ تُخْزِنٰا يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنَّكَ لاٰ تُخْلِفُ اَلْمِيعٰادَ» ثُمَّ تَقُولُ بَعْدَ ذَلِكَ – اَللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً وَ أُشْهِدُ مَلاَئِكَتَكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَ سُكَّانَ سَمَاوَاتِكَ وَ أَرْضِكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ اَلْمَعْبُودُ اَلَّذِي لَيْسَ مِنْ لَدُنْ عَرْشِكَ إِلَى قَرَارِ أَرْضِكَ مَعْبُودٌ يُعْبَدُ سِوَاكَ إِلاَّ بَاطِلٌ مُضْمَحِلٌّ غَيْرُ وَجْهِكَ اَلْكَرِيمِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ اَلْمَعْبُودُ فَلاَ مَعْبُودَ سِوَاكَ تَعَالَيْتَ عَمَّا يَقُولُ اَلظَّالِمُونَ عُلُوّاً كَبِيراً وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً صَلَوَاتُُ اَللَّهِ عَلَيْهِ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ وَلِيُّهُمْ وَ مَوْلاَهُمْ رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا بِالنِّدَاءِ وَ صَدَّقْنَا اَلْمُنَادِيَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا نَادَى بِنِدَاءٍ عَنْكَ بِالَّذِي أَمَرْتَهُ بِهِ أَنْ يُبَلِّغَ مَا أَنْزَلْتَ إِلَيْهِ مِنْ وَلاَيَةِ وَلِيِّ أَمْرِكَ فَحَذَّرْتَهُ وَ أَنْذَرْتَهُ إِنْ لَمْ يُبَلِّغْ أَنْ تَسْخَطَ عَلَيْهِ وَ أَنَّهُ إِنْ بَلَّغَ رِسَالاَتِكَ عَصَمْتَهُ مِنَ اَلنَّاسِ فَنَادَى مُبَلِّغاً وَحْيَكَ وَ رِسَالاَتِكَ أَلاَ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ وَ مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ وَ مَنْ كُنْتُ نَبِيَّهُ فَعَلِيٌّ أَمِيرُهُ رَبَّنَا فَقَدْ أَجَبْنَا دَاعِيَكَ اَلنَّذِيرَ اَلْمُنْذِرَ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدَكَ وَ رَسُولَكَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلَّذِي أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ وَ جَعَلْتَهُ مَثَلاً – لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِنَّهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ مَوْلاَهُمْ وَ وَلِيُّهُمْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ يَوْمِ اَلدِّينِ فَإِنَّكَ قُلْتَ «إِنْ هُوَ إِلاّٰ عَبْدٌ أَنْعَمْنٰا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنٰاهُ مَثَلاً لِبَنِي إِسْرٰائِيلَ » رَبَّنَا آمَنَّا وَ اِتَّبَعْنَا مَوْلاَنَا وَ وَلِيَّنَا وَ هَادِيَنَا وَ دَاعِيَنَا وَ دَاعِيَ اَلْأَنَامِ وَ صِرَاطَكَ اَلْمُسْتَقِيمَ اَلسَّوِيَّ وَ حُجَّتَكَ وَ سَبِيلَكَ اَلدَّاعِيَ إِلَيْكَ عَلَى بَصِيرَةٍ هُوَ وَ مَنِ اِتَّبَعَهُ وَ «سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا يُشْرِكُونَ» بِوَلاَيَتِهِ وَ بِمَا يُلْحِدُونَ بِاتِّخَاذِ اَلْوَلاَئِجِ دُونَهُ فَأَشْهَدُ يَا إِلَهِي أَنَّهُ اَلْإِمَامُ اَلْهَادِي اَلْمُرْشِدُ اَلرَّشِيدُ عَلِيٌّ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلَّذِي ذَكَرْتَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ «وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ اَلْكِتٰابِ لَدَيْنٰا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ» لاَ أُشْرِكُ مَعَهُ إِمَاماً وَ لاَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِيجَةً اَللَّهُمَّ فَإِنَّا نَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُكَ اَلْهَادِي مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ اَلنَّذِيرُ اَلْمُنْذِرُ وَ صِرَاطُكَ اَلْمُسْتَقِيمُ وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ وَ حُجَّتُكَ اَلْبَالِغَةُ وَ لِسَانُكَ اَلْمُعَبِّرُ عَنْكَ فِي خَلْقِكَ وَ اَلْقَائِمُ بِالْقِسْطِ مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ وَ دَيَّانُ دِينِكَ وَ خَازِنُ عِلْمِكَ وَ مَوْضِعُ سِرِّكَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِكَ وَ أَمِينُكَ اَلْمَأْمُونُ اَلْمَأْخُوذُ مِيثَاقُهُ مَعَ مِيثَاقِ رَسُولِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ بَرِيَّتِكَ شَهَادَةً بِالْإِخْلاَصِ لَكَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ بِأَنَّكَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ عَلِيّاً أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ اَلْإِقْرَارَ بِوَلاَيَتِهِ تَمَامُ تَوْحِيدِكَ وَ اَلْإِخْلاَصُ بِوَحْدَانِيَّتِكَ وَ كَمَالُ دِينِكَ وَ تَمَامُ نِعْمَتِكَ وَ فَضْلِكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ بَرِيَّتِكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ اَلْحَقُّ «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِيناً» اَللَّهُمَّ فَلَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى مَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَيْنَا مِنَ اَلْإِخْلاَصِ لَكَ بِوَحْدَانِيَّتِكَ إِذْ هَدَيْتَنَا لِمُوَالاَةِ وَلِيِّكَ اَلْهَادِي مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ اَلْمُنْذِرِ وَ رَضِيتَ لَنَا اَلْإِسْلاَمَ دِيناً بِمُوَالاَتِهِ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْنَا نِعْمَتَكَ اَلَّتِي جَدَّدْتَ لَنَا عَهْدَكَ وَ مِيثَاقَكَ وَ ذَكَّرْتَنَا ذَلِكَ وَ جَعَلْتَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْإِخْلاَصِ وَ اَلتَّصْدِيقِ بِعَهْدِكَ وَ مِيثَاقِكَ وَ مِنْ أَهْلِ اَلْوَفَاءِ بِذَلِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْنَا مِنَ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْجَاحِدِينَ وَ اَلْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ وَ لَمْ تَجْعَلْنَا مِنْ أَتْبَاعِ اَلْمُغَيِّرِينَ وَ اَلْمُبَدِّلِينَ وَ اَلْمُنْحَرِفِينَ وَ اَلْمُبَتِّكِينَ آذَانَ اَلْأَنْعَامِ وَ اَلْمُغَيِّرِينَ خَلْقَ اَللَّهِ وَ مِنَ اَلَّذِينَ «اِسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ اَلشَّيْطٰانُ فَأَنْسٰاهُمْ ذِكْرَ اَللّٰهِ» وَ صَدَّهُمْ عَنِ اَلسَّبِيلِ وَ عَنِ اَلصِّرَاطِ اَلْمُسْتَقِيمِ وَ أَكْثِرْ مِنْ قَوْلِكَ فِي يَوْمِكَ وَ لَيْلَتِكَ أَنْ تَقُولَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنِ اَلْجَاحِدِينَ وَ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْمُغَيِّرِينَ وَ اَلْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ اَللَّهُمَّ فَلَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى إِنْعَامِكَ عَلَيْنَا بِالَّذِي هَدَيْتَنَا إِلَى وَلاَيَةِ وُلاَةِ أَمْرِكَ مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ اَلْأَئِمَّةِ اَلْهُدَاةِ اَلرَّاشِدِينَ اَلَّذِينَ جَعَلْتَهُمْ أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِكَ وَ أَعْلاَمَ اَلْهُدَى وَ مَنَارَ اَلتَّقْوَى وَ اَلْعُرْوَةَ اَلْوُثْقَى وَ كَمَالَ دِينِكَ وَ تَمَامَ نِعْمَتِكَ فَلَكَ اَلْحَمْدُ آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَا بِنَبِيِّكَ وَ اِتَّبَعْنَا مِنْ بَعْدِهِ اَلنَّذِيرَ اَلْمُنْذِرَ وَ وَالَيْنَا وَلِيَّهُمْ وَ عَادَيْنَا عَدُوَّهُمْ وَ بَرِئْنَا مِنَ اَلْجَاحِدِينَ وَ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْمُكَذِّبِينَ إِلَى يَوْمِ اَلدِّينِ اَللَّهُمَّ فَكَمَا كَانَ مِنْ شَأْنِكَ يَا صَادِقَ اَلْوَعْدِ يَا مَنْ «لاٰ يُخْلِفُ اَلْمِيعٰادَ» يَا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ أَنْ أَنْعَمْتَ عَلَيْنَا بِمُوَالاَةِ أَوْلِيَائِكَ اَلْمَسْئُولِ عَنْهَا عِبَادُكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ اَلْحَقُّ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ اَلنَّعِيمِ» وَ قُلْتَ «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ » وَ مَنَنْتَ عَلَيْنَا بِشَهَادَةِ اَلْإِخْلاَصِ لَكَ بِمُوَالاَةِ أَوْلِيَائِكَ اَلْهُدَاةِ مِنْ بَعْدِ اَلنَّذِيرِ اَلْمُنْذِرِ وَ اَلسِّرَاجِ اَلْمُنِيرِ وَ أَكْمَلْتَ اَلدِّينَ بِمُوَالاَتِهِمْ وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْنَا اَلنِّعْمَةَ اَلَّتِي جَدَّدْتَ لَنَا عَهْدَكَ وَ ذَكَّرْتَنَا مِيثَاقَكَ اَلْمَأْخُوذَ مِنَّا فِي مُبْتَدَإِ خَلْقِكَ إِيَّانَا وَ جَعَلْتَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْإِجَابَةِ وَ ذَكَّرْتَنَا اَلْعَهْدَ وَ اَلْمِيثَاقَ وَ لَمْ تُنْسِنَا ذِكْرَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قٰالُوا بَلىٰ» اَللَّهُمَّ بَلَى شَهِدْنَا بِمَنِّكَ وَ لُطْفِكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ رَبُّنَا وَ مُحَمَّدٌ عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ نَبِيُّنَا وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْحُجَّةُ اَلْعُظْمَى وَ آيَتُكَ اَلْكُبْرَى وَ اَلنَّبَأُ اَلْعَظِيمُ «اَلَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ» اَللَّهُمَّ فَكَمَا كَانَ مِنْ شَأْنِكَ أَنْ أَنْعَمْتَ عَلَيْنَا بِالْهِدَايَةِ إِلَى مَعْرِفَتِهِمْ فَلْيَكُنْ مِنْ شَأْنِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُبَارِكَ لَنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا اَلَّذِي ذَكَّرْتَنَا فِيهِ عَهْدَكَ وَ مِيثَاقَكَ وَ أَكْمَلْتَ دِينَنَا وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْنَا نِعْمَتَكَ وَ جَعَلْتَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْإِجَابَةِ وَ اَلْإِخْلاَصِ بِوَحْدَانِيَّتِكَ وَ مِنْ أَهْلِ اَلْإِيمَانِ وَ اَلتَّصْدِيقِ بِوَلاَيَةِ أَوْلِيَائِكَ وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكَ وَ أَعْدَاءِ أَوْلِيَائِكَ اَلْجَاحِدِينَ اَلْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ وَ أَنْ لاَ تَجْعَلَنَا مِنَ اَلْغَاوِينَ وَ لاَ تُلْحِقَنَا بِالْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ وَ اِجْعَلْ لَنَا قَدَمَ صِدْقٍ مَعَ اَلنَّبِيِّينَ وَ تَجْعَلُ لَنَا مَعَ اَلْمُتَّقِينَ إِمَاماً إِلَى يَوْمِ اَلدِّينِ يَوْمَ يُدْعَى كُلُّ «أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ» وَ اُحْشُرْنَا فِي زُمْرَةِ اَلْهُدَاةِ اَلْمَهْدِيِّينَ وَ أَحْيِنَا مَا أَحْيَيْتَنَا عَلَى اَلْوَفَاءِ بِعَهْدِكَ وَ مِيثَاقِكَ اَلْمَأْخُوذِ مِنَّا وَ عَلَيْنَا لَكَ وَ اِجْعَلْ لَنَا مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِيلاً وَ ثَبِّتْ لَنَا قَدَمَ صِدْقٍ فِي اَلْهِجْرَةِ اَللَّهُمَّ وَ اِجْعَلْ مَحْيَانَا خَيْرَ اَلْمَحْيَا وَ مَمَاتَنَا خَيْرَ اَلْمَمَاتِ وَ مُنْقَلَبَنَا خَيْرَ اَلْمُنْقَلَبِ حَتَّى تَوَفَّانَا وَ أَنْتَ عَنَّا رَاضٍ قَدْ أَوْجَبْتَ لَنَا حُلُولَ جَنَّتِكَ بِرَحْمَتِكَ وَ اَلْمَثْوَى فِي دَارِكَ وَ اَلْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ اَلْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِكَ «لاٰ يَمَسُّنٰا فِيهٰا نَصَبٌ وَ لاٰ يَمَسُّنٰا فِيهٰا لُغُوبٌ» رَبَّنَا إِنَّكَ أَمَرْتَنَا بِطَاعَةِ وُلاَةِ أَمْرِكَ وَ أَمَرْتَنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ اَلصَّادِقِينَ فَقُلْتَ «أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ» وَ قُلْتَ «اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ كُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِينَ» فَسَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا رَبَّنَا فَ «ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا» وَ «تَوَفَّنٰا مُسْلِمِينَ» مُصَدِّقِينَ لِأَوْلِيَائِكَ وَ «لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ» اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْحَقِّ اَلَّذِي جَعَلْتَهُ عِنْدَهُمْ وَ بِالَّذِي فَضَّلْتَهُمْ عَلَى اَلْعَالَمِينَ جَمِيعاً أَنْ تُبَارِكَ لَنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا اَلَّذِي أَكْرَمْتَنَا فِيهِ وَ أَنْ تُتِمَّ عَلَيْنَا نِعْمَتَكَ وَ تَجْعَلَهُ عِنْدَنَا مُسْتَقَرّاً وَ لاَ تَسْلُبَنَاهُ أَبَداً وَ لاَ تَجْعَلَهُ مُسْتَوْدَعاً فَإِنَّكَ قُلْتَ «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ» فَاجْعَلْهُ مُسْتَقَرّاً وَ لاَ تَجْعَلْهُ مُسْتَوْدَعاً وَ اُرْزُقْنَا نَصْرَ دِينِكَ مَعَ وَلِيٍّ هَادٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ وَ اِجْعَلْنَا مَعَهُ وَ تَحْتَ رَايَتِهِ شُهَدَاءَ صِدِّيقِينَ فِي سَبِيلِكَ وَ عَلَى نُصْرَةِ دِينِكَ ثُمَّ تَسْأَلُ بَعْدَهَا حَاجَتَكَ لِلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ فَإِنَّهَا وَ اَللَّهِ مَقْضِيَّةٌ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ» .)
[9] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۹۹ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ فَقَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ قُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْيَوْمَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ اَلدُّعٰاءِ فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قٰائِمٌ يُصَلِّي فِي اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيىٰ فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ كَمَا اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لِزَكَرِيَّا ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِي كَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَةَ نَبِيِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِي هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ اَلْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ اَلْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ أَمْطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلاً كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِيَّةَ فِي اَلْجَنَّةِ مَعَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْ مَتَى ذَكَرْتَهُ يٰا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلاَيَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ .)
[10] مصباح الزائر، جلد ۱، صفحه ۲۲۱