زاویه نگاه در سیره سیاسی امام باقر علیه السلام

12

نویسنده

ادمین سایت

حجت الاسلام کاشانی روز سه شنبه مورخ 13 خرداد 1404، مصادف با ایام شهادت امام باقر علیه السلام و شب رحلت امام خمینی (ره) به سخنرانی با عنوان “زاویه نگاه در سیره سیاسی امام باقر علیه السلام” پرداختند که مشروح این جلسه تقدیم می شود.

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏»

«أُفَوِّضُ أَمْري إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصيرٌ بِالْعِبادِ».[1]

«رَبِّ اشْرَحْ لي‏ صَدْري * وَ يَسِّرْ لي‏ أَمْري * وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني‏ * يَفْقَهُوا قَوْلي‏».[2]

«اللَّهُمَّ وَ أَنْطِقْنِي بِالْهُدَى وَ أَلْهِمْنِي التَّقْوَى».[3]

مقدّمه

هدیه به پیشگاه سراسر نور و رحمتِ حضرت صدر الخلائق و خیرالمرسلین صلی الله علیه و آله و اهل بیت مکرّم ایشان، علی الخصوص امیرالمؤمنین علیه أفضل صلوات المصلین و و جود نورانی حضرت باقرالعلوم محمد بن علی بن الحسین صلوات الله علیهم أجمعین صلواتی هدیه بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

عرض ادب، ارادت، خاکساری، التجاء، استغاثه، به محضر مبارک و باعظمت حضرت بقیّة الله الأعظم روحی و ارواح من سواه فداه و عجّل الله تعالی فرجه الشّریف صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

هدیه به ارواح طیّبه­ی شهدا، سرباز بزرگ امام راحل، نماد تشیّع، نماد انقلابی­گری، نماد عقلانیت، شهید نصرالله، که فرزند امام است، و روح پرفتوح امام امت رضوان الله تعالی علیهم أجمعین صلوات دیگری محبّت بفرمایید.

اللهُمَّ صَلِّی عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

با توجّه به تقارن شهادت حضرت باقر صلوات الله علیه و رحلت حضرت امام، بحثی را… «آسیب­شناسی» نمی­گویم، چون قصد ندارم زیاد نقد کنم، اما ورودیه­ای به سیره­ی سیاسی معصوم، که طبعاً هم نقد می­کند و هم پیشنهاد می­دهد، بصورت مختصر، به اندازه­ی فرصت­مان اشاره می­کنم.

اهمیتِ روش مطالعه­ی سیره

روشی در مطالعه­ی سیره­ی معصومین که آن را از کارکرد می­اندازد، این است که ما از قبل بصورت سفارشی بگوییم می‌خواهیم به این نتیجه برسیم.

مثلاً از مؤسسه­ای در قم با من تماس گرفتند و گفتند که از زیارتنامه­ی حضرت معصومه سلام الله علیها، الگوی جامعه اقتصادی مقاومتی و جهاد را استخراج کنید، یعنی سیره­ی حضرت معصومه سلام الله علیها در اقتصاد مقاومتی با تمسک به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها!

انسان در ابتدا فکر می­کند که قصد دارند مسخره کنند! این جمله یعنی من باید حرف پرت بزنم.

خیلی از کارهای ما اینطور است، یعنی از قبل می­گوید این را بگو، چون برای او مهم نیست.

یکی از اثرات مهم‌ِ دانستنِ سیره­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین

در حالی که اگر بخواهم به یکی از جایگاه­های سیره اشاره کنم این است که سیره می­تواند کاری کند که ما بدود درد و خونریزی، عشق به تشبّه به امام پیدا کنیم؛ و این موضوع اصلاً قیمت ندارد.

مثلاً جوانی فوتبال می­بیند و فلان تیم را بیش از بابقی تیم­ها دوست دارد، فلان بازیکنِ آن تیم هم بیش از سایر بازیکنان دوست دارد، بمرور راجع به آن بازیکن اطلاعات کسب می­کند، بعد لباس آن باشگاه با آن شما را را می­خرد.

وقتی این شخص این کار را می­کند که برای استحباب این امر که این کارا را انجام نمی­دهد، بلکه فقط او را دوست دارد. چطور آن بازیکن را دوست دارد؟ ما فرصت فراهم کرده­ایم و او دیده است، آن تیم و آن بازیکن هم توانمندی و محسناتی داشته است، این شخص با دیدن و تماشا کردن و کسب اطلاعات، دوست دارد شبیه او شود.

قهرمانان فیلم­ها و سریال­ها و انیمیشن­ها و… هم همینطور است.

اگر ما سیره­ی معصوم را تماشا کنیم… فرمودند اگر مردم محاسن کلام ما را بدانند، از ما تبعیت می­کنند. چطور؟

همانطور که این بچه از آن فوتبالیست تبعیت می­کند! چون او را دوست دارد.

وقتی می­بینند کسی بهتر از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین نیست، مسلماً او را دوست خواهند داشت، می­بینند زیبا و کارآمد و توانمند است و قوّت دارد و قابل قیاس نیست. من موضوع را برای تمثیل تنزل دادم.

اگر من اخلاقی از اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین را بشناسم و واقعاً آن امام را دوست بدارم، دوست دارم به اندازه­ای که می­توانم شبیه آن امام شوم.

مگر در آن مثال، فوتبالِ آن علاقه­مند مانند آن فوتبالیست می­شود؟ ولو به اندازه­ای که فقط ادای شادی پس از گل او را دربیاورد، من هم دوست دارم به آن امام تشبّه پیدا کنم.

یکی از کارکردهای سیره­ی معصوم این است، که این موضوع خیلی قیمت دارد.

یعنی می­شود معارف و معرفت را به رفتار تبدیل کرد.

همانطور که می­دانید هم تغییر رفتار آگاهانه­ی ما با انتخاب، یعنی تربیت! یعنی می­شود با سیره، جامعه را تربیت کرد. این موضوع چقدر قیمت دارد؟ سیره این توانمندی را دارد که مردم برای آن پول خرج کنند.

آن کسانی که کنشگران مسائل اجتماعی و مجازی و فجازی هستند می­دانند که اگر شما بخواهید به یک موضوع واکنش نشان دهی یا کنش نشان بدهی یا لایک کنی یا کامنت بگذاری، یا پول خرج کنی، آن موضوع باید خیلی ضریب نفوذ داشته باشد؛ این موضوع کار را راحت می­کند، آن هم در امور معنوی و فکری.

نمونه­ی بارز این موضوع هم بعضی از بزرگان و شهدا هستند، این بزرگواران که متخصص سیره هم نیستند، بلکه وقتی قدری با آن امام هم­فاز می­شوند، با اسیر درست رفتار می­کنند، اگر در جایی مسئول شوند با مردم و ارباب­رجوع درست رفتار می­کنند، چون اگر اندکی با آن معصوم هم­فاز شود، دیگر تشخیص می­دهد، یعنی می­گوید اگر الآن امام باقر علیه السلام بجای من بود چه می­کرد؟ بعد می­تواند حدس بزند.

لذا لازم نیست متخصص سیره باشد، ولی می­بینیم بعضی از رفتارهای بعضی از بزرگان ما حداقل قدم­هایی به سیره­ی معصوم نزدیک شده است.

اگر امام را بشناسیم و عظمت امام را ببینیم، عشق به امام کاری می­کند که براحتی دوست داریم شبیه امام شویم، بدون دردسر دوست داریم تبعیت کنیم، چون او را دوست داریم تبعیت می­کنیم، حس الزام و اجبار نداریم. تجربه نشان داده است که این اتفاق رخ می­دهد.

لذا این سیره خیلی مهم است.

تأمین نیازها از سیره­ی معصومین علیهم السلام!

سیره­ی ائمه­ی ما علیهم السلام، یا تاریخ زندگی­شان… البته در اینجا که فضای هیئت است، اجازه نمی­دهد که مدام بین سیره و تاریخ تفکیک قائل شوم، الآن در این جلسه هرکجا که «سیره» یا «تاریخ» گفتم، شما یکطور حساب کنید، یعنی در این جلسه به یک معنا بکار می­برم.

بعنوان مثال اولویت­های باقر علیه السلام در مسائل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی چه چیزهایی بوده است؟

چون شب رحلت امام خمینی رحمة الله علیه است، من الآن می­خواهم توجّهی به سیره­ی سیاسی امام باقر سلام الله علیه بدهم.

چقدر از کنش­های امام باقر سلام الله علیه بصورت خالص، سیاسی بوده است؟

من این موضوع را قبول دارم و شما هم می­دانید که بعضی از رفتارهای ما چندوجهی و چندبُعدی است، منظور من آن رفتارها نیست.

اگر ما بر سر سفره­ی امام نرویم، بلکه از قبل تصمیم بگیریم و مثلاً بگوییم باید امام باقر علیه السلام خیلی سیاسی باشد، بعد می­تراشیم.

زمانی «سردار سازندگی» مُد بود، می­گفتند رئیس دولت باید خیلی سازندگی داشته باشد.

به همه جا مانند رسانه و… سفارش می­دهند، به اهل تاریخ هم سفارش می­دهند که در مورد سردار سازندگی در سیره­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بگویید!

یعنی جستجو کن که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه چند سد درست کرده است، چند پل ساخته است، چند اختراع ثبت شده است! چون آمارها همینطور کمّی است.

بعد طرف مقاله نوشته بود قومی پل معلّقی با فشار مالک اشتر ساخته بود، یکی از خروجی­های امیرالمؤمنین صلوات الله علیه است!

در اینصورت می­شد گفت که متوکّل در سازندگی خیلی سردارتر است!

حکومت امیرالمؤمنین صلوات الله علیه که امروز از افسانه­ها جلوتر است، البته ایده­آلِ خود حضرت نبود، اما در این خروجی واضح است که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سردار سازندگی نبود، یا محذور داشته است، یا اولویت دیگری داشته است… چون موضوع من سیره­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه نیست، نمی­خواهم وارد پاسخ شوم. اما واضح است که نمی­شود با یک پل معلق به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه «سردار سازندگی» ساخت.

شما از اول اشتباه کرده­اید، اصلاً چه کسی گفته است که قرار بوده است امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سردار سازندگی باشند؟

کدامیک ملاک است؟ سازندگی ساختمان یا سازندگی انسان­ها؟

اگر ما در جایی انسان­ها را خراب کردیم که پل بسازیم، آیا این موضوع «سازندگی» هست یا نه؟

الآن منظور من نقد بعضی از مسئولان جمهوری اسلامی است، و نه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه. الآن بصورت کلّی، در خلأ حرف می­زنم.

این ملاکی که امیرالمؤمنین صلوات الله علیه باید «سردار سازندگی» باشد را از کجا آورده­ایم؟ آیا مثلاً هفتاد سال قبل تحقیق می­کردیم که آیا امیرالمؤمنین صلوات الله علیه سردار سازندگی هستند یا نه؟ نه! یک مسئله­ی روز پیش آمده است، فکر کرده­ایم باید حتماً ما به ازایی از آن چیزی که در ذهن ما هست را پیدا کنیم.

بلکه ما باید سیره­ی امیرالمؤمنین صلوات الله علیه را ببینیم و برای امروز خودمان ما به ازای اولویت پیدا کنیم، نه برعکس! او امام و اسوه است نه ما! پس نباید ما راهبرد بدهیم.

امام باقر سلام الله علیه چقدر کار سیاسی کرده­اند؟ اگر شما از روز اول بگویید «لابد امام باقر علیه السلام خیلی کار سیاسی کرده است»، البته منظور بنده در اینجا «کار سیاسیِ صرف» است و منظور بنده کارهای مشترک و بین رشته­ای نیست، بعد گیر می­کنی.

مانند همان موضوع پل معلق است، چند مدل خیلی سرد پیدا می­کنی!

چون توجّه نکرده­ایم که اهداف امام باقر سلام الله علیه چه بوده است؟

نگاه غلط ما برای سیاسی شدن

برای اینکه در ذهن بعضی­ها خلجان اتفاق نیفتد، عرض می­کنم که ما خیال می­کنیم باید هزار اکت سیاسی داشته باشیم تا خیلی سیاسی باشیم.

میرزای شیرازی چند سال زندگی کرد؟ چند اکت سیاسی داشت؟ اگر به پول و شرایط الآن بود که باید هر روز به ایشان برچسبِ ساکتِ فلان و ساکتِ بهمان می­زدند.

میرزای شیرازی رضوان الله تعالی علیه یک مرتبه در سیاست ورود کرد و کار را تمام کرد.

پس اول باید میرزای شیرازی شد، بعد با یک حرف شما تاریخ تکان بخورد.

ما این موضوع را نمی­بینیم، اما بصورت کمّی، یک بسیجی بیش از میرزای شیرازی اکت سیاسی دارد! تو چقدر مؤثر هستی؟

بعد می­خواهیم اقدامات سیاسی امام باقر علیه السلام را بشماریم، بعد می­گوییم مثلاً سه مورد خیلی کم است! اصلاً به این موضوع توجه نداریم که حضرت چکار کرده­اند و چه اثری ایجاد کرده­اند.

الآن هر اتفاقی در جامعه رخ می­دهد، عده­ای پیام می­دهند که «لطفاً واکنش نشان دهید»!

این کار به کثافت کشاندنِ سیره­ی سیاسی است نه سیره­ی سیاسی.

میرزای شیرازی جهان را تکان داد، بنحوی می­توان گفت که می­شود تاریخ حوزه­های علمیه را به قبل از میرزای شیرازی و بعد از میرزای شیرازی تقسیم کرد.

حال شما بروید و تاریخ را نگاه کنید و ببینید که میرزای شیرازی رضوان الله تعالی علیه چند واکنش سیاسی دارد؟ انصافاً اگر امروز بود می­گفتند شما سی سال است که مرجع هستید و فقط یک کنش سیاسی دارید؟

شخص گیجی گفته بود که حضرت نوح با نهصد و پنجاه سال نبوّت، فقط هشتاد نفر را تربیت کرده است؟ این خیلی افتضاح است! هر چند سال یک نفر را هدایت کرده است؟

چون این شخص هدایتِ انسان را با رشد شلغم یکطور دیده است!

نگاه ما هم نسبت به هیئت­­ها همینطور است، مثلاً می­گوییم هیئت خیلی خوبی بود، چون هشتصد نفر آمده بودند. یعنی اگر صد نفر مؤثر باشند بد است، ولی هشتصد نفر سیاهی­لشکر خیلی خوب است.

امام باقر صلوات الله علیه در چند درگیری عصر خودشان ورود کرده است؟ پس چرا مدام حضرت را به شام احضار می­کردند؟

بعضی از مخالفین منصور دوانیقی حکومت تشکیل دادند و سکه ضرب کردند، شما تصور کنید نعوذبالله در فتنه­ای در کشور ما، مثلاً یک سوم کشور را تسخیر کنند و پول چاپ کنند! ولی شما ببینید چرا منصور دوانیقی نسب به امام صادق علیه السلام می­گفت «این جعفر بن محمد مانند استخوان شکسته در حلقوم من است»!

آن دشمنان دیگر لشکر داشتند و سکه ضرب کرده بودند، اما منصور دوانیقی نسبت به امام صادق علیه السلام اینطور می­فرمایند.

ما به این موضوع توجه نداریم که طلبه باید به سمت اجتهاد برود تا بعداً بتواند خدمت کند، آن کسی که مهندس است باید به مرز علم برود تا بعداً بتواند خدمت کند. اما ما می­گوییم هر روز یک توییت بزن و راجع به هر چیزی اظهار نظر کن.

آن کسی که بیانیه صادر می­کند، اصلاً درس واجب خود را نخوانده است! شما برو و امام باقر علیه السلام را ببین، حضرت در کجا ورود کرده­اند؟ پس چرا مدام حضرت را به شام احضار می­کنند؟ در صورتی که حضرت ظاهراً اکت سیاسی خالص ندارند!

علت این موضوع این است که نگاه ما نسبت به مسئله غلط است، ما مفاهیم را به یک سری کارهای روبناییِ ظاهریِ ویترینیِ کمّی تنزل داده­ایم که نخواهیم مقداری فکر کنیم.

امام باقر علیه السلام در دوره­ای امام هستند که آنقدر خفقان شدّت دارد که خیلی از شیعیان حتّی نمی­دانند امام، خودش را امام می­داند! به یک نقلی که البته نقل معارض دارد، سید حمیری که شاعر برجسته­ی اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین است، امامت امام باقر علیه السلام را قبول نداشته است و بعداً با امامتِ امام صادق علیه السلام هدایت شده است؛ مسلماً او نمی­خواست غلط برود، چون یکی دیگر از فرزندان محمد حنفیه ادعای امامت کرده است، سید حمیری هم به دنبال او رفته بود و فکر کرده بود او امام است، از اینطرف هم آنقدر خفقان بوده است که نمی­توانست به سراغ امام برود، امام صادق علیه السلام هم او را هدایت کرده است.

امام باقر سلام الله علیه یکی از ائمه­ای است که فهم شیعیان از مسئله­ی امامت را کیلومترها ارتقاء داد، و این موضوع برای دشمنیِ در سطح عالی، برای بنی امیه کافی بود.

معنایی که امام باقر سلام الله علیه برای امام و حاکم قرار داد، دیگر این قبا به تنِ بنی امیّه نمی­آمد، امام باقر علیه السلام ریشه را زده است.

بعد طرف می­گوید فلانی در فلان موضوع، نظر خود را توییت نکرده است!

چرا شما اینقدر در سطح رویین هستید؟

چرا امام باقر علیه السلام باید اولویت­های خود را مثل من و شما ببیند؟ بالاخره او باید اولویت­ها را متوجه شود یا من اولویت­ها را حقنه کنم و تذکّر بدهم و تزریق کنم؟

طرف فکر می­کند هر کسی که مثل او فکر کند موفق است و بصیرت دارد، وگرنه اهل ریزش است! بعد خود آن شخص در کارِ خود مانده است!

امام باقر علیه السلام مبانی بنی امیّه را نابود کردند

یک مرتبه امام جواد علیه الصلاة و السلام معنای امامت را ارتقاء داد، حضرت کاری کردند که مردم متوجه شدند امام جوادِ پنج ساله، نسبت به امام صادق علیه السلام که شیخ الأئمه علیهم السلام است کم ندارد؛ بنابراین وقتی امام هادی علیه السلام به امامت رسیدند، دیگر کسی شک نکرد. این ارتقاء و فهمی از امامت است که در این خانواده کوچک و بزرگیِ سن مطرح نیست.

امام باقر علیه الصلاة والسلام کاری کردند… در جامعه افرادی ادعای امامت داشتند، مثلاً می­گفتند نحوه­ی امامت، ارثی است! یعنی درواقع مانند همین سلطنت­های امروزی، مانند ماجرای امامِ اسماعیلی­ها.

انسان عاقل بعضی از ادعاها را نمی­کند، مثلاً کسی نمی­گوید من هر صبح پنج تُن پرس سینه می­زنم.

هیچیک از ائمه­ی مذاهب مختلف، اعم از شیعه و غیرشیعه، مثلاً زیدی و اسماعیلی و… ادّعا نکرده­اند که ما علم گسترده داریم.

یک مرتبه امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فرمود: «سَلُونِی قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِی»، بعد از من هم کسی بجز خاندان ما اینچنین نمی­گوید.

چون اگر ادعا بزرگ شود، سقوط خیلی راحت است، مثلاً اگر من بگویم من علم اول و آخر را دارم، شما می­پرسید که من چه چیزی در جیب خود دارم؟ مسلماً من هم توان پاسخگویی ندارم، و طبیعتاً ادعای من از بین می­رود.

هیچیک از ائمه­ی مذاهب، از هیچ گروهی، نگفته­اند که ما علم گسترده داریم.

لذا اگر بروید و امام­های مذاهب را نگاه کنید، حتی برای برخی از آن­ها شرط حلالزادگی را هم برداشته­اند.

امام باقر علیه السلام فرمود: علمی که خدا به آدم داد، بعد از مرگ آدم از این دنیا نرفت، بلکه ارث می­رسد. بعد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه ارث می­رسد که ربّانیِ این امّت است، بعد نزد من است.

این ادّعای خیلی بزرگی است، چون می­توان مدّعی را با یک سؤال نابود کرد. اینکه ادّعا کنی و از پس آن بربیایی، مانند هزار نص می­ماند. ایشان باقرِ علومِ انبیاء علیهم السلام هستند!

وقتی این امامتِ امام معصوم برای اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین اثبات می­شود، این یک رد به همه­ی مدّعیان امامت است.

حضرت جایی را ثابت کرد و جایی را تخریب کرد که با جنگ شمشیر پیش نمی­رود. چون نهایتاً می­توانی شاه بنی امیّه را بکشی، اما فکر و مبانی از بین نمی­رود. اینجا امام باقر علیه السلام مبانی بنی امیّه را نابود کرده است.

یعنی ما بجای اینکه برای امام تصمیم بگیریم که از امام چه چیزی را ببینیم، باید ببینیم امام چکار کرده­اند که ما هم باید همان کار را کنیم.

البته این بدین معنا نیست که امام فعالیت خالص سیاسی نداشتند، ولی تعداد آن­ها خیلی اندک است؛ در مابقی موارد کارهای چندوجهی انجام داده است که به اینجا هم خیلی اثر رسانده است.

قبل از این ماجرا مردم اینطور فکر می­کردند که یکی از فرزندان امیرالمؤمنین صلوات الله علیه فکر کرد بعد از امام حسین علیه السلام او امام است! به امام سجاد علیه السلام عرض کرد: تو جوان هستی، من پیرمرد هستم، اجازه بده چند سال من امامت کنم، بعد برای تو هم فرصت زیاد است!

چرا اینطور گفت؟ چون خیال می­کرد امامت همان چیزی است بقیه دارند!

البته عرض نمی­کنم که امام باقر علیه السلام برای اولین مرتبه این مفاهیم را فرمود، اما حضرت این فکر را تثبیت کرد.

در کافی شریف است که امام باقر علیه السلام فرمود: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم علمی نداشت الا اینکه به امیرالمؤمنین صلوات الله علیه اعطاء کرد (یعنی علمِ امیرالمؤمنین صلوات الله علیه و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم مساوی است) و آن علم نزد ماست.

کسی که چنین ادعایی می­کند، اگر ادعای او قلابی باشد، سریع رسوا می­شود.

ما از این مسائل ساده عبور می­کنیم، اما فلان عالم اهل سنّت راجع به امام باقر علیه السلام گفته است: «یَبقَرُ العِلم بَقراً»؛ با این همه بگیر و ببند که حتّی ذهبی می­گوید: تا زمانی که بنی امیّه بودند، اجازه ندادند اسم امام باقر علیه السلام بیاید.

این اتفاق در حالی رخ داده بود که حضرت درس و مجلس رسمی یا نماز جماعت نداشتند!

امام باقر علیه السلام هم دین را نجات داد و هم مدّعیان سیاست را به لحن کشید، چرا شما ادعای امامت می­کنید؟ شما چه علمی دارید؟

این یک مرحله است.

وقتی خواستند به امام صادق علیه السلام برای شهادت امام باقر علیه السلام تسلیت بگویند، می­گفتند وقتی پدر شما می­فرمود «قالَ رَسولُ الله»، ما یقین می­کردیم که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم چنین فرموده است.

از آنطرف وقتی حکومت هم می­خواست جسارت کند، وقتی کسی از نزد امام باقر علیه السلام می­آمد، به او می­گفتند: پیغمبرت چطور است؟

امام باقر علیه السلام فرموده بودند که همان علمِ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم نزد ماست!

این ادعای خیلی بزرگی است، اما این ادعا به تنِ امام باقر علیه السلام می­نشست.

مرحله­ی سوم این است که در جامعه­ای که طفل پنج ساله را مانند هم طفل پنج ساله نگاه می­کردند، در حالی که او ولی الله الأعظم بوده است، وقتی جابر بن عبدالله أنصاری به دیدن امام باقر علیه السلام که پنج سال داشتند آمد، حضرت مقابل درب خانه در حال صحبت کردن بودند، ناگهان جابر با تعجّب گفت: صحبت کردن و راه رفتن و بیان و وقار و وزانت ایشان چقدر شبیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است! تو باقر هستی، جدّ شما پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود که من نمی­توانم او را ببینم، خدای متعال عمر تو را دراز می­کند و روزی تو می­شود که نوه­ی مرا ببینی، سلام مرا به او برسان.

یعنی جابر، شباهتِ با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را در پنج سالگیِ امام باقر علیه السلام دیده است.

در ادلّه­ی امامت امام باقر علیه السلام گفته­اند که ایشان شبیه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم است.

حضرت باقر سلام الله علیه معنای امامت را فرسنگ­ها تکان داده است.

وقتی این آقا «امام» است، اصلاً چه کسی جرأت می­کند بگوید من امام هستم، یا من حاکم هستم، یا من می­فهمم، یا من سیاست می­فهمم؟

کاری که امام باقر سلام الله علیه کرده است، این است که عملاً حیثیت و موجودیت طاغوت را زده است.

لذا وقتی شاه بنی امیّه به استاندار مدینه نامه زد که محمد بن علی را با دست بسته به شام بفرستید، استاندار مدینه نامه زد و گفت: این کسی که گفتی من دستان او را ببندم و نزد شما بفرستم، روی زمین کسی از او عفیفت­تر نیست، باورع­تر از او کسی روی زمین پای نگذاشته است، «مِنْ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ»[4] او کوه علم است.

یک جهت این است که این کار شما به نفع اوست، چون مردم از شما بیزار هستند، وقتی دست او را ببندید، متوجه می­شوند که او با ما نیست!

جهت دوم این است که گفت: محمد بن علی آنقدر عالم و بزرگ و برجسته است که از اقطار عالم برای دیدن او می­آیند. این کار برای او خوب است و برای شما بد است، چون همه می­گویند او کاری نکرده است، اشخاص دیگری با شما می­جنگند اما شما کسی را دستگیر می­کنید که نه نظامی است و نه نیرو و لشکر دارد و نه اقدامی بر علیه امنیت ملی کرده است!

این کار از دست چه کسی برمی­آید؟

«أینَ عَمّار؟»

چند سال قبل بنده در مسجد ارک عرض کردم که هر بچه­ای از جای خود بلند نشود و بگوید «أینَ عَمّار؟»، «أینَ عَمّار؟» یعنی «أینَ» مرجعی که رئیس قراء عصر خودش باشد، فقیه الفقهای عصر خودش باشد، ساقه­دار یاران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم باشد، حرف او حرف باشد.

یعنی اگر دوست داری عمّار باشی، باید مقدّمات این امر را تحصیل کنی!

«أینَ عَمّار؟» یعنی یا بروید کسانی که ممکن است عمّار باشند را تقویت کنید، یا بروید و مقدّمات این امر را تحصیل کنید که عمّار شوید.

نه اینکه هر کودکی بگوید من عمار هستم، ما عمار هستیم، عمارها، عمارنامه… ما استاد به لجن کشیدنِ مفاهیم و تنزل مفاهیم هستیم!

در ارگان­ها اینطور است که هر سال با توجه به نام سال که حضرت آقا فرموده­اند، یک بنری پشت سر سخنران نصب می­کنند و محتوا همان محتوای سال­های قبل است! یعنی ما باور نداریم باید این اتفاق رخ بدهد. متأسفانه در طیف ما اینطور است که می­گویند همین ظواهر را خوب حفظ کنید.

جهادِ امام باقر علیه السلام

در آنجا امام باقر صلوات الله علیه، در پنج سالگی خود آیتِ پیغمبر است! چه کسی می­تواند به ایشان رقابت کند؟

لذا حتی دستگیری امام هم به نفع حکومت نیست.

سیّدالشّهداء صلوات الله علیه و امام سجاد علیه السلام اقداماتی انجام داده­اند که خیلی مفصل است، اما نتیجه­ی این اعمال این شد که همانطور که مردم به دنبال گنج می­روند، ابوزهره که امام بزرگ فقه معاصر اهل سنت در الأزهر است می­گوید: «کَانَ النَّاس یَقصُدُونَهُ بِالمَدِینَة مِن کُلِّ اُفُق» مردم از مصر و کوفه و بصره و مناطق مختلف، شیعه و سنی می­آمدند تا این گنج را ببینند.

در شرایطی که امام باقر علیه السلام فرمودند اگر کسی فحشا یا قتل می­کرد یا کافر می­شد آنقدر نمی­ترسید که به او «شیعه­ی علوی» بگویند، اینطور نسبت به امام باقر علیه السلام اقبال وجود داشت.

الآن در جامعه­ی فعلی از مؤلفه­های قدرت بحث می­کنند، ما اینطور هستیم که در سیاست­های امام باقر علیه السلام جستجو می­کنیم که کجا یک موضعی گرفته­اند! در صورتی که باید این موارد را دید، وقتی این موارد را دید باید بگوییم آیا در جامعه­ی خودمان می­توانیم ذرّه­ای به امام باقر علیه السلام نزدیک شویم یا نه؟

باید این موارد را هم ببینیم، لازم نیست تحریف کنیم!

بله! این موضوع درست است که حضرت حتّی از شهادت خود هم برای مبارزه با طاغوت بنی امیّه استفاده کرد؛ اما این موضوع چقدر با سیره­ی سیاسی حضرت نسبت دارد؟ چند قسمت از سیره­ی سیاسی حضرت است؟ (با اینکه به این مضوع تقلیل و انحصار بدهیم، وگرنه این موضوع هست).

هر روز از سی سال امامت حضرت، مبارزه با دشمن مستکبر است، چون در سطح مبانی کار کرده­اند.

الآن توجّه کنید که اسرائیلی­ها می­گویند ما مظلوم هستیم و هیتلر به ما ظلم کرده است، یعنی مدام می­گویند ما مظلومیت تاریخی داریم، حال اگر امروز یک نفر بیاید و در جهان به شکل رسانه­ای باورپذیر، ظالم بودن این­ها و مظلوم نبودنِ تاریخی­ِ این­ها را بحث کند، این کار برای آن­ها از بمب اتم هم بدتر است. چون موجودیت­شان را زده است. اگر شما ساختمان­شان یا نتانیاهو را بزنید، شخصی لمپن­تر از او بر سر کار می­آید، اما اگر فکرشان را بزنید، کارشان تمام است.

کاری که اهل بیت سلام الله علیهم أجمعین کرده­اند در یک افق دیگری است، بعد شاید بشود تأسی هم کرد، وگرنه مسلماً ادّعا نمی­کنم که ما بتوانیم امام شویم؛ ولی لازمه­ی این امر این است که ما واقعاً برویم و امام را ببینیم و از قبل برای این موضوع برنامه­ریزی نکنیم که باید امام را چطور تعریف کنیم.

روضه و توسل

امام صادق علیه الصلاة و السلام می­خواهند راجع به امام باقر صلوات الله علیه صحبت کنند، امام باقر علیه السلام از زبان امام صادق علیه السلام می­فرمایند، البته روایت طوری است که شاید امام سجاد علیه السلام از زبان امام باقر علیه السلام فرموده باشند.

حضرت فرمودند پدر من دائم الذکر بود، من با او غذا می­خوردم ولی او ذکر خدا داشت، یعنی ذکر عملی هم بود، وقتی راه می­رفت ذکر داشت، وقتی با مردم حرف می­زد ذکر داشت، ذکر ایشان متصل بود و غفلت لحظه­ای در او راه نداشت.

وقتی امام باقر علیه السلام را نگاه می­کردی، دوست داشتی نماز ایشان را تماشا کنی، اولین مذکّر چهره­ی ایشان بود، از بس که همه­ی وجود حضرت «ذکرالله» بود.

زمانی من به این موضوع فکر می­کردم چطور شده است که در روایات داریم کسانی که از ائمه علیهم السلام چیزی می­گرفتند، منفعل نبودند؟

یکی از موارد این است، مثلاً از مصر و بصره و کوفه به سراغ امام می­آمدند و گاهی خرج سال خود را می­گرفتند. حضرت بسته درست می­کردند، کأنّه برای همان شخص بود، وقتی آن شخص می­آمد، حضرت او را تحویل می­گرفتند و می­فرمودند: کجا هستی؟ یک سال است که منتظر تو هستم که این امانت تو را به تو بدهم!

ببینید این موضوع چه بهجتی در طرف ایجاد می­کرد، انگار حضرت یک سال است که به من فکر می­کرده است، پس من سرزده نیامده­ام و مزاحم نیستم، کأنّه من دعوت شده­ام.

کسی در قبیله­ای مُرد، او خیلی گنهکار بود، مسلماً امام از گناه خیلی بیزار است، امام گستاخی در برابر گناه ایجاد نمی­کند. به محضر امام باقر علیه الصلاة والسلام آمدند و عرض کردند که این فامیل ما مرده است، لطفا شما بر او نماز بخوانید، بلکه خدا به حرمت شما او را ببخشد.

اهل محل این متوفی می­دانستند که وضع این شخص خراب است و گنهکار است.

حضرت تأملی فرمودند و فرمودند: من نمی­آیم، بروید و او را دفن کنید. این­ها آنقدر مبهوت شدند که انگار مرگ بر این­ها وارد شد؛ خواستند سرشکسته و خجل از خانه بیرون روند. ناگهان یک نفر از آن­ها عرض کرد: آقا جان! من یک نکته­ای عرض کنم، او خیلی گنهکار بود، ولی او یک خصلتی داشت، آن هم این بود که هیچوقت نام شما را مقابل او نبردند الا اینکه اشک او جاری می­شد، او بد بود ولی شما را دوست داشت.

اگر امام در ابتدای کار طرف را تحویل بگیرد، در جامعه می­گویند هر کاری که دوست دارید انجام دهید… مسلماً نباید تجرّی درست کرد، امام از گناه بیزار است، امام به دنبال رشد ماست.

امام با یک بهانه به سراغ ما می­آید…

یا بقیّة الله! آجرک الله فی مصیبت جدّک… آقا جان! من هم بر نفسِ خود مُصرِف هستم، اما کمی شما را دوست دارم…

اینجا حضرت فرمود: «فَزَلَّتْ لَهُ قَدَمٌ إِلاَّ ثَبَّتَ اَللَّهُ لَهُ قَدَماً أُخْرَى»،[5] یک قدم او لغزید اما پای دیگر او، او را نگه داشت؛ می­آیم.

حضرت بر او نماز خواند، بالای سر او ایستاد…

ان شاء الله خدای متعال روزی کند که اگر ما امام زمان ارواحنا فداه را نمی­بینیم، حضرت به ما تلقین بفرمایند…

ما این موضوع را برای اولیای خدا داریم، وقتی حضرت فاطمه بنت اسد سلام الله علیها از دنیا رفت، امیرالمؤمنین صلوات الله علیه گریان نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم آمد، عرض کرد: مادرم از دنیا رفت… پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمود: والله که مادر من هم بود…

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم گریه کرد، عبای خود را دادند که دور او بپیچند، داخل قبر او رفت، وقتی روی قبر را پوشاندند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم انگشت مبارک خود را داخل خاک کردند و سر مبارک خود را نزدیک کردند و تلقین دوم را خواندند، در ادامه فرمودند: «إبنُکِ، إبنُکِ» پسر تو است، پسر تو است.

پرسیدند: آقا! چه می­فرمایید؟

حضرت فرمودند: نکیر و منکر از او می­پرسند امام تو کیست؟ من هم او را کمک می­کنم و می­گویم پسر تو است…

امام باقر علیه السلام هم بالای سر این متوفی رفتند و نماز خواندند، بالای سر قبر او ایستادند…

با توجّه به اینکه امام باقر صلوات الله علیه شخصیت بسیار بزرگ و برجسته­ای بود، طبیعی است که حکومت نمی­خواست شهادت حضرت را به گردن بگیرد، لذا جزئیات شهادت حضرت روشن نیست…

من روضه را به جایی می­برم که دل امام صادق علیه السلام را سوزاندند.

امام صادق علیه السلام فرمودند یکی از این مرتبه­هایی که ما را به شام بردند (یعنی امام باقر و امام صادق علیهما السلام)، یعنی دو مردِ بالغِ رشید را… سه روز ما را در دروازه­ی شام سه روز معطل کردند، منسوب به امام صادق علیه السلام است که من هرگز این بی­حرمتی به پدرم را از یاد نمی­برم…

من به حضرت عرض می­کنم: آقا جان! «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ»،[6] شما دو مردِ رشیدِ عقل کل، بدون اینکه ناموسی به دنبالتان باشد… جگر ما هم پاره می­شود… شما هم تا آخر عمر شریفتان فراموش نکردید…

نوامیس امام حسین علیه السلام و مخدّرات حرم را که دیگر مخدّره نبودند، دیگر پرده­نشین نبودند… این بزرگواران را سه روز در آن دروازه نگه داشتند، مورخان حرف­هایی زده­اند که بیان آن­ها خیلی سخت است… فقط اشاره می­کنم بی­ادبی­ای به ذهن­شان نرسید، الا اینکه مرتکب شدند…

این بزرگواران با لباس­هایی که مناسب حضور در جلسه نبود، وارد کاخ یزید کردند…

مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه و برخی علمای نجف می­گویند این موضوع تجربه شده است، اگر این قصیده­ی ابن عرندس را در مجلسی بخوانند، حضرت حجّت ارواحنا فداه به آن مجلس نظر می­کنند و بلکه در آن مجلس حاضر می­شوند…

ما شأنی نداریم که شما را دعوت کنیم، ولی ای کاش که روزی شما شود…

می­گوید وقتی این بزرگواران وارد شدند، دیدند آن ملعون آن جلو نشسته است و چوب­دستی بدست دارد، رأس مطهّر هم پایین پای آن ملعون است… آن طرف کنار یزید، خیمه­ای زده­اند که سربازها از آن محافظت می­کنند، ابن عرندس می­گوید: «وَ رَمْلَةِ فِی ظِلِّ الْقُصُورِ مَصُونَةٌ» خواهر معاویه که عمه­ی یزید بود در پناه امنیت این سربازان که نگهبان بودند بود، «یُنَاطُ عَلَى أقرَاطُهَا الدُّرُّ وَ التِّبْرِ» به گوش­های او گوشواره و طلا و جواهر آویزان است… بعد می­گوید: حال برگرد و اینطرف را ببین، «وَ آلِ رَسُولِ اللَّهِ تُسْبَى نِسَائِهِمْ» ببین دختران پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم را چطور وارد این جلسه کردند…

[1]– سوره‌ مبارکه غافر، آیه 44.

[2]– سوره‌ مبارکه طه، آیات 25 تا 28.

[3]– الصّحيفة السّجّاديّة، ص 98.

[4] معاني الأخبار، جلد ۱، صفحه ۱۹۵ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ اَلْوَلِيدِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ اَلصَّفَّارُ عَنْ أَيُّوبَ بْنِ نُوحٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيِّ عَنِ اَلصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنَ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: اَلاِشْتِهَارُ بِالْعِبَادَةِ رِيبَةٌ إِنَّ – أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ قَالَ: أَعْبَدُ اَلنَّاسِ مَنْ أَقَامَ اَلْفَرَائِضَ وَ أَسْخَى اَلنَّاسِ مَنْ أَدَّى زَكَاةَ مَالِهِ وَ أَزْهَدُ اَلنَّاسِ مَنِ اِجْتَنَبَ اَلْحَرَامَ وَ أَتْقَى اَلنَّاسِ مَنْ قَالَ اَلْحَقَّ فِيمَا لَهُ وَ عَلَيْهِ وَ أَعْدَلُ اَلنَّاسِ مَنْ رَضِيَ لِلنَّاسِ مَا يَرْضَى لِنَفْسِهِ وَ كَرِهَ لَهُمْ مَا يَكْرَهُ لِنَفْسِهِ وَ أَكْيَسُ اَلنَّاسِ مَنْ كَانَ أَشَدَّ ذِكْراً لِلْمَوْتِ وَ أَغْبَطُ اَلنَّاسِ مَنْ كَانَ تَحْتَ اَلتُّرَابِ قَدْ أَمِنَ اَلْعِقَابَ يَرْجُو اَلثَّوَابَ وَ أَغْفَلُ اَلنَّاسِ مَنْ لَمْ يَتَّعِظْ بِتَغَيُّرِ اَلدُّنْيَا مِنْ حَالٍ إِلَى حَالٍ وَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ فِي اَلدُّنْيَا خَطَراً مَنْ لَمْ يَجْعَلْ لِلدُّنْيَا عِنْدَهُ خَطَراً وَ أَعْلَمُ اَلنَّاسِ مَنْ جَمَعَ عِلْمَ اَلنَّاسِ إِلَى عِلْمِهِ وَ أَشْجَعُ اَلنَّاسِ مَنْ غَلَبَ هَوَاهُ – وَ أَكْثَرُ اَلنَّاسِ قِيمَةً أَكْثَرُهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ قِيمَةً أَقَلُّهُمْ عِلْماً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ لَذَّةً اَلْحَسُودُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ رَاحَةً اَلْبَخِيلُ وَ أَبْخَلُ اَلنَّاسِ مَنْ بَخِلَ بِمَا اِفْتَرَضَ اَللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْحَقِّ أَعْمَلُهُمْ بِهِ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ حُرْمَةً اَلْفَاسِقُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ وَفَاءً اَلْمُلُوكُ وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ صَدِيقاً اَلْمَلِكُ وَ أَفْقَرُ اَلنَّاسِ اَلطَّمَّاعُ وَ أَغْنَى اَلنَّاسِ مَنْ لَمْ يَكُنْ لِلْحِرْصِ أَسِيراً وَ أَفْضَلُ اَلنَّاسِ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً وَ أَكْرَمُ اَلنَّاسِ أَتْقَاهُمْ وَ أَعْظَمُ اَلنَّاسِ قَدْراً مَنْ تَرَكَ مَا لاَ يَعْنِيهِ وَ أَوْرَعُ اَلنَّاسِ مَنْ تَرَكَ اَلْمِرَاءَ وَ إِنْ كَانَ مُحِقّاً وَ أَقَلُّ اَلنَّاسِ مُرُوءَةً مَنْ كَانَ كَاذِباً وَ أَشْقَى اَلنَّاسِ اَلْمُلُوكُ وَ أَمْقَتُ اَلنَّاسِ اَلْمُتَكَبِّرُ وَ أَشَدُّ اَلنَّاسِ اِجْتِهَاداً مَنْ تَرَكَ اَلذُّنُوبَ وَ أَحْكَمُ اَلنَّاسِ مَنْ فَرَّ مِنْ جُهَّالِ اَلنَّاسِ وَ أَسْعَدُ اَلنَّاسِ مَنْ خَالَطَ كِرَامَ اَلنَّاسِ وَ أَعْقَلُ اَلنَّاسِ أَشَدُّهُمْ مُدَارَاةً لِلنَّاسِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالتُّهَمَةِ مَنْ جَالَسَ أَهْلَ اَلتُّهَمَةِ وَ أَعْتَى اَلنَّاسِ مَنْ قَتَلَ غَيْرَ قَاتِلِهِ أَوْ ضَرَبَ غَيْرَ ضَارِبِهِ وَ أَوْلَى اَلنَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى اَلْعُقُوبَةِ وَ أَحَقُّ اَلنَّاسِ بِالذَّنْبِ اَلسَّفِيهُ اَلْمُغْتَابُ وَ أَذَلُّ اَلنَّاسِ مَنْ أَهَانَ اَلنَّاسَ وَ أَحْزَمُ اَلنَّاسِ أَكْظَمُهُمْ لِلْغَيْظِ وَ أَصْلَحُ اَلنَّاسِ أَصْلَحُهُمْ لِلنَّاسِ وَ خَيْرُ اَلنَّاسِ مَنِ اِنْتَفَعَ بِهِ اَلنَّاسُ.)

[5] بشارة المصطفی لشیعة المرتضی، جلد ۱، صفحه ۱۲۵ (أَخْبَرَنَا اَلشَّيْخُ اَلرَّئِيسُ أَبُو مُحَمَّدٍ اَلْحَسَنُ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ بَابَوَيْهِ فِي خَانَقَاهِهِ بِالرَّيِّ فِي شَهْرِ رَبِيعٍ اَلْأَوَّلِ سَنَةَ عَشَرَةٍ وَ خَمْسِمِائَةٍ وَ أَخْبَرَنَا اَلشَّيْخُ أَبُو عَلِيٍّ اَلْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ وَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ شَهْرِيَارَ اَلْخَازِنُ بِمَشْهَدِ مَوْلاَنَا أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ: حَدَّثَنَا اَلشَّيْخُ اَلسَّعِيدُ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ اَلْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلطُّوسِيُّ رَحِمَهُ اَللَّهُ قَالَ: حَدَّثَنَا اَلشَّيْخُ اَلْمُفِيدُ مُحَمَّدُ بْنُ مُحَمَّدٍ قَالَ: حَدَّثَنِي أَبُو بَكْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ اَلْجِعَابِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو اَلْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِيدٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَاتِمٍ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ اَلْفُرَاتِ قَالَ: حَدَّثَنَا حَنَانُ بْنُ سَدِيرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ اَلْبَاقِرِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ: مَا ثَبَّتَ اَللَّهُ تَعَالَى حُبَّ عَلِيٍّ فِي قَلْبِ أَحَدٍ فَزَلَّتْ لَهُ قَدَمٌ إِلاَّ ثَبَّتَ اَللَّهُ لَهُ قَدَماً أُخْرَى.)

[6] عيون أخبار الرضا عليه السلام، جلد ۱، صفحه ۲۹۹ (حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنِ اَلرَّيَّانِ بْنِ شَبِيبٍ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى اَلرِّضَا عَلَيْهِ السَّلاَمُ فِي أَوَّلِ يَوْمٍ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ فَقَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ أَ صَائِمٌ أَنْتَ قُلْتُ لاَ فَقَالَ إِنَّ هَذَا اَلْيَوْمَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي دَعَا فِيهِ زَكَرِيَّا عَلَيْهِ السَّلاَمُ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِنْ لَدُنْكَ ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ اَلدُّعٰاءِ  فَاسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ وَ أَمَرَ اَلْمَلاَئِكَةَ فَنَادَتْ زَكَرِيَّا وَ هُوَ قٰائِمٌ يُصَلِّي فِي اَلْمِحْرٰابِ أَنَّ اَللّٰهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيىٰ  فَمَنْ صَامَ هَذَا اَلْيَوْمَ ثُمَّ دَعَا اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لَهُ كَمَا اِسْتَجَابَ اَللَّهُ لِزَكَرِيَّا ثُمَّ قَالَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنَّ اَلْمُحَرَّمَ هُوَ اَلشَّهْرُ اَلَّذِي كَانَ أَهْلُ اَلْجَاهِلِيَّةِ يُحَرِّمُونَ فِيهِ اَلظُّلْمَ وَ اَلْقِتَالَ لِحُرْمَتِهِ فَمَا عَرَفَتْ هَذِهِ اَلْأُمَّةُ حُرْمَةَ شَهْرِهَا وَ لاَ حُرْمَةَ نَبِيِّهَا لَقَدْ قَتَلُوا فِي هَذَا اَلشَّهْرِ ذُرِّيَّتَهُ وَ سَبَوْا نِسَاءَهُ وَ اِنْتَهَبُوا ثَقَلَهُ فَلاَ غَفَرَ اَللَّهُ لَهُمْ ذَلِكَ أَبَداً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَإِنَّهُ ذُبِحَ كَمَا يُذْبَحُ اَلْكَبْشُ وَ قُتِلَ مَعَهُ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ ثَمَانِيَةَ عَشَرَ رَجُلاً مَا لَهُمْ فِي اَلْأَرْضِ شَبِيهُونَ وَ لَقَدْ بَكَتِ اَلسَّمَاوَاتُ اَلسَّبْعُ وَ اَلْأَرَضُونَ لِقَتْلِهِ وَ لَقَدْ نَزَلَ إِلَى اَلْأَرْضِ مِنَ اَلْمَلاَئِكَةِ أَرْبَعَةُ آلاَفٍ لِنَصْرِهِ فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُمْ فَهُمْ عِنْدَ قَبْرِهِ شُعْثٌ غُبْرٌ إِلَى أَنْ يَقُومَ اَلْقَائِمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَيَكُونُونَ مِنْ أَنْصَارِهِ وَ شِعَارُهُمْ يَا لَثَارَاتِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ لَقَدْ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَلَيْهِمُ اَلسَّلاَمُ أَنَّهُ لَمَّا قُتِلَ جَدِّيَ اَلْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ أَمْطَرَتِ اَلسَّمَاءُ دَماً وَ تُرَاباً أَحْمَرَ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ بَكَيْتَ عَلَى اَلْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اَللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ صَغِيراً كَانَ أَوْ كَبِيراً قَلِيلاً كَانَ أَوْ كَثِيراً يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَلْقَى اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لاَ ذَنْبَ عَلَيْكَ فَزُرِ اَلْحُسَيْنَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَسْكُنَ اَلْغُرَفَ اَلْمَبْنِيَّةَ فِي اَلْجَنَّةِ مَعَ اَلنَّبِيِّ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَالْعَنْ قَتَلَةَ اَلْحُسَيْنِ يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ يَكُونَ لَكَ مِنَ اَلثَّوَابِ مِثْلَ مَا لِمَنِ اُسْتُشْهِدَ مَعَ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلاَمُ فَقُلْ مَتَى ذَكَرْتَهُ يٰا لَيْتَنِي كُنْتُ مَعَهُمْ فَأَفُوزَ فَوْزاً عَظِيماً  يَا اِبْنَ شَبِيبٍ إِنْ سَرَّكَ أَنْ تَكُونَ مَعَنَا فِي اَلدَّرَجَاتِ اَلْعُلَى مِنَ اَلْجِنَانِ فَاحْزَنْ لِحُزْنِنَا وَ اِفْرَحْ لِفَرَحِنَا وَ عَلَيْكَ بِوَلاَيَتِنَا فَلَوْ أَنَّ رَجُلاً أَحَبَّ حَجَراً لَحَشَرَهُ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَعَهُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ .)