امام باقر علیه السلام و مسأله نص در امامت

15

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه ۱۳ مورخ خرداد ماه ۱۴۰۴، مصادف با سالروز شهادت امام محمد باقر علیه السلام، در حسینیه آیت الله حق‌شناس (ره) به سخنرانی با موضوع “امام باقر علیه السلام و مسأله نص در امامت” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می‌گردد.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلّین و وجود نورانی باقرالعلوم امام محمد بن علی بن الحسین علیهم السلام صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

«امام» در نگاه سایر مسلمین

یکی از خصائص مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین (خصیصه یعنی ویژگی اختصاصی) نوع نگاه به مسئله­ی امامت، از جهات مختلف است؛ که می­خواهم یک جهت از آن­ها را عرض کنم.

در جهان اسلام، بجز چند گروه فرعی که منقرض شده­اند، همگی قائل به مسئله­ی «امامت» هستند، اما تعاریف و فهم­شان از امامت متفاوت است، سطح برداشت­شان هم مختلف است، نوعاً امامت را ریاست بر جامعه و حاکمیت بر جامعه و حکومت می­دانند. بعضی از فرقه­ها هم مسئله­ی امامت را رئیس فرقه و حزب می­دانند، برای امامت یا اصلاً به شروط لازمی قائل نیستند، کأنّه که شروط مستحب هستند، یا اگر هم قائل باشند، فضا فضای ریاست حزب است.

مثلاً اخیراً امام شصت و چندم اسماعیلی­ها از دنیا رفت، اگر شما ایشان را می­دیدید، اگر نمی­گفت من امام هستم، متوجه نمی­شدید که به ادّعای خودشان امام است. یعنی شما خصائص امامت که جلوتر عرض خواهم کرد را در او نمی­دیدید، یعنی بنحوی امامت­شان شبیه ولایتعهدی است، یعنی ارثی است. کمااینکه در زیدیه هم همینطور است. البته زیدیه شروطی مانند اینکه «اهل دیانت» و «اهل قیام در برابر ظالم باشد» را دارند، اما اینطور نیست که باید علم و ویژگی خاصی در تقوا و… داشته باشد.

وضع سایر مذاهب که از این هم ساده­تر است، بعضی از فرقه­ها حتّی شرط حلالزادگی هم ندارند، به این جهت که امام آن فرقه از این موهبت برخوردار نیست. یعنی نهایتاً اوصاف کلّی مانند اجتهاد و عدالت و… دارند، یعنی بنحوی پایینتر از آن چیزی که ما راجع به ولی فقیه می­گوییم.

ما که «ولی فقیه» را امام نمی­دانیم، ما قائلیم که امام اصلاً با کسی قابل قیاس نیست.

«امام»‌ در نگاه مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

تقریباً فقط مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بصورت اختصاصی چنین فکر و اعتقادی دارد که امام عصمت و علم دارد.

«عصمت دارد» یعنی اینکه در پناه حضرت حق است و گناه نمی­کند و به دستور خدا عمل می­کند.

وقتی به دستور خدا عمل می­کند، یعنی چطور به دستور خدا عمل می­کند؟ آیا یعنی مجبور است؟ نخیر! علم دارد.

«علم دارد» یعنی چه؟ آیا منظور علم اکتسابی است؟ نخیر! هیچیک از ائمه­ی ما علیهم السلام شاگرد کسی نبوده­اند.

این درس­هایی که ما طلاب می­خوانیم خوب است و شرافت دارد، ولی اصلاً ربطی به علم امام ندارد. علمی که ما می­خوانیم، چون ما ضعف داریم، پُر از حدس و گمان است، پُر از خطاست، پُر از عدول است، یعنی الآن یک چیزی می­گویم، اما بعداً نظر من عوض می­شود، چون فهم من تغییر پیدا می­کند. مثلاً الآن با کسی دوست هستم، اما فردا با او دشمن می­شوم، چون شناخت من نسبت به او عوض می­شود، ضمن اینکه ممکن است دوباره این نظر هم تغییر کند.

امام اینطور نیست، ما با امام به حکم خدا می­رسیم، ما با امام به حقیقت می­رسیم، بلکه بالاتر از این­ها، امام طوری امام است که انگار برای یک نفر امام است.

معلم در کلاس برای چهل نفر معلمی می­کند، اما بخشی از آموزه­های ما اینطور نیست که ظاهری باشد، امام که امام است، ممکن است برای من یک نفر زمینه­ی توفیق یا نعوذبالله سلب توفیق فراهم کند. اگر کار خوبی کنم ممکن است امام اراده کند که من نیم ساعت مانده به اذان صبح از خواب بیدار شوم، این موضوع دیگر با علوم عادی رخ نمی­دهد. امام زمان ارواحنا فداه و سلام الله علیه انگار فقط امام من است، لحظه­ای از من غافل نیست، انگار فقط امام ایشان است و لحظه­ای از ایشان غافل نیست. این موضوع علمی فراتر از علم ما می­خواهد.

با این دو توصیف مختصری که عرض کردم که در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین امام «عصمت» و «علم» دارد؛ چه کسی عصمت و این علم را دارد؟

ضرورت نصب الهی «امام»

مثلاً کسی هفت سال درس می­خواند و پزشک عمومی می­شود، بعد چند سال درس می­خواند و پزشک متخصص می­شود، نظام پزشکی هم تشخیص می­دهد که آیا این شخص دانش مورد نظر را دارد یا نه.

نظام «امامت شناسی» کجاست که ببینیم چه کسی عصمت و علم دارد؟

لذا مرحله­ی سوم اتفاق می­افتد، و آن ضرورت نصب الهی امام است.

یعنی مثلاً ما نمی­توانیم امام را تعیین کنیم، ما نهایتاً می­توانیم مبصر یا مدیر داخلی را معین کنیم، اما امام به این معنا که عالم است و به همه­ی ظاهر و باطن و ضمائر ما احاطه دارد، آن هم ضمائر همه­ی عالم نه ضمائر یک نفر! پس لاجرم بایستی خدای متعال او را معرفی کند و نصب با خدای متعال است. جهات ادلّه هم مختلف است.

یک تفاوتی که ما با بقیه­ی مسلمین داریم این است که قائل به نصب هستیم، که غدیر اولین نصب و تنفیذ امامت بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

در بین سایر مسلمین از این خبرها نیست، چرا؟ یک: چون نصب فلانی­ها در کار نبود و کسی آن­ها را نصب نکرد. سقیفه که نصب نیست! لذا قائل به نصب هم نیستند. شورای شش نفره که نصب نیست، چرا؟ چون ده سال بعد همان کسانی که نصب کرده بودند، مثلاً طلحه و زبیر بین آن­ها بودند، با عایشه که طرفدار بود، همه بر علیه عثمان تلاش کردند و عثمان را کشتند! پس نصبی در کار نبود.

در بین سایر فرق اسلامی کسی هم طرفدار مسئله­ی نصب نیست، چون تا وقتی که نصب نباشد من می­توانم ادعا کنم، اگر مسئله­ی نصب باشد که می­گویند دلیل و شاهد و قرینه­ی نصب شما چیست؟ لذا قائل به نصب نشدند و می­گویند مردم انتخاب کرده­اند. طبعاً در اینجا به حرف­های عجیب و غریبی گرفتار شده­اند. آیا مردم ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید را نصب کرده­اند؟

البته ما هم به جهت اینکه موضوع بحث­­مان چیز دیگری است، در صدد نقد این موضوع نیستیم.

برای همین سایرین قائل شدند که اگر کودتا کنی و به قدرت برسی «امام» می­شوی، اگر آنقدر آدم بکشی که نسل زمین را از آدمیزاد قطع کنی و به قدرت برسی، باز هم «امام» می­شوی!

اقوام اهل بیت مانند زیدیه و اسماعیلیه و کیسانیه که ادعای امامت می­کردند، آیا قائل به نصب هستند؟ نه! چرا؟ چون نصب به خبر نیاز دارد، مثلاً پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم در غدیر از طرف خدای متعال بیان می­کند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه می­فرماید: علی جان! اگر من روز غدیر امامت تو از طرف خدا را ابلاغ نمی­کردم، اعمال من حَبط می­شد، یعنی کأنّه یک کافر بودم، کأنّه این بیست و سه سال کلاً هیچ کاری نکرده بودم و همه­ی رسالت من منوط به این ابلاغ بود.

نصب الهی به یک «اعلام» نیاز دارد که به آن «نص» می­گویند، یعنی متن صریح روشنی که همه متوجه شوند خدا آن فرد را نصب کرده است. مثلاً خدای متعال در غدیر اعلام فرموده است.

گروه­های مختلف شیعه، غیر از امامیه که ما هستیم، آیا قائل به مسئله­ی نصب هستند؟ نخیر! چرا؟ چون هم نصبی ندارند و هم اعلام و نصّی ندارند.

اهمیتِ مسئله­ی علم امام

نکته­ی بالاتر این است که اگر بروید و یک نفر از این­ها را نگاه کنید، می­بینید علم ویژه­های هم ندارد، حتّی خود آن شخص هم ادّعای علم ویژه ندارد.

در طول تاریخ «ادّعای امامت» بسیار زیاد رخ داده است، حتّی معاویه و یزید هم می­گفتند ما امام هستیم، که همانطور که عرض کردیم منظورشان از امامت «حاکم» بودن است، اما آیا معاویه گفته است که من علم الهی دارم؟ چون در صورت چنین ادعایی، با یک سؤال، کذب او برملا می­شود.

برای همین نه ائمه­ی اسماعیلیه، نه ائمه­ی زیدیه و نه ائمه­ی سایر فرق اسلامی، ادّعای علم الهی نکرده­اند. این­ها نه ادّعای نصب داشتند و نه ادّعای علم. بلکه آن­ها می­گفتند من از اولاد پیامبر و سادات هستم، یا لشکر بزرگتری دارم. یعنی ادلّه­شان در این سطح است.

مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین مکتبِ عصمت و علم و نصب است، که نصب به اعلامیه نیاز دارد که ما آن را نص می­نامیم.

مسئله­ی «وراثت» در موضوع امامت

در شرایطی که خفقان بود، تقیّه وحشتناک سنگین بود…

سیّد حمیری، شاعر برجسته­ی مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، که دو هزار قصیده در مدح اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین گفته است، تا مدّت زیادی قائل به امامت محمد بن حنفیه و فرزندان او بوده است، احتمالاً هیچوقت امامت امام باقر علیه السلام را قبول نداشته است، اما امام صادق علیه السلام او را هدایت کرده است و او به مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین آمده است؛ چرا؟ چون در جامعه، جایی که فضای عمومی باشد و شما بتوانید راحت راجع به این موضوعات صحبت کنید، وجود نداشته است.

تمام مساجد در اختیار آخوندهای بنی امیّه بوده است، همه چیز زیرزمینیِ مخفیِ پنهانی بوده است، از طرف امام برحق هم بیان صریح نبوده است.

لذا اگر عدّه­ای می­پرسیدند چه کسانی امام هستند، مردم می­گفتند: فرزندان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه! اول امام حسن علیه السلام، بعد امام حسین علیه السلام، در کربلا هم فرزندان امیرالمؤمنین شهید شدند، پس محمد بن حنفیه که پسر بعدی امیرالمؤمنین است، امام است!

آیا نصب الهی بود؟ نه! می­گفتند پسرِ امام قبلی است، و موضوع را وراثتی می­دیدند. آیا محمد بن حنفیه علم ویژه­ای داشته است؟ نه! نه خودش ادعا کرده است و نه طرفدارانش چنین ادعایی دارند.

کسی مانند سید حمیری هم در این میان نگاه می­کرد، جایی هم اعلام نمی­کردند امام کیست، جایی هم اعلام نمی­کردند امامت چیست… اگر به مساجد برود که همه به بنی امیه و بعد هم به بنی عباس ارجاع می­دهند، اگر جلسات زیرزمینی را پیدا کند، می­گویند یک نفر می­گوید فلانی امام است، چون پسرِ امیرالمؤمنین است، و چون چیز دیگری هم نمی­دانستند، به سراغ این­ها می­رفتند.

بعد از محمد حنفیه گفتند کدام پسر او امام است؟ بعد از پسر او گفتند این نوه یا آن نوه؟ چون ملاک «وراثت» است، دعوا می­شود. دقیقاً مانند همین دعواهای ولیعهدی که الآن هم رخ می­دهد، یک نفر ولیعهد می­شود و مابقی نوه­ها را به زندان می­اندازد. چرا؟ چون به اندازه­ای که دلیل برای حاکم بودن این شخص هست، دلیل برای حاکم بودن آن شخص هم هست، چون ملاک علم و عصمت و تقوا و توانایی نیست، ملاک ریشه­ی خانوادگی است.

یک نفر از فرزندان امیرالمؤمنین آمد و به امام سجّاد علیه السلام عرض کرد: عمو جان! من پیر شده­ام، ناگهان می­میرم، سن شما کم است، اجازه بده چند سال من امامت کنم، بعد از من هم برای شما فرصت زیاد است!

یعنی فکر می­کرد که امامت «وراثت بدون استحقاق» است.

فرض کنید اگر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه پسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نبود، باز هم «امام» امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بود، اگر در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وراثت هست، برای این است که دیگران امام را راحت پیدا کنند، ولی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه بخاطرِ اینکه پسرِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بودند «امام» نشدند، بلکه بخاطر علم و عصمت و اعلام الهی به نصب ایشان امام شده است، وگرنه اگر پدرِ ایشان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم نبود، امام حسن مجتبی صلوات الله علیه «امام» بود، منتها خدای متعال برای راحت شدن کار ما مسئله­ی وراثت را قرار داده است، این امر جهاتی داشته است، یکی اینکه ما تشخیص بدهیم، یکی اینکه این امام حسن مجتبی صلوات الله علیه با این عظمت باید زیر سایه­ی کدام پدر باشد؟ چه کسی لیاقت پیدا می­کند که پدرِ امام حسن مجتبی صلوات الله علیه باشد؟ باید مسئله را از این جهت دید.

وگرنه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بیش از بیست فرزند داشتند، آیا همه­ی این­ها امام هستند؟ نه! امام کاظم سلام الله علیه بیش از سی فرزند داشتند، اما فقط یک نفر از آن­ها امام است، مابقی امام نیستند.

علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نزد امام معصوم است

مسئله­ی امامت در مکتب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، یعنی نشستن بجای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم.

حال این روایت از امام باقر صلوات الله علیه را ببینید.

حضرت باقر سلام الله علیه فرمود جبرئیل آمد و دو انار (بصورت نمادین) به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم داد. وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را دید فرمود: یکی از این­ها نبوّت است که یک منصب الهی است، که تو نبی نیستی. یکی دیگر از این­ها…

چون ریشه­ی امامت چند چیز است، یک: مسئله­ی معنوی قرب به خدای متعال است که موضوع بحث ما نیست، دو: علم.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «أَمَّا هَذِهِ فَالْعِلْمُ»،[4] این انار نماد و نماینده­ی علم است.

بعد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم این انار را نصف کرد و نیمی از آن را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه داد و فرمود: «أَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ» تو در این علم شریک من هستی، «وَ أَنَا شَرِيكُكَ فِيهِ» و من هم شریک تو هستم.

این یعنی تساوی.

اینجا امام باقر علیه السلام می­فرمایند: «فَلَمْ يَعْلَمْ وَ اَللَّهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَرْفاً مِمَّا عَلَّمَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ» پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم حتّی یک حرف هم از آنچه خدا به او یاد داده است را نمی­دانست، «إِلاَّ وَ قَدْ عَلَّمَهُ عَلِيّاً» الا اینکه آن علم را به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه هم یاد داد، یعنی علم­شان یکسان بود، «ثُمَّ اِنْتَهَى اَلْعِلْمُ إِلَيْنَا» بعد این علم به ما رسیده است، «ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ» حضرت به سینه­ی مبارک خود اشاره کردند و فرمودند که آن علم اینجاست.

عاقل اگر این علم را نداشته باشد که این ادعای علم را نمی­کند! چون اگر دروغ بگوید سریع برملا می­شود.

ادعای علم از کسی سر می­زند که اول مردم او را باور کنند، یعنی گوینده­ای که بخواهد ادّعا کند، باید شأنی داشته باشند. اصلاً کسی از این حرف­ها نمی­زد.

علم الهیِ امام باقر علیه السلام

امام باقر سلام الله علیه که اجازه­ی برگزاری مجلس و درس و منبر نداشتند، اما گاهی وقتی کسی بصورت خصوصی می­آمد، مانند همین موردی که عرض کردم، می­فرمودند که آن علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم که نزدِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود، بی کم و کاست نزد من هم هست.

اگر شما چنین گزاره­ای را باور کنید، چه اتفاقی رخ می­دهد؟ این خبر بصورت آهسته و آهسته به همه­ی عالم می­رسد.

اینطور چه کسی می­توانست با امام رقابت کند؟

برای همین وقتی بعضی­ها به سراغ امام می­آمدند، دشمنان هم می­خواستند آن­ها را تخریب کنند، به آن­ها می­گفتند: پیغمبر شما چطور است؟ منظورشان امام باقر علیه السلام بود.

مسلماً این شیعیان که نمی­گفتند امام باقر علیه السلام پیغمبر هستند، ولی چه کسی بجز «امام» می­توانم ادّعای این علم را داشته باشد؟

خودِ علم امام باقر سلام الله علیه، یکی از علائم امامت ایشان بود، آن هم در شرایطی که حضرت اجازه و امکان بیان نداشتند، چون  اگر حکومت متوجه می­شد که به حضرت آسیب می­زد.

نقل شده است که حضرت باقر علیه السلام فرمود: اگر امروز کسی بت­پرست شود یا به نوامیس مردم تجاوز کند یا آدم بکشد، برای عقوبت فعل خود، اینقدر نمی­ترسد که به حبّ ما متّهم شود.

تخریب اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و شیعیان توسط بنی امیّه

بنی امیّه خیلی اذیّت می­کردند، اگر فقط نام کسی «علی» بود، او را بشدّت اذیت می­کردند، بلکه اگر در جایی دزدی رخ می­داد، می­گفتند بررسی کنید چه در آن محل چه کسی شیعه است؟ یعنی تخریب می­کردند.

«زید بن صوحان» که از اصحاب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است و جانباز جنگ است و دست چپ خود را از قسمت آرنج در جنگ یرموک از دست داده بود، وقتی می­آمد، بنی امیّه می­گفتند این دزد آمد. فقط بخاطر اینکه او شیعه­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بود.

علمِ الهیِ امام محفوف به رفتار الهی است

یک مورد این علم بود، یک مورد هم اوصاف اخلاقی که باعث می­شد مردم باور کنند آقا این علم را دارند.

لذا نقل شده است که کسی در خورجین مرکب خود گشت و دید پول­هایش نیست، به تشویش افتاد و داد و بیداد راه انداخت. طرفداران بنی امیه گفتند دزد آن شخص است (نعوذبالله). امام صادق علیه السلام در حال نماز خواندن بود.

این شخص شروع کرد به داد و بیداد کردن، وقتی نماز حضرت تمام شد فرمود: چه اتفاقی رخ داده است؟ آن شخص گفت: پول مرا بده! حضرت دیدند این بیچاره به تشویش افتاده است و مثلاً فقط همین دارایی را داشته و الآن دیوانه شده است، دیگران هم که تخریب کرده­اند، برای همین حضرت به خادم خود فرمودند که به این شخص هزار سکه بدهید. آن شخص هم رفت.

وقتی خواست سکه­ها را در خورجین مرکب خود بگذارید، دید که سکه­های خودش آنجاست و اشتباه کرده است. برگشت و کیسه را آورد و عرض کرد: پول خود را پیدا کردم و آمده­ام پول شما را پس بدهم.

حضرت فرمودند: من که پول تو را به تو نداده بودم، من دیدم حال تو بخاطر گم شدن پولی که داشتی خوب نیست، آن پول را به تو هدیه دادم، ما هدیه را پس نمی­گیریم.

علمی که آنقدر اوصاف در رفتار امام بود که هم از جهت علمی و هم از جهت وزانت اخلاقی باورپذیر بود.

علمی که پاسخ سؤالات را می­داد کافی نبود، بلکه این علم محفوف به رفتار الهی امام بود، برای همین همه از اقطار عالم می­آمدند که امام را زیارت کنند.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند که ما بتوانیم زمانی به محضر امام زمان ارواحنا فداه برسیم، اصلاً انسان از عظمت حضرت حیرت می­کند.

تبلیغ امام باقر علیه السلام در اوج تهدید

حاکم بنی امیّه پیغام داد که امام باقر علیه السلام را دستبند بزنید و به شام بیاورید.

استاندار مدینه نامه نوشت که من زیردست شما هستم و شما هم حاکم ما هستید و من نمی­خواهم با شما مخالفت کنم، من برای شما دلسوزی می­کنم، اینکه گفتی ایشان را با دست بسته به سوی شما در شام بیاورم، عفیف­تر و باورع­تر از او کسی روی زمین پای نگذاشته است، «مِنْ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ»[5] او کوه علم است.

یعنی اگر من او را با دست بسته به سمت شما بیاورم، برای شما بد است و برای او بد نمی­شود، اتفاقاً برای او خوب می­شود، چون مردم از تو بیزار هستند و اگر متوجه شوند به او دستبند زده­ای، متوجه می­شوند که این آقا با شما نیست و اتفاقاً محبوب می­شود و برای تو بد است.

یعنی وقتی انسان تاریخ را نگاه می­کند، می­بیند فشاری که بر سر ائمه علیهم السلام آورده­اند، باید دین از بین می­رفت، اما این بزرگواران با مقامات و زحمات­شان اتفاقاً تبلیغ کردند، آن هم در شرایطی که همه چیز تهدید بود.

این موضوع از کودکی حضرت بود، چون مسئله­ی امامت که علم اکتسابی نیست، همانطور که حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام در گهواره سخن می­گفت و حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیه السلام در کودکی پیامبر بود، مقامات ائمه­ی ما علیهم السلام از کودکی است و فقط تاریخ شروع امامت­شان تفاوت دارد.

شباهت امام باقر علیه السلام به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم

لذا اگر من اینجا صحبت می­کنم، کسی نمی­گوید این شخص چقدر شبیه علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه است.

شاید امام باقر علیه السلام پنج سال نداشتند، وقتی شاید جابر بن عبدالله انصاری برای اولین مرتبه حضرت را دید، چون آن زمان امام را مخفی می­کردند… وقتی جابر بن عبدالله انصاری وزانت امام باقر علیه السلام در پنج سالگی دید، جابر که صحابه­ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است، دید بیان و وقار و علم و ادب ایشان مانند بیان و وقار و علم و ادب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است، لذا وقتی مقداری نگاه کرد، دید امام باقر علیه السلام در حال صحبت با خادم­شان جلوی درب منزل هستند، عرض کرد: آیا شما امام باقر علیه السلام هستید؟ چقدر شما شبیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم هستید!

بعد به محضر امام باقر علیه السلام عرض کرد: جدّ شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم دوست داشت شما را ببیند، به من فرمود که من نمی­توانم او را ببینم، تو نوه­ی من یعنی محمد بن علی [علیه السلام] را می­بینی، سلام مرا به او برسان.

عظمت از سر و روی امام باقر علیه السلام می­بارید.

تا زمانی که کسی این موضوع را درک نکند… سه ساله­ی امام با سی ساله­ی امام تفاوتی ندارد، ولی از کسی که به ظاهر کودک است کمتر توقع می­رود و عجیب­تر است که یکپارچه­ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در یک آقازاده­ی پنج ساله ببینند.

امام باقر علیه السلام وارث علم انبیاء علیهم السلام

برای همین وقتی امام باقر علیه السلام بصورت متعدد ادّعای علم کرد… فرمود علم که از این عالم نمی­رود، آن علمی که خدای متعال فرموده است «وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»،[6] آن علمی که در اختیار حضرت آدم بود که از بین نمی­رود، این علم روی زمین می­ماند و به اهل آن می­رسد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: «مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ».[7]

یکی از اوصاف ائمه علیهم السلام «ارث» است، همانطور که دیده­اید ما در زیارت وارث می­خوانیم که «اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا وارِثَ آدَمَ صَِفْوَهِ اللَّهِ». اینجا منظور از «وارثِ آدم» چیست؟ منظور علم آدم است، یعنی اوصاف­شان به ارث می­رسد.

وزانت و علم را در امام باقر علیه السلام می­دیدند. یعنی مردم باور کردند گنجی مانند علم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در اختیار دارد. مثلاً عدّه­ای به امام صادق علیه السلام عرض کردند که پدرش شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را ندیده بود، ولی وقتی می­فرمود «قَالَ رَسُولُ الله»، ما یقین می­کردیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چنین فرموده است.

لذا ابوزهره که استاد برجسته­ی دانشگاه الأزهر مصر بود و حدود پنجاه سال است که از دنیا رفته است، می­گوید: مردم از سراسر کشور اسلام، یعنی از مصر و مغرب و آذربایجان امروزی و هند و ایران و… به مدینه می­آمدند که امام باقر علیه السلام را ببینند و از ایشان کسب فیض کنند.

البته اینجا یک بحث مفصل وجود دارد و آن هم این است که امام سجاد علیه السلام اقدامات مفصلی انجام دادند تا دست مردم به امام صادق علیه السلام برسد.

وقتی مردم باور کردند که امام محمد باقر علیه السلام «امام» هستند، حال اگر شخصی مانند منصور دوانیقی یا فلان امامزاده­ای ادعا می­کرد که من هم امام هستم، مردم به ریش او می­خندیدند، چون امامت «علم» می­خواهد.

اهمیّتِ تقیّه

اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین این علم را حفظ کردند و بعد فرمودند: ما دوست داریم این علم را به شما هم بگوییم، ولی برخی از شما راز را حفظ نمی­کنید.

در یک روایت از امام باقر علیه السلام یا امام صادق علیه السلام هست که امام حسین علیه السلام اندکی از این علم را شب عاشورا به اصحاب خود فرمودند، چون قرار بود آن­ها هم شهید شوند و آن علم را لو نمی­دادند.

این بحث مقدّمه­ی این موضوع بود که ما با تقیّه، فاصله­ی وحشتناک داریم.

تقیّه یعنی شیعه­ی عاقل، شیعه­ی تشکیلاتی، شیعه­ای که می­داند چه مطلبی را در کجا بگوید و چه مطلبی را در کجا نگوید، به چه کسی چقدر بگوید، از چه کسی چه چیزی بپرسد.

معصوم فرمود اگر راز را حفظ می­کردید، مطالب زیادی به شما می­گفتیم.

همین الآن هم امام حیّ ما، حضرت حجّت ارواحنا فداه و سلام الله علیه آن علم را دارد، من لایق نیستم، وگرنه اگر من لایق بودم، یعنی هم صفحه­ی نفس من پاک بود و هم راز را حفظ می­کردم، لازم نبود علم را بصورت درسی از محضرشان دریافت کنم، افاضه می­فرمودند.

ما خیلی اوقات به دنبال این هستیم که برویم و کار کنیم که پول دربیاوریم، یا برویم و درس بخوانیم تا علم پیدا کنیم. البته ما باید وظیفه­ی خودمان را انجام بدهیم، اما اگر آن بزرگواران بخواهند، افاضه می­فرمایند.

این موضوع با گنج تفاوت دارد، چون گنج یک مسئله­ی نادر است، قانونی نیست، بر سر گنج یکدیگر را می­کشند، اما اینجا اینطور نیست، کسی نمی­تواند این علم را از انسان بدزدد.

دلم برای خودم و مردم می­سوزد

امام باقر علیه السلام با این عظمت و هیبت و علم عجیب خود، طوری با مردم رفتار می­کرد که همه دوست داشتند ایشان را تماشا کنند.

خدا شاهد است همیشه دلِ من از این موضوع می­سوزد که مردم کسی مانند مرا نگاه کنند و فکر کنند که عالمِ دینی اینطوری است، ان شاء الله خدای متعال آن کسانی را که زمینه­سازی کردند تا دست مردم از امام زمان ارواحنا فداه کوتاه بشود، مردم باید پای منبر امام زمان ارواحنا فداه می­نشستند، مردم باید بر سر سفره­ی خود علم می­نشستند، اما غاصبین، همه را گرفتار کردند.

غدیر در پیش است، ما بعد از هزار و چهارصد سال هنوز در نقطه­ی اول گیر کرده­ایم، اگر بر سر سفره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین بودیم، الآن باید می­پرسیدیم که چطور ملکوت را سیر کنیم؟ چطور باطن قرآن کریم را متوجه شویم؟

علم و اخلاق الهیِ اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

شما اخلاق امام باقر علیه السلام با آن عظمت علمی را ببینید. این روایت خیلی زیباست، رو زدن به مردم خیلی سخت است، ان شاء الله خدای متعال هیچیک از شیعیان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را به این موضوع مبتلا نکند که به کسی غیر از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین و خدای متعال رو بزنند. خدایا! ما را بجز درِ خانه­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین، محتاج هیچ کسی قرار نده.

کسانی بودند که از شهرهای مختلف به مدینه می­آمدند تا هزینه­ی سال خودشان را از امام بگیرند. حضرت برای اینکه این­ها اذیت نشوند، حضرت کیسه­ای درست می­کردند، وقتی شخص مورد نظر می­آمد، حضرت او را در آغوش می­گرفت و تحویل می­گرفت و می­فرمود: یک سال است که منتظر تو بودیم، کجا بودی که می­خواستم این امانتی را به تو بدهم، خوب شد آمدی که خیال من راحت شد.

توجّه کنید کسی که می­خواهد امانت خود را تحویل بگیرد، ظاهراً مستحق است و حق دارد، پس بنابراین دیگر خجل و شرمسار نیست.

همانطور که می­دانید امام باقر سلام الله علیه نوه­ی امام حسن مجتبی صلوات الله علیه هم هستند، در بین ائمه­ی ما بنحوی امام باقر علیه الصلاة و السلام خودشان محل التقاء دو دریاست، پدربزرگ پدری ایشان امام حسین علیه السلام است و پدربزرگ مادری ایشان حضرت مجتبی علیه السلام است. از امام باقر علیه السلام به بعد، همه­ی ائمه علیهم السلام از نسل هر دو امام هستند.

امام حسن مجتبی صلوات الله علیه اینطور بود که هنگامی که می­بخشید آنقدر خوشحال بود که گدا فکر می­کرد کاری برای امام کرده است.

این بزرگواران اینطور هستند و اگر چیزی به ما بدهند، با کرامت به ما عطا می­کنند.

آن زمان اینطور بود که شعرا شعر می­خواندند و پول می­گرفتند، مثلاً مدح شاه و فلان سرمایه­دار و صاحب منصب و یک عالم را می­گفتند و پول می­گرفتند.

شاعری آمد که محضر امام حسن مجتبی صلوات الله علیه شعر بخواند، حضرت فرمودند: صبر کن!

سپس به خادم خود فرمودند: چقدر پول داریم؟

خادم مثلاً فرمود: دو هزار سکه داریم. حضرت آن پول را به این شاعر دادند.

اطرافیان به حضرت عرض کردند: ای کاش اجازه می­دادید ابتدا شعر می­خواند!

حضرت که به تجمید او احتیاجی نداشتند فرمودند: من همین مقدار پول داشتم، اگر این شاعر شعر بخواند، درواقع رو زده است، من نمی­توانم پول آبروی او را بدهم، بخاطر همین قبل از اینکه بخواند این سکه­ها را به او دادم.

آن علم با اخلاق الهی طوری بود که شخصیت اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین با کسی قابل قیاس نبود، اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین واقعاً بی­نظیر بودند.

لابد این روایت که در کافی شریف است را زیاد شنیده­اید، این بزرگواران با میهمان چگونه بودند؟

راوی می­گوید به خانه­ی امام باقر سلام الله علیه رفتیم و دیدیم حضرت مضطرب و نگران هستند، متوجه شدیم که وضع یک فرزند کوچک امام وخیم است، حضرت مدام به اندرونی می­روند و می­آیند، ناگهان دیدیم طفل از دنیا رفت و صدای شیون بلند شد.

حضرت تشریف آوردند و سفره پهن کردند و لبخند زدند و فرمودند: بفرمایید!

برای اینکه ما بتوانیم غذا بخوریم، خود حضرت لقمه­ی اول را میل نمودند.

عرض کردیم: آقا چه اتفاقی افتاده است؟

حضرت فرمودند: فرزندم به رحمت خدا رفت، اما شما میهمان ما هستید. حضرت از ما پذیرایی کردند، بعد نمازِ آن طفل را خواندند و او را دفن کردند.

این بزرگواران طوری گدا را تحویل می­گیرند که ما حتّی پدر و مادرمان را هم آنطور تحویل نمی­گیریم، اگر اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین باشند ما عزّت داریم، طوری ما را تحویل می­گیرند… اگر کسی ما را نشناسد که تحویلمان نمی­گیرد.

آن علم عظیم یک تواضع حیرت­انگیز بهمراه داشت.

وقتی کنار امام باقر علیه السلام می­نشستند، اگر گوش می­دادند، می­شنیدند که حضرت در حال گفتن ذکر «لا اله الا الله» هستند، هم ذکر به زبان دارد، هم خودِ امام ذکرالله است.

روضه و توسّل به امام باقر علیه السلام

امام باقر سلام الله علیه خیلی عظمت داشتند، برای همین هم حکومت بنی امیّه نمی­خواست قتلِ حضرت را به گردن بگیرد، لذا طوری سَم دادند که کسی متوجّه نشود چطور امام را کشته­اند.

لذا من از این موضوع که جزئیات سَم دادن به حضرت را بیان کنم، معذور هستم؛ مشخص نیست، چون حکومت نمی­خواست این قتل را به گردن بگیرد.

اما یک بی­حرمتی به امام باقر علیه السلام شده است که امام صادق علیه السلام این روضه را خوانده­اند، من هم همان روضه را تقدیم می­کنم.

قبل از ورود به روضه، با خاکساری پیشنهادی به شما تقدیم می­کنم.

ما غدیر را در پیش داریم، یک روایت طولانی در «تهذیب الأحکام» شیخ طوسی رضوان الله تعالی علیه است که باید یک مرتبه خود آن روایت را خواند، آن روایت خیلی مهم است، در جایی از آن روایت حضرت صادق علیه السلام فرمودند: کأنّه تو خیال می­کنی خدا روزی باعظمت­تر و باحرمت­تر از غدیر خلق کرده است! «لاَ وَ اَللَّهِ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ وَ اَللَّهِ».[8]

همانطور که دیده­اید گاهی پدر غذای مرغوبی به خانه می­آورد، به فرزند خود التماس می­کند که یک لقمه بخورد. مسلماً پدر که به خوردنِ فرزند خود نیازی ندارد، اما پدر بر حسب مهربانی که دارد، درخواست می­کند که فرزند یک لقمه­ی دیگر هم بخورد.

اینجا چرا پدر التماس می­کند؟ محبّت باعث می­شود اینطور شود.

حال ببینید امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چقدر به ما محبّت دارند، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه خیلی مناعت طبع دارند، اما در مواردی به ما رو زده است، فرمود: اگر کسی روز غدیر اطعام کند یا افطاری بدهد، من تضمین می­کنم که فقیر نشود.

در عید غدیر حتّی اگر شده است فقط یک غذا بدهید.

اینجا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه برای ما پدری کرده است، بعد فرمود: من تضمین می­کنم که ایمان او به کفر و نفاق تبدیل نشود. یعنی من شما را در قیامت مانند یک مؤمن تحویل می­گیرم.

در ادامه فرمودند: من تضمین می­دهم آن مقدار که خرج کردید به شما برمی­گردد.

ان شاء الله خدای متعال روزی کند و به ما باور بدهد.

به قول آن مرد خدا «علی مرد است»!

ان شاء الله خدای متعال روزی کند غدیر امسال، کاری هم از دست ما بربیاید.

امام صادق علیه الصلاة والسلام اینطور فرموده است که یکی از دفعاتی که حاکم بنی امیه در شام دستور داد که باید پدر من به شام برود، من هم بهمراه پدرم بودم.

دو مرد که عقل کل و علم کل و بالغ و رشید بودند… نقل شده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: برای اینکه ما را تحقیر کند، سه روز ما را در ورودی شهر شام نگه داشتند.

ظاهراً از امام صادق علیه السلام نقل شده است: من تلخی این موضوع که به پدرم بی­ادبی شد را فراموش نمی­کنم.

من عرض می­کنم: آجرک الله فی مصیبت أبیک! یا امام صادق به شما تسلیت عرض می­کنیم.

حق هم همین است که شما بی­ادبی بنی­امیّه به پدرتان را فراموش نمی­کنید، اما ما از نوه­ی شما امام رضا علیه السلام یاد گرفته­ایم که «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ»،[9]

دختران پیامبر را هم پشت این دروازه نگه داشتند، آنجا فقط معطل نکردند، کاری نبود که در بی­ادبی به ذهنشان برسد و انجام ندهند…

آنجا ناموس خدا بود، مرد بالغ نبود… «صُفِدُوا فِي اَلْحَدِيدِ»،[10] یعنی ناپاکزاده­ها آنقدر نزدیک شدند که بتوانند دست­های این بزرگواران را به گردن­هایشان ببندند…

این قسمت­ها را عرض نمی­کنم، اتفاقاً چون این اتفاقات در ملأ عام رخ داده است، خیلی از مورخان جزئیاتی را گفته­اند که نگفتنی است و انسان نمی­تواند بیان کند…

اینجا پدر شما را معطل کردند، آنجا سر مطهّر به نیزه بود…

به این موضوع کاری ندارم که چطور وارد کاخ شدند، از این قسمت­ها رد می­شوم، اما وقتی وارد کاخ شدند، مسلماً لباس­هایشان مناسب آن مجلس نبود…

علمای نجف، مخصوصاً علامه امینی رضوان الله تعالی علیه معتقد بودند اگر این قصیده را در مجلسی بخوانند، امام زمان ارواحنا فداه به آن مجلس نظر می­کند، بلکه در آن مجلس حضور پیدا می­کند؛ من هم با اینکه استحقاق ندارم، امام زمان ارواحنا فداه را اینطور به مجلس دعوت می­کنم…

می­گوید: شما هم با اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین وارد شوید، آن ملعون چوب­دستی بدست گرفته است، آن انتهای جلسه خیمه­ای زده بودند، می­گوید: «وَ رَمْلَةِ فِی ظِلِّ الْقُصُورِ مَصُونَةٌ» خواهر معاویه که عمه­ی یزید بود در پناه امنیت این سربازان که نگهبان بودند بود، «یُنَاطُ عَلَى أقرَاطُهَا الدُّرُّ وَ التِّبْرِ» به گوش­های او گوشواره و طلا و جواهر آویزان است…

بعد می­گوید: حال برگرد و اینطرف را ببین، «وَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ تُسْبَى نِسَائِهِمْ» ببین دختران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را چطور وارد این جلسه کردند…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] الکافي، جلد ۱، صفحه ۲۶۳ (مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ اَلْحَسَنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اَلْحَمِيدِ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنِ اِبْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: نَزَلَ جَبْرَئِيلُ عَلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُمَّانَتَيْنِ مِنَ اَلْجَنَّةِ فَلَقِيَهُ عَلِيٌّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ فَقَالَ مَا هَاتَانِ اَلرُّمَّانَتَانِ اَللَّتَانِ فِي يَدِكَ فَقَالَ أَمَّا هَذِهِ فَالنُّبُوَّةُ لَيْسَ لَكَ فِيهَا نَصِيبٌ وَ أَمَّا هَذِهِ فَالْعِلْمُ ثُمَّ فَلَقَهَا رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِنِصْفَيْنِ فَأَعْطَاهُ نِصْفَهَا وَ أَخَذَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ نِصْفَهَا ثُمَّ قَالَ أَنْتَ شَرِيكِي فِيهِ وَ أَنَا شَرِيكُكَ فِيهِ قَالَ فَلَمْ يَعْلَمْ وَ اَللَّهِ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ حَرْفاً مِمَّا عَلَّمَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلاَّ وَ قَدْ عَلَّمَهُ عَلِيّاً ثُمَّ اِنْتَهَى اَلْعِلْمُ إِلَيْنَا ثُمَّ وَضَعَ يَدَهُ عَلَى صَدْرِهِ .)

[5] معاني الأخبار، جلد ۱، صفحه ۱۹۵ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيِّ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلاِشْتِهَارُ بِالْعِبَادَةِ رِيبَةٌ إِنَّ – أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: أَعْبَدُ اَلنَّاسِ مَنْ أَقَامَ اَلْفَرَائِضَ وَ أَسْخَى اَلنَّاسِ مَنْ أَدَّى زَكَاةَ مَالِهِ وَ أَزْهَدُ اَلنَّاسِ مَنِ اِجْتَنَبَ اَلْحَرَامَ وَ أَتْقَى اَلنَّاسِ مَنْ قَالَ اَلْحَقَّ فِيمَا لَهُ وَ عَلَيْهِ وَ أَعْدَلُ اَلنَّاسِ مَنْ رَضِيَ لِلنَّاسِ مَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ وَ كَرِهَ لَهُمْ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ وَ أَكْيَسُ اَلنَّاسِ مَنْ كَانَ أَشَدَّ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَغْبَطُ اَلنَّاسِ مَنْ كَانَ تَحْتَ اَلتُّرَابِ قَدْ أَمِنَ اَلْعِقَابَ يَرْجُو اَلثَّوَابَ وَ أَغْفَلُ اَلنَّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ اَلدُّنْيَا مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ وَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ فِي اَلدُّنْيَا خَطَراً مَنْ لَمْ يَجْعَلْ لِلدُّنْيَا عِنْدَهُ خَطَراً وَ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ اَلنَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ وَ أَشْجَعُ اَلنَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ – وَ أَكْثَرُ اَلنَّاسِ قِيمَةً أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ قِيمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ لَذَّةً اَلْحَسُودُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ رَاحَةً اَلْبَخِيلُ وَ أَبْخَلُ اَلنَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِمَا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْحَقِّ أَعْمَلُهُمْ بِهِ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ حُرْمَةً اَلْفَاسِقُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ وَفَاءً اَلْمُلُوكُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ صَدِيقاً اَلْمَلِكُ وَ أَفْقَرُ اَلنَّاسِ اَلطَّمَّاعُ وَ أَغْنَى اَلنَّاسِ مَنْ لَمْ يَكُنْ لِلْحِرْصِ أَسِيراً وَ أَفْضَلُ اَلنَّاسِ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أَكْرَمُ اَلنَّاسِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ قَدْراً مَنْ تَرَكَ مَا لاَ يَعْنِيهِ وَ أَوْرَعُ اَلنَّاسِ مَنْ تَرَكَ اَلْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ مُرُوءَةً مَنْ كَانَ كَاذِباً وَ أَشْقَى اَلنَّاسِ اَلْمُلُوكُ وَ أَمْقَتُ اَلنَّاسِ اَلْمُتَكَبِّرُ وَ أَشَدُّ اَلنَّاسِ اِجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ اَلذُّنُوبَ وَ أَحْكَمُ اَلنَّاسِ مَنْ فَرَّ مِنْ جُهَّالِ اَلنَّاسِ وَ أَسْعَدُ اَلنَّاسِ مَنْ خَالَطَ كِرَامَ اَلنَّاسِ وَ أَعْقَلُ اَلنَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُدَارَاةً لِلنَّاسِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالتُّهَمَةِ مَنْ جَالَسَ أَهْلَ اَلتُّهَمَةِ وَ أَعْتَى اَلنَّاسِ مَنْ قَتَلَ غَيْرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَيْرَ ضَارِبِهِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى اَلْعُقُوبَةِ وَ أَحَقُّ اَلنَّاسِ بِالذَّنْبِ اَلسَّفِيهُ اَلْمُغْتَابُ وَ أَذَلُّ اَلنَّاسِ مَنْ أَهَانَ اَلنَّاسَ وَ أَحْزَمُ اَلنَّاسِ أَكْظَمُهُمْ لِلْغَيْظِ وَ أَصْلَحُ اَلنَّاسِ أَصْلَحُهُمْ لِلنَّاسِ وَ خَيْرُ اَلنَّاسِ مَنِ اِنْتَفَعَ بِهِ اَلنَّاسُ.)

[6] سوره مبارکه بقره، آیه 31 (وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلَائِكَةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْمَاءِ هَٰؤُلَاءِ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ)

[7] إرشاد القلوب، جلد ۲، صفحه ۲۱۷ (رُوِيَ عَنِ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَنَّهُ قَالَ: مَنْ أَرَادَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى آدَمَ فِي عِلْمِهِ وَ إِلَى نُوحٍ فِي تَقْوَاهُ وَ إِلَى إِبْرَاهِيمَ فِي حِلْمِهِ وَ إِلَى مُوسَى فِي هَيْبَتِهِ وَ إِلَى عِيسَى فِي عِبَادَتِهِ فَلْيَنْظُرْ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ .)

[8] تهذيب الأحکام، جلد ۳، صفحه ۱۴۳ (اَلْحُسَيْنُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلْحُسَيْنِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى اَلْهَمْدَانِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حَسَّانَ اَلْوَاسِطِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ اَلْعَبْدِيُّ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ اَلصَّادِقَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَقُولُ: «صِيَامُ يَوْمِ غَدِيرِ خُمٍّ يَعْدِلُ صِيَامَ عُمُرِ اَلدُّنْيَا لَوْ عَاشَ إِنْسَانٌ ثُمَّ صَامَ مَا عَمَرَتِ اَلدُّنْيَا لَكَانَ لَهُ ثَوَابُ ذَلِكَ وَ صِيَامُهُ يَعْدِلُ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي كُلِّ عَامٍ مِائَةَ حَجَّةٍ وَ مِائَةَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَاتٍ مُتَقَبَّلاَتٍ وَ هُوَ عِيدُ اَللَّهِ اَلْأَكْبَرُ وَ مَا بَعَثَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيّاً قَطُّ إِلاَّ وَ تَعَيَّدَ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ وَ عَرَفَ حُرْمَتَهُ وَ اِسْمُهُ فِي اَلسَّمَاءِ يَوْمُ اَلْعَهْدِ اَلْمَعْهُودِ وَ فِي اَلْأَرْضِ يَوْمُ اَلْمِيثَاقِ اَلْمَأْخُوذِ وَ اَلْجَمْعِ اَلْمَشْهُودِ مَنْ صَلَّى فِيهِ رَكْعَتَيْنِ يَغْتَسِلُ عِنْدَ زَوَالِ اَلشَّمْسِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَزُولَ مِقْدَارَ نِصْفِ سَاعَةٍ يَسْأَلُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقْرَأُ فِي كُلِّ رَكْعَةٍ سُورَةَ اَلْحَمْدِ مَرَّةً وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ»  وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ آيَةَ اَلْكُرْسِيِّ وَ عَشْرَ مَرَّاتٍ «إِنّٰا أَنْزَلْنٰاهُ»  عَدَلَتْ عِنْدَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِائَةَ أَلْفِ حَجَّةٍ وَ مِائَةَ أَلْفِ عُمْرَةٍ وَ مَا سَأَلَ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَاجَةً مِنْ حَوَائِجِ اَلدُّنْيَا وَ حَوَائِجِ اَلْآخِرَةِ إِلاَّ قُضِيَتْ كَائِنَةً مَا كَانَتِ اَلْحَاجَةُ وَ إِنْ فَاتَتْكَ اَلرَّكْعَتَانِ وَ اَلدُّعَاءُ قَضَيْتَهُمَا بَعْدَ ذَلِكَ وَ مَنْ فَطَّرَ فِيهِ مُؤْمِناً كَانَ كَمَنْ أَطْعَمَ فِئَاماً وَ فِئَاماً وَ فِئَاماً فَلَمْ يَزَلْ يَعُدُّ إِلَى أَنْ عَقَدَ بِيَدِهِ عَشْراً» ثُمَّ قَالَ «أَ تَدْرِي كَمِ اَلْفِئَامُ» قُلْتُ لاَ قَالَ «مِائَةُ أَلْفٍ كُلُّ فِئَامٍ كَانَ لَهُ ثَوَابُ مَنْ أَطْعَمَ بِعَدَدِهَا «مِنَ اَلنَّبِيِّينَ وَ اَلصِّدِّيقِينَ وَ اَلشُّهَدٰاءِ»  فِي حَرَمِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سَقَاهُمْ «فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ»  وَ اَلدِّرْهَمُ فِيهِ بِأَلْفِ أَلْفِ دِرْهَمٍ» قَالَ «لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ يَوْماً أَعْظَمَ حُرْمَةً مِنْهُ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ وَ اَللَّهِ لاَ وَ اَللَّهِ» ثُمَّ قَالَ «وَ لْيَكُنْ مِنْ قَوْلِكُمْ إِذَا اِلْتَقَيْتُمْ أَنْ تَقُولُوا اَلْحَمْدُ لِلَّهِ اَلَّذِي أَكْرَمَنَا بِهَذَا اَلْيَوْمِ وَ جَعَلَنَا مِنَ اَلْمُوفِينَ بِعَهْدِهِ إِلَيْنَا وَ مِيثَاقِهِ اَلَّذِي وَاثَقَنَا بِهِ مِنْ وَلاَيَةِ وُلاَةِ أَمْرِهِ وَ اَلْقُوَّامِ بِقِسْطِهِ وَ لَمْ يَجْعَلْنَا مِنَ اَلْجَاحِدِينَ وَ اَلْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ » ثُمَّ قَالَ «وَ لْيَكُنْ مِنْ دُعَائِكَ فِي دُبُرِ هَاتَيْنِ اَلرَّكْعَتَيْنِ أَنْ تَقُولَ «رَبَّنٰا إِنَّنٰا سَمِعْنٰا مُنٰادِياً يُنٰادِي لِلْإِيمٰانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنّٰا رَبَّنٰا فَاغْفِرْ لَنٰا ذُنُوبَنٰا وَ كَفِّرْ عَنّٰا سَيِّئٰاتِنٰا وَ تَوَفَّنٰا مَعَ اَلْأَبْرٰارِ `رَبَّنٰا وَ آتِنٰا مٰا وَعَدْتَنٰا عَلىٰ رُسُلِكَ وَ لاٰ تُخْزِنٰا يَوْمَ اَلْقِيٰامَةِ إِنَّكَ لاٰ تُخْلِفُ اَلْمِيعٰادَ»  ثُمَّ تَقُولُ بَعْدَ ذَلِكَ – اَللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ وَ كَفَى بِكَ شَهِيداً وَ أُشْهِدُ مَلاَئِكَتَكَ وَ حَمَلَةَ عَرْشِكَ وَ سُكَّانَ سَمَاوَاتِكَ وَ أَرْضِكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ اَلْمَعْبُودُ اَلَّذِي لَيْسَ مِنْ لَدُنْ عَرْشِكَ إِلَى قَرَارِ أَرْضِكَ مَعْبُودٌ يُعْبَدُ سِوَاكَ إِلاَّ بَاطِلٌ مُضْمَحِلٌّ غَيْرُ وَجْهِكَ اَلْكَرِيمِ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ اَلْمَعْبُودُ فَلاَ مَعْبُودَ سِوَاكَ تَعَالَيْتَ عَمَّا يَقُولُ اَلظَّالِمُونَ عُلُوّاً كَبِيراً وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّ عَلِيّاً صَلَوَاتُُ اَللَّهِ عَلَيْهِ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ وَلِيُّهُمْ وَ مَوْلاَهُمْ رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا بِالنِّدَاءِ وَ صَدَّقْنَا اَلْمُنَادِيَ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا نَادَى بِنِدَاءٍ عَنْكَ بِالَّذِي أَمَرْتَهُ بِهِ أَنْ يُبَلِّغَ مَا أَنْزَلْتَ إِلَيْهِ مِنْ وَلاَيَةِ وَلِيِّ أَمْرِكَ فَحَذَّرْتَهُ وَ أَنْذَرْتَهُ إِنْ لَمْ يُبَلِّغْ أَنْ تَسْخَطَ عَلَيْهِ وَ أَنَّهُ إِنْ بَلَّغَ رِسَالاَتِكَ عَصَمْتَهُ مِنَ اَلنَّاسِ فَنَادَى مُبَلِّغاً وَحْيَكَ وَ رِسَالاَتِكَ أَلاَ مَنْ كُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِيٌّ مَوْلاَهُ وَ مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ وَ مَنْ كُنْتُ نَبِيَّهُ فَعَلِيٌّ أَمِيرُهُ رَبَّنَا فَقَدْ أَجَبْنَا دَاعِيَكَ اَلنَّذِيرَ اَلْمُنْذِرَ مُحَمَّداً صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَبْدَكَ وَ رَسُولَكَ إِلَى عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اَلَّذِي أَنْعَمْتَ عَلَيْهِ وَ جَعَلْتَهُ مَثَلاً – لِبَنِي إِسْرَائِيلَ إِنَّهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ مَوْلاَهُمْ وَ وَلِيُّهُمْ إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ يَوْمِ اَلدِّينِ فَإِنَّكَ قُلْتَ «إِنْ هُوَ إِلاّٰ عَبْدٌ أَنْعَمْنٰا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنٰاهُ مَثَلاً لِبَنِي إِسْرٰائِيلَ »  رَبَّنَا آمَنَّا وَ اِتَّبَعْنَا مَوْلاَنَا وَ وَلِيَّنَا وَ هَادِيَنَا وَ دَاعِيَنَا وَ دَاعِيَ اَلْأَنَامِ وَ صِرَاطَكَ اَلْمُسْتَقِيمَ اَلسَّوِيَّ وَ حُجَّتَكَ وَ سَبِيلَكَ اَلدَّاعِيَ إِلَيْكَ عَلَى بَصِيرَةٍ هُوَ وَ مَنِ اِتَّبَعَهُ وَ «سُبْحٰانَ اَللّٰهِ عَمّٰا يُشْرِكُونَ»  بِوَلاَيَتِهِ وَ بِمَا يُلْحِدُونَ بِاتِّخَاذِ اَلْوَلاَئِجِ دُونَهُ فَأَشْهَدُ يَا إِلَهِي أَنَّهُ اَلْإِمَامُ اَلْهَادِي اَلْمُرْشِدُ اَلرَّشِيدُ عَلِيٌّ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ اَلَّذِي ذَكَرْتَهُ فِي كِتَابِكَ فَقُلْتَ «وَ إِنَّهُ فِي أُمِّ اَلْكِتٰابِ لَدَيْنٰا لَعَلِيٌّ حَكِيمٌ»  لاَ أُشْرِكُ مَعَهُ إِمَاماً وَ لاَ أَتَّخِذُ مِنْ دُونِهِ وَلِيجَةً اَللَّهُمَّ فَإِنَّا نَشْهَدُ أَنَّهُ عَبْدُكَ اَلْهَادِي مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ اَلنَّذِيرُ اَلْمُنْذِرُ وَ صِرَاطُكَ اَلْمُسْتَقِيمُ وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ قَائِدُ اَلْغُرِّ اَلْمُحَجَّلِينَ وَ حُجَّتُكَ اَلْبَالِغَةُ وَ لِسَانُكَ اَلْمُعَبِّرُ عَنْكَ فِي خَلْقِكَ وَ اَلْقَائِمُ بِالْقِسْطِ مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ وَ دَيَّانُ دِينِكَ وَ خَازِنُ عِلْمِكَ وَ مَوْضِعُ سِرِّكَ وَ عَيْبَةُ عِلْمِكَ وَ أَمِينُكَ اَلْمَأْمُونُ اَلْمَأْخُوذُ مِيثَاقُهُ مَعَ مِيثَاقِ رَسُولِكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ بَرِيَّتِكَ شَهَادَةً بِالْإِخْلاَصِ لَكَ بِالْوَحْدَانِيَّةِ بِأَنَّكَ أَنْتَ اَللَّهُ اَلَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ وَ عَلِيّاً أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ أَنَّ اَلْإِقْرَارَ بِوَلاَيَتِهِ تَمَامُ تَوْحِيدِكَ وَ اَلْإِخْلاَصُ بِوَحْدَانِيَّتِكَ وَ كَمَالُ دِينِكَ وَ تَمَامُ نِعْمَتِكَ وَ فَضْلِكَ عَلَى جَمِيعِ خَلْقِكَ وَ بَرِيَّتِكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ اَلْحَقُّ «اَلْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ اَلْإِسْلاٰمَ دِيناً»  اَللَّهُمَّ فَلَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى مَا مَنَنْتَ بِهِ عَلَيْنَا مِنَ اَلْإِخْلاَصِ لَكَ بِوَحْدَانِيَّتِكَ إِذْ هَدَيْتَنَا لِمُوَالاَةِ وَلِيِّكَ اَلْهَادِي مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ اَلْمُنْذِرِ وَ رَضِيتَ لَنَا اَلْإِسْلاَمَ دِيناً بِمُوَالاَتِهِ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْنَا نِعْمَتَكَ اَلَّتِي جَدَّدْتَ لَنَا عَهْدَكَ وَ مِيثَاقَكَ وَ ذَكَّرْتَنَا ذَلِكَ وَ جَعَلْتَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْإِخْلاَصِ وَ اَلتَّصْدِيقِ بِعَهْدِكَ وَ مِيثَاقِكَ وَ مِنْ أَهْلِ اَلْوَفَاءِ بِذَلِكَ وَ لَمْ تَجْعَلْنَا مِنَ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْجَاحِدِينَ وَ اَلْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ وَ لَمْ تَجْعَلْنَا مِنْ أَتْبَاعِ اَلْمُغَيِّرِينَ وَ اَلْمُبَدِّلِينَ وَ اَلْمُنْحَرِفِينَ وَ اَلْمُبَتِّكِينَ آذَانَ اَلْأَنْعَامِ وَ اَلْمُغَيِّرِينَ خَلْقَ اَللَّهِ وَ مِنَ اَلَّذِينَ «اِسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ اَلشَّيْطٰانُ فَأَنْسٰاهُمْ ذِكْرَ اَللّٰهِ»  وَ صَدَّهُمْ عَنِ اَلسَّبِيلِ وَ عَنِ اَلصِّرَاطِ اَلْمُسْتَقِيمِ وَ أَكْثِرْ مِنْ قَوْلِكَ فِي يَوْمِكَ وَ لَيْلَتِكَ أَنْ تَقُولَ اَللَّهُمَّ اِلْعَنِ اَلْجَاحِدِينَ وَ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْمُغَيِّرِينَ وَ اَلْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ مِنَ اَلْأَوَّلِينَ وَ اَلْآخِرِينَ اَللَّهُمَّ فَلَكَ اَلْحَمْدُ عَلَى إِنْعَامِكَ عَلَيْنَا بِالَّذِي هَدَيْتَنَا إِلَى وَلاَيَةِ وُلاَةِ أَمْرِكَ مِنْ بَعْدِ نَبِيِّكَ اَلْأَئِمَّةِ اَلْهُدَاةِ اَلرَّاشِدِينَ اَلَّذِينَ جَعَلْتَهُمْ أَرْكَاناً لِتَوْحِيدِكَ وَ أَعْلاَمَ اَلْهُدَى وَ مَنَارَ اَلتَّقْوَى وَ اَلْعُرْوَةَ اَلْوُثْقَى وَ كَمَالَ دِينِكَ وَ تَمَامَ نِعْمَتِكَ فَلَكَ اَلْحَمْدُ آمَنَّا بِكَ وَ صَدَّقْنَا بِنَبِيِّكَ وَ اِتَّبَعْنَا مِنْ بَعْدِهِ اَلنَّذِيرَ اَلْمُنْذِرَ وَ وَالَيْنَا وَلِيَّهُمْ وَ عَادَيْنَا عَدُوَّهُمْ وَ بَرِئْنَا مِنَ اَلْجَاحِدِينَ وَ اَلنَّاكِثِينَ وَ اَلْمُكَذِّبِينَ إِلَى يَوْمِ اَلدِّينِ اَللَّهُمَّ فَكَمَا كَانَ مِنْ شَأْنِكَ يَا صَادِقَ اَلْوَعْدِ يَا مَنْ «لاٰ يُخْلِفُ اَلْمِيعٰادَ»  يَا مَنْ هُوَ كُلَّ يَوْمٍ فِي شَأْنٍ أَنْ أَنْعَمْتَ عَلَيْنَا بِمُوَالاَةِ أَوْلِيَائِكَ اَلْمَسْئُولِ عَنْهَا عِبَادُكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ اَلْحَقُّ «ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ اَلنَّعِيمِ»  وَ قُلْتَ «وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُمْ مَسْؤُلُونَ »  وَ مَنَنْتَ عَلَيْنَا بِشَهَادَةِ اَلْإِخْلاَصِ لَكَ بِمُوَالاَةِ أَوْلِيَائِكَ اَلْهُدَاةِ مِنْ بَعْدِ اَلنَّذِيرِ اَلْمُنْذِرِ وَ اَلسِّرَاجِ اَلْمُنِيرِ وَ أَكْمَلْتَ اَلدِّينَ بِمُوَالاَتِهِمْ وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ عَدُوِّهِمْ وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْنَا اَلنِّعْمَةَ اَلَّتِي جَدَّدْتَ لَنَا عَهْدَكَ وَ ذَكَّرْتَنَا مِيثَاقَكَ اَلْمَأْخُوذَ مِنَّا فِي مُبْتَدَإِ خَلْقِكَ إِيَّانَا وَ جَعَلْتَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْإِجَابَةِ وَ ذَكَّرْتَنَا اَلْعَهْدَ وَ اَلْمِيثَاقَ وَ لَمْ تُنْسِنَا ذِكْرَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ «وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلىٰ أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قٰالُوا بَلىٰ»  اَللَّهُمَّ بَلَى شَهِدْنَا بِمَنِّكَ وَ لُطْفِكَ بِأَنَّكَ أَنْتَ اَللَّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنْتَ رَبُّنَا وَ مُحَمَّدٌ عَبْدُكَ وَ رَسُولُكَ نَبِيُّنَا وَ عَلِيٌّ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ اَلْحُجَّةُ اَلْعُظْمَى وَ آيَتُكَ اَلْكُبْرَى وَ اَلنَّبَأُ اَلْعَظِيمُ «اَلَّذِي هُمْ فِيهِ مُخْتَلِفُونَ»  اَللَّهُمَّ فَكَمَا كَانَ مِنْ شَأْنِكَ أَنْ أَنْعَمْتَ عَلَيْنَا بِالْهِدَايَةِ إِلَى مَعْرِفَتِهِمْ فَلْيَكُنْ مِنْ شَأْنِكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُبَارِكَ لَنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا اَلَّذِي ذَكَّرْتَنَا فِيهِ عَهْدَكَ وَ مِيثَاقَكَ وَ أَكْمَلْتَ دِينَنَا وَ أَتْمَمْتَ عَلَيْنَا نِعْمَتَكَ وَ جَعَلْتَنَا مِنْ أَهْلِ اَلْإِجَابَةِ وَ اَلْإِخْلاَصِ بِوَحْدَانِيَّتِكَ وَ مِنْ أَهْلِ اَلْإِيمَانِ وَ اَلتَّصْدِيقِ بِوَلاَيَةِ أَوْلِيَائِكَ وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكَ وَ أَعْدَاءِ أَوْلِيَائِكَ اَلْجَاحِدِينَ اَلْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ وَ أَنْ لاَ تَجْعَلَنَا مِنَ اَلْغَاوِينَ وَ لاَ تُلْحِقَنَا بِالْمُكَذِّبِينَ بِيَوْمِ اَلدِّينِ وَ اِجْعَلْ لَنَا قَدَمَ صِدْقٍ مَعَ اَلنَّبِيِّينَ وَ تَجْعَلُ لَنَا مَعَ اَلْمُتَّقِينَ إِمَاماً إِلَى يَوْمِ اَلدِّينِ يَوْمَ يُدْعَى كُلُّ «أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ»  وَ اُحْشُرْنَا فِي زُمْرَةِ اَلْهُدَاةِ اَلْمَهْدِيِّينَ وَ أَحْيِنَا مَا أَحْيَيْتَنَا عَلَى اَلْوَفَاءِ بِعَهْدِكَ وَ مِيثَاقِكَ اَلْمَأْخُوذِ مِنَّا وَ عَلَيْنَا لَكَ وَ اِجْعَلْ لَنَا مَعَ اَلرَّسُولِ سَبِيلاً وَ ثَبِّتْ لَنَا قَدَمَ صِدْقٍ فِي اَلْهِجْرَةِ اَللَّهُمَّ وَ اِجْعَلْ مَحْيَانَا خَيْرَ اَلْمَحْيَا وَ مَمَاتَنَا خَيْرَ اَلْمَمَاتِ وَ مُنْقَلَبَنَا خَيْرَ اَلْمُنْقَلَبِ حَتَّى تَوَفَّانَا وَ أَنْتَ عَنَّا رَاضٍ قَدْ أَوْجَبْتَ لَنَا حُلُولَ جَنَّتِكَ بِرَحْمَتِكَ وَ اَلْمَثْوَى فِي دَارِكَ وَ اَلْإِنَابَةَ إِلَى دَارِ اَلْمُقَامَةِ مِنْ فَضْلِكَ «لاٰ يَمَسُّنٰا فِيهٰا نَصَبٌ وَ لاٰ يَمَسُّنٰا فِيهٰا لُغُوبٌ»  رَبَّنَا إِنَّكَ أَمَرْتَنَا بِطَاعَةِ وُلاَةِ أَمْرِكَ وَ أَمَرْتَنَا أَنْ نَكُونَ مَعَ اَلصَّادِقِينَ فَقُلْتَ «أَطِيعُوا اَللّٰهَ وَ أَطِيعُوا اَلرَّسُولَ وَ أُولِي اَلْأَمْرِ مِنْكُمْ»  وَ قُلْتَ «اِتَّقُوا اَللّٰهَ وَ كُونُوا مَعَ اَلصّٰادِقِينَ»  فَسَمِعْنَا وَ أَطَعْنَا رَبَّنَا فَ‍ «ثَبِّتْ أَقْدٰامَنٰا»  وَ «تَوَفَّنٰا مُسْلِمِينَ»  مُصَدِّقِينَ لِأَوْلِيَائِكَ وَ «لاٰ تُزِغْ قُلُوبَنٰا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنٰا وَ هَبْ لَنٰا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ اَلْوَهّٰابُ»  اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِالْحَقِّ اَلَّذِي جَعَلْتَهُ عِنْدَهُمْ وَ بِالَّذِي فَضَّلْتَهُمْ عَلَى اَلْعَالَمِينَ جَمِيعاً أَنْ تُبَارِكَ لَنَا فِي يَوْمِنَا هَذَا اَلَّذِي أَكْرَمْتَنَا فِيهِ وَ أَنْ تُتِمَّ عَلَيْنَا نِعْمَتَكَ وَ تَجْعَلَهُ عِنْدَنَا مُسْتَقَرّاً وَ لاَ تَسْلُبَنَاهُ أَبَداً وَ لاَ تَجْعَلَهُ مُسْتَوْدَعاً فَإِنَّكَ قُلْتَ «فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ»  فَاجْعَلْهُ مُسْتَقَرّاً وَ لاَ تَجْعَلْهُ مُسْتَوْدَعاً وَ اُرْزُقْنَا نَصْرَ دِينِكَ مَعَ وَلِيٍّ هَادٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكَ وَ اِجْعَلْنَا مَعَهُ وَ تَحْتَ رَايَتِهِ شُهَدَاءَ صِدِّيقِينَ فِي سَبِيلِكَ وَ عَلَى نُصْرَةِ دِينِكَ ثُمَّ تَسْأَلُ بَعْدَهَا حَاجَتَكَ لِلدُّنْيَا وَ اَلْآخِرَةِ فَإِنَّهَا وَ اَللَّهِ مَقْضِيَّةٌ فِي هَذَا اَلْيَوْمِ» .)

[9] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۹۹ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ فَقَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ قُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْيَوْمَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ اَلدُّعٰاءِ  فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قٰائِمٌ يُصَلِّي فِي اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيىٰ  فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ كَمَا اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لِزَكَرِيَّا ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِي كَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَةَ نَبِيِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِي هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ اَلْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ اَلْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ أَمْطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلاً كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِيَّةَ فِي اَلْجَنَّةِ مَعَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْ مَتَى ذَكَرْتَهُ يٰا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً  يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلاَيَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ .)

[10] مصباح الزائر، جلد ۱، صفحه ۲۲۱